Unnamed: 0
int64 0
2.35k
| date
stringlengths 10
10
| topic
stringlengths 21
91
| url
stringlengths 48
49
| text
stringlengths 1
107k
⌀ |
---|---|---|---|---|
900 | 1377/05/03 | بیانات در دیدار اعضای کنگره بزرگداشت مرحوم حاج ملا علی آخوند همدانی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=23018 |
بسم الله الرحمن الرحیم
خیلی ممنونیم که آقایان محترم زحمت کشیدید و تشریف آوردید و به این وسیله بنده را هم در فیض و ثواب احترام به مرحوم آخوند ملاعلی (رضوان الله علیه)، به همین اندازه سهیم کردید؛ خیلی ممنون. نفس کار هم بسیار مهم است.
البته من خدمت مرحوم آقای آخوند نرسیده بودم، ولی ایشان را مثل همه میشناختم؛ یعنی کسی در زمان ایشان نبود - در آن سالهایی که بنده در مشهد بودم - که آقای آخوند را نشناسد، ایشان جزو علمای طراز اول کشور بودند. البته من خصوصیات علمی ایشان را از کسانی که ایشان را زیارت کرده بودند - بعضی دوستان و بعضی از شاگردهای ایشان - شنیدهام .
اولا ایشان فقیه و اصولی خیلی خوب و قوی و جزو شاگردهای بسیار خوب مرحوم حاج شیخ بودهاند. ظاهرا ایشان حدود سال ۱۳۴۰ قمری، همزمان با ورود حاج شیخ، به شهر قم رفته و سالهایی هم در درس آقای حاج شیخ بودهاند؛ و به نظرم همان زمان حیات حاج شیخ، ایشان به همدان تشریف آوردند و ساکن شدند. غرض، ایشان ملای قوی و متبحری در فقه و اصول و در رجال بودند.
یکی از چیزهایی که بنده مکرر از افراد متعددی شنیدم، این است که ایشان در رجال هم متبحر بودند؛ و این برای یک فقیه، فضیلت خیلی بزرگی است که در علم رجال، صاحب نظر باشد و مقلد نباشد - خودش اهل نظر و فکر باشد - علاوه بر این، ایشان با تفسیر و اخبار هم خیلی مأنوس و محشور بودند.
به هر حال یک عالم فقیه اصولی، رجالی مفسر و محدث اخلاقی بود. ما این جور کسی در سطح کشور، انصافا خیلی کم داشتیم، آن هم در آن سطح عالی! بنابراین شأن ایشان شأن والایی است. ایشان اهل سلوک و مسائل اخلاقی هم بودند و شاگردان و مرتبطین با ایشان، از معنویت ایشان هم استفاده میکردند.
آن چیزی که نظر من را در شخصیت مرحوم آقای آخوند جلب کرد - منهای همهی این فضایل معنوی که ایشان دارند - این است که یک مجتهد عالی مقامی مثل آقای آخوند ملاعلی که در هر حوزهای میرفت، بلاشک یا در رأس قرار میگرفت، یا جزو رؤوس بود - حتماً ایشان در درجهی دوم قرار نمیگرفت - اگر ایشان در ادوار آقای گلپایگانی و آقای داماد - همین شاگردهای معروف حاج شیخ - به قم میآمدند، حداقل این طور نبود که یک آدم در سایهیی قرار بگیرند؛ آن هم با آن شخصیت اثباتی قوی! غیر از عالم ثبوت، از لحاظ اثبات هم آدمی قوی بود.
این آدم به همدان میرود و ساکن میشود. به نظر من این خیلی جلوه کرد و مهم آمد که یک مرجع تقلید، این گونه باشد. آن وقت بنده در مشهد بودم؛ در خود مشهد، مرحوم آقای میلانی جزو مراجع و در حد مراجع بود؛ لیکن مشهد، یک شهر درجهی اول دنیای اسلام بود - شهر بزرگ و حوزهی علمیهی بزرگ - نمیشد از کسی به خاطر اقامت در مشهد، تمجید کنیم. اما دو نفر، همیشه چشم بنده را به خودشان جلب میکردند؛ یکی آقای آخوند، یکی هم مرحوم آقا شیخ محمد بود. آقا شیخ محمد هم همین جور بود؛ او هم یک ملای درجهی یک بود که در بروجرد ساکن شده بود. آقای آخوند هم یک ملای درجهی یک بود که در همدان ساکن شده بود. این به نظر من خیلی مهم است، کار خیلی بزرگی است.
البته مرحوم آقای خوانساری از لحاظ دوره، مقداری مقدم بر آقای آخوند بودند؛ لیکن معلوم نبود از لحاظ علمی و تبحر، نسبت به آخوند، ترجیح داشته باشند. انسان خودش را این جور ندیده بگیرد، هضم نفس بکند و از ریاست و مرجعیت و این چیزها صرف نظر بکند! حتی شنیدم ایشان رساله هم ننوشته بودند؛ در حالی که مردم همدان، مقلد ایشان بودند! آقای جلالی همدانی، گاهی از آقای آخوند صحبت میکردند، میگفتند بین مرحوم آقای بروجردی و مرحوم آخوند، مشکلی پیدا شد؛ مردم همدان به آقای بروجردی - به آن عظمت - پیغام دادند که شما آقای آخوند را به ما معرفی کردید، اگر شما ایشان را نمیشناسید، ما هم شما را نمیشناسیم ! ببینید، مردم به ملایی این چنین ارادت دارند، مخلص او هستند و رساله نمیدهد! ایشان منبر میرود، ولی روضه نمیخواند! اینها خیلی مهم است.
من میخواهم از این نقطه استفاده کنم که ای کاش ما سیرهی عملی بزرگانی مثل آقای آخوند را ببینیم، تا امروز هم جریان پیدا کند، بزرگانی بروند و در شهرهایی بمانند. بگذاریم اساطین علم در همهی بخشهای این کشور باشند، در همهی شهرها حوزههای علمیهی حقیقی و مجتهد پرور به وجود بیاید، و مردم در هر جا به رکن رکینی مثل آقای آخوند ملاعلی متکی باشند. اگر چه حالا امثال ایشان خیلی هم زیاد نیستند؛ اما به هر حال چنین شخصیتهایی در شهرهای کشور باشند، این خیلی با ارزش است.
خداوند انشاءالله درجات ایشان را عالی کند. به هر حال تجلیل از ایشان، بلاشک تجلیل از علم و تقوا و معنویت و اخلاص، و کار بسیار بزرگی است؛ کار با ارزشی است. ما هم به نوبهی خودمان از آقایان که چنین زحمتی را متحمل شدید، تشکر میکنیم. لابد ایشان آثار علمی هم دارند، بعید است شخصیتی مثل ایشان با این همه تبحر، قلمی روی کاغذ نیاورده باشد و چیزی ننوشته باشد. حتما باید گشت و پیدا کرد؛ شاید در حواشی کتابها باشد. به نظرم این خودش میتواند موضوع یک تحقیق باشد که بگردند و آثار علمی ایشان را به دست آورند. بالاخره ملایی مثل ایشان، چنانچه منبر هم بروند، منبرش را باید نوشت، باید استفاده بکنیم. یک چنین آدمی قصه هم که نقل بکند، تاریخچه و خاطره هم که بگوید، انسان از آن استفادهیی میکند. در هر حال اگر از ایشان کار علمی پیدا و نشر بشود، انصافاً بجاست؛ بنده مفید و لازم میدانم که این کار انجام بگیرد.
والسلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
901 | 1377/04/21 | بیانات در دیدار کارگزاران نظام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2895 | null |
902 | 1377/04/15 | گزیدهای از بیانات در دیدار آقای صفر مراد نیازوف رئیس جمهور ترکمنستان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=57992 |
همکاری نزدیک و صمیمانه میان دو کشور همسایه برای دو ملّت مسلمان ایران و ترکمنستان سودمند است. دولت جمهوری اسلامی ایران برای گسترش مناسبات و علایق ایران اسلامی با دولت و ملّت ترکمنستان عزم راسخ دارد.
هوشمندی و خردمندی مقامات دو کشور ایران و ترکمنستان برای از میان برداشتن موانع توسعهی روابط دو کشور ضروری است. ایران و ترکمنستان باید همواره بر نقاط مهم و حسّاسی که برای دو طرف وجود دارد، با کمال جدّیّت تأکید کنند و در مناسبات دوجانبه و نیز در مجامع جهانی مانند سازمان ملل، مواضع مشترکی را اتّخاذ نمایند.
استفاده از ظرفیّتهای دریای خزر مستلزم وجود آرامش و امنیّت در این منطقهی مهم است. آرامش دریای خزر هنگامی تأمین خواهد شد که همهی کشورهای حاشیهی این دریا بر موضوعات مربوط به آن توافق کنند. مسئلهی تقسیم دریای خزر مسئلهی مهمّی است که به منافع اساسی همهی کشورهای حاشیهی آن مربوط میشود؛ بنابراین، توافق جمعی کشورهای ذینفع در این زمینه، امری لازم و ضروری است.
استفاده از ظرفیّتهای فراوان ایران در مسیر آبادانی هرچه بیشتر ترکمنستان نیازمند ایجاد یک فضای مناسب در روابط دوجانبه است. جمهوری اسلامی ایران از حضور اسرائیلیها در این منطقه احساس ناامنی میکند و حضور صهیونیستها در پشت مرزهای مهمّ ایران موجب دغدغه است. ترکمنستان به اسرائیلیها احتیاجی ندارد و همه باید توجّه کنیم که صهیونیستها هر جا که وارد شوند، اختلاف درست میکنند، زیرا حیاتشان وابسته به ایجاد اختلاف است.
اجرای کامل قراردادهای منعقده میان دو کشور ضروری است و فعّال شدن کمیسیون مشترک ایران و ترکمنستان، بهویژه در امر بازرگانی، مسئلهای اساسی است. |
903 | 1377/04/10 | گزیدهای از بیانات در دیدار آقای رومانو پرودی نخستوزیر ایتالیا | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=57991 |
روند روبهگسترش روابط ایران و ایتالیا، با توجّه به منافع مشترک، سابقهی تاریخی مناسبات و ظرفیّتها و استعدادهای موجود در دو کشور، مسئلهای مورد تأیید است.
ما بر عاری شدن منطقهی خاورمیانه از سلاحهای هستهای و رقابتهای تسلیحاتی تأکید میکنیم. خطر سلاحهای اتمی در منطقهی خاورمیانه بسیار جدّی است، امّا متأسّفانه با این مسئله و با رژیم غاصب اسرائیل که به انبار موشکهای اتمی تبدیل شده است، برخورد نمیشود و آمریکا، در سیاستی غیر مسئولانه، به این رژیم کمک میکند تا تسلیحات اتمی خود را هر روز افزایش دهد و این امر از جملهی اشکالات اساسی دولت آمریکا است. ما معتقدیم دنیا باید جدّاً با رژیم اشغالگر قدس برخورد کند و لازم است اتّحادیّهی اروپا و کشورهای مؤثّر جهان در این مورد فعّال شوند.
اسلام و مسیحیّت تقابلی با هم ندارند. انگیزههای جنگطلبی در دنیای غرب باعث تحمیل خسارات فراوانی به مسلمانان شده است، از جمله اینکه در جنگ عراق با ایران، سلاحهای شیمیایی عراق را برخی کشورهای اروپایی تأمین میکردند؛ امّا بههرحال، ما اعلام و تأکید میکنیم که دنیای اسلام در آینده نیز هیچ گاه به تقابل مسیحیّت نخواهد رفت و تفاهم و نزدیکی اسلام و مسیحیّت بیشتر خواهد شد. |
904 | 1377/04/07 | بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2894 | null |
905 | 1377/03/21 | بیانات در دیدار مردم آمل | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2891 | null |
906 | 1377/03/14 | بیانات در مراسم نهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2890 | null |
907 | 1377/03/05 | مصاحبه در پایان بازدید از نمایشگاه کتاب | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=18898 |
جنابعالی از یازدهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب بازدید کردید. شما همواره در مقاطع و برنامههای مختلف، به مقولهی کتاب، کتابخوانی و اهل قلم توجّه ویژهای نشان دادهاید. اگر ممکن است، بفرمایید نمایشگاه را چگونه دیدید و ارزیابی شما از نمایشگاه و محتوای آثار ارائه شده چیست؟
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم. البته من توفیق پیدا نکردم دو سالن را بیشتر ببینم؛ خیلی خوب بود. به نظر من، نمایشگاه کتاب فینفسه خوب است. اینجا در حقیقت میعاد سالانهی اهل فرهنگ و دانش و ادب است. هرکس که دلی در گرو دانستن و فهمیدن و خواندن و این چیزها دارد، چشمش به این نمایشگاه و در انتظار این میعاد سالانه است. آدم همچنان که به این فضای بیرون نگاه میکند، میبیند که متروس از جمعیت است و مردم به اینجا آمدهاند. پیداست که مردم ما به مسائل فرهنگی و بخصوص به کتاب علاقهمندند.
الحمدللَّه تا آن جایی که من دیدم، تنوّع هم خوب بود؛ انواع کتابهای گوناگون چاپ میشود. البته من به این مقدار قانع نیستم. من اینطور تصوّر میکنم که بایستی تولید کتابمان به مراتب از آن مقداری که هست، بیشتر باشد؛ هم به معنای تولید کتاب - که تألیف و ترجمه و اینطور چیزهاست - هم به معنای احیای آثار کهن و قدیمی. خیلی از کتابها هست که در قدیم چاپ شده، ولی ما الان از آنها هیچ نشانهای نمیبینیم و در دست مردم نیست. اینها را باید احیا کنند؛ البته مواردی که خوب و مناسب است. من مجموعاً راضی هستم و همانطور که گفتم، از هر نمایشگاه کتابی خوشم میآید و آن را دوست میدارم. الان نمیتوانم یک ارزیابی قطعی بکنم؛ لیکن خوب بود.
اگر اجازه بدهید سؤالی هم در بارهی اهمیت کتاب خدمتتان مطرح کنم. کتاب و مقولهی کتاب، از مسائلی است که در جامعهی ما از اهمیت بسزایی برخوردار است و در واقع حاصل کار اندیشمندان، اهل قلم، نخبگان و فرهیختگان جامعه است. جنابعالی برای اینکه این آثار هرچه ماندنیتر شود، و آثار بهتر و ماندنیتری در جامعه خلق گردد چه توصیههایی دارید؟
برای اینکه اثری ماندنی شود، باید خوب باشد. آثارِ خوب میمانند، در دلها جای میگیرند و کهنه نمیشوند. خوب هم که میگوییم، یعنی پاسخی به یک سؤال و یک نیاز باشد. خوب فقط معنایش این نیست که از لحاظ هنری خوب تنظیم شده باشد و خیلی عمیق باشد؛ نه. ممکن است اینطورها نباشد؛ لیکن پاسخی به یک نیاز باشد مهم این است. در باب کتاب این را باید ملاحظه کرد.
البته نیازها خیلی گستردهتر از آن چیزی است که انسان در وهلهی اوّل نگاه میکند. شاید اگر در کشور ما فرضاً در یک موضوع هیچ کتابی وجود نداشته باشد، یا هیچ تألیف درستی نباشد، آدم حس نکند که به این کتاب نیاز هست؛ ولی وقتیکه این کتاب مطرح میشود، میبینیم نه، ذهنها آن را میخواهند. پس، معنایش این است که ما به هر فرآوردهی فکر و فرهنگ انسانی نیاز داریم و بایستی آن را بدانیم.
البته این حرف معنایش آن نیست که ما در زمینهی تولید و چاپ و نشر کتاب، بیمبالاتی کنیم. بیمبالاتی جایز نیست. من به آقایان مسئوولان مسائل فرهنگی هم دائماً این نکته را گفتهام و باز هم میگویم که ما بایستی بدانیم یک دولت، همچنان که نسبت به بسیاری از امور مردم مسؤول است - کلکم مسؤول عن رعیته - مسؤول وضع معیشتشان، وضع اقتصادشان، وضع سیاستشان، وضع فرهنگشان، وضع تحصیلاتشان، وضع بهداشتشان؛ مسؤول وضع ذهنشان هم هست. یعنی اگر دیدیم که فرضاً در جامعهی ما کتابی هست که هنرش فقط این است که احساسات جنسی را در جوانان تحریک کند، این مضرّ است. این را نمیشود به عنوان اینکه یک فرآوردهی فرهنگی است، آزاد بگذاریم که هر که خواست، تولید و عرضه کند؛ نه، این بحثِ خواست نیست؛ مثل مواد مخدّر است. مواد مخدّر هم خیلی طالب دارد. خیلیها هستند که اگر شما مواد مخدّر را به آنها دادید، استقبال میکنند و مصرف میکنند؛ اما بعد که معتاد شدند، شما را لعنت میکنند. خیلیها هستند که اگر مواد مخدّر را از آنها بگیرید، ممکن است با شما دست به یقه هم بشوند؛ ولی بعد که با این کار توانستند از آن بیماری نجات پیدا کنند، شما را دعا خواهند کرد. بنابراین، خواست، یک امر مطلق نیست؛ آن خواستی که بر طبق مصلحت است، مطلوب است. تشخیص مصلحت هم به عهدهی آن کسی است که مسؤول است.
البته ما نمیخواهیم به مردم بگوییم شما حتماً این کتاب را بخوانید، آن کتاب را نخوانید؛ نه. انواع سلایق، انواع فکرها، انواع ذهنها، انواع استعدادها، باید در مقابل خودشان میدان بازی داشته باشند، برای اینکه آنچه را میخواهند، بتوانند انتخاب کنند؛ اما آن چیزی که گمراه کننده و فاسد کننده است، ما نباید اجازه بدهیم وارد میدان شود. این، وظیفهی ماست، وظیفهی دولت است، وظیفهی وزارت ارشاد است. به همین خاطر، این استثنای مطلبی است که من اوّل گفتم ما بایستی فرآوردهی کتابی زیاد داشته باشیم.
البته مطلبی که در مورد تحریک احساسات جنسی گفتم، فقط یک مثال است؛ در زمینههای سیاسی هم همینطور است. اگر فرض کنیم کتابی باشد که در آن انواع و اقسام دروغها به شکل گمراه کنندهای هست و شما هم الان امکان ندارید که به این دروغها پاسخ بدهید، این باید جلوش گرفته شود.
البته جلوِ نظرات غلط را نباید گرفت. نظرات غلطِ فلسفی، اجتماعی و گوناگون اشکالی ندارد که به داخل جامعه بیاید و نقد شود؛ این خوب است. جلوگیری از نظرات غلطِ فلسفی موجب میشود که کسانی خیال کنند این نظرات درست است؛ این عکس مطلوب اثر خواهد گذاشت. نه؛ طرح نظرات فلسفی، اجتماعی، سیاسی - آنهایی که یک نظریه است - اشکالی ندارد.
به نظر من در باب نظریهپردازی نباید محدودیتی وجود داشته باشد. بیشتر بایستی برای نقد و ارزیابی و جدا کردن سره از ناسره همّت شود؛ اما در زمینهی کار عملیاتی، باید جلوِ کتابهای مضرّ را گرفت. ما کتاب عملیاتی داریم. کتاب عملیاتی این است که عملاً یک نفر را دچار مشکل میکند؛ مثل همان احساسات جنسی که اوّل گفتم. اینجا بحث نظریه نیست. این کسی که خواند، خودش به طور طبیعی تحت تأثیر قرار میگیرد. جلوِ این را باید گرفت؛ این اصلاً چیز قابل نقدی نیست. این ملاک است؛ یعنی آن نوشتهای که وقتی وارد بازار فرهنگ شد، مشغول عملیات میشود و قابل این نیست که به آن جواب داده شود، مضرّ است و بایستی جلوش را گرفت.
مردم ما هم حقیقتاً دلبسته به اسلامند. مردم عزیزی که حرف مرا میشنوند، میدانم که آن را تصدیق و تأیید میکنند. البته دلبستگی به اسلام، به هیچ بابت به این معنا نیست که نبایستی از افکار گوناگون مطّلع شوند؛ نخیر. اتّفاقاً اسلام به این موضوع امر میکند؛ لیکن مردم اسلام را دوست میدارند. اگر چیزی باشد که برخلاف اسلام باشد، مردم آن را دوست نمیدارند و از آن خوششان نمیآید و رد میکنند؛ چه کارهای غیر اسلامی، چه افکار غیر اسلامی.
اکثریت قاطع ملت، به اسلام دلبسته هستند. برای اسلام هم بوده است که این انقلاب را با این عظمت به پیروزی رساندند؛ با پشتیبانی خود این پیروزیهای بزرگ را در جبههی سیاسی زمینهسازی کردند و با جسم و تن خودشان پیروزیهای بزرگ را در جبههی نظامی به وجود آوردند. بحمداللَّه فضا، فضای اسلامی است؛ جوانان هم مسلمان و معتقد به اسلام و دلبسته به اسلامند. مسؤولان هم بحمداللَّه همینطورند؛ خدمتگزار مردمند و در خطّ اسلام حرکت میکنند و دلشان برای اسلام میتپد.
امیدواریم انشاءاللَّه آنچه که هست، در خدمت پیشرفت فکر اسلامی و عواطف اسلامی باشد و بتوانیم اسلام را همچون یک مایهی حقیقی سعادت و یک کیمیای حقیقی برای خوشبختی یک ملت به کار بگیریم؛ که اگر اسلام را خوب بشناسیم و خوب به کار بگیریم و خوب با اسلام خودمان را تطبیق کنیم، خوشبختیهای مادّی و معنوی به سراغمان خواهد آمد. انشاءاللَّه خداوند ما را موفّق به این کار بدارد.
از صحبتهای شما این طور برداشت میکنم که آزادی در نگارش و انتشار کتاب، بایستی در چارچوب دین و ارزشهای اسلامی مورد تأکید ملت مسلمان ایران باشد.
بله دیگر. باید در چارچوب اصالتها، ارزشها و آن پایههای مورد قبول باشد. این مخصوص ما هم نیست؛ در همهی دنیا چارچوبهایی وجود دارد که از آنها تخطّی انجام نمیگیرد؛ اینجا هم همانگونه باید باشد.
انشاءاللَّه موفق باشید
|
908 | 1377/02/23 | بیانات در دیدار مسئولان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3932 | null |
909 | 1377/02/22 | بیانات در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2887 | null |
910 | 1377/02/22 | بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2888 | null |
911 | 1377/02/18 | بیانات در خطبههای نمازجمعه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2886 | null |
912 | 1377/02/12 | گزیدهای از بیانات رهبر انقلاب در دیدار شیخ احمد یاسین بنیانگذار جنبش مقاومت اسلامی فلسطین | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=54343 |
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی روز شنبه دوازدهم اردیبهشتماه ۱۳۷۷ با آقای شیخ احمد یاسین رهبر حرکت مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) و هیئت همراه دیدار و گفتوگو کردند.
رسانه KHAMENEI.IR گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی و آقای شیخ احمد یاسین در این دیدار را به شرح زیر منتشر میکند.
گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی:
من اعتقاد دارم که شما، آقای شیخ احمد یاسین و این برادران و برادرانی که در فلسطین دارند جهاد میکنند در خطّ مقدم جنگ اسلام با کفر و جنگ حق با باطل هستند.
ما یک ساعت هم حکومت غاصبِ در سرزمین فلسطین و مملکت فلسطینی را قبول نکردیم و نخواهیم کرد.
ما با صهیونیستها، با حکومت غاصب، با آن زائدهی سرطانیای که در سرزمین اسلامی کاشتند دشمنیم و با آن مبارزه خواهیم کرد.
ما در آینده هیچ شکی نداریم. آنچه که مهم است برنامهی عمل است تا بتوان این زمان را کوتاه کرد تا آنجایی که میشود.
ما البته به شماها افتخار میکنیم و مایهی عزّت اسلام میدانیم این حرکات اسلامی را. آنچه که جنابعالی بیان کردید من با دقت گوش کردم و آن را تماماً منطبق بر اصول اسلامی و احکام اسلامی و قرآنی مشاهده میکنم و بلاشک همین هم پیروز خواهد شد. و وعدهی خداوند راست است، حیثُ یقول: ولینصرن الله من ینصره انالله لقوی عزیز.
گزیدهای از سخنان جناب آقای شیخ احمد یاسین:
أشکر لکم هذا اللقاء الطیب و هذه الساعات الطیبة التی أتیحت لی أن أزور أرض الثورة الإسلامیة فی إیران. أشکر لهذا البلد قیادة و شعبا موقفه الحازم من القضیة الفلسطینیه.
فأحنا نحتاج إلی دعم من أهلنا فی الوطن العربی و الإسلامی لنثبّت الخیار الإسلامی و نثبت الشعب الفلسطینی فی وجه العدوان الصهیونی الأمریکی إنشاءالله.
لانفرط فی وطننا ولابذرة و لا بشبر واحد و سنبقی مجاهدین، فإما النصر و إما الشهادة إنشاءالله حتی یتحقق تحریر القدس و الأقصی قبلة المسلمین الأولی إنشاءالله تعالی.
ترجمه سخنان آقای شیخ احمد یاسین: اولاً به خاطر این دیدار خوب و این ساعات خوبی که فرصت یافتهام در سرزمین انقلاب اسلامی در ایران از محضرتان سپاسگزارم. از موضع قاطعانهی رهبری و مردم این کشور در قبال آرمان فلسطین نیز سپاسگزارم.
ما به حمایت مردممان در کل سرزمینهای عربی و اسلامی نیاز داریم، تا بتوانیم خط اسلامی را تثبیت کنیم و به ملت فلسطین کمک نماییم تا در برابر تجاوزگری صهیونیستی ـ آمریکایی انشاءالله راسخ و استوار ایستادگی کند.
ما از یک ذره و یک وجب از خاک وطنمان چشمپوشی نمیکنیم. ما همچنان به صورت مجاهدانی باقی خواهیم ماند که انشاءالله تعالی یا به پیروزی یا به شهادت میرسیم تا اینکه آزادی قدس و مسجد اقصی نخستین قبلهی مسلمانان تحقق یابد. |
913 | 1377/02/09 | بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2885 | null |
914 | 1377/02/07 | بیانات در دیدار جمعی از جوانان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2884 | null |
915 | 1377/02/02 | بیانات در دیدار جمعی از روحانیون | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2883 | null |
916 | 1377/01/31 | گزیدهای از بیانات در دیدار روژه گارودی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=57996 |
مبارزه با صهیونیستها و حامیان آنها یک وظیفهی بزرگ معنوی و الهی است. شجاعت و خستگیناپذیری آقای روژه گارودی در این مبارزه ستایشبرانگیز است.
دشمنی ایران اسلامی با آمریکا و صهیونیسم مبتنی بر اصول منطقی و مبانی اسلامی است. بر مبارزهی ضدّآمریکایی و ضدّصهیونیستی ملّت ایران، هیچ تعصّب نژادی و مذهبی حاکم نیست.
اگر آمریکا مستکبر نبود و صهیونیستها دست به این جنایات شرمآور نمیزدند، ما چنین مواضعی را در مقابل آنها نداشتیم. ما نسبت به یهود هیچ گونه تعصّب و نگاه بدبینانهای نداریم و یهودیان با راحتی و آسایش در ایران اسلامی زندگی میکنند.
امروز در رفتار آمریکا و اروپا و در حقیقت در تمدّن مادّی، یک تناقض بزرگ وجود دارد. آنها برخورد نژادپرستانهی نازیها علیه یهودیان را تقبیح میکنند امّا صهیونیستها را که وجوه مشترک و مشابهی با نازیها دارند، مورد حمایت قرار میدهند. زشتی حمایت از صهیونیستها کمتر از حمایت از آلمان نازی و هیتلر نیست و تمدّن مادّی آمریکا و اروپا پاسخی برای این تناقض بزرگ ندارد. رفتار نازیها و صهیونیستها، هر دو قبیح است.
تردیدی نیست که ملّتهای آمریکا، اروپا، کانادا و برخی کشورهای دیگر از وضع موجود و نقش تعیینکنندهی صهیونیستها در مسائل زندگی خود بهشدّت ناراضی هستند. امروز، صهیونیستها حقیقتاً برای ملّتها یک بلا و آفت محسوب میشوند و هر کسی که برای حقیقت، اصالتهای انسانی و معنویّات ارزش قائل است، باید در مقابل این پدیدهی شوم قرار گیرد.
امروز، آمریکا در سراشیب انحطاط قرار دارد. متأسّفانه دولتمردان آمریکا کاملاً تحت تأثیر صهیونیستها هستند و این مسئله، بدون شک، برای ملّت آمریکا زیانبار خواهد بود و از نظر ما قدرتی که بر پایهی زورگویی و دخالت در امور کشورها و سلطه بر ملّتها بنا شده باشد، دوام نخواهد یافت.
محاصرهی اقتصادی آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران، در زندگی مردم و چرخهی اقتصادی کشور ما بیتأثیر است. محاصرهی اقتصادی به سود ما است و به هیچ وجه ملّت ایران را از مواضع درست و اصولی خود منصرف نمیکند. ایران اسلامی بیش از هر چیز به نیروهای درونی خود متّکی است و محاصرهی اقتصادی، ملّت ما را به تحرّک بیشتر وادار میکند.
افق آینده بسیار روشن و خوب است. ما حرکت و تلاش خود را با توکّل به خدا همراه کردهایم و این مسئله به ما امید بیپایان بخشیده است؛ بنابراین، آینده متعلّق به ما است و به هیچ وجه بدبین نیستیم. |
917 | 1377/01/27 | بیانات در دیدار کارگزاران نظام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2882 | null |
918 | 1377/01/19 | بیانات در دیدار با امیر خلبان حسین لشگری | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=7762 |
۷۷/۱/۱۹ |
919 | 1377/01/01 | بیانات در دیدار زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2879 | null |
920 | 1378/12/11 | بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2997 | null |
921 | 1378/11/30 | گزیدهای از بیانات در دیدار عبدالعزیز الخویطر فرستاده ویژه پادشاه عربستان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=58094 |
(من از دعوت شما برای زیارت حرمین شریفین تشکّر میکنم و از خداوند برای انجام این زیارت درخواست توفیق دارم.) استحکام صمیمانه و روزافزون روابط و علایق ایران و عربستان به نفع طرفین و به صلاح دنیای اسلام و امّت اسلامی است. خطر اسرائیل روزبهروز بیشتر میشود؛ شما میبینید که در گرماگرمِ مذاکراتِ بهاصطلاح صلح، با لبنان چه میکنند! بنابراین، دنیای اسلام حقیقتاً به یک ارتباط مستحکم احتیاج دارد.
خطرات متوجّه به دنیای اسلام فراتر از خطر اسرائیل است. امروز، مراکز استکبار جهانی که ضدّ اسلامند، همگی به یک چشم به دنیای اسلام نگاه میکنند و به هر اندازه که در کشوری نام اسلام مطرح است، به همان اندازه با آن دشمنی میکنند، هرچند ممکن است چند صباحی این دشمنیها پنهان باشد.
با توجّه به نزدیکی زمان مناسک حج و مهم بودن آن، امیدواریم که این مراسم هرچه معنویتر و پُرشکوهتر انجام گیرد تا تأثیر بیشتری برای همهی دنیای اسلام، بهخصوص نسل جوان داشته باشد و با کمک خداوند، دستاندرکاران ایرانی حج نیز بتوانند با همان جهاتی که مورد نظر اسلام است، این مراسم عبادی عظیم را هرچه بهتر برگزار کنند.
ما از خدماتی که عربستان جهت افزایش تعداد حجّاج ایرانی و رفع بعضی از موانع انجام داده است تشکّر میکنیم. |
922 | 1378/11/26 | بیانات در دیدار کارگزاران حج | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2994 | null |
923 | 1378/11/19 | بیانات در دیدار پرسنل نیروی هوایی در دانشگاه هوایی شهید ستّاری | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2991 | null |
924 | 1378/11/13 | بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2989 | null |
925 | 1378/11/04 | بیانات در دیدار اعضای هیأت علمی کنگره امام خمینی(ره) | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2988 | null |
926 | 1378/10/19 | بیانات در دیدار مردم قم | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=31880 |
به مناسبت سالروز قیام نوزدهم دی
بسماللهالرّحمنالرّحیم
اوّلاً به شما عزیزان -برادران و خواهران- خوشامد عرض میکنم و تشکّر میکنم از اینکه زحمت کشیدید و این راه را طی کردید و فضای تنفّس ما را با یاد و خاطرهی شکوهمند و فراموش نشدنی نوزدهم دی در قم معطّر کردید. آنچه برای نسلهای پی در پی مردم قم مایهی افتخار است، این است که قم شروع کنندهی یک راه تازه در زندگی ملّت ایران و به تبع آن در تاریخ معاصر دنیای اسلام بود. درست است که در آن حادثه، مردم قم داغدار شدند و جوانان و عزیزانی از آنها به خاک و خون غلتیدند، لیکن در محاسبات کلان بشری در تاریخ، آنچه مهم است، نتایج و آثاری است که بر اقدامهای مهم مترتّب میشود. در آن سکوت خفقان انگیزی که هیچ کس در سرتاسر این مملکت اجازه نداشت یک کلمه بر خلاف مصالح ابر قدرتها، بخصوص آمریکا و رژیم دست نشاندهی او بر زبان و قلم جاری کند و قلمهای مزدور نویسندگان و روزنامهنگارانِ آن روز برای شادیِ دلِ استعمارگران و مستبدان و آمریکا و رژیم خائن مرتباً مشغول تلاش بودند، شهر قم این سکوت را شکست. مسألهی یک نفر و یک صدا نبود؛ مسألهی یک قشر و یک نسل و یک شهر بود. این حادثه چرا در قم اتّفاق افتاد؟ اوّلاً بهخاطر طهارت و پاکیزگی روحی و فکری مردم قم بود؛ ثانیاً بهخاطر حضور آن حوزهی با عظمت و مبارزات ریشه دار و عمیق و انعکاس فریاد امام بزرگوار ما بود که نخستین بار زیر آسمان این شهر به گوش همه رسید و از آنجا -این کانون احیا و نشاط- به همهی کشور و هر جا آن صدا رفته بود، رسید.
حرکت مردم و جوانان قم موجی را بهوجود آورد که در کشور هیچ عاملی نمیتوانست و نتوانست آن موج را فرو بنشاند. این افتخار بزرگ شهر قم و شما جوانان و مردم مؤمن و حزبالّلهی و حوزهی والا و پُر شکوه و با عظمت قم است. در این بیست سال، باز هم قم در همهی قضایا در صفوف اوّل قرار گرفته است. در جبهههای جنگ، در تقدیم مردان بزرگ و چهرههای جوان تازه سال -از قبیل شهید زینالدّین و دیگران- در ارائهی خدمات عظیم به کشور و حضور در میدانهای گوناگون انقلاب، همیشه نیروی عظیم و ایمان و صفا و صداقت مردم هوشمند و هوشیار قم و قدرت تحلیلی که در آنها وجود داشته، خود رانشان داده است. خطای دشمنان ایران و انقلاب اسلامی و امام در آن دوره این بود که نمیتوانستند نیروی عظیم مردم مؤمن و ایمان آنها را درست بشناسند و ارزیابی کنند. آنها به یک اقلیت کوچک -یعنی رژیم حاکم و مزدوران آنها- دل خوش کرده بودند و ایمان و شعور و احساسات اقیانوس عظیم مردم را ندیده گرفته بودند و چون همیشه اشتباه و خطای کسانی که بر خلاف سنتهای الهی عمل میکنند، آثار جبران ناپذیری برای خود آنها دارد، شکست خوردند؛ امّا انقلاب پیروز شد و اسلام بر خلاف تدابیر صد و پنجاه سالهی استعمار -که سعی میکرد اسلام را بهکلّی از یادها ببرد- دوباره در دنیا مطرح شد و پرچم اسلام به اهتزاز و اعتلا در آمد.
امروز هم همانطور است؛ دشمنیِ دشمنان انقلاب و اسلام باقی است. درست است که در مقابل عظمت و پایداری و تثبیت انقلاب و در مقابل جوانان مؤمن و ایستادگی و عظمتی که این ملّت از خود نشان داد، خیلیها در سرتاسر دنیا سر تعظیم فرود آوردند و بسیاری از دولتها و سیاستمداران و بنگاههای سیاسیِ فعّال عالم فهمیدند که با ایران اسلامی و این ملّت بزرگ نمیتوان معارضه و مقابله و آنها را از میدان خارج کرد؛ امّا دشمنیها -بخصوص در مراکز عمیق دشمنی- همچنان باقی است. بیست سال، زمان زیادی نیست که توانسته باشد دشمنان این انقلاب را از صحنه خارج کند؛ بخصوص که این انقلاب شعار اعتلای انسانیت، دین، اخلاق و معنویّت را دارد. این انقلاب دم از عدالت و عدم تبعیض و مقابله با زورگویی میزند و همهی دستگاههای اقتصادی و کمپانیهای ظالم و دولتهایی که به تبع آنها در میدان سیاست مشغول فعّالیتند، با چنین کانون پُر قدرت و پُر عظمتی دشمنند؛ لذا دشمنیها به شکلی دیگر باقی است. روش اعمال دشمنی تغییر پیدا کرده است، امّا مردم ایران هم هوشمند و هوشیارند. بر خلاف تصوّر دشمنان، جوانان ما با نورانیّتی که در دلهای آنها وجود دارد و اسلام آن را تقویت کرده و حاکمیت اسلام آن را رشد و بالندگی داده است، هوشیار و هوشمندند و متوجّه نقشههای دشمن هستند. چندین سال است که بوقهای تبلیغاتی علیه اسلام و انقلاب و مراکز اساسی انقلاب در کشور فعّالیت میکنند -چه بهوسیلهی دستگاههای خودشان، چه بهوسیلهی دستها و سر انگشتهای مزدور و دست نشاندهی خودشان در داخل- درعینحال شما به جوانان و نمازهای جمعهی پُر شور و راهپیماییهای پُر معنا نگاه کنید و هوشیاری و هوشمندی مردم را ببینید. امسال راهپیمایی روز قدس بسیار پُر معنا بود. ملّت ایران موضع خود را با کمال قدرت و وضوح و بدون هیچ ابهامی، در مقابل همهی جنجالهای تبلیغاتی دشمن بیان کرد و نشان داد که چه میگوید و چه میخواهد. امسال راهپیمایی روز قدس از لحاظ سیاسی، از بسیاری از سالها پُر مضمونتر و پُر معناتر و برای دشمنان ناراحت کنندهتر و خشم برانگیزتر بود. ملّت ایران در راهپیماییهایش، در عباداتش، در اقبالش به معنویات، در اعتکافش، در نماز جمعهاش، در نماز عیدش، در ابراز احساسات و شعارهای پُرشوری که جوانانش در حوزه و دانشگاه و در شهر و روستا و در همهی مناطق این کشور، با کمال ایمان و اعتقاد و آگاهی بر زبان میآورند، نشان میدهد که بسیار هوشمند و هوشیار است.
دشمن باز هم اشتباه و خطا میکند. آنچه مهمّ است، این است که ملّت عزیز ما و بخصوص شما جوانان عزیز، نقشهی دشمن را بشناسید. دشمن به گمان خود راز پیروزی این ملّت را شناخته است. از نظر دشمن، راز این پیروزی در دو سه نقطه نهفته است: نقطهی اوّل، پایبندی به ایمان اسلامی، آگاهی سیاسی، دلبستگی به اسلام و نفرت از کسانی است که میخواهند در این مملکت مجدّداً بساط استکبار را راه بیندازند؛ همچنان که قبل از انقلاب بود. ملّت ایران میداند که قبل از انقلاب، همه چیزِ این کشور -اقتصادش، سیاستش، فرهنگش، مسؤولانش و نحوهی زندگی مردم- در مشت آمریکاییها و در چنگ دشمنان منافع این ملّت بود. ملّت ایران به هیچ قیمتی راضی نیست و راضی نخواهد شد که دوباره دشمنان بخواهند در این مملکت همان بساط را راه بیندازند. ملّت ایران ایستاده است. این ایمان -ایمان دینی، ایمان سیاسی و پایبندی فکری و روحی و معنوی- اوّلین نقطهای است که دشمن روی آن متمرکز است تا شاید بتواند آن را از بین ببرد یا ضعیف کند. تبلیغاتی که میشود، بعضی از شعارهایی که دشمنان مطرح میکنند و اظهار شعف ذلیلانهای که مزدوران دشمن در مقابل نام دشمنان این ملّت -مثل آمریکا و اسرائیل- از خود بروز میدهند، نشان دهندهی این است که دشمن روی این نقطهی فکری تکیه میکند.
نقطهی دومی که دشمن به آن بسیار اهتمام دارد، این است که روح ایثار و فداکاری را از مردم ما بگیرد. ملّت ایران و جوانان نشان دادند که وقتی برای این کشور احساس خطر میکنند و میفهمند دشمن عازم ضربه زدن به این کشور و این انقلاب است، حاضرند از همهی هستی خود صرف نظر کنند. البتّه یک ملّتِ زنده همینطور هم باید باشد و ملّت ایران اینگونه است. ملّتی که در مقابل خطر دشمن و تهاجم او از خود حرارت نشان نمیدهد، حضور خود را ثابت نمیکند و در مقابل دشمن محکم نمیایستد، همیشه ذلیل خواهد ماند و همهی منافعش پایمال دشمنان خواهد شد. چنین ملّتی مرده است. دشمنان میدانند ملّت ایران زنده است؛ بنابراین میخواهند با سرگرمیها، ابتذالها، فسادها و باتلاقهایی که در جلوِ پای جوانان ما پیش میآورند، این روح ایثار و فداکاری برای حقیقت و دفاع از حقیقت در مقابل دشمن را از آنها بگیرند.
نکتهی سوم، وحدت و همدستی و همدلی است. این سه نقطه از جمله نقاط بسیار مهمّی است که دشمنان روی آن برنامهریزی کردهاند. شما اگر به رادیوهای بیگانه گوش دهید، ملاحظه خواهید کرد خبرهایی که آنها تنظیم میکنند، به همین سه نقطه متوجّه است. اگر به تبلیغات دشمنان انقلاب در خارج نگاه کنید، میبینید روی همین سه نقطه متمرکز است: دفاع از حقیقت و اسلام، روحیّهی ایثار و فداکاری، وحدت و همبستگی. مزدوران داخلیِ آنها هم که در گوشه و کنارند و شما نشانههای آنها را جلوِ چشم خود میبینید، همین سه نقطه را دنبال میکنند. راه مقابله این است که ملّت ایران و جوانان بر همین سه نقطهی اساسی پافشاری کنند و وحدت خود را از دست ندهند. جدا کردن گروهها از یکدیگر، جدا کردن دلها و ایجاد دشمنی و عناد و نفاق بین اشخاص و گروهها و قشرها، جزو کارهای دشمن است. مسخره کردنِ حالت ایثار و فداکاری، سَبُک گرفتن عملِ ایثارگران -شهیدان، جانبازان، آزادگان و خانوادههای مکرّم آنها- اهانت به رزمندگانی که در دوران دفاع مقدّس با همهی وجود ایستادند و تردید در کار جریان عظیم بسیج که حضور حقیقی آن به معنای ایثار و فداکاری است، جزو کارهای دشمن است.
نکتهی بعدی، ایستادگی روی افکار درست است؛ افکاری که الهام گرفته از منطق صحیح است. امروز کسی که با سلطهی دشمنان و سلطهی آمریکا بر کشور مخالف است، حرفی بر طبق منطق و مصالح ملی میزند. کسی که امروز میخواهد دستهای خائن و غیر خودی را بشناسد و از آنها پرهیز کند، بر طبق منطق سخن میگوید. کسی که امروز خود را آماده میکند تا در مقابل دشمنان حقیقت، از حقیقت و استقلال و منافع ملی کشور دفاع کند، بر طبق منطق حرف میزند. آنچه این ملّت را عزیز و در دنیا مطرح و بلند آوازه کرد و امکان حرکت به سمت تعالی مادّی و معنوی را برای او فراهم کرد، چه بود؟ همین اندیشهی درست، همین افکار، همین نظام مقدّس جمهوری اسلامی و همین پایبندی به مبانی اسلام بود. چیزی که میتواند همهی گرههای این ملّت و این کشور را باز کند، باز هم پایبندی به اسلام است. تا وقتی کسانی بخواهند حل مشکلات این ملّت را از فرمولهای غالباً نسخ شدهی کشورهای دیگر -بخصوص کشورهای غربی- بهدست بیاورند، مشکلات حل نخواهد شد. مگر میشود در کشوری با شرایط خاص و ترکیب جمعیتی و تاریخ و فرهنگ خود و با ذخایر ارزشمند فکریای که وجود دارد، به همهی اینها بیاعتنایی کرد و رفت الگوی بیگانه را گرفت و از روی آن سیاه مشق نوشت؟ هیچ دانشمندِ آگاه و هیچ متخصّصِ روشن بینی اینطور عمل نمیکند. ما امروز الگوی اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی را باید با توجّه به وضعیت این کشور و تاریخ و فرهنگ والای این ملّت و این همه جوان روشن بین و روشنفکر و آگاه و این روحیّههای عظیم تنظیم کنیم. هر جا ما به نیروی ایمان مردم مؤمن و جوانان حزب الّلهی تکیه کردیم، موفّق شدیم. هر جا به نیروهای جوان مؤمنِ خودمان اعتماد کردیم، توانستیم موفّق شویم. در جنگ اینطور بود، در بازسازی اینطور بود، در مسائل اقتصادی اینطور بود؛ در هر نقطه از مسائل فرهنگی که انگشت میگذاریم، اینطور است؛ حتّی در هنر اینگونه است. باید به نیروهای مؤمن، جوانان مؤمن، جوانان حزب الّلهی، روحهای پُر نشاط از نیروی ایمان و افراد صادق و امین تکیه کرد؛ از اینها کمک گرفت و در همهی محاسبات، اینها را به حساب آورد؛ نه الگوهای بیگانه را که غالباً تاریخ مصرف آنها برای کشورهای خودشان گذشته و تمام شده است. اینها نصیب بعضی از آدمهای کوته بین ما میشود و همانها را میچسبند؛ لذا موفّق نمیشوند.
این ملّت میتواند همهی مشکلات خود -مشکلات اقتصادی، بیکاری، تورّم، ادامهی راه باز سازی و دیگر مسائل- را به کمک افراد مؤمن، امین، صادق و کسانی که دلشان پُر از ایمان و محبّت به این کشور و این ملّت است -نه پُر از محبّت به بیگانه- حل کند. شما مردم مؤمن، شما قشرهای مختلف -از کاسبتان، دانشآموزتان، دانشجویتان، طلبهتان، اساتیدتان، کارگرانتان- بخصوص شما جوانان عزیز بدانید اگر نیرویی بتواند سعادت این ملّت را تأمین کند، این نیرو، نیروی خودِ ملّت است. امیدواریم شما جوانان -که صاحب این مملکتید و کشور و تاریخ و آینده متعلّق به شماست- به توفیق الهی بتوانید با خودسازی معنوی، مادّی، علمی و ایمانی، همهی این میدانهای بزرگ را در قبضهی خود بگیرید و نقش خود را که در تاریخ ماندگار است، انشاءالله در این کشور ایفا کنید و الطاف و ادعیّهی زاکیّهی حضرت بقیهالله الاعظم ارواحنافداه شامل حال شما باشد و انشاءالله روح مطهّر امام بزرگوار و ارواح مطهّرهی شهدای عزیز ما دعاگوی شما و از شما راضی باشند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته |
927 | 1378/10/18 | بیانات در خطبههای نماز عید فطر | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2987 | null |
928 | 1378/10/10 | بیانات در خطبههای نمازجمعه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2986 | null |
929 | 1378/10/04 | بیانات در دیدار کارگزاران نظام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2985 | null |
930 | 1378/09/26 | بیانات در خطبههای نمازجمعه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2984 | null |
931 | 1378/09/23 | بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=9617 | null |
932 | 1378/09/18 | گزیدهای از بیانات در دیدار پرویز مشرف رئیسِ اجرایی دولت پاکستان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=58010 |
پیوندهای مستحکم تاریخی و فرهنگی که میان دو ملّت مسلمان ایران و پاکستان وجود دارد، عامل مهمّی در پیشرفت روابط دو کشور است.
روشن شدن آتش فتنهی فرقهای در پاکستان، طیّ سالهای اخیر، یکی از موانع ایجادشده در روند پیشرفت روابط دوجانبهی ایران و پاکستان است. ملّت بزرگ پاکستان این ظرفیّت را از خود نشان داده است که فرقههای گوناگون میتوانند به طور مسالمتآمیز در کنار یکدیگر زندگی کنند؛ امّا عدّهای از عناصر فتنهگر، آتش مسائل فرقهای را در پاکستان برافروختند که شهادت تعدادی از شهروندان و نمایندگان ایران در پاکستان از عوارض بسیار تلخ آن بوده است. لذا اصلاح وضع موجود مسئلهای ضروری و مورد تأکید است.
موقعیّت جغرافیایی و سیاسی پاکستان حسّاس و دارای اهمّیّت است. من مسائل کشور شما را با علاقه دنبال میکنم و امیدوارم با درایت و تدبیر مسئولان دولت پاکستان، عوامل نگرانکننده جای خود را به عوامل خرسندکننده بدهد. |
933 | 1378/09/03 | بیانات در دیدار جمعی از بسیجیان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2983 | null |
934 | 1378/09/01 | بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2981 | null |
935 | 1378/09/01 | بیانات در پاسخ به پرسشهای دانشجویان در دانشگاه صنعتی شریف | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2982 | null |
936 | 1378/08/24 | بیانات درباره آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51477 |
رهبر انقلاب:
بنده از بچگی به آقای گلپایگانی ارادت داشتم. قبل از اینکه به قم بیایم، ایشان را یک بار در مشهد دیده بودم و از ایشان خوشم آمده بود. من اصلاً به درس ایشان نرفتم و هیچ ارتباطی هم وجود نداشت؛ ولی به ایشان علاقهمند شده بودم. حتّی مواضع سیاسیمان در دوران انقلاب خیلی متفاوت بود؛ اما درعینحال به ایشان به عنوان یک ملای خوب و متدین واقعاً علاقه داشتم. انصافاً هم صاحب عزم و اراده بود. در مواقعی ایشان حرفهایی میزدند که هیچکس در قم جرأت نمیکرد حرفی بزند. در قضیهی تغییر تاریخ، هیچکس غیر از آقای گلپایگانی در قم حرف نزد.
به هرحال من قلباً به ایشان ارادت داشتم. خود ایشان هم شاید نمیدانست ما که مثلاً در جبههی داغها هستیم، به ایشان اینطور علاقه و ارادت داریم. آقای محمدی گلپایگانی به قم رفتند تا سلام و اظهار اخلاص ما را به ایشان برسانند. ایشان گفته بودند فلانی بداند من او را تأیید و حمایت خواهم کرد. اگر یک وقت چیزی به نظرم برسد، علنی نمیگویم، به خود ایشان میگویم؛ اگر گوش کرد، فبها؛ اگر گوش نکرد، دیگر نمیگویم.
حجتالاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی:
فرمودند که من تضعیف نظام را حرام میدانم. |
937 | 1378/08/23 | بیانات در دیدار جمعی از زائران کربلا | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=46791 |
خداوند از شما قبول فرماید(۱) و این سفر را بارها قسمت کسانى کند که آرزومند و علاقهمند هستند.
آنجا کعبهى دلهاست. همان نقطهاى که روزى تصوّر مىشد همه چیز در آنجا دفن شد؛ اصالتها، حقیقتها، ارزشها، و همهى جلوههاى اسلامِ نابِ پیغمبر از میان رفت و تمام شد، امروز ببینید چطور دلهاى مردمِ دنیا را به خودش جذب کرده است! این، نه به صورت ایمان و باور، بلکه به صورت عشق است. از ایران، عربستان، هندوستان و از اقطار عالم، انسانهایى، با اشتیاق، به آنجا مىروند. پس، معلوم مىشود که دستهاى مادّى، هیچ وقت نمىتوانند اصالتها را دفن کنند. اگر مردمى، ضعیف و بىعرضه باشند و جلو چشم آنها اخفا و کتمانى انجام گیرد، چوب بىحمیّتى و بىهمّتى خودشان را خواهند خورد. لکن خداى متعال، انسانهایى را برمىانگیزد، که خواهند توانست از آن اصالتها استفاده کنند.
از وقتى که حادثهى کربلا اتّفاق افتاد، تا آن زمانى که مردم، گروه گروه، براى زیارت رفتند، این دایره، همینطور وسیع شد. به خلاف وضع طبیعى عالم، که شما وقتى سنگى را در آب مىاندازید، امواجى ایجاد مىکند -یک دایره در محیط خودش بهوجود مىآورد- اما هرچه مىگذرد، این دایره، همینطور کمرنگتر مىشود. در این حادثه، عکس این، اتّفاق افتاده است. یعنى هرچه این دایره وسیعتر شده، موجش بلندتر، نمایانتر، ماندگارتر، زایندهتر و جوشندهتر شده است. امروز هم، مانع وجود دارد. حضراتى از بازماندگان جناب متوکّل که آنجا هستند، حاضر نیستند تحمّل کنند! در همین سالهاى اخیر، تاکنون چند بار با جماعتهایى که در روز «اربعین» از بخشهاى مختلف عراق به سمت کربلا مىرفتند، مقابله کردهاند. عشایر غیور و مؤمن عراق، آزمایشهاى خونینى داشتهاند. نمىگذارند خبرش پخش شود.
همین سه-چهار سال قبل از این هم، یک نمونهاش را داشتیم. اگر راه باز بود، آن وقت بیشتر دیده مىشد که این شوقها کجاست؛ این کانونهاى عشق و شور و محبّت در دلها، چقدر فراوان است، چقدر گسترده است، چقدر پرعمق است! آخر محبّت و عشق، یک آتش سوزنده است. بیشتر محبّتها، مثل چوب خشکى که روى آتش مىگذارید، شعله مىکشد؛ اما ماندگار نیست، سطحى است. اما این محبّت، یک محبّت معنوى است و روزبهروز اشتعالش بیشتر مىشود. اصلاً خاموشى ندارد؛ فرو نشستن ندارد. این، همان عامل معنوى است. خوش به حال کسانى که جرقّهاى از این شعله را در دلهاى خودشان دارند؛ که الحمدلله شما دارید. البته، صدها هزار جوانِ مؤمنِ پرشورِ ما هم داشتند؛ اما شهید شدند و نتوانستند. امروز هم، در بین جانبازان ما، در بین خانوادههاى شهداى ما، هنوز هستند کسانى که امکانات برایشان فراهم نیست که بروند. بحمدالله، شما با طریق صحیح و مشروع رفتید و خدا این توفیق را به شما داد. این نعمت الهى را شکر کنید و بدانید که دلهاى زیادى آرزو و حسرت آن مناظر و مراکز و مقاماتى را که شما زیارت کردید، دارند. خداوند از شما قبول کند و همهتان را موفّق بدارد. ما بخیل نیستیم. امیدواریم باز هم، باز هم، دهها بار دیگر هم، به شما قسمت کند. انشاءالله موفّق باشید.
... خداوند شما(۲) را حفظ کند و انشاءالله این کارى که با اخلاص انجام دادید، اثرش را بگذارد. انشاءالله بتوانید برنامههاى متین و سنگین و خوبى را تهیه کنید و ارائه دهید.
انشاءالله موفق باشید.
۱) در این دیدار وزیر بازرگانی و هیئت همراه او در سفر کربلا حضور داشتند.
۲) خطاب به آقاى «احمدزاده»، مجرى شبکهى تهران. |
938 | 1378/08/22 | بیانات در دیدار جمعی از پاسداران | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2980 | null |
939 | 1378/08/15 | بیانات در دیدار کارگزاران نظام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2979 | null |
940 | 1378/08/12 | بیانات در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2978 | null |
941 | 1378/08/09 | بیانات در دانشگاه افسری امام علی(ع) | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2977 | null |
942 | 1378/07/21 | گزیدهای از بیانات در دیدار استفانو پولوس رئیس جمهوری یونان و هیأت همراه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=57993 |
ما از گسترش مناسبات همهجانبه بین ایران و یونان استقبال میکنیم و بر ضرورت استفاده از زمینههای مثبتِ موجود در روابط دو کشور برای توسعهی همکاریها تأکید میکنیم.
در ذهنیّت ملّت ایران، نقاط منفیای نسبت به یونان وجود ندارد. سوابق فرهنگ و دانش یونانی در تاریخ ایران بسیار درخشان و برجسته است و دادوستد و همکاریهای علمی و فرهنگی، همواره در سطح وسیعی میان دو کشور وجود داشته است.
متفکّرین بزرگ ایران و یونان پایهگذاران تمدّن بشری هستند. مردم ایران و یونان استعداد خود را در مسائل مربوط به فرهنگ و تمدّن نشان دادهاند و بر این اساس، میتوانند زمینههای دوستی میان خود را تحکیم بخشند.
کامل کردن تمدّن کنونی جهان بسیار ضروری است. ابزارها و مصالح لازم برای کامل کردن تمدّن امروز بشر در اختیار ملّتهای بافرهنگ است و دو کشور ایران و یونان میتوانند در این جهت با یکدیگر همکاری کنند. |
943 | 1378/07/19 | بیانات در دیدار جمعی از نخبگان علمی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2976 | null |
944 | 1378/07/17 | بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی انتظامی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2975 | null |
945 | 1378/07/14 | گزیدهای از بیانات در دیدار نظربایف رئیس جمهوری قزاقستان و هیأت همراه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=58097 |
منطقهی دریای خزر یک مرکز ثقل بسیار مهم در دنیا است و افزایش همکاری و همفکری میان کشورهای این منطقه امری ضروری و مورد تأکید است.
همکاری میان کشورهای عضو اکو بسیار مهم است. مشترکات فراوانی وجود دارد که میتواند کشورهای این منطقه را هرچه بیشتر به یکدیگر پیوند دهد و همکاریهای گسترده را با تکیه بر حفظ منافع متقابل، تسهیل سازد. بنابراین، کشورهای عضو پیمان اقتصادی اکو و از جمله کشورهای حاشیهی دریای خزر باید نسبت به انجام همکاریهای جدّیتر اهتمام بورزند.
همکاری کشورهای منطقه در زمینهی مسائل امنیّتی نیز حائز اهمّیّت است. کشورهای منطقه باید برای حلّ مسائل تلخ افغانستان چارهجویی کنند و با همکاری فعّال خود در این زمینه، به ناامنی در منطقه پایان دهند و از این طریق، دست فتنهانگیز غریبهها نیز از افغانستان کوتاه خواهد شد.
ما از همکاریهای جمهوری اسلامی ایران و قزّاقستان در زمینهی مسائل نفتی استقبال میکنیم و امیدواریم که به اهتمام رؤسای جمهور دو کشور، منافع ملّتهای مسلمان ایران و قزّاقستان در سایهی ارتباطات گسترده و همکاریهای سازنده و فزاینده، تأمین و تضمین گردد. |
946 | 1378/07/13 | گزیدهای از بیانات در دیدار سالمین آمور رئیس جمهوری زنگبار و هیأت همراه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=58090 |
پیوندهای تاریخی بین ملّت مسلمان ایران و جامعهی اسلامی زنگبار وجود دارد. حضور ثمربخش شهروندان شیرازی در میان مردم زنگبار، طیّ سدههای گذشته، حادثهای بهیادماندنی و خاطرهانگیز است.
ما از تقویت روابط ایران و زنگبار استقبال میکنیم و گسترش ارتباطات میان جمهوری اسلامی ایران با کشورهای آفریقایی و بهویژه تانزانیا که بر پایهی وجوه مشترک و فراوان میان دو طرف پیریزی شده است، بسیار خوب است.
اهتمام مسلمانان به افزایش سطح دانش خود بسیار ضروری است. دنیای اسلام، امروز، بیش از همیشه نیازمند وحدت است و مسلمانان باید دست اتّحاد و برادری به یکدیگر بدهند. این اتّحاد علیه هیچ کشوری در دنیا نیست، امّا عاملی مهم و اساسی برای حفظ منافع امّت اسلام محسوب میشود. |
947 | 1378/07/09 | بیانات در خطبههای نمازجمعه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2974 | null |
948 | 1378/07/05 | گزیدهای از بیانات در دیدار علی عزت بگویچ عضو شورای ریاست جمهوری بوسنی و هرزگوین | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=58095 |
نقش آقای عزّت بگویچ در پشت سر گذاشتن جنگ تحمیلی علیه مسلمانان بوسنی بسیار ارزنده بود و دنیای غرب، بهویژه اروپا، به سبب عدم حمایت از مسلمانان در جنگهای بوسنی و کوزوو، بهشدّت مورد انتقاد است.
مضمحل کردن هویّت اسلامی در اروپا هدف اصلی جنگهای تحمیلشده بر مسلمانان در یوگسلاوی سابق بود. جرم مردم بوسنی مسلمان بودن آنها بود و قدرتهای غربی و از جمله اروپایی، نهتنها هیچ گونه کمکی به مسلمانان بوسنی نکردند، بلکه آنان را به پذیرش صلح بدی وادار ساختند. بنابراین، صلح دیتون از نظر ما یک صلح تحمیلشده بر مسلمانان است.
زنده ماندن هویّت اسلامی مسلمانان در اروپا موضوعی بسیار مهم است. غربیها خواهان حفظ هویّت اسلامی در اروپا نیستند امّا از نظر امّت اسلام، هویّت اسلامی مسلمانان در اروپا باید در همهی مراحل زنده بماند و این کار بزرگی است که به فداکاری بزرگ نیز نیازمند است.
پایبندی به اسلام موجب حفظ و بقای مردم مسلمان بوسنی است. مسلمانان در مبارزهی مرگ و زندگی و در یک جنگ بسیار سخت و نابرابر پیروز شدند و بدون تردید، این پیروزی و حیات ملّی آنان مرهون مقاومت و ایستادگی جوانان مسلمان بوسنی است.
دخالت خودساختهی ناتو به رهبری آمریکا در امور کشورها عملی ناخوشایند و یک سنّت بسیار خطرناک است. ما اعتقاد داریم که در ماجرای کوزوو، هیچ کمکی به مسلمانان نشده است؛ زیرا اگر بنای ناتو بر کمک به مسلمانان بود، راههای مناسبی برای آن وجود داشت. ما با مسلمانان کوزوو ابراز همدردی میکنیم، زیرا آنها قربانی این جنگ شدند و ما آنچه را که انجام شد، یک حمایت حقیقی از مسلمانان تلقّی نمیکنیم.
ما از توسعهی مناسبات میان دو کشور ایران و بوسنی استقبال میکنیم و در پاسخ به درخواست آقای عزّت بگویچ، از دولت جمهوری اسلامی ایران میخواهیم که امکان مشارکت در امر بازسازی بخشی از ویرانیهای بهجایمانده از جنگ در بوسنی و هرزگوین را بررسی کنند. |
949 | 1378/06/30 | گزیدهای از بیانات در دیدار توماس کلستیل رئیس جمهور اتریش و هیأت همراه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=58087 |
ما نسبت به نتایج مذاکرات آقای توماس کلستیل با مقامات ایران خوشبین هستیم. روابط خوب دو کشور ایران و اتریش دارای سابقهی پانصدساله است. بر خلاف برخی از کشورهای اروپایی، خاطرات بدی از اتریش در ذهن ملّت ایران وجود ندارد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز روابط دو کشور بهتر شده است. بنابراین، باید تلاش شود که مبادلات دوجانبه افزایش یابد و تراز بازرگانی میان ایران و اتریش نیز متوازن شود.
جمهوری اسلامی ایران به ارتباط با اتّحادیّهی اروپا علاقهمند است. جمهوری اسلامی ایران ارتباط با اروپا را انتخاب کرده است و هر رابطهی جهانی را که خود ما آن را انتخاب کنیم، محکم پای آن میایستیم، امّا طبیعی است که در برابر هر تحمیلی عکسالعمل نشان میدهیم. آمریکا از اتّحادیّهی اروپا بزرگتر و ثروتمندتر است، امّا ایران نخواسته است با آمریکا رابطه داشته باشد؛ زیرا ارتباط دوجانبه باید برابر، دوستانه و همراه با احترام متقابل باشد و از دخالت در امور داخلی یکدیگر و نیز اِعمال نفوذ خالی باشد و مایلیم روابط ما با اروپا بر پایهی همین خصوصیّات استوار باشد.
با توجّه به اظهارات رئیسجمهور اتریش در مورد نقش تخریبی مطبوعات غرب، باید بگوییم که بر اساس نوشتههای مطبوعات و گفتههای روزنامهنگاران غربی نمیتوان روابط جدّی و سیاسی برقرار کرد، بلکه روابط باید بر واقعیّتها و مسائل جدّی استوار باشد.
جمهوری اسلامی ایران به ارزشهای انسانی و دیگر مسائل اساسی جامعهی بشری علاقهمند است. «گفتگوی تمدّنها» که رئیسجمهور ایران مطرح کرده است، مربوط به تمدّنهای منسوخ و کهنه نیست، بلکه به مسائل اساسی و مورد نیاز امروز انسانها مربوط میشود و ما از محقّقین و افراد باانصاف اروپایی برای سفر به ایران و مشاهدهی واقعیّتهای امروز کشورمان استقبال میکنیم.
جمهوری اسلامی ایران در قبال مسئلهی جاسوسی حسّاس است. ما به مسائل جاسوسی بسیار اهمّیّت میدهیم و با جاسوس برخورد سختی میکنیم و برای مجازات آنها نیز از هیچ کس اجازه نمیگیریم. تا کنون به همین ترتیب عمل شده و از این پس نیز اینگونه خواهد بود. جاسوس اسرائیل و یا هر جای دیگر، از نظر ما بسیار منفور است و اگر در دادگاه جرم آنها ثابت شود، بدون شک، مجازات خواهند شد. ایادی صهیونیستها در نقاط مختلف دنیا حضور دارند و بنده اطّلاع دارم که صهیونیستها در اتریش نیز اقدامات مخرّبی انجام دادهاند.
با وجود اصرار آمریکا بر جهان تکقطبی، دنیا نمیتواند به صورت یک امپراتوری واحد اداره شود. ملّتها، هر کدام برای خود، هدفها و ارزشهایی دارند و همهی آنها دارای حقّ حیات و حضور هستند و اگر اتّحادیّهی اروپا با منطق تقویت استقلال، بازگشت به هویّت خویش و اتّکاء به نفس حرکت کند، بدون تردید، موفّق خواهد شد. در آسیا نیز قدرتهای بزرگی ظهور کردهاند که به هیچ وجه زیر سلطهی جهان تکقطبی به ریاست آمریکا نخواهند رفت.
مسئلهی وحدت در اروپا بسیار حسّاس و مهم است. اروپا، در طول تاریخ، مرکز اختلافات شدید داخلی بوده است. در محیط کوچک اروپا، مدّعیان زیاد و ملّتها و نژادهای فراوانی وجود دارند؛ بنابراین، اتّحادیّهی اروپا باید مورد مراقبت قرار گیرد.
مراقبت از ملّتها و اقوام کوچک اروپایی، از جمله مسلمانان اروپا، مسئلهای ضروری است. در چند سال گذشته، به مسلمانان اروپا، بهخصوص مسلمانان کوزوو و بوسنی و اقلّیّتهای مسلمان، ظلم بسیاری شده است و ما امیدواریم که این اوضاع هرگز تکرار نشود.
ایران اسلامی به سمت پیشرفتهای اقتصادی در حال حرکت است و زمینههای بسیاری برای توسعهی روابط ایران و اتریش وجود دارد. در برنامه پنجسالهی سوّم، افق خوبی برای همکاری شرکای تجاری به وجود آمده است.
توسعهی همکاریهای فرهنگی دو کشور ایران و اتریش موضوعی حائز اهمّیّت است و امیدواریم که همکاریهای دو کشور در همهی زمینهها توسعه یابد. |
950 | 1378/06/28 | بیانات در آغاز درس خارج فقه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2970 | null |
951 | 1378/06/24 | بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2968 | null |
952 | 1378/06/13 | بیانات در دیدار دانشجویان و دانشآموزان بسیجی «طرح ولایت» | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=24658 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
اجتماعِ شما فرزندان عزیز؛ جوانان، پسران و دختران مؤمن و انقلابی و با بصیرت در این ساعت و در اینجا، برای من فوز بزرگی است. برای هر اجتماعی این مهمّ است که جوانان آن اجتماع و آن کشور، چگونه فکر کنند، چگونه عمل و چگونه احساس کنند. نسل جوان برای هر کشوری در اصل تعیین کننده است. حتّی اگر کشورهایی در اوج پیشرفت مادّی و علمی و صنعتی و اقتصادی و ثروتهای گوناگون باشند، اگر نتوانند نسل جوان خودشان را درست اداره کنند و نسل جوان از دست آنها برود، مطمئنّاً باید در انتظار آیندهی سختی باشند.
این اتّفاقی است که امروز در دنیای غرب - بخصوص در بعضی از کشورهای غربی - رخ میدهد. البته این قسم توفانهای اجتماعی و تاریخی بتدریج خودش را نشان میدهد. آدمهای ناهوشمند تا آن اواخر هم نمیفهمند چه شد؛ به طریق اولی آدمهای خودخواه و خودپرست و سودطلب و به فکر جیب خود هم یا نمیفهمند، یا اگر هم بفهمند، برایشان اهمیت ندارد؛ اما آدمهای تیزبین و دلسوز در هر جامعهای این خطر را حس میکنند که ببینند نسل جوانشان از دست میرود. الان این اتّفاق افتاده است؛ یعنی دلسوزان و هوشمندان در همان جوامع غربی که عرض کردم، احساس کردهاند که برای آنها چه فاجعهای رخ میدهد. جوانانشان به میزان بسیار زیادی دچار بلاهای اجتماعی مثل اعتیاد و از این قبیل هستند. تعداد بسیار زیادشان دچار هیجانهای گمراه کنندهاند که منجر به قتل و دزدی و غارت و جنایت و شهوترانیهای بسیار زشت میشود. تعداد زیادی هم دچار بیتفاوتیاند؛ در انتخاباتها و در مسائل جمعی شرکت نمیکنند. وقتی از آنها سؤال میپرسند که چرا شرکت نمیکنید، میگویند برایمان اهمیتی ندارد - حالت بیتفاوتی - اینها نشانههای زوال است.
حالا فلان نظریهپردازان صهیونیسم بنشینند و در مجلّات پرتیراژ جهانی خود بنویسند که بههرحال ما امروز یا فردا مالک جهانیم. اینها را نوشتند! متفکّران سیاسی آمریکایی صریحاً این را میگویند که بشریت چه بخواهد، چه نخواهد، سرنوشت دنیا امروز و فردا در دست ماست؛ حقّ ما هم هست! این را مینویسند و من خودم این را دیدم. خوب؛ بگویند. واقعیت غیر از این را نشان میدهد؛ چون ابزار پیشرفت، بیش از همه چیز، سلامت عزم و ارادهی انسانی و داشتن یک هدف جمعی است، تا همه به آن هدف توجّه کنند، آن را قلباً بپذیرند و با قدرت به سمت آن هدف حرکت کنند.
این کار از همهی افراد جامعه متوقّع است، اما عمدهترین عامل این حرکت جمعی در هر جامعه، جوانان هستند. ببینید؛ نسل جوان این قدر اهمیت دارد. در کشور خودمان به برکت انقلاب، به برکت ایمان اسلامی و به برکت همین رابطههای قلبی میان دلهای پاک و نورانی با خدا و با هر چیزی که احساس میکنند رنگ خدایی دارد، نسل جوان ممتازی شکل گرفته است. رابطه، خیلی مهمّ است و این رابطه از قبل از انقلاب تا شروع انقلاب و از اوّلِ پیروزی تا امروز هست.
قبل از انقلاب، همهی عوامل در جهت عکس این قضیه بود؛ یعنی جوانان به سمت فساد و بیتفاوتی سوق داده میشدند. اصلاً بنا و سیاست، این بود. این بنا را هم حکومت وابستهی ایران نگذاشته بود؛ چون آنها اصلاً به این برنامهریزیهای دقیق و بلند مدّت و انسانی توجّه نداشتند. بنا را دیگران گذاشته بودند! برای خارجیهایی که میخواهند یک مملکت را دربست در اختیار گیرند، این مهمّ است که نسل جوان آن مملکت چگونه باشد. اگر نسل جوان، بیتفاوت و بیاعتنا به مصالح کشور و سرنوشت کشور باشد، برای آنها خیلی بهتر است. آنها سوق میدادند؛ عوامل در جهت عکس تدین و عزم و خلوص و صفا و حرکتِ جوانان بود. اما یک عاملِ فوقالعاده پیدا شد. آن عامل، فریادِ امام بود؛ فریادِ امام نه به عنوان یک شخص. حُسن بزرگ امام این بود که خود را به عنوان یک شخص، مطرح نکرد و برای خودش هم در مسائل مربوط به اسلام و مسلمین، عنوان شخصی قائل نشد. امام به عنوان یک انسان حل شده در اسلام و یک انسان دل داده به معارف الهی مطرح بود. او از بن دندان و از صمیم قلب، این معارف را پذیرفته بود و جزو جانش شده بود. او حاکمیت خدا را بر زندگی انسان قبول کرده بود؛ کمااینکه در زندگی شخصی خودش حاکمیت خدا را حقیقتاً پذیرفته بود؛ عبد خدا و مطیع خدا بود.
حاکمیت الهی از اینجا شروع میشود: اوّل دلمان را بندهی خدا کنیم؛ خدا را بر دل و بر وجودمان حاکم نماییم و بعد در سمت ایجاد حاکمیت «اللَّه» بر کلّ فضای زندگی جامعه و کشور، حرکت کنیم، تا بعد به دنیا برسیم. انسانهایی با این خصوصیت میتوانند کار کنند و پیش بروند و امام، حقیقتاً در این میدان، امام و رهبر الهی بود؛ لذا فریادی که او سرداد، فریاد اسلام و فریاد خدا بود و به برکت نام و راه خدا، با دلها رابطه برقرار کرد و دلها را در قبضه گرفت. همیشه همینطور است که وقتی پای یک امر الهی به میان آمد، بافتههای طاغوتی به خودی خود کنار زده میشوند. مهم این است که آن امر الهی، آن عزم و آن اقدام الهی، قدم به میدان بگذارد: «فاذا دخلتموه فانکم غالبون»(۱). کنار که بنشیند، هیچ اثری ندارد. بزرگترین انسانها، بالاترین تقدّسها و دانشها، وقتی وارد میدان نشود و کنار بنشیند، همهی امواج از روی سر او رد خواهد شد و عقب میماند؛ اما وقتیکه آنچنان ایمان و عزمی، آنچنان دانش و دل پرنور و با صفایی وارد میدان شد، آن وقت: «سِحر با معجزه پهلو نزند، دل خوش دار». هر سِحری با آمدن معجزه، باطل میشود. وقتی عصای موسی وسط آمد، «ما جئتم به السّحر»(۲)؛ آن چیزی که شما به میدان آوردهاید، جادو و فریب است؛ حقیقت نیست. حقیقت، عصای موسی است که وقتی وارد شد، همهی آن سحرها مثل سایهای که در مقابل فروزش یک چراغ از بین میرود، از بین رفتند.
امام این کار را کرد؛ لذا دلها جذب شد. بعضی تعجّب میکنند و در تحلیل این پدیده ماندهاند که چطور شد در آن نظام فاسد و باطل که همهی عوامل فرهنگی، جوانان را به سمت فساد سوق میداد، ناگهان جوانان جلو آمدند و این انقلاب عظیم، راه افتاد! علّت، این است. این تحلیل جامعه شناختی و روان شناختىِ کاملاً واضحی هم دارد. امام با مَرکبی وارد این میدان شد که هر که بر آن مَرکب، سوار باشد، میتواند همهی خفتگان سالم را بیدار کند.
نسل جوانِ مؤمن شکل گرفت؛ بعد امتحان جنگ پیش آمد. امتحان جنگ مثل کورهای که شمشیر را آبدیده میکند، جوانان را آبدیده کرد. این نسل، بخصوص آنهایی که به میدان رفتند و حتّی آنهایی هم که توفیق رفتن به جبهه را پیدا نکردند، آبدیده شدند. البته نه آنهایی که عمداً پشت کردند؛ آنها بعکس! آنهایی که از روی ترس و ضعف و عناد و تنپروری پشت کردند، آبدیده نشدند. معمولاً امتحان، دو طرف دارد؛ یک طرف را قبول و یک طرف را رفوزه میکند. آنها رفوزه شدند؛ اما کسانی که از روی اِعراض نبود، بلکه پیش نیامد، توفیق پیدا نکردند، یا توانایی آن را پیدا نکردند - اِشکال سنّی، یا اِشکال کاری داشتند - اما دلشان با جبهه بود، حتی آنها هم آبدیده شدند؛ یعنی در حقیقت، اکثریت ملت ایران. جنگ، حقیقتاً کورهای بود که جوانان و بقیهی مردم را آبدیده کرد. از همان وقت، برنامههای دشمن هم شروع شد.
ببینید؛ شما جوانان عزیز در آن سالهایی که من اشاره میکنم - سالهای ۶۴ و ۶۵ و ۶۶ - در میدان نبودید. بعضی خیلی کوچک بودید، بعضی هم بههرحال در میدان نبودید. قضیه، اینطور بود که وقتی امام یک اشاره میکرد، سیل داوطلبان جبهه به سمت پایگاهها و پادگانها سرازیر میشد. بعضی هم بیاجازه به طرف جبهه میرفتند که البته نیروهای نظامی، اینها را میگرفتند، سازماندهی میکردند، به آنها آموزشهایی میدادند و از اینها در جبهه استفاده میشد. همینها گِرهی بسیاری از مشکلات را باز میکرد؛ یعنی در دوران جنگ، ما کمتر وقتی دچار کمبود نیروی انسانی شدیم. از لحاظ تجهیزات، مشکل خیلی بود؛ اما از لحاظ نیروی انسانی نه؛ چون همیشه آماده بودند. دشمن چه میگفت؟ دشمن واقعیت را میدید؛ لذا درمانده بود. آنها وقتیکه جنگ را طرّاحی و حملهی نظامی به انقلاب را برنامهریزی میکردند، فقط روی نیروهای سازمانی ارتش حساب کرده بودند؛ فکر سپاه و بسیج و فکر نیروهای عظیم انسانی را نکرده بودند و چون با آن مواجه میشدند، برنامهشان غلط از آب درمیآمد. باید با این کار به مبارزه میپرداختند؛ پس شروع به تبلیغات میکردند. از جمله حرفهایی که در دوران جنگ، بارها و بارها علیه نظام و انقلاب و امام گفته شد، این بود که ایران از امواج انسانی استفاده میکند. ما در جواب میگفتیم بله؛ ما از امواج انسانی استفاده میکنیم؛ منتها امواج انسانىِ آگاه و مؤمن. بله، ما از نیروی عشق و ایمان استفاده میکنیم. نگران بودند؛ لذا برنامهریزی را شروع کردند، برای اینکه نسل جوان را از این حرکت عظیم بگیرند.
عزیزان من! این انقلاب، پدیدهی بسیار عظیمی است. مسألهی این انقلاب، حتّی به تشکیل نظام جمهوری اسلامی، محدود نمیشود. این انقلاب، تاریخ را عوض کرده و یک راه جدید در مقابل بشر بهوجود آورده است - چه برسد به ملتهای اسلامی - این انقلاب، حادثهی بیسابقهای است. من یک وقت تاریخ انقلابها را مقایسهای کوتاه کردم - میان این انقلاب و انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ شوروی سابق و انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹؛ دویست و چند سال قبل - اینها با هم خیلی تفاوت دارد. اصلاً این انقلاب از نوع آن انقلابها نیست؛ پدیدهی عجیبی است. سیاستمدارانِ باهوش صهیونیستِ دنیا دیدهی پاردُم ساییدهی رِند، فهمیدند که این انقلاب، انقلاب عظیمی است و باید با آن مقابله کنند. آنها با این نیت، برنامهریزی میکنند. آنها درواقع از این حرکت عظیم در سطح تاریخ واهمه دارند؛ لذا برنامهریزیهای بلند مدّت میکنند، برای اینکه بتوانند ملت و در درجهی اوّل جوانان را - که جوانان امروز، در واقع همهی جمعیت فرداست - از این انقلاب، جدا کنند.
اهمیت کار شما و این «طرح ولایت» و این زحمات حقیقتاً ارجمندی که برای اینگونه کارها کشیده میشود، در اینجاست. شما با آگاهی، وارد عرصهی حیات اجتماعی خودتان در دوران جوانی میشوید. این معرفتها، این آگاهیها - آشنایی با مبانی دین و مبانی فرهنگ محکم و استوار دینی - چیز خیلی عظیمی است؛ و به نظر من این طرح بایستی فراگیر شود. اینگونه طرحها آنقدر مفید و خوب و سازنده است که هرچه دربارهی آن سرمایهگذاری شود، به نظر من زیاد نیست. دنیای روپا، دنیای مسلّط امروز - که عمدتاً همان دنیای غرب و مَن تَبَعش هستند - مهمترین خلأ را دارند و آن، خلاءِ یک فکر، یک اندیشهی راهنما و بهاصطلاحِ متداول، یک ایدئولوژی است که متّکی به یک فکر صحیح و یک تلقّی درست از عالَمِ وجود باشد. مهمترین خلاءِ آنها نداشتن این است؛ لذا مرتّب سعی میکنند ایدئولوژیهای دروغی، درست و تزریق کنند. یک علّت عمدهای که از این انقلاب میترسند، همین است که این انقلاب، یک تفکّرِ صحیحِ درستِ تعریف شدهی متّکی بر یک جهانبینی صحیح و یک تلقّىِ مستدل و متین از آفرینش عالم دارد. براساسِ این مجموعه، هرکسی میداند کجای دنیا و کجای راه قرار دارد و به سمتِ کدام هدف حرکت میکند. زندگی، هدفدار و مبارزه نیز هدفدار میشود. در مبنا و تفکّر اسلامی، هدفِ حیات انسان، رسیدن به درجات کمال است؛ کمال معنوی که حتماً آراستگی مادّی را با خودش دارد؛ یعنی به تعبیر رایج، آخرتی که از دنیا عبور میکند. ایجاد یک جامعهی عادلانه، یک جامعهی صالح، یک کشور پیشرو و معنوی، درعینحال دارای قدرتهای والای مادّی، با جهتگیری معنوی، با اخلاق انسانی و با احساس حقیقی انسانیت.
ببینید چه هدف والا و زیبایی است! غربیها این را ندارند. همهی این تمدّنی که آنها روی هم سوار کردهاند و این مسابقهای که وجود دارد، براساس فردپرستی و سودپرستی شخصی استوار است؛ لذا در این مسابقه، در یک جا پیشرفتهایی بهدست میآورند، اما در چند جای دیگر، دچار اختلال میشوند. این اختلالهای اخلاقی، این خلأهای فکری، این اختلالات عصبی جوانان و این آشفتگی و بیهدفی جوانان ناشی از آن سودپرستی و خودپرستی و شخصپرستی است. در نظام اسلامی، اینگونه نیست. تفکّر فلسفی اسلام و فهم درست از مبانی اسلامی، کاری میکند که انسان در هر لحظهای از لحظات، احساس میکند در کجای راه و به سمت کدام هدف حرکت میکند؛ قدرت تحلیل برای حوادث مییابد و وظیفهی خودش را در هر شرایطی تشخیص میدهد. امروز باید جوان ما اینگونه باشد. البته دشمن، خوشش نمیآید. دشمن هرجا چنین چیزهایی را مشاهده کند، هر طور بتواند با آن مبارزه میکند.
امروز بحمداللَّه نظام اسلامی ما مفتخر است که شخصیتهای برجستهی علمی و معنوی در آن حضور دارند؛ مثل همین شخصیت عزیز و عظیم - جناب آقای مصباح(۳) - که بحمداللَّه این کار هم از برکات ایشان است. من ایشان را نزدیک به چهل سال است میشناسم و به ایشان ارادت قلبی دارم؛ فقیه، فیلسوف، متفکّر و صاحبنظر در مسائلِ اساسی اسلام. اگر خدای متعال به نسل کنونی ما این توفیق را نداد که از شخصیتهایی مثل مرحوم علّامهی طباطبایی، یا مرحوم شهید مطهّری استفاده کند، بحمداللَّه این شخصیت عزیز و عظیم، خلاءِ آن عزیزان را در زمان ما پر میکنند. من حقیقتاً خدا را حمد و شکر میکنم که جامعهی ما و بخصوص نسل جوان ما به ایشان خیلی علاقه دارند. بنده از هرجا که کسب خبر کردم - در سرتاسر کشور - اطّلاع یافتم که نسل جوان ما به ایشان شدیداً علاقهمند و معتقد و قدردان است. این هم نعمت بزرگ خدا و دلیل سلامت این کار است. وقتی انسان با روح و با هدف خدایی وارد میدان شد، همینطور میشود. امیدوارم انشاءاللَّه این کار در حدّ عالی، نتایج و ثمرات خودش را به بار بیاورد و شما جوانان عزیز - هم پسران، هم دختران، هم دانشجویان و هم دانشآموزان - این آگاهیهایی را که بهدست آوردید، معلوماتی که کسب کردید و کتابهایی را که فراگرفتید، استمرار ببخشید و رابطهی خود را با این مرکز، ادامه دهید. انشاءاللَّه این کار هم باید روزبهروز به همین صورتِ قوی و خوب، توسعه پیدا کند و کسانی که دستاندرکار مسائل فرهنگی هستند، مغتنم بشمارند، قدر بدانند و از آن استقبال کنند. شما هم انشاءاللَّه هر کدامتان در محیط خودتان مثل چراغی فروزان، مایهی هدایت دیگران شوید و دیگران را با افکار عالیهی اسلامی آشنا کنید. من از برادران عزیز سپاه و بسیج و همهی دستاندرکاران این کار که هر کدام به نحوی دخالت داشتند، صمیمانه تشکّر میکنم. امیدوارم خدای متعال از همه قبول کند و توفیقات خودش را بر شما ارزانی بدارد و انشاءاللَّه دعای حضرت بقیةاللَّه ارواحنافداه شامل حال همهی شما باشد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) مائده: ۲۳
۲) یونس، ۸۱
۳) آیةاللَّه محمدتقی مصباح یزدی. |
953 | 1378/06/10 | بیانات در دیدار جمعی از بسیجیان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2965 | null |
954 | 1378/06/09 | بیانات در اجتماع بزرگ مردم شهرستان تربتجام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=4221 |
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا و شفیع ذنوبنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین و علی اصحابه المؤمنین المحسنین و علیالّذین اتّبعوهم باحسان الی یومنا هذا.
خدای متعال را سپاسگزارم که این توفیق را به دست آوردم تا با شما مردم مؤمن و پرشور و مرزنشین غیور در این منطقه ملاقات و دیدار کنم. آنچه برای من در منطقه و شهرهای همجوار شما همواره جالب و مطلوب و دلنشین بوده، این است که مشاهده میکنم با وجود اینکه جمعیت مردم از دو مذهب شیعه و سنّی تشکیل شده است، اما وحدت اسلامی بر رفتار و عواطف و احساسات آنها غلبه دارد. هرجایی که مردم بتوانند وجوه مشترک را بر وجوه اختلاف و افتراق غلبه دهند و عواطف و رفتار و ایمان و احساسات خود را بر اساس وحدت کلمه تنظیم کنند، در آن نقطه، موفقیت و پیروزی نصیب آن مردم خواهد شد؛ همچنانی که در آثار اسلامی است: «یدالله مع الجماعة».(۱) برای ملت ایران، این همزیستی - چه در این منطقه، و چه در سایر مناطقی که شیعه و سنّی در کنار هم زندگی میکنند - مایهی افتخار است و این نکتهای است که ملت ایران میتواند آن را به عنوان یک نقطهی درخشان و روشن به دنیای اسلام نشان دهد و به آن افتخار کند.
حقیقت این است که انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، محصول تلاش سالهای متمادیِ دلسوزان دنیای اسلام است. برادران و خواهران! در هر نقطهای که هستید، درست توجّه کنید تا این مطلبی که امروز برای همهی مسلمانان عالم قابل توجّه است و در واقع پیامی از سوی ملت ایران به مسلمانان جهان است، بهدرستی ادا شود. تلاش متفکّرانِ روشنفکرِ دلسوزِ مبارزِ مسلمان در همهی نقاط اسلامی و در کشورهای اسلامی - چه در ایران، چه در کشورهای عربی و چه در شبه قارّهی هند - در طول مدت صدوپنجاه سال ادامه پیدا کرد. همهی این تلاشها برای این بود که اسلام از انزوای مساجد و کنج خانهها و اعماق دلها به صحنهی جامعه بیاید؛ اسلام حکومت تشکیل دهد و طبق قوانین قرآنی، خطوط اصلی زندگی انسانها را معین کند. اگر «سیّد جمال الدّین» یا شاگردان سیّد جمال الدّین در کشورهای عربی و در هند و در ایران تلاش کردند، برای این تلاش کردند. درست نقطهی مقابلِ حرکتی بود که استعمارگران و طرّاحان فکری و سیاسی آنها در دنیای اسلام شروع کرده بودند. آنها برای اینکه بر منابع اسلامی و کشورهای اسلامی تسلّط پیدا کنند، میخواستند کوه مستحکمی مثل قوانین اسلامی سر راهشان نباشد؛ لذا این فکر را تقویت و ترویج کردند که اسلام کاری به سیاست ندارد، کاری به امور جامعه ندارد، کاری به ادارهی حکومت ندارد؛ اسلام فقط عبادت کردن است، یا حدّاکثر احکام ازدواج و طلاق و جمع کردن مرده و از این قبیل را دارد! اما متفکّران مسلمان در همهی نقاط اسلامی، عکس این سخن را - که لبّ سخن اسلام و قرآن است - به صدای بلند بیان کردند و گفتند: «و ما ارسلنا من رسول الاّ لیطاع باذن الله» (۲).
نه فقط اسلام، بلکه همهی ادیان الهی برای ادارهی زندگی مردم آمدهاند؛ برای تشکیل نظام زندگی آمدهاند؛ برای ترسیم خطّ مشی بشریّت به سوی اهداف بلند مدّتش آمدهاند. اسلام در اوّلین قدم، حکومت تشکیل داد. اسلام برای انسانها خطّ مشیِ روشن معیّن میکند. اگر به اسلام ناب عمل کنند، زندگی بشریت از دردهای مزمنِ گریبانگیر او در طول تاریخ، نجات پیدا خواهد کرد. دردهای مزمن بشریّت چیست؟ بیعدالتی، فقر، ظلم و درگیریهای ناشی از خودخواهی و خودپرستی و خودپسندی میان گروههای بشری است. گرفتاریهای عمدهی بشریّت، همان گرفتاریهایی است که صدها سال قبل، بلکه هزاران سال قبل، بشر گرفتار آنها بوده است. هرجا دین خدا حاکمیت پیداکرد، این امید به وجود میآید که این گرفتاریها از سرِ جوامع بشری دست بردارد، یا لااقل تضعیف شود. دین خدا برای ادارهی زندگیِ انسانهاست. قرآن برای عمل شدن در همهی صحنههای زندگی است. این شعار متفکّران مسلمان بوده است؛ شعاری که صدسال، صد و پنجاه سال با زبانهای مختلف در میان کشورهای اسلامی تکرار شد. خدای متعال به ملت ایران توفیق داد و دل او را هدایت کرد تا توانست به این ندا پاسخ گوید. جوانان و مردان و زنان ایرانی، در مبارزهای دشوار و سهمگین، بر گردِ یک رهبر بینظیر و مؤمن و صادق و فداکار - رهبری که جز برای اقامهی دین خدا و اقامهی حق، هیچ حسابی در زندگی خود باز نکرده بود - جمع شدند، سالها مبارزه کردند، رنجهایی را تحمّل نمودند و آنچه را که همهی داعیان و مصلحان و روشنفکران بزرگ اسلامی در اقصی نقاط دنیای اسلام آرزوی آن را داشتند، در ایران تحقّق بخشیدند.
نظام جمهوری اسلامی، نظامی است که قوانین آن متّخذ از قرآن است. نظامی است که نمایندگان مردم در آن براساس قوانین و مقرّراتِ قرآنی تصمیمگیری میکنند. قانون آن قرآنی است؛ اجرای آن هم اسلامی و قرآنی است؛ قضای آن هم اسلامی و قرآنی است؛ مسؤولان آن هم افتخارشان به این است که خدمتگزار دین و اسلام و قرآن باشند. نظام اسلامی، چگونگی ساخت و پرداختش به نوعی است که همهی چیزهایی که در اسلام برای ایجاد یک نظام انسانی و بشری مورد توجّه است، در آن مراعات میشود. آراءِ مردم، خواست مردم، ارادهی جمعی مردم، عواطف و ایمان مردم، همه در چارچوب احکام الهی و مقرّرات قرآنی است. این، آن نظام اسلامی است که خدای متعال به ملت ایران این توفیق را داد که بتواند این بنا را بر این قاعدهی مستحکم ایجاد و مستقر کند. آرزوی همهی مصلحان در طول یکی، دو قرن اخیر در دنیای اسلام و در سراسر جهان اسلام، همین چیزی بود که امروز در ایران محقّق شده است.
من بارها تکرار کردهام: ما ادّعا نمیکنیم که آنچه امروز به نام حکومت اسلامی و نظام اسلامی در ایران بر سرِ پاست، به طور کامل و صددرصد، یک نظام منطبق بر قرآن است. این ادّعا، ادّعای بزرگی است. ما ادّعایمان این است که چارچوب حاکمیت قرآن و اسلام را در این کشور به وجود آوردهایم و به سمت کامل کردن این نظام و صددرصد اسلامی کردن آن حرکت میکنیم. این، آن چیزی است که خدای متعال تحقّقش آن را از آحاد مسلمان خواسته است. این، آن چیزی است که ایمان و عشق و عواطف و احساسات مردم ما آن را از مسؤولان کشور طلب میکند؛ و این همان چیزی است که برای آن، این ملت حاضر شد فداکاری کند و خون و جان و عزیزانش را بدهد. البته انتظار این بود که وقتی این نظام اسلامی در ایران به وجود آمد، همهی کسانی که در سرتاسر دنیای اسلام دم از اسلام میزدند و نیز همهی مصلحان اسلامی، به یاری و کمک این نظام بشتابند. این توقّعِ خیلی زیادی نبود؛ این انتظار وجود داشت. البته دشمنان اسلام خیلی فعّال هستند و تبلیغات آنها خیلی قوی است. دستهای تفرقهافکن دشمنان، بسیار خطرناک است. خیلی از کسانی که سالها آرزوی تشکیل یک نظام اسلامی را میداشتند و آن را در کتابهایشان مینوشتند، وقتی نظام جمهوری اسلامی به وجود آمد، تجاوب لازم را نکردند و وظیفهای را که از آنها توقّع بود، انجام ندادند. من در اوایلِ انقلاب در هند به یکی از روشنفکران و نویسندگان معروف و مسلمان آن دیار - که از سالها قبل نسبت به او آشنایی و معرفت داشتم - همین مطلب را نوشتم و برایش فرستادم. نوشتم: آن حرفی که شما در کتابها میزدید، آن شعاری که شما میدادید، امروز به عمل و واقعیت مبدّل شده است و نظام اسلامی در ایران سربرافراشته است. به او نوشتم: امروز، آن روزی است که شما به کمک این نظام بشتابید؛ اطراف آن را محکم بگیرید و در مقابل دشمنانش از آن دفاع کنید، تا همه این فرصت را پیدا کنند که برای همهی نسلها و برای همهی مناطق عالم، یک الگوی کامل بسازند. البته این توقّع بهطور کامل عملی نشد. بعضیها خوب جواب دادند و از اقصای دنیای اسلام به کمک نظام اسلامی شتافتند. نگفتند ما از لحاظ گرایش مذهبی، با رهبران این نظام و این انقلاب تفاوت داریم. مشترکات را چسبیدند، نه موارد اختلاف و تفرقه را. بعضی هم نتوانستند در این موفقیّت والا قرار گیرند.
آنچه که دنیای اسلام به آن نیاز داشته است و امروز هم به آن نیاز دارد، «حاکمیت اسلام» است. حاکمیت اسلام میتواند دردهای کهنه و مزمن بشریّت را درمان کند؛ عوارضی را هم که حکومتهای مقتدرِ امروز در دنیا بر ملتهایشان تحمیل کردند، بر ملت تحمیل نکند. این خصوصیت اسلام است. اگر به قوانین اسلام عمل شود، هم بیعدالتی و تبعیض و فقر و بیصفایی میان انسانها از بین میرود و علم و تحقیق و استعدادهای ذهنی بشر پرورش مییابد و هم از آن طرف، عوارضی که امروز از قِبَل روشهای غلطی که بر مردم دنیا تحمیل شده است - روشهای غیراسلامی و غیردینی و غیرالهی - بر مردم تحمیل نخواهد شد. این حیرت و سرگشتگی و خودخواهی و فردپرستی و خودپرستیهایی که امروز بر دنیا حاکم است، ناشی از روشهای غیرالهی و رها کردن راه خدا و پشت کردن به درِ خانهی خداست. البته شما خیال نکنید این راهی که من به عنوان راه اسلام مطرح میکنم، یک راه بیدردسر و خیلی نزدیک و در دسترس است؛ نه، مجاهدت و تلاش لازم دارد. شما ببینید نظام اسلامی در طول این بیست سال، با چه دشمنیهایی مواجه بوده است! بعضیها سادهلوحانه خیال میکنند که اگر فلان قدرت استکباری در دنیا با نظام ما برخورد داشته است، مثلاً به خاطر ضعف دیپلماسی جمهوری اسلامی بوده است! این اشتباه است. شما در دنیا هیچ نظامی را پیدا نمیکنید که بخواهد علیه زورگویان و چپاولگران ایستادگی کند، ولی مورد تهمت و فشار و آزار آن قدرتها قرار نگیرد. طبیعت قضیه همین است. اگر شما میبینید قدرتهای استکباری در طول این بیست سال با ملت ایران و با نظام جمهوری اسلامی دشمنی کردهاند، بهخاطر این نیست که دولت جمهوری اسلامی فرضاً در روشهای دیپلماسی و در ارتباطاتِ خود ضعفی بهخرج داده است؛ نه. قضیه این نیست؛ قضیه بالاتر از این است.
نظام اسلامی و دولت جمهوری اسلامی در میان این همه کشورهای عالم میایستد و از حقّ ملت فلسطین دفاع میکند. در دوران جنگ تحمیلیِ هشت ساله علیه ما که شرق و غرب به رژیم صدّام کمک میکردند، همسایهی ما - کشور افغانستان - در اشغال شوروی بود. بارها در مجامع جهانی، در ملاقاتها و در گفتگوها به ما میگفتند، شما امروز که دچار جنگ هستید، برای اینکه حمایت شوروی را جلب کنید، این قدر دم از افغانستان نزنید و شوروی را به خاطر دخالت در افغانستان تقبیح نکنید! بله؛ این یک روش معمولی دنیاست؛ اما جمهوری اسلامی این را قبول نکرد. ما چون دخالت شوروی در افغانستان را، دخالت بناحق در یک کشور مسلمان میدانستیم، با آن مخالفت کردیم؛ در مجامع جهانی اعلام کردیم؛ آن روز به خود شورویها هم صریحاً گفتیم. البته نتیجهاش هم این میشد که آن روز ابرقدرت شوروی با همهی قوّت و توان و تجهیزاتش، نسبت به جمهوری اسلامی احساس دشمنی میکرد. طبیعت نظام اسلامی این است که آنجایی که حقّ است، آن حق را بگوید؛ آنجایی که پای یک ملت مسلمان در میان است، دچار ملاحظه کاری نشود.
امروز دشمنان دنیای اسلام سعی میکنند دنیای اسلام را تکّهتکّه کنند. سعی میکنند رژیم اشغالگر فلسطین را به عنوان پایگاهی برای سلطه بر دنیای اسلام به کار گیرند. امروز بسیاری از مشکلات دنیای اسلام، به وجود صهیونیستها در قلب دنیای اسلام بر میگردد؛ ما نمیتوانیم از این قضیه، آسان صرفنظر کنیم. امروز هم در دنیا کسانی هستند که دولت جمهوری اسلامی را نصیحت میکنند و میگویند شما کاسهی از آش داغترید! خودِ فلسطینیها با اسرائیل ساختهاند؛ اما شما دم از قضیهی فلسطین میزنید! این را امروز هم به دولت جمهوری اسلامی میگویند؛ اما نظام اسلامی، اسلامی است، پس طرفدار حق است؛ اسلامی است، پس در مواضع اصولی خود، صریح است؛ اسلامی است، پس نمیتواند از کلیّت دنیای اسلام دفاع نکند؛ لذا ما از قضیهی فلسطین دفاع میکنیم و معتقدیم ملت فلسطین برخلاف کسانی که به نام ملت فلسطین حرف میزنند، هرگز رضایت نمیدهد که یک وجب از خاکش به وسیلهی صهیونیستها و اشغالگران، اشغال شود؛ کمااینکه در دنیای اسلام هیچ مسلمان غیوری این را اجازه نمیدهد. رفتار دولتها و سیاستمداران مصلحتاندیش را که برای حفظ قدرت و مقامِ خود حاضرند به هر مصالحهای تن بدهند، نبایستی با خواست ملتها یکی کرد. نظام اسلامی، اسلامی است؛ پس اسلامیت خود و آنچه را که لازمهی آن است، باید با صراحت و با قدرت و با شجاعت اعلام کند. اگر نظام اسلامی پایبندی خود را به اسلام حفظ کند و هر جایی که نقص در عمل به اسلام دارد، آن نقص را جبران نماید، با توانایی کامل خواهد توانست آنچنان دنیایی برای ملت ایران به وجود آورد که همهی مسلمانان و همه ملتهای اسلامی، آرزوی چنین دنیایی را داشته باشند.
از اوّل انقلاب، بحمدالله نظام جمهوری اسلامی با وجود همهی دشمنیها، موفّقیتهای بسیار بزرگی در همهی زمینهها به دست آورده است. این کشور، کشوری است که دویست سال و نیز در برههای طولانی از زمان، حکّام فاسدِ وابسته بر آن حکومت کرده بودند؛ راه علم و صنعت و معنویت و مادیت را به روی این ملت سد کرده بودند؛ دشمنان را بر اینجا مسلّط کرده بودند؛ ظلم را طبیعت ثانوی این جامعه و این کشور کرده بودند؛ اسلام را مهجور کرده بودند؛ به وسیلهی سلطهی فرهنگ بیگانه، شهوات و غفلت از همه طرف به سوی این مردم هجوم آورده و آنها را از پیمودن راههای درست زندگی بازداشته بود. نظام اسلامی آمده، ویرانیهای دویست سالهی نظامهای فاسد و وابسته را جبران کرده است؛ بسیاری از مفاسد را اصلاح کرده است؛ راههای ناپیمودهی زیادی را پیموده است و انشاءالله به فضل پروردگار این کارها را ادامه خواهد داد، تا زندگی مادّی و معنوی مردم را به همان شکلی که خدای متعال خواسته و اسلام نشان داده است، درآورد.
آنچه برای ما ملت ایران یک فریضه است، اوّلاً حفظ ذخیرهی ارزشمند دین مبین اسلام و احکام قرآن است. ثانیاً باید این وحدت و یکپارچگی را روزبهروز تقویت کرد. شما بخصوص در این منطقه و مناطقی از این قبیل که شیعه و سنّی در کنار هم زندگی میکنند، بایستی پیوندهای برادری را روزبهروز بیشتر کنید و الگویی برای دنیای اسلام باشید. آنچه که دشمنان اسلام و مسلمین آن را میخواهند، این است که هر گروهی از فرقههای اسلامی، آن گروه دیگر را طرد کند و از دین خارج بداند. متأسفانه در سطح دنیای اسلام، بعضی هم طبق همین خواستِ دشمن عمل میکنند و در واقع، بازی دشمن را میخورند؛ شما نباید بگذارید. ملت ایران، بخصوص در این مناطق باید نشان دهد که هوشیار است و ترفند دشمن را میفهمد. با این وحدت که روزبهروز باید قویتر شود، با همکاری ملت و مسؤولان کشور که بحمدالله امروز وجود دارد، با تمسّک به اسلام که راه آزادی و استقلال و عزّت و سربلندی را بهروی ملت ایران باز کرده است و با توکّل به خداوند که با دست قدرتش در موارد حسّاس به کمک این ملت شتافته است، به فضل پروردگار این ملت خواهد توانست کشور خود را آباد کند؛ آنچنانی که برای ملتهای دیگر الگو شود. الان ملتهای اسلامی از اینکه میبینند پرچم اسلام در این سرزمین بلند است و به نام قرآن در اینجا سخن گفته میشود و مواضع عزّتآمیز ملت ایران را در مقابل زورگوییهای استکبار میبینند، احساس هیجان و افتخار میکنند و در اکناف عالم، با دهها زبان، این احساس را نسبت به نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران بیان میکنند. قدر این را بدانید. بحمدالله خدای متعال، کشور خوب و پهناور و با استعداد و غنیای به شما ملت ایران داده است. این منطقه هم یکی از مناطق قوی و غنی و سرشار از نعمتهای الهی است. انشاءالله باز بتوانید با همّت مسؤولان و با همکاری میان ملت و مسؤولان و با توکّل به خداوند، در این منطقه کاری کنید که به سهم خودتان در ایجاد آن ایرانِ آبادِ سربلندِ سرشار از نعمت سهیم باشید.
امیدوارم خدای متعال همهی شما را موفّق و مؤیّد بدارد. امروز برای من این توفیق بزرگ و این دیدار شیرین، بسیار مغتنم بود. امیدواریم که خداوند متعال به شما مردم عزیز تربتجام و قشرهای مختلف، فضل و رحمت و لطف خودش را نازل کند و انشاءالله بتوانیم آنچه را که وظیفهی همهی ماست - که تلاش برای پیشبرد کشور و پیشبرد ملت ایران به سمت اهداف والای اسلامی است - انجام دهیم و انشاءالله همه مشمول ادعیّهی زاکیّهی حضرت بقیةالله ارواحنافداه باشیم.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) نهجالبلاغه، خطبهی ۱۲۷
۲) نساء: ۶۴
|
955 | 1378/06/09 | بیانات در دیدار خانوادههاى شهداى تربتجام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=4287 |
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الأطهرین الأطیبین المنتجبین. سیّما بقیةالله فی الارضین.
از اینکه در جمع شما خانوادههای مکرّم شهیدان عزیزمان در شهر تربت جام و مناطق اطراف آن حضور پیدا کردهام، خدا را سپاسگزارم. عطر شهادت از این جلسهی شما به مشام میرسد. همهی این شور و احساسی که شما خانوادههای مکرّم شهیدان عزیز از خود بروز میدهید، از برکات خون مطهّر همان شهیدان است. امروز ما هر چه داریم، به برکت شهیدان داریم. اگر امروز بحمدالله این ملت در سطح بینالمللی، عزّت و عظمت دارد؛ اگر پرچم اسلام در این کشور برافراشته است؛ اگر ملت ما حول محور قرآن کریم و احکام مقدس اسلام متّحد است؛ اگر آفاق آیندهی این کشور روشن است؛ اگر دولتمردان این کشور، این فرصت و این توفیق را دارند که به مردم خدمت کنند و اگر ملت و جوانان در سایهی امنیت و عزّتی که اسلام به ملت ایران داده است، میتوانند با گامهای استوارِ خود راه آینده را بپیمایند، همه و همه به برکت خون شهیدان عزیز شماست.
در همهی ملتها، عزیز و عزیزتر، آن کسی است که فداکاری میکند. در میان همهی اقوام و ملل عالم، آن جوانی که جان خود را در عنفوان جوانی بر کف دست میگیرد و فداکاری میکند، عزیزترین است. در میان همهی کشورها و همهی ملتها آن خانوادهای که جوان و نهال برومند خود را تقدیم آرمانهای والای ملت کرده است، سربلند و مفتخر است. این مخصوص کشور ما نیست؛ اما یک چیز مخصوص کشور ماست و آن این است که شهادت و فداکاری برای این آرمانها، بهعنوان برجستهترین فضیلتهای دینی به حساب میآید که در حدیثی وارد شده است: «فوق کل برٍ برٌ حتی یقتل الرجل فی سبیلالله» (۱)؛ هر خوبی و هر عمل نیکی که شما فرض کنید، بالاتر از آن هم هست، تا به کشته شدن در راه خدا میرسد که بالاتر از آن، هیچ عملی وجود ندارد. خیلیها در طول سالهای متمادی در این کشور تلاش کردند تا روح فداکاری و مردانگی و از خود گذشتگی را از این ملت بگیرند.
آن کسانیکه قبل از انقلاب در جریان قضایای این کشور و سیاستهای دشمنان این کشور قرار داشتند، میدانند من چه میگویم. میخواستند آحاد مردم، بخصوص جوانان را سرگرم به آرزوهای حقیر زندگی کنند، جوانان را به شهوات سوق دهند، انسانها را خودپرست و فردپرست کنند، آرمان جمعی و هدف عمومی را از این ملت بگیرند، یا هدفهای کاذب درست کنند. میخواستند ملت ایران را که در طول تاریخ بهعنوان یک ملت دلاور و یک ملت شجاع شناخته شده بود، تسلیم زورگوییهای خودشان کنند. موفّق هم شده بودند؛ اما اسلام، ملت ایران را نجات داد. اسلام، این ملت - مردان و زنان - را بیدار کرد و آنها را از تلخی ذلّت در مقابل دشمنان، آگاه نمود.
عزیزان من! جوانانی که پدرانتان را ندیدید، یا در دوران کودکی خود چند صباحی آنها را دیدید و رنج نداشتن پدر را در طول جوانی خود حس میکنید؛ ای فرزندان شهدا! پدران شما به این ملت، به این کشور و این مرزها عظمت و استقلال و آزادی دادند؛ خون پدران شما هدر نرفت. ای پدران و مادران شهدای عزیز ما! خون جوانان برومند شما که آنها را با خون دل بزرگ کردید و شهید شدند، هدر نرفت؛ خدا نخواست. ارادهی بیگانگان بر این کشور حکومت میکرد. بیگانهپرستان بر این سرزمین وسیع و پهناور حکومت میکردند. منافع ملی و رشد شخصیت ملت، مورد اعتنای آنها نبود. آنها میخواستند با اربابان خودشان - با قدرتمندان بینالمللی - در یک قرارداد ننگین توافق کنند که اینجا سلطنت کنند، آنها هم هرچه میخواهند از این ملت غارت کنند و ببرند و ارادهی خودشان را بر این ملت تحمیل نمایند، ملت هم در زیر سایهی شوم چنین قراردادهای ننگینی، هر طور که میخواهد بندگی کند؛ در فقر، در تنگدستی، در ذلّت، در بیدینی و غرق در شهوات! فقر و اسارت و فساد باهم! اگر جوانان، غیور مردان و غیور زنانِ این ملت نبودند، این انقلاب نمیتوانست این ملت را نجات دهد. اگر جوانان شما نبودند، امام عزیز و بزرگوار ما با همهی عظمتش نمیتوانست کاری انجام دهد. هنر بزرگ امام این بود که قدر این ملت را دانست، قدرت این ملت را کشف کرد، شخصیت زنان و مردان مؤمن و نفوذ ایمان در اعماق دل این ملت را تشخیص داد، برروی آن تکیه کرد و این ملت به پا خاست.
چرا با ملت ایران دشمنند؟ چون ملت ایران نمیخواهد تسلیم زورگوییهای دشمنان شود. علّت، فقط همین است. چرا سگهای دستآموز و زنجیری خودشان را به جان ملت ایران میاندازند؟ چون ملت ایران به برکت اسلام میخواهد خودش حاکم کشور و سرزمین خود باشد، این سرزمین غنی را احیا کند و نظام سعادتمند و دارای عزّت و ملت سرافرازی شکل دهد. دشمن، این را نمیخواهد. من نمیخواهم از کشورهای دیگر اسلامی اسم بیاورم؛ اسم بعضی از کشورها اسلامی است، اما چه اسلامی! اسلامی که مردم نمازشان را میخوانند، اما سرنوشت، نفس، ثروت، ادارهی امور و فرهنگشان در مشت امریکاییهاست، اسلام است!؟ چه اسلامی است که سران آن کشورها با ظاهر اسلامی، رفتار فرعونی دارند!؟ کشوری که رؤسای آن با مردمشان قهرند، مردمشان با آنها قهرند، نه آنها از زندگی اینها خبر دارند، نه اینها از زندگی آنها خبر دارند؛ ارادهی مردم در قانونگذاری، در انتخاب مجریان و در موضعگیری سیاسی، در هیچکدام دخالت ندارد، آیا کشور اسلامی است!؟ اگر دشمن اشاره کند که باید روابطتان را با اسرائیل، حسنه کنید، حسنه میکنند! حالا اسرائیل یک ملت مسلمان - یعنی ملت فلسطین - را قلع و قمع کرده است، کرده باشد! اگر اسرائیل اشاره کند که باید روابطتان را با فلان ملتِ مسلمان تیره کنید، گوش میکنند! حالا اسلام گفته است که برادران مسلمان باید با هم مهربان باشند و جنگ نداشته باشند، گفته باشد! این کشور شد اسلامی!؟ کشوری به ظاهر اسلامی، در باطن امریکایی و طاغوتی! به ظاهر اسلامی، در باطن شیطانی! رؤسای کشور، مست در شهوات و غرق در فساد و ذخایر کشور زیر دست و پای بیگانگان!
بله؛ استکبار جهانی میخواست و میخواهد که کشور ایران هم آنطور باشد. اینجا هم کسانی حکومت کنند که اگر امریکا اشاره کرد با فلان کشور، بد باشید، بد شوند؛ اگر گفت خوب باشید، خوب شوند؛ اگر گفت با فلان کشورِ مسلمان وارد جنگ شوید، وارد جنگ بشوند؛ اگر گفت درهای مخازن زیرزمینی خودتان را به روی غارتگران بینالمللی باز کنید، باز کنند! آنها در ایران، چنین دولتی، چنین مسؤولانی و چنین ملتی میخواهند! اما اسلام اجازه نداده است. اسلام، ملت مسلمان را عزیز و سربلند، غنی و بهرهمند، دارای روح برادری و عدالت و دولتمردان را بندگان خدا، متواضع و دارای روابط صمیمانه با ملتشان میخواهد. این را انقلاب به ما داده است. امروز ملت ایران با مسؤولان خودش دارای روابط و پیوندهای مستحکم عاطفی است. امروز شما در هیچ جای دنیا کشوری را پیدا نمیکنید که اگر مسؤولان آن کشور وارد شهری شوند، مردم با آنها آن رفتاری را بکنند که امروز شما مردم تربتجام با این خدمتگزارتان کردید. این محبّتها، این صمیمیّتها، این عشق و احترام متقابلِ مسؤولان و مردم، همانطوری که در تربت جام است، در هر نقطهای از این کشور بزرگ و پهناور هم که شما بروید، همین قضایاست، همین مردمند، همین شور و محبّت و همین عواطف جوشان است، همین ارتباط قلبی فیمابین و همین احساسات پاک و صمیمانه است. امروز شما در دنیا هیچ جا را پیدا نمیکنید که چنین پیوند مستحکمی بین مسؤولان و مردم باشد.
عزیزان من! این پیوند را چه عاملی بهوجود آورده است؟ اسلام، ایمان اسلامی. شخص، مطرح نیست؛ مردم با پیوند ایمانی با مسؤولان مرتبطند، به آنان اعتماد دارند و محبّت میورزند. این پرچم اسلام و ایمان را که موجب شده است مسؤولان، خدمتگزار مردم و مردم هم دوستدار مسؤولان باشند - که این به برکت اسلام است - چه کسی در این مملکت برافراشت و نگهداشت؟ فرزندان و جوانان شما، شهیدان عزیز، پدران جوانانی از قبیل همین دختر خانم جوان که این قطعهی زیبا را خواند و این نوجوانانی که فرزندان شهدا هستند. صف اوّل، شهدا هستند. در قیامت هم گروه اوّلی که انشاءالله مورد لطف و رحمت و رضوان الهی قرار میگیرند، شهدایند. و صف دوم، پدران و مادران و خانوادهها هستند. شما پدران و مادران به گردن این انقلاب و این کشور، خیلی حق دارید. صبر شما، تحمّل و بردباری شما، تسلیم شما در مقابل حادثهی تلخی که چون در راه خداست، شیرین به کام شما میآید، پیش خدا خیلی اهمیت دارد.
یک مادر، فقدان عزیز خودش را چطور تحمّل میکند!؟ دوری گلی را که در طول سالهای متمادی در آغوش خود پرورده و نهالی را که با زلال محبّت خود آبیاری کرده است، چطور تحمّل میکند!؟ ولی ما، مادران عزیزی را سراغ داشتیم و سراغ داریم که در غم شهادت فرزند شهید خود، حتّی خم به ابرو نیاوردند! بنده گاهی که به دیدار خانوادههای شهدا مشرّف میشوم و از روی ارادت به آنها سری میزنم، بعضی از مادران میگویند ما گریه نمیکنیم تا دشمن، احساس ضعف در ما نکند. بنده به آن مادران عرض کردهام نه؛ گریه کنید، گریه اشکالی ندارد. ما باید به آنها بگوییم گریه کنید! چقدر عظمت در این دلها و در این روحها نهفته است!؟ پدران همینطور، مادران هم همینطور. فرزندانی هم که امروز به دوران جوانی رسیدهاند، بهخاطر شهادت پدرانشان افتخار میکنند؛ اینها خیلی عزیزند. همسران شهدا هم همینطور. جانبازان هم مثل شهدا هستند. جانباز قطع نخاعی، این جوانی که جوانی خودش را در راه خدا از دست داده، کم چیزی را از دست نداده است؛ اما با افتخار، با شرف و با عزّت، تحمّل میکند. خانوادهها، مخصوصاً همسران جانبازان هم همینطور. آزادگان هم بعضی دو سال، بعضی پنج سال، بعضی ده سال در اسارت دشمن بودند و در مقابل دشمن، ضعف نشان ندادند. آبروی ملت ایران و آبروی کشور و امام را حفظ کردند، تا سرفراز به خانهی خودشان برگشتند. خانوادهها، پدران و مادران، همسران و فرزندانشان، همه بر گردن انقلاب حق دارند.
عزیزان من! شادابی این انقلاب به این است که عزّت شهیدان، عزّت خانوادههای شهیدان و ایثارگران و احترام آنها محفوظ بماند و ارزش کار آنها فراموش نشود. بعضیها میخواهند یاد شهدا را هم به فراموشی بسپارند. ما متأسفانه کسانی را داریم - بخصوص بعضی روشنفکرنمایان و قلم بهدستان - که میخواهند یاد شهدا و ایثارگران از خاطرهها محو شود؛ یعنی یاد شهامت و شجاعت و عظمت این ملت، از خاطرهها برود! این خلاف مصلحت ملی و خلاف راه سعادت ملت است؛ این خلاف مصالح ملتی است که میخواهد آرمانهای بزرگ را دنبال کند. باید یاد شهدا را زنده نگه داشت. خانوادههای شهدا! به شهیدانتان افتخار کنید. جانبازان! افتخار کنید به اینکه در راه خدا امتحان سختی دادید. آزادگان! افتخار کنید که در دوران اسارت، از خود ضعف نشان ندادید. خانوادههایتان هم باید افتخار کنند. افتخار به معنای تکبّر و به معنای حقیر دانستن دیگران نیست؛ به معنای شکر کردن خداست. خدا را شاکر باشید که این نعمت بزرگ را به شما و به ملتتان داده است.
پروردگارا! روح شهیدان ما را روزبهروز دربارگاه قدس خود مقرّبتر فرما. پروردگارا! جانبازان عزیز ما را شفا عنایت فرما. پروردگارا! دلهای داغدیده و رنج کشیدهی خانوادههای شهدا و جانبازان و ایثارگران را با مرهم لطف و رحمت خود شفا عنایت کن. پروردگارا! این ملت را بر دشمنانش پیروز و قدرت این ملت را روزبهروز بیشتر کن. پروردگارا! هرکس به این مردم خدمت میکند، هرکس برای این مردم زحمت میکشد، مسؤولان دلسوز و زحمتکش را از خزانهی لطف خودت، اجر و فیض معنوی عنایت کن. پروردگارا! ما را هم با مرگ افتخارآمیز شهیدان بمیران. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، آنچه گفتیم و آنچه شنیدیم، برای خودت و در راه خودت قرار بده و به کرمت آن را از ما قبول فرما.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) خصال، ص ۹
|
956 | 1378/06/08 | بیانات در اجتماع مردم قائن | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=4214 |
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا و شفیع ذنوبنا ابیالقاسم المصطفیمحمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین. الهداة المهدییّن المعصومین.
اگر برادران و خواهران عزیز من زیر آفتاب نبودند، میایستادم تا هرچه مطابق میل شماست، شعار بدهید. هوا گرم است و مدّتی است که برادران و خواهران عزیز در اینجا اجتماع کردهاند. برای من بسیار مایهی مسرّت است که یکبار دیگر به این شهر عزیز آمدم و با شما مردم مؤمن، انقلابی و پرشور که دارای سوابق روشن و درخشانی در زمینههای دینی و انقلابی هستید، فرصت ملاقات پیدا کردم. امروز برحسب تصادف، روز هشتم شهریور و روز شهادت دو چهرهی برجستهی انقلاب ما - یعنی شهید رجایی و شهید باهنر - است.
آنچه شخصاً از مردم و منطقهی قائن بهیاد دارم و میدانم - غیر از آنچه که تاریخ ثبت کرده است - این است که اوّلاً مردم قائن در طول سالهای سلطهی طاغوتها بر سرتاسر کشور، از جمله بر منطقهی قائنات - شهر قائن و مناطق اطراف آن - این خصوصیت را داشتند که با خوانین قاهرِ جبّارِ مسلّط بر این منطقه، هرگز کنار نیامدند؛ لذا آن خانوادهی شوم، هم از شهر قائن و هم از مردم قائن، خیلی ناراحت بودند و خوششان نمیآمد. طرفینی بود؛ مردم قائن از آنها متنفّر بودند، آنها هم قهراً نظر موافقی با این شهر و این مردم نداشتند. این یک نکتهی مثبت است که من در سفرهای خود به این منطقه در دورانهای گذشته، آن را از نزدیک درک کردم.
یک نقطهی مثبتِ برجستهی دیگری که من احساس کردم، این است که این شهر و این منطقه، مستعدّ رشد ارزشهای دینی، انسانی، معنوی، اسلامی و انقلابی است. علمای گذشتهی این منطقه، شخصیتهای برجستهای بودند که آخرین آنها مرحوم آیةالله آقای «آقا سیدعلی مدد قائنی» از مراجع تقلید و چهرهی برجستهای بود که همه او را میشناختند و برایش احترام قائل بودند. ما همواره علمای قائنات و قائن را بهعنوان شخصیتهای عالم، نجیب، بیطمع و بیعلاقه به زخارف دنیوی شناختیم. در دورهی بعد از انقلاب هم - اگر چهرههای علمی و ادبی را فعلاً مطرح نکنیم - در میان چهرههای انقلابی، شخصیتهایی که در میزان انسانیت، خیلی والا هستند، مثل «شهید کاوه» و «شهید ناصری» پرورش یافته و دارای ریشه در این منطقه هستند. این نشان دهندهی روحیهی ایمانی و انقلابی در درون دلهای پاک مردم این منطقه است.
آنچه مهمّ است، این است که خدای متعال از انسان خواسته است تا همهی تواناییهای خود را برای بنای دنیایی و مجتمعی صرف کند که در آن جهان و آن مجتمع بتواند به هدفهای مادّی و معنوی خود برسد. ستمگران عالم - کسانیکه در مقابل انبیای الهی قرار داشتند - جرم بزرگشان این بود که انسانها را از رسیدن به هدفهای هم مادّی و هم معنوی، باز میداشتند؛ لذا در قرآن ملاحظه میکنید که چند جا آمده است: «الا لعنة الله علی الظّالمین الذین یصدون عن سبیل الله» (۱)؛ مردم ستمگر، آن مردمی هستند که راه خدا را میبندند، منع میکنند. «صد عن سبیل الله»، یعنی منع کردن از راه خدا. راه خدا چیست؟ راه خدا راه تکامل انسان است. تکامل انسان فقط به معنای تکامل جنبهی معنوی نیست. اگر چه آن، اصل است؛ اما جنبهی معنوی در آحاد بشر، بدون کامل کردن جنبههای مادّی زندگی و جنبههای مادّی این عالم، امکانپذیر نیست. جنبهی معنوی در اسلام، با رهبانیّت و گوشهنشینی و ترک دنیا حاصل نمیشود. با ساختن دنیا، با استخراج منابع عظیم این عالم و با رشد دادن به استعدادهای انسانی است که آن فضای معنوی مناسب برای بشر بهوجود میآید.
هدف نظام اسلامی، این است. تهمت زنندگانِ تبلیغاتچیِ جهانی، هرچه بخواهند بگویند، آزادند. واقعیتها با گفتهی این و آن عوض نمیشود. نظام اسلامی میخواهد مردم، مرّفه باشند، منابع استخراج گردد، سرزمینهای حاصلخیز برای کشاورزی، کشت و زرع شود، دانش در میان افراد جامعه، پیش برود و فکر و اندیشه و قدرت تعقّل در مردم، ارتقا یابد. اینها چیزهایی است که دنیای انسانها را میسازد. این دنیا و این زندگی، با امنیت، با عدالت و با روابط حسنهی میان انسانها همراه باشد. این، آن جنبهی اخلاقی و رفتاری زندگی انسانها را تأمین میکند و همهی اینها باید برای رضای خدا باشد؛ چون خدا به بشر دستور داده و امر کرده است که این راهها را برود. این، آن جنبهی معنوی و الهی و تکامل حقیقی را تأمین میکند.
تقوای الهی، یعنی در این کارهایی که گفته شد، هر انسانی ملاحظه کند که چه کاری بر او لازم و واجب شده است، آن را انجام دهد؛ چه کاری برای او ممنوع شده است، آن را انجام ندهد. اگر مردمی این توفیق را پیدا کنند که اینطور زندگی کنند، زندگی آنها از همهی آنچه که شما از رشد زندگی ملتها در دوران معاصر و در تاریخ گذشته میبینید، بهتر خواهد شد. لذا قرآن میفرماید: «ولو ان اهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض» (۲)؛ یعنی خاصیت ایمان و تقوا فقط این نیست که دل انسانها آباد میشود، بلکه دست و جیب انسانها هم پر میشود، سفرهی انسانها هم رنگین و بازوی آنها قوی میگردد. ایمان و تقوا این خصوصیت را دارد. این برای نظام اسلامی، آن هدف عالی است. جنگ قدرت وجود ندارد. آنچه که تبلیغاتچیهای جهانی در زندگی خود و در دولتهای خودشان میبینند، آن را به نظامهای اسلامی هم نسبت میدهند. جنگ قدرت، مال نظام اسلامی نیست. در صدر اسلام هم آن کسانیکه اهل خدا و سلوک طریق خدا بودند، جنگ قدرت نکردند؛ خواستند هدفهای خدایی را عمل کنند. امروز هم همین است. شما مردم متدّین و مؤمن قائن و همهی مردمی که دل در گرو دین دارند، در زیر سایهی نظام اسلامی و با عمل به مقرّرات این نظام میتوانند یقین کنند که در راه خدا حرکت میکنند؛ میتوانند تشخیص دهند و احراز کنند که وظیفهی دینی و ایمانی را برطبق خواستهی اسلام انجام میدهند.
هدف این نظام اسلامی، این است. لذا تدیّن آحاد مردم در نظام اسلامی، اهمیت دارد و دینداری جوانان اهمیت پیدا میکند. اینکه شما میبینید امام بزرگوار ما تأکید میکردند و امروز هم مورد تأکید است که جوانان پایبندی و تعبّد خودشان را به دین، روزبهروز بیشتر کنند، برای این است که جوانِ متدیّن، قادر خواهد بود در نظام اسلامی، نقش ایفا کند. آن جوانی که اسیر شهوات، اسیر نفس، اسیر اعتیاد و تصوّرات و پندارهای باطل است، نمیتواند در جامعهی زنده و پرنشاطی مثل جامعهی ما نقش ایفا کند. دشمنان، برنامهریزی کردهاند که جوانان را از صحنه خارج کنند؛ چون چوب جوانان را خوردند و از حضور جوانان در صحنههای این انقلاب، بهقدر لازم صدمه دیدند. اگر جوانان ما اینطور شجاعانه و رشیدانه در دوران دفاع مقدّس وارد میدان نمیشدند، دشمن میتوانست طرح خباثتآمیز خود را که عبارت بود از حملهی نظامی به انقلاب و به شکست کشاندن انقلاب، عمل کند. جوانان ما نگذاشتند؛ هر کدام بهگونهای. حتّی زنان و دختران ما - نه فقط در داخل خانهها، یا در محیطهای زنانه؛ بلکه در دانشگاهها، حتّی در جبههها و پشت جبههها - همه نقش ایفا کردند.
ما جزو ملتهایی هستیم که اکثریت قاطع مردم ما در سنین جوانی - در زیر سی سالگی - هستند و درصد بسیار بالایی زیر بیست و پنج سالگی قرار دارند؛ ملت جوانی هستیم. دنیا روی این جوان بودن ملت ما و روی فراوانی جوانان در میان کشور ما بسیار حساب باز میکند. از جوانان میترسند؛ چون میدانند اگر این جوان اراده کند که از منافع کشورش دفاع نماید، حمله به این کشور و حمله به منافع کشور، دیگر مشکل خواهد شد. اگر جوان اراده کند که از ارزشهای دینی - از دین و ایمان - دفاع کند، دیگر هیچ قدرتی نمیتواند بر کشوری که در آن چنین ارادهی قاطعی وجود دارد، دین را زیر سؤال ببرد، یا بساط دین را جمع کند. چون دشمن این را میداند، از جوانان ما، از جوانان مؤمن، از جوان بسیجی، از دانشجوی با ایمان و از دختر و پسر معتقد به خدا و قرآن و دعا میترسد؛ لذا برنامههای تبلیغاتی و سیاسیشان را متمرکز میکنند، شاید بتوانند نسل جوان را از راه خدا منصرف و منحرف کنند. امروز هدف عمدهی تبلیغات علیه ما و هدف عمدهی توطئههای سیاسی علیه ما همین است.
عزیزان من؛ مردم عزیز قائن! شما و ملت بزرگ ایران بدانید که در طول این بیست سال، دستگاههای استکبار، آن کسانیکه از حاکمیت اسلام ضرر دیدند، هرچه توانستند توطئه و دسیسه علیه این ملت چیدند - از اقتصادی تا سیاسی، تا نظامی و تبلیغاتی - هر جا که صلابت ایمانی مردم، مقابل آنها شتافت، با مشت به دهان آنها خورد و عقب نشستند. مدّتی است در این صدد بر آمدهاند که شاید بتوانند اصل این عامل تحرّک را در میان ملت، پست کنند - بخصوص در میان جوانان - یعنی عامل دین، غیرت، تعصّب دینی، ایمان و انگیزهی دینی را در جوانان سست کنند. آنها با خودشان فکر کردهاند که اگر این کار را بتوانیم بکنیم، دیگر حصاری وجود ندارد و قدرت مقاومتی نیست. راست هم میگویند؛ همینطور است. آنچه میتواند مقاومت کند، احساس و روحیه و ایمان دینی و شور و شوق ناشی از این انگیزه و ایمان است. میخواهند این را از بین ببرند. چگونه؟ با انواع روشها؛ حالا با ترویج اعتیاد! این قاچاقچیهای بینالمللی با این همه جلوگیریهایی که از طرف دولت و دستگاه قضایی شده است و با این مجازاتهای سخت، کار را رها نمیکنند! بالاخره اگر یک انگیزهی قویای پشت سر این کاروانهای مواد مخدّر و کارخانجات هروئینسازی و تولید مواد مخدّر نباشد، باید این مجازاتهای سخت، جلوِ آنها را بگیرد. پیداست انگیزهها و دستهای دیگری در کار است. سعی بر این است که تا آنجا که میتوانند، نسل جوان را به چیزهایی که او را سست میکند، آلوده کنند؛ حالا مواد مخدّر باشد، یا شهوات و افکار و وسوسههای بیهوده باشد. همهی اینها هم امروز بهوسیلهی ایادی و مزدوران دشمنان - حتّی گاهی کسانی که خودشان هم نمیدانند ایادی دشمنانند، نمیفهمند برای کی و به نفع چه کسی کار میکنند، یا مینویسند - برنامهریزی و اجرا میشود. اما برداشت من و تجربهی ملت ایران این است که دشمن با همهی برنامهریزیش، با همهی خرجی که میکند، با همهی هزینهای که متحمّل میشود و با همهی امیدی که بسته است، این بار هم بهوسیلهی ملت ایران، بهوسیلهی ایمان جوانان و اتّحاد این ملت، بهوسیلهی دست قدرت الهی که از این ملت حمایت کرده است، محکم تودهنی خواهد خورد.
عزیزان من! البته این را باید بهعنوان یک اصل، همیشه دانست که خدای متعال با هیچ قومی و با هیچ ملتی خویشاوندی ندارد. ما نباید بگوییم بالاخره خدا ما را کمک خواهد کرد. بله، خدا کمک میکند؛ اما آنوقتی که ما در راه خدا حرکت کنیم و در راه خدا گام برداریم. هم ملت، هم مسؤولان باید وظایف خودشان را انجام دهند. امروز همه گونه وظایف، مقابل ماست. البته وظایف مسؤولان، سنگینتر و بزرگتر است. خدا را شکر میکنیم که مسؤولانِ بخشهای مختلف کشور، همّتشان این است که بلکه بتوانند آنچه را که از بار امانت و تکلیف الهی بر دوش خودشان احساس میکنند، انجام دهند. این خیلی مغتنم و ارزشمند است که همت و ارادهی مسؤولان بر انجام تکلیف باشد. من میخواهم تأکید کنم که دستگاههای تبلیغاتی و فرهنگی کشور از یک طرف، دستگاههای اقتصادی کشور از یک طرف و دستگاههای سیاسی کشور از سمت دیگر، همه باید با توجّه به اینکه امروز دشمن درصدد است که ایمان آحاد مردم - مخصوصاً جوانان - را به اسلام و ایمان آنها را به نظام و جمهوری اسلامی ضعیف کند، همچنین میخواهد اعتقاد و ایمان آنها را به مسؤولان نظام هم ضعیف نماید، فعّالیتهای دشمن را خنثی کنند. این سه مرحله است: دشمن میخواهد هم مردم به اسلام عقیده نداشته باشند، هم بخصوص به جمهوری اسلامی و نظام، اعتقادی نداشته باشند و هم بالاخص به مسؤولان این نظام اعتقاد نداشته باشند - بخصوص مسؤولانی که پایبندی آنها به مبانی انقلاب و به راه امام، بیش از دیگران ثابت شده است - این همّت دشمن است. خوب؛ دستگاههای اقتصادی ما با تلاشی که میکنند، میتوانند این تبلیغات دشمن را ناکام کنند. خوشبختانه امکانات در این منطقه، زیاد است؛ اگر چه محرومیت هم زیاد است. من منطقهی جنوبیترِ شهرستان شما را رفتم و از نزدیک دیدم - البته قبلها هم دیده بودم - اینجا را هم دیدم. البته امکانات طبیعی اینجا بهتر از طرف جنوب است؛ درعینحال محرومیت و فقر، زیاد و کمبودها فراوان است. این دشتهای وسیع و حاصلخیز، این منابع سرشار، این نیروی انسانی و استعدادهای فراوان، همه میتواند آیندهی این منطقه را بهمراتب بهتر از آنچه که امروز هست، بکند. دستگاههای اقتصادی و دستگاههای فنّی در این بخش، باید تلاش کنند برنامههایی را که دارند، انشاءالله با دقت پیگیری شود، جزء به جزء پیش برود و معطّل نماند؛ برنامههایی که مسؤولان در آستانهی همین سفر - چه در تهران، چه در مشهد و چه اینجا - طرّاحی کردند.
مسؤولان فرهنگی هم به این نکتهی اساسی توجّه کنند که در کنار فعّالیتهای اقتصادی و سازندگی، سازندگیِ فکری و ذهنی هم یک شرط لازم و اساسی است. خوشبختانه برخلاف گذشته، اینجا مراکز آموزش عالی دارد. در گذشته هم در اینجا و هم در سایر شهرستانهای این استان، این خبرها نبود. آنطوری که مسؤولان بخشهای آموزش عالی، مسؤولان آموزش و پرورش و مسؤولان فرهنگی این شهرستان به من گزارش دادند، خوشبختانه فرهنگیانِ با ارزشی اعم از شاعر و هنرمند و نویسنده و غیره در این شهرستان هستند. همه باید توجّه کنند و وظیفهی خودشان بدانند که این نسل نوخاستهی جوانِ پاکِ معصومِ نورانی ملت ایران، از جمله این منطقه را در مقابل تیرهای زهرآگین دشمنان، مصونیت ببخشند. یعنی توجّه کنند که امروز هدف دشمن این است که این ذهنها را اوّل با اسلام، دوم با نظام جمهوری اسلامی و سوم با مسؤولان، مسألهدار و این ایمانها را متزلزل کند. این را توجّه داشته باشند؛ فعالیت تبلیغی را در مقابل این تیرهای زهرآگین دشمن، جهت دهند. البته این مربوط به فقط این شهرستان، یا این استان نیست؛ بلکه این وظیفه، در کلّ کشور و در مرکز کشور و در دستگاهها و وزارتخانههای مسؤول فرهنگی، یک وظیفهی فوری، فوتی و حیاتی است.
فعّالیتهای سیاسی نیز همینطور. چه سیاست خارجی - که بحمدالله فعّالیتهای خوبی دارند - و چه سیاستهای داخلی - سیستم سیاسی نظام جمهوری اسلامی - باید توجّه کنند که این ملت در سایهی وحدت و یکپارچگی و همدلی است که میتواند بر همهی مشکلات خود فائق آید؛ چه مشکلات با بیگانگان، چه مشکلات با طبیعت، چه مشکلات سیاسی، اقتصادی و غیره. سعی کنند مردم را دسته دسته نکنند. این عناصر سیاسی نظام جمهوری اسلامی و عناصر سیاسی دولت - بخشهای سیاسی - باید هدفشان را این قرار دهند که این وحدت ملی، این همدلی ملت ایران، این ایمان و اعتماد متقابل آحاد ملت به یکدیگر، حفظ شود. اختلافات سیاسی، از قبیل آنچه که حالا بعضی از قلم به دستهای بیکار، یا بهتر است بگوییم بیکاره، آن را ترویج میکنند - چپ در مقابل راست و راست در مقابل چپ - حرفهایی است که از نظر ملت، بیهوده است. طرح این مسائل هم اساساً برای ملت، مضرّ است. سود که ندارد هیچ، ضرر هم دارد. همچنین سعی کنند دشمنیها، بغضها و اختلافات مذهبی، بخصوص در منطقهی خراسان که برادران شیعه، سالهای متمادی - بخصوص بعد از انقلاب - با برادران سنّی زندگی کردهاند، بهوجود نیاید و رشد پیدا نکند. همچنین جلوِ اختلاف شهری گرفته شود؛ این شهر در مقابل آن شهر، این بخش در مقابل آن بخش، یا این استان در مقابل آن استان! اینگونه اختلافات، به نفع هیچ کس نیست. شهری در مقابل روستایی، یا روستایی در مقابل شهری، اینها چیزهایی است که به نفع ملت و به نفع یکپارچگی نیست. اسلام هم اصلاً اینطور دودستگیها و اختلافات را هیچ به رسمیت نمیشناسد.
در اسلام، ملاک و معیار، ایمان به خدا، تقوای در عمل و گفتار و مجاهدت فیسبیلالله است. هرکس که ایمان دارد، هرکس که در راه خدا با تقوا حرکت میکند و هرکس که بیشتر مجاهدت میکند، ترجیح دارد؛ منتها این ترجیح هم به معنای جدایی نیست. هیچکس نباید خود را بالاتر از دیگران فرض کند که من بالاترم، من با ایمانترم؛ ابداً. در اسلام، وحدت یکپارچگی و همدلی است و بحمدالله انقلاب این هدیهی بزرگ را به ملت ایران داد و ملت ایران از این هدیهی بزرگ - هدیهی وحدت و وفاق ملی - تا امروز بیشترین بهره را برده است. شما اگر این اتّحاد را نداشتید، اگر این ملت اتّحاد بر اساس ایمان و بر محور نظام جمهوری اسلامی نداشت، دشمنان گردن کلفت و قلدری که در دنیا هستند، زندگی را بر این ملت، تنگ میکردند؛ اما شما ملت ایران به برکت ایمانتان، به برکت پایبندی خود به احکام اسلامی، به برکت وحدت و ایمان اسلامی، به برکت آگاهی و قدرت تفکّر و تعقّلی که در شماست و مسائل را میسنجید و فکر میکنید، تا امروز توانستهاید چه در جنگ، چه در میدان سیاست و چه در میدان اقتصاد، بر دشمنان بزرگ جهانی فائق آیید. از این به بعد هم به برکت ایمان، به برکت اتّحاد، پیروی از خطّ امام و پایبندی به مبانی اسلام و انقلاب و به برکت دستهای مستحکمی که در هم گره کرده باشید، خواهید توانست بر همهی قدرتهای زورگو، بر همهی سلطهگران و چپاولگران عالم و بر همهی کسانیکه میخواهند بر ملتها تسلّط پیدا کنند، فائق آیید و توطئههای آنان را نقش بر آب کنید. همچنین به فضل پروردگار خواهید توانست دشمن را از امید به اینکه بتواند به این ملت، ضربهای وارد کند، ناکام و مأیوس کنید و توی دهن دشمن بزنید.
خداوند انشاءالله شما مردم عزیز و مؤمن و با محبّت را مشمول الطاف خاص خود قرار دهد، جوانان شما را حفظ کند، شهدای شما را با پیغمبر محشور فرماید و انشاءالله تفضّلات و الطاف و مرحمت ویژهی خود را بیش از پیش بر شما ملت عزیز - مردم عزیز قائن و بخشهای تابع این شهرستان - نازل کند. من از همهی شما مردم عزیز و قشرهای مختلف و زن و مردم مؤمن، صمیمانه تشکّر میکنم.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) هود: ۱۸ و ۱۹
۲) اعراف: ۹۶
|
957 | 1378/06/08 | بیانات در دیدار خانوادههاى شهیدان قائن | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=4200 |
بسماللهالرّحمنالرّحیم
اوّلین لحظهی دیدار من از این شهر عزیز، خوشبختانه دیدار با شما یادگاران شهدای عزیزمان و خانوادههای معظّم شهیدان است. خدا را شکر میکنم که میبینم این شهر مؤمنپرور، این شهری که همیشه به تدیّن و پایبندی به دین و متعبّد به احکام اسلام، معروف بوده است، امروز هم همین مردم، متعبّد به نمونههای عالی عمل به احکام اسلامی و پایبند به اسلام ناب و از اعماق دل، معتقد به انقلابند. مظهر این هم عبارت از احترام به شهیدان و به شهادت و شادابی خانوادههای شهداست که من این را از دور میدانستم و بحمدالله از نزدیک هم مشاهده میکنم.
البته این آقای «کاوه(۱)»، رفیق قدیمی ماست و شهید کاوه که یکی از برجستگان این شهر و منطقهی شماست و یک ستارهی درخشان است که او را هم از دوران کودکی میشناختم.
آنچه که برای یک ملت، حائز اهمیت است و زنده بودن و لایق بودن آن ملت را نشان میدهد، این است که برای رسیدن به هدفهای بزرگ، آمادهی تلاش باشد و اگر لازم شد، آمادهی فداکاری باشد. این دلیل خوبی است برای اینکه یک ملت نشان دهد که لایق عظمت و تعالی است. ملت ما این را نشان داده است. شما خانوادههای عزیز شهیدان، حقّی بر گردن این ملت دارید که این ملت هرگز نباید آن را فراموش کند؛ زیرا در یکی از خطرناکترین لحظات حیات این ملت، جوانان شما بودند که به کمک ملت عظیمالشّأن ایران و به کمک اسلام شتافتند؛ به کمک استقلال این کشور رفته و جانشان را کف دست گرفتند و شهید شدند. همیشه مهم آن است که کسی در لحظهی نیاز، در آنجایی که به او احتیاج است، حاضر باشد. بعضیها کاری را که باید انجام دهند، به وقت انجام نمیدهند؛ هر وقت دیگر که انجام دهند، آن نتیجه را نخواهد داد. فرق بین شهدای کربلا و توّابین همین است. شهدای کربلا هم شهید شدند، توّابین هم شهید شدند. فاصلهی زمانی بین آنها هم خیلی زیاد نبود؛ اما شهدای کربلا در عرش انسانیت قرار دارند، شهدای توّابین نه؛ مقامشان با آنها خیلی فرق دارد. چرا؟ چون شهدای کربلا به ندای حسین بن علی علیهالسّلام در وقتِ خود پاسخ دادند؛ ولی توّابین به ندای آن حضرت، بعد از گذشتن وقت پاسخ دادند. فرقش این است.
شهدای ملت ایران، فرزندان و جوانان شما به ندای انقلاب، به ندای امام و ندای قرآن، در همان وقتی جواب دادند که به آن احتیاج بود؛ درست در وقت خود. برای همین بود که ایران ماند و ملت ایران توانست عزّت خود را حفظ کند. برای همین بود که پرچم اسلام برافراشته باقی ماند؛ چون شهیدان ما «نیازِ لحظه» را برآورده کردند. همان وقتی که لازم بود، سر مأموریت خدایی خودشان حاضر شدند. این ارزش خیلی بزرگی است. امروز دنیا به اسلام و شعارهای شما و به راه شما احتیاج دارد. ممکن است اعتراف نکنند؛ نمیگویند احتیاج داریم. البته مصلحان و با انصافها و جوانانشان میگویند، ولی سیاستمدارانشان نمیگویند. امروز دنیای اسلام، به راه ملت ایران احتیاج دارد؛ به همین جهت است که روشنفکران و با انصافهای دنیای اسلام هم به ملت ایران احترام میگذارند. اما این ملت توانست این راه را به کمک بچههای شما طی کند. قدر عزیزانتان را بدانید. بچههای شهدا! قدر پدرانتان را بدانید. خانوادههای شهدا! قدر این ستارههای درخشان را بدانید.
امروز هم باب شهادت بسته نیست. ما امروز در میدان کار و سازندگی هستیم. جنگی نداریم؛ اما آن دشمنی که نمیخواهد ملت ایران کشور خود را بسازد، گاهی حوادثی را بر ما تحمیل میکند. همین ناامنیها، همین قاچاقها، همین تهدیدها و همین شرارتها، موانعی است که دشمن بر ملت ایران تحمیل میکند. من قبل از این مراسم، فرزند شهیدی را در اینجا زیارت کردم که پدر او چند ماه قبل در مقابله با اشرار شهید شده است. این هم شهادت ارزشمندی در راه خداست. این هم همان «حضور در لحظه» است. هر کس امروز با دشمنان ملت ایران مواجه شود، در سرِ محبوبیّت خود هست. خداوند شما جوانان عزیز و جوانان کشور ما - مردان و زنان - را حفظ کند؛ شما ذخیرههای آیندهی ملت هستید. خدا روح مطهّر شهدا را روزبهروز از درجات قُرب خود بیشتر بهرهمند فرماید و عزّت شهدا و خانوادههای شهدا را در دنیا میان مردم و در آخرت در عرصهی محشر انسانها، هرچه بیشتر بالا ببرد.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) پدر شهید کاوه
|
958 | 1378/06/07 | بیانات در اجتماع مردم نهبندان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=4227 |
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علیآله الأطیبین الأطهرین المنتجبین. سیّما بقیةالله فیالارضین.
برای من یک توفیق بزرگ و یک روز فراموش نشدنی است که در این نقطهی دور دست از کشور، شما عزیزان خودم - جوانان، مردان، زنان و قشرهای مختلف شهر نهبندان - را از نزدیک زیارت میکنم.
اصل قضیه در نظام اسلامی این است که این نظام، برای استقرار عدالت در میان همهی آحاد و همهی قشرها در همهی نقاط این کشور - با همین عمومیت - برپا شده است. من از خلال گزارشهای زیاد، از اوضاع نهبندان مطّلع بودهام. شاید یک دیدار کوتاه چند ساعته نتواند بر آنچه که انسان در خلال گزارشها دیده است، چیزی اضافه کند؛ ولی درعینحال من لازم دانستم که این راه طولانی را طی کنم و به نهبندان بیایم و به شما مردم عزیز، به شما جوانان عزیز، به شما مردان و زنان مؤمن، به همهی شما آحاد این مردم خوب و مهربان و نجیب و دارای ایمان عرض کنم که: اوّلاً نظام اسلامی، وظیفهی خود میداند که به همهی آحاد این ملت، با یک چشم و یک دید نگاه کند؛ همچنان که همهی آحاد این ملت - چه مردم مرزنشین و چه مرکزنشینان - خود را نسبت به این نظام و انقلاب و نسبت به اسلام، متعهّد میدانند. پیام دوم به مسؤولان است. من با آمدن به نهبندان میخواهم توجّه مسؤولان را به این منطقه و مناطقی از این قبیل، بهطور کامل جلب کنم. من از مسؤولان در سطوح مختلف - چه در سطح استان، چه در سطوح بالاتر و سطح دولت، چه در سطح بخشهای مختلف دولتی - اینگونه توقّع و انتظار دارم که برروی نقاط دور افتاده که غالباً محرومیتهای زیادی هم در دورانهای قبل بر آنها تحمیل شده است، متمرکز شوند و توجّه بیشتری کنند.
البته بعد از انقلاب، بخصوص در این ده سال گذشته، هم به نهبندان - که آن روز بخش بود و امروز بحمدالله شهرستان است - و هم به بقیهی مناطق محروم، توجّه زیادی شده است. نهبندانِ امروز، نهبندانِ ده سال قبل نیست. من بیست و چند سال قبل، نهبندان، این بیابانها و این منطقه را دیدم. در راه تبعید به ایرانشهر - بلوچستان - از اینجا عبور کردم، این منطقه را دیدم. آن روز با امروز، تفاوتهای زیادی کرده است. این نهبندان، آن نهبندان نیست. این از برکت نظام اسلامی است. بخصوص در این ده سال اخیر، خیلی کار شده است. اما من میدانم، مسؤولان هم میدانند، خود مردم این منطقه هم میدانند که در دوران قبل از انقلاب، بهقدری به این منطقه و مناطقی از این قبیل بیاعتنایی شده است؛ بهقدری محرومیت بر آنها تحمیل شده است که اگر آنچه تاکنون انجام گرفته است، ده برابر آن را هم انجام دهیم، باز بهطور کامل، آن چنان که باید و شاید حقّ این منطقه ادا نخواهد شد.
این منطقه بحمدالله از لحاظ نیروی انسانی هم خوب است؛ یعنی استعداد در جوانان این منطقه، زیاد است. بعضی از همین شخصیتهای علمی کنونی بیرجند، اهل نهبندانند. جوانان این منطقه، اساساً با استعدادند. همین «شهید آتشدست» - که الان صحبتش شد - با اینکه پدرش کاسب ضعیفی بود و الان هم بحمدالله در اینجا هستند، چنان جوانی بود که من برق استعداد را در چشم او در سال ۱۳۵۶ در ایرانشهر دیدم و پی بردم بچهی با استعدادی است. آن روز، روز غربت اسلام، روز غربت دین و روز تسلّط نظام طاغوت بود. هرکسی جرأت نمیکرد به سمت مفاهیم دینی و انقلابی گرایش پیدا کند. آنچه جوانانی مثل «احمد آتشدست» را در چشم من عزیز میکرد، این بود که بیمحابا مجذوب واقعیت انقلاب میشدند. در آن روز حتّی نام امام هم قاچاق بود! نام امام که درِگوشی به آن جوانان و نوجوانان گفته میشد؛ پیام اسلام ناب که با زبان ساده در اختیار آنها گذاشته میشد، دلشان به پرواز درمیآمد. همین هم شد. این جوانانی که در دوران اوّل انقلاب، یا در دوران جنگ تحمیلی، بیقراری داشتند و بیتاب بودند، بیتاب به میدانهای مجاهدت و مبارزه رفتند. آن روز هم روزی بود که اگر کسی میخواست مجاهدت کند، باید جان خودش را تقدیم میکرد.
همیشه یک طور نیست. امروز شما ممکن است مجاهدت بکنید، جانتان را هم نگهدارید. مجاهدت علمی، مجاهدت سازندگی، مجاهدت امر به معروف و نهی از منکر و مجاهدت بیان حقایق انجام میشود، جان کسی را هم نمیگیرد؛ ولی آن روز - روز جنگ - اگر کسی میخواست مجاهدت کند، جان خود را در معرض خطر قرار میداد. این شهدا که اینقدر عزیزند، بهخاطر این است. این جانبازان که اینقدر عزیزند، بهخاطر این است. این پاسداران شجاع و از جان گذشتهای که اینقدر برای مسؤولان نظام، گرامی و عزیزند، بهخاطر امتحانهایی است که آن روز دادند. این بسیجی که ما مثل گل سرسبد، همیشه از او اسم میآوریم و احترام میکنیم، برای این است که بسیج جوانان این مملکت و بسیج عمومی این مملکت در آن روز خطر، امتحان خودش را داد. آن روز اگر کسی میخواست مجاهدت کند، باید جانش را کف دست میگرفت.
این استعدادها در این منطقه هست. امروز هم من سؤال کردم، بحمدالله در خود همین نهبندان هم بسیجِ فعّالی وجود دارد. امروز هم جوانان میتوانند نقش ایفا کنند. شما لبِ مرز هستید، آن هم مرز پرمسألهای که متأسّفانه در این قسمت شرقی - سرتاسر این چند صد کیلومتر - کاروانهای قاچاق و حمل و نقل مواد مرگزا داریم. یک عدّه سوداگر مرگ، کسانیکه فقط به فکر درآمد یا حزب و گروه خودشان در آن طرف مرز هستند، با کار قاچاقی که میکنند، حاضرند هزاران هزار جوان را به کام اعتیاد بکشند! این مسأله، متأسّفانه این مرز ما را مرز بدی کرده است. حال بگذریم از فتنهی سیاسی، نظامی و کشتاری که متأسفانه در آن طرف مرز هست.
شما لبِ این مرز قرار دارید. آگاهی شما، آگاهی جوانان، مردان و زنان و قشرهای مختلفتان؛ همچنین استقامت، ایستادگی و هوشیاری شما، همان مجاهدت بزرگی است که از هرکسی انتظار است و اینجا استعداد بروز این خصلتهای نیک را دارد. اینجا منطقهی جنوب خراسان است. منطقهی جنوب خراسان، یعنی منطقهی استعداد انسانی. جنوب خراسان، منطقهای است که از لحاظ استعدادهای انسانی، بسیار خوب است. نهبندان هم از همین مجموعه است؛ ما خودمان نمونههایش را هم دیدیم. از لحاظ منابع طبیعی هم اینجا وضع خوبی دارد؛ چه منابع سنگ و امثال آن، چه منابع نباتی که حاصلخیز است و محصولات خوبی دارد و چه منابع دیگر. جای مستعدّی است. در اینجا باید دو وظیفه، در کنار هم دست بهدست هم دهد. یکی وظیفهی مسؤولان است که باید برروی نقاط محروم - از جمله این نقطه - متمرکز شوند. اگر چه در این ده سال، کار زیادی شده است، اما باز هم باید کار شود تا این منطقه بتواند از لحاظ مادّی و معنوی، روی پای خود بایستد و نیازها برآورده شود. وظیفهی دیگر اینکه مردم - بخصوص جوانان - برای همکاری با دولت و مسؤولان دولتی، آمادگی داشته باشند و هر جا حضورشان لازم است - چه آنجایی که مسؤولان این حضور را از آنها میطلبند، چه آنجایی که خودشان احساس میکنند - حضور یابند. بحمدالله سطح آگاهی مردم، بالاست.
فرق این کشور با بسیاری از کشورها این است که در کشور ما محور، ملت است؛ یعنی نظام اسلامی، متّکی به آحاد ملت است. جاهای دیگر که انسان مشاهده میکند - خیلی از کشورها - ملت در یک طرف ایستاده و مسؤولان و دولت و بقیه، یک طرف ایستادهاند و نظام، متّکی به مسؤولان دولتی است. لذا اگر قدرتهای استکباری از قبیل امریکا بتوانند مسؤولان را بخرند، یا بتوانند مسؤولان را بترسانند یا شکست دهند، آن مملکت رفته است! اما در کشور ما اینگونه نیست؛ مسؤولان به تنهایی چیزی نیستند. من و امثال من قطرهای در این اقیانوس عظیم و فردی از آحاد این ملت - البته با مسؤولیت سنگینتر - هستیم. شما بدانید، من که برادر و خدمتگزار شما هستم، هیچ حقّی برای خودم قائل نیستم. من فردی مثل بقیهی آحاد مردمم، فقط مسؤولیتم از شما سنگینتر است. آنچه که این نظام را نگهداشته است، این بدنهی مردم است. بدنهی ملت را نه میشود خرید، نه میشود ترساند، نه میشود شکست داد؛ لذاست که این نظام، نظام شکستناپذیر است.
اشتباه دشمنان این ملت، آن است که نظام اسلامی را با نظامهای طاغوتی که در فلان کشورهای اسلامی مستقرّ است - اسمشان اسلامی و باطنشان طاغوتی است - مقایسه میکنند. اینجا این قضیه نیست. در اینجا اگر مسؤولان کشور شأنی دارند، این شأن، متعلّق به مردم و از ناحیهی ایمان و عواطف و عشق به مردم است؛ خودشان شأنی ندارند. همه چیز بر دوش مردم و ایمان مردم است.
من همین جا به جوانان بگویم: جوانان عزیز! برای همین است که عدّهای تلاش میکنند ایمان مردم را متزلزل کنند؛ چون میدانند که هرچه قدرت وجود دارد، از ناحیهی ایمان مردم است. میخواهند ایمان را از مردم بگیرند؛ ولی نمیتوانند. من به شما عرض کنم: این ایمان، ایمانی است که خاندان پهلوی تلاش کردند آن را از مردم بگیرند، ولی نتوانستند. ایمان اسلامی در اعماق جان مردم ما رسوخ دارد. جوان ما امروز - چه در نهبندان و چه در تهران - با همهی جوانانی که در دنیا هستند متفاوت است. این جوان، اهل تعبّد و تضرّع و دعای کمیل و اعتکاف نیمهی رجب و توسّل و تضرّع است - در آن جایی که جای توسّل و تضرّع است - و اهل ایستادگی در میدان جنگ است؛ ولی جوان فلان کشورِ دیگر، اگر وقت جنگ باشد، باید با سرنیزه و تهدیدِ تفنگ، او را به میدان جنگ ببرند! نه خودش حاضر است برود، نه پدر و مادرش حاضرند برود. جوان در اینجا خودش به میدان خطر میرود، پدر و مادر هم او را تشویق میکنند. جوانِ خیلی از کشورها دچار بیهودگی، ولگردی، منقطع از خدا و معنویت، رها شده در فضای مادی و همراه با حیرت است. امروز دنیای غرب، دچار این دردهای بزرگ است؛ جوان، بیهدف است. در اینجا جوان، دارای هدف است. هدف او چیست؟ هدف او عبارت است از ایجاد دنیایی که سعادت خود و سعادت جامعهی او را تأمین میکند و این با عمل به اسلام امکانپذیر است. این، هدف جوان مسلمان و مؤمن و متعبّد ماست که در رفتار خودش هم با تقوا عمل میکند، در رفتار اجتماعی هم طوری عمل میکند که به نفع جامعه و ملت تمام شود.
اینک از مجموع حرفهایم نتیجهگیری میکنم. نتیجهگیریِ من از مجموع حرفها این چند چیز است: اوّلاً باید مسؤولان کشور به فضل پروردگار به این نقطه، مانند سایر نقاط محروم، توجّه بیشتری کنند. همین روندی که در سالهای اخیر وجود داشته است، بایستی سریعتر و تندتر شود. دوم اینکه شما عزیزانی که در این نقطه از کشور هستید - مردتان، زنتان، جوانتان و پیرتان - بدانید همین احساسات، همین ایمان، همین دلبستگیها و همین آرزوها و آرمانها در سرتاسر کشور، گسترده است. شما از بقیهی مردم و از بقیهی جوانان به هیچ وجه جدا و منفک نیستید. همه جای این پیکر بزرگ - پیکر ملت ایران - مانند نبضی میزند و در همهی نقاط - چه نقاط دور دست، چه نقاط مرزی، چه جنوب خراسان، چه بلوچستان و چه تهران - از خود زندگی نشان میدهد. نکتهی سوم این است که عزیزان من! بدانید، علیرغم تظاهرات مستانه و عربدهجویانهی دشمنان ما در بیرون این مرزها، آنچه پیروزی نهایی را در این کشور بهنام خود رقم خواهد زد، خواست این ملت است؛ یعنی اسلام و حاکمیت نظام اسلامی در بلندمدّت.
خیلی خرسندم که شما عزیزان را در اینجا زیارت کردم و عذرخواهی میکنم از شما که در میان آفتاب و هوای گرم، مدّتی انتظار کشیدید، حالا هم صحبتهای ما را گوش دادید و تحمّل این گرما و زحمتها را کردید. از استقبال شما و از محبّت شما صمیمانه متشکّرم. بدانید که امروز و این ساعت، در ذهن من مثل خاطرهی ماندگاری خواهد ماند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
959 | 1378/06/06 | بیانات در دیدار خانوادههاى شهداى بیرجند | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=12692 |
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الأطهرین. سیّما بقیّةالله فیالارضین
برای من مایهی افتخار و مسرّت است که در اقامت کوتاه بیرجند، این توفیق را پیدا کردم که با شما خانوادههای معظّم شهیدان عزیز دیدار کنم. اگر ما دم از شهید و شهادت میزنیم؛ اگر خانوادههای شهدا را تجلیل میکنیم؛ اگر شهیدان سرافراز را گل سرسبد جامعهی خود میدانیم، تعارف و مجامله نمیکنیم. یک منطق قوی پشت سرِ این سخنان قرار دارد. آنهایی که نمیخواهند هیچ منطقی را جز هوای نفس خودشان بپذیرند، بگذار گوش نکنند؛ اما دلهای آگاه میفهمند، دلهای با انصاف تصدیق میکنند و ذرّهذرّهی وجود انسانهای با اخلاص و مؤمن در جامعهی ما - که کم هم نیستند - با همهی وجود، ایمان دارند که یک منطق قوی پشت سرِ این حرف است.
در یک نظام بینالمللی فاسد، یک ملت چطور میتواند از حق حیات خود دفاع کند!؟ وقتی قلدران و قدرتمندان عالم با اتّکا به سلاح برتر میخواهند ملتها و کشورها را زیر سلطهی خود درآورند، حرف حقّ آنها، شعار انسانی آنها، فرهنگ آنها، تاریخ و سابقهی آنها را ندیده میگیرند و امیال خودشان را بر آنها تحمیل میکنند، که شما نمونهی این را متأسفانه در کشورهای بسیاری - و شاید بشود گفت در بیشتر کشورهای اسلامی - مشاهده میکنید. در یک چنین نظام بینالمللی فاسدِ زورگو، یک ملت چطور میتواند حرف حقّ خود را به کرسی بنشاند؟ چطور؟ با التماس میشود؟ آیا یک ملت با نشان دادن ضعف میتواند برای خود جایگاهی در نظام بینالمللی عالم بهدست آورد؟ آن ملتهایی که رهبران فاسد بر آنها حکومت کردند و اراده و اختیار آن ملتها را دست امریکا و سایر قلدران دادند، آیا با التماس توانستند برای خودشان حقّ حیاتی بهدست آورند؟ ملتهایی که ضعف نشان دادند؛ ملتهایی که حاکمیت افراد فاسد و وابسته را تحمل کردند، آیا توانستند حقّ خودشان و استقلال و آزادی خودشان را حفظ کنند؟ تجربهی تاریخ و دستورات اسلام، این درس را به همهی ملتهای مسلمان داده است که اگر یک ملت بخواهد شأن یک ملت زنده و محترم را بهدست آورد، باید از خود شجاعت و رشادت - رشادت آگاهانه و شجاعت همراه با فرزانگی - نشان دهد. بدون این نمیشود.
خانوادههای عزیز شهیدان! ای کسانیکه بهترین جوانان این کشور در آغوش شما بزرگ شدند و بزرگترین فداکاریها را از خود نشان دادند! بدانید اگر این فداکاریها نبود، اگر این دلیری در راه خدا نبود، اگر این مردانگیهای فرزندان شما نبود، امروز ایران با همهی سابقهی تاریخیش، با همهی فرهنگ با ارزش و همهی منابع زیر زمینیش، مثل مهرهای در دست سردمداران استکبار جهانی بود؛ همچنان که خیلی از کشورهای دیگر اینگونهاند. اموالشان را میبرند، دینشان را غارت میکنند، به فرهنگشان بیاحترامی میکنند و شخصیت و هویت ملی آنها را ندیده میگیرند. چرا؟ چون آن ملتها در مقابل این متجاوزین، از خود قدرت نشان نمیدهند. قدرت ملی چیست؟ قدرت ملی این است که انسانهایی در این کشور و در میان این ملت باشند که ارادهی ایستادگی و حرکت به سمت هدفهای عالی را داشته باشند و از خطر نترسند.
از قبل از پیروزی این انقلاب، تا دوران جنگ و در طول هشت سال جنگ، بهترین جوانان و بهترین پدران و مادران این کشور در طول تاریخ، بروز و ظهور کردند؛ خود را نشان دادند. این هم به برکت اسلام بود که این استعدادها توانست اینطور نمایان شود، والّا همیشه انسانِ بزرگ و خوب هست، ولی قدرت بروز ندارد. اگر این جوانان شما نبودند، امروز این کشور مهرهای در دست امریکا بود. جوانان شما - شهدای گرانقدر ما - نشان دادند که این ملت، زنده است، قدرت دفاع از خود را دارد و در مقابل زورگوییها و تحقیرها تسلیم نمیشود. وقتی این پایگاه والا برای یک ملت، به برکت شجاعت مردان شجاع و رشید ثابت شد، آن وقت این ملت میتواند سازندگی کند، در وادی علم پیش برود، استعدادهای خودش را بروز دهد و به جاهای بالا برسد، والّا ملتی که نتواند ثابت کند که میتواند از خودش دفاع کند، ملتی که هرکسی از هر طرف دلش خواست، بتواند دست دراز کند و منابع مادّی و معنوی او را غارت نماید، این ملت، قدرت بر سازندگی مادّی و معنوی نخواهد داشت.
جوانان شما این کار بزرگ را انجام دادند و من به شما عرض کنم که ای پدران، ای مادران و همسران که عزیزانتان به جبهههای جنگ رفتند، به میدانهای خطر شتافتند و شما با صبر و با احساس سربلندیِ خود، آنها را تشویق کردید. اگر شهیدان ما در صف اوّل قرار دارند، بلافاصله شما در شرف و افتخار و ثواب الهی، پشت سرِ آنها هستید. تاریخ، این را فراموش نخواهد کرد. مادری که جوان خود را آمادهی حرکت در راه خدا میبیند، جلوِ او را که نمیگیرد هیچ، او را تشویق هم میکند، رتبهی این مادر، رتبهی همان شهید و مقام این پدر، مقام همان ایثارگر است. شما فرزندان و بازماندگان و برادران و خواهران شهدا بدانید، تا وقتی نام شهید در این کشور، محترم است؛ تا وقتی آحاد ملت برای شهدای ما در این کشور، در دل خود تکریم قائلند، این ملت در مقابل هیچ قدرتی شکست نخواهد خورد. بعضی میخواهند اینطور وانمود کنند که ارزش خانوادههای شهدا مربوط به دورهی جنگ بود! بعضی میخواهند اینطور بباورانند که شهید هم آدمی مثل آدمهای دیگر بود! بعضی میخواهند پرچم برافراشتهی فداکاری و ایثارگری را در کشور ما نادیده بگیرند! اینها دشمنان ملتند؛ چه بدانند و چه ندانند. اینها بلندگوهای دشمنند؛ چه بفهمند و چه نفهمند. پرچم فداکاری و ایثار، باید بلند باشد. جانبازان ما هم جزو برجستگانند؛ آزادگان ما هم جزو فداکارانند؛ جوانانی که به میدانهای جنگ رفتند، فداکاری کردند و بحمدالله سالم برگشتند، اینها هم جزو ذخایر این ملتند. این ذخایر، ارزشمند است.
روح فداکاری در این ملت، همان حصن و حصار الهی است که دشمن نتوانسته است از آن عبور کند. بعضی میخواهند این روح فداکاری را با تبلیغات، با عمده کردن بعضی ارزشهای درجهی دو و با انکار کردن ارزش فداکاری در راه خدا، در میان ملت ما از بین ببرند. این دشمنی است؛ این بلاهت و کُندذهنی است. ملتی که روحیهی فداکاری را ندارد، باید در خود ایجاد کند؛ حال ملت ما که این روحیه را دارد، آن را از دست بدهد!؟ آیا این هوشمندی است؟ آیا این مردم دوستی است که انسان، ملتی را که مرد میدان خطر است، از خطرپذیری برحذر دارد!؟ این دلسوزی است؟ ملت زنده، آن ملتی است که چه در دوران جنگ، چه در دوران صلح، چه در دورانی که دشمنش پشت مرزها ایستاده، چه آن وقتی که دشمن با مرزها فرسنگها فاصله دارد، چه در هنگامیکه وظیفهی او سلاح بهدست گرفتن است و چه در هنگامی که وظیفهی او فکر کردن است - در همهی موارد - رشادت و دلیری خود را حفظ و روح فداکاری را در خود زنده نگه دارد. چنین ملتی زنده است و بحمدالله شما زندهاید. همهی ملت ایران، این روح ایمانی را دارند و خدا را هزاران بار سپاسگزارم که مشاهده میکنم و میبینم - و البته قبل از دیدن هم میدانستم - که شما مردم عزیز این منطقه و مردم مؤمن و پایبند بیرجند، در این میدان هم مثل میدانهای دیگر، امتحان خوبی دادید. مثل دوران مبارزات، نشان دادید که مردمی با ایمان، ثابت قدم، هوشیار و آگاه به مصالح هستید. این برای من یک مژدهی بزرگ است.
البته من نیکیهای مردم بیرجند را فراموش نمیکنم. آنچه را که از این مردم دیدم، همیشه در ذهن من زنده است. قدر خودتان را بدانید، قدر راه خدا را بدانید و بدانید آن چیزی که دنیا و آخرت، سیادت و جایگاه با ارزش جهانی این ملت را تأمین میکند، پیروی از اسلام، عمل به اسلام و آگاهی از اسلام ناب و اتّحاد کلمه با محوریّت اسلام است. امیدوارم خدای متعال، شهیدان عزیز شما را با پیغمبر محشور کند و امیدوارم خداوند، ما را هم با شهیدان شما محشور گرداند و قلب مقدّس ولیعصر ارواحنافداه از همهی شما راضی و خشنود باشد.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
960 | 1378/06/06 | بیانات در جمع مردم بیرجند | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=26746 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام على سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و علىآله الأطیبین الأطهرین المنتجبین. الهداة المهدیّین. سیّما بقیّةاللَّه فى الارضین.
براى من، دیدار با شما برادران و خواهران مؤمن و خونگرم بیرجندى و زیارت شهر بیرجند، بسیار خاطرهانگیز است. سالها قبل از این، آن زمان که هنوز پرچم اسلام بر این کشور سایه نیفکنده بود و قدرتهاى دست نشانده و ظالم بر سرتاسر این کشور - مخصوصاً در خطّهى قائنات و بیرجند - سلطهگرى و حکمرانى مىکردند، من به این شهر آمدم و یک بار دیگر از محبّت و ایمان و خونگرمى و علاقهمندى شما مردم عزیز به دین و به قرآن بهرهمند شدم. در سال ۱۳۴۲ - یعنى سى و شش سال قبل از این - در آغاز مبارزات اسلامى، مردم بیرجند، با ایمان و قدرت معنوى و پایبندى خود به دین، توانستند سهم قابل توجّهى را در مبارزات عظیم ملت ایران بر عهده گیرند.
البته آن روز، از این شهر بزرگ و پرجمعیت و آباد مثل امروز، خبرى نبود؛ از چند هزار دانشجو در این شهر خبرى نبود؛ از مراکز آموزشى متعدّد، دستگاههاى فرهنگى و امکانات براى زندگى مردم، خبرى نبود. بیرجند، یک شهر کوچک و قدیمى بود که بهخاطر ستم اربابانِ آن روز، در حال ویرانى بود؛ اما مردم این شهر - همین مردم مؤمن و خونگرم و با محبّت - همین خصلتهاى نیک و همین پایبندى و ایمان و اتّحاد را دارا بودند. من این را در این شهر با همهى وجود حس کردم. در این شهر، دو عالمِ برجسته بودند که هر کدام از آنها اگر در حوزههاى علمیه حضور مىداشتند، در حدّ مرجع تقلید بودند. یکى مرحوم آیةاللَّه سید حسن تهامى و دیگرى مرحوم آیةاللَّه شیخ محمدحسین ضیاء آیتى بود؛ دو ملاى بزرگ و دو شخصیت برجستهى علمى. آن زمان نه فقط حوزهى علمیه و اهل علم و اهل فرهنگ، بلکه حتّى این دو روحانى برجستهى بزرگ هم در این شهر بهوسیلهى دست نشاندههاى استعمارى کهن این منطقه - یعنى خاندان عَلَم؛ میراث خواران سلطهى جهنمى اجداد خودشان؛ بیگانگانى که صاحب این منطقه شده بودند - تحقیر مىشدند. به وسیلهى آنها، این دو عالم، آن روحانیت، آن حوزهى علمیه، آن مدرسهى معصومیه، آن مردم مؤمن و خونگرم و با معرفت، همه و همه، تحقیر مىشدند؛ اما مردم به دین پایبند بودند. من در روز هفتم محرّم همان سال در مسجدى در این شهر - شهرى که سعى مىشد از همهى حوادث دور نگهداشته شود، تا خواب اربابان وابستهى به انگلیس آشفته نگردد - حقایقى را از قضایاى قم و مبارزات روحانیت و مبارزات مردم بر زبان آوردم که غوغایى برپا شد.
امروز بحمداللَّه از آن کسانى که آن روز را از نزدیک دیدند، کسانى در همین شهر هستند که برجستهترینشان همین عالمِ عزیزِ کهنسالِ معنوىِ بزرگوارِ این شهر، حضرت آقاى حاج شیخ جواد عارفى است که امروز هم بعد از سالهاى متمادى، این مرد عالمِ با شخصیتِ معنوىِ کهنسال را زیارت کردم. آن روز هم در کنار آن دو عالمِ بزرگ، این مرد ارزشمند و برجسته حضور داشت. آن روز یک طلبهى جوانِ غریب، در این شهر مورد حمایت مردمى قرار گرفت که او را حتّى بهدرستى نمىشناختند. همین مردم، در مقابل پلیس رژیم طاغوت، از این طلبهى ضعیف و غریب حمایت کردند. در واقع، مسطورهاى از ملت ایران بود که پایبندى خودش را به هر حنجرهاى که از آن نام قرآن و اسلام بلند شود و براى حاکمیت دین فریاد بکشد، اعلام مىداشت. اینجا شروعِ مبارزه بود. از سالهاى ۴۱ و ۴۲ مبارزه با غربت و مظلومیت شروع شد؛ اما با پشتیبانى عواطف و ایمانها و احساسات عمیق این ملت مؤمن مواجه گشت.
عزیزان من؛ بیرجندیهاى عزیز! جوانانى که امروز برکات ناشى از مجاهدتهاى پدران خودتان را در این سرزمین و در این مرز و بوم احساس مىکنید! این مبارزهى مقدّس، به خاطر اسلام و حاکمیت دین بوده است که اوّلین قدمش حمایت از حقوق انسانها و حقوق مظلومان و مستضعفان شد؛ لذا مبارزان توانستند همهى فشارها را تحمّل کنند. آن روز ممکن بود یک طلبه را در این شهر بیرجند بربایند و او را به مشهد منتقل و زندانى کنند و تحت آزار قرار دهند. آن طلبه که نمىتوانست با نیروى نظامى از خودش دفاع کند. آنها با عواطف مردم چه مىکردند؟ آنها نمىتوانستند با ایمان و احساسات مردم و با رشد این فکر در فضاى ذهنى جامعهى ایرانى کارى کنند و همین شد که این مبارزه علىرغم مشکلات و فشارها و شکنجههاى جهنّمى و سلّولها و زندانهاى تاریکِ اداره شده به وسیلهى کارشناسان اسرائیلى، پیروز شد و روحانیت و عناصر مؤمن و انسانهاى فداکار توانستند این سیل خروشان عظیم افکار و عواطف مردم را برانگیزند و آنها را به صحنه بکشانند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که رژیمى که وابستهى به امریکا بود و از همهى رژیمهاى دیگر، بیشتر تحت حمایت نظامى و سیاسى و همه جانبهى امریکا بود، به وسیلهى این مردم ساقط شد و علىرغم میل آنها، پرچم اسلام، پرچم قرآن، پرچم دین و پرچم حمایت از حقوق انسان در این کشور برافراشته گردید.
بیست سال از این پیروزى مىگذرد. در تمام این بیست سال تا امروز، دو خصوصیت بزرگ بر این حرکتِ عظیم ملت ایران وجود داشته است. خصوصیت اوّل، دشمنى همهى عناصر ظالم و بدخواه و فاسد در هر نقطهى دنیا با این نظام است. اگر ما به عنوان دشمن و به عنوان یک نماد خارجى و سیاسى دشمن، اسم امریکا را مىآوریم، معنایش این نیست که در میان مفسدان و بدخواهان و کوتهنظران و سوءاستفادهچیها و قلدران عالم، براى ملت ایران و این حرکت آزادیبخش عظیمِ این ملت، دشمنان دیگرى وجود ندارند؛ چرا، هر جایى و در هر نقطهاى از دنیا که انسان شیطان صفتى هست، با این انقلاب بد و با این ملت دشمن است. این یک خصوصیت که همهى شیطانصفتها و شریرها و اشرار با این انقلاب بد بودند؛ هر کار هم توانستند کردند و به خیال خودشان هر لطمهاى توانستند متوجّه این انقلاب نمودند. البته به فضل پروردگار، تا امروز ناکام شدند؛ بعد از این هم ناکام خواهند شد. خصوصیت دومِ این انقلاب، اسلامى بودن آن است. علىرغم میل همهى کسانى که خواستند این ملت و برگزیدگان این ملت - یعنى مسؤولان کشور، دولت و نمایندگان مجلس شوراى اسلامى - را با تحلیلهاى غلط سیاسى به سمت ترجیح ارزشهاى غیراسلامى سوق دهند، این ملت، پایبند به اسلام و علاقهمند به ارزشهاى اسلامى مانده است و نمایندگان و برگزیدگان این ملت، از قوّهى مجریّه تا قوّهى مقنّنه تا قوّهى قضاییّه، کسانى هستند که دل در گرو اسلام دارند. در میان مسؤولان این کشور، انسانهاى فراوانى وجود دارند که حاضرند جانشان را براى احیاى احکام اسلام بدهند. احکام اسلام، فقط نماز و روزه نیست. حکم بزرگ اجتماعى اسلام، عدالت و رسیدگى به محرومان و زنده کردن امکانات مادّى و انسانى در سراسر این کشور است. از اوّلِ انقلاب تا امروز، به همان اندازهاى که فرصت به دولتهاى ما اجازه داده است، کار و تلاش کردند، علم را گسترش دادند و سواد را در میان جوانان رشد دادند.
امروز دیگر مثل آن روزها، این منطقه در قحط انسانهاى متخصّص نیست. در این چند سال اخیر، جوانان شما مردم بیرجند که بحمداللَّه استعداد خوبى هم دارید، در مسابقات علمى و در کنکورها همیشه رتبههاى بالایى را آوردهاند. استعدادهاى انسانى این منطقه بالاست؛ استعدادهاى طبیعى هم در این منطقه فراوان است. معادن غنى و سرزمینهاى بالقوّه حاصلخیز، امکانات فراوانى را براى این منطقه به وجود آورده است. دستور اسلام، احیاى این استعدادهاست. هر جا انسانى هست - بخصوص نسل جوان - باید بتواند در راه تعالى زندگى عمومى تلاش مناسب خودش را بکند. همّتهاى عالى - همّتهایى که در حدّ متوسّط متوقّف نمىشوند - مىتوانند ملتها و منطقهها را نجات دهند. در دوران جنگ تحمیلى - حتّى قبل از شروع جنگ، و بعد از جنگ تا کنون - شما مردم جنوب خراسان و شما مردم بیرجند و نواحى اطراف آن، نشان دادید که با همّتید. سرداران رشید و شجاع شما، شهدا و جانبازان و آزادگان شما، در آمارى که انسان نگاه مىکند، ارقام افتخارآمیزى را به انسان نشان مىدهند.
این همان بیرجند است که صدوپنجاه سال، دویست سال خاندان عَلَم سعى کردند نگذارند مردمش جز به دوروبر خودشان توجّهى پیدا کنند که البته آنها هم در سعى خود ناکام ماندند. در همین شهر، علماى بزرگى پرورش پیدا کردند؛ اگر چه علمایى که در این شهر ماندند، زیر سایهى سنگین آن خوانین قدرتمند و ظالم نتوانستند شخصیت حقیقى خودشان را بروز دهند. مرحوم تهامى اگر در قم یا نجف حضور مىداشت، مرجع تقلید بود؛ اما اینجا یک ملّاى کنار افتادهاى بود که فقط خواص مىدانستند شخصیت او چقدر بزرگ است. همینطور مرحوم آیتى، همینطور مرحوم شیخ محمدباقر بیرجندى در دورهى قبل از اینها، و حاج شیخ هادى بیرجندى. آن کسانى که مىخواستند در عالم علم و ادب گُل کنند، از این شهر رفتند؛ زیرا اینجا نمىگذاشتند. بله؛ براى بچهها و نوکرهاى خودشان مدرسه آوردند. آن سالهایى که من چند بار به بیرجند رفت و آمد کردم - که آخرینش همان سال ۴۲ بود - علاوه بر روستاها، خود شهر بیرجند براى مردم، یک محیط غمآلود و فقر و محرومیت مطلق بود؛ اما براى نوکرهاى عَلَم، یک محیط اربابى و زورگویى و تشریفات بود! آنها فکر نمىکردند که روزى فراخواهدرسید که این مردم، جوانانى، سردارانى، شجاعانى، برجستگان علمىاى و استعدادهاى درخشانى را از خود بروز خواهند داد. هرکسى فکر کند که آنها صدوپنجاه سال این منطقه را عقب انداختند، به روحشان لعنت خواهد فرستاد.
انقلاب و نظام اسلامى، از همه پیشتر و بیشتر به استعدادهاى انسانى نگاه مىکند. جوانان! از خودسازى فکرى و معنوى غافل نشوید؛ این مملکت متعلّق به شماست؛ این منطقهى غنى متعلّق به شماست. بیست سال است که نسل قبل از نسل جوانِ امروز تلاش کرده است تا بتواند یک حکومت و نظام مردمى و مستقل از خارج از کشور و گردشِ مورد تمایل قدرتهاى استکبارى در اینجا به وجود آورد؛ که موفّق هم شده است. بلاى بزرگ کشورهاى وابسته این است که منابع حیاتیشان هم در اختیار اربابهاى بینالمللى قرار مىگیرد. گناه دو رژیم قاجارى و پهلوى در این کشور این بود که این کشور را وابسته کردند، والاّ ایران به کسى احتیاجى نداشت. وقتى یک کشور وابسته شد، همه چیزش تحت تأثیر قرار مىگیرد. نظام اسلامى و جامعهى اسلامى، این پیوند وابستگى را بُرید و این کشور را مستقل کرد. براى پابرجا کردن این نظام، بیست سال است که این ملت، این جوانان، این شجاعان، این ایثارگران و این مسؤولان، تلاش مىکنند. بحمداللَّه نظام مستقرّ است و ریشهدار شده است. نمىگویم دشمنیها تمام شده - دشمنیها هست - ولى ملتى که قوى و متّحد و با ایمان باشد، هیچ دشمنىاى برایش خطرناک نیست. گاهى دشمنیها حتّى مایهى حرکت و جهش و پیشرفت هم هست؛ لذا دشمنى مهم نیست؛ مهم اتّحاد و ایمان و قدرت مردم است. این کشور باید بهنام اسلام و زیر پرچم اسلام از همه جهت ساخته شود؛ یعنى سازندگى انسانى و سازندگى زندگى مادّى و احیاى استعدادها و منابع موجود کشور. لذا همه باید تلاش کنند.
بنده به جنوب خراسان آمدم؛ در درجهى اوّل براى اظهار اخلاص و ارادت به شما مردم مؤمنِ منطقهى جنوب خراسان که از دیرباز شما را مىشناسم و در درجهى بعد براى اینکه همهى کسانىکه در این کشور مسؤولیتى دارند، بدانند براى این نظام، مرکزیت کشور اولویّت محسوب نمىشود. جنوب خراسان، بلوچستان، مناطق محرومِ دیگر، شرق و غرب و شمال و جنوب کشور، همه در حکم واحدند. هیچکدام از مناطق این کشور، در منابع عمومى، حقّ بیشترى از مردم دیگر این کشور ندارد. دولت و مسؤولان کشور و نمایندگان مجلس شوراى اسلامى - که بحمداللَّه همین فکر را هم دارند - همگى وظیفهشان این است که با همهى توان به همهى مناطق کشور نظرِ یکسان کنند و هر جا محرومتر است، نظر آنها جدّیتر و کارآمدتر و دلسوزانهتر باشد و اگر خداى متعال توفیق دهد، گرههاى ریز یا درشت از زندگى مردم باز شود. این هدف اصلى سفر نیست و کار به اینجا پایان پیدا نمىکند؛ باید تلاش شود تا انشاءاللَّه بهطور کلّى این مناطق محروم - از جمله منطقهى جنوب خراسان - محرومیت را فراموش کنند و چهره منطقهشان عوض شود. البته یک وظیفه مسؤولان کشور دارند، یک وظیفه هم آحاد مردم - بخصوص جوانان - دارند. من مجدّداً به جوانان عرض مىکنم که از استعداد خودتان در فراگیرى و به دست آوردن مهارتها و تخصّصها هرچه بیشتر استفاده کنید؛ درس بخوانید و خودتان را مجهّز نمایید. البته علم هم به تنهایى کفایت نمىکند. عالم اگر ایمان راسخ نداشته باشد، نخواهد توانست مفید واقع شود.
نظام اسلامى پرچم دین برافراشته است. جوانان عزیز ما از این فرصت استفاده کنند؛ هرچه مىتوانند، عقاید دینى و ایمان دینى و تعهّد و پایبندى دینى را در خودشان تقویت نمایند. این خواهد توانست آنها را در آینده به عناصرى که هر کدامشان جداگانه مىتوانند یک عنصر مؤثّر در پیشرفت کشور و منطقهى خودشان باشند، کمک کند. آنچه مهمّ است، تلاش عمومى و وحدت و یکپارچگى مردم است. امروز دشمنان کشور و ملت و نظام اسلامى ایران درصددند وحدت مردم را مخدوش کنند؛ گروهها را در مقابل هم قرار دهند و با طرح شعارهاى پوچ و بىمعنى، انسانها را تقسیم نمایند. این ملت باید زیر پرچم اسلام، ایران اسلامى و منافع عظیم ملى و وحدت ملى و یکپارچگى خود را حفظ کند و با توجّه به اهداف و ارزشهاى اسلامى، این راه افتخارآمیز را ادامه دهد. دنیا و آخرت این مردم اینگونه تأمین خواهد شد. من امیدوار هستم که این دیدار امروز ما - که براى من بسیار شیرین و خاطرهانگیز و فراموش نشدنى است - بتواند براى مردم عزیز بیرجند و این منطقه مفید باشد و خداى متعال به ما کمک کند تا بتوانیم انشاءاللَّه وظایفمان را در قبال شما مردم عزیز و مؤمن و صمیمى و مهربان انجام دهیم و مسؤولان بتوانند وظایفشان را به بهترین وجهى انجام دهند. امیدوارم که خداى متعال کمک کند و اگر من عمرى داشته باشم و بار دیگر بتوانم به این منطقه بیایم، همچنان که امروز احساس مىکنم بیرجند نسبت به دفعات قبل فرق زیاد و پیشرفت بسیارى کرده است، انشاءاللَّه دیگر نشانى از محرومیت در این منطقه مشاهده نکنم. همهى شما عزیزان را به خداى بزرگ مىسپارم و از حضرت بقیةاللَّهالاعظم ارواحنافداه دعا و لطف خودش را براى همهى شما مسألت مىکنم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
|
961 | 1378/06/02 | بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2964 | null |
962 | 1378/05/08 | بیانات در خطبههای نمازجمعه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2962 | null |
963 | 1378/05/04 | بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان مجروح حادثه کوی دانشگاه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2961 | null |
964 | 1378/04/21 | بیانات در پی حادثه کوی دانشگاه تهران در سال ۷۸ | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2959 | null |
965 | 1378/04/10 | بیانات در دیدار کارگزاران نظام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2958 | null |
966 | 1378/04/07 | بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2957 | null |
967 | 1378/03/31 | گزیدهای از بیانات در دیدار آقای حسن عبدالله الترابی رئیس مجلس سودان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=57999 |
مهمترین وجه مشترک روابط ایران و سودان حکومت اسلامی و تلاش برای گسترش شریعت اسلامی است. تمام دشمنیهای استکبار با دو کشور ایران و سودان، به دلیل عمل به اسلام است.
البتّه کوتاه آمدن و جلب رضایت مقطعی استکبار، باعث رفع این دشمنیها نخواهد شد؛ استکبار به کمتر از سلطه راضی نیست و جمهوری اسلامی ایران هیچ گاه آن را نخواهد پذیرفت و در مقابل استکبار، به هیچ وجه انعطاف نشان نخواهد داد.
امکان تحقّق حاکمیّت اسلام و مخالفت با اهداف استکباری دو ویژگی حاکمیّت اسلام است. ما به اسلام افتخار میکنیم و تمام تلاش ما این است که حاکمیّت حقیقی اسلام را تحقّق بخشیم.
جمهوری اسلامی ایران، در روابط خود با کشورهای مختلف، مصالح و منافع دوجانبه را مدّ نظر دارد و در مقابل انگیزههای استکباری خواهد ایستاد. جمهوری اسلامی ایران هیچ گاه در مقابل غرب در مقام توجیه مواضع و اصول اسلامی خود برنخواهد آمد، بلکه غربیها باید مواضع غلط خود را اصلاح کنند. |
968 | 1378/03/29 | گزیدهای از بیانات در دیدار آقای نبیه بری رئیس مجلس لبنان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=58008 |
مقاومت اسلامی لبنان مایهی افتخار دنیای اسلام است و با توجّه به کلام امام خمینی (رحمة الله علیه) مبنی بر اینکه اسرائیل یک غدّهی سرطانی است، تنها راهِ ریشهکن کردن این غدّهی سرطانی خطرناک، مقاومت و مبارزه است.
شعلهی مقاومت در لبنان نباید فروکش کند. آن کسانی که توانستند رژیم صهیونیستی را وادار به شکست کنند، فرزندان قهرمان مقاومت اسلامی لبنان هستند و جمهوری اسلامی ایران حمایت از مقاومت لبنان را وظیفهی خود میداند.
تفاهم و هماهنگی بسیار خوبی که میان گروههای اسلامی لبنان، بهویژه شیعیان برقرار شده، موجب خرسندی است. همچنین، هوشیاری بیشازپیش در مقابل توطئهی دشمنان برای ایجاد اختلاف در صفوف مقاومت لازم است. باید مراقب بود تا دشمنان، به انحاء مختلف، از جمله تحت شعار ازسرگیری مذاکرات خاورمیانه، مقاومت لبنان را تضعیف نکنند.
با توجّه به برگزاری موفّقیّتآمیز اجلاس اتّحادیّهی مجالس اسلامی و جنجال تبلیغاتی دشمنان برای کماهمّیّت جلوه دادن این اتّحادیّه، اتّحادیّهی مجالس کشورهای اسلامی باید با همّت کشورهای عضو، هرچه بیشتر فعّال و تأثیرگذار در دنیای اسلام باشد. |
969 | 1378/03/14 | خطبههای نمازجمعه در دهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2955 | null |
970 | 1378/03/12 | بیانات در دیدار شرکتکنندگان در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2954 | null |
971 | 1378/03/10 | بیانات در دیدار نمایندگان مجلس | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2952 | null |
972 | 1378/03/04 | بیانات در دیدار مسئولان شوراهای اسلامی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2949 | null |
973 | 1378/03/03 | بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانوادههای شهدا | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2948 | null |
974 | 1378/02/29 | بیانات در دانشگاه دریایی امام خمینی(ره) و دانشگاه دریایی سپاه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2945 | null |
975 | 1378/02/28 | بیانات در دیدار جمعی از ناشران | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2944 | null |
976 | 1378/02/19 | گزیدهای از بیانات در دیدار خانواده شهید صیاد شیرازی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=47663 |
ما تقریباً از اوایل انقلاب با ایشان آشنا شدیم. آن موقع با بعضی از دوستانشان از اصفهان پیش ما آمدند. از آن زمان تا وقت شهادت، حقّاً و انصافاً جز خیر از این مرد چیزی ندیدیم. آنچه در میدانهای جهاد از او بروز کرد، کارهای بزرگی بود؛ بعضی را مردم میدانند، بعضی را نمیدانند، بعضی را هم یادشان رفته است؛ ولی ما در طول سالهای متمادی، به کارهای بزرگی که این شهید عزیز انجام داد، توجّه داشتیم و میدانیم واقعاً ایشان چه کارهای بزرگی انجام داده است؛ هم در میدان جنگ و هم بیرون از میدان جنگ. چیزی که مهمّ است، این است که یک نفر علاوه بر جنگ با دشمنان، در جهاد با نفس هم پیروز شود. ایشان اینگونه بود؛ برای خودش هیچ چیز نمیخواست. |
977 | 1378/02/18 | گزیدهای از بیانات در دیدار رابرت موگابه رئیس جمهوری زیمبابوه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=58088 |
ما از شخصیّت آقای رابرت موگابه و مواضع سیاسی مستقلّ ایشان تجلیل میکنیم. زمینههای مساعد و امکانات فراوانی برای گسترش همکاریهای دو کشور ایران و زیمبابوه وجود دارد. با توجّه به شرایط سیاسی جهان و داعیهی تکقطبی آمریکا، در چنین شرایطی، همکاری بیشازپیش کشورهایی که دارای مواضع مستقل هستند ضروری به نظر میرسد. یکی از زمینههای همکاری، همکاری در جهت استقلال سیاسی دو کشور است. ما در عین جدّیّت در سیاست تشنّجزدایی، بر اصول خود در مسائل بینالمللی نیز پایبند هستیم.
سیاست قدرتهای بزرگ ایجاد نظام سلطه و سلطهگری است. مسئلهی فلسطین، ادامهی جنگ در افغانستان و بحران بالکان، از جملهی حوادث دردناک جهان است. آنچه امروز در منطقهی بالکان روی میدهد، مظهر افسارگسیختگی قدرتهای جهانی است. |
978 | 1378/02/15 | بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2943 | null |
979 | 1378/02/14 | گزیدهای از بیانات در دیدار امیر سلطان بن عبدالعزیز معاون دوم شورای وزیران و وزیر دفاع عربس | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=58009 |
همکاری دولتهای اسلامی برای حلّ مشکلات ملّتها و جوامع مسلمان ضروری است. استفادهی مناسب از امکانات عظیم انسانی و طبیعی جهان اسلام برای بهتر شدن اوضاع مسلمانان، مسئلهای بسیار مهم است.
تقویت مناسبات میان ایران و عربستان، طیّ سالهای اخیر، به نفع دو ملّت است. مسائل خلیج فارس، اوضاع اسفبار کوزوو و فلسطین و حضور ناامنکنندهی بیگانگان در خلیج فارس، از جملهی موضوعات مهم و ضروری برای تمرکز همکاریهای دوجانبه است.
به توطئههای تبلیغاتی دشمنان اسلام برای ممانعت از همکاری میان کشورهای اسلامی توجّه داشته باشید. همکاری مستمرّ دو کشور ایران و عربستان سعودی برای خارج کردن قیمت نفت از وضع غیر قابل قبول کنونی، موضوع مهمّی است.
جمهوری اسلامی ایران و عربستان در ایجاد دوستی و همدلی میان دولتهای مسلمان نقش مهمّی دارند. ایران اسلامی همواره خواستار اتّحاد و همکاری با دولتهای مسلمان بوده است و اکنون کشورهای شاخصی مانند ایران و عربستان، از طریق همکاری با یکدیگر میتوانند مسئولیّتهای بزرگ خود را در قبال ملّتهای دو کشور و جهان اسلام، هرچه بهتر به انجام برسانند. |
980 | 1378/01/25 | بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان و پرسنل ارتش | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2941 | null |
981 | 1378/01/24 | بیانات در مراسم عقد ازدواج | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=41493 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله اقراراً بنعمته و لااله الاالله اخلاصاً لوحدانیته والصّلاة والسّلام علی اشرف بریّته و علی الأصفیاء من عترته و بعد فقد کان من فضل الله علی الأنام ان اغناهم بالحلال عن الحرام. فقال: «و انکحوا الأیامی منکم و الصّالحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله و الله واسع علیم». و قال رسول الله (صلّی الله علیه واله): «من تزوّج احرز نصف دینه فلیتّق الله فی النّصف الاخر». و قال (صلّی الله علیه واله): «النّکاح سنّتی فمن رغب عن سنّتی فلیس منّی».
قبل از آنکه صیغه عقد را اجرا کنیم، چند کلمه به عنوان نصیحت به عروسها و دامادها و خانواده هاشان عرض میکنیم. حرف اول این است که این پیوندی که با این عقد به وجود میآید، یک پیوند الهی است. درست است که طبیعی ترین ارتباطات بشری است؛ اما همین ارتباط طبیعی و غریزی را خدای متعال مورد توجه خاص قرار داده و آن را مبارک کرده و برای آن اهمیت قائل شده و آثار طبیعی فراوانی برایش به وجود آورده است، که این، موضوع خیلی مهمی است.
این تشکیل خانواده را دستِ کم نگیرید. شاید من بتوانم بگویم یکی از گناهان کبیره ی تمدن غرب نسبت به بشریت، این است که ازدواج و تشکیل خانواده را در چشم مردم سبک و کوچک کرد. این تمدن، قضیه ی زن و شوهر را مثل لباس که عوض میکنند و مثل مغازه یی که با آن معامله میکنند و بعد برای کار دیگری آن را تبدیل میکنند به مغازه یی دیگر، رفتار کرد و این کار را با هر دو طرف - زن و مرد - انجام داد؛ یعنی در واقع احساسات و عواطف و غرایزی را که از زن و مرد زود برانگیخته میشود، به جان خانواده انداختند، که تا هر کدام از دیگری دلخوری یی پیدا کرد یا مانعی ایجاد شد و عیبی دید؛ یا چیز دیگری چشمش را گرفت، خانواده تهدید شود. اسلام اینگونه نیست؛ اسلام بشدت بنیان خانواده را مستحکم قرار داده و پایه های آن را قرص کرده و به آن سفارش کرده است؛ همچنانکه به اصل ازدواج و گزینش همسر خوب و صالح سفارش کرده، به حفظ این بنیان رصین و مستحکم و مبارک هم سفارش کرده است؛ این را حفظ کنید. اگر شما که دامادید و شما که عروسید، توانستید این پیوند خانوادگی و این پیوند دو نفره را - که انشاءالله بعدها مثل درختی، شاخه درست میکند و میوه میدهد و ای بسا از شاخه های او صدها قلمه درست شود و یک جنگل به وجود بیاید - که فعلاً یک نهال است، خوب حفظ کنید، زندگی شما شیرین خواهد شد؛ هرچند که در هر سطح مالی، اعتباری، ارزشی و علمی که باشید. این احساسات و نیازها برای یک استاد دانشگاه، یک دانشمند و یک محقق، همچنان است که برای یک آدم کارگر ساده؛ یعنی این احساسات و نیازهای اصلی، در همه یکسان است. در این جهت، یک ثروتمند مثل یک فقیر است؛ هر دو دلشان میخواهد وقتی وارد خانه شدند، خانه به آنها آرامش و امنیت و احساس راحتی و آسودگی بدهد؛ این را همه ی مردها میخواهند. همهی زنها هم میخواهند وقتی شوهرشان وارد خانه شد، خانه را پر از شیرینی و شادی کند؛ خانه برایشان محیط راحتی و شادی شود؛ زیرا هر دو خستگی دارند؛ زن کارهایی دارد و مرد هم کارهایی؛ حالا مرد در چالشهای زندگی، زن هم یا در چالشهای زندگی و کارهای سیاسی یا در خانه و با تربیت فرزند؛ هر دو خسته اند. وقتی که زن و شوهر در پایان کار روزانه یا در وسط روز به هم میرسند و همدیگر را میبینند، هر دو از هم توقع دارند که بتوانند محیط را شاد، سرزنده، قابل زیست و رفع کننده ی از خستگی بسازند؛ این توقع بجایی است و بیجا هم نیست که هر دو از یکدیگر توقع داشته باشند. اگر بتوانید این کار را بکنید، زندگی شیرین خواهد شد. ای بسا کسانی که خیلی ثروتمندند؛ اما این زندگی شاد را ندارند؛ در خانه درگیری، دعوا و دلخوری دارند. ای بسا کسانی که خیلی در جامعه معتبرند؛ عنوان دارند، رئیسند؛ اما در خانه شان هزار مشکل دارند. همان آقایی که ممکن است دستیار یا کارگر زیر دست و کارمندش جرأت نکنند به او بگویند بالای چشمت ابرو، و حرف او را مطیعانه گوش کنند، در داخل محیط خانواده ممکن است مدعی داشته باشد؛ زن بداخلاق و تنبل، یا محیط بد، که به جای اینکه برای او آرامش درست کند، خراب میکند. بنابراین اینها با ثروت و فقر و عنوان و بیعنوانی و در تهران یا فلان روستا بودن، هیچ تفاوتی نمیکند؛ همه ی انسانها به این امنیت زندگی نیاز دارند. لذا شما در قرآن که نگاه کنید، میبینید که وقتی بحث ازدواج میشود، میگوید: «و جعل منها زوجها لیسکن الیها»؛ تا مایه ی سکونت و سکینه - یعنی آرامش - باشد؛ زن و شوهر باید برای هم مایه ی آرامش باشند. درست گوش کردید! این را هم شما دخترها، هم شما پسرها در گوش داشته باشید! این ازدواج یک خانواده درست میکند، این خانواده باید محیط امن و امان و راحتی برای شما دو نفر باشد و اگر انشاءالله فرزند داشتید - که خواهید داشت - برای آن فرزندان هم شما باید این محیط امن و امان را فراهم کنید، که این کار به خودی خود هم نمیشود.
نکته دیگر اینکه، اگر بخواهید این محیط امن و امان به وجود بیاید، راهش این است که زن و شوهر این محیط را محیط محبت کنند؛ یعنی به هم محبت و عشق بورزند. چه طور؟ عشق ورزیدن که زورکی نیست؛ به قول مشهدی ها: «مهر به زور، عشق به چمبه»! بایستی محبت در یک دل، مثل گلی که از زمین میروید، بروید. شما چه کار میکنید که گل محبت در دل همسرتان بروید؟ این دست شما خانم و دست شما آقاست. راهش چیست؟ راهش این است که شما به او وفادار باشید و محبت بورزید. این کار، محبت را در دل او زنده میکند. او هم که به شما محبت کند، در دل شما هم محبت زنده میشود؛ چون به هم وابسته اید. اگر نگوییم که این خیل عظیم احکام مربوط به زن و مرد و محرم و نامحرم و حجاب، برای همین است، صدی هشتاد نود درصدش برای این است که شما دوتا با هم در خانه با محبت زندگی کنید. اگر شما که در کوچه راه میروید، این را ملاحظه نکردید، صد جا دلت مشغول میشود و دیگر خانه برایت رنگی ندارد؛ او هم همینطور است. اگر شما آقا، محرم و نامحرم را رعایت نکردید، اگر دوستِ جنس مخالف پیدا کردید، اگر با همه گرم گرفتید، اگر حجاب رعایت نشد، اگر صد جور زن با آرایشهای گوناگون در مقابل شما رژه رفتند؛ و نیز اگر شما خانم، هرجا یک مرد چنین و چنانی را دیدید و به او خیره شدید و نگاه کردید و چه و چه کردید، نتیجه چه میشود؟ نتیجه این میشود که همسر خودت از نظر تو دیگر آن جاذبه یی را که محبت ایجاد کند، نخواهد داشت. همسر شما هر کس هم که باشد، ولو حضرت یوسف، بعد از یک ماه یواش یواش عادی میشود. حضرت یوسف هم اولش خیلی برجسته است؛ زلیخا هم اولش خیلی برجسته است؛ اما بعد یواش یواش عادی میشود؛ ولی آن بیرونی نو است. اگر قرار باشد که شما چشم به آن بیرونی داشته باشید، اگر محرم و نامحرم را رعایت نکنید، اگر حجاب خودتان را رعایت نکردید، اگر مرد حجاب زن را رعایت نکرد، اگر معاشرتهای بی بند و بار و بگو و بخندهای سبک دخترها و زنها و پسرها با همدیگر در جامعه یی بود، آنچه که لازمه ی بقای خانواده ی شماست، تحقق پیدا نمیکند. زور که نیست؛ یک چیز طبیعی است. دختر و پسر در غرب، بخصوص در بعضی از جوامع غربی، صد کار میکنند تا به سن ازدواج برسند. در آن جوامع سن ازدواج معمولاً بالاست و بین بیست و سی خیلی بیشتر از سن پانزده و بیست یا هجده و بیست است و بالاتر از سی هم که فراوان است. در آنجا بخصوص مردها اول هزار درِ دیگر را میزنند و بعد درِ ازدواج را! یعنی همه چیز را تجربه کرده و دیگر برایش چیزی نیست. این کجا، آن جوانی که با عفت گذرانده و با خود و نفس خودش مبارزه کرده و بعد ازدواج کرده، کجا. اینها هر دو یک جور قدر زن را میدانند؟ هر دو یک جور به محیط خانواده میچسبند؟ نه. او بی قید و لاقید است. این زن باید خیلی فوق العاده باشد که این به مرد بگوید بله. این بهتر از همه ی آنهایی است که دیدم؛ تازه بعد از مدتی عیوبش آشکار خواهد شد؛ هیچ کس که بی عیب نیست. مسأله ی زن هم به همین قیاس است. اثر احکام اسلام در اینهاست. این قدر که میگویند حجاب، رو بگیرید و چنین و چنان کنید، اینجاها و در مسائل اصلی زندگی اثرش ظاهر میشود. خود حجاب ممکن است چیزی به نظر نیاید. پس زن و شوهر از همین اول ازدواج که خدا یک محبتی هم در دلشان قرار داده، این محبت را نگه دارند و زیادش کنند. راهش هم این است که به هم باوفا و صادق باشند و همدیگر را حفظ کنند؛ مثل دو تا شریک واقعاً مصالح هم را رعایت و راز هم را حفظ کنند. زن راز شوهرش را پیش خاله و خواهر بیان نکند، مرد هم اسرار زنش را در باشگاه و مهمانی و... به رفیق هایش نگوید؛ حواستان جمع باشد، اسرار هم را محکم نگهدارید و حفظ کنید؛ ظاهر را هم حفظ کنید. با این، زندگی شیرین خواهد شد.
نکتهی سوم، اینکه باید با هم بسازید. هر جا سازش بد باشد، اینجا خوب است. شما از همدیگر بتدریج چیزهایی را کشف خواهید کرد. انسان اول که نگاه میکند، همه اش حُسن میبیند؛ اما وقتی وارد میشود، به نقایص، کمبودها و ضعف هایی میرسد؛ اینها را دو طرف یواش یواش در یکدیگر کشف میکنند، که این مسائل نبایستی موجب سردی شود؛ باید با اینها بسازید؛ چون بالاخره نه مرد ایده آل آنچنانی بی عیب در همه عالم پیدا میشود و نه زن بی عیب. بنابراین اگر رفتار تندی، بداخلاقی در وهله یی و کم کاری دیدید، باید بسازید؛ منتها با زبان، با ملایمت و با مهربانی. البته این مطلب را من هم به مردها بگویم و هم به زنها، که زنها در این زمینهها قویتر از مردهایند. این آقایان که میبینید ماشاءالله با این یال و کوپال! اینها همه اش ظاهر است. جسم قوی است؛ اما از لحاظ پیچیدگی ذهنی در زمینه های احساسی و عاطفی، زن قویتر از مرد است؛ قدرت تحملش زیاد و راهها را بلد است. در ورزش کشتی، کشتیگیری که دستپاچه است، با هیاهو به طرف دیگری حمله میکند؛ اما حریف که تحمل میکند و نقطه ی ضعفش را پیدا میکند، ناگهان ضربه را بر او وارد میکند. طبیعت اغلب زنها چنین است. البته ممکن است بعضی از زنها اینطور نباشند و بعضی از مردها هم آنطور. غرض، خانمها بهتر میتوانند در این مصاف دوستانه بر عوامل سردی و... با یک مقدار کوتاه آمدن، با یک مقدار خوش اخلاقی کردن و با ابزارهایی که هست، فایق بیایند و مرد را بکشانند به آن جایی که باید قرار بگیرد، تا انشاءالله زندگی، زندگی شیرینی شود.
به تشریفات خیلی اهمیت ندهید. این که من گفته ام اگر مهریه بیشتر از این مقدار باشد، عقد را نمیخوانم، از باب این نیست که اگر مهریه بیشتر از این مقدار باشد، عقد باطل است؛ نه، اگر شما مهریه را هزار برابر این مقدار، مثلاً چهارده هزار سکه، قرار بدهید، عقد باطل نیست و عقد درست است؛ منتها عقد یک معامله ی انسانی است و معامله ی دلها و جانهاست، که اگر پای پول و ثروت به میان آمد، تبدیل میشود به معامله یی بازاری؛ مثل این است که کالایی را داریم میگیریم و میدهیم. خب این کالا چیست، کیست؟ من میخواهم جلوی این را بگیرم که در چشم و همچشمی نیفتد. یک عده که مقداری پول دارند، به فکر بیفتند که مهریه های گزاف تهیه کنند، بعد هم با جهیزیه ی سنگین از آن طرف همراه شود. آن خانم بگوید همسایه مان، خواهرش، دختر عمویش و... فلان جور جهیزیه برده، اگر ما نبریم، بد میشود. اینها را رها کنید و نگاه کنید به نیازها و همان حد لازم معمول؛ از آن حدود تجاوز نشود.
یک نکتهی دیگر که حتماً باید بگویم این است که شما هر دو؛ زن و شوهر، سعی کنید همدیگر را متدین کنید؛ حواستان باشد. بخصوص شما که در محیطهای ورزشی هستید؛ چون محیطهای ورزشی ما الان از لحاظ جنبه های ارزشی، که بنده راضی باشم و بگویم الحمدلله، چندان خوب نیست. نمیگویم خیلی بد است؛ نه، از سابقها خیلی بهتر شده و جوانهای خوبی در این محیط هستند؛ اما هنوز خیلی کار دارد. این را هم شما بدان که من از امثال شما جوانها که پایی، سری و کاری با دین و ایمان دارید، توقعم این است که در همان محیط که هستید و تمرین میکنید یا تمرین میدهید و بازی میکنید و یا در اردو روزگار میگذرانید، سعی کنید با وجود و با منش خودتان در دیگران حس احترام به دین و به ارزشها را بیدار کنید؛ رودربایستی نکنید. نمازتان را اول وقت، با حضور قلب و خوب بخوانید، تا دیگران یاد بگیرند. ممکن است یک نفر هم پیدا شود بگوید ای آقا، حالا این آقا هم رفته فلان، غلط میکند هر کسی اینطوری بگوید؛ کار بدی میکند. شما سعی کنید دین را در محیط ورزشیتان ببرید؛ و شما خانم! سعی کنید این روحیه یی که گفتم، در این جوان تقویت کنید؛ این هم به نفع شخصی شماست و هم به نفع سرنوشت زندگی. و شما هم متقابلاً همین احساس را بروز دهید.
ایشان دختر یک شخص حزباللّهی است، که لابد دامادشان هم همینجورند؛ انشاءالله همینجور هم بایستی باشند و عمل بکنند. امیدواریم انشاءالله این توصیهها به شما کمک کند که زندگیتان شیرینتر، پایدارتر، ماندگارتر و مبارکتر باشد.
انشاءالله مبارک است |
982 | 1378/01/23 | بیانات در دیدار جمعی از روحانیون | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2940 | null |
983 | 1378/01/16 | بیانات در دیدار کارگزاران نظام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2937 | null |
984 | 1378/01/09 | بیانات در دیدار مردم ایذه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8980 | null |
985 | 1378/01/08 | بیانات در دیدار زائران شلمچه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8981 | null |
986 | 1378/01/01 | بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2936 | null |
987 | 1379/12/26 | بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3057 | null |
988 | 1379/12/24 | بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در سالروز عید سعید غدیر خم | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3056 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
این عید سعید و مبارک را به همهی حضّار محترم، به همهی ملّت عزیز ایران، به همهی مؤمنین عالم و به همهی آزادگان تبریک عرض میکنم؛ و خوشامد عرض میکنم به شما برادران و خواهران عزیز، بخصوص به خانوادههای مکرّم شهیدان و همچنین دوستانی که از راه دور تشریف آوردهاند.
امسال این دوّمین عید غدیر است؛ عید غدیرِ اوّل در روزهای آغاز سال ۷۹ بود، و این روز غدیر دوّم در روزهای پایانی امسال است. البتّه عید غدیر عید بسیار بزرگ و خاطرهی عظیم تاریخی است لکن در مضمون عید غدیر درسهایی هست که هر گاه ملّت اسلام این درسها را به گوش جان بشنوند، آن وقت حقیقتاً بهرهی از این روز را خواهند برد. درسهای بزرگی در واقعهی غدیر هست: اوّلاً این واقعه جزو وقایع مسلّم تاریخ اسلام است؛ این جور نیست که فقط شیعه حدیث غدیر را نقل کرده باشد. در بین علمای اهل سنّت و محدّثین اهل سنّت، تعداد بسیاری این حدیث را نقل کردهاند؛ این حادثه را همان جور که شیعه بیان کرده است، آنها هم بیان کردهاند. فهم علما و دانشمندان همچنان که فهم خود حضّار آن حادثه از این عمل پیغمبر که امیرالمؤمنین را بلند کرد یا دست او را بلند کرد و فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فَهذا عَلیٌّ مَولاه،(۲) این بود که پیغمبر، امیرالمؤمنین را برای جانشینی خود نصب کرد. نمیخواهیم وارد مسئلهی شیعه و سنّی و اختلافات و درگیریهای اعتقادی بشویم -دنیای اسلام هر چه از دعوای شیعه و سنّی تا امروز کشیده بس است- ولی معرفتی که در این کلام عمیق پیغمبر وجود دارد، باید درست فهمیده بشود؛ پیغمبر امیرالمؤمنین را منصوب کرد. پیغمبر برای این مبعوث شده بود که مردم را تعلیم و تزکیه کند: یُعَلِّمُهُمُ الکِتٰبَ وَ الحِکمَةَ وَ یُزَکّیهِم؛(۳) یا در بعضی از جاها: یُزَکّیهِم وَ یُعَلِّمُهُمُ الکِتٰبَ وَ الحِکمَة؛(۴) باید انسانها، هم آموزش داده بشوند، هم تزکیه بشوند تا این کُرهی خاکی و این جامعهی بزرگ بشری بتواند مثل یک خانوادهی سالم، راه کمال را طی کند و از خیرات این عالم بهرهمند بشود؛ هدف همهی نبوّتها و بعثتها این است. انبیا هر کدام مبعوث به نبوّت شدند، این اقدام بزرگِ تعلیم و تربیت را تا آن حدّی که امکانات زمان اجازه میداد، پیش بردند امّا دین خاتم و نبیّ خاتم باید این حرکت عظیم الهی را ابدیّت ببخشد -چون پیغمبرِ دیگری که مبعوث نخواهد شد- تا بشر به آن سرمنزل نهایی خود در این عالم که زندگی در کُرهی خاکی، در خانوادهی بشری، با صلح و صفا و عدالت و با بهرهمندی از خیرات عالم است، نزدیک بشود و بالاخره به آن برسد.
چه جور میشود بشریّت را به آن سرمنزل نهایی نزدیک کرد؟ آن وقتی که این تربیت مستمر باشد؛ باید یک تعلیم و تربیت مستمرّی از موضع حکومت، از موضع قدرت سیاسی -آن هم قدرت سیاسی کسی مثل پیغمبر، یعنی معصوم- این جامعهی بشری را بتدریج پیش ببرد، تربیت کند، ناهنجاریها را در میان آنها کاهش بدهد تا بشریّت بتواند به آن نقطهای که آنجا شروع زندگی سعادتمندانهی همهی انسانها است برسد؛ که ما آن دوره را دورهی حضرت ولیّعصر (ارواحنا فداه) میدانیم.
دورهی ولیعصر (ارواحنا فداه)، دورهی آغاز زندگی بشر است، دورهی پایان زندگی بشر نیست؛ از آنجا حیات حقیقی انسان، سعادت حقیقی این خانوادهی عظیم بشری تازه شروع خواهد شد. استفادهی از برکات این کُرهی خاکی و استعدادها و انرژیهای نهفتهی در این فضا، برای انسان، بدون ضرر، بدون خسارت، بدون نابودی و ضایع کردن ممکن خواهد شد. درست است که امروز بشر از یک چیزی استفاده میکند امّا به یک چیز دیگری ضرر میزند -امروز نیروی اتم را کشف میکند امّا نیروی اتم را برای نابودی انسان به کار میبرد؛ امروز بشر نفت را از اعماق زمین کشف میکند، استخراج میکند امّا این نفت در راه تضییع و تخریب محیط زیست انسان به کار میرود؛ کما اینکه در این صد سال اخیر این جور شده: نیروهای محرّکه و انرژیهای پنهان و قوّهی بخار و غیره را بشر کشف میکند امّا از ناحیهی این مشکلاتی که زندگی مادّی برای انسانها به وجود میآورد انسانها را به انواع و اقسام گرفتاریهای جسمانی آلوده میکند؛ سرعت و سهولت به آنها داده میشود امّا خیلی چیزها از آنها گرفته میشود و از آن طرف [هم] تخریب ارزشهای اخلاقی است، که انسان امروز دچار آنها است- لکن در دوران ظهور حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه) قضیّه این جوری نیست؛ بشر از خیرات عالم، از انرژیهای پنهان، از نیروهای نهفتهی در طبیعت استفاده میکند، [امّا] استفادهی بیضرر، استفادهی بیخسارت، استفادهای که مایهی رشد انسان، مایهی پیشرفت انسان است. همهی پیغمبرها آمدهاند ما را به آن نقطه برسانند که زندگی بشر تازه شروع بشود.
خب، پیغمبر خاتم اگر بخواهد انسانها را به مقتضای دین خاتم به اینجا برساند، باید چه کار کند؟ باید این تربیتی که او ارزانی انسانها کرده است، مستمر باشد، طولانی باشد، چندین نسل را پیدرپی شامل بشود. اِنَّکَ مَیِّتٌ وَ اِنَّهُم مَیِّتون؛(۵) خب، خود پیغمبر اکرم که از دنیا خواهد رفت؛ پس باید کسی را نصب کند که بعد از خود او درست همان راه را، دقیقاً همان جهت را، بالضّبط همان شیوهها را مورد استفاده قرار بدهد و از آن راه برود و او علیّبنابیطالب است؛ معنای این مسئلهی نصب غدیر این است.
اگر آن روز امّت اسلامی، نصب پیغمبر را درست با معنای حقیقی خودش درک میکردند و تحویل میگرفتند و دنبال علیّبنابیطالب (علیه السّلام) راه میافتادند و این تربیت نبوی استمرار پیدا میکرد، بعد از امیرالمؤمنین هم معصومی دیگر و [باز] معصومی دیگر، انسانهای معصوم، انسانهای بدون خطا این نسلهای بشری را پیدرپی مثل خود پیغمبر زیر تربیت الهی خودشان قرار میدادند، بشریّت خیلی زود به آن نقطهای میرسید که هنوز به آن نقطه نرسیده؛ علم پیشرفت میکرد، فکر بشری پیشرفت میکرد، درجات روحی انسانها بالا میرفت، صلح و صفا در بین انسانها برقرار میشد، ظلم و جُور و ناامنی و تبعیض و بیعدالتی از بین مردم رخت برمیبست؛ غدیر این بود. اینکه فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) -که عارفترین انسانها به مقام پیغمبر و امیرالمؤمنین در آن زمان بود- فرمود که اگر دنبال علی راه میافتادید، شما را به چنین سرمنزلی هدایت میکرد و از چنین راهی میبرد، به خاطر این است.
ولی بشر زیاد اشتباه میکند؛ در تاریخ، اشتباهات بزرگ همیشه سرنوشت انسانها را به مشکلات بزرگ دچار کرده. ماجرای سِیر انسان در دوران نبوّت نبیّ خاتم (صلی الله علیه و آله و سلّم)، ماجرای بسیار پُرحادثهای، داستان بسیار مهمّی، و حامل یک فلسفهی بسیار عمیقی است؛ در سال امیرالمؤمنین، شایسته بود و هنوز هم هست -چون همهسال متعلّق به امیرالمؤمنین است؛ سال بعد هم مال امیرالمؤمنین است، سالهای بعدش هم مال امیرالمؤمنین است- که این فلسفه مورد مداقّه قرار بگیرد؛ امروز هم بشر همان حرکت و تلاش را باید انجام بدهد. جوامع بشری هر چه با عدالت همراه بشوند، با معنویّت همراه بشوند، هر چه انسانها از رذائل اخلاقی، از خودخواهیها، از بداندیشیها، از بددلیها، از شهوترانیها و خودپرستیها دور بشوند، آن آینده نزدیکتر خواهد شد. بشر در کجراهههایی در طول تاریخ قرار گرفته و به راه افتاده که او را از سرمنزل نهایی خودش خیلی دور کرده است.
امروز انقلاب اسلامی یک فرصت دوباره است که به بشریّت داده شده است؛ این بیداری اسلامی یک فرصت دوباره است؛ از این فرصتها در طول تاریخ پیش آمده است؛ منتها کم؛ در طول تاریخ اسلام، باز هم کمتر؛ این یک فرصت است. در دریای متلاطمی از امواج گوناگون مادّی و نابودی ارزشهای اخلاقی و معنوی، ناگهان این کشتیِ مستقرّ ثابتِ سفینهی نجات -کشتی اسلامی- با ناخداییِ اسلام، با رهبری قرآن ظاهر میشود، انسانها را به سمت خودش دعوت میکند. بحث یک حادثهی کوچک هم نیست؛ یک ملّت به این کشتی نجات چسبیدند و ملّتهای دیگر دیدند که چگونه یک ملّت میتواند از زیر بار حکومت زور، حکومت فساد، وابستگی، دنبالهروی طاغوتهای عالم و مستکبران عالم با پیروی از سفینهی نجات اسلام نجات پیدا کند. عزیزان من! امروز این جوری است؛ همه بدانند، جوانها بخصوص بیشتر توجّه کنند! امروز آوازهی انقلاب، نشانهها و انعکاسهای بسیار مؤثّر و کارآمد فریاد انقلاب در دنیا بسیار عمیق شده است؛ البتّه از مخالفین که از فریاد اسلام به وحشت افتادهاند، انتظار نیست که در تبلیغاتشان این بازتابهای جهانی را منعکس کنند؛ آنها عکسش را منعکس میکنند لکن حقیقت قضیّه این است که عرض میکنم: بازتاب حرکت ملّت ایران تا اعماق جان انسانها، آن هم در چهار گوشهی عالم -نه فقط در دنیای اسلام- منعکس شده. در بسیاری از کشورها، جوانها به ندای اسلام دل بستهاند و در کشورهای اسلامی بیشتر؛ اینها در دورهی قبل از انقلاب اسلامی و قبل از تشکیل حکومت اسلامی در اینجا وجود نداشت؛ این ادامههای غدیر و ادامهی همان راه است؛ این مطرح کردن یک خطّ روشن است برای بشریّت تا در سایهی این خطّ روشن، بشریّت هر چه زودتر برسد به آن سرانجامی که همهی پیغمبران مژدهی آن را دادهاند. همهی پیغمبران، همهی مصلحین عالم، این نوید را به بشریّت دادهاند که یک روزی بشریّت -کلّ بشر- نجات خواهد یافت.
امروز ما -هم مسئولینمان، هم مردممان- در قبال مسئلهی غدیر مسئولیم. مسئولین کشور باید سعی کنند عملشان را، رفتارشان را همهی حرکات و سکناتشان را، برنامهریزیهایشان را آن جوری تنظیم بکنند که با هدفهای اسلام که همان هدفهای غدیر است، تطبیق بکند؛ اگر چه همهی دنیا، بخصوص کمپانیهای صهیونیستی و قدرتمندان و زرسالاران عالم ناراحت بشوند و هجمهی تبلیغاتی بکنند؛ بکنند؛ امروز پایهی انقلاب مستحکم است؛ این طوفانها نمیتواند این بنای شامخ(۶) را متزلزل کند. از چه میترسند؟ از چه ملاحظه میکنند؟ بعضیها در برنامهریزیهایشان، در اجرائشان، در تصمیمگیریهایشان، در حرف زدنهایشان، در موضعگیریهایشان همیشه مواظبند که نکند فلان رادیوی فلان گوشهی دنیا که وابسته به فلان دستگاه جاسوسی است، علیه این حرف یا علیه این شخص یک حرفی بزند؛ [خب] بزنند.
امروز پیام اسلام، پیام جذّابی است؛ پیام ما، پیام عدالت است؛ پیام ما، پیام نجات انسانها است، نجات جوانها است. ما وقتی اسم جوان را میآوریم، فقط به جوانهای جامعهی خودمان نگاه نمیکنیم؛ امروز نسل جوان در دنیا غرق در بدبختی و نابسامانی است. رنجها، فشارهای روحی، فشارهای عصبی، ابهام آینده، امروز نسلهای جوان را در سرتاسر دنیا بر اثر دوری از معنویّت در زیر فشار قرار میدهد. مسئولین، به نام اسلام، برای اسلام، با پیام اسلام، شجاعانه، قدرتمندانه، بدون ملاحظهی این و آن، هم موضعگیری کنند، هم حرف بزنند، هم عمل کنند. مردم عزیزمان و بخصوص جوانها هم به برکت غدیر بدانند این راهی که اسلام و قرآن و خطّ غدیر ترسیم کرده است، یک راه روشن است؛ راهی است که با استدلال و فلسفهی مستحکمی ترسیم شده و روندگان بسیار بزرگ، بسیار عظیمالمنزلهای پیدا کرده.
امروز هم خوشبختانه این راه در دنیا مطرح است. ما امروز دیگر در تنهایی نیستیم، در عزلت نیستیم. امروز ما در مرکز و محور توجّه مردم جهان -بخصوص کشورهای اسلامی- هستیم. راه، راه خوشعاقبت و راه روشنی است؛ با تلاش مسئولین، با امید مردم، با پشتیبانی قشرهای مختلف مردم، بایستی قدمبهقدم این راه را طی کنیم و پیش برویم؛ البتّه راه کوتاهمدّتی نیست امّا همان راهی است که بالاخره به نجات بشریّت منتهی خواهد شد؛ این همان راهی است که انشاءالله زمینههای ظهور مهدی موعود (صلوات الله علیه و عجّل الله فرجه) را فراهم خواهد کرد.
امیدوارم که خداوند متعال این عید را بر شما عزیزانی که در این جلسه تشریف دارید، بر همهی ملّت عظیمالشّأن ایران و همهی مؤمنین در سرتاسر عالم مبارک کند، و همهی شما را مشمول برکات الهی و ادعیهی زاکیهی حضرت بقیّةالله قرار بدهد و انشاءالله شما را جزو منتظران واقعی و واصلان به لقاء آن بزرگوار قرار بدهد.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
989 | 1379/12/22 | بیانات در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=7585 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
عزیزان من! خیلی خوش آمدید. اوّلاً از اینکه مجدّداً توفیق پیدا کردم تا با شما دانشجویان و برخی از اساتید عزیز ملاقات کنم؛ ثانیاً از اینکه موفّق شدم این وقت را برای پاسخ به سؤالات روز سهشنبهی هفتهی گذشته بگذارم، بسیار خوشحالم. البته آن روز تصمیم جدّی داشتم که بعد از نماز بیایم و - همانطور که گفته بودم - به سؤالات جواب بدهم؛ منتها دوستان طبق تشخیصِ خودشان به این نتیجه رسیده بودند که زمان، طولانی شده و چون من از ساعت ۹ به دانشگاه آمده بودم، فکر کرده بودند که ممکن است بنده خسته شده باشم. غرض؛ از روی دلسوزی و محبّت مانع از این شدند که من بیایم پاسخ بدهم؛ ولی آن روز من حقیقتاً هیچ احساس خستگی نمیکردم. بههرحال نتوانستم به آن وعدهای که در آنجا به شما داده بودم، عمل کنم. خدا را شکر میکنم که امروز فرصتی فراهم شد تا به این وعده عمل شود.
سؤالهایی را که عزیزان در آن جلسه داده بودند، در اینجا دوستان ما نگاه کردند. بعضی از نوشتهها اظهار محبّت به من است؛ در تعداد بسیار کمی هم پارهای درخواستهای شخصی و خصوصی مطرح شده است، که من اینها را جدا کردم. تعداد نزدیک به سیصد ورقه هم سؤال است. اگر ما بخواهیم سیصد دقیقه هم صرف این کار بکنیم، پنج ساعت طول میکشد و در واقع برای من عملی نیست که بخواهم همهی سؤالها را جواب بدهم. درعینحال گفتم بههیچوجه سؤالها را گزینش نکنند؛ لذا آنها را همینطور در اینجا گذاشتهاند و من یکییکی آنها را بر میدارم و پاسخ میدهم. امیدوارم در این فرصتی که تا اذان ظهر در خدمت شما هستم، بتوانم مقدار قابل توجّهی از این سؤالها را پاسخ بدهم. البته از نظر من همهی سؤالها، سؤالهای فرزندان از پدرشان است. این سؤالها بسیار هم گسترده است؛ مسائل کشور، مسائل دانشگاه، مسائل سیاسی، مسائل اقتصادی؛ همه چیز در این پرسشها دیده میشود.
در یک ورقه از پرسشهایی که من نگاه کردم، این سؤال مطرح شده بود که شما چرا ساعت ۹ به ما وعده داده بودید؛ اما ساعت ۱۰/۳۰ آمدید؟
قرار من با دانشجویان اصلاً ساعت ۹ نبود. من میخواستم ساعت ۹ به دانشگاه بیایم؛ در همین ساعت هم ما در دانشگاه بودیم؛ ولی قبل از دیدار با دانشجویان، با اساتید دیدار داشتیم. البته قبلش به هنگام ورود به دانشگاه، در محل یادبود شهیدان عزیز آن دانشگاه ایستادیم و نسبت به آنها عرض احترام و اخلاص کردیم. بعد به سالن طرحهای گزینش شدهی تحقیقاتی دانشگاه رفتیم و آن طرحها را از نزدیک دیدیم و با صاحبان آن طرحها آشنا شدیم، که اطّلاعات بسیار خوبی برای من داشت. سپس با اساتید محترم جلسه گذاشتیم. همهی این دیدارها تا همان وقتی بود که من پیش شما آمدم؛ بنابراین اوّلِ قرار خودمان، در جلسهی دانشجویان حاضر بودیم. من حتّی در اینطور جاها سعی میکنم یک دقیقه هم وقت را هدر ندهم.
عدّهای از دانشجویانی که در آن جلسه حضور داشتند، از دانشگاههای دیگر آمده بودند؛ چرا؟
بههرحال آن جمع، جمع دانشجویی بود. این هم طبیعی است؛ چون از پیش اعلام شده بود که من به این دانشگاه میآیم؛ لذا بعضی از دانشجویان از دانشگاههای دیگر بلند شدند و به آنجا آمدند. من که نگاه میکردم، به نظرم میرسید که جوّ کاملاً دانشجویی و با همان صفا و نورانیّت مجامع دانشجویی است که من از دیرباز با آنها آشنا بودهام و خدا را شاکرم. امیدواریم امروز هم جلسهی خوبی باشد.
چرا با توجه به فرمایشهای شما در زمینهی عدالت اجتماعی و رفع تبعیض و فساد طبقاتی، مسؤولان کشوری این نکته را کمتر مدّ نظر قرار میدهند و حتّی در زندگی شخصی خود هم به آن جامهی عمل نمیپوشانند، چه برسد در سطح کشور؟
برداشت من از مجموعهی مسؤولان عالیرتبهی کشور این نیست. برداشت من این است که آنها حقیقتاً مایلند عدالت اجتماعی در جامعه اجرا شود. همچنان که بارها هم گفتهام - البته این نگاهِ عام و یک قاعده است؛ هر قاعدهای ممکن است استثناهایی هم داشته باشد - آنها میخواهند کار کنند؛ اما در تشخیص راههای کار، ممکن است نظرات، مختلف باشد. ارزیابی کار مسؤولان هم چنان که باید برای همهی مردم تبیین شده نیست. در هر سه قوّه و در همهی بخشها، کارهای مثبتِ خوب، بسیار انجام گرفته است؛ کارهایی که حقیقتاً به عدالت اجتماعی کمک میکند. البته اگر از من بپرسند که به این حد راضی هستید، یقیناً جوابم منفی است و اصرارم بر این است که همهی وقت و تلاش و همّت و امکانات مسؤولان در راه اجرای عدالت اجتماعی باشد، که یکی از بزرگترین هدفهای انقلاب و از آرزوهای بزرگ ملت ماست. باید به این سمت برویم. انشاءاللَّه در این جهت، حرکت، تندتر و سریعتر هم خواهد شد. در این راه نباید توقّف کرد. ما به هر حدّی هم پیشرفت کرده باشیم، تا رسیدن به آرزوهای بزرگ انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی فاصله وجود دارد؛ لذا باید تلاش ادامه پیدا کند.
با اینکه شما از اوضاع مملکت خبر دارید و وضع مردم را خوب درک میکنید، ولی چرا کاری انجام نمیدهید؟ اگر مسؤولان گوش نمیکنند، چرا با آنها برخورد نمیکنید و افراد لایق و قابل اعتماد و دلسوز برای ملت را جایگزین آنها نمیکنید؟ چرا باید بعضی اشخاص مصونیت آهنین داشته باشند و بعضی دیگر نه؟
از نظر من، هیچ کس مصونیت آهنین ندارد. همه در مقابل قانون و مسؤولیتهای خودشان پاسخگو هستند و باید جواب بدهند. اما اینکه چرا من افرادی را نمیگمارم؛ پاسخ این است که طبق قانون عمل میکنم. گماشتن افراد، به عهدهی رهبری نیست. مهمترین و بیشترین بخشهای کشور، بخشهایی هستند که مسؤولیت گماشتن افراد در رأس آنها با رهبری نیست. طبق قانون، روالی وجود دارد؛ باید آن روال عمل شود. اعتراض به آنها هم، باز روال قانونی دارد که اگر مسؤولی کمکاری داشت و این ثابت شد، چگونه باید با او برخورد کرد. مجلس یکطور برخورد میکند، دستگاه قضایی هم یکطور برخورد میکند. بنابراین، کارها باید بر اساس روال قانون پیش برود. مسائل کشور هم اینگونه ساده و یکدست و قابل اندازه گیری با یک نگاه نیست که ما بگوییم فلان مسؤول توانست، یا فلان مسؤول نتوانست. مسائل کشور - چه کارهای اقتصادی، چه کارهای سیاسی و چه کارهای فرهنگی - پیچیده است. آنجایی که شما میبینید بنده به کسی اعتراضی میکنم، هنگامی است که جمعبندی همهجانبهای نسبت به آن کار صورت گرفته؛ والّا اینطور نیست که انسان بتواند از دور نسبت به کار مسؤولی، ارزیابیای کند و او را محکوم یا تأیید نماید. البته نتایج کارها بایستی در عمل دیده شود. چیزی که من همیشه به مسؤولان - چه مسؤولان قوّهی مجریّه و چه مسؤولان قوّهی قضایّیه - توصیه میکنم، عمدتاً این است که در برخورد با تخلّف، هیچگونه رودربایستیای با کسی نکنند. به همین چند وزیر جدیدی هم که اخیراً انتخاب شدند، مجدّداً همین نکته را گوشزد کردم. مسؤولان قوّهی قضایّیه هم همینطور؛ در حوزهی کارِ خودشان نباید بههیچوجه دچار رودربایستی و ملاحظهکاری شوند. اگر این احساس مسؤولیتِ بدون رودربایستی در مسؤولان بالا باشد، این امید وجود خواهد داشت که بسیاری از آن چیزهایی که به نظر ناهنجار میآید، برطرف شود.
اگر شما مثل من یک فرد عادی جامعه بودید، چه کسی و با چه خصوصیاتی را برای رهبری و مقام واجبالاطاعهی خود انتخاب میکردید؟
من طبق قانون اساسی میگشتم و کسی را که به نظرم فقیه بود - یعنی به دین و معارف دینی آشنایی داشت - و عادل و پرهیزگار و شجاع بود و از ورود در میدانهای گوناگون واهمه نمیکرد و با مسائل کشور هم آشنا بود، به عنوان رهبر در نظر میگرفتم. البته او هم باید طبق قانون انتخاب میشد؛ چون رهبری هم طبق قانون انتخاب میشود. اینطور نیست که ما بتوانیم هرکسی را به عنوان رهبر بیاوریم و بگوییم رهبر ما این است؛ یک نفر دیگر هم بگوید نه، رهبر ما آن است. بالاخره قانونی وجود دارد و طبق اصول قانون اساسی و مقرّراتی که هست، رهبر انتخاب میشود.
به نظر شما رهبری چه مسؤولیتهایی دارد؟
این هم دنبالهی سؤال قبلی است. البته وظایف و مسؤولیتهای رهبری، همان چیزی است که در قانون اساسی آمده است. رهبری، سیاستگذار کلّىِ نظام محسوب میشود؛ یعنی همه قوای سهگانه باید در چارچوب سیاستهای رهبری برنامهریزی کنند و سیاستهای اجرایىِ خودشان را تنظیم نمایند. حرکت و قوارهی کلّی نظام باید در چارچوب سیاستهایی باشد که رهبری معیّن میکند. این مهمترین مسؤولیت رهبری است. البته در قانون اساسی مسؤولیتهای دیگری هم وجود دارد که اگر مراجعه کنید - و من توصیه میکنم مراجعه کنید - آنها را مشاهده خواهید کرد.
چرا نسبت به معضلات متعدّدی که در جامعه وجود دارد و باعث آزار و رنجش و ناامیدی مردم و فرار نخبگان و شایستگان ادارهی امور مملکت شده - که از جملهی آنها، هرج و مرج در ادارات و پستهای موروثی است و بهوفور دیده میشود - سکوت کردهاید؟
اگر من به چیزهایی که این برادر یا خواهر عزیزمان روی این کاغذ نوشتهاند، برخورد کنم، قطعاً سکوت نخواهم کرد. من جایی را که پست موروثی وجود داشته باشد، سراغ ندارم. البته ممکن است کسانی با ارتباط و اتّصال به کسی یا شخصیتی، تلاشهایی بکنند و کارهای اقتصادیای انجام دهند - که البته با اینها باید طبق قانون برخورد شود - اما اینکه پست موروثی در جامعه وجود داشته باشد که پدر بمیرد، پسر از او ارث ببرد؛ یا برادر بمیرد، برادر از او ارث ببرد؛ من حقیقتاً چنین چیزی را سراغ ندارم؛ والّا اگر باشد، مطمئن باشید که بنده سکوت نخواهم کرد.
پایین بودن سطح کیفی مسائل آموزشی و رفاهی در دانشگاه امیرکبیر و ضعف مدیریّت امور رفاه دانشجویان در دانشگاه ما، موجب نارضایتی دانشجویان این دانشگاه شده است.
من باید بگویم که دوستان ما - رئیس محترم دانشگاه و اساتیدی که آنجا بودند - در جلسهی قبل از دیدار با دانشجویان، بیشترین حرفشان همین بود. آنها هم در چارچوب محدودیتهایی قرار گرفتهاند. در آن جلسه، در خصوص گسترش فضای دانشگاه و مسائل مربوط به سلفسرویس صحبت شد. آنها این مشکلات را با من مطرح کردند؛ در حالی که این مسائل بایستی با وزارت علوم یا با سازمان مدیریّت و برنامهریزی مطرح شود. البته من این مسائل را دنبال خواهم کرد و به دفتر هم گفتهام که دنبال کنند. به مسؤولان هم سفارش کردهام و باز هم سفارش خواهم کرد؛ لیکن منظورم این است که این مشکلات رفاهی و دانشجویی و تحصیلات و اینترنت و کامپیوتر و این چیزهایی که شما در دانشگاه دارید، اتّفاقاً مشکلات همین آقایان هم هست و همینها را با من مطرح کردند. میخواهم بگویم که آنها به فکر این مشکلات هستند و امیدواریم که انشاءاللَّه برطرف شود.
در حال حاضر با توجه به شبههافکنیها و ریاکاری بعضی از مسؤولان و در نتیجه آلوده کردن چهرهی نظام اسلامی، چه راهکارهایی را برای در امان ماندن از غفلت یا تندرویهای بیجا، و تصمیمگیریهای خداپسندانه و مبتنی بر اسلام پیشنهاد میکنید؟
من کلّاً به جوانها و بخصوص به دانشجویان و طلاّب توصیه میکنم که آگاهیهای خودشان را افزایش دهند. بسیاری از این کجرویهایی که شما ملاحظه میکنید، ناشی از کمبود آگاهی است. نسل امروز - بهویژه نسل جوان ما - باید از تاریخ کشورش اطّلاع داشته باشد؛ بخصوص از زمان مشروطیت به این طرف را بداند. شما در هر رشتهای که تحصیل میکنید، چون جزو نخبگان جامعه هستید - بعد از این هم انشاءاللَّه جزو نخبگانِ برتر خواهید بود - باید بدانید که کشور شما در چه موقعیتی قرار داشته و دارد. شما باید بخصوص تاریخ رژیم گذشته را بدانید. نسل امروز ما درست نمیداند که انقلاب اسلامی چگونه این کشور را از چنگال آن رژیم خلاص کرده است. این را ما که با همهی پوست و گوشت و همهی هستىِ خود آن رژیم را حس کردیم، خوب میدانیم. اینها باید منعکس و گفته شود. البته در این زمینه، چیزهایی هم نوشته شده است. رژیم گذشته، رژیمی فاسد و صددرصد وابسته و بهکلّی دور از عدالت بود. برای آن رژیم مسألهی مردم در کشور بههیچوجه مطرح نبود. برای آن رژیم ارزش یک مستشار امریکایی یا یک سیاحتگر صهیونیست، به مراتب بیشتر بود تا جمعیت عظیمی از مردم ایران! عناصر آن رژیم به مفتخوری، زیادیخوری، غارت منابع ملی و استفادهی نامشروع از همهی امکانات کشور عادت کرده بودند. آن رژیم بر پایهی نامشروعی بنا شده بود؛ یعنی کسی که در آن زمان در رأس قدرت بود - که تقریباً سیوپنج سال هم حکومت کرد - فقط با این اعتبار به حکومت رسیده بود که پدرش قبل از او حاکم بوده است! شما ببینید چه منطق غلطی برای حاکمیت یک نفر وجود داشت. همهی قدرتها و ثروتها در اختیار او بود و اگر گفته میشد که شما با چه استدلالی روی کار آمدهای، پاسخ این بود که چون پدرم قبل از من در اینجا حاکم بوده است! او با پشتوانه و خواستِ مستقیم انگلیسیها بر سرِ کار آمد و سیوپنج سال هم حکومت کرد؛ بدیهی است که مملکت متعلّق به آن کسانی باشد که او را بر سر کار آوردند یا از او حمایت کردند. ما چنین رژیمی را پشت سر گذاشتیم. پدر او چرا روی کار آمده بود؟ چون یک کودتای انگلیسی شده بود و آنها اینطور خواسته بودند. شما باید اینها را بدانید. شما باید تاریخ کودتای رضاخان در اسفند ۱۲۹۹، بعد رسیدنش به سلطنت در ۱۳۰۳، بعد جانشین شدن محمدرضا را بدانید. البته در تلویزیون هم برنامههای خوبی گذاشتند و اینها را تشریح کردند. در کتابهایی هم این مطالب نوشته شده است.
آگاهیهای شما از مسائل جهان باید بالا برود. من گمانم این است هر کسی، هر جوانی و هر دانشجویی که بداند این انقلاب و این نظام، کشور را از دست چه گرگهای خونآشامی گرفته و چه زحماتی را در این بیستودو سال تحمّل کرده تا به اینجا رسیده و چه دشمنیهایی با آن شده و الان هم در کمین آن است، کاملاً میفهمد که در این نظام چه باید بکند. یعنی وظیفهی خودش را حس میکند و تشخیص میدهد. جوان ایرانی، هم روشنبین و باهوش است، هم سیاسی است. لذا جای ابهام باقی نمیماند. بنابراین، علاجی که من پیشنهاد میکنم، کتابخوانی، افزایش مطالعه و کشاندن اجتماعات دانشجویی به بحثهای صحیح و حقیقی - نه بحثهای انحرافی - است. البته بحث خودسازی و درونسازی و نورانی کردن دل و امثال اینها هم بحثهای مفصّلی است که در جای خود باید مورد تأکید قرار گیرد.
شما خود را در پیشگاه خداوند چگونه ارزیابی میکنید؟
من در پیشگاه خداوند خودم را بندهی ضعیفی ارزیابی میکنم. این چیزی که میگویم، نه تعارف است، نه مجامله. حقیقت مطلب این است. من بندهی ضعیفی هستم که مسؤولیت سنگینی بر دوشم گذاشته شده است و تلاش میکنم انشاءاللَّه آنچه را که بر عهدهی من است، انجام دهم.
در آغاز انقلاب اسلامی، این انقلاب ادّعاهایی داشت. در حال حاضر بعد از گذشت حدود بیست سال، چقدر به آن ادّعاها رسیدهایم؟
این سؤال مهمی است. این انقلاب بیش از ادّعا، آرمانهایی داشت. انقلاب نیامده بود که برای مردم ایران پاسخگویی کند. انقلاب، انقلابِ خود مردم بود. مردم برای تحقّق آرمانهایی انقلاب کردند. این آرمانها عبارت بود از ساختن یک ایران آباد و آزاد، داشتن مردمِ آگاه و برخوردار از عدالت اجتماعی، نجات از وابستگی و عقبماندگىِ علمی و استبداد و قهری که آن روز بر این مملکت حکمفرما بود. میپرسید ما چقدر به این اهداف رسیدهایم؛ من عرض میکنم که تحقّق این اهداف، تدریجی است؛ چیزهایی است که باید برای آن تلاش و مجاهدت کرد و قدم به قدم پیش رفت. نظام اسلامی، یک نظام پیشساخته - مثل خانههای پیشساخته - نیست؛ نظامی است که باید آجر آجر و سنگ سنگ روی هم چید و آن را بالا برد. در اثنای این کار، طبیعی است که مشکلاتی پیش بیاید. این مفاهیمی هم که من گفتم - عدالت اجتماعی، آزادی، آگاهی، معنویت؛ که جزو مبانی این نظامند - مفاهیم ایستا و متحجّری نیستند. اینها چیزهایی هستند که بر حسب پیشرفت و اقتضائات زمان، ممکن است مصادیقشان تغییر پیدا کند. در اثنای این کار بسیار پُرتلاش و پُرزحمت، بسیار طبیعی است که مشکلاتی پیش آید؛ چون به طور پیوسته و دائم بایستی مهندسی و معماری کرد و مراقب بود که هیچ نقطهای از این بنا برخلاف جهتِ صحیح ساخته نشود. البته ممکن است گاهی اختلاف نظر و کمبود مصالح و کمبود نیروی کار پیش بیاید و دشمن این بنا را به منجنیق ببندد و گوشهای از آن را ویران کند. گاهی ممکن است فلان بنّا یا عمله، در گوشهی این بنا، کاری را نادرست انجام دهد، که باید رفت و آن را ترمیم کرد. گاهی ممکن است در کسانی که خودشان معمار و سازندهی بنا هستند، ضعفها و تنبلیهایی وجود داشته باشد. همهاش هم اینطور نیست که بگوییم ضعفها تحمیلی و از ناحیهی دیگران است. بنابراین در این راه، مشکلات فراوانی وجود دارد. کمبود مصالح، رفیق نیمهراه و آدمهای طمّاع و قدرتطلب، بخشی از این مشکلات است. ما باید این نظام را بسازیم و ذرّه ذرّه و قدم به قدم پیش برویم.
البته اگر از من بپرسید که چقدر پیش رفتهایم، خواهم گفت ما زیاد پیش رفتهایم. همانطور که گفتم، اگر کسی با گذشتهی این کشور آشنا باشد، خواهد دید که ما بسیار پیشرفت کردهایم. در این کشور مردم به حساب نمیآمدند، اما امروز مردم محور تصمیمگیریهایند. معنویت در این کشور بهشدّت مورد تهاجم بود؛ سعی میشد معنویت ازاله شود؛ اما امروز چراغ معنویت در بین مردم روشن و پُرفروغ است. آن روزها جوانها عمداً به فساد کشانده میشدند. شاید شما شنیدهاید که رؤسای کشور و خانوادههایشان، مهمترین شرکای باندهای مواد مخدّر در این کشور بودند! اوّل بار آنها هروئین را به این کشور آوردند و پخش کردند. فساد و اعتیاد و بدبختی را به دست خودشان ترویج میکردند. امروز شما میبینید که نظام، با همهی وجود و با تلاش فراوان، در مقابل این مشکلات ایستاده - که همهی دنیا هم کار او را تصدیق میکنند - اما آن روز برای مسؤولان کشور کارهای نمایشی در درجهی اوّل بود. به روستاها، به جادههای روستایی، به برقرسانی روستایی، به بقیهی چیزهایی که در شهرهای دور بود، مطلقاً اعتنایی نمیشد. اسم میآوردند که ما میخواهیم زبده پرورش بدهیم؛ اما در طول پنجاه سال، آنها توانسته بودند حدود صدوپنجاه هزار دانشجو در این کشور داشته باشند. من در استان سیستان و بلوچستان تبعید بودم - آن روز دقیقاً آمارش را میدانستم، اما الان درست یادم نیست - گمانم در همهی استان که آن روزها حدود ششصد، هفتصد هزار نفر جمعیت داشت، سه نفر لیسانسیه بودند! تعداد دیپلمههای آن استان بسیار کم بود؛ مثلاً بیست نفر بودند! امروز شما میبینید که تمام شهرهای کشور دانشگاه دارند. حتّی در بسیاری از شهرها دانشگاههای متعدّد و دانشجویان فراوان و رشتههای متنوّع و پیشرفتهای علمىِ فراوانی دارند.
من این مطلب را بارها گفتهام که امریکاییها هواپیماهای جنگی و بقیهی ابزارهای خودشان را به ما میفروختند؛ ولی اجازهی تعمیر آنها را به ما نمیدادند! البته داستان آن فروشها هم داستان عجیبی است. آن روز صندوق مشترکی بین ایران و امریکا وجود داشت که بنده اوایل انقلاب که به وزارت دفاع رفتم و در آنجا مشغول کار شدم، این را کشف کردم؛ بعد به مجلس رفتم و آن را پیگیری کردم، که متأسفانه تا امروز هم امریکاییها جواب ندادهاند! صندوقی با نام اختصاری F.M.S داشتند که دولت ایران پول را در آن صندوق میریخت؛ اما قیمت جنس و نوع جنس و برداشت پول را امریکاییها به عهده داشتند! وقتی انقلاب پیروز شد، میلیاردها دلار در این صندوق پول بود که هنوز هم امریکاییها جوابی ندادهاند و آن پولها را به ملت ایران برنگرداندهاند. وقتی همین وسیلهی پرنده به ایران میآمد، بعد از مدتی محتاج تعمیر میشد. شما خیال میکنید اینجا تعمیرگاه و کارگاه و امثال اینها داشتند؟ ابداً. آن قطعهای که خراب شده بود و آن را از داخل هواپیما بیرون آورده بودند - چون قطعههای بزرگی وجود دارد که گاهی مرکّب از دهها قطعه است - اجازه نمیدادند که در اینجا باز شود و روی آن تعمیری صورت گیرد. با هواپیما به امریکا میبردند و آن را با قطعهای جدید عوض میکردند و مجدداً به ایران باز میگرداندند! با این ملت، اینگونه رفتار کرده بودند. امروز ملت ایران، مثل همان هواپیما را میسازد. هواپیمای «تندر» ی که پرسنل ما ساخته بودند، پرواز کرد. این وضعیت اصلاً با آن دوره قابل مقایسه نیست.
بنابراین ما پیشرفتِ زیادی کردهایم؛ منتها اگر از من بپرسید که آیا به این حد قانعم، پاسخ من این است: ابداً. ما هنوز راه زیادی داریم؛ هم به عدالت اجتماعییی که اسلام از ما خواسته است - و اسلام در این خصوص بسیار سختگیر است - هم به آن سطحی از آزادی که ملت ایران مستحق و شایسته آن است، هنوز نرسیدهایم. ما هنوز کار داریم؛ این راه، راهی طولانی است. اینکه من بارها به جوانها میگویم خودتان را آماده کنید، برای همین است. شما باید این راه را طی کنید. این راه هم راهی است که در هر کیلومترش تابلوی «توقّف ممنوع» نصب شده است؛ لذا در این راه نباید توقّف کرد. سربازانِ عدالت اجتماعی باید خستگیناپذیر باشند. کسانی که در این راههای طولانی و آرمانهای بزرگ حرکت میکنند، باید خستگی حس نکنند. یک ملت، اینگونه به سیادت و آقایی و آرمانهای خودش میرسد. هیچ ملتی با تنبلی به سیادت و سعادت نمیرسد. بزرگترین مصیبت برای یک ملت این است که بگوید چون ما نتوانستیم همهی هدفهای خود را تأمین کنیم، پس ولش! نخیر؛ بایستی هدفها را دنبال کرد.
من به شما بگویم، سرمایههایی که ملت ایران دارد - هم سرمایههای مادی، هم سرمایههای انسانی - بینظیر است. من در اوایل انقلاب از دوستان قابل اطمینانی که در کشورهای خارجی تحصیل کرده بودند، شنیدم که میگفتند در مجامع درجهی یک علمی دنیا و در بین دانشجویان، ایرانیها از لحاظ هوش همیشه امتیاز دارند؛ البته متأسفانه بسیاری از آنها بنا به دلایلی که آن روز وجود داشت، کار و راه را تا آخر ادامه نمیدادند. غیر از این سرمایههای عظیم انسانی و مادّی - که بسیار مهم است - سرمایهی بسیار بزرگِ «انقلاب اسلامی» را داریم که ما را بیدار کرده، به خود آورده، به ارزشهای انسانی آشنا نموده و با اهمیت جایگاه مهم سیاسی و جغرافیایىِ کشورمان در جهان، آشنا کرده است. میدانیم که کشور ما کشور بزرگی است و باید در سهم عظمت جهانی - از لحاظ علمی و توسعهی سیاسی و اقتصادی - به حقِّ خودش نایل شود. این سرمایهی ماست.
نظام ما امروز بدون مبالغه، مردمیترین نظام دنیاست؛ یعنی ارتباط بین مردم و مسؤولان در هیچ جای دنیا اینگونه نیست. همین جلسهای که الان من و شما داریم و مسؤولانِ دیگر هم دارند؛ در هیچجای دنیا چنین صمیمیت و ارتباطی وجود ندارد. دمکراسیهای معروف دنیا در واقع حکومت کارتلها و تراستها و کمپانیهای بزرگ است - که یک گوشهی آن در انتخابات اخیر امریکا خودش را نشان داد - آنها هستند که کار میکنند. در واقع مردم هیچکارهاند؛ ولو خیال کنند که در میدان هستند. ما چنین سرمایههای عظیمی داریم.
البته خیلیها سعی میکنند این سرمایهها را در نظر من و شما کماهمیت جلوه دهند. اینها کسانی هستند که میخواهند این سرمایهها را از دست ما بربایند. همیشه برای بیرون آوردن یک کالای پُرارزش از دست کسی، یکی از راههای رایج - که همهی دلّالصفتها و آدمهای ناباب عالم از آن استفاده کردهاند - این است که توی سر جنس بزنند و مرتّب بگویند این جنس ارزش و قیمتی ندارد؛ برو خودت را از دست آن راحت کن! این به خاطر آن گفته میشود که من و شما سرمایهی عظیمی را که در اختیار داریم، به آنها ندادهایم. بنابراین توصیهی من به شما جوانان این است: باید تلاش و کار کرد.
البته بنده در سنین شما که بودم - که دوران مبارزه و دوران انقلاب بود - شب و روز نداشتم. خدا را شکر میکنم که دورهی جوانی ما با تلاشِ دائم گذشت؛ اما الان هم که سن من از شصت سال گذشته و جزو پیرمردها به حساب میآیم، خدا را شکر میکنم که هنوز هم آسایش و آرامشی برای خودم قائل نیستم. من دائم مشغولم و تا زنده باشم و بتوانم، همینطور کار خواهم کرد. توصیهام به همه این است که مشغول باشند و کار کنند.
جنابعالی آیندهی این انقلاب و نظام را چگونه میبینید؟
با این حرفهایی که گفتم، پاسخ این سؤال معلوم است. من آینده را بسیار روشن میبینم. حضور این خیل عظیم جوان در کشورمان را بسیار مبارک میدانم؛ این خیلی باارزش است. مسؤولانمان هم مسؤولان خوبی هستند. البته معنایش این نیست که بیعیب هستند؛ نه، بالاخره در گوشه و کنار عیبهایی وجود دارد؛ اما امروز خوشبختانه مجموعاً انسانهای خوبی بر سرِ کارند؛ لذا آینده خوب است.
به نظر شما با مسؤولان ردهبالای دنیازده، چگونه باید برخورد کنیم؟
شما باید یکطور برخورد کنید، بنده هم طوری دیگر. دستگاه قضایی هم طور دیگر باید برخورد کند. به نظر من شما تا آنجایی که میتوانید، نصیحت کنید؛ «النّصیحة لأئمّة المسلمین». هر کسی را که احساس میکنید دنیازده است، به هر طریقی میتوانید، نصیحت کنید و بدانید که نصیحت بههرحال مؤثّر است.
مسألهای که این روزها زیاد مطرح میشود، ولی عملاً مخاطبان واقعی کمتر به آن توجّه میکنند، فرار مغزهاست. من نمیدانم چطور میتوان از مهاجرت جوانان بااستعدادی که با این همه زحمت و تلاش تحصیل کردهاند، جلوگیری کرد. برای نمونه، من خودم در یکی از دانشگاههای پیشرو - یعنی دانشگاه امیرکبیر - و در سطح فوق لیسانسِ یکی از رشتههای سنگین تحصیل کردهام؛ اما با این همه تلاش علمی، هیچ کار مناسبی پیدا نمیکنم. مشکل فقط در نبودِ پارتی نیست؛ بلکه اصولاً کار مناسبی وجود ندارد. غالب شرکتها و کارخانهها به یک سری فنآوریهای قدیمی بسنده کردهاند و مسؤولان امر که باید مدیریّت کنند، مشغول باندبازی و قدرتطلبی هستند. رئیس جمهور منتخب مردم اینگونه در فشار است و مردم آن را میبینند و هیچ فردی هم جرأت صحبت ندارد؛ چرا که روانهی زندان میشود. ما برای چه کسانی همّت و تلاش کنیم؟ برای کسانی که در لباس مقدّس روحانیت به دنبال مطامع دنیوی هستند؟ به نظر میرسد با استناد به آیات متعدّدی که در قرآن برای هجرت آمده، وظیفهی ما برای سالم ماندن، رفتن است!
اوّلاً فساد، روحانی و غیر روحانی ندارد. اگر روحانیون فاسد شوند، ضرر فسادشان بیشتر است و من حرف این دوست محترممان را تأیید میکنم که اگر روحانیون خدای نکرده به فساد گرایش پیدا کنند، ضررشان بیشتر از دیگران است.
اما اینکه گفته میشود شرکتها و کارخانهها به فنآوریهای قدیمی بسنده کردهاند؛ در واقع همینطور است و در خیلی از جاها هم اینگونه است. راه علاج نیز همان چیزی است که من آن روز، هم به شما گفتم، هم به مسؤولان دولتی همیشه گفتهام - و این کار باید بشود و خواهد شد - باید دستگاه علمی کشور به بدنهی صنعتی کشور وصل شود. در این صورت، هم دستگاه علمی به جریان خواهد افتاد - یعنی علمش با عمل توأم خواهد شد - و هم دستگاههای صنعتی کشور متطوّر و متحوّل خواهند شد؛ اما این کار نشده است. البته من، هم در دولت قبلی به رئیس جمهور محترم قبلی سفارش کردم، هم در دولت فعلی به رئیس جمهور محترم فعلی توصیهی مؤکّد کردهام و گفتهام این کار - یعنی وصلِ دستگاه علمی به بدنهی صنعتی کشور - کار وزارتخانه نیست که ما بگوییم یک وزارتخانه - مثل وزارت صنایع یا وزارت علوم - این کار را بکند. این فقط کارِ ریاست جمهوری است؛ یعنی باید در نهاد ریاست جمهوری دفتری ایجاد کرد و کار آن دفتر فقط این باشد که دانشگاهها را به صورت ستادی - نه به صورت میدانی و اجرایی - به دستگاههای صنعتی متّصل کند. البته مسؤولش هم معیّن شد، اما هنوز ظاهراً اجرا نشده است. این کار قطعاً خواهد شد و باید بشود. علاج، این است.
امروز امکانات صنعتی در کشور بسیاری زیاد است - دوستی که این مطلب را نوشتهاند، من مطمئنم از بسیاری از مراکز صنعتی کشور اطّلاع ندارند - امروز کارهای بسیار خوب و پیشرفته صورت میگیرد. اگر شما برای نمونه، سالی یک بار به نمایشگاههای صنعتیای که برگزار میشود، بروید، این واقعیت را خواهید دید. حقیقتاً خوشحالکننده و بعضاً خیرهکننده است. من نمیخواهم ایران را با فلان کشور اروپایی که دویست سال است در کار صنعت پیشرو است، مقایسه کنم. ما تازه بیست سال است که وارد میدان شدهایم؛ چون قبل از انقلاب این حرفها معنا نداشت. مهمترین کارخانهی کشور، قبل از انقلاب عبارت بود از کارخانهی ایران خودرو؛ یک کارخانهی مونتاژ صِرف! اصلاً این همه تولید و سازندگی و نوآوری نبود. ما تازه بیست سال است که شروع کردهایم؛ از این بیست سال هم هشت سالش دورهی جنگ بوده است. اگر واقعاً بخواهیم محاسبه کنیم، ده، دوازده سال است که ما وارد این میدان شدهایم؛ لذا خیلی نباید توقّع را بالا برد. نمیخواهم خودمان را با آن کشورها مقایسه کنم؛ اما در این جهت بهسرعت پیشرفت کردهایم و انشاءاللَّه پیشرفت خواهیم کرد. اگر همین مطلبی که من به رؤسای محترم جمهور - آن دولت و این دولت - گفتم، زودتر عمل میشد، یقیناً آثار بهتری میداشت؛ اما حالا خود من هم وارد این قضیه شدهام. همین دیروز که با جماعتی کار مشترکِ لازمی داشتیم، باز من روی این مسأله تکیه و تأکید کردم.
اینکه گفته شود برای سالم ماندن، ناچاریم برویم؛ نخیر، بنده این را قبول ندارم. سالم ماندن یعنی چه؟ شما خیال کردهاید که در خارج از کشور به مهاجران کشورهای دیگر چندان بهایی داده میشود؟ شما فکر میکنید در هر کشوری از این کشورها، ارزش و شخصیت و شرف شما را به عنوان یک جوان ایرانی رعایت خواهند کرد؟ شما پای صحبتها و درد دلهای کسانی که رفتهاند، بنشینید تا ببینید چه میگویند. انسان در خانهی خودش بماند، برای خانوادهی خودش مفید باشد، سخت تلاش کند، همهی همّت خودش را به کار گیرد، یک مقدار هم زندگیش پایینتر باشد، این برای یک انسانِ باوجدان به مراتب خرسند کنندهتر و شادمان کنندهتر است تا اینکه به یک کشور دیگر برود و به میهن و خانهی خودش و به خاکی که او را پرورش داده و این استعداد و معلومات را به او داده و به همین دانشگاه امیرکبیری که شما شانهتان زیر بار منّت آن است، پشت کند و در خانهی بیگانه، با منت و با اخم و تَخم کار کند، برای اینکه یک مقدار بیشتر به او پول میدهند. این شد هجرت!؟ هجرت اسلامی این است!؟ نخیر؛ بههیچوجه. هجرت اسلامی این نیست؛ این «تعرّب بعد الهجرة» است؛ این فرار کردن از میدان کار و مسؤولیت و وظیفه و رفتن به جایی است که انسان میخواهد زندگی شخصی خودش را یک مقدار بهتر کند. من بههیچوجه به این کار معتقد نیستم. البته من آن روز هم این نکته را گفتم؛ من حق را به جوانهای بااستعداد خودمان میدهم. اینها حق دارند انتظار داشته باشند و مسؤولان باید برای اینها کار کنند. در این تردیدی نیست؛ اما اگر آنها کوتاهی کردهاند، معنایش این نیست که جوان ما هم برای خودش توجیهی درست کند. البته اگر انسان برای افزایش معلومات به خارج از کشور برود و برگردد، یا تحقیقی بکند و برگردد، این فرار نیست و اشکالی ندارد؛ اما اینکه انسان کولهبارش را ببندد و پشت کند و بگوید خداحافظ، ما رفتیم؛ نه، این را من قبول ندارم.
وقتی امام رحمةاللَّهعلیه در نجف از جایی عبور میکردند، مردم ساعتهای خود را با ساعت عبور ایشان تنظیم میکردند؛ اما درست نبود ما یک ساعت برای دیدن رهبر خود انتظار بکشیم!
البته بنده مدّعی آن نظم و ترتیب ساعتیای که شما در اینجا نوشتهاید، نیستم؛ اما من به وعدههایی که بخصوص به اجتماعات میدهم، بسیار اهمیت میدهم؛ یعنی دقیقه را حساب میکنم. آن روز من سر ساعت آمدم، بلکه شاید دو، سه دقیقهای هم زودتر وارد جلسه شدم و قرار ما همان ساعت ۳۰/۱۰ بود. اگر شما یک ساعت انتظار کشیدید، بالاخره من در این زمینه مسؤول نیستم.
امسال که سال امام علی علیهالسّلام است، شایسته است سیرهی آن حضرت در همهی شؤون پیاده شود. در این خصوص میخواستم بگویم، وقتی امام علی علیهالسّلام در دورهی حکومت خود با یک یهودی در یک دادگاه حضور پیدا میکنند و هیچ امتیازی برای خود قائل نمیشوند، جایگاه دادگاه ویژهی روحانیت در کشوری که ادّعای پیروی از آن حضرت را دارد، چیست؟
وجود دادگاه ویژهی روحانیت اصلاً امتیازی برای روحانیون نیست. شما باید بدانید که یکی از منتقدان سرسخت دادگاه ویژهی روحانیت، عدّهای از روحانیونند؛ بنابراین امتیازی نیست. این دادگاه، اوّل از طرف امام به عنوان سختگیری بر کار روحانیون تأسیس شد. علّت تشکیل این دادگاه این بوده که همیشه تصوّر میشده است روحانیون وقتی وارد یک دادگاه معمولی میشوند، ممکن است بهطور طبیعی امتیازی برایشان وجود داشته باشد. بالاخره روحانىِ محترمی است و اتّهامی هم دارد؛ ممکن است بین او و یک آدم معمولی تفاوت قائل شوند. وقتی دادگاه ویژهی روحانیت باشد، دیگر این تفاوت وجود ندارد. دادگاه ویژهی روحانیت هم دادگاهی مثل بقیهی دادگاههاست و با یک شعبهی دادگاه دادگستری تهران تفاوتی ندارد. اینکه شما خیال کنید برای آنها امتیازی وجود دارد، بههیچوجه اینطور نیست. این یک نوع سختگیری برای آنهاست. من به عنوان یک روحانی - که خودم هم نسبت به مسألهی فساد در روحانیت بسیار حسّاسم - به شما عرض کنم، این دادگاه به نفع است؛ مُضر نیست. البته بعضی افراد جنجال سیاسی به راه میاندازند و چون فلان روحانىِ متعلّق به فلان خطّ و ربط سیاسی به آنجا برده شده است، علیه دادگاه ویژهی روحانیت جنجال درست میکنند؛ والّا این دادگاه بههیچوجه امتیازی برای روحانیون نیست و چیز خوب و مفیدی است. امام این دادگاه را تأسیس کردند و از جمله کسانی که به این کار نظر موافق داد، من بودم. ایشان با بعضی از اشخاص - از جمله با من - مشورت کردند. من گفتم این کار بسیار خوبی است. الان هم اعتقادم همین است که چیز خوبی است و امتیازی محسوب نمیشود.
چرا با اینکه در جریان کوی دانشگاه، قلبتان جریحهدار شده بود، در قبال تبرئهی عوامل حمله به کوی دانشگاه سکوت کردید؟ آیا سکوت شما ناشی از رضایت شما نبود؟
واقعهی کوی دانشگاه، حقیقتاً قلب بنده را جریحهدار کرد. این نه شوخی بود، نه تعارف؛ منتها میدانید واقعهی کوی دانشگاه، یک واقعهی کاملاً پیچیده و مرکب بود. فقط این نبود که چهار نفر به کوی دانشگاه رفتند و کاری را انجام دادند. دستگاه قضایی به پرونده رسیدگی کرد. در مقابل قضاوت دستگاه قضایی، همه باید تسلیم باشند. من چه از آن حکم راضی باشم، چه راضی نباشم، غلطترین کار این است که بگویم بنده حکم را قبول ندارم. این، قابل قبول و درست نیست. بالاخره کدام دادگاه در دنیا تشکیل میشود که همهی اطراف قضیه از آن راضی باشند؟ شما هر دادگاهی را نگاه کنید، بالاخره یک طرف راضی است، یک طرف راضی نیست. این دادگاه و سایر دادگاهها به وسیلهی قضاتی که البته من اغلب آنها را از نزدیک نمیشناسم و فقط در تلویزیون آنها را دیدهام و اسمشان را شنیدهام، اداره میشوند؛ لیکن دستگاه قضایی به اینها اعتماد دارد. اینها قضاتی هستند که گزینش و انتخاب شدهاند، عادلند و با موازین و مقرّرات دستگاه قضایی منطبقند. بعد هم قوانین و دستگاهی در آنجا وجود دارد که اگر هر قاضیای برخلاف قانون عمل کند، آن دستگاه یقهی او را میگیرد. بنابراین دادگاهی تشکیل شده و حکمی داده است. ما باید در مقابل حکم دادگاه تسلیم باشیم. وقتی که دادگاه میگوید فلان آدم در این واقعه مجرم نیست، پس مجرم نیست. من و شما که آنجا نبودهایم تا بدانیم این شخص مجرم است یا نه. نتیجه را باید دادگاه بگوید.
من به طور کلّی نه تنها نسبت به این قضیهی بخصوص، بلکه نسبت به همهی قضایا، معتقدم زیر سؤال بردن قوّهی قضاییه در یک کشور، نقطهی شروع فساد در آن کشور است. بنابراین نباید قوّهی قضایّیه را زیر سؤال برد. نه اینکه قوّهی قضاییّه همیشه درست عمل میکند، یا همهی آدمهایش درستند، یا همهی کارهایش درست است؛ نه. یقیناً در قوّهی قضایّیه تخلّفاتی وجود دارد. اخیراً قوّهی قضایّیه رئیس دادگاهی را به محاکمه کشید و الان هم در زندان است. بنابراین آنها برخورد میکنند. یقیناً اگر آن شخص به یک باند سیاسی وابسته بود، امروز جنجالش دنیا را گرفته بود؛ اما وقتی وابسته نیست، سروصدایش بلند نمیشود! قوّهی قضایّیه با فساد در درون خودش قاطع برخورد میکند. با اینکه نمیخواهم بگویم کلاًّ قوّهی قضایّیه بیعیب یا بیاشکال است یا همهی آدمهایش خوبند؛ اما همه موظفند پیکرهی قوهی قضاییه را به رسمیت بشناسند؛ ملاحظه کنند و آن را زیر سؤال نبرند. اگر قوّهی قضایّیه زیر سؤال برود، هر مجرمی میتواند با دستاویزی، از بار مؤاخذه و محاکمه فرار کند و دیگر نمیشود کسی را تعقیب کرد. بنابراین در مقابل حکم دادگاه همه باید تسلیم باشند.
به نظر شما علّت کارکرد ناموفّق دستگاههای فرهنگی در طول بیست سال گذشته چه بوده است؟
البته نمیشود گفت کارکرد دستگاههای فرهنگی، کلاًّ ناموفق بوده است؛ نه، موفقیتهای زیادی هم داشتهاند. معمولاً آدمها، نیمهی خالی لیوان را میبینند، ولی به نیمهی پُر چندان توجّه نمیکنند. دستگاههای فرهنگی کشور کارکردهای موفّق هم داشتهاند؛ اما آنجاهایی که موفقیتی نبوده، ناشی از چند عامل بوده است که کمکاری و کمابتکاری از جملهی آنهاست. اینها به مدیریّتها مربوط میشود. مدیریّتهای ضعیف، معمولاً کارشان، ابتکارشان و گزینش انسانهای کارآمدشان کم است؛ یا اینکه در مقابل امواج فرهنگی غرب تسلیم میشوند. این را دست کم نگیرید. من هفت، هشت سال پیش، مسألهی تهاجم فرهنگی را مطرح کردم؛ اما خیلیها با این قضیه برخورد تندی کردند و گفتند تهاجم فرهنگی چیست؛ در حالی که یک واقعیت بسیار مهم، حسّاس و خطرناک است. غربیها سعی میکنند عرفهای فرهنگىِ خودشان را بر کشورهای مختلف تحمیل کنند. یک مدیر اگر در مقابل اینها حالت وادادگی پیدا کرد، همین چیزهایی که پیش آمده، پیش میآید. وادادگی مدیران، یکی از مهمترین و مؤثّرترین و مضرترین عواملی است که دستگاههای فرهنگی را به انحراف میکشاند. وقتی که دستگاه فرهنگی منحرف شد، نتیجهاش در بیرون معلوم میشود. آن دستگاهی که باید در جهت رشد فکری و فرهنگی و عملی انسانها فیلم بسازد و کتاب تولید کند و تمام ابزارهای فرهنگی را در این جهت به کار بیندازد، وقتی میبینم که در این زمینهها کمکاری دارد، طبیعتاً مورد عتاب من قرار میگیرد. این را نباید حمل بر یک جهتگیری سیاسی کرد؛ همین چیزی است که این خواهر یا برادرمان اینجا نوشتهاند.
آیا تغییرات در سرپرستی و ریاست دستگاهها و رسانهها جهت خلّاقیت و ارائهی راهکارهای جدید، ضروری به نظر نمیرسد؟
چرا. در هر دستگاهی که ما در مدیریّت آن ضعفی احساس میکنیم، چنانچه انسان کارآمد و بهتری را سراغ داشته باشیم و جای او بگذاریم، یقیناً تأثیرات زیادی خواهد داشت. حرف من هم به مسؤولان کشور - چه به وزرا، و چه به مسؤولان بالاتر از وزرا - همیشه همین بوده است.
آیا به نظر شما نماز جمعه در جهت تبدیل شدن به تریبونی برای دفاع آقایان از عملکرد خودشان نشده است؟
نه؛ من چنین اعتقادی ندارم. در نماز جمعه مگر چه کسانی میآیند و از عملکرد خودشان دفاع میکنند؟ ممکن است در مسند امامت جمعهی تهران یک نفر، دو نفر از مسؤولان باشند؛ اما بقیه که جزو مسؤولان نیستند. البته چرا، بخشی از افراد ممکن است بیایند و بعضی از خدماتِ خودشان را بگویند - چه ائمّهی جمعه، چه آن کسانی که سخنران قبل از خطبهها هستند - اما این هم ایرادی ندارد که مسؤولی بیاید و عملکرد خودش را با مردم درمیان بگذارد؛ چون بالاخره یکی از وظایف تریبون نماز جمعه این است که مستمعان و مخاطبان را در جریان اوضاع کشور قرار دهد.
به نظر شما انگیزهی شرکت ما در نماز جمعه چگونه تقویت میشود؟
من دلم میخواهد که جوانها شرکت کنند؛ چون معتقدم که نماز جمعه مفید است. در طول هفته یک ساعت را صرف این کار کردن، زمان زیادی نیست. هم عبادت است، هم ذکراللَّه است، هم شنیدن حرفهای خوب است؛ منتها شما همهی حرفهایی را که از بنده یا دیگران میشنوید - نه فقط صحبتهای نماز جمعه را - در کارگاه ذهنِ خودتان تحلیل کنید؛ بگویید این بخش آن درست بود، این بخش آن غلط بود. اشکالی هم ندارد. بنابراین شما و دیگر مستمعان نماز جمعه اگر به این توصیه عمل کنید، از بخش مفید حرفهای آن گوینده استفاده میکنید، بخش مضرّش هم به شما ضرری وارد نمیکند. به نظر من برای شرکت نکردن در نماز جمعه، این را موجب و عذری قرار ندهید.
نظارت بر عملکرد ولیفقیه چگونه است؟ در شرایط امروز، مجلس خبرگان سالی دو بار جلسه میگذارد و بیشتر به دادن بیانیه اکتفا میکند. آیا با این رویه، مجلس خبرگان میتواند نظارتی روی ولیفقیه داشته باشد؟
مجلس خبرگان یک هیأت تحقیقی دارد؛ مسؤول رسیدگی به کارهای رهبری، آن هیأت تحقیق است. کار آن هیأت سالی یک بار نیست؛ آنها کار خودشان را میکنند، کار رهبری هم جلوِ چشم همه است. خوشبختانه دستگاه رهبری و کارهای رهبری چیزهای پنهانی نیست؛ چون وظایف رهبری و کارکردهای او مشخّص است. آن هیأت میآید، تحقیق و پرسوجو میکند. پشت سر هیأت تحقیق، مجلس خبرگان است که این هیأت میرود به آنها گزارش میدهد. اعضای مجلس خبرگان در یکی دو روزی که جلسه دارند، بحثهای زیادی میکنند. اینطور نیست که فقط یک بیانیه بدهند. بله؛ بیانیهاش در رسانهها منعکس میشود؛ اما در آنجا بحثهای زیادی میشود و نظرات گوناگونی ابراز میگردد. بنابراین آنها کار خودشان را انجام میدهند. سالی دو بار جلسه هم برای آن مجموعهی سنگین، چیز کمی نیست. جلسات مجلس خبرگان قبلاً سالی یک بار برگزار میشد، اما اخیراً چند سالی است که سالی دو مرتبه تشکیل جلسه میدهد. پشت سر مجلس خبرگان هم مردم هستند.
نظارت هم باید جدّی و بدون رودربایستی باشد. این نظر خود من است و بارها هم به اعضای خبرگان و غیرخبرگان و دیگران این را گفتهام. من نظارت را دوست میدارم و از گریز از نظارت - اگر در کسی و در جایی باشد - بهشدّت گلهمندم. بر خود من هم هرچه بیشتر نظارت کنند، خوشحالترم؛ یعنی هیچ احساس نمیکنم که نظارت، برای من سنگینیای داشته باشد. بنابراین خرسندم که این نظارت انجام گیرد. البته اگر کسی نظارتی کرده باشد و چیزی بداند؛ راهش این است که به مجلس خبرگان اطّلاع دهد؛ آنها یقیناً استفاده خواهند کرد.
میخواستم به طور خلاصه نظر شما را در مورد «نیهیلیسم» در دنیای معاصر و خاستگاه این تمایل و گرایش نفسانی بدانم.
«نیهیلیسم» یعنی پوچگرایی. پوچگرایی، مقولهی محکومی است. البته این مکتب جزو فرآوردهها و میوههای زندگی مادّی در غرب است؛ یعنی فقد و فقر معنویت، عمدتاً جوانها را به پوچی میکشاند و این مربوط به امروز هم نیست؛ از زمان جوانی، من این جریان را به یاد دارم. آن موقع گروهی به نام «بیتلها» بودند که زلفهایشان را به گونهی مخصوصی میآراستند و میرفتند موسیقی اجرا میکردند. چندی قبل هم در یکی از مجلّات خارجی عکسهای اینها را دیدم که پیرمرد شده بودند. عدّهای هم در کشورهای مجذوب و منفعل در برابر غرب - که به زبانم نمیآید بگویم کشورهای جهان سوم یا عقبافتاده؛ این تعبیرات درست نیست - دنبالهروِ اینها میشدند. من در جلسهی قبلی گفتم، عدّهای ذائقه و فکر ترجمهای دارند. مردمی که چنین حالتی دارند، هر کاری که آنها بکنند، تقلید میکنند. همان زمانِ جوانی ما، تا «بیتلها» در یک کشور اروپایی ظاهر شدند، اینجا فوراً دیدیم که عدّهای از جوانها زلفهایشان را مثل آنها آرایش میکنند! این چیز بدی است؛ خاستگاه آن هم زندگی مادّی غرب و فقد معنویت است. اگر بخواهیم پوچگرایی در جامعهی ما نباشد، راهش این است که معنویت و انگیزهها را تقویت کنیم. خوشبختانه امروز در جامعهی ما همین هم وجود دارد و من بهشدّت توصیه میکنم که نگذارید این روحیهی پُرانگیزگی و این شور و هیجان و میل به آرمانها در شما اندکی کاهش پیدا کند.
چندی است که شما در سخنرانیهایتان مکرّر از فقر و فساد و تبعیض نام میبرید و خواستار رفع آنها میشوید. سؤال من این است: آیا فقر و فساد و تبعیض فقط در طی سهونیم سال اخیر بوده است و قبل از آن مردم در رفاه بودهاند؟ اگر جواب منفی است، پس چرا در دوران سازندگی، شما از این مقولات سخنی به میان نمیآوردید؟
این دوستمان یقیناً دوست بسیار جوانی هستند؛ چون اگر در جریان حرفهای ما در این چند سال میبودند؛ میدیدند که نه، ما همیشه اینها را مورد تأکید قرار میدادیم. من در همین جایی که الان نشستهام، در روز تنفیذ دورهی دوم رئیس جمهور محترم قبلی، راجع به رشد یک طبقهی جدید هشدار و تذکّر دادم و نکات بسیار مهمی را در همین زمینهها گفتم. این هشدارها و تذکّرها همیشه در حرفهای ما هست. اینگونه نیست که من فقط در چند سال اخیر مسألهی فقر و فساد و تبعیض را مطرح کرده باشم؛ نه. با طرح شعار رفع فقر و فساد و تبعیض در این ایام، خواستم نکتهی اساسیای را که مورد نظر من است، بیان کنم و آن این است که طرح مسألهی اصلاحات در کشور - که بسیار هم خوب است؛ اصلاحات یک امر بسیار پُرجاذبه و بسیار لازم برای هر کشوری است که دائم در حال اصلاحِ خودش باشد - یک وسیلهی سیاسی در دست عدّهای شد که نه نظام، نه اسلام، نه قانون اساسی، نه این دولت، نه رئیس جمهور، نه رهبری، نه وزرا، و خلاصه هیچ کس را قبول ندارند؛ یعنی کلّ نظام را قبول ندارند. اینها بدون اینکه کلمهی اصلاحات را معنا کنند، شروع به استفادهی سیاسی از اصلاحات کردند. من مطرح کردم که اصلاحات در کشور - که یک امر بسیار لازم است و همه باید متوجّه اصلاحات شوند و سه قوّه باید در جهت اصلاحات حرکت کنند - در درجهی اوّل این سه چیز است. من در واقع یک مفهوم روشن را برای اصلاحات مطرح کردم و آنها هم نتوانستند آن را نفی کنند؛ چون چه کسی است که رفع فقر و تبعیض و فساد را در جامعه لازم نداند یا آن را اصلاح نداند؟ اما بههرحال برای اینگونه اصلاحات تلاش نمیکنند. برای یک خواستهی مبهم و مجهول، مرتّب در فضای کشور توفان سیاسی راه میاندازند و مردم را به این طرف و آن طرف میکشانند و دانشگاه را مورد هدف خود قرار میدهند. آیا این درست است؟ من خواستم به این تلاشی که بعضی افراد میخواهند بکنند، جهت داده شود؛ که خوشبختانه همینطور هم شد. قبل از آنکه من این مسأله را مطرح کنم و بعد از آنکه مطرح کردم، رؤسای سه قوّه را اینجا خواستم و با آنها صحبت کردم. آنها قول دادند که برنامهریزی کنند؛ برنامهریزی هم کردند و الان کارهایی میکنند. بنابراین من از سابق و در دولت گذشته هم بخصوص در زمینهی مسألهی فساد و تبعیض و فقر، تلاش مسؤولان را خواستهام. آنها هم بر اساس همان خواستهی ما لایحهی فقرزدایی را درست کردند. منتها به عمر دولت گذشته نرسید؛ اما بعد همان لایحه را دولت فعلی تنظیم و مرتّب کرد؛ بعضی از مراحلش هم پیش رفته؛ که همین مسألهی اشتغالی که شما در این چند روز شنیدهاید، به دنبال آن مسأله است؛ چون مسألهی اشتغال، مهمترین مسأله است.
آیا فکر نمیکنید که عملکرد مسؤولانِ روحانىِ حکومت باعث ایجاد فقر شده است؟
اگر منظور این است که چون روحانیون مصدر کار قرار گرفتهاند، باعث فقر شدهاند؛ نه، این غلط است. الان بخشهایی که مربوط به این کارند، هیچکدام روحانی نیستند. وزرای اقتصاد و دارایی، بازرگانی، کشاورزی، صنایع، کار و تعاون، در طول این چند سال کدامیک روحانی بودهاند؟ روحانیونی هم که به عنوان رئیس جمهور به کار مشغول بودهاند - چه رئیس جمهور فعلی، چه رئیس جمهور قبلی - کسانی بودهاند که مردم آنها را انتخاب کرده بودند. بنابراین روحانیت در کار اقتصادی و در برنامهریزیهای اقتصادی اصلاً دخالتی ندارد که بگوییم وجود این فقر مربوط به آنهاست؛ نه، این مربوط به چیزهای دیگر است. البته عوامل موروثىِ فقر در جامعه زیاد است؛ تلاش سازمانیافتهی مفید و اهتمام لازم، تحت تأثیر بعضی از جریانهای دیگر قرار گرفته است. در دورهی سازندگی، مسألهی سازندگی کشور اهمیت پیدا کرد و عمده شد. البته سازندگی به معنای از بین رفتن فقر نیست. سازندگی به معنای ایجاد فرصتهای جدید و رونق اقتصادی است؛ اما ممکن است فقر هم در گوشهای از جامعه باقی بماند. البته اگر سازندگی ادامه پیدا کند، بتدریج فقر را از بین خواهد برد؛ اما اینطور نیست که تلاش برای سازندگی، در همان مقدّمات کار، به معنای نابود کردن فقر باشد. سازندگی باید استمرار پیدا کند؛ وقتی استمرار پیدا کرد، بتدریج فقر هم برطرف خواهد شد.
آیا برای مبارزه با فقر و فساد برنامهای دارید؟
البته مسؤولیت رهبری، برنامهریزی برای این کارها نیست؛ ولی بله، من برنامه دارم. من اگر خودم میخواستم اجرا کنم، برنامههای قابل تکیه و قابل قبولی دارم که با مسؤولان هم آنها را در میان گذاشتهام و تا آنجایی که لازم و ممکن بوده، در جهتهای مورد نظرِ خودم آنها را راهنمایی هم کردهام - هم دولت قبلی و هم دولت فعلی را - بسیاری از این تلاشهایی که شده، خوشبختانه ناشی از همین کمکهای فکری بوده است. این چیزی نیست که دولتها آن را قبول نداشته باشند. خودشان هم قبول دارند و بارها هم آن را گفتهاند. بله، من برنامه دارم؛ منتها برنامهریزی به عهدهی دولتهاست. هر دولتی در چارچوب سیاستهای اجرایىِ خودش باید برنامهریزی کند و پیش برود. ما هم باید کمک کنیم، که انشاءاللَّه میکنیم و تا بهحال هم کمک کردهایم.
نظر شما در مورد مصوّبهی اخیر مجلس در خصوص جلوگیری از حضور نیروی انتظامی در دانشگاه چیست؟
من نسبت به اینگونه مصوّبههای مجلس، اصلاً اعلام نظر نمیکنم؛ چون نظر دادن - در هر طرفش - ممکن است برای گروهی محدودیتهایی ایجاد کند. هر مصوّبهای که قانونی شد، من از آن حمایت میکنم.
زمانی دانشگاه «پلیتکنیک» از لحاظ صنعتی و علمی در ردهی اوّلِ بهترین دانشگاههای کشور بود؛ ولی چندی است که اوضاعِ وخیم دانشگاه - امکانات تحقیقی، سرویسدهی، اینترنت و ... - فضا را برای حرکت علمی دانشجویان سخت کرده است.
من این نکته را در ابتدای صحبتم عرض کردم. مسؤولان دانشگاه همین چیزها را با من در میان گذاشتند و دغدغههای آنها نیز همینهاست و من امیدوارم که انشاءاللَّه این مشکلات را بتدریج حل کنند. البته من از دوستی که این نامه را نوشتهاند، گله میکنم. میدانید که پلیتکنیک یک کلمهی فرنگی است؛ واقعاً چه امتیازی دارد که آن را بر «دانشگاه صنعتی امیرکبیر» ترجیح بدهیم!؟ خواهش میکنم بعد از این بگویند «دانشگاه امیرکبیر».
حضرتعالی در بیانات خود راجع به قتلهای زنجیرهای، از نقش بیگانه در این موضوع سخن گفتید؛ ولی در بررسی پرونده به این جنبه هیچ اشارهای نشد؛ بلکه ظاهراً کاملاً بعکس مینمود. لطفاً توضیح دهید.
من در همان ابتدا که راجع به این مسألهی پُرجنجال و واقعاً مضر بحث کردم، همین اظهار نظر را کردم؛ الان هم جز این اعتقادی ندارم. من دلم نمیخواهد که این بحث را دوباره زنده کنم؛ چون این بحث برای کشور بسیار ضرر داشت. حادثهای اتفاق افتاده بود، باید دستگاه اطلاعاتی و دستگاه قضایی این مسأله را حل میکردند؛ اما کشاندنِ آن به افکار عمومی، هیجانهای کاذب درست کردن و اظهارنظرهای غیرواقعی و بعضاً صددرصد دروغ از اطراف و اکناف، فضای بسیار بدی درست کرد. بنابراین من هیچ خشنود نیستم که این بحثها مجدّداً مطرح شوند. خوشبختانه کار دادگاه هم تمام شد و این بحثها خاتمه پیدا کرد؛ لیکن چون سؤال شده، عرض میکنم.
من باز هم اعتقادم همان چیزی است که گفتم. ببینید؛ این مسأله جنبههای مختلفی دارد: یک جنبه، جنبهی جنایی مسأله است. چند نفر وابستهی به یک تشکیلات دولتی رفتهاند و تعدادی را به قتل رساندهاند. این کار، یک جنایت است و از این جنبه باید به آن رسیدگی شود. این دادگاهی هم که تشکیل شد، مطرح کرد که من فقط از جنبهی جنایی به این مسأله رسیدگی میکنم؛ از جنبههای دیگر رسیدگی نمیکنم؛ یعنی صلاحیت این دادگاه همین اندازه بود و رسیدگی هم کرد. از طرف دیگر وقتی ما نگاه میکنیم، میبینیم که این قاتلها نسبت به آن مقتولها هیچ دشمنی و کینهی شخصی و تزاحم منافعی نداشتند که بگوییم با آنها بد بودند و به همین دلیل آنها را کشتهاند. از طرف دیگر مگر آن افراد از لحاظ سیاسی برای کشور بسیار مضر و خطرناک بودند تا فرض کنیم که این افراد برای دفاع از نظام رفتند و آنها را کشتند؟ اینطور نبود. من در خطبهی نماز جمعه گفتم که یکی از این مقتولان، دوست قدیمی دوران مبارزات و همکار دورهی بعد از انقلاب اسلامی و در این اواخر هم دشمنِ بیضرر ما بود. او از مخالفانی بود که واقعاً کمترین ضرری برای نظام نداشت. بنابراین، اینطور نبود که ما فرض کنیم یک انگیزهی طرفدارانهی از نظام موجب شد که اینها بروند و فلان کس را که هیچ ضرری برای نظام نداشت، بکُشند. از طرفی سنگینی این کار بر نظام بسیار زیاد بود؛ یعنی یک حالت ناامنی و بیاطمینانی ایجاد کرده بود. از همه بدتر، مورد تهاجم قرار گرفتن و زیر سؤال رفتن دستگاه امنیتی کشور بود. در اینجا یک ذهن عادی - ولو هیچ قرینهای هم وجود نداشته باشد - بهطور طبیعی چه چیزی به نظرش میرسد؟ آیا غیر از این است که دستی میخواهد دستگاه اطّلاعاتی را خراب و نظام را بدنام کند و حالت ناامنی به وجود آورد و تهمت فشار بر مخالفان نظام را در دنیا و علیه جمهوری اسلامی شایع کند؟ هر ذهن سادهای به این نکته پی میبرد. البته بنده در این زمینه قرائن زیادی هم داشتم و فقط این نکته نبود. اعترافهایی هم که بعداً کردند، این را ثابت کرد. اگر رسیدگی امنیتىِ دقیقی بشود و محاکمهی دقیقی صورت گیرد، هیچ بعید ندانید که در این زمینه قرائن و شواهد روشنگری پیدا شود و در معرض دید قرار گیرد؛ منتها این دادگاهی که تشکیل شد، فقط از جنبهی جنایی به این مسأله رسیدگی کرد.
* * *
بسیاری از این سؤالها باقی ماند؛ چون حجم آنها زیاد بود و تعدادی را هم بعداً آوردند. الان ظهر شده است و اذان را هم گفتهاند؛ بنابراین از اینکه برای پاسخ دادن به سؤالهای باقیمانده فرصت نیست، از شما معذرت میخواهم. انشاءاللَّه خداوند همهی شما را موفّق و مؤیّد بدارد و دلهای پاک و جانهای نورانی شما روزبهروز در صراط مستقیم الهی رشد کنند و انشاءاللَّه شما بتوانید آیندهی بسیار خوب و روشنی را برای کشور و خانهی عزیز خودتان - که ایران است - و برای نسلهای آینده فراهم کنید و اسلام را عزّت ببخشید؛ چون شما فرزندان اسلام هستید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
|
990 | 1379/12/20 | بیانات در دیدار اعضای گروه تفحص شهدا | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=24408 |
بسماللهالرّحمنالرّحیم
برادران و خواهران عزیز! خیلی خوش آمدید. از همهی شما عزیزان به خاطر زحمات باارزش و خطیری که بر عهده گرفتهاید، صمیمانه تشکّر میکنم. از همسران محترمتان هم صمیمانه تشکّر میکنم. یقیناً مردانِ کار، بخش مهمی از موفقیّتهای خودشان را مدیون همسران فداکار و با گذشتِ خود هستند. انشاءالله همهی شما مشمول لطف الهی و مورد توجّه خاصِّ ارواح طیّبهی شهدای عزیزمان باشید. از خانوادههای عزیز شهیدان هم که اظهار لطف کردند و تشریف آوردند، صمیمانه تشکّر میکنم و از خداوند متعال برای ارواح طیّبهی همهی شهدا، بخصوص شهیدان این راه پُرارزش -که شما در آن مشغول حرکت هستند- خصوصاً شهید عزیز اخیر، علوِّ درجات و همنشینی با صالحان و اولیا و ائمّه را مسألت میکنم.
کار شما، کار مهمّی است. همانطور که برادر عزیزمان اشاره کردند، این کار دارای منافع و آثار بسیار حائز اهمیتی است. از جمله چیزهایی که یک کار را در پیشگاه خداوند فضیلت میدهد، این است که اهمیت آن کار از نظر بینندگان، آنچنان آشکار نباشد. بعضی کارها پُرسروصداست و همهی افراد اهمیت آن را میفهمند؛ اما در بعضی از کارها زحمت و تلاش و فداکاری وجود دارد و بسیاری از مردم نمیفهمند که این کار چقدر حائز اهمیت است. چنین کاری پیش خدای متعال فضیلت بیشتری دارد.
از جمله چیزهای دیگری که یک کار را ارزش میبخشد، این است که آن کار دارای خطر باشد؛ همچنین استمرار و تداوم در آن کار لازم باشد. همهی این خصوصیات در کار شما وجود دارد. کار شما، کار بیریا و بیسروصدایی است. وقتی مردم، صد شهید را تشییع میکنند، کسی نمیفهمد که برای پیکر پاک هر شهید چقدر رنج و چقدر حوصله به کار رفته تا استخوانهای مطهّر و نشانههای بدنش با آن همه مشکلات بیرون آمده و در این تابوتِ جاسازی شده در اختیار مردم قرار گرفته است. این رنج را شما میفهمید. کار شما همچنین پُر خطر است. شما در این چند سال تعداد زیادی شهید دادید - چهل و هفت شهید در این راهی که هیچ کس خیال نمیکند شهادتی در آن باشد - و باب شهادت را در اینجا باز نگه داشتید.
آثار و برکات این کار هم -همانطور که برادرمان اشاره کردند- بسیار زیاد است: هم فضای جبهه و جهاد و شهادت و فداکاری را زنده نگه میدارد، هم مشکلات و نگرانیها و دغدغههای خانوادههای مفقودالاثرها را برطرف میکند. چقدر سخت است که خانوادهای مفقودالاثر داشته باشد. خانوادهای که نمیداند جوانش زنده است یا نه، هر لحظه برایش مثل شب عملیات است. دائم در حال نگرانی است که آیا زنده است، آیا شهید شده، آیا زنده خواهد ماند، آیا او را خواهند دید؟ وضع خانوادههای شهدا بسیار بهتر از خانوادههای مفقودالاثرهاست. شما دغدغههای اینها را برطرف میکنید.
خیل عظیم کاروان شهدا وقتی وارد شهرها میشود، عطر معنویّت و فضیلت و شهادت را در اعماق فضای آن شهر و آن منطقه نفوذ میدهد. این هم بسیار اهمیت دارد. علاوه بر اینها، شما یک کار نمادین میکنید. اینکه شما از روی جسدِ علیالظّاهر پنهان شدهی یک شهید، غبارها و خاکها را برطرف میکنید و آن را میآورید سرِ دست میگیرید، یک معنای نمادین و رمزی دارد. معنایش این است که علیرغم کسانی که میخواهند مسألهی شهادت و شهید و فداکاری را زیر غبارها و خاکها پنهان کنند، شما نمیگذارید این کار انجام شود.
انشاءالله خدای متعال به همهی شما اجر دهد و اجر خواهد داد. این کار را ادامه دهید تا به پایان برسد. اجر شما پیش خداست. البته تشکّر زبانی ما از شما فقط به معنای اظهار اخلاص خود ماست؛ والاّ پاداش زحمات شما پیش خداست. انشاءالله خدای متعال به شما اجر دهد. ما سفارش میکنیم که مسؤولان، کمکهای خود را ادامه دهند و تلاش کنند که این کار به بهترین وجهی انجام گیرد.
برادران و خواهران عزیز! سعی کنید کار را هرچه بهتر و مخلصانهتر انجام دهید. وقتی کار با اخلاص همراه شد و فقط برای ادای تکلیف و رضای الهی انجام گرفت، مثل جسمی است که روح دارد؛ اما اگر کار از این روح خالی شد، مثل جسمی است که جان ندارد. بنابراین ارزش آن از عرش به زمین تنزّل میکند. کار را برای خدا و مخلصانه - همانطور که تا بهحال بحمدالله شده است - ادامه دهید و خدای متعال به شما کمک خواهد کرد.
مطمئن باشید آن حقیقتی که بر آیندهی این تاریخ و این جامعه حکمرانی خواهد کرد، عبارت است از همان خطّ روشنی که سرانگشت شهدا به آن اشاره کرد. آن راهی که شهدا در آن قدم برداشتند و با عمل و فداکارىِ خودشان آن را برای ذهن بشریت امروز -که در ماده و فساد و تباهی و بدبختیهای خودش غرق است- مطرح کردند، خطّ حرکت به سمت سعادت بشریت، با هدایت الهی و با تلاشی برابر جان انسان است. امام شهیدان، بعد از قرنها بنیانگذار و تجدید کنندهی این راه بود. این همان خطّی است که سرنوشت ملت ایران، سرنوشت این کشور و سرنوشت این تاریخ به آن متّصل است. نمیتوانند اینها را از هم جدا کنند؛ این را مطمئن باشید؛ «للباطل جولة(۱) و للحقّ دولة».(۲) ممکن است دشمن در بوقهای تبلیغاتىِ خود جولانی کند؛ اما حرکت عظیم مردم، حرکتی ایمانی، در راه خدا و در جهت رضای اوست و شهدا شاخصها و سنگِ نشانهای این راهند. شما اینها را احیاء میکنید؛ انشاءالله خداوند دلهای شما را احیاء خواهد کرد.
امیدوارم انشاءالله همهی شما -خانوادههایتان و بخصوص خانوادههای معظّم شهدا- مشمول ادعیهی زاکیّهی امام زمان ارواحنافداه قرار گیرند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) غرر الحکم، ج ۵، ص ۲۵
۲) غیبت نعمانی، ص ۳۱۹ |
991 | 1379/12/09 | بیانات در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3053 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
حضور در جمع شما جوانان عزیز؛ جوانانی که بدون هیچ مبالغه و اغراقی، باید بگویم ستارگان درخشانی هستید که آسمان آینده این کشور را نورباران کردهاید، بسیار شیرین و زیباست. امیدوارم هر کدام از شما در طول دهها سالی که انشاءاللَّه در این دنیا و در این کشور و در میان مردمتان زندگی موفّقی خواهید داشت، بتوانید همچنان نورانیتر، به دلها و جانهای مردم خوب این کشور مدد برسانید. برای یک مجموعه جوان، انسان نمیتواند هیچ آمیزهای را زیباتر از آمیزه علم و معرفت و تحقیق و روشنفکری و دین و احساسات معنوی و شور دینی و انقلابی فرض کند.
و اما من برای این دانشگاه احترام زیادی قائلم. سابق هم به این دانشگاه زیاد رفت و آمد کردهام. اینجا در واقع مادر دانشگاههای صنعتی کشور است؛ قدیمیترین و شاید پُرکارترین دانشگاه صنعتی در دورانهای مختلف. اندکی پیش در جلسه اساتید عزیزمان، آقای رئیس محترم دانشگاه از پیشرفتها و توسعه کمّی و کیفی دانشگاه در سالهای بعد از انقلاب گزارشی دادند که حقیقتاً مایه خرسندی و خشنودی است. البته من در نفسِ خود به این قانع نیستم؛ این دانشگاه و همه دانشگاههای کشور را برخوردار از توسعه بیشتر علمی و عملی و تحقیقی آرزو میکنم و امیدوارم که به این آرزو هم برسیم.
برای شروع مطلب، بد نیست دو خاطره از این دانشگاه را برای شما عرض کنم. البته صحبت امروز من دو بخش است: یک بخش، عرایضی را عرض میکنم؛ یک بخش هم به سؤالات پاسخ خواهم داد. در بخش اوّل، مطالبی که عرض خواهم کرد، عمدتاً مربوط به دانشگاه و مسائل مورد علاقه دانشگاه و دانشجو خواهد بود.
آن دو خاطره مربوط به سالهای اوّلِ انقلاب است. یک خاطره مربوط به جلسات متعدّدی است که با جمعی از دانشجویان در این دانشگاه گذاشته بودیم. تعدادی از آن دانشجویان امروز هم هستند و بعضی از آنها جزو مسؤولان کشور و از چهرههای نسبتاً معروفند. جلساتی را گذاشته بودند و از بنده از یک طرف، و از بنیصدر - که آن وقت هنوز رئیس جمهور هم نبود - از سوی دیگر دعوت کرده بودند تا ما درباره ماهیت خطِّ امام بحث کنیم. عدّهای از همان روز اوّل منکر بودند که چیزی به نام خطِّ امام وجود دارد. میگفتند خطِّ امام چیست!؟ برای تبیین ماهیت و حدود خطِّ امام، جلسات متعدّدی در اینجا تشکیل شد که برای من فراموش نشدنی است.
یک خاطره دیگر هم آن حرفی است که از قول بنده مکرّر نقل شده است. در این دانشگاه بود که بنده آن مطلب را گفتم. در زمان ریاست جمهوری در این دانشگاه سخنرانی داشتم و به سؤالات پاسخ میدادم. یکی از دانشجویان در سؤال کتبی خود از من پرسید که شما بعد از ریاست جمهوری قصد دارید چه شغلی انتخاب کنید؟ - چون همه نوع حدسی زده میشد - من گفتم برای خودم شغلی در نظر نگرفتهام و نمیدانم چه پیش میآید؛ اما همینقدر بگویم که اگر امام مرا مأمور عقیدتی، سیاسی گُردان انتظامی زابل کنند و بگویند به آنجا برو، من دست زن و بچهام را میگیرم و به زابل میروم و در آنجا مسؤول عقیدتی، سیاسی آن گردان میشوم. یعنی من هیچ خواسته مشخصی در این زمینه برای خودم قائل نیستم.
بنده خوشبختانه از سابق نسبت به دانشجو و فضا و محیط علمی این دانشگاه گرایش قلبی داشتهام و امروز هم دارم. این دانشگاه، دانشگاهِ بسیار خوب و مغتنمی است و امیدوارم انشاءاللَّه این فرصت را پیدا کند که نقش بارز خود را در وظایفی که برعهدهاش هست، همواره ایفا کند.
و اما مطلبی که میخواهم با شما در میان بگذارم: من میخواستم به برادران عزیز در جلسه اساتید این مطلب را بگویم، اما فرصت نشد. لذا آن را ابتدا عرض میکنم، و آن این است که یکی از وظایف مهم دانشگاهها عبارت است از نواندیشی علمی. مسأله تحجّر، فقط بلای محیطهای دینی و افکار دینی نیست؛ در همهی محیطها، تحجّر، ایستایی و پایبند بودن به جزمیگراییهایی که بر انسان تحمیل شده - بدون اینکه منطق درستی به دنبالش باشد - یک بلاست. آنچه که برای یک محیط علمی و دانشگاهی وظیفه آرمانی محسوب میشود، این است که در زمینه مسائل علمی، نواندیش باشد. معنای واقعی تولید علم این است. تولید علم، فقط انتقال علم نیست؛ نوآوری علمی در درجه اوّلِ اهمیت است. این را من از این جهت میگویم که باید یک فرهنگ بشود. این نو اندیشی، فقط مخصوص اساتید نیست؛ مخاطب آن، دانشجویان و کلّ محیط علمی هم است. البته برای نوآوری علمی - که در فرهنگ معارف اسلامی از آن به اجتهاد تعبیر میشود - دو چیز لازم است: یکی قدرت علمی و دیگری جرأت علمی. البته قدرت علمی چیز مهمی است. هوش وافر، ذخیره علمىِ لازم و مجاهدت فراوان برای فراگیری، از عواملی است که برای به دست آمدن قدرت علمی، لازم است؛ اما این کافی نیست. ای بسا کسانی که از قدرت علمی هم برخوردارند، اما ذخیره انباشته علمی آنها هیچ جا کاربُرد ندارد؛ کاروان علم را جلو نمیبرد و یک ملت را از لحاظ علمی به اعتلاء نمیرساند. بنابراین جرأت علمی لازم است.
البته وقتی از علم صحبت میشود، ممکن است در درجه اوّل، علوم مربوط به مسائل صنعتی و فنّی به نظر بیاید - که در این دانشگاه هم بیشتر مورد توجّه است - اما من به طور کلّی و مطلق این را عرض میکنم. علوم انسانی، علوم اجتماعی، علوم سیاسی، علوم اقتصادی و مسائل گوناگونی که برای اداره یک جامعه و یک کشور به صورت علمی لازم است، به نو آوری و نو اندیشی علمی - یعنی اجتهاد - احتیاج دارد. آن چیزی که در فضای علمی ما مشاهده میشود - که به نظر من یکی از عیوب بزرگ محسوب میگردد - این است که دهها سال است که ما متون فرنگی و خارجی را تکرار میکنیم، میخوانیم، حفظ میکنیم و بر اساس آنها تعلیم و تعلّم میکنیم؛ اما در خودمان قدرت سؤال و ایجاد خدشه نمییابیم! باید متون علمی را خواند و دانش را از هرکسی فرا گرفت؛ اما علم باید در روند تعالی خود، با روحهای قوی و استوار و کارآمدی که جرأت پیشبرد علم را داشته باشند، همراه شود تا بتواند پیش برود. انقلابهای علمی در دنیا اینگونه بهوجود آمده است.
عزیزان من! ما امروز در کشورمان به پیشرفت علم نیاز داریم. امروز اگر برای علم سرمایه گذاری و مجاهدت و تلاش نکنیم، فردای ما، فردای تاریکی خواهد بود. کسانی تلاش میکنند که روند کار علمی را کُند یا متوقّف کنند و یا مورد بیاعتنایی قرار دهند. این کار، پسندیده نیست. امروز در کشور، یکی از فرایض حتمی برای این نسل - که در درجه اوّل هم این فریضه بر دوش شما دانشگاهیهاست - عبارت از تقویت بنیه علمی کشور است. ما اگر علم نداشته باشیم، اقتصادمان، صنعتمان، حتی مدیریّت و مسائل اجتماعیمان عقب خواهد ماند. امروز کسانی که بر دنیا خدایی میکنند؛ آن دستهای مرموزی که اختیار منابع عظیم انسانی و مادّی دنیا را در دست گرفتهاند و همه اقیانوسها و همه تنگههای حسّاس دریایی زیر چشمشان است و هرجا میخواهند دخالت میکنند، با ابراز علم بود که توانستند بشریت را به این خاکستر بنشانند! لذا برای مقابله با کار آنها، علم لازم است. اگر بخواهید از لحاظ علمی پیش بروید، باید جرأت نوآوری داشته باشید. استاد و دانشجو باید از قید و زنجیره جزمیگرىِ تعریفهای علمىِ القاء شده و دائمی دانستن آنها خلاص شوند.
البته اشتباه نشود؛ من کسی را به آنارشیزم علمی و به مهملگویی علمی توصیه نمیکنم. در هر زمینهای، کسانی که از دانشی برخوردار نیستند، اگر بخواهند به خیال خودشان نوآوری کنند، به مهملگویی میافتند. ما در زمینه برخی از علوم انسانی و معارف دینی این را میبینیم. آدمهای ناوارد بدون اینکه از ذخیره و سواد کافی برخوردار باشند، وارد میدان میشوند و حرف میزنند و به خیال خودشان نوآوری میکنند؛ که در واقع نوآوری نیست، مهملگویی است. بنابراین در زمینه مسائل علمی، من این را توصیه نمیکنم. باید فراگرفت؛ اما نباید صرفاً مصرف کننده فرآوردههای علمی دیگران بود. باید علم را به معنای حقیقی کلمه تولید کرد. البته این کار، روشمندی و ضابطه لازم دارد. مهم این است که روح نوآوری علمی در محیط دانشگاه زنده شود و زنده بماند. خوشبختانه من این شوق و میل را در دانشجویان احساس کرده بودم و در اساتید هم آن را میبینم. اینها باید دست به دست هم بدهد و سطح علمی کشور را بالا ببرد. آن وقتی که علم با هدایت ایمان، عواطف صحیح و معرفت روشنبینانه و آگاهانه همراه شود، معجزههای بزرگی میکند و کشور ما میتواند در انتظار این معجزهها بماند.
من درباره تعبّد علمی و تسلیم جزمیگرىِ علمی در علوم مختلف شدن، این اشاره را کردم. به طور علمی معتقدم که یک خود آگاهی جمعی باید در همه محیطهای علمی نسبت به فرهنگ وارداتی و تحکّمآمیز و زورگویانه غربی بهوجود آید. این مسأله تهاجم فرهنگیای که ما مطرح کردیم، بعضی کسان بهشدّت از آن آزرده شدند و گفتند چرا میگویید تهاجم فرهنگی!؟ در حالی که تهاجم فرهنگی، وسط میدان مشغول مبارز طلبیدن است، بعضی کسان سعی کردند آن را در گوشه و کنار پیدا کنند! این تهاجم فرهنگی، مخصوص برخی از پدیدههای ظاهری و سطحی نیست؛ مسأله این است که یک مجموعه فرهنگی در دنیا با تکیه به نفت، حقّ وتو، سلاح میکروبی و شیمیایی، بمب اتمی و قدرت سیاسی میخواهد همه باورها و چارچوبهای مورد پسند خودش برای ملتها و کشورهای دیگر را به آنها تحمیل کند. این است که یک کشور گاهی به تفکّر و ذائقه ترجمهای دچار میشود. فکر هم که میکند، ترجمهای فکر میکند و فرآوردههای فکری دیگران را میگیرد. البته نه فرآوردههای دست اوّل؛ فرآوردههای دست دوم، نسخ شده، دستمالی شده و از میدان خارج شدهای را که آنها برای یک کشور و یک ملت لازم میدانند و از راه تبلیغاتی به آن ملت تزریق میکنند و به عنوان فکر نو با آن ملت در میان میگذارند. این برای یک ملت از هر مصیبتی بزرگتر و سختتر است.
باید مغزهای متفکّرِ استاد و دانشجوی ما بسیاری از مفاهیم حقوقی، اجتماعی و سیاسی را که شکل و قالب غربی آنها در نظر بعضی مثل وحی مُنزل است و نمیشود دربارهاش اندک تشکیکی کرد، در کارگاههای تحقیقاتىِ عظیمِ علوم مختلف حلاجی کنند؛ روی آنها سؤال بگذارند؛ این جزمیتها را بشکنند و راههای تازهای بیابند؛ هم خودشان استفاده کنند و هم به بشریت پیشنهاد کنند. امروز کشور ما محتاج این است؛ امروز انتظار کشور ما از دانشگاه این است. دانشگاه باید بتواند یک جنبش نرمافزارىِ همهجانبه و عمیق در اختیار این کشور و این ملت بگذارد تا کسانی که اهل کار و تلاش هستند، با پیشنهادها و با قالبها و نوآوریهای علمىِ خودی بتوانند بنای حقیقی یک جامعه آباد و عادلانه مبتنی بر تفکّرات و ارزشهای اسلامی را بالا ببرند. امروز کشور ما از دانشگاه این را میخواهد. دانشگاه را مشغول چه کاری کنند که دانشجو و استاد را از این راه باز بدارند؟ یقین بدانید یکی از چیزهایی که امروز مورد توجّه سرویسهای اطّلاعاتی است، این نکته است که ببینند چگونه میتوانند دانشجوی بیدار و دانشگاه آگاه ایرانی را از آن راهی که میتواند به اعتلای کشور بینجامد، منصرف کنند و مانعش بشوند.
من البته درباره تفکّر و فرهنگ وارداتی غرب بارها صحبت کردهام. بعضی ممکن است این را حمل بر نوعی تعصّب و لجبازی کنند. نه؛ این تعصّب و لجبازی نیست. برای به زنجیر کشیدن یک ملت، هیچ چیزی ممکنتر و سهلتر از این نیست که قدرتمندان عالم بتوانند باورهای آن ملت و آن کشور را بر طبق نیازهای خودشان شکل دهند. هر باوری که یک ملت را به اتّکای به خود، اعتماد به نفس، حرکت به جلو و تلاش برای استقلال و آزادی وادار کند، دشمن خونی آن، کسانی هستند که میخواهند با قدرت متمرکز، همه دنیا را در اختیار بگیرند و به نفع خودشان همه بشریت را استثمار کنند. لذا با آن فکر مبارزه میکنند. در نقطه مقابلش، سعی میکنند با راهها و شیوههای مختلف، افکار و باورها و جهتگیریهایی را در میان آن ملت ترویج کنند که به گونهای بیندیشد که آنها میخواهند. وقتی آنطور اندیشید، آنگونه هم عمل و حرکت خواهد کرد. این یک ابزار بسیار رایج است؛ تئوریسازی استعماری. این کار را از اوّلِ انقلاب در ایران کردهاند و امروز هم میکنند. در جاهای دیگر دنیا هم انجام دادهاند؛ مخصوص این دوران هم نیست.
در قرن نوزدهم، انگلیسیها جنگها و لشکرکشیهای استعماری را شروع کردند. آنها به آفریقا و آسیا و هند و جاهای دیگر میرفتند و کشورها را تصرف میکردند و انسانها را به بردگی میگرفتند. امروز دهها میلیون سیاهپوست امریکایی که در آن شرایط زندگی میکنند، از اولاد همان بردگانی هستند که همین آقاهای متمدّن قرن نوزدهم، آنها را از آفریقا و از میان خانوادهها و از آغوش پدران و مادرانشان بیرون کشیدند و برای کارگری و مزدوری و نوکری به آنجا بردند. این کارها جنایتهای آشکار بود. برای اینکه بتوانند این کارهای خلاف عقل و خلاف شرع و خلاف همه قوانین بشری را به گونهای توجیه کنند، برایش تئوریهای به اصطلاح روشنفکری و روشنفکرپسند درست میکردند. خود نام «استعمار» یکی از همین تئوریهاست؛ یعنی برای آبادی این مناطق میرویم! عیناً همین مطلب امروز در دنیا وجود دارد. کسانی که میخواهند بر روی زندگی و منابع انسانی ملتها کار کنند و از آن بهرهبرداری نمایند، یکی از کارهایشان تئوریسازی برای ملتهاست.
من میخواهم محیط دانشگاه و جوان دانشجوی خودمان را توجّه بدهم که مواظب تئوریهای وارداتی غربی که هیچ هدفی جز حفظ آن روابط تحکّمآمیز غرب با کشورهایی از قبیل کشور ما را ندارد، باشند. البته تحت نامهای مختلف، بسیار حرفها زده میشود؛ اما هدف یک چیز بیشتر نیست. این انقلاب و این نظام و این حرکت عظیم مردمی آمده و این سلطه و اتوریته تحکّمآمیز غربی را در این کشور شکسته است. امروز در کشور ما ارزشهای غربی به صورت قانونی و رایج وجود ندارد. امروز دادن منافع کشور به بیگانگان، در کشور ما یک امر مذموم محسوب میشود. امروز سفرهای را که با هزاران طمع در این کشور پهن کرده بودند - بخصوص امریکاییها - جمع شده میبینند. این برای مراکز قدرت و تسلّط جهانی، خسارت کمی نیست. برای برگرداندن اوضاع به صورت قبلی چه کار کنند؟ اوایل انقلاب ناشیانه آمدند و جنگِ روبهرو راه انداختند؛ ولی وقتی بینیشان به خاک مالیده شد، فهمیدند راهش این نیست. لذا به جنگ فرهنگی متوسّل شدند. جنگ فرهنگی کار آسانی نیست؛ کار زبدگان است. لذا زبدگان مینشینند فکر میکنند و نسخه مینویسند و متأسفانه عدّهای هم در داخل همانها را رله میکنند! آنها حرفهایی را میزنند، عدّهای هم فارسىِ آن را میگویند و شکل بومی به آن حرفها میدهند! باید مراقب اینها بود.
من در این زمینه حرفهای زیادی با محیط دانشگاه و جوان دانشگاهی و استاد دانشگاهی دارم. این حرفها، حرفهای جدّی است؛ باید با اینها مواجه شد. نمیشود صورت مسأله را پاک کرد و رفت خاطرجمع یک گوشه نشست. بعضی افراد میخواهند صورت مسأله را پاک کنند. وقتی میگوییم دشمن، میگویند دشمن چیست؟ وقتی میگوییم توطئه، میگویند شما بدبین هستید! نمیشود با پاک کردن صورت مسأله، قضیه را تمام کرد. قضیه که حل نمیشود؛ باید فکر کرد. البته علّت اینکه من این را با قشر دانشگاهی در میان میگذارم، به خاطر این است که برای دانشگاهی احترام قائلم. من ارزش دانشگاه را برای کشور با همه وجود حس میکنم. دانشگاه نقطه اوج خدماتی را که میتواند به یک کشور ارائه شود، تأمین میکند. دانشگاه برای کشور، بسیار مهم است.
البته انقلاب و دانشگاه خدمات متقابل فراوانی دارند. اگر بنا باشد ما فهرستی از خدمات متقابل انقلاب و دانشگاه تهیه کنیم، یک فهرست طولانی خواهد شد. دانشگاه خدمات بزرگی به انقلاب کرده است. از سال 42 که نهضت اسلامی به میدان آمد، دانشگاه جزو اوّلین جاهایی بود که تجاوب کرد. البته آن روز فضای دانشگاه، فضای کاملاً نامطلوبی بود؛ اما عناصر دانشگاهی، از استاد و دانشجو، به صورت تک و در اقلیّت مطلق، از فضا نهراسیدند و پاسخ دادند. در طول دوران مبارزه، از سال 42 تا 57 - پانزده سال - یکی از عناصر صفوف مقدم، دانشگاه بود، که بنده از نزدیک شاهد آن فعّالیت بودم. امروز عدّهای هستند که تفسیرها و تعبیرهای مطلوبِ خودشان را ارائه میکنند. در دانشگاه نبودند، بعضیشان حتّی در ایران هم نبودند؛ در اروپا از دور تماشا میکردند؛ گاهی حوصله تماشا هم نداشتند و از خبرها هم مطّلع نبودند. اینها امروز میآیند و راجع به خدمات دانشگاه میگویند! مطّلع نبودند که دانشجو در آن موقع چه کسی بود، چه کار میکرد، در دانشگاه چه کار میشد و چه احساسات و چه تلاش و چه مجاهدتی وجود داشت. گفت:
مؤذّن بانگ بیهنگام برداشت
نمیداند که چند از شب گذشته است
درازىِ شب از چشمان من پرس
که یک دم خواب در چشمم نگشته است
در آن دوران، ما دانشگاه را از نزدیک دیدیم. وقتی که نهضت به دوْر افتاد، دانشگاه بتدریج گداخته شد؛ تا اینکه سال آخر، حضور دانشگاه بسیاری از محیطهای دیگر را تحت تأثیر و تحتالشّعاع قرار داد. انقلاب هم که پیروز شد، جزو اوّلین کسانی که در قدمهای اوّلِ پیروزی انقلاب، نقشهای بسیار مؤثری را برعهده گرفتند، عناصری از دانشگاهیان بودند، که من همین امروز در بین اساتید محترمی که در جلسه حضور داشتند، ناگهان بعضی از این دوستان را دیدم و خاطراتی از همان روزهای ورود امام و نقش اینها در ذهنم زنده شد؛ در جاهایی که نه نام، نه نان و نه شهرت کاذب مطرح بود؛ فقط مجاهدت خالصانه و مخلصانه دیده میشد. بعد هم در دوران جنگ، سههزار شهید دانشجو تقدیم انقلاب و اسلام شد، که از این تعداد، نود نفر متعلّق به دانشگاه شماست. اینها چیزهای کمی نیست؛ اینها خدمات دانشگاه است.
انقلاب هم به دانشگاه خدمات بزرگی کرد. به نظر من بزرگترین خدمت انقلاب به دانشگاه دو چیز بود: یکی اینکه احساس هویّت مستقل ملی را به دانشگاه داد و دانشگاه را از رو به بیگانه داشتن و مجذوب و مبهوت بیگانه بودن و منفعل در مقابل بیگانه بودن نجات داد. قبل از انقلاب اینگونه بود. دوم اینکه دانشگاه را با مردم آشتی داد. دانشگاهِ قبل از انقلاب، یک جزیره تکافتاده در میان اقیانوس خروشان مردم بود. از عناصر استثنایىِ استاد و دانشجوی مؤمن و متعهّد و خوب که بگذریم، در آن موقع محیط غالب دانشگاه اینگونه بود که اگر شما به دانشگاه وارد میشدید، باید به فرهنگ عمومی، به ایمان عمومی، به باورهای عمومی و به دلبستگیهای مردمی پشت میکردید. محیط دانشگاه برای اکثریت بزرگی از استاد و دانشجو، محیط دغدغههای صرفاً شخصی بود. غیر از عدّهای که سیاسی و مبارز بودند، دغدغه سایر افراد، دغدغههای شخصی بود. دغدغههای اجتماعی نداشتند و دردهای جامعه خودشان را حس نمیکردند. مهمترین آرزو برای یک دانشجو در آن هنگام این بود که بتواند وسیلهای به دست آورد و خودش را به خارج از مرزها برساند. دانشگاه مجذوب غرب بود و نمیخواست نوآوری کند. نه اینکه استاد و دانشجو میل به این معنا نداشتند؛ فرهنگ غالب بر دانشگاه، این فرهنگ نبود. فرهنگ وابستگی بود که رژیم شاه هم آن را بهشدّت ترویج میکرد. کسانی هم که در داخل دانشگاه داعیه روشنفکری داشتند، روشنفکران مردمی نبودند؛ روشنفکرهای کافهای و بریده از مردم بودند! بسیاری از آنها بعد از انقلاب رفتند و امروز در کشورهای اروپایی باز هم کافهایاند و بیشترین محیطشان، محیط کافههاست! دانشگاه چنین وضعی داشت. انقلاب، دانشگاه را از این دو آفت بزرگ نجات داد؛ دانشگاه را خوداندیش، مستقل، دارای اعتماد به نفس، دارای قدرت تولید - تولید فکر و تولید علم - مرتبط با قشرهای مختلف مردم، مرتبط با فرهنگ مردمی و متّصل به دلبستگیها و عشقها و جاذبههای موجود میان مردم قرار داد. این اهمیت بسیار زیادی دارد.
من به شما بگویم، این دو نکته، نکات مهمی هستند که اگر از طرف بیگانگان و دشمنان خطری دانشگاه را تهدید کند، بمباران همین دو مرکز اساسی و مهم است؛ اعتماد به نفس را از دانشگاهی بگیرند، بخواهند فکرها و تئوریهای ترجمهای را وارد محیط دانشگاه کنند و به مغز دانشجو و استاد رسوخ دهند و آنها را از ایمان و دلبستگیهای مردم جدا کنند. این، آن خطر اساسی است. علاج هم عبارت است از حفظ اتصّال فکری با تودههای مردم و بهشدّت چسبیدن و متمسّک شدن به ریشههای اصولی انقلاب. عزیزان من! ارتباط با انقلاب را هرچه بیشتر باید مستحکم کرد. ما ملت ایران، در محیط بینالمللی، شأن و جایگاه و هویت خودمان را گم کرده بودیم. انقلاب این هویّت و جایگاه و شأن را به ملت ایران برگرداند.
امروز تئوریسینها و تبلیغاتچیهای غربی درصددند خطّ ارتجاع به غرب - خط برگشتِ به همان تحمیلپذیری غربی - را دوباره برگردانند. البته همانطور که گفتم، تحت عنوان یک تئوری شبه روشنفکرانه؛ به عنوان یک حرف نو؛ تئوری جهانی شدن و تئوری تغییر گفتمان. میگویند دانشجوی این دوره دیگر نمیتواند دانشجوی دوران ضدّاستعماری باشد. میگویند دوران ضدّیت با استعمار و استکبار و مرگ بر استکبار گفتن، گذشته است؛ دوران عدالتخواهی و مبارزهی با سرمایهداری سرآمده است؛ دوران آرمانخواهی و تبرّی و تولّای سیاسی تمام شده است؛ گفتمان جدید دانشجویی عبارت است از گفتمان جهانی، جهانی شدن، گفتمان واقعبینی، گفتمان پیوستن به نظم نوین جهانی؛ یعنی سیاهی لشکر امریکا شدن! این جهانی شدن، اسمش جهانی شدن است؛ اما باطنش امریکایی شدن است. معنایش این است که ملت ایران علیرغم مجاهدتهایی که کرده، علیرغم پرچمهایی که بر قلّههای پیروزی کوبیده، علیرغم بیداری عظیمی که در ملتهای مسلمان به وجود آورده، باید دوباره مثل دوران قبل از انقلاب، سیاهی لشکر و عمله و ابزار تأمین منافع امریکاییها شود. هدف به صورت لخت و پوستکنده جز این چیز دیگری نیست؛ اما میخواهند در زیر نامهای زیبا - جهانی شدن و تحوّل و پیشرفت - این هدف را پنهان کنند.
البته بیست سال است که دستگاهها و تئوریسینهای غربی این حرفها را تکرار میکنند. چند سالی هم هست که در داخل کشور ما، یک عدّه آدمهای غافل و نادان، یا مغرض و مجذوب، با زبانهای مختلف آن حرفها را بیان میکنند. مسألهای که برای نظام به اصطلاح لیبرال دمکراسی - که نه لیبرال است، نه دمکراسی؛ یعنی نظام استکبار و استثمار جهانی - و کمپانیهای صهیونیستی و همپیمانان و همراهانشان مطرح است، هیچ چیز نیست جز اینکه بتوانند از مراکز قدرت خودشان، کاملاً انحصارطلبانه و تمامتخواهانه، کنترل همه مراکز اساسی منافع جهانی را در اختیار داشته باشند. انقلاب را به انحصارطلبی متّهم میکنند، برای اینکه انقلاب از سر راه انحصارطلبی آنها برخیزد. دنیا را به عنوان دهکده جهانی معرفی میکنند، برای اینکه کدخدایی این دهکده را در اختیار بگیرند. شعار وحدت فرهنگی و جهانیگری فرهنگی میدهند، برای اینکه فرهنگ خودشان را بر تمام فرهنگهای عالم مسلّط کنند. در زمینه مسائل مربوط به خودشان، در زمینه فرهنگ غربی، در زمینه فرهنگهایی که زمینهساز استعمار بوده، اجازه کوچکترین خدشه و مناقشهای در سطح بینالمللی به هیچ کس نمیدهند؛ اما از شما میخواهند که در فرهنگ و باورها و عواطف و اصولِ خودتان معتقد به تکثّر و چندقرائتی باشید؛ اجازه بدهید در ایمان و فکر و فرهنگ و پایههای مستحکم اصولی شما هر کس طبق برداشت خودش حرف بزند و اظهارنظر کند؛ اما نسبت به خودشان چنین چیزی را اجازه نمیدهند! هیچ کس در سطح دنیا اجازه ندارد نسبت به منافع امریکا نگاه چند قرائتی داشته باشد. هر جا منافعشان اقتضاء کند، با قاطعیت وارد میشوند. اگر بپرسند بر چه اساس وارد شدهاید، یک مبنای فکری هم برایش درست میکنند! همین چند روز قبل از این، گفته شد که طرحی در کنگره امریکا مطرح شده که رئیس جمهور این کشور حق داشته باشد مخالفان خودش را در هر نقطهای از دنیا ترور کند! اگر بپرسند چرا، استدلالی برای آن مطرح میکنند؛ استدلالی که توجیه کننده منافع امریکاست؛ اما از من و شما میخواهند ما هم با همان دید به آن استدلال نگاه کنیم و با همه وجود و با همه ایمان آن را بپذیریم. زورگویی از این بالاتر؟!
چهار پنج سال قبل از این، در الجزایر انتخابات آزادی برگزار شد؛ اما تا دیدند این انتخابات به پیروزی چند نفری که آنها را نمیپسندیدند، منتهی خواهد شد، سازماندهی و کمک کردند و یک کودتای نظامی به راه انداختند و مردم را سرکوب کردند. همه هم در دنیا اعتراف میکردند که آن انتخابات، آزاد بود؛ مظهری از مردمسالاری - و به قول آنها دمکراسی - بود؛ اما درعینحال کوبیدند و سرکوب کردند! اگر کسی سؤال میکرد چرا سرکوب میکنید، برایش استدلالی مطرح میکردند: چون اسلامگراها سر کار میآیند و آنها با نظرات ما در زمینه مسائل جهانی و دمکراسی مخالفند! یعنی برای خودشان پایههای اصولىِ فرهنگی و فکری را تعریف میکنند؛ به هیچ کس هم در دنیا اجازه نمیدهند که در این پایهها مناقشه و خدشهای کند و حرف مخالفی بزند؛ اما پایههای فکری شما و اصول و مبانی و ارزشها و دلبستگیهای مستحکم و اثباتشده فکری اسلامی را مورد مناقشه قرار میدهند و اگر بگویید چرا، اعتراض میکنند: چند قرائتی است؛ این یک قرائت است، آن هم یک قرائت است؛ لذا به پلورالیزم فرهنگی معتقد میشوند! اگر بگویید چرا، شما را به دُگم بودن و تحجّرگرایی متّهم میکنند که چرا شما با پلورالیزم فرهنگی مخالفید؛ در حالی که خودشان در زمینه تعریف منافع و مفاهیمی که این منافع بر آن مبتنی است، بههیچوجه معتقد به پلورالیزم نیستند و آن را قبول نمیکنند! اینهاست که بایستی جوان مسلمان و جوان دانشجو، از سر آگاهی نسبت به این اهداف و مطامع فکر کند، تصمیم بگیرد، حرف بزند و اقدام کند. عدّهای به عنوان حرف نو، همان حرفها را به فارسی برمیگردانند و دربارهاش حرف میزنند و مقاله مینویسند و همه ارزشهای یک انقلاب و پایههای مستحکم فکری یک ملت را مورد خدشه و مناقشه قرار میدهند. در حالی که اینها حرف نو نیست؛ اینها حرفهای شناخته شده است؛ منشأ این حرفها و انگیزه گویندگانشان هم معلوم است. کسانی که این فکر و فرهنگ را تولید کردهاند، برای همین مقصود بوده است که بر ملتها و کشورها و فرهنگهای دیگران مسلّط شوند. آیا این درست است که ما بیاییم حرف آنها را ترجمه و تکرار کنیم؟!
البته دانشگاه در این زمینه میتواند نقش مهمی داشته باشد. بنده طرفدار دانشگاهی هستم که اصولی، اعتلاطلب، روبهمردم، فعّال و از لحاظ علمی و فکری پُرنشاط باشد. هرگز من دانشگاه و دانشگاهی را به محافظهکاری و اکتفا به آنچه که امروز از فکر و فرهنگ و معرفت در دست دارند، توصیه نمیکنم؛ نه، دانشگاه باید دائم نردبان تعالی را طی کند و پیش برود. من معتقدم محافظهکاری و اکتفای به آنچه که داریم و نداشتن همت و بلندپروازی در همه زمینههای فکر و فرهنگ، قتلگاه انقلاب است. انقلاب اساساً یعنی گام بلند، که پشت سرش باید گامهای بلند دیگری برداشته شود. باید مفاهیم را درست فهمید و دانست و با حیطهبندی درست مفاهیم باید حرکت کرد.
امروز یکی از واژههای رایج، واژه «اصلاحطلبی» است. من در نماز جمعه هم گفتم، بارها هم تکرار کردهام؛ بنده معتقدم اصلاحطلبی جزو ذات انقلاب است. اصلاً انقلاب، یعنی یک حرکت بزرگ و رو به جلو، که این حرکت هرگز ایستایی ندارد و به طور دائم پیشرونده است. این پیشروندگی یعنی همان اصلاحطلبی. البته اگر امریکاییها بخواهند بیایند به ما درس اصلاحطلبی بدهند و بگویند شما این کارها را بکنید تا اصلاحطلب باشید، بدیهی است که ما قبول نمیکنیم؛ زیرا آن چیزی که آنها اصلاحطلبی میدانند، عین ارتجاع به گذشته است. اگر امروز به جای حکومت مردمىِ پُرنشاطِ مستقّلِ شجاعِ جمهوری اسلامی در این کشور، یک حکومت پادشاهىِ مرتجعانه مطیع غرب بود، اینها آن را اصلاحطلب میدانستند. آنگونه اصلاحطلبی برای خودشان خوب است. اگر آن نوع اصلاحطلبی خوب است، بروند برای خودشان عمل کنند. اصلاحطلبی - با معنای درست این کلمه - جزو لاینفک انقلاب است و یک دانشجوی مسلمان نمیتواند اصلاحطلب نباشد. اصلاحطلبی یک پُز سیاسی نیست؛ از این به عنوان یک پُز سیاسی و وسیلهای برای جذب دل این و آن نباید استفاده کرد؛ از آن برای موجّه کردن چهره نباید استفاده کرد. اصلاحطلبی، یک تکلیف و یک مجاهدت است. دولت و ملت موظّفند اصلاحطلب باشند؛ البته اجازه ندهند که اصلاحطلبی را دیگران برای آنها تعریف کنند. خودشان باید اصلاح خودشان را بشناسند، جستجو کنند، تشخیص دهند و تعریف کنند. نقطه مقابلش هم اصلاحطلبىِ امریکایی و اصلاحطلبىِ بیگانهپسند است.
یکی از حرفهایی که امروز محور جنگ روانی دشمن است - که لازم است آن را بگویم - این است که میگویند نسل سوم انقلاب از ایدههای انقلاب جدا شده است! بعد به دنبالش یک فلسفه هم میگذارند - مثل همه فلسفههای قلاّبی و دروغین و جعلی که فقط برای توجیه یک حرف دروغ و غلط درست میکنند - تا کسی جرأت نکند بگوید این حرف غلط است. میگویند این حرف متّکی به یک فلسفه است! آن فلسفه چیست؟ آن فلسفه این است که همواره در همهی انقلابها، نسل سوم از آن انقلاب رو برگرداندهاند! حرف دروغ، حرف غلط، حرف چرند! کدام انقلابها را میگویید؟ در سال 1789 در فرانسه انقلاب شده؛ اما نه نسل سوم، نه نسل دوم، بلکه همان نسل اوّل از انقلاب برگشتند! بعد از چهار، پنج سال، یک حرکت علیه انقلابیّونِ اول به وجود آوردند و سه، چهار سال قدرت را قبضه کردند؛ باز بعد از چهار، پنج سال علیه آنها فعّالیت شد. به سال 1802 که رسید، چنان ماهیّت این انقلاب دگرگون شده بود که کسی مثل ناپلئون توانست بیاید و تاج پادشاهی را روی سرش بگذارد! یعنی کشوری که علیه سلطنت مبارزه کرده بود و لویی شانزدهم را زیر گیوتین گذاشته بود، بعد از ده، دوازده سال وضعش به گونهای شد که ناپلئون بناپارت آمد و تاج شاهی را بر سرش گذاشت و خودش را امپراتور نامید و سالها هم در آن کشور حکومت کرد؛ بعد هم تا نزدیک به هشتاد، نود سال رژیمهای سلطنتی - البته سلطنتهای گوناگون و سلسلههای مختلف - در فرانسه پابرجا بود، که دائماً در حال جنگ و ابتذال و فساد بودند! آن انقلاب به نسل سوم که هیچ، به نسل دوم هم نرسید؛ چون پایههای انقلاب، پایههای سستی بود. امروز بعد از گذشت دو قرن، بعضی کسان در جمهوری اسلامی خجالت نمیکشند؛ میآیند ایدههایی که در زمان خودش یک انقلاب را نتوانسته بود به سامان برساند، با تیتر درشت به انقلابیّون ایران تقدیم میکنند؛ انقلابیونی که توانستهاند عظیمترین انقلاب را با پایههای مستحکم به وجود آورند و سالهای متمادی آن را در مقابل توفانها حفظ کنند.
انقلاب اکتبر شوروی هم به نسل سوم نرسید. هنوز شش، هفت سال از پیروزی انقلاب نگذشته بود که استالینیسم بر سرِ کار آمد. استالینی بر سرِ کار آمد که امروز در دنیا هر کس را بخواهند به گردنکلفتی و زورگویی و ظلم و بیملاحظگی و دوری از انسانیت متهم کنند، به استالین تشبیه میکنند! درست هم هست؛ استالین واقعاً مظهر این صفات بد بود. حکومت به اصطلاح کارگری، که برای طبقات ضعیف تشکیل شده بود، به حکومت استبدادِ مطلق فردی تبدیل شد! استالین حتّی به حزب کمونیست هم که در نظام شوروی همهکاره بود، اجازه نمیداد که در زمینههایی تصمیمگیری کند. با آن وضعیت خشن و عظیم، استالین یک حکومت مطلقه سیوچند ساله را ادامه داد؛ هیچ کس هم جرأت نداشت اعتراض کند. شاید شما ماجرای آن تبعیدهای عجیب را شنیده باشید. اولین کتابی که بعد از فروپاشی حکومت شوروی در تشریح اوضاع اختناقآمیز دوران اتحاد جماهیر شوروی منتشر شد، یک رمان است - که الان اسمش یادم نیست - دو جلدش به فارسی ترجمه شده که من آن را خواندهام؛ بسیار هم قشنگ نوشته و اوضاع آن زمان را تشریح کرده است. این تازه مربوط به اوضاع بعد از استالین است که وضعیت کاملاً فرق کرد، اما روش آن استبداد باقی ماند. بنابراین مسأله نسل دوم و سوم و این حرفها نبود؛ همان اوایل کار، همه چیز از دست رفته بود.
این کدام فلسفه است، با کدام انقلاب تطبیق شده و در کجا تجربه شده که نسلهای سوم انقلاب، از انقلاب برمیگردند؟ نخیر، این بسته به این است که ایده آن انقلاب چه باشد. اگر ایدههای یک انقلاب بتواند نسل دوم و سوم و دهم را به خاطر اصالت و صحّت خود قانع کند، آن انقلاب عمر ابدی خواهد داشت. ایدههای انقلاب اسلامی، ایدههایی هستند که عمر ابد دارند. عدالتخواهی هیچ وقت کهنه نمیشود؛ آزادیخواهی و استقلالخواهی هیچ وقت کهنه نمیشود؛ مبارزه با دخالت بیگانگان هیچ وقت کهنه نمیشود. اینها ایدههایی است که همیشه برای نسلها جاذبه دارد. تئوریسینهایشان نشستند بافتند، سادهلوحان هم در اینجا باور کردند؛ گفتند نسل سوم انقلاب ایدهها را پس میزند و چون جاذبهی انقلاب کم میشود، ما میتوانیم برویم انقلاب را از دست انقلابیون خارج کنیم و به دست خودمان بگیریم! «خودمان» یعنی چه کسانی؟ یعنی کسانی که قبل از انقلاب، سالها بر این کشور مسلّط بودند! من میگویم این فکر، بسیار سادهلوحانه و ابلهانه است. مطمئن باشند همان شور و هیجان و ایمان و عواطفی که در نسل جوانِ آن روز وجود داشت و توانست آن کار را بکند، در این نسل جوان هم موجود است. بدانند هر سنگی به سمت انقلاب پرتاب کنند، کمانه میکند و به سر و روی خودشان برمیگردد. انقلاب کهنه نمیشود و آتش انقلاب آنگاه که با انبار پنبه پوسیده آنها درگیر شود، باز هم تازه خواهد بود و خواهد سوزاند.
و اما در خصوص دانشگاه. من معتقدم که دانشگاه پایگاه اصلی انقلاب بوده و باز هم خواهد بود. نسل جوان دانشجو اجازه نخواهد داد که دانشگاه خانه امن دشمنان این ملت و فریبخوردگان بیگانه شود. یک روز محاسبات غلطی کردند، از دست خود دانشجویان تودهنی خوردند. امروز هم مثل این که باز عدّهای دوباره میخواهند همان محاسبات غلط را بکنند؛ ولی مطمئن باشند که از دست خود دانشجویان باز هم تودهنی خواهند خورد.
البته من معتقدم که دانشگاه خودکفاست و به تزریق نیروی کمکی از بیرون احتیاج ندارد. امتیازی که دانشگاه سال 79 بر دانشگاه سال 59 دارد، این است : امروز نسل اساتید نیز همان نسل مؤمن و متعهّدی است که ما آن را در سال 59 بسیار کم داشتیم. نمیگویم نداشتیم،اما بسیار کم داشتیم. امروز بحمداللَّه دانشگاههای ما از استاد مؤمن، از دانشجوی مؤمن و از مدیران مؤمن سرشار است. بنابراین من از دانشگاهها نگرانی ندارم. البته به شما دانشجویان میگویم، سنگربان این سنگر شمایید. مواظب باشید خاکریزهایتان سست نشود. دائم خاکریزها را ترمیم کنید. خاکریزها، خاکریزهای فرهنگی و فکری است؛ اینها را ترمیم کنید. خودسازی فکری و اخلاقی و انقلابىِ درونىِ دانشجویان یک فریضه است - چه هر دانشجویی نسبت به خودش، چه به معنای درون دانشگاه و محیط دانشگاه - این خودسازی، همان ترمیم خاکریزها و سنگرهاست.
امروز در دانشگاه بحث آزادی، بسیار تکرار میشود. بعضی میگویند آزادی دادنی نیست، گرفتنی است. من میگویم آزادی، هم دادنی است، هم گرفتنی است، هم آموختنی است. «آزادی دادنی است» یعنی چه؟ یعنی مسؤولان حکومتها اجازه ندارند حق طبیعی آزادی - یعنی آزادیهای قانونی - را از کسی سلب کنند. البته این لطفی نیست که حکومتها میکنند؛ باید آزادی را بدهند و این یک وظیفه و تکلیف است. «آزادی گرفتنی است»، یعنی هر انسان آگاه و باشعوری در جامعه باید با حقِّ آزادی و حدود خودش آشنا باشد و آن را مطالبه کند و بخواهد. و اما «آزادی آموختنی است»، یعنی آزادی آداب و فرهنگی دارد که باید آن را آموخت. بدون فرهنگ و ادب آزادی، این نعمت بزرگ برای هیچ کس و هیچ جامعهای - چنان که شایسته است - فراهم نخواهد شد. اگر در جامعه، ادب آزادی وجود نداشته باشد و افراد چگونگی استفاده از آن را ندانند، مطمئن باشند آزادی را - که برای یک جامعه فعّال و کوشا و پیشرو یک ضرورت است - از دست خواهند داد و از نظر اسلام این برای یک جامعه فاجعه است. آزادی که از دست برود، فاجعه است. از نظر اسلام هر نوع استبداد و دیکتاتوری - چه دیکتاتوری فردی، چه دیکتاتوری دستجمعی؛ دیکتاتوری دستجمعی هم مثل دیکتاتوری فردی است، فرقی نمیکند؛ دیکتاتوری حزبی هم مثل دیکتاتوری فردی است؛ گاهی بدتر هم هست - و اینکه یک نفر بخواهد با رأی برخاسته از نفسانیّاتِ خودش سرنوشت مردم را به دست بگیرد، مردود است و اگر در جایی پیش بیاید، فاجعه است. اگر ندانیم چگونه باید با آزادی معامله کنیم و فرهنگ و ادب آزادی را نشناسیم، اینگونه خواهد شد. عدّهای میخواهند اینگونه شود. عدّهای میخواهند با آشنا نبودن ما با فرهنگ آزادی، هرج و مرج به وجود آورند تا مردم، تشنه یک استبداد قدرتمند شوند. در بعضی از جوامع، کار هرج و مرج و اغتشاش و بیانتظامی و بیانضباطی به جایی میرسد که مردم آرزو میکنند کاش آدم مستبد و قلدری بیاید و نظم را برقرار کند! عدّهای میخواهند کار این جامعه را به آنجا بکشانند. به قدری از آزادی بد و غلط استفاده کنند و غیرمتعهّدانه با افکار و احساسات و ایمان و دلبستگیهای مردم و نیازهای جامعه بازی کنند تا جامعه را به خروش آورند. اینها دشمنان آزادیاند. آزادی را نباید بدنام کرد. از آزادی نباید دشنهای ساخت و سینه حافظان آزادی را هدف قرار داد. با آزادی نباید بازی کرد. کسانی که نام آزادی را میآورند، ولی به فرهنگ آزادی مطلقاً پایبند و متعهّد نیستند، به آزادی ضربه میزنند. اینها طرفدار آزادی نیستند. اینها به آزادی خیانت میکنند. آزادی نباید وسیله قانونشکنی و تیشه زدن به ریشه نظام جمهوری اسلامی باشد. در شرق و غرب عالم، هیچ نظامی کسانی را که تیشه برمیدارند و به ریشه آن نظام میزنند، پذیرایی نمیکند؛ اما جمهوری اسلامی این کرامت را کرد. مدتی طولانی کسانی به نام آزادی، با ایمان و دلبستگیهای مردم هر کار خواستند، کردند. جمهوری اسلامی هم - حال به هر دلیلی - سکوت کرد؛ نظام هم تحمّل و به تعبیری کرامت کرد.
من به عنوان خدمتگزار شما و برادر مجموعه جمع حاضر و به عنوان کسی که دلبسته و علاقهمند به حیثیّت شماست و مجموعه دانشجویان را دوست میدارد، به شما عرض کنم: جمهوری اسلامی و مسؤولان آن بعد از این نه حق دارند و نه تصمیم دارند که در مقابل کسانی که میخواهند با شعار آزادی علیه منافع مردم، علیه خود آزادی و علیه سرنوشت این ملت اقدام و حرکت کنند، مماشات کنند. در محافلِ خودشان نشستند و گفتند ما میخواهیم براندازی قانونی کنیم! چیز عجیبی است! ما چیزی به اسم براندازی قانونی نمیشناسیم. هر حرکت و تلاشی که به قصد براندازی صورت گیرد، شروع به محاربه است. حکم محارب هم در اسلام معلوم است. این مخصوص ما هم نیست؛ ما که این همه دشمن و معاند داریم و اینگونه در دنیا محاصره اقتصادی و تبلیغاتی شدهایم، باید بیشتر به فکر باشیم؛ اما دیگران نیز همینطور فکر میکنند.
ما از اوّلِ انقلاب دوگونه انقلابی داشتیم و انقلابیّون ما دو گونه نقش ایفا کردند. بعضی از انقلابیّون، انقلابیّونِ مثبت بودند؛ بعضی از انقلابیّون هم انقلابیّون منفی بودند. در اوایل انقلاب، انقلابىِ منفی به آن انقلابیای میگفتیم که از میدان کار و تلاش و حرکت، آنجایی که دردسری داشت، عقب میکشید. انقلابی بود، اما انقلابىِ وجاهتطلب و راحتخواه؛ انقلابیای که میگفت من مبارزهام را قبل از انقلاب کردهام، اکنون دیگر میخواهم احترام شوم. بنابراین، چنین کسانی به میدان خطر و دردسر و آنجایی که چهار نفر آدم از انسان گلهمند میشوند، وارد نمیشدند.
یک عدّه هم انقلابىِ مثبت بودند. حاضر بودند آبرویشان را هم خرج کنند. آنجایی که فکر میکردند وجودشان میتواند کمکی بکند، با همه وجود حاضر بودند. اگر جبهه بود، یکطور؛ اگر دانشگاه بود، یکطور؛ اگر میدان فرهنگی یا سیاسی بود، وارد میدان میشدند. انقلابىِ منفی، خودش را از کار کنار میگیرد؛ اما اگر یک وقت کاری هم به دستش افتاد، مثل آدمهایی که هیچ کاری در دستشان نیست، حالت منفیبافی و شکل اپوزیسیون به خودش میگیرد؛ کأنّه در هیچ کاری مسؤولیت ندارد! انقلابىِ مثبت حتّی اگر هیچکاره هم باشد، خودش را مسؤولترین افراد میداند و وارد میدان میشود.
من میخواهم به شما عرض کنم: عزیزان من! جوانان! انقلابىِ مثبت باشید. دانشگاه باید انقلابیّون مثبت پرورش دهد؛ این ملت و این تاریخ به شما نیاز دارد؛ باید خودتان را آماده کنید. اگر شما در میدان باشید، آینده بسیار درخشانی در انتظار این کشور است. ما امروز از لحاظ بعضی از امتیازات در دنیا بینظیریم؛ از لحاظ بعضی از امتیازات هم کمنظیریم. ما از لحاظ موقعیت سوقالجیشی، از لحاظ ارتباط و اتّصالِ این دو بخش عالم و از لحاظ وقوع در منطقهای که از لحاظ اقلیمی دارای شرایط بسیار متنوّعی است و برای انواع و اقسام کار آماده است، جزو کشورهای کمنظیریم. از لحاظ بعضی از منابع در دنیا بینظیریم؛ حداقل از لحاظ اجتماع این همه منابع گوناگون زیر زمینی در دنیا بینظیریم؛ نفت و گاز و امثال این منابع از یک طرف، منبع نیروی انسانی از طرف دیگر. ما این همه جوان داریم، آن هم نه جوان گیجِ بیاستعداد. جوان ایرانی، جوان بااستعداد و هوشیار و آگاه است.
اگر ملت و دولت با همکاری هم، با امید به آینده، با اتّحاد و همدلی، با دور ریختن بعضی از حرفهایی که دشمن میخواهد بهزور در مغز این ملت تزریق کند، وارد میدان شوند - کمااینکه الحمدللَّه وارد میدان هستند - و تلاششان را منسجمتر کنند، شما بدانید در آینده نه چندان دوری - که شما قطعاً آن آینده را خواهید دید - کشور ما به اوج اعتلاء خواهد رسید. این حق و سهم ما از امکانات بشری دنیاست. ما استعداد داریم، ما تاریخ داریم، ما در قرن چهارم هجری - یعنی قرن دهم میلادی - دوران شکوفایی داشتیم. میدانید که قرن دهم میلادی، تقریباً قرن آغاز قرون وسطای معروف اروپاست که شش، هفت قرن هم طول کشیده است. البته قرون وسطی از قرن دهم هم شروع نشده است - قبل از آن شروع شده بود - اما قرن دهم اوج تاریکی اروپاست. میدانید قرن دهم میلادی و قرن چهارم هجری در ایرانِ شما و در محیط اسلامی چه خبر بود؟ قرن چهارم هجری، قرن شکوفایی علم و فلسفه در کشور شما و در دنیای اسلام است؛ قرن ابنسینا؛ قرن فارابی؛ قرن رازی؛ قرن حکمای بزرگ الهی؛ قرن شخصیتهایی که بعضی از آثار علمی آنها دنیا را تا همین روزهایی که من و شما زندگی میکنیم، هنوز در تسخیر خود دارد. امروز ایران بلاشک از دورانی که ابنسینا و فارابی و خوارزمی و رازی و شیخ طوسی و سایر دانشمندان را پروراند، برای پرورش چنین شخصیتهای بزرگی به مراتب آمادهتر است. چرا نمیخواهند بگذارند؟ اگر آنها نمیخواهند بگذارند، چرا من و شما تسلیم شویم؟ چرا من و شما طبق میل آنها عمل کنیم؟ چرا باید جوان یا سیاستمدار یا فرهنگىِ ایرانی درست همان کاری را بکند که طرّاحان سیاسی امریکا و صهیونیستها و دیگران برای تسلّط مجدّد خودشان بر ایران به آن احتیاج دارند؟! این ننگ است! هیچ کس هم نفهمد، در دل خودمان ننگ است. باید محصول دانشگاههای ما، انقلابىِ مثبت، انقلابىِ فعّال، انقلابىِ مسؤول، انقلابىِ متعهّد و امیدوار باشد؛ که من امیدوارم چنین هم باشد. من به محیط دانشگاهها که نگاه میکنم - از جمله محیط این دانشگاه عزیز - همین را مشاهده میکنم.
نکته آخر مربوط به دانشجویان المپیادی و دانشجویان برجسته علمی است که در این دانشگاه و بعضی دانشگاههای دیگر هستند. من دو نکته را راجع به اینها بگویم: نکته اوّل این است که دولت و مسؤولان باید قدر اینها را بدانند و برایشان امکانات فراهم کنند. برجستههای ذهنی و فکری، فقط هم آنها نیستند؛ در میان دانشجویان و اساتید جوان و غیرجوان، افراد زیادی داریم که اینگونهاند - که در امتحانها و تجربهها و مسابقههای گوناگون، این برجستگی کاملاً آشکار شده است - دولت باید قدر اینها را بداند و وسایل را برای پیشرفت علمیشان فراهم کند تا نیازی احساس نکنند که از محیط خودشان دور شوند.
نکته دوم این است که خودِ آنها این ضریب هوشی و حافظه و استعدادشان را ملی بدانند؛ اینها ثروتهای ملی است؛ ثروتهای شخصی که نیست. از آن برای کشور و ملت و خانوادهشان استفاده کنند؛ اینها امانت و سرمایههای خداداد است؛ ملک خصوصی نیست. نگویند دولت به ما نرسید. اگر هم دولت نرسیده باشد، این عذر نمیشود. این را گفتم تا این جوانانِ خوبی که انشاءاللَّه پانزده سال، بیست سال دیگر چهرههای علمىِ برجستهای خواهند شد، حرف امروز ما یادشان باشد.
پرسش و پاسخ با دانشجویان
سؤال: نظر شما درباره نشریات و مطبوعات چیست؟ آیا نحوه برخورد قضایی را تأیید میکنید؟
پاسـخ: این سؤال را خیلی از من میپرسند. پاسخ من این است: من مطبوعات را یک پدیده ضروری و لازم و اجتناب ناپذیر برای جامعه خودمان و هر جامعهای که بخواهد خوب زندگی کند، میدانم. برای مطبوعات هم سه وظیفه عمده قائلم: وظیفه نقد و نظارت، وظیفه اطّلاع رسانی صادقانه و شفّاف، وظیفه طرح و تبادل آراء و افکار در جامعه. معتقدم که آزادی قلم و بیان، حقِ مسلّم مردم و مطبوعات است. در این هم هیچ تردیدی ندارم و این جزو اصول مصرّحه قانون اساسی است. معتقدم اگر جامعهای مطبوعات آزاد و دارای رشد و قلمهای آزاد و فهمیده را از دست بدهد، خیلی چیزهای دیگر را هم از دست خواهد داد. وجود مطبوعات آزاد، یکی از نشانههای رشد یک ملت و حقیقتاً خودش هم مایه رشد است؛ یعنی از یک طرف رشد و آزادگی ملت، آن را بهوجود میآورد؛ از طرف دیگر،آن هم به نوبه خود میتواند رشد ملت را افزایش دهد. البته معتقدم در کنار این ارزش، ارزشها و حقایق دیگری هم وجود دارد که با آزادی مطبوعات و آزادی قلم، آن ارزشها نباید پامال شود. هنر بزرگ این است که کسی بتواند هم آزادی را حفظ کند، هم حقیقت را درک کند، هم مطبوعات آزاد داشته باشد، هم آن آسیبها دامنش را نگیرد. باید اینگونه مشی کرد.
در مورد برخورد قضایی باید بگویم، در کار دادگاه و حکم قضایی، هیچکس - که این شامل بنده هم میشود - نه حق دارد دخالت کند و نه دخالت میکند. قاضی باید بتواند آزادانه تصمیم بگیرد. نباید فشاری علیه و له قاضی وجود داشته باشد. علیه این حکم یا آن حکم نباید فشاری وجود داشته باشد. علیه قاضی نباید جوّسازی شود. قاضی باید بتواند فارغ از فشار جوّ، طبق قانون حکم صادر کند. بنابراین دخالت نباید بشود و تا آنجایی که من اطّلاع دارم، در کار دادگاههایی که مربوط به نشریات بوده، دخالتی هم نشده است. من معتقدم که نظارت بر مطبوعات، یک وظیفه و یک کار لازم است. این مُرّ قانون اساسی و قانون مطبوعات و قانون عادی هم هست. بدون نظارت، یقیناً خواستهها و مصالح ملی از مطبوعات تأمین نخواهد شد. بعضی افراد خیال میکنند که افکار عمومی، منطقه آزاد و بی قید و بندی است که هر کار خواستند، با آن بکنند! افکار عمومی موش آزمایشگاهی نیست که هرکس هر کار خواست، بتواند با آن بکند. با تحلیلهای غلط و شایعهسازی و تهمت و دروغ، به ایمان و عواطف و باورها و مقدّسات مردم آسیب میزنند. این که درست نیست. بنابر این نظارت لازم است تا این کارها نشود. این یک وظیفه است و اگر انجام نگیرد، جای سؤال دارد که چرا انجام نمیگیرد. چه کسی موظف است ؟ در درجه اوّل دستگاههای دولتی و بعد دستگاههای قضایی. اگر دستگاههای دولتی وظیفه خود را انجام دهند، نوبت به دستگاه قضایی نمیرسد. اگر دستگاههای دولتی به هر دلیلی نتوانستند کاری را که بر عهده آنهاست، انجام دهند، قاضی باید وارد میدان شود. قاضی هم مثل داور است؛ از قاضی نباید انتظار داشت که حکم نکند. یک داور در میدان ورزش، به بازیکن خطا کار تذکّر میدهد و اخطار میکند. اگر تذکّر فایدهای نکرد، به او کارت زرد نشان میدهد. اگر فایدهای نکرد، کارت قرمز نشان میدهد. آن کسی که به او تذکّر میدهند، اما قانع نمیشود و عمل نمیکند؛ دوباره تذکّر میدهند. فایدهای نمیکند؛ کارت زرد نشان میدهند. فایدهای ندارد؛ طبیعی است که قانون کارت قرمز به او نشان میدهد. چارهای نیست. از قاضی اصلاً نباید شِکوه داشت. کسی که غیر مسؤولانه میخواهد هدایت افکار مردم را به دست گیرد، صلاحیت این کار را ندارد. افکار عمومی باید با مطبوعات هدایت شوند. اگر کسی غیر مسؤولانه و خدای نکرده مغرضانه بخواهد این هدایت را در دست گیرد، یقیناً خطا خواهد کرد. هیچکس به راننده مست و خواب آلوده اجازه رانندگی نمیدهد. اگر اجازه رانندگی هم بدهند، شما سوار ماشین او نمیشوید.
کسی که قلم به دست میگیرد، باید تقوا، صداقت، عفاف و انصاف نسبت به دیگران جزو طبیعت ثانویاش بشود. من در صحبتی که اوایل امسال کردم، گفتم که بعضی از روزنامهها پایگاه دشمنند. بعضی افراد تعجب کردند! من اخیراً شنیدم که اسناد سازمان سیا در خصوص نقش آن سازمان در مطبوعات قبل از 28 مرداد منتشر شده است. البته من خودم آن را ندیدم؛ اما آنچه که نقل کردند، بسیار جالب است. نشان میدهد که چه روزنامههایی با پول و هدایت و تغذیه سازمان سیا برای زمینهسازی کودتای 28 مرداد در همین تهران پخش میشد. البته در جاهای دیگر هم نمونههایش را دیدهایم: در شیلىِ دوران سالوادور آلنده، یکی از نقشهای مهم را روزنامهها داشتند؛ برای این که حکومت دو ساله آلنده را ناموفّق جلوه دهند و تمام افکار را علیه او بسیج کنند و بالاخره آن بلا را بر سرش بیاورند. البته آن روز کسی اعتراف نکرد؛ اما بعد همه فهمیدند که چه کسانی بودهاند و آنهایی که بر سرِکار آمدند، انگیزههایشان چه بود و از کجا دستور گرفته بودند و آنهایی که زمینهسازی کردند، چه کسانی بودند. نمیشود صبر کرد تا فاجعه اتفاق بیفتد، بعد آن را کشف بکنیم. امروز باید دید و با چشم باز حرکت کرد.
سؤال: آیا نهادها و دستگاههای مربوط به رهبری تحت نظارت و بازرسی هستند یا فوق نظارتند؟ آیا نمایندگان شما در نهادها و استانها نظارت میشوند؟
پاسـخ: من عرض میکنم، هیچکس فوق نظارت نیست. خودِ رهبری هم فوق نظارت نیست؛ چه برسد به دستگاههای مرتبط با رهبری. بنابراین همه باید نظارت شوند. نظارت بر کسانی که حکومت میکنند - چون حکومت بهطور طبیعی به معنای تجمّع قدرت و ثروت است؛ یعنی اموال بیتالمال و اقتدار اجتماعی و اقتدار سیاسی در دست بخشی از حکّام است - برای این که امانت بهخرج دهند و سوء استفاده نکنند و نفسشان طغیان نکند، یک کار لازم و واجب است و باید هم باشد. البته این تقسیم بندی - نهادهای زیر نظر رهبری و نهادهای غیر زیر نظر رهبری - تقسیمبندىِ غلطی است؛ ما چنین چیزی نداریم. طبق قانون اساسی، سه قوّه مجریّه و قضایّیه و مقنّنه زیر نظر رهبریاند. دستگاههای دیگر نیز همینطورند. زیر نظر رهبری بودن به معنای این نیست که رهبری، دستگاهی را مدیریّت میکند؛ اما بههرحال فرقی نمیکند؛ لازم است نظارت شوند. البته نظارتها در کشور ما متأسفانه هنوز تخصّصی، علمی و کارآمد نیست. در مواردی، بیطرفانه هم نیست؛ این را بایستی اعتراف کنیم. البته همه نهادهای دولتی و عمومی باید از محاسبه باکی نداشته باشند. گفت: «آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است». حسابشان را پاک کنند تا از محاسبه باکی نداشته باشند. بنابراین چنین نیست که دستگاههای مربوط به رهبری از نظارت معاف باشند؛ نه، بهنظر ما بازرسیها لازم است. البته الان هم هستند و نظارت هم میشوند. البته معنای این حرف این نیست که هیچ خطایی اتفاق نمیافتد؛ اما بنابر مسامحه کردن و اجازه خطا دادن نیست.
سؤال: شما از چه کانالهایی و چگونه در جریان امور و مسائل جامعه قرار میگیرید؟ آیا همه چیز را به شما میگویند؟
پاسـخ: من از طُرق رسمی و غیر رسمی سعی میکنم با واقعیّات در تماس باشم. گزارشهایی که به من داده میشود، بسیار متنوّع است. هم گزارشهای دستگاههای مختلف اطّلاعاتی است - چه اطّلاعات مربوط به وزارت اطّلاعات، چه آنچه که مربوط به اطّلاعات نیروهای مسلّح است، چه آنچه که مربوط به بعضی از دستگاههای خبر رسانىِ دستگاههای دولتی است - هم بخشی از دفتر ما کارش اطّلاع رسانی است؛ مثل دفتر ارتباط مردمی و دفتر بازرسی، که اینها از طریق نامه و تلفن مرتباً با مردم در تماسند. با اشخاص و تیپهای مختلف اجتماعی هم ملاقاتهای فراوانی دارم و نامه هم زیاد دریافت میکنم. بههرحال گوش من، گوش فعّالی است؛ اما در عین حال مدّعی نیستم که همه چیز را میدانم. ممکن هم نیست که همه چیز را بدانم؛ البته ممکن است چیزهایی را بدانم و چیزهایی را هم ندانم. معتقدم که برای یک مسؤول در دستگاه حکومتی - اعم از مسؤولیتی که بنده دارم یا مسؤولیتی که دیگر مسؤولان دارند - انقطاع از واقعیّات و دوری از مردم، عامل انحطاط است. معتقدم که یک مسؤول نباید اجازه دهد که از واقعیّات جامعه و از خبرهایی که در جامعه جاری است، دور بماند. البته انقطاع از مردم - که در تعبیر امیرالمؤمنین علیهالسّلام احتجاب از مردم است؛ یعنی حجاب داشتن و با مردم هیچ مواجه نشدن - چیز بسیار خطرناکی است. حضرت به مالک اشتر فرمودهاند: «قلّة علم بالأمور»؛ به خاطر احتجاب از مردم، آگاهی انسان از همه چیز کم میشود. البته من به خانههای اشخاص هم میروم. یکی از کارهایی که بحمداللَّه من از اوایل ریاست جمهوری تا بهحال انجام دادهام - البته گاهی بیشتر است، گاهی کمتر - این است که به منازل اشخاصی از آحاد و تودههای مردم میروم، روی فرششان مینشینم، با آنها حرف میزنم و زندگیشان را از نزدیک لمس میکنم. البته به شما عرض کنم، اطّلاع از مردم، یک بخش از اطّلاع است؛ بخش دیگرش اطّلاع از دشمن است. کسی از من نپرسید که شما از دشمن هم اطلاعی دارید یا نه؟! ولی من خودم عرض میکنم: بله، بنده از دشمنان هم بیاطّلاع نیستم. خیلیها خیال میکنند که ما گاهی تیر به تاریکی میاندازیم و از دشمن صحبت میکنیم. نه؛ تیر به تاریکی انداختن نیست؛ میدانیم و حس میکنیم که دشمن حضور دارد. اتّفاقاً همین چند روز قبل بعضی از مطبوعات امریکا خبر از اظهارات رئیس سازمان سیا دادند که در بعضی از روزنامههای ما هم منعکس شد. او گفته بود ما در فلان تعداد کشور - از جمله ایران را هم اسم آورده بود - مأموران سازمان خودمان را فعّال کردهایم که زبان مادریشان، زبان آن کشورهاست. بعد بخصوص اسم ایران را آورده بود و گفته بود ما مأمورانی داریم که زبان مادریشان فارسی است و متوسّط سنّیشان هم سی سال است. ممکن است برای بعضی این سؤال پیدا شود که چرا این حرفها را میگویند. وقتی اطّلاعاتی زیاد و سرریز میشود، برای صاحب آن اطّلاعات اهمیتش کم میشود؛ لذا از گوشه و کنارِ حرفها خیلی چیزها میشود فهمید. بله، ندیدنِ دشمن هنر نیست.
در زمان حافظ، چهار امیر پشت سر هم بر شیراز حکومت کردند که یکی از آنها شاه شیخ ابواسحاق است - البته اسمش شیخ است، اما شیخ نبوده - حافظ هم در چند جا اسم او را آورده؛ چون به او بسیار علاقهمند بوده است. شاه شیخ ابواسحاق، هم جوان، هم زیبا و هم بسیار عیّاش بوده است. امیر مبارزالدّین - که یکی از پادشاهان آن منطقه بود - از کرمان حرکت کرد و به طرف شیراز آمد و قصد داشت این شهر را بگیرد. برای حمله به شیراز، آرام میآمد تا شیرازیها نفهمند و او ناگهان شیراز را محاصره کند و فرصت دفاع به آنها ندهد. بعضی از مردم از ماجرا آگاه شدند، مأموران حکومت هم قضیه را فهمیدند؛ اما کسی اصلاً جرأت نمیکرد موضوع را به شاه شیخ ابواسحاق خبر دهد. دشمن نزدیک شیراز رسید و تمام منطقه جلوِ حصار شیراز را اردو زد. وزیر شاه شیخ ابواسحاق بالاخره دید اینطوری نمیشود؛ فردا دشمن به شهر حمله میکند و پادشاه خبر ندارد که دشمن پشت شهر است. آیا این برای یک مسؤول هنر است که نداند دشمن کجاست؟! وزیر پیش شاه شیخ ابواسحاق آمد، اما دید جرأت نمیکند مستقیم به او بگوید! لذا از راهش وارد شد؛ گفت هوا خیلی خوب و بهاری است و صحرا سبزهزار است؛ آیا میل ندارید بالای پشت بام قصر بروید و بیرون را تماشا کنید؟ به این بهانه پادشاه را از داخل قصر بیرون کشید و بالای قصر برد. وقتی پادشاه روی پشت بام رفت و نگاه کرد، دید کسانی در بیابان اردو زدهاند. پرسید این اردو مربوط به کیست؟ گفت متعلّق به امیر مبارزالدّین است. گفت چه موقع آمدهاند؟ گفت - مثلاً - ده روز است. این پادشاه بیغیرت و بیعرضه به جای این که بلافاصله بیاید و لباس جنگ بپوشد - البته بعد هم جنگ کرد و ابتدا اسیر و سپس کشته شد - گفت اینها حیفشان نیامد در این هوای خوشِ بهاری به جنگ آمدند! اینگونه نمیشود انسان مسؤولیتهای مهم جامعه را بر عهده گیرد.
سؤال: نظر شما راجع به خشونت چیست؟ شما از رحمت و منطق و گفتگو میگویید، اما همچنان کسانی از جناحهای گوناگون بر طبل خشونت میکوبند. این را چگونه باید علاج کرد؟
پاسـخ: درباره خشونت از دو منظر میشود نگاه کرد؛ یا به عبارتی اینطور بگوییم: در دو فاز میشود مسألهی خشونت را مورد ملاحظه قرار داد. یک فازِ اخلاقی و حقوقی است، یک فازِ تبلیغاتی و جنگ روانی است. اینها را نباید با هم مخلوط کرد. در زمینه حقوقی و اخلاقی، تکلیف ما با خشونت معلوم است. بارها هم گفتهایم که هر کس به صورت غیر قانونی به حقوق افراد تعدّی میکند و خشونت میورزد، محکوم است. اسلام هم عقیدهاش همین است. در اسلام حتّی مجازاتهایی مثل حد و قصاص و امثال اینها، برای جلوگیری از خشونت است. کسی که آدمکشی و دزدی در سرشت اوست، برای اینکه جلوِ او را بگیرند، حد و قصاص و مجازاتی معیّن کردهاند. دراینباره هیچ بحثی نیست. بنده بارها گفتهام، در نماز جمعه هم گفتهام که با یکی دانستن معنای خشونت و مجازات اسلامی مخالفم؛ از هر جناحی هم باشد، فرق نمیکند. وقتی کار بدی صورت گرفت، نمیشود گفت که مثلاً فلان جوانِ خوب، یا فلان جوانِ فلان جناح، یا فلان جوان وابسته به فلان جا این کار را کرده، پس از بدی آن کار یک مقدار کم میشود؛ نه. وقتی بد است، بد است؛ در این هیچ بحثی نیست. اما یک فاز تبلیغاتی هم وجود دارد که یک جنگ روانی علیه انقلاب راه انداخته است. اوّلین بار چه کسانی اسم خشونت را به عنوان یک نقطه منفی برای کشور ما در دنیا مطرح کردند؟ همان کسانی که دستشان تا مرفق در خون بیگناهان فرو رفته است - یعنی امریکاییها - همان کسانی که تا بهحال هر کسی را میخواستند، در دنیا غیرقانونی ترور میکردند؛ اما حالا میخواهند آن را قانونی کنند! اینها هستند که از خشونت دم میزنند و خشونت را تقبیح میکنند. رادیوی صهیونیستی و صهیونیستها هستند که راجع به خشونت بحث میکنند. اینها به صورت مسائل سیاسی و تبلیغاتی مطرح میشود. چیزی نیست که انسان بتواند آن را به عنوان یک واقعیت در نظر بگیرد، تا بخواهد درباره آن اظهارنظری کند. از این هم نباید غفلت کرد. عدّهای تشنه قدرتند، یا مریضند و یا سفیهاند؛ لذا همان حرفها را مجدّداً تکرار میکنند. امام بزرگوار را که مظهر رحمت و عطوفت بود، به خشونت متّهم میکنند. امام یک انسان عارف و حقیقتاً مظهر رحمت بود؛ مردی که آن گونه با صلابت انقلاب را پیش میبرد، در مقابل مسائل عاطفی آنقدر دقیق بود. من چند بار این را در شخص امام تجربه کردم.
در یکی از سفرهای من به یکی از استانهای کشور، مادر اسیری که بعد، فرزندش به شهادت رسید، پیش من آمد و جملهای را که حاکی از ارادت به امام بود، گفت و تأکید کرد که من آن را به ایشان بگویم. من آمدم به امام گفتم، دیدم ایشان مثل یک انسانِ بهشدّت رنجور، درهم شد و اشک چشمش را پُر کرد. در زمان جنگ نیز که بچهها قلّکهای پولشان را برای کمک به جبهه به نماز جمعه آورده بودند و هدیه میکردند، من فردای آن روز خدمت امام رفتم. ایشان این منظره را از تلویزیون دیده بود و به قدری بههیجانآمده و متأثّر به نظر میرسید که من واقعاً تعجّب کردم!
امام مظهر احساس بود. انسانی عطوف، مهربان و بهشدّت عاطفی بود. چنین انسانی را به قساوت متّهم کنند. چرا؟ چون در زمان او - در قضیه عملیات مرصاد - حکم قانون نسبت به یک عدّه محارب و آدمکشِ جنایتکار اجرا شده بود. عدّهای با این مردم جنگیده بودند، که مجازات مشخّصی هم در قانون دارد. امام هم مُرّ قانون را اجرا کرده بود. البته امام که این کار را نکرده بود؛ دستگاههای مسؤولِ آن موقع انجام داده بودند؛ اما امام را به قساوت متّهم میکردند! امروز هم یک عدّه آدم غافل، یا سفیه، یا بیاطّلاع از نقشه دشمن، اینها را در داخل تکرار میکنند. اینها واقعاً ظلم است. کسی بیاید این را - که یک دعوای تبلیغاتی و یک جنگ روانی علیه انقلاب و امام و ارزشهای اسلامی است - به عنوان مبارزه با خشونت مطرح کند. این به مسأله خشونت چه ربطی دارد؟ نظر همه درباره خشونت معلوم است. همان وقتها امام علیه کسانی که گاهی در بعضی از برخوردها با آدمهایی که ظواهر را رعایت نمیکردند، قدری تندی بهخرج میدادند، اطلاعیّه تندی صادر کرد. آنها نیروهای انقلاب بودند، اما امام حتی علیه آنها اطّلاعیه صادر کرد؛ چون خشونت بهخرج میدادند و کارشان غیرقانونی و غیرمنطقی بود.
سؤال: چه تسهیلاتی برای اشتغال و ازدواج دانشجویان در نظر گرفته شده است؟
پاسـخ: در دیداری که چندی پیش با شورای عالی انقلاب فرهنگی داشتم، مجدّداً درباره اشتغال فارغالتّحصیلان - که به نظر من بسیار مسأله مهمّی است - تذکّر دادم و دنبال آن هستم. اخیراً هم به بعضی از مسؤولان بلندپایه کشور، بخصوص به شورای عالی اشتغال توصیه کردم، که بحمداللَّه ترتیب اثر هم داده شد و کارهایی را انجام میدهند. امیدواریم که بخشی از مشکل اشتغال نیروهای متخصّص - که بسیار مهم است - به همّت مجلس و دولت و شورای عالی انقلاب فرهنگی و مسؤولان ذیربط حل شود. البته یک مقدار آن هم مربوط به وضع کلّی اقتصاد کشور است که نمیتوان به رفع تمام مشکل در کوتاهمدت امیدوار بود؛ اما یقیناً کارهای مهمّی را میشود انجام داد. البته مسأله اشتغال با مسأله ازدواج ارتباط هم دارد و یکی از موانع ازدواج، همین مسأله اشتغال است؛ لیکن در مورد ازدواج، من عرض کنم: عزیزان من! موانع فرهنگی ازدواج را دست کم نگیرید. ازدواج برای جوانان لازم است و جوانان هم آن را میخواهند. البته موانعی هم وجود دارد، ولی همه موانع، اقتصادی نیست. موانع اقتصادی بخشی از مشکل است. عمده، موانع فرهنگی است - عادتها، تفاخرها، تکاثرها، چشم و همچشمیها، تجمّلطلبیها - اینهاست که یک مقدار نمیگذارد آن کاری که باید انجام گیرد، صورت پذیرد. باید شما و خانوادههایتان این گرهها را باز کنید. من از ازدواجهای دانشجویی که هرسال برگزار میشود، بسیار خشنود و خرسندم. اگر عادت کنند که ازدواجها را ساده، بیپیرایه و بیتشریفات انجام دهند، فکر میکنم که بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. اساس ازدواج در اسلام بر سادگی است. در اوایل انقلاب نیز همینطور بود؛ منتها متأسفانه این فرهنگِ تکاثر و تفاخر و سرمایهداری یک خرده کار را مشکل کرد. متأسفانه بعضی از مسؤولان هم با ازدواجهای کذایی خانوادههایشان، مشکلاتی را درست کردند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
992 | 1379/12/08 | بیانات در دیدار اعضای اتحادیههای انجمنهای اسلامی دانشآموزان و مسئولان امور تربیتی سراس | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3052 |
به مناسبت بزرگداشت روز امور تربیتی و تربیت اسلامی
بسماللّٰهالرّحمنالرّحیم
امروز جلسهى ما مزیّن است به جمع پُرشور و پُرمهر و جوانان عزیزى که دلهاى آنها از ایمان روشنبینانه سرشار است؛ هم عزیزان امور تربیتى و مسئولان تربیت در میان جوانان دانشآموز در دبیرستانها و هم جوانان انجمنهاى اسلامى دانشآموزى؛ دو نقطهى بسیار مهم با گسترهى بسیار عظیم و مسئولیّت بسیار بزرگ. موضوع کار هر دو نهاد ــ هم نهاد انجمنهاى اسلامى، هم نهاد امور تربیتى ــ جوانان هستند، آن هم در مقطع دانشآموزى در دبیرستانها که بسیار حائز اهمّیّت است، چه دختران و چه پسران.
جوان یک نهال بالنده است، مرکز اغلب نیکىها و درخشندگىها و نورانیّتها است. این صفا و محبّتى که در شما جوانان عزیز مشاهده میشود، خاستگاهش همین دل پاک و نورانى جوانى است. عزیزان من! البتّه من به شما عرض کنم که این محبّت، دو طرفه است؛ دل من هم به عنوان پدر پیر شما سرشار از محبّت شما جوانها است.
در هر جامعهاى مسئلهى جوانها یک مسئلهى بسیار مهم است. یکى از گرفتارىهاى بزرگ کشورهاى غربى که گاهى میگویند، گاهى هم کتمان میکنند، مسئلهى جوانهاى آنها است. شما خیال نکنید که مسئلهى جوان ــ چه دختر و چه پسر ــ در جوامع غربى حل شده است؛ نه، در بین هزار جوان در آنجا شاید نتوان یک نفر را پیدا کرد که این همه صفا و نورانیّت، این همه پاکى و طهارت در او بشود سراغ کرد. خاصیّت آن نظامهاى مبتنى بر مادّیّت و متّکى به ارزش و اهمّیّت سرمایه و پول و آزادى شهوات، جز آنچه امروز دارند آن را تجربه میکنند چیز دیگرى نیست. سقوط ملّتها همیشه یک امر ناگهانى نیست؛ یک امر تدریجى است. این امر تدریجى را چشمهاى تیزبین خود متفکّران غربى در جوامع آمریکا و اروپا دارند مشاهده میکنند. جوان به طور معمول مایل به بىبندوبارى، نابرخوردار از حیا، مایل به ارتکاب جنایت، مایل به تجاوز و تعدّى تربیت میشود در آن جوامع؛ جوانِ غرق در فساد اخلاقى. این چنین نسل جوانى براى هر جامعهاى در هر حدّى از علم و معرفت و ثروت هم که باشد، مثل موریانهاى پایههاى آن جامعه و نظام را میجود و از بین میبرد.
نقطهى مقابل آن را شما امروز در کشور ما مشاهده میکنید؛ پدیدهاى که از اوّل انقلاب تا امروز به طور مستمر مثل یک رودخانهى زلال و پُرخروش در جریان بوده است؛ شوق جوانى، نورانیّت جوانى، صفاى جوانى، دیندارى و ایمان در جوانان. جوانان و نوجوانان کشور ما در دوران جنگ و در دوران پس از جنگ توانستند پاکى خودشان را حفظ کنند. بعضى از آمارهایى که عکس این را ادّعا میکند، آمارهاى واقعى نیست؛ نه اینکه من از وجود جریانهایى، حرکات بدآموزى در میان جوانان بىاطّلاع باشم؛ نه، من میدانم چه میگذرد امّا در زیر این کفها، در زیر این گل و لاىها، جریان عظیم و خروشان نجابت و دیانت و اصالت و نورانیّت را هم من مشاهده میکنم. این نسل جوان، امروز مخاطب شما مسئولان امور تربیتى و شما عزیزان انجمنهاى اسلامى است؛ مخاطب شما اینها هستند.
در مورد جوانها گرایشهاى افراطى و تفریطى مشاهده میشود. بعضىها عادت کردهاند جوان را ندیده بگیرند؛ شخصیّت او را، ارادهى او را، فهم او را، توانایىهاى بىکرانهى او را ندیده بگیرند، جوان را به ندانستن یا به هر گونه چیزى که از نظر آنها ناپسند است متّهم بکنند؛ بعضى این جورى عادت کردهاند؛ این تربیت غلطى است. جوان مظهر تحرّک و پُر از استعداد و داراى یک ذخیرهى ارزشمندى است که میتواند معجزهها بیافریند؛ یعنى نشاط جوانى، قدرت جوانى، استعداد جوانى، حوصلهى جوانى. آن بىاعتنائى، یک رفتار غلط، یک برداشت غلط و منحرفانه است.
در نقطهى مقابل، یک عدّهاى سعى میکنند جوان را بازیچهى مطامع و اهداف سیاسى خودشان قرار بدهند، جوانها را به عنوان ابزار به کار بگیرند؛ این هم خیانت است. [مثلاً] آنچه را که براى جوان لازم است، چون ممکن است خاطر او را آزرده کند به او نگویند، آنچه را که او را به آنها خوشبین و از آنها دلخوش میکند، اگر خلاف واقع هم هست به او بگویند؛ براى اینکه لشکرکشى کنند در میدانهاى سیاسى، در میدانهاى حزبى، براى اهداف گوناگون و بعضاً نامقدّس؛ این هم غلط است، این هم انحراف است، این هم تضییع نعمت الهى است. جوان یک انسان سرشار از استعداد و داراى حقوق فراوانى است؛ بر پدر و مادر، بر مدرسه، بر حکومت، بر مسئولان بخشهاى گوناگون. باید وسائل رشد او و کمال او را فراهم بکنند، به او کمک کنند تا بتواند راه درست را انتخاب بکند.
این کمک کردن هم به میزان زیادى با رفتارها ممکن میشود؛ گفتار، گفتن، حرف، همیشه اثرى ندارد؛ گاهى ممکن است مؤثّر واقع بشود امّا گاهى عمل، حرف را تخطئه میکند. همهى کسانى که با جوانها مواجهند، از جمله خود شما جوانهاى عزیزى که در انجمنهاى اسلامى هستید یا عزیزانى که در امور تربیتى هستند، سعى کنید رفتارهاى خودتان را رفتارهاى عاقلانه، حکیمانه، خیرخواهانه، صلاحجویانه، صمیمانه و سرشار از محبّت و صفا قرار بدهید؛ این میتواند دلهاى جوانها را هر جور باشند، هر جا باشند ولو فرض کنیم یک جوانى بر روى احساسات پاک او یک خاکسترى از خطا هم یک وقتى بنشیند، حتّى او را هم میتواند از آنچه در معرض آن هست نجات بدهد.
حالا خطاب من به شما جوانهاى عزیز است. من به شما عرض میکنم که شما ذخیرهى ارزشمندى از زندگى را در دست دارید و در پیش رو دارید؛ جوان در آغاز زندگى است. فرض کنید کشاورزى را که تازه محصول را به دست آورده است و انبارش پُر از محصول است؛ با این محصول فراوان و وافر و سالم چگونه عمل خواهد کرد؟ دو جور ممکن است عمل کند؛ یک جور آن کشاورز خردمند و هوشمندى است که سعى میکند این محصول را سالم نگه دارد، در آن تفریط نکند، اجازهى فاسد شدن به آن ندهد، آن را براى روز نیاز خود به قدر لازم حفظ کند، به قدر لازم از آن مصرف کند، آنچه را که براى بذر مفید است انتخاب کند، تا سالهاى آینده از بذر آن استفاده کند؛ این انسانِ خردمند است، انسانِ عاقبتاندیش است. یک نفر دیگر هم ممکن است پیدا بشود که قدر این انبار پُر را نداند. نگاه کند به این انبار، ببیند پُر است، خیال کند همیشه پُر خواهد ماند؛ نه براى حفظ و نگهدارى آن، نه براى مصرف برنامهریزىشدهى آن، نه براى فکر روزهاى نیاز و احتیاج خود هیچ گونه تلاش و مجاهدتى انجام ندهد؛ این هم یک جور دیگر است؛ این ناخردمندانه است. البتّه آن کسانى که انبارشان به آن آخرها هم رسیده است ــ یعنى پیرمردها و پیرزنها، انسانهایى که در سنین بالا هستند ــ با اینکه اواخر انبارشان است، حس نمیکنند که این انبار دارد تمام میشود. عزیزان! این گرفتارى بزرگ بشر است. آنها هم حس نمیکنند، آنها هم عاقلانه نمىاندیشند. آنها هم اگر خردمندانه بیندیشند، رفتارها تصحیح خواهد شد، خطاها جبران خواهد شد، راهِ درست انتخاب خواهد شد؛ افسوس! آنها هم گاهى درست فکر نمیکنند. امّا ما به طور تاریخى، در آموزش تاریخ و در تجربهى خودمان در زمان خودمان یافتهایم که جوانها بیشتر میتوانند، بیشتر میخواهند و بیشتر عمل میکنند. در دوران صلاح ــ دوران حکومت صالحان ــ وضع این جورى است. در موارد بسیارى علاوه بر اینکه توانایى جوان بیشتر است، همّت و ارادهاش هم بهتر است از کسانى که عمرى را گذراندهاند.
شما در دوران جوانى هستید، این انبار هنوز پُرِ پُر است. از بخشى از این انبار به صورت بذر باید استفاده بشود؛ آن بخش مال همین سالهاى جوانى شما است، این بذرِ آینده است. برنامهریزى کنید براى زندگیتان. برنامهریزى صحیح بکنید. چیزهایى هست که براى انسان تا آخر عمر مفید است، چیزهایى هست که براى انسان تا بعد از آخر عمر هم یعنى در دوران نشئهى زندگىِ بعد مفید است، چیزهایى هست که براى انسان در دورانهاى حوادث مهم، مفید واقع میشود. شما سالهاى متمادى ــ دهها سال ــ در این دنیا زندگى خواهید کرد؛ خودتان را از لحاظ علم مجهّز کنید. علم از جملهى چیزهایى است که براى انسان تا آخر عمر مفید است؛ اگر بر این علم یک عمل خوب و ماندگارى مترتّب بشود، براى بعد از مرگ هم مفید خواهد بود. علم یک فریضهى اصلى است براى شما؛ درس خواندن. براى جوانها ورزش کردن یک سرمایهاندوزى است. من اعتقاد دارم که ورزش یک فریضهى عمومى است براى همه؛ البتّه منظورم ورزش حرفهاى نیست. ورزش حرفهاى را هم من رد نمیکنم امّا توصیه نمیکنم که جوانها همه بروند سراغ ورزش حرفهاى؛ نه، ورزش براى حفظ سلامت، براى حفظ نشاط؛ این هم تا آخر عمر یا تا اواخر عمر سرمایهاى است که براى شما میماند. تنپرورى و بیکارگى، ضایع کردن آن سرمایهى عظیم است.
یک چیز دیگر هست که هم براى دوران عمر شما مفید است، هم در دوران عمر شما اگر این خصوصیّت در شما باشد براى دیگران مفید واقع خواهد شد، هم براى نشئهى آخرت ــ دوران بىپایان زندگىِ بعد از مرگ ــ مفید است و آن تهذیب نفس است؛ خودتان را پاکیزه کنید. اینها کارهایى است که جوانهاى عزیز ما میتوانند بکنند؛ با معارف دینى، با معارف الهى، با معارف بشرى، با عمل صحیح، عمل صحیح دینى. امروز میدان مسائل اجتماعى هم میدان مسائل دینى است؛ حضور در این مراسم عظیمى که در جمهورى اسلامى به طور مکرّر وجود دارد؛ از نماز جمعهها بگیرید تا راهپیمایى بیست و دوّم بهمن؛ اینها همه کارهاى دینى است. با این روشها، با این اَعمال، نفس خودتان را، آن دل پاک و نورانى خودتان را هر چه بیشتر ثابتقدم کنید.
من به شما جوانهاى عزیز عرض کنم، من بعکس آن کسانى که احساس میکنند جوان نمیتواند طرف خطاب قرار بگیرد، مسئولیّتى ندارد و براى جوهر وجود جوان احترام و ارزشى قائل نیستند، معتقدم که امروز یکى از سنگینترین بارهاى مسئولیّت بر دوش شما جوانها است.[۱] امروز سیلىخوردگان از انقلاب و آن کسانى که با پدید آمدن نظام جمهورى اسلامى بساط غارتگرىشان از این کشور برچیده شد، متمرکز شدهاند روى جوانها. بارها گفتهاند، تکرار کردهاند که کار ما در ایران، کار فرهنگى است؛ کار سیاسى هم نیست. کار فرهنگى یعنى چه؟ یعنى میخواهیم کارى کنیم که همین ایمان، همین شور و عشق، همین نورانیّت و صفایى که امروز در شما جوانها هست، در نسل جوان ایران از بین برود؛ نقشهی آنها این است؛ البتّه من به طور قاطع میگویم که آنها موفّق نخواهند شد.[۲]
جوان ما بیدار است، پسر و دختر ما هوشیارند. دانشآموزمان، دانشجویمان، جوانهاى دیگرمان در حوزههاى علمیّه، اینها بیدار هستند. این آگاهى را هم اسلام و انقلاب به این کشور و به این جوانها داده است. در داخل مدارس سعى میکنند نفوذ کنند، در دانشگاهها سعى میکنند نفوذ کنند. اوّلین اِقدام آنها هم این است که جوان را به بىبندوبارى و فساد سوق بدهند، گوهر حیا را در او از بین ببرند، فروغ حیا را در او بمیرانند؛ تلاششان اینها است.
شما حتماً بیشتر از من میدانید که در مدارس چه تلاشهایى میکنند، چه کارهایى میکنند با عوامل ناآگاه و غافل خودشان. جوان هشیار مؤمن و متدیّنِ امروز، در مقابل این توطئهها بیدار است. آنجایى که نشانهى حضور دشمن و سرانگشت دشمن را ببیند، او را در زیر پاى خودش لگد میکند و له میکند.[۳]
به برادران و خواهران و عزیزان امور تربیتى عرض میکنم که همهى تلاش شما این باید باشد که جوان مسلمان و مؤمن و بیدار تربیت کنید. رحمت خدا بر شهید رجائى و شهید باهنر که این نهال را در زمین آموزش و پرورش نشاندند. خوشبختانه امروز آموزش و پرورش از مدیریّت خوب و مؤمنى برخوردار است؛ به این مسائل اهمّیّت داده میشود؛ البتّه عدّهاى کارشکنى میکنند؛ این را ما مىبینیم، غافل نیستیم. همّت شما عزیزان امور تربیتى این باشد در درجهى اوّل که جوان را مؤمن، آگاه، روشنبین در مسائل دینى و پایبند به معارف اسلامى و عمل اسلامى بار بیاورید؛ آیندهى کشور این جورى تأمین خواهد شد. [زمزمهی] دشمنان در زمینهى ایجاد تشکیک در اعتقادات جوانها را زمزمهى خصمانه به حساب بیاورید؛ نگذارید. سرگرم کردن جوانها به چیزهایى که جوانهاى دنیا پیش از جوانهاى ما به آنها سرگرم شدند و امروز دارند تاوانش را پس میدهند، کمک به نسل جوان این کشور نیست. عدّهاى سعى میکنند جوان ایرانى را با بهانههاى گوناگون سوق بدهند به سمت مسائل سرگرمکننده، موسیقىهاى مضر، سرگرمیهاى جنسى و از این قبیل. این همان لجنزارى است که جوان غربى و جوان آمریکایى و اروپایى را در خودش دارد غرق میکند. این چیزِ تقلیدکردنىاى نیست؛ در مقابل این بِایستید.
به شما عزیزان انجمنهاى اسلامى هم عرض میکنم که هر کدام از شما یک نیروى اسلامید؛ هر تکتک از شما یک نیرو از نیروهاى اسلامید. خودتان را نگه دارید، خودتان را بسازید، خودتان را رشد بدهید، آماده بشوید براى ورود در دانشگاه یا حوزه و بعد ورود در میدان کار و میدان اجتماع در نظام جمهورى اسلامى تا بتوانید مثل نورافکنى بدرخشید؛ خودتان را بسازید. هر کدام از شماها یک نیرو هستید. هر مجموعهى انجمن اسلامى در هر کجاى این کشور یک سنگر است. دانشآموز دبیرستان باید بتواند در این سنگر قرار بگیرد تا کید دشمن و حملهى دشمن را خنثى کند.[۴] این یک سنگر فرهنگى است، یک سنگر فکرى است، یک سنگرى است که سلاح در آن سنگر، سلاح دین و تدبیر و علم و فکر و فرهنگ است. اگر این سنگرها مستحکم باشد، دشمن نه در حملهى نظامى، نه در حملهى اقتصادى، نه در حملهى سیاسى، و نه در خطرناکترین این حملهها یعنى حملهى فرهنگى توفیقى در این کشور به دست نخواهد آورد. تا امروز هم ناموفّقیّتها و شکستهاى دشمن به خاطر حضور همین جوانان مؤمن و خوب در عرصههاى مختلف بوده، بعد از این هم همین خواهد بود، روزبهروز هم باید گسترش پیدا کند.
و تصمیم بگیرید. هر یکیک از شماها و هر یکیک از دانشآموزان تصمیم بگیرند آن چنان خودشان را بسازند که آن روزى که وارد دانشگاه شدند یا وارد حوزهها شدند یا به هر نقطهاى و مرکزى منتقل شدند، در آنجا یک چراغى باشند تا دیگران را راهنمایى کنند. انسان مؤمن، انسانى است که خداى متعال از زبان مؤمنین میفرماید: وَاجعَلنا لِلمُتَّقینَ اِمامًا؛[۵] باید این صلاحیّت را هر یک انسانى در خودش به وجود بیاورد که در هر نقطهاى که هست، دیگران بتوانند به او اقتدا کنند؛ نه فقط اقتداى در نماز جماعت [بلکه] اقتداى در عمل، اقتداى در فکر، اقتداى در رفتار؛ خودتان را این جور بسازید. و امروز بحمداللّٰه فضا آمادهى براى این کار است. علىرغم دشمنىها، علىرغم خباثتهایى که در عرصهى فرهنگى و سیاسى در کشور از سوى دشمنان داخلى و خارجى صورت میگیرد، بحمداللّٰه فضا، فضاى دین، فضاى انقلاب، و فضاى اسلام است و این بر اثر نورانیّت شما جوانها است.
و از خداى متعال میخواهم که همهى شما را مشمول توجّهات حضرت بقیّةاللّٰه (ارواحنا فداه) قرار بدهد. و من شک ندارم که بسیارى از شما جوانها مورد نظر و منظور دید مقدّس ولىّعصر (ارواحنا فداه) هستید، من در این تردیدى ندارم. میدانم که دلهاى پاک شما مورد توجّه آن بزرگوار است و انشاءاللّٰه آن فرزند فاطمه و آن عبد صالح الهى براى شما دعا کند و دعاى آن بزرگوار در حقّ همه مستجاب خواهد بود. و امیدواریم انشاءاللّٰه خداوند روح مطهّر امام بزرگوار و روح مطهّر شهیدان را از همهى ما خشنود و راضى بفرماید.
والسّلامعلیکمورحمةاللّٰه
|
993 | 1379/11/27 | بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3051 | null |
994 | 1379/11/25 | بیانات در دیدار اعضای شورای تأمین استانها | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3050 | null |
995 | 1379/11/19 | بیانات در دیدار جمعی از پرسنل نیروی هوایی ارتش | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3049 | null |
996 | 1379/11/06 | گزیدهای از بیانات در دیدار آقای بشار اسد رئیس جمهور سوریه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=58156 |
روابط جمهوری اسلامی ایران و سوریه روابط مستحکمی است. شرایط کنونی منطقه بسیار متفاوت از دهههای گذشته است و همکاری بسیار خوب ایران و سوریه میتواند تأثیر بسزایی در تحوّلات جدید منطقه و بخصوص در مسئلهی فلسطین داشته باشد.
جمهوری اسلامی ایران برای گسترش، تعمیق و ارتقاء کیفی روابط با سوریه آمادگی دارد و استحکام روابط دوجانبه مانع از خدشه وارد شدن به آن میشود.
جمهوری اسلامی ایران عمق استراتژیک سوریه و، در مسائل مختلف، پشتیبان دمشق است.
دیدگاههای ایران و سوریه در قبال مسئلهی فلسطین بسیار نزدیک و از مسائل مشترک دو کشور است. امروز، شرایط منطقه تغییر کرده است؛ موضع ضعف رژیم صهیونیستی در مقطع کنونی، وجود حالت شبهبحران سیاسی در آمریکا به عنوان مهمترین پشتیبان رژیم اسرائیل، روحیّهی بسیار خوب و قوی ملّت فلسطین و همچنین مردم لبنان، عواملی هستند که در طول دهههای اخیر بیسابقه است.
این عوامل مؤیّد این است که امروز دورهی جدیدی در منطقه آغاز شده است و برخلاف خواست قدرتها و آنچه در مذاکرات نمایشی مطرح میشود، سرنوشت فلسطین به گونهای دیگر رقم خواهد خورد و سوریه در این خصوص میتواند نقش مهمّی ایفا کند.
مواضع سوریه در قبال مسئلهی فلسطین، در زمان مرحوم حافظاسد و بعد از وی، همواره مستحکم، قاطع و شرافتآمیز بوده است. امروز شکستپذیری اسرائیل در نزد ملّتهای اسلامی به اثبات رسیده است و آن کسانی که همواره سعی میکردند رژیم غاصب صهیونیستی را شکستناپذیر جلوه دهند، در افکار عمومی ملّتهای خود منزوی شدهاند.
مواضع سوریه دربارهی لبنان مورد تأیید است و موضع سوریه در خصوص مسئلهی فلسطین، مایهی عزّت دنیای عرب است. سوریه با حفظ جایگاه ممتاز و مواضع اصولی خود، میتواند کانون امید ملّتهای عرب باشد.
ما از شخصیّت مرحوم حافظاسد تجلیل میکنیم. جمهوری اسلامی ایران با درگذشت آقای حافظاسد، یک دوست و برادر خوب را از دست داد امّا ادامهی راهِ وی به وسیلهی فرزند آن مرحوم که یادآور شخصیّت آقای حافظاسد میباشد، مایهی امیدواری است. |
997 | 1379/10/27 | گزیده بیانات در دیدار وزیر آموزش و پرورش و اعضای شورای عالی تدوین کتابهای درسی درباره دعا | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=46136 |
این دعای ابیحمزهی ثمالی پُر از معارف است، دعای عرفهی امام حسین پُر از معارف است؛ یعنی واقعاً این را من با قاطعیّت به شما عزیزان عرض میکنم و بپذیرید که هر کسی مثلاً دعای عرفه را با توجّه به معنایش بخواند، از وقتی که این دعا را شروع میکند به خواندن تا به آخرش برسد، بکلّی تغییر میکند [نسبت] به آن آدمی که قبل از خواندن دعا بود؛ ولو دَهبار قبلاً خوانده باشد این دعا را؛ این جور معارفی در این دعاها هست. دعاهای صحیفهی سجّادیّه همین جور است؛ دعاهای صحیفهی سجّادیّه درس زندگی است؛ در همین دعاهایی که حضرت به حسب ظاهر، با گردن کج نشستهاند، گریه کردهاند و این دعا را خواندهاند، منش سیاسی یک آدم سیاستمدار در دنیای امروز فهمیده میشود؛ یعنی همان هویّت لازمِ یک انسان والای با شخصیّتِ قویّ فعّالِ پیشرو که در همهی زمینهها میتواند چنین آدمی پیش برود؛ در علم، در سیاست، در صنعت، در جنگ، در همه چیز. تمام این [دعاها] این هویّت را به انسان میبخشد. |
998 | 1379/10/24 | گزیدهای از بیانات در دیدار آقای رفیق حریری نخست وزیر لبنان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=58157 |
ایستادگی دولت و مردم لبنان در مقابل رژیم صهیونیستی و خروج اشغالگران صهیونیست از لبنان به واسطهی مقاومت اسلامی، موجب افتخار دنیای اسلام و عرب است.
مقاومت اسلامی در لبنان برای صهیونیستها غیر قابل پیشبینی است. اسرائیل برای کشورهای منطقه یک خطر دائمی است و رژیم صهیونیستی همواره نشان داده است که برای تهاجم به هر یک از کشورهای منطقه احتیاج به بهانه ندارد و بر همین اساس، مقاومت در لبنان باید ادامه داشته باشد.
وجود مقاومت در لبنان به معنای تعرّض نیست و استمرار آن ضروری است. ادامهی مقاومت به معنای وجود دائمی یک بازوی مقتدر در لبنان و در مقابل تهدیدات رژیم صهیونیستیاست و این با بازسازی لبنان نیز منافاتی ندارد.
حفظ وحدت و بازسازی، دو مسئلهی مهمّ لبنان است. وحدت موجود در لبنان دشمنان زیادی دارد که حفظ آن نیازمند تلاش جدّی است.
پیروزی مقاومت اسلامی لبنان بر رژیم صهیونیستی، در انتفاضهی مردم فلسطین تأثیرگذار است. با توجّه به اینکه امروز لبنان نقش بسیار تعیینکننده و مهمّی در مسئلهی فلسطین دارد، تلاشهای زیادی برای شکستن ایستادگی لبنان صورت میگیرد.
طرح اخیر آمریکا در خصوص فلسطین و تلاش برای اسکان دائمی آوارگان فلسطینی در لبنان، مضحک و بیمعنی است. این مسائل نشاندهندهی وحشت رژیم صهیونیستی از تأثیر انتفاضهی مسجدالاقصیٰ بر فلسطینیهای ساکن لبنان و زنده شدن مجدّد روحیّهی فلسطینی بودن در آنان است.
وضع موجود رژیم صهیونیستی، به برکت انتفاضهی مسجدالاقصیٰ، در مقایسه با پنجاه سال گذشته کاملاً متفاوت است. انتفاضهی مردم فلسطین، به رغم تمام فشارها، ادامه خواهد یافت و رژیم صهیونیستی نمیتواند آن را برای همیشه متوقّف کند.
جمهوری اسلامی ایران عمق استراتژیک لبنان است و ایران، در حدّ توان خود، در کمک به بازسازی لبنان و حمایت از این کشور تلاش خواهد کرد.
با توجّه به نقش بارز سوریه در موفّقیّتهای لبنان، ادامهی ارتباط سوریه با لبنان نیز بسیار مهم است و برخی در صحنهی بینالمللی تلاش دارند که این ارتباط را تضعیف نمایند.
با توجّه به درگذشت آقای شیخ محمّدمهدی شمسالدّین رئیس مجلس اعلای شیعیان لبنان، باید بگوییم که ایشان دوستی خوب برای ما و انسانی پُرتلاش در صحنهی لبنان بود. |
999 | 1379/10/22 | گزیدهای از بیانات در دیدار آقای اوبا سانجو رئیس جمهور نیجریه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=58155 |
ما از گسترش روابط دو کشور ایران و نیجریه خرسندیم و همکاری با کشورهای آفریقایی را از اولویّتهای جمهوری اسلامی ایران میدانیم. ملّتهای آفریقایی ملّتهای اصیلی هستند و آفریقا مرکز استعدادهای طبیعی و انسانی فراوان است، به گونهای که شخصیّتهای برجستهای در طول دهها سال گذشته در آفریقا ظهور پیدا کردهاند.
قدرتهای بزرگ خارجی، در طول سالیان متمادی، بر کشورهای آفریقایی سلطه داشتند و از رشد و پیشرفت متناسب این کشورها جلوگیری کردند. حضور قدرتهای بزرگ در مناطق مختلف جهان، همواره برای ملّتها مشکلآفرین بوده است.
اسلام بر کمک به ملّتهای ضعیف به منظور دستیابی به حقوق خود تأکید کرده است و این نیازمند اقدام جدّی، عالمانه، هوشمندانه و برنامهریزیشده است.
حضور مشترک ایران و نیجریه در مجامع مهمّ بینالمللی و اسلامی، همچون سازمان کنفرانس اسلامی، جنبش غیرمتعهّدها، گروه 77 و اوپک، از جملهی زمینههای مناسب برای گسترش بیشازپیش روابط و همکاریهای دو کشور است. امروز، مسئلهی اوپک بسیار حسّاس و مهم است و نفت به عنوان ثروت طبیعی ملّتهای دارای این ثروت، مورد اجحاف قدرتها قرار میگیرد که بر همین اساس، کشورهای صاحب نفت باید برای مقابله با چنین اجحافی همکاریهای خود را گسترش دهند.
جمهوری اسلامی ایران به مسائل مسلمانان اهتمام دارد. با توجّه به اکثریّت بزرگ مسلمانان در نیجریه، ما معتقدیم پیروان ادیان مختلف میتوانند در یک کشور بهخوبی با یکدیگر زندگی کنند، همانگونه که اقلّیّتهای مذهبی در جمهوری اسلامی ایران با کمال راحتی و آسایش زندگی میکنند و نمایندهی جداگانهای نیز در مجلس شورای اسلامی دارند. |