Unnamed: 0
int64
0
2.35k
date
stringlengths
10
10
topic
stringlengths
21
91
url
stringlengths
48
49
text
stringlengths
1
107k
1,100
1381/09/15
بیانات در خطبه‌های نماز عید فطر
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3157
null
1,101
1381/09/07
بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3156
null
1,102
1381/09/01
بیانات در خطبه‌های نمازجمعه‌‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3155
null
1,103
1381/08/26
بیانات در بازدید از یگان‌های نمونه‌ی نیروی زمینی ارتش
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3154
null
1,104
1381/08/22
بیانات در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3153
null
1,105
1381/08/13
بیانات در دیدار جمعی از دانش‌آموزان و دانشجویان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3152
null
1,106
1381/08/07
بیانات در دانشگاه افسری امام علی(ع)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3151
null
1,107
1381/08/04
بیانات در دیدار جمعی از دانش‌آموزان‌ برگزیده‌‌ی المپیادها
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43590
بسم‌الله‌الّرحمن‌الّرحیم من از دیدن هدیه‌ی شما عزیزان که در واقع مدالهای شما بود، بسیار خوشحال شدم. به‌نظرم از چند جهت، این یکی از ارزشمندترین هدایایی بوده که تا کنون به ما داده شده است. یکی این‌که سند افتخارات علمی جوانان ماست. همان‌طور که هر پدری وقتی فرزندش از مدرسه یا از دانشگاه بیاید و یک گواهینامه‌ی پیشرفت علمی همراه بیاورد، از ته دل خوشحال می‌شود، ما هم وقتی این مدالهای شما را دیدیم، همین احساس را داشتیم و از ته دل خوشحال شدیم که الحمدللَّه جوانان ما و فرزندان عزیز این ملت، این افتخارات را در زمینه‌های علمی برای خودشان کسب کردند. جهت دوم این بود که در این کارِ شما، نشانه‌ی توجّه به مسائل معنوی و اسلامی و انقلابی را مشاهده کردم. این هم بسیار برای من باارزش بود. گرایشهای دینی و انقلابی، بسیار برای این کشور باارزش است و خدا را شکر می‌کنیم که این گرایشها در بین جوانان به‌صورت گسترده‌ای هم وجود دارد. اگرچه بعضیها می‌خواهند انکار کنند و برخی از پدیده‌هایی را که در هر کشوری، بین همه‌ی جوانان نمونه‌هایی از آن گاهی پیدا می‌شود، بزرگ می‌کنند، برای این‌که اثبات کنند، جوانان ما با انقلاب، با اسلام و با دین، رابطه‌شان ضعیف شده است. بنده هرگز این را باور نکرده‌ام و نخواهم کرد؛ چون در بین جوانان هستم؛ آنها این‌جا می‌آیند، ما بین آنها می‌رویم و احساسات، نمونه‌های کار، گرایشها و جهتگیریهایشان را به چشم خود مشاهده می‌کنیم. این هم یکی از آن نمونه‌های بارز و برجسته بود. ما در مشهد و در کنار آستان قدس رضوی، نمایشگاهی از هدایایی که به ما داده‌اند داریم که مربوط به آستان قدس است. همه‌ی چیزهای ارجمند و عزیزی را که به ما هدیه می‌دهند، ما به آن نمایشگاه‌تقدیم می‌کنیم. این مدالها را هم من گفته‌ام که ان‌شاءالله بفرستند در آن نمایشگاه که زینت آن‌جا باشد. امیدواریم که شما پیشرفت کنید. راه پیشرفت علمی را هرگز به روی خودتان نبندید و به‌هیچ حدّی از پیشرفت علمی قانع نباشید. همه‌ی پیشرفتهایی که بشر در زمینه‌های معنوی می‌تواند کسب کند - مانند علم، اخلاق، دین و ارزشهای والای معنوی - بی‌نهایت است؛ یعنی همیشه امکان پیشرفت هست و جاده‌ی بی‌نهایتی است. ان‌شاءالله که هم در زمینه‌های علمی و هم در زمینه‌های دینی و معنوی و خودسازی روزبه‌روز پیشرفت کنید. ان‌شاءالله بیشتر به خودتان برسید و خودسازی کنید و خودتان را آماده نمایید؛ که برای این کشور بتوانید در آینده سهم وافری از این دیْن بزرگ را ادا کنید. ما همه مدیون این کشور و این تاریخ و این ملت هستیم. ان‌شاءالله شما با کوشش و تلاش روزافزون در دو جنبه‌ی معنوی و علمی، در آینده موفّق شوید مسؤولیتهای بزرگی را بر عهده گیرید.
1,108
1381/07/30
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت عید نیمه‌شعبان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3149
null
1,109
1381/07/17
بیانات در دیدار جمعی از پاسداران
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3147
null
1,110
1381/07/13
بیانات در دیدار کارگزاران نظام
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3146
null
1,111
1381/07/03
بیانات در دیدار جمعی از نخبگان علمی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3145
null
1,112
1381/06/30
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3144
null
1,113
1381/06/24
بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3143
null
1,114
1381/06/04
بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3139
null
1,115
1381/05/05
بیانات در دیدار اعضای ستادهای نمازجمعه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3133
null
1,116
1381/04/26
بیانات در دیدار جمعی از مسئولان وزارت آموزش و پرورش‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3130
null
1,117
1381/04/05
بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3128
null
1,118
1381/03/14
بیانات در مراسم سیزدهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمه‌الله)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3126
null
1,119
1381/03/09
بیانات در دیدار کارگزاران نظام
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3124
null
1,120
1381/03/07
بیانات در دیدار نمایندگان مجلس
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3123
null
1,121
1381/03/01
بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانواده‌های شهدا
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3122
null
1,122
1381/02/11
بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3117
null
1,123
1381/01/16
بیانات در خطبه‌های نمازجمعه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3114
null
1,124
1381/01/09
بیانات در پادگان دوکوهه‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3113
null
1,125
1382/12/18
بیانات در دیدار اعضای کنگره‌ی حکمت مطهر
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3225
null
1,126
1382/12/01
مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما پس از شرکت در انتخابات مجلس
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3224
null
1,127
1382/11/26
شرح حدیث در ابتدای جلسه درس خارج فقه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=45932
عَن اَبی جَعفَر (عَلَیهِ السَّلام) قالَ، قالَ عَلیُّ بنُ الحُسَین (عَلَیهِ السَّلام): اَربَعٌ‌ مَن‌ کُنَّ‌ فیهِ‌ کَمَلَ‌ اِسلامُهُ‌ وَ مُحِّصَت‌ عَنهُ‌ ذُنوبُهُ‌ وَ لَقِیَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ عَنهُ راضٍ مَن وَفى للهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِما یَجعَلُ عَلى نَفسِهِ لِلنّاسِ وَ صَدَقَ لِسانُهُ مَعَ النّاسِ وَ استَحیا مِن کُلِّ قَبیحٍ عِندَ اللهِ وَ عِندَ النّاسِ وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ اَهلِه.(۱)   اَربَعٌ‌ مَن‌ کُنَّ‌ فیهِ‌ کَمَلَ‌ اِسلامُهُ‌ وَ مُحِّصَت‌ عَنهُ‌ ذُنوبُهُ وَ لَقِیَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ عَنهُ راض [مطابق این روایت] خیلی مهم است این [خصلتهایی] که موجب کمال اسلام انسان بشود و ذنوب را تمحیص کند، یعنی نابود کند، از بین ببرد؛ این هم که خب از همه مهم‌تر است که رضایت الهی را برای انسان به همراه دارد. مَن وَفى للهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِما یَجعَلُ عَلى نَفسِهِ لِلنّاس یکی اینکه واجبات را انجام بدهد؛ معنای این جمله این است؛ یعنی [انسان] آن حقوقی را که خدای متعال برای خود، بر دوش بندگان گذاشته است ادا کند. حقوق الهی همین واجبات است؛ البتّه حقّ الهی لاتُعدّ و لاتُحصیٰ(۲) است؛ امّا آنچه مسجّل کرده است بر مردم، همین واجباتی است که [باید] انجام بدهیم. وَ صَدَقَ لِسانُهُ مَعَ النّاسِ دوّم [اینکه] زبان او با مردم هم صادق باشد؛ به مردم دروغ نگوید. وَ استَحیا مِن کُلِّ قَبیحٍ عِندَ اللهِ وَ عِندَ النّاس سوّم [اینکه] از هر کار قبیحی پیش خدا و پیش مردم حیا کند؛ این معنایش این نیست که کارهای قبیح را دیگر اصلاً انجام نمیدهد، چون در آن صورت که دیگر گناهی نخواهد داشت تا «مُحِّصَت‌‌ ذُنوبُه»(۳) بشود؛ میخواهد بگوید حالت استشعار(۴) گناه در او باشد و حیا کند. بعضی هستند که بی‌حیا، گناه را انجام میدهند، بدون اینکه اندکی شرمندگی داشته باشند از این گناه؛ این، آن حالت خطرناک است؛ وَالّا بالاخره خطا از انسان سر میزند امّا [باید] انسان، هم پیش مردم، هم پیش خدا احساس شرم کند از کار خطا و از گناه؛ پرده‌در و وقیح و بی‌باک و بی‌مبالات و مانند اینها نباشد. این به نظر من خیلی نکته‌ی مهمی است. وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ اَهلِه این هم [خصلت] چهارم که با خانواده‌ی خود خوش‌اخلاق باشد که این بلایی است که خیلی از آدمهای مؤمن و خوب ما هم به آن دچارند؛ آدمهای خوبی‌اند امّا با زن و بچّه‌ی خودشان بداخلاقند، کج‌خُلق و بداخلاق و تند و سخت‌گیر [که این] خیلی چیز بدی است. اگر بروید فکر کنید، روی این دقّت کنید، خواهید دید رازهای عمیقی پشت این یک کلمه که انسان با همسر خود و فرزندان خود خوش‌خُلق باشد، هست. البتّه این در مورد مردها بیشتر صدق میکند امّا زنها هم همین جور، در مورد زنها هم هست و چنین روایتی فقط مال مردها نیست؛ مال مرد و زن است. لکن عمده‌، این مبتلابهِ مردها است که گاهی مثل شِمر در خانه با زن و بچّه [رفتار میکنند؛] حالا از یک جایی اوقاتشان تلخ است، یکی به آنها اهانت کرده، بدگویی کرده، عوضش را سر زن و بچّه درمی‌آورند. می‌بینید [اینها] خیلی سخت هم نیست؛  فقط مراقبت میخواهد که انسان اینها را انجام بدهد: واجبات را ترک نکند؛ با مردم راستگو باشد؛ بی‌مبالات در امر گناه نباشد، یعنی حیا کند؛ با زن و بچه‌اش خوش‌اخلاق باشد؛ اگر انسان این چهار خصوصیّت را مراقبت کند آن وقت «لَقِیَ الله هوَ عنهُ راض»؛(۵) ببینید چقدر در مقابل این پاداشی که معیّن شده، [این] بزرگ است. ۱) خصال، ج ۱، ص ۲۲۲؛ «امام سجّاد (علیه السّلام) فرمود: چهار خصلت را هر که دارا شود اسلامش کامل است و گناهانش بریزد و پروردگار عزّوجل خود را ملاقات مىکند و خدا از او خشنود است؛ انجام واجباتی که بر عهده‌ی مردم گذاشته و زبانش با مردم راست باشد و از هر کار زشتى پیش خدا و مردم شرم کند و با خانواده‌ی خود خوشرفتارى کند.»
1,128
1382/11/24
بیانات در خطبه‌های نمازجمعه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3223
null
1,129
1382/11/21
بیانات در دیدار جمعی از نخبگان علمی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3222
null
1,130
1382/11/20
بیانات در پایان درس خارج فقه‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3221
null
1,131
1382/11/19
بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3220
null
1,132
1382/11/15
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3219
null
1,133
1382/10/29
بیانات در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8616
null
1,134
1382/10/26
بیانات در دیدار مردم شهرستان بم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3217
null
1,135
1382/10/26
مصاحبه با خبرنگار صدا‌ و ‌سیما پس از بازدید مجدد از شهرستان بم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3218
null
1,136
1382/10/24
بیانات در دیدار اعضای شورای نگهبان‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3216
null
1,137
1382/10/22
بیانات در دیدار استانداران سراسر کشور
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3215
null
1,138
1382/10/18
بیانات در دیدار مردم قم‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3214
null
1,139
1382/10/14
بیانات در دیدار جمعی از کشاورزان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3213
null
1,140
1382/10/08
بیانات در دیدار مردم شهرستان بم‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3210
null
1,141
1382/10/08
مصاحبه با خبرنگار صدا ‌و ‌سیما پس از بازدید از شهرستان بم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3211
null
1,142
1382/10/08
بیانات در دیدار مسئولان حاضر در شهرستان بم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3212
null
1,143
1382/10/04
بیانات در مراسم مشترک دانشجویان دانشگاه‌های افسری ارتش
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3209
null
1,144
1382/10/02
شرح حدیث در ابتدای جلسه درس خارج فقه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=45920
عَن اَبِی الدَّرداءِ قالَ‌، قالَ رَسولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه‌: مَن اَصبَحَ مُعافًى فی جَسَدِهِ آمِناً فی سَربِهِ عِندَهُ قوتُ یَومِهِ فَکَأَنَّما حیزَت لَهُ الدُّنیا.(۱) مَن اَصبَحَ مُعافًى فی جَسَدِهِ آمِناً فی سَربِهِ عِندَهُ قوتُ یَومِهِ فَکَأَنَّما حیزَت لَهُ الدُّنیا پیامبر اکرم فرمود: کسی که این سه خصوصیّت را داشته باشد وقتی که روز را آغاز میکند، مثل کسی است که همه‌ی دنیا را دارد: یکی اینکه در جسم خود بیماری‌ای نداشته باشد، سالم باشد، جسمش سالم باشد؛ [دوّم،] در مسیر زندگی و رفت و آمدهایش هم امنیّت داشته باشد؛ [سوّم،] خوراک روزش را هم داشته باشد. حکمت که میگویند این است! حرفهای سهل و ممتنع، بظاهر ساده و آسان که هر چه بیشتر روی آن فکر میکنید، بیشتر به اعماقش میرسید و می‌بینید درستش همین است.
1,145
1382/10/02
بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در همایش «جهان اسلام، چالش ها و فرصت‌ها»
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=4664
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم به همه‌ى حضّار محترم و برادران عزیز خوشامد عرض مى‌کنم و از این‌که دعوت جمهورى اسلامى را اجابت و در این گردهمایى شرکت کردید، سپاسگزارم. شما به خانه‌ى خود و به میان برادران خود تشریف آورده‌اید و ایران میهن دوم همه‌ى مسلمانان در هر نقطه‌ى دنیاست. این گردهمایى در وقت بسیار لازمى تشکیل شده است؛ زیرا امروز مسلمانان در سرتاسر دنیا با حوادث و تهدیدها و چالشهاى جدیدى مواجهند. وقتى یک موجود زنده تهدید مى‌شود، مقتضاى عقل و منطق این است که نیروى خود را جمع کند، فکر خود را به‌کار بیندازد و در مقابل تهدید، اقدام شایسته و مناسب را بکند. نشستن و سرنوشت را به دست حوادث سپردن، کار یک ملت زنده مثل ملت اسلام نیست. امّت اسلامى در همه‌ى احوال از سوى اسلام به حرکت و قیام و اقدام و فکر، تشویق و تحریض شده است. بنابراین جاى این گردهمایى امروز در دنیاى اسلام خالى بود و شما آن را پُر کردید. انتظار ما این است که به این اجتماع به‌جد نگاه شود و مسائل دنیاى اسلام و تواناییهاى امّت اسلامى به‌طور دقیق مورد بررسى قرار گیرد و راه استفاده‌ى از آن تواناییها هم مشخّص شود. ما به‌عنوان دولت جمهورى اسلامى - که بحمداللَّه به خداى متعال و به یک ملت بزرگ و زنده متّکى هستیم - آماده‌ایم سهم و نقش خود را در آنچه امروز وظیفه‌ى امّت اسلامى است، ایفا کنیم. درست است که امروز دنیاى اسلام با تهدیدهاى تازه‌اى مواجه است؛ اما در مقابل، فرصتهایى هم در اختیار امّت اسلامى قرار دارد که در گذشته وجود نداشت. وقتى صحبت از فرصتها مى‌شود، ذهن ابتدا به سمت فرصتهاى مادّى مثل موقعیت جغرافیایى، سابقه‌ى تاریخى، وجود ذخایر زیرزمینى و تراکم جمعیت در دنیاى اسلام مى‌رود. البته شکّى در اینها نیست؛ لیکن توجّه کنیم که دنیاى اسلام همه‌ى اینها را داشت، درعین‌حال استعمار توانست دنیاى اسلام را قبضه کند و صدوپنجاه سال، دویست سال دنیاى اسلام را عقب نگه‌دارد و ملتهاى مسلمان را به ملتهایى وابسته و عقب‌افتاده تبدیل نماید. بنابراین اینها کافى نیست. البته در برهه‌اى از زمان، عقب‌افتادگى و ضعف به معناى این نیست که آن ملت یا مجموعه‌ى ضعیف، سرنوشتشان ضعف است؛ نه. هر وقت ما به خود بیاییم و آنچه را که اسلام از ما خواسته، انجام دهیم، همه چیز عوض خواهد شد و مسیر دنیاى اسلام به سمت پیشرفت - به معناى واقعى کلمه - خواهد رفت. به نظر من بزرگترین فرصت دنیاى اسلام، خودِ اسلام است. ما اسلام را داریم و این بزرگترین نعمتى است که خداى متعال به ما داده است. «و لأتمّ نعمتى علیکم(۱)»؛ خداى متعال اسلام را نعمت خود دانسته است و این بزرگترین نعمت خداى متعال است. ما هر کارى مى‌کنیم، باید با اسلامِ خودمان بکنیم. اسلام، هم مى‌تواند با ایمان و معرفت، باطن انسان را مسلّح کند و هم مى‌تواند با دانش و ایجاد وحدت، از لحاظ مادّى مسلمانان را مسلّح و مجهّز نماید. این قدرت اسلام است؛ این قدرت را نباید دست کم گرفت. امروز وضع دنیاى اسلام با پنجاه سال پیش تفاوتهاى زیادى کرده است. امروز دنیاى اسلام نسبت به پنجاه سال پیش، هم زنده‌تر، هم بانشاطتر، هم امیدوارتر، هم جوانتر و هم جوان‌نگرتر است. امیدهاى زیادى پیش روى ماست؛ اینها را باید شناخت و جدّى گرفت. امروز مسلمانان دنیا به اسلام افتخار مى‌کنند. دوره‌اى بود که مسلمانان به اسلام هیچ افتخار نمى‌کردند. خیلى از عناصر مسلمان و روشنفکران مسلمان به دورى از اسلام و کنار گذاشتن اسلام افتخار مى‌کردند؛ اما امروز جوانان و روشنفکران ما در سرتاسر دنیاى اسلام به تمسّک به اسلام و به معرفت اسلام و به اسلام افتخار مى‌کنند؛ این فرصت بسیار عظیمى است. امروز رقباى اصلى تفکر اسلامى - یعنى مارکسیسم، کمونیسم و سوسیالیسم - از صحنه حذف شده‌اند. یک روز این چالش بزرگ اسلام بود که با الحاد مارکسیستى مبارزه و در واقع از خودش دفاع کند. امروز آن رقبا در مقابل واقعیتهاى دنیا از صحنه خارج شده‌اند و شکست خورده‌اند و اسلام رشد کرده است. امروز اسلام سیاسى، با قدرت وارد صحنه شده است. این در دنیاى اسلام وجود نداشت. هرچه از اسلامِ سیاسى گفته مى‌شد، حواله به قرون اوّلیه‌ى اسلام داده مى‌شد. امروز اسلامِ سیاسى وسط صحنه است و کارایى و قدرت خودش را ثابت کرده و نشان داده است که مى‌تواند بایستد، سازندگى کند و خودش را اثبات نماید. این فرصت بسیار بزرگى است. در نیم قرن پیش و قبل از آن، کسانى که مى‌خواستند بر سرنوشت مسلمانان مسلّط شوند، به مسلمانان مژده‌ى مدرنیته را مى‌دادند و مى‌گفتند در مقابل ما تسلیم شوید، در مقابل فرهنگ ما به زانو درآیید؛ ما مدرنیته را به شما اهدا مى‌کنیم. امروز مسلمانان وقتى به این گذشته نگاه مى‌کنند، مى‌بینند مدرنیته در دنیاى اسلام جز وابستگىِ بیشتر و فساد، چیزى به‌بار نیاورد؛ جز ضعف ملتها و حکومتهاى اسلامى، چیزى عاید مسلمانان نکرد. مدرنیته مسلمانان را عالِم و مبتکر نکرد؛ آنها را وابسته کرد. بنابراین امروز از این جهت، آگاهى و روشن‌بینى مسلمانان به‌مراتب بیشتر از بینش مسلمانان نسل گذشته‌ى ماست. امروز لیبرالیسم در زادگاه خود دچار تناقض است. همان کسانى که شعار دفاع از آزادى سر مى‌دادند، امروز در کشورهاى زادگاه آزادىِ فردى و لیبرالیسم و در مراکز سیاستگذارىِ آنها روشهایى را به‌کار مى‌گیرند که نقطه‌ى مقابل آزادى است. غرب امروز در مقابل سرکوب بچه‌هاى فلسطینى جوابى ندارد. غرب امروز در مقابل اشغال عراق و افغانستان و کشتارهاى فجیعى که در این دو کشور اتّفاق افتاده، نمى‌تواند از خودش دفاع کند. غرب در برابر مردم‌سالارى دینى و آراءِ ملتهایى که در این چند سال تجربه شد به اسلام رأى دادند و امریکاییها به‌زور با آنها مقابله کردند، هیچ دفاعى از خودش ندارد و نمى‌تواند پاسخ دهد. غرب امروز در مقابل اهانت به کرامت زن هیچ پاسخ و دفاعى ندارد. امروز در دنیاى غرب - زادگاه آزادى و دمکراسى - کرامت زن از دست رفته‌است؛ فساد جنسى در حدّ اعلاست و خانواده رو به ویرانى است. آمارهایى که درباره‌ى ویرانى بنیان خانواده در کشورهاى غربى داده مى‌شود، تکان‌دهنده و بهت‌آور است. غرب با شعار لیبرالیسم مى‌خواست دنیا را خاضع کند و امروز اینها تناقضات لیبرالیسم است. امروز امریکا و استکبار در مقابل اسلام دچار انفعالند. بعد از آن‌که امریکا دهها سال در منطقه‌ى آسیا و خاورمیانه از دیکتاتورها به‌صراحت دفاع کرده و آنها را سرِکار آورده، امروز شعار دمکراسى براى این منطقه مى‌دهد! کیست که نداند پشتیبان مستبدّان و دیکتاتورهاى این منطقه خود امریکا بود؟ امروز براى همه روشن شده که پشتیبان صدّام خودِ امریکا بود. چراغ سبز حمله به ایران و ایجاد یک جنگ هشت ساله را امریکاییها به صدّام دادند. صدّام پرورش یافته‌ى امریکاییها بود؛ آنها بزرگش کردند، آنها قدرتش دادند، آنها امکان به کارگیرى سلاح شیمیایى را به او دادند، آنها بودند که در مقابل کشتار عظیم مردم حلبچه و بسیارى از جوانان ما که با سلاح شیمیایى از بین رفتند، سکوت کردند. هنوز در کشور ما بسیارند جوانانى که دچار آفت شیمیایى‌اند. هر چند هفته یک‌بار خبر شهادت یکى از این جوانان صالح و مجاهد و مؤمن پخش مى‌شود که اینها با سلاح شیمیایىِ صدّام، جانباز شدند و امروز جان مى‌دهند. غرب در مقابل اینها سکوت کرد. امروز همین غرب است که در این‌جا شعار دمکراسى مى‌دهد؛ این انفعال در مقابل مردم‌سالارى دینى اسلامى است. مردم‌سالارى دینى یعنى آراءِ مردم از نگاه منطق دین، با احترامى که دین براى آراءِ مردم قائل است. دین براى انسانها کرامت قائل است؛ دین براى حکومتها در مقابل مردم مسؤولیت جدّى قائل است؛ دین، استبداد و دیکتاتورى را از هیچ حاکمى و تحت هیچ عنوانى نمى‌پذیرد. اسلام ما این است. مردم‌سالارى اسلامى یعنى این؛ یعنى مردم‌سالارى متّکى به یک منطق قوى و روشن، با همان معیارهایى که اسلام براى حکومت‌کنندگان در هر جامعه‌اى قائل است. امروز این در دنیا مطرح شده، در واقعیت پیاده شده؛ فقط در کتابها و ذهنها نیست. در طول بیست و پنج سال گذشته، ما در جمهورى اسلامى بیست و چهار انتخابات داشته‌ایم و مردم پاى صندوقها آمده‌اند و رأى داده‌اند و این نظام را برپا داشته و حفظ کرده‌اند. مظهر کامل مردم‌سالارى این است. امریکا در مقابل این، دچار انفعال است که امروز شعار مردم‌سالارى در خاورمیانه سر مى‌دهد. امروز دنیا دچار خلاءِ ایدئولوژى است. در هیچ نقطه‌اى از دنیا هیچ فکر روشن و ثابتى که جوامع بتوانند بر محور آن، حرکتى را براى خود سازماندهى و آینده‌اى را تصویر کنند، وجود ندارد. اسلام امروز فرصت دارد تا در دنیا خود را مطرح کند. اسلام روى نقاطى تکیه کرده است که آرزوى دیرین انسانها از اوّلِ تاریخ بشر تا امروز است. اسلام روى عدالت و اخوّت و برادرى و کرامت انسان تکیه کرده است. امروز بشر تشنه‌ى اینهاست. بشر، تشنه‌ى کرامت و عدالت و انسانیت واقعى است. اسلام روى اینها تکیه کرده است. امروز وقت آن است که اسلام با همان شکل ناب و حقیقىِ خود در دنیا مطرح شود و روشنفکران و سیاسیّون مسلمان این را به صورت یک پرچم در دنیا بلند کنند و در مقابل چشم همه‌ى مردم دنیا نگه دارند. جاذبه‌ى اسلام ناب خیلى زیاد است. دشمنان اسلام - و امروز در رأس همه‌ى آنها، صهیونیسم و امریکا - مایل نیستند اسلامِ ناب چهره نشان دهد. آنها مى‌خواهند اسلام را در دو شکل منحصر کنند: یکى شکلِ متحجّر، شبیه آنچه در اسلامِ طالبان دیده شد؛ سر تا پا تعصّبِ خشک و بدون منطق و علم و معرفت، تا همه‌ى چشمها متنفّر شود و صورتها از اسلام برگردد. یکى هم اسلامى که هویّت خود را در مقابل غرب به‌طور کامل از دست بدهد؛ یعنى اسلام التقاطى؛ اسلامى که هرچه غربیها مى‌گویند، از آنها بپذیرد و فرهنگ غرب را در پوشش اسلام ترویج کند و خودش هیچ حرفى براى گفتن نداشته باشد. امروز دشمنان اسلام مى‌خواهند اسلام به یکى از این دو صورت جلوه کند؛ اما حاضر نیستند اسلامى که به‌طور جدّى وارد صحنه مى‌شود و براى امّت اسلامى عزّت و عظمت و اقتدار و عدالت و مردم‌سالارى و پیشرفت علمى مى‌خواهد - یعنى اسلام زندگى‌ساز - مطرح شود. البته امروز دشمنان اسلام و در رأس آنها امریکا و صهیونیسم مى‌دانند درون امّت اسلامى نیروى عظیمى متراکم است؛ لذا از آن واهمه دارند و مى‌ترسند. بنابراین با جهان اسلام با نام اسلام مبارزه نمى‌کنند؛ با نامهاى دیگرى مبارزه مى‌کنند. مفهوم تروریسم را بسط مى‌دهند تا حرکتهاى آزادیخواهانه را بکوبند. مى‌خواهند مبارزان فلسطینى را - که امروز شجاعترین مجاهدان راه اسلامند - تحت عنوان تروریست بکوبند. مى‌خواهند جوانان مبارز لبنان، عراق، افغانستان و جوانان مبارز هر نقطه‌ى دنیاى اسلام را که با انگیزه‌هاى استکبارى و دخالت بیگانه مقابله مى‌کنند، با عنوان تروریست از صحنه خارج کنند، یا به بهانه‌ى سلاح کشتار جمعى، به بهانه‌ى حقوق بشر و به بهانه‌ى دمکراسى با دنیاى اسلام به مقابله بپردازند. امروز این بهانه‌ها را استکبار مطرح مى‌کند، براى این‌که از مقابله‌ى با اسلام به نام اسلام واهمه دارد. بنابراین درست است که امروز دنیاى اسلام با تهدیدهاى تازه‌اى مواجه است؛ اما این فرصتهاى بزرگ و تازه هم در دنیاى اسلام وجود دارد. امروز قشر عظیمى از جوانان مسلمان در سرتاسر دنیاى اسلام چشم از شهوات و فرآورده‌هاى رنگین غرب مى‌پوشند و در دلِ خود ایمان به خدا و در عملِ خود تعبّد در مقابل دین را شعار خود قرار مى‌دهند. هم در ایران چنین جوانانى بسیارند، هم در دنیاى اسلام فراوانند؛ چه در شرق دنیاى اسلام و چه در غرب آن. امروز روشنفکران زیادى در دنیاى اسلام به نام اسلام حرف مى‌زنند؛ به نام اسلام مى‌نویسند و به نام اسلام هنر خود را مجسّم مى‌کنند. اینها فرصتهاى دنیاى اسلام است. امروز دنیاى اسلام تا حدود زیادى قدرت خود را شناخته و مى‌داند مى‌تواند قدرتمند باشد. اگر تهدید بزرگ است، فرصت هم بسیار زیاد است. این ما هستیم که باید تلاش کنیم. حدیثى از نبىّ‌اکرم صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم نقل شده است که: «مثل المؤمن کمثل سنبلة تنام مرّة و تقوم مرّة»؛ مؤمن ریشه‌کن نمى‌شود. ممکن است توفان حوادث او را به زمین بخواباند، اما با اندک فرصتى سرِپا بلند مى‌شود و باز رشد مى‌کند و پیش مى‌رود. قرآن هم فرموده است: «کشجرة طیّبة اصلها ثابت و فرعها فى‌السّماء. تؤتى اکلها کلّ حین باذن ربّها(۲)». ما هستیم که باید تلاش کنیم این ثمره را به نضج برسانیم و این کار ممکن است. ما در جمهورى اسلامى ایران همّت خود را گذاشته‌ایم تا این پایه‌هاى اساسى را مستحکم کنیم. ما از مردم‌سالارى که متّخذ از اسلام و حکم اسلام است، عدول نخواهیم کرد. اسلام هم پذیرش فرمانروایان را در احکامى مثل بیعت مشخّص و روشن کرده است. ما این را از بُن‌دندان قبول داریم؛ ما این را از غرب نگرفته‌ایم؛ این متعلق به ماست؛ متعلق به اسلام است. بنابراین ما پاى این ایستاده‌ایم. ما در برابر نفوذ و دخالت بیگانگان ایستاده‌ایم. با همه‌ى دنیا، علم و معرفت و تجربه و کالاى مادى و معنوى را تبادل مى‌کنیم و اهل تعامل هستیم؛ اما مطلقاً نفوذ و دخالت و اعمال قدرت و سیطره را از هیچ کس نمى‌پذیریم. دشمنان ما - کسانى که با جمهورى اسلامى و ایران اسلامى به‌جد دشمنى مى‌کنند - از این نقطه به‌شدّت ناراحتند. ما نشان داده‌ایم که بر این موضوع پافشارى داریم. ما نشان داده‌ایم که مى‌توانیم و معتقدیم همه‌ى دنیاى اسلام مى‌تواند. ما اعتقاد به بسط عدالت داریم. بسط عدالت در جامعه، از مشکلترین و دشوارترین کارهاست؛ مى‌خواهیم این کار را بکنیم. در این زمینه گامهایى هم برداشته‌ایم؛ اما بین آنچه ما امروز در آن قرار داریم و آنچه اسلام از ما خواسته، فاصله‌ى بسیار زیادى است. این کار تلاش لازم دارد. ما معتقدیم باید در این مسأله متمرکز شویم و تلاش کنیم و ان‌شاءاللَّه تلاش هم مى‌کنیم. ما معتقد به بسط علم و معرفت هستیم و در این راه پیشرفتهاى زیادى کرده‌ایم. ما معتقدیم دنیاى اسلام با سابقه و عمق و ریشه‌ى فرهنگ و علمى‌اى که دارد، مى‌تواند در میدان علم و معرفت قدمهاى بسیار بلندى بردارد. دنیاى اسلام را عمداً از علم و معرفت دور نگه داشتند. ما به جوانان و دانشمندانِ خود توصیه کردیم تولید علم کنند. درست است که علم را از دیگرانى که آن را دارند، باید آموخت؛ اما در حدّ آن نباید توقّف کرد. ما معتقدیم به ترجمه‌ى علم نباید اکتفا کنیم؛ باید علم را تولید کنیم و این کار را جوانان ما شروع کرده‌اند و در میدانهاى متعدّدى توفیقات بسیار بزرگى به دست آورده‌اند. ما این‌کار را خواهیم کرد و ادامه خواهیم داد. ما به تقویت بنیه‌ى مادّى و معنوى جامعه و مردم خود معتقدیم. هم باید بنیه‌ى مادّى‌شان را تقویت و تولید ثروت کنیم - چون کشور ما بالقوّه ثروتمند است - و هم بنیه‌ى معنوى، یعنى ایمان و روحیه‌ى آنها را تقویت نماییم و این جزو وظایف ماست. امروز در دنیاى اسلام مهمترین خطرى که ما را تهدید مى‌کند، تفرقه است. ما از هم جدا شدیم و دستهایمان را به هم گره نکردیم؛ لذا دشمن در ما طمع کرد. وقتى از هم جدا باشیم، دشمن در ما طمع مى‌کند. پیشنهاد ما به همه‌ى دولتها و حکومتهاى دنیاى اسلام و به همه‌ى ملتهاى مسلمان، وحدت و اتّحاد و نزدیکى است. از اختلافات باید عبور و صرف‌نظر کرد. بعضى اختلافات را مى‌شود حل کرد؛ آنها را حل کنیم. بعضى اختلافات ممکن است در کوتاه مدّت قابل حل نباشد؛ باید از آنها اغماض و عبور کنیم. این درست همان نقطه‌اى است که صهیونیستها و امریکاییها از آن زیان مى‌بینند و همه‌ى تلاش خود را علیه آن به‌کار انداخته‌اند. اختلافات قومى، مذهبى، طایفه‌اى، سیاسى و ارضى، همه تحریک شده‌ى دشمنان است. زمینه‌هاى این‌گونه اختلافها در بین خود ما وجود داشته، منتها ما غفلت کرده‌ایم و آن زمینه‌ها را از بین نبرده‌ایم. آنها هم آمده‌اند از غفلت امّت اسلامى استفاده کرده‌اند و این اختلافات را تشدید نموده و ما را به جان هم انداخته‌اند. چقدر از نیروهاى مادّى و معنوى ما صرف این دعواها و جنگهاى گوناگون قومى و ملى و مذهبى و طایفه‌اى شده است. ما معتقدیم این را باید به صورت یک هدف جدّى دنبال کرد. اعتقاد بنده این است که امروز در دنیاى اسلام، دشمنان اسلام و امّت اسلامى به‌طور عمده از دو سلاح استفاده مى‌کنند: یکى سلاح رعب، دیگرى سلاح تطمیع. دولتها و روشنفکران و برگزیده‌ها و آحاد ملت را گاهى مرعوب و گاهى تطمیع مى‌کنند و هر دوىِ اینها شبکه‌هاى شیطان است. از ارعاب آنها نباید ترسید: «الّذین قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایماناً و قالوا حسبنااللَّه و نعم الوکیل. فانقلبوا بنعمةٍ من اللَّه و فضلٍ لم یمسسهم سوء(۳)». اینها براى ما درس است؛ باید این‌گونه حرکت کنیم. نباید از ارعاب دشمن مرعوب شد. به تطمیع دشمن هم نباید دل بست؛ چون دشمن هیچ خیرى نمى‌رساند و تطمیع او دامى بیش نیست. این قضیه، هم در مورد اشخاص، هم در مورد دولتها و حکومتها، هم در مورد نخبگان و هم در مورد آحاد مردم صدق مى‌کند. به تطمیع آنها امیدوار نشویم و از ارعاب آنها نترسیم. ما قدرتمندیم: «و انتم الأعلون ان کنتم مؤمنین(۴)». در پایان عرایضم تأکید مى‌کنم که در این سمینار و گردهمایىِ خود بگردید، راهها را پیدا کنید. شما برگزیدگان دنیاى اسلام هستید. هر یک نفر از شما - هر یک فکر از فکرهاى شما - مى‌تواند منشأ یک تحوّل و یک حرکت در بخشى از جامعه‌ى بزرگ اسلامى و امّت اسلامى باشد. وقتى این فکرها روى هم جمع شد، مى‌تواند راههاى زیادى را در مقابل ما باز کند. دشمن را باید شناخت. دشمن‌شناسى یکى از مهمترین کارهاست. امروز دشمنِ بزرگ دنیاى اسلام، امریکا و صهیونیسم هستند؛ شیطانهاى بزرگ اینهایند. از همه‌ى شیطانها بدتر و نحستر و خطرناکتر، امریکا و صهیونیسمند که امروز دستشان به‌طور کامل و واضح در دست هم است. هیچ‌وقت مثل امروز اینها با همدیگر رفیق و همراه نبوده‌اند! دشمنِ اصلى اینهایند. بت بزرگى که باید شکست، اینهایند. این دشمن را باید شناخت و به همه‌ى آحاد مردم و زبدگان و نخبگان جوامع اسلامى معرفى کرد. نباید در شناختِ دشمن اشتباه کرد. بعضیها دشمن واقعى و اصلى را ندیده مى‌گیرند و چیزهاى فرعى را به‌عنوان دشمن به حساب مى‌آورند. این خطاى بزرگى است و ممکن است سالها عمر دنیاى اسلام را هدر دهد. ما به فضل پروردگار در شناخت دشمنمان اشتباه نکردیم و اشتباه نخواهیم کرد. با ما انواع و اقسام دشمنیها مى‌شود؛ ولى ما هرگز این دشمنیها را به جاى دشمنى اصلى و بزرگ عوضى نمى‌گیریم. خیلى از دشمنیها را ما ندیده مى‌گیریم و به‌حساب نمى‌آوریم. دشمن واقعى، آن‌جاست. نکته‌ى بعد در این خصوص این است که شیوه‌هاى دشمنى را هم باید شناخت؛ یعنى دشمن از چه راههایى وارد مى‌شود و دست به اقدام مى‌زند و چه‌کار مى‌کند. آخرین مطلب را در ضمن این آیه‌ى شریفه عرض مى‌کنم که فرمود: «قل انّما اعظکم بواحدة ان تقوموا للَّه مثنى و فرادى ثمّ تتفکّروا(۵)»؛ قیام‌للَّه - مثنى و فرادى - واجبترین کار ماست؛ در همه‌ى سطوح هم این ممکن است. بار دیگر به شما برادران عزیز خوشامد عرض مى‌کنم و از این‌که زحمت کشیدید و به این‌جا تشریف آوردید، سپاسگزارم و خدا را شکر مى‌کنم که به من توفیق داد تا شما را در این جلسه‌ى صمیمى و برادرانه و بى‌پیرایه ملاقات کنم. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته ۱) بقره: ۱۵۰ ۲) ابراهیم: ۲۵-۲۴ ۳) آل‌عمران: ۱۷۴-۱۷۳ ۴) آل‌عمران: ۱۳۹ ۵) سبأ: ۴۶  
1,146
1382/09/26
بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان قزوین
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=5703
null
1,147
1382/09/25
بیانات در دیدار مردم قزوین‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3208
null
1,148
1382/09/17
بیانات در دیدار اعضای شورای شهر و شهردار تهران‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3207
null
1,149
1382/09/05
بیانات در خطبه‌‌های نماز عید فطر
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3205
null
1,150
1382/09/05
بیانات در دیدار کارگزاران نظام
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3206
null
1,151
1382/08/23
بیانات در خطبه‌های نمازجمعه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3204
null
1,152
1382/08/15
بیانات در دیدار جمعی از اعضای تشکل‌ها و جمعی از نخبگان دانشجویی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3203
null
1,153
1382/08/11
بیانات در دیدار کارگزاران نظام‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3202
null
1,154
1382/08/08
بیانات در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3201
null
1,155
1382/08/06
بیانات در دیدار جمعی از قاریان قرآن
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3200
null
1,156
1382/07/22
بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان زنجان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3199
null
1,157
1382/07/21
بیانات در دیدار مردم زنجان‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3198
null
1,158
1382/07/02
بیانات در دیدار کارگزاران نظام
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3196
null
1,159
1382/06/29
بیانات در دیدار دانش‌آموختگان نیروهای سه‌گانه ارتش
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3194
null
1,160
1382/06/29
بیانات در دیدار بسیجیان و سپاهیان لشکر ۲۵ کربلا
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3195
null
1,161
1382/06/26
بیانات در دیدار جمعی از دانش‌آموزان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3193
null
1,162
1382/06/24
شرح حدیث در ابتدای جلسه درس خارج فقه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=45922
حَدَّثَنا اَبی رَضِیَ اللهُ عَنهُ قالَ حَدَّثَنا عَلیُّ بنُ اِبراهیمَ بنِ هاشِمٍ عَن اَبیهِ عَن اِسماعیلَ بنِ مَرّارٍ عَن یُونُسَ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ یَرفَعُهُ اِلى اَبی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام قالَ: کانَ فیما اَوصى بِهِ رَسولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه عَلیّاً عَلَیهِ السَّلام:‌ یَا عَلیُّ اَنهاکَ عَن ثَلاثِ خِصالٍ ‌عِظامٍ الحَسَدِ وَ الحِرصِ وَ الکَذِب.(۱)     یَا عَلیُّ اَنهاکَ عَن ثَلاثِ خِصالٍ ‌عِظام این [این روایت بخشی از] یک مجموعه‌‌ وصایایی است از نبیّ‌ّ اکرم (صلّی‌ الله ‌علیه ‌و‌ آله ‌‌و ‌سلّم)‌ به امیرالمؤمنین که یک قسمتی‌ از آن را اینجا ذکر کرده‌اند؛ [یا علی!] از سه خصلت منفی بزرگ تو را نهی میکنم، که اگر دقّت کنیم می‌بینیم بخش مهمّی از ناملایمات و ناروایی‌ها در میان مردم ناشی از همین سه خصلت است [و این] مخصوص مسلمانها هم نیست و در هر جامعه‌ای که یک چنین خصوصیّاتی باشد، مایه‌ی وجود ناروایی‌های بسیاری در آن جامعه خواهد شد: الحَسَد یکی حسد است که موجب میشود که روابط عاطفی انسان با مردم پیرامون خود -هرچه نزدیک‌تر، بیشتر- به هم بخورد و ناسالم بشود؛ اگر انسان به نزدیکان خود، به برادر خود، به دوست نزدیک خود، به خویشاوند خود، به معاشر خود، همین طور بروید تا افراد گوناگون جامعه و تا هرجایی که دایره‌ی آشنایی او توسعه دارد، حسد بورزد، روابط عاطفی و قلبی او با این محسودین را ناسالم میکند و خراب میکند. [این] درست عکس آن چیزی است که در یک نظام سالم مورد نظر است که توادد(۲) و تراحم و محبّت و مانند اینها باشد؛ محبّتها را از بین میبرد، صمیمیّت‌ها را از بین میبرد، همکاری‌ها را از بین میبرد؛ صِرف حسد! چقدر کسانی که انسان مایل است با آنها همکاری کند، محبّت کند، به خاطر حسادت به آنها، جلوی اینها گرفته میشود؛ به او کمک نمیکند، همکاری نمیکند، دوستی نمیکند، بدگویی میکند، کارشکنی میکند به خاطر حسد. ببینید! منشأ بسیاری از ناروایی‌ها در ارتباطات اجتماعی عبارت است از حسد؛ یعنی [حسد] یک سرِ بند است، یک ریشه است برای مجموعه‌ای از ناروایی‌ها و به دنبال آن، ناکامی‌ها. وَ الحِرص حرص یک بُعد دیگر و یک جانب دیگر است که آن هم موجب میشود انسان چیزهایی را در زندگی خود هدف‌گیری کند، مادّیاتی را هدف خود قرار بدهد و در راه رسیدن به آنها دیگر هیچ ملاحظه‌ای نکند؛ مثل یک کودکی که وقتی مثلاً یک چیز جذّابی جلوی او، در دو سه متری قرار میگیرد و میخواهد برود طرف آن، دیگر سر راهش نگاه نمیکند که لیوان آب ریخت، ظرف غذا چپه شد؛ اینها را دیگر ملاحظه نمیکند، همین طور بی‌ملاحظه می‌آید به طرف آن. حرص این جوری است در انسان؛ وقتی انسان به مال دنیا حریص شد، به مقام دنیا حریص شد، به شهوات دنیوی حریص شد و هدف‌گیری کرد، دیگر بین راه ملاحظه نمیکند که از این حرکت سریع او چه اتّفاق می‌افتد، چه چیزهایی خراب میشود، چه چیزهایی میریزد، چه آبروهایی بر باد میرود، چه فضیلت‌هایی نابود میشود، چه حقهایی پایمال میشود؛ اینها را دیگر انسان ملاحظه نمیکند؛ حرص این است. وَ الکَذِب سوّمی هم کذب است؛ دروغ، دروغ‌گویی، دروغ رفتاری که نقطه‌ی مقابل صادق و صدق است که در قرآن این همه راجع به آن صحبت شده و صادقین این طور مورد مدح قرار گرفته‌اند؛ یعنی همه‌ی حقایقی را که یک انسان، یک مجموعه‌ی انسانی، یک جامعه باید بر اساس آن حرکت کنند، وارونه نشان دادن و وارونه کردن و عکس مراد را در واقع تحصیل کردن؛ کذب، این است که چیز عجیبی است.  
1,163
1382/06/19
بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان‌ رهبری
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3192
null
1,164
1382/06/05
بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3189
null
1,165
1382/05/28
بیانات در دیدار جمعی از مداحان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3187
null
1,166
1382/05/15
بیانات در دیدار کارگزاران نظام
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3186
null
1,167
1382/05/08
بیانات در دیدار جمعی از جوانان اهواز
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3185
null
1,168
1382/04/29
بیانات پس از بازدید از دستاوردهای نظامی نیروی هوایی سپاه‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3184
null
1,169
1382/04/07
بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3183
null
1,170
1382/03/22
بیانات در دیدار مردم ورامین‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3182
null
1,171
1382/03/14
بیانات در مراسم چهاردهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمه‌الله)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3180
null
1,172
1382/03/07
بیانات در دیدار نمایندگان مجلس
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3179
null
1,173
1382/03/05
بیانات در جمع برگزارکنندگان کنگره حضرت عبدالعظیم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=4121
null
1,174
1382/03/04
شرح حدیث در ابتدای جلسه درس خارج فقه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=45933
حَدَّثَنا اَبی رَضیَ اللهُ عَنهُ قالَ حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللهِ عَن اَحمَدَ بنِ اَبی عَبدِاللهِ البَرقیِّ عَن اَبیهِ عَن صَفوانَ بنِ یَحیى عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ الحَجّاجِ عَن اَبی عَبدِالله (عَلَیهِ السَّلام) قالَ: قالَ‌ اِبلیسُ‌ لَعنَةُ اللهِ‌ عَلَیهِ‌ لِجُنودِهِ اِذا استَمکَنتُ مِنِ ابنِ آدَمَ فی ثَلاثٍ لَم اُبالِ ما عَمِلَ فَاِنَّهُ غَیرُ مَقبُولٍ مِنهُ اِذَا استَکثَرَ عَمَلَهُ وَ نَسیَ ذَنبَهُ وَ دَخَلَهُ العُجب.(۱) قالَ‌ اِبلیسُ‌ لَعنَةُ اللهِ‌ عَلَیهِ‌ لِجُنودِهِ اِذا استَمکَنتُ مِنِ ابنِ آدَمَ فی ثَلاثٍ لَم اُبالِ ما عَمِلَ فَاِنَّهُ غَیرُ مَقبُول سند این روایت به ابلیس میرسد که این لعین، به لشکریان خود این جور گفت که اگر من توانستم در سه چیز بر بنی‌آدم مسلّط بشوم، دیگر غصّه‌ی این را نمیخورم که حالا او اعمال نیکی دارد به جا می‌آورد و ممکن است مراتب سعادت را طی کند؛ نه، خاطرم آسوده است؛ چون هر کاری بکند از او قبول نخواهد شد؛ عمده این است که من این سه چیز را بتوانم تدارک کنم و در این سه کار بر بنی‌آدم مسلّط بشوم؛ اگر [مسلّط] شدم دیگر خیالم آسوده است. آن سه چیز چیست؟ اِذَا استَکثَرَ عَمَلَه یکی این است که او کار نیک خود را زیاد به شمار بیاورد، به نظرش زیاد بیاید؛ به خودش که نگاه میکند میگوید: «ما واقعاً چقدر آدم خوبی هستیم! این همه نماز و این قدر نافله و این قدر خدمت به مردم و روزی چند ساعت در دادگاه‌ها و در فلان مسئولیّتها، درس هم که میرویم و درس هم که میگوییم»؛ همین طور کارهای خودش به نظرش زیاد بیاید؛ اعمال خیر خودش را [زیاد بشمارد و] از خود خشنود شود، راضی بشود از خود به خاطر کارهایی که انجام میدهد. اوّلین ضربه‌ای که به انسان میخورد و خاکریز اوّلی که جلوی دشمن او -یعنی ابلیس- باز میشود این است؛ ما گاهی هم بعضی‌ها را می‌بینیم که میگویند: «آقا ما دیگر چه کار کنیم؟ این همه داریم کار میکنیم»؛ به نظرشان آن کاری که میکنند زیاد می‌آید؛ خود را مقایسه نمیکنند با بندگان صالح خدا که یک لحظه از لحظات عمرشان را فارغ از خدمت و عبادت و کار خیر و حسنه نبودند؛ این مقایسه را حاضر نیستند بکنند و همین کارهای کوچک خودشان به نظرشان بزرگ می‌آید. وَ نَسیَ ذَنبَه دوّم [اینکه] گناهان خود را فراموش بکند؛ مثل همه‌ی عادات ماها که به خودمان به چشم حسن‌ظن نگاه میکنیم؛ [یعنی] این همه گناه کوچک، بزرگ، خلاف، غیبت، دروغ، خدای نکرده تهمت و تخلّفات گوناگون را فراموش کنیم، از یادمان برود. اینکه می‌بینید در بعضی از دعاها مدام اسم گناه تکرار میشود -اَللهُمَّ‌ اغفِر لِیَ‌ الذُّنوبَ‌ الَّتی‌ تَهتِکُ‌ العِصَم-(۲) تا که انسان به یادش بیاید؛ یا درباره‌ی انسان در روایت دارد که «وَ بَکى‌ عَلى‌ ذَنبِه»،(۳) بنشیند بر گناه خود، به گناه‌هایی که کرده بگرید؛  [این] به یاد آوردن گناه است که اینها را انسان فراموش نکند؛ در مراقبتها و در باب مراقبة هم میگویند که هر شبی بنشینید ببینید چه کار کردید آن روز؛ این مانع از فراموشی میشود. یکی هم اینکه فراموش کند. وَ دَخَلَهُ العُجب سوّم [اینکه] خودشگفتی در او وارد بشود؛ این خودشگفتی طبعاً برای اَعمال نیست، چون آن قبلاً گفته شد؛ برای خصوصیّات خود او است؛ [یعنی] علم خودش، تقوای خودش، حلم خودش، صبر خودش به نظرش بزرگ بیاید. خودشگفتی یا عُجب یعنی انسان در مقابل خودش که قرار میگیرد دچار اعجاب بشود و به شگفت بیاید که واقعاً «ما هم چه آدم خوب و برجسته‌ای هستیم»! گاهی هم انسان گله‌مند میشود که چطور دیگران نمیفهمند این خوبی‌های ما را؟ چطور قدر نمیدانند؟ بله جناب ابلیس به دوستانش این جور میگوید که وقتی این سه خصوصیّت در کسی وارد شد و من توانستم از این سه ناحیه، بر یک انسان سلطه و سیطره پیدا کنم، دیگر غصّه‌ی این را که حالا عبادت کرد و روزه گرفت و نماز خواند نمیخورم؛ چون میبینم همه‌ی اینها باطل خواهد بود؛ یعنی قبول نخواهد بود. ۱) خصال، روایت هشتادوششم،  ج ۱، ص ۱۱۲؛ « امام صادق (علیه السّلام) فرمود: شیطان لعین به لشگر خود گفت که من اگر در سه مورد بر فرزند آدم دست یابم، پس از آن هر عملى که به‌ جا آورد پریشان‌خاطر نگردم که میدانم عملش پذیرفته نیست: هنگامى که عمل خود را زیاد پندارد و گناه خود را فراموش کند و خودپسندى در او راه یابد.»
1,175
1382/03/03
بیانات در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت چهاردهمین سالگرد رحلت حضرت امام خمینی(ره)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=29821
بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم برادران عزیز؛ خیلی خوش آمدید. حقیقتاً و صمیمانه از یکایک شما که در این اقدام بسیار مفید و مؤثّر - یعنی بزرگداشت روز چهاردهم خرداد و تجدید خاطره‌ی حزن‌انگیز آن روز و ابلاغ پیامهای امام بزرگوارمان - این تلاشهای با ارزش را انجام می‌دهید، تشکّر می‌کنم. مخصوصاً از جناب آقای «انصاری» به‌خاطر مدیریّت خوبی که در این عرصه بحمدالله ارائه کرده‌اند و بخصوص بیانات بسیار خوبی که امروز ایراد کردند و بهره‌مند شدیم، خیلی متشکّرم. امروز سوم خرداد ماه، یک روز فراموش نشدنی است. پیوندی هم بین سوم خرداد و فتح خرمشهر با شخصیت امام بزرگوار وجود دارد. روزی که امام فرمودند خرمشهر باید آزاد شود، بنده در همان نواحی بودم؛ شاید بعضی از شما هم در آن‌جا بودید. فاصله‌ی بین آزادی خرمشهر و وضعیتی که آن روز ما آن‌جا داشتیم، یک فاصله‌ی ناپیمودنی بود. دشمن به منطقه‌ی غرب اهواز و شمال غربی و جنوب غربی آمده بود؛ تمام منطقه را از نیروها و لشکرهای زُبده‌اش پُر کرده و محکم در زمین فرو رفته بود؛ نمی‌شد او را تکان داد. از کارون هم عبور کرده و نیم دایره‌ی نسبتاً کاملی را درست کرده بود؛ به‌طوری که افراد ما وقتی می‌خواستند از اهواز به طرف آبادان بروند - که آبادان آن وقت دست دشمن نبود و می‌شد رفت - از جاده‌ی معمولی نمی‌شد بروند؛ از جاده‌ی غیرمعمول هم که آن طرف رودخانه بود، نمی‌شد بروند؛ از جاده‌ی ماهشهر هم نمی‌شد بروند؛ باید مسیر مثلّثی را طی می‌کردند تا به خرمشهر بروند! از داخل دریا با «لنج»، مسافتی می‌رفتند و خود را به نقطه‌ای از جزیره‌ی آبادان می‌رساندند و آن‌جا پیاده می‌شدند. در این شرایط، نیروهای ما معدود بودند و تیپ زرهی ما که حدّاقل باید صدوپنجاه دستگاه تانک می‌داشت، حدود بیست دستگاه تانک داشت. بچه‌های سپاه و بقیه‌ی نیروهای داوطلب هم وقتی به آن‌جا می‌آمدند، با زحمت زیاد، بنده را ببین، مرحوم «چمران» را ببین، این طرف بدو، آن طرف بدو، تا دو سه دستگاه خمپاره‌انداز به دست می‌آوردند و از آنها استفاده می‌کردند. همیشه حمله کردن سخت‌تر از دفاع کردن است. اگر نیرویی بخواهد حمله کند، بر اساس روشهای نظامی، توان آن باید سه برابر نیرویی باشد که مورد حمله قرار می‌گیرد. ما باید سه برابر نیروهای عراقی توان و نیرو می‌داشتیم تا می‌توانستیم حمله کنیم و خرمشهرِ خودمان را از دست آنها نجات دهیم. آن موقع نیروی ما اصلاً قابل مقایسه با آنها نبود؛ یک برابر، نیم برابر و یک سومِ برابر هم نبود. در این شرایط، امام گفتند خرمشهر باید آزاد شود. این به نظر من حقیقت عجیبی را در خودش دارد که باید روی آن فکر و تدقیق و مطالعه کرد؛ با گفتن و تشریح زبانی هم به‌دست نمی‌آید. چقدر اعتماد به نفس، توکّل، عزم راسخ و جدّ در تصمیم و امید و خوشبینی به نیروهای پنهانی که ما آنها را کشف نکردیم، باید در آن دل بزرگ و نورانی به نور الهی و نور ایمانِ حقیقی متمرکز باشد تا آن‌طور قرص و محکم بگویند خرمشهر باید آزاد شود. امام نمی‌گفتند که حرفشان تحقّق پیدا نکند. انسان حرفی را که بداند زمین می‌افتد، به زبان نمی‌آورد؛ آن هم به این قرصی. می‌گفتند و می‌دانستند این حرف زمین نخواهد افتاد و زمین نیفتاد و تحقّق پیدا کرد و خرمشهر آزاد شد. شاید بعضی از شما داخل آن جریان بودید، اما بنده از نزدیکتر شاهد بودم نیرویی که باید خرمشهر را آزاد می‌کرد، به وسیله‌ی چه عوامل و چه ابزارها و چه امکانات و چه کانون عظیمی از ایمان و تصمیم شکل گرفت و همین نیرو رفت مثل گلوله‌ای به سینه‌ی دشمن خورد و آن حادثه‌ی عجیب را به‌وجود آورد؛ که وقتی ما خرمشهر را گرفتیم، ورق برگشت و دنیا عوض شد. قبل از آن هم میانجیها می‌آمدند و می‌رفتند؛ اما بعد از پیروزی در خرمشهر، اوّلین دسته از میانجیها وقتی به ایران آمدند، طور دیگری حرف می‌زدند و اصلاً سبک حرف زدنشان با گذشته فرق کرده بود. یکی از همین آقایان که رئیس جمهور یک کشور آفریقایی و جزو شخصیتهای برجسته‌ی سیاسی آفریقا و بلکه دنیا محسوب می‌شد، خصوصی به من گفت شما با پیروزی در خرمشهر، معادله‌ها را عوض کردید و امروز دنیا به شما به چشم دیگری نگاه می‌کند. برادران عزیز! آنچه ما لازم داریم، استفاده از همین خصوصیات امام است. ما که از امام تجلیل می‌کنیم، برخلاف نظر خیلی از آدمهای سطحی‌نگر و احیاناً مغرض، صرفاً این نیست که بخواهیم پیکری را که روح ندارد، به زور سرِ پا نگه داریم. بعضی از بزرگداشتها این‌گونه است؛ کسی که روی زمین افتاده، می‌خواهند با بزرگداشت، زیر بغلش چیزی بدهند و او را سرپا نگه دارند! نه؛ امام زنده و سرِ پا هستند و هنوز هم مثل اوایل انقلاب، این انقلاب و عوامل دست‌اندرکار آن می‌توانند با کمک امام بسیاری از کارهای خود را انجام دهند. امام احتیاج ندارند که ما ایشان را احیاء کنیم؛ ایشان حقیقتاً زنده‌اند. امروز در امتداد این انقلاب، حضور امام را در کشورهای اسلامی می‌شود مشاهده کرد. دیدید رئیس جمهور ما به لبنان رفت، مردم چه کردند! اینها همان ارادت به امام است که به این شکل بروز می‌کند. در همه‌ی دوره‌ها همین‌طور بوده است. من یک وقت شاید برای شما در یک دیدار دیگر نقل کرده‌ام: زمانی به یکی از کشورهای معروفِ نام و نشاندار منطقه‌ی عربی رفته بودم. رئیس جمهور آن کشور از فرودگاه که نزدیک من در ماشین نشسته بود تا محلّی که قرار بود برسیم، آن چنان خود باخته، مرعوب و سه کنجی به طرف من نشسته بود که واقعاً حیرت‌انگیز بود. هیبتی که از انقلاب در دل او بود، اجازه نمی‌داد حرف معمول خودش را بزند! بنده سرِ حرف را باز کردم و از آب و هوا و وضعیت خیابانها پرسیدم تا یواش یواش به حرف آمد. وقتی به ایران آمدم، آن را برای امام نقل کردم؛ گفتم این حضور و هیبت شما بود که او را می‌ترساند؛ ما که چیزی نیستیم. ما وقتی به جایی می‌رویم، مردمِ آن‌جا چهره‌ی امام، حقیقت امام، حضور امام و اراده‌ی قوی و راسخ ایشان را در هر جزئی از اجزای این نظام می‌بینند. بعد از رحلت امام، وزیر ما به بعضی از کشورها می‌رفت و می‌رود. آن جایی‌که دولتها مانع می‌شوند، نمی‌شود شور و شعف را دید؛ اما آن جایی‌که می‌گذارند، آن‌چنان نسبت به امام اظهار ارادت و اخلاص و شور و شعف می‌کنند که بی‌سابقه است. این به‌خاطر آن است که امام زنده هستند. بزرگداشتهایی که ما برگزار می‌کنیم، برای این است که این سیره‌ی مجسّم را - که به فضل پروردگار در بین ما تحقّق داشت - بازخوانی کنیم و خود را به یاد آوریم. یکی از خصوصیاتی که امام ممتاز به آن بودند، شجاعت بود. شجاعت، صفت خیلی بزرگ و خوبی است. معنای شجاعت این نیست که انسان خطر را نفهمد، چشمش را ببندد و بگوید ان‌شاءلله چیزی نیست و بی‌حساب به آب و آتش بزند. بعضیها موذیانه سعی می‌کنند شجاعت را به معنای بی‌حساب عمل کردن و بی‌کلّه واردِ یک ماجرا شدن بگیرند؛ بعد آن را بمباران کنند و بگویند امروز روز شجاعت نیست؛ امروز این همه تهدید ما را احاطه کرده است؛ تهدید امریکا، تهدید تبلیغاتی، تهدید فرهنگی و تهدید نظامی. فرق است بین ترسیدن و حزم. حزم صفت خوبی است. خوف که نقطه‌ی مقابل شجاعت است، صفت بدی است. معنای حزم این است که انسان وقتی می‌خواهد اقدامی بکند، آن را درست برآورد کند و بفهمد واقعیت و وضعیت چیست و در چنین وضعیتی با این واقعیت چگونه یابد پیش برود. انسان حازم کسی است که کارهای بزرگ را می‌تواند انجام دهد. حزم، انسان را هرگز به عقب‌نشینی و تسلیم وادار نمی‌کند؛ به پیشروی وادار می‌کند؛ منتها پیشروی با حساب و کتاب، با دقّت نظر، با فهم و کاری که باید کرد و کاری که باید نکرد. این، چیز خوبی است. خوف غیر از حزم است. خوف یعنی ترسیدن، دل را باختن و - به قول مشهدیها - بای دادن. من این تعبیر را خیلی می‌پسندم؛ الان درست و از بُن دندان می‌فهمیم معنایش چیست. بعضیها دل خودشان را می‌بازند؛ اما برای توجیه ترس خود، اسم آن را تدبیر می‌گذارند؛ در حالی‌که ترسیدن غیر از تدبیر کردن است. عراق به ما حمله کرد و جنگِ به آن وسعت را به‌وجود آورد. در مقابل این قضیه، دوگونه می‌شد عمل کنیم: یکی این‌که با حزم عمل کنیم، دیگر این‌که با ترس عمل کنیم. با ترس عمل کردن، یعنی خود را ببازیم و بگوییم بیچاره شدیم و از دست رفتیم. شوروی که با عراق است، امریکا که با عراق است، ناتو که با عراق است، نیروهایش که قبلاً آماده بودند، ما آماده نبودیم، تجهیزات و تانک و هواپیمایش هم که بیشتر از ماست، روزبه‌روز هم که بیشتر کمک می‌گیرد، قطعات یدکی هم که نمی‌خواهد؛ پس ما معطل چه هستیم؛ به گونه‌ای برویم بلا را از سر خودمان دفع کنیم. چه‌کار کنیم؟ بنشینیم مذاکره کنیم؛ همان توجیهی که خیلی از میانجیها آن روز می‌کردند و متأسفانه بعضی از مسؤولان رسمی کشور هم طرف همینها را داشتند و الان هم وقتی مصاحبه می‌کنند، به آن حرف مباهات می‌کنند؛ یعنی در حالی‌که چندین هزار کیلومتر مربع از خاک ما زیر پای عراق بود، اینها توصیه می‌کردند آتش بس را بپذیریم و با آنها مذاکره کنیم! یعنی همان کاری که عربها با اسرائیل کردند و سالهای متمادی صحرای سینا و جولان و نقاطی از لبنان و اردن و بقیه‌ی مناطقشان در دست اسرائیل ماند؛ چون آتش بس را در حالی قبول کردند که دشمن در خانه‌ی آنها بود. ما می‌گفتیم نه، موافق آتش‌بس هستیم؛ اما آتش بس را وقتی می‌پذیریم که دشمن از خانه‌ی ما بیرون رفته باشد. دعوا سرِ همین دو کلمه بود. امام آن موقع محکم روی این موضع ایستاده بودند که نه، تا وقتی دشمن در داخل خانه‌ی ماست، ما آتش بس را قبول نمی‌کنیم. میانجیها هم که غالباً از طرف مراکز مقتدر و پشتیبانان جهانی صدّام می‌آمدند، اصرار داشتند که اوّل آتش بس را قبول کنیم. عاملی که موجب می‌شد ما بگوییم آتش‌بس را قبول می‌کنیم، ولو دشمن در خانه‌ی ما باشد، حزم نبود؛ این عمل، خلاف حزم و عقل بود. اگر ما آن را قبول کرده بودیم، بیست سال بعد - یعنی امروز - همچنان خوزستان در اختیار دشمن بود! مگر می‌شد دشمن را بیرون کرد؟ دشمن در مقابل گرفتن امتیازهای بزرگ، حاضر بود وجب به وجب خاک ما را به ما پس بدهد. صد متر عقب بنشیند، یک امتیاز بگیرد؛ بیست متر عقب بنشیند، یک امتیاز دیگر بگیرد. باید مرتّب ملت ایران تحقیر و تذلیل می‌شد تا بتواند دشمن را ذرّه ذرّه عقب بنشاند. هر وقت هم که دشمن لازم می‌دانست، باز جلو می‌آمد. این را ترس دیکته می‌کرد. از ترس این‌که مبادا دشمن ما را بخورد، مبادا پدر ما را دربیاورد، مبادا ما را از بین ببرد، در مقابل او مجبور به تسلیم شویم؛ عین مطلبی که امروز هم در کشور ما وجود دارد. امام با ترس مخالف بودند. قرآن هم ما را از ترس باز می‌دارد و می‌فرماید: «انّما ذلکم الشیطان یخوّف اولیائه(۱)»؛ کسی ترس را در دل شما می‌دمد، شیطان است. شیطان چه کسی را می‌ترساند؟ انسان مؤمن را که نمی‌تواند بترساند. مؤمن که با القاءِ دشمن نمی‌ترسد. «یخوّف اولیائه»؛ دوستان خودش را می‌ترساند. کسانی که تسلیم شیطانند، با وسوسه‌ی شیطان که می‌خواهد ترس را در دلها نفوذ دهد، حتماً می‌ترسند. بعد می‌فرماید: «فلا تخافوهم»؛ از دشمن نترسید؛ «و خافون ان کنتم مؤمنین»؛ اگر مؤمنید، باید از دشمن نترسید؛ از من بترسید که راه و هدف و آرمان و وسیله را به شما معرفی می‌کنم و قدرت و توان هم به شما داده‌ام. قدرتی را که خدا به شما سپرده، انکار نکنید و از آن استفاده کنید؛ این معنای شجاعت است. در جای دیگری می‌فرماید: «فلا تخشوهم و اخشون(۲)». در موارد متعدّدی خدای متعال تأکید کرده که ترس به دل راه ندهید. اگر بناست از کسی بترسید، از خدا بترسید که تکلیفی را بر عهده‌ی شما گذاشته و بازخواست خواهد کرد. نیرویی که خدا به شما داده، باید در راه رسیدن به هدفی که او معیّن کرده، به‌کار بیندازید. اگر ما نیروی خود را نشناسیم، یا به‌کار نیندازیم، یا بدتر از همه سعی کنیم آن را از بین ببریم و مضمحل کنیم و بر اثر این‌که از این ابزار الهی استفاده نکردیم، از دشمن بترسیم، آیا خدای متعال از ما می‌پذیرد؟ نه. از جمله درسهای جاودانه‌ی امام یکی این است. امروز هم همین‌طور است. امروز امریکا تهدید می‌کند و ماجراجویی جزو سیاستهای قطعی اوست؛ چون به این ماجراجویی احتیاج دارد. نباید خیال کرد این ماجراجویی ناشی از احساسات فردی و شخصیِ فلان رئیس جمهور است. رئیس جمهور چه‌کاره است؟ کسانی که این ماجراجویی را برای امریکا و نظام اقتصادی و سیاسی این کشور لازم دارند، رئیس جمهور را سرِ کار می‌آورند؛ همچنان که آوردند. آدم ماجراجویی را سرِ کار می‌آورند؛ او کاره‌ای نیست. بنابراین ماجراجویی به یک شخص محدود نمی‌شود. ماجراجویی، مربوط به اعتقادات مذهبی هم نیست که می‌گویند وابسته‌ی به فلان کلیسایند. اینها که دین و ایمانی ندارند. بله؛ بنده هم آن کلیسا را خوب می‌شناسم که چیست. مسیحیانِ صهیونیست الان در امریکا کارهایی می‌کنند و ممکن است رابطه‌ای هم داشته باشند، اما انگیزه‌ی این ماجراجوییها این حرفها نیست. انگیزه‌ی ماجراجوییها این است که اگر امپراتوری استکبار امریکایی بخواهد بماند و متلاشی نشود، ناچار باید این کارها را بکند؛ خودش را بین مرگ و زندگی می‌بیند. بنابراین، این ماجراجویی جزو سیاستهای حتمی و راهبرد قطعی امریکاست؛ منتها کجا به ماجراجویی دست می‌زنند؟ آن‌جایی که بدانند یا اطمینان داشته باشند که از این بحران و ماجراجویی پیروز بیرون می‌آیند، والّا اگر بدانند در این ماجراجویی شکست می‌خورند، قطعاً به آن نزدیک نمی‌شوند؛ چون کارشان با محاسبه است. آن جایی‌که بدانند از بحران پیروز بیرون می‌آیند، حتماً اقدام می‌کنند و هیچ برو برگردی هم ندارد؛ به آنها التماس هم بکنید، فایده‌ای ندارد. از التماس بدشان می‌آید و بیشتر هم تذلیل می‌کنند. التماس کردن، همراهی کردن، کوچکی نشان دادن، تواضع کردن و بر طبق میل دل آنها حرف زدن، هیچکدام قضیه را حل نمی‌کند. اگر احساس کنند از ایجاد بحران در فلان کشور و ورود نظامی و ماجراجویی نظامی، پیروز بیرون می‌آیند، این حرفها فایده ندارد. آنها به این پیروزی احتیاج دارند؛ بنابراین اقدام خواهند کرد. اگر هزاران نفر هم لگدمال شدند، بشوند. چه موقع ماجراجویی نمی‌کنند؟ وقتی نتیجه برای آنها قطعاً منفی یا کاملاً ابهام آلود باشد. آن‌جا اگر شما صاف توی چشمشان نگاه کنید و بدگویی هم بکنید، زیر لب خنده می‌کنند؛ مثل این‌که «ریگان» در زمان امام با لبخند گفته بود فلان کس - اسم امام را آورده بود - ما را شیطان بزرگ می‌داند. یعنی به آنها شیطان بزرگ هم می‌گویی و به عنوان محور شر هم معرفی‌شان می‌کنی، اما برایشان صرفه‌ای ندارد عکس‌العمل نشان دهند. یک جا هم حتّی انجیلِ امضاء شده برای امام فرستادند! بنابراین وقتی بدانند از ماجراجویی در یک قضیه سودی نخواهند برد، وارد ماجرا نخواهند شد. این‌که گفتیم، متّکی به واقعیات روشن و واضح است؛ تحلیل نیست. اگر کشوری مورد تهدید قرار گرفت، برای این‌که هدف سیلی ماجراجویانه‌ی امریکا و استکبار قرار نگیرد، باید چه کار کند؟ یک راه بیشتر ندارد و آن این است که وضع خود را طوری سازماندهی کند که دشمن یقین کند یا احتمال زیاد بدهد که اگر وارد شد، پیروز بیرون نخواهد آمد. این تنها راه جلوگیری از حمله‌ی دشمن است. یعنی چه‌کار کند؟ وحدتش را حفظ کند؛ مردمش را راضی نگه دارد؛ وضع معیشت مردم را روبه‌راه کند و ارزشهایی را که موجب می‌شود مردم در مقابل متجاوز بایستند، تقویت کند. خرمشهر و فتح عملیات بیت‌المقدّس و فتح عملیات فتح‌المبین و فاو و بقیه‌ی فتوحات بزرگ را رزمندگان ما به ضرب سلاح به دست نیاوردند - ما تا آخر جنگ از لحاظ سلاح، یک چندمِ عراق بودیم - به ضرب شهادت‌طلبی، فداکاری و مزد و عوض نخواستن از فداکاری به دست آوردند. اینها را باید در مردم تقویت کرد. اگر ما در روزنامه‌ها و در اظهارات و تریبونهای خود این‌گونه با مردم حرف بزنیم که «یعنی چه فداکاری! من بمیرم برای این‌که دیگران زنده بمانند!؟» شهادت‌طلبی و شهید را مسخره و روحیه‌ی فداکاری را تحقیر کنیم و خانواده‌ی شهید را مورد اهانت قرار دهیم، همان کاری است که امریکا می‌خواهد؛ یعنی نیروی پایداری و اقتداری را که می‌تواند جلوِ حمله‌ی امریکا را بگیرد، در داخل تضعیف کردن. این کارها را نباید بکنیم. راه مقابله با امریکا اینهاست. بعضی کسان خیال می‌کنند راه مصون ماندن از خطر امریکا این است که برویم بگوییم شما دعوا و اوقات تلخی کردید؛ حالا فرمایشتان چیست؛ می‌گویید ما چه کار کنیم؟ بعد او بگوید فلان کار و فلان کار و فلان کار را بکنید؛ فهرست بلند بالایی به ما بدهد. بعد ما چک و چانه بزنیم که اگر می‌شود، این یک کار را نکنیم؛ اگر می‌شود، این یکی را یک خرده کمتر بکنیم! او هم بالاخره با اخم و تَخم، بخش زیادی از آن کارها را به ما تحمیل کند و از چند کار بگذرد و تصوّر شود بزرگوارانه می‌گذرد! این‌طور نیست؛ تا وقتی بترسی، می‌ترسانندت؛ تا وقتی عقب بنشینی، هُلت می‌دهند. وقتی دشمن طرف شما نمی‌آید که بداند شما به او پنجه می‌زنی و او را ناکام می‌کنی. این چگونه ممکن است؟ با تقویت روحیه‌ی اعتماد به نفس، روحیه‌ی توکّل به خدا و اعتماد به حقّانیت خود و راه خود در مردم. مرتّب توی دهنها می‌اندازند و می‌گویند «بحران مشروعیت». نظام اسلامی که متّکی به آراءِ مردم است و نماینده‌ی مجلس و نماینده‌ی شورا و رئیس جمهور و رهبر و خبرگانش با رأی مردم انتخاب می‌شوند، اگر مشروعیت نداشته باشد، پس کدام‌یک از نظامهایی که در منطقه و در دنیا هستند، مشروعیت دارند؟ نظامی که پایه‌های آن بر اساس اعتقادات مردم است - مردم مسلمانند و نظام، اسلامی است - اگر با این پایه‌های مستحکم مشروع نیست، کدام نظام در دنیا مشروع است؟ اینهاست که دشمن را تشویق می‌کند؛ اینهاست که خطر ایجاد می‌کند. البته نمی‌توانند کاری بکنند. کسانی که این‌طور حرفها را به میان می‌آورند، خیلی کمترند از این‌که بتوانند در مقابل عظمتی که این انقلاب آفریده، ایستادگی کنند و به آن لطمه بزنند، این‌هم بر اثر آن است که انقلاب را نمی‌شناسند؛ بنابراین خیال می‌کنند می‌توانند آن را بر زمین بزنند، والّا اگر این انقلاب را می‌شناختند و گستره‌ی عظیمی که این انقلاب به آن‌جاها نفوذ کرده، می‌دانستند، این‌طور حرف نمی‌زدند. من به آقای «خاتمی» گفتم شما به هر کشوری از کشورهای اسلامی بروید، اگر دولتها مانع نشوند، همین صحنه‌ای که در لبنان دیدید، در همه‌جا خواهد بود. واقع قضیه هم همین است. در بحرین هم اگر می‌گذاشتند، از این شلوغتر می‌شد. ایشان امروز اگر مصر هم برود و دولت این کشور بگذارد، ده برابر جمعیتی که در لبنان جمع شدند و سخنرانی رئیس جمهور ما را گوش کردند، جمع می‌شوند و سخنرانی‌اش را گوش می‌کنند؛ آن هم با ارادت و اخلاص. اینها کارِ انقلاب است. عدّه‌ای بر اثر حقارتِ خودشان حاضر نیستند این چیزهای عظیم را ببینند. چشمهای کوچک نمی‌تواند این عظمتها را ببیند. گفت: «تو بزرگی و در آیینه‌ی کوچک ننمایی». بعضیها نمی‌توانند عظمت انقلاب را ببیند. خودشان کوچکند، خیال می‌کنند انقلاب هم کوچک است! می‌خواهند انقلاب را دنبال خودشان درون پیچ‌وخمهای دالانِ وابستگی و تسلیم و ضعف در مقابل امریکا ببرند. مگر می‌شود چنین چیزی؟ معرفت قرآنی در دل امام زنده بود. امام خیلی قرآن می‌خواندند. از جمله کارهای امام، اُنس با قرآن بود. خیلی اوقات وقتی ما خدمت ایشان می‌رفتیم، قرآن دم دستشان بود و مشغول خواندن بودند. تصمیماتی که امام می‌گرفتند، با الهام از مضامین قرآنی بود. می‌دانید جنگ اُحد سه مرحله را پشت‌سر گذاشت: یک مرحله، مرحله‌ی پیروزیِ اوّل بود که به اردوگاه دشمن ریختند و دشمن پا به فرار گذاشت. مرحله‌ی دوم، مرحله‌ی شکست بود؛ ناشی از این بود که این پیروزی، عدّه‌ای را که باید از تنگه حراست می‌کردند، به طمع انداخت؛ بنابراین تنگه را رها کردند و دشمن در حالی‌که مؤمنین مشغول جمع کردن غنائم بودند، از پشت به آنها حمله کرد و وضع سختی را به‌وجود آورد. بالاخره هر طور بود، مؤمنین خود را بالا کشاندند و رفتند. مرحله‌ی سوم هم این بود که دشمن دید این‌جا دیگر نمی‌تواند کاری بکند؛ چون دید مسلمانان با این حمله‌ی غافلگیرانه نابود نشدند؛ کشته دادند، زخمی شدند، حتّی پیغمبر اکرم مجروح شدند، امّا خودشان را به بالای بلندی کشاندند. دشمن دید اگر بخواهد جنگ را ادامه دهد، باز اینها با روحیه مجدّداً حمله می‌کنند؛ بنابراین او نمی‌تواند کاری بکند. این بود که دشمن مصلحتِ خود را این دانست که برود و رفت. یعنی در نهایت اگرچه مؤمنین خسارتی متحمّل شدند و ضربه‌ی سختی خوردند، اما پیروزیِ آن‌چنانی هم نصیب دشمن نشد. این سه مرحله‌ی جنگ اُحد بود. وقتی دشمنان مقداری از مدینه دور شدند، به ذهنشان رسید که مسلمانان دیگر آمادگیِ روی کوه را ندارند؛ به مدینه رفته‌اند و زخمی و کشته داده‌اند و از لحاظ جسمی و روحی خسته‌اند و نیاز به استراحت دارند؛ بنابراین الان وقت حمله است. خودشان را در نقطه‌ای در چند کیلومتری مدینه جمع کردند و منتظر فرصت بودند تا حمله کنند. به مدینه خبر رسید که دشمنان منتظرند تا به شما حمله کنند. «الّذین قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم(۳)»؛ عدّه‌ای برای این‌که خوف ایجاد کنند، آمدند خبر دادند که دشمن اجتماع کرده تا به شما حمله کند. منافقین هم بودند. این‌جاها منافقین خیلی نقش ایفا می‌کنند. منافق را هم از همین حرفها باید شناخت. در این‌جا پیغمبر چه‌کار کردند؟ فرمودند: کسانی که امروز در جنگ اُحد شرکت داشته‌اند و زخمی شده‌اند، حق ندارند سلاح را از خود دور کنند؛ همینها جمع شوند، می‌خواهیم حمله کنیم. کسانی که در جنگ اُحد نبودند، نباید بیایند. با این‌که یک عدّه تازه نفس هم در شهر بودند، اما پیغمبر گفتند تازه نفسها نباید بیایند؛ کسانی که امروز در جنگ بوده‌اند و خسته شده‌اند و زخم خورده‌اند، باید بیایند؛ می‌خواهیم به کسانی که بیرون شهر جمع شده‌اند، حمله کنیم. دستورِ پیغمبر بود؛ لذا اطاعت کردند و جمع شدند و پیغمبر دستور حمله دادند. آنها به‌وسیله‌ی جاسوسان خود فهمیدند که پیغمبر با این عزمِ راسخ دستور داده‌اند که حمله کنند؛ لذا با خودشان گفتند: نه، با اینها نمی‌شود جنگید؛ بگذاریم برویم؛ یک فرصت دیگر به سراغشان می‌آییم. «فزادهم ایماناً و قالوا حسبُناالله و نعم الوکیل. فانقلبوا بنعمةٍ من‌الله و فضلٍ لم یمسسهم سوء(۴)». مسلمانان، هم توانستند از جنگِ ناشده‌ی دوم برگردند و هم نعمت خدا را داشتند. در روایت دارد که چیزهایی هم در آن‌جا به دستشان آمد و توانستند برگردند. «و فضلٍ لم یمسسهم سوء»؛ هیچ بدی هم به آنها نرسید. این درسِ اسلام است؛ یعنی خسته نشدن، ناامید نشدن، خود را کم ندیدن، قوّه‌ی خود را ناچیز ندیدن و دشمن را بزرگ نکردن. این معنای شجاعت است؛ همان چیزی است که امام داشتند؛ همان چیزی است که ترکیبی از آن و چند خصوصیت دیگر، این حادثه‌ی عظیم را به‌وجود آورد. اگر امام همه‌ی خصوصیاتی را که شما می‌دانید - یعنی علم، تقوا و معرفت - می‌داشتند، ولی این یکی را نمی‌داشتند، هیچ کار نمی‌شد؛ نه این انقلاب پیروز می‌شد، نه در این جنگ می‌توانستیم کاری انجام دهیم، نه می‌توانستیم حمله‌ی دشمن را دفع کنیم، نه می‌توانستیم در طول زمان حیات امام در مقابل عربده‌های امریکا و دیگران بایستیم. همین یک خصوصیت به همه‌ی خصوصیات دیگر امام جان داد. عالم، عارف، انسانِ خوب و آدمِ باخدا خیلی هست؛ اما وقتی شجاعت نباشد، همه‌ی اینها مثل اجناسی است که در انبار می‌ماند تا یک وقت غارت شود یا بپوسد یا از بین برود! وقتی شجاعت وجود دارد، همه‌ی اینها به عناصرِ مؤثّر و کارآمد تبدیل می‌شود: علم، دنیا را روشن می‌کند؛ عرفان، عطر معنویت را به همه‌ی جامعه می‌بخشد؛ آرمانهای الهی و معارفِ صحیح و سیاست اسلامی، همه‌ی دنیا را به خودش متوجّه می‌کند و برای دنیا شعار می‌شود و نهضت بیداری اسلامی به راه می‌افتد. این به برکت شجاعت است. امروز هم ما به شجاعتی که امام به فضل پروردگار از آن برخوردار بودند، احتیاج داریم. خدای متعال این انسان بزرگ را برای چنین موقعیتی ذخیره کرد. امام وقتی وارد ایران شدند، هفتادونه سال داشتند. در این سن، آدمهای قوی یک عمر کار کرده‌اند؛ امام هم که یک عمر کار کرده بودند؛ بیکار که نبودند. علاوه بر درس و بحث و تألیف و تحقیق و تربیت شاگرد، سالهای متمادی هم این همه کار سیاسی کرده بودند؛ آن موقع وقت استراحت بود. اینها معجزات الهی است؛ خدای متعال می‌خواهد قدرت‌نمایی کند. در آن سالهای بازنشستگی و پیری و وقتی که هیچ کار از انسان برنمی‌آید، نوترین شکوفه‌ها و برگهای زیبا از این درخت کهن رویید و توانست دنیا را منوّر و معطّر کند. خداوند ان‌شاءالله درجات امام بزرگوار را روزبه‌روز عالیتر کند؛ ایشان را با اجداد و اولیای طاهرینشان و با پیغمبران و ائمّه‌ی هدی علیهم‌السّلام محشور کند و ما را در آن راه و با آن معرفت ثابت قدم بدارد و توفیق دهد تا ما پیش امام شرمنده نباشیم و بتوانیم بگوییم ما وظیفه‌ی خود را انجام دادیم و راه شما را تعقیب کردیم. ان‌شاءالله زحمات ایشان و زحمات این ملت را ضایع نکرده باشیم. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته ۱) آل عمران: ۱۷۵ ۲) مائده: ۳ ۳) آل عمران: ۱۷۳ ۴) آل عمران: ۱۷۴ - ۱۷۳  
1,176
1382/02/29
بیانات در دیدار کارگزاران نظام
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3178
null
1,177
1382/02/22
بیانات در دیدار اساتید دانشگاه شهید بهشتی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3175
null
1,178
1382/02/22
بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3176
null
1,179
1382/02/22
بیانات در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3177
null
1,180
1382/02/20
بیانات پس از مراسم روضه حضرت امام حسن عسکری (ع)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=43838
    ... درباره‌‌ى این سه امام -از حضرت جواد تا حضرت عسکرى (علیهم السّلام)- که هر چه به ‌طرف حضرت عسکرى میرود، بیشتر هم [دیده] میشود و آن این است که دایره‌‌ى نفوذ ائمّه و وسعت دایره‌‌ى شیعه در زمان این سه امام، نسبت به زمان امام صادق و امام باقر (علیهم السّلام) شاید دَه برابر است؛ یعنى این چیز عجیبى است. شاید علّت این هم که اینها را این ‌جور در فشار و ضیق قرار دادند، اصلاً همین بود. بعد از حرکت حضرت رضا به ‌طرف ایران و آمدن به خراسان، یکى از اتّفاقاتى که افتاد همین بود که شاید در محاسبات امام هشتم (علیه‌ السّلام) وجود داشته؛ چون قبل از آن، شیعه تَک‌وتوک همه‌ جا بودند امّا بی‌ارتباطِ به هم، ناامید، بدون اینکه هیچ چشم‌‌اندازى داشته باشند، بدون اینکه امیدى داشته باشند؛ سلطه‌‌ى حکومت خلفا هم که همه‌ جا بود. قبلش هارون بود با آن قدرت فرعونى و مانند اینها. حضرت که آمدند طرف خراسان، از این مسیر که عبور کردند، یک شخصیّتى در مقابل چشم مردم ظاهر شد که هم علم، هم عظمت، هم شکوه، هم صدق، هم نورانیّت را جلوى چشم مردم میگذاشت؛ اصلاً مردم ندیده بودند. مگر چقدر بودند شیعیانى که مثلاً از خراسان توانسته بودند بیایند مدینه و امام صادق را ببینند؟ امّا در این مسیر طولانى، همه ‌جا امام را از نزدیک دیدند. یک چیز عجیبى بود؛ کأنّه پیغمبر را انسان مشاهده کند. این ‌جور بود؛ آن هیبت معنوى، آن عظمت معنوى، آن عزّت، آن اخلاق، آن تقوا، آن نورانیّت، آن علم وسیع که هر چه میپرسى، هر چه میخواهى در دستشان است. چیزى که مردم اصلاً ندیده بودند. یک وِلوله‌‌اى راه انداخت تا به خراسان و مرو رسیدند -مرکز هم مرو بود که در همین ترکمنستان فعلى است؛ مرو آنجا است، جزو خراسان است- و بعد از یکى دو سال هم شهادت حضرت و داغدار شدن مردم [روی داد]. آن‌ وقت، هم ورود امام که نشان دادن یک جلوه‌اى از چیزهاى ندیده و نشنیده‌‌ى مردم بود و بعد [هم] شهادت این بزرگوار که یک داغ عجیبى را بنا کرد، در واقع تمام فضاى این حدود را و این مناطق را در اختیار شیعه قرار داد؛ نه اینکه حتماً همه شیعه شدند امّا همه شدند محبّ اهل‌ بیت. آن ‌وقت در این فضا، شیعیان ریختند کار کنند. شما میبینید ناگهان سر و کلّه‌‌ى اشعریّین در «قم» پیدا میشود. اینها چرا آمدند؟ اشعریّین عربند؛ اینها آمدند قم، بساط حدیث و معارف اسلامى را در قم پهن کردند. احمدبن‌‌اسحاق و دیگران آمدند قم را پایگاه قرار دادند. «رى» هم شد آن ‌چنان‌ که امثال کلینى و مانند اینها بلند شدند؛ چون یک کسى مثل کلینى ابتدا به‌ ساکن که از یک شهرى بلند نمیشود [بلکه] باید محیط شیعه باشد، محیط معتقد باشد تا بتواند یک بچّه‌‌اى را، یک جوانى را با این خصوصیّات پرورش بدهد که بعد این بشود مثلاً محمّدبن‌‌یعقوب کلینى. بعد همین‌ طور این حرکت ادامه پیدا کرده. شما ببینید شیخ صدوق (رضوان ‌اللّه ‌علیه) تا هرات و خراسان و مانند اینها همین‌ طور رفته و حدیث جمع میکند براى شیعه؛ این خیلى مهم است. محدّثین شیعه در خراسان چه ‌کار میکنند؟ محدّثین شیعه در سمرقند چه‌ کار میکنند؟ سمرقند کجا است؟ شیخ عیّاشى سمرقندى در خودِ سمرقند هم بوده، یعنى در همان شهر سمرقند بوده که [در مورد او گفته شده]: «کانَت مَرتَعاً لِلشّیعَة وَ أَهلِ العِلم‌»؛(۱) که در بیانات شیخ کشّى هست. خودِ شیخ کشّى سمرقندى است. یعنى این حرکت امام رضا (علیه‌ السّلام) و آمدن آن حضرت و بعد شهادت مظلومانه‌‌ى آن بزرگوار کارى کرد که این فضا افتاد دست ائمّه (علیهم‌ السّلام). آن‌ وقت ائمّه هم بنا کردند استفاده کردن. این نامه‌‌نگاریها و این رفتن‌ها و این ابو‌الادیان(۲) و مانند اینها را که میبینید، به ‌شکل عادى که اتّفاق نمی‌افتد؛ همه‌‌ی اینها در زیر یک پوششى از پنهان‌کارى اتّفاق افتاده؛ والّا اگر ظاهر بود که با آن شدّت عملى که خلفا داشتند میگرفتند دست و پایش را قطع میکردند. مثلاً متوکّل رفتن به کربلا را ممنوع میکند؛ [حالا] او اجازه میدهد که راحت مسائل مردم را بیاورند خدمت امام، بعد جوابها را ببرند به مردم، بعد وجوهات آنها را -پولهایشان را- بگیرند بیاورند خدمت امام، بعد رسید بگیرند ببرند آنجا؟ این مکاتبات علی‌بن‌‌مهزیار و مانند اینها را که شما مشاهده میکنید نشان‌‌دهنده‌‌ى آن حرکت عظیم و شبکه‌‌ى عظیم تبلیغاتى و تعلیماتىِ این سه امام بزرگوار است؛ از بعد از امام رضا تا زمان شهادت حضرت عسکرى (علیهم‌ السّلام).  یک‌ چنین حادثه‌‌اى اتّفاق افتاده. آن ‌وقت [همه‌ی] اینها در همان شهر سامرا که در واقع سامرا یک پادگان بود [رخ داده]. «سُرَّ مَن رأىٰ» یک شهر بزرگ آن‌چنانى نبود [بلکه] شهرى بود، پایتختى بود که تازه درست کرده بودند و سران و اعیان و رجالِ حکومت و به‌ قدرى از مردم عادى که حوائج روزمرّه را رفع کنند [حضور داشتند]. سُرّ مَن رأىٰ یا سامرا بعد از بغداد یک شهر نوبنیاد بود. در این شهر سامرا با آن‌ همه شدّت عمل، این دو بزرگوار یعنى حضرت هادى و حضرت عسکرى توانستند این‌ همه ارتباطات را با سرتاسر دنیاى اسلام تنظیم کنند. اینها خیلى مهم است؛ یعنى ما این ابعاد زندگى ائمّه را وقتى نگاه کنیم میفهمیم اینها چه ‌کار داشتند میکردند. آن ‌وقت فقط هم این نبود که مسئله‌‌ى نماز و روزه جواب بدهند یا طهارت و نجاست جواب بدهند. در موضع «امام» با همان معناى اسلامى خودش قرار میگرفتند و در موضع «امام» با مردم خودشان حرف میزدند.  این بُعد به نظر من در کنار این ابعاد قابل توجّه است و لذاست که شما میبینید حضرت هادى را که از مدینه می‌آورند سامرا و در آن سنین جوانى -مثلاً ۴۲ سالگى- حضرت به شهادت میرسند؛ حضرت عسکرى در ۲۸ سالگى به شهادت میرسند. اینها همه نشان‌‌دهنده‌‌ى حرکت عظیم ائمّه (علیهم ‌السّلام) و شیعیان و اصحاب آن بزرگوارها در سرتاسر تاریخ بوده. با اینکه دستگاه حاکم، دستگاهی پلیسى بود با شدّت عمل؛ در عین‌ حال این‌ جور ائمّه (علیهم ‌السّلام) موفّق شدند؛ غرض [اینکه]، در کنار غربت، این عزّت و این عظمت را هم باید دید.    
1,181
1382/02/10
بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3173
null
1,182
1382/01/22
بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3168
null
1,183
1382/01/11
گزیده‌ای از بیانات در مراسم قرائت خطبه عقد ازدواج
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=50557
بخش زن، خانواده و سبک زندگی رسانه KHAMENEI.IR (ریحانه) به مناسبت اول ذی‌حجه سالروز ازدواج فرخنده‌ی حضرت علی (علیه‌السلام) و حضرت فاطمه‌ی زهرا (علیهاالسلام) گزیده‌ای از بیانات رهبر انقلاب اسلامی در مراسم قرائت خطبه عقد ازدواج در تاریخ ۱۳۸۲/۰۱/۱۱ را منتشر میکند. خب یک چیزهایى به عهده‌ى شما دو نفر است، کما اینکه یک چیزهایى هم به عهده‌ى خانواده‌ها است؛ آنچه مربوط به شما دو نفر است این است که همه‌ى سعی‌تان را بکنید که این کانون جدیدِ خانواده، دوام و شکوفایى و شادى داشته باشد؛ همه‌ى تلاشتان را صرف این کنید؛ راهش هم این است که محبّت را در خانواده زیاد کنید. البتّه محبّت یک [امر] خدادادی است لکن اوّلاً نگه داشتن آن، ثانیاً زیاد و کم کردن آن به عهده‌ى خود ما است. اگر بین دو نفر محبّت بود، این دو نفر اگر درست رفتار کنند میتوانند آن را حفظ کنند؛ میتوانند هم مثل یک نهال نوپایى که هنوز جانى نگرفته، دست بیندازند و از زمین آن را بِکِشند بیرون، بیندازند دور، محبّت را از بین ببرند؛ میتوانند محبّت را زیاد کنند، کم کنند، جهت بدهند؛ این دست خود انسان است، منتها باید راهش را یاد گرفت، به خداى متعال هم توکّل کرد و از خدا هم کمک خواست؛ میشود این کارها را کرد. محبّت در حکم ملاط این بنا است؛ در واقع وقتى که این ملاط بود، این دو سنگ، این دو آجر، این دو بخش به یکدیگر چسبندگى پیدا میکنند و این میشود یک مجموعه. پس اوّلین کار این باشد که این محبّت را، این ملاط را هر چه میتوانند غلیظ‌تر کنند و آن را ان‌شاءالله‌ براى سعادت خانواده‌ى خودشان حفظ کنند.
1,184
1382/01/06
بیانات در دیدار جمعی از پاسداران سپاه حفاظت ولیّ امر و خانواده‌های آنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=34002
در مشهد مقدس
1,185
1382/01/01
بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3167
null
1,186
1383/12/27
بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان‌ رهبری
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8588
null
1,187
1383/12/24
بیانات‌ در دیدار جمعی از اعضای انجمن‌‌های اسلامی دانش‌آموزان‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3273
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم از دیدار صمیمانه با شما جوانان عزیز خیلی خوشحال و خرسندم. فضایی که شما جوانهای عزیز، با اخلاص و صفای خودتان در هر محیطی که حضور دارید، ایجاد میکنید، حقیقتاً برای بنده یک فضای بسیار شیرین و جذاب است. یقیناً زبده‌ی جوانان کشور، جوانان دانش‌آموز و دانشجو و طلاب علوم دینیاند. هرچه احساس تعهد و مسؤولیت و کار در بین این قشر عظیم و میلیونی بیشتر باشد، ارزش جوان بالاتر میرود؛ و نباید شک داشت که انجمن‌های اسلامىِ دانش‌آموزی از جمله مجموعه‌های بسیار پُرتلاش و پُرکار و با ایمان محسوب میشوند. لذا من دیدار با شما را مغتنم میشمارم، به شما به چشم عناصری بسیار عزیز نگاه میکنم، قدر شما را میدانم و این امید را در دل میپرورانم که ان‌شاءاللَّه در آینده‌ی این کشور، نقش و فعالیت شما بتواند آرزوهای بزرگ این ملت را برآورده کند. یکی از مهمترین آرزوهای هر جوانی در سنین شماها - چه پسر، چه دختر - این است که در محیط و جامعه‌یی که زندگی میکند، این خصوصیات را مشاهده کند: جامعه‌ی او، یک جامعه‌ی پیشرفته از لحاظ علم و مدنیت باشد؛ از عدالت و روابط اجتماعىِ انسانی و اخلاقی انسانی برخوردار باشد و افق روشنی برای همه‌ی افراد - بخصوص جوانان - وجود داشته باشد. کار بزرگی که ملت ما در بیست‌وشش سال پیش انجام داد - یعنی پدید آوردن انقلاب اسلامی - اگر پنجاه سال و یا حتّی سی سال زودتر انجام گرفته بود، امروز این جامعه‌ی آرمانی را در کشور و خانه‌ی خودمان داشتیم. وقتی مشروطیت به‌وجود آمد، یا سالهای بعد از مشروطیت، اگر ملت ایران توانسته بود همان کاری را بکند که در انقلاب اسلامی کرد، راه از آن زمان شروع میشد و ما امروز میتوانستیم شاهد جامعه‌یی باشیم که هم از لحاظ علمی و صنعتی پیشرفته است، هم یک جامعه‌ی برخوردار از عدالت است، هم یک جامعه‌ی برخوردار از احساس معنویت و ایمان معنوی است - که این برای جوانها خیلی مهم است - ولی وقتی ملت ایران تشنه‌ی چنان تحولی بود، نگذاشتند این تحول صورت بگیرد. این‌که میگویم نگذاشتند، یک محاسبه‌ی کاملاً دقیق و علمی دارد؛ نه این‌که ملت ایران نمیخواست یا حاضر به فداکاری نبود؛ چرا، لیکن در دوره‌ی مشروطیت از بیتجربگی ملت و رهبران آن استفاده کردند و حرکت عظیمی که در این کشور علیه استبدادِ درازمدت پادشاهان - که سرچشمه‌ی همه‌ی بدبختیها بود - به‌وجود آمده بود، به بیراهه کشاندند و از درون آن‌را پوچ و منهدم کردند. ماجرای مشروطیت یکی از ماجراهای تلخ تاریخ اخیر ماست. ملت ایران وارد میدان شدند؛ رهبران روحانی، علمای بزرگ و مراجع از نجف و از داخل کشور مردم را بسیج کردند؛ ملت هم خوب فداکاری کردند؛ اما چون تجربه‌ی کاری نداشتند، دشمنان، نفوذیها و سلطه‌گران بیگانه توانستند این حرکت را از درون منهدم و خنثی کنند و از بین ببرند. البته آن‌روز دشمن به‌طور مشخص دولت انگلیس بود و در دنیا همان نقشی را ایفا میکرد که امروز امریکا ایفا میکند. هدف آنها سلطه، دست‌اندازی، جهانگشایی، دخالت در امور ملتها برای مکیدن ثروتهای ملی و عقب نگهداشتن ملتهای آسیا و آفریقا و هر جای دیگر بود. در همان قدمهای اول با استفاده از روش‌های پیچیده، مشروطه را به غیر آن راهی که ملت برای آن حرکت کرده بود - یعنی راه استقلال و آزادی در زیر سایه‌ی اسلام - منحرف کردند؛ بعضی از رهبران مشروطه را متهم کردند، بعضی را اعدام کردند، بعضی را ترور کردند، بعضی را خانه‌نشین کردند و با غوغاگری به‌وسیله‌ی ایادی خودشان، فضا را تحت نفوذ گرفتند. ده پانزده سالی هم که گذشت، انگلیسیها بدل فن مشروطه و حرکت عظیم ملت ایران را زدند؛ یعنی رضاخان پهلوی را سرکار آوردند. ملت تجربه نداشت؛ حتّی رهبران هم تجربه نداشتند؛ بنابراین دشمن توانست کار خودش را بکند؛ لذا آغاز این حرکت بزرگ، هشتاد نود سال تأخیر افتاد و در طول این مدت هر کار توانستند، با این ملت مظلوم و با این کشور کردند. پهلویها را سر کار آوردند، برای این‌که سلطه‌ی بیگانه را - که مکمل سرنوشت سیاه ملت پس از استبداد داخلی بود - بر ملت تحمیل کنند؛ و چون میدانستند ملت با پیشرفت‌های دنیا آشناست، برای این‌که اشتهای بسیار صادقانه‌ی ملت به پیشرفت را فروبخوابانند، با ابزارهای زرق و برق تمدن، سر ملت را گرم کردند و حقیقتِ تمدن غربی را - که علم و پیشرفت بود - از او دریغ کردند و ملت را به ظواهر سرگرم ساختند؛ مثل بچه‌یی که گرسنه است و ممکن است سراغ غذا برود؛ اما به‌جای دادن غذای دارای پروتئین و ویتامین، با پفک نمکی اشتهایش را از بین ببرند تا دیگر میلی پیدا نکند؛ این کار را با ملت کردند. سالها این ملت در سختیهای ناشی از سلطه‌ی بیگانه گذراند تا این‌که زمینه برای انقلاب اسلامی آماده شد. رهبری حکیم، پُرقدرت، با اراده و عزم راسخ و نافذ در همه‌ی دلها، در میان مردم به‌وجود آمد و وارد میدان شد؛ ملت هم تجربه پیدا کرده بودند؛ لذا انقلاب اسلامی شکل گرفت و این دفعه ترفند دشمن بیاثر ماند؛ چون ملت و رهبران در انقلاب اسلامی تجربه پیدا کرده بودند. در دوره‌ی مشروطه، رهبران و مردم نمیدانستند کمین بیگانگان با آمادگیهای قبلی چقدر خطرناک است؛ لذا حصارهای خودشان را برچیدند و مهیای قبول حمله‌ی دشمن شدند؛ دشمن هم آمد و هر کار خواست، در این کشور کرد. این دفعه در انقلاب اسلامی، با استفاده‌ی از تجربه‌ی مشروطیت، هم ملت ما، هم رهبران روحانی ما و هم روشنفکران صادق ما فهمیدند که باید حصار معنوی - یعنی حصار ایمان، ارزشهای انقلابی و حصار بیداری - را در مقابل توطئه‌های دشمن محکم نگه دارند. این‌که میبینید ملت ما بعد از بیست‌وشش سال «مرگ بر امریکا» را فراموش نمیکند، به‌خاطر این است که غفلت از توطئه‌ی استکبار جهانی همان، و اسیر توطئه شدن همان. در واقع «مرگ بر امریکا»یی که مردم ما میگویند، مثل همان «اعوذ باللَّه من الشّیطان الرّجیم» است که اول هر سوره‌ی قرآن قبل از «بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم» گفته میشود. استعاذه‌ی به خدا از شیطان رجیم برای چیست؟ برای این است که انسان مؤمن یک لحظه حضور شیطان را فراموش نکند؛ یک لحظه از یاد نبرد که شیطان آماده‌ی حمله به او و انهدام حصار معنوی و ایمانىِ اوست. «مرگ بر امریکا» هم برای این است که ملت فراموش نکند سلطه‌گران جهانی منافع سرشاری که در این کشور داشته‌اند و دست آنها کوتاه شده، از یاد نبرده‌اند. آنها همیشه دنبال این هستند که همان منافع را باز در داخل این کشور برای خودشان تأمین کنند و به قیمت نابودی استعداد جوانان و آینده‌ی این کشور، بر ثروت و علم و فناوری خود بیفزایند. پس ملت ایران دیر شروع کرد؛ از انقلاب اسلامی شروع کرد. برای تبدیل وضعیتی که برای ملت پیش آمده بود، به وضعیت مطلوبی که اول شرح دادم، یک سال و دو سال و ده سال کافی نیست؛ این تغییراتِ عظیمِ عمیقِ اجتماعی باید در طول چند نسل به‌وجود بیاید. ما امروز مبالغ زیادی از این راه را پیش رفته‌ایم. کسانی که در سنین شما یا اندکی از سنین شما بیشتر، در انقلاب اسلامی حضور داشتند و جانانه کار کردند، وظیفه‌ی خود را آن‌روز خوب انجام دادند؛ نسل بعد از آنها هم در طول بیست‌وشش سال گذشته تلاشهای خوبی کردند. این‌که شما میبینید ما امروز در دانش هسته‌یی، در دانش سلولهای بنیادی - که از دانش‌های بسیار کمیاب دنیاست - و در بسیاری از رشته‌های دیگر پیشرفت‌هایی کرده‌ایم که دشمنان ما را هم به اعتراف وادار میکند، نشان‌دهنده‌ی این است که در محیطی که خودباوری وجود دارد و ملت توان خود را باور کرده است و آزادانه و بدون سلطه‌ی بیگانه مشغول کار است، همه نوع قله‌یی را میتوان فتح کرد. ما میتوانیم قله‌های علم و اخلاق - نه علم بیاخلاق و ضداخلاق؛ مثل علمی که امروز در دنیای غرب وجود دارد - و پیشرفت و عزت حقیقی انسان در جامعه را فتح کنیم و عدالت و روابط عادلانه را در کشورمان برقرار نماییم و آن‌چنان عمل کنیم که هر جوان این کشور وقتی به پیش روی خود نگاه میکند، تمام افق‌ها را روشن ببیند. امروز دنیای غرب در این بخش احساس عجز میکند. امروز کشورهایی که در اوج پیشرفت علمی و صنعتىِ مادی هستند، جوانهایشان احساس نومیدی و بیآیندگی میکنند؛ لذا خودکشی و تبهکاری در بین آنها خیلی زیاد است. ما میتوانیم این محیط پُرامید و پُرشورِ همراه با پیشرفت مادی و معنوی و روابط عادلانه را در کشور ایجاد کنیم؛ اما به شرط این‌که شما جوانها آن‌چنان که شایسته‌ی نسل شما در چنین دورانی است، حرکت کنید. خوشبختانه من میبینم جوانهای ما بیدار و آگاهند. حضور انجمن‌های اسلامی در این خصوص یک نشانه است. حضور جوانها - چه دانش‌آموز، چه دانشجو، چه طلاب علوم دینی - در عرصه‌های مختلف اجتماعی، فکر کردن آنها و زمینه‌چینیهای فکری آنها برای آینده - که من نشانه‌های آن را مشاهده میکنم - همه دلیل بر این است که جوانهای امروز ما خوب کار میکنند؛ منتها باید بیدار باشند. با وضع کنونی ما، رسیدن به آن قله، مستلزم طی کردن یک فاصله است؛ این فاصله را باید طی کرد. با نشستن، تن آسانی، راحت‌طلبی و سرگرم شدن و مشغول شدن به هوس‌ها و بازیچه‌هایی که دشمن سر راه ما و جوانهای ما قرار میدهد، این راه طی نخواهد شد. این نسل باید کار گذشتگان را به اکمال برساند و تمام کند. باید خوب درس بخوانید و به‌طور دقیق انضباط و نظم اجتماعی را رعایت کنید. محیط هرج و مرج و محیطی که در آن امید وجود نداشته باشد، ضد پیشرفت است. شما ببینید امروز دشمنان ما که از برخورد چهره‌به‌چهره با این ملت مأیوس‌اند و از طرق گوناگون میخواهند روی این ملت اثر بگذارند، از همین وسایل استفاده میکنند؛ یعنی سعی میکنند افق را تیره و تار نشان دهند؛ جوان را ناامید کنند؛ جوان را به بازیچه‌ها و سرگرمیهای گوناگون مشغول کنند؛ جوان را از تحصیل علم باز بدارند و او را تحریک به هرج و مرج کنند؛ لذا باید بیدار بود. با وجدان کاری، با همبستگی، با تلاشِ امیدوارانه و گرم و گیرا، با کار مدبرانه و برنامه‌ریزی شده، و درعین‌حال با توکل به خدا و استمداد از پروردگار، باید این فاصله را طی کرد. جوان باید همه‌ی اینها را با هم مدنظر داشته باشد. امروز جوان ما میتواند با مسائل کلان این کشور و مسائل سیاسی آشنا شود. در گذشته، جوانها در سنین شما از مسائل سیاسی کشور چیزی سر در نمیآوردند. دولتها میآمدند، میرفتند، عوض میشدند، انتخابات نمایشی برگزار میشد و عده‌یی را بر اساس فهرست دربار به آنچه به آن مجلس شورای ملی میگفتند، میفرستادند و اصلاً کسی هم خبر نمیشد! واقعاً ماها اسم رؤسای دولت را هم نمیدانستیم؛ هیچ‌کس از جوانها در کشور علاقه و شوقی به این کار نداشت؛ راههای معرفت سیاسی بسته بود؛ اما امروز این‌طور نیست؛ امروز جوان ما نقشه‌های استکبار را میداند؛ حضور استکبار در سطح منطقه را با ساز و برگ‌های سیاسی و نظامیاش میشناسد؛ نقش امریکا در فلسطین اشغالی را میداند؛ ارزش و اهمیت والای جهاد فلسطین را میداند. ما در سنین شماها شاید اسم فلسطین به گوشمان نخورده بود. آن‌وقت هم مبارزه بود، آن‌وقت هم فلسطین غصب شده بود، اما کسی خبر نداشت؛ ولی امروز همه‌ی اینها را جوانهای ما میدانند. بنده طرفدار این هستم که جوانها در جریان مسائل سیاسی کشور قرار بگیرند و بتوانند تحلیل کنند. البته سیاسیکاری، سیاست‌بازی و آلت دست این حزب و آن حزب شدن را بنده برای جوان نمیپسندم؛ اینها برای جوان هیچ شرف و افتخاری ایجاد نمیکند؛ اما این‌که جوان بداند میتواند اثرگذار باشد و نقش ایفا کند، خیلی ارزش دارد. در دوران دفاع مقدس جوانهای ما فهمیدند که میتوانند نقش ایفا کنند، و نقش ایفا کردند. جوانهای شانزده، هفده ساله به میدان نبرد رفتند و چهار سال، پنج سال، شش سال، هشت سال - به اختلاف اشخاص - در میدان نبرد ماندند و سپس به‌عنوان شخصیت‌های برجسته و آگاه و توانا و باکفایت از میدان جنگ بیرون آمدند. بسیج عمومی مردم - که آن‌روز به دستور امام انجام گرفت - جوانهای ما را آن‌چنان آبدیده و آگاه کرد که هم در دفاع مقدس توانستند نقش ایفا کنند، هم در صحنه‌های دیگر نقش ایفا کردند؛ امروز هم همین‌طور است. حضور جوانان در صحنه‌های انتخابات این کشور در طول زمان، یک حضور شاد و مؤثر و تعیین‌کننده بوده؛ حالا هم باید همین‌طور باشد. در آینده‌ی نه‌چندان دوری - حدود دو سه ماه دیگر - ما انتخابات داریم. جوان ما باید به مسأله‌یی مثل انتخابات، به چشم یک عمل صالح و یک کارِ بزرگ نگاه کند. جناب آقای علیاکبری در صحبت خود تعبیر خوبی کردند؛ در واقع انتخابات برای جوانان ما که برای اول بار وارد این صحنه میشوند، جشن تکلیف سیاسی است. جشن تکلیف عبادی روزی است که انسان مکلف میشود و نماز میخواند. جشن تکلیف سیاسی روزی است که برای اول بار میرود نقش خود را برای انتخاب یک فرد، یا به عنوان نماینده‌ی مجلس، یا به عنوان نماینده‌ی در شورای شهر، یا به عنوان رئیس جمهور ایفا میکند؛ اینها خیلی باارزش است. درس خواندن، پاکدامنی و پرهیزِ از سرگرمیهای عاطل و باطل، جزو وظایف جوانهاست. البته من با سرگرمی و تفریح و شادی جوانها خیلی موافقم؛ اما بعضی از سرگرمیها و تفریح‌های منحرف را دشمن به قصد غافل کردن ما و جوانان عمداً وارد جامعه‌ی ما میکند. این، مخصوص جامعه‌ی ما نیست؛ در خیلی جاهای دیگر هم این کار را میکنند. در یکی دو سال گذشته خبرهای متعددی داشتیم که در کشورهای مختلف آسیایی - مثل مالزی و چین و ... - و حتّی کشورهای اروپایی، سیدیهایی که به صورت قاچاق وارد کشورشان شده بود و آنها برای جوانها گمراه‌کننده و مضر تشخیص داده بودند، جمع‌آوری و منهدم کردند. در واقع با این سیدیها مثل مواد مخدر - که دوروبر اینها گشتن، برای جوانها گناه است - برخورد کردند. کسانی هم که این محصولات را قاچاق میکنند، غالباً صهیونیست‌های خبیث هستند؛ اینها عامل گمراهی و فساد جوانها در خیلی از کشورها، بخصوص در کشورهای اسلامی، و به‌طور ویژه در ایران هستند. چرا؟ چون از آینده‌ی ایران میترسند. نمیخواهند ملت ایران به پیشرفت علمی و پیشرفت مدنی و پیشرفت اجتماعییی برسد که برای بقیه‌ی کشورهای اسلامی الگو شود؛ کمااین‌که حرکتهای اسلامی در کشورهای دیگر نشان میدهد که ملت ایران تا الان هم الگو شده؛ منتها روزیکه شما بتوانید قله‌های علم و ایمان و همزیستیهای انسانی و اخلاقی را فتح کنید و جامعه‌ی پیشرفته‌ی عادلانه‌ی معنوىِ برخوردار از ماده و معنا را به‌وجود آورید و ارزشهای انقلاب را نهادینه کنید، اسلحه‌ی دشمن بکلی از کار میافتد. میخواهند نگذارند شما به آن‌جا برسید. انجمن‌های اسلامی باید تشکلشان را مستحکم کنند. این پیوند قلبی و ایمانىِ دلها به یکدیگر که در انجمن‌های اسلامی تبلور پیدا کرده، خیلی مغتنم است؛ این را حفظ و تقویت کنید. محافلی را که انجمن از مجموعه‌ی دانش‌آموزان و جوانان به‌وجود میآورد، از معارف اخلاقی و دینی و سیاسی برخوردار و غنی کنید. از لحاظ درس خواندن، الگوی جوانهای دیگر قرار بگیرید و همچنین از لحاظ حضور در میدان‌های گوناگون اجتماعی و سیاسی شاخص باشید؛ انگشت اشاره‌یی باشید برای جوانها که به شما نگاه کنند و از شما درس و الهام بگیرند. البته این با ادعا و با تحمیل امکان‌پذیر نیست؛ باید خود را آن‌چنان بسازید تا دیگران به‌طور طبیعی به نگاه شما، به اشاره‌ی شما و به تشخیص شما احترام بگذارند و آن را معتبر بدانند و به عنوان نشانه‌یی از آن استفاده کنند. کار و برنامه‌ی انجمن‌های اسلامی باید این باشد. دایره‌ی تأثیرگذاری خودتان را توسعه دهید. امروز نسل جوان دانش‌آموزی ما بسیار خوب است. شما باید خود را در دوران دانش‌آموزی و دبیرستان آن‌چنان بسازید که ان‌شاءاللَّه فردا اگر به دانشگاه یا حوزه‌ی علمیه رفتید، بتوانید در آن محیط هم اثرگذار باشید. شخصیت خود را، هم از لحاظ علمی، هم از لحاظ اخلاقی، هم از لحاظ تلاش و فعالیت و پُرکاری و نشاط کار در زمینه‌های اجتماعی و سیاسی، آن‌گونه آماده کنید که در هر جا قرار گرفتید، مثل چراغی محیط را روشن کنید. بنده هم ان‌شاءاللَّه همه‌ی شما فرزندان عزیزم را دعا میکنم و از خداوند میخواهم که شماها را مشمول لطف و افاضه و هدایت و دستگیرىِ خودش قرار دهد و ان‌شاءاللَّه همه‌ی شما مشمول ادعیه‌ی حضرت بقیّةاللَّه‌الاعظم (ارواحنافداه) باشید. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,188
1383/12/19
بیانات پس از بازدید از ستاد فرماندهی نیروی زمینی سپاه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3272
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم بحمداللَّه خدای متعال نعمت خود را بر مجموعه ی سپاه - به عنوان یک بازوی توانای ملت ایران - تمام کرده است. همچنان که در آغاز، پیدایش سپاه، انگیزه ی عشق و خدمتِ همراه با اخلاص داشت و به معنای واقعی کلمه، خلأ عظیمی را پُر کرد، امروز هم انسان می بیند و احساس می کند که مجموعه ی سپاه، برخوردار از نعمتهای بزرگ معنوی و هدایت و کمک الهی در ادامه ی همین خدمات ارزنده و حضور پُربرکت است. ایمان و انگیزه و روحیه در کنار آموزش، سازماندهی، ترتیب، نظم و امکانات، دو بال اساسی برای یک نیروی مسلح است. امروز بحمداللَّه انسان مشاهده می کند که سپاه مجهز به این دو بال است. برای یک نیروی مسلح، مهمترین مسأله این است که از لحاظ دل و عزم و ایمان و همچنین از لحاظ جسم و وجود خارجی، دارای تبحر و آمادگىِ رزمی و سازمانی و جسمانی باشد. ایمان و انگیزه و روحیه در کنار آموزش، سازماندهی، ترتیب، نظم و امکانات، دو بال اساسی برای یک نیروی مسلح است. امروز بحمداللَّه انسان مشاهده می کند که سپاه مجهز به این دو بال است. برای یک ملت هم یکی از اساسی ترین مسائل این است که مردان شجاع و کارآمدی داشته باشد؛ برای این که از او در روز حادثه دفاع کنند. در میان جامعه ی عظیم بشری انگیزه های قدرت طلبانه و تجاوزکارانه همیشه بوده است و خواهد بود. جهانگشایی های قدرتهای فزون طلب و تعدی ها و تجاوزها به ملتها و مظلومان هرگز در طول تاریخ متوقف نشده؛ امروز هم مثل همیشه ی تاریخ، این مسائل وجود دارد. آن ملت و کشوری توانسته است در مقابل طمعِ طمعگاران و زورگویىِ قدرت طلبان و جهانگشایان بایستد و هویت و آبرو و سرنوشت خود را محفوظ بدارد که از چنین مردان و جوانانی برخوردار بوده باشد. مردان شجاع و مسلح و مؤمن در هر کشوری، وقتی موفق خواهند بود که ذخیره ی انسانی و ایمانىِ خود را از دل مردم و از درون جامعه به دست بیاورند. این خصوصیات، مهمترین ویژگی های یک نیروی مسلح است؛ این را باید حفظ کنید و افزایش دهید. امروز هم مثل همیشه ی تاریخ، قدرتمندان برای حفظ منافعِ خودشان حاضرند منافع ملتها و انسانها را لگدمال کنند و نادیده بگیرند. آن چیزی که می تواند جلوی طمع طمعگاران را بگیرد، تسلیم شدن و گردن نهادن نیست. امروز هم مثل همیشه ی تاریخ، قدرتمندان برای حفظ منافعِ خودشان حاضرند منافع ملتها و انسانها را لگدمال کنند و نادیده بگیرند. آن چیزی که می تواند جلوی طمع طمعگاران را بگیرد، تسلیم شدن و گردن نهادن نیست؛ ضعیف ماندن نمی تواند طرفی را که احساس قدرتِ بی مهار می کند، از تعرض و تعدی به او باز بدارد؛ باید قوی بود، باید عزم داشت، باید حضور داشت، باید آماده بود تا بتوان نقش اساسىِ مردان شجاع را در دفاع از ملتها عهده دار شد و از عهده ی آن بخوبی برآمد. امروز وظیفه ی نیروهای مسلح این است. امروز دنیا از لحاظ ابزارهای مادی - از جمله ابزارهای نظامی - پیشرفت های زیادی کرده است؛ اما همچنان نقطه ی اصلی برای هر پیروزی و شکستی، انسان است. امروز دنیا از لحاظ ابزارهای مادی - از جمله ابزارهای نظامی - پیشرفت های زیادی کرده است؛ اما همچنان نقطه ی اصلی برای هر پیروزی و شکستی، انسان است. ابزارهای مجهز وقتی به کار می آیند که دلهای باایمان و اراده ها و عزم های استواری، آنها را هدایت کنند. این چیزی است که ابرقدرت ها از آن برخوردار نیستند. این چیزی است که همه ی ملتها را به حفظ عزم و اراده ی پولادینِ خودشان دعوت می کند و به آنها نوید فتح و پیروزی می دهد؛ ولو پیروزی بر قدرتهایی که تا دندان مسلح اند. ضعف ها، اشتباه ها، ناآمادگی ها و تن ندادن به کارهای بزرگ و دشوار و تحمل نکردن سختی ها یک ملت را ضعیف و زبون و پامال می کند و هویت و تاریخ و فرهنگ و آینده و گذشته ی او را به خاک سیاه می نشاند. امروز قدرتمندان زورگوی بین المللی، گذشته و تاریخِ ملتها را انکار می کنند و آینده ی آنها را هم در افق تاریکی در هم می پیچانند؛ مگر این که ملتی قوی باشد. امروز قدرتمندان زورگوی بین المللی، گذشته و تاریخِ ملتها را انکار می کنند و آینده ی آنها را هم در افق تاریکی در هم می پیچانند؛ مگر این که ملتی قوی باشد. قوّت برای تعرض و تجاوز نیست - این، درس اسلام و همه ی احکام نورانی پیامبران الهی است - قدرت برای دفاع از حق است. شما فرماندهان و عناصر و افراد و مجموعه های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ چه در نیروی زمینی - که امروز بحمداللَّه توفیق پیدا کردیم بار دیگر از این مرکز بازدید کنیم - و چه در نیروهای دیگر! همت خود را بر این بگذارید که هویت سپاه را - که ایمان و عزم و عشق و صمیمیت است - همچنان حفظ کنید. همان طور که تا امروز سپاه توانسته عناصر معنوی را با عناصر سازمانی و نظامىِ لازم و مدرن پیوند بزند و نظم لازم، سازماندهی خوب، ابزارهای پیشرفته، نگهداری، تولید و آموزش در سطوح مختلف را هم تأمین کند، بعد از این نیز باید این راه موفق را دنبال کند. همه ی آنچه را که برشمردیم، بدون آن عناصر اصلی، کارایىِ بسیار کمی خواهد داشت. آن عشق و ایمان و معرفتِ روشن بینانه و آگاهانه را همراه کنید با این سازماندهی ها، آمادگی های رزمی، نگهداری های هوشمندانه ی ابزارهای نظامی، و آمادگی برای به کارگیری آنها. همیشه آماده باشید. ممکن است ملت ایران و کشور عزیز ما تا سالهای متمادی هم مورد تهاجم هیچ دشمنی قرار نگیرد؛ ممکن است دشمنان با نگاه به ملت ایران و آمادگی های جوانان مؤمن و سلحشور ما هرگز جرأت نکنند به حریم این ملت نزدیک شوند؛ اما این نباید موجب کاهش آمادگی ها شود؛ همیشه باید آماده بود؛ آیات قرآن این را به ما تعلیم داده است؛ «واعدّوا لهم مااستطعتم من قوّة». هرچه در توان یک ملت است، باید آن را برای آمادگی در مقابل زورگویی و تجاوز و تحقیری که از سوی قدرتهای ظالم پیش می آید، به کار بگیرد. شما جوانان مؤمن و فرماندهان مؤمن و عناصر صمیمی و بااخلاص، در این مجموعه ی پُرافتخاری که تاریخ کوتاه دوران انقلاب، سرشار از فداکاری های آنهاست، جمع شده اید. هزاران نفر از شهیدان و سرداران و برجستگان، با عشق و ایمان در این مجموعه گرد آمدند. میراثی که از آنها باقی مانده است، عشق و ایمان و عزم و موفقیت است. آنها شهید شدند، اما کشور شما آزاد و مستقل ماند؛ تجاوزهای دشمنان را دفع کرد و کشور رو به آبادی و قدرت و قوّت پیش رفت و به فضل پروردگار همچنان پیش خواهد رفت. خدای متعال را شکر می کنیم که خون شهیدان عزیزِ ما را مبارک کرد و به هدر نرفت. آنها توانستند با فداکاری های خود یک ملت را سرافراز کنند و راه آینده را برای آن باز کنند. امیدواریم در راه اقتدار معنوی، مادی، سیاسی و حفظ هویت، همچنان پیشتاز و پیشرو باشید و تن ها و جان های شما مشمول رحمت و برکت الهی باشد. از خداوند متعال می خواهیم ادعیه ی زاکیه ی حضرت بقیةاللَّه الاعظم (ارواحنا فداه) را شامل حال همه ی شما قرار دهد. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,189
1383/12/05
بیانات در دیدار جمعی از مهندسان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3271
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم جلسه ی بسیار خوب و باارزشی است؛ اولاً جمع برجسته و فرزانه یی از تحصیلکردگان و متخصصانِ این کشور در این جا اجتماع کرده اید؛ ثانیاً سالروز یکی از ستارگان روشن دانش در تاریخ پرافتخارِ ماست - یعنی خواجه نصیرالدین - و یاد آن بزرگوار را در ذهن ما زنده می کند؛ ثالثاً مسؤولان متعددی از بخشهای اجرایی کشور حضور دارند و خودشان را در مسأله ی مبتلا به این مجموعه سهیم می دانند؛ بیاناتی هم ایراد کردند که مفید بود. من دو سه نکته را عرض می کنم. یک نکته این است که دانشکده های فنی ما در طول سالهای پیش از انقلاب و همچنین بعد از انقلاب، همیشه محل حضور برترین استعدادهای این کشور بود. از آن زمانهایی که بنده یادم می آید - از دوره ی جوانی و ارتباط ما با دانشگاه ها و دانشجوها و محیطهای دانشگاهی - خوشفکرترین، متحرک ترین و فعال ترین عناصر دانشجویی در دانشکده های فنی و مهندسی و مراکز علمىِ مربوط به مهندسی با شعب مختلفش، اجتماع داشته اند. این را بگذاریم در کنار یک حقیقت دیگر؛ و آن، سطح متوسط بالای ذهنی و هوشمندی نسل های ایرانی است، که این جزو چیزهای مسلّم است و شعار و تبلیغ نیست. ذهن و هوشمندی ایرانیان از متوسط ذهن و هوشمندی ملل جهان بالاتر است؛ این یک سخنِ علمی و آماری و تحقیق شده است؛ گذشته ی ما هم همین را نشان می دهد؛ فرهنگ و تمدن ایرانی در ادوار مختلف، برای ملل دنیا یک شاخص برجسته و یک پرچم به حساب می آمده. در دوره ی اسلامی هم ملتی که توانست دانش و فلسفه و علوم مختلف و روشهای زندگی را از اسلام بگیرد و آنها را در چارچوب منطق های مستحکم پایدار کند و به دنیا ارائه دهد، عمدتاً ایرانی ها بوده اند؛ این را دیگران هم قبول دارند. یک مجموعه ی ملىِ هوشمند و دارای استعدادِ وافر و سرشار را در نظر بگیرید؛ تقریباً می شود گفت بهترین و هوشمندترین فرزندان خود را به بخشهای فنی و مهندسی می فرستادند. نتیجه چه باید باشد؟ آنچه انسان از چنین مجموعه یی - که زبدگان و نخبگان و برگزیدگان ذهنىِ یک کشور و یک ملتند - انتظار دارد، انتظار خیلی بالایی است. با تأسف باید بگوییم آن انتظار، در دوره های گذشته ی ما تا قبل از انقلاب، تحقق پیدا نکرده؛ و این عللی دارد که اشاره ی کوتاهی به آنها خواهم کرد. بر این بیفزاییم روشن بینی و تفکر زنده ی اجتماعىِ دانشجویان این بخش را. همان طور که درست اشاره کردند، مبارزترین و آگاه ترین دانشجویان در دانشگاه ها در زمینه های سیاسی، باز به نسبت در همین دانشکده های فنی بیشتر بوده اند. نکته ی بعدی: وقتی یک کشوری در سراشیبىِ انحطاط اجتماعی یا سیاسی یا فنی واقع می شود، مهمترین ضایعه یی که برای کشور پیش می آید، این است که سرمایه های کشور به کار گرفته نمی شود؛ این طبیعىِ دوران انحطاط است. ما در یک دوران تقریباً صد ساله، انحطاط بسیار تأسفباری را گذراندیم. این دوران از اواسط دوره ی قاجار آغاز می شود تا پایان دوره ی پهلوی؛ یعنی حتی در دوره ی پهلوی هم که دوره ی مدرنیزاسیون ایران طبق نگاه خود متولیان دولتی و روشنفکرهای آن روز است، متأسفانه ما در سراشیب انحطاط حرکت کردیم. چرا می گوییم انحطاط؟ شاید اوایل دوره ی قاجار هم ما خیلی هنر بزرگی در زمینه های مختلف علمی و صنعتی نشان ندادیم؛ اما من آن را دوران انحطاط نمی گویم؛ دوران انحطاط، مربوط به اواسط دوره ی قاجار و بعد است. چرا؟ چون این دوران، دورانی است که ملت ایران از حرکت طبیعی خود - که گاه سرعت می گرفت، گاه دچار بُطئ و کندی می شد - کنار افتاد؛ یعنی افسون شد. یک ملت، همیشه پیشتاز نیست. یک ملتِ بااستعداد گاهی به خاطر عوامل مختلف، پیشروی و سرعت و شتاب دارد؛ گاهی هم کندی دارد؛ اما یک وقت یک ملت افسون می شود؛ این افسون تحقق پیدا کرد. افسون در مقابل چه چیزی؟ در مقابل یک موجود تازه نفسِ زنده ی نگاه کننده ی به مسائل جهان به صورت ریز و کلان؛ و آن، تمدن صنعتی و پیشرفت علمی غرب بود. این موجود، با نگاهِ تصرف جهان به میدان آمد؛ لذا برای خودش مفید شد، ولی برای دنیا مایه ی زیان شد. تا یک برهه ی طولانی از زمان، مثل بختکی افتاد روی ملتهای غافلی از قبیل ملت ما و ملتهای آسیا و آفریقا و نقاط دیگری از جهان؛ نگذاشت اینها حرکت طبیعی خود را - که گاهی شتاب داشت و گاهی کند بود - ادامه دهند؛ اینها را افسون کرد. از اواسط دوره ی قاجار نشانه های پیشرفت اروپایی در کشور ما بتدریج شروع کرد ظاهر شدن. روشنفکران ما کسانی بودند که به اروپا می رفتند یا نوشته های آنها را می خواندند؛ لذا با پیشرفتهای آنها آشنا می شدند و خود را در مقابل آنها ناتوان و حقیر می دیدند. این حرفِ تکرار شده یی است از طرف روشنفکرهای صدر مشروطه، که ما فقط و فقط باید دنبال غربی ها راه بیفتیم و به هرچه آنها می گویند، در همه ی شؤون زندگی مان عمل کنیم؛ این حرفی که از تقی زاده و دیگران نقل شده و واقعیت هم دارد. اینها می گفتند ما باید صددرصد به نسخه ی آنها عمل کنیم تا پیش برویم؛ یعنی مجال ابتکار، ابداع، خلاقیت و نگاه بومی به مسائل علمی و صنعتی مطلقاً در محاسبه ی اینها نمی گنجید. این را از این طرف حساب کنید؛ حالا طرف مقابلی که ما توصیه می شدیم به این که از او تبعیت کنیم، چیست؟ همان انقلاب صنعتی و انقلاب علمی و پیشرفت علمی یی است که نگاهش فقط محدود به چارچوب کشور خود نمی شود؛ بلکه به دنیا به چشم یک ذخیره و یک انبار بزرگ که باید از آن استفاده کند و ببلعد تا این که بتواند حجم خودش را بیشتر کند و خود را توسعه دهد، نگاه می کند. این زمانی که من اشاره می کنم، زمانی است که بیش از صد سال از شروع استعمار گذشته بود؛ یعنی پرتغالی ها، اسپانیایی ها، انگلیسی ها، هلندی ها و بخش های مختلف اروپا به مناطق ثروتمندِ دست نخورده ی دنیا، از جمله منطقه ی ما، منطقه ی اقیانوس هند، شبه قاره ی هند، اندونزی، آفریقا و بقیه ی مناطق گوناگون دست انداخته بودند و آن ثروتهای عجیب و دست نخورده را پیدا کرده بودند. البته خُلقیات اروپایی ها هم در این کار تأثیر داشت. بعضی از این خُلقیات مثبت است، بعضی از آنها منفی. من از کسانی نیستم که غربی ها را یکسره دارای خُلقیات منفی بدانم؛ نه، خلقیات مثبتی هم دارند؛ خطرپذیرند، شجاعند، دنبالگیرند. اینها سوار کشتی شدند، راه افتادند، رفتند تا به کشورها و مناطق دست نخورده برسند؛ یعنی انبارهای ثروت طبیعی. آسیا را فتح کردند، آفریقا را فتح کردند، طبعاً آمریکا را هم فتح کردند. وقتی در ایران، متفکرِ عالمِ سیاسی ما می گوید ما باید صددرصد کوچک ابدال غربی ها و دنباله روِ آنها شویم، چه وضعی پیدا می کنیم؟ اگر آن طرفی که ما می خواستیم کوچک ابدال و نوچه و دنباله روِ او بشویم، انسان منصف و موجود عادلی بود و قصد تجاوز و تعرض نداشت، خیلی خوب بود؛ اما طرف مقابل ما کی بود؟ آن موجود متعرض، متجاوز و نگرنده ی به گستره ی عظیم جهانی با عنوان یک انبار مواد رشد و تعالی زیستی؛ ما شدیم کوچک ابدالِ او. او هم وارد شد و علم و صنعت خودش را به ما نداد؛ ما را تربیت علمی و فرهنگی نکرد، مثل استاد دلسوزی که شاگرد را تربیت می کند؛ ما در دوران نوسازی علمی و صنعتی ایران و به قول آقایان، دوران مدرنیزاسیون - که بنده از این گونه تعبیرات خوشم نمی آید - شدیم مثل یک کارگر ساده ی ساختمانی در اختیار یک معمار و یک مهندس. یک کارگر ساده ی ساختمانی چه کار می تواند بکند؟ بله، در ساختن خانه نقش دارد، اما صرفاً نقش جسمانی و غیرفکری؛ گِل بده، آجر بده، گچ بده، یا اینها را روی هم بچین. دوره ی انحطاط ما از این جهت است. ایرانىِ هوشمند و بااستعداد، در این فضا مجبور بود یکی از دو کار را بکند؛ یا تن بدهد و تسلیم این وضعیت بشود، یا از کشور خارج شود و در خدمت دیگران قرار بگیرد. در صنایع نظامی و هوایی - صنایعی که ما در طول چند سال گذشته اطلاعاتی راجع به آنها پیدا کرده ایم - مهندسانی که امروز در این کشور می توانند هواپیما و پیچیده ترین قطعات را بسازند و ساخت معکوس کنند، در آن زمان وظیفه شان این بود که چک لیست هواپیما را بگیرند، بروند سرکشی کنند و بیایند بگویند این قطعه درست است یا درست نیست. اگر قطعه یی هم معیوب بود، آن را دربیاورند، تحویل مهندس بیگانه بدهند تا او آن را به خرج ما سوار هواپیما کند و به امریکا ببرد و در آن جا آن را تعمیر یا تعویض کنند و برگردانند؛ بیش از این اجازه داده نمی شد. این مهندس و این آدم خوشفکر و با استعداد و قابل جهش، یا این وضع را تحمل می کرد - که بیشتر این گونه بودند؛ با همین وضع زندگی می کردند - یا اگر روح ماجراجویی داشت، از این کشور خارج می شد و می رفت در خدمت دیگران قرار می گرفت، یا اصلاً نمی آمد؛ که از این قبیل هم تعداد زیادی داشتیم. بعد از انقلاب، بنده با برخی از اینها برخورد و دیدار و آشنایی هم داشته ام. البته آقایان وزرا که آمدند گزارش دادند، گزارشهای خوبی دادند؛ لیکن این گزارشها به هیچ وجه نمایانگر واقعیت هایی که آن روز بوده و امروز هست، نیست؛ واقعیت ها خیلی فراتر از این است؛ آقایان فرصت نکردند مفصل گزارش بدهند. آن روزها کشور و نظام به مهندسِ ما برای ساخت و تحقیق و رشد علمی و حتی برای بهره برداری میدان نمی داد. من قبلاً در مصاحبه یی، بعد از آن که از سد دز بازدید کردم، این نکته را گفتم؛ شاید شما هم شنیده باشید. بعد از آن که شرکتهای خارجی قسمتی از سد دزِ ما را ساختند، برای مدت کوتاهی بهره برداری از نیروگاه آن را به یک شرکت داخلی دادند. بعد می خواستند ظرفیت نیروگاه را دو برابر کنند. یک شرکت امریکایی که متعهد شد بیاید ظرفیت نیروگاه را دو برابر کند، وقتی دید بهره بردار، ایرانی است، گفت اینها باید بیرون بروند؛ بنابراین اجازه نداد. دولت ایران بهره بردار ایرانی را بیرون کرد و بهره برداری از نیروگاه دز را به یک شرکت ایتالیایی داد؛ آن وقت امریکایی ها ظاهراً حاضر شدند بیایند پنجاه درصدِ دیگر نیروگاه را تکمیل کنند. بنابراین به ایرانی اصلاً اجازه داده نمی شد؛ حتی در زمینه ی بهره برداری. برای همین هم هست که ما در زمینه های ساخت - چه ساختهای صنعتی، چه سازه های ساختمانی، عمران و مهندسی های گوناگون در آن زمان - واقعاً یک چیز قابل ذکر و قابل عرضه یی که ساخت ایرانی باشد، نداریم؛ درحالی که نیروهای ما همان نیروهایند و نسل امروز از نسل دیروز متمایز و متفاوت نیست. همین جوانهایی که امروز توانسته اند این سدها، این نیروگاه ها، این بزرگراه ها، این خط آهن ها، این کارخانجات گوناگون، این طراحی ماشین ها و هواپیماها، این سلاح های نظامی و این فنآوری پیچیده ی هسته یی را تولید کنند، در نسل گذشته ی ما هم بودند؛ اما از این چیزها خبری نبود. این بزرگترین خدمت انقلاب به کشور است. به نظر من در زمینه های علمی، بزرگترین خدمت این است که این باور را به ما ایرانی ها بخشید که ما می توانیم؛ همان تعبیری که امام کردند: «ما می توانیم». آن روز به ما می گفتند شما بروید لولهنگ بسازید؛ آفتابه هاىِ گلی یی که آن وقت ها می ساختند؛ یعنی آفتابه ی حلبی هم نه! ما حتی دسته ی بیل را هم از خارج وارد می کردیم؛ همچنین بقیه ی چیزهای مورد مصرف و مورد نیاز روزافزون صنعتی را. سطح زندگی پیشرفت می کرد و نیازهای فراوان روزبه روز پیش می آمد؛ همه ی اینها را ما باید از دیگران می گرفتیم و وارد می کردیم. برنامه ریزانِ آن وقت افتخار هم می کردند! سال 44 یا 45 در مشهد به دیدن دوستی رفته بودیم و تصادفاً یکی از نمایندگان مجلس شورای ملىِ آن روز هم به این جلسه آمده بود. دوره ی جوانی و پرشوری ما بود و از وابستگی و تسلط بیگانگان و این گونه مطالب حرفهایی زدیم؛ بی توجه به این که این آقا نماینده ی مجلس است. نماینده ی مجلسِ آن وقت - یعنی کسی که دربار لیست داده بود که ایشان باید نماینده ی فلان جا شود؛ آن وقت که انتخابات نبود - در جواب من یک مقدار با تفرعن و تکبر و اخم و تخم حرفهایی زد؛ از جمله این که گفت شما چه می گویید و به چه چیزی اعتراض می کنید؟ امروز اروپایی ها و غربی ها مثل نوکر دارند برای ما کار می کنند. ما نفت داریم، پول داریم، پول می دهیم و آنها کارگر مایند و مثل نوکر دارند برای ما کار می کنند! این، منطق یک نماینده ی مجلسِ آن روز است! دوره ی انحطاط که می گویم، یعنی این. فکر این بود که ما چرا تولید کنیم؟ چرا بسازیم؟ چرا یاد بگیریم؟ ما در خانه های خود مثل آقاها می نشینیم، برایمان می آورند و وسایل لازم را در اختیار ما می گذارند؛ ما هم پول نفت داریم، می دهیم و زندگی اشرافی می کنیم. این، منطق آن روزِ یک دولتمردِ در سطح بالا بود. فرهنگ حاکمِ آن روز بر دستگاه های اداره کننده ی کشور، همین بود؛ لذا آن صد سال، دوره ی انحطاط ماست. انقلاب این را به هم زد. یک چیز هم به کمک ما آمد؛ این را هم من لازم می دانم به شما عرض کنم و آن، قهرِ دنیای صنعتی و دنیای غربی با ما بود؛ همین تحریم ها و اخم و تخم هایی که از اول انقلاب تا الان با ما داشته اند. بعضی ها از تصور این تحریم ها دلشان آب می شود؛ من می خواهم بگویم نه، این به ما کمک کرد. بارها من این خاطره را ذکر کرده ام. اوایل جنگ، ما سیم خاردار لازم داشتیم؛ آن را از یک کشور خارجی خریدیم تا به داخل کشور بیاوریم. این محموله باید از شوروىِ آن روز عبور می کرد. چون آنها پشتیبان عراق بودند، اجازه ی عبور ندادند! سیم خاردار که نه بمب اتم است، نه توپ است، نه تانک است؛ اما اجازه ی عبور ندادند! این قدر با ما بد بودند. وقتی ما می خواستیم توپ بخریم، به ما نمی فروختند؛ تانک می خواستیم بخریم، به ما نمی فروختند؛ سیم خاردار می خواستیم بخریم، به ما نمی دادند؛ امکانات می خواستیم، به ما نمی دادند؛ اما قاچاقچی با قیمت دو برابر و سه برابر می فروخت و ما مجبور بودیم بالاخره این لوازم را به قدر نیاز، با قیمت بالا تأمین کنیم. نتیجه ی این تحریم ها این شد که امروز ما در زمینه ی ضد زره، جزو ده کشور سطح اول دنیا هستیم. امروز ما در زمینه ی غنی سازی اورانیوم جزو ده، یازده کشور دنیا هستیم که این فناوری را در این حد داریم. این فناوری، بومی هم هست. ما فرق داریم با آن کشوری که چون نظام کمونیستی داشت، شوروىِ آن روز به او کمک کرد. بعضی ها چین را به رخ ما می کشند. چین در ده سالِ اولِ انقلابش تمام امکانات را از شوروىِ آن روز گرفت؛ آن موقعی که هنوز میانه شان به هم نخورده بود. اما در هیچ سالی از سالها، هیچ قدرتِ دارای دانش و صنعت به ما کمک نکرد. هر کار کردیم، خودمان کردیم. قبل از انقلاب جزو حرفهایی که ما همیشه می زدیم، این بود که ما گندم را از امریکا می خریم و سیلوی ما را هم شوروی ها می سازند. بنده اوایل انقلاب به منطقه ی جنوب رفتم و دیدم بچه های جهاد سازندگی و مهندسان شما یک سیلوی با ظرفیت کم ساخته اند. به نظرم همان جا به سجده افتادم؛ چون سیلو، سازه ی دشواری است؛ خیلی آسان نیست. وقتی انسان به ظاهر آن نگاه می کند، چیز ساده یی به نظر می آید؛ اما سازه ی پیچیده یی است. ما این چیز پیچیده را توانستیم درست کنیم. امروز ما یکی از سیلوسازهای معتبر بین المللی با ظرفیت های بالا هستیم؛ برای خیلی جاهای دیگر هم ساخته ایم. بنابراین قهر و ناهمدلی و کج تابىِ دنیای غرب با ما، به ضرر ما تمام نشد. بعضی ها این را به عنوان یک فاجعه در نظر می گیرند و می گویند تحریم اقتصادی پدر تکنولوژىِ ما را درمی آورد. بله، ممکن است جاده ی آسفالته را از جلوی انسان بگیرد، اما همیشه جاده ی آسفالته خوب نیست؛ گاهی هم جاده هایی که انسان به دست خودش کشیده و مسیرش را روی آن طی می کند، برای محکم کردن عضلات انسان خیلی مفیدتر است؛ گاهی هم راه را میانبر می کند. جاده ی آسفالته یی که دیگران کشیده اند، ما را به جاهایی می برد که کِشنده های آن جاده می خواستند. اگر بخواهیم خودمان جاده بکشیم، گاهی جاده ی میانبُر می کشیم و راه میانبُر می زنیم. ما علت انحطاط خود را در آن افسون شدگی می دانیم. امروز ما از آن وضعیت بیرون آمده ایم. یکی از بزرگترین خدمات نظام جمهوری اسلامی - همان طور که گفتم - در زمینه های علم و فناوری این است که ما را به این باور رساند که می توانیم. امروز این باور وجود دارد و واقعاً ما می توانیم. ما در زمینه های اقتباس، قطعه سازی، مشابه سازی و در مدلهای فناورىِ امروز دنیا پیشرفتهای خیلی خوبی کرده ایم. نکته ی سوم این است که اینها به هیچ وجه کافی نیست. ما هنوز با دانش جهانی خیلی فاصله داریم. البته این فاصله در دوران انحطاط، خیلی زیاد بود؛ اما امروز این فاصله به آن اندازه نیست. ما توانسته ایم پیش برویم، اما هنوز فاصله داریم. این که من گفتم تولید علم، معنایش این نیست که علم دیگران را یاد بگیریم - آن را که باید یاد بگیریم و در این شکی نیست - معنایش این است که ما خطِ مرزِ دانش را بشکنیم، باز کنیم و آفاق جدیدی را فتح کنیم؛ البته این کارِ دشواری است. ما باید به فناوری جهشی دست پیدا کنیم؛ ما باید بتوانیم بر فناوری های موجود دنیا بیفزاییم؛ ما باید بتوانیم اختراع صددرصد ایرانی را در بازارهای دنیا مطرح کنیم. البته در راهی که تا امروز آمده ایم، خیلی خوب آمدیم؛ در این شکی نیست. من تا حدود زیادی با کارها آشنا هستم. سالهاست که ما آمارهای گوناگون را از بخش های مختلف می گیریم و می خوانیم؛ می دانم خیلی پیشرفت کرده ایم؛ اما این پیشرفت ها برای جامعه ی ایرانی کافی نیست. جامعه یی که پزشک و ستاره شناس و عالم اجتماعىِ هزار سال قبلش قرنها بعد در دنیا متلألئ و درخشیده است، این پیشرفت ها برای او کم است. امروز هم با این که دنیای پزشکی ممکن است از تحقیقات هزار سال پیش ِ ابن سینا استفاده ی زیادی نَبَرد - اگرچه عقیده ام این است که باز هم دانش امروز می تواند از آنها در زمینه هایی استفاده کند - اما وقتی به این تحقیقات نگاه می کند، تحسین و تجلیل می کند. تحقیقات محمدبن زکریای رازی و خواجه نصیر و خیام و خوارزمی و دیگران هم همین طور است. شأن ما این است؛ لذا این پیشرفت ها برای ملت ما کم است. همین چند روز قبل، یکی از چهره های سیاسی ما به یکی از کشورهای مطرح اسلامی رفته بود - که من نمی خواهم اسم بیاورم - رئیس جمهور آن کشور جلوی حضارِ غیرایرانی و غیربومی آن کشور، که از کشورهای اروپایی بودند - نه در جلسه ی خصوصی که حملِ بر مصانعه و تعارف شود - گفته بود که ما مسلمانها به ایران افتخار می کنیم؛ هم به امروز ایران و نظام جمهوری اسلامی، هم به ایرانِ در تاریخ اسلام. گفته بود این پیشرفت های اسلامی، دانش اسلامی و تمدن اسلامی را ایرانی ها رشد داده اند و به بالندگی رسانده اند و به یک معنا پایه گذاری کرده اند. ما این توقع را از خودمان داریم؛ ما می خواهیم در زمینه ی دانش و فناوری به جایی برسیم که شأن ملت ایران است. این فقط یک نگاه غرورآمیز ملی نیست، این نژادپرستی نیست؛ این حتی یک نگاه انسانىِ عام به همه ی بشریت است؛ به خاطر این که اگر ما بتوانیم در دانش، در خط مقدم قرار بگیریم، انگیزه های جهان گیری و جهان گشایىِ غرب را نداریم؛ انگیزه های سودجویانه ی از ملتها را نداریم؛ دانش ما که به سود ماست، به سود ملتهای دیگر هم هست. رئیس جمهور ما در سفر اخیر به چند کشور آفریقایی، طرح ها و برنامه هایی را مطرح کرده بودند. ایشان به من گزارش می دادند و می گفتند ما می توانیم بعضی از این طرح ها را به آسانی انجام دهیم - حتی به شکل نوتر و مدرن تر از آنچه اروپایی ها انجام می دهند - اما آنها به چند برابرِ قیمت دارند برای کشورهای آفریقایی انجام می دهند. این کشورها چاره یی هم ندارند؛ مجبورند با یک تاجر اروپایی قرارداد ببندند و او می آید با قیمت چند برابر برایشان تمام می کند. ما اگر باشیم، این طوری عمل نمی کنیم؛ ما با کشورها راه می آییم. نه این که سود ملی را ندیده بگیریم، بلکه به این معنا که سود ناشی از زیاده روی و تعدی و تجاوز را برای خودمان حلال نمی دانیم. ما اگر دانشی داشته باشیم، آن را به دیگران می دهیم. الان کشوری وجود دارد - بلکه شاید کشورهایی - که ما یک روز از اینها یک وسیله ی مورد نیاز در کار نظامی را درخواست کردیم؛ اما این وسیله با این که ساخت کشور دیگری بود، هرچه کردیم، به ما ندادند! اجازه نداشتند بدهند. البته آن کشور با ما بد نبود، اما اجازه نداشت بدهد. این قضیه، مربوط به سالهای اوایل دهه ی 60 بود. کشوری که آن روز محصول ساخته شده را حاضر نبود به ما بدهد، امروز فناوری ساخت آن را که خود ما به دست آورده ایم - و او نمی توانست به دست بیاورد - به او می دهیم؛ البته می فروشیم. ما اگر در صنعت و در دانش پیشرفت کنیم، به سود دنیا و ملتهای عقب افتاده و در درجه اول به سود دنیای اسلام است. بنابراین، این که ما باید پیشرفت کنیم و مرزهای علم را بشکنیم و باز کنیم، یک نگاه نژادپرستانه ی خودخواهانه نیست، که ما چون ایرانی هستیم، باید این کار را بکنیم. بله، ما غرور ملی هم داریم؛ این را انکار نمی کنیم. ما به گذشته ی خودمان نگاه می کنیم و احساس عزت و سرافرازی می کنیم. ما کسانی بودیم که اسلام را با آغوش باز پذیرفتیم؛ ما کسانی بودیم که اهل بیت را زودتر از خیلی های دیگر شناختیم؛ ما کسانی بودیم که در راه گسترش اسلام این همه تلاش کردیم؛ ما کسانی بودیم که مظلومان اهل بیت را که در خانه های خود - یعنی مدینه و مکه و کوفه - امان نداشتند، در آغوش خود پذیرفتیم. شما ببینید چقدر امامزاده در ایران هستند! این امامزاده ها کی هستند؟ اینها که ایرانی نبودند. اینها کسانی اند که به ایران آمدند و ایرانی ها با آغوش باز اینها را پذیرفتند؛ حتی گاهی برای اینها جنگیدند و در راه اینها تلاش کردند. از همین مازندران ما و گیلان ما - منطقه ی شمال رشته کوه البرز - یک عده یی از ایرانی های ما بلند شدند و به یمن رفتند و حکومت شیعه ی زیدی را در آن جا برپا کردند. یمنی ها شیعه ی زیدی هستند و حکومت زیدی داشتند؛ این به وسیله ی سربازان ایرانی و مجاهدان و مدافعان اسلام و تشیع صورت گرفت. توقع ما برای آینده، ناشی از اعتزاز ملی خودمان است؛ این را انکار نمی کنیم؛ اما فقط این نیست - همان طور که گفتم - نگاه انسانی و اسلامی است. البته تحقیقات لازم است، بودجه ی اختصاصی لازم است، فضای تشویق و میدان دادنِ به کار لازم است، اتصال دانشگاه با صنعت لازم است؛ همه ی اینها جزو لوازم کار است. البته مسؤولیت به عهده ی ماهاست، به عهده ی مسؤولان است، به عهده ی دولت است؛ در این تردیدی نیست. در چند سال اخیر، فضا هم خوشبختانه با تکرار و اصرار بحمداللَّه در محیط دولت به وجود آمده است؛ می خواهند این کارها انجام بگیرد و بحمداللَّه کارهایی هم شده؛ لیکن آن که عنصر اصلی و میداندار اصلی و پهلوان اصلىِ این میدان است، شما هستید؛ آن نیروی انسانىِ علاقه مند به کار است که مثل گیاهی که در دل صخره های سخت هم راه خودش را باز می کند، بیرون می آید و می بالد. این روحیه ی پیشرفت و روحیه ی تکمیل را باید در محیط مهندسی و فنی کشور زنده کنید؛ هم مجموعه هایی مثل شما که امروز این جا تشریف دارید، هم نظام مهندسی که مربوطِ به مهندسىِ ساختمان و عمران و امثال اینهاست، و هم بقیه ی بخشهای مهندسی. نکته ی آخر مربوط به مسائل مهندسی ساختمان و شهرسازی و خانه سازی و امثال اینهاست. این مسأله، بسیار مهم است. ما نباید وقتی زلزله می آید، به فکر بیفتیم؛ ما باید از گذشته ها عبرت بگیریم. یک سال و اندی پیش زلزله ی بم اتفاق افتاد؛ اندکی بعد از آن، زلزله بلده و منطقه ی شمال اتفاق افتاد که آن هم خساراتی داشت، منتها در کنار زلزله ی بزرگ بم خیلی به چشم نیامد؛ الان هم زلزله ی منطقه ی زرند پیش آمده؛ هر ساعت و هر روز هم ممکن است در نقطه یی از این کشور زلزله به وجود بیاید. این حوادث چه به ما می گوید؟ می گوید ما باید به مسأله ی بنا و ساخت محیطهای مسکونی اهمیت بدهیم. خانه، مأمن و پناهگاه هر انسانی است. خانواده که اصلی ترین و مهمترین انس یک انسان است، عمدتاً داخل خانه است. بچه های انسان، همسر انسان، خود انسان در محیط خانه هستند؛ لذا ما باید کاری کنیم که احساس امنیت کنند. ما در این زمینه - همان طور که اشاره کردند - باز گذشته ی باشکوه و افتخاربرانگیزی داریم. در دوره های قدیم، از بنای تخت جمشید و ایوان مدائن بگیرید تا بناهای عظیم دوران اسلامی و دوره های مختلف دیگر، که با معماری های مختلف ساخته شده اند؛ اما همه با شاخص استحکام، زیبایی، مصالح خوب، تناسبِ با محیط و مطمئناً صرفه جویی؛ همین اصولی که شماها در مهندسی ساختمان درنظر می گیرید. من یادم هست در دوران بچگی، یک بخش از خانه ی قدیمی ما را - که آن وقت صد سال یا هشتاد سال از ساخت آن می گذشت - می خواستند تعمیر کنند. من آن موقع ده، دوازده سالم بود و به بنّا و عمله کمک و همکاری می کردم و آجرهای کهنه را بیرون می کشیدیم تا آجر نو بگذارند. وقتی بنّا می خواست آجرهای کهنه را بیرون بیاورد، با چکش روی آنها می زدند و آنها را نیمه می کردند؛ نمی توانست سالم بیرون بیاورد؛ مثل سنگ بود. این آجرها در دوره ی زندگی ما تبدیل شد به آجرهای پوکِ منحوسی که دیده اید. دوره ی انحطاط همین است؛ همه چیز روی همه چیز اثر می گذارد. مصالح نو و مدرن به میدان آمد، اما دقت در ساخت مصالح و استفاده ی از مصالح کم شد؛ تناسب با محیط که در ساختمان سازىِ قدیمىِ ما رعایت می شد، کم شد. شما ببینید ساختمانهای قدیمی ما در هر نقطه یی به تناسب نیاز آن نقطه ساخته شده، با توجه به جهات اسلامی ساخته شده. ساختمانی که در شمال کشور یا در جنوب می بینید، با ساختمانی که در منطقه ی شرق کشور - مثلاً خراسان - می بینید، با هم متفاوت است؛ هر کدام یک شکل و حالتی دارد. حتی مساجد و ساختمانهای قدیمىِ بزرگشان هم همین تفاوت ها را با هم دارند. به اقتضای نیاز و تناسبِ با محیط و استفاده ی عملی و کاربرد، شکلهای مهندسی تغییر پیدا می کرده. خوب فکر می کردند، خوب عمل می کردند. اشتباه نشود؛ من طرفدار این نیستم که ما امروز به شکل صدوپنجاه سال پیش خانه بسازیم؛ نه، ما باید از ابتکارها استفاده کنیم؛ از نیازهای نوبه نو استفاده کنیم؛ از مسائل جدیدی که امروز به وجود آمده - مثل مسائل زیست محیطی که آن روز مطرح نبود - استفاده کنیم؛ از مسأله ی صرفه جویىِ در انرژی و غیره باید استفاده کنیم؛ از وسایل و مصالح جدید که پیش آمده و آن وقت ها به کار نمی رفت، باید استفاده کنیم؛ در این شکی نیست؛ اما انگیزه و دقت و مبانی کار را نیز - که آن روزها هم ایرانی های قدیم و اجداد ما ملاحظه می کردند - ملاحظه کنیم؛ سهل انگاری نکنیم. درباره ی نظام مهندسی و قانونی که گذاشته شده و مطالبی که آقایان گفتند، بنده هم اطلاعاتی داشتم و دارم؛ اینها خوب است، منتها اینها را به مرحله ی عمل و تحقق برسانید؛ نگذارید اینها مورد غفلت قرار بگیرد؛ یعنی واقعاً یک مهندس محاسب یا یک مهندس ناظر، خودش را مسؤول بداند. گفتند وقتی این قضایا پیش می آید، جامعه ی مهندسی کشور احساس ناراحتی و شرمندگی می کند. بله، واقعاً باید خود را مسؤول دانست. همه مسؤولند؛ بخصوص بخشهایی که در این زمینه ها فعالیت بیشتری دارند. مهندس ناظر باید امین باشد؛ مثل پزشکی که وقتی بیماری را تشخیص می دهد، داروی مناسب آن را می نویسد؛ که اگر تشخیص داد و داروی مناسب را ننوشت یا داروی مضر را نوشت یا در تشخیص، بی اهتمامی و بی اعتنایی به خرج داد، مورد ملامتِ خود و وجدان خودش و دیگران قرار می گیرد. در زمینه ی مهندسی هم باید این فرهنگ به طور کامل جاگیر بشود؛ یعنی باید حقیقتاً مهندسان ناظر، مهندسان محاسب، مهندسان نقشه کش و مهندسانی که در بخشهای مختلف مشغولند، همه باید خودشان را مسؤول بدانند. زیبایی یک چیز تجملاتی نیست. بعضی خیال می کنند زیبایی یک چیز تشریفاتی است؛ نه، زیبایی یکی از لوازم زندگی انسان است؛ زندگی را آسان و شیرین می کند؛ محیط را قابل تحمل می کند. این که انسان وارد خیابانی شود و همه ی بناها با انحناها و شکل های مناسب و ترکیب های زیبا و چشم نواز و دلنواز در مقابل او جلوه کنند، این کجا؛ و این که انسان وارد خیابانی شود و ساختمانهای ناهماهنگ، ناجور و تحمیلِ بر زمین و بر محیط طبیعی، جلوی چشم او جلوه کنند، کجا؟ اینها با هم تفاوت می کند. داخل خانه ها و درون محیطهای عمومی هم همین طور. زیبایی، اصل خیلی مهمی در بناست. رعایت شاخص های بومی و بخصوص شاخص های اسلامی در شهرسازی و خانه سازی، بسیار مهم است. من به دوستانی که زحمات مهم ساخت بم را بر عهده دارند، گفتم فقط به استحکام و صرفه جویی اکتفا نکنید - اینها لازم است و کارهای خیلی خوبی هم کرده اند - اما کاری کنید که وقتی انسان وارد خیابان بم شد، از نگاهِ به ظاهر ساختمان ها لذت ببرد. همه ی شهرهای ما باید این گونه باشد. البته ما باید کارهای اولویت دار و فوری را مورد اهتمام ویژه قرار بدهیم، که از جمله ی آنها نوسازی بافتهای فرسوده است. ما مثل بم زیاد داریم. یک زلزله ی شش و چند دهمِ ریشتری و این همه کشتار، تن انسان می لرزد. بنده به اغلب شهرهای ایران رفته ام و آن جاها را گشته ام و در کوچه پسکوچه ی آنها رفت و آمد داشته ام. بعضی از شهرها هستند که اگر خدای نکرده یک حادثه ی آن طوری پیش بیاید، خساراتش غیرقابل تصور خواهد بود؛ باید به فکر افتاد، باید دنبال اینها رفت. بنده سال گذشته بعد از قضیه ی بم با مسؤولان دولتی و مسؤولان ذی ربط جلسات فراوانی داشتم. همه خیلی حرص خوردند برای این که این کارها انجام بگیرد. بحث ها و توصیه ها و تأکیدهای زیادی شد، کارهایی هم شده است؛ اما من می خواهم بگویم به این کارها باید اهتمام مضاعف داشت. تاکنون چند صد نفر در این زلزله ی اخیر کشته شده اند؛ این ما را با مسؤولیت بزرگ خودمان بیشتر آشنا می کند. به هرحال امیدواریم خداوند ان شاءاللَّه به شماها کمک کند. برای من که با شما فرزانگان، زبدگان، متخصصان و دانشمندان دیدار کردم، روز خیلی خوبی بود. حرف گفتنی هم برای شما زیاد دارم و می دانم شما هم حرفهای گفتنی برای ما خیلی دارید؛ منتها مجال به همین اندازه بیشتر نبود. امیدواریم ان شاءاللَّه مشمول ادعیه ی زاکیه ی حضرت بقیةاللَّه باشید و خداوند به شما توفیق دهد و همه ی ما بتوانیم وظایف سنگینی را که در قبال خدای متعال و مردم داریم، ان شاءاللَّه انجام دهیم. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,190
1383/11/19
بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3270
null
1,191
1383/11/10
بیانات‌ در دیدار مردم پاکدشت
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3269
بسم الله الرّحمن الرّحیم اولاً خوش آمد عرض می کنیم به همه ی حضار محترم، برادران و خواهران عزیز، بخصوص برادران و خواهرانی که از منطقه ی پاکدشت متحمل زحمت شدند و تشریف آوردند. مایل بودم در پاکدشت در جمع شما شرکت کنم؛ اما شما قبول زحمت کردید و تشریف آوردید. ان شاءالله خداوند متعال همه ی مردم عزیز پاکدشت و همه ی ملت بزرگ ایران را مشمول برکات خود قرار دهد. و تبریک عرض می کنم عید مبارک غدیر را، که عید بزرگ خداوند و یکی از مقاطع بسیار مهم و تعیین کننده در تاریخ اسلام است. مسأله ی غدیر و تعیین امیرالمؤمنین (علیه الصّلاةوالسّلام) به عنوان ولی امر امت اسلامی از سوی پیامبر مکرم اسلام (صلّی الله علیه واله وسلّم) یک حادثه ی بسیار بزرگ و پُرمعناست؛ در حقیقت دخالت نبی مکرم در امر مدیریت جامعه است. معنای این حرکت که در روز هجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت اتفاق افتاد، این است که اسلام به مسأله ی مدیریت جامعه به چشم اهمیت نگاه می کند. این طور نیست که امر مدیریت در نظام اسلامی و جامعه ی اسلامی، رها و بی اعتنا باشد. علت هم این است که مدیریت یک جامعه، جزو اثرگذارترین مسائل جامعه است. تعیین امیرالمؤمنین هم - که مظهر تقوا و علم و شجاعت و فداکاری و عدل در میان صحابه ی پیغمبر است - ابعاد این مدیریت را روشن می کند. معلوم می شود آنچه از نظر اسلام در باب مدیریت جامعه اهمیت دارد، اینهاست. کسانی که امیرالمؤمنین را به جانشینی بلافصل هم قبول ندارند، در علم و زهد و تقوا و شجاعت آن بزرگوار و در فداکاری او برای حق و عدل، تردید ندارند؛ این موردِ اتفاق همه ی مسلمین و همه ی کسانی است که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاةوالسّلام) را می شناسند. این نشان می دهد که جامعه ی اسلامی از نظر اسلام و پیغمبر، چه نوع مدیریت و زمامداری و حکومتی را باید به عنوان هدفِ مطلوب دنبال کند. مشکل جوامع بشری هم در مهمترین مقاطع، در همین نقطه بوده است؛ یعنی جوامع بشری هرگاه از زمامداران باتدبیر و باتقوا و پرهیزگار و شجاع برخوردار بوده اند، توانسته اند قدمهایی جلو بروند. آن وقتی که جوامع دچار مدیرانی شدند که برای آنها پرهیزگاری و پاکدامنی معنا نداشت، ترجیح منافع مردم بر منافع خودشان مطرح نبود، ترس از خدا و محاسبه ی الهی برایشان مطرح نبود - انسانهای ضعیف، انسانهای دلبسته ی به منافع و شهوات شخصی - مشکلات برایشان به وجود آمد؛ چه مشکلات مادی و چه مشکلات اخلاقی و معنوی. این که می بینید ملل اسلامی و کشورهای اسلامی در برهه یی از تاریخ، مقهور قدرتهای ظالم و متجاوز شدند، علت همین بود. اگر آن روزی که استعمار و لشکرکشی ها و کشورگشایی های غربی در مناطق اسلامی شروع شد، زمامداران مسلمان از دین، از پاکدامنی، از غیرت و از شجاعت برخوردار بودند، قضیه این طور نمی شد. اگر پایبند به شهوات و پایبند به تسلط خودشان بر مقام و قدرتِ چند روزه نبودند، موضوع این طور نمی شد. ضعف مسلمانان و جوامع اسلامی، اغلب ناشی شده است از ضعف مدیران جوامع و زمامداران آنها؛ البته هر دو روی هم اثر می گذارند. مدیریتهای ناتوان و نااهل، نظام اخلاقی و سیاسی را در جامعه سست می کنند و انسانها را به ضعف می کشانند؛ آن وقت در چنین جامعه یی به طور طبیعی باز زمامداران از انسانهای نااهل تر و ضعیف تر رنج می برند و مبتلای به آنها می شوند. امروز وقتی به دنیای اسلام نگاه می کنید، می بینید که بیداری مسلمانان در همه ی نقاط مسلمان نشین عالم و در کشورهای اسلامی به برکت بیداری ملت ایران است، و ملت ایران به برکت رهبری امام بزرگوار - که جان خود را به میدان آورد، سینه ی خود را در مقابل تیرهای دشمن سپر کرد و صادقانه حرف زد و صادقانه عمل کرد - پا در این میدان عظیم گذاشت. دنیایی که می خواهد ملل مسلمان را ذلیل ببیند، ملت ایران به برکت رهبری شجاعانه و مخلصانه یی که امام بزرگوار نشان داد، عزت خودشان را بر اینها تحمیل کردند. ولایت امام (رضوان الله علیه) پرتوی از چشمه ی فروزنده ی خورشیدی غدیر بود؛ لذا توانست این همه آثار را به وجود بیاورد، ملت را بیدار کند، ایران را بازسازی معنوی و مادی بکند. یک ملت کهن، با این تاریخ و با این فرهنگ، شده بود بازیچه ی دست قدرتهای متجاوز خارجی؛ درباره اش تصمیم بگیرند، با موجودی و ثروتش هر کاری می خواهند بکنند، او را تحقیر کنند، منافع خودشان را منهای منافع این ملت دنبال کنند. بزرگترین تحقیر و اهانت به یک ملت، همین است. ملت بیدار شد و عزت خودش را با اقتدار و با سرپنجه ی عزت و تصمیم و اراده ی خود دوباره به دست آورد. امروز شما ملت در دنیای اسلام عزیزید. می بینید که مسؤولان کشور شما وقتی به کشورهای دیگر سفر می کنند، مردم آن کشورها - که آن مسؤول را مظهر و نماد ملت ایران می بینند - چه احترامی می کنند. نسبت به دیگران، چنین چیزی وجود ندارد. خیلی از رؤسای کشورها به کشورهای مختلف مسافرت می کنند؛ اما این که مردم کشوری به خیابانها بریزند و به رئیس یک کشورِ دیگر احترام بگذارند و شعارهای شما را با همان الفاظ تکرار کنند، در دنیا بی نظیر است؛ هیچ نمونه ی دیگری برای هیچ رئیس کشوری وجود ندارد. از اول انقلاب تا الان این طور بوده؛ این به خاطر عزت ملت ایران است؛ و این عزت به خاطر این است که ملت ایران استقلال خود را با تکیه ی به اعتقاد به اسلام و ایمان اسلامی محکم نگه داشت و کوتاه نیامد. برای همین است که با ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی دشمن اند. می شنوید که مسؤولان استکبار جهانی، بخصوص امریکایی ها - که زشت ترین مظهر استکبارجهانی، سردمداران دولت امریکا هستند - درباره ی ملت ایران دایم چه حرفهایی می زنند و چه اهانتهایی می کنند. گاهی هم تهدید می کنند؛ به خیال این که ملت ایران با تشر و تهدید اینها از میدان خارج خواهد شد، تسلیم آنها خواهد شد و در مقابل آنها زانو خواهد زد؛ تصور احمقانه و ابلهانه. ملت ایران آن روزی که امکاناتِ امروز را نداشت، این جمعیت عظیم جوان را نداشت، این توانایی های فنی یی را که امروز به همت جوانانِ این کشور به دست آورده، نداشت، از تشر امریکا و شوروی آن روز و ابرقدرتها نترسید. امروز ملت ایران از اول انقلاب بمراتب نیرومندتر، محکم تر و مجهزتر به همه ی تجهیزاتی است که به آن احتیاج دارد. بنابراین ملت ایران در مقابل تهدید هیچ قدرتی مرعوب نمی شود. با نظام جمهوری اسلامی ایران هم بد و دشمن اند؛ چون نظام جمهوری اسلامی و مسؤولان آن حاضر نیستند ملت ایران را تسلیم آنها کنند؛ آنها این را می خواهند. هر دولتی در هر کشوری حاضر باشد به ملت خود خیانت کند و ملت خود را تسلیم امریکا کند، با او خوبند و از او خوششان می آید و او را تمجید می کنند؛ مرتجع باشد، قدیمی باشد، نظام کودتایی باشد، نظام سلطنتی باشد، برایشان فرقی نمی کند؛ آن جا دیگر حقوق بشر مطرح نیست! اگر دولت جمهوری اسلامی هم - العیاذبالله - حاضر بود ملت خود را تسلیم دشمنان کند، به جمهوری اسلامی نه تهمت نقض حقوق بشر می زدند، نه تهمت حمایت از تروریسم می زدند. دشمنی آنها با نظام جمهوری اسلامی و دولتمردان این نظام به خاطر این است که اینها ایستاده اند و حاضر نیستند برای به دست آوردن دل دشمنان بیگانه، به ملت خودشان پشت کنند. مشروعیت این دولتمردان هم به همین است. هر دولتی در ایران اسلامی که به مردم خود تکیه نداشته باشد، مشروع نیست. آن مسؤولی که خواست دشمن را بر خواست ملت ترجیح بدهد، در مقابل دشمن ضعف نشان بدهد و حاضر باشد ضعف خود را بر ملت تحمیل کند، از مردم نیست؛ مردم چنین مسؤول و دولتمداری را قبول ندارند. ملت ایران، قوی و شجاع است. هر کس می خواهد با این ملت و برای این ملت کار کند، باید دارای شجاعت، تدبیر، قوت قلب و در مقابل دشمنان دارای اعتمادبه نفس باشد. هیاهوی دشمنان زیاد است. هنر ابرقدرتها، همین تشر زدن و هیاهو کردن است. کسانی که از رموز کار مطلع نیستند، خیال می کنند اینها با انگشت خودشان می توانند همه ی زمین را زیر و رو و کن فیکون کنند؛ این طور نیست. آن جایی که اراده ی مردم در مقابل استکبار باشد، تیغ دشمنان کند است. آن جایی که مردم می فهمند و می دانند که استکبار جز به زیان ملتها هیچ قدمی برنمی دارد و مردم حاضر نیستند تسلیم استکبار شوند، استکبار هیچ غلطی نمی تواند بکند. آن جاهایی که شما می بینید امریکایی ها توانستند با نیروهای نظامی خودشان وارد و مسلط بشوند، اشکال در درون آن کشورها بود؛ مشکل این بود که اراده و عزم مشترک ملت و دولت برای ایستادگی وجود نداشت و یا دولتی نبود؛ والّا آن جایی که ملت منسجم و متحدی، برخوردار از ایمان و عزم است و میان ملت و دولت پیوند وجود دارد، استکبار هیچ غلط و هیچ کاری نمی تواند بکند. تجربه ی خود امریکایی ها هم همین را به آنها املاء می کند؛ خودشان هم می دانند. ملت ایران در دل آنها رعب آفریده است. می دانند این ملت، رشید و شجاع و پایدار است. دهانهای آلوده شان را باز می کنند و ملت پاکیزه و مؤمن و شریف ایران را متهم می کنند به نژادپرستی و به چیزهایی که خودشان شایسته ی آن هستند. از حقوق بشر حرف می زنند! امریکایی ها حق ندارند نام حقوق بشر را بر زبان جاری کنند. کسانی که لکه ی ننگ کارهایی از قبیل زندان گوانتانامو و ابوغریب و بمباران مناطق مسکونی در عراق و افغانستان و جاهای دیگر روی پیشانی آنهاست، مظهر نقض حقوق بشر، خود آنها هستند؛ اینها وقاحت دارند که باز هم از حقوق بشر حرف می زنند. کشورها را متهم می کنند به حمایت از تروریسم! تروریست ها زیر بال خود امریکایی ها رشد کرده اند. طالبان در افغانستان زیر بال خود امریکایی ها به وجود آمدند و رشد کردند. امروز هم منافقین که منفورترین و زشت روترینِ تروریست ها هستند، زیر بال آنها هستند. تروریسم ابزار دست امریکایی هاست؛ آن وقت این و آن را متهم می کنند که شما طرفدار تروریسم هستید! تروریسمی که آنها می گویند، مرادشان مبارزات مردانه و شجاعانه و فداکارانه ی فلسطینی های فداکار است. آنها توقع دارند که ملت ایران در ظلم آنها نسبت به ملت فلسطین شریک شود! این هم یکی دیگر از توقعات ابلهانه ی آنهاست. ملت ایران راه خود را با قدرت ادامه می دهد. ما راه سازندگی مادی و معنوی کشورمان را پیدا کرده ایم. ملت ایران به برکت اسلام قادر است دنیا و آخرت و اخلاق و معنویت خود را آباد کند. ملت ایران این راه را شناخته و پیش رفته و ایستاده است. در مقابل همین حرفها هم ملت ایران مستحکم تر خواهد شد. حضور شما ملت ایران در مقابله ی با یاوه های دشمنان، در راهپیمایی بیست ودوم بهمن، در انتخابات ریاست جمهوری و در پای صندوقهای رأی، به فضل الهی خودش را نشان می دهد. این حضور، قدرت و عزت و عزم ملت ایران را نشان خواهد داد. ما در همه ی میدان های بین المللی، با منطق و پیرو راه عقلایی - که اسلام این را به ما تعلیم داده - حرکت کرده ایم. منطق ما، منطق تدبیر و عقل و پیگیری منافع ملی است؛ در همه جا این طور است؛ در مذاکرات هسته یی با اروپایی ها هم همین گونه است. آنچه مصلحت ملت است، مسؤولان کشور آن را دنبال می کنند. در این مذاکرات، مذاکره کنندگان ایرانی و دولت جمهوری اسلامی جدی هستند؛ منتها طرف مقابل هم - که چند کشور اروپایی هستند - به طور جدی و واقعی وارد میدان مذاکره بشوند؛ ولی تا امروز متأسفانه این طور نبوده است. تا امروز این چند کشور اروپایی نشان نداده اند که حقیقتاً دنبال حل مسأله اند. این برای استکبار جهانی مشکل است که ملت ایران توانسته باشد با اراده و توانایی های ذاتی خود گام بزرگی را در راه علم و فناوری بردارد؛ مثل انرژی هسته یی. اینها می خواهند انرژی کشور همیشه وابسته ی به نفت باشد، که نفت هم تحت تأثیر سیاستهای قدرتهای جهانی است. می خواهند ملتها را با ریسمان های نامرئی همیشه در مشت خودشان نگه دارند؛ ملت ایران این را قبول نمی کند. ما به کسانی که از طرف ایران مشغول مذاکره هستند، اعتماد داریم و از کار آنها حمایت می کنیم؛ منتها طرف مقابل باید بداند که با ترفندهای سیاسی و با تضییع وقت نمی تواند ملت ایران را از عزم راسخ خود برای پیمودن راه فناوری انرژی هسته یی باز بدارد. مسؤولان ما محاسبه کردند، محاسبه شان هم درست است. پیگیری این کار برای پیشرفت کشور - هم پیشرفت مادی، هم پیشرفت سیاسی، هم پیشرفت علمی - مفید و لازم است؛ این جزو مصالح ملی است؛ این را مسؤولان درست فهمیده اند و پایش هم ایستاده اند. اروپایی ها اگر می خواهند در این زمینه با ایران اسلامی به یک تفاهم واقعی برسند، باید تأثیر فشار امریکا و صهیونیست ها را روی خودشان کم کنند؛ نباید تحت تأثیر قرار بگیرند. با ملت ایران، مثل ملت ایران مواجه شوند. ملت ایران، یک ملت بزرگ و بافرهنگ است - این را ثابت کرده - نمی توانند با ملت ایران مثل یک ملت عقب افتاده و یک کشور مستعمره معامله کنند؛ چنین توهینی را ملت ایران بر آنها نخواهد بخشود. بعضی از کشورهای اروپایی خاطرات قرن نوزده و اوایل قرن بیست در ذهنشان هست. آن روزی که انگلیسی ها با کشتی به خلیج فارس می آمدند و فرمانده نظامی انگلیسی از داخل کشتی به همه ی کشورهای منطقه - از جمله ایران - حکمرانی می کرد، گذشته است. دورانی که محمدرضا پهلوی در این کشور می نشست تا انگلیسی ها و امریکایی ها به وسیله ی سفرایشان به او بگویند چه کسی را نخست وزیر کن، چه کسی را وزیر کن، چه کسی را بردار، نفت را این طوری کن، آن طوری کن، گذشته است. آن روز ملت ایران به پا نخاسته بود. آن روز ملت ایران بیدار نشده بود. امروز شما با یک ملت بیدار و با عزم و اراده مواجه اید. مسؤولان کشور هم در مقابل تهدید دشمنان ذره یی هراس در دلشان احساس نمی کنند؛ مسؤولان هم از خود این ملتند. طرفهای اروپایی مذاکره کننده ی انرژی هسته یی بدانند با چه کشوری صحبت می کنند. اگر مسؤولان کشور احساس کنند که در این مذاکرات جدیت وجود ندارد، روند عوض خواهد شد؛ طور دیگری خواهد شد؛ این را همه بدانند. ملت ایران آزمایش بزرگ انتخابات را هم در پیش دارد. ایران ظرفیت های بزرگی دارد؛ بیش از هفتاد میلیون جمعیت، با این همه امکانات، با این همه استعداد، با این همه زمینه ی کار؛ که در هر بخشی وقتی یک مدیر خوب وجود دارد، انسان می بیند چقدر کار در آن جا به وجود می آید و چقدر گشایش برای مردم پیدا می شود. در هر بخشی که یک مدیر دلسوز، کارآمد، مؤمن و انقلابی سر کار است، انسان آثار و برکات آن را مشاهده می کند. سرتاسر کشور ما این طور است. ما ملت بزرگی هستیم؛ کشور بابرکتی هستیم؛ خداوند امکانات خوبی داده؛ با این امکانات، از اول انقلاب تا امروز کارهای بسیار بزرگی هم شده است؛ ولی ما هنوز در شروع کار هستیم؛ چون کارهای بزرگ، زمانبر است. در این کشور باید با فقر و فساد و تبعیض مبارزه شود. علاج مشکلات این کشور این است که به طور جدی اجرای عدالت پیگیری شود؛ تبعیض برداشته شود؛ با فساد و فقر و عوامل فقر به طور واقعی مبارزه شود؛ این کارها، کارهای قوای سه گانه است؛ اعم از قوه ی مجریه و قوه ی مقننه و قوه ی قضاییه. البته مهمترین بخش در اختیار قوه ی مجریه است. مردم باید دنبال رئیس جمهوری باشند که این توانایی، این شادابی، این قدرت، این احساس مسؤولیت و این آمادگی به کار در او وجود داشته باشد. مردم تحت تأثیر حرف این و آن هم قرار نمی گیرند؛ تشخیص می دهند؛ این را مردم ما نشان داده اند. فرصت وجود دارد؛ مردم تشخیص بدهند و انتخاب کنند. البته در انتخاباتی که چند ماه دیگر در پیش است، آنچه در درجه ی اول مهم است، عزم عمومی مردم است. ملت ایران نشان بدهند که به مسأله ی انتخابات بی تفاوت نیستند؛ به این مسأله اهمیت بدهند؛ این اساس کار است. بعد هم ان شاءالله خدای متعال توفیق بدهد و هدایت کند تا دل و ذهن مردم به سمت کسی برود که دارای چنین خصوصیاتی باشد. آن وقت حرکت عمومی ملت ایران روزبه روز شتاب بیشتری خواهد گرفت و خدای متعال هم وعده کرده است که هر ملتی تلاش و کار کند، به او اجر خواهد داد و نتایج را به او عطا خواهد کرد. برکات و رحمت الهی، تصادفی و شانسی نیست که بخوابیم و این برکات بدون دلیل بر ما نازل شود؛ نه، خدای متعال خودش در قرآن، و اولیاء ما در کلماتشان، برای ما روشن کرده اند؛ باید تلاش کرد، باید کار کرد، باید مجاهدت کرد تا ان شاءالله به نتایج رسید. امیدواریم ان شاءالله شما عزیزانی که این جا هستید و همه ی ملت ایران در این روز عید از وجود مقدس ولی عصر (ارواحنافداه) عیدی حقیقی بگیرند و مشمول دعای آن بزرگوار باشند. خداوند توفیق پیشرفت و عزت و قدرتِ هرچه بیشتر را به ملت ایران عنایت کند. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
1,192
1383/10/23
بیانات در دیدار مسئولان عقیدتی، سیاسی نیروی انتظامی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3268
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌   خیلی خوش‌آمدید برادران عزیز! امیدواریم ان‌شاءاللَّه زحمات و تلاشهای مستمر و چندین ساله‌ی شما مشمول عنایت و تفضل و قبول پروردگار قرار بگیرد و آثار نیک خود را در جامعه‌ی مشمول تلاش و فعالیت شما - یعنی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران - عمیق و ماندگار کند.   حضور مجموعه‌یی به نام عقیدتی، سیاسی در نیروهای مسلح، یکی از الهامات الهی و از برکات پروردگار بر امام بزرگوار ما و مجموعه‌ی دست‌اندرکار امور کشور بود. نقش روحانیون، نقش هدایت و دستگیرىِ معنوی است. همه به روحانی احتیاج دارند - همچنان‌که به طبیب احتیاج دارند - و اگر روحانی در هر نقطه‌یی به وظایف خود عمل کند، آن‌جا را از لحاظ معنوی آباد خواهد کرد. گاهی وجود ما عمامه‌ییها در جاهایی بیاثر میشود، یا احیاناً خدای ناکرده اثرهای منفی بر جای میگذارد؛ این به‌خاطر این است که ما در آن مورد با وظایف و هویت و منش یک روحانی ظاهر نشده‌ایم. در طول سالهای متمادىِ عمر روحانیت شیعه، هرجا روحانیون با منش و هویت روحانىِ خود ظاهر شده‌اند، برکاتی بر جای گذاشته‌اند؛ چه در میدان سیاست، چه در میدان معنویت، چه در میدان‌های مربوط به رزم و دفاع از کشور و امنیت، و چه در هر میدان دیگری. شأن روحانی این است. نمیخواهم ادعا کنم که حضور روحانیون در نیروهای مسلح در سالهای بعد از انقلاب صددرصد همان طوری بوده است که از ماها انتظار میرفته؛ اما میخواهم این را عرض کنم که در مجموعه‌ی بزرگ نیروهای مسلح، هرجا علما، روحانیون، فضلا و طلاب جوان با همان منش روحانی حضور داشته‌اند، تأثیرات بسیار گرانبهایی برجای گذاشته‌اند. عزیزان نیروهای مسلح هم مثل همه‌ی مردم از آغاز با نام خدا، با نام ائمه‌ی اطهار و با نام مقدسین و مقدساتِ دینی پرورش پیدا کرده‌اند و فطرتشان با تعالیم اسلامی بارور شده است. فطرت اسلامی و دینی در مردم ما و در نیروهای مسلح - که از جوانهای ما هستند - با تعلیم دینی و با بیان معارف الهی سیراب شده است. برای گرایش به معنویت و تعالی معنوی، زمینه در اینها خیلی زیاد است.   ما باید مثل پیامبر سراغ افراد برویم. درباره‌ی پیغمبر گفته شده است: «طبیب دوّار بطبّه قد احکم مراهمه و احمی مواسمه»؛ پیغمبر مثل یک پزشکِ دوره‌گرد حرکت میکرد. پزشکان در مطب خود مینشینند تا مردم به آنها مراجعه کنند؛ اما پیغمبران نمینشستند تا مردم به آنها مراجعه کنند؛ آنها به مردم مراجعه میکردند. در کیف دارویشان، هم وسیله‌ی مرهم‌گذاری داشتند، هم وسیله‌ی نشترزنی داشتند، هم وسیله‌ی داغ کردن زخم داشتند؛ آن‌جایی که احتیاج به داغ کردن داشت.   درشتی و نرمی به هم در به است‌ چو رگ‌زن که جراح و مرهم نِه است‌   رگ‌زن، هم رگ را میزند، هم مرهم میگذارد؛ هم خون را میگیرد، هم خون را بند میآورد؛ خونِ زیادی را میگیرد، اما نمیگذارد خون اضافه‌ی براندازه‌ی لازم هم از رگ بیرون برود؛ مرهم هم میگذارد. نقش ماها این‌گونه است. اگر ما عمامه‌ییها درست نقش خود را بشناسیم و بتوانیم آن را ایفا کنیم، دنیا را آباد خواهیم کرد. ماها گاهی کوتاهی میکنیم؛ سراغ همان راه‌هایی میرویم که اهل دنیا رفته‌اند؛ آنگاه کار ما خراب میشود. یک تاجر، یک زمیندار، یک زمین‌خوار، یک مقاطعه‌کار، چه عمامه سرش باشد، چه شاپو سرش باشد، چه کراوات ببندد، چه تسبیح دست بگیرد؛ بالاخره حقیقت او که فرق نمیکند. اما اگر عمامه سرمان گذاشتیم و دنبال همان کارهایی بودیم که پاپیون زن‌ها و کراوات زن‌ها و بقیه‌ی اهل دنیا دنبال آن هستند، ما هم مثل آنها هستیم. لباس که تغییر اساسی ایجاد نمیکند؛ باید دید دل، جایگاهِ چیست. «دِه بُود آن، نه دِل، که اندر وی گاو و خر بینی و ضیاع و عقار». دلی که به دنبال تجملات و زخارف دنیاست، دیگر دل نیست؛ دکان زرگری است؛ هرچند شاعر میگوید دِه است. اول باید دلمان را پاک کنیم: «من نصب نفسه للنّاس اماما فعلیه ان یبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره»؛ کسی که پیشاهنگ، پیشوا و جلودار جمعیتی میشود، اول باید خود را آماده کند. اگر بنده و جنابعالی میخواهیم صد نفر را به دنبال خود بکشانیم - چه برای کوهنوردی، چه برای بیابانگردی، چه برای یک رزمایش - اول باید قوت راه رفتن را در خودمان ایجاد کنیم؛ والّا اگر ده قدم رفتیم و بعد گفتیم آخ قلبمان گرفت، پایمان خسته شد، این صد نفر هم هرچند چهار نفرشان همت کنند و بروند، اما دیگر نمیشود اینها را به مقصد رساند. راه معنویت هم همین‌طور است؛ خودمان را باید درست کنیم. روحانیت خیلی قدر و ارزش دارد. شکستن قدر روحانیت، خدمت به‌هیچ بخشی و جنبه‌یی از جنبه‌های زندگی مردم نیست؛ چون هرجا یک روحانىِ خوب حضور داشته باشد، واقعاً یک مشعل است و نورافشانی میکند. اما من و شمای روحانی هم باید خود را آن‌چنان که یک روحانی میباید و میشاید، بسازیم و روحانی باشیم.   از گزارش خوبی هم که جناب آقای رحمانی دادند و زحمات خوبی هم که دوستان کشیده‌اند؛ خیلی متشکریم. امیدواریم ان‌شاءاللَّه قطره‌قطره‌ی این جاری به جای خود برسد و در محل درست خود مصرف شود و خداوند اثر ببخشد و به شماها اجر و توفیق بدهد.   نیروی انتظامی هم بسیار مهم است. نیروی انتظامی، نیروی مسلح اجتماعی است؛ نیروی مسلح منزوی نیست؛ در پادگان‌ها نیست؛ در بازارهاست؛ در متن زندگی مردم است؛ در عین حال نیروی مسلح هم هست؛ موظف به حفظ امنیت و نظم است - آن هم با قدرت مسلح - وسط زندگی مردم هم هست؛ این خیلی حساس و ظریف است. نیروی انتظامی ما امروز نه با گذشته‌ی قبل از انقلاب - آن‌که اصلاً محل بحث نیست - با اول انقلاب خیلی تفاوت کرده است. بنده از اول در مجموعه‌ی نیروهای مسلح بوده‌ام و از نزدیک این تفاوت را لمس کرده‌ام. امروز نیروهای مسلح ما - بخصوص نیروی انتظامی - زمین تا آسمان تفاوت کرده‌اند. نه فقط با اول انقلاب، بلکه با اولِ تشکیل نیروی انتظامی هم که سه مجموعه با هم ادغام شدند و نیروی انتظامی به‌وجود آمد، تفاوت دارد. امروز هم که الحمدللَّه فرمانده خوب، صالح، کارآمد و کاردان - سردار قالیباف - در رأس این نیروست و واقعاً دارد کار میشود؛ مردم هم راضیاند. بازخورد فعالیتهای شما و فعالیتهای دستگاه‌های اجرایی کشور - از جمله نیروی انتظامی - این‌جا می‌آید. امروز نیروی انتظامی در مقایسه با آن روز خیلی فرق کرده؛ اصلاً یک چیز دیگر است؛ داستان دیگری است. درعین‌حال حساسیت نیروی انتظامی و کار روی این نیرو و هدفگیرىِ یکایک عناصر این نیرو در جهت تعالیبخشی و تقویت ارزشهای انسانی و دینی در آن، همچنان باقی است؛ این، نقش شماها را زنده میکند. دوگونه میشود در عقیدتی، سیاسىِ نیروی انتظامی حضور داشته باشید: یکنوع، مطلوب است؛ یک نوع، کم‌اثر است؛ حالا آن نوع‌هایی که مضر است، فعلاً محل کلام ما نیست. حضور کم‌اثر، چه نوع حضوری است؟ این‌گونه است که نیروی انتظامی مثل بقیه‌ی ادارات برای خودش یک کارهای شکلی تعریف کند و آنها را انجام دهد: این کلاس را باید شرکت کنید، این آزمون را باید بگذرانید، برای درجه باید این شرایط را در خودتان تحصیل کنید، احیاناً نمازجماعت باید شرکت کنید؛ بیایند، بروند؛ نیروی انتظامی هم مثل بقیه‌ی ادارات فعالیت کند. در چنین حالتی، البته نیروی انتظامی کارهایی میکند و تأثیراتی میگذارد؛ اما سطحی است؛ این از روحانیت متوقع نیست. طور دیگر هم این است که حضور، به معنای حقیقی کلمه، روحانی و معنوی باشد. نه این‌که آن وظایف را انجام ندهند؛ چرا، آن وظایف هم وظایفی است که باید انجام بگیرد؛ در آیین‌نامه‌ها آمده، در قانون آمده، جزو وظایف نیروی انتظامی است؛ لیکن ملات همه‌ی وظایف آن جریان معنوی، روی خوش روحانی، دلسوزی روحانی، استغنای نفس یک روحانی و یک طلبه، و بیاعتنایىِ یک روحانی به تشریفات و چیزهای زیادی و زر و زیورها و مال دنیاست. اگر توانستید این را تأمین کنید، آن حضور، مطلوب و ایده‌آل خواهد شد و اثر میگذارد. روحانىِ عقیدتی، سیاسی - البته روحانی که من عرض میکنم، بقیه‌ی برادران غیرمعمم هم که در عقیدتی، سیاسی کار میکنند، محکوم به همین احکامند؛ منتها در مورد روحانی تأکیدش بیشتر است - نباید خودش را جای فرمانده بگذارد و فرماندهی کند؛ باید توی مجموعه برود. فرمانده، ضوابط و اصول و کارهایی دارد. البته فرمانده مردمی هم داریم. الان الحمدللَّه خیلی از فرماندهان ما مردمیاند؛ منتها منش، منش فرماندهی است. میرود با سرباز و درجه‌دار و افسرش تماس میگیرد، دست هم میدهد، یک چایی هم با هم میخورند و احوال زن و بچه‌اش را هم میپرسد؛ اما منش‌اش، منش فرماندهی است: او باید سلام دهد، این باید جواب دهد؛ این باید امر کند، او باید گوش به فرمان باشد. روحانی نباید این‌گونه باشد؛ منش روحانی نباید فرماندهی باشد؛ هرچند تشریفات فرماندهی اصلاً مردمىِ محض است. شما فرض کنید در فلان محله‌ی تهران یا هر شهر دیگری پیشنماز یک مسجد هستید. پیشنماز یک مسجد چگونه رفتار میکند؟ با امر و نهی و پَسرو و پیشرو رفتار میکند؟ اگر بکند، مردم به نمازش نمیآیند. همیشه گرم‌ترین نماز جماعت‌ها متعلق به پیشنمازهای مردمی است: با مردم گرم میگیرند؛ با مردم خوش اخلاقی میکنند؛ بیحوصلگی نشان نمیدهند؛ بدخلقی نشان نمیدهند، جواب مسأله‌شان را میدهند؛ یک وقت اگر کسی بیماری و مشکلی داشته باشد، اگر با پول نتوانند، با اخلاق آن مشکل را تسکین میدهند. گفت:   چو وا نمیکنی گرهی خود گره مباش‌ ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست‌   به عنوان آخوندی، دست ما گشاده نیست؛ اما ابرویمان که میتواند گشاده باشد. بنده خودم سالها پیشنمازی کرده‌ام؛ میدانم انسان چگونه باید با مردم رفتار کند. وقتی نماز تمام میشد، برمیگشتم رو به مردم مینشستم. تسبیحات حضرت زهرا را هم که میگفتم، افراد میآمدند و میدیدند راه باز است. جوان میآمد، مزلّف میآمد، بازاری میآمد، ریش‌دار میآمد، بیریش میآمد. آن زمان، پوشیدن پوستین‌های وارونه در میان جوانهای بیتل مد شده بود. یک روز رفتم نماز، دیدم یکی از همین جوانهای آلامد که موهایش را روغن زده، آمده و صف اول کنار متدینین و بازاریهای خوب و افراد محاسن سفید نشسته. احساس کردم این جوان با من حرفی دارد. نشستم و به او پاسخِ نگاه دادم؛ یعنی اجازه دادم بیاید حرفش را بزند. جلو آمد و گفت آقا! من صف اول بنشینم، اشکال دارد؟ گفتم نه، چه اشکالی دارد؟ شما هم مثل بقیه. گفت: این آقایان میگویند اشکال دارد. گفتم: این آقایان بیخود میگویند! این جوان، دیگر از این مسجد پا نمیکِشد. این جوان، دیگر از این پیشنماز دل نمیکند. همین‌طور هم بود؛ از ما دل نمیکندند. بنده وقتی مسجد میرفتم، در میان صد نفر، اقلاً نود نفرش جوانها بودند. بنده هیچ چیز خاصی نداشتم؛ نه یک مایه‌ی آن‌چنانىِ معنوی، نه یک مایه‌ی دنیوی؛ اما با مردم بودم. در پادگان هم همین‌طور است؛ در محیط نیروی انتظامی هم همین‌طور است؛ در پاسگاه هم همین‌طور است؛ هرجا که ما میان مردم هستیم. یکجا مردم ما بازاریاند، یکجا مردم ما دانشگاهیاند، یکجا هم نظامیاند؛ سپاه و ارتش و نیروی انتظامی؛ فرقی نمیکند. اگر ما با مردم باشیم، افراد به تظاهر وادار نمیشوند. ما که عقیدتی، سیاسی هستیم، بد است که در فلان نیروی مسلح طوری رفتار کنیم که آن آدم زرنگِ رِند به مذهب تظاهر کند، اما باطنش خبری نباشد؛ جلوی ما تسبیح به دست بگیرد و صلوات بفرستد، اما باطن قلبش چیزی نداشته باشد؛ یا دوره و کلاسی را که ما اجبار کرده‌ایم، بگذراند، اما فقط الفاظ را یاد گرفته باشد؛ ایمان و اعتقادی پیدا نکرده باشد. این خوب نیست، این بُرد نیست. بُرد این است که ما بتوانیم دل او را تسخیر و جذب کنیم، نه برای خودمان؛ او را دلداده‌ی حق و دلداده‌ی معنا کنیم؛ و این با عمل ممکن است. این را روحانی، خوب میتواند. افراد غیرروحانی هم میتوانند.   چند روز قبل خانواده‌ی شهید بابایی این‌جا آمده بودند؛ این خاطره یادم آمد و برای آنها گفتم. سال ۶۱ شهید بابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. درجه‌ی این جوان حزب‌اللّهی سرگردی بود، که او را به سرهنگ تمامی ارتقاء دادیم. آن‌وقت آخرین درجه‌ی ما سرهنگ تمامی بود. مرحوم بابایی سرش را میتراشید و ریش میگذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختی بود. دل همه میلرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، میلرزید، که آیا میتواند؟ اما توانست. وقتی بنیصدر فرمانده بود، کار مشکل‌تر بود. افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت میکردند؛ حرف میزدند، اما کار نمیکردند؛ اما او توانست همان‌ها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونه‌یی از این قضایا را نقل کرد. خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شهید شد. او جزو همان خلبان‌هایی بود که از اول با نظام ناسازگاری داشت. شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و محبت کرد؛ حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ با این‌که نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمامِ چند ساله بود؛ سن و سابقه‌ی خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامیها این چیزها خیلی مهم است. یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود. شهید بابایی میگفت دیدم در دعای کمیل شانه‌هایش از گریه میلرزد و اشک میریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس! دعا کن من شهید بشوم! این را بابایی پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. او الان در اعلیعلیین الهی است؛ اما بنده که سی سال قبل از او در میدان مبارزه بودم، هنوز در این دنیای خاکی گیر کرده‌ام و مانده‌ام! ما نرفتیم؛ معلوم هم نیست دستمان برسد. تأثیر معنوی این‌گونه است. خود عباس بابایی هم همین‌طور بود؛ او هم یک انسان واقعاً مؤمن و پرهیزگار و صادق و صالح بود. اگر میخواهید اثر بگذارید - چه شما برادران عزیز طلبه و روحانی، چه شما برادران عزیزی که نظامی هستید و با عقیدتی، سیاسی همکاری میکنید - راهش این است که دلها را به هم نزدیک کنید؛ درون را پاک کنید؛ عمل را خالص کنید؛ برای خدا کار کنید؛ آن‌وقت خدای متعال برکت خواهد داد. این میشود عقیدتی، سیاسىِ مطلوب.   پروردگارا! دعای امام زمان را در حق ما مستجاب کن؛ ما را مشمول ادعیه‌ی زاکیه‌ی آن بزرگوار قرار بده؛ امام بزرگوار و شهدای عزیز و شهدای نیروی انتظامی را مشمول رحمت و فیض و فضل خود قرار بده؛ ما را هدایت و دستگیری کن؛ وجود ما را در راه خدمت به اهداف و آرمانهای اسلامی قرار بده.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌  
1,193
1383/10/19
بیانات در دیدار مردم قم
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3267
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم اولاً خوش آمد عرض می کنم به همه ی شما برادران و خواهران که با همت بلندِ خود و با انگیزه و شوق برخاسته از ایمان، متحمل زحمت شدید و امسال هم این اجتماع صمیمی و شیرین و پرشور و هیجان را در سالگرد نوزدهم دی تشکیل دادید. روز نوزدهم دی یکی از مقاطع مهم تاریخ سیاسی ملت ماست. اگر نگاه تیزبینی با قدرت تحلیل به این حادثه نگاه کند، خواهد دید که حادثه ی نوزدهم دی یک مقطع تاریخی در زندگی سیاسی ملت ایران است. قهرمان این حادثه هم مردم قم هستند؛ اعم از جوانان پرشور و مردم مؤمن در آن شهر و حوزه ی کهنِ علمیه ی جوان شده که نقش خود را به معنای حقیقی کلمه، آن روز و پس از آن روز ایفا کرد. مسأله هم به طور خلاصه این بود که ملت ایران از فشار دیکتاتوری رژیم دست نشانده از یک طرف، فشار زندگی از یک طرف، فشار تحمیل فرهنگ فساد از یک طرف، و سلطه ی خارجی و به طور مشخص عوامل و عناصر امریکایی از یک طرف، به ستوه آمده بود. این خشم عمومی و این انگیزه ی عمومی از ایمان مذهبی ملت ایران به طور کامل سیراب شد و معنا پیدا کرد. این خشم عمومی، خشم کور نبود؛ انگیزه ی تعریف نشده نبود؛ مردم می فهمیدند که چه می خواهند و چه کار می خواهند بکنند؛ و این بر اثر تعلیمات اسلامی بود. حرکت طلاب جوان و فضلای وزین به دنبال رهبری بی نظیر امام بزرگوار در طول سالهای متمادی این خودآگاهی را در ملت ایران به وجود آورده بود که این وضعیت برای یک ملت و یک کشور مایه ی سرافکندگی است؛ و این وضعیت قابل تغییر یافتن است؛ و فقط هم به دست خود مردم ممکن است تغییر پیدا کند. این را مردم بدرستی فهمیده بودند. خشم عمومی در همه جای ایران گسترده بود؛ منتها مثل همه ی حوادث دیگر لازم بود نقطه ی آغازینی به وجود بیاید؛ قهرمانی پا وسط میدان بگذارد و شروع کند. این شروع کننده، مردم قم و حوزه ی علمیه ی قم بودند؛ اهمیت قضیه این جاست. انگیزه، اسلام؛ هدفها، تعریف شده ی به وسیله ی معرفت ایمانی و اسلامی؛ امید به حمایت الهی و تکیه به نیروی مجاهدت ملی؛ این مجموعه ی آن چیزی بود که ملت ایران، چه در نوزده دی، چه در حوادثی که پس از آن به برکت نوزده دی پیش آمد، آن را در خود جمع کرده بود. این حادثه، طوفان را آغاز کرد؛ طوفانی که هلاک در آن، برای نیروهای ضد حق، نیروهای طغیان و نیروهای شر قطعی شده بود. «ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر انّ الارض یرثها عبادی الصالحون»؛ این وعده ی الهی است. حق تا وقتی از مردم پشتیبانی نداشته باشد، یک واقعیت ذهنی و یک حقیقت معنوی است؛ نمی شود توقع داشت در جایی تحقق و استقرار پیدا کند. اما وقتی به دنبال حق، نیروی ایمان انسانها بسیج شد و به راه افتاد، حق طبق طبیعت نظام هستی است؛ لذا تحقق پیدا می کند، و تحقق پیدا کرد. اگر در طول تاریخ طولانىِ امت اسلامی، از قرون اولیه تا امروز، از وقتی ضعف مسلمانها شروع شد، می بینم حق مظلوم و مقهور واقع شد، به خاطر همین کمبود بود؛ چون نیروی مؤمنِ انسانی شانه ی خودش را زیر بار حق نداده بود تا حق را در جامعه عَلَم کند؛ پرچم حق را برافراشته کند؛ ستون حق را در زمین حیات و زندگی مردم استقرار ببخشد؛ لذا همین چیزی شد که می بینید: زندگی امت اسلامی به این روزِ فلاکتبار افتاد که در بسیاری از نقاط جهان ما شاهدش هستیم. ولی ملت ایران قانون الهی را عمل کردند؛ یعنی حق را متحمل شدند؛ شانه زیر بار تحقق حقیقت الهی دادند؛ وارد میدان شدند؛ خدای متعال هم نصرت را - همچنان که در قرآن مکرر وعده کرده است - برای اینها ارزانی داشت. این کار از قم شروع شد این روز را مهم بدانید؛ این روز یک مقطع تاریخی است. برای نگهداری آن و گسترش دادن مفاهیمی که در این حادثه وجود دارد، باید تلاش و مجاهدت کرد. ملت ایران وارد میدان شدند؛ سلطه ی دیکتاتورىِ وابسته را از سر خودشان راندند؛ حضور دشمن غارتگر را از کشورشان نفی کردند؛ دشمن را بیرون راندند؛ نظام فرهنگىِ غلط و سلطه ی تحمیلی فرهنگ بیگانه را تا آن جایی که توانستند، زُدودند و جریان حق را حاکم کردند. طاغوت رفت و نیروی متکی به مردم و برخاسته ی از ایمان دینی سرکار آمد و همچنان که خدا وعده داده، برکات الهی نازل شد؛ «ولو انّ اهل القری آمنوا واتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض». خدای متعال وعده کرده است که اگر ایمان و تقوا به میدان بیاید، باب رحمت و برکت را هم باز می کند؛ و این کار صورت گرفت. امروز اگر شما به کشور نگاه کنید، با دوران طاغوت قابل مقایسه نیست؛ از لحاظ پیشرفتهای مادی، پیشرفته تر است؛ از لحاظ توسعه، توسعه یافته تر است؛ از لحاظ معنویت و اخلاق، بمراتب از آن زمان والاتر و عالی تر است. آن روز این کشور دربست در اختیار امریکایی ها بود؛ هم اقتصادش، هم سیاستش، هم روابط اجتماعی اش. آنچه در این کشور تدبیر می شد، در جهت منافع سلطه گران بیگانه و متنفذِ در ایران بود. آن روز ملت ایران در گزینش مدیران ارشد کشور کمترین دخالتی نداشت. آن روز برای اکثریت ملت، مطلقاً فکری نمی شد؛ کاری انجام نمی گرفت و اصلاً اهتمامی وجود نداشت. آن روز علم در کشور در نهایت عقب افتادگی و عقب ماندگی بود؛ این همه استعداد درخشان که در این کشور وجود دارد، راکد و معطل بود. اگر کسی می توانست راهی پیدا کند، به کشورهای دیگر می رفت و برای آنها مشغول می شد؛ کما این که خیل عظیمی رفتند. آن روز ملت ایران برای کوچکترین تولید خود محتاج خارجی بود؛ یا وارد می کرد و یا اگر در داخل ساخته می شد، خارجی آن را می ساخت. ما آن روز سیم خاردار و دسته ی بیل و این چیزها را هم از خارج وارد می کردیم! کشور به برکت انقلاب تحرک پیدا کرد و زیرورو شد. آن روز در جمعیت سی وپنج میلیونی و چهل میلیونی کشور تعداد بسیار کمی دانشجو بود. امروز جمعیت ما تقریباً دو برابر شده است؛ اما تعداد دانشجویان ما حدود پانزده برابر شده! شمار استادان و تعداد دانشگاه ها بمراتب از این بیشتر است. صنایعی که ملت ایران به دست خودشان ایجاد کرده اند، یک ماجرای شگفت انگیز است. آن روز ساده ترین چیزها را هم باید دیگران می آمدند و می ساختند. پول ما را می گرفتند، ما را تحقیر می کردند، اما برای ما نوع نازلش را تهیه می کردند! امروز جوانهای ما پیچیده ترین و برجسته ترین فناوری ها را آورده اند در میدان دید عمومی قرار داده اند، که نمونه هایش را شنیده اید و می دانید. آنچه در معرض افکار عمومی و دید عمومی است، بمراتب کمتر از واقعیت است. آن روز اگر می خواستند روی یک رودخانه سدی ببندند، باید می رفتند از چهار تا کشور التماس می کردند و پولهای کلان به اینها می دادند تا بیایند سدی درست کنند؛ آن هم در مواردی نامطمئن! امروز جوانهای خود ما لااقل ده ها برابرِ آن روز - و یقیناً بیشتر - به دست خودشان این چیزها را می سازند. کشور رشد کرده؛ علم کشور رشد کرده؛ رشد اقتصادی کشور بمراتب از آن روز بهتر است؛ توسعه یافتگی کشور از آن روز بیشتر است؛ معنویت و اخلاق کشور قابل مقایسه ی با آن روز نیست؛ اعتماد به نفس ملی، امروز صد برابرِ آن روز است؛ و بالاتر از همه این که امروز کشور مستقل است. همه ی این جنجالها و بداخلاقی های جهانی هم که می بینید، به خاطر این استقلال است. این استقلال را مجاهدت مردم برای این کشور به ارمغان آورد. این راه، برگشت یافتنی نیست؛ این را همه در دنیا بدانند. ملت ایران بار دیگر اجازه نخواهد داد امریکایی ها در این مملکت نفوذ پیدا کنند. از روز اول هم دشمنی های همین رژیم غارتگر و مُسرف - یعنی رژیم ایالات متحده ی امریکا - در ایران شروع شد، تا امروز هم ادامه دارد و بعداً هم ادامه خواهد داشت. تا امروز این دشمنی ها اثر نکرده، بعداً هم به حول و قوه ی الهی هیچ اثری نخواهد کرد. البته تحلیل گران و راهبردسازانِ استکباری دنیا تصور می کنند همان ماجرایی را که در انقلاب اتفاق افتاد و ملت توانستند یک تحول عظیم در کشور و نظام سیاسی به وجود بیاورند، بار دیگر با اهداف خبیث استکباری می توانند چنین چیزی را به وجود بیاورند؛ خودشان را به این در و آن در هم می زنند. در ده پانزده سال اخیر بارها ایادی جاسوسی امریکا و صهیونیست ها و مجموعه ی استکبار جهانی سعی کرده اند بلکه بتوانند در ایران مردم را تحریک و وادار کنند، یا گوشه یی از مردم را به نام مردم تحریک و وادار کنند؛ شاید بتوانند حوادث انقلاب را شبیه سازی کنند. بی عقل ها نمی دانند که حادثه ی انقلاب، درونی بود؛ برخاسته ی از ایمان بود؛ متکی به دل یکایک آحاد ملت ایران بود؛ تحمیلی نبود؛ پولی نبود. چنین چیزی اگر یک روز ممکن بشود، علیه خود رژیم ایالات متحده و وابستگان آنها ممکن خواهد شد. نظام مستقر و مستحکم ایمانی که پایه اش در دل مردم است، به این بادها کمترین تکانی نمی خورد؛ اما آنها تلاشی خود را می کنند؛ ملت باید هشیار باشد. عزیزان من! من به شما عرض کنم؛ در طول این بیست و پنج سال، اراده ی الهی و قدرت الهی در هوشیاری و اتحاد و حضور بجا و بموقع مردم خودش را نشان داد. ایمان جوانها و شور و هیجان ایمانىِ مرد و زن مؤمن ما بود که توانست این انقلاب و این کشور را حفظ کند و رشد عظیم ملی را به وجود بیاورد؛ باز هم همین است. ما معتقدیم حق - یعنی نظام اسلامىِ متکی به ایمان - بر باطل پیروز خواهد شد؛ در این شکی نیست؛ لیکن شرطش همین است که مردم - بخصوص جوانها - در صحنه حضور داشته باشند و هوشیارانه به حوادث نگاه کنند. ببینید امروز دنیا در پنجه ی خونریز استکبار جهانی در چه وضعیتی است. امروز همان داستان استعمار است، منتها با شیوه ی نو. یک روز استعمارِ کهنه بود - استعماری که بعدها اسمش را گذاشتند استعمار کهنه و کهن - می رفتند بر کشورها تسلط پیدا می کردند؛ مثل هند، مثل الجزایر، مثل خیلی از کشورهای دیگر. با بیداری ملتها این استعمار از بین رفت و دیگر نتوانستند ادامه دهند. البته در سالهای دوران استعمار، ملتها را فشردند و واقعاً رمق آنها را گرفتند؛ ولی به هرحال استعمار کهن از بین رفت و جای آن، استعمار نو را آوردند. استعمار نو این بود که در رأس کشورها بیگانگان نمی آمدند حکومت کنند؛ مثل دوران استعمارِ قدیم نبود که حاکم انگلیسی برود در هند حکومت کند؛ نه، از خود کشورها کسانی را می گماشتند؛ مثل رژیم طاغوت، مثل رضاخان و پسرش، و مثل بسیاری از دولتهای دیگر کشورهای جهان سوم - به قول خودشان - و از جمله کشورهای اسلامی. سالهای متمادی ملتها را فشردند؛ مستبدان را آوردند؛ نظامی های کودتاچی را سرکار آوردند و هرطور توانستند، از حضور ملتها مانع شدند. امروز می بینند این هم بُردی ندارد؛ لذا راه دیگری را برای تسلط بر کشورها در پیش گرفته اند و آن، نفوذ در ملتهاست؛ که این همان چیزی است که من چندی پیش گفتم استعمار فرانو. بالاتر از استعمار نو، یک نوع استعمار دیگر است. ایادی خودشان را به کشورها بفرستند و با پول و تبلیغات و اغواگری های گوناگون و رنگین نشان دادن و موجه نشان دادن چهره ی مستکبران ظالم عالم، بخشی از ملتها را اغوا و تحریک کنند. البته این هم به جایی نخواهد رسید؛ چون چهره ی استعمار و استکبار زشت تر از این حرفهاست؛ نمی تواند ظلم و ستمگری و ددمنشىِ خود را پنهان کند؛ نمونه اش عراق است. شما ببینید اینها در عراق چه می کنند. امروز پرچم حقوق بشر در دست امریکا و انگلیس و کشورهایی از این قبیل، به یک چیز مسخره و خنده آور تبدیل شده است! امروز ماجرای زندان ابوغریب، زندان گوانتاناموی امریکا، رفتار با ملتها به وسیله ی مسلحین و چکمه پوشان امریکایی و انگلیسی، داستان همیشگی ملتهاست. ممکن است ملتها الان تظاهری نکنند، اما این وقایع در دلشان تأثیرات عمیقی دارد و یک روز خودش را نشان خواهد داد. امروز دل ملتهای اسلامی پر از نفرت از امریکا و مستکبران است. در همین کشورهایی که ظاهراً بر حکامِ آن کشورها هم تسلط دارند، دل ملتها از اینها پُر است؛ منتظر زمانی هستند که بتوانند این را نشان دهند. دوران نظام استکباری - که مبنای آن بر ظلم به ملتها و تسلط بر جان و مال و ناموس و منابع آنهاست - به سر آمده است. البته ممکن است ملتها دوره های سختی را تجربه کنند، اما دوران زورگویی و قلدری در باطن انسانها و در باطن عالم به سر رسیده؛ بیشتر از این نمی توانند. ملتی که می تواند نقش ایفا کند، ملتی است که به خودآگاهی برسد و از اراده و ایمان و هوشیاری استفاده کند؛ او میدان را خواهد برد. بیشترین اقبال را در این مورد ملت ایران دارد. ملت ایران، هم با استعداد است، هم باهوش است، هم مؤمن است و هم تجربه کرده است. ملتهای دیگر تجربه ی ملت ما را ندارند. ملت ما می تواند محور یک حرکت عظیم جهانی باشد بر علیه ظلم و نظام استکباری و نظام ظالمانه و نظام ارباب رعیتىِ جدید و نویی که امروز مستکبران عالم می خواهند بر دنیا تحمیل کنند. جوانها به این موضوع توجه داشته باشند. هرچه ممکن است، بر آمادگی های خودتان، بر عمق فکرىِ خودتان و بر حضور خودتان در میدانهای سیاسی و اقتصادی بیفزایید. طلاب جوان، فضلای جوان، جوانان دانشجو، جوانان کارگر، جوانان قشرهای مختلف مردم - چه دخترها و چه پسرها - بدانند که باید در آینده ی دنیا نقش ایفا کنند. جغرافیای سیاسی دنیا را اراده و ایمان انسانها در آینده تعیین خواهد کرد؛ این به عهده ی شماست. البته مسؤولان کشور - چه مسؤولان فرهنگی، چه مسؤولان سیاسی، چه مسؤولان مربوط به مسائل جوانها، چه مسؤولان مربوط به علوم - یقیناً تکلیف های بزرگ و سنگینی دارند. این که بنده راجع به پیشرفت علم این همه تأکید می کنم، به خاطر این است که عالم شدن و دست یافتن به علم و فناوری، نقش بسیار زیادی را در این آینده ایفا می کند. این آینده، متعلق به شما جوانهاست و بدانید که روزهای عزت و شوکت حقیقی ملتها را ان شاءاللَّه خواهید دید و ثمره ی این ایستادگی ها را خواهید چشید. امروز در کشور ما بحمداللَّه هم اتحاد هست، هم ایمان هست، هم آگاهی و شور هست؛ البته تلاش می کنند که نگذارند. در همین قضایای انتخابات که مردم حقیقتاً با شور و شعور و انگیزه شرکت می کنند، حضور مردمی کاملاً پیداست. در نزدیکی انتخابات - که بعضی ها از الان زمزمه اش را آغاز کرده اند - خواهید دید که زمزمه های تحریم انتخابات شروع خواهد شد؛ برای این که مردم به میدان نیایند، حضور نداشته باشند، گزینش نکنند و از معادلات سیاسی ایران و نظام جمهوری اسلامی حذف شوند. این زمزمه ها ابتدا از محافل سیاستگذاری و طراحان راهبردىِ امریکا و اسرائیل شروع می شود؛ بعد هم به دست یک عده از آدمهای بی توجه و گاهی هم مزدور و حقیر در داخل می رسد. یک عده خواهند گفت انتخابات را تحریم کنیم؛ یک عده خواهند گفت انتخابات آزاد نیست - برای این که مردم را دلسرد کنند - یک عده بنا می کنند به تخریب چهره ی نامزدهای انتخاباتی. هر کدام از اینها به نحوی سعی می کند این انتخابات را کم رونق کند. من اصرار دارم همه ی مسؤولان کشور و آحاد ملت خودشان را ان شاءاللَّه برای انتخابات آماده کنند. اگرچه تقریباً زمان زیادی به برگزاری انتخابات مانده است و ما هنوز پنج شش ماه تا برگزاری انتخابات وقت داریم؛ اما فضای کشور را باید فضای علاقه مندی و شوقِ به این انتخابات کرد تا مردم بدانند می خواهند کار بزرگی انجام دهند. دولتی سرکار بیاورند که برای راه رسیدن به آرمانها یک قدمِ بلند بردارد؛ اساس قضیه این است. چهره های گوناگونی که به عنوان نامزد وارد عرصه ی انتخابات می شوند، به این موضوع توجه کنند. این ملت، تشنه ی کار است؛ کار. کارِ نکرده زیاد هست؛ میدان هم برای کار در کشور ما بی نهایت است. آنچه مردم به آن علاقه دارند و عاشق آن هستند، این است که رئیس جمهوری سرکار بیاید که مهمترین انگیزه ی او کار برای این ملت باشد و در زمینه های اقتصادی، زیربنایی، فرهنگی، علمی، اخلاقی، سیاست خارجی و سایر زمینه ها کار کند و نشاط و شور و انگیزه ی کار داشته باشد؛ این هم با ایمان امکان پذیر است. نامزدهای انتخاباتی به این نکته توجه کنند. مردم مایلند از زبان نامزدها بشنوند که اینها می خواهند چه کار کنند. نامزدها مشخص کنند که می خواهند چه کار کنند؛ برنامه ها و هدفها و راهبردهایشان را برای مردم مشخص کنند. شور انتخابات این است. حضور حداکثری یی که من روز عیدفطر به ملت عزیز ایران عرض کردم، این طوری تحقق خواهد یافت. ملت هم آماده باشند و نگاه کنند ببینند چه کسی به هدفهای آنها معتقد و مؤمن است و توان کار در جهت این هدفها را دارد. البته ان شاءاللَّه تا زمان انتخابات جزئیات و خصوصیات بیشتری را به ملت ایران عرض خواهم کرد. آنچه از الان همه باید توجه کنند، این است که این کشور و این ملت تشنه ی کار است؛ کار در جهت هدفهای والایی که این ملت برای آن انقلاب کرد، برای آن از مرزهای خودش دفاع کرد، برای آن در میدانها ایستادگی کرد، برای آن این طور تلاش کرد و این رشد علمی و فکری را برای خود به دست آورد. البته دست قدرت الهی پشت سر ملت ایران است؛ من به رأی العین این را مشاهده کرده ام. امام یک وقت در بستر بیماری بودند و من به عیادت ایشان رفته بودم. بنده به ایشان جمله یی عرض کردم؛ ایشان هم در جواب گفتند آنچه من در این چند سال دیدم، این است که دست قدرتی پشت سر ملت ایران است و کارها را دارد پیش می برد. بنده در این چند سال این دست قدرت را دیده ام. چقدر برای این ملت خواب پریشان دیده شد و توطئه چیده شد؛ چقدر دشمنان این ملت پول خرج کردند تا این ملت را عقب نگه دارند و مرزهای این ملت را بشکنند و بر این ملت تسلط پیدا کنند؛ اما به خاطر همت این مردم - که دست قدرت الهی پشتش بود - نتوانستند و بدانید ان شاءاللَّه بعد از این هم همین طور خواهد بود. از خداوند متعال کمک و هدایت و مدد می خواهیم؛ بر ساحت مقدس ولی اعظم، حضرت ولی عصر (ارواحنافداه) درود می فرستیم و برای همه ی ملت ایران و برای شما عزیزانی که در این جا تشریف دارید، کمک و دعا و توجه و لطف و عنایت آن بزرگوار را مسألت می کنیم. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,194
1383/10/17
بیانات در دیدار جمعی از رؤسای دانشگاه‌ها
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3266
null
1,195
1383/10/02
‌بیانات در دانشگاه افسری امام علی(ع)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3265
null
1,196
1383/09/30
بیانات در دیدار کارگزاران حج‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3264
null
1,197
1383/09/26
‌‌بیانات در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌‌ها
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3263
بسم الله الرّحمن الرّحیم چند جمله یی عرض می کنیم، بعد آماده و منتظر می نشینیم برای استماع بیانات دوستانی که این جا تشریف دارند. اولاً به همه ی برادران و خواهران خوش آمد عرض می کنم و خود را سعادتمند می شمرم، به خاطر این که این جلسه تشکیل شد و دانشمندان و فرزانگان و استادانی در این جا گرد آمدند؛ این برای من مایه ی بهجت و مسرت و افتخار است. اگر می توانستیم ترتیبی بدهیم که همه ی اساتید کشور در جلسه یی جمع می شدند و در خدمتشان می بودیم و ساعتها می نشستیم و می شنیدیم، یقیناً آن را ترجیح می دادیم. طبعاً این کار میسر نیست؛ لذا فعلاً به همین اندازه که در خدمت دوستان هستیم، بسنده می کنیم؛ «ما لا یدرک کله لا یترک جزئه». جلسه با این هدفها تشکیل می شود: در درجه ی اول، تکریم اساتید. این یک کارِ نمادین است، برای این که ما بدین وسیله اخلاص و ارادت خود را به استادان رشته های گوناگون علوم و گردانندگان حقیقی و معنوی دستگاه علم و دانشگاه در کشور نشان دهیم؛ چون می دانیم ترویج علم اگر چند مقدمه داشته باشد، یکی از آنها تکریم عالم است؛ بنابراین مایلیم عملاً این تکریم را اعلام کنیم. هدف دوم از این جلسه این است که چیزهایی را از زبان شما بشنویم. آنچه در ذهن شماست، لبّ آن را در این جا مطرح کنید و بنده مستمع خوبی هستم و امید این را دارم که این شنیدن، منشأ خیر و اثر هم بشود. بدیهی است که در وقت کوتاه جلسه ی ما فقط تعداد معدودی می توانند این فرصت را پیدا کنند که در این جلسه حرف بزنند؛ لیکن باز هم «ما لا یدرک کلّه لا یترک جزئه»؛ اگر به همه ی مطلوب دسترسی نیست، به آنچه در دسترسی هست، باید بسنده کرد. شاید برخی از چیزهایی که شما خواهید گفت، برای حضار جلسه یا برای من تازگی نداشته باشد؛ ولی یقیناً بسیاری از آنها تازگی خواهد داشت. بعلاوه، در شنیدن، اثری هست که در دانستن نیست؛ لذا باید شنید. از طریق همین شنیدن، کارهایی هم بحمدالله انجام گرفته است. این جلسه را ما در سالهای گذشته در ماه رمضان تشکیل می دادیم. شاید برخی یا بسیاری از شما برادران و خواهران در آن جلسات هم حضور داشته اید. امسال به این دلیل که بتوانیم از بعضی از دوستانی هم که در غیر تهران هستند، در این جلسه پذیرایی و از آنها استفاده کنیم، جلسه را بعد از ماه رمضان گذاشتیم و امشب این توفیق برای ما پیدا شده است. بنابراین، هدف دوم، شنیدن از شماست؛ این برای ما مفید است. همه ی آنچه این جا گفته شده، به نحوی دنبال شده است؛ بعضی بهتر، بعضی قوی تر، بعضی هم به طور متوسط. یعنی این طور نیست که سخنی گفته بشود و فقطِ صرف گفتن در این جلسه باشد. چون من خواستم ببینم در جلسات گذشته، آقایان چه مطالبی مطرح کرده اند، گفتم در این باره گزارشی تهیه کنند. در این گزارش، مواردِ دنبال شده آمده بود؛ بعضی در رابطه ی با دولت بود، بعضی در رابطه ی با برخی دستگاه های دیگر بود، برخی در رابطه ی با دانشگاه ها بود. درعین حال تعقیب نقاط مورد نظر به صورت اجرایی یک مطلب است، و پراکندن فکر درست در فضا، مطلب دیگری است؛ و این دومی مهمتر است. این که شما سخنی را بر زبان بیاورید و این فکر را در فضا بپراکنید، بدون تردید در آینده، سازنده ی جهت و سمت حرکت خواهد شد؛ بسته به این است که پراکننده تا چه اندازه این سخن را منطقی و قوی و متکی به استدلال و واقعیتها بر زبان آورده باشد. بنابراین، این هم هدف بعدی است که ان شاءالله برخی از کارها در این جا به نتایجی می رسد و دنبال می شود. دایره ی مطالبی که شما بیان خواهید کرد، نامحدود است؛ یعنی از طرف من هیچ حد و مرزی برای آنچه بیان خواهد شد، وجود ندارد. اصلاً اصرار دارم در این خصوص محدودیت وجود نداشته باشد؛ ولی می خواهم دو سر فصل را هم مطرح کنم که در صحبت های خود اگر به اینها توجه کنید و درباره ی اینها هم سخنی بگویید، خوب است: یکی عبارت است از راه حل عملگراتر شدن و کارآمدتر شدن پژوهش و تحقیق در کشور؛ چه از سوی استادان و برگزیدگان، و چه از سوی دانشجویانی که در دانشگاه ها پایان نامه هایی را می نویسند. در حین تحصیل یا در پایان تحصیل، از سوی دانشجو و استاد، ساعتهای بسیار ذی قیمتی صرف تهیه ی یک پایان نامه یا یک پژوهش در دانشگاه می شود. آیا گزینش این عناوین، حساب شده و در جهت نیازهای کشور است؟ آیا محصول پژوهش و تحقیقی که استاد و دانشجو، مشترکاً و یا به طور دست‌جمعی انجام داده اند، به مرحله ی اجرا و عمل می رسد؟ آیا به این وسیله، دانشگاه ما، دانش ما و رتبه ی تحقیقاتی ما رشد می کند یا نه؟ بعضی از دانشجویان پایان نامه های خود را جلد کرده و قشنگ برای بنده می فرستند. من در کتابخانه ی خودم قفسه یی را برای همین پایان نامه ها گذاشته ام. متأسفانه من مجال نمی کنم از اینها استفاده کنم - حالا در آن رشته هایی که برای من قابل استفاده است - ولی عناوینی که روی اینها می بینم، بعضی خیلی جالب و شیواست و آدم دوست می دارد این موضوع را تحت این عنوان دنبال کند. بعضی هم عناوینی است که خیلی حاشیه یی و دور از مسیر حرکت علمی و عملی و اجرایی کشور است. برای این که این پژوهش، این پایان نامه و این کار مهم - که ساعتهای گرانبهایی صرف آن شده - به کار بیاید، چه راه حلی وجود دارد؟ این را در مطالبی که بیان می کنید، اگر مطرح کنید، مفید است. دوم این که بحمدالله ما امروز در مجموعه ی اساتید و دانشجویانمان روح تعهد در مسائل اجتماعی را خیلی بارز مشاهده می کنیم. من دانشگاهِ قبل از انقلاب را هم کاملاً یادم هست. امروز احساس تعهد دانشجو و استاد نسبت به مسائل کشور و مسائل اجتماعی خوب است - که نمونه هایش را هم داریم می بینیم - لیکن چه کنیم که این احساس مسؤولیت و این روح تعهد در مقابل سرنوشت کشور، تقویت شود؟ کاری کنیم که در محیط دانشگاه - این محیط پُرنشاط و پُرتپش؛ محیطی که از علم و روحیه ی تحقیق و همراه با نشاط و جوانی، سرشار و لباب است - این احساس تعهد و مسؤولیت بیش از پیش وجود داشته باشد و همه یا اکثریت قاطع اساتید و دانشجویان نسبت به سرنوشت و آینده ی کشور و آینده ی نسلها احساس مسؤولیت کنند و روح فردگرایی و به فکر سرنوشت شخص خود بودن، قدری تضعیف شود؛ یعنی نه دانشجو و نه استاد، همه ی همّ و غمشان این نباشد که آینده یی برای شخصِ خودشان بسازند. معمولاً این طوری است که برای مردم عادی مسائل شخصی در خیلی از موارد ترجیح پیدا می کند. اگرچه از دید اسلام همه باید مصالح و سرنوشت عمومی را بر مصالح و منافع شخصی ترجیح دهند، لیکن از نخبگان، زبدگان و برجستگان - که مظهر آنها مجموعه ی استاد و دانشجو هستند - توقع این است که روحیه ی به فکر سرنوشت خود بودن، بر روحیه ی به فکر سرنوشت کشور بودن ترجیح پیدا نکند. طبیعتاً ما انتظار نداریم که از این جلسه ی دوستانه و صمیمی، مثل یک سمینار علمی تخصصی بهره برداری کنیم. البته من توصیه می کنم در همه ی زمینه های مهم، سمینارهای واقعی برگزار شود؛ نه شکلی و صوری. گاهی انسان می بیند سمینار و کنگره ی بین المللی یا داخلی برگزار می شود، اما اغلب، ته اش چیزی درنمی آید. واقعاً باید سمینارهای علمی تخصصی مفید تشکیل شود. ما از این جلسه ی صمیمی دوستانه انتظار آن طور چیزی را نداریم؛ اما این جلسه چون در سطح کشور منعکس می شود، می تواند الهام بخش باشد و سررشته های فکری زیادی را به همه ی آحاد کشور - تا آن جایی که صفحه ی تلویزیون جلوی آنهاست - بدهد. من منتظرم دوستان شروع کنند. ظاهراً قرار است آقای دکتر عزیزی جلسه را اداره بفرمایند. از ایشان هم خیلی متشکریم که قبول زحمت کردند؛ دانشمند و برجسته، متعهد و متخصص. بیانات معظمٌ له پس از سخنان اساتید بسم الله الرّحمن الرّحیم جلسه ی بسیار مفید و خوبی بود. اگرچه مجال نشد همه ی دوستان، برادران و خواهران و لااقل همه ی آنهایی که مایل بودند صحبت کنند، مطالبی را بفرمایند؛ لیکن همان مقداری که گفته شد، مفید بود. بنده نکاتِ بیان شده را یادداشت کردم، بعد هم تفاصیل اینها ان شاءالله مورد توجه قرار خواهد گرفت. نباید تصور کرد که مجموعه ی انسانی یک ملت، یک حرکت بسیط می تواند داشته باشد. حرکتها، جمع بندی شده ی مجموعه ی احساسات، انگیزه ها و تحرکها در کل جامعه است. ما بحمدالله در بخشهای بسیار زیادی داریم پیشرفت می کنیم. این طور تصور نشود که ما از واقعیات جامعه بی خبر می مانیم؛ نه، من بحمدالله با بدنه ی مردم مرتبطم. شما آقایان و خانمهایی که این جا تشریف دارید، بخشی از مجموعه ی نخبگان کشور هستید. بنده با غیرنخبه ها، با مردم عادی، با روحانیون، با ائمه ی جماعات و با خانواده های گوناگون ارتباط دارم؛ گاهی هم به خانه های مردم می روم و روی فرش و زیر سقفشان می نشینم؛ بنابراین واقعیتها را می بینم؛ این طور نیست که ندانم و نبینم. این تصور و توقع هم منطقی نیست که ما فکر کنیم باید یکسره بدون ریزش و بدون وجود نمودها و نمونه هایی که نمی پسندیم، جلو برویم؛ نه، بالاخره ریزشها و رویشهایی هست؛ سقوطها و عروجهایی هست؛ مجموعه ی انسانی جمع بندی شده را باید محاسبه کرد. مشکلاتی هم که دوستان بیان کردند، من آنها را محتمل می دانم و قبول می کنم. خیلی از این مشکلات و این گره ها وجود دارد، اما در کنارش امور مثبت و موجبات - چیزهایی که مایه ی امید و سرور می شود - وجود دارد. تلاشی که باید بکنیم، این است که مشکلات را برطرف کنیم. در مجموع، آنچه به نظرم می رسد، این است که ما در زمینه ی تربیت نخبگان - که یک بخش عمده ی آن در عرصه ی آموزش دانشگاهی است - هم در بخش آموزش و هم در بخش پژوهش، نیاز به تمرکز بیشتری از سوی مسؤولان داریم. مسؤولان کشور در این زمینه باید با یک نگاه واقع بین و با یک محاسبه ی صحیح و - برای کوتاه مدت - غیرمادی به مسأله نگاه کنند. اگرچه در بلندمدت یقیناً ثروت و پیشرفت و رشد مادی کشور هم در گرو همین هاست، منتها در مسائل دانشگاه، در کوتاه مدت باید محاسبات را بر مبنای مسائل مالی و اقتصادی و مادی قرار نداد. نه این که الان این نگاه وجود ندارد؛ من می بینم هم در سازمان مدیریت و برنامه ریزی و هم در مجموعه ی دولت این نگاه وجود دارد و مسؤولانی که در رأس این کارها هستند، خودشان غالباً دانشگاهی و اهل تحصیلات عالیه هستند؛ کسانی هستند که قدر تحصیلات و تحقیق را می شناسند؛ ولی باید برنامه ریزی شود؛ مدیریت لازم است. همین مسأله ی هجرت نخبگان یا فرار مغزها - که آقایان به بیانهای خوبی اشاره کردند - هرچند بخشی از آن بلاشک به امکانات و امثال آن مرتبط است، بخشی هم به مسائل معنوی ربط دارد؛ اما بخشی هم مربوط به مدیریتهاست. ما، هم در وزارت علوم و بخشهای مختلف تحقیقاتی، و هم در مدیریت دانشگاه ها نیاز به این داریم که انسانهایی که این مسؤولیتها را بر عهده دارند، با نگاه مدیریتی کارآمد و پخته و سنجیده با این مسأله برخورد کنند. یقیناً پیشرفت کاروان علم و تحقیق در کشور احتیاج دارد به مدیریت؛ به تعبیر برخی از دوستان، به نظارت، اشراف، برنامه ریزی، جهتدهی و هدف معین کردن نیاز دارد؛ بدانیم برای کار تحقیقاتی راهبرد ما چیست؛ چه کنیم که این تحقیقات و این آموزش برای کشور مفید باشد و به کار کشور بیاید، که دوستان هم در این زمینه مطالب خوبی بیان کردند. افق کار در کشور، بسیار خوب است؛ استعدادها خوب است؛ امکانات موجود کشور، قابل قبول است؛ این امکانات را می شود افزایش داد. دستگاه های مسؤول دولتی و اجرایی علاقه مندند به علم اهمیت بدهند و این را قبول کرده اند که علم، محور توسعه ی حقیقی برای کشور است. ما بدون علم نمی توانیم به جایی برسیم؛ هم در سند چشم انداز بیست ساله این آمده، هم در مذاکراتی که حول وحوش این مسأله وجود دارد، این معنا بوضوح برای همه تبیین شده است. همت لازم است؛ هم در دستگاه های مدیریتی، هم در شما اساتید محترم و کسانی که بالمباشره مسؤولید. آنچه مهم است، تولید علم است. دوستان آمارهایی دادند، من هم این آمارها را قبول دارم، به ما هم در زمینه ی پیشرفتهای تحقیقی و مقالات منتشره ی در مجلات علمی و معتبر دنیا هم گزارشهایی داده شده؛ منتها توجه کنید که تولید علم - یعنی شکستن مرزهای علم و پیشرفت کردن - با تحصیل علم و تبحر در علم تفاوت دارد؛ ما اوّلی را نیاز داریم. نه این که به دومی نیاز نیست، اما دومی کافی نیست. این که نوشته و تحقیق و فرآورده ی ذهن دانشمندان در زمینه ی علوم مختلف - چه علوم انسانی، چه علوم تجربی - بیاید و خوب دانسته شود و همین ها محور تشخیص و معرفت نهایی انسان شود، چیز مطلوبی نیست. ما می بینیم که در زمینه های مختلف، تحقیق و پژوهش و رسیدن به نظریه در دنیای مادی و دنیای غرب، مبنای قابل قبول و مورد اعتمادی نبوده؛ بخصوص در زمینه ی علوم انسانی، که در علوم تجربی و در فناوری هم اثر خودش را نشان می دهد. نگاه اسلام به انسان، به علم، به زندگی بشر، به عالم طبیعت و به عالم وجود، نگاهی است که معرفت نوینی را در اختیار انسان می گذارد. این نگاه، زیربنا و قاعده و مبنای تحقیقات علمی در غرب نبوده. تحقیقات علمی در غرب، در ستیز با آنچه آن را دین می پنداشتند، آغاز شده. البته آنها حق داشتند؛ دینی که رنسانس علیه آن قیام کرد و خط فکری و علمی دنیا را در جهت مقابل و مخالف آن ترسیم کرد، دین نبود؛ توهمات و خرافاتی بود با عنوان دین. دینِ کلیسایی قرون وسطایی، دین و معرفت دینی نبود. بدیهی بود که عقده ها و گره ها در ذهن دانشمندان و نخبگان و زبدگان فکری باقی بماند و برایش راه علاجهای ضددینی و غیردینی پیدا کنند. لذا هنوز چگونگی کنار آمدن علم و دین برای آنها مسأله است؛ لیکن مسأله ی ما این نیست. در جهان بینی ما، علم از دل دین می جوشد و بهترین مشوق علم، دین است. دینی که ما می شناسیم، جهان بینی دینی یی که ما از قرآن می گیریم، تصویری که ما از آفرینش و از انسان و از ماوراءالطبیعه و از توحید و از مشیت الهی و از تقدیر و قضا و قدر داریم، با علم سازگار است؛ لذا تولیدکننده و تشویق کننده ی علم است. نمونه اش را شما در تاریخ نگاه کنید؛ ببینید حرکت علمی در قرون اولیه ی اسلام بر اثر تشویق اسلام آن چنان اوج گرفت که تا آن روز در دنیا بی سابقه بود - در همه ی زمینه ها - و علم و دین با هم آمیخته و ممزوج بود و دانش و تحقیق و فن در حد خود پیشرفت کرد. پایه و مبنای علوم انسانی یی که امروز در غرب مطرح است، از اقتصاد و جامعه شناسی و مدیریت و انواع و اقسام رشته های علوم انسانی، بر مبنای یک معرفت ضددینی و غیردینی و نامعتبر از نظر کسانی است که به معرفت والا و توحیدی اسلامی رسیده باشند. ما در این زمینه ها باید کار کنیم. در زمینه ی علوم تجربی باید کار و تلاش کنیم. قدرت پیشرفت علمی و باز کردن راه های نو و گشودن افقهای جدید را باید در خودمان به وجود بیاوریم؛ همت ما باید این باشد؛ توقع، این است. خوشبختانه ما پیشرفت کرده ایم؛ بوضوح می شود این را دید. اگر قرار بود در محیط غیردینی و ضددینی، علم پیشرفت کند، از لحاظ علمی لااقل پیشرفت می کردیم. ما از لحاظ علمی، عقب مانده و عقب نگه داشته شده بودیم. بیش از پنجاه سال، تحرک و جوشش علمی در این کشور کند بود؛ در بعضی از بخشها تعطیل بود. موانعی که به وجود آوردند، برای این ملت مثل سم کشنده یی بود. باور را از ملت ما گرفتند. ملت و نخبگان و مغزهای ما را به هر آنچه از بیرون این مرزهاست، آن چنان دلبسته کردند که اصلاً کسی این مجال و این جرأت و این شجاعت را پیدا نکند که فکر کند می توان برخلاف آن حرفها یا غیر از آن حرفها و آن نظریه ها، نظریه یی ارائه کرد. ما هنوز هم تا حدودی گرفتار آن حرفها هستیم. البته اسلام به ما خودباوری داد و انقلاب به ما جرأت بخشید. آنچه امروز مشاهده می کنیم، نتیجه ی همین جرأت است؛ باید این جرأت را تقویت کرد و پیش رفت. استعدادهای ما خوب است. جوانهای ما خوبند. اگر همین کارهایی که آقایان اشاره کردند - شناسایی و جذب استعدادها در زمان خود، هدایت صحیح اینها، به کار گرفتن اینها، سازماندهی معنوی صحیح در زمینه ی نخبگان - صورت بگیرد، که هم انجام شدنی است و هم ان شاءالله اراده اش وجود دارد؛ و اگر همین بنیاد نخبگانی که ما پیشنهاد کردیم، در نهاد ریاست جمهوری تشکیل شود - که شنیدم مقدماتش را دارند فراهم می کنند و اساسنامه یی هم نوشته اند - ان شاءالله به این سمت پیش خواهیم رفت. البته من این نکته را هم تصحیح کنم. دوستان چند جا در خلال فرمایشاتشان به ما گفتند «دستور بدهید». بنده در این زمینه ها هیچ دستوری به کسی نمی دهم؛ چون کار ما در این زمینه دستوری نیست؛ مثلاً به وزارت علوم دستور بدهم در این زمینه این طوری عمل کند؛ نه، ما به دولت و مسؤولان به صورت اعلام سیاستها، چارچوب ها را می دهیم. یا بعضی از دوستان گفتند به قاضی دستور بدهید. بنده به قاضی دستور نمی دهم؛ قاضی کار خودش را می کند، مسؤولیتِ کار خودش را هم دارد؛ کمااین که دستگاه های دولتی مسؤولیت خود را دارند. ما تلاش و دنبال گیری می کنیم تا این کارها ان شاءالله در مسیر و بستر قانونی و صحیح و منطقی خود تحقق پیدا کند. این چیزها دستوری نیست. خیلی مشکلات هم با دستور و بخشنامه و امثال اینها حل نمی شود. به هرحال امیدواریم ان شاءالله خداوند متعال به اجتماع امشب ما برکت دهد و آنچه را که شما گفتید و یا در ذهنتان هست، و آنچه لابد بعضی دوستان خواهند نوشت و خواهند داد، وسیله یی بشود برای این که کار ما در زمینه ی آموزش عالی باز هم پیشرفت بیشتری بکند. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
1,198
1383/09/11
بیانات در دیدار مسئولان سازمان صدا و سیما‌‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3262
null
1,199
1383/08/24
بیانات در خطبه‌های نماز عید فطر
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3260
بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمدلله ربّ العالمین. الحمدلله الّذی خلق السّموات والارض و جعل الظّلمات و النّور ثمّ الّذین کفروا بربّهم یعدلون. نستغفره و نتوب الیه و نحمده و نتوکل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه سیّد خلقه سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّةالله فی الارضین. اوصیکم عبادالله بتقوی الله. اولاً عید سعید فطر را به همه ی ملت عزیز ایران و به همه ی مسلمانان جهان و به شما نمازگزاران عزیز تبریک عرض می کنم و امیدوارم خداوند متعال عبادات، طاعات و قربات شما را در ماه مبارک رمضان به بهترین وجه قبول فرماید. همه ی برادران و خواهران عزیز نمازگزار و خودم را به تقوای الهی توصیه می کنم. ماه رمضان فرصت بسیار استثنایی و بزرگی است که به لطف خدای متعال امسال هم این فرصت به ما داده شد که بتوانیم در این ماه مبارک بر سر سفره ی ضیافت الهی حاضر بشویم. این فرصت استثنایی در طول سال نظیر ندارد. در ماه رمضان برای ما خاکیان و زمینیان چه سعادت بزرگی است که با ملائکه ی الهی و با روح امین همنشین بشویم: «تنزّل الملائکة والرّوح فیها باذن ربّهم». لیلةالقدر در ماه رمضان، شب همنشینی خاکیان با فرشتگان ملأ اعلاست. همان طور که کاروان بشری به سوی یک نهایتی در حال حرکت دایمی است، هر فرد انسان هم در طول زندگی خود در حال حرکت به یک منتها و غایت و سرمنزلی است: «انّک کادح الی ربّک کدحا فملاقیه». این مسیر طولانی و پر فراز و نشیب از گذرگاههای گوناگونی می گذرد؛ رنجها در آن هست، بلاها در آن هست، سختیها هست، گشایشها و فرجها و شادی ها در آن هست: «بلوناهم بالحسنات و السّیئات»؛ همه ی اینها هم آزمایش است. در این راه طولانی که افراد بشر باید آن را طی کنند و سعی کنند خود را به اوج نقطه ی کمال انسانی، یعنی به لقاءالله، برسانند، حرکت در بعضی از قطعات این راه دشوار است؛ مثل مسیرهای زندگی معمولی؛ گاهی انسان از یک گذرگاه دشواری عبور می کند؛ گاهی از جاده ی سختی، در گردنه یی مجبور است بالا برود؛ گاهی سر راه انسان باتلاقی قرار می گیرد؛ گاهی هم راه، راهِ گسترده و مرکب، مرکب همواری است. ما در طول سال و در مسیر طولانی حرکت خودمان در چالش با هواهای نفسانی، با گناهان، با فضاهای تاریکی که خودمان به دست خودمان به وجود می آوریم، با مشکلاتی مواجه می شویم. گاهی انسان برای این که حال دعا پیدا کند، مشکل دارد؛ گاهی برای این که قطره ی اشکی بفشاند، مشکل دارد؛ چون راه دشوار است، به وسیله ی خلافها و گناههای خود احاطه می شویم؛ اما قطعه ی ماه رمضان، آن قطعه یی است که حرکتِ در آن قطعه آسان است؛ مثل این است که در این راه دشواری که می خواهید به محلی یا به شهری برسید، گاهی مجبورید پیاده راه را طی کنید؛ گاهی مجبورید از آب بگذرید؛ گاهی مجبورید از باتلاق بگذرید؛ یک جا هم می رسید به فرودگاهی که هواپیمای مجهزی آماده است تا شما را بی دردسر و با خیال راحت و پس از طی مسیر طولانی به مقصد برساند. آغاز ماه رمضان، رسیدن به همین فرودگاه است. خدای متعال راه را در ماه رمضان هموار کرده است و فضا را در ماه رمضان، فضای خالی از مُعارض قرار داده است. این روزه یی که شما می گیرید، نفس و هواهای نفسانی را به زنجیر می کشد؛ این عبادتها، این دعاها، این خشوعها، این ذکرها و این لیلةالقدر همان وسایل همواری است که شما را فرسنگها جلو می برد؛ راهی را که در طول سال و در ماههای دیگر گاهی یک متر یک متر باید طی کنیم، می توانیم اگر همت کنیم و اگر خودمان را برسانیم، در ماه رمضان این راه را فرسنگ فرسنگ طی کنیم؛ لذاست که شما می بینید اولیای خدا از مژده ی رسیدن ماه رمضان خرسند می شدند و از فراق ماه رمضان اشکهایشان سرازیر می شد. امام سجاد در دعای وداع ماه رمضان - که ظاهراً دعای چهل وپنجم صحیفه است - آن چنان از فراق ماه رمضان می نالد؛ بارها و بارها بر ماه رمضان درود می فرستد: «السّلام علیک». این جا سلام به معنای بدرود و به معنای خداحافظی کردن با ماه رمضان عزیز و با این روزها و شبهای نورانی است؛ خداحافظی با این قطعه ی بهشتی از زمان عمر ما و از طول دوران سال، ماه رمضان، است. محصول ماه رمضان، تقواست؛ به خود پرداختن، به خود رسیدن و ذخیره ی تقوا را برای خود فراهم کردن؛ «لعلّکم تتّقون». ماه رمضان در ما ذخیره ی تقوا ایجاد می کند. این تقوا هم خود وسیله یی برای منازل عالی تر است. تقوا مرکبی است که می تواند ما را به آن منازل عالی برساند: «و اتّقوا الله لعلّکم تفلحون»؛ «فاتّقوا الله لعلّکم ترحمون»؛ «و اتّقوا الله و یعلّمکم الله». علم و هدایت و رحمت الهی بر اثر تقوا از سوی خداوند به انسان عطا می شود. از همه بالاتر، فلاح است. فلاح و رستگاری بر اثر تقوا به دست می آید. عزیزان من! این ذخیره ی تقوا را که در ماه رمضان به دست آوردیم - اگر ان شاءالله به دست آورده باشیم - اگر بر سر سفره ی زیارت الهی درنگ کرده باشیم و از آن بهره برده باشیم، باید حفظ کنیم؛ این محصول بسیار ارزشمندی است؛ مثل آن کشاورزی که زحمات خود را می کشد، محصول گندم خود را می چیند، بعد آن را در یک سیلوی مطمئنی به دست امینی می سپارد تا در طول سال بتواند از آن استفاده کند. این آذوقه ی طول سال ماست. در طول سال، این آذوقه تهدید می شود: وسوسه ها هست، زرق وبرقها هست، شهوات و هواهای نفسانی هست و گناهان؛ اینها همه آفت این ذخیره ی ارزشمندند. از این ذخیره برای مقابله با آن آفتها استفاده کنید و این ذخیره را حفظ کنید. امروز روز عید است: «الّذی جعلته للمسلمین عیدا و لمحمّد (صلّی الله علیه وآله) ذخرا و شرفا و کرامتا و مزیدا». این مزیدی که برای پیغمبر در روز عید فطر معین شده است، همین است که ما پیروان پیغمبر در هر نقطه یی از نقاط دنیا که هستیم، با این ذخیره ی تقوا خودمان را مجهز و مسلح کنیم برای پیمودن راه دشوار زندگی؛ برای آباد کردن دنیا و آخرت و برای رسیدن به فلاح. پروردگارا! به محمد و آل محمد همه ی ما را موفق به کسب تقوا و حفظ تقوا بفرما. بسم الله الرّحمن الرّحیم والعصر. انّ الانسان لفی خسر. الّاالّذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصّبر بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمدلله ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدییّن المعصومین سیّما علی امیرالمؤمنین و الصدّیقة الطّاهرة سیّدة نساءالعالمین و الحسن و الحسین سبطی الرّحمة و امامی الهدی و علی بن الحسین و محمّدبن علی و جعفربن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّدبن علی و علی بن محمّد والحسن بن علی والخلف الهادی المهدی القائم حججک علی عبادک و امنائک فی بلادک و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداةالمؤمنین. اوصیکم عبادالله بتقوی الله. بار دیگر تقوا را به یاد خود و شما می آورم و همه ی مؤمنین و مؤمنات را به رعایت تقوا و به حفظ تقوا و به اهتمام به تقوا توصیه می کنم. امسال ماه رمضان بحمدالله ماه رمضان بسیار پُررونقی بود. سال به سال، آن طور که انسان ملاحظه می کند، اقبال و توجه مردم، هم در کشور ما و هم در همه ی آفاق اسلامی، بیشتر می شود. برخلاف سیاست راهبردی دشمنان معنویت و فضیلت که می خواهند نسل جوان را در همه ی دنیا از هستی معنوی ساقط کنند، بحمدالله و علی رغم تلاش پُرهزینه ی آنها، خیل جوان ما با دلهای نورانی خودشان به سمت دعا و تضرع و انابه و استغفار، بخصوص در ماه رمضان، حرکت می کنند. ملتی که ماه رمضان دارد، خدا را دارد؛ ملتی که محرم را دارد، مجاهدت و شهادت را دارد و ملتی که مجهز به ابزار مجاهدت و متکی به خداست، هرگز مغلوب نخواهد شد. در این ماه رمضان - مثل ماه رمضانهای قبل - علاوه بر عبادات و تضرعات و توسلاتی که انجام گرفت، راهپیمایی عظیم و پُرشکوه مردم در روز قدس، حرکت نمادین عظیمی بود که یقیناً در عرصه ی سیاست عالم و در مقابله با استکبار، تأثیرات عمیقی را باقی گذاشته است و خواهد گذاشت. آنچه کام رمضانیان را در همه ی دنیای اسلام، بخصوص امسال، تلخ کرد، حوادث فاجعه آمیز فلسطین و عراق بود؛ اینها قطعه های تن دنیای اسلامند. در فلسطین کشتار مردم یک عادت روزانه ی ستمگران صهیونیست شده است. دنیایی که در چنین جنایاتی سکوت کند، دنیای منحرفی است. سیاستمدارانی که به ملاحظات سیاسی و برای منافع دنیایی چشم بر این همه مظلومیت از یکسو و این همه جنایت از سوی دیگر ببندند، سیاستمداران گنهکاری هستند. امروز بشریت دچار چنین سیاستمدارانی است. مردم فلسطین در این ماه رمضان، با دهان روزه شهیدانی دادند. مردم عراق در این ماه رمضان با دهان روزه سختیهای بسیاری را تحمل کردند. همه ی اینها به خاطر جنگ اعلام نشده یی است که استکبار جهانی در مقابل اسلام آغاز کرده است. در این جنگ نامتعادل همه ی ثروت و قدرت و امکانات تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادی استکبار در مقابل ملتهایی که می خواهند نام خدا را بر زبان بیاورند و بنده ی خدا بمانند: «و ما نقموا منهم الّا ان یؤمنوا بالله العزیز الحمید»، صف آرایی می کنند. اسلام در دل مسلمان، شجاعت و نور و استقامتی به وجود می آورد که مستکبران از آن بیمناکند و با اسلام به همین دلیل مخالفند. در مقابل این جبهه ی مستکبرِ زیاده طلب و زیاده خواه، ملت و امت اسلامی ایستاده است. نمونه های مقاومت را شما مشاهده می کنید؛ در سرتاسر دنیای اسلام این انگیزه ی مقاومت وجود دارد. در بعضی جاها نمود آن بسیار چشمگیر است که در قله ی این استقامت، ملت فلسطین قرار دارند. امریکا و صهیونیست های همکاسه ی او نتوانستند این مجموعه ی فلسطینی و ملت محاسبه شده را خاموش کنند؛ درمانده اند. صهیونیست هایی که وقتی در جنگ مسلحانه ی منظم مجهز با کشورهای عربی وارد شدند، بیش از شش، هشت یا ده روز جنگ آنها ادامه پیدا نکرد، الان نزدیک به چهار سال است که ملت فلسطین را در مقابل خود دارند؛ ملتی که از آنها می کشند، خانه هایشان را ویران می کنند، با آنها نهایت سختگیری را می کنند؛ اما از عهده ی این ملت برنمی آیند. همه جای دنیای اسلام این جوری است. هرجایی که این دشمن عنود که در رأس آن دولتمردان ایالات متحده ی امریکا هستند - که دشمن اسلام، دشمن مسلمانها و دشمن امت اسلامی هستند - بخواهد با این چهره و با این روش وارد بشوند، با مقاومت امت و ملتهای اسلامی مواجه خواهد شد. ما بار دیگر همدردی خودمان را با ملت مظلوم فلسطین، با ملت مظلوم عراق، با همه ی ملتهای مظلوم اعلام می کنیم؛ ملت ایران ایستاده است. ملت عزیز ایران! نمازگزاران عزیز! این وحدت و این یکپارچگی و این تمسک شما به ارزشهای معنوی، بزرگترین دستاوردی است که به شما کمک می کند که بتوانید در مقابل افزون طلبی و زیاده خواهی و تعدی و تجاوز استکبار ایستادگی کنید؛ این را حفظ کنید؛ این بسیار ارزش دارد. همین نمازهای عید، همین اجتماعات عظیم، همین راهپیمایی های پُرشکوه، همین جوانهای پُرانگیزه و همین ملت آماده ی برای حرکت، قیام، دفاع و جهاد در راه اسلام، توانسته است به همه ی امت اسلامی عزت ببخشد. عزت و قدرت شما مردم در گرو تمسک به همین وحدت، همین یکپارچگی، همین بصیرت و روشن بینی است؛ این را حفظ کنید. مسؤولان در خدمت مردم، مردم در کنار مسؤولان، همه به فکر مصالح این کشور و این ملت، و همه با اهتمام فراوان به آن چیزی که ضامن اصلی نجات امت اسلامی است، یعنی تمسک به اسلام، باشند که می تواند دنیا و آخرت مردم را آباد کند. امروز از خدا بخواهید این روحیه و این ایمان و این نشاط و شادابی را در شما حفظ کند. یک جمله هم امروز به مناسبت حادثه ی بسیار مهمی که در نیمسال آینده در پیش داریم، عرض کنم؛ مسأله ی انتخابات ریاست جمهوری. تقریباً حدود شش ماه به این انتخابات باقی است و وقت زیاد است برای سخن گفتن و سخن شنیدن، فقط من یک جمله ی کوتاه عرض می کنم: ملت ایران در این گزینشها و در این انتخاباتها همیشه بیداری و حضور خود را در صحنه اثبات کرده اند. آنچه که باید به عنوان راهبرد اساسی مورد نظر همه باشد، عبارت است از حضور حداکثری مردم. باید شرکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری آینده که ان شاءالله جزو حماسه های ملی خواهد شد، شرکتی باشد که دشمن را از دست اندازی به ایران اسلامی و ملت سرافراز ایران مأیوس کند. ملت ما همیشه با بهره گیری از فیوضات و معنویات، خود را برای کارهای بزرگ آماده کرده است و ان شاءالله ملت ایران آماده می شود و مصمم است که یکی از بهترین و پُرشورترین انتخاباتها و گزینشهای ملی را برگزار کند. آنچه که برای مردم در این انتخابات و همه ی گزینشهای ملی و انتخاباتها مهم است، این است که سطح کارآمدی نظام روزبه روز ارتقا پیدا کند؛ این اساس مسأله است. اگر مردم دنبال رئیس جمهور یا دنبال نماینده ی مجلس می گردند یا دنبال دیگر کسانی هستند که می خواهند آنها را با انتخاب تعیین کنند، در پی آن هستند که انسانهای کارآمدی را بر اریکه ی مسؤولیت بنشانند تا آنها بتوانند سطح کارآمدی نظام را افزایش بدهند و مشکلات مادی و معنوی مردم را حل کنند؛ این خواست مردم است. حالا گروهها و احزاب و عناصر سیاسی هم هر کدام نقطه نظرهایی دارند؛ آن نقطه نظرات برای خودشان است. مردم می خواهند کسانی مسؤولیتها را به عهده بگیرند که دلسوز، با کفایت و کارآمد باشند. بحمدالله امروز کارهای زیادی شده؛ زیربناهای مهمی از کشور آماده ی بهره برداری شده است. بازوان قوی و باکفایت یک مسؤول مؤمن و وفادار به آرمانهای انقلاب - که آرمانهای مردم است - خواهد توانست بسیاری از گره ها را باز کند؛ مردم دنبال این هستند. فرصت فراوان است؛ حرفها در این زمینه زیاد است؛ ان شاءالله در زمان خود این حرفها گفته خواهد شد و مردم ما مثل همیشه بابصیرت، با آمادگی، با انگیزه و نشاط این آزمایش بزرگ را هم از سر خواهند گذراند. پروردگارا! به محمد و آل محمد روح امام بزرگوار ما را با ارواح اولیا و صالحان و صدیقان محشور کن. پروردگارا! شهدای عزیز ما را با شهدای صدر اسلام محشور کن. پروردگارا! جانبازان و ایثارگران ما را مشمول رحمت و لطف و تفضل خود قرار بده. پروردگارا! آحاد مردم ما را در گوشه و کنار این کشور مورد لطف و تفضل خود قرار بده و مشکلات زندگی مردم را با دست قدرت و اراده ی خود برطرف بفرما. پروردگارا! سلام ما را در این روز عید به محضر مولا و سیدمان، ولی عصر (ارواحنافداه) که صاحب این مملکت و صاحب زمان و زمانه است، برسان و ما را مشمول دعای آن بزرگوار قرار بده. بسم الله الرّحمن الرّحیم قل هوالله احد. الله الصّمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفوا احد. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته