Unnamed: 0
int64 0
2.35k
| date
stringlengths 10
10
| topic
stringlengths 21
91
| url
stringlengths 48
49
| text
stringlengths 1
107k
⌀ |
---|---|---|---|---|
1,200 | 1383/08/24 | بیانات در دیدار کارگزاران نظام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3261 |
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
عید سعید فطر را به امت بزرگ اسلامی و به سراسر جهان اسلام و به ملت فداکار و هوشمند ایران و به شما حضار گرامی و مسؤولان بلندپایه ی کشور و به سفرا و مهمانان ما از کشورهای اسلامی تبریک عرض می کنم.
در دعای قنوت نماز عید فطر می خوانیم که: «اسألک بحقّ هذا الیوم الّذی جعلته للمسلمین عیدا»؛ این روز را خدای متعال عید مسلمانان قرار داده است؛ یعنی روزی که برای مسلمانان همواره خاطره انگیز است: اجتماع مردم، آشنایی مردم با یکدیگر و نو کردن روز و روزگار و روش زندگی. در دنباله ی این جمله می خوانیم که: «ولمحمّد (صلی اللَّه علیه وآله) ذخراً و شرفاً و کرامتاً و مزیدا»؛ برای پیغمبر ذخیره، شرف، کرامت و مزید است؛ مایه ی افزایش و گسترش میراث معنوی پیغمبر است. ما امت اسلامی چه زمانی می توانیم این روز را به معنای حقیقی خود برای خودمان عید قرار بدهیم و برای پیامبر مکرّممان مایه ی شرف و سربلندی بسازیم؟ آن وقتی که به اشاره ی دست پیغمبر توجه کنیم و بر طبق آن حرکت کنیم.
اسلام همه ی جوانب زندگی را فرامی گیرد و برای هر بخشی از کارهای عظیم زندگی انسان نسخه، درمان، راه حل و فرجی دارد؛ اما امروز در میان دردهای گوناگون مسلمانها، آنچه که بزرگتر از همه و امّ الأمراض دیگرِ دردهاست، تفرق مسلمانهاست. ما مسلمانها به این توصیه ی پیغمبر بزرگ خودمان «ولا تکونوا کالّذین تفرّقوا واختلفوا» و یا به این توصیه «واعتصموا بحبل اللَّه جمیعاً ولاتفرّقوا»، عمل نمی کنیم؛ ضعف دنیای اسلام هم بر اثر همین تفرق است. امروز عامل تداوم ضعف مسلمین، تفرق آنهاست. در هر دوره ای از زمان بیماری هایی بوده است. در این دوره، بیماری اصلی، عدم اتحاد کلمه ی مسلمانها است. می بینید که مرکز استکبار جهانی علناً و صریحاً نسبت به اسلام موضعگیری و جبهه گیری می کند. طرف، اسلام است. با اسلام معارض و مخالفند؛ چون می دانند که اسلام با داشتن یک پنجم جمعیت دنیا و با حضور در یکی از حساسترین مناطق جهانی - که این منطقه ی مسلمان نشین است - و با دارا بودن ثروت و ذخایر عظیم و با داشتن میراث علمی و معنوی عمیق و عریق و کهن، بالقوه می تواند با جمع آوری امکانات خود مجموعه یی مقتدر، ثروتمند و مستقل تشکیل بدهد. و امروز برای دستگاه استکبار جهانی وجود یک مجموعه ی ثروتمند و قدرتمند و مستقل قابل تحمل نیست؛ هیچ دلیل دیگری لازم ندارد.
اگر امت اسلامی از نفت خود، از نیروی انسانی خود، از بازارهای خود، از علم خود، از ذخایر گوناگون مادی و معنوی خود خوب استفاده کند، قدرتمندان عالم و سلطه گران نمی توانند این جور به او زور بگویند. شما ببینید در مورد ملت فلسطین، زورگویی دنیای استکبار چقدر مفتضح و واضح است. یک ملت در سرزمین خود مغلوب غاصبان آن سرزمین است؛ آن هم با این فجایعی که به وسیله ی آنها انجام می گیرد: حقوق بشر پامال می شود، جان انسانها از بین می رود، امکانات زندگی کردن از انسانها در این سرزمین گرفته می شود، خانه هایشان را خراب می کنند، مزارعشان را نابود می کنند، تجارتشان را مسدود می کنند، استعدادهایشان را خفه می کنند، امکان رشد و ترقی به اینها نمی دهند، مرتب هم جوانها، مردها و زنهای اینها را به قتل می رسانند و بعضی از دنیای استکبار صریحاً از اینها حمایت می کنند، بعضی هم سکوت می کنند؛ دنیای اسلام هم شده تماشاچی؛ تماشاچىِ گویا بی طرف! این مصیبت بزرگی برای دنیای اسلام است. علت، همین ضعف دنیای اسلام و این تفرقه ی دنیای اسلام است. باید باور کنیم که امتداد قدرت ما در میان این جمعیت عظیم مسلمانها و در دل این امت بزرگ اسلامی است؛ این را باید باور کنیم. ما را به جان هم می اندازند، با عناوین مختلف ما را سرگرم می کنند، ما را به هم بدبین می کنند، دعوای مذهبی راه می اندازند، دعوای قومی راه می اندازند، دعوای ارضی راه می اندازند؛ ما را به هم مشغول می کنند، از تفرق ما سوءاستفاده می کنند؛ این بزرگترین مصیبت ماست امروز؛ بزرگترین بلای ماست.
عراق را اشغال کردند و به مردم آن، به زن و مرد عراق، اهانت کردند؛ کرامت این مردم را پامال کردند؛ غیرت این مردم را ندیده گرفتند؛ به دین و دنیای آن لطمه زدند. ببینید در فلوجه و در موصل و در نجف و در کربلا و در سایر نقاط این کشور قدیمی چه کردند و چه می کنند. دنیای اسلام همین طور ایستاده و نگاه می کند؛ با سکوت این کار را برگزار می کند! چرا؟ از ترس. دولتها به جای این که از خدا بترسند، به جای این که از ضعفهای درون خودشان بترسند، از زورگوها ملاحظه می کنند و می ترسند! می توانیم؛ ما می توانیم.
امروز سیاست دنیای استکبار رفتن به سراغ کشورهای اسلامی است؛ یکی پس از دیگری. هر کدام از کشورهای اسلامی که ضعف نشان بدهند، بلع خواهند شد؛ نابود خواهند شد. حقوق بشر را مطرح می کنند، مسائل سیاسی را مطرح می کنند، مسائلی از قبیل فناوری هسته یی را مطرح می کنند.
اگر امروز روی مسأله ی فناوری هسته یی با ایران خودشان را در چالش انداخته اند، فردا همین بهانه و شبیه همین بهانه را می توانند در همه ی کشورهای اسلامی پیدا کنند؛ منتها ملت ایران ایستاده است. ما ملت زنده ای داریم؛ ما خدا را سپاسگزاریم. ادعا نمی کنیم که ما به اسلام خیلی نزدیک شدیم یا بر طبق اسلام به طور کامل عمل می کنیم؛ نه، این ادعای بزرگی است؛ اما همین یک قدمی که به سمت اسلام رفتیم، اسلام به مدد ما آمد؛ اسلام به ما شجاعت داد؛ اسلام به ما وحدت داد؛ اسلام به ما قدرت داد؛ اسلام دل ملت ما را گرم کرد؛ دلهای اینها را به هم نزدیک کرد و قدرت و ایستادگی را در اینها به وجود آورد؛ عزت خواهی را در اینها زنده کرد. ملت ما دیگر حاضر نیست ذلیل شود. در مقابل دشمن این جور و با این خصوصیات و با تکیه به این ارکان بایستی ایستاد.
دعا کنیم و از خدای متعال بخواهیم که دلهای ما و دلهای امت اسلامی را به هم نزدیک کند؛ توطئه ی دشمنان را در بدبین کردن ما به همدیگر و سوءظن به یکدیگر، به فضل و کرم خودش برطرف کند؛ ما را بهوش بیاورد. اگر در این راه قدم برداریم، دنیای اسلام قدرت خودش را باز خواهد یافت. ما امکانات زیادی داریم. همین عید فطر یکی از امکانات ماست؛ حج یکی از امکانات ماست؛ عید قربان یکی از امکانات ماست؛ این اجتماعات عظیم، این آیات قرآن که تلاوت می شود بر ما در همه ی آفاق اسلامی، امکانات ماست؛ از اینها بایستی استفاده کنیم.
من به شما مسؤولان کشور عرض می کنم که قدر این ملت را بدانید. ما ملت بسیار خوب و بزرگی داریم؛ این ملت خیلی به گردن همه حق دارند؛ بخصوص به گردن ما مسؤولان. ما شانه مان زیر بار تعهد خدمت به این مردم قرار گرفته است. برای مردم کار کنید؛ خدمت کنید برای مردم؛ با اخلاص، با همه ی توان، با همه ی ظرفیت فکری و عملی.این مردم، مردم عزیزی هستند؛ مردم بزرگی هستند. این ملت ما تاریخ ساز است؛ این تاریخ را در این مسیر بسیار مهم، در این نقطه ی به این حساسیت، این ملت دارد پیش می برد.
پروردگارا! روح مطهر امام ما را با اولیا محشور کن که ما را با این راه آشنا کرد و ما را در این راه انداخت. پروردگارا! شهدای ما، ایثارگران ما، مردان و زنانِ مبارز و فداکار ما را که در این دوران طولانی جان و توانایی های خودشان را در راه خدا و اسلام مصرف کرده اند، مشمول لطف و فضل خودت قرار بده؛ سلام ما را به ولی عصر (ارواحنافداه) برسان؛ ما را از سربازان آن حضرت قرار بده.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,201 | 1383/08/20 | بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3259 |
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
مجلس انسی تشکیل شده است. ان شاءاللَّه دلها بیش از پیش و به طور روزافزون با یکدیگر مأنوس باشند و از هم وحشت و گریز نداشته باشند. ان شاءاللَّه دلهای ما از حقایقی که همیشه در دسترس ماست - بخصوص در روزهای بسیار پُربرکت دهه ی آخر این ماه - وحشت نداشته باشند و با آنها مأنوس باشند.
در سالهای گذشته، هم در دولت قبلی و هم در دولت فعلی، ماه رمضان رسم ما بر این بود که از نهج البلاغه جمله یی بخوانیم و آن را مختصر شرح دهیم؛ امسال هم همین طور است و من چند جمله از جاهای مختلف نهج البلاغه در باب ایمان انتخاب کرده ام که عرض می کنم. البته در سرتاسر کتاب شریف نهج البلاغه درباره ی ایمان مطالب بیشتری هست؛ منتها چون نسخه یی که من همیشه دستم می گیرم، چهارجلدی است که در دو مجلد صحافی شده است و حدود سی، چهل سال است که از آن استفاده می کنم، لذا یکی از مجلدات را باید انتخاب می کردم و می آوردم. بنابراین مجلد دوم را - که درواقع جلد سوم و چهارم می شود و با حواشىِ مرحوم عبده است - با خود آورده ام.
حضرت می فرمایند: «سبیل ابلج المنهاج انورالسّراج»؛ ایمان، راهی است که مسیر آن کاملاً روشن است. ایمان، فروزنده ترین چراغ است. مراد از ایمان در این عبارت امیرالمؤمنین (علیه الصّلاةوالسّلام)، ایمان دینی است؛ یعنی ایمان به خدا و روز جزا و پیغمبر، و همین ایمانی که ادیان مردم را به آن فرا می خوانند. البته اهمیت مطلق ایمان معلوم است؛ چون ایمان پایه ی عمل و حرکت انسان است. تا انسان به چیزی دلسپرده و گرویده نباشد، در راه آن حرکت نمی کند. ایمان با علم فرق دارد. انسان گاهی به حقیقتی عالم است، اما گرویده ی به آن نیست. یعنی در ایمان، فقط دانا بودن و عالم به صدق بودن کافی نیست؛ چیزی اضافه ی بر این علم لازم است. البته ایمان بدون علم هم ممکن نیست - ایمان با شک و تردید معنا ندارد - اما علم به تنهایی هم برای ایمان کافی نیست؛ کما این که می بینید قرآن درباره ی موسی و قضایای فرعون می فرماید: «و جحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما و علوّا»؛ یعنی وقتی موسی دعوت خودش را مطرح کرد، ملأ فرعونی فهمیدند او راست می گوید و حقیقت است؛ اما بعد از آن که موسی این معجزه ی عجیب را نشان داد و بعد از آن که ساحران و جادوگران - که تصور می شد کار موسی هم از قبیل کار آنهاست - خودشان اعتراف کردند این از نوع کار آنها نیست و با وجود تهدید فرعون سجده کردند و به موسی ایمان آوردند و مرگ را پذیرا شدند، برای آنها روشن شد که موسی حقیقت می گوید؛ اما در عین حال این حقیقت را انکار کردند؛ «جحدوا بها واستیقنتها انفسهم». یقین داشتند که موسی راست می گوید، اما در عین حال انکار کردند. چرا؟ زیرا «ظلما و علّوا»؛ به خاطر این که استکبار و هواهای نفسانی شان و ظلمی که می خواستند بکنند، نمی گذاشت تسلیم شوند. ایمان و گرویدن، نوعی تسلیم است؛ تسلیم حقیقتی شدن. گاهی انسان حقیقت را می فهمد، اما دلِ خود را تسلیم این حقیقت نمی کند و در مقابل آن می ایستد. لذا می بینید در مقابل علم، جهل و شک است؛ اما در مقابل ایمان، جهل نمی آورند؛ در مقابل ایمان، کفر می آورند؛ یعنی پوشاندن. انسان گاهی حقیقتی را قبول دارد، اما آن را می پوشاند و پنهان می کند. نقطه ی مقابل پوشاندن، ایمان است؛ یعنی دل سپردن، گرویدن، سر سپردن، حقیقت را با همه ی وجود پذیرفتن و در مقابل آن تسلیم شدن. هر چیزی که شما آن را حقیقت می پندارید، اگر به آن ایمان آوردید، این می شود پایه ی عمل شما. امروز شما می بینید عده یی با حرارتِ تمام از فلان مبنای اقتصادی یا اجتماعی دفاع و برای آن سرمایه گذاری می کنند. مثال واضح تر، وجود گرایشهای مارکسیستی در دوره ی جوانىِ خودمان است که بعضی از شماها هم آن دوره را درک کرده اید. عده یی واقعاً در مقابل آن مفاهیم مارکسیستی حاضر بودند جان خودشان را بدهند. اینها دل سپرده و ایمان آورده بودند. این ایمان، منشأ عمل می شود؛ آن هم عملی به این دشواری؛ مبارزه کردن و در میدان بودن و کشتن و کشته شدن. اگر ایمان به مبنایی وجود داشت، آن انسان می شود خودکار به سمت هدفهای آن ایمان؛ لازم نیست دایماً به او تذکر دهند. ایمان، عمل را به دنبال می آورد، که در جمله ی بعدی این را عرض می کنیم.
گفتیم در این جا مراد امیرالمؤمنین ایمان دینی است؛ ایمان به یک شی ء باطل و ایمان به بت و بتمداری نیست؛ ایمان به خدای لاشریک له و ایمان به نبوتها و ایمان به حقایق و ایمان به قیامت است. می فرماید: «سبیل ابلج المنهاج»؛ یعنی مسیر این راه، بسیار روشن است. اگر کسی با عقل و فطرتِ خود وارد این میدان شود، راه را روشن و بی تردید و بی شبهه می بیند؛ «انورالسّراج» است. بعد دنباله اش این است: «فبالأیمان یستدلّ علی الصّالحات»؛ از راه ایمان، انسان به اعمال صالح می رسد. ایمان است که انسان را می کشاند و به عمل صالح دلالت می کند. بعد بلافاصله می فرماید: «و بالصّالحات یستدلّ علی الأیمان»؛ عمل صالح هم انسان را به ایمان دلالت می کند. یعنی یک تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد. به نظر من این نکته ی خیلی مهمی است. ما باید ایمان خود را با عمل صالح تقویت کنیم؛ کمااین که عمل صالح را باید از راه ایمان بشناسیم.
شما به اتفاقی که در جنگ احد افتاد، توجه کنید. آن پنجاه نفری که دچار نفرین و شکوه ی همه ی مسلمانها در طول این چهارده قرن شدند، مسلمان بودند؛ اصحاب پیغمبر بودند؛ خیلی از آنها در جنگ بدر شرکت کرده بودند؛ مردمان بدی نبودند؛ اما همین ها دچار آن آفت شدند؛ یعنی به خاطر جمع آوری غنیمت، گردنه را رها کردند؛ میدان را به دشمن دادند و موجب شدند که مقدار زیادی از خونهای پاک بر زمین ریخته شود؛ خونی مثل خون حمزه ی سیدالشهداء بر زمین ریخته شد؛ پیغمبر زخم خورد و حکومت اسلام و نظام نوپای اسلامی دچار تزلزل شد؛ به خاطر کوتاهی این پنجاه نفر. قرآن درباره ی این پنجاه نفر می فرماید: «انّ الّذین تولّوا منکم یوم التقی الجمعان انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا»؛ یعنی کاری که اینها کردند، نتیجه ی اشتباهات و لغزشهایی بود که قبل از این کرده بودند. هر لغزشی به نوبه ی خود لغزشهای دیگری را بر انسان تحمیل می کند؛ یعنی پایه ی ایمان را سست می کند، و سستی ایمان، تأثیر سوء خودش را در عمل بعدی ما می گذارد. وقتی ما لغزش پیدا می کنیم، این لغزش روی ایمان ما - ولو نامحسوس - تأثیر می گذارد. «انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا»؛ کار خطایی را قبلاً یک نفر انجام می دهد، بعد این خطا در ایمان او تأثیر منفی می گذارد، بدون این که خود انسان هم متوجه شود؛ مثل خیلی از وقتها که انسان از حالی به حالی می رود، لیکن تغییر حال خود را متوجه نمی شود.
خدا رحمت کند مرحوم آقای خاتمی (رضوان اللَّه علیه)؛ پدر بزرگوار رئیس جمهور محترممان را. سال 57 وقتی از تبعید برمی گشتم، اردکان خدمت ایشان رسیدم. آن موقع حدود هفتاد سالشان بود. می گفتند من خودم را احساس نمی کنم. به زبان می گویم پیرم، اما اصلاً احساس نمی کنم پیرم؛ خودم را مثل تصویر سی سالگی، سی وپنج سالگی می بینم. من سالها بعد از ایشان پرسیدم شما یک وقت چنین چیزی به من گفتید؛ آیا الان هم همان طور است؟ گفتند بله، همان طور است. حالا خود ما هم همین طوریم. تصویری که از ما ریش سفیدها و پیرمردها در ذهنمان هست، تصویر سی سال پیش خودمان است. ما گذران عمر و تحول عجیبی که پیدا شده، با همه ی آثار محسوس جسمانی یی که دارد، درک نمی کنیم. تحول ایمان هم همین طور است؛ یعنی کم شدن ایمان را هم انسان حس نمی کند؛ چون حتّی آثار محسوس جسمانی هم ندارد که انسان بفهمد و درک کند. پس آن لغزش و اشتباه، در ایمان اثر گذاشت. کم بودن ایمان، در عمل بعدی ما اثر می گذارد؛ مثلاً وقتی میدان جهاد و امتحانی پیش می آید، کمبود ایمانِ ما خودش را نشان می دهد. ما که با یک ایمان وافر در جایی توانسته ایم جَستی بزنیم، حرکتی بکنیم و کار بزرگی انجام دهیم، وقتی در مقابل همان کار قرار می گیریم، می بینیم دست و پامان می لرزد؛ درست مثل این که کسی در جوانی می توانسته از جوی دو متری بپرد؛ اما الان وقتی به همان جوی می رسد، نمی تواند. اثر منفی عمل روی ایمان و ایمان روی عمل، نتیجه اش شکست جنگ احد می شود؛ نتیجه اش عقب رفت های گوناگون دیگر می شود؛ نتیجه اش این می شود که پنجاه سال بعد از هجرت پیغمبر و چهل سال بعد از وفات آن حضرت، نوه ی او - که عزیزترین انسانِ پیغمبر است؛ یعنی امام حسین (علیه السّلام) - در مقابل حکومت جانشین پیغمبر قرار می گیرد و با آن وضع فجیع به شهادت می رسد. من یک وقت گفتم اینها عبرتهای تاریخ است؛ فراتر از درس است.
در حکمت سی ام نهج البلاغه آمده است: «سئل عن الأیمان»؛ از حضرت تقاضا کردند درباره ی ایمان برای آنها صحبت کند. فرمود: «الأیمان علی اربع دعائم»؛ ایمان روی چهار پایه استوار است. منظور از چهار پایه این است که اگر پایه ها محکم بود، ایمان رو می ماند؛ اما اگر پایه ها سست شد یا فرو ریخت، ایمان به همان نسبت فرو می ریزد. به طور کامل ساقط نمی شود، اما به همان نسبت فرو می ریزد. حضرت این چهار پایه را بیان فرمودند: «علی الصّبر والیقین والعدل والجهاد». اول، ایستادگی و استقامت در همه ی زمینه هاست. می خواهید برنامه یی را دنبال کنید؛ تا آخر پای آن برنامه بایستید. می خواهید کاری را انجام دهید؛ آن کار را تمام کنید. اگر مصیبتی پیش می آید، در مقابل آن مصیبت خودتان را از دست ندهید. واجبی بر شما مقرر می شود؛ برای انجام دادن واجب تحمل داشته باشید و بی حوصله و از پا افتاده نشوید. اگر در مقابل گناهی قرار می گیرید، ایستادگی کنید و تسلیم گناه نشوید. ایستادگی در هر جایی نمودی دارد. البته معنای ایستادگی، در همه جا یکی است؛ یعنی همان قوت انسانی و استقامت و پافشاری؛ منتها هر جایی یک طور خودش را نشان می دهد: صبر در مقابل اطاعت، صبر در مقابل معصیت، صبر در مقابل مصیبت.
پایه ی دیگر ایمان بر یقین استوار است. همان طور که گفتیم، یقین همان علم است. پایه های یقین را نباید متزلزل کرد؛ این شک را نباید مثل موریانه به پایه ی یقین انداخت. یقین را باید استوار نگه داشت. اگر به طور طبیعی سؤالی به ذهن انسان آمد، باید برود آن سؤال را دنبال کند تا شک و تردید برطرف شود؛ اما خودش نباید وسوسه کند؛ یقین را در خودش یا در دیگران نباید زایل کند؛ یقینیات را دچار تردید و تبدیل به مشکوکات نکند.
پایه ی سوم ایمان عدل است. عدل یعنی هر چیزی در جای خود قرار گرفتن. معنای لغوی عدل هم یعنی میانه. اعتدال هم که می گویند، از این واژه است؛ یعنی در جای خود، بدون افراط و بدون تفریط؛ بدون چپ روی و بدون راست روی. این هم که می گویند عدل یعنی قرار دادن هر چیزی در جای خود، به خاطر همین است. یعنی وقتی هر چیز در جای خود قرار گرفت، همان تعادلی که در نظام طبیعت بر مبنای عدل و حق آفریده شده، به وجود می آید. در رفتار انسان، عدل لازم است. برای حکمران، عدل لازم است. در موضعگیری، عدل لازم است. در اظهار محبت و نفرت، عدل لازم است. قرآن فرموده است: «و لا یجرمنّکم شنئان قوم علی الّا تعدلوا»؛ دشمنی با کسی موجب نشود که شما درباره ی او از عدالت کناره بگیرید و عدالت را رعایت نکنید؛ «اعدلوا هو اقرب للتّقوی». بنابراین عدل هم یکی از پایه های ایمان است. اگر عدل بود، ایمان می ماند.
پایه ی آخر، جهاد است. جهاد یعنی مبارزه. در زبان فارسی، جنگ و ستیزه گری معنای مبارزه را نمی دهد. می گویی من دارم مبارزه می کنم: مبارزه ی علمی می کنم، مبارزه ی اجتماعی می کنم، مبارزه ی سیاسی می کنم، مبارزه ی مسلحانه می کنم؛ همه ی اینها مبارزه است و معنا دارد. مبارزه یعنی تلاش پُر نیرو در مقابل یک مانع یا یک دشمن. اگر هیچ مانعی در مقابل انسان نباشد، مبارزه وجود ندارد. در جاده ی آسفالته، انسان پایش را روی گاز بگذارد و با باک پُر از بنزین سفر کند؛ این را مبارزه نمی گویند. مبارزه آن جایی است که انسان با مانعی برخورد کند، که این مانع در جبهه های انسانی، می شود دشمن؛ و در جبهه های طبیعی، می شود موانع طبیعی. اگر انسان با این موانع درگیر شود و سعی کند آنها را از میان بردارد، این می شود مبارزه. جهاد در زبان عربی عیناً به همین معناست؛ یعنی مبارزه. جهادِ در قرآن و حدیث هم به همین معناست؛ همه جا به معنای جنگ مسلحانه نیست. البته یک جا با جنگ مسلحانه تطبیق می کند، یک جا هم با جنگ غیرمسلحانه تطبیق می کند.
آنگاه امیرالمؤمنین این کلمات را شرح می دهند - که البته من وارد نمی شوم - هم صبر را، هم یقین را، هم عدل را، هم جهاد را. مثلاً می فرمایند جهاد چهار شعبه دارد: امربه معروف، نهی از منکر و راستگویی و صداقت در مواضع؛ درست همین معنایی که امروز ما در موضعگیری معنا می کنیم؛ یعنی انسان در مواضع سیاسی و اجتماعی صداقت داشته باشد. بنابراین صدق در مواضع، خودش جهاد است. «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا اللَّه علیه» به آن معناست.
یکی دیگر از شعبه های جهاد، «و شنئان الفاسقین» است؛ یعنی جدا شدن از جریان فسق و کفر؛ این را من مخصوصاً به شما می گویم؛ این را همه توجه داشته باشید. باید حساب شما از این جریان جدا باشد؛ با آن مخلوط نشود. شماها با من آشنا هستید و ما حدود هشت سال با شما بوده ایم؛ با بعضی هم که خیلی بیشتر. بنده هیچ اعتقاد ندارم که با کفار باید قطع رابطه کرد؛ نه، مرز شما و کفار باید معلوم باشد؛ مرز شما و فساق باید معلوم باشد؛ مرز شما با آنهایی که جمهوری اسلامی را قبول ندارند، باید معلوم باشد. یک وقت هم لازم است در جایی انسان با همان کسی هم که جمهوری اسلامی را قبول ندارد، تعامل کند؛ اما معلوم است که او، اوست و شما، شمایید؛ مخلوط نشوید. من همیشه از بعضی ها در همین نظام و مجموعه ی خودمان گله مند بودم؛ چون اینها مرزها را پاک کرده اند. به اینها گاهی می گفتم وقتی شما مرز را پاک می کنید، اشکالش این است که بسیاری به خاطر نبودن مرز، از این طرف می روند آن طرف، از آن طرف می آیند این طرف؛ مرتب رفت و آمد می کنند؛ یعنی حدود فراموش می شود. یک کشور اگر مرزش مشخص نباشد، هویت جمعی و وحدت جمعی ندارد. بگذارید مرزها مشخص باشد؛ معلوم باشد شما کجایید، آنها کجا هستند. «و من شنئ الفاسقین و غضب للَّه غضب اللَّه له»؛ شما به خاطر خدا خشم بگیرید، خدا هم به خاطر شما خشم می گیرد؛ «وارضاه یوم القیامة».
«مِن کلام له علیه السّلام فی الأیمان: فمن الأیمان ما یکون ثابتاً مستقراً فی القلوب و منه ما یکون عواری بین القلوب و الصّدور الی اجل معلوم». دوگونه ایمان داریم؛ ایمان ثابت و مستقر، و ایمان مستودع و عاریه یی. ایمان عاریه یی هم ایمان است؛ نه این که آن شخص، منافق است؛ ایمانش راسخ نیست؛ لذا زود زایل می شود. ایمان ثابت و مستقر، یعنی جای گرفته ی در قلب، تکیه کرده ی به یک استدلال و یک بینش عمیق، و پشتیبانی شده ی با عمل صالح. نوع دیگر ایمان این است که با احساسات پیدا شده، با منطق پیدا نشده؛ انسان پای آن، عمل صالح نگذاشته؛ همین طور شعارِ ایمانی داده و گاهی هم خیلی تند شعار داده؛ اما پای این، عمل صالحی که به خاطر آن با نفس ِ خودش مجاهدت و مبارزه کند، خرج نکرده؛ یعنی این ایمان با عمل صالح آبیاری نشده؛ این می شود ایمان عاریه یی. حضرت می فرماید: «و منه ما یکون عواری بین القلوب والصّدور الی اجل معلوم». آن وقتِ معلوم چه هنگام است؟ تا این ایمان، عاریه یی است؛ تا وقتی که این ایمان از او زایل شود؛ گنجشکی که در سینه ی خودش حبس کرده، بپرد و برود؛ چون این ایمان جزو وجود او نشده است. در چه مواقعی این گونه ایمان زایل می شود؟ وقتهای امتحان و لحظات هوای نفس. مثلاً اگر کسی پولکی است، هنگامی که بین پول و حفظ ایمان، سر دو راهی قرار بگیرد، ایمان می پرد و تمام می شود. بعضی ها دچار وسوسه های نفسانی و شهوات جنسی هستند؛ بعضی ها دچار مقام پرستی اند؛ هر کسی یک طوری است. هر کدام از ماها لغزشگاهی داریم؛ به قول فرنگی ها، پاشنه ی آشیل و چشم اسفندیاری داریم؛ آن جا گیجگاه و ضربت خور ماست؛ به خدا پناه ببریم که آن ضربت خور پیش نیاید. راهش تقواست. تقوا که من مکرر در همین جلسه و جلسات دیگر راجع به آن صحبت کرده ام، یعنی دایم مراقب خود بودن. انسان راز بعضی از تحول های صدوهشتاد درجه یىِ از اول انقلاب تا الان را این جا می فهمد. از اول انقلاب تا الان بیست وپنج سال می گذرد؛ گاهی می بینید بعضی ها صدوهشتاد درجه تحول پیدا کرده اند؛ یعنی از یک مؤمنِ مخلص ِ صادقِ پُرجوش و خروش ِ شعار دهنده، تبدیل شده اند به یک معاندِ معارض ِ دشمنِ لجوجِ عنودِ بهانه گیر! ما چند نوع دشمن داریم: بعضی دشمن ها، دشمن هستند؛ اما دایماً نمی خواهند به صورت انقلاب پنجه بزنند. بعضی ها نه، دایم می خواهند در چشم انقلاب و نظام اسلامی انگشت فرو کنند و پنجه بزنند. وقتی نگاه می کنی، می بینی بعضی از اینها کسانی هستند که بسیار تند و داغ، خیلی ها را قبول نداشتند؛ مثل شعله یی که از روی خس و خاشاک بلند می شود. البته از چوبِ محکم هم گاهی شعله ی مفصل بلند می شود؛ اما از خس و خاشاک هم که هیچ چیز ندارد، شعله بلند می شود، ولی فوراً می خوابد. گاهی ما کسانی از این قبیل داریم؛ ایمان اینها مستقر نیست؛ مستودع و زوال پذیر و بدون تکیه ی به یک استدلال محکم است. همان طور که عرض کردیم، این ایمانِ زایل شده این طور نیست که وقتی بخواهد برود، زنگ بزند و خبر کند و بگوید رفتم و از این ساعت من دیگر کافر می شوم و نماز نمی خوانم؛ بتدریج انسان نمی فهمد و ملتفت نمی شود که چگونه این ایمان از او زایل شد. خیلی باید مراقب بود و به خدا پناه برد.
جمله ی چهارم و آخر مربوط به فرمان حضرت به مالک اشتر است. نامه ی حضرت به مالک اشتر خیلی عجیب است. واقعاً حِکَمی که در این نامه هست، «لا تُعدّ و لاتُحصی» است. گفت:
هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
وقتی انسان به اعماق این نامه باز می گردد، واقعاً در مقابل عظمتی که در هر فراز و جمله بندی آن وجود دارد، احساس حقارت می کند. می فرماید: «و انّما یؤتی خراب الأرض من اعواز اهلها»؛ ویرانی زمین از تنگدستی مردم زمین حاصل می شود؛ یعنی وقتی مردم تنگدست بودند، زمین ویران می شود. حضرت این را به عنوان یک نکته ی فلسفی بیان نمی کنند؛ به عنوان یک واقعیت بیان می کنند. «ارض»ی هم که این جا می گویند، همان سرزمین مصر است که مالک اشتر دارد می رود. البته آن وقت شام و عراق و ایران و مدینه و هر نقطه ی دیگر دنیا که حاکمی دارد، با مصر قابل مقایسه است. می گویند سرزمینی که تو داری به آن جا می روی، اگر توانستی مردمش را ثروتمند کنی، آباد خواهد شد؛ اما اگر مردم را فقیر نگه داشتی یا فقیر کردی و نتوانستی، این سرزمین هم آباد نخواهد شد؛ ویرانه خواهد ماند. مردم هستند که باید با نشاطِ خودشان و با توانایی هایی که پیدا می کنند، سرزمین شان را آباد کنند. ابتکار آحاد مردم است که همه جای زمین را آباد می کند. بعد می فرمایند: «و انّما یعوز اهلها». اعواز، باب افعال است؛ اما لازم است: مردم تنگدست می شوند. حضرت با لامِ تعلیل می فرمایند: «لاشراف انفس الوُلاة علی الجمع»؛ فقر مردم، تقصیر فرمانروایان است؛ آنها هستند که موجب فقر مردم می شوند؛ چون آنچه را که از ثروت و منافع به دست می آید، برای خودشان می خواهند؛ این موجب فقر مردم می شود. البته یک وقت فرمانروایان مثل مستبدهای قدیم هستند؛ مانند رضاخان که همه چیز را می خواست و به حدی قانع نبود. یک عده هم از بغل او استفاده می کردند؛ آنها هم می بردند. اول، سهم پادشاه بود و بعد هم بتدریج آنهایی که در حاشیه ی پادشاه قرار داشتند، هر کدام به قدر خودشان می بردند. استبدادهای قدیم این طور بود. البته شکل مدرن ترش در حکومت پهلوی بود؛ شکل قدیمی ترش را هم در کتابها، از قاجاریه و دوره ی ناصرالدین شاه و بقیه خوانده ایم. یک شکل هم روش مدرن است؛ یعنی روش حکومتهای بظاهر دمکرات که باطن استبدادی دارند؛ امروز زمام این حکومتها به دست کمپانی های اقتصادی است؛ اینها طراح سیاستها هستند. بظاهر کاره یی نیستند، اما در باطن نماینده ی مجلس را اینها می فرستند؛ رئیس جمهور را اینها روی کار می آورند. رئیس جمهور اعوان و انصاری دارد، سفرایی دارد، وزرایی دارد، مدیران گوناگونی در رده های مختلف دارد؛ در واقع این مجموعه حاکمند. نوع اِعمال استبداد هم مثل سابق نیست که بگوید حکم می کنم. وقتی رضاخان می خواست اِعمال استبداد کند، در تهران اعلامیه داد و در آن، چهار پنج بار «حکم می کنم» آورد. امروز حاکم نمی گوید حکم می کنم؛ آن نزاکت دمکراتیک را به هیچ وجه از دست نمی دهد. اصلاً حکم نمی کند؛ اما مسیر کار، همان «حکم می کنم» است. یعنی قانونی که برای این کمپانی لازم است، حتماً تصویب می شود؛ حرکتی که برای حیات پیدا کردن این کمپانی ها لازم است، حتماً انجام می گیرد؛ ولو در حد حمله ی به کشوری مثل عراق. از آبادسازی عراق و نفت عراق مگر چه کسانی استفاده می کنند؟ حکومتهای امریکا یا انگلیس، دولت سالار نیستند که کمپانی و نفت و همه چیز مال آنها باشد و بگوییم آنها استفاده می کنند؛ نه، دستگاه مالىِ اقتصادىِ مسلطِ بر این کشورهاست که از هر چیز جدیدی استفاده می کند. البته آنها هم بین خودشان رقابتهایی دارند، با هم دشمنی دارند، مسابقه دارند؛ اما آن دستگاه مالی است که از نفت خاورمیانه، از تسلط بر خاورمیانه، از چیزی به نام خاورمیانه ی بزرگ استفاده می کند؛ بهره بردار نهایی اوست. دولت و رئیس جمهور و وزیرخارجه و وزیر دفاع و امثال اینها - که البته در بسیاری از موارد اینها خودشان هم جزو همان مجموعه ی مدیران مالی و صنعتىِ اساسی کشور هستند - جبهه ی جلو و خط مقدمند؛ پشتیبانی می کنند و پشتوانه هستند؛ آنها هستند که دارند اقدام می کنند؛ مردم هم دارند حرکت خودشان را می کنند. ممکن است شما بگویید مثلاً در امریکا یا انگلیس به نسبت جمعیت این کشورها فقیر وجود ندارد. این را نباید حساب کرد؛ باید نگاه کرد که دولت انگلیس در شبه قاره ی هند چقدر فقیر ایجاد کرده؛ یا فلان دولتی که استعمار آفریقا یا امریکای لاتین را داشته، آن جا چقدر فقر ایجاد کرده؛ یا امروز امریکا با سعه ی نفوذ اقتصادی یی که در تمام دنیا دارد، چقدر فقر و گرسنگی و محرومیت در دنیا ایجاد کرده است. ملاک، اینهاست. البته در خود این کشورها هم فقر و فقیر و فاصله ی طبقاتىِ بسیار زیاد وجود دارد؛ اصلاً شگفت آور است. گاهی در آمارهای ما متأسفانه چیزهای بی ربطِ ساده لوحانه ی کوته بینانه یی دیده می شود که مثلاً شکاف اقتصادی کشور ما از امریکا یا از فلان جا بیشتر است؛ اینها حرفهای ناشی از ندانستن و جهلِ به واقعیت هاست؛ اصلاً از واقعیت ها اطلاع ندارند. نخیر، دره ی اقتصادی در کشورهای سرمایه داری، وحشتناک و فوق تصور و از همه جای دنیا بیشتر است. علاوه بر این، آنها را نباید در خود آن کشورها مقایسه کرد؛ بلکه باید در همه ی دنیا محاسبه کرد؛ چون دامنه ی نفوذ و اقتدار و حرکت اینها در همه ی دنیاست. ما فعلاً نمی خواهیم در مسائل جهانی و بین المللی وارد شویم؛ خودمان را محاسبه کنیم. اگر می خواهیم دنیا آباد شود، باید خودمان را کنترل کنیم. من و شما که زمامدار و مدیر هستیم و اداره ی امور مالی و صنعتی و کشاورزی کشور دست ماست - یعنی گلوگاه های فعال کشور دست من و شماست - باید خود را کنترل کنیم. فقط شخص خود ما نیستیم؛ ما یعنی مجموعه. شما، یعنی شما و معاونان و مدیران و مسؤولانِ اثرگذارتان. البته ممکن است کسی در گوشه یی و در سطوح خیلی پایین خطایی بکند که قابل کنترل و پیشگیری و پیش بینی نباشد؛ آن بحث دیگری است؛ اما مجموعه یی که شما مدیر و رئیس و وزیر آن هستید، باید این خصوصیات را داشته باشد. «لإشراف أنفس الوُلاة علی الجمع»؛ آنها می خواهند جمع کنند، «و سوء ظنّهم بالبقاء و قلّة انتفاعهم بالعِبَر». «سوء ظنّهم بالبقاء»، یعنی برای باقیمانده ی عمرشان دچار سوءظن اند، که مثلاً بعد چه می شود. نباید سوءظن داشت؛ باید به خدای متعال و به خود حسن ظن داشت. همچنین فرمود: «قلّة انتفاعهم بالعبر»؛ از عبرتها کم بهره برداری می کنند.
امیدواریم آنچه گفتیم، اول در خود این حقیر تأثیر بگذارد. واقعاً از همه محتاج تر خود من هستم. یکی از دلایلی که ما این مطالب را انتخاب می کنیم و می گوییم، همین است که شاید ان شاءاللَّه در خود ما اثری بگذارد و یک مقدار در جهت راه خدا و راه راست، حرکت ما واقعی تر و جدی تر شود. در دعای کمیل می خوانیم «و هب لی الجدّ فی خشیتک»؛ در خشیت الهی، انسان باید جدی باشد؛ نباید شوخی حساب کرد؛ اینها شوخی بردار نیست. اگر ما جزو عقلای عالم محسوب شویم، مسائل واقعی زندگی را هرگز شوخی نمی گیریم؛ جدی می گیریم. جدی تر از مسائل این زندگی، مسأله ی مرگ، مسأله ی قبر، مسأله ی سؤال الهی، مسأله ی برزخ و مسأله ی قیامت است؛ اینها را باید شوخی نگیریم، باید جدی بگیریم؛ اینها مسائل مهمی است.
امیدواریم ان شاءاللَّه خداوند ما و شما را با کلمات حکمت آمیز امیرالمؤمنین (صلوات اللَّه وسلامه علیه) متأثر کند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,202 | 1383/08/15 | بیانات در خطبههای نمازجمعه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3258 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین، نحمده و نستعینه و نستهدیه و نؤمن به و نستغفره و نتوکل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته، سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأمجدین الأئمّة الهداة المهدیّین سیّما بقیّةالله فی الأرضین. و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین.
همه ی برادران و خواهران نمازگزار و خودم را به رعایت تقوای الهی توصیه می کنم. از آغاز اولین خطبه ی نمازجمعه، به دل و جان خود تقوا و پرهیزگاری را تلقین کنیم و از روزه ی ماه رمضان و فضای معنوی و صفای روحانی این ماه استفاده کنیم؛ بلکه دل ما به خصلت بزرگ تقوا تمایل و گرایش پیدا کند و بتوانیم به معنای حقیقی کلمه پرهیزگار و متقی باشیم.
امروز - بیست ویکم ماه رمضان - بنابر احتمال فراوان، هم روز قدر است، هم روز شهادت امیرالمؤمنین (علیه الصّلاةوالسّلام) است. دیشب یکی از سه شب ممتاز در دوران سال بود؛ شبهایی که محتمل است شب قدر باشند. تنزل ملائکه ی الهی و تنزل روح در مثل دیشب یا یکی از دو شب دیگر اتفاق افتاده است یا می افتد. خوشابه حال کسانی که با فرود فرشتگان الهی توانستند روح خود را فرشته گون کنند. حضور ملائکه ی الهی در روی زمین و در میان ما مردم - که فرمود: «تنزّل الملائکة والرّوح فیها باذن ربّهم من کلّ امر» - باید بتواند ما را به نزدیک شدنِ به خلق و خوی فرشته گون کمک کند. یقیناً در میان بندگان خدا کسانی بوده اند که دیشب را شب خوبی گذرانده اند و چشم حقیقت بین و روح حقیقت یاب آنها حقایق شب قدر را ادراک کرده است. شاید کسانی فرشته ها را به چشم دیده باشند. شما مردم عزیز هم در همه جا شب نوزدهم و شب بیست ویکم و ان شاءالله شب بیست وسوم را ساعات خوبی گذراندید و می گذرانید. می بینیم که مردم ما، جوانهای ما، زن و مرد ما با این شبها حقیقتاً قصد پالایش خود را دارند؛ دلها نرم می شود، چشم ها اشکبار می شود، روح ها لطیف می شود؛ روزه هم کمک کرده است. ما باید امیدوار باشیم، دعا کنیم و بکوشیم از این شبها برای عروج معنوی خود استفاده کنیم؛ چون نماز معراج و وسیله ی عروج مؤمن است. دعا هم معراج مؤمن است، شب قدر هم معراج مؤمن است. کاری کنیم عروج کنیم و از مزبله مادی که بسیاری از انسانها در سراسر دنیا اسیر و دچار آن هستند، هرچه می توانیم، خود را دور کنیم. دلبستگی ها، بدخلقی ها - خلقیات غیرانسانی، ضدانسانی - روحیات تجاوزگرانه، افزون خواهانه و فساد و فحشا و ظلم، مزبله های روح انسانی است. این شبها باید بتواند ما را هرچه بیشتر از اینها دور و جدا کند.
اما درباره ی شهادت امروز. این شهادت، مصیبتی نیست که در برهه یی از زمان اتفاق افتاده باشد و الان ما به یاد آن اشک بریزیم؛ نه، این مصیبتِ همیشه ی زمان است. مصیبت شهید کردن امیرالمؤمنین، این «تهدّمت والله ارکان الهدی»، فقط برای آن زمان خسارت نیافرید؛ برای طول تاریخ بشر خسارت ایجاد کرد. فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) بیست وپنج سال قبل از این تاریخ در بستر بیماری به زنان مدینه فرمود اگر علی را بر سر کار می گذاشتند، «لساربهم سیراً سُجُحاً» - «سُجُح» یعنی هموار - راه زندگی را بر مردم هموار می کرد. «لا یکلِمُ خُشاشه»؛ نمی گذاشت - به تعبیر من - اقتدار حکومت و روحیه ی حکومتگری اسلام اندکی به پیکر جامعه ی اسلامی زخم بزند؛ نمی گذاشت ذره یی آسیب ایجاد کند؛ کار را پیش می برد و از هر آسیبی هم جلوگیری می کرد. بهترین شکل حکومت کردن این است که حکومت به مردم زخم نزد؛ زندگی مردم را هم از لحاظ مادی و معنوی آباد کند. «ولا یکلّ سائرهُ و لا یُمُلّ راکبه و لاوردهم منهلا غیرا صافیا رویّا»؛ اینها را فاطمه ی زهرا آن روز فرمود. این واقعه بیست وپنج سال عقب افتاد؛ ولی بالاخره امت اسلامی جمع شدند و امیرالمؤمنین را سرِ کار آوردند. امیرالمؤمنین در همین چند سال؛ یعنی از ذی حجّه ی سال 35 تا ماه رمضان سال 40 - چهار سال و نُه ماه یا ده ماه - کارهای بزرگی انجام داد. کارهایی را پایه گذاری کرد که اگر شمشیر غدر و خیانت نمی بود و این جنایت بزرگ به وسیله ی ابن ملجم و عناصر پشت پرده ی این جنایت صورت نمی گرفت، امیرالمؤمنین این راه را ادامه می داد و باز دنیای اسلام شاید تا قرنها بیمه و تأمین می شد. لذا مصیبتی که آن روز وارد شد، برای دنیای اسلام و تاریخ اسلام پُرخسارت بود. باز هم این منهل رَوی صافی زلالی را که می توانست دنیای اسلام را سیراب کند، از دسترس دنیای اسلام دور کردند؛ لذا مصیبتِ همیشه است.
کار مهمی که امیرالمؤمنین در این مدت انجام داد، می توان در یک جمله ی کوتاه گفت و من مختصری امروز اطراف آن توضیح می دهم. امیرالمؤمنین در این مدت نشان داد که اصول اسلامی و ارزشهای اسلامی یی که در دوران انزوای اسلام و در دوران کوچکی جامعه ی اسلامی به وجود آمده بود، در دوران رفاه و گسترش و اقتدار و پیشرفت و توسعه ی مادی جامعه ی اسلامی هم قابل پیاده شدن است. اگر به این نکته توجه کنیم، خیلی مهم است. مسأله ی امروز ما هم همینهاست. اصول اسلامی، عدالت اسلامی، تکریم انسان، روحیه ی جهاد، سازندگی اسلامی، مبانی اخلاقی و ارزشی اسلام در دوران پیغمبر با وحی الهی نازل شد و تا آن حدی که ممکن بود، به وسیله ی پیغمبر در جامعه ی اسلامی اعمال شد. اما جامعه ی اسلامی زمان پیغمبر مگر چه بود؟ تا ده سال فقط یک مدینه بود؛ یک شهر کوچک چند هزار نفری. بعد هم که مکه و طائف را فتح کردند؛ یک منطقه ی محدود با یک ثروت بسیار محدود، با فقر همه گیر و امکاناتِ بسیار کم در اختیارشان بود. ارزشهای اسلامی در چنین محیطی پایه گذاری شد. از آن روزی که پیغمبر از دنیا رفت، بیست وپنج سال گذشته است. در این بیست وپنج سال، وسعت کشور اسلامی صدها برابر شده؛ نه دو برابر و سه برابر و ده برابر. یعنی آن روزی که امیرالمؤمنین به حکومت رسید، از آسیای میانه تا شمال آفریقا - یعنی مصر - در حیطه ی قدرت حکومت اسلام بود. از دو دولت بزرگِ همسایه ی دولت اسلامی اولِ کار - یعنی ایران و روم - یکی بکلی منهدم شده بود، که حکومت ایران بود، و تمام سرزمین ایرانِ آن روز در اختیار اسلام قرار گرفته بود. بخش عمده یی از سرزمین روم هم - که شامات و فلسطین و موصل و بقیه ی جاها بود - در اختیار اسلام قرار گرفته بود. چنین رُقعه ی وسیعی در اختیار اسلام بود؛ بنابراین ثروت زیادی به وجود آمده بود؛ دیگر فقر و کمبود و کم غذایی وجود نداشت؛ طلا رایج شده بود، پول زیاد شده بود،ثروتهای فراوان به وجود آمده بود؛ لذا کشور اسلامی ثروتمند شده بود. خیلی ها از رفاهِ بیش از اندازه ی لازم برخوردار شده بودند. اگر علی را از این وسط حذف می کردیم، ممکن بود تاریخ این طور قضاوت کند که اصول اسلامی و ارزشهای نبوی خوب بود؛ اما در همان دوره ی مدینةالنبی؛ همان دوره ی کوچکی و فقر جامعه ی اسلامی؛ اما بعد از آن که جامعه ی اسلامی بزرگ شد و با تمدنهای گوناگون آمیخته شد؛ از ایران و روم فرهنگها و تمدنهای مختلف وارد زندگی مردم شدند و ملتهای گوناگون همه زیر چتر جامعه ی اسلامی قرار گرفتند، دیگر آن اصول کافی نیست و نمی تواند کشور را اداره کند. امیرالمؤمنین در این پنج سال با عمل و سیره و شیوه ی حکومت خود نشان داد که نه، همان اصولِ درخشان صدر نبوت - همان توحید، همان عدل، همان انصاف و مساوات، همان برابری بین انسانها - با خلیفه ی مقتدری مثل امیرالمؤمنین قابل اجراست. این، چیزی است که در تاریخ مانده است. هرچند بعد از امیرالمؤمنین این روش ادامه داده نشد، اما ایشان نشان داد که اگر حاکم اسلامی و مدیران جامعه و مدیران مسلمان تصمیم داشته باشند؛ بنا داشته باشند و اعتقاد راسخ داشته باشند، می توانند همان اصول را در دوران گسترش منطقه ی حکومت اسلامی و پدید آمدن شرایط گوناگون و جدید زندگی، باز هم اجرا کنند و مردم را از آن بهره مند نمایند. این، مسأله ی امروز ما هم هست. عده یی خیال می کنند شعارهای انقلاب؛ شعار عدالت، شعار جهاد، شعار دین، شعار استقلال، شعار خودکفایی؛ شعارهایی که مردم را به شوق آورد، وارد صحنه کرد، رژیم طاغوت را ساقط کرد و مردم هشت سال در جنگ مقاومت کردند، کهنه شده و قابل پیاده شدن نیست؛ نه، ممکن است ما کهنه شده باشیم و اقتدار و صلابت خود را از دست داده باشیم. ما سست شدیم؛ آن اصول با قوت و صلابت خود باقی است. ما اگر با ایمان لازم، با مدیریت کافی، با شوق و امید، با مقهور نشدن در مقابل شیوه ها و کلکهای سیاسی و تبلیغاتی دشمنان وارد میدان شویم، همان اصول، امروز جلوه ی بیشتری خواهد داشت. معلوم است؛ عدالت اجتماعی در یک جامعه ی ده، پانزده هزار نفری مدینه کجا، عدالت اجتماعی در یک جامعه ی چندین ده میلیونی و چندین صد میلیونی حکومت دوران امیرالمؤمنین کجا؟ و امیرالمؤمنین این کارها را کرد.
من چند مورد از اقدامات امیرالمؤمنین را - که در بیانات آن بزرگوار منعکس است - در این جا عرض می کنم؛ هزاران مورد از این قبیل، در زندگی امیرالمؤمنین وجود دارد. مردم آمدند اصرار و بیعت کردند؛ اما حضرت قبول نمی کرد. اصرار مردم زیاد شد. همه، بزرگان، کوچکان، رؤسا و صحابه ی قدیمی گفتند نه، فقط علی بن ابی طالب باید باشد و غیر از او کسی نمی تواند. آمدند و به اصرار حضرت را بردند. حضرت فرمود پس به مسجد برویم. حضرت روی منبر رفت و خطبه خواند و در این سخنرانی حرف خودش را بیان کرد. امیرالمؤمنین فرمود: اموالی که تا امروز افرادِ برگزیده و محترمها بیجا و بناحق تصرف کرده اند، هرجا من به این اموال دست پیدا کنم، اینها را به بیت المال برمی گردانم. در طول این چند سال کسانی توانسته بودند پولهایی را از بیت المال به نفع خودشان بردارند. فرمود من همه اینها را برمی گردانم؛ «لو وجدته قد تزوّج به النساء»؛ حتّی اگر ببینم مهر زنهایتان قرار داده اید، یا «و مُلک به الاماء»؛ برای حرمسراهای خودتان کنیز خریده اید. «لرددته»؛ به بیت المال برمی گردانم. مردم و بزرگان بدانند که روش من این است.
بعد از چند روز مخالفتها شروع شد. البته مردم مستضعف و طبقه ی مظلوم جامعه از خدا می خواهند چنین روشی به کار گرفته شود؛ لیکن متنفذان و کسانی که خودشان مخاطب واقعی این مطلب بودند، بدیهی است که ناراضی بودند. نشستند جلسه تشکیل دادند و گفتند این چه کاری است که علی می خواهد انجام دهد. ولیدبن عقبه - همان کسی که زمان عثمان استاندار کوفه بود - از طرف آنها بلند شد پیش امیرالمؤمنین آمد و گفت یا علی! بیعت ما با تو شرط دارد؛ «و نحن نبایعک الیوم علی ان تضع عنا ما اصبناه من المال فی ایام عثمان»؛ شرط ما این است که به پولهایی که ما به دست آورده ایم، دست نزنی و به دستاوردهای ما در دوران قبل از خودت کاری نداشته باشی. بعد از ولیدبن عقبه، طلحه و زبیر آمدند. البته حساب ولیدبن عقبه از طلحه و زبیر جداست. ولیدبن عقبه در واقع جزو تازه مسلمانهاست؛ خانواده اش ضداسلام و ضدانقلاب بودند و با اسلام جنگیده بودند؛ بعد هم که اسلام غالب شد، اواخر زمان پیغمبر، او هم مثل دیگرانِ از بنی امیه اسلام آورد؛ اما طلحه و زبیر جزو سابقین اسلام و جزو یاران نزدیک پیغمبر بودند. طلحه و زبیر هم - که بزرگانِ آن روزِ اسلام و جزو بقایای اصحاب پیغمبر بودند - خدمت امیرالمؤمنین آمدند و حرفهای گله آمیزی زدند؛ از جمله گفتند: «انک جعلت حقنا فی القسم کحق غیرنا»؛ تو ما را با دیگران در تقسیم بیت المال یکسان کردی؛ «و سویت بیننا و بین من لا یماثلنا»؛ ما را با کسانی که شبیه ما نیستند، در دادن اموال بیت المال یکی قرار دادی. این چه وضعی است؟ چرا امتیاز قائل نیستی؟ «من لا یماثلنا فیما افاءالله تعالی بأسیافنا و رماحنا»؛ با شمشیر ما اینها به دست آمد؛ ما بودیم که اسلام را پیش بردیم؛ ما بودیم که زحمت کشیدیم و تلاش کردیم؛ حالا تو ما را با کسانی که تازه آمده اند و عجمی و جزو کشورهای مفتوح هستند، یکسان قرار داده ای؟
جواب امیرالمؤمنین به ولیدبن عقبه را من ندیده ام - تاریخ ثبت نکرده است - اما جواب دیگران را داد. حضرت بالای منبر رفت و جواب تندی داد. راجع به مسأله ی تقسیم مساوی بیت المال فرمود: «فان ذلک امر لم احکم فیه بادئ بدء»؛ من که بنیانگذار چنین روشی نیستم؛ «قد وجدت انا و انتما رسول الله صلی الله علیه و اله یحکم بذلک»؛ هم من و هم شما بودیم و دیدیم پیغمبر این طور عمل می کرد. من کار تازه یی نکرده ام؛ همان کار پیغمبر را دارم دنبال می کنم؛ می خواهم همان ارزشها و همان پایه های اعتقادی و عملی جامعه را در این دوران مستقر کنم. و علی مستقر کرد و می کرد؛ هزینه اش را هم امیرالمؤمنین پرداخت. هزینه ی این کار، وقوع سه جنگ بود. امیرالمؤمنین ایستاد. بدیهی است که امیرالمؤمنین حق خلافت را متعلق به خودش می دانست؛ اما بعد از رحلت پیغمبر این طور نشد؛ در مقابل چیزی که حق خود می دانست، بیست وپنج سال هیچ حرکتی نکرد؛ اگر کسانی هم خواستند حرفی بزنند، آنها را آرام نگه داشت. «انک لقلق الوضین ترسل فی غیر سدد»، «ودع عنک نهبا صیح فی حجراته»؛ از این مطالب امیرالمؤمنین دارد. امیرالمؤمنین در مقابل آن مسأله بیست وپنج سال عکس العمل نشان نداد؛ اما در مقابل قضیه یی که بظاهر کمتر از آن قضیه به نظر می رسد - مسأله ی عدالت اجتماعی، مسأله ی احیای اصول نبوی، دوباره بنا کردنِ بنای اسلامی مستحکمی که پیغمبر گذاشته بود - امیرالمؤمنین سه جنگ را تحمل کرد؛ جنگ جمل، جنگ صفین، جنگ نهروان. ببینید این کار به نظر امیرالمؤمنین چقدر مهم بود. کار بزرگ امیرالمؤمنین این است.
امیرالمؤمنین در همین زمینه یک جمله ی دیگر دارد. بد نیست ما با معارف علوی یک خرده آشنا شویم. ایشان می فرماید: «لا تمن انکم رعایة الحق لعَهَدٍ عن اقامة الحق علیه»؛ یعنی اگر کسی انسان مؤمنی است، انسان مجاهد فی سبیل الله است، زحمات زیادی داشته، جبهه بوده و کارهای بزرگی کرده، رعایت حق او بر شما واجب است. اگر در جایی این شخص تخطی و حقی را ضایع کرد، شما که مدیر و مسؤول هستید، نباید آن حق واجب، مانع بشود از این که در موردی که تخطی کرده، حق اجرا نشود. بنابراین مسائل را از هم جدا کنید. اگر کسی آدم خوبی است، شخص باارزشی است، سابقه ی خوبی دارد و برای اسلام و کشور هم زحمت کشیده؛ خیلی خوب، حق او مقبول و محفوظ و ما مخلص او هستیم؛ اما اگر تخطی کرد، رعایت آن حق نباید موجب شود تخلفی که انجام داده، نادیده گرفته بشود. این، منطق امیرالمؤمنین است.
شاعری به نام نجاشی، از شاعران و مداحان امیرالمؤمنین؛ کسی که در جنگ صفین بهترین شعرها را در تحریض و تشویق مردم در مقابل معاویه سروده و از علاقه مندان امیرالمؤمنین و در حزب ایشان است و از لحاظ اخلاص و ولایت پذیری و سوابق، کارش مشهور است، در روز ماه رمضان مشروب خورد. وقتی امیرالمؤمنین مطلع شد، فرمود حد شراب معلوم است؛ او را بیاورید تا حد جاری شود. امیرالمؤمنین در مقابل چشم مردم او را حد شراب زد؛ هشتاد ضربه ی شلاق. خانواده و قبیله ی او پیش امیرالمؤمنین آمدند و گفتند: یا امیرالمؤمنین! تو ما را بی آبرو کردی. این که جزو جماعت تو بود؛ جزو دوستان تو بود - به تعبیر امروز - جزو جناح تو بود. فرمود من کاری نکردم؛ مسلمانی تخلفی کرد و حدی از حدود الهی بر او واجب شد و من آن حد را به جا آوردم. البته نجاشی بعد از آن که شلاق را از علی خورد، گفت حالا که این طور است، بعد از این می روم برای معاویه شعر می گویم. بلند شد از کنار امیرالمؤمنین رفت و به اردوگاه معاویه ملحق شد. امیرالمؤمنین هم نفرمود نجاشی از دست ما رفت و حیف شد؛ او را نگه داریم؛ نه، رفت که رفت! البته اگر می ماند، بهتر بود. منطق و روش امیرالمؤمنین اینها بود. به یاران نجاشی فرمود: «فهل هو الّا رجل من المسلمین انتهک حرمة من حُرَم الله فأقمنا علیه حدّاً کان کفّارته»؛ حدّش را جاری کردیم، گناهش ریخت.
یک نفر از قبیله ی بنی اسد - که با امیرالمؤمنین قوم و خویش هم بودند - بر او حدی واجب شده بود. چند نفر از علاقه مندان امیرالمؤمنین که هم قبیله ی آن شخص بودند، گفتند پیش ایشان برویم و بالاخره قضیه را حل کنیم. اول پیش امام حسن مجتبی آمدند تا آن حضرت را پیش پدرش واسطه کنند. امام حسن فرمود: لزومی ندارد من بیایم؛ خود شما بروید؛ پدرم امیرالمؤمنین شما را که می شناسد. خودشان پیش امیرالمؤمنین آمدند و گفتند ما چنین وضعیتی داریم؛ کمکی بکن. حضرت در جواب اینها فرمود: هر کاری که اختیارش با من باشد، من حرفی ندارم؛ انجام می دهم. اینها خوشحال شدند و بیرون آمدند. در راه به امام حسن (علیه السّلام) برخورد کردند. امام حسن فرمود: چه کار کردید؟ گفتند: الحمدلله خوب شد؛ امیرالمؤمنین به ما وعده داد. فرمود: امیرالمؤمنین به شما چه گفت؟ گفتند: امیرالمؤمنین گفت هر کاری در اختیار من و متعلق به من باشد، برایتان انجام می دهم. امام حسن مثلاً لبخندی زدند و فرمودند: پس هر کاری که در صورت حد خوردن او باید انجام دهید، بروید انجام دهید! بعد هم امیرالمؤمنین او را حد زد. آمدند گفتند: یا امیرالمؤمنین! چرا بر این شخص حد جاری شد؟ گفت: حد که در اختیار من نیست؛ حد حکم الهی است؛ من گفتم آنچه در اختیارم هست، برایتان انجام می دهد؛ حد که در اختیار من نیست. تازه بنی اسد جزو دوستان و مخلصین امیرالمؤمنین بودند. زندگی امیرالمؤمنین این طوری بود. درباره ی غذای او، لباس او، وضع معیشت او و فرزندان او خیلی چیزها نقل شده است. راوی می گوید رفتم دیدم امام حسن و امام حسین نشسته اند و دارند غذا می خورند. غذای آنها عبارت بود از نان و سرکه و سبزی. گفتم آقازاده ها! شما امیر هستید؛ شما خانواده ی حکومتید؛ پسر امیرالمؤمنین هستید؛ در بازار هم این همه آذوقه هست. «و فی الرّحبة ما فیها»؛ در رحبه - نزدیکی کوفه - این همه جنس ریخته اند و مردم دارند استفاده می کنند؛ شما آقازاده ها غذایتان این است؟ رو به او کردند و گفتند: «ما اغفلک عن امیرالمؤمنین»؛ تو از امیرالمؤمنین غافلی؛ برو زندگی او را ببین! آن حضرت با خانواده ی خودش هم این طوری بود.
ماجرای زینب کبری را شنیده اید؛ عاریه گرفتنِ از ابورافع. ماجرای عقیل را شنیده اید که پیش حضرت آمد و چیزی خواست: «صاع من برّ»؛ یک مقدار سهمیه ی اضافه ی گندم خواست. بعد حضرت آن حدیده ی مُحمات - آهن گداخته - را برداشت و نزدیک او برد - البته به او نزد - و او را تهدید کرد و خواسته اش را نپذیرفت. عبدالله بن جعفر - برادرزاده و داماد حضرت؛ شوهر جناب زینب - خدمت حضرت آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! دستم تنگ است؛ مجبورم از وسایل زندگی ام بفروشم؛ چیزی به من کمک کن. حضرت قبول نکرد و فرمود: مگر به من بگویی عمویت برود دزدی کند و از مال مردم به تو بدهد. امیرالمؤمنین شاخص حکومت در یک جامعه ی پیشرفته، وسیع، متمدن و ثروتمند، مثل زمان ایشان نسبت به زمان پیغمبر را معین کرد. همه چیز پیش رفته بود. امیرالمؤمنین با رفتار خود خواست اثبات کند که در این وضعیت هم می شود همان اصول را زنده کرد. این، کار بزرگ امیرالمؤمنین است. اصل معنویت، اصل عدالت، اصل جهاد، اصل سازندگی مردم، اصل مدیریتهای شایسته و لایق و مؤمن - که زندگی امیرالمؤمنین پُر است از حوادث و قضایایی که شما مردم در طول سالهای متمادی از هر بخشی چیزهایی را به عنوان داستان و روایت و کلام امیرالمؤمنین می شنوید و شنیده اید - همه ی اینها نشان دهنده ی این حقیقت است؛ جمع بندی اش این است که امیرالمؤمنین می خواهد به دنیا نشان دهد که این اصول اسلامی در همه ی شرایط قابل پیاده شدن است. واقع قضیه هم همین است. چند روز قبل در جمعی گفتم اصول اسلامی شکل لباس امیرالمؤمنین نیست که اگر امیرالمؤمنین لنگ می بست یا پیراهن می پوشید، امروز لازم باشد ما هم همان کار را بکنیم؛ اصول اسلامی عبارت است از عدالت، توحید، انصاف با مردم، ارج نهادن به حقوق مردم، رسیدگی به حال ضعفا، ایستادگی در مقابل جبهه های ضداسلام و دین، پافشاری بر مبانی حق و اسلام و دفاع از حق و حقیقت. اینها در همه ی زمانها هم قابل پیاده شدن است. البته امروز وقتی ما این حرفها را می زنیم، در حقیقت از قله حرف می زنیم. چه کسی می تواند حتّی تصور کند که به امیرالمؤمنین شباهت پیدا کند؟ نه، هیچ کس شبیه امیرالمؤمنین نمی شود. امام سجاد که نوه ی امیرالمؤمنین بود و مقام عصمت داشت، وقتی به ایشان گفتند تو این قدر عبادت می کنی، فرمود عبادت ما کجا و عبادت علی کجا؟ یعنی امامِ عابد ِ سجاد می گوید من با علی قابل مقایسه نیستم. بین امام سجاد و بهترین عبّاد و زهّاد زمان ما هم هزاران فرسخ فاصله است. امیرالمؤمنین الگو و قله و جهت حرکت را نشان داد و شاخص را معین کرد؛ حالا به هرجا توانستیم برسیم. نظام اسلامی، نظام عدل و انصاف و رسیدگی به مردم و احترام به حقوق انسانها و مقابله ی با ظلم قوی به ضعیف است. مشکلات مهم بشر در طول تاریخ اینهاست. بشریت همیشه گرفتار این مشکلات بوده و هنوز هم گرفتار است. امروز شما ببینید، قلدرها و زورمندهای دنیا مدعی همه ی دنیا هستند. ملتها به خاطر همین زورگویی ها ضربه می خورند و زندگی هایشان سخت می شود. اسلام و منطق امیرالمؤمنین و منطق حکومت علوی مقابله ی با این چیزهاست؛ چه در داخل یک جامعه که زورمندی بخواهد ضعیفی را ببلعد، چه در سطح جهانی و بین المللی.
من در پایان این خطبه نکته یی را اضافه کنم و آن این که امیرالمؤمنین را مایه ی اختلاف بین شیعه و سنی و فرقه های اسلامی قرار ندهید. امیرالمؤمنین نقطه ی وحدت است، نه نقطه ی افتراق. برادران و خواهران ما در سرتاسر کشور به این حرف اطمینان کنند. اطلاعات ماها از حوادث خیلی زیاد است. من بعیان می بینم دستهای بسیار فعالی درکارند برای ایجاد اختلافات مذهبی؛ جنگ شیعه و سنی؛ نفرت مذاهب اسلامی از یکدیگر. کتاب نوشته می شود علیه شیعه، کتاب نوشته می شود علیه سنی. وقتی دنبال می کنیم، می بینیم پول هر دوی این کتابها از آن طرفِ مرزها و از یک جا آمده است. هر مذهبی عقاید و استدلال خود را دارد. در پشت میز استدلال و مباحثه، هرکس توانست غالب بشود، غالب بشود؛ اما فضای جامعه را نباید فضای جنگ و دعوا و منافرت قرار داد. امیرالمؤمنین محور وحدت است. همه ی دنیای اسلام در مقابل امیرالمؤمنین خاضع اند؛ شیعه و سنی ندارد. یک گروه کوچک به نام نواصب، دشمنان امیرالمؤمنین بودند. در طول تاریخ اسلام، هم در دوران اموی و هم دوران عباسی گروههایی دشمن امیرالمؤمنین بودند؛ اما عامه ی دنیای اسلام - چه سنی مذهب، چه شیعه مذهب - امیرالمؤمنین را تجلیل می کنند. شما ببینید ائمه ی فقهی اهل سنت درباره ی امیرالمؤمنین شعر مدح دارند. اشعار معروفی که گفته می شود، مال شافعی است. امام شافعی درباره ی امیرالمؤمنین اشعار مدح آمیز دارد. نه فقط درباره ی امیرالمؤمنین، بلکه درباره ی همه یا اغلب ائمه اینها خاضع اند. برای ما شیعیان، مقام و موقعیت این بزرگوارها شفاف و روشن و واضح است؛ اما نتوانستند برای خودشان این مسائل را روشن کنند. در مقام بحث و مجادله ی علمی و بحث علمی این چیزها قابل روشن شدن است. منطق ما خیلی قوی است؛ اما عده یی امروز در عراق، در نقاط مختلف دنیای اسلام و بخصوص در ایران سعی شان این است که دعوا بیندازند. ما می بینیم که قضیه از کجاها دارد آب می خورد.
امروز، روز شهادت امیرالمؤمنین است. من می خواهم یک جمله هم ذکر مصیبت کنم. «صلّی الله علیک یا امیرالمؤمنین». خوشابه حال کسانی که امروز در نجف و در کنار مرقد امیرالمؤمنین هستند و می توانند به آن قبر مطهر و پاک از نزدیک سلام کنند. ما هم از دور بار دیگر عرض می کنیم: «السّلام علیک یا امیرالمؤمنین، السّلام علیک یا امام المتقین، السّلام علیک یا سیّد الوصیین». بعد از آن که در سحر روز نوزدهم آن فاجعه ی کبری اتفاق افتاد، صدای هاتف غیبی همه جا را گرفت: «تهدمت والله ارکان الهدی». مردم کوفه و بتدریج بعضی شهرهای دیگری که آن روز ممکن بود به آنها خبر برسد، در حال اضطراب دایمی بودند. امیرالمؤمنین در کوفه خیلی محبوب بود؛ علی را دوست می داشتند. زن و مرد، کوچک و بزرگ، بخصوص بعضی اصحاب نزدیک امیرالمؤمنین خیلی مضطرب بودند. مثل دیروز عصری، روز قبل از شهادت آن بزرگوار، اطراف خانه ی امیرالمؤمنین جمع شده بودند. امام حسن مجتبی - طبق نقلی که شده است - دیدند مردم مضطربند و مشتاقند بیایند امیرالمؤمنین را عیادت کنند. فرمود: برادران و مؤمنان! حالِ امیرالمؤمنین مساعد نیست؛ نمی شود آن بزرگوار را ببینید؛ متفرق شوید و بروید. مردم را متفرق کردند و رفتند. اصبغ بن نباته می گوید: هر کاری کردم، دیدم طاقت این را که از کنار خانه ی امیرالمؤمنین بروم، ندارم؛ لذا من ماندم. اندکی گذشت، امام حسن بیرون از خانه آمدند و تا چشمشان به من افتاد، گفتند: اصبغ! مگر نشنیدی گفتم بروید؟ نمی شود ملاقات کرد. گفتم یابن رسول الله! من دیگر طاقت ندارم؛ قادر نیستم از این جا دور شوم. اگر بشود، من یک لحظه بیایم امیرالمؤمنین را ببینم. امام حسن داخل رفتند و آمدند و اجازه دادند. اصبغ می گوید داخل اتاق شدم، دیدم امیرالمؤمنین روی بستر بیماری افتاده و محل زخم را با پارچه ی زردی بسته اند؛ اما من نتوانستم بفهمم این پارچه زردتر است یا رنگِ روی امیرالمؤمنین! حضرت گاهی بیهوش می شدند، گاهی به هوش می آمدند. در یکی از دفعاتی که به هوش آمدند، دست اصبغ را گرفتند و حدیثی نقل کردند. «ارکان الهدی» که می گویند، این است. در لحظه ی آخر زندگی و با این حال خراب هم دست از هدایت برنمی دارد. حدیث مفصلی برای او گفتند و بعد بیهوش شدند. دیگر نه اصبغ بن نباته و نه هیچ کدام از اصحاب امیرالمؤمنین بعد از این روز دیگر علی را زیارت نکردند. علی در همین شب بیست ویکم به جوار رحمت الهی رفت و دنیایی را داغدار و تاریخی را سیاهپوش کرد.
پروردگارا! به محمد و آل محمد صلوات و رحمت و درودهای بی پایان خود را بر روح مطهر امیرالمومنین نثار بفرما؛ ما را از پیروان و شیعیان واقعی او قرار بده. پروردگارا! ملت اسلام، ملت ایران و همه ی ملتهای مسلمان را از شرّ اشرار و دشمنان حق و حقیقت و عدالت محفوظ بدار؛ ملت ایران را در همه ی میدانها پیروز کن؛ ارواح شهدای ما را با روح امیرالمؤمنین محشور بفرما؛ روح مطهر امام بزرگوار را با روح امیرالمؤمنین محشور بفرما.
بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد. الله الصمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفوا احد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین سیّما علی امیرالمؤمنین و صدیقة الطّاهرة سیّدة نساءالعالمین والحسن والحسین سیّدی شباب اهل الجنّة و علی بن الحسین و محمّدبن علی و جعفربن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّدبن علی و علی بن محمّد والحسن بن علی والخلف القائم الهادی المهدی حججک علی عبادک و امنائک فی بلادک و صلّ علی ائمة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین و استغفرالله لی و لکم.
در خطبه ی دوم، ان شاءالله اگر بشود، دو مطلب را کوتاه عرض کنم. بعد هم جملاتی خطاب به برادران عرب نوشته ام که آن را هم می خوانم.
آن دو مطلبی که عرض می کنم، یکی مربوط به جنجالهای مسأله ی هسته یی است، یکی درباره ی مسأله ی قدس؛ مسأله ی فلسطین و راهپیمایی که ان شاءالله جمعه ی آینده ملت ایران و ملتهای دیگر با صلابت و قدرت آن را انجام خواهند داد.
در واقع این جنجالی که مخالفان در دنیا راجع به جنجال هسته یی راه انداختند، یک حرف بی منطق است و انگیزه ی امریکا را می شود فهمید؛ روشن است. دیگرانی هم که در این میدان یقه چاک می کنند، بعضی زیر نفوذ امریکایند، بعضی هم دچار توهمند؛ ولی انگیزه ی امریکا و کسانی که دشمن ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی اند، روشن است. انگیزه ی دشمنان چیست؟ من در یک جمله ی کوتاه عرض کنم: هر چیزی که بتواند یک ملت را به استقلال و به اقتدار ملی و خودجوش و درون زا برساند، آن چیز مبغوض مراکز قدرتی است در دنیا که همه ی دنیا را برای خودشان می خواهند؛ نظام سلطه این طور است.
در نظام سلطه، مراکز سلطه ی جهانی به همه ی دنیا به چشم طعمه نگاه می کنند؛ همه چیز باید در اختیار آنها قرار بگیرد: منابع مالی دنیا، منابع ثروت دنیا، بازارها و قدرتِ کار دنیا؛ نظام سلطه اصلاً پایه اش این است. نظام سلطه در واقع زنجیره یی از دولتها و قدرتهایند؛ اما پشت سر این دولتها، کمپانی ها، مراکز اقتصادی و مراکز مالی هستند؛ تعیین کننده ی سیاستها امروز در نهایت آنها هستند. فرض بفرمایید آن کمپانی هایی که هیأت حاکمه ی کنونی امریکا دنباله رو و تابع آنهایند، اگر بخواهند در خاورمیانه دست و پایی باز کنند؛ ثروت جدیدی پیدا کنند یا احتمالاً از ورشکستگی های خودشان جلوگیری کنند، یا بر منابع نفتی در منطقه ی خاورمیانه دسترسی پیدا کنند، یا از منافع سرمایه دارهای صهیونیسم و دولت صهیونیستی حمایت کنند و به خاطر همه ی اینها احتیاج به حضور قوی در خاورمیانه داشته باشند، چه کار می کنند، جنگ عراق را طراحی می کنند. طراحی یک جنگ؛ طراحی یک حضور نظامی با این همه خسارت. وقتی که سلسله وار دنبال می کنید، می رسد به مطامع و اغراض آمیخته ی اقتصادی و سیاسی قدرتهایی که پشت پرده ی سیاستهای مقتدر دنیا تلاش و فعالیت می کنند.
با این محاسبه، هر کشوری هرگونه حرکتی بکند که به استقلال ملی و به رشد و توسعه ی درون زای آن کشور کمک بکند، از نظر آنها مبغوض است. آنها صنعت را حاضرند بدهند؛ اما صنعت وابسته را؛ هواپیما را حاضرند بدهند؛ اما به آن کشوری که قطعات یدکی را حتی باز هم نکند که ببیند چیست؛ مهندس ِ خوشان آن قطعه را ببندد و قطعه ی خراب را به مراکز اصلی ببرد؛ همان طور که در زمان رژیم طاغوت در ایران معمول بود. انرژی هسته یی، البته به معنای نیروگاه هسته یی - نه آن کارخانه های مولد - را حاضرند به رژیمی مثل رژیم وابسته ی طاغوتی پهلوی بدهند؛ چون آن رژیم در مشت خودشان است و برای خودشان است؛ اما نوبت به جمهوری اسلامی که می رسد، حاضر نیستند این کار را بکنند؛ اما وقتی جمهوری اسلامی که اگر آنها حاضر نشدند سوخت به او بدهند، می رود با جوانان، مهندسان، دکترها و تحصیل کرده هایش شب و روز کار می کند و با یک مدیریت خوب، خودش فناوری تولید سوخت را کسب می کند و به دست می آورد، برایشان تلخ است؛ برایشان مطلوب نیست؛ لذا با آن مقابله می کنند.
ملاحظه کنید! نظام جمهوری اسلامی به وجود آمد؛ قدرتهای مسلط دنیا در آن روز می فهمیدند که نظام جمهوری اسلامی برای مقاصد قدرت طلبانه ی آنها یک تهدید است؛ این را درک می کردند، لذا از اول با او مخالفت کردند؛ اما این تهدید به خاطر خودِ کشور ایران نبود، بلکه به خاطر این بود که جمهوری اسلامی حرف نو و حرف تازه یی است؛ در دنیای اسلام و در عرصه ی سیاست بین الملل، حرف و ایده های نُوِ جمهوری اسلامی، جزو ایده های جذاب است و خیلی از مبانی آنها را متزلزل می کند. آنها این مسائل را می دانستند؛ لیکن به خودشان تسلا می دادند که جمهوری اسلامی قادر بر ماندن نیست؛ چون در دنیایی که علم و فناوری حرف اول را می زند و ثروت هم از راه علم و فناوری به دست می آید، وقتی کشوری از لحاظ علمی و فناوری توانایی نداشت و محاصره هم شد؛ نگذاشتند به آن برسد، به خودی خود خواهد خشکید؛ مثل درختی و نهالی که به آن آب و هوا ندهی؛ بتدریج می خشکد و احتیاجی نیست که آن را قطع کنید؛ خودش از بین می رود. آنها درباره جمهوری اسلامی این طور خیال می کردند؛ لذا در اوایل انقلاب می گفتند تا دو ماه دیگر، گاهی می گفتند تا یک سال دیگر و گاهی می گفتند تا پنج سال دیگر، جمهوری اسلامی رفتنی و نابودشدنی است! مرتب به خودشان وعده می دادند. آنها هم محاصره ی اقتصادی کردند، هم محاصره ی علمی کردند، هم محاصره ی فناوری و تکنولوژیک کردند، هم جنگ را تحمیل کردند، هم از طرف مقابل ما در جنگ، هرچه توانستند حمایت کردند و کمکش کردند که بلکه بتوانند این مشکلات را آوار کنند روی سر جمهوری اسلامی و آن را از بین ببرند؛ اما حالا می بینند که بعد از بیست وپنج سال، جمهوری اسلامی از زیر آوارها قد کشیده و بیرون آمده؛ روی پای خودش ایستاده و به خود متکی و امیدوار است و به آینده خوش بین و در زمینه ی علمی و فناوری هم پیشرفت کرده است؛ اینها واقعیاتی است؛ این واقعیات را آنها می فهمند و می دانند که در بعضی از زمینه های بسیار مهم و حساس، رتبه های اول را در دنیا به دست آورده است.
الان دهها کشور از سوخت هسته یی استفاده می کنند؛ اما کشورهایی که سوخت هسته یی را می توانند تولید بکنند - که امروز در جریان همین مسأله، این جنجال هسته یی ایران را راه انداختند - خیلی معدودند؛ شاید حدود ده کشورند، که یکی از آنها ایران است.
همین مسأله ی سلولهای بنیادی - که من چند بار تا حالا آن را مطرح کرده ام - که جوانهای مؤمن، متعبد و انقلابی ما در آزمایشگاههای خودشان توانسته اند سلولهای بنیادی را تولید، تکثیر و منجمد کنند و به کار ببرند؛ قلب درست کنند؛ به قلب تزریق کنند؛ به مغز استخوان تزریق کنند، جزو کارهای پیچیده و پیشرفته و مهم دنیاست که وقتی در حدود هفت، هشت ماه قبل سمیناری تشکیل شد و دانشمندان جهانی آمدند و از نزدیک این مسائل را دیدند، باورشان نمی آمد؛ حیرت کردند و اعتراف کردند که کار بسیار بزرگی انجام گرفته؛ تلویزیون اعترافهای آنها را پخش کرد. در این کار ایران جزو ده کشور اول دنیاست؛ ما پیش رفته ایم.
در همین قضایای کارهای زیربنایی، باید بگویم از اولی که سدسازی به این کشور وارد شد تا وقتی که طاغوت از این کشور ازاله شد،ده، دوازده سد، آن هم به دست خارجیها، ساخته شده بود که بعضی از آنها اشکالات فنی فراوان داشت؛ اما در دوران انقلاب بیش از هفتاد سد طراحی شده که بسیاری از اینها ساخته شده و دهها سد هم الان از انواع و اقسامِ بزرگ و کوچک، بتونی و خاکی در حال ساخته شدن است که به طور مرتب ساخته و آبگیری می شود. در این حد انبوه سازی سد، آن هم با فناوری بومی و صددرصد به دست متخصصان بومی - آن طور که به من گزارش کردند - باعث شده که ما یکی از پنج، شش کشوری باشیم که می تواند با این کیفیت سدهای بزرگ را، آن هم با این حجم انبوه، به وجود بیاورد و بسازد.
در زمینه ی صنایع نظامی، در زمینه ی صنایع گوناگون، در زمینه ی تولید کارهای زیربنایی، در زمینه ی تولید فرهنگ، از این قبیل فراوان است. علی رغم این که در داخل موریانه هایی را می خواهند به پایه های مستحکم بنای فرهنگی ما بیندازند که عملاً هم کارهای زشتی را در زمینه ی فرهنگی انجام می دهند - این گفته شده باشد؛ معلوم باشد - امروز فرهنگ اصیل و فلسفه ی اسلامی و دانشهای فرهنگی اسلامی در سطح دنیا بمرور در حال پیشرفت است؛ چشمهایی را خیره کرده. امروز فلسفه ی صدرایی ما چشمهایی را در دنیا به خودش خیره کرده؛ آنها اظهار اعجاب می کنند؛ تحسین می کنند.
می بینند که جمهوری اسلامی از زیر این آوارها سربلند کرده و آن چه که توقع داشتند تا در زیر این آوارها خفه اش کنند، حالا با سینه ی سپر، با یک ملت زنده و با این همه جوان ایستاده و تهدیدها را به چیزی نمی گیرد. دشمن از این جهت عصبانی است، بنابراین تهمت می زنند که می خواهند سلاح اتمی درست کنند! نه، ما به فکر سلاح اتمی نیستیم. من بارها گفته ام سلاح اتمی ما این ملتند؛ سلاح اتمی ما این جوانهایند. ما سلاح اتمی نمی خواهیم. آن نظامی که این همه جوان مؤمن و این ملت یکپارچه را دارد، احتیاج به سلاح اتمی ندارد. سلاح اتمی، تولیدش، نگه داشتنش و به کار بردنش، هر کدامی یک اشکالی دارد؛ ما نظر شرعی خودمان را هم گفته ایم؛ روشن است و همه می دانند. دعوا سر این نیست؛ بی خود می گویند؛ خودشان هم می دانند. از این که جمهوری اسلامی این پیشرفت را پیدا کرده، ناراضی اند؛ مسأله این است.
ملت ایران! البته شما این موضوع را می دانید، باز هم بدانید که دشمن از یک چیزهایی عصبانی می شود؛ ما باید حواسمان باشد. دشمن از وحدت ملی ما ناراضی است؛ می خواهد این وحدت ملی را از بین ببرد. دشمن از این که در سطوح بالای کشور، مسؤولان کشور در مسائل اساسی یک نظر و یک عقیده داشته باشند، بشدت ناراحت است. آن وقتی که می بینند رئیس جمهور، رئیس مجلس، رئیس قوه ی قضائیه و مسؤولان گوناگون درباره ی فلان مسأله یک جور حرف می زنند، اینها می خواهند یقه ی خودشان را پاره کنند؛ ناراحتند؛ می خواهند اختلاف بیندازند. در این یکی دو سال اخیر شنیدید که شعار حاکمیت دوگانه داده شد! عده یی بی عقل هم در داخل همان حرفهای آنها را تکرار و نشخوار کردند. حرف مال آنهاست. حاکمیت دوگانه یعنی در مسائل اساسی و اصولی کشور، رؤسای کشور با هم دعوا داشته باشند؛ این معنای حاکمیت دوگانه است. حاکمیت دوگانه چیز نامطلوب و مضر و سمّ مهلک است؛ اما بعضی ها این را شعار دادند! این مالِ آنهاست. پیداست که مسؤولان کشور هیچ وقت در همه ی مسائل گوناگون و سلائق و سیاستهای مختلف، یک جور فکر نمی کنند؛ این که معلوم است؛ ممکن نیست که یک فکر و یک عقیده در همه ی زمینه ها مسلط بر همه ی ارکان کشور باشد؛ اما آن چه که آنها می خواهند، این نیست؛ آن چه که آنها می خواهند، اختلاف در مسائل اساسی کشور است؛ از نبودِ این ناراحت می شوند. از این که مدیریتهای مؤمن، فعال، علاقه مند و پرنشاط وارد میدان مدیریتهای کلان کشور بشوند و امور را با قدرت تمام به همان راهی که اصول اسلامی و منافع و مصالح ملی ایجاب می کند پیش ببرند، ناراحتند؛ از این که مردم پشتیبان حکومت باشند، ناراحتند؛ از این که جوانهای ما روح جهادگر داشته باشند، ناراحتند؛ از این که جوانهای ما مؤمن باشند، ناراحتند؛ از این که جوانهای ما در مراسم مذهبی شرکت کنند، ناراحتند. در همین شبها و در مراسمی که در این شبهای احیا هست، جوانها از طیفهای مختلف در این مراسم شرکت می کنند، اشک می ریزند، دلها را نرم و به هم نزدیک می کنند. اگر اینها را نشان بدهند، دشمنان ملت ایران تمام دلشان پر از غم می شود. بحمدالله ملت ایران حواسش جمع است. هشیار هستید؛ اما هشیار و متوجه باشید. آنها دلشان می خواهد التهاب سیاسی در این کشور باشد؛ آنها می خواهند آرامش و استقرار سیاسی در این کشور نباشد؛ آنها می خواهند دایم همه یقه ی هم را بگیرند؛ این علیه آن حرف بزند، آن علیه این حرف بزند. در محیط دانشگاه، در محیط بازار، در محیط سیاست، در محیط اداره، در محیط کارگری، می خواهند دایم التهاب و دعوا باشد؛ آنها این را می خواهند و برای این کار همه ی تلاش خودشان را هم می کنند. ملت مواظب باشند؛ جوانها مواظب باشند؛ قشرهای مختلف مواظب باشند؛ ما بحمدالله پیش می رویم.
مسأله ی دوم، مسأله ی فلسطین است. این راهپیمایی که شما ان شاءالله در هفته ی آینده می کنید، بسیار مطلب مهمی است؛ این را دستِ کم نباید بگیرید. در قضیه ی فلسطین سه نکته ی برجسته است که من در عبارات عربی هم که خواهم خواند، به این سه نکته اشاره کرده ام. این سه نکته ی برجسته در یاد تاریخ می ماند:
نکته ی اول ظلم و جنایت کم نظیری است که امروز صهیونیست ها نسبت به مردم فلسطین مرتکب می شوند؛ این اصلاً در تاریخ ماندنی است. یک جوانی بعد از آن که این همه زجر کشیده و مصیبت دیده، جان خودش را قربان می کند، تا ضربه یی به غاصب خانه ی خودش بزند؛ خودش هم به شهادت می رسد. آنها می آیند خانه ی آن جوان و خانه ی پدر و مادرش را ویران می کنند و خانواده ی او را به شکنجه و اذیت و آزار می کشند؛ با تانک وارد اردوگاهها و شهرها می شوند؛ به خانه ها حمله می کنند و خانه ها و مزارع را ویران می کنند و آدم می کشند. امروز کشته شدنِ جوان، کودک، پیرمرد و پیرزن فلسطینی و غیرمسلح فلسطینی یک کار روزمره شده؛ این چیز عجیبی است؛ این حادثه یی است که واقعاً تاریخی است؛ این در تاریخ خواهد ماند.
نکته ی دومی که در تاریخ می ماند، صبر و استقامت افسانه یی ملت فلسطین است. یک ملت محاصره شده، تنها، اطرافش همه دشمن؛ اما این طور ایستاده. با گرسنگی می سازند، با غم فرزندان و داغ جوانهایشان می سازند، با ویرانی خانه ها و با خرابی مزارعشان می سازند، با بیکاری می سازند. الان چند میلیون فلسطینی - همه ی اینها که جزو احزاب و گروهها نیستند - که یک ملتند؛ زن، مرد، کوچک، بزرگ و پیر با قدرتِ تمام ایستاده اند. آفرین! آفرین! عجب ملت مقاومی هستند! این هم در تاریخ می ماند؛ این نکته در این قضیه درخشنده است و چشمها را در تاریخ به خودش جلب خواهد کرد.
نکته ی سوم، سکوت مجامع بین المللی و دولتهاست! این آقایان اروپایی ها که این قدر عاشق حقوق بشرند؛ این قدر دلشان برای حقوق بشر سوخته، در مقابل چشم آنها این حوادث انجام می گیرد؛ اما در بسیاری از موارد سکوت می کنند؛ در بسیاری از موارد طرف ظالم را کمک می کنند! شگفت آور است واقعاً! حالا امریکا که هیچ، امریکا که خودش شریک جرم است؛ دولتهای امریکایی دستشان تا مرفق در خون فلسطینی ها فرورفته. اگر بنا باشد دادگاهی درباره ی فلسطینی ها حکم بکند، متهم آن دادگاه فقط شارون و صهیونیست ها نیستند، بلکه متهم آنها امریکا و همین بوش و دارودسته ی بوش و حکومتهای امریکا هم هستند؛ اینها هم در همان ردیف اول اتهامند؛ اما آنها که هیچ، مسأله، مسأله ی مجامع جهانی است؛ مسأله ی سازمان ملل است؛ مسأله ی دولتهای اروپایی است که این قدر دم از حقوق بشر می زنند؛ ولی حقوق بشر را واقعاً نمی شناسند و اصلاً احترامی برایش قایل نیستند. و البته این مسأله، مسأله ی دولتهای دیگر هم است؛ دولتهای مسلمان. سکوت اینها واقعاً تعجب آور است.
حالا در این قضیه ی با این سه نقطه ی اساسی و حساس، ملتها چه کار می توانند بکنند؟ می توانند روز قدس به خیابانها بیایند و شعار بدهند؛ مشتهایشان را گره کنند و به آن ملت مبارزِ مجاهدِ پراستقامت نشان بدهند که ما طرفدار شما هستیم؛ اگرچه دولتهای ما نمی گذارند یا نمی توانند به شما کمکی بکنند، بدانید دلهای ما با شماست؛ این آنها را دلگرم خواهد کرد؛ کمک بزرگی است.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
والعصر. انّ الانسان لفی خسر. الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته |
1,203 | 1383/08/10 | بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3257 | null |
1,204 | 1383/08/06 | بیانات در دیدار کارگزاران نظام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3256 | null |
1,205 | 1383/07/25 | بیانات در دیدار جمعی از قاریان قرآن | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3255 |
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
خدا را سپاسگزاریم که توفیق عنایت کرد تا بار دیگر در این محفل نورانی قرآنی با حضور قرای جوان و پُراستعدادمان شرکت کنیم.
امسال و بعضی سالهای دیگر، بحمداللَّه ماه رمضان را با این جلسه ی قرآنی بسیار خوب و برجسته افتتاح کردیم. برجستگی این جلسه به خاطر این است که این جوانهایی که در این جا تلاوت قرآن می کنند، استعدادهای بسیار درخشانی هستند که یقیناً اگر وسایل و امکانات پرورش این استعدادها به طور کامل فراهم شود و آن بالندگی لازم را پیدا کنند، کشور ما قله ی تلاوت قرآنی در دنیای اسلام خواهد شد. صداها خوب، فراگیری ها خوب، آمادگی ها خوب - و این نعمت بزرگی است - منتها قدری بیشتر باید زمینه ی رشد و بالندگی این جوانها پیدا شود.
بارها عرض کرده ایم که تلاوت قرآن به شکل ممتاز و با صدای خوش و با آهنگ درست و خوب، مشوق گرایش عمومی به قرآن با دلها و جانها و فکرهاست. این تفنن نیست؛ این یک کار زاید و تشریفاتی نیست. اگر درست بفهمیم چه کار داریم می کنیم، این یک حرکت منطقی و قدم استواری است در راه همه گیر شدن فهم و معرفت قرآن. این مطلب را برای این عرض کردیم که شما قرآنیان عزیز - که غالب این جمعیتی که این جا هستید یا همه، جزو علاقه مندان به قرآن یا تلاوت کنندگان به آهنگهای قرآنی هستید و از این جهت، مخاطب شمایید - این کار را هرچه می توانید پیش ببرید و پایه های محکمی را برای آن فراهم بکنید. البته تلاوتهایی که امروز گوش کردم، متوجه شدم که امسال از سال گذشته بهتر شده است؛ این نشان دهنده ی این است که ما رو به رشد هستیم. خیلی از تلاوتهای همین جوانهای خودمان که بعضی از آنها حالا در این جا خواندند، تلاوتهایی است که از خیلی از تلاوتهایی که گاهی در رادیو پخش می شود و بنده گاهی گوش می کنم، بهتر است؛ این نشان دهنده ی این است که ما به سمت جلو حرکت می کنیم. البته این کار هم مثل همه ی کارهای دیگر شرایطی دارد؛ بایستی آن نکات لازم را از اساتیدش فراگرفت:
هرکه چیزی یاد گیرد
باید از استاد گیرد
خودرُو بار آمدن، اتلاف منابع و اتلاف استعدادها را به دنبال دارد؛ وقتی انسان خودرُو بیاید بالا، استفاده ی بهینه از استعدادش نمی شود؛ بایستی همه ی جهات، هم درست خوانی متن - که الحمدللَّه تجوید خیلی خوب شده و این جوانها تجویدشان خیلی خوب است. بعضی از دقتهایی که ماها در تجوید می کنیم، من گاهی دیده ام این خواننده های درجه ی دو مصری که می آیند این جا، غالباً بعضی از این موارد را آنها رعایت و مراعات نمی کنند - هم صداها، که صداهای بسیار خوبی در بین جماعت ماست، رعایت شود.
یک اشکال بزرگ در تلاوتهای ما - که حالا بحمداللَّه دارد اصلاح می شود - عدم توجه قاری و تلاوت کننده به مضمون آیه یی است که می خواند. وقتی شما با مضمون آیه کاملاً آشنا بودید، خود شما در هنگام خواندن تحت تأثیر قرار می گیرید و نفس این تحت تأثیر قرارگرفتن شما، هم در لحن و هم در صدا و هم در نغمه و هم حتّی در حرکات ظاهری شما اثر می گذارد و روی مخاطب و جلسه هم تأثیر می گذارد. نظیر این موضوع را در خواننده های شعر فارسی و مداحهایی که خوش صدا هستند و در بعضی از جلسات می خوانند، دیده اید؛ شعر خوبی که می خواند، خودش تحت تأثیر صدای خودش قرار می گیرد و لحن او تحت تأثیر این خودْتأثیری قرار می گیرد و نافذتر و شیرین تر و دلنشین تر می شود؛ عیناً در قرآن خواندن هم همین طور است. بعضی از خواننده های مصری هم که این جهت را بیشتر رعایت می کنند، لحنشان دلپذیرتر و دلنشین تر است. این یک نکته است که باید مورد توجه قرار بگیرد و این، در وقف و ابتدا و مسائلی از این قبیل هم تأثیر می گذارد.
این را به شماها که همه اهل فن تلاوتید، عرض بکنیم که یکی از محسنات جلسه ی امسال این بود که اصرار به بلندخوانی و نفس عمیق نشان دادن نبود؛ این خیلی خوب است. قرا اصلاً اصرار نداشته باشند که نشان دهند نفس شان زیاد است؛ نه، این نفس بلند برای آن جایی لازم است که اگر آیه را قطع کنید، معنا خراب می شود؛ آن جاست که نفس بلند خوب است؛ نفسی که به آن بلندی نیست، این جا کم می آورد. البته آن هم راه جبران دارد؛ می بینید که در بین قرای مصری بعضی ها درجه ی یک هستند، ولی نفسهایشان کوتاه است؛ مثل عبدالفتاح یا بعضی دیگر؛ این عیب اساسی محسوب نمی شود و قابل جبران است؛ یعنی آن استادِ فن بلد است که اگر نفسش کوتاه آمد، دنباله ی آیه را چه طور بخواند که انگار قطع نشده؛ قشنگ می خوانند؛ خیلی از این قرای قدیمی البته این طورند؛ اما این جدیدی ها که حالا هستند و ایران هم زیاد می آیند، اغلبشان مبتلا به همین مرضند؛ مرضِ نفسگیری و بلندخوانی؛ گاهی خودش بال بال می زند؛ اما قطع نمی کند! این هیچ حُسنی محسوب نمی شود؛ فقط حُسنش همان جایی است که انسان احتیاج دارد به نفس بلند و اگر نفسش کوتاه باشد، کم خواهد آورد؛ خراب می کند، که آن هم یک زینتی است؛ خوب است؛ اما در غیر آن هیچ لازم نیست. ببینید کجا بایستی آیه را کوتاه کرد؛ کجا باید وقف کرد؛ کجا بایست با وقف، معنایی را نشان داد یا با تکرار، معنایی را نشان داد و گاهی با یک کلمه، یک معنایی را رساند؛ اینها را باید رعایت بکنید.
یکی از مسائل تلاوت ما، مسأله ی موسیقی تلاوت و این نغمه های صحیح تلاوت است، که اینها را بایست صحیح خواند. دیگر حالا مجال صحبت در این زمینه نیست؛ این هم بسیار مهم است. اینها هم یک روش و شیوه یی دارد که البته من حالا می بینم خیلی بهتر شده و سابقها این طور نبود. نغمه ها و آهنگهای قرآنی را بایستی فراگرفت. البته خیلی اش هم ذوقی است؛ این را هم عرض بکنیم؛ یعنی اگر کسی دارای ذوق هنری باشد، بدون این که بخواهد یاد بگیرد و نُت بخواند، خودش می فهمد که چه کار بایستی بکند؛ طبیعتِ ذوق قاری، او را می کشاند به یک آهنگ صحیح. هرچه بتوانید کمتر در این زمینه ها از این و آن تقلید بکنید، بهتر است.
امروز از دعای آقای موسوی هم محروم شدیم.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد همه ی ما را با قرآن زنده بدار و با قرآن محشور کن؛ ما را ممتاز و مفتخر به فهم معارف بلند قرآنی بفرما؛ ما را از قرآن هرگز جدا مفرما؛ ما را مشمول ادعیه ی زاکیه ی حضرت بقیةاللَّه قرار بده.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,206 | 1383/07/22 | بیانات در مراسم مشترک دانشجویان دانشگاههای افسری ارتش | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3254 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
فارغالتحصیلی را به همهی شما جوانان عزیز، به خانواده هایتان و به ارتش جمهوری اسلامی ایران تبریک عرض می کنم. از استادان، مدیران و فرماندهان هم که این امکان را فراهم کرده اند، صمیمانه تشکر می کنم. همه ساله در مراسم فارغ التحصیلی افسران جوان اصرار دارم شرکت کنم؛ این به خاطر بزرگداشت جایگاه علم و شجاعت و نظامیگرىِ مؤمنانه است که جمعی از بهترین جوانان ما در این مراکز علمی و تحقیقی آن را فرا می گیرند و پایه یی برای تلاش و مجاهدت سالهای طولانىِ خود قرار می دهند. از میان شما جوانهاست که در آینده سرداران بزرگ، نوابغ جنگی و کسانی که می توانند در موقعیتهای حساس و خطرناک یک کشور را نجات دهند، بر می خیزند.
بسا باشد که مردی آسمانی
به جانی سرفرازد لشکری را
نهد جان در یکی تیر و رساند
به اوج نیکنامی کشوری را
چهره هایی که می توانند ملت و کشور و ایمان و ارزشهای خود را در برابر هجوم بیگانگان نجات دهند، در میان همین جوانها تکوّن می یابند و رشد می کنند و می بالند. نظامیگری در عرف فرهنگ مادی، با نظامیگری در فرهنگ اسلامی متفاوت است. در فرهنگ مادی، نظامیگری یعنی بی رحمی، خشونت و اطاعتِ بی چون و چرا و بدون آگاهی و معرفت. در فرهنگ مادی، نظامی مثل سلاح خود، یک موجود جامد، بی جان و بی انعطاف است؛ ابزاری است در دست صاحبان ثروت و قدرت ؛ اما در اسلام، نظامیگری بکلی مفهوم متفاوتی دارد.
نظامی در فرهنگ اسلامی، انسانی است که با معرفت و آگاهی از برترین ارزشها دفاع جانانه می کند. این دفاع به معنای به میدان آوردن ِ جان و هستی و سلامت خود و به معنای فداکاری است؛ و آن چیزی که این دفاع به خاطر آن انجام می گیرد، والاترین ارزشهای انسانی و الهی است. استقلال و سربلندی و افتخار و هویت و شخصیت ذاتی و دینی و ارزشهای مورد اعتماد یک ملت، مورد دفاع قرار می گیرد. برای اینهاست که یک نظامی با جان و هستی خود وارد میدان می شود. لذا این نظامی در عرف اسلامی «مجاهد» است. جهاد یعنی تلاش و کوشش در راه ارزشهای والا؛ و برای همین است که «انّ الجهاد باب من ابواب الجنّة»؛ جهاد دری از درهای بهشت است.
امروز به مظاهر نظامیگرىِ مادی در دنیا نگاه کنید. علاوه بر نیروهای رسمی امریکا و انگلیس، امروز در عراق ده ها هزار مزدور فقط برای پول در میدان جنگ حاضر شده اند و لباس نظامیگری پوشیده اند. برای آنها بچه و پیرمرد و زن و بی دفاع و حریم خانه ی مردم و هیچ چیز معتبر و محترم نیست؛ همه چیز را از دم تیغ می گذرانند؛ این معنای نظامیگری در منطق مادی است. جانی هم که در این راه تلف می شود، مثل جان حیوانی که بمیرد و در مزبله بیفتد، هدر رفته است! هیچ افتخار و درخششی دنبال چنین جانی نیست. اما آن انسانی که در راه دفاع از ملت و کشور و عدالت و حقیقت و ایستادگی در مقابل تجاوز و زورگویی و دست اندازىِ مراکز قدرت جهانی وارد میدان می شود، برای ارزش می جنگد. اگر هیچ کس هم او را نشناسد و گمنام بمیرد و گمنام بماند، در ملکوت آسمانها فرشتگان الهی او را با سرِ انگشت به هم نشان می دهند؛ او نمی میرد: «و لا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل الله امواتا»؛ اینها را مرده مپندارید؛ اینها زندگان جاوید و منبع الهامند.
وقتی این روحیه در ارتشی به وجود آمد، این ارتش غیرقابل تسخیر می شود. شما ببینید یک عده جوان با سلاح ایمان و بدون برخورداری از تجهیزات پیچیده و پیشرفته در لبنان کاری را انجام دادند که لشکرهای مجهز عربی نتوانسته بودند آن را انجام دهند؛ یعنی بر ارتشِ تا دندان مسلحِ به ابزارهای پیچیده ی اسرائیل فائق آمدند و این ننگ را بر پیشانی آنان نوشتند. اینها نه اتم داشتند، نه تانکهای پیشرفته داشتند، نه هواپیماهای فوق مدرن داشتند؛ با سلاح ایمان، با اعتمادِ به نفس و با تکیه به قدرت فائقه ی الهی، از اسلحه ی ابتدایىِ خودشان همان استفاده یی را کردند که یک لشکر مجهزِ به سلاح مدرن نمی توانست در مقابل آنها تاب مقاومت بیاورد. راز پیروزی مؤمنان در طول تاریخ اسلام این بوده. ایمان به تنهایی کافی نیست؛ ایمان با عمل صالح لازم است. عمل صالح در هر جا و هر میدانی یک معنا پیدا می کند. وقتی یک ملت مورد تهدید قرار می گیرد، عمل صالح این است که انسانهایی در مقابل تهدید دشمنانِ متجاوز سینه سپر کنند؛ امکانات خودشان را متمرکز کنند؛ از همه ی نیرو و استعدادِ خودشان بهره بگیرند؛ علم و عمل و ابتکار و شجاعت را با هم بیامیزند و در مقابل دشمن زورگو و متجاوز بایستند و مقاومت کنند. وقتی ایمان با عمل صالح همراه شد، انسان از خسران نجات پیدا می کند؛ آن وقت ملتها پیروز می شوند.
چیزی که ایران اسلامی کارخانه ی منحصر به فرد آن را در درون خود داشته است، ایمان است. دشمنان ما هم از این کارخانه می ترسند و از این تولید واهمه دارند؛ بقیه ی حرفها دروغ و بهانه و تزویر است. شما جوانان مؤمن، روزی که دانش و ایمان و شجاعت و ابتکار و نواندیشی و اغتنام فرصت را با هم بیامیزید و در میدان علم و عمل آن را به کار بگیرید، برترین فرآورده های این کارخانه اید. اگر می بینید جمهوری اسلامی که حرکت نظام سلطه را در همه ی مدارهای آن با مشکل مواجه کرده و نظام سلطه ی جهانی را به چالش طلبیده، بیست و پنج سال است که علی رغم همه دشمنی ها و کارشکنی ها، بیش از پیش زنده و سرپا و ریشه دار و مقتدرتر است، راز آن در همین تولید علم و ایمان است. علم و ایمان را در خودتان تقویت کنید. شما جوانهای برگزیده یی هستید که در برهه ی حساسی از تاریخ این کشور واقع شده اید؛ این هم اقبال شماست. ممکن بود من و شما در دورانی زندگی کنیم که مجال هیچ کار و تلاشی در آن نبود.
یک روزی بر این مملکت استبداد سیاه حاکم بود؛ روز بدتری همان استبداد سیاه در خدمت دشمنان این کشور و بیگانگان قرار گرفت ؛ بنابراین دوران تلخی بر این کشور سپری شد. آن روز در کسوت نظامی، کمتر کسی ممکن نبود بتواند ادای تکلیف کند. آن روز نظامىِ ایرانی در نیروی هوایی، در نیروی دریایی، در نیروی زمینی و در مراکز برجسته و بالای نظامی به وسیله ی دشمنان و بیگانگان تحقیر می شد. دون پایگان ارتش بیگانه بر بلندپایگان ارتش این کشور فرمان می راندند ؛ تحکم می فروختند؛ تحقیر می کردند؛ هم می بردند و می خوردند، هم اهانت می کردند و به ذلت می کشاندند! زندگی در چنان شرایطی، برای انسانهای غیور خیلی دشوار است. انسانهای غیوری که آن روز نتوانستند طاقت بیاورند، از ارتش کناره گرفتند. امروز، روزی است که شما می دانید و احساس می کنید و به چشم ِ خودتان می بینید که کشور و ملت شما با همه ی کارشکنی های دشمنان، راه را بر روی نفوذ و سلطه ی بیگانگان بکلی مسدود کرده است. ما اجازه ندادیم و به اذن الهی اجازه نخواهیم داد که پنجه ی خونین و زشت سلطه ی دشمن بار دیگر بر این مملکت مسلط شود. ما در مقابل دشمن ایستاده ایم؛ به خدای خودمان توکل کرده ایم؛ به خودمان اعتماد داریم؛ به ملتمان ایمان و باور داریم؛ عظمت این ملت را می ستاییم؛ به نیروی جوانان بالنده مان افتخار می کنیم و می دانیم که این جوانان، این ملت بزرگ و این زن و مرد غیور و مؤمن در این کشور، در همه ی شرایط، راه را بر سلطه ی دشمن می بندند و دشمن را بار دیگر و برای چندمین بار ناکام می گذارند.
نظامیگری در یک چنین نظامی، مایه ی افتخار است و به نظامیگرىِ خود ببالید و افتخار کنید. به لفظ اکتفا نکنید؛ در عمل، نظامىِ مؤمن -یعنی مجاهد فی سبیل الله- باشید. شرط مجاهد، آماده بودن است. با دانش و فن و تجربه و پیشرفتهایی که ذهن بشر در همه ی اقطار عالم به آن دست یافته است، خود را آشنا و مجهز کنید و به دیگران نیز بیاموزید؛ ذهنهایتان را پیچیده کنید و از تجربه های دوران دفاع مقدس حداکثرِ استفاده را بکنید. در آن روز، همین نیروی هوایی و همین ارتش و سپاه و بسیج، با امکانات کم، با محاصره ی اقتصادی و با تحریم عمومی توانستند در مقابل جبهه یی بایستند که اگر چه صفوف مقدمش نظامیان بعثی صدام بودند؛ اما صفوف مؤخر آن، همه ی قدرتهای نظامىِ شرق و غرب بودند و پشتیبانی فنی و علمی و اطلاعاتی و سازماندهی و مدیریتی از سوی آنها انجام می گرفت. در مقابل چنین جبهه ی وسیعی، ما توانستیم به همت جوانهایمان، به همت بسیجمان، سپاهمان، ارتش مان، خلبانان و فنی های شجاع مان و عناصر کارآمد رسته های مختلف نیروهای مسلحمان بر دشمن پیروز شویم. از این تجربه درس بگیرید و با آن آشنا شوید. حضورِ در ارتش را مغتنم بشمارید.
یاد شهید ستاری - که من از اولین روزهایی که آن شهید این دانشگاه را بنیانگذاری می کرد، با این کار از نزدیک آشنا بودم - و همچنین بقیه ی شهدای عزیز نیروی هوایی و شهدای نیروهای سه گانه ی ارتش جمهوری اسلامی ایران و شهدای سپاه پاسداران و شهدای مظلوم بسیج و شهدای دوران دفاع و قبل و بعد از آن را گرامی می داریم و از خداوند متعال علو درجات آنها را مسألت می کنیم.
برای شما جوانهای عزیز و افسرانی که از امروز وارد یگانها خواهید شد و در بخشهای مختلف به کار جدی اشتغال خواهید ورزید، از خداوند متعال عاقبت نیکو و توانایی و موفقیت مسألت می کنم.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته |
1,207 | 1383/07/15 | بیانات در دانشگاه علوم انتظامی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3253 | null |
1,208 | 1383/07/14 | بیانات در دیدار جمعی از ورزشکاران | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3252 |
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
اولاً از همه ی ورزشکارهای عزیزی که این جا تشریف دارید، به خاطر نمودهای شخصیت و هویت اسلامی و ایرانی که در یکی از حساسترین عرصه ها و صحنه های بین المللی از خودتان نشان دادید، تشکر می کنم.
هر ورزشکار قهرمانِ ما که در عرصه یی از عرصه های ورزش حضور پیدا می کند و چشمهایی را در سرتاسر دنیا به سوی خود جلب می کند، در واقع ترجمه یی است از احساسات ملی و هویت اسلامی کشور و ملت ما؛ هرچه در این زمینه ها تلاش کنید، تلاشِ باارزشی کرده اید.
امروز در دنیا مسأله ی ورزش و ورزش قهرمانی جایگاهی دارد که در واقع از این تریبون، برای نشان دادن هویت ملت بزرگِ ما، شماها استفاده کردید و این جای تشکر دارد. حالا آنهایی که مدال آورده اید و بیشتر چشمها را به سمت خودتان جلب کردید در جای خود؛ آنهایی هم که مدال نیاوردند، ولی تلاش و سعی خودشان را به دنیا نشان دادند و مورد تحسین قرار گرفتند هم در همین افتخار سهیم و شریک هستند. بنابراین من از این جهت که شماها در عرصه یی از عرصه های گوناگون این کشور و این ملت، نماد شخصیت ملت بزرگ ما هستید، از شماها تشکر می کنم و از این که کار ورزش قهرمانی را دنبال می کنید، خرسند می شوم و این را یک کار باارزش می دانم.
یک سود دیگر ورزش قهرمانی، توسعه ی ورزش در کل کشور است که من بارها روی این مسأله تکیه کرده ام؛ چه در ورزش غیرجانبازان و معلولان، چه بخصوص در ورزش جانبازان و معلولان. وقتی شماها که از لحاظ جسمانی مشکلی هم دارید - مشکل ناخواسته - تلاش می کنید و مردم کوشش، همت و اراده ی شما را می بینند، تشویق می شوند به ورزش کردن؛ ورزش کار بسیار لازمی برای کشور ماست؛ از این جهت هم کارتان باارزش است.
یک جهت لطیف و بسیار مهم دیگر در کار مجموعه ی قهرمانهای ما که بحمداللَّه نشان داده شده، نشان دادن دینداری و علاقه مندی به ارزشهای اسلامی است؛ این خیلی باارزش است؛ هم در ورزش جانبازان و معلولان، انسان این مسأله را مشاهده می کند، هم در ورزش قهرمانهای دیگر. وقتی یک قهرمان کشور ما جلوِ چشم میلیونها و شاید صدها میلیون جمعیت دنیا، بعد از پیروزی خودش، خدا را شکر می کند و دستش را به آسمان بلند می کند یا سجده می کند، این را دست کم نگیرید؛ این پیام معنویت را در دنیا پخش می کند؛ دنیایی که با میلیاردها دلار سعی شده که معنویت در آن بی فروغ شود و چراغ معنویت آن خاموش شود. می دانید صهیونیست ها در این صد سال اخیر و بخصوص در این دهها سال اخیر چه خرجی کرده اند تا انسانها را بدون هویت معنوی بار بیاورند و به بی بندوباری و بی اعتقادی و لاابالیگری در عقیده و ایمان دینی بکشانند؟ شما وقتی بعد از پیروزی روی تشک کشتی یا محل وزنه برداری یا در هر نقطه ی دیگری، دست تان را بلند می کنید، خدا را شکر می کنید، به سجده می افتید یا نام بزرگان دین را بر زبان می آورید، در واقع دارید همه ی سرمایه یی را که آنها خرج کرده اند، با یک حرکت ساده دور می کنید؛ خدای متعال به شماها کمک و الهام می کند که این کار را انجام بدهید. حتماً این حسین آقای رضازاده آن روز اوّلی که فریاد کشید «یا ابوالفضل»، نمی دانست که این چقدر اثر می گذارد؛ او احساس دینی خودش را بروز داد؛ یا آن برادری که سجده می کند، یا آن که دستش را بلند می کند - که من بارها در ورزشهای قهرمانی خودمان این صحنه را از تلویزیون دیده ام - این ها در حقیقت معنویت را القا می کنند.
شما ببینید الان چقدر خرج می کنند و زحمت می کشند، برای این که حجاب را در دنیا از بین ببرند؛ کشورهایی که خودشان را مهد آزادی هم می دانند، می بینید که چه می کنند برای مبارزه ی با حجاب. حالا همه ی آن تشکیلاتی که با حجاب مبارزه می کنند یک طرف، این خواهر ورزشکارِ مؤمن و دخترِ جوانِ ما که با حجاب اسلامی و لباس محجّب - یا با چادر یا با آن شکل زیبای ارزشی - جلوِ دوربینهای دنیا ظاهر می شود و نشان می دهد که به این ارزش پایبند است و این صحنه در همه ی دنیا منعکس می شود، این یک طرف دیگر؛ او در واقع با این کار، همه ی آن تبلیغات را خنثی می کند.
این کارِ آقای آرش عزیزمان هم از آن کارهای بسیار برجسته بود؛ خیلی کار باارزشی بود. ایشان اگر مسابقه اش را برگزار می کرد و پیروز هم می شد، ارزش کارش این قدر نبود. البته در دنیا سعی کردند که به سر این کار بزنند؛ نتوانستند. همه شان دست به یکی کردند که: المپیک را خراب کردید؛ سیاسی کردید. خودِ آنها از همه چیز به نفع سیاستهای استعماری خودشان بهره برداری و استفاده می کنند؛ اما وقتی یک جوان مسلمان و مؤمن از یک ارزش دفاع می کند؛ از یک ملت مظلوم دفاع می کند و با یک قلدرِ بین المللی گردن کلفتِ چاقوکشِ عربده کش، با این زبان و با این منش درمی افتد، این طور علیه او جنجال و جوسازی می کنند. البته غلط می کنند! آنها در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند و ضربه فنی شدند! با این کار سیلی خوردند؛ حالا بعد از آن هرچه می خواهند جنجال کنند، بکنند؛ ایشان کار خودش را کرد.
از جمله ی کارهای خیلی خوب و باارزشی که من دیدم بعضی از قهرمانها می کنند - البته من نمی گویم شماها حتماً این کار را بکنید؛ اما آنهایی که کردند، خیلی کار باارزشی بود - و پریروز این کار را از روزنامه خواندم، آن است که بعضی از ورزشکارهای مدال گیرِ ما مدالهایشان را خرج حرم حضرت اباالفضل یا بازسازی بم کردند.
بنده کم می نشینم پای برنامه های ورزشیِ تلویزیون؛ چون یک خرده هیجان برنامه های ورزشی من را اذیت می کند؛ خیلی طاقت چنین هیجانی را ندارم که بنشینم و لحظه به لحظه ی مسابقه را تماشا کنم؛ لکن گاهی اوقات می نشینم و اصرار دارم. آن شبی که ایشان - آقای رضازاده - آن کار قشنگ را کرد، من پای تلویزیون بودم؛ هم حرکت یک ضرب را دیدم و هم حرکت دو ضرب و بالا بردن رکورد را، و همان موقع فهمیدم که احساسات جوانها و مردم و میلیونها انسان در این کشور، الان در چه وضعی است؛ حقیقتاً و قلباً از این جوان تشکر کردم و تشکرم را هم همان جا منتقل کردم. البته من از همه ی شماها هم حقیقتاً متشکر هستم.
عزیزان من! هرچه می توانید این محیط و این فضا و این گرایش معنوی و عشق به معنویت را در خودتان تقویت کنید. امروز نه فقط کشور، بلکه دنیا و همه ی جوانهای آن به این معنویت نیاز دارند؛ امروز دنیا در خلأ معنویت زندگی می کند و شماها کسانی هستید که گاهی اوقات یک کار کوچک شما، می تواند بیشتر از دهها کتاب تأثیر و گسترش داشته باشد. البته نمی گویم همیشه این جور است؛ اما واقعاً گاهی یک حرکت کوچک شما که نشان دهنده ی گرایش به معنویت است، تأثیرش در سطح وسیعی است و از تأثیر کتابها و نوشته ها و سخنرانیها بیشتر است؛ این موقعیت را مغتنم بشمرید.
ان شاءاللَّه خداوند به همه تان توفیق بدهد و از همه تان راضی باشد؛ ما از شماها راضی هستیم و ازتان تشکر می کنیم و شماها را به خدا می سپاریم. ان شاءاللَّه همه تان عاقبت بخیر شوید و روزبه روز ان شاءاللَّه افتخارات تان بیشتر شود. من از مربی ها و مدیرها و عناصر خوبی که زحمت شماها را کشیدند و این امکان را برای کشور فراهم کردند، صمیمانه متشکرم.
بنده اگر وقت داشتم و اگر حال داشتم و اگر جوان بودم، می آمدم به جرگه ی شماها؛ منتها متأسفانه ما دیگر پیر هستیم و گرفتاری مان هم زیاد؛ همین طور نگاه می کنیم به شماها و لذت می بریم. ان شاءاللَّه موفق باشید؛ زنده باشید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,209 | 1383/07/13 | بیانات در دیدار وزیر و مدیران وزارت اطلاعات | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=9850 |
به مناسبت پایان شعبانالمعظم و در آستانه ورود به ماه مبارک رمضان، پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای، بخشی از بیانات ایشان را در جمع کارکنان وزارت اطلاعات در تاریخ ۱۳۸۳/۷/۱۳، منتشر میکند:
من در یک کلمه، عامل موفقیت وزارت اطلاعات را، «ایمان» نیروی انسانی این وزارتخانه میدانم که این ایمان منحصربهفرد هم است. درست است که در همه جای دنیا انسانهای وطنپرستی هستند که به کشور و به سرنوشت ملتشان علاقهمندند و با همان علاقه کار اطلاعاتی یا سیاسی میکنند - این علاقه مشترک است - اما علاقهی شما فراتر از این است؛ ایمان دینی و ایمان به غیب و کار برای خداست؛ کاری که یک سر سوزن از آن به هدر نمیرود؛ شما این را دارید.
«فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره»؛ بهقدر سنگینی یک ذره - ذره که میدانید چیست؟ همین چیزهایی که در فضا و در نور آفتاب معلقند و دیده میشوند، ذره هستند - اگر شما کار کنید، ضایع نمیشود. فرض بفرمایید که شما ساعت کارتان تمام شده و پنج دقیقه اضافه میمانید که نه مدیر میفهمد، نه بالادست میفهمد، نه در سوابق اثر میگذارد و نه اضافه کار میدهند؛ اما خدا و کرامالکاتبین این پنج دقیقه را میبینند و آن را در پروندهی شما ثبت میکنند؛ که این آقا بعد از ساعت خدمت، چون دید این پرونده نصفهکاره است، پنج دقیقه بیشتر کار کرد. چنین چیزی را ما در هیچ جا، غیر از عرصهی دین و ایمان دینی، نداریم.
یکجا پول خوبی سر راه شما قرار میگیرد؛ یک رشوه، هدیه، چشمروشنی - اینها اسمهای مختلفی دارد - و شما میتوانید بدون اینکه هیچ برگه و اثر انگشتی جا بگذارید، امضایی بدهید و گرفتاری برای خودتان درست کنید، این پول را بگیرید و بگذارید توی جیبتان؛ اما محض رضای خدا نمیگیرید؛ هیچکس هم نمیفهمد، پول هم از کیسهی شما میرود؛ اما ثبت میشود و آن وقتی به کار شما میآید که «یوم یفرّ المرء من اخیه و امّه و ابیه و صاحبته و بنیه لکلّ امرء منهم یومئذ شأن یغنیه» است؛ روزی که انسان از برادر خودش بهخاطر کثرت التهاب، شدت، اضطراب و آشفتگی حاکم بر روز قیامت و حساب و جزای الهی و مو از ماست کشیدن الهی میگریزد؛ آن روز چنان سنگین و سخت است که «یوم یجعل الولدان شیبا»؛ جوان را پیر میکند؛ انسان در آن روز از پدر و مادر خودش و از بچهی دُردانهی خودش و از همسر خودش میگریزد. چرا؟ چون «لکلّ منهم یومئذ شأن یغنیه»؛ هر کسی به قدر خودش گرفتارییی دارد که همان گرفتاری خودش برایش بس است و مجال این نیست که به فکر کس دیگری باشد؛ اما در آن روز و در آن جا، «وجوه یومئذ ناضرة»؛ چهرههایی شادند؛ چهرههایی درهمند و گرفته. آن چهرهی شاد، همان چهرههای شماست. چرا؟ برای خاطر اینکه آن چک، آن پول نقد، آن دلار و آن ارز خارجی که بیسروصدا دادند به شما و شما میتوانستید بگیرید و نگرفتید، آن یک ساعتی که در اداره بیشتر کار کردید، آن کارهای خلاف شهوانی که میتوانستید مرتکب بشوید و نشدید، آن گزارش خلاف واقعی که میتوانستید بدهید و ندادید - که تأثیراتی در وضع شما یا دوستتان و دشمنتان میگذاشت - آنجا این اعمال صالح میآید به کمک شما و شما را از آن گرفتاری نجات میدهد؛ آنجاست که آن اعمال به درد شما میخورد؛ آن، خیلی مهمتر از پول اینجاست.
عامل پیشرفت وزارت اطلاعات و سرویس اطلاعاتی دینی جمهوری اسلامی، ایمان قلبی است؛ چون با ایمان و با عشق و با محاسبهی الهی کار کردند. شما در زیارت امام حسین (علیهالسّلام) و دیگر ائمه، یک جاهایی میخوانید: «صبرا و احتسابا»؛ تو صبر کردی در مقابل این حادثه و مصیبت؛ این تکلیف سنگین و این محرومیت، و آن را پای خدا حساب کردی. بیخودی که نمیشود پای خدا حساب کرد؛ تا برای خدا نباشد که نمیشود پای خدا حساب کرد؛ مگر میشود سر خدا را کلاه گذاشت؟! انسان کاری را از روی شهوت و غضب خودش انجام دهد، بعد بگوید این هم برای خدا! نه؛ آن کاری که شاید برای شما خوشایند هم نیست؛ سود مادی هم ندارد؛ اما شما آن را برای خدا انجام میدهید، این میشود آن کارِ برای خدا؛ عمل صالح این است. شما میتوانید در همین شغلی که در وزارت اطلاعات دارید، سلمان عصر شوید؛ چون فرصتهایی در اختیارتان قرار میگیرد؛ از این فرصتها باید استفاده کرد؛ مغتنم بشمرید این فرصتها را.
من در دوران جنگ گاهی وصیتنامههای این جوانها را که عاشقانه جهاد میکردند و به شهادت میرسیدند، نگاه میکردم؛ خیلی برای من مفید بود. این وصیتنامهها به دلهای تاریک و سیاه ما و به داخل جان انسان نورافکن میانداخت. وقتی این وصیتنامهها را نگاه میکردم، میدیدم این جوان هجده ساله یا بیست ساله، در روزها یا هفتههای آخر زندگیاش که خبر هم نداشته که شهید خواهد شد، فقط چون احتمال میداده که شهید بشود، نشسته و وصیتنامهاش را نوشته که گاهی این وصیتنامهها آنچنان رقیق، عرفانی، زلال و نورانی بود، که انسان میدید یک عارف کامل اینجا نشسته است.
پیرمردهای ما؛ اساتید سلوک و عرفان، سی، چهل یا پنجاه سال زحمت کشیدند، ریاضت کشیدند، عبادت کردند، تا در آخر عمرشان آن حالت فنا در آنها بهوجود آمد و وجهالله را رؤیت کردند؛ توانستند لقاءالله را کسب کنند. یکی از عرفای معروف سلاک که از علمای بزرگی بود که من زیارتش کرده بودم، در این چند سال آخر زندگیاش تنها در نجف زندگی میکرد؛ آقازادهاش که در تهران بود، به من گفت که ایشان از نجف به من نوشته که آن چیزی که سالهای متمادی در انتظارش بودم، همین روزها خدا نصیبم کرد و آن را به دست آوردم. او بعد از چهل، پنجاه سال ریاضت، گناه نکردن، عبادت کردن، مستحبات را انجام دادن، روزه گرفتن، سختیها را تحمل کردن، گرسنگی و فقر نجف را به جان خریدن، از عناوین و القاب و ریاستها کناره گرفتن و به اینها چشم ندوختن، زندگی را زاهدانه گذراندن و با توجه دایم به خدا، این حالت برایش پیدا شده؛ اما من میدیدم که یک جوان هجده، نوزده یا بیست ساله که نه ریاضت آنچنانی کشیده و نه پنجاه سال عمرش را صرف این کار کرده و نه استاد دیده، و فقط یک کار کرده؛ از جانش گذشته، خدای متعال این موهبت معنوی را در ظرف و در کیسهی او گذاشته و این جوان نورانی طوری حرف میزند که آخوند «ملا حسینقلی همدانی» حرف میزده؛ مرحوم «حاج میرزاعلی آقای قاضی» حرف میزده؛ مرحوم «آقا میرزا جواد ملکی» حرف میزده. حرف این جوان، بوی حرفهای آنها را میدهد؛ در حالیکه شاید این جوان اسم آنها را هم نشنیده است. این کم فرصتی است؟
آن فرصت، الان در اختیار شماها هم است. البته کار شما از کار آن جوان سختتر است. عمر مجاهدت آن جوان کوتاه بود؛ اگرچه کیفیتش خیلی بالا بود؛ اما عمر مجاهدت شما طولانی است. جاده وقتی طولانی شد، احتمال لغزش، تصادف و خطا در آن زیاد میشود؛ باید مواظب باشید. اگر مواظب بودید، اگر خودتان را پاییدید و مراقب خودتان بودید؛ یعنی تقوا داشتید - تقوا یعنی همین که انسان دایماً خودش را بپاید - از آن فرصتهای بینظیر و کمنظیر در اختیار خواهید داشت؛ اوج میگیرید؛ اگر این ایمان در یک مجموعه پیدا شد، آن مجموعه کاراییاش زیاد میشود؛ دیگر تجهیزات و فناوری پیشرفته و سیستمهای پیچیده و شوارع اطلاعاتی خیلی وسیعی که در دنیا رقبا دارند، نمیتوانند به جنگ این مجموعه بیایند.
عزیزان من! ایمان را تقویت کنید؛ هم در خودتان، هم در مجموعهی زیردستتان. یک مدیر در هر سطحی که هست، تأثیر مستقیم روی زیرمجموعهاش دارد؛ آنها به شما و به رفتارتان، به حرکاتتان، به برخوردتان، به خدمتتان و خدای نکرده به گناهتان نگاه میکنند؛ اینطور هم نیست که گناه ماها را کسی نفهمد:
لطف حق با تو مداراها کند
چون که از حد بگذری رسوا کند
ادامه که دادیم، رسوا میکند. «الّا اللمم». «لَمَمْ» یعنی اینکه یک وقت از انسان خطایی از روی جهالت سر میزند، فوراً هم متوجه میشود و میگوید خدایا غلط کردم؛ توبه میکند؛ این، «لمم» است. البته ممکن است این کار از انسانی مکرر هم سر بزند؛ اما اصرار بر خطا، اصرار بر گناه نیست؛ خطایی است که یک بار انسان مرتکب میشود؛ همهی ماها هم داریم؛ غیرِمعصوم همهمان گرفتار همین «لمم» هستیم. اگر مراقب باشیم، گرفتار «لمم» هستیم؛ اگر مراقب نباشیم که هیچ؛ مثل کسی که در سرازیری قرار بگیرد که دیگر نمیتواند خودش را کنترل کند؛ میرود تا پایین دره.
ایمان را در بین خودتان، در بین مجموعهتان و در بین زن و بچهیتان، خانوادههایتان، تقویت کنید. من میخواهم به همهی شما برادران و جوانان و مردان و زنان عزیزی که در اینجا هستید، هشدار بدهم که مراقب خانوادههایتان باشید. گاهی اوقات خانوادهها وسیلهی فساد میشوند؛ وقتی ما مراقبشان نباشیم، آنها میشوند مفسَد ما. چرا؟ چون آنها یک اهرم فشارقوی علیه ما دارند؛ آن چه است؟ آن، محبت ما به آنهاست. این محبت، روی ما اثر میگذارد و ذهن، فکر، عقاید و تشخیصمان عوض میشود و خیلی چیزهایی که میگفتیم خوب نیست، بعد یواش یواش میبینیم که نه، خیلی هم بد نیست! اینها آفت است؛ اینها را خیلی مراقب باشید. در مجموعهی وزارت و در بخشهای آموزشی، عملی و آموزشهای حین خدمت، حتماً به این نکات، عناصر خودتان را متوجه کنید.
به خانوادههای خودتان هم برسید؛ به زن، به فرزند برسید. گاهی آنها بهتر از ما هستند، گاهی هم احتیاج دارند به اینکه ما حفظشان کنیم. اگر بهتر از ما بودند، کاری نکنیم که خراب شوند؛ اگر دیدیم خدای نکرده طوری هستند که احتیاج به کمک ما دارند، کمکشان کنیم؛ مراقب باشید. «قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها النّاس والحجارة»؛ از آتشی که آتشگیرهی آن انسانها و سنگها هستند، خودتان و زن و بچهیتان را حفظ کنید؛ معلوم میشود که وظیفهی حفظ زن و بچه هم به عهدهی ماهاست. البته این کارها با کمک خودِ خدای متعال میسر میشود؛ این را هم بدانیم. خداوند خودش باید کمک کند؛ باید از خدا همین را بخواهید.
از این فرصتها استفاده کنید. الان ماه شعبان متأسفانه دارد تمام میشود. ماه شعبان، ماه دعا و ماه عبادت است. در همین صلواتی که در مفاتیح مقرر است: «الّذی کان رسول الله (صلّیاللهعلیهواله) یدأب فی صیامه و قیامه فی لیالیه و ایّامه بخوعا لک فی اکرامه واعظامه الی محلّ حمامه»؛ پیغمبر تا دم مرگ، تا آخر عمر، ماه شعبان را بزرگ میداشت و در مقابل ماه شعبان خضوع میکرد و عادت داده بود خودش را به صیام و قیام در ماه شعبان. در دنبالهی این صلوات هست که: «اللّهم فاعنّا علی الاستنان بسنّته فیه»؛ از خدا میخواهد که ما را هم موفق بدار که همان سنت پیغمبر را در ماه شعبان رعایت کنیم. این ماه شعبان - حتماً میدانید دیگر - دالان و دهلیز ماه رمضان است. ماه رمضان تالار ضیافت الهی است؛ یک تالار عظیم که اگر کسی وارد آن تالار شد و به خود فرصت داد و همت کرد که از آنچه در آنجا خدای متعال آماده کرده، به خودش بهرهیی برساند، بهرهی فراوانی خواهد برد که آن بهره در ماه شوال و ماههای دیگرِ سال نیست؛ فقط مخصوص ماه رمضان است. انواع و اقسام ضیافتهای الهی: رحمت الهی، عزت الهی، توفیق الهی، قرب الهی، استغنای ناشی از تفضل الهی، رزق مادی، رزق معنوی، همه در ماه رمضان است؛ اینها را سر سفرهی ماه رمضان گذاشتهاند. بعضیها میآیند و به این سفره نگاه نمیکنند و از وسط این سفره و اشیاء آن عبور میکنند و میروند و هیچی هم گیرشان نمیآید؛ بعضیها یک چیز مختصری برمیدارند؛ یک روزهیی میگیریم ما؛ یک مختصرکی، یک چیزی؛ اما بعضیها نه، حسابی مینشینند سر این سفره و از رحمت الهی کیسهی خودشان را پُر میکنند؛ عزت میخواهند، دنیا میخواهند، آخرت میخواهند؛ رفع گرفتاری میخواهند، گشایش در زندگی میخواهند، استغنای طبع میخواهند، صفات و خُلق حسنه میخواهند؛ هرچه میخواهند، برای خودشان و برای دیگران برمیدارند.
برای اینکه انسان بتواند وقتی وارد این تالار شد، چشمش باز باشد، غافل نشود، دچار گیجی و گولی نشود که سرش را بیندازد پایین و از این در وارد شود و از آن در بیرون برود؛ نگاهی به دوروبر کند و استفادهیی ببرد و برای اینکه این آمادگی در من و شما پیدا شود، این ماه رجب و شعبان را قرار دادهاند؛ رجب یکجور، شعبان یکجور دیگر. رجب، بیشتر ماه نماز است؛ شعبان، بیشتر ماه دعا و روزه است؛ این مناجات شعبانیه را ببینید. من یک وقتی از امام (رضواناللهعلیه) پرسیدم در این دعاهای مأثوری که وجود دارد، شما کدام دعا را بیشتر از همه خوشتان میآید و دوست دارید. فرمودند: دعای کمیل و مناجات شعبانیه. اتفاقاً هر دو دعا هم مال ماه شعبان است؛ دعای کمیل که میدانید اصلاً ورود اصلیاش مال شب نیمهی شعبان است، مناجات شعبانیه هم که از ائمه نقل شده، متعلق به ماه شعبان است. لحن این دو دعا به هم نزدیک است؛ هر دو عاشقانه است. در مناجات شعبانیه: «و ان ادخلتنی النّار اعملت اهلها انّی احبّک»؛ جهنم هم که من را ببری، فریاد میکشم تو را دوست دارم. و در دعای کمیل: «لان ترکتنی ناطقا لاضجّن الیک بین اهلها ضجیج الاملین و لاصرخنّ الیک صراخ المستصرخین و لابکینّ بکاء الفاقدین»؛ اگر به من در جهنم اجازه بدهی و نطق را از من نگیری، فریاد میکشم؛ فریادِ امیدواران، فریادِ دلدادگان و فریادِ دلباختگان را.
باید با اینها مأنوس بشویم و قدری دلمان را نرم کنیم. این دل چیز عجیبی است؛ گاهی اوقات به وسیلهیی که انسان را به اوج آسمانها و اوج معنویت میبرد، تبدیل میشود؛ گاهی هم بعکس، به سنگ سنگینی تبدیل میشود که بسته شده به پای انسان و انسان را تا اعماق آب، تا اعماق دره فرو میبرد؛ غرق میکند؛ پدر انسان را درمیآورد. اگر دل را به پول و به شهوت جنسی و به مقام و به این چیزها دادید، این همان سنگ سنگین است؛ دل دیگر نیست. در آن صورت:
ده بود آن، نه دل که اندر وی
گاو و خر بینی و ضیاع و عقار
آن دلی که انسان در آن عشق اتومبیل فلانجور دارد، آن دل نیست، گاراژ است! بنگاه معاملاتی است! آن دلی که همهاش در آن میل جنسی موج میزند، دیگر دل نیست، آن عشرتخانه است. شاعر، آن زمان که ضیاع و عقار و زمین و ملک و گاو و خر در زندگی نقش داشته، از اینها نام برده و میگوید دلی که اینها در آن باشد، آنجا طویله است! ده است! دل، نیست؛ دل جای خداست؛ جای نور است.
پروردگارا! این حرفها را اول در خود بنده، بعد در این جمع مؤثر بفرما؛ توفیق تلاش، کار و خدمتِ همراه با ایمان و معنویت به همهی ما عنایت کن؛ این جوانهای مؤمن، صالح و این عناصر خوب را پیش خودت و پیش امام زمان روسفید کن.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
|
1,210 | 1383/07/05 | بیانات در دیدار جمعی از نخبگان علمی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3251 | null |
1,211 | 1383/06/31 | بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3250 | null |
1,212 | 1383/06/26 | بیانات در دیدار جمعی از قاریان قرآن | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3249 | null |
1,213 | 1383/06/25 | بیانات در دیدار شرکتکنندگان در اجلاس بانک توسعه اسلامی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8810 | null |
1,214 | 1383/06/23 | بیانات در دیدار کارگزاران نظام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3248 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
عید شریف مبعث را که یکی از بزرگترین اعیاد اسلامی است، به همهی امت بزرگ اسلامی و به ملت شریف ایران و به شما حضار محترم و میهمانان عزیز تبریک عرض میکنم.
تشکیل امت اسلامی با خصوصیات و مشخصههای منحصر بهفرد آن، یکی از برکات این بعثت عظیم بود. امت اسلامی صرفاً این نیست که جمعیتی حول یک محور عقیدتی مجتمع شوند، بلکه امت اسلامی - آنچنان که پیامبر مکرم اسلام و تعالیم قرآن طراح و برنامهریز آن بودهاند - مجموعهیی از انسانها هستند که از علم، اخلاق، حکمت، روابط صحیح و اجتماعِ برخوردار از عدالت بهرهمَندند و نتیجهی همهی اینها رسیدن انسان به اوج تکاملی است که استعداد آن را خداوند در او قرار داده است. امت اسلامی مظهر تربیت اسلامی است؛ و این را نبی مکرم اسلام در نامساعدترین شرایط از صفر آغاز کرد.
آن روزی که فریاد توحید، پس از لحظهی باشکوه بعثت، از حنجرهی مبارک نبیمکرم اسلام بیرون آمد، دنیا - در همهی اقطارش - دنیای کفر و ظلم و دنیای دوری از اخلاق و غوطهوری انسان در انواع مشکلات و مفاسد بود. این حرکت عظیم در زندگی پیغمبر به نحو معجزآسایی در ظرف سیزده سال انجام گرفت و پس از سیزده سال اولین نطفهی بارور امت اسلامی در مدینه گذاشته شد. آنچه که میتوانست این هستهی مرکزی را به آنچه ما در قرن چهارم و پنجم هجری از امت اسلامی میدانیم، تبدیل کند، عبارت بود از ایمان روشن ، تعالیم واضح و همهجانبه، عزم راسخ و جهاد مستمر؛ اینها بود که توانست آن جامعهی کوچکِ چندهزار نفرىِ مدینه را در سالهای اول هجرت به یک امت عظیم و مقتدر و عالِم و عزیز و چشمهی جوشان علم و حکمت برای دنیا در قرن چهارم و پنجم هجری تبدیل کند - که تاریخ این را برای ما شرح میدهد - بعد امت اسلامی در افتوخیزهای فراوان خود و در هر جا که از آن تعالیم غفلت کرد، دچار شکست و عقبروی شد. هرجا علم، اخلاق، روابط اجتماعی، اقتدار معنوی، عزت، وحدت و برتر از همه عدالت را نادیده گرفت، رشد آن متوقف شد و عقبگرد کرد و کار به جایی رسید که قدرتهای متجاوز و متعرض و طماع توانستند این امت را تکهپاره کنند، در مقابل هم به تضعیف قوای یکدیگر وادار کنند، بر آنها تسلط پیدا کنند و منابع آنها را بگیرند.
در دوران معاصر از دهها سال پیش به این طرف، به برکت همان تعالیم و بازگشت به آنها بیداری اسلامی آغاز شد و پرچم توحید بار دیگر به اهتزاز درآمد که اوج این حرکت، تشکیل نظام جمهوری اسلامی در این نقطهی حساس از دنیای اسلام بود که باز آحاد مسلمانها احساس هویت و عزت کردند. امروز هم ما در مقابل همان تجربهیی قرار داریم که امت اسلامی در قرون شروع انحطاط و زوال، در مقابل آن قرار داشت.امروز هم علیه امت اسلام جنگی را آغاز کردهاند، تا این حرکت را در نطفه خفه کنند. امروز هم قدرتهای جهانخوار و مستکبر، با طمع بستن به منابع عظیم و ذخایر بیپایانِ طبیعی و انسانىِ دنیای اسلام - آنطور که خودشان صریحاً هم میگویند - جنگی را شروع کردهاند که پرچمهای این جنگ از سوی استکبار، پرچمهای مزورانه است؛ پرچم دمکراسی و پرچم آزادی است؛ اما باطن قضیه چیز دیگری است؛ باطن قضیه نابود کردن عنصر عزت امت اسلامی - یعنی اسلام - است؛ باطن قضیه از بین بردن کانون مقاومت است، تا هیچ مانعی در مقابل جهانخواران در این منطقه وجود نداشته باشد.
زمانی که ما ضعف نشان دادیم و کوتاهی کردیم، دشمن به همان اندازه پیشروی کرد. امروز جابهجای دنیای اسلام دچار مصیبت است. فلسطین دچار مصیبت است، عراق دچار مصیبت است، افغانستان دچار مصیبت است؛ بسیاری از کشورهای اسلامی از سوی همین جهانخواران و مستکبران در معرض تهدیدند. ما با تمسک به اسلام میتوانیم بر این ضعفها فائق بیاییم؛ میتوانیم در مقابل دشمن بایستیم. امروز آن چیزی که دنیای اسلام به آن احتیاج مبرم دارد، عبارت است از وحدت کلمه؛ ملتهای مسلمان دلشان پُر است از ظلم دشمنان اسلام و استکبار. ملتهای مسلمان از مشاهدهی آنچه در عراق و در فلسطین و در افغانستان میگذرد، دلشان پر از غم و عقده و گلویشان پر از فریاد است؛ دولتهای اسلامی باید از این نیروی متراکم استفاده کنند.
قدرت استکبارىِ امریکا که شرارت محض است و امروز از همهی انگشتان او در منطقهی اسلامی شرارت میبارد، فقط در مقابل یک قدرت، کاری نمیتواند انجام دهد و آن، قدرت ملتهاست؛ تکیه به ملتها، آگاه کردن ملتها، متوجه کردن ملتها به منافعشان، آنها را از ظلماتِ توهمهای بیجا - اگر دچار آن هستند - خارج کردن و حقایق را به آنها نشان دادن، ملتها را آمادهی مقاومت در مقابل استکبار میکند.
منطق استکبار، در هیچجا، منطق گفتگو و مصالحهی عادلانه نیست؛ همچنانکه شما نمونههایش را در دنیا مشاهده کردهاید. منطق استکبار، منطق زور، ترور و استفادهی غیرعادلانه از قدرتی است که در اختیار دارد؛ لذا خود مروج تروریسم است. امروز امریکاییها به نام مبارزه با تروریسم وارد کشورها میشوند و اینجور ملتها را زیر فشار میگذارند؛ آنها را بمباران میکنند و کودک و زن و پیرمرد و انسانهای بیدفاع را از بین میبرند؛ منطقشان این است که میخواهیم با تروریسم مبارزه کنیم! تروریسم یعنی چه؟ مگر غیر از این است که تروریسم یعنی اینکه کسی برای پیشبرد مقصد خود از نیروی زورِ غیرقانونی استفاده کند؟ آیا کاری که امریکا امروز در عراق میکند، غیر از این است؟! نفس حضور نیروهای نظامی امریکا در عراق، ظالمانه و مستکبرانه و متجاوزانه است. روزی نیست که خبر دهها کشته و زخمی - که گاهی هم بیشتر است - از شهرهای مختلف عراق به گوش نرسد. در قلب دنیای اسلام، فلسطین قرار دارد. نزدیک به شصت سال است که صهیونیستها با استفاده از زور و قدرت غیرقانونىِ خودشان، مردمان فلسطین را زیر فشار قرار دادهاند. شما ملاحظه کنید در فلسطین چه میگذرد. دنیای اسلام به این مسائل عادت کرده است؟ زمامداران مسلمان به این مسائل عادت کردهاند که ببینند اینجور زن، کودک، جوان، خانه و مزرعه بهوسیلهی زور و قدرت نابود میشود؟ این معنایش چیست؟ مگر تروریسم غیر از این ، چیز دیگری است؟ مروجان تروریسم، امروز به دروغ و نفاق پرچم مبارزه با تروریسم را در پیش گرفتهاند و آن را بهانه قرار دادهاند برای دخالت در کشورهای اسلامی.
امروز دنیای اسلام باید یکپارچه در مقابل تجاوز استکباری امریکا و متحدانش - هرجا و هرگونه و به هر شکلی - بایستد و بداند که جز ایستادگی برای رفع شر این شرارت مجسم - یعنی امریکا و استکبار - هیچ راه دیگری وجود ندارد و هیچ نرمش و هیچ کوتاه آمدنی و هیچ عقبنشینییی اشتهای سیریناپذیر مستکبران را اشباع نمیکند. اینها جز به تسلط مطلق بر دنیای اسلام و بخصوص بر این منطقهی خاورمیانه، به هیچچیز دیگری قانع نیستند. این را هم باید بدانید که ملتها میتوانند بایستند، میتوانند قدرتهای مجهز و مسلح را ناکام کنند، میتوانند شمشیر برّان و خونریز آنها را کُند کنند؛ همچنانکه تجربهی سالهای اخیر این را به ما نشان داده است و امروز تجربهی فلسطین و تجربهی عراق هم این را به ما نشان میدهد.
امریکاییها در عراق تا زانو در گل فرو رفتهاند؛ صهیونیستها در مقابل یک مشت فلسطینىِ تهیدست که هیچ چیز جز قدرت ایمان و میل به استقلال و میل به رد ظلم در اختیار ندارند، درماندهاند. صهیونیستها سالهاست که فلسطینیها را میکوبند؛ اما نتوانستهاند مواضع آنها را تغییر دهند؛ شکست یک قدرت مسلح چیزی غیر از این نیست.
خداوند متعال روح و دل ملت مسلمان را در آغاز بعثت با رحمت، عنایت و با توجه خود آماده کرد برای ورود در این میدانهای دشوار؛ «هو الّذی یصلّی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظّلمات الی النّور و کان بالمؤمنین رحیما». رحمت الهی به مسلمانها و به مؤمنین به او و به بندگان او این است که اگر آنها دل از برخی دلبستگیهای کوچک و ضعیف بکنند و در مقابل موج کفر و فساد و استکبار بایستند، خدای متعال به آنها کمک میکند؛ همچنانکه کمک کرد. هیچکس باور نمیکرد در قلب دنیای اسلام، آنجایی که از اطراف در زیر فشارهای امریکا و صهیونیسم بود، قدرت اسلام به صورت جمهوری اسلامی سربلند کند. این نهال غرس شد، رویید، ثمربخش و تناور شد و روزبهروز به فضل پروردگار و به حول و قوهی الهی و علیرغم دشمنان اسلام تناورتر و مستحکمتر خواهد شد؛ این تجربهای است در پیش روی ما.
امیدواریم خداوند متعال به ما مسلمانها همت عنایت کند و ما را عزم و نیت راسخ ببخشد، تا بتوانیم در تجربهی دشواری که امروز امت اسلامی با آن مواجه است، راهمان را گم نکنیم و این راه را با قوت و قدرت ادامه دهیم و انشاءاللَّه شاهد عزت و پیروزی اسلام باشیم. امیدواریم که خداوند به مردم مظلوم عراق، مردم مظلوم فلسطین، مردم مظلوم افغانستان و سایر ملتهای اسلامی هم کمک کند و آنها را از شر شیاطین و اشرار نجات دهد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,215 | 1383/06/04 | بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3247 | null |
1,216 | 1383/05/30 | بیانات بعد از مراسم روضهخوانی در سالروز شهادت امام علی النقی علیهالسلام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=19896 |
در آستانهی سالروز شهادت دهمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت حضرت امام علی النقی الهادی علیهالسلام پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله خامنهای متن و صوت بیانات رهبر انقلاب را دربارهی حیات نورانی این امام همام منتشر میکند.
این سخنان در سیام مردادماه سال ۱۳۸۳ و پس از مراسم روضهخوانی به مناسبت شهادت حضرت امام علی النقی علیهالسلام بیان شده است. |
1,217 | 1383/05/25 | بیانات در دیدار جمعی از مسئولان وزارت امور خارجه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=1173 | null |
1,218 | 1383/05/17 | بیانات در دیدار جمعی از مداحان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3246 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اولاً این روز بزرگ و این عید مسعود را تبریک عرض می کنیم و به شما برادران عزیز - ذاکران، مداحان، گویندگان، سرایندگانِ در مدح و منقبت و مصائب اهل بیت (علیهم السّلام) - خوشامد عرض می کنیم و امیدواریم که این تلاشها و نفسهای گرم و احساسات پاک شما مقبول و منظور و مورد توجه بانوی دنیا و آخرت - فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) - قرار بگیرد.
این توسلها خیلی قیمت دارد. این گوهر محبت اهل بیت، بخصوص فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) که میان همهی این خاندان با عظمت، عزیز است، خیلی ارزش دارد. حقیقتاً روز ولادت این بزرگوار - که گوهر صدف نبوت و ولایت است - برای شیعیان، محبان و فرزندان معنوی و جسمانی آن بزرگوار عید بزرگی است.
یکی از آقایان که اشاره کردند که دشمنان اسلام و مسلمانان این روز شیرین را با حوادث عراق و نجف تلخ کردند، راست است. لعنت خدا بر این قدرتهای مستکبر و ظالم و منافق و دروغگو و شیاد و افزون طلب که برای آنها اصلاً نه حیثیت مردم، نه عقاید مردم، نه حقوق مردم، نه استقلال کشورها و نه عزت ملتها مطرح است. اگر کسی فکر کند که با تملق و نزدیک شدن و تسلیم در مقابل اینها میتواند کاری از پیش ببرد، خطا کرده است. علاج اینها جز با ایستادگی و جز با کوبیدن شمشیر برّان منطق حق و عزم ثاقب نیست و علاج کار اینها فقط با ارادهی قوی، منطق قوی و مشت قوی است؛ اینها امروز در دنیا در مقابل این مسائل درمانده اند. آن چیزی که در عراق این لقمهی چرب و نرم را برای آنها گلوگیر کرده و دارد خفه شان می کند، همین ایمان و ارادهی یک مشت مردم بی پناه و مستضعف است. عراقیها نه پول دارند، نه سلاح، و نه پشتیبان بین المللی؛ اما با عزم، با ایمان و با ایستادگی نگذاشتند که آنها به خیال خوش خودشان و خواب خوشی که دیده بودند، این لقمهی چرب و نرم را فرو بدهند. من مکرر گفته ام، باز هم می گویم: امریکاییها در بن بستند. اگر جلو بروند، ضربه می خورند؛ اگر عقب هم بیایند، ضربه می خورند؛ هرچه ادامه بدهند، برایشان مایهی ضربه است؛ عقب نشینی هم بکنند، مایهی ضربه است؛ در مخمصه گیر افتاده اند. گرگی که در یک تله گیر می کند، داد و فریادش ممکن است عدهیی را بترساند، یا پنجه اش کسی را که نزدیک برود، زخمی کند؛ اما گیر افتاده است. امیدواریم که خداوند شر اینها را از سر دنیای اسلام کم کند، و به ملت مسلمان عراق و شیعیان در هر نقطهیی از عالم، و به همهی ملتهای مسلمان و مؤمن، توفیق اعمال آن ارادهی شرافت آمیزی را که قرآن از ما خواسته، به آنها عنایت کند.
دربارهی مقامات صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) زبان و گفتار ما یارای بیان ندارد؛ نمیشود توصیف کرد؛ وصف او از حد این قالبهای معمولی بیانی ما بالاتر است؛ اما با زبان هنر تا حدودی میشود ذهنها را نزدیک برد؛ این که بنده روی مداحی و شعر و سرودهای اسلامی تکیه می کنم، به همین خاطر است. با بال و پر هنر میشود مقداری ذهن را نزدیک کرد، ولی به حقیقت آنها در مقام توصیف نمیشود رسید. البته کسانی که دلها و عمل شان را پاک کنند، جسم و جان خودشان را تطهیر کنند، تقوا و پرهیزگاری و پاکدامنی را پیشهی خودشان کنند و خودشان را تربیت کنند و مقداری از این آلودگییی که بنده و امثال بنده دچارش هستیم، خودشان را بیرون بیاورند، چشمهایشان میتواند ببیند؛ اما باز آنها هم نمی توانند توصیف کنند، لیکن دلهای پاک و چشم دل بینای آنها میتواند انوار قدسیهی اهل بیت و از جمله صدیقهی کبری (سلام الله علیها) را تا حدودی از نزدیک ببیند و مقامات آنها را درک کند. ما نشانههایی داریم. این که از قول پیغمبر اکرم نقل شده است که: «فداها ابوها»، خودش یک نشانه است. این که در روایت دارد که وقتی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) وارد خانهی پیغمبر می شد، یا آن جایی که پیغمبر نشسته بودند وارد می شد، «قام الیها» - حضرت پیش پای او بلند میشد؛ به طرف او میرفت - این یک نشانه است؛ اینها عظمت است. این که همهی دنیای اسلام از آن روز تا امروز - شیعه و سنی فرقی ندارد - این بانوی بزرگوار را با چشم عظمت و جلالت نگاه می کنند، این هم خودش یکی از آن نشانهها و علامتهاست. امکان ندارد که همهی عقلا، علما و متفکران با نحله ها و عقاید مختلف در همهی تاریخ یک امت و ملت، بر مدح و ستایش یک مرکز متفق القول باشند. این نیست مگر عظمت توصیف ناپذیر آن مرکز؛ این خودش یک علامت است. همهی این عظمت ها مربوط بهیک بانوی هجده ساله؛ یک دختر جوان است! بیشترین سنی که برای فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) طبق تواریخ مختلف گفته میشود، از هجده سال است تا بیست ودو سال. از آن تکریمی که امیرالمؤمنین برای ایشان قائل است، و از آن تکریمی که در روایات و کلمات همهی ائمه (علیهم السّلام) دربارهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) آمده، انسان می فهمد که چه عظمت و شیفتگی یی در کلمات ائمه نسبت به فاطمهی زهرا موج می زند. هر یک از ائمه شط خروشانی هستند که فضای معرفت و استعدادهای بشری را سیراب و بارور کرده اند و همهی این جویبارها از این چشمه سرازیر می شوند؛ چشمهی جوشان فاطمهی زهرا (سلام الله علیها). روایات صادقین (علیهم السّلام)، عظمت حضرت رضا و موسی بن جعفر و ائمهی بعدی، مقام والای حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه)، همه جویبارهای آن کوثرند؛ آن کوثر تمام نشدنی، آن چشمهی جوشان؛ برکات فاطمهی زهرا اینهاست.
ما این بزرگوار را خواسته ایم به عنوان الگو میان خودمان مطرح کنیم. یک زن جوان، یک دختر جوان، که زندگی اش، زندگی معمولی؛ لباسش، لباس فقرا؛ کارش در خانه جمع و جور کردن بچه ها و مدیریت خانه و کدبانویی این خانهی کوچک و دستاس کردن است و آن کوه معرفت و دریای عظیم علم و دانش در وجود اوست.
قرآن چهار زن را اسم آورده که این چهار زن الگویند؛ دو الگوی نیکان عالم، دو الگوی بدان عالم. «ضرب الله مثلاً للّذین کفروا امرأة نوح و امرأة لوط»؛ زن نوح و زن لوط. «کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما»؛ این دو نمونهی زنانه برای مردمان کافر در طول تاریخ هستند. وقتی خدای متعال در قرآن می خواهد کفار - نمونهی وجود کفرآمیز و کفران کنندهی نعمت خدا - را معرفی کند، به جای فرعون و نمرود و افراد دیگر، دو زن را مثال می زند؛ زن نوح و زن لوط، که درهای رحمت الهی به روی اینها باز و همهی امکانات برای عروج و رفعت اینها آماده بود و دو پیغمبر، آن هم پیغمبری مثل نوح و لوط، شوهران اینها بودند که در خانهی آنها زندگی می کردند و حجت بر آنها تمام بود؛ اما این دو زن قدر این نعمت ها را ندانستند و «فخانتاهما»؛ به شوهرهایشان خیانت کردند. این خیانت، لزوماً خیانت جنسی نیست؛ خیانتِ اعتقادی است؛ خیانتِ مسلکی است؛ راه را کج کردند. شوهرها با این که پیغمبر بودند و مقام عالی داشتند، به درد این زنها نخوردند؛ «فلم یغنیا عنهما من الله شیئا». خدای متعال رودربایستی و رفاقت و خویشاوندی با کسی ندارد. اگر کسی را مورد محبت و لطف و رحمت قرار می دهد، با حساب و کتاب است؛ با تعاریف نیست؛ خدا قوم و خویش کسی نیست. اینها هم با این که شوهرهایشان پیغمبر بودند، این شوهرهای پیغمبر نتوانستند این دو زن را از شر غضب الهی نجات بدهند؛ اینها شدند نمونهی کافران همهی تاریخ.
در نقطهی مقابل، باز خدای متعال دو زن را به عنوان نمونهی مؤمنان ذکر می کند: «و ضرب الله مثل للّذین امنوا امرأة فرعون اذ قالت ربّ ابن لی عندک بیتا فی الجنّة و نجّنی من فرعون و عمله»؛ یکی زن فرعون و دیگری، حضرت مریم: «و مریم ابنت عمران». آن زن اول، قصر فرعونی او را مجذوب نکرد؛ زن پرورش یافته در بساط فرعونی، کسی که زن فرعون است و لابد پدر و مادر و خاندانش هم از همین طواغیت بودند، در نهایت راحت و نعمت و رفاه و عزت ظاهری بود و زندگی می کرد؛ اما ایمان موسی دل او را برد و تصرف کرد؛ به موسی ایمان آورد. وقتی ایمان آورد و راه را شناخت، همهی آن راحت و رفاه را کنار گذاشت و دیگر آن قصر باعظمت در مقابل او جاذبهیی نداشت؛ گفت: «ربّ ابن لی عندک بیتا فی الجنّة»؛ من خانهی بهشتی را ترجیح می دهم؛ زندگی دنیا ارزشی ندارد. حضرت مریم هم: «و مریم ابنت عمران الّتی احصنت فرجها فنفخنا فیها من روحنا»؛ دامن خود را پاک و پاکیزه نگهداشت؛ اینها ارزشهای انسانی است.
این چهار زن فقط نمونه و نماد برای زنها نیستند، بلکه نمونه و نماد برای همهی زنها و مردها هستند. آن دو زن با این که باب رحمت جلوی آنها باز بود، به آن راه نرفتند و از آن استفاده نکردند؛ به معنویت به خاطر چیزهای پست و حقیر - عواملش را قرآن ذکر نکرده، حتماً چیزی است مانند اخلاق بد و یا یک خصلت بد - پشت کردند؛ یک چیز کوچک این دلهای ضعیف را به خودش جذب می کند و آنها را از راه حق منحرف می کند و می شوند نماد کفار و انسان ناسپاس در مقابل خدا. اما دو زن دیگر، نماد ارزشهایند. او برایش جاذبهی معنویت و جاذبهی سخن حق آن قدر زیاد است که به همهی بساط و دستگاه فرعونی پشت پا می زند، این یکی هم پاکیزگی و پاکدامنی و وارستگی دارد.
فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) همهی این فضایل را با هم داراست. چون «و اصطفاک علی نساء العالمین» دربارهی مریم در قرآن هست و سیدهی نساء عالمین، در روایت هم دارد که او سرور زنان عالم در زمان خودش بود، ولی فاطمهی زهرا سرور زنان عالم در همهی ادوار تاریخ است؛ این الگوست. برادران عزیز! ما امروز به این الگو احتیاج داریم.
امروز دستگاه های تبلیغاتی دنیا برای گمراه کردن انسانها دائم الگو جلوی چشم نسلهای بشر در همهی دنیا می آورند. البته الگوها کم جاذبه و ناموفق است، اما دست بردار نیستند؛ هنرپیشه می آورند، نویسنده می آورند، آدمهای پرهیاهوی خوش ظاهرِ بدون باطن می آورند، هیکلهای پوچ و بی معنا را می آورند و مرتب نمایش می دهند، تا بتوانند به وسیلهی این الگوها، انسانها را به سمتی حرکت بدهند و به راهی بکشند. آنها برای این کار، پولها خرج می کنند و فیلمهای هالیوودی و چیزهایی از این دست که می بینید و می شنوید و می دانید، اغلبش جهت دار است. با این که می گویند هنر بایستی فارغ از سیاست و جهتگیری سیاسی باشد، رفتار خودشان بعکس است و این جوری نیست؛ مستکبران عالم هنر، سینما، فیلم، شعر، نوشتن، مغز و استدلال و فلسفه را در راه منافع استکباری و چپاولگری خودشان استخدام کرده اند؛ همین چیزی که امروز مظاهر سرمایه داری دنیاست؛ قدرت نظامی اش امریکاست، قدرتهای اقتصادی اش هم شرکتهای پشت سر دولت امریکایند. آنها از همهی امکانات استفاده می کنند برای الگوسازی، ملتها هم دستشان خالی است و الگو و نمونهیی که بتوانند در مقابلهی با آنچه که آنها می آورند، از خودشان نشان بدهند، ندارند. ما دستمان پُر است، ما زنان بزرگی داریم؛ اگر حالا بخواهیم وارد وادی مسألهی زن بشویم. زنان باعظمتی در تاریخ اسلام هستند که اوج و قلهی این عظمت ها، فاطمهی زهرا، صدیقهی کبری (سلام الله علیها)، است. حضرت زینب و حضرت سکینه هم ماجراهایشان ماجراهای شگفت آور برای انسانهای متفکر و باهوش و خردمند و اهل فکر است. امام حسن و امام حسین را گفته اند: «سیّدی شباب اهل الجنّة». با این که اینها همیشه جوان نبودند و این دو بزرگوار به سنین پیری و کهولت هم رسیده اند، اما «سیّدی شباب» به آنها گفته اند؛ یعنی جوانی اینها باید به عنوان یک الگو همیشه در مقابل چشم جوانهای دنیا باشد. جوانی خود پیغمبر و جوانی امیرالمؤمنین هم همین جور است.
حرف من با شما برادران عزیز مداح و ذاکر این است که شماها در این زمینه خیلی وظیفه دارید. من گاهی اوقات توصیه هایی می کنم. این جور نیست که ما برای عظمت فاطمهی زهرا درمانده باشیم که چه جور این عظمت را بیان کنیم و متوسل بشویم به شعر، نثر و یا کلامی؛ نه، بلکه ما به آن عظمت احتیاج داریم. این خورشید متلألئ و درخشان به همهی موجودات عالم سود می بخشد و حالا گوشه آفتابش هم داخل خانهی ما افتاده است؛ ما باید ببینیم از این چه جوری می توانیم استفاده کنیم. آن خورشید که خیلی بالاتر است؛ حالا ما ساعتهای متمادی بنشینیم و راجع به توصیف این خورشید - که درست هم نمی دانیم چه هست و ذهن ما به آن نمی رسد - حرف بزنیم، شعر بگوییم، بخوانیم؛ اما نرویم زیر این آفتاب بنشینیم، تا بدنمان را گرم کنیم، جسم مان را رشد بدهیم و حیات خودمان را تقویت و تأمین کنیم؛ این که عاقلانه نیست؛ شأن این بزرگوار و این بزرگوارها خیلی بالاست.
خدا رحمت کند کسانی را که جریان تشیع را به کشور ما آوردند و ما را با این حقایق آشنا کردند؛ اگر نمی شد، خیلی سخت بود. رحمت خدا بر آن شمشیرهای زبان و شمشیرهای قلم و شمشیرهای میدانهای مختلف که توانستند این حقایق را برای ما روشن کنند و ما را در این راه بیندازند که ببینیم و بفهمیم، والّا این دلایل واضح در مقابل خیلی ها هست، اما نمی فهمند و درک نمی کنند؛ چون تعصبها نمی گذارد. ما این اقبال را پیدا کرده ایم و باید خدا را شب و روز بر اقبال آشنایی با ولایت اهل بیت (علیهم السّلام) که نعمت عجیبی است، شکر کنیم.
شما ببینید امروز نسل جوان شما - چه دخترهاتان، چه پسرهاتان - و جامعهی شما از خلأ کدام معرفت رنج می برند و آسیب می بینند؛ از کمبود کدام عنصر سازندهی اخلاقی رنج می برند، آن عنصر اخلاقی را در وجود فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) و در فضایل آن بزرگوار و این وجودهای مقدس پیدا کنید و به زبان شعر - که زبان هنر هست - آن را القا و بیان کنید. ببینید ما در زندگی سیاسی و اجتماعی مان به کدام درس اهل بیت احتیاج داریم، آن را از زندگی این بزرگواران و این بزرگوار بخصوص استخراج کنید و با زبان شعر بیان کنید؛ اینها لازم و مهم است، والّا صرف مدح گفتن - که الفاظ آن مدح هم گاه الفاظ مبهمی است که نه شنونده درست می فهمد که محصول این مدح چه شد و نه گاهی خود گوینده! - کافی نیست. ما باید اظهار ارادت بکنیم و این اظهار ارادت، کمال ماست؛ «مادح خورشید مداح خود است»؛ اما به این نباید اکتفا کنیم. ما باید ببینیم امروز چه درسی از این بزرگوارها میشود بگیریم. مبلغ هم وظیفه دارد، هنرمند هم وظیفه دارد، فیلمساز هم وظیفه دارد، گردانندگان سینمای کشور هم وظیفه دارند، گردانندگان تلویزیون کشور هم وظیفه دارند، منبری ها هم وظیفه دارند، مداح جماعت هم وظیفه دارد؛ من می خواهم بگویم شما وظیفهی خودتان را در کنار این وظایف سنگینی که بر دوش همهی ماست، بازیابی کنید؛ این توصیهی من به برادران عزیزم است که همیشه از آنها درخواست می کنم و با آنها در میان می گذارم.
امروز ما کشوری هستیم که ملت ما به برکت خون و قیام امام حسین و به برکت روح حسینی، توانست قیام کند و یک نظام استبدادی فاسد خبیث زشت کردار زشت خو را به زانو دربیاورد و یک حکومت مردمی با صبغه و روحیه و با عمل نسبتاً اسلامی - روحیهی ما اسلامی است؛ اما نمی توانم بگویم که عمل مان کاملاً اسلامی است؛ نسبتاً اسلامی است که ان شاءالله روزبه روز باید بیشتر اسلامیشود - را سر کار بیاورد، که خود این نظام، فحش به همهی قدرتهای عالم است؛ نفس وجود نظام جمهوری اسلامی فحش به امریکاست، ولو شما یک کلمه هم «مرگ بر امریکا» نگویید؛ خود این که این هست، نوعی دهن کجی به همهی قدرتهایی است که با معنویت و با فضیلت و با استقلال و با شرف ملتها مخالفند. امروز همه وظیفه دارند این نظام را از نقصها و ضعفهای خودش خلاص کنند و عناصر قدرت و قوّت معنوی و مادی را در آن تقویت کنند و در آن بیشتر به وجود بیاورند. اگر احتیاج به وحدت داریم، اگر احتیاج به علم داریم، اگر احتیاج به همکاری داریم، اگر احتیاج به تلاش اقتصادی یا سیاسی داریم، اگر احتیاج به روح شهادت طلبی و سلحشوری داریم و اگر احتیاج به خیلی چیزها داریم، باید هر کس به قدر خودش اینها را در جامعه به وجود بیاورد.
جبههی تبلیغ، جبههی وسیعی است که در آن هنر و آموزش و علم و دین و دانشگاه و حوزه و وزارت ارشاد و صدا و سیما هستند، کهیک قسمت از این جبههی وسیع، به جماعت مداح - این برادرهایی که در دورهی جنگ و دفاع مقدس در جبهه بودند، خوب در ذهن شان حرف بنده را تصویر می کنند - سپرده شده است و آن مانند این است که این بخش عظیم را این لشگر یا این قرارگاه به عهده دارد و تکهیی از آن را به گردان ما سپرده اند؛ ما باید این را خوب از عهده بربیاییم، تا دیگران هم که در بخشهای خودشان از عهده برآمده اند، مجموعش بشود پیروزی؛ باید برادران مداح به این موضوع توجه کنند؛ والّا ما در نوحه خوانی، مصیبت خوانی و مرثیه خوانی، اگر یک مقدار همت و سلیقه به خرج بدهیم، می توانیم همهی این مفاهیم عالی را بگنجانیم و البته میشود همهی اینها را پوچ و پوک و خالی کرد و فقط ظواهری باشد. این موضوع میتواند در روضه، در نوحه، در سینه زنی و در مدح و مصیبت باشد؛ طوری که فقط دلی بسوزد و قطره اشکی بریزد، بدون این که اندک بهرهیی برده شود؛ در روز جشن هم به همین نحو. وظیفه و مسؤولیت بزرگ جامعهی مداح این است که مطالبش پُرمغز و پُرمحتوا باشد و به شیوهی درست این را اداره کند؛ هم در مصیبت و مدایح، و هم در عزا و جشن. باید مطالب با شکلهای مختلف و در قالبهای مختلف بیاید.
امیدواریم خدای متعال به همهی ما توفیق بدهد وظایف مان را درست بشناسیم و بر طبق آن وظایف عمل کنیم. ان شاءالله این عید سعید بر همهی شماها مبارک باشد.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته |
1,219 | 1383/04/19 | بیانات در دیدار جمعی از مسئولان و نخبگان استان همدان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3245 | null |
1,220 | 1383/04/18 | بیانات در پایگاه هوایی شهید نوژه همدان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3244 | null |
1,221 | 1383/04/17 | بیانات در دیدار دانشجویان و اساتید دانشگاههای استان همدان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3243 |
این جلسه برای من حقیقتاً جلسهی بسیار شیرین و زیبایی است؛ در جمع عزیزترین جوانان از کهنترین شهر ایران، میراثبرِ یک سلسلهی تاریخىِ علم و سیاست و افتخار و شهرت. بنده در همهی سفرها با جوانان دیدار دارم؛ این در حالی است که جمع جوانان در جلسات عمومىِ دیگر هم حضور دارند. روز اول که بنده وارد شدم، در آن جمع انبوه ورزشگاه، اکثر جوانها بودند؛ شاید بسیاری از شما هم آنجا تشریف داشتید. با بسیجیان، با خانوادههای شهدا و با دیگران هم که ملاقات کردم، بسیاری از چهرهها یا اکثر آنها جوان بودند؛ ولی مایلم بهطور ویژه با جوانان - بخصوص جوانان دانشجو، دختران و پسران - دیدار اختصاصی داشته باشم، که امروز بحمداللَّه اتفاق افتاد. این فقط به دلیل حرفهایی که باید به جوانان گفت، نیست؛ بلکه به این دلیل نیز هست که توجه به نسل جوان، سخن گفتن با جوانان و چهرهبهچهره شدن با برترین نسلهای کشور ما - که امروز خوشبختانه اکثریت هم دارند - برای همهی کسانی که میتوانند مخاطبه کنند و سخن بگویند، یک عرف، یک فرهنگ و یک کار معمول شود.
در جلسهی ما خوشبختانه اساتید محترم، رؤسای محترم دانشگاهها و مسؤولانی از آموزش و پرورش و معلمان عزیز حضور دارند؛ به همهی آنها هم عرض ارادت و ادای احترام میکنم.
قبل از صحبت، یک جمله عرض کنم: مطالبی که عزیزان ما در اینجا فرمودند، اکثر آنها حرفهای دل ما هم هست؛ چیزهایی است که سالها ذهن بنده و به تبع ذهن، تحرک و فعالیت بنده را به خود اختصاص داده است؛ پیش هم رفتهایم و کار هم کردهایم؛ ولی تلاش لازم است. اینها حرفهای ماست و واقعاً باید به همهی این عزیزان عرض کنم که جانا! سخن از زبان ما میگویی. اهمیت دادن به دانشجو، مسألهی اشتغال، مسألهی ازدواج، مسائل مربوط به تحقیقات علمی، اهتمام به جنبههای سختافزاری و نرمافزاری دانشگاهها، تکریم اهل دانش - چه دانشجو و چه استاد - حرفهایی است که دنبال آنها هستیم و من خیلی خوشحالم و خدا را شکر میکنم که میبینم این حرفها امروز بهصورت یک سخن همگانی درآمده است. اینها را دیگر فقط ما نمیگوییم؛ شما به ما میگویید. من خوشحالم که جوان عزیز ما اینجا بایستد و راجع به مسألهی کشف استعدادها در سراسر کشور به من توصیه کند. یا وقتی شما جوانها راجع به پیگیری عدالت و یا شایستهسالاری مطالبی به ما بگویید، هنگامی که بازخورد این سخن در فضای عمومی جامعه سنجیده شود، ارزیابی ما از پیشرفت مسائل کشور، ارزیابی دیگری خواهد بود. ما پیش رفتهایم؛ اینها دلیل پیشرفت است. یکی از عزیزان در اینجا از من عذرخواهی کردند، بهخاطر اینکه فقط نقاط ضعف را میگویند و به نقاط مثبت اشارهیی نمیکنند. من میخواهم به این عزیزمان و به بقیهی جوانها و به اکثر شماها بگویم که نقطهی مثبت، خود شما هستید؛ لازم نیست بگویید. همین که جوان ما با این مایهی از فهمیدگی و این نشانههای فرهیختگی اینجا میآید و با ما حرف میزند، بزرگترین نقطهی مثبت است. خدا را شاکر و سپاسگزارم از اینکه بنده را در زمانی قرار داده که با این همه انسان خوب، با اینهمه دل نورانی و با اینهمه جوانِ خوشعاقبت و مبارک زندگی میکنم. شانهام زیر بار مسؤولیتِ سنگینی هم قرار دارد؛ البته این برای خود من نگرانی دارد، اما پیش خدای متعال سپاسگزاری هم دارد.
امروز که خودم را آماده میکردم اینجا بیایم، نکتهیی به یادم آمد؛ دیدم بد نیست آن را به شما عرض کنم؛ و آن این است که اولین سفر من به همدان در سالهای دههی 40 اتفاقاً برای شرکت در یک جلسهی مربوط به جوانان بود. من تا آن وقت همدان نیامده بودم. همین آقای آقامحمدی - که الان اینجا هستند - آن وقت یک جوان شاید بیست سالهیی بودند. ایشان به تهران آمد و بنده را پیدا کرد؛ من هم آن موقع تصادفاً در تهران بودم. گفت ما در همدان یک مشت جوان هستیم، شما بیایید برای ما سخنرانی کنید. حالا چه کسی بنده را به ایشان معرفی کرده بود، من دیگر نمیدانم. پرسیدم وقتی به همدان آمدم، کجا بروم؛ آدرسی به من دادند و گفتند اینجا بیایید. من در روز معین رفتم. حتّی پول کرایهی ماشین هم به ما ندادند! رفتم بلیت اتوبوس گرفتم. عصر بود که راه افتادم. پنج شش ساعتی شد تا به همدان رسیدم. شب بود. آدرس را دستم گرفتم و شروع کردم به پرسوجو. ما را به خیابانی راهنمایی کردند که از یک میدان منشعب میشد؛ همین میدانی که پنج شش خیابان دور و بر آن هست. وارد کوچهیی شدیم که منزل آقای سیدکاظم اکرمی در آنجا بود؛ همین آقای اکرمییی که وزیر و نماینده بودند و الان هم بحمداللَّه در تهران استاد دانشگاه هستند. ایشان هم جوان بود، البته سنش بیشتر از آقای آقامحمدی بود. ایشان معلم سادهیی بود در همدان. منتظر من بودند. معلوم شد شب، محل پذیرایی ما، خانهی آقای اکرمی است. فردای آن روز بنده را به مسجد کوچکی بردند که حدود بیست، سی نفر جوان در آنجا حضور داشتند و همه دانشآموز. وقتی این جوانِ عزیزِ دانشآموز اینجا صحبت میکردند، من به یاد آن جلسه افتادم و آن صحنه جلوی چشمم مجسم شد. آنها در سنین ایشان بودند. صندلی گذاشته بودند و من رفتم بحث گرمِ گیراىِ جذابی برای آنها انجام دادم. یک ساعت و خردهیی برایشان صحبت کردم. وقتی پا شدم بروم، این جوانها من را رها نمیکردند؛ میگفتند باید باز هم بنشینیم حرف بزنیم. چون در شبستان نماز جماعت برگزار میشد و بنا بود امام جماعت بیاید، اینها با دستپاچگی میز و نیمکتها را جمع کردند و بنده را به اتاقک بالای شبستان بردند. من دیگر زمان نمیشناختم؛ شروع کردم با این جوانها مبالغی صحبت کردن. این اولِ آشنایی من با همدان است. چند نفر از آن جوانها را که من میشناسم، امروز جزو برجستگان و فعالان کشور عزیز ما و نظام جمهوری اسلامی هستند. البته همدانِ آن روز به قدر امروز جوان نداشت. عدهیی که من آن روز با آنها دیدار کردم، یکهزارمِ جمعیت جوانِ امروز همدان نمیشدند. هزاران جوان در خیابانها حرکت میکردند بیهدف؛ درس میخواندند بیهدف؛ فعالیت میکردند بیهدف؛ دچار روزمرگی مطلق بودند. تازه همدان دارالمؤمنین بود. در سایر شهرها، مجموعهی جوانها بهطور مطلق - بجز استثناءهایی - درگیر بیتفاوتی و بیهدفی و عدم درک چشمانداز آینده بودند؛ مثل ماشینی که مادهی خامی را در آن میریزند و محصولی از آن طرف بیرون میآید.
کشور ما و ملت بزرگ ما و بخصوص طبقهی جوان ما آن روز بهطور عام - فقط استثناءها بیرون بودند - دچار غفلت بود. در میان این غافلین آدمهای متدین و متورع هم بودند، آدمهای بیدین و لاابالی هم بودند؛ کسانی هم بودند که اهل گناه نبودند، جوانهای پاکی بودند؛ اما در غفلت عمومىِ جوانها همه همراه بودند. بزرگترین کاری که نهضت اسلامی در ایران انجام داد، تلنگر زدن به ما ایرانیها بود تا از خواب غفلت و بیتفاوتی و بیاعتنایىِ به آینده خارج شویم. سعدی در گلستان - داستان دوم یا سومِ باب اول - حکایت مجموعهی دزدانی را ذکر میکند؛ میگوید اینها میخواستند به افرادی حمله کنند؛ اما «اولین دشمنی که بر ایشان تاخت، خواب بود»؛ قبل از اینکه دشمن بیرونی بیاید، یک دشمن از درونِ خودشان بر آنها غلبه کرد؛ آن دشمن عبارت بود از خواب. ما خواب بودیم، انقلاب ما را بیدار کرد. من خودم وقتی از سه هزار و صد سال تاریخ همدان یاد میکنم، احساس افتخار میکنم. همدان خانهی من هم هست. سههزاروصد سال شهری سر پا بماند، آدم احساس افتخار میکند؛ اما این یک بعد قضیه است. بعد دیگر قضیه این است که در این سههزار و صد سال تاریخ ایران - که نماد آن، همدان است - ما مردم ایران آیا آنچنان که پیغمبران الهی و ادیان الهی و بعثت الهی از انسان خواسته است، بر سرنوشت خود حاکم بودهایم؟ خودمان را یافتهایم؟ برای آیندهی خودمان طراحی کردهایم؟ بهترین دورههای این تاریخ طولانی و کهن، دورههایی است که پادشاه دیکتاتورِ باعرضهیی سر کار بوده؛ او برای ما تصمیم گرفته؛ او برای ما آینده را طراحی کرده؛ او کشورگشایی کرده. ملت ایران بهعنوان یک ملت و یک مجموعه، تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی فرصت و مهلت این را نیافت که برای خود چشماندازی تعریف کند؛ آن چشمانداز را انتخاب کند؛ برای آن چشمانداز برنامهریزی کند و به سوی آن چشمانداز حرکت کند. تا چشمانداز را برای خود تعریف نکنیم، هیچ کار درستی صورت نخواهد گرفت - همهاش روزمرّگی است - بعد از آن که تعریف کردیم، اگر برنامهریزی نکنیم، کارِ بیبرنامه به سامان نخواهد رسید. بعد از آنکه برنامهریزی کردیم، اگر همت نکنیم، حرکت نکنیم، ذهن و عضلات و جسم خود را به تعب نیندازیم و راه نیفتیم، به مقصد نخواهیم رسید؛ اینها لازم است.
یک وقت صحبت سر یک فرد است، او تصمیم میگیرد که بلند شود؛ اراده میکند که حرکت کند، و حرکت میکند؛ اما یک وقت صحبتِ یک ملت است؛ یک ملت باید حرکت کند؛ یک ملت باید راه بیفتد؛ یک ملت باید انتخاب کند؛ اینجا کار پیچیده و دشوار است. انقلاب به ما این توان را داد که توانستیم دیوارهی سنگىِ تاریخی را بشکافیم و خود را از این چارچوب و حصار سنگی خارج کنیم. انقلاب به این اندازه هم اکتفا نکرد، بلکه یک الگو را در مقابل ما گذاشت و آن، جمهوری اسلامی است؛ «جمهوری» و «اسلامی».
اینکه ما امروز مردمسالاری دینی را مطرح میکنیم، چیزی غیر از ترجمهی جمهوری اسلامی نیست. امروز بعضیها به صورت مبالغهآمیز و گاهی بشدت غیرمنصفانه دم از مردمسالاری میزنند. مردمسالاری چیزی نیست که در ایران سابقهی تاریخی داشته باشد - اصلاً وجود نداشته - این حقیقت و این مفهوم با جمهوری اسلامی در کشور تعریف شد و تحقق پیدا کرد. البته دامنهی مردمسالاری را میشود گسترش داد، میشود کیفیت داد، میشود هر چیزی را برتر کرد - در این شکی نیست - اما نباید نسبت به جمهوری اسلامی بیانصافی کرد. جمهوری اسلامی را انقلاب در مقابل ما گذاشت. ما فهمیدیم دو چیز معتبر است: یکی اینکه باید مردم تصمیم بگیرند و انتخاب کنند و حرکت کنند؛ این جمهوری است. یکی اینکه هدفها و آرمانهای این انتخاب و این حرکت را اسلام باید برای ما ترسیم کند. میتوانست به جای اسلام چیز دیگری باشد. مگر در دنیا چیست؟ شما خیال میکنید اهداف و آرمانهای جمهوریهای لیبرال دمکراسی دنیا چیست؟ چه کسانی این اهداف را تعریف میکنند؟ آیا متفکران و انساندوستان و دلسوختگان بشریتند که مینشینند اینها را ترسیم میکنند؟ یا نه، مسلطین بر حکومتها و قدرتهای جهانیاند؛ کارتلها، تراستها، سرمایهدارها و امروز بیش از همه صهیونیستها؟ البته کاملاً متصور و ممکن است و امروز جلوی چشممان داریم میبینیم که اینها آرمانهای واقعی را برای مردم تبیین نمیکنند. من دیروز یا پریروز در یکی از دیدارها گفتم، الان هم به شما عرض میکنم: امروز تبلیغات جهانی دارد سر بشریت را کلاه میگذارد. دم از حقوق بشر میزنند، در حالیکه برای گردانندگان امروز دنیا چیزی که مطرح نیست، حقوق بشر است. دم از دمکراسی میزنند، در حالیکه پیروان نظامهای لیبرال دمکراسىِ امروز دنیا یقیناً دمکرات نیستند. حالا یک وقت در کشوری مردم با یک امید، کسانی از دنبالهروهای آنها را با هفتاد درصد یا هشتاد درصد انتخاب کنند، بحث دیگری است؛ اما امروز در کشورهایی که نظام لیبرال دمکراسی جاافتاده است - مثل دمکراسیهای اروپا و امریکا - دمکراسی به معنای واقعی کلمه وجود ندارد؛ درعینحال دم از دمکراسی میزنند و برای این دمکراسی به عراق و افغانستان هم لشکرکشی میکنند! اینقدر اینها پُررویند. اینها دارند سر بشریت کلاه میگذارند.
در این شرایط، ما ملتی هستیم که اولاً در نقطهی بسیار حساسی واقع شدهایم. اگر ما در غرب آفریقا و در یک گوشهی دورافتادهی دنیا بودیم و یا در مرکز دنیای اسلام نبودیم، اینقدر روی ما حساسیت نبود. ثانیاً از لحاظ امکانات طبیعی، ما یک سرزمین بسیار غنی هستیم. علاوهی بر نفت و گاز - که حضور ایران تعیین کننده است و من در اجتماع مسؤولان نظام، چند ماه قبل این را با آمار بیان کردم - ما امروز در اصلیترین مواد فلزی دنیا، نسبت به سهم خودمان از جمعیت و وسعت دنیا، چند برابر بیشتر داریم. ما تقریباً یکصدم جمعیت دنیا و یکصدم سطح مسکون عالم را داریم؛ اما در آن چهار فلز اصلی، سهم ایرانیها حدود سهدرصد، چهار درصد، پنج درصد شده است؛ یعنی چند برابرِ سهم خودمان از جمعیت و وسعت دنیا. ما امکانات کشاورزی داریم؛ آب خوب داریم - البته مجموعهی کشور، پُر آب نیست؛ اما در مناطقی سهم آب ما خیلی بالاست - بازار مصرف بزرگی داریم. امروز مصنوعات دنیا چشمشان به بازار مصرف است؛ ما در این زمینه یک بازار بزرگ هستیم؛ حدود هفتاد میلیون نفر جمعیت داریم. ما استعدادهای درخشان داریم. این موقعیت، هر قدرتِ استثمارگرِ فزونطلبِ زیادهخواهی را در دنیا به خودش جذب میکند. انگلیسیها اول به عنوان نفت به ایران آمدند؛ اما آنها خبر نداشتند که غیر از نفت، این همه ثروت هم در ایران هست. بعد هم که امریکاییها آمدند و در اینجا ساکن شدند.
امروز دست اینها از ایران بریده شده است. علاوه بر اینکه دست اینها بریده شده، ما ملت ایران نشان دادهایم که تصمیم هم داریم راه استقلال و تکیهی به خودمان، و راه مرعوب نشدن از تشر قدرتهای بزرگ را ادامه دهیم و اعتقاد راسخ هم داریم که میتوانیم. بنده بهعنوان یک مسؤول - که آماج اولین دشمنیهای دشمن هستم - و به عنوان کسی که اطلاعاتش از کشور وسیع است؛ یعنی هم از امکانات، هم از تهدیدها، و هم از دشمنیهای دشمنان باخبر است؛ وقتی نگاه میکنم، میبینم میتوانیم. این استنباط، احساساتی نیست؛ بررسی شده و محاسبه شده است. ما میتوانیم سند چشمانداز بیست ساله را - که چند ماه قبل تصویب و به دستگاهها ابلاغ شد - در طول این مدت تحقق ببخشیم؛ این کارشناسی شده و بررسی شده است.
شما جوانهای عزیز این سند چشمانداز را مطالعه کنید. اگر کسی دقت نکند، ممکن است خیال کند افرادی نشستهاند و انشاء نوشتهاند؛ ولی نه، بدانید انشاء نیست. کلمه کلمهی این چشمانداز - با تأکید میگویم - محاسبه شده است. اینکه ما گفتیم در بیست سال آینده میخواهیم کشورِ اول منطقه در این خصوصیات باشیم و این شاخصها را داشته باشیم - که در سند دو صفحهیىِ چشمانداز ذکر شده - کلمه کلمهی اینها بررسی و محاسبه و کارشناسی شده است. ما میتوانیم؛ منتها این توانستن شروطی دارد.
ببینید عزیزان من! همهی شما مثل فرزندان من هستید. من یکیک شما جوانهای عزیز را از ته دل دوست میدارم و معتقدم هر کاری در این مملکت باید بشود و بتوان کرد، باید به دست شماها انجام شود. البته هر کاری ساز و کار دارد. مایلم صادقانه مطلب برای شما روشن شود. ما معتقدیم این چشمانداز، تحقق یافتنی است؛ اما باید برنامهریزی و راه حرکت را پیدا کرد. کسی هم که عامل و مباشر این کار است، نسل جوان است. اینکه میگویم ما میتوانیم، یک تحلیل اسلامىِ قرآنىِ دقیق دارد. ما در اسلام و در تعبیرات دینی چیزی داریم به نام تقدیر، چیزی داریم به نام قضا، که روی هم گفته میشود قضا و قدر. ما به قضا و قدر اعتقاد داریم؛ هم قدر حق است، هم قضا حق است. بعضیها خیال میکنند آدم اگر معتقد به قضا و قدر شد، نمیتواند اراده و قدرت انتخاب انسان را مؤثر بداند؛ این همان بد فهمیدنِ معنای قضا و قدر است. نخیر، ما کاملاً به قضا و قدر و حق انتخاب انسان معتقدیم؛ اینها مکمل یکدیگرند. من در چند جمله، این را برای شما تبیین میکنم.
قدر یا تقدیر به معنای اندازهگیری و تعیین اندازه است؛ یعنی قوانین عالم را مشخص کردن، و علتها و معلولها و رابطهی آنها را فهمیدن. کسی که زهری را مینوشد، تقدیر او مردن است. تأثیر زهر روی جهاز هاضمه و گردش خون و عوامل حیاتی انسان این است که او را از بین ببرد و بکُشد. کسی که از بالای بلندی خودش را زمین میاندازد، تقدیر او له شدن و خُرد شدن است. کسی که از اینجا بلند میشود و تصمیم میگیرد به سمت قلهی الوند برود، وقتی حرکت کرد، تقدیر او رسیدن به قلهی الوند است. علل و عوامل را خدای متعال بهوجود آورده است و بر این علل و عوامل، معلولات و مسبّباتی را مترتب کرده است.
شما آیا عاملی را که به نتیجهیی میرسد، انتخاب میکنید یا نمیکنید؟ اگر انتخاب کردید، تقدیری که دنبالهی این انتخاب است، میشود قضا. قضا یعنی حکم؛ یعنی حتم. در معنای قضا حتمیت و قطعیت وجود دارد. یک وقت هست شما انتخاب نمیکنید؛ فرض بفرمایید سر چند راهی میرسید. اطراف همین میدانی که اشاره کردم، چند خیابان وجود دارد. تقدیر کسی که از خیابانِ اول حرکت کند، این است که به فلان نقطه برسد. تقدیر کسی که از خیابان دوم حرکت کند، این است که به فلان نقطه برسد. تقدیر کسی که از خیابان سوم و چهارم و پنجم و ششم حرکت کند، رسیدن به نقاطی است که این خیابانها به آنها منتهی میشود. اگر شما تصمیم گرفتید از این میدان به هیچکدام از این خیابانها نروید، آیا این تقدیرها دربارهی شما تحقق پیدا خواهد کرد؟ نه، شما نرسیدن به این اهداف را انتخاب کردهاید؛ بنابراین نمیرسید. اگر خیابانِ اول را انتخاب کردید و تصمیم گرفتید و نیرویتان را بهکار انداختید و رفتید، به آن نتیجه میرسید. قضای شما - یعنی حکم حتمی شما - این است که به آن هدف برسید. چیزی که میتواند هر تقدیری را به قضا تبدیل کند، ارادهی شماست. تقدیر، ترسیم شده است؛ اما این تقدیر دربارهی شما حتمیت ندارد؛ این شما هستید که با اراده و همت و اقدامِ خود به آن تقدیر حتمیت میدهید.
نتایج و تبعات این اقدام را هم باید قبول و تحمل کنید. اگر سر دو راهی برسیم، یک راه ما را به منزلگه مقصود میرساند؛ یک راه هم ما را به باتلاق یا به یک نقطهی خطرناک میرساند؛ این دو تقدیر در مقابل شماست. شما باید از بین این دو تقدیر، یکی را انتخاب کنید. اگر راه اول را انتخاب کردید و بین راه خسته و منصرف نشدید و ارادهتان متزلزل و نیروی بدنتان تمام نشد، قضای شما این است که به آنجا برسید. اگر بعکس، راه دوم را انتخاب کردید، در بین راه به خود نیامدید، متنبه نشدید، توبه نکردید، از این راه برنگشتید و آن را ادامه دادید، البته تقدیر شما این است که به همان باتلاق و نقطهی خطرناک برسید. این شمایید که انتخاب میکنید. البته یک عامل معنوی هم در اینجا وجود دارد که بعد به آن اشاره و روی آن تأکید خواهم کرد.
ما امروز در ایران، دو گونه راه در مقابلِ خود داریم: یک راه این است که خود را رها کنیم و خسته شویم؛ کما اینکه الان یک عده قلم به دست - که به گمان زیاد بعضی از آنها قلم به مزدند؛ یعنی پول میگیرند تا این مطالب را بنویسند - طوری مینویسند، طوری حرف میزنند و طوری سخنرانی میکنند که معنایش این است که ملت ایران! نسل جوان! ول معطلید که دارید با قدرتهای استکباری دنیا مقابله میکنید و از خود استقامت و پایداری نشان میدهید؛ شما که نمیتوانید. اگر میخواهید به انرژی هستهیی دست پیدا کنید، اگر میخواهید چرخهی غنیسازی را ادامه دهید، اگر میخواهید امکانات علمی در اختیار شما قرار بگیرد، اگر میخواهید روزنامهها و رادیوها و سرویسهای جاسوسی دنیا علیه شما توطئه نکنند، بروید در مقابل امریکا یا - به تعبیر درستتر - در مقابل نظم استکبارىِ جهانی تسلیم شوید؛بروید عتبه را ببوسید. البته اینها عدهی بسیار کمی هستند؛ اما متأسفانه هستند. اینها در صددند تفهیم کنند که برای ایرانی، راهِ کم کردن دردسر و دغدغه، تسلیم شدن است. تسلیم شدن یعنی چه؟ یعنی شما این موقعیت جغرافیایی، این امتیازات اقلیمی، این امکانات فرهنگی، این سابقهی کهن و این ثروت عظیم انسانی را که در این کشور هست، بیایید دودستی تقدیم کنید به کسانی که در جهانخواری و فزونطلبی و کشورگشایی به هیچ حدی قانع نیستند. یک راه دیگر هم این است که نخیر، ملت ایران گناهی نکرده جز اینکه خواسته است با فکر و اراده و انتخاب و هویتِ خود زندگی کند؛ آرمانهایش را خودش ترسیم کند و برای رسیدن به آن آرمانها، با پای خود و با نیروی خود حرکت کند.
چرا ایران باید در ردیف کشورهای بهاصطلاح در حال توسعه - یعنی توسعهنیافته - قرار بگیرد؟ «در حال توسعه» یک تعبیر تعارفآمیز است؛ یعنی عقبمانده و توسعهنیافته. مگر ذهن و استعداد و قدرت فکری ما از کسانی که امروز دویست سال در دنیای علم پیشتازند، کمتر است؟ میبینید که کمتر نیست. آنها از لحاظ علمی دویست سال از ما جلوترند؛ این گناهِ پادشاهان است؛ گناهِ نظام دیکتاتوری است؛ گناهِ خاندانهای پلیدی است که بر این کشور حکومت کردند؛ گناهِ خاندان پهلوی است. همین احساسی که امروز من و شما داریم و باید در این کشور حاکم میبود، یک روز آن را کوبیدند و خفه کردند. چرا خفه کردند؟ چون رؤسای این کشور، دستنشاندههای همان قدرتهایی بودند که نمیخواستند این کشور اینطور حرکت و رشد کند؛ نمیخواستند این منبع ثروتِ مفت و مجانی را از دست بدهند. اگر صاحب خانه بیدار باشد، دزد نمیتواند وسایل خانه را جلوی چشم او جمع کند و ببرد. یا باید صاحبخانه را خواب کنند، یا باید دست و پایش را ببندند؛ والّا اگر بیدار باشد، دست و پایش باز باشد و قدرت هم داشته باشد، مگر به دزد اجازه میدهد؟ کسانی که میخواستند ایرانی خواب باشد، دست و پایش بسته باشد و حرکتی در راه مالک شدنِ موجودی و ثروت طبیعی خود نکند، آمدند کسانی را در رأس این مملکت گذاشتند. رضاخان را انگلیسیها گذاشتند؛ محمدرضا را اتحادی میان انگلیس و امریکا بر این مملکت گذاشت. پنجاهوچند سال اینها این مملکت را در درخشانترینِ فرصتهای جهانی معطل و معوق گذاشتند. نه فقط از لحاظ سیاسی و امنیتی، بلکه از لحاظ فرهنگی نیز ما را عقب نگه داشتند. من که میگویم تهاجم فرهنگی، عدهیی خیال میکنند مراد من این است که مثلاً پسری موهایش را تا اینجا بلند کند. خیال میکنند بنده با موی بلندِ تا اینجا مخالفم. مسألهی تهاجم فرهنگی این نیست. البته بیبندوباری و فساد هم یکی از شاخههای تهاجم فرهنگی است؛ اما تهاجم فرهنگىِ بزرگتر این است که اینها در طول سالهای متمادی به مغز ایرانی و باور ایرانی تزریق کردند که تو نمیتوانی؛ باید دنبالهرو غرب و اروپا باشی. نمیگذارند خودمان را باور کنیم. الان شما اگر در علوم انسانی، در علوم طبیعی، در فیزیک و در ریاضی و غیره یک نظریهی علمی داشته باشید، چنانچه برخلاف نظریات رایج و نوشته شدهی دنیا باشد، عدهیی میایستند و میگویند حرف شما در اقتصاد، مخالف با نظریهی فلانی است؛ حرف شما در روانشناسی، مخالف با نظریهی فلانی است. یعنی آنطوری که مؤمنین نسبت به قرآن و کلام خدا و وحی الهی اعتقاد دارند، اینها به نظرات فلان دانشمند اروپایی همان اندازه یا بیشتر اعتقاد دارند! جالب اینجاست که آن نظریات کهنه و منسوخ میشود و جایش نظریات جدیدی میآید؛ اما اینها همان نظریات پنجاه سال پیش را به عنوان یک متن مقدس و یک دین در دست میگیرند! دهها سال است که نظریات پوپر در زمینههای سیاسی و اجتماعی کهنه و منسوخ شده و دهها کتاب علیه نظریات او در اروپا نوشتهاند؛ اما در سالهای اخیر آدمهایی پیدا شدند که با ادعای فهم فلسفی، شروع کردند به ترویج نظریات پوپر! سالهای متمادی است که نظریات حاکم بر مراکز اقتصادی دنیا منسوخ شده و حرفهای جدیدی به بازار آمده است؛ اما عدهیی هنوز وقتی میخواهند طراحی اقتصادی بکنند، به آن نظریاتِ کهنهی قدیمی نگاه میکنند! اینها دو عیب دارند: یکی اینکه مقلدند، دوم اینکه از تحولات جدید بیخبرند؛ همان متن خارجی را که برای آنها تدریس کردهاند، مثل یک کتابِ مقدس در سینهی خود نگه داشتهاند و امروز به جوانهای ما میدهند. کشور ما مهد فلسفه است، اما برای فهم فلسفه به دیگران مراجعه میکنند!
من از دورهی اسلامىِ شهر همدان خبر دارم؛ از دورهی قبل از اسلام خبر درستی ندارم؛ یعنی هیچکس خبر ندارد. در دورهی اسلامی، همان وقتی که ابنسینا در این شهر برترین نظریات را در فلسفه و پزشکی و هندسه و ریاضیات و سایر علوم و فنون خلق میکرد و مینوشت و تعلیم میداد - من آن روز در جمع طلاب و فضلا و علمای همدانی این نکته را گفتم - در کتابهای فلسفی و اصولىِ ما از شخصی به نام «رجل همدانی» یاد میشود. این رجل همدانی نظریهی ردشدهیی دارد در باب کلىِ طبیعی؛ بحثی است در منطق و فلسفه، و در اصول هم به مناسبتی بحث میشود. ابنسینا وقتی به همدان میآید و با این مرد برخورد میکند، دربارهی او میگوید: «مردی بود بسیار مسن و دارای محسّنات بسیار». از سخنی که دربارهی او میگوید، معلوم میشود این مرد هزار سال پیش در هندسه و فلسفه و منطق وارد بوده و اطلاعاتی داشته. هزار سال پیش، یعنی قرن چهارم هجری؛ یعنی قرن دهم میلادی. قرن دهم چه زمانی است؟ قلب قرون وسطای معروف دنیا. قرون وسطایی که شنیدهاید، مربوط به اروپاست، نه ایران. روزی که در اروپا قرون وسطی مظهر سیاهی و تاریکی و هیچندانی بود، در همدان ابنسینا و رجل همدانی بود؛ بعد از مدتی رشیدالدین فضلاللَّه بود؛ باباطاهر بود؛ علما و دانشمندانِ بزرگ بودند، که من شرح احوال آنها را اجمالاً در این چند روز در جلسات مختلف گفتهام. این، سابقه و قبالهنامهی علمی و فرهنگی ماست. چرا ما معتقد باشیم که نمیتوانیم؟ بله، نگذاشتند ما پیشرفت کنیم. واقعیت این است که ما دویست سال از علم دنیا عقب ماندهایم؛ اما معنای رسیدن به مرزهای دانش این نیست که راهی را که اروپاییها در طول دویست سال رفتهاند، ما هم همان راه را در طول دویست سال برویم؛ بعد به آنجایی که امروز رسیدهاند، برسیم؛ نه، این حرفها نیست؛ ما راههای میانبر پیدا میکنیم. ما علم را از دست اروپاییها میقاپیم. ما از یاد گرفتن ننگمان نمیکند. اسلام میگوید قوام دنیا به چند گروه است؛ یکی از آنها کسانی هستند که وقتی نمیدانند، در صدد یاد گرفتن باشند؛ از یادگرفتن ننگشان نکند. ما دانشهایی را که امروز فرآوردهی ذهن و مغز و عقل بشر است، یاد میگیریم؛ آنچه را که بلد نیستیم، با کمال میل میآموزیم و به استادمان هم احترام میکنیم. به کسی که به ما علم بیاموزد، بیاحترامی نمیکنیم؛ اما گرفتن علم از دیگری نباید به معنای این باشد که شاگرد باید تا ابد شاگرد بماند؛ نه، امروز شاگردیم، فردا میشویم استاد آنها؛ کما اینکه آنها یک روز شاگرد ما بودند، اما الان شدهاند استاد ما. غربیها علم را از ما یاد گرفتند. شما به کتاب پیرروسو - «تاریخ علوم» - نگاه کنید؛ آنجا میگوید: چهار پنج قرن قبل تاجری در یکی از کشورهای اروپایی به استادی مراجعه میکند و میگوید میخواهم فرزندم درس بخواند؛ او را به کدام مدرسه بفرستم؟ استاد در جواب میگوید اگر به همین چهار عمل اصلی - جمع و ضرب و تفریق و تقسیم - قانع هستی، میتوانی او را به هر کدام از مدارس کشور ما یا دیگر کشورهای اروپایی بفرستی؛ امّا اگر بالاتر از آن را لازم داری، باید او را به کشور اندلس یا به مناطق مسلماننشین بفرستی. این را پیرروسو مینویسد؛ این حرف من نیست. جنگهای صلیبی به آنها کمک کرد تا از ما بیاموزند. هجرت دانشمندان آنها به این مناطق، کمک کرد تا از ما بیاموزند. هجرت دانشمندان ما به مناطق آنها و منتقل شدن کتابهای ما به آنها، کمک کرد تا از ما بیاموزند. یک روز آنها از ما یاد گرفتند و شاگرد ما بودند، بعد شدند استاد ما؛ الان هم ما از آنها یاد میگیریم و شاگرد آنها میشویم و بعد میشویم استاد آنها. پس نسل دانشپژوه و محقق و پژوهندهی کشور ما بداند؛ امروز اگر برتری علمی با غربیهاست، در آیندهی نه چندان دوری با همت و ارادهی شما میتوان کاری کرد که فردا آنها از شما یاد بگیرند.
مرزهای دانش را بشکنید. اینکه من میگویم نهضت نرمافزاری، انتظار من از شما جوانها و اساتید این است. تولید علم کنید. به سراغ مرزهای دانش بروید. فکر کنید. کار کنید. با کار و تلاش میشود از مرزهایی که امروز دانش دارد، عبور کرد؛ در بعضی رشتهها زودتر و در بعضی رشتهها دیرتر. فناوری هم همینطور است. علم باید ناظر به فناوری باشد. فناوری هم مرحلهی بسیار مهم و بالایی است. در فناوری هم میتوانیم پیش برویم؛ همچنانکه رفتیم.
خوب است شما بدانید که در بعضی از بخشهای بسیار حساس علمىِ کشور ما کارهایی شده که هنوز در دنیا صورت نگرفته است. در فناوری تولید سلولهای بنیادی که بنده چند وقت پیش، از آن یاد کردم، یک مشت جوان مثل شماها که در تهران هستند، فعالیت میکنند. اینها همت کردند و رفتند از دیگران یاد گرفتند؛ خودشان هم فکر کردند، سرمایهگذارىِ فکری کردند و توانستند کلید تولید و انجماد و حفظ و کاشت سلولهای بنیادی را بهدست بیاورند. امروز اینها برای اولین بار در ایران سلولهای بنیادىِ انسولینساز را تولید کردهاند که در دنیا هنوز تولید نشده است. پس شاگردی کردن اولاً به معنای شاگرد ماندن نیست، که خیال کنیم همیشه ما باید شاگرد آنها بمانیم؛ نخیر، همت کنید؛ خواهید دید آنها مجبور میشوند از شما یاد بگیرند. ثانیاً شاگردی کردن در علم، به معنای تقلید کردن در فرهنگ نیست؛ این نکتهی بسیار مهمی است. در زمان قاجاریه اولینبار نشانهها و نمونههای فرهنگ غربی وارد کشور شد. ایرانیهای اعیانِ دربارىِ آن روز که اولین قشرهایی بودند که با اروپاییها ارتباط برقرار کردند، نخستین چیزی که یاد گرفتند، دانش نبود؛ عادات و رفتار و نحوهی معاشرت آنها را یاد گرفتند. این خطِ اشتباه و خطا از همانجا ترسیم شد. عدهیی فکر میکنند چون غربیها از لحاظ علمی بر ما برتری دارند، پس ما باید فرهنگ و عقاید و آداب معاشرت و آداب زندگی و روابط اجتماعی و سیاسیمان را از آنها یاد بگیریم؛ این اشتباه است. اگر استادی در کلاس به شما درس بدهد و خیلی هم استاد خوبی باشد و به او علاقه هم داشته باشید، آیا حتماً باید رنگ لباس خود را همان رنگی انتخاب کنید که او میپسندد؟ اگر این استاد عادت بدی هم داشت، شما باید این عادت بد را از او یاد بگیرید؟ فرض کنید استاد وسط درس گفتن، دستش را در دماغش میکند؛ شما علم را از او یاد بگیرید، چرا این کار را از او یاد میگیرید؟ اروپاییها کارهای غلط و خطا و رفتارهای زشت الی ماشاءاللَّه دارند؛ چرا باید این کارها را از آنها یاد بگیریم؟ آن مردِ مجذوبِ مفتونِ دانش غربیها میگفت: ما باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم. چرا؟ ما ایرانی هستیم و باید ایرانی بمانیم. ما مسلمانیم و باید مسلمان باشیم. آنها بیشتر از ما علم دارند؛ خوب، ما میرویم علمشان را یاد میگیریم؛ چرا باید عادات و فرهنگ و رفتار و آداب معاشرت آنها را یاد بگیریم؛ این چه منطق غلطی است؟ چون آنها به دلیلی باید چیزی به نام کراوات دور گردنشان ببندند - که البته ما نمیگوییم شما چرا کراوات میبندید؛ کراوات مال آنهاست - آیا ما هم باید از آنها تقلید کنیم؟ منطق ما برای اینکار چیست؟ چرا ما لباس و رفتار و آداب معاشرت و حرف زدن و حتّی لهجهی آنها را تقلید کنیم؟ من گاهی میبینم در تلویزیون گزارشگر ما از فلان نقطهی دنیا دارد به زبان فارسی گزارش میدهد و مطلب مربوط به ایران است؛ اما زبان فارسی را طوری حرف میزند مثل اینکه یک انگلیسی دارد به زبان فارسی حرف میزند! این، ضعف نفس و احساس حقارت است؛ چرا من باید بهخاطر ایرانی بودنم احساس حقارت کنم؟ من به زبانِ خودم افتخار میکنم؛ من به فرهنگِ خودم افتخار میکنم؛ من به وطن و کشور و گذشتهی خودم افتخار میکنم؛ چرا باید از آنها تقلید کنم؟ برای تقلید از آنها دلیلی ندارم. علم آنها بیشتر است؛ خیلی خوب، ما علمشان را یاد میگیریم و اگر هزینهیی هم داشته باشد، میپردازیم. اینها هم اتفاقاً یاد گرفتهاند که علم را باید با پول عوض کرد. امروز بیشترین چیزی که برای غربیها مطرح است، پول است. در اسلام اینطور نیست. در اسلام علم شرافت ذاتی دارد. از نظر آنها علم به عنوان قابل تبدیل بودن به پول ارزش دارد. علمی قیمت دارد که بشود با آن دلار یا پوند بهدست آورد. ما از همین حالتِ آنها استفاده میکنیم و علمشان را از آنها میخریم؛ هزینهاش را میپردازیم؛ اما از کسی تقلید نمیکنیم و نباید هم بکنیم. این حرفِ من با شما جوانان است. البته گفتن این حرفها آسان است، اما عمل کردنش به این آسانی نیست؛ دشواری کار ما این است.
دستگاههای مسؤول کشور، دستگاههای دولتی، دستگاههای گوناگون، قانونگذاران، دانشگاهها، مدیریتهای علمی و دانشگاهی و پژوهشی کشور، آموزش و پرورش، همه باید سخت تلاش کنند. ما که راه را پیدا کردهایم، ما که میدانیم باید این راه را برویم و خود را به این قلهی بلند برسانیم، باید کار کنیم. البته سخت است؛ عرقریزی دارد، خستگی دارد، بعضی آدمهای سستعهد وسط راه احساس خستگی میکنند و برمیگردند؛ اما اکثریت خواهند رفت. باید این راه را برویم؛ این کارِ دشواری است - کار آسانی نیست - امّا این کار دشوار را میتوانیم بکنیم و به فضل الهی خواهیم کرد.
دو نکته را عرض میکنم و عرایضم را پایان میدهم. اشاره کردم به مسألهی تقلید فرهنگی. البته تقلید فرهنگی خطر خیلی بزرگی است، اما این حرف اشتباه نشود با اینکه بنده با مُد و تنوع و تحول در روشهای زندگی مخالفم؛ نخیر، مُدگرایی و نوگرایی اگر افراطی نباشد، اگر روی چشم و همچشمىِ رقابتهای کودکانه نباشد، عیبی ندارد. لباس و رفتار و آرایش تغییر پیدا میکند، مانعی هم ندارد؛ اما مواظب باشید قبلهنمای این مُدگرایی به سمت اروپا نباشد؛ این بد است. اگر مدیستهای اروپا و امریکا در مجلاتی که مُدها را مطرح میکنند، فلانطور لباس را برای مردان یا زنانِ خودشان ترسیم کردند، آیا ما باید اینجا در همدان یا تهران یا در مشهد آن را تقلید کنیم؟ این بد است. خودتان طراحی کنید و خودتان بسازید.
بنده زمان ریاستجمهوری در شورای عالی انقلاب فرهنگی قضیهی طرح لباس ملی را مطرح کردم و گفتم بیایید یک لباس ملی درست کنیم؛ بالاخره لباس ملی ما که این کت و شلوار نیست. البته من با کت و شلوار مخالف نیستم؛ خود من هم گاهی اوقات در ارتفاعات یا جاهای دیگر ممکن است کاپشن هم بپوشم؛ ایرادی هم ندارد؛ اما بالاخره این لباس ملی ما نیست. عربها لباس ملی خودشان را دارند، هندیها لباس ملی خودشان را دارند، اندونزییاییها لباس ملی خودشان را دارند، کشورهای گوناگون شرقی لباسهای ملی خودشان را دارند، آفریقاییها لباسهای ملی خودشان را دارند و در مجامع جهانی هر کس لباس ملی خود را دارد؛ افتخار هم میکنند. ما در جایی رئیسجمهوری را دیدیم که لباس ملیاش عبارت بود از دامن! مرد بزرگ، دامن پوشیده بود! پاهای او هم لخت بود! یک دامن تقریباً تا حدود زانو، و هیچ احساس حقارت هم نمیکرد. با افتخارِ تمام در آن جلسه شرکت میکرد؛ میآمد و میرفت و مینشست. این، لباس ملی اوست؛ ایرادی هم ندارد. عربها با تفاخر، لباس ملی خودشان را میپوشند - پیراهن بلند و چفیه و عقال - و ممکن است به نظر من و شما هیچ منطقی هم نداشته باشد؛ اما لباسِ آنهاست و آن را دوست دارند. من و شما که ایرانی هستیم، لباسمان چیست؟ شما نمیدانید لباس ما چیست. البته من نمیگویم طرح این لباس حتماً باید برگردد به لباس پانصد سال قبل؛ ابداً. من میگویم بنشینید برای خودتان یک لباس طراحی کنید. البته الان این را از شما نمیخواهم؛ این را من در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح کردم. آن روز ما یک بخش دولتی را مأمور کردیم و گفتیم دنبال این کار بروید. یک کارِ مقدماتی هم کردند، اما آن را به جایی نرساندند؛ دورهی ریاستجمهوری ما هم تمام شد! من میخواهم بگویم اگر شما موی سرتان را میخواهید آرایش کنید، اگر میخواهید لباس بپوشید، اگر میخواهید سبک راه رفتن را تغییر دهید، بکنید؛ اما خودتان انجام دهید؛ از دیگران یاد نگیرید.
در کشورهای غربی و بیشتر از همه در امریکا، حدود سه چهار دهه پیش یک مشت جوان بر اثر واخوردگی از شرایط اجتماعی، دچار حرکتهایی شدند، که البته تا امروز هم ادامه دارد. در زمان ما مظهر این افراد، بیتلها بودند که با آرایش عجیب و غریب و با نوعی موسیقی شبیه موسیقی پاپ - که الان در دنیا معمول است - ظاهر میشدند. بنده بعد از انقلاب به الجزایر رفتم. در خیابان ماشین ما عبور میکرد. یک وقت دیدم پسر جوانی نصف موی سرش را تراشیده و نصف دیگر را باقی گذاشته است. هرچه من نگاه کردم، دیدم این آرایش، هیچ زیبایی ندارد. مشخص بود او از کسانی تقلید کرده است. در الجزایر، فشار صنعتی و فشار ابزار تولید و تکنیک بر زندگی مردم اصلاً آنقدر نیست که یک جوان، احساساتی را پیدا کند که در امریکا یا انگلیس یا در جای دیگر پیدا میکرد؛ اما چون دیده بود آنها انجام دادهاند، او هم انجام میداد. بنده با این چیزها مخالفم و دوست نمیدارم جوان ما اینطوری حرکت کند و دختر و پسرِ ما دایم چشمشان به آنها باشد.
نکتهی دوم که میخواهم عرض کنم، این است: ما در باب گزینش راه تقدیر گفتیم انتخاب با شماست - در این شکی نیست - اما نقش هدایت و کمک الهی را حتماً باید در نظر داشت. گاهی شما برای انجام کاری خسته میشوید، از خدای متعال نیرو میخواهید، خدا هم به شما نیرو میدهد و راه میافتید. گاهی در یک انتخاب دچار مشکل میشوید، از خدای متعال هدایت و دستگیری میخواهید، خدا هم شما را هدایت میکند. یکی هم هست که در آن شرایط از خدا نیرو نمیخواهد، نیرو هم گیرش نمیآید؛ از خدا هدایت نمیخواهد، هدایت هم گیرش نمیآید. پروردگار عالم به ما فرموده است از من بخواهید؛ هدایت بخواهید، کمک بخواهید، توفیق بخواهید. این است که من بخصوص به جوانها میگویم رابطهی خود را با خدا مستحکم کنید و نقش دعا و تضرع را بشناسید. معنای دعا این نیست که شما از خدا بخواهید و بنشینید و فکر نکنید؛ نه، از خدا بخواهید، تا وقتی حرکت میکنید، در حرکت، شما را کمک کند. از خدا بخواهید، تا وقتی انتخاب میکنید، در انتخابِ درست، شما را کمک کند. از خدا بخواهید، تا اگر صحنه، صحنهی دشواری است و قابل تشخیص نیست، در تشخیص به شما کمک کند.
پروردگارا ! رحمت و هدایت و دستگیری و لطف و فضل خود را به یکایک حضار این جلسه مرحمت کن. |
1,222 | 1383/04/16 | بیانات در دیدار بسیجیان استان همدان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3241 | null |
1,223 | 1383/04/16 | بیانات در دیدار جمعی از خانوادههای شهدای استان همدان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3242 | null |
1,224 | 1383/04/15 | بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان همدان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3240 | null |
1,225 | 1383/04/15 | بیانات در دیدار مردم استان همدان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3239 | null |
1,226 | 1383/04/07 | بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3238 | null |
1,227 | 1383/04/03 | بیانات در دیدار جمعی از پرستاران | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3237 | null |
1,228 | 1383/04/01 | بیانات در دیدار جمعی از مسئولان جهاد دانشگاهی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3236 | null |
1,229 | 1383/03/27 | بیانات در دیدار نمایندگان مجلس | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3235 | null |
1,230 | 1383/03/22 | بیانات در دیدار طلاب مدرسه علمیه آیتالله مجتهدی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=1138 | null |
1,231 | 1383/03/19 | شرح حدیث در ابتدای جلسه درس خارج فقه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=45891 |
عَن اَبی عَبدِ اللهِ عَلَیهِ السَّلام قالَ: یَنبَغی لِلمُؤمِنِ اَن یَکونَ فیهِ ثَمانُ خِصالٍ وَقورٌ عِندَ الهَزاهِزِ صَبورٌ عِندَ البَلاءِ شَکورٌ عِندَ الرَّخاءِ قانِعٌ بِما رَزَقَهُ اللهُ لا یَظلِمُ الاَعداءَ وَ لا یَتَحامَلُ لِلاَصدِقاءِ بَدَنُهُ مِنهُ فی تَعَبٍ وَ النّاسُ مِنهُ فی راحَة.(۱)
یَنبَغی لِلمُؤمِنِ اَن یَکونَ فیهِ ثَمانُ خِصالٍ وَقورٌ عِندَ الهَزاهِز
در یک نسخهای بنده دیدم «عِندَ الهَزائِز» است؛ فرق نمیکند؛ مراد، حوادث دشوار و تکاندهنده است. وَقور بودن در این حوادث یعنی از جا در نرفتن، خود را نباختن، آرامش خود را حفظ کردن، به تلاطم درنیامدن. فرض کنید بیماریای برای انسان پیش میآید، زلزلهای پیش میآید، جنگی پیش میآید، فقری پیش میآید؛ اینها هزائزِ زندگی است. بعضیها بمجرّد اینکه شایعهی زلزله میآید یا فرض کنید که خوف جنگ میآید یا یک کسی علیه انسان یک کلمه حرف میزند، خودشان را میبازند، از جا در میروند. [حضرت امام صادق (علیه السّلام میفرمایند:] مؤمن باید این جور نباشد و از جا در نرود، خودش را حفظ کند.
صَبورٌ عِندَ البَلاء
این باز مطلب دیگری است؛ یعنی حادثه وقتی پیش آمد برای او، صبر کند. صبر به همان معنایی است که مکرّر عرض کردهایم؛ یعنی این حرکتی را که شروع کرده متوقّف نکند، استقامت کند؛ صبر یعنی این. شما مثلاً حرکت کردید میخواهید از تهران بروید به یک شهری، وسط راه یک مانعی پیش میآید، یک مشکلی پیش میآید؛ یک وقت هست برمیگردید، این بیصبری است؛ یک وقت هست نه، برنمیگردید، در صدد برمیآیید که این مانع را برطرف کنید، یک جوری از آن عبور کنید؛ صبر یعنی این.
شَکورٌ عِندَ الرَّخاء
بمجرّد اینکه آسایش و راحتی و گشایش در کار انسان پیدا شد، انسان طغیان نکند، شکرگزار باشد، بداند که نعمتی است از طرف پروردگار، شکر الهی را در برابر نعمت فراموش نکند، شکور باشد. این هم یک مطلب مهمّی است و نقطهی مقابل این واقعاً یک آفتی است که انسان بمجرّد اینکه یک ذرّه جیبش پُر پول میشود، چهار نفر به آدم سلام میکنند، بدنش مثلاً از بیماری نجات پیدا میکند، ناگهان طغیان کند، اَن رَءاهُ استَغنیٰ.(۲) بمجرّد اینکه انسان احساس میکند که حالا دیگر مشکلی ندارد، ناگهان باد به کلّهی انسان میافتد، همه چیز را از خود میداند و خدا را فراموش میکند. این هم آفت دیگر، که باید «شَکورٌ عِندَ الرَّخاء» باشد.
قانِعٌ بِما رَزَقَهُ الله
به همان [چیزی] که بعد از همهی زحمتهایی که باید بکشید به شما رسید، قانع باشید؛ نگویید چرا بیشتر نشد، چرا بهتر نشد. نه اینکه تلاش نکنید؛ تلاش کنید [امّا] بعد از آنکه تلاش کردید و این تلاشِ شما منتهی به یک حدّی از زندگی شد -حالا زندگی یعنی پول، زندگی یعنی زندگیِ معمولی، یا جاه و مسئولیّت و غیره- به همان قانع باشید، دیگر زیادهطلبی نکنید. معنایش این باشد که راضی به آنچه هستید نیست.
لا یَظلِمُ الاَعداء
[مؤمن] به دشمن خود هم ستم نمیورزد؛ حالا دوست که هیچ، مؤمن که هیچ. بعضیها خیال میکنند اگر کسی دشمن شد، میشود به او ظلم کرد، میشود به او تهمت زد، میشود غیبتش را کرد، میشود اموالش را خورد، میشود اذیّتش کرد. چرا؟ دشمن است دیگر! نه، دشمن را هم ظلم نباید کرد، ولو دشمن است. اگر جرمی کرده، خب بر طبق جرمش اگر مسئولیّتِ مجازات با شما است، مجازاتش کنید، اگر مسئولیّت با دیگری است که شما همان را هم نباید بکنید؛ به صرف اینکه دشمن است، نمیشود به او فحش داد، تهمت زد، دروغ گفت، مالش را برد، [به این بهانه] دشمن است.
وَ لا یَتَحامَلُ لِلاَصدِقاء
[مؤمن] برای دوستان خودش هم تحامل درست نمیکند. «لا یَتَحامَلُ لِلاَصدِقاء» را اینجا [در پینوشتِ کتاب] معنا کرده «لا یجور علیهم لأجل الاصدقاء و طلب مرضاتهم»؛ این هم یک معنا است، این هم خوب است، بد نیست. «لا یتحامل علی الاصدقاء» نیست، «للاصدقاء» است؛ یعنی برای خاطر دوستانش تحامل به این و آن نمیکند؛ یعنی همین جناحبازی که حالا الان رایج است بین ما که انسان به خاطرِ دوستانِ خودش، مدام به این تحامل کند، مدام به آن بد بگوید. یا این جور، یا هم همان [معنا] که ابتدائاً به ذهن انسان متبادر میشود؛ یعنی تحمیل بر دوستان خودش هم نباشد، آنها را هم مورد تحامل خود قرار ندهد.
بَدَنُهُ مِنهُ فی تَعَبٍ وَ النّاسُ مِنهُ فی راحَة
این دو صفت [هم برای مؤمن] ذکر شده است، امّا این دو صفت تقریباً با هم است. فرض کنید یک مسافرتی کردهاید، حالا مثلاً در این اتاق رفیق شما شب خُر و پف میکند و نمیگذارد شما بخوابید. دو راه وجود دارد؛ یکی اینکه لگد بزنید بگویید «پا شو مرد حسابی، نمیگذاری ما بخوابیم»! این «اَلنّاسُ مِنهُ فی راحَة» نیست؛ این اذیّت کردنِ دیگران است. خب بالاخره چه کار کند بیچاره؟ خُر و پف میکند. یکی هم این است که خودتان این تعب را تحمّل کنید؛ یا بروید در راهرو بخوابید، یا گوشتان را بگیرید، بالاخره یک کاری بکنید. یعنی انسان در مقام معارضهی با راحت خود و راحت دیگران، راحت دیگران را ترجیح بدهد، راحت خود را ترجیح ندهد. حدیث دنباله [هم] دارد، که البتّه آن هشت چیز [مشابه] همینها است. |
1,232 | 1383/03/19 | بیانات در دیدار خانوادهی شهید آیتالله سید محمدباقر صدر | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=11381 | null |
1,233 | 1383/03/14 | بیانات در مراسم پانزدهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3233 | null |
1,234 | 1383/03/10 | شرح حدیث در ابتدای جلسه درس خارج فقه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=45926 |
عَن اَبی عَبدِ الله (عَلَیهِ السَّلام) قالَ: کانَ رَسولُ الله (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) یَتَعَوَّذُ فی کُلِّ یَومٍ مِن سِتِّ خِصالٍ: مِنَ الشَّکِ وَ الشِّرکِ وَ الحَمیَّةِ وَ الغَضَبِ وَ البَغیِ وَ الحَسَد.(۱)
کانَ رَسولُ الله (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) یَتَعَوَّذُ فی کُلِّ یَومٍ مِن سِتِّ خِصال
پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه آله) هر روز از شش خصلت به خدای متعال پناه میبرد. معنای تقوا این است: مراقبت؛ مراقبت از خود، که هر روز انسان آن حفرهها و چاهها و گودالهایی که سر راهش هست، اینها را بنشیند محاسبه کند و به خود تلقین کند مراقبت از اینها را. پیغمبر با مقام عصمت، در عین حال این قدر مراقب خود است! همین مراقبتها است که موجب آن عصمت هم میشود. این شش خصوصیّتی که پیغمبر هر روز از آنها به خدا پناه میبرد، اینها است:
مِنَ الشَّک
اوّل، شک است. شک همیشه از جهل ناشی نمیشود که یک مبنایی برای انسان روشن نباشد، شک کند؛ نه، گاهی مبنا هم روشن است برای انسان. شک و تردیدِ نفْسانی، بسیاری از اوقات از وسوسه ناشی میشود؛ وارداتِ شیطانی نفْسِ انسان -که آن هم به نوبهی خود معلول گرفتاریهای ما و ابتلائات ما به امور دنیا است- شک ایجاد میکند.
وَ الشِّرک
پیغمبر از شرک به خدای متعال هر روز پناه میبرد. خب پیدا است که آن شرکِ جلی، خیلی دور از ساحت ماها است که در مقابل یک بتی مثلاً سجده کنیم؛ این پیدا است که مراد از شرک، شرک خفی است که انسان غیر خدا را به نحوی داخل کند در کاری که باید برای خدا انجام بگیرد. لذاست که انسان بایستی به طور دائم به خدای متعال پناه ببرد از این شرک که مِن حیث لا یشعر وارد میشود.
وَ الحَمِیَّة
و حمیّت یعنی جانبداریِ بیمنطق؛ از یک کسی، از یک چیزی، از یک فکری، از یک راهی، از یک گروهی، از یک خطّی -به قول امروز، خط و خطوط- به طور بیمنطق دفاع کند، جانبداری کند. اِذ جَعَلَ الَّذینَ کَفَروا فی قُلوبِهِمُ الحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الجاهِلِیَّة؛(۲) این از خصوصیّات کفّار بود در زمان پیغمبر که این چون خویشاوند ما است، این چون در قبیلهی ما است، این چون جزو رفقای ما است، این چون جزو مجموعهی خطّ فکری ما است، هر غلطی کرد، ما بایستی سینه سپر کنیم و بیاییم از او دفاع کنیم. این چون همکار ما است در اداره، زیرمجموعهی ما است و از این قبیل حرفها، باید سینهمان را سپر کنیم از او دفاع کنیم، ولو هیچ منطقی پشت سر این دفاعِ ما نباشد! این حمیّت است. این حمیّت، جانبداری، جانبداریِ گرم، همان حمایت است و مادّهی حمایت و ریشهی حمایت و مانند اینها از این اشراب(۳) شده. محکم دفاع کند از یک کسی، بدون هیچ منطقی.
وَ الغَضَب
و خشمگین شدن، که اختیاریِ انسان نیست؛ چون غضب، عقل را تحت تأثیر قرار میدهد. انسان واقعاً باید پناه ببرد! آدم وقتی عصبانی شد، خیلی از راههای فهم و بصیرت جلوی انسان بسته میشود، انسان نمیفهمد چه کار میکند؛ مثلِ آدمِ مست است.
وَ البَغی
و «بغی» یعنی دشمنی کردن علیه کسی، مجموعهای، چیزی، آن هم بیدلیل. از روی احساسات نفْسانی، انسان با یک کسی بیخودی دشمنی کند؛ این بغی است.
وَ الحَسَد
و یکی هم حسد؛ از حسد هم باید پناه برد به خدا، که مایهی رنج خود و دیگران است. گفت: «حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است».(۴) شما به حسود هیچ بدیای هم نکردهاید، امّا او از درونِ خود دچار رنج است. یک نعمتی را در شما میبیند، یک فضیلتی را یا امتیازی را در شما میبیند، در آتش میسوزد. شما هم هیچ بدیای به او نکردهاید امّا او بیدلیل با شما بد میشود. حسد! که این هم خیلی چیز خطرناکی است. |
1,235 | 1383/03/03 | شرح حدیث در ابتدای جلسه درس خارج فقه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=45928 |
عَن اَمیرِ المُؤمِنین (عَلَیهِ السَّلام) اَنَّهُ قالَ: خُذوا عَنّی کَلِماتٍ لَو رَکِبتُمُ المَطِیَّ فَاَنضَیتُموها لَم تُصیبوا مِثلَهُنَّ اَلا لا یَرجو اَحَدٌ اِلَّا رَبَّهُ وَ لا یَخافَنَّ اِلَّا ذَنبَهُ وَ لا یَستَحیِی العَالِمُ اِذا لَم یَعلَم اَن یَتَعَلَّمَ وَ لا یَستَحیی اِذا سُئِلَ عَمّا لا یَعلَمُ اَن یَقولَ اللهُ اَعلَمُ وَ اعلَموا اَنَّ الصَّبرَ مِنَ الایمانِ بِمَنزِلَةِ الرَّأسِ مِنَ الجَسَدِ وَ لا خَیرَ فی جَسَدٍ لا رَأسَ لَه.(۱)
خُذوا عَنّی کَلِماتٍ لَو رَکِبتُمُ المَطِیَّ فَاَنضَیتُموها لَم تُصیبوا مِثلَهُنَّ
امیرالمؤمنین (علیه السّلام) فرمود که این پنج کلمه را، این پنج مطلب را، از من فرا بگیرید؛ پنج کلمهای که هر چه سِیر کنید در این دنیا، نخواهید توانست بهتر از این کلمات حکمتآمیز را پیدا کنید. تعبیر حضرت این است که «لَو رَکِبتُمُ المَطی»؛ «مطی» جمع «مطیّه» است؛ یعنی چهارپایان و مراکبِ آن روزِ دنیا؛ حالا شما بفرمایید هواپیما و اتومبیل. فَاَنضَیتُموها؛ یعنی فرسوده کنید؛ [یعنی اگر] آن قدر سواری بکشید از این شتر یا این اسب که از پا بیندازید او را؛ یعنی این قدر پیش بروید؛ راه بروید. خلاصه، کنایه از این معنا است که هر چه بگردید، نخواهید توانست مثل این کلمات را در حکمت پیدا کنید. این پنج کلمه [برای هر کس] این است: |
1,236 | 1383/02/28 | بیانات پس از بازدید از سازمان صدا و سیما | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3232 | null |
1,237 | 1383/02/27 | بیانات در پایان درس خارج فقه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3231 | null |
1,238 | 1383/02/18 | بیانات در دیدار کارگزاران نظام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3230 | null |
1,239 | 1383/02/12 | بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3229 | null |
1,240 | 1383/01/30 | شرح حدیث در ابتدای جلسه درس خارج فقه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=45930 |
عَن اَبی عَبدِ الله (عَلَیهِ السَّلام) قالَ قالَ النَّبِیّ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) یَلزَمُ الحَقُّ لِاُمَّتی فی اَربَعٍ یُحِبّونَ التّائِبَ وَ یَرحَمونَ الضَّعیفَ وَ یُعینونَ المُحسِنَ وَ یَستَغفِرونَ لِلمُذنِب.(۱)
عَن اَبی عَبدِ الله (عَلَیهِ السَّلام) قال قالَ النَّبِیّ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) یَلزَمُ الحَقُّ لِاُمَّتی فی اَربَع
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) فرمود: در چهار چیز بر گردن امّت من یک حقّی هست، یک مسئولیّتی هست. میشود «یَلزَمُ الحَقُّ لِاُمَّتی» را به معنای «یلزم الحقّ علی امّتی» بگیریم، که ظاهر معنا هم همین است و موارد متعدّدی هم همین جور استعمال شده است؛ میشود هم گفت که این طوایف چهارگانهای که ذکر میکنند، حق مال آنها است، آنها هم از امّتند. به هر حال، مطلب روشن است؛ چهار حق به هر حال وجود دارد که بایستی رعایت بشود.
یُحِبّونَ التّائِب
[حقّ اوّل:] توبهکننده را دوست بدارند، همچنان که خداوند متعال فرموده است «اِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّوّابینَ وَ یُحِبُّ المُتَطَهِّرین»؛(۲) توبهکننده را دوست بدارند. بعضی نگاه میکنند به سابقه، میگویند این آدمِ گناهکاری است، به لاحقه نگاه نمیکنند که توبه کرده است؛ در حالی که خدای متعال به لاحقه نگاه میکند، به توبه نگاه میکند؛ وَالّا هر توبهکنندهای بالاخره گناهکاری است که حالا توبه کرده است و خدای متعال او را دوست میدارد. بعضی از ماها سختگیری میکنیم، میگوییم این آدم این سوابق را دارد، توبهی او را مورد توجّه قرار نمیدهیم. این یک حق، که توبهکننده را مردم دوست بدارند؛ این مسئولیّتی است بر گردن مردم، همچنان که خدا او را دوست میدارد.
وَ یَرحَمونَ الضَّعیف
[حقّ دوّم:] بر ضعیفِ فرودست ترحّم کنند، لگدمال نکنند ضعیف را، پایمال نکنند، بر خلاف دنیای جنگل که مال حیوانات وحشی است و دنیای بهاصطلاح متمدّنِ کنونی که از وحشیها هم اینها بدترند؛ اگر احساس کردند طرف مقابلشان ضعیف است، دیگر به او ترحّم نمیکنند، پایمالش میکنند. لذا اظهار ضعف پیش مستکبرین و متکبّرین دنیا، ایجادِ مقدّمهی برای لگدمال شدن است؛ یعنی هر کسی که ضعف نشان بدهد، حتماً دارد خودش را آماده میکند برای لگدمال شدن؛ رویّهی دنیای جاهل و تمدّن جاهلی و نظم جاهلی این است. در اسلام عکسِ این است؛ یعنی اگر دیدید کسی ضعیف است، باید ترحّمش بکنید.
وَ یُعینونَ المُحسِن
[حقّ سوّم:] نیکوکار را کمک کنند؛ این یک وظیفه است. اگر دیدید کسی مشغول کار نیکی است، خدمتی دارد میکند -چه خدمت مالی به مردم، چه خدمت علمی، چه خدمت اجتماعی، چه خدمت سیاسی- نباید بگوییم «خیلی خب، دارد وظیفهاش را انجام میدهد، بکند»، ما هم از کنار عبور کنیم؛ نه، وظیفه است که اگر دیدید کسی کار خوبی میکند و احسان دارد میکند -هر نوع احسانی- باید به این کمک کنید. این حقّی است بر گردن مردم؛ یا حالا به معنای دوّم بگوییم حقّی است برای این گونه افراد، که طبعاً بر گردن سایر افراد خواهد بود.
وَ یَستَغفِرونَ لِلمُذنِب
[حقّ چهارم:] با آدم گناهکاری که میدانیم دارد گناه میکند، چه جوری برخورد کنیم؟ اینجا میفرماید «یَستَغفِرون»؛ برای او استغفار کنید، [بگویید] خدایا او را ببخش. این هم با عملِ ما یک مقداری تفاوت دارد؛ ما وقتی دیدیم کسی گناهکار است، اوّل لعنتش میکنیم یا تبرّی از او میکنیم، در حالی که آن کاری که لازم است این است که اوّل استغفار کنیم برای او، بگوییم خدایا او را بیامرز. و آمرزش الهی، خود به معنای این است که خدای متعال به او کمک کند برای خروج از باتلاق گناه، از گرداب گناه. مغفرت الهی و توبهی الهی این است دیگر؛ «تابَ اللهُ عَلَیهِم»،(۳) خدا توبه کرد به آنها، یعنی برگشت به آنها؛ توبهی ما برگشتِ ما به خدا است، توبهی خدا برگشتِ خدا است به ما، از روی لطف و محبّت. این توبهی الهی به ما و مغفرت الهی بر ما کمککنندهی ما است برای خروج از این باتلاق و مزبلهای که به او دچار شدهایم که مزبلهی گناه است.
۱) خصال، ج ۱، ص ۲۳۹؛ «رسول خدا فرمود امّتِ مرا در چهار مورد حقّی ثابت و لازم است: توبهکار را دوست بدارند، بر ناتوان دلسوزی کنند، مددکارِ نیکوکار باشند و برای گنهکار آمرزش بطلبند.» |
1,241 | 1383/01/26 | بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3228 | null |
1,242 | 1383/01/02 | بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3227 | null |
1,243 | 1384/12/08 | بیانات در دیدار استانداران سراسر کشور | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3331 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
دوستان و برادران خیلی خوش آمدید!
نکتهی اصلی و اساس قضیه این است که استاندار در هر استانی جایگاه خودش را درست تشخیص بدهد و به معنای واقعی کلمه، مسئولیتهای این جایگاه را بر دوش خودش احساس کند. به گمان بنده استاندار در هر استانی، نقش رئیس دولت را در آن استان دارد. نمیشود استاندار بگوید که فلان بخش به مسئولیت خودش عمل نکرد و این کار به این دلیل عقب افتاد؛ نه، استاندار باید با تلاش خودش، با تماس با مرکز و دولت، کاری کند که همهی بخشهای مختلف بتوانند کارشان را آنجا انجام دهند. استاندار لازم است کارها را پیگیری کند، تا انجام بگیرد؛ ما تا الان ملاکمان برای ضعف و قوت استاندارها این بود؛ یعنی اگر یک استاندار هر هفته شورای تأمین را هم تشکیل بدهد و کارهای دیگر هم بکند، اما کارهای استان پیش نرود - ولو کارهایی که مربوط به وزارت راه است، مربوط به وزارت نیرو یا فلان وزارتخانه است - ما استاندار را ضعیف میدانیم؛ قضاوت ما در مورد استاندارها ناشی از این مسئله است. پس، اولین مطلب این است که استاندار جایگاه خودش و مسئولیت سنگینی را که پذیرفته، بداند.
مطلب دوم این است که توجه بکنید که الان کشور آماده برای کار است. بحمداللَّه کشور در امنیت و در آمادگی عمومی، و با امید مواج در دلهای مردم قرار دارد.
امروز خوشبختانه مردم با یک امید، با یک خوشبینی، با یک احساس وابستگی به مرکزیت کشور و دولت، خودشان را در معرض گذاشتهاند که شما کار کنید (شما یعنی دولت. وقتی ما دولت را از لحاظ مسئولیتی تجزیه کنیم و ریز شویم، در همان مراتب اول، میرسد به استانداران) مردم آماده هستند و زمینه بسیار خوب است. وضعیت کنونی دولت و وضع خاص رئیس جمهور و نوع برخوردی که الان در گفتار و کردار با مردم صورت میگیرد، خیلی زمینهی خوبی را به وجود آورده و مردم حقیقتاً امیدوار شدهاند. اگر شما به هر بخشی از بخشهای مراجعات مردمی سرکشی کنید - که بنده اطلاع دارم - میبینید که در این برهه، شکایات مردم کم شده؛ نه از باب اینکه مشکلات از بین رفته؛ نه، مشکلات اگر هم کم شده باشد، آن قدر کم نشده که شکایات مردم از بین برود، بلکه به خاطر این است که مردم امیدوار شدهاند. امید، نقش ایفا میکند؛ مردم احساس میکنند کارها پیشرفت میکند.
برادران عزیز! از اولی که این انقلاب پیروز شد و این نظام سر کار آمد، ما در کشورمان با یک چالش پیشبینی شده و متوقعی روبهرو بودهایم و هستیم و تا مدتها خواهیم بود. اگر کسی خیال کند که ما میتوانیم نظام جمهوری اسلامىِ با این معیارها و با این مرزهای تعریف شده را داشته باشیم و در عین حال، قدرتهای مسلط بر جهان - که نقطهی مقابل این معیارهای ما هستند - سر جای خودشان بنشینند و نه به ما تعرضی بکنند، بلکه حتی به ما کمک بکنند، این انتظار، انتظار کاملاً ناسنجیدهای است؛ اصلاً انتظارش را نباید داشت. ما با معیار «عدالت بینالمللی»، «گرایش به معنویت»، «کرامت دادن به نوع انسان» و «گرایش به دین خدا و به معنویت و اخلاق معنوی»، سر کار آمدهایم؛ ما با معیار تن ندادن به قدرتطلبی و زیادهخواهىِ سیطرهجویان عالم سرکار آمدهایم؛ اینها، معیارهای جمهوری اسلامی است. بدیهی است که وقتی شما بنایتان مواجههی با زورگویی است، زورگوهای عالم با شما سرِ سازش نخواهند داشت؛ و این، چالش ایجاد میکند. این چالش از اول انقلاب بوده، تا الان هم هست، بعد از این هم تا وقتی که مأیوس نشدهاند، وجود دارد. باید خودتان و این کشور را به جایی برسانید که مأیوس بشوند. آن وقت هم چالشها باقی خواهد بود؛ منتها با تأثیرات کمتری. بنابراین، همیشه خودتان را در میدان چالش و مواجههی با افزونطلبان بدانید و با این نگاه مسائل خودتان را دنبال کنید.
کسانی که چالش عمدهی نظام با آنهاست، مصلحت خودشان را در چه میبینند؟ امریکا مصلحت خودش را در ایران، با سر پا بودن نظام جمهوری اسلامی، در چه وضعیتی میبیند؟ او، مصلحت خودش را در ایجاد اختلاف و از بین بردن این یکپارچگیای که امروز شما در مردم مشاهده میکنید و در متوقف کردن حرکت علمی کشور، میبیند؛ چون علم و دست برتر علمی، راز پیشرفت هر کشوری در اقتدار اقتصادی، سیاسی، نظامی و روحیهای است. ما این حرکت را سالهاست که شروع کردهایم و خوب پیش میرویم و حرکت با روند تصاعدی قابل قبول و با تضاعف بالا میرود؛ اگر چه که آنها دلشان میخواهد این حرکت متوقف شود؛ زیرا مصلحت آنها در متوقف کردن موج خدمترسانی است. شعار خدمترسانی که چند سال است در کشور مطرح شده، الان به یک گفتمان تبدیل شده و دولت کنونی هم بر اساس این گفتمان وسط میدان آمده و زمام کار را به دست گرفته است. اینها میخواهند خط خدمترسانی متوقف شود. مصلحت آنها در ایجاد ناامنی است و انگیزههای ایجاد ناامنی، فراوان است. شما گزارشهایی دارید و ما هم گزارشهای متعدد و فراوانی داریم، که میخواهند از طرق مختلف ناامنی ایجاد کنند. مصلحت آنها در سرگرم کردن دولت به کشمکشها و لفاظیهای سیاسی و خط و جناحی است؛ مصلحت آنها در نومید کردن مردم است؛ در گرفتن ایمان مردم به صحت شعارها و صحت این راه است؛ در بینشاط کردن مردم است. اینها کارهایی است که به طور طبیعی روشن است. ما حتّی اگر یک گزارش هم نداشته باشیم، میدانیم که مصلحت امریکا و قدرتهای صهیونیستی و آنهایی که آن جبهه را در مقابل ما تشکیل میدهند، در ایجاد این کارهاست. علاوه بر اینکه گزارشهایی هم داریم که همینها را تأیید میکند و نشان میدهد که واقعاً دنبال این مسائلند.
شما رئیس جمهور استان هستید. در مقابل این مسائل میخواهید چه کار کنید؟ این، ملاک کار است. اولویتها و روشتان را با توجه به این چیزها انتخاب کنید. این مطالبی که آقایان گفتید، مطالب بسیار خوبی بود - هم آنچه که استاندارهای محترم گفتند و هم آنچه که وزیر محترم بیان کردند - حالا شما چه کار میکنید؟ آن را باید در صحنهی عمل نشان دهید و کاری که انجام میدهید، مشخص کنید. باید بروید دنبال کار و آن را رها نکنید؛ آن را دست کم نگیرید و از کار خسته نشوید. زمان به سرعت میگذرد. ببینید! از دورهی مسئولیت شما شش ماه گذشت. از هشت تا شش ماه - که در یک دورهی چهار ساله است - یک هشتمش گذشت و هفت تای آن باقی مانده است، که آن هم به سرعت میگذرد. سعی کنید در این مدت - که مدت زیادی هم نیست - کارهای بسیاری را انجام دهید که اگر خود شما خواستید ادامه دهید، خرسند باشید و کار آیندهی خودتان را تسهیل کنید. اگر هم بنا شد کس دیگری بعد از شما بیاید، نگاه کند به کار شما و در دل خود - حتّی اگر در زبان هم نخواهد شما را مدح کند - شما را مدح کند و بگوید چه استاندار خوبی اینجا بوده و چه کارهای خوبی انجام داده که ما امروز میتوانیم آن کارها را ادامه دهیم. باید اینطوری پیش برویم.
آنچه که به نظر من میرسد، این است که شما باید مسئلهی امنیت را خیلی جدی بگیرید. خدمترسانی، که مهم است و جلب رضایت مردم را هم خیلی باید جدی بگیرید. سفرهای استانىِ آقای رئیس جمهور و هیئت دولت، جزوِ کارهای خیلی خوب است. رفتن در میان مردم و حرفها را بیواسطه از زبان آنها شنیدن، خیلی در شکل بخشیدن به انگیزههای آن کسی که کار متوجه به اوست، تأثیر دارد. البته در کنار این کار، دو چیز را حتماً رعایت کنید: یکی اینکه با یک گفتهی ناسنجیده، توقعی را که قابل برآورده شدن نیست یا بهزودی قابل برآورده شدن نیست، در مردم زنده نکنید، تا تلاقی بین قول و عمل از نظر مردم ناممکن جلوه نکند. دوم اینکه این خدمترسانیها - که کارهای نقد و نزدیک و شبیه مُسکّن است - نباید موجب شود که شما را از کارهای زیربنایی و اساسی باز بدارد؛ ما به هر دو کار احتیاج داریم؛ نه باید فقط چسبید به کارهای زیربنایی و از نیازهای روزمرهی مردم غافل شد - که این بسیار چیز خطرناکی است - و نه عکسش درست است که ما سرگرم شویم به کارهای امداد و فوری و اضطراری، و از آن چیزهایی که نگاه بلندمدتِ ما را اقتضا میکند، غافل شویم. به این دو نکته حتماً توجه شود.
رفتارتان باید مردمی، عادلانه و متواضعانه باشد. آقایان! با مردم گرم بگیرید؛ در مقابل مردم تواضع کنید؛ به میان مردم بروید؛ در موارد مقتضی به خانههای مردم سر بزنید. شکوه استانداری، شما را هضم نکند؛ بر شما غلبه نکند؛ این بسیار بسیار مهم است. مردم ببینند کسی از خودشان است؛ در این صورت، هیبت استاندار هم بیشتر حفظ خواهد شد. نبادا خیال کنید که اگر کسی منقطع از مردم شد، هیبت بیشتری پیدا میکند؛ نه، هیبت برای مسئولان خوب است که مردم نسبت به آنها تهیّبی داشته باشند؛ اما این هیبت با رفتار معنوی شما حاصل میشود. شما وقتی سالمید، وقتی به فکر منافع شخصی نیستید، وقتی راحتِ خودتان را فدای راحتِ مردم میکنید و وقتی برای خدا کار میکنید و مخلصانه کار میکنید، خدای متعال هم محبت و هم هیبت شما را در دل مردم میاندازد. من دیدهام مسئولانی را که خودشان را از مردم جدا میکردند، به خیال اینکه این کار، یک شأن و تشخصی است! مردم کمترین اهمیتی به اینها نمیدادند؛ یعنی هیچ عزتی هم در چشم مردم نداشتند. بنابراین، با مردم و در کنار مردم باشید.
از نیروهای مخلص و باکفایت غفلت نکنید. در سرتاسر کشور نیروهایی هستند که ای بسا برای مرکزنشینان - که ماها باشیم - شناخته شده نیستند، اما کفایت و اخلاص لازم را دارند؛ اینها را در چرخهی کارها قرار دهید و از نیرویشان استفاده کنید. حتماً اهداف اساسی نظام و دولت، یعنی سند چشمانداز و برنامهی پنج ساله را که مصوّب است، در برنامههای خودتان در نظر بگیرید و اینها حتماً در برنامههای شما دیده بشود؛ در چارچوب آنها حرکت کنید.
من نکتهی اساسی را در همهی این کارها، همان «اخلاص»، «برای خدا کار کردن»، «مراقب خود بودن از لحاظ ارتباط با خدا» و «تقویت جنبهی معنوی در خود» میبینم و معتقدم آن کسی که اهتمام میورزد به کار و خدمت، اگر بتواند این رابطه را با خدا تقویت کند، خدای متعال به او کمک خواهد کرد و راهها را در مقابلش باز خواهد کرد. و انشاءاللَّه خداوند متعال توفیق خواهد داد که بتوانید این کارهایی را که بر عهده گرفتهاید، انجام دهید. طوری باشد که اگر ما یک بار دیگر شما را زیارت کردیم، آنچه که شما خواهید گفت، این باشد که: به طور مشخص ما این کار را کردیم، این اقدام بزرگ را انجام دادیم و اینقدر پیش رفتیم.
زمینه برای خدمت خیلی آماده است و شما مردان خدمتید؛ باید در این میدان کمرها را محکم ببندید و از دشمن هم نترسید؛ هیچ ترسی از دشمن نداشته باشید. از دشمن - یعنی همان جبههی متحد و در حقیقت نامتحد در باطن؛ «جان گرگان و سگان از هم جداست»؛ اینها گرگ و سگهایی هستند که یک گله علیه پیکر امت و جامعهی اسلامی تشکیل دادهاند؛ اما در حقیقت جانها و دلهایشان هم مثل اجسامشان از همدیگر جداست؛ ولی به ظاهر یک جبههی متحد علیه اسلام و پرچم برافراشتهی اسلام در کشور ما هستند. - نترسید؛ از اینها مرعوب نشوید؛ اینها کاری نمیتوانند بکنند. اگر ما خودمان را در این خط مستقیم حفظ کنیم و استقامت به خرج دهیم، از آنها کاری ساخته نیست. تدابیر آنها، همینهایی است که دارید در دنیا مشاهده میکنید. این تدابیر شکست خورده است. امروز شما نگاه کنید ببینید امریکاییها مصلحت خودشان را در عراق، در ایجاد اختلاف و در ناکارآمد نشان دادن دولت برآمدهی از مردم میبینند و لذا برای ایجاد اختلاف و جنگ طایفهای تلاش میکنند، که حالا همین حوادث فاجعهآمیز روزهای اخیر در سامرا، نمونهای از آنهاست. قبل از آن هم برای برانگیخته کردن احساسات مسلمانها و اهداف سیاسی گوناگونی که داشتند، مسئلهی اهانت به نبیمکرم اسلام (علیهوعلیآلهالصّلاةوالسّلام) را - با کشیدن کاریکاتورها - مطرح کردند که هر دو نوع کار، از یک جنس است؛ یعنی قدم گذاشتن در میدان اهانت به مقدسات مردم، برای اینکه در تهیّجی که پیش میآید، با برنامهریزی، به اهداف خودشان برسند. نتیجه چه شد؟ نتوانستند. امروز قضیهی کاریکاتورها به حرکت عمومی دنیای اسلام و احساس نفرت دنیای اسلام از پنجهی استکبار منتهی شده و ماجرای سامرا به وحدت شیعه و سنی در بسیاری از نقاط عالم منتهی شده؛ که علمای شیعه و سنی بنشینند، با هم اعلامیه بدهند و با هم محکوم کنند. بنابراین، دشمن نمیتواند؛ نقشههای دشمن، نقشههای شناخته شده و تکراری است؛ سالها روی این نقشهها کار کردهاند؛ اما امروز دنیای اسلام بیدار است و با بیدارىِ دنیای اسلام، نمیتوانند کاری بکنند. البته این بیداری را باید حفظ کرد؛ برادران شیعه و سنی را باید به هم نزدیک کرد؛ دلهای امت اسلامی را باید به هم نزدیک کرد. هدف دشمن را که ایجاد فتنهی طایفهای و فتنه و اختلافات مذهبی است - چه در عراق و چه در بقیهی نقاط عالم - باید برای افکار عمومی مسلمانها بیان و افشا کرد. این که امروز نمیخواهند بگذارند که دولت عراق - که مظهر شکست امریکاست - یک دمکراسی مردمی را از مردمی که علاقهمند به اسلام هستند، تشکیل بدهد، مظهر شکست امریکا در عراق است؛ چون امریکاییها برای این کار به عراق نیامده بودند، آنها آمده بودند که یک دولت طرفدار خودشان و ضامن منافع خودشان را در آنجا سر کار بیاورند؛ نه اینکه یک مجموعهی اسلامگرا بیایند که با نگاه مرجع تقلید و با اشارهی دست روحانیون مسئول، حرکت و توقف میکند. آنها نمیخواستند چنین دولتی سر کار بیاید؛ اما مردم عراق این را میخواستند و این شد. حالا عراق را که مظهر شکست سیاستهای امریکا در خاورمیانه است، میخواهند به شکلی به هم بریزند و اختلاف ایجاد کنند و نگذارند این دولت - که با افکار مردم و با آرای مردم سرکار آمده است - به وظایف خودش عمل کند. انشاءاللَّه ناکام خواهند بود و هوشیاری مردم عراق، مثل هوشیاری مردم ایران، پاسخ آنها را خواهد داد.
از خدای متعال میخواهیم به شماها کمک کند و دست شماها را بگیرد؛ انشاءاللَّه شما را هدایت کند که بتوانید با روحیهی خوب و نشاط و امید فراوان، در مردم نشاط و امید ایجاد کنید و انشاءاللَّه کارها را به بهترین وجه انجام بدهید و احساس کنید که کار پیشرفت میکند؛ یعنی وقتی در روی زمین، در عرصهی عمل و در میدان، نگاه میکنید، خودتان احساس کنید که کارها پیشرفت میکند. انشاءاللَّه موفق باشد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,244 | 1384/11/18 | بیانات در دیدار پرسنل نیروی هوایی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3330 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
خاطرهی نوزده بهمن یک خاطرهی افتخاربرانگیز است. جوانان نیروی هوایی - چه همافران، چه افسران و چه درجهداران - آن روز یک کار عاشورایی کردند(شما جوانهای عزیزی که در این جلسه هستید، وزن و اهمیت آن کار را در آن دورانِ تعیینکننده و عجیب، شاید نتوانید درست حدس بزنید.) و این کار عاشورایی نه فقط آن روز، بلکه در طول دوران بیستوهفت ساله، به یک نقطهی اثرگذار و شعاعآفرین تبدیل شد.
نیروی هوایی در طول این سالها در صفوف مقدم همهی کارهای افتخارآمیزی که از نیروهای مسلح انتظار میرفت، قرار گرفت. در دوران دفاع مقدس، نیروی هوایی در بخش آفند و پدافند کارهای درخشانی کرد. من نمیدانم آیا شما جوانان عزیز از تاریخچهی فعالیتهای نیرو در این دوران پُرماجرا مطلع هستید یا نه، اما همینقدر بدانید که برترین مجاهدتهایی که در یک دفاع مقدس ممکن است برای یک نظامی پیش بیاید، در نیروی هوایی پیش آمد و دلاوران نیروی هوایی از عهدهی آن برآمدند. باید این مسائل دقیق، امانتدارانه و به دور از مبالغه - احتیاج به مبالغه نیست؛ واقعیات آنقدر شگفتانگیز و آنقدر باعظمت است که هر چشمِدل و هر بصیرتی را به خود متوجه میکند - در اختیار نسل جوان گذاشته شود.
در عرصهی سازندگی هم اولین بخش از ارتش که جهاد خودکفایی را به معنای حقیقی کلمه در خود ایجاد کرد، نیروی هوایی بود. بنده از نزدیک در جریان فعالیتهای جهاد خودکفایی در نیروی هوایی و در سایر سازمانهای ارتش بودم، که کارهای باارزشی را انجام دادهاند. میل به استقلال، میل به اینکه ارتشىِ ایرانی و مسلمان بتواند سر خود را بالا بگیرد و به نیروی ذاتی خود افتخار کند، اول در این نیرو بود که سر کشید و به کارهای بزرگ و باارزشی منتهی شد و گرههایی را باز کرد.
امروز شما کارکنان نیروی هوایی - نظامیانی که در این بخش مهم مشغول فعالیتید - جایگاه خودتان را درست بشناسید. نیروی هوایی بسیار مهم است؛ به یک معنا تعیینکننده است. امروز بخش پدافند شما جزو مؤثرترین بخشهای همهی دستگاههای نظامی کشور برای دفاع از عزت، استقلال و سربلندی ملت ایران است، که جز با همت و اراده و اعتماد به نفس و توکل شما به خدا و کار خستگیناپذیرتان، این قلههای بلند را نمیشود فتح کرد. یک روز نیروی هوایی با آن کار بزرگ خود در نوزده بهمن، تحول را در مجموعهی کشور به وجود آورد. شاید آن جوانهایی که آن روز آمدند، نمیدانستند که چه کار مهمی انجام میدهند - یک ایمان، یک عشق آنها را به میدان کشانده بود - اما کار آنها بشدت در کل حرکت انقلاب تأثیرگذار بود. بنابراین، هر بخشی از بخشهای نیروهای مسلح و بیرون از نیروهای مسلح، میتوانند در مواقع خاصی بشدت اثرگذار باشند. به خود اعتماد کنید، از نیروی درونی و ذاتی خود استفاده کنید و بدانید که شما میتوانید بخش خودتان را با اراده و ابتکار و نوآوری و فعالیت خودتان، در سطح بالا، وسیلهی عزت ملت خودتان قرار بدهید؛ میشود؛ تا حالا هم امتحان کردهایم و شده است. کارِ سازماندهیشده، منظم، با اعتماد به خود، و با حفظ آن انضباط دقیق و ظریف نظامی، و با اخلاص، و با توکل به خدا؛ در همهی قسمتهای شما یک چنین کاری با این روح و با این جوهر و حقیقت، میتواند تأثیرات بزرگی را بگذارد.
ماجرای عاشورا هم درس است؛ درسِ اقدام و نهراسیدن از خطرات و وارد شدن در میدانهای بزرگ. آن تجربه با آن خصوصیات و با آن دشواری، از عهدهی حسینبنعلی(علیهالسّلام) برمیآمد؛ از عهدهی دیگری برنمیآمد و برنمیآید؛ لیکن در دامنهی آن قلهی بلند و رفیع، کارهای زیاد و نقشهای گوناگونی هست که من و شما میتوانیم انجام بدهیم.
ملت ما را در طول سالهای متمادی به یک ملت وابسته تبدیل کرده بوند؛ ملت ما را با تبلیغات پیوسته، از فرهنگ خود، از اعتماد به خود تهی کرده بودند؛ ملت ما را به خود بیاعتماد و ناامید کرده بودند. ملتی با این سابقهی تاریخی، در این موقعیت حساس جغرافیایی، با این همه استعداد انسانی و طبیعىِ نهفتهی در این سرزمین، تبدیل شده بود به وسیلهای برای استفاده و بهرهبرداری قدرتهای بیگانه؛ مدتی انگلیس، بعد هم امریکا؛ اما این انقلاب ما را بیدار کرد؛ ما را به خود آورد؛ این همان حرکت عاشورایی بود. این اقدامِ بزرگ، سرنوشت و راه ما را عوض کرد. ما امروز در راه عزت، در راه استقلال، در راه استفاده از استعدادهای طبیعی و انسانی خودمان حرکت میکنیم و پیش رفتهایم و دنیا هم تا حدود زیادی به این اعتراف کرده و آن را قبول کرده است؛ چارهیی ندارد؛ اما ما باید این راه را ادامه بدهیم. هیچ ملتی با تنبلی و تنآسایی نخواهد توانست به عزت برسد. رسیدن به استقلال، رسیدن به عزت ملی، رسیدن به کرامت انسانی، برای یک ملت هزینه دارد، که باید این هزینه را متحمل شد و باید تلاش کرد؛ باید به عاقبت کار، امیدوارانه و واقعبینانه نگاه کرد، که یک نگاه واقعبینانه، امید به انسان خواهد بخشید. این دشمن است که میخواهد شما را مأیوس کند. هر بخشی از بخشهای کشور وظیفهیی دارند؛ نیروهای مسلح، ارتش جمهوری اسلامی، نیروی هوایی، وظایف ویژهی خودشان را دارند؛ باید این وظایف را با دقت و با پیگیری و اهتمام انجام دهند.
مسایلی امروز در دنیا مطرح است که برای ما حایز اهمیت است. میبینید دربارهی توانایی فنی و علمی ملت ایران، دستگاه سلطه و استکبار چه جنجال و سراسیمگی از خود نشان میدهد. این هیاهویی که بر سر مسألهی هستهیی راه انداختهاند، از روی سراسیمگی است؛ دستپاچهاند. دستگاه سلطه نمیخواهد؛ نمیپسندد که غیر از محدودهی خودشان، قدرت فناوری و قدرت علمی، آن هم به صورت مستقل و ناوابسته، در اختیار ملتها قرار بگیرد. حالا که میبینند یک ملت بدون تکیه به آنها توانسته است یک فناوری فاخرِ علمی را به دست بیاورد، ناراحتند. بهدروغ، رئیس جمهور امریکا و دیگران، مرتب از سلاح اتمی اسم میآورند؛ این برای توجیه موضع خشمگینانهی خودشان هست؛ والّا میدانند که در اینجا مسأله، مسألهی سلاح اتمی نیست؛ مسألهی استقلال یک ملت است. آنها مجامع جهانی را هم زیر نفوذ خودشان میگیرند و مجامع جهانی، یکی پس از دیگری، آبروی خودشان را بر اثر نفوذ آنها از دست میدهند. معاهدهی عدم توسعهی سلاحهای اتمی را - که معروف به معاهدهی» انپیتی «است - خودِ غربیها نوشتند، خودشان هم روز شنبه آن را مچاله کردند؛ از حیّزِ انتفاع آن را ساقط کردند! چرا ملتها بایستی تسلیم ارادهی کسانی باشند که جز به اعمال زور و اعمال قدرت و اعمال سلطه، به چیز دیگری راضی نیستند؟ آنها برای ملتها، برای علم و برای اخلاق در سطح بشری، هیچ ارزشی قایل نیستند. این ندای ملت ایران و پیام انقلاب ما به ملتها - ملتهای مسلمان و غیرمسلمان - است: حرکتی که جمهوری اسلامی کرده، یک حرکت کاملاً همراه با اتمامحجت است. در طول دو سال و نیم، نظام جمهوری اسلامی همهی راههای بهانهگیری اینها را بست و هر جا سوءظنی داشتند، وسیلهی رفع سوءظن آنها را فراهم کرد. بنابراین، در پایان کار، ناگزیر شدند اعلام کنند که مسأله، سوءظن به ساخت سلاح هستهیی نیست، بلکه مسأله، فناوری هستهیی است!
آنها میخواهند ملت ایران این فناوری را نداشته باشد؛ یعنی وابسته و عقب باشد، تا فاصلهی بین ملتهای سلطهگر و دیگر ملتها هرگز کم نشود. معلوم است که این حرف، برای ملت ایران قابل شنیدن نیست؛ قابل تحمل نیست. این ملت را با دورانی که سفیر امریکا و سفیر انگلیس در تهران با محمدرضا شاه مینشستند و میگفتند و او ناگزیر بود عمل کند و عمل میکرد، نمیشود مقایسه کنند؛ آن دوران، گذشت.
امروز این ملت، وسط میدان آمده است؛ امروز مسؤولان ملت، مظهر ارادهی مردم و مظهر خواست این ملتند و باید مظهر اقتدار این ملت هم باشند. اگر مسؤولانی بر سر کار باشند که نتوانند اقتدار ملی و عزت این ملت را نشان بدهند، نمایندهی این ملت نیستند. اقدام رئیسجمهور محترم در صدور بیانیه و دستور به سازمان انرژی اتمی، درست همان چیزی بود که متناسب با عزت و اقتدار این ملت بود. خوشبختانه آنچه که مسؤولان در طول این مدت و امروز تصمیم گرفتهاند، متکی به کارِ کارشناسی و متکی به عقبهی دوراندیش و خبره و وارد در مسائل سیاسىِ بینالمللی و مسائل فنی است؛ میفهمند چه کار میکنند و درست عمل کردهاند. آن کسانی که منتظرند ملت ایران از خود ضعف نشان بدهد، بدانند که ملت ایران در مسیر عزت و اقتدار ملی و استقلالِ خود، در مقابل هیچ تهدیدی ضعف نشان نخواهد داد. و تجربهی بیستوهفت سالهی ما، تجربهی انقلاب، تجربهی دوران دفاع مقدس و تجربههای بعدی، همه، همین حقیقت را به ما تفهیم میکند و برای ما تکرار میکند که اقتدار ملی این کشور و این ملت را نباید دستکم گرفت.
قدرتهای سلطهگر، ابزار زیاد و گزینههای متعددی در اختیار ندارند؛ استکبار با تشر راه خود را باز میکند. مهمترین ابزار استکبار، تشر و اخم است. اگر دولتهای اسلامی، دولتهای جهان سوم و ملتها قدر قدرت خودشان را بدانند، این ابزار ناکارآمد خواهد شد. ملت ایران قدر خود را دانسته است.
مسألهی مهمتر، مسألهی رسواکنندهی تمدن غربی در زمینهی آزادی بیان است. این حرکت زشت اهانت به نبی مکرم اسلام (صلّیاللَّهعلیهوآله)، از همه مهمتر است. این قضیه، لیبرال دمکراسییی که غرب، پرچم آن را سرِ دست گرفته است و به آن افتخار میکند، رسوا میکند. آزادی بیان - که آنها دم از آن میزنند - به آنها اجازه نمیدهد که در باب افسانهی کشتار یهودیان - معروف به هلوکاست - کسی تردید بکند. در آن قضیه، جای آزادی بیان نیست! در کشورهای اروپایی، افراد زیادی - از دانشمند و محقق و مورخ و مطبوعاتی و غیره - از ترس جرأت نمیکنند تردیدی را که نسبت به این قضیه در دلشان هست، ابراز کنند. بعضیها هم معتقدند قضیه از اصل دروغ است، اما جرأت نمیکنند بگویند؛ چون دیدهاند هر کس بگوید، مجازات خواهد شد؛ زندان میاندازند، تعقیب میکنند، از حقوق محرومش میکنند؛ اما اهانت به مقدسات یک میلیارد و نیم مسلمان - آن هم بیدلیل، بدون اینکه دعوایی در بین باشد؛ بدون اینکه این طرف اهانتی به آنها کرده باشد - مجاز است و مشمول آزادی بیان! مسأله بر سر آن مطبوعات یا کاریکاتوریستی نیست که صهیونیستها پولی به او دادهاند که کاریکاتوری بکشد - با اهداف پلیدی که صهیونیستها دارند - و او هم کشیده، بلکه مسأله بر سر زمامداران اروپایی است که از این کار دفاع میکنند و پشت سر این عملِ پست و سخیف قرار میگیرند و به عنوان آزادی بیان، آن را مجاز میشمرند! من حدس میزنم که اصل قضیه، توطئهی عمیق صهیونیستی است. مسأله، مسألهی رو در رو قرار دادن مسلمانان و مسیحیان است؛ چون برای صهیونیستها این مسأله، بسیار حایز اهمیت و لازم است که جامعهی عظیم اسلامی را در سرتاسر عالم در مقابل مسیحیها و مسیحیها را در مقابل مسلمانها قرار بدهند.
آن روزی که رئیس جمهور امریکا از دهنش پرید - بعد از قضیهی یازده سپتامبر - و گفت جنگ صلیبی شروع شده و بعد که فهمیدند اشتباه کردهاند و نباید میگفتند و بنا کردند به رُفو کردن، آن روز کسی به» نکته «ی قضیه توجه نکرد، که این «جنگ صلیبی» چیست. جنگ صلیبی، جنگ ملتهای مسیحی و ملتهای مسلمان است. آنها میخواهند مقدمات آن را فراهم کنند، که ملتها را به جان هم بیندازند. هم مسلمانان عالم، هم مسیحیان عالم، باید خیلی هشیار باشند، تا بازیچهی دست این سیاستمداران خبیث نشوند.
چند سال قبل، یکی از سران اروپا در ملاقات با من، صحبت از جنگ مسیحی و مسلمان کرد! من حساس شدم؛ با اینکه آن شخص، آدم چندان وزینی نبود و نیست، لیکن چون مرتبط و متصل با امریکا و پیرو آن کشور بود، این حرف، من را حساس کرد؛ و امروز میبینم که دستهای صهیونیستی در دنیای مسیحی و در اروپا، این کار را زمینهسازی میکنند. به چه دلیل باید اهانتی که در یک ماه و نیم یا دو ماه پیش در روزنامهیی و در یک کشوری درج شده، بعد از گذشت مدتی، باز مجدداً همان اهانت در کشورهای اروپای مرکزی و اروپای غربی، پیدرپی چاپ شود!؟ انگیزهی این کار چیست؟ چه دستی در کار است؟ ملتهای مسلمان بجا و بهموقع عکسالعمل نشان دادند و باید هم نشان بدهند. وجود مقدس خاتمالأنبیاء (صلّیاللَّهعلیهوآلهوسلّم)، کانون همهی عشقها و محبتهای دنیای اسلام است؛ محور و مرکز اتحاد و اتفاق و هماهنگی همهی مذاهب اسلامی است و جا دارد که مسلمانها از خودشان، حمیت و غیرت و عکسالعمل نشان بدهند؛ اما همه بدانند که این تظاهرات، این خشمِ بجا و مقدسی که مسلمانها دارند، علیه مسیحیان دنیا نیست، بلکه علیه دستهای پنهان و خبیث صهیونیستهاست، که سیاستمداران دنیای سلطه را بازیچهی خود دارند و مطبوعات و رسانههای فراوانی هم در اختیار آنهاست؛ همانهایی که امروز بر دولت کنونی امریکا بهکلی حاکمند و در اروپا هم فعالیت میکنند. آنها وقتی در فلسطین ضربه خوردند و پیروزی حماس بر آنها سختترین شوک را وارد کرد، میخواهند آن شکست را اینطوری علیه مسلمانها جبران کنند، تا بلکه بتوانند آبروی ریختهی در فلسطین را طور دیگری جبران کنند.
امریکاییها رسماً اعلان کردند که هر گروهی در فلسطین مقابل حماس قرار بگیرد، حاضرند به آنها پول بدهند؛ و دادند، و امکان تبلیغاتی هم به آنها دادند؛ اما علیرغم آنها و به کوری چشم امریکا و صهیونیستهای غاصبِ فلسطین، مبارزان حماس پیروز شدند. اگر امروز در هر جای دنیای اسلامی یک انتخابات آزاد برگزار شود، همین قضیه اتفاق خواهد افتاد و گروه مخالف امریکا رأی خواهند آورد؛ چون دل و عواطف مردم و میل سیاسی آنها، امروز این است.
امروز امریکا یک چهرهی بشدت زشت و منفور است؛ و نفرت از امریکا مخصوص ملت ما نیست. امروز امریکا در دلها و در عواطف و در ارادهی مردم این منطقه صددرصد شکستخورده است؛ هر چند حالا هارت و هورتی بکنند، جنجالی راه بیندازند؛ اما وقتی پای عمل به میان بیاید و نوبت حضور ملتها برسد، آن وقت معلوم خواهد شد که امریکا در اینجا چهکاره است. اینها دچار تناقض هم هستند؛ از طرفی میگویند دمکراسی، از طرفی هر دمکراسییی به وجود بیاید، به ضرر آنهاست؛ لذا با دمکراسیها و با نتایج آن مخالفت میکنند و هر جا بتوانند، دست میبرند؛ هر جا هم نتوانند، از دور سمپاشی میکنند.
ملت ایران با قدرت و خونسردی تمام، این منظرهی شگفتآور را نگاه میکند. ملت ما ثمرات عظیم انقلاب خودش را در دنیای اسلام، یکییکی میبیند؛ به چشم، میوهدهی این نهال را میبیند، که بعد از این، بیشتر هم خواهد شد. ملت ایران راه خود را با قدرت پیش رفته است و به فضل الهی، به حول و قوهی الهی، بعد از این هم با قدرت پیش خواهد رفت؛ و ما یکی پس از دیگری، ارتفاعات و قلل عزت و افتخار را فتح خواهیم کرد؛ نه با جنگ و خونریزی، بلکه با صبر و استقامت و ارادهی محکم و تدبیر لازم؛ همچنان که تا امروز پیش رفتهایم و قلههای زیادی را فتح کردهایم.
ملت، وحدت خودش را باید حفظ کند؛ ایمان خودش را باید حفظ کند؛ عزم راسخ خودش را باید حفظ کند، که میکند. در راهپیمایی بیستودو بهمن، ملت ایران به توفیق الهی، بار دیگر نشان خواهند داد که چه میگویند و چه میخواهند و عزم راسخ آنها متوجه به چیست. همهی دنیا، چشمهایشان را باز کنند و بیستودو بهمنِ امسال را هم مثل سالهای قبل تماشا کنند.
تفضلات و هدایت الهی و دستگیری الهی، دستگیر ماست و بزرگترین کمک ماست؛ ما دل به توفیق الهی بستهایم؛ تلاش را میکنیم، حرکت را انجام میدهیم؛ اما این حرکت ما، کالبد است؛ روح این کالبد، تفضل الهی و هدایت الهی و لطف الهی است. سعی کنید دلها را آمادهی پذیرش این هدایت و لطف کنید. بخصوص به جوانهای عزیز، فرزندان خودم در نیروی هوایی و در نقاط دیگر عرض میکنم که قدر دلهای پاک و ضمیرهای روشن و صاف خودتان را بدانید و ارتباطتان را با خدا قوی کنید؛ از خدا بخواهید. و انشاءاللَّه دلها را بیش از پیش به نور تفضل الهی روشن کنید؛ و خداوند ادعیهی زاکیهی حضرت بقیةاللَّه (ارواحنافداه) را شامل حال همهی شما قرار بدهد.
والسّلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته |
1,245 | 1384/11/05 | بیانات در دیدار روحانیان و مبلغان در آستانهی ماه محرم | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3329 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
نزدیکی ماه محرم و ایّام پُرحماسه و پُرتپش عاشورا، این فرصت را به این بندهی حقیر داده است که در خدمت شما عزیزان - جمعی از فضلا، گویندگان، واعظان و بیدارکنندگان دلها و مغزها و فکرها - باشم.
از اینکه زحمت کشیدید تشریف آوردید، تشکر میکنم؛ بخصوص عزیزانی که از قم تشریف آوردند. یک جمله در باب عاشورا و یک جمله هم در باب تبلیغ عرض کنیم:
در باب عاشورا آنچه که عرض میکنم - البته یک سطر از یک کتاب قطور است - این است که عاشورا یک حادثهی تاریخىِ صرف نبود؛ عاشورا یک فرهنگ، یک جریان مستمر و یک سرمشق دائمی برای امت اسلام بود. حضرت ابیعبداللَّه (علیهالسّلام) با این حرکت - که در زمان خود دارای توجیه عقلانی و منطقی کاملاً روشنی بود - یک سرمشق را برای امت اسلامی نوشت و گذاشت. این سرمشق فقط شهید شدن هم نیست؛ یک چیزِ مرکب و پیچیده و بسیار عمیق است. سه عنصر در حرکت حضرت ابیعبداللَّه (علیهالسّلام) وجود دارد: عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت، و عنصر عاطفه.
عنصر منطق و عقل در این حرکت، در بیانات آن بزرگوار متجلی است؛ قبل از شروع این حرکت، از هنگام حضور در مدینه تا روز شهادت. جمله، جملهی این بیانات نورانی، بیانکنندهی یک منطق مستحکم است. خلاصهی این منطق هم این است که وقتی شرایط وجود داشت و متناسب بود، وظیفهی مسلمان، «اقدام» است؛ این اقدام خطر داشته باشد در عالیترین مراحل، یا نداشته باشد. خطرِ بالاترین، آن است که انسان جان خود و عزیزان و نوامیس نزدیک خود - همسر، خواهر، فرزندان و دختران - را در طبق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد. اینها چیزهایی است که از بس تکرار شده، برای ما عادی شده، در حالی که هر یک از این کلمات، تکاندهنده است. بنابراین، حتی اگر خطر در این حد هم وجود داشته باشد، وقتی شرایط برای اقدام متناسبِ با این خطر وجود دارد، انسان باید اقدام کند و دنیا نباید جلوی انسان را بگیرد؛ ملاحظهکاری و محافظهکاری نباید مانع انسان شود؛ لذت و راحت و عافیتِ جسمانی نباید مانع راهِ انسان شود؛ انسان باید حرکت کند. اگر حرکت نکرد، ارکان ایمان و اسلام او بر جا نیست. «انّ رسولاللَّه (صلّیاللَّهعلیهوآله) قال: من رأی سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه و لم یغیّر علیه بفعل و لاقول کان حقّا علی اللَّه ان یدخله مدخله»؛ منطق، این است. وقتی اساس دین در خطر است، اگر شما در مقابل این حادثهی فزیع، با قول و فعل وارد نشوید، حقِ علی اللَّه است که انسان بیمسؤولیت و بیتعهد را با همان وضعیتی که آن طرف مقابل - آن مستکبر و آن ظالم - را با آن روبهرو میکند، مواجه کند.
حسینبنعلی (علیهالسّلام) در خلال بیانات گوناگون - در مکه و مدینه و در بخشهای مختلف راه، و در وصیت به محمدبنحنفیه این وظیفه را تبیین کرده و آن را بیان فرموده است. حسینبنعلی (علیهالسلام) عاقبتِ این کار را میدانست؛ نباید تصور کرد که حضرت برای رسیدن به قدرت - که البته هدف آن قدرت، مقدس است - چشمش را بست و برای آن قدرت حرکت کرد؛ نه، هیچ لزومی ندارد که یک نگاه روشنفکرانه ما را به اینجا بکشاند. نخیر، عاقبت این راه هم بر حسب محاسبات دقیق برای امام حسین (علیهالسّلام) با روشنبینی امامت قابل حدس و واضح بود؛ اما «مسأله» آنقدر اهمیت دارد که وقتی شخصی با نفاستِ جان حسینبنعلی (علیهالسّلام) در مقابل این مسأله قرار میگیرد، باید جان خود را در طبق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد؛ این برای مسلمانها تا روز قیامت درس است و این درس عمل هم شده است و فقط اینطور نبوده که درسی برای سرمشق دادن روی تختهی سیاه بنویسند، که بعد هم پاک بشود؛ نه، این با رنگ الهی در پیشانی تاریخ اسلام ثبت شد و ندا داد و پاسخ گرفت، تا امروز.
در محرّم سال ۴۲، امامِ بزرگوار ما از این ممشاء استفاده کرد و آن حادثهی عظیم پانزده خرداد به وجود آمد. در محرّم سال ۱۳۵۷ هم امام عزیز ما باز از همین حادثه الهام گرفت و گفت: «خون بر شمشیر پیروز است» و آن حادثهی تاریخی بینظیر - یعنی انقلاب اسلامی - پدید آمد. این، مالِ زمان خود ماست؛ جلوی چشم خود ماست؛ ولی در طول تاریخ هم این پرچم برای ملتها پرچمِ فتح و ظفر بوده است و در آینده هم باید همینطور باشد و همینطور خواهد بود. این بخشِ «منطق»، که عقلانی است و استدلال در آن هست. بنابراین، صرفِ یک نگاه عاطفی، حرکت امام حسین را تفسیر نمیکند و بر تحلیل جوانب این مسأله قادر نیست.
عنصر دوم، حماسه است؛ یعنی این مجاهدتی که باید انجام بگیرد، باید با عزت اسلامی انجام بگیرد؛ چون «العزّةللَّه و لرسوله و للمؤمنین». مسلمان در راهِ همین حرکت و این مجاهدت هم، بایستی از عزت خود و اسلام حفاظت کند. در اوج مظلومیت، چهره را که نگاه میکنی، یک چهرهی حماسی و عزتمند است. اگر به مبارزات سیاسی، نظامىِ گوناگونِ تاریخ معاصر خودمان نگاه کنید، حتی آنهایی که تفنگ گرفتهاند و به جنگ رویاروی جسمی اقدام کردهاند، میبینید که گاهی اوقات خودشان را ذلیل کردند! اما در منطق عاشورا، این مسأله وجود ندارد؛ همان جایی هم که حسینبنعلی (علیهالسّلام) یک شب را مهلت میگیرد، عزتمندانه مهلت میگیرد؛ همان جایی هم که میگوید: «هل من ناصرٍ» - استنصار میکند - از موضع عزت و اقتدار است؛ آن جایی که در بین راه مدینه تا کوفه با آدمهای گوناگون برخورد میکند و با آنها حرف میزند و از بعضی از آنها یاری میگیرد، از موضع ضعف و ناتوانی نیست؛ این هم یک عنصر برجستهی دیگر است. این عنصر در همهی مجاهداتی که رهروان عاشورایی در برنامهی خود میگنجانند، باید دیده شود. همهی اقدامهای مجاهدتآمیز - چه سیاسی، چه تبلیغی، چه آنجایی که جای فداکاری جانی است - باید از موضع عزت باشد. در روز عاشورا در مدرسهی فیضیه، چهرهی امام را نگاه کنید: یک روحانیای که نه سرباز مسلح دارد و نه یک فشنگ در همهی موجودی خود دارد، آنچنان با عزت حرف میزند که سنگینی عزت او، زانوی دشمن را خم میکند؛ این موضع عزت است. امام در همهی احوال همینطور بود؛ تنها، بیکس، بدون عِدّه و عُدّه، اما عزیز؛ این چهرهی امام بزرگوار ما بود. خدا را شکر کنیم که ما در زمانی قرار گرفتیم که یک نمونهی عینی از آنچه را که بارها و سالها گفتهایم و خواندهایم و شنیدهایم، جلوی چشم ما قرار داد و به چشم خودمان او را دیدیم؛ و او، امام بزرگوار ما بود.
عنصر سوم، عاطفه است؛ یعنی هم در خود حادثه و هم در ادامه و استمرار حادثه، عاطفه یک نقش تعیینکنندهای ایجاد کرده است، که باعث شد مرزی بین جریان عاشورایی و جریان شیعی با جریانهای دیگر پیدا شود. حادثهی عاشورا، خشک و صرفاً استدلالی نیست، بلکه در آن عاطفه با عشق و محبت و ترحم و گریه همراه است. قدرت عاطفه، قدرت عظیمی است؛ لذا ما را امر میکنند به گریستن، گریاندن و حادثه را تشریح کردن. زینب کبری (سلاماللَّهعلیها) در کوفه و شام منطقی حرف میزند، اما مرثیه میخواند؛ امام سجاد بر روی منبر شام، با آن عزت و صلابت بر فرق حکومت اموی میکوبد، اما مرثیه میخواند. این مرثیهخوانی تا امروز ادامه دارد و باید تا ابد ادامه داشته باشد، تا عواطف متوجه بشود. در فضای عاطفی و در فضای عشق و محبت است که میتوان خیلی از حقایق را فهمید، که در خارج از این فضاها نمیتوان فهمید. این سه عنصر، سه عنصر اصلىِ تشکیلدهندهی حرکت عاشورایی حسینبنعلی (ارواحنافداه) است که یک کتاب حرف است و گوشهای از مسائل عاشورای حسینی است؛ اما همین یک گوشه برای ما درسهای فراوانی دارد.
ما مبلّغان، زیر نام حسینبنعلی تبلیغ میکنیم. این فرصت بزرگ را یادِ این بزرگوار به مبلّغان دین بخشیده است، که بتوانند تبلیغ دین را در سطوح مختلف انجام بدهند. هر یک از آن سه عنصر باید در تبلیغ ما نقش داشته باشد؛ هم صِرف پرداختن به عاطفه و فراموش کردن جنبهی منطق و عقل که در ماجرای حسینبنعلی (علیهالسّلام) نهفته است، کوچک کردن حادثه است، هم فراموش کردن جنبهی حماسه و عزت، ناقص کردن این حادثهی عظیم و شکستن یک جواهر گرانبهاست؛ این مسأله را باید همه - روضهخوان، منبری و مداح - مراقب باشیم.
تبلیغ یعنی چه؟ تبلیغ یعنی رساندن؛ باید برسانید. به کجا؟ به گوش؟ نه؛ به دل. بعضی از تبلیغهای ما حتی به گوش هم درست نمیرسد! گوش هم حتی آن را تحمل و منتقل نمیکند! گوش که گرفت، میدهد به مغز؛ قضیه اینجا نباید تمام بشود، بلکه باید بیاید در دل نفوذ و رسوخ کند و به هویت ما هویت مستمع - تبدیل شود. تبلیغ برای این است. ما تبلیغ نمیکنیم فقط برای اینکه چیزی گفته باشیم؛ ما تبلیغ میکنیم برای اینکه آنچه را که موضوع تبلیغ است، در دل مخاطب وارد شود و نفوذ کند. آن چیست؟ آن، همهی آن چیزهایی است که در اسلام به عنوان ارزش، مورد حمایت جان و حرم و ناموس حضرت ابیعبداللَّه (علیهالسّلام) قرار گرفت، که همهی پیغمبران و اولیای الهی دیگر و وجود مقدس رسولاللَّه هم همینطور عمل کردند، که البته مظهرش حسینبنعلی (علیهالسّلام) است. ما میخواهیم منطق دین، ارزشهای دینی، اخلاق دینی و همهی چیزهایی را که در بنای یک شخصیت انسانی بر مبنای دین تأثیر دارد، تبلیغ کنیم؛ برای اینکه مخاطب ما به همین شخصیت دینی تبدیل شود.
از جملهی این کارها، بنای حکومت اسلامی است. این را من عرض بکنم که تشکیل حکومت اسلامی، یکی از معجزهگونترین کارهاست، اما این مسأله نباید تشکیل هویت انسانی افراد را - فرد فردِ انسانهایی را که ما با آنها سر و کار داریم - از یاد ما ببرد. این، خیلی مهم است. نبی مکرّم اسلام انسانها را اول ساخت؛ اول این پایهها را تراشید، تا توانست این بنا را بر روی دوش آنها قرار دهد. در تمام مدت آن ده سال - که بیش از صد سال کار در این ده سال متراکم شده است - پیغمبر در همه جا؛ در بحبوحهی جنگ، در هنگام ساختن، در هنگام عبادت کردن، در هنگام گفتگو کردن با مردم، بنای هویت انسانهای مخاطبِ خودش را فراموش نکرد؛ پیغمبر در غوغای جنگهای خطرناک مثل احزاب، بدر و اُحد هم انسانسازی میکرد. آیات قرآن را ملاحظه کنید! «انسانسازی» هدفِ این تبلیغ است و این، یکی از بزرگترین کارهاست.
از دو طرف نباید لطمه بخوریم: نه ما باید مسائل سیاسی را بکلی از حیطهی حرف و گفت و تلاش و مجاهدتِ تبلیغی خودمان خارج کنیم؛ آنچنان که دشمنان روی آن دهها سال سرمایهگذاری کردند، ولی نهضت اسلامی آمد و این سرمایهگذاری را آتش زد و از بین برد و گفتار و اندیشهی سیاسی را وارد متن فعالیتهای دینی کرد، و نه از این طرف باید بیفتیم که تصور کنیم همهی منبر، همهی تبلیغ، همهی مخاطبهی با مردم و با مؤمنین، یعنی این که بنشینیم مسائل امریکا و اسرائیل و مسائل سیاسی را تحلیل کنیم؛ نخیر، یک کارِ واجبتر اگر نباشد، واجب دیگری وجود دارد و آن، دلِ مخاطب شماست. دل و جان و فکر او را بایستی تعمیر و آباد و سیراب کنیم. البته این به یک منبع درونی احتیاج دارد. ماها باید یک چیزی در خودمان داشته باشیم تا بتوانیم این تأثیر را بر مخاطب بگذاریم، والّا نمیشود. در آن سرمایهی درونی، باید عنصر فکر و منطق باشد؛ باید به فکر و منطقِ درست مجهز شویم، تا حرف سُست زده نشود. آنهایی که گفتهاند یکی از مؤثرترین حملهها، دفاعهای ناقص و بد است، حرف کاملاً درستی زدهاند. وقتی دفاع از دین، ضعیف و سُست و بد باشد، تأثیرش از حملهی به دین، بیشتر است؛ باید از این، به خدا پناه ببریم. مبادا در حرف و منبر و تبلیغ ما - آنچه به عنوان تبلیغ داریم انجام میدهیم - حرف سُست، بیمنطق و ثابت نشدهای وجود داشته باشد. گاهی بعضی از چیزهایی که در کتابی هست و سند ندارد، خود، یک حکمت و مسألهی اخلاقی است، که دیگر سند نمیخواهد و میتوانیم آن را بیان کنیم؛ این، عیبی ندارد؛ اما یک وقت هست که یک چیزی دور از ذهن مخاطب است، که باورش برای او مشکل است؛ این را نباید بگوییم؛ چون این مسأله، او را از اصل قضیه دور میکند و موجب موهون شدن دین و مبلّغ دین در ذهن و دل او میشود و خیال میکند این، از منطق عاری است؛ در حالی که پایهی کار ما منطق است. بنابراین، منطق، عنصر اصلی در تبلیغ ماست.
بعد از این، نوبت به چگونه عمل کردنِ ما میرسد. ما در فلان شهر یا روستا برای تبلیغ وارد میشویم؛ رفتار، نشست و برخاست، معاشرت، نگاه و عبادت ما، دلبستگی یا دلبسته نبودن ما به تنعمات دنیوی و خورد و خواب ما، رساترین تبلیغ یا ضدتبلیغ است؛ درست باشد، تبلیغ است؛ غلط باشد، ضدتبلیغ است. ما در محیط اجتماعی و محیط زندگی چطور میتوانیم دل مردم را به منشأ گفتار خودمان مطمئن کنیم و اعتماد آنها را برانگیزیم؛ در حالی که از مذمتِ شهوات دنیوی حرف میزنیم و در عمل خدای نکرده خودمان طور دیگری عمل میکنیم! از مذمت دل سپردن به پول و حرکت کردن و مجاهدت کردن در راه زیادهخواهیهای دنیوی حرف بزنیم؛ اما عمل ما طور دیگری باشد! چطور چنین چیزی ممکن است اثر بکند!؟ یا اثر اصلاً نمیکند، یا اثرِ زودگذر میکند، یا اثری میکند که بعد با کشف واقعیتِ کار ما، درست به ضداثر تبدیل میشود. بنابراین، عمل بسیار مهم است.
عنصر سوم، هنرمندی در نحوهی بیان است. من به منبر خیلی عقیده دارم. امروز اینترنت، ماهواره، تلویزیون و ابزارهای گوناگون ارتباطىِ فراوان هست، اما هیچکدام از اینها منبر نیست؛ منبر یعنی روبهرو و نفسبهنفس حرف زدن؛ این یک تأثیر مشخص و ممتازی دارد که در هیچکدام از شیوههای دیگر، این تأثیر وجود ندارد. این را باید نگه داشت؛ چیز باارزشی است؛ منتها بایستی آن را هنرمندانه ادا کرد تا بتواند اثر ببخشد.
یک نکته در همین زمینهی تبلیغ عرض بکنم: در دعای صحیفهی سجادیه یک جا حضرت سجاد (علیهالسّلام) از طرف خودش به خداوند متعال عرض میکند که: «تفعل ذلک یا الهی بمن خوفه اکثر من رجائه لا ان یکون خوفه قنوطاً»؛ من خوفم از رجایم بیشتر است، نه اینکه مأیوس باشم. این، یک اعلان رسمی و دستورالعمل است. خوف را همراه رجاء حتماً به دلها بدمید؛ و خوف را بیشتر. اینکه ما آیات رحمت الهی را بخوانیم - که بعضی از این آیات و مبشرات، مخصوص یک دستهی خاصی از مؤمنین است و به ما ربطی ندارد - و یک عدهای را غافل کنیم و نتیجهاش این بشود که خیال کنند - با یک توهّم معنویت - غرق در معنویتند و از واجبات و ضروریات دین در عمل غافل بمانند، درست نیست. در قرآن، بشارت مخصوص مؤمنین است؛ اما انذار برای همه است؛ مؤمن و کافر مورد انذارند. پیغمبر خدا گریه میکند، شخصی عرض میکند: یا رسولاللَّه! خداوند فرمود: «لیغفر لک اللَّه ما تقدّم من ذنبک و ما تأخر». این گریه برای چیست؟ عرض میکند: «أولا اکون عبدا شاکرا»؛ یعنی اگر شکر آن مغفرت را نکنم، پایهی آن مغفرت سُست خواهد شد. در همه حال، انذار باید بر دل ما و مستمعان ما حاکم باشد. راه، راهِ دشواری است؛ بشر بایست خود را برای پیمودن این راه و رسیدن به آن سرمنزل آماده کند.
کار تبلیغ، کارِ بسیار بزرگ، حساس و مؤثری است. امروز برکات تبلیغهای گذشته را مشاهده میکنیم و فردا برکات تبلیغ امروزِ شما را انشاءاللَّه جامعه مشاهده خواهد کرد. تأثیرات تبلیغ، دفعی و آنی نیست؛ طولانیمدت است. مبلّغ دین اگر ظواهری را مشاهده میکند که به گمان او ظواهر غیر دینی است، مأیوس نشود. این توهّماتی که بعضی شایع میکنند که جوانها از دین برگشتهاند، همه را جنگ روانی بدانید، که واقع قضیه هم همین است. اینطور نیست؛ جوانهای ما دل را به طرفِ دین دارند و تشنهی حقایق دینند و دلهاشان تشنه است. هر جوانِ سالمالفطره و سالمالطبیعهای اینطور است؛ مخصوص اینجا هم نیست. اینجا بحمداللَّه زمینه هم آماده است؛ تشنهاند و مشتاق؛ باید کامِ جان آنها را سیراب و با حقایق دینی شیرین کرد؛ این نتیجهاش را خواهد بخشید و فردای جامعهی ما از این موهبتها بهرهمند خواهد شد.
از خدای متعال مسألت میکنیم که همهی ما و شما را هم قدردان تبلیغ دین، ارزشهای الهی و این صراط مستقیمی که انقلاب در مقابل ما باز کرده است، قرار بدهد و هم انشاءاللَّه ما را موفق بدارد که بتوانیم به این وظایف سنگین عمل کنیم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,246 | 1384/10/29 | بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادق (علیهالسّلام) | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3328 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
عید همهی شما عزیزان، جوانان نورانی و امیدهای آیندهی این کشور مبارک باد! همچنین به حضرت آقای مهدویکنی (دامةبرکاته) تبریک عرض میکنم؛ هم به خاطر عید، هم به خاطر موفقیت در پیشبرد این کار سنگینی که از سالها پیش ایشان بر دوش گرفتند؛ هم اینکه شما جوانهای عزیز، شما پسرها و دخترها، با این فضل علمی و مایههای خوب ایمانی، وارد این جاده شدهاید و کمرتان را بستهاید تا که حرکت بکنید؛ خود این یک دستاورد بسیار مهمی است و اصل، این است.
هرچه ما در طول زمان ضربه و کتک و توسری خوردهایم، به خاطر این است که همین همّت، این انگیزه و این نگاه به چشمانداز دوردست و تصمیم بر پیمودن این راه، در سرها و دلهای مجموعههای کارآمد و به هم پیوسته وجود نداشته است؛ اگر هم متفرقاتی بوده، در یک جمع منسجم، ما این را نداشتهایم. لذا همینطور همیشه درخششهایی داشتهایم و سقوطهایی؛ اما کار پیش نرفته است. جمعِ منسجم و پُرانگیزه، یک دستاورد بزرگ است.
بیاناتی هم که همهتان فرمودید - چه آنچه که حضرت آقای مهدوی فرمودند و چه آنچه که شما برادران و خواهران عزیزمان بیان کردید - برای من همهاش شیرین و مطلوب بود و این آخر هم که بحث شیرین ازدواج را ایشان مطرح کردند، انشاءاللَّه که خداوند متعال همهی شما جوانهای نامتأهل را به زودی زود از نعمت تأهلِ خوشبختکننده برخوردار کند.
یک مطلب راجع به غدیر عرض کنیم. مسألهی غدیر، صرفاً یک مسألهای که ما جمع شیعه به آن اعتقاد داریم و یک عده از مسلمانها هم به آن اعتقاد ندارند، این نیست. در نگاه تاریخی به اسلام و در تحلیل تاریخىِ حوادث صدر اسلام، موضوع غدیر - یعنی نصب جانشین - یک ضرورتی بود که اگر آنچنان که تدبیر شده بود - تدبیر رحمانی و الهی، و تدبیر نبوی - عمل میشد، بدون تردید مسیر تاریخ بشر عوض میشد و امروز ما در جایگاه بسیار جلوتری از تاریخ طولانی بشریت قرار داشتیم. این که یک مکتب و نظام فراگیرِ نیازهای زندگی بشر، به وسیلهی پیامبر خاتم در جامعه فرصت پیاده شدن پیدا کند، که این خود یک معجزهی بزرگ بود، که پیغمبر توانست این نظام فکری و عملی را واقعیت ببخشد و بر روی زمین واقعیت، آن را بنا کند؛ آن هم در دشوارترین جاها. خودِ اینکه در دشوارترین جاها توانسته این بنا پیاده شود و قرار بگیرد، نشاندهندهی این بود که در همهی نقاط زندگی بشر و جغرافیای انسانىِ آن روز دنیا و بعد از آن، این بنا قابل تحقق است. این شکل علمی را در مقام عمل، در دشوارترین صورت، پیغمبر توانست تحقق ببخشد. اگر این حادثه اتفاق میافتاد که حفظ و گسترش کمّی و گسترش کیفی در این موجود خلق شدهی الهی - یعنی جامعهی اسلامی نبوی - میتوانست به قدر ده، دوازده نسل، پیدرپی حراست و حفاظت بشود، آن وقت مسلّم بود که این حرکت در طول تاریخ بشر، شکستناپذیر میماند. معنایش این نبود که بشر، دوران انتظاری نخواهد داشت و خود در طول این دوازده نسل، به نهایت مطلوب خود خواهد رسید. اگر آنطوری که پیغمبر معین کرده بود، امیرالمؤمنین، بعد امام حسن، بعد امام حسین، بعد ائمهی دیگر، یکی پس از دیگری میآمدند، باز به گمان بیشتر، بشر نیاز به یک دوران انتظار داشت تا بتواند آن جامعهی آرمانی را تحقق ببخشد. اما در آن صورت اگر این تعاقب معصومین، این دستهای امین و کارآمد، میتوانستند این حادثهی ایجاد شدهی در واقعیت را حفظ کنند، آن وقت مسیر بشر، مسیر دیگری میشد.
امروز بشر عیناً همان نیازهایی را دارد که پنجهزار سال پیش، این نیازها را داشت؛ نیازهای اصولی بشر، هیچ تفاوتی نکرده است. آن روز هم بشر از نفوذ قدرتهای ستمگر رنج میبرد؛ امروز هم شما - شماها چشمتان باز است - اگر دنیا را از نفوذ قدرتهای ستمگر و ویرانگر نگاه کنید، خواهید دید که بشر دارد رنج میبرد. آن روز هم نیاز بزرگ بشر عدالت بود و برترین رنج او بیعدالتی؛ امروز هم شما نگاه کنید، در دنیا بزرگترین مشکل بشر، بیعدالتی است. خطاست اگر خیال کنیم که این آزادی فردی - که لیبرال دمکراسی غرب به بشر هدیه داده - این نیاز بشر بوده که قبلاً نبوده؛ چرا؛ به این شکلهایی که امروز آزادیهای فردی هست، در بسیاری از دورههای تاریخ و در بسیاری از مناطق تاریخ وجود داشته است. همین محدودیتهایی که امروز به شکل پنهان ارادهی انسانها را به زنجیر میکشند، اینها یک روز به صورت آشکار بوده است. این تور احاطهکنندهی بر اراده، حرکت و حیات انسان، امروز ریزتر بافته شده، از خیوط و نخهای باریکتری استفاده شده و با مهارت بیشتری به آب انداخته میشود. آن روز این مهارتها نبود؛ اما آشکارتر و قلدرمآبانهتر بود. پس نیازهای بشر تفاوتی نکرده است. اگر آن دست به دست شدن امانت نبوی و گسترش کمّی و کیفىِ متناسب و درست، انجام میگرفت، امروز بشر این نیازها را گذرانده بود (نیازهای فراوان دیگری ممکن بود برای بشر پیش بیاید که امروز ما آن نیازها را حتی نمیشناسیم) آن نیازها ممکن بود باشد؛ اما دیگر اینقدر ابتدایی نبود. امروز ما و جامعهی بشری، همچنان در دوران نیازهای ابتدایی بشری قرار داریم. در دنیا گرسنگی هست، تبعیض هست - کم هم نیست؛ بلکه گسترده است، به یک جا هم تعلق ندارد؛ بلکه همه جا هست - زورگویی هست، ولایت نابحق انسانها بر انسانها هست؛ همان چیزهایی که چهار هزار سال پیش، دو هزار سال پیش به شکلهای دیگری وجود داشته است. امروز هم بشر گرفتار همین چیزهاست و فقط رنگها عوض شده است. «غدیر» شروع آن روندی بود که میتوانست بشر را از این مرحله خارج کند و به یک مرحلهی دیگری وارد کند. آن وقت نیازهای لطیفتر و برتری، و خواهشها و عشقهای به مراتب بالاتری، چالش اصلی بشر را تشکیل میداد. راه پیشرفت بشر که بسته نیست! ممکن است هزارها سال یا میلیونها سال دیگر بشریت عمر کند؛ هر چه عمر کند، پیوسته پیشرفت خواهد داشت. منتها امروز پایههای اصلی خراب است؛ این پایهها را پیغمبر اسلام بنیانگزاری کرد و برای حفاظت از آن، مسألهی وصایت و نیابت را قرار داد؛ اما تخلّف شد. اگر تخلّف نمیشد، چیز دیگری پیش میآمد. «غدیر» این است. در طول دوران دویستوپنجاه سالهی زندگی ائمه (علیهمالسّلام) - که عمر دوران ظهور ائمه از بعد از رحلت پیغمبر تا زمان وفات حضرت عسکری، دویستوپنجاه سال است - هر وقت ائمه توانستهاند و خودشان را آماده کردهاند تا اینکه به همان مسیری که پیغمبر پیشبینی کرده بود، برگردند؛ اما خوب، نشده است دیگر. حالا ماها در این برههی از زمان، به میدان آمدهایم و همّتی هست به فضل و توفیق الهی و انشاءاللَّه که به بهترین وجهی ادامه پیدا کند.
اما راجع به مسائل دانشجویی؛ خوب، جلسه، جلسهی دانشجویی است. برای من یکی از شیرینترین جلسات، جلسات دانشجویی است. در این یک ربع وقتی که باقی مانده، یک خطاب به شما از لحاظ عنوان دانشجو دارم، یک خطاب به عنوان دانشجوی دانشگاه امام صادق (علیهالسّلام) و یک خطاب هم به عنوان کسانی که احتمالاً در آینده، همین دانشگاه به وسیلهی خود شماها باید اداره شود و پیش برود، و سرریز دانشگاه هم بیاید توی جامعه و در مراکز حساس، مشغول انجام وظایف شود.
اما راجع به عنوان دانشجویی شما؛ خطاب من به شما همان حرفی است که به همهی دانشجوها میزنم. ببینید عزیزان من! امروز کسانی در دنیا زور میگویند، خلاف قوانین بینالمللی رفتار میکنند، وقیحانهترین موضع را در دنیای تعامل بینالمللی انسانها ملتها و دولتها - میگیرند و خجالت هم نمیکشند؛ سرشان را هم بالا میگیرند. چرا؟ چون قدرت دارند؛ قدرت اقتصادی و سیاسی (که از اقتصادی ناشی میشود) و بالاتر از همهی اینها، قدرت علمی، که منشأ همهی اینهاست؛ یعنی منشأ قدرت اقتصادی و سیاسیشان هم قدرت علمی است. ما این طرف دنیا حرفهای حقّ زیادی داریم؛ حرفمان را شجاعانه میزنیم، منطقمان را در صحنههای رویارویىِ منطقی هم اثبات میکنیم، در عمل هم البته چون توفیق الهی شامل حال این ملت شده و ایمان دارد، به قدر ایمان خودش، پیشرفت میکند؛ یعنی نتوانستهاند هم به آرزوهای خودشان در مورد این ملت برسند؛ اما احتیاج به یک چیز دیگری هم داریم و آن، عبارت است از «قدرت بینالمللی»، تا بتوانیم این راه را بیدغدغه، درست، به طور کامل، همهجانبه و بی کم و کاست ادامه دهیم و به اهداف و آرمانهایمان برسیم. این قدرت را (قدرت اقتصادی، سیاسی و نفوذ فرهنگی) چطوری به دست آوریم؟ پایه و مایهی همهی اینها، قدرت علمی است! یک ملت، با اقتدار علمی است که میتواند سخن خود را به گوش همهی افراد دنیا برساند؛ با اقتدار علمی است که میتواند سیاست برتر و دست والا را در دنیای سیاسی حائز شود. اقتصاد هم به دنبال اینها به دست میآید؛ پول تابع تواناییهاست. امروز اینطوری است؛ علم را میشود به پول تبدیل کرد و از لحاظ اقتصادی هم قوی شد. این، جایگاه علم است. ما از علم عقب ماندیم. نه فقط در دوران پنجاهسالهی منحوس پهلوی (که البته در این دوران، از لحاظ عمق علمی، پدر این مملکت را در آوردند. حالا خود تحلیل این مسأله، یک تحلیل تاریخی - اجتماعی است و یک مسألهی مهمی است) بلکه از قبل از آن. دوران قاجاریه و پهلوی مظهر این عقبماندگی علمی است. ما حالا داریم تلاش میکنیم که بتوانیم این درّهی وسیع را پُر کنیم. وظیفهی دانشگاه (نه فقط دانشگاه امام صادق؛ مطلق دانشگاه) در این کشور، این است که این درّهی علمی را پُر کند. هر چه میتوانید، علم بیاموزید.
من در جلسهی شورای عالی انقلاب فرهنگی هم به آن آقایانی که مؤثرین در فرهنگ هستند، گفتهام که شماها جایگاه مهندسی فرهنگی را در این کشور دارید. در آن جلسه گفتهام که دو تا شاخهی اصلی وجود دارد: علوم انسانی و علوم پایه؛ هر کدام به جای خود. اگر ما اینجا روی علوم انسانی تکیه میکنیم، معنایش این نیست که روی ریاضی و فیزیک و شیمی و علوم زیستی تکیه نمیکنیم، چرا؛ آنجا هم بنده یک تکیهی صددرصدی دارم؛ آنها هم برای خودشان مردانی و کسانی دارند؛ علوم انسانی هم بایستی مردان و کسانی برای خودشان داشته باشد. باید روی این دو شاخه - دو شاخهی اصلی؛ یعنی علوم انسانی و علوم پایه - در کشور، سرمایهگذاری فکری، عملی، پولی و تبلیغی بشود تا اینکه پیش بروند. علم را بایستی در حدّ اعلا دنبال کنید.
شکی نیست که بسیاری از علوم انسانی، پایهها و مایههای محکمی در اینجا دارد؛ یعنی در فرهنگ گذشتهی خود ما. برخی از علوم انسانی هم تولید شدهی غرب است؛ یعنی به عنوان یک علم، وجود نداشته، اما غربیها که در دنیای علم پیشروی کردهاند، اینها را هم به وجود آوردهاند؛ مثل روانشناسی و علوم دیگر. خیلی خوب، ما، هم برای سرجمع کردن، مدوّن کردن، منظم کردن و نظاممند کردن آنچه که خودمان داریم، به یک تفکر و تجربهی علمی احتیاج داریم، هم برای مواد و پایههایی که آنها در این علم جمع آوردهاند، به یک نگاه علمی احتیاج داریم. منتها گرفتن پایههای یک علم از یک مجموعهی خارج از محدودهی مورد قبول ما، به معنای قبول نتایج آن نیست. مثل این میماند که شما یک کارخانه را وارد میکنید، آنها با این کارخانه یک چیز بد درست میکردهاند، حالا شما با آن کارخانه، یک چیز خوب درست میکنید؛ هیچ اشکالی ندارد. ما تلفیق بین علوم انسانی غربی و علوم انسانی اسلامی، اگر به معنای مجذوب شدن، دلباخته شدن، مغلوب شدن و جوّ زده شدن در مقابل آن علوم نباشد، قبول داریم و اشکال ندارد. ببینید در علوم انسانی، تفکر ایمانی و میراث عظیم و عمیق شما، به شما چه میگوید. امروز غربیها یک منطقهی ممنوعهای در زمینهی علوم انسانی به وجود آوردهاند؛ در همهی بخشهای مختلف؛ از اقتصاد و سیاست و جامعهشناسی و روانشناسی بگیرید تا تاریخ و ادبیات و هنر و حتی فلسفه و حتی فلسفهی دین. یک عده آدم ضعیفالنفس هم دلباختهی اینها شدهاند و نگاه میکنند به دهن اینها که ببینند چه میگویند؛ هر چه آنها گفتهاند، برایشان میشود وحی مُنزل؛ این است که بد و غلط است. مثلاً چند تا فکر دارای اقتدار علمی، در یک نقطهی دنیا به یک نتیجهای رسیدهاند، این معنایش این نیست که هر آنچه که آنها فهمیدهاند، درست است! شما به مبانی خودتان نگاه کنید؛ ما تاریخ، فلسفه، فلسفهی دین، هنر و ادبیات، و بسیاری از علوم انسانی دیگری که دیگران حتی آنها را ساختهاند و به صورت یک علم در آوردهاند - یعنی یک بنای علمی به آن دادهاند - مواد آن در فرهنگ و میراث علمی، فرهنگی و دینی خود ما وجود دارد. باید یک بنای اینچنینی و مستقل بسازیم. البته مقداری از خود این سخن، مربوط به آن سخنِ خطاب به شما به عنوان دانشجوی امام صادق است، که دوستان در زمینهی اقتصاد مطالبی را بیان کردند. خوب، مطالب خوبی هم هست و باید دنبال بشود.
بنابراین این سؤال که ما چه بکنیم یا این سؤال که اگر نتیجهی تحقیقات ما با نظر رهبری مخالف درآمد، چه کار کنیم؟ اینها به نظر من سؤالات خیلی اصولی و منطقی نیست. شما مأمور به پژوهشید، شما مأمورید به اینکه فکر و کار کنید، نتیجه به دست آورید و آن نتیجهی شما را رهبری و غیررهبری به عنوان دستاوردهای علمی بگیرند و براساس آن، برای کشور برنامهریزی کنند. تحقیق علمی، شأن و خصوصیتش، آزادی است؛ منتها عقلایی؛ بیانضباط نباشد. بسیج مظهر ارزشهای فعال و زندهی یک جوان مؤمن است؛ یکیاش هم انضباط است. اینکه شنیدهاید در جنگ میگفتند بسیجی بیترمز است، این یک معنا و حرف دیگری داشت؛ اینها خوب عاشق شهادت بودند و پا بر زمین میکوبیدند. همین شهید عزیزمان، احمد کاظمی را من در جبهه دیده بودم؛ آنچنان اقتداری داشت که اشاره میکرد، بسیجیها حرفش را گوش میکردند. اینطور نیست که بسیجی که عاشق است، مجاز باشد برخلاف امر فرمانده و برخلاف انضباط سازمانی و انضباط عملی در محیط زندگی، یک حرکت بیانضباطی انجام بدهد؛ بهخصوص که دانشجو و شما دانشجوها. ما برای شماها خیلی قیمت قائلیم.
اما راجع به دانشگاه امام صادق؛ ببینید آقایان! دانشگاه امام صادق یک پدیدهی ممتاز است؛ صرفاً یک دانشگاه مثل بقیهی دانشگاهها نیست که فقط میخواهند دانشجو و عالم تربیت کنند؛ این هم هست؛ منتها علاوهی بر این، میخواهد از همه جهت، یک الگوی دانشگاه اسلامی باشد؛ از جهت انگیزههای ایمانی، رعایتهای عملی و رفتاری، و عشق به علم و علمآموزىِ عاشقانه و مؤمنانه. این که امام میفرماید: «من دوست داشتم بر سر شاگردان تازیانهها بلند میشد، برای اینکه اینها را به علم بکشانند»، این معنایش چیست؟ علم را اسلام قدسیت بخشیده، علم یک امر مقدس است؛ دنبال علم رفتن دارای قدسیت است. اینطور نیست که علم مثل هر ابزار دیگری، فقط وسیلهای برای پول در آوردن باشد - حالا پول هم از آن در میآید - اما قدسیت علم باید حفظ شود؛ «العلم نور»؛ نور بودن علم باید مورد نظر باشد و از جملهی شؤون دانشگاه اسلامی، یکی همین است. همه خیال میکنند دانشگاه اسلامی که میگوییم، یعنی حجابها اینطوری باشد، پسرها آستین کوتاه نپوشند و زلفها بلند نباشد؛ اینها که معنای دانشگاه اسلامی نیست! دانشگاه اسلامی از لحاظ ایمان، انگیزه، شور مقدس، رفتار اسلامی و علمآموزی مؤمنانه، اینها شرط دانشگاه اسلامی است. آن وقت جهت دادن؛ جهت دادن به این علمآموزی؛ که بهترین کاری که در دانشگاه شد، یکی همین بود که این دانشگاه را مخصوص علوم انسانی کردند؛ که این منطقهی واقعاً خلأ و فراغی بود؛ یک خلأ است که آن باید پُر شود. خوب، اگر شما که دانشجوی این دانشگاه هستید و در این بیست و چند سالی که این دانشگاه سرپاست، توانسته باشد این رسالت را انجام دهد - که یک نمونهی دانشگاه و متخرّجین دانشگاه، به صورت مطلوب و اسلامی فراهم بیاورد - این دانشگاه به دستاورد بسیار بزرگی رسیده است. این دانشگاه، این است. از این دانشگاه، توقع چیز دیگر و فراتر از این است.
من به شما بگویم، امروز مهمترین نیاز دنیای اسلام این است که، آن جوهر اسلام ناب و گوهر تابناک - با شکلی که تهمت بیسوادی، تحجّر، مقدسمآبی و از زمان عقب ماندن و عقبمانده بودن دیگر به آن وارد نیاید - بتواند به اهداف خودش برسد؛ ما در دنیای اسلام و امت اسلامی این را نیاز داریم. حرکت ملتها به سمت این آرمانهای بلند، آن وقت منطقی خواهد شد؛ آن وقت نخبگان جوامع، خودشان سربازان و بسیجیان این راه خواهند شد. شما میدانید که در دنیای اسلام، پولهای زیادی خرج شد. در طول این سالها، از طرف دستگاه استکبار، برای خریدن نخبگان اقداماتی انجام شد؛ نخبگانی که اگر چه از لحاظ علمی یا سیاسی نخبه بودند؛ اما ارزش درونیشان، خیلی پایین بود و خیلی راحت خریده شدند؛ قلمها و زبانهایشان را فروختند، حتی فکرها و وجودشان را فروختند؛ این از زمانهای خیلی قدیم شروع شد؛ یعنی از قدیمِ در دوران معاصر؛ از زمانی که روشنفکری غربی در این کشور به وجود آمد - که من یک وقتی گفتم روشنفکری در کشور ما بیمار متولد شد -. از آن روز اینها سراغ این نخبهها رفتند و با پول تطمیعشان کردند. اینها هم حقیر، ضعیف و اسیر بودند و تن دادند و خودشان را به پول فروختند. چهل سال قبل از این، مرحوم آلاحمد مینویسد: «اگر میفروشی، همان به که بازوی خود را؛ اما قلم خود را هرگز.» این را آلاحمد در دههی چهل، در یکی از کتابهایش نوشته است. انسان بازو و تنش را بفروشد؛ اما قلمش را - یعنی جان و فکرش را - نفروشد. اما آنها فروختند و دیگران هم خریدند؛ نخبگان را گرفتند. لذا حرکتهای عمومی مردمی در بسیاری از جاها، نه فقط از سوی نخبگان همراهی نشد؛ بلکه حتی نخبگان مثل یک دیواری در مقابل آن ایستادند. آن وقت بهانهی نخبگان در مقابل حرکتهای اسلامی، پیش خودشان چه بود؟ میگفتند اینها قدیمی است، اینها متحجّرانه است، اینها آخوندبازی است، اینها نمیدانم فلان است.
اگر شما بتوانید گوهر اسلام ناب و آن درخشندگیها را، به آن شکلی که بتواند در جامهی آراستهی علم، خودش را نشان بدهد، ارائه دهید، کار بزرگی که کردهاید، این است که راه را برای ورود نخبگان در این میدانها باز کردهاید. آمیزش علم و معنویت، علم و ایمان، علم و اخلاق، آن خلأ امروز دنیاست. دانشگاه اسلامی، علم و ایمان، علم و معنویت، علم و اخلاق را با هم همراه میکند. علم را میآموزد و جهتگیری علم را از اخلاق و ایمان میگیرد. این که گفتند علم با دین میسازد یا نمیسازد، این ندیدن منطقهی نفوذ علم و دین است؛ اینها هر کدام یک منطقهی نفوذی دارند؛ تلفیق اینها، این است که علم -یعنی این سلاح را - ایمان - یعنی آن بهکار برنده - میگیرد و جهتش را مشخص میکند؛ با این سلاح میشود بهترین و بدترین آدمها را هدف قرار داد؛ منتها تا این سلاح دست که باشد؟ این سلاح «علم» است و «ایمان» جهت آن را مشخص میکند. اگر ایمان بر دانش غربی تسلط داشت، دانش غربی به بمب اتم نمیرسید، تا بعد اینقدر تویش گیر کنند که چه کارش کنیم؛ محدودش کنیم؛ نگذاریم تا دنیا ویران نشود. کارشان اصلاً به اینجا نمیرسید. اگر ایمان با دانش همراه بود، اصلاً استعمار و استعمار نو - که استعمار نو مخلوق دانش بود - به وجود نمیآمد. تسلط بر کشورها، تصرف کشورها، تسلط قهرآمیز بر ملتها و بردن ثروت ملتها - که این بلای این دویست سال گذشتهی دنیا و ملتهاست - اینها اصلاً به وجود نمیآمد. علمِ جدا از ایمان، این است و شما در دانشگاه اسلامی، میخواهید این خلأ را پُر و علم را با ایمان آمیخته کنید؛ یعنی دانش را چه در بافت درونی خودش، چه در استنتاجش و چه در جهتگیریهایی که در آن به کار خواهد رفت، از ایمان سیراب کنید.
اما راجع به مسؤولیتهای آیندهی شما، من فقط میخواهم این را عرض بکنم؛ خروجی دانشگاه امام صادق، ایدهآلش فقط نباید این باشد که حالا بیرون بیاید، فرض کنید اگر در فلان رشته، درس خوانده برود وکیل بشود یا محضردار بشود و یا برود کارمند فلان دستگاه وزارتىِ دولتی بشود؛ نه اینکه من مخالف باشم؛ نه، من موافقم که جوانهای خوب در ارکان تشکیلات اجرایی کشور - چه قضایی و چه قوهی مجریه - حضور داشته باشند؛ اما این برای خروجی دانشگاه امام صادق ایدهآل نیست؛ ایدهآل و آن نقطهی آرمانی را باید از همان مطالبی که تا الان در این نیم ساعته عرض کردم، جست. شما باید در علم، یک حرکتی به وجود آورید؛ باید در دنیای دانشآموزی و پیشرفت علم و بنای علمی کشور، یک تحرّکی به وجود آورید؛ این است آن رسالت اصلی شما. کاری کنید که دانشمندان مسلمان و مؤمن ما، در رشتههای مختلف علوم انسانی، صاحبنظرانی شوند که دنیا از نظرات اینها استفاده کند؛ کاری کنید که دانشگاه امام صادق، نه فقط در مقایسهی با فلان دانشگاه دیگری که در تهران یا شهرستان هست، یک رتبهی جلوتری به دست آورد؛ بلکه این دانشگاه مرجع تحقیقات مراکز علمی و دانشگاههای دنیا بشود. امروز در دنیا و حتی در همین دنیای گمراه غربی، افراد بسیاری هستند که به دنبال حقیقتاند؛ انسانهای دانشمند و دانشپژوهی هم در بین اینها هستند و فراواناند، و کم هم نیستند که دنبال حرف حساب و حقاند؛ یک چنین انسانی در هر نقطهی دنیا - در کشورهای اروپایی، آسیایی، امریکا و جاهای دیگر - وقتی دارد دنبال یک مطلبی میگردد، باید بتواند اثر علمی شما را در این پایگاه رایانهای پیدا کند؛ حرف و فکر و راه تازهای را که شما دارید نشان میدهید. این را ما از دانشگاه امام صادق میخواهیم. خروجی دانشگاه امام صادق باید با این نیّت و فکر، بتواند متخرج این دانشگاه بشود. بنابراین دانشگاه را قوی کنید.
همین نهضت نرمافزاری و تولید علم که بنده گفتهام، در دانشگاه شما و در رشتهی علوم انسانی، همین است که هر چه میتوانید بیشتر بیاموزید و تحقیق کنید. البته همانطور که گفتم، اساتیدی هستند که فرآوردههای اندیشههای غربی در علوم انسانی، بت آنهاست. در مقابل خدا میگویند سجده نکنید؛ اما در مقابل بتها به راحتی سجده میکنند؛ دانشجوی جوان را دست او بدهی، بافت و ساخت فکری او را همانطوری که متناسب با آن بت خود او است، میسازد؛ این ارزشی ندارد و درست نیست. بنده به اینطور افراد، هیچ اعتقادی ندارم. این استاد هر چه هم دانشمند باشد، وجودش نافع نیست، مضرّ است. امروز خوشبختانه ما دانشمندان جوانِ مؤمن و تحصیلکردههای باایمان داریم که میتوانند یک حرکت علمىِ فراگیر و به معنای واقعی کلمه، در عرصهی علوم انسانی به وجود آورند؛ از اینها باید استفاده بشود. مواظب باشید دچار آن بتپرستی نشوید؛ آن کسی که در فلسفه، اقتصاد، علوم ارتباطات و سیاست، همان حرفی که از دهن یک متفکر غربی درآمده، آن را حجت میداند؛ حالا گاهی اوقات آن حرف هم در خود غرب نسخ شده! از این نمونهها ما زیاد هم داریم. یک مطلبی را چهل، پنجاه سال پیش، یک فیلسوف اجتماعی یا سیاسی در غرب گفته و بعد آمدند ده تا نقد بر آن نوشتهاند؛ این آقا تازه به حرف آن پنجاه سال قبل دست یافته و به عنوان حرف نو، به داخل کشور میآورد و با بَهبَه و چَهچَه آن را به خوردِ دانشجو و شاگرد و محیط خودش میدهد؛ از این قبیل هم داریم. چقدر براساس همین نظرات اقتصادی غربی، بانک جهانی و مجامع پولی و مالی جهانی به ملتها و دولتها برنامهها دادند و چقدر از طرف خود غربیها علیه آنها موارد نقض نوشته شده! باز هم کسانی را داریم که همان توصیهها را میآیند عیناً تکرار میکنند و عیناً همان نسخهها را مینویسند. این غلط است. تحقیق علمی به معنای فقط فراگیری و تقلید نیست؛ تحقیق، ضد تقلید است. این کار، کار شماست.
امیدواریم که انشاءاللَّه خداوند شماها را موفق بدارد. امیدواریم انشاءاللَّه خداوند متعال آنچه را که گفتیم و آنچه شنیدیم، آن را برای خود و در راه خود قرار بدهد.
پروردگارا! این جوانهای عزیز را جزوِ بندگان صالح خودت قرار بده. پروردگارا! این جوانان عزیز را ذخیرههای معنوی ملت ایران قرار بده. پروردگارا! از گنجینههای معنوی به ودیعه نهاده شدهی در ذهن و دل این جوانهای عزیز برای سود این کشور، این ودیعهها را مورد بهرهبرداری قرار بده و مقدّر بفرما. پروردگارا! زحمات خدمتگزاران این دانشگاه و مجموعهی دانشگاهی کشور را، آن کسانی که برای تو و با اخلاص کار میکنند، مورد قبول خودت قرار بده.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,247 | 1384/10/21 | بیانات در مراسم تشییع پیکرهای فرماندهان سپاه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3327 |
در کنار پیکرهای شهدا و پس از گفتوگو با خانوادههای شهدا، در جمع فرماندهان ارشد نظامی، در مسجد دانشگاه تهران
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
جمع دیگری از بهترینها هم رفتند و ما هنوز هستیم. دو هفته پیش شهید کاظمی آمد پیش من و گفت از شما دو درخواست دارم: یکی اینکه دعا کنید من روسفید بشوم، دوم اینکه دعا کنید من شهید بشوم. گفتم که شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همهتان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزی که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایستهی شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتی این جمله را گفتم، چشمهای شهید کاظمی پُرِ اشک شد، گفت: انشاءاللَّه خبر من را هم بهتان بدهند!
فاصلهی بین مرگ و زندگی، فاصلهی بسیار کوتاهی است؛ یک لحظه است. ما سرگرم زندگی هستیم و غافلیم از حرکتی که همه به سمت لقاءاللَّه دارند. همه خدا را ملاقات میکنند؛ هر کسی یک طور؛ بعضیها واقعاً روسفید خدا را ملاقات میکنند، که احمد کاظمی و این برادران حتماً از این قبیل بودند؛ اینها زحمت کشیده بودند.
ما باید سعیمان این باشد که روسفید خدا را ملاقات کنیم؛ چون از حالا تا یک لحظهی دیگر، اصلاً نمیدانیم که ما از این مرز عبور خواهیم کرد یا نه؛ احتمال دارد همین یک ساعت دیگر یا یک روز دیگر نوبتِ به ما برسد که از این مرز عبور کنیم. از خدا بخواهیم که مرگ ما مرگی باشد که خود آن مرگ هم انشاءاللَّه مایهی روسفیدی ما باشد.
انشاءاللَّه خدا شماها را حفظ کند. |
1,248 | 1384/10/19 | بیانات در دیدار مردم قم در سالروز قیام نوزده دی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3326 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
خیلی خوش آمدید برادران و خواهران عزیز قمی! امیدوارم برکات و الطاف مستمر الهی بر یکایک شما و بر همهی مردم عزیز قم، بخصوص خانوادههای معظم شهیدان و جانبازان و ایثارگران - که در میان شما هستند - ببارد و رفع همهی مشکلات را به دنبال داشته باشد؛ و امیدوارم فیض الهی روز به روز بیش از گذشته بر شما نازل شود.
یاد روزهای پُرحماسه و پُرشور قم، بخصوص نوزدهم دی، از خاطرهی ملت ایران محو نخواهد شد. قم همچنان که مطلع قصیدهی بلند نهضت اسلامی در سال ۱۳۴۱ بود، سرآغاز ماجرای عظیم و پُرافتخار پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۶ هم شد. امروز ما بعد از بیستوهشت سال، یاد آن روز و یاد شهیدان مظلوم آن روز و یاد آن حرکت حماسی بینظیر و بیسابقه را باید گرامی بداریم و دست تضرع و ابتهال نزد پروردگار عالم بلند کنیم به دعا و از خداوند متعال علوّ روح آن شهیدان و دوام توفیقات مردم قم را که در طول سالهای متمادی - چه در دوران دفاع مقدس، چه بعد از آن - این روحیه را حفظ کردهاند، مسألت کنیم.
فردا، روز عرفه است؛ روزِ دعا و ذکر و تضرع و ابتهال و راز و نیاز است؛ بخصوص شما جوانها قدر این روزهای بزرگ و این ساعات باارزش را بدانید. همین رابطهی با خداست که سینهها و دلها را منشرح میکند؛ راه را برای انسان باز میکند؛ عزم و اخلاص به انسان میدهد؛ به کارها برکت میبخشد؛ توفیق الهی را بر سر انسان سایهگستر میکند و نتیجهی آن، پیشرفت در خط اصیل ارزشهای اسلامی است. این روزها و این ساعات باارزش را هرگز از دست ندهید.
قیام مردم قم به برکت همین اخلاص، به قیام جهانی اسلام منتهی شد. امروز شما هر نقطهیی از دنیای اسلام را که نگاه کنید، مشاهده میکنید که انگیزهی حاکمیت و عزت اسلام در دل مردم و بخصوص جوانها، دانشگاهیان، روشنفکران موج میزند؛ که در گذشته اینها نبود. کلمهی حق، کلمهی طیبه، همین است که: «اصلها ثابت و فرعها فی السّماء تؤتی اکلها کلّ حین بإذن ربّها». کار مردم قم، کلمهی طیبه بود. کار امام - که با اخلاص کامل این حرکت را شروع کرد - کلمهی طیبه بود. این کلمهی طیبه به بار نشست؛ چه کسی خیال میکرد!؟
امام از روز اول فرمود: ما مأمور به تکلیفیم، نه به نتیجه؛ این، عین اخلاص است؛ محض اخلاص است؛ فقط برای خداست که ذرهیی قدرتطلبی و جلب حطام مادی در این چنین دلی وجود ندارد. امام به تکلیف خود که مأموریت او بود عمل کرد، خدا هم نتیجه را به او داد: دنیا از صدای امام پُر شد. ما آن روزها نه بلد بودیم تبلیغات بکنیم، نه ابزارهای تبلیغاتی در اختیار انقلاب و نظامِ نوپا بود، با این وصف، وقتی کسی به هر نقطهیی از دنیای اسلام و حتّی بیرون از دنیای اسلام قدم میگذاشت، نفس امام، نام امام، یاد امام را در آنجا زنده میدید؛ خداوند متعال اینگونه به کلمهی طیبه برکت میدهد و آن را پیش میبرد. البته در طول زمان، برای پاک کردن جای پای امام و خط امام خیلی تلاش کردند، ولی امروز بعد از بیستوهفت سال که از آغاز آن نهضت عظیم و پیروزی انقلاب و تشکیل جمهوری اسلامی گذشته است، شما میبینید که رایحهی خدمتگزاری به مردم با تکیهی بر شعارهای انقلاب، در سرتاسر کشور، استشمام میشود و بار دیگر شعار خدمتگزاری، شعار پاسخگویی، شعار سادهزیستی، شعار عدالتطلبی، از شعارهای رایج است؛ این، برکت انقلاب است. اگرچه هنوز کسانی هستند که مردم را دعوت به تسلیم و ذلت در مقابل دشمنان نابکار میکنند؛ اما مردم راه خودشان را پیدا کردهاند.
یک نکتهیی را به مناسبت حضور فضلای حوزهی علمیه در این جلسه صمیمی عرض کنیم و در حقیقت پیام به فضلای حوزه است: انقلاب مانند هر حرکت اجتماعی عظیمِ ماندگار، احتیاج به سوخت دارد؛ این ماشین بدون سوخت متوقف میشود؛ سوختِ فکری. روزبهروز با توجه به تحولات جهانی، با توجه به حوادث جدید، سؤالها و ابهامهای تازهیی در ادامهی این راه مطرح است. از طرفی، قبل از آنکه نوبت به عمل برسد، نوبتِ فکر و پردازش تفکر راهنماست و این، خاصِ آشنایان به مبانی اسلام است؛ و بدیهی است که دشمنان، همین نقطه را هم مثل بقیهی نقاط حساس هدف میگیرند. بنابراین، فضلای برجستهی حوزه، نباید گوششان بدهکار تلاش دشمن باشد و باید بدانند که فکر جدید، مفاهیم جدید و راههای نو، مدد فکری برای پیشرفت این حرکت است. امروز ما نسبت به اوایل انقلاب دربارهی مبانی نظام اسلامی، به برکت تلاش دینشناسان و عالمان - چه در دانشگاه، چه در حوزه - روشنبینیهای بیشتر و مفاهیم تازهتری را در اختیار داریم، که این پشتیبانی فکری باید ادامه پیدا کند. امروز چشم دنیا به شماست؛ حالیا! چشم جهانی نگران من و توست.
یک روز تفکرات چپ حاکم بود؛ مارکسیسم و سوسیالیزم در دنیا برای جوانها جاذبه داشت؛ اما امروز نیست. یک روز تفکرات ناسیونالیستی و ملتگراییهای افراطی در دنیا دل بعضی را میبُرد؛ اما امروز اینها کهنه شده است. یک روز لیبرالیسمِ غربی و منطق دولتهای سرمایهداری دم از گسترش جهانی میزد و میگفت همهی دنیا باید ما را بپذیرند؛ اما امروز لیبرال دمکراسىِ غرب خودش را با کارهای امریکا مفتضح کرده است؛ اروپا هم همینطور است و آنها هم شنیدن حرفی را که بر خلاف منافع ملیشان باشد، تحمل نمیکنند؛ روسری دختران مسلمان را نمیتوانند تحمل کنند؛ امنیت شهروندانشان را به جُرم مسلمان بودن، به جُرم رنگینپوست بودن، نمیتوانند تأمین کنند؛ این لیبرال دمکراسی غرب است. همینهایی که ادعا میکردند همهی دنیا مال ماست؛ ماییم که باید فکر اساسی و ایدئولوژی جهانی را به مردم دنیا بدهیم(!) این رفتار خودشان است در اروپا و امریکا؛ اینها دیگر حرفی برای گفتن ندارند.
شعار عدالتطلبی همچنان زنده است؛ شعار کرامت انسانی همچنان زنده است؛ اینها متعلق به اسلام است؛ اینها متعلق به جمهوری اسلامی است. خطِ روشن حرکت ملت که برخاسته از ایمان و رأی مردم است و مظهر آن «مردمسالاری دینی» است، همچنان جذاب است. امروز ملتها و روشنفکران مسلمان این حرفها و این حوادث را میبینند و آنها را مطالعه میکنند و نگاهشان به ایران است؛ نگاهشان به حرکت شماست. دشمن شما هم که استکبار جهانی است و مظهر آن هم امریکاست، امروز پا در گل مانده است؛ در عراق از لحاظ سیاسی شکست خوردند - این را خودشان هم اعتراف میکنند. آن چیزی که آنها میخواستند در عراق اتفاق بیفتد، عکس آن اتفاق افتاد - در فلسطین شکست خوردند - جلاد و قصاب فلسطینیها که آمده بود سه ماهه انتفاضه را نابود کند، خود او بهوسیلهی حرکت انتفاضه نابود شد؛ طرح نقشهی راه و خاورمیانهی بزرگ و این حرفهای خیالاتی امریکا هم شکست خورد - حالا امروز به پر و پای سوریه و لبنان پیچیدهاند و میخواهند با نفوذ در مجموعهی همسایهی صهیونیستها، راهی به کشورهای دیگرِ عربی و اسلامی پیدا کنند. آنها از این طرف مأیوس شدهاند؛ اما آنجا هم نمیتوانند کاری بکنند؛ در آنجا هم، اگر هشیاری ملتها و رهبران باشد، باز امریکا و همهی متحدان غربیاش پا در گل خواهند ماند.
ملت ایران در طول این بیستوهفت سال پیش رفته است؛ موفق شده است. وضع امروز کشور ما قابل مقایسه با وضع بیستوهفت سال قبل نیست. جوانان ما، فضلای ما، روشنبینان و روشنفکران ما رشد کردهاند و پیش رفتهاند؛ ملت ما، علیرغم همهی بدخواهیها و ملعنتهایی که دشمنان در تبلیغاتشان کردهاند، به مبانی انقلاب پایبندتر و علاقهمندتر شد، که نمونهاش را در همین انتخابات ریاست جمهوری دیدید؛ ملت به شعارها رأی داد: شعار عدالتطلبی، شعار خط امام، شعار پایبندی به ارزشهای اسلامی؛ ملت دور این محورها جمع شدند. بحمداللَّه مسؤولان هم توانستند خودشان را در عرصهی حرکت، به مردم نشان دهند. امروز بحمداللَّه همت و حرکت مسؤولان ما - مسؤولان دولتی، نمایندگان مجلس - برای پیشرفت به سمت مبانی و ارزشهای انقلاب ستودنی است؛ آنها کار میکنند و حرفهایی را که گفته شده، به مرحلهی عمل نزدیک میکنند. برای یک ملت، چه از این بالاتر؛ و چه از این زیباتر و شیرینتر؟ بدخواهان جمهوری اسلامی هم همین مسائل را میبینند.
امروز به حول و قوهی الهی، ملت و دولت ایران در صحنهی بینالملل هم از ابهت و اقتدار، بیش از گذشته، برخوردار است. حرفهای منطقییی اینجا مطرح میشود. همین پیشنهاد منطقی مشارکت کشورهای اروپایی و غیراروپایی در برنامههای سوخت هستهیی ایران، یک پیشنهاد منطقی است؛ بیایند شریک بشوند؛ بیایند اینجا همکاری کنند، ما که از حق مسلّم خودمان دست بر نخواهیم داشت؛ اینکه واضح است. این، حق ملت است و کسی قادر نیست از این حق صرفنظر و اغماض کند؛ مردم این را میخواهند و مال آنهاست؛ کسی اینها را عاریه نداده است، تا بتواند از این مردم بگیرد؛ بحمداللَّه اینها از استعداد جوانهای ما جوشیده است. البته این جوشش، فقط در مسألهی هستهیی نیست، بلکه در بسیاری از زمینهها همین جوشش و همین پیشرفت، نوآوری و ابتکار وجود دارد. آنها بیایند شریک بشوند؛ هیچ اشکالی ندارد. این، یک پیشنهاد بود که رئیس جمهور محترم مطرح کرد. یک پیشنهاد دیگر هم این بود که در باب حقوق بشر اگر نگرانی وجود دارد - که ما هم نگران حقوق بشر در کشورهای اروپایی هستیم - از دو طرف نمایندگانی گسیل بشوند و مراقبت کنند؛ نگاه کنند؛ آنها بیایند اینجا، ما هم نمایندگانی بفرستیم آنجا، که ببینند وضع حقوق بشر در زندانها، محاکم و در رفتارهای دولتی و اجتماعی و مدنی آنها چگونه است و چقدر حقوق بشر رعایت میشود. اینها دو پیشنهاد منطقی است، که خیلی خوب است و خیلی بجاست که اروپاییها این پیشنهادها را بپذیرند. این کارها، ارتباطات ما و غرب را هم پیش خواهد برد، نگرانیها را هم از دو طرف برطرف خواهد کرد.
آنچه که برای ما امروز فریضه است، یکی حفظ وحدت است، یکی حفظ ایمان و اعتماد به این راه و موفقیتهای آیندهی آن. این دو چیز، اساس قضیه است.
اولاً آحاد ملت و گروههای مختلف، وحدت را حفظ کنند. امروز بحمداللَّه در سطح مسؤولان اتحاد کلمه و همدلىِ عمیق و صمیمانه وجود دارد؛ این خیلی مغتنم است، که سعی میکنند این را به هم بزنند؛ ولی بحمداللَّه نمیتوانند؛ نتوانستهاند و نخواهند توانست. آحاد مردم و گروهها و گرایشهای مختلف به خاطر اختلافات جزیی، صدایشان را روی هم بلند نکنند. البته اختلافات هست؛ داخل یک خانه هم ممکن است اختلافاتی وجود داشته باشد، اما همه اهل خانهاند؛ همه از این خانه دفاع میکنند؛ همه منافع آن را بر هر چیز دیگری ترجیح میدهند. کسانی که بخصوص تریبون دارند؛ فرصت حرف زدن دارند، نگذارند که دشمن از صدای بلند آنها با یکدیگر، امیدوار بشود به اینکه میتواند علیه این ملت توطئه کند. وقتی اختلاف هست، آنها امیدوار میشوند؛ آنها احساس میکنند که حالا وقت فشار وارد آوردن است. اگر میخواهند فشارهای دشمن قطع شود، باید اینجا انسجام و وحدت را مثل یک صف مستحکم و بنیان مرصوص، حفظ کنند.
و بعد، اعتماد و ایمان به راه را حفظ کنند. در تمام طول این سالها، دشمنان سعی کردهاند بمبهای تبلیغاتی را در محیط ذهنی مردم منفجر کنند، که معنای این تبلیغات همهاش این است که: ای ملت! شما نمیتوانید؛ ایرانی! نمیتوانی؛ جوان ایرانی! مجبوری تسلیم بشوی؛ مجبوری دستهایت را بالا ببری. البته آنها در داخل هم عواملی دارند - من بارها اشاره کردهام - که هر وقت احتیاج دارند که یک فکری را در داخل تزریق کنند، این عوامل به کار میافتند و با قلمهای حقیر و مزدور خودشان، بنا میکنند اهداف دشمن را در اینجا پخش کردن و ترویج کردن؛ اما تا الان تأثیری نکرده است، باز هم باید تأثیر نکند. نخیر، همه چیز ما را به «امید» تشویق میکند؛ همه چیز ما را به «اعتماد به خودمان» تشویق میکند. چرا امیدوار نباشیم؟ مایی که یک روز در فشار دو ابرقدرت - ابرقدرت امریکا و شوروی سابق - توانستیم خودمان را نگهداریم و بالا بکشیم، مایی که با محاصرهی اقتصادی در طول این سالهای متمادی - که هر زمانی به نحوی محاصرهی اقتصادی وجود داشته - توانستیم خودمان را به این رتبه از فناوری و علم برسانیم و بخشی از این خلأها و شکافها را پُر کنیم، چرا به خودمان امیدوار نباشیم؟ چرا به ملتمان اعتماد نداشته باشیم؟ تاریخ و سرگذشت ما، امید و اعتماد را به ما املاء میکند؛ ما را وادار میکند که امیدوار باشیم. بله، امیدواریم؛ ما میتوانیم؛ توانستیم.
اینهایی که امروز دم از محاصرهی اقتصادی میزنند؛ تهدید به تحریم اقتصادی میکنند، کسانی هستند که در طول سالهای گذشته، هر جا توانستهاند، این تحریم را اعمال کردهاند. همین الان بعضی از دولتهای اروپایی، هنوز وسایلی را که از زمان رژیم طاغوت خریداری شده و پول آنها را هم شاید چند برابر گرفته بودند، به ما نمیدهند! تحریم از این بالاتر؟ آنها در مواردی هم ابزارها و قطعات لازم را به ما ندادند. جوانهای ما وقتی دیدند راه از این طرف بسته است، از درون راه باز کردند. برای یک ملت مستقل، این درست است که به درون خودش مراجعه کند؛ در درون خود کاوش کند؛ درمان خود را به دست خودش بسازد؛ والّا اگر میخواستیم پشت درِ خانهی دیگران دست به سینه بایستیم - همچنانکه سالهای متمادی در دوران رژیم طاغوت، این کشور و این ملت را به این روش عادت داده بودند - زندگی مستقلی نداشتیم و همان وضع سابق بود. وقتی ما را تحریم کردند، امام اظهار خوشوقتی کردند و گفتند بهتر! حق با ایشان بود. ما بر اثر تحریم، به خود آمدیم و تحرک پیدا کردیم؛ حالا هم همینطور است. با این حرفها، ملت ایران را تهدید میکنند؛ این تهدید، فایدهیی دارد؟
برادران عزیز! خواهران عزیز! راهی را که قم شروع کرد، روزبهروز بازتر، هموارتر، امیدبخشتر و زیباتر شده است و این به برکت ایمان و به برکت اخلاص است. این ایمان و اخلاص و اتحاد کلمه را حفظ کنید؛ اینها موجبات رحمت الهی است و انشاءاللَّه رحمت و فضل الهی روزبهروز بیشتر شامل حال شما خواهد شد.
امیدواریم پروردگار عالم همهی شما را توفیق بدهد و شما و همهی ملت ایران را مشمول ادعیهی زاکیهی حضرت بقیةاللَّه (ارواحنافداه) قرار دهد.
والسّلامعلیکمورحمةاللَّهوبرکاته |
1,249 | 1384/10/14 | بیانات در دیدار کشاورزان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3325 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
اولاً هفتهی جهاد کشاورزی بر همهی شما کشاورزان عزیز، بلکه بر همهی ملت ایران مبارک باشد. دیدار با زحمتکشان عرصهی کشاورزی - با توجه به اهمیتی که این بخش برای امروز و فردای این کشور دارد - برای من دیدار بااهمیتی است. مطالب خوبی هم بیان شد؛ هم آنچه که این چهار برادر ما، کشاورزان نمونه، گفتند، مطالب شیرین و دلنشینی بود برای من، و انعکاس مجموعهی زیبایی بود از اعتماد به نفس، امید به آینده، تلاش بیوقفه و شجاعانه، در عین توکل به خداوند متعال؛ هم مطالبی که وزیر محترم ذکر کردند، کاملاً مطالب درستی است و نشاندهندهی این است که تشکیلاتِ مسؤول امر کشاورزی، با تدبیر و ملاحظهی جوانب گوناگونِ کار، انشاءاللَّه در صدد است که این مسألهی مهم را در کشور سر و سامان تازهیی بدهد. یک جمله به کشاورزان عرض میکنم، یک جمله به مدیران بخش کشاورزی.
حرف بنده به شما کشاورزان عزیز و به همهی کشاورزان سراسر کشور این است که کاری که شما بر عهده گرفتهاید، کار کوچکی نیست. همان کشاورزی که در یک نقطهی دوردستی از کشور فرض کنیم بر روی یک یا پنج هکتار زمین مشغول کار است، به سهم خود یکی از پایههای اساسی حیات این کشور را بالا میبرد. مواظب باشید کشاورزی تحقیر نشود؛ کشاورزی بسیار حایز اهمیت و دارای عزت است. ارزشی هم که در شرع مقدس اسلام شنیدهاید که برای قشر کشاورز بیان شده است، ناشی از اهمیت این کار است. شما چه میکنید؟ شما با استفاده از نعمت خدادادىِ زمین و آب، گنجینههای الهی را - که در ذرات هست، در خاک هست، به وسیلهی نور خورشید و عوامل طبیعی این گنجینهها بارور میشود - استخراج میکنید، تا انسانهایی که روی این زمین زندگی میکنند، زنده بمانند. اگر غذا نباشد، زندگی نیست؛ و شما غذای انسانها را تأمین میکنید؛ لذا عظمت و ارزش این کار یک ارزش طبیعی و شبیه ارزش ذاتی است. امروز کشور ما - که مورد سوءنیت و کینهورزی قلدرهای دنیاست؛ علت این کینهورزی هم این است که این کشور حاضر نیست زیر بار قلدری قلدرها برود - بیش از همیشه به امنیت غذایی احتیاج دارد، تا برای نانش، برای خوراک روزمرهاش، برای روغنش، برای گوشتش محتاج کشورهای دیگر نباشد؛ محتاج کسانی که میتوانند در مقابل این عطیه، شرف او را مطالبه کنند، نباشد؛ امنیت غذایی برای کشور ما خیلی مهم است. سال گذشته که اعلام شد کشور به خودکفایی در گندم رسیده است، به نظر من حقیقتاً یک عید بزرگ برای این کشور بود. بنده از کشاورزان، از مدیران بخش کشاورزی، از جوانان عالمی که در این کار کمک کردند، از اعماق دل متشکر شدم، مطمئناً ملت هم متشکر شد؛ این حادثهی بزرگی بود. مردان و جوانانی همت کردند که این کار بشود، و شد. ما همان کشوری هستیم که در دوران طاغوت، پایهی کشاورزی ما را متزلزل کردند، برای این که ما را وابسته کنند؛ برای این که بازار برای گندم خودشان و بقیهی محصولات کشاورزی دیگران - بیگانگان - درست کنند. با این افزایش جمعیت - امروز کشورمان بیش از دو برابر اول انقلاب جمعیت دارد - اگر بنا بود ما مثل آن روزِ آنها از نظر گندم محتاج بیگانگان باشیم، برای هر تن گندمی که به ما میدادند، یک منت سنگین، یک بار سنگینِ تحقیر بر روی دوش این ملت سوار میشد؛ هر وقت هم که مایل بودند، میتوانستند این را قطع کنند؛ اما ملت ما در گندم به خودکفایی رسید. عین همین قضیه باید در بقیهی محصولات مهم و اساسی غذایی به وجود بیاید؛ در برنج، در روغن، در گوشت، در لبنیات، که نیازهای کشور است. باید کشور به دیگران اصلاً محتاج نباشد و مردم کشور بدانند که شما قشر کشاورز و دامدار با غیرت خود، با ایمان خود، با همت خود، غذای آنها را تأمین میکنید و مردم محتاج این نیستند که از دیگران درخواست کنند؛ هم پول بدهند، هم منت بکشند، هم دایم تَه دلشان نگران باشد که اگر یک مشکلی به خاطر یک مسألهی سیاسی و غیره پیش آوردند، چه کنیم. کشاورز ایرانی برای ملت ایران امنیت غذایی را تأمین میکند؛ این، افتخار بزرگی است؛ قدر خودتان را بدانید. من این را عرض میکنم برای این که در سرتاسر کشور، جوانان مناطق کشاورزی که گاهی جاذبهی مشاغل دیگر آنها را به خود جذب میکند، بدانند که ارزش و کرامت و تأثیر این شغل از اکثر مشاغل دیگر، در زندگی جمعی ملتشان، بالاتر است و جای گسترش هم دارد.
امروز دیگر آن روزی نیست که یک کشاورز در طول سی، چهل سال همیشه روی یک قسمت از زمین کار کند و یک مشت گندم به دست بیاورد؛ نخیر، امروز فنون جدید، دانشهای جدید، تجربههای جدید وارد میدان شدهاند. شما میبینید که بازده متوسط چهار تن گندم را یک انسانِ باهمت، به یازده، دوازده تن در هکتار میرساند؛ همین کار در برنج، در زیتون و در کُلزا هم شده است. دیگر اینطور نیست که منطقه، منطقهی محدودی باشد. جوانها وارد بشوند، آموزشهای لازم را بگیرند؛ آنهایی که میتوانند، تحصیلات لازم را در زمینهی خاک، آب و مسائل گوناگون کشاورزی ببینند، بعد، به جان این سرزمین پُربرکت بیفتند و برکات الهی را از آن استخراج کنند؛ این کار ممکن است. دستگاههای دیگر هم البته باید کمک کنند. این، مطلبی بود که میخواستم به شما کشاورزها بگویم. کارتان بزرگ و مهم است؛ مهم در ابعاد ملی. اگر درست نگاه کنیم، با اهمیت نظام جمهوری اسلامی و این پرچم برافراشتهی اسلام در این سرزمین، کار شما در ابعاد بینالمللی مهم است. این کار را قدر بدانید و خدا را شکر کنید بر این که یک چنین توفیقی به شما ارزانی داشته است؛ روز به روز در این کار پیش بروید و جوانها، حداقل جوانهای همان خانوادهها و جوانهای دیگری که در این رشته تحصیل کرده و علاقه و شوق دارند، به خیل انبوه کشاورزان ما ملحق بشوند.
مسؤولان با این نگاه، با نگاهِ «حایز اهمیت»، باید به بخش کشاورزی نگاه کنند. بخش کشاورزی یک محور اصلی در ادارهی کشور است؛ و باید با این چشم در تنظیم معلومات دانشگاهی، در تخصیص بودجه، در گماشتن افراد کارآمد و توانا در رأس کارها، به آن نگاه کرد؛ باید امر کشاورزی را در کشور سبک نشمرند. البته صنعت هم مهم است و وقتی ما روی کشاورزی تکیه میکنیم، صنعت را نفی نمیکنیم؛ آن هم یک محور اساسی دیگری برای پیشرفت کشور است؛ اما جاذبههای گوناگون و زرق و برق و نام و نشان بخشهای دیگر، مبادا اهمیت این بخش بسیار مهم را تحتالشعاع قرار بدهد؛ شریان اصلی زندگی جامعه، در این بخش است و زندگی واقعی و ملموس جامعه - حیات اجتماعی - در این بخش، بیشتر معنا پیدا میکند؛ چون اینجا مسألهی غذا و مسألهی امنیت غذایی و مسألهی استقلال ناشی از امنیت غذایی و خودکفایی مطرح است؛ این نکتهی اول، که مسؤولان با این چشم به مسألهی کشاورزی نگاه کنند. این نگاه - همانطور که گفتیم - در دانشگاه، در بخشهای دانشگاهی مربوط به کشاورزی، در تنظیم درسها، در گرفتن دانشجو، در پرداختن به استاد، اثر میگذارد، تا بقیهی خدمات گوناگونی که دولت میتواند به کشاورزان بدهد؛ مانند آنچه که مربوط به بانکهاست، آنچه که مربوط به سازمان مدیریت و برنامهریزی است، آنچه که مربوط به خود وزارت جهاد کشاورزی است.
نکتهی دوم برای مسؤولان این است که در کار کشاورزی، همینطور که اسم شما جهاد کشاورزی است، جهادی حرکت کنید. ما از اول انقلاب، هر کار بزرگی که توانستهایم انجام بدهیم، به برکت اعتماد به نفس و بلندپروازی و کار جهادی بوده است. جوانانِ جهاد سازندگی آن روزی کارهای بزرگ را در این کشور شروع کردند که حتی آن کسانی که جلوی چشمشان این کارهای بزرگ انجام میگرفت، باور نمیکردند که جوان ایرانی قادر به این کارهاست. در دوران رژیم طاغوت، گندم را از امریکا میخریدند و سیلو را روسها برایشان میساختند؛ آنها سیلو را هم نمیتوانستند بسازند! باید روسها میآمدند؛ این صنعت در ایران نبود. در سالهای اول انقلاب، این جوانان جهاد دانشگاهی آمدند و گفتند امام دستور دادهاند مردم گندم بکارند؛ خوب، گندم سیلو لازم دارد؛ درِ خانهی چه کسی برویم، جز درِ خانهی همت و ابتکار خودمان؛ شروع کردند. افرادی میدیدند که این سیلو بالا میرود - البته در روز اول، با ظرفیت کم - اما باور نمیکردند! و امروز کشور ما یکی از کشورهای مطرح از لحاظ سیلوسازی در دنیاست؛ به برکت همین جوانها. کار جهادی، این است. در هر بخشی از بخشهای گوناگون صنعتی و فنی و علمی و تحقیقاتی که ما با روحیهی جهادی وارد شدیم، پیش رفتهایم. روحیهی جهادی یعنی چه؟ یعنی اعتقاد به این که «ما میتوانیم»؛ و کارِ بیوقفه و خستگیناپذیر و استفاده از همهی ظرفیت وجودی و ذهنی و اعتماد به جوانها. الان در همین بخش انرژی هستهیی که این همه دنیای استکبار را سراسیمه کرده، اکثر کسانی که در آنجا مشغول کار هستند، جوانهای تحصیلکردهاند؛ صدها جوانِ کمسال و تحصیلکرده، این چرخ را میچرخانند و این عزت را برای کشور پدید آوردهاند. در همهی بخشها همینطور است. به نیروهای بااستعداد، چه از جوانها باشند و چه از انسانهای با تجربه، اعتماد کنند. اعتماد به این افراد و توکل به خدای متعال و اخلاص نیت برای خدا، اساس کار است. جهاد کشاورزی باید در معنای حقیقی کلمه، برای مسائل کشاورزی کشور و دامداری و بقیهی کارهایی که برعهدهی این وزارت است، جهادی عمل کند.
مسألهی سوم این است که ما به کشاورزمان میگوییم تلاش کنید تا امنیت غذایی برای کشور به وجود بیاورید؛ اما به مسؤولانمان میگوییم این پایان کار نیست؛ ما بایستی به صادرکنندگان این محصولات تبدیل شویم؛ ما باید بتوانیم دیگران را بهرهمند کنیم. این کار، کارِ دستگاههای گوناگون دولتی است که وسایلش را فراهم کنند؛ ما میتوانیم.
مرتب از اینکه ما از لحاظ آب در مضیقه هستیم، حرف میزنند؛ خوب بله، ما میدانیم کشور ما از آن کشورهای پُر آب نیست؛ اما آیا از همین آبی که امروز داریم، استفادهی بهینه میشود؟ جواب، منفی است. این، جزو کارهای وزارت جهاد کشاورزی و وزارتخانهها و دستگاههای گوناگون دولتی است که آموزش چگونگی استفادهی از آب، تنظیم جریان آب در بخشهای مختلف، نگهداری از همین مقدار آبی که از نزولات مبارک آسمانی است، با انواع و اقسام شیوههایی که امروز در دنیا معمول است، جزو کارها قرار بگیرد. بنابراین، کشور ما از کشورهای پُر آب نیست، اما همین مقدار آبی که داریم، قادر است محصولات کشاورزی را سیراب کند. در زمین هم همینطور هستیم. من در گزارشها خواندهام که ما امروز اندکی بیش از هجده میلیون هکتار زمینِ قابل کشت داریم؛ در بخشهای مختلف: دیمی و آبی و باغی و غیره، که این مقدار میتواند به سی میلیون هکتار افزایش پیدا کند؛ یعنی نزدیک به دو برابر. من در بعضی از بخشهای این کشور - در مسافرتهایی که کردهام - زمینهایی را دیدهام که با «کار» میتوانند تبدیل بشوند به زمینهای قابل کشت. ما خیلی امکانات در این کشور داریم. ما یک کشورِ به معنای حقیقی کلمه غنی هستیم و این «غنا» را مردم باید حس کنند؛ از این غنا باید استفاده کنند. به زارع میتوانیم بگوییم روی این زمین، خوب و با شیوهی علمی کار کن و محصول به دست بیاور؛ چیز دیگری در اختیار او نیست؛ ولی این مسؤولانند که بایستی نظام این کار را طراحی کنند.
بر روی دانههای روغنی و کُلزا یا زیتون هم کار شود. یکی از کارهای خوب این دولت این است که میخواهند زیتون را هر چه بیش از پیش ترویج کنند؛ وارد سبد غذایی مردم کنند، که جزو کارهای بسیار خوب است. البته کشور بایستی حتماً در برنج و گوشت و لبنیات هم به خودکفایی برسد؛ این جزو کارهایی است که مسؤولان دولتی باید بکنند.
بخش آموزش کشاورزی و ترویج و استفاده از دانش موجود دنیا در دانشگاههای ما و فرستادن جوانها برای کمک به روستاییها، جزو کارهای بسیار مهم است. البته به همهی روستاییان و همهی کشاورزان و کسانی که دستاندرکار کشاورزیاند، توصیه میشود که از این جوانان مطلع و خبره در کار کشاورزی استقبال کنند. بنده در بعضی از روستاها از نزدیک ملاحظه کردم که جوانهای خبره و دانشآموختهی کشاورزی، یک نفرشان بیکار نمانده بود! همه در مزارع مشغول کار شده بودند و نتیجه این شده بود که آن بخش از لحاظ محصول کشاورزی، رشد فوقالعادهیی کرد، که در بیانات این عزیزان هم این مسأله را شنیدید. باید از شیوههای علمی استفاده کرد.
عزیزان من! امروز کشور شما، کشوری است در حال حرکت به جلو. این حرفها مربوط به کشاورزی است؛ ولی ما در قضیهی صنعت، در قضیهی تحقیقات، در امر سیاست، در رشتههای گوناگون علوم، در پدید آوردن مسائل نو، در همه جا، حرکتهایی را به برکت انقلاب و به برکت نظام جمهوری اسلامی مشاهده میکنیم، که کشور به برکت آنها خواهد توانست این فاصلهی ژرفی را که دشمنان میان این کشور و میان کشورهای پیشرفته بهوجود آوردهاند، پُر کند. حرکت امروزِ کشور، حرکت مبارکی است؛ حرکتِ سرشار از امید و نگاه به آینده. کاری که امروز دستگاههای مختلف میکنند، چه در این بخش - بخش کشاورزی - چه در بخشهای دیگر، باید یک قاعدهی محکمی باشد که بتوانند بعد از بیست سال - وقتی دوران سند چشمانداز بیست ساله تمام شد - احساس افتخار کنند و بگویند ما بودیم که این تدابیر را اندیشیدیم و امروز کشور بعد از گذشت بیست سال، به این رشد و اعتلاء رسیده است؛ که میرسیم انشاءاللَّه. جوانهای ما - شماها - خواهید دید انشاءاللَّه آن روز را؛ و دشمنان مستکبر نظام جمهوری اسلامی از همین میترسند و علت دشمنیها، همین است. آنها از اینکه یک کشوری، یک ملتی، با تمسک به اسلام بتواند به این قلهی عظیم زندگی مدنی و افتخارات تمدنی خود برسد، نگرانند؛ چون میدانند این بهترین مروج اسلام و بهترین مروج معنویت است؛ میدانند که اگر این راه را این ملت طی کرد، جلوی زیادهخواهیها و زیادهخواریهای آنها گرفته خواهد شد. کمپانیهای غاصب صهیونیستها و دیگران، میخواهند دنیا را بچاپند؛ سختشان است که ببینند یک ملتی در مقابل داعیههای آنها اینطور در همهی بخشها جلو میرود؛ اما علیرغم آنها ملت ایران به پیش خواهد رفت و اسلامِ عزیز سربلندتر از آنچه که هست، خواهد شد و انشاءاللَّه پرچم عزت اسلامی بر بلندای این ملت و همهی دنیای اسلام به اهتزاز در خواهد آمد.
از خداوند متعال سلامت و سعادت همهی شما را مسألت میکنم و امیدوارم مشمول ادعیهی زاکیهی حضرت بقیةاللَّه (ارواحنافداه) باشید و انشاءاللَّه همهتان موفق باشید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,250 | 1384/10/13 | بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3324 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
این جلسهی سالانهی ما در درجهی اول فرصتی است برای من که شما دوستان عزیز و اعضای ارزشمند این شورای بسیار مهم را زیارت کنم و هم خداقوّتی بدهم و از زحماتی که کشیده میشود - چه در داخل شورا (صحن اصلی شورا)، چه در عقبههای شورا (دبیرخانه و بقیهی مجموعههایی که کار میکنند) که بسیاری از آن دوستان هم در این جلسه حضور ندارند - تشکر کنم و هم اگر نکتهیی در ذهن دوستان هست، بشنوم؛ و اگر نکتهیی در ذهنم هست، به دوستان عرض بکنم.
حرف اصلییی که من امروز میخواهم به شما عرض بکنم، همان حرف قدیمىِ اهمیت این شورا و اهمیت فرهنگ در کشور است، که بارها این را ما گفتهایم، شما گفتهاید، دوستان هم همه تکرار کردهاند، لیکن احساس میشود که تکرار مجدد و مؤکد این مطلب همچنان برای همهی ما؛ برای بنده، برای رؤسای محترم قوا، برای شما مشترکانِ در این شورا و برای دستاندرکاران فرهنگ کشور لازم و ضروری است.
من خاطرهیی را عرض بکنم: تقریباً دو، سه سال قبل یکی از دوستان خیلی خوب ما که در این شورا هم فعالیتی داشتهاند، راجع به مسایل فرهنگ عمومی کشور و مسألهی تربیت و ناهنجاریهایی که احیاناً در سطح جامعه بتدریج بروز کرده، با من گفتگو میکردند و مطالبات و توقعات بهحقی را درمیان میگذاشتند. من به آن دوست عزیز گفتم کاری که من در این زمینه میتوانم بکنم، همین کاری است که تا حالا کردهام؛ یعنی تشکیل این شورا و وارد کردن افرادِ با فکر و با انگیزه برای تصمیمگیری درباره فرهنگ کشور؛ و کمک قانونی و حیثیتی و هرچه که لازم است نسبت به این شورا؛ این کاری است که به عهدهی من است؛ اما از اینجا به بعدش به عهدهی شما. من به آن دوست گفتم که بنده با شما پیش خدای متعال احتجاج خواهم کرد و به پروردگار خواهم گفت من بهترین کسانی را که مناسب این کار میشناختم، در این شورا جمع کردم؛ شما به خدای متعال باید جواب بدهید؛ هرچه که فکر میکنید باید پیش خدای متعال گفت، آن را بیان کنید و به فکرش باشید. حالا این را میخواهم به شما عرض بکنم که مسؤولیت این شورا به خاطر اهمیت و سنگینىِ مسألهی فرهنگ و علم، مسؤولیت سنگینی است؛ منتها ثقلاکبر در اینجا فرهنگ است؛ چون هم خودِ علم و آموزش و هم جهتگیری و کیفیت و رویکردهای مختلف آن، تحتتأثیر فرهنگ عمومی جامعه است.
من معتقدم عمق و ریشههای انقلاب، به عمقِ باورهای دینی مردم این سرزمین است؛ چیزی نیست که با این هیجانات و حرکتهای سطحی و گوناگون بشود آن را برکَند. ما شاهد رشد و رویش یک طبقهی جوانِ علاقهمند، مؤمن، جستجوگر در زمینهی انقلاب، و پیدایش زبدگانی در این زمینه هستیم؛ این قابل انکار نیست؛ هم در دانشگاههامان، هم در حوزهی علمیهمان، هم در سطح جامعهمان، لیکن عوارض سطحی اگر علاج نشوند، بتدریج به عمق کشیده میشوند. اگر بیماری و آفت را که در پوستهی دندان هست علاج نکنیم، بتدریج به قلع خود آن دندان منتهی خواهد شد؛ در این هم هیچ تردیدی نباید کرد.
این وضع جدیدی که در کشور بهوجود آمده است و تشکیل دولت و گرایشی که امروز در عموم مردم و در دولتمردان مشاهده میشود، این نوید را میتواند بدهد که اوضاع برای برگرداندن جهتگیری غلط، اوضاع مساعدی است؛ نه به این معنا که همه چیز از پیش قابل حدس قطعی باشد؛ بلکه بسته به این است که ما چهکار بکنیم، لیکن زمینه، زمینهی مساعدی است؛ چون شعارهایی مطرح شده که منطبق با مبانی انقلاب بوده و مردم به این شعارها پاسخ دادهاند؛ و من مکرر این را گفتهام. ما در انتخاباتی که چند ماه پیش گذراندیم، اکثریت قریببهاتفاق مردم، به ارزشهای انقلاب رأی دادند؛ چه آنهایی که به آقای احمدینژاد رأی دادند، چه آنهایی که به آقای هاشمی رفسنجانی رأی دادند؛ چون آقای هاشمی هم یکی از برجستگان انقلاب است؛ ایشان یک شخصیت انقلابی، روحانی و معمم است و بسیاری از کسانیکه به ایشان رأی دادند، درواقع به همین ارزشها رأی دادند. نباید تصور کرد که هفده میلیون به شعارهای آقای احمدینژاد رأی دادند و ده میلیون دیگر رأی ندادند؛ قضیه اینگونه نیست؛ بلکه اکثریت بزرگی از مردم در این انتخابات پایبندی خودشان را به دین، به ارزشهای انقلاب، به دلبستگیهای امام نشان دادند و دولتی هم براین اساس تشکیل شده و همین شعارها را هم این دولت تکرار میکند و ادامه میدهد و حرکت میکند، مردم هم استقبال میکنند و با آغوش باز این حرفها را میپذیرند. این، نشاندهندهی یک زمینهی بسیار خوبی است که ما باید از این زمینه استفاده کنیم. بنابراین، در وضع جدید، به نظر من پویایی، نشاط، انگیزه و نوآوری اعضای این مجموعه بایستی مضاعف بشود؛ نمیشود قبول کرد که ما یک مجموعهی فرهنگی داریم که آن را به عنوان قرارگاه اصلی مسائل فرهنگی و کارزار فرهنگی قرار دادهایم - یکچنین کارزاری در همهی ادوار و در همهی کشورها اجتنابناپذیر است - در عینحال، در این قرارگاهِ اصلی، بینشاطی یا رکود یا عدم پیشرفت ملاحظه و مشاهده بشود؛ این را من اصلاً تصور نمیتوانم بکنم.
گزارش جناب آقای کینژاد - برادر عزیزمان - گزارش خوبی است؛ منتها گزارش مصوبات، غیر از گزارش واقعیتهایی است که براساس این مصوبات در عالم واقع و روی زمین انسان مشاهده میکند؛ باید این مصوبات منعکس شود. شما فرض بفرمایید برای صدا و سیما وظایفی معین کردهاید که باید در صدا و سیما منعکس شود؛ برای آموزش و پرورش یا برای دانشگاهها یا برای فرهنگ عمومی با ابزارهایی که دارد، وظایفی را معین کردهاید که بایستی تحقق پیدا کند؛ اما نگاه کنید به آیندهی دور؛ یعنی آیندهی معینشده در سند چشمانداز بیست ساله. کسانیکه امروز وارد مدرسه میشوند، در پایان دوران بیست ساله، یک جوان بیستوشش، هفت ساله هستند - امسال، سال اول چشمانداز است - شما میخواهید این جوان بیستوشش، هفت ساله چهجور انسانی باشد؛ اگر میخواهید این جوان، یک جوان خلاق، دارای ابتکار، شجاع، آراسته از لحاظ اخلاقی، سالم از لحاظ جسمی و فکری و روانی، صاحبِ فکر و اندیشه، دارای احساس مسؤولیت نسبت به کشورش و ملتش و آیندهاش باشد، امروز باید طرح صیرورت این کودک را به آن جوان اینجا طراحی کنید؛ حاضر داشته باشید و به دستگاهها ابلاغ کنید.
رئیس این شورا، رئیسجمهور؛ یعنی رئیس قوهی مجریه است و برای قانون هم رئیس قوهی مقننه و عناصری از مجلس شورای اسلامی در اینجا حاضرند. بنابراین، حالت منتظرهیی وجود ندارد و اهداف باید تحقق پیدا کند؛ اصلاً فلسفهی حضور رؤسا و مسؤولان همین است؛ والّا بنده خوب میدانم که برای یک شورایی که میخواهد برنامهی کلان بریزد، رؤسا و شخصیتهایی که مشغول کارهای اصلی دیگر هستند، خیلی نمیتوانند وقت بگذارند و همت صرف کنند؛ شخصیتهای حقیقی بایست در چنین شورایی وقت بگذارند و بحث کنند. بنابراین، علت حضور رؤسا و وزرا و رئیس سازمان مدیریت و برنامهریزی و بقیهی رؤسا و مسؤولان کشور که اینجا هستند، از زمانیکه این شورا در زمان امام (رضواناللَّهتعالیعلیه) تشکیل شد، بهخاطر همین بود که این شورا حرفی بر کاغذ نباشد؛ فقط اظهارنظر و ابراز دلسوزی نباشد، بلکه تحقق پیدا کند و اجرا شود؛ امام هم عیناً همین را تصریح کردند و تعبیری به این مضمون بیان کردند که مصوبات این شورا باید عملی شود؛ بنده هم بر این معنا همیشه تأکید کردهام.
ما سال گذشته اینجا عرض کردیم «مهندسی فرهنگی کشور» به عهدهی شماست؛ گفتیم اینجا «قرارگاه اصلی» است، عقبهی شما هم دبیرخانه و ملحقات دبیرخانه است و شوراهای اقماری و شورای معین و کمیتههای کارشناسی و جمعهای دیگری که هستند؛ خطوط مقدّم اجرایی شما هم وزارت آموزش و پرورش، وزارت آموزشعالی، وزارت ارشاد و دستگاههای مختلف هستند، آقایان هم تلقىِ به قبول کردید؛ یعنی اینطور نبود که ما این حرف را بزنیم، بعد بشنویم که دوستان گفتهاند نه، ما عقیده نداریم به مهندسی فرهنگی و اینکه جایگاهش اینجاست؛ نه، من خبر دارم که بعد در جلسه که صحبت شده و دوستان که با هم بحث کردهاند - نظرات آقایان را برای من آوردند - همه تأیید کردهاند که بله، همین درست است. خیلی خوب، حالا الان باید نقشهی مهندسی فرهنگی کشور روی میز آماده باشد و باید روی آن بحث شده باشد؛ کار شده باشد؛ تصمیمگیری شده باشد و نقشهی کلان با راهکارها - نه فقط چیزهایی که صرفاً آرزو و آمال است - کاملاً کشیده شده و مشخص شده باشد؛ این حرف اصلی ماست به شما دوستان.
من حقیقتاً به این جلسه علاقهمندم؛ چون واقعاً یک مجموعهی فرهنگی هستید. میدانید که خودِ من هم هفت، هشت سال هر هفته در این جلسه شرکت کردهام و بعد از دورهی ریاستجمهوری هم هر سال یک بار یا گاهی بیشتر با این جلسه ارتباط داشتهام و این جلسه را دوست دارم. اینجا قِمّه و قلهی فرهنگی کشور است و شما هم دوستان ما هستید - بعضی از دوستان، قدیمیاند، که از بعضی از آنها اسم آوردیم؛ بعضی دیگر هم مثل آقای دکتر فاضل از دوستان خیلی قدیمىِ این مجموعه هستند که آن سالها که در سمت وزارت بودند، کنار ایشان مینشستیم، که از ایشان اسم نیاوردیم؛ البته شاید بعضی دیگر هم هنوز باشند که اسم نیاورده باشم. دوستان دیگر هم که بعضی چند سال است که هستید و بعضی هم دو، سه سال است؛ بعضی هم با دولت جدید به این جلسه تشریف آوردهاید - و چون این جلسه، صمیمی و خصوصی است و این هم حرف دل من است و باید با خود شما در میان بگذارم، در میان گذاشتم. این، کار بزرگی است و بار سنگینی است؛ باید این بار را بردارید؛ این کار باید انجام بگیرد. حالا ممکن است بعضی وقت نداشته باشند؛ کار داشته باشند، یا به هر دلیلی؛ بالاخره در شوراهای اقماری یا در بدنههای کارشناسی از وجود این دوستان استفاده شود.
تصمیمات یا آرزوهایی که تاکنون در زمینهی پیشرفت علم گرفته شده یا مطرح شده، بایستی عملیاتی شود؛ یعنی بایست در مجاری کار بیفتد و خواسته شود. فرض کنید اگر شما در زمینهی تولید علم با دانشگاهها کار دارید، باید آقای دکتر زاهدی مسؤول شود؛ زمان معین کنید و بعد بگویید که شما ظرف دو یا سه ماه در این زمینه چهکار کردهاید. ایشان گزارش به شورا بدهند و اگر شما نمیپسندید، اعتراض کنید؛ اگر میپسندید، قدم بعدی را بردارید؛ حالایا شما باید بردارید، یا ایشان باید بردارند. در زمینهی وزارت ارشاد یا آموزش و پرورش و در زمینههای مختلف دیگر هم به همین روش عمل شود.
شورای عالی انقلاب فرهنگی باید یک شورای زنده، فعال، حساس، پرتحرک و پرتلاش باشد و دایم مسائل فرهنگی کشور را رصد کند. این، حرف اصلىِ ماست که حرف تازهیی هم نبود؛ حرف همیشگی است و تکرار مکررات است؛ منتها بعضی از تکرارها، واجب است؛ مثل نماز؛ صبح شما سورهی حمد و اذکار و رکوع و سجود را میخوانید و به جا میآورید، که در ظهر و عصر و شب هم همان را تکرار میکنید؛ چون اهمیت دارد؛ چون موضوع آنقدر مهم است که باید مرتب و دایم تکرار شود تا ذهن سیراب شود از یاد این حقایق و انسان به عمل تحریک و وادار شود.
نکاتی را هم من در زمینهی مسایل فرهنگی، مسایل مربوط به علم و مسایل مربوط به خودِ شورا یادداشت کردهام که عرض میکنم:
دربارهی خودِ شورا، آقای کینژاد خبر دادند که اطلاعرسانی انجام میگیرد؛ این، خبرِ خوشی است. من اینجا یادداشت کردهام که اطلاعرسانی بههنگام و مستمر باشد؛ بهویژه برای نخبگان دانشگاهی و حوزوی. این، پاسخِ قبل از سؤال ما بود که ایشان بحمداللَّه دادند؛ اما اینکه به من گزارش میشود که ما از محتوای کار شورا خبر نداریم، نشاندهندهی این است که این خبررسانی، آن خبررسانىِ مطلوب نیست؛ یعنی کامل نیست؛ باید این خبررسانی را کامل کنید؛ باید نخبگان کشور به طور دایم احساس کنند که از لحاظ ذهنی با شورا مرتبطند. این کار موجب میشود که همکاری آنها را جلب کنید؛ یعنی وقتی برای نخبگان کشور - چه دانشگاهی، چه حوزهیی - معلوم شد که شورا به چه مسایلی اهتمام دارد، در زمینهی آن مسایل به فکر میافتند و احیاناً کار میکنند؛ با شورا همکاری میکنند و احیاناً چیزهایی به ذهن آنها میآید که میبینند شورا از اینها غافل است. این نخبگان، آن مسایل را به شما تذکر میدهند. بنابراین، خبررسانی و اطلاعرسانی، موجب جلب همکاری نخبگان میشود. علاوهی بر این، نخبگان کشور احساس نکنند که شما پشت یک دیواری نشستهاید و با اینها هیچ ارتباطی ندارید؛ بگذارید احساس کنند که آنها هم عضو شورا هستند؛ آنها هم احساس کنند که در این شورا عضوند؛ دخیلند. بنابراین، مسألهی اطلاعرسانی به نظر من خیلی خوب است.
نکتهی دیگری که یادداشت کردهام، مسألهی نوسازی نظام آموزش و تصحیح مدل قدیمىِ رایج در کشور است، که آقای دکتر شریعتمداری هم اشارهیی کردند؛ البته تکیهی ایشان روی جهت دیگر است. بارها در جلساتی که در اینجا به مناسبت مسایل فرهنگی تشکیل شده، افراد دلسوز میگویند که ما این نظام قدیمىِ «حافظهپروری» را تبدیل کنیم به نظامهای پیشرفتهی بهروزِ دنیا. الان در دنیا نظامهای جدیدی برای آموزش کودکان، نوجوانان، جوانان - چه در دورهی دبیرستان، چه در دورهی دانشگاه - بهوجود آمده است. بالاخره ما بایستی از یک مقطعی شروع کنیم و این شیوهی قدیمىِ شصت سال پیش را که همچنان حاکم بر کشور است، تبدیل و تصحیح کنیم؛ یا باید آن را بهطور کلی تغییر بدهیم یا به صورت تدریجی تغییر بدهیم. اگر قرار است برای این کار در جایی فکر شود و تصمیمگیری بشود، اینجاست؛ همین شورای عالی انقلاب فرهنگی؛ این، جزو مباحث شماست.
مسألهی دیگر، مسألهی توسعهی علمی کشور است که من البته عمیقاً و جداً باور دارم که مشکلات این کشور جز با توسعهی علم و تعمیم و تعمیق علم در کشور پیش نخواهد رفت. ما ناگزیر بایست این فاصلهی چندین دهسالهیی را که برای ما به وجود آوردهاند، پُر کنیم. داریم میبینیم که دنیای دانشمند با تکیه به علم، چه حرف زوری را به همه میزند و چطور به برکت علمی که دارند، ناحقهایی را حق میکنند. شما امروز ملاحظه کنید: شنود تلفنی غیرقانونی و بدون اجازهی قاضی، شکنجه در گوانتانامو، بردن و آوردن زندانیها و ربودن انسانها از کشورهای اروپایی بدون اجازهی دولتها یا با قرارداد با سرویسهای امنیتی دنیا، حملهی به یک کشور و بردن نفت و خوردن اموال، کشتن آدمها؛ همهی این کارها را قدرتی از قدرتهای دنیا انجام میدهد و در دنیا انکار هم نمیکنند! در حالیکه ما استدلال میکنیم، محاجه میکنیم، بحث میکنیم؛ او بدون اینکه بهظاهر خم به ابرو بیاورد، کار خودش را دنبال میکند! چرا؟ چون علم دارد و این علم توانسته او را مجهز کند به ثروت، به ابزار جنگی و به قدرت سیاسی. اگر ما بخواهیم کشورمان، ملتمان و امت اسلامی خود را به نقطهیی برسانیم که بتواند حرف حق خودش را با همین شجاعت بزند، احتیاج به علم داریم. این، مخصوص ما هم نیست، بلکه متعلق به همهی کشورهای اسلامی است و ما باید برای کشورهای اسلامی مادرِ علم بشویم. بار به دوش ماست؛ ماییم که هم امید داریم، هم ایمان داریم، هم احساس توانایی در خودمان میکنیم برای این کار و هم ابزارش را داریم؛ یک ملت خوب و بااستعداد. ما که اینهمه جوان بااستعداد داریم، بایست یک خیزِ بلند برداریم و یک کار بنیانی و عمیق در زمینهی علم انجام بدهیم، بعد باب علم را باز کنیم به روی کشورهای مسلمان. بنابراین، مسألهی توسعهی علمی کشور چیز مهمی است.
دربارهی «ترویج نظریهپردازی و تولید علم» که جزو شوراها و کار شماست، بنا شد من به آقای رئیسجمهور سفارش کنم که از لحاظ مالی کمک کنند که این شورا دنبال شود. انشاءاللَّه کمک کنید! واقعاً فکر کنید، تا این شورای اقماری بتواند این کار را در این زمینه بکند و بعد هم عملیاتی شود؛ صرفِ بیان و آرزو نباشد. گاهی بعضی از مسؤولان پیش ما میآیند و دربارهی حوزهی مسؤولیت خودشان میگویند ما باید این کار را بکنیم، ما باید آن کار را بکنیم؛ من به اینها میگویم: برادر! این «باید» ها را من باید به شما بگویم که باید این کار را بکنید، باید آن کار را بکنید؛ شما باید بگویی چه کار میکنی، چه کار کردی، چه کار میخواهی بکنی؛ «باید» فایدهیی ندارد. اینکه حالا ما بنشینیم تا این شورا به عنوان یک مسؤول باید این کارها را انجام بدهد، باید ندارد، بایدش معلوم است؛ بکنید؛ باید تحقق پیدا کند.
در زمینهی علم، من بر نقطهی خاص میخواهم تأکید کنم: یکی، علوم پایه است؛ یکی، علوم انسانی.
ما به دنیا که نگاه میکنیم، میبینیم آن چیزی که کشورهای پیشرفته را توانسته به این اوج و قله برساند، ریاضی، فیزیک، شیمی و علوم زیستی است؛ ما باید به این علوم بپردازیم. البته در سالهای بعد از انقلاب - قبل از انقلاب هم به شکل جریان ضعیفتر - پزشک، مهندس و به میزان زیاد حقوقدان تربیت کردیم که این تخصصها لازم است و برای یک کشور مثل آب و هواست؛ منتها توجه بکنیم که تربیت پزشک، تربیت مهندس، تربیت حقوقدان، تربیت معلم، تربیتِ نیازهای روزمرهی جامعه است و ما باید محقق هم تربیت کنیم که بتواند آینده را برای ما صاف کند. مهندس، این بنا را برای امروزِ ما میسازد و نیازهای امروزِ ما را برآورده میکند که اگر ما مهندس و دکتر نداشته باشیم، باید برویم از بنگلادش بیاوریم؛ مثل زمان رژیم طاغوت. همین مسأله دربارهی نداشتن مهندس هم صدق میکند، که الحمدللَّه ما امروز در زمینهی مسایل راه، سد، بناهای مهم و کارهای عظیم، مهندسانی داریم که خودشان کارها را انجام میدهند و پزشکان عالیقدری هم داریم که کارهای بزرگی را انجام میدهند که یک وقت در این کشور کسی خوابش را هم نمیدید که بتوانند انجام بدهند؛ لیکن اینها امکانات مصرفی هستند؛ این، پولی است که ما در جیبمان میگذاریم برای اینکه خرج کنیم و غیر از آن مرکزِ پولسازی است که بایستی در آنجا سرمایهگذاری کرد، که ما آن را هم لازم داریم؛ بخصوص در دانشگاهها. بنابراین، به علوم پایه در دانشگاهها اهمیت داده شود.
و اما علوم انسانی. با این همه تأکیدی که بر علوم انسانی شده، تقریباً علوم انسانی هم به همان شکلِ علوم پایه اداره میشود و باز همچنان همان اشکال به قوّت خودش باقی است. ما آغوشمان را باز کردهایم و حرفهایی که الان در زمینههای جامعهشناسی، روانشناسی، تاریخ و حتّی فلسفه و ادبیات مطرح است، از خارج برای ما دیکته میشود! ما باید در زمینهی علوم انسانی یک کار اساسی بکنیم و این حرف، حرفی نیست که امروز به ذهن کسی رسیده باشد؛ نه، این حرف، سالهاست که گفته شده و باید تحقق پیدا کند. چه کسانی باید این کار را بکنند؟ این مجموعهی حاضر و همان مجموعهیی که ما انشاءاللَّه پیش خدای متعال با آنها احتجاج خواهیم کرد و امیدواریم که از عهدهی احتجاج هم بربیایند؛ اگر خدای متعال سؤال کرد.
مسألهی دیگری که در همین زمینهی پرداختن به این علوم - علوم پایه، علوم انسانی - مطرح است، مسألهی ورودی، خروجی دانشگاههاست که این هم یکی از آن وظایف سنگین وزارت علوم است. ما ببینیم که واقعاً دانشگاهها چه کسانی را جذب کنند و برای چه رشتههایی جذب کنند، بعد خروجی ما از دانشگاهها در چه رشتههایی باشد که ما به آنها بیشتر نیاز داریم؛ حالا یا نیازهای گذرا که نیاز فعلی ماست، یا نیازهای بنیانی. برای این مسأله هم بایستی یک ترتیبی داده شود.
یک نکتهی دیگر، مربوط به بنیاد نخبگان است. بنیاد نخبگان در ابتدا به همت آقای دکتر عارف راه افتاد؛ یعنی اساسنامهی آن نوشته شد و کارهایی انجام گرفت و اینجا فرستادند که ما هم نظراتی داشتیم و برگرداندیم. من وقتی به روی زمین نگاه میکنم که ببینم از این نقشه - نقشه مهندسی فرهنگی کشور که در ابتدای صحبت عرض شد - روی زمین دربارهی نخبگان چه هست، چیزی نمیبینم. شما میدانید که نخبگان - دانشجوهای نخبه، دانشآموزان نخبه، المپیادیها و سایر افراد نخبه - هر سال دو، سه مرتبه با بنده ملاقات دارند و من هم به آنها میدان میدهم، تا جوانها حرف بزنند؛ اما آنچه از مجموع حرفهای آنها به دست میآید، این است که هنوز در عمل، کاری برای نخبگان انجام نگرفته است. من اصرار دارم که برای آنها به طور جدی کار انجام بگیرد. یکی از کارها، جذب نخبگان است که این کار باید حتماً در این بنیاد مورد توجه باشد؛ دیگری، شناسایی و سازماندهی این افراد است، تا بتوانیم از آنها برای کشور بهرهگیری کنیم. الان جاهای زیادی هست که اگر یک جوانِ نخبه در آن جاها حضور داشته باشد، میتواند کلی کار برای ما انجام بدهد؛ ولی ما نمیدانیم افراد را برای چه جایی باید به کار بگیریم. این طرحی که آقای دکتر احمدینژاد از اول در ذهنشان بود - طرح بهکارگیری جوانان در وزارتخانهها - نمیدانم چقدر پیش رفته، که البته این طرح، طرح بسیار خوبی است و باید با شرایطش انجام بگیرد؛ اما بهترین کسانی که میتوانند به این طرح کمک کنند، نخبگان هستند. ما نخبگان کشور را پیدا کنیم، شناسایی کنیم، سازماندهی کنیم و بدانیم که چه کسی برای کجا لازم است. این کار، از جمله کارهایی است که در بنیاد نخبگان میتواند انجام بگیرد. بعد، رفع نیازهای پژوهشىِ آنهاست - که در برنامهی بنیاد نخبگان هم هست - و رفع نیازهای شخصىِشان. در این صورت، نخبگان تشویق میشوند و راه جلوگیری از مهاجرت یا فرار آنها هم - یا هرچه که اسمش را میگذارید، که دایم میگویند رفتند و نیامدند؛ یا رفتند و آمدند، که یکمقدار هم بزرگنمایی میشود - فقط با این روش امکانپذیر است؛ چون آنها لازم است که در اینجا دلگرم شوند. البته یک بخشی از این کار هم به دانشگاهها ارتباط پیدا میکند که من این موضوع را به گمانم در جلسهیی که آقای دکتر زاهدی پیش من آمد، گفتم، حالا هم به ایشان عرض میکنم که مراقب باشید که در دانشگاهها، جوانهای نخبهی ما احساس تبعیض نکنند؛ بخصوص در پذیرش دورههای علوم تکمیلی، دورهی دکتری و در دادن بورس. اگر جوانها احساس کنند که نخبگىِ آنها در اینجا به دردشان نمیخورد، اثرات ویرانگری دارد، که مواردی از این مسأله را من اطلاع دارم و میدانم.
یک نکته هم راجع به شوراهای اقماری بگویم: گزارشی به من داده شد که بعضی از این شوراهای اقماری خیلی خوب کار کردهاند که از جمله، شورای زنان است؛ و بعضی هم کم کار بودهاند. من میخواهم عرض کنم که شوراهای اقماری را هرچه میتوانید فعال کنید. در شوراهای اقماری باید کسانی باشند که بیشترین وقت و کارشان را به آن بپردازند؛ و از عملکرد شوراهای اقماری گزارش گرفته شود و از گزارشهای اینها بهرهبرداری شود، که این گزارشها به دستور جلسه در شورای اصلی کمک میکند. خبر خوبی که آقای دکتر کینژاد دادند، این است که همهی دستورجلسهها و صورتجلسههای شورای عالی به صورت رایانهیی مرتب شده و قابل استفاده است؛ این استحضار شورا خیلی مهم است، تا دبیرخانه و شورا همیشه مستحضر باشند که چه چیزی تصویب شده و چه مطلبی بحث شده است.
امیدواریم که خداوند به همهتان توفیق بدهد و کمک کند و بر شما این مسؤولیت بزرگ، مبارک باشد؛ یعنی خدای متعال برکت بدهد به این ساعات شما، تا بتوانید عمل کنید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,251 | 1384/09/30 | بیانات در مراسم مشترک دانشگاههای افسری ارتش | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3323 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
به جوانان عزیزی که امروز سردوشی گرفتند و نخستین گام را در راه ورود به ارتشِ سرافراز جمهوری اسلامی برداشتند و به استادان، مربیان و مدیران این دانشگاه و فرماندهان ارشد ارتش جمهوری اسلامی ایران، تبریک عرض میکنم.
حضور در نیروهای مسلح جمهوری اسلامی یک افتخار است؛ این، فقط یک شعار نیست، حقیقتی است که هر کس امروز وضعیت جهان بشریت و نظام جمهوری اسلامی ایران و عظمت آرمانهای این ملت را بشناسد، به آن اذعان میکند. ارتش جمهوری اسلامی ایران، سپاه پاسداران، بسیج و نیروی انتظامی، در کشور ما سربازان آرمانهای بلند انسانیاند. نیروهای مسلح ما خود را آماده و مجهز میکنند تا دفاع کنند؛ نه تنها دفاع از سرزمین - که خود افتخار بزرگی است - بلکه دفاع از آرمانهای انسانی؛ دفاع از شرف و کرامت انسانیت.
امروز دیو مهیب و نفرتانگیز سلطه، ملتها را تهدید میکند. این تهدید، فقط متوجه ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی نیست؛ متوجه همهی دنیاست؛ متوجه اصل و اساس انسانیت است. شما ببینید امروز مرکز استکبار - یعنی نظام ایالات متحدهی امریکا - با ارزشهای انسانی و با انسانها چه میکند: هتک حرمت و حیثیت انسانها، گرفتن جان انسانها، نابود کردن هویت ملی انسانها برای آنها کاری عادی و معمولی شده، طوری که زشتی آن را احساس نمیکنند. ملتها در مقابل یک چنین مجسمهی خباثت و شرارت چه باید بکنند؟ آیا ملتها باید تسلیم شوند و سرنوشت و هویت و آیندهی خودشان را به دست مهاجمانی بسپرند که هیچ رادع و مانعی از اخلاق و دین و شرف جلوی آنها را نمیگیرد؟ میبینید که دستآموزهای استکبار در فلسطین چه میکنند. دیدید در عراق و افغانستان، مزدوران مسلح امریکا و انگلیس چه کردند و چه میکنند. قبل از این هم در نقاط مختلف دنیا، هر جا که توانستهاند، بار سنگین وجود خود و شرارت خودشان را تحمیل کردهاند. ملتها چه باید بکنند؟ ملتها هیچ راهی بجز قوی شدن، اعتماد به نفس، توکل به خدا و توکل به نیروی ذاتی خود ندارند؛ ملتها باید خودشان را قوی کنند. این قوی شدن فقط از جنبهی نظامی نیست؛ ملتها باید اراده، اقتصاد، دانش و پیشرفتهای گوناگون خود را پیدرپی قوی کنند؛ اما تقویتِ نیروی دفاع از هویت و مرزهای یک ملت، یکی از مهمترینهاست، که امروز نیروهای مسلح ما این وظیفه را به عهده گرفتهاند.
شما نماد قوّت و اقتدار ملت ایرانید. این، افتخار بزرگی است. این اقتدار فقط با آموزش نظامی به تنهایی حاصل نمیشود؛ آموزش نظامی، بعلاوهی تقویت عزم و ایمان. دل باید نیرومند باشد، تا جسمِ نیرومند و سلاحِ نیرومند را بتواند به کار بگیرد. جوانهای عزیز! خودتان را قوی کنید و عزم راسخ را در درون خودتان پرورش دهید؛ شما مسؤولیتهای سنگینی را بر دوش دارید. ممکن است یک ارتش در طول سالهای متمادی حتّی یکبار هم با یک جنگ مواجه نشود؛ اما آمادگی و حضور مقتدرانهی آن در کنار ملتش، مایهی اعتماد ملی است؛ مایهی آرامش دلهاست. شما خودتان را برای ایجاد اعتماد در دل ملتتان - که هم اعتماد به خودشان و هم به ارتششان است - آماده کنید. آموزش نظامی، انضباط نظامی، اخلاق والای اسلامی، ایمان روزافزون در دلهای شما - که پاک و نورانی است - وظایف اصلی است. شماها پاکید، دلهای جوان شما نورانی است؛ قدر این نورانیت را بدانید؛ قدر استعدادهای ذاتی خودتان را بدانید و این استعدادها را بروز دهید. ارتش جمهوری اسلامی ایران را که تا امروز به حول و قوهی الهی افتخارات بزرگی به دست آورده است، باز هم سرافرازتر کنید. همهی نیروهای مسلح را یک خانوادهی بزرگ بدانید. هر نیرو با برادران و خویشاوندان خود در نیروی دیگر؛ و هر سازمان - ارتش و سپاه و بسیج و نیروی انتظامی - با برادران خود در سازمانهای دیگر، همچون پارهی تن یکدیگر رفتار کنند؛ به هم اعتماد کنید، از هم بهرهمند شوید، تجارب یکدیگر را به کار بگیرید و روزبهروز خودتان را قویتر و آمادهتر کنید؛ و بدانید کمک الهی متعلق به آن مردمی است که خود را آمادهی دریافت این کمکها میکنند. با ایمان، با کار بیوقفه و خستگیناپذیر، با توکل و توسل به پروردگار، خودتان را آمادهی دریافت رحمت و کمک الهی کنید.
انشاءاللَّه این گام اول برای شما جوانان، مقدمهی گامهای بلند و موفق بعدی باشد و شما ذخیرههای اسلام در درون سازمان ارتش باشید.
والسّلامعلیکمورحمةاللَّهوبرکاته |
1,252 | 1384/09/07 | بیانات در دیدار هزاران نفر از بسیجیان در سالروز شهادت حضرت امام صادق (ع) | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3322 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
هفتهی بسیج و میقات فرزندان دلاور این کشور و تجدید خاطرات عظمتهایی که این جوانان در طول این سالها آفریدهاند، فرصت بسیار مهم و بزرگی است.
امروز مصادف است با سالگرد شهادت امام صادق (علیهالصّلاةوالسّلام). بین حرکت امام صادق (علیهالصّلاةوالسّلام) و بهطور کلی حرکت عمومی ائمهی هدی (علیهمالسّلام)، بخصوص نُه امامی که از بعد از حادثهی عاشورا تا زمان غیبت حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه) این منصب را داشتند، با رفتار و هویت و حرکت بسیجىِ امروز ملت ما، رابطهیی وجود دارد. وقتی شما به تاریخ اسلام نگاه میکنید، مقطعی را میبینید که در آن، خلافت - یعنی حکومت مبتنی بر پایههای دین - تبدیل شده است به سلطنت، که یکی از مقاطع بسیار خطرناک تاریخ اسلام است. البته بعضی از صحابهی بزرگ پیغمبر در همان اوقات، جامعهی اسلامی را از اینکه این حادثه پیش بیاید، برحذر میداشتند؛ اما پیش آمد. چرا پیش آمد و علل و عواملش چه بود و چه کسانی بودند؟ اینها فعلاً مورد بحث من نیست، ولی این حادثه اتفاق افتاد. نتیجهی این اتفاق این بود که جامعهیی که بر اساس ارزشهای دینی و اسلامی و در جهت سعادت و صلاح انسان و انسانیت پدید آمده بود، مسیر خودش را بهصورت فاحشی تغییر داد. وقتی از منبع و مرکز حکومت یک جامعه، تقوا نتراود، صلاح و دین و معرفت و هدایت سرازیر نشود، بلکه بهعکس، از رأس قلهی جامعه، دنیاطلبی، اشرافیگری، مادهگرایی، شهوتپرستی صادر شود و بروز کند، معلوم است که در یک چنین جامعهیی، چه بر سر ارزشهای اصیل و والا خواهد آمد. و این اتفاق در یک برههیی، سالها بعد از وفات نبیمکرم اسلام، در تاریخ صدر اسلام پیش آمد. در چنین شرایطی، دلسوزان و مؤمنان صادق، چه وظیفهیی دارند؟ در رأس همه، آن کسانی که بیش از همه وظیفه دارند، امامان معصوم هستند؛ زیرا خدای متعال به آنها از علم خود، از روح خود، از هدایت خود، نصیب وافری داده است؛ آنها را عالم و معصوم و هدایتکننده و هدایتشونده قرار داده است. ائمهی ما در این دوران، وظیفهی خودشان دانستند که در مقابل این انحراف عجیب بایستند. آنها مدتی با ایستادگىِ رویاروی و واضح سیاسی - مثل دوران امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) که اثر خود را گذاشت - کار خود را کردند. آن کار، شعلهی اعتراضِ عمیقی را به وضعیت تازهی پدیدآمدهی انحرافی در جامعهی اسلامی برافروخت و بعد از آن، در دوران ائمهی بعدی، این کار با دشواری بسیار پیچیده و پُررنجی ادامه پیدا کرد. ائمهی اطهار (علیهمالسّلام) وظیفهی خود میدانستند که هم پایهی ارزشها و تفکر اسلامی را در ذهنیت جامعه مستحکم و عمیق نمایند و هم سعی کنند که بنای آن سلطنت پدید آمده و بناحق بر جای نبوت نشسته را منهدم و ویران کنند و یک بنای حقیقی و صحیحی بهوجود بیاورند. ائمه (علیهمالسّلام)، این دو کار را میکردند. آنچه عرض میکنم، موضوع یک بحث بسیار طولانی و ریز است که کتابها خواهد شد؛ این، یک تصویر اجمالىِ از دور است.
ائمه (علیهمالسّلام)، مبارزهی بسیار پُررنج و پُرتلاش و پُرمحتوا و فراگیری را میکردند؛ هم در زمینهی معنوی و فرهنگی؛ برای حفظ پایههای اعتقاد اسلامی و جلوگیری از انحرافی که در جهت بنای حکومت سلطنتی ممکن بود بهوجود بیاید، که بهوجود آمده بود؛ هم در جهت مبارزهی سیاسی. اوج این حرکت در زمان امام صادق بود. نمیشود گفت در زمانهای دیگر، این حرکت اوج نداشت؛ چرا، در زمان امام رضا (علیهالسّلام) و در زمانهای دیگر هم همینطور بود؛ منتها زمانه در دوران امام صادق (علیهالسّلام) یک فرصت و فسحتی را در اختیار گذاشت و این بزرگوار توانستند کاری بکنند که با پایههای معرفت اسلامىِ صحیح در جامعه، آنچنان مستحکم بشود که تحریفها دیگر نتواند این پایهها را از بین ببرد. ایشان این کار را کرد، تا این زمینه بماند و در هر دورهیی از دورههای تاریخ، کسانی که لایق هستند، بتوانند از این زمینه استفاده کنند و نظام اسلامی و مبنای مبتنی بر ارزشهای اسلامی را بهوجود بیاورند و این بنای رفیع را بسازند. این، کارِ امام صادق (علیهالصّلاةوالسّلام) است. آنچه که ما امروز در عرصهی نظام جمهوری اسلامی با آن مواجه هستیم، شباهتی به این حرکت عظیمِ عمیقِ نیازمند به صبر و حوصلهی ائمه (علیهمالسّلام) دارد؛ به همان اندازه هم تأثیرات عمیقی را دارد.
امروز دنیای اسلام تقریباً شامل یک میلیارد و نیم جمعیت، با حدود پنجاه کشور و دولت، است. اگر در بین این جمعیت عظیم - که در نقاط مهم دنیا هم ساکنند - تکیهی به ارزشهای اسلامی وجود میداشت، بدون شک، امروز ملت مسلمان و امت بزرگ اسلامی پیشتاز در علم و مدنیت و معرفت و جلوهی دین و دنیا و اخلاق و زندگی بود؛ چیزی که امروز ما در دنیا نداریم و نظیر آنچه را هم که این تصویر را در ذهن ما زنده میکند، در دنیا نیست. ملتها و دولتهای غرب، پیشرفت علمی دارند؛ جلوههای براقی در زندگی آنها مشاهده میشود؛ اما این، فقط بخشی از وجود انسان است و اخلاق و معنویت، رحم و انصاف، دلبستگی به آرمانهای والای الهی، ارتباط با خدا و پرداختن به دل، در زندگی آنها نیست و روزبهروز کمرنگتر شده است و باز هم دایم کمرنگتر میشود. اگر یک روز معابد و کلیساهای آنها یک مَسحهیی از معنویت داشت، آن هم بتدریج تحتتأثیر هیمنهی مادیت دنیا ضعیفتر و ضعیفتر و ضعیفتر میشود؛ اما ما در طول این قرنهای متمادی، یک مجموعهی عظیم انسانی را در دنیا نداشتیم که هم بتواند دنیای خود را از لحاظ بهرهمندی از مواهب طبیعت و پیشرفتهای علمی دنیایی آباد بکند، هم توجه به معنویت، توجه به اخلاق، جزء اصلی زندگی آنها باشد و آنها با خدا ارتباط خودشان را قطع نکنند و برای ارتباطات مهم زندگی هم از تعلیم و هدایت الهی خودشان را محروم نکنند. دنیای اسلام میتوانست چنین وضعیتی را داشته باشد؛ اما متأسفانه پیش نیامده. دنیای اسلام تا وقتی انقلاب عظیم اسلامی پیش نیامد، یک نظام مبتنی بر تعالیم اسلام و هدایت اسلامی را تجربه نکرد. این انقلاب درست در خط جهتگیری ائمه (علیهمالسّلام) قرار داشت. ما اگر در این بیستوهفت سال توانستیم و در وسع و قدرت ما بود که حرکت خود را با همان نواخت و آهنگی که ائمه (علیهمالسّلام) پیش میرفتند، تنظیم بکنیم، امروز به قلههای خیلی رفیعی رسیده بودیم؛ منتها ما ضعیف و ناقص هستیم. آنچه پیغمبر اکرم در ظرف ده سال حکومتِ خود انجام داد، جوامع معمولی و رهبران معمولىِ مؤمن به همان راه، در ظرف صد سال هم نمیتوانند انجام بدهند. نواخت کار و آهنگ حرکت ما، آهنگی است که از ضعفهای ما سرچشمه میگیرد. ما در جنب آن انسانهای قدسی و بزرگ، انسانهای ضعیفی هستیم، ولی بههرحال حرکت کردیم و به قدر وسع و توان خود پیش رفتیم.
ملت ایران از جان خود، از عزم و ارادهی پولادین خود مایه گذاشت و تا امروز کارهای عظیمی انجام شده است که بعضی از آنها شبیه افسانه است. این حرکتی که از اول انقلاب تا امروز در جهت ایجاد یک بنای رفیع اجتماعىِ مبتنی بر هدایت دین و انگشت اشارهی قرآن، در کشور ما انجام میگیرد، تداوم همان حرکت ائمه (علیهمالسّلام) است. لُب و لباب و مظهر خالص و کامل این حرکت هم از اول انقلاب تا حالا، بسیج بوده است. وقتی میگوییم «بسیج»، مراد ما فقط یک مجموعهی نظامی و مُلبس به لباس نظامی و آموزشهای نظامی نیست، بلکه بسیج، یعنی مجموعهی انسانهایی که نیروی خودشان را به میدان میآورند تا در جهاد عمومی کشور و ملتشان، در جهت رسیدن به قلهها، فعال باشند و با آنها همکاری کنند و در کارشان سهیم باشند؛ این، معنای بسیج است. آن مادری که با عشق به فرزند خود - که عشق مادران به فرزندانشان، چیزی شبیه افسانههاست؛ افسانهیی که هر روز در زندگی ما، هزاران و هزاران بار واقعیت و تجسم پیدا میکند - با طوع و رغبت، او را راهی جبههی دفاع میکند و بعد که جنازهی فرزند شهیدش را تحویل میگیرد، به جای اظهار پشیمانی، به جای اظهار گله، اظهار سرافرازی و افتخار میکند، مظهر یک بسیجی کامل است. آن خانوادههایی که در دوران سخت این کشور، در همهی مشکلاتی که بر سر راه این ملت وجود داشت، خود را سهیم دانستند؛ با زبانشان، با پولشان، با کارِ دستیشان، با حضورشان، همان کاری را که میتوانستند انجام بدهند، آن را به میدان آوردند، اینها بسیجیاند. یک سیاستمدار بسیجی، یک نظامی بسیجی، یک دانشجوی بسیجی، یک روحانی بسیجی، یک کشاورز بسیجی، یک کارگر بسیجی، یک محقق و دانشمند بسیجی، یک استاد بسیجی، از همهی قشرها یک بسیجی، آن کسی است که مقدورات و امکان خود را در راه هدفهای عظیم این ملت به میدان میآورد؛ خود را سهیم میکند؛ خود را مسؤول میداند و مایل نیست کنار بنشیند، تا دیگران تلاش کنند، او هم نگاه کند؛ یا آنجایی که سودمند است، سودش را ببرد؛ و یا تا یک گوشهاش ساییده شد، بنا کند به ایراد گرفتن و اعتراض کردن؛ اینجور انسان هم در جامعه داریم؛ بسیجی آن کسی است که اینگونه نیست. آنجایی که نیازمند رفتن به عرصهی نظامی است، او پیشاهنگ است؛ جوان و پیر هم نمیشناسد؛ دور و نزدیک هم نمیشناسد؛ آن جایی که جای حضور در عرصهی سیاسی و میدان سیاست است، او فعال و پُرنشاط است؛ آن جایی که در عرصههای بینالمللی باید حضور پیدا کرد - عرصههای گوناگون بینالمللی؛ عرصهی سیاسی، عرصهی فرهنگی، عرصهی ورزشی - او در آنجا، مظهر عزت ملت و کشور خود است. با این روحیه، با این احساس، در آنجا حاضر میشود؛ آن جایی که جای علم است، جای تحقیق است، جای صبر کردن بر مشکلاتِ نوآوری علمی است، از جان و ذهن خودش مایه میگذارد؛ آن جایی که جای پول خرج کردن است، اگر پولی دارد، پول خرج میکند. این، بسیجی است.
بسیجی هم شدت و ضعف دارد. بعضی در میدان بسیج، خلوص و صفایشان مثل خورشید میتابد و انسان را مجذوب میکند. بههرحال، بسیج یک فرهنگ است؛ بسیج، یک ذهنیت برجسته و والا در جامعهی ماست.
ابراز دشمنی با بسیج، یعنی ابراز دشمنی با مجاهدت و تلاش و نشاط و کار در همهی میدانها. خیلی روشن است که آرزومندانِ ناکامی این ملت، از بسیج ناراحتند. هر کس آرزومند است که این ملت ناکام بشود و شکست بخورد، از حضور بسیج ناراحت است. همهی دشمنان، همهی حاسدان، همه دلبستگان به دشمن در داخل، از بسیج خوششان نمیآید. اگر بتوانید بسیج را هرچه فراگیرتر کنید و دلهای بیشتر و نشاطِ متراکمتری را وارد این صحنهی عمل بکنید، آیندهی این کشور تضمینشدهتر است. روحیهی بسیجی یک روحیهیی است که اگر در هر نقطهیی و در هر قشری بهوجود بیاید، در آنجا فعالیت و نشاط و حرکت و حیات را مضاعف و چند برابر میکند؛ این معنای بسیج است.
بعضی خیال میکنند بسیج یک سازمان دولتی است؛ اما اینطور نیست. اگر هر کدام از دستگاههای گوناگون کشور روحیهی بسیجی پیدا کنند، توفیقاتشان بیشتر میشود. امروز خوشبختانه دولت و رئیسجمهور و مجلس شورای اسلامی و مسؤولان گوناگون افتخار میکنند که عضو بسیجند. فرهنگ بسیجی است که میتواند بر همهی تحولات این کشور فایق بیاید و حرکت این کشور را تضمین کند.
عزیزان من! ملت ما دهها سال از مسیری که باید پیش میرفت، عقب نگه داشته شد؛ ما باید این عقبماندگی را جبران کنیم. اینها واقعیت است؛ اینها عینیات تاریخ ماست. با ملت ما، یعنی همان ملتی که امروز در میدان علم که وارد میشود، در دنیا شگفتی میآفریند؛ در برخورد نظامی که وارد میشود، دشمنانِ مجهز را دچار حیرت میکند؛ در زورآزماییهای سیاسی که وارد میشود، حریفان قَدَر را حریف میشود - ما ملتی اینگونه داریم. این ملت با این سرمایههای استعداد انسانی و با این سرزمین پهناور و حاصلخیز و زرخیز و سرشار از منابع طبیعی، میتوانست در اوج قلهی علم و تمدن و پیشرفت مادی و معنوی قرار بگیرد - کاری کردند که شد جزو کشورهای جهان سوم؛ آن هم در آن ردیفهای آخرِ آخر! اینکه اینقدر دانایان این کشور به رژیم طاغوت لعن و طعن میکنند، بیهوده نیست. این جنایت بر کشور ما وارد آمده و بر ملت ما تحمیل شد. ملتی را که میتوانسته به اوج بینهایت پرواز کند، بالهایش را بریدند، پاهاش را بستند و زخمیاش کردند؛ ملت ما را به یک ملت بدبین به خود، ناامید از آیندهی خود، بیتحرک برای رسیدن به افقهای دوردست، مجذوب و واله در مقابل دیگران، تبدیل کرده بودند؛ اما انقلاب آمد و یک تکان سخت و یک تغییر نگرش عمیق به این ملت داد، که ملت ما بیدار شد، حرکت کرد، راه افتاد، خودش را شناخت و گفت «میتوانیم»؛ و توانست، حالا هم پیش رفته است. موتورِ حرکت ما، ایمان ماست و اتکای ما، به خداست؛ تکیهی ما، به راهنماییها و هدایتهای الهی است، که در معارف دینی و در احکام ما وجود دارد؛ حرکت ما هم حرکت خوبی بوده و دشمن هم اتفاقاً همین نقطهی اساسی، نقطهی ایمان، را بمباران میکند. الان در بین جامعهی ما یک مجموعهیی افتخار میکنند و با حماسه، از ایمان خودشان یاد میکنند. این، خیلی باارزش است. این، بسیج است.
همهی ابزارهای فرهنگی و تبلیغی در طول صد سال یا بیشتر بهکار گرفته شد، تا این ملت را به خودشان بدبین کنند - یکی از شخصیتهای سرشناس معروف میگفت: ایرانی، یک لولهنگ نمیتواند بسازد! - لولهنگ یعنی آفتابه گِلی؛ آن زمانها از گل، آفتابه درست میکردند. اینجور این ملت را تحقیر میکردند. این ملت حالا در زمینههای زیستی، در زمینهی فعالیتهای گوناگون علمی، تحقیقی کارهایی میکند که خودش را جزو ده کشور اول جهان قرار میدهد؛ این، شوخی نیست. این مسأله به ملت ما، به شما جوانها، در هرجا که هستید و در هر قسمتی که کار میکنید، هشدار میدهد که قدر خودتان را بدانید، حرکت کنید، ناامید نشوید؛ شماها میتوانید. شما آن نسلی هستید که اگر خوب عمل کردید، آیندهی این کشور را - صد سال، دویست سال یا بیشتر - تضمین خواهید کرد. همین بیدار شدن، همین حساس بودن، همین انگیزه داشتن، همین ایمان، همین امید، همین تکیه به هدایت الهی و اعتماد به کمک الهی، قوارهی اصلی بسیج است؛ این یک فرهنگ است. اگر اینطور حرکت کنیم، خدای متعال کمک خواهد کرد. کمک الهی متعلق به همهی خلایق است؛ به شرطی که خودشان را آمادهی دریافت این کمک کنند؛ دستشان را دراز کنند و این میوه را بچینند؛ از جا بلند شوند، همت کنند و از این میوه استفاده کنند؛ این، در اختیار همه است. البته عدهیی نمیخواهند، شهوات نمیگذارد، گمراهیها نمیگذارد، کوریها نمیگذارد که ببینند و بفهمند و همت کنند؛ اما شما ملتی هستید که خواستهاید، شناختهاید، حرکت کردهاید و استفادهی زیادی هم بردهاید، باز هم باید تلاش کنید، تا انشاءاللَّه از رحمت الهی استفاده کنید و انشاءاللَّه دعای حضرت بقیةاللَّه هم شامل حال همهی شماها باشد.
والسّلامعلیکمورحمةاللَّهوبرکاته |
1,253 | 1384/08/30 | بیانات در دیدار فاتحان قلهی اورست | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3321 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
خیلی خوشحالم که یک بار دیگر با شما کوهنوردان عزیز ملاقات میکنم. اهمیت فوقالعادهیی که دیدار این دفعه دارد، این است که در جمع شما ورزشکاران سرافراز، خانمهای فاتح قله اورست هم حضور دارند. واقعاً انسان احساس افتخار میکند از اینکه زنان جوانِ باایمان ما یک چنین حرکت عظیم و ارزشمندی را میتوانند به وجود بیاورند و مایهی افتخار برای جامعهی ایرانی بشوند.
من خبر را که شنیدم، لذت بردم؛ وقتی هم که عکسهای صعود خانمها را دیدم که در ارتفاع ظاهراً هشت هزار و هشتصد و خردهیی ایستاده بودند و پرچم «یا فاطمةالزهراء» را دستشان گرفته بودند، واقعاً بیشتر احساس افتخار کردم. حقاً عظمت این کار خیلی زیاد است. مطمئناً بسیاری از مستمعان و بینندگان این برنامهها نمیتوانند حس کنند که چقدر اراده و نشاط جسمی و روحی لازم است تا یک انسان را در آن هوای نامساعد، در آن فشار شدید، با آن همه موانع و بدون هیچ تماشاچی، به آنجا برساند. در میدان فوتبال یا والیبال یا بسکتبال یا ورزشهایی که جلوی چشم مردم انجام میگیرد، این همه تماشاچی ایستادهاند، کف میزنند، تشویق میکنند، نگاه میکنند؛ اما در غربت کوهستان، آن هم در آن نقطهی دور از دسترس، آن هم بین این درهها و برجهای یخ و آن هوای نامساعد، زن شجاع و باارادهیی حرکت میکند و قصدش این است که این قدرت و نیروی پنهان در جسم و وجود و روح خودش را استخراج کند و به معرض بروز و ظهور برساند؛ خیلی عظمت دارد؛ خیلی کار بزرگی است. من تجلیل از شماها را وظیفهی خودم میدانم و حقاً و انصافاً باید عظمت این کار به مردم نشان داده بشود. این کار از دو، سه نظر اهمیت دارد:
یکی، همین بُعدی است که فرمودند؛ بُعد تبلیغی و نمایشی عظیم این کار در سطح جهان. این، یک نمایش عظیمی است. نمایش فقط به معنای بازی کردن نیست؛ نمایش یعنی مکنونات یک ملت را، انسان جلوی چشم مردم دنیا قرار بدهد تا آن را به چشم ببینند. با حرف، با زبان، خیلی ادعاها میشود کرد. اگر یک ملتی بتواند آنچه را که میگوید - اگر میگوید شجاعم، اگر میگوید به فرهنگ خود مطمئن و دلگرمم، اگر میگوید قدرت تربیت انسانهای بزرگ را دارم، اگر میگوید در من عزم و اراده موج میزند؛ اینها را همهی ملتها میتوانند بگویند - در یک میدانی نشان بدهد و جلوی چشم مردم دنیا بگیرد، ارزش این کار از دهها کتابی که در فضیلت این ملت نوشته بشود، بیشتر است. حالا ما بگوییم بانوی مسلمان ایرانی چنین و چنان است؛ این حرف است؛ میتواند مخاطب ما را قانع بکند، میتواند قانع نکند؛ اما وقتی بانوی مسلمان ما در یک چنین میدانی یا در میدانهای بزرگ مشابهاش - همانطور که ذکر کردند، در میدان نبرد، در میدان حماسه و ایثار، در میدان سیاست، در میدان مدیریتهای کلان کشور یا در میدان علم - خودش را نشان داد، این کار از دهها کتاب، از صدها ورق، از هزارها سطر نوشته ارزشش بیشتر است. این، تجسم واقعیت است؛ این، تبلور آن چیزی است که وجود دارد؛ چشمشان را که نمیتوانند منکر بشوند. کاری که میتوانند بکنند، این است که در تبلیغات آن را منعکس نکنند؛ کما اینکه نمیکنند و نکردهاند؛ اما ما خودمان باید در تبلیغاتمان این را منعکس کنیم. شما آقایان مسؤولان این فدراسیون و مسؤولان سازمان تربیت بدنی تلاش کنید که صدا و سیما حق این قضیه را بدرستی ادا کند؛ همچنانی که در مورد برخی از ورزشهای دیگر حق آن ورزش بدرستی ادا میشود.
یک بُعد دیگر این کار، جنبهی معنوی و روانی قضیه است. همچنان که عروج و صعود به قلههای بزرگ از سوی نخبگان، افراد متوسط را به دامنهها میکشاند - من بارها این را گفتهام - و لذا احترام به قهرمان، شخصپرستی نیست، تشویق انسانهاست برای حرکت به این سمت - که فوایدی برای کشور دارد - در زمینههای معنوی هم همینطور است؛ یعنی وقتی ما اراده و عزم یک جوان مسلمان یا یک بانوی مسلمان را تجسم میدهیم و نشان میدهیم که چه عزم راسخی او را به این عرصه کشانده، این، تقویت اراده را در سطوح متوسط جامعه زمینهسازی میکند. البته در این کار، فضایل اخلاقی دیگری هم وجود دارد: کار دستهجمعی، توکل، اعتماد به نفس؛ همهی اینها خصوصیاتی است که آمیختهیی از همهی این خصوصیات در وجود یک ورزشکار که چنین کارهای بزرگی را انجام میدهد، نشان داده میشود؛ یعنی در واقع یک مجموعهی در هم تنیدهیی از احساسات درست، از خُلقیات والا در یک ورزشکاری که به یک چنین ورزش بزرگی و کار بزرگی دست میزند، هست.
بُعد سوم قضیه، جنبهی ورزشی است. کوهنوردی یعنی عروج به قلههایی که در کشور ما به طور فراوان وجود دارد. کوهنوردی ورزشی است در اختیار همه؛ باید مردم بروند ورزش کنند؛ باید مردم به این ارتفاعات شمال تهران یا به ارتفاعات فراوانی که در اغلب نقاط کشور وجود دارد، بروند و از این هوای پاک، از این کوهستانِ خداداده، استفاده کنند. بنابراین، برای تشویق مردم، بهترین کار نشان دادن همین کاری است که این خانمها و این آقایان انجام دادند. این بُعد سوم، در واقع تشویق به ورزش عمومی است. یک کشور و یک ملت، باید سلامت جسمانی خودش را تأمین کند و ورزش در تحقق این مسأله خیلی مهم است.
اشاره کردند به جنبهی فرهنگی ورزش. البته جنبهی فرهنگی حتماً در ورزش هست و لازم است و باید دنبال شود؛ اما آن هستهی اصلی در ورزش، تربیت و پیشرفت جسمانی است. آدمهای مریض، آدمهای بیحوصله، آدمهایی که تواناییها و قدرتهایی را که خدا در جسم یک انسان گذاشته، اصلاً نمیشناسند؛ چه برسد به اینکه بخواهند آن را در میدانهای عمل بروز بدهند، خیلی ازشان امید کاری نمیشود داشت. این جسم کوچک - همین جسمِ با این حجم و با این عرض و طول مختصری که بنده و شما داریم - تواناییهایش خیلی بیش از اینهایی است که ما داریم از آن استفاده میکنیم؛ این را در آینده بشر کشف خواهد کرد. در همهی رشتههای ورزشی این مسأله وجود دارد که گوشههایی از تواناییهای جسمانی بشر بروز میکند. ما در حال عادی، این پا را برای این میخواهیم که از اینجا بلند شویم و به محل کارمان در یک کیلومتری یا دو کیلومتری، یا کمتر یا بیشتر، برویم یا همینقدر را برگردیم؛ یا خم شویم و چیزی را از اینجا برداریم و در آنجا بگذاریم - استفادهی ما از این جسم، همین اندازه است - اما تواناییهای جسم همین است؟! نه. وقتی شما میبینید که یک انسان مثلاً صد و بیست، سی کیلوگرمی، وزنهیی سه برابرِ وزن خودش را بالای سرش میبرد؛ یا یک خانم جوانی، هشت هزار و هشتصد و چهل و چند متر از کوه بالا میرود، معلوم میشود که حد توانایی ما، فقط بالا رفتن از این پلهها نیست. ببینید چقدر فاصله است بین بالا رفتن از طبقهی اول به طبقهی دوم، تا رفتن به ارتفاع پنج هزار و چند صد متری و شصت و چند روز در آنجا زندگی کردن! این، به زبان آسان میآید؛ ولی خیلی چیز فوقالعادهیی است. این، گوشهیی از تواناییهای جسمی انسان را نشان میدهد؛ این است توانایی جسمی بشر.
انسان از همهی موجودات عالم، قویتر است و خدای متعال ذره ذرهی بافتهای در هم تنیدهی این جسم را از مغز بگیرید - آنطور که صاحبان این فن برای ما میگویند، هنوز علم بشر عمدهترین کارکرد حجم مغز را نشناخته و اصلاً نمیشناسد که این بخش مغز برای چیست - تا بقیهی اعضای بدن انسان، طوری خلق کرده که ما هنوز بدن خودمان را نمیشناسیم. یکی از مهمترین کارهای ورزش این است که دایم میدانهای تازه و افقهای تازهیی را باز میکند و قابلیتهای جسم انسان و قدرت پروردگار را در به وجود آوردن این جسم، در خلق این شییء بدیع که نامش انسان است، نشان میدهد. این جسمِ با این همه دارای تحرک، با یک عامل معنوی همراه است و آن عامل، خرد و ارادهی انسان است، که انسان میتواند این دو را به کار بگیرد و جسم را هدایت کند و در جهتهای گوناگون آن را حرکت بدهد. آن اراده هم خودش یک چیز فوقالعادهیی است. گاهی انسان میخواهد - همانطور که گفتم - از طبقهی اول به طبقهی دوم برود؛ حوصله ندارد، حال ندارد؛ ارادهی او اینقدر نیست که یک چیز سنگینی را از اینجا بردارد و آنجا بگذارد؛ اما همین اراده اینقدر توانایی دارد که برود روی بام دنیا؛ روی قلهی اورست. ببینید چقدر فاصله است! دکترها به ده دقیقه ورزش صبحگاهی قانعند و میگویند صبحها فقط برای ده دقیقه دستها و پا و سر را تکان بدهید؛ اما ارادهی انسان کم میآورد و میگوید نمیتوانم. هر چه هم میگوییم چرا ورزش نمیکنی، میگوید نمیتوانم. «نمیتوانم»؛ یعنی ظرف من خالی است و در این حد، اصلاً این ظرف توانایی ندارد؛ اما وقتی با همین ظرف بنا میکنیم کار کردن، میبینیم رفت تا قلهی اورست! چطور این ظرف خالی بود؟ برای اینکه آن را به کار نگرفته بودیم.
شما خانمها خیلی کار بزرگی کردید؛ دستتان درد نکند، پاتان درد نکند؛ همچنین شما جوانهای عزیز که رفتید؛ همچنین مسؤولان محترمی که این کارها را برنامهریزی کردند. از اینکه بحمدالله این توفیق را به دست آوردید، خیلی خوشحال شدیم.
شما با فرهنگ خودتان به قله اورست رفتید. «یا فاطمةالزهراء»؛ این فرهنگ شماست؛ این مال شماست؛ و نشاندهندهی همین کشور سرافراز امروز است که در ورزش این کار را میکند؛ در بخش علمی آنطور پیشرفت میکند؛ در بخشهای تجربی و عملی و فنی هم آنطور پیشرفت میکند؛ آن انرژی هستهییاش است، آن بخش سلولهای بنیادیاش است و در بخشهای سیاسی و کارهای فراوان گوناگون دیگر هم همینطور است. این ملت مثل جسمی که نبض آن میزند و از همه طرف در حال رشد است، دارد کار میکند. این، نشاندهندهی یک ملت زنده است. این ملت زنده، شعارش همین چیزهایی است که شما در آنجا مطرح کردید: نام خدا را آوردید، نام اولیای خدا را آوردید، نام مقدس فاطمهی زهرا (سلامالله) را آوردید.
ما از همهتان متشکر هستیم و امیدواریم که همین اشکالاتی هم که گفتند، همت کنید تا برطرف شود و کاری کنید که این رشتهی ورزشىِ کاربرددار هر چه بیشتر رشد کند. بعضی از رشتههای ورزشی اصلاً کاربرد ندارند؛ مثلاً شمشیربازی. وقتی یک نفر قهرمان شمشیر بازی میشود، کاربردش چیست؟ یا از این قبیل چیزها، که حالا اگر من از رشتههای ورزشی بیفایده اسم نیاورم، بهتر است؛ اما این ورزش مثل خیلی از ورزشهای دیگر، کاربرد دارد؛ این ورزش، مستقیم با زندگی مردم تماس دارد و از تولید به مصرف است و همه میتوانند آن را مصرف کنند. این ورزش را رشد بدهید و آن را تشویق کنید.
بنده گاهی اوقات که بر همان تنبلىِ مورد بحث و بر ضعفهای مربوط به سن و پیری فایق میآیم، چند قدمی از کوهستانهای اطراف تهران میروم بالا و میبینم هیچکس نیست! غصه میخورم. در کوهستان، جاهایی هست که ساختمانها در زیر پا پیداست؛ این همه آدم در اتاقها خوابیدهاند که در بین آنها جوان هست، در بین آنها کسانی هستند که ظاهر جسمشان اقلاً ده برابر ما توان و قدرت دارد؛ اما از این اتاقها بیرون نمیآیند، ولی ما از این گوشهی شهر با سنِ نزدیک به هفتاد سال، میرویم آنجا. دل انسان خیلی غصهدار میشود که چرا آنها در آنجا چهار قدم بالا نمیآیند و از این امکان استفاده نمیکنند. شما امکانات و اتوبوس بگذارید که اگر کسی خواست از پایین شهر و از راههای دور به این ارتفاعات بیاید، بتواند. ارتفاعات بعضی از شهرها یک خرده با شهر فاصله دارد، بنابراین، وسایلی فراهم کنید که اگر کسی خواست، بتواند بیاید - حالا اگر کسی همت نکرد و اراده نکرد، آن، بحث دیگری است - و تشویق بشوند؛ نگویند وسیله نداشتیم و نیامدیم.
انشاءالله موفق باشید |
1,254 | 1384/08/13 | بیانات در دیدار کارگزاران نظام به مناسبت عید فطر | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3319 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
بنده هم این عید بزرگ را به همهی امت اسلامی در سرتاسر جهان و به ملت عزیز و سربلند ایران و به شما حضار محترم و میهمانان گرامی، مخصوصاً میهمانان کشورهای اسلامی که در اینجا حضور دارند، تبریک میگویم.
عید فطر در میان مسلمانان یک روز بزرگ است. عظمت این روز صرفاً یک امر قراردادی نیست؛ یک امر حقیقی و واقعی است؛ روز پاداش گرفتن بندگان خدا برای تلاش و عبادتی است که در ایام ماه مبارک رمضان انجام دادند؛ یادبود طهارت روح و دل انسان مسلمان به برکت ضیافت الهی است. این روز را باید مغتنم بشماریم و چون یکی از مشترکات دنیای اسلام است، از آن برای ایجاد اتحاد در میان ملتهای مسلمان بهره ببریم؛ زیرا امروز ملتهای مسلمان به این اتحاد بسیار نیازمندند.
من باید از ملت عزیز خودمان و برخی ملتهای دیگر که در جمعهی آخر ماه مبارک رمضان - که روز جهانی قدس است - با حضور خود مسألهی قدس را در فضای جهان بار دیگر زنده کردند، تشکر بکنم؛ اگرچه مسألهی قدس همیشه زنده است. مسألهی فلسطین و قدس شریف جزو مسائلی نیست که دنیای اسلام بتواند آن را از یاد ببرد. اگر یک روزی غاصبان سرزمین فلسطین و حامیان بینالمللیشان گمان میکردند که میتوانند نام فلسطین و ملت فلسطین را به دست فراموشی بسپارند، آن روز دیگر سپری شده است. امروز ملت فلسطین با همهی وجود خود، با همهی همت خود در عرصهی مقاومت ایستاده است و همین موجب شده است که غاصبان قدس، موقعیت عظیم و خطیر فلسطین را بیش از پنجاه سال قبل حس کنند. آن روز آنها تصور میکردند که فلسطین یک نقطهی از یاد رفته و فراموش شده است؛ فلسطین را سرزمین بیمردم نام میگذاشتند. البته برخی از کوتاهیها هم به این توهم باطل کمک کرده بود. امروز اینطور نیست؛ امروز ملت فلسطین ایستاده است و ملتهای مسلمان هم دلشان سرشار از غیرت و حمیت اسلامی نسبت به سرزمین شریف قدس و سرتاسر کشور فلسطین است و دنیای اسلام نباید فلسطین را هرگز از یاد ببرد. این خطای بزرگی است که کسی تصور کند عقبنشینی دولتهای اسلامی در برابر استکبار در قضیهی فلسطین، آنها را قانع خواهد کرد. میبینید همین کوتاه آمدنها و عقبنشینیها برای دولت استکباری ایالات متحدهی امریکا، مسألهی خاورمیانه را به صورت یک آرزوی خام مطرح کرده است؛ آنها دنبال خاورمیانهیی هستند که یکسره و به طور کامل در مشت خودشان باشد، که امروز چنین چیزی نیست. سکوت دولتهای اسلامی و عقبنشینی آنها در عرصهی سیاسی و در عرصهی بینالمللی، دشمن را روزبهروز گستاختر میکند.
حرف ما در باب مسألهی فلسطین یک حرف منطقی و مقبول است. دهها سال پیش، جمال عبدالناصر - که محبوبترین چهرهی عرب محسوب میشد - در شعارهای خود میگفت ما یهودیهای غاصب فلسطین را به دریا میریزیم. سالها بعد از آن، صدام حسین - که منفورترین چهرهی عرب محسوب میشد و میشود - اعلام میکرد که ما نصف سرزمین فلسطین را آتش میزنیم. ما هیچکدام از این دو حرف را قبول نداریم. با اصول اسلامىِ ما، نه به دریا ریختن یهودیها، نه آتش زدن سرزمین فلسطین، معقول و منطقی نیست. حرف ما این است که ملت فلسطین باید به حق خود برسد. این کشور متعلق به مردم فلسطین است؛ فلسطین متعلق به فلسطینیهاست و سرنوشت فلسطین را هم باید فلسطینیها معین کنند. این یک میدان آزمایشی برای صدق ادعای مدعیان دمکراسی و حقوق بشر است. آن کسانی که ادعا میکنند که طرفدار مردمسالاری ملتها و کشورها هستند، فلسطین برای آنها میدان آزمایش است. ملت فلسطین؛ مردمانی که فلسطین متعلق به آنهاست - از مسلمان، یا مسیحی، یا یهودی - و سرزمین تاریخی آنهاست و تاریخ و جغرافیا به این گواهی میدهد، بایستی رأی و نظر بدهند؛ آنها در یک نظرخواهىِ مقابل چشم مردم جهان، در یک رفراندوم، تکلیف دولت فلسطین را معین کنند؛ و آن دولت، دولت مشروعی خواهد بود. در آن دولت، جنایتکارانی که در فلسطین جنایت کردند، باید مجازات شوند؛ امثال این شارون و بقیهی جنایتکارهای فلسطینی. دربارهی آن کسانی هم که به این سرزمین از نقاط مختلف دنیا مهاجرت کردند، آن دولت تصمیمگیری خواهد کرد که چه باید بکند. این، حرفی است منطقی. امروز میلیونها فلسطینی در کشورهای دیگر آوارهاند و میلیونها فلسطینی هم در اردوگاهها با بدترین شکل زندگی میکنند؛ ولی سرزمین آنها دست مردمان دیگری است. این، معقول نیست؛ این، منطقی نیست. اینکه پنجاه یا پنجاه و پنج سال از قضیه گذشته است، این، جنایت را از بین نمیبرد؛ جرم را سبک نمیکند.
ما در تاریخ معاصر خودمان کشورهایی را داریم که پنجاه یا شصت سال در اختیار دولتهایی برآمدهی از غیر ملتهایشان بودند، بعد اوضاع دنیا عوض شد و مردمانی که غاصب بودند، کنار رفتند. با تجزیهی شوروی، شما دیدید چقدر از کشورها به صاحبان و به ملتهای خودشان برگشتند. این چیزها در دنیا ممکن است و بیسابقه نیست؛ در زمان خود ما و در جلوی چشم ما اتفاق افتاده است؛ این چیزی است عملی و باید پیش بیاید و دیر یا زود پیش خواهد آمد.
امت اسلامی امروز در دنیا یک حقیقت غیر قابل انکار است. ملتهای مسلمان دلهاشان پُر است از نفرت از آن قدرتهای بینالمللی زورگو و غاصب و اگر فرصتی پیدا کنند، همهی این ملتها پشت سر ملت فلسطین ایستادهاند.
این را هم همه باید بدانیم و بفهمیم که عقبنشینی در مقابل قدرتهای استکباری، آنها را جَریتر میکند؛ اما ایستادگی، به ناکامی آنها میانجامد. قدرت ابرقدرتهای دنیا یک قدرت بیتخلف و بیمنتها نیست. میبینید که در همین منطقه - در عراق - آنچه که امریکاییها میخواستند، تحقق پیدا نکرد و آنچه امروز در عراق میگذرد، آن چیزی نیست که امریکاییها میخواستند. البته در عراق جنایت میشود؛ روزانه مردمان بیگناهی با کارهای تروریستی به قتل میرسند. ما بشدت در این قضایا به دستگاههای جاسوسی اسرائیل و امریکا سوءظن داریم؛ آنها هستند که از این وضع در عراق سود میبرند؛ امنیت عراق به ضرر آنهاست. بهانهی ماندن و سلطهی آنها در عراق، وجود ناامنی است؛ آنها مورد سوءظن هستند. ملت عراق ملتی نیست که حاکمیت و سلطهی امریکا را بپذیرد و قبول کند.
امروز دنیا، دنیای دیگری است؛ ملتها بیدار شدهاند؛ جاذبههای اسلامی در دلها به وجود آمده است. دشمنی آنها با جمهوری اسلامی به خاطر این است که پرچم اسلام را بلند کرد، ملتها را امیدوار کرد و این امید هست و انشاءاللَّه این امید به نتیجه هم خواهد رسید.
ما از خداوند متعال مسألت میکنیم که ملتهای مسلمان را توفیق بدهد و کمک کند؛ همهی ماها را بیدار کند؛ به وظایف خودمان آشنا کند، تا بتوانیم انشاءاللَّه آن چیزی را که مایهی سعادت و سربلندی امت اسلام است، تمهید کنیم و نتایج آن را انشاءاللَّه ملت ما و همهی ملتهای اسلامی به چشم ببینند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,255 | 1384/08/13 | بیانات در خطبههای نماز عید سعید فطر | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3320 |
خطبهی اول
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه سیّد الأنبیاء و المرسلین ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیّةاللَّه فی الأرضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. قال اللَّه الحکیم: «و لتکملوا العدّة و لتکبّروا اللَّه علی ما هداکم».
عید سعید فطر را به همهی آحاد ملت مسلمان ایران و به همهی امت اسلامی و به شما نمازگزاران عزیز تبریک عرض میکنم. گذراندن ماه رمضان با عبادت، با روزهداری، با توسل و ذکر و خشوع و ورود در روز عید فطر، برای مؤمن یک عید به معنای حقیقی است. این عید از جنس جشنهای مادی دنیوی نیست؛ این عیدِ رحمت خداست؛ این عیدِ مغفرت الهی است؛ این عیدِ شکر و سپاس مردمی است که موفق شدهاند ماه رمضان را با عبادت حق و با ورود در ضیافت پُرشکوه الهی به سلامت و عافیت بگذرانند و در ماه رمضان در حد وسع و توان و امکان خود، از ذکر و دعا و توسل و خشوع و روزه و نماز بهره ببرند. این عیدِ مسلمانانی است که پایان یک دورهی عبادت و ریاضت را با امید مغفرت و پاداش الهی به روز فطر رساندهاند.
در روایتی است از سُوید بن غَفَله - که از دوستان امیرالمؤمنین است و دربارهی او اینطور گفتهاند که «من کان من اولیاء امیرالمؤمنین»؛ از نزدیکان امیرالمؤمنین بوده است - که میگوید روز عید فطر در خانهی امیرالمؤمنین بر او وارد شدم. «فاذا عنده فاثور ای خوان»؛ در مقابل او سفرهیی گسترده شده بود و حضرت مشغول غذا خوردن بودند. «و صحفة فیها خطیفة و ملبنة»؛ غذای بسیار متواضعانهیی در مقابل حضرت گذاشته شده بود. «خطیفة» غذایی است که در حداقل امکان برای کسی تهیه میشود؛ مثلاً مقداری شیر و مقداری آرد مخلوط میکردند؛ غذای کاملاً فقیرانه. «فقلت یا امیرالمؤمنین یوم عید و خطیفة؟»؛ عرض کردم یا امیرالمؤمنین! شما روز عید چنین غذای کماهمیت و کمارزشی میخورید؟ معمول این است که در روزهای عید، مردم بهترین غذاهای خود را میخورند؛ شما به این غذا اکتفا کردید؟ «فقال: انّما هذا عید من غفر له»؛ فرمود امروز، روز عید است؛ اما برای کسانی که مورد مغفرت الهی قرار گرفته باشند. یعنی عید بودنِ امروز به خوردن غذاهای رنگین و دلخوش کردن به شادیهای کودکانه نیست؛ این عید واقعی است برای کسانی که بتوانند و توانسته باشند مغفرت الهی را برای خودشان تحصیل کنند. در یک جملهی دیگر امیرالمؤمنین فرمود: «انّما هو عید لمن قبل اللَّه صیامه و شکر قیامه»؛ عید فطر، عید است برای کسی که خدا روزهی او را مورد قبول قرار دهد و نماز و عبادت او را مورد شکر و سپاس خود قرار دهد. «و کلّ یوم لا یعصی اللَّه فیه فهو یوم عید»؛ آن روزی که من و شما این توفیق را پیدا کنیم که هیچ معصیتی از ما سر نزند، روز عید و شادمانی است.
البته گفته شده است در عید فطر به یکدیگر تحیت بگویید؛ لباسهای تازهی خود را بپوشید؛ آن روز را روز عید و شادمانی بدانید؛ اما جوهر این عید عبارت است از توجه به معنویت و طلب مغفرت و درخواست رحمت پروردگار.
برادران عزیز! خواهران عزیز! شما روزهداران مؤمن در سرتاسر ماه رمضان با روزهی خود - برای کسانی که روزه بر آنها واجب بوده است - با عبادت خود، با دعای خود، با توسل خود، با احیای خود، با تلاوت قرآنی که کردید، با ذکر و خشوعی که به خرج دادید، این فرصت را برای خود به وجود آوردید که دلهای خود را به خدای متعال نزدیک کنید؛ این فرصت را مغتنم بشمارید؛ این دستاورد را بزرگ بدانید و آن را برای خودتان حفظ کنید. ملت ما ملت مؤمنی است؛ دلهای جوانان ما پاکیزه و نورانی است؛ زنان و مردان ما در سرتاسر کشور ارتباط قلبیشان با خدای متعال صادقانه است؛ این فرصت بزرگی است برای ملت ما که بتواند جلب رحمت الهی بکند.
پروردگارا! به محمد و آل محمد ملت ما را در میدانهای معنویت، در میدانهای رشد و شکوفایی مادی، در عرصههای فردی و اجتماعی، موفق و مؤید بدار. پروردگارا! به ما توفیق پرهیزگاری و کسب تقوا و حفظ تقوا عنایت کن. پروردگارا! ملت ما را عزیز و سربلند کن؛ رحمت و مغفرت خود را شامل حال همهی ما و گذشتگان ما قرار بده؛ دعای حضرت بقیةاللَّه (ارواحنافداه) را شامل حال ما بگردان.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم. قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفواً احد.
خطبهی دوم
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما علىّ امیرالمؤمنین و الصّدّیقة الطّاهرة و الحسن و الحسین سیّدی شباب اهل الجنّة و علىّبنالحسین و محمّدبنعلىّ و جعفربنمحمّد و موسیبنجعفر و علىّبنموسی و محمّدبنعلىّ و علیبنمحمّد و الحسنبنعلىّ و الخلف القائم المهدىّ صلواتک علیهم اجمعین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. اوصیکم عباداللَّه بتقویاللَّه.
خدا را سپاسگزاریم که در عرصههای مختلف، ملت ما را موفق کرد. سال گذشته در چنین روزی، در خطبهی عید فطر به ملت ایران عرض کردیم که خود را برای انتخابات ریاست جمهوری آماده کنند. در اول سال هم به مردم عرض کردیم که امسال را «سال وحدت ملی و مشارکت عمومی» قرار دهند. ملت عزیز ما با اجابت این درخواست متواضعانه، در میدان انتخابات با شادمانی و سرافرازی و با شور و نشاط وارد شد و انتخابات یادگار ماندنییی در کشور و در تاریخ جمهوری اسلامی آفرید. حرکت ملت ایران به سمت آرمانها روزبهروز باید جدیتر و منطبق با اصول و ضوابط، پیشتر و پیشتر برود و ملت ما آماده است. هر چند دشمنان این ملت و دشمنان نظام جمهوری اسلامی - که نظام برآمدهی از دل مردم و عقیدهی مردم و ارادهی مردم است - در طول این بیست و چند سال سعی کردهاند پرتو انقلاب اسلامی را کمرنگ جلوه دهند، اما نه در داخل کشور و نه در سطح دنیای اسلام موفق نشدهاند. درست است که اگر تبلیغات سوء دشمنان شما نبود، امروز برادران شما در همهی اقطار اسلامی، بلکه اقطار عالم، با شگفتیهای بیشتری از کار این ملت آشنا میشدند، اما با وجود آن تبلیغات هم امروز ملت ایران در تصویر جهانی از خود، یک ملت شجاع، دارای عزم و اراده، دارای آرمانهای بلند، دارای همت و استعداد و توانایی معرفی شده است. شما در دنیا ملتی معرفی شدهاید که هر هدفی را مد نظر بگیرد و بجد دنبال کند، به آن دست خواهد یافت؛ حقیقت قضیه هم همین است. جنجالهایی هم که میکنند، به خاطر همین است. تنها یک نکته از خصوصیات ملت ایران را ما باید اضافه کنیم و بر آن تأکید کنیم و آن، مظلومیت ملت ایران است. ملت ما ملتی است شجاع، با عزم و تصمیم و اراده و مظلوم. مظلوم از سوی چه کسانی؟ از سوی زورمداران و زرمدارانی که برایشان نه بشر مهم است، نه حقوق انسانها مهم است، نه شرافت مهم است؛ برایشان سلطه و قدرتِ بیمسؤولیت و بیانتها اهمیت دارد و در سطح جهان دنبال آن هستند.
سیزدهم آبان، روز نماد مظلومیت ملت ایران است. ملت ایران در سیزدهم آبان مظلومیت خود را فریاد کرد. اسنادی که از لانهی جاسوسی بیرون آمد و در حدود صد جلد حقایقی آشکار شد - که موجود است و چاپ شده و در دسترس همه است - نشان میداد که دولت امریکا علیه ملت ایران و منافع ملت ایران - بخصوص بعد از پیروزی انقلاب اسلامی - لحظهیی را فروگذار نکرده است. منتها این ملت بزرگ از آن مظلومهایی نیست که تن به ظلم بدهد؛ مظلوم است، اما در مقابل ظلم میایستد و آن را تحمل نمیکند.
از ماجرای سیزدهم آبان سالهای زیادی گذشته و آن قضیه به تاریخ پیوسته است؛ اما حقیقتی که ماجرای سیزدهم آبان و تسخیر لانهی جاسوسی نماد آن بود - یعنی مظلومیت ملت ایران و عدم تحمل ظلم از سوی ملت ایران در مقابل هر کس - به حال خود باقی است. امروز هم همینطور است. امروز هم ما به کسی ظلم نمیکنیم؛ ما به هیچ ملتی تجاوز نمیکنیم؛ ما حقوق هیچ ملتی را در هیچ نقطهیی از عالم پامال نمیکنیم؛ اما اگر قدرتمداران عالم بخواهند طبق عادتِ خودشان حقوق ملت ما را پامال کنند، ملت ما ظلم را از سوی هر کس و هر قدرتی تحمل نخواهد کرد؛ یعنی مظلومیت بدون تحمل ظلم و ستم و تکیهی به خود، نه به قدرتهای نامطمئن بینالمللی.
این «خود» را نگه دارید. خواهش من از همهی آحاد ملت ایران، از گروههای سیاسی و از جناحهای مختلف این است که به این «خود» لطمه نزنند؛ نگذارند توهمات گوناگون و دلخوریهای جزیی این «خودِ» باعظمت و شکوهمند را مخدوش کند؛ آن هویت عظیم ملت ایران که به برکت ایمان توانسته خودش را سالهای متمادی جلو بیاورد.
اگرچه جبران عقبماندگیهای گذشته هنوز تلاش و کار بیشتری لازم دارد، اما شما ملت انشاءاللَّه میتوانید و میکنید و خودتان را به نقطهیی که شایستهی این ملت است، میرسانید؛ شرطش این است که به هویت خود تکیه کنید، به خدای خود توکل کنید، از خدا هدایت و دستگیری و کمک و توفیق بطلبید و نگذارید با اختلاف، با طرح دعواهای بیمحتوای سیاسی و با بهانه کردن چیزهای جزیی، «خود» ملت ایران - این هویت عظیم و درخشان - مخدوش شود.
پروردگارا! تو را به مقام و منزلت اولیایت قسم میدهیم ملت ایران را در راه پُرافتخاری که در پیش دارد، روزبهروز موفقتر بگردان. پروردگارا! شهیدان سربلند و عزیز ما را با پیغمبر محشور کن. پروردگارا! امام بزرگوار ما را با اولیایش و اولیای دین محشور بفرما. پروردگارا! دعای حضرت بقیةاللَّه را شامل حال ما بفرما.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم. والعصر. انّ الأنسان لفی خسر. الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,256 | 1384/08/08 | بیانات در دیدار کارگزاران نظام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3318 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیّةاللَّه فی الأرضین. قالاللَّه الحکیم: «و ان استغفروا ربّکم ثمّ توبوا الیه یمتّعکم متاعا حسنا الی اجل مسمّی و یؤت کلّ ذی فضل فضله».
مجلس مهمی است؛ روزهای مهمی هم هست. ماه رمضان با برکاتش و با سفرهی گشودهی الهی در آن، رو به پایان است. ما مسؤولان این کشور بزرگ که همیشه این امید را داشتهایم که بتوانیم برای نیکو انجام دادن تکالیفِ خود از کمک الهی بهره بگیریم، این ماه عزیز را پشت سر میگذاریم؛ در حالی که نمیدانیم نصیب ما از این ماه و از رحمت الهی و تفضل الهی در این ماه و در شبهای قدر چقدر بوده. ما نمیتوانیم از این خیر بزرگ و فضل بزرگ بگذریم. کار ما سنگین است؛ راه ما طولانی است؛ وظیفهی ما بزرگ است؛ جز با کمک الهی هم این وظایف سنگین را نمیشود انجام داد؛ لذا باید این فرصتها را مغتنم شمرد. حرف امروز من عمدتاً دربارهی همین قضیه است.
خدای متعال مکرر در قرآن و از جمله در این آیه ما را امر میکند به آمرزشطلبی و توبهی به سوی خدا. توبه، یعنی برگشت. این برگشت، هم در مرحلهی ایمان و هم در مرحلهی عمل و رفتار است. ما کوتاهیهایی داشتیم و داریم؛ باید خود را اصلاح کنیم؛ و این در درجهی اولِ اهمیت است. سورهی مبارکهی هود اینطور شروع میشود: «بسماللَّهالرّحمنالرّحیم. الر. کتاب احکمت ایاته ثمّ فصّلت من لدن حکیم خبیر. الّا تعبدوا الّا اللَّه انّنی لکم منه نذیر و بشیر و ان استغفروا ربّکم ثمّ توبوا الیه». یعنی رسالت قرآنی در درجهی اول مسألهی توحید است؛ بلافاصله بازگشت به خدا و آمرزشطلبی از خدا مطرح میشود. این، مربوط به همهی طبقات است؛ از پیغمبران گرفته تا درجات پایین؛ منتها گناهی که از آن استغفار میکنیم، در ما یک چیز است؛ در پاکان و برجستگان چیز دیگری است. «کار پاکان را قیاس از خود مگیر». آنها هم احتیاج دارند به استغفار؛ آنها هم ممکناند؛ «سیهرویی ز ممکن در دو عالم جدا هرگز نشد، واللَّه اعلم»؛ آنها هم احتیاج دارند که طلب مغفرت کنند و این نقص و نرسیدن و این کُندی نسبی را با طلب مغفرت از خدا جبران کنند. در مورد ما هم که خطاها و گناهان یکی دو تا نیست؛ ما انواع و اقسام خطاها را داریم. این، حرف اصلی ماست.
روایتی را هم در اینجا ذکر کنم: «ادفعوا ابواب البلایا بالأستغفار»؛ درِ بلا را به وسیلهی استغفار ببندید. در همین آیه هم که خواندیم، دارد «یمتّعکم متاعا حسنا»؛ یعنی بهرهمندی نیکو از زندگی، با استغفار و توبه و آمرزشطلبی از خدای متعال حاصل خواهد شد.
در یک روایت دیگر دارد: «خیر الدّعا الأستغفار»؛ از همهی دعاها بهتر، طلب آمرزش از خدای متعال است. در مناجات شعبانیه آمده است: «الهی ما اظنّک تردّنی فی حاجة قد افنیت عمری فی طلبها منک». این حاجت چیست؟ حاجتی که میگوید من همهی عمرم را در طلب آن سپری کردم، عبارت است از مغفرت الهی.
آمرزش الهی به معنای اصلاح خطاهاست؛ به معنای جبران کردن ضربههایی است که بر خودمان و بر دیگران وارد کردیم. اگر بشر بجد درصدد اصلاح خطاها و مفاسد باشد، راه خدا هموار خواهد شد و سرانجام بشر، سرانجام نیکی خواهد شد. اشکال کار ما انسانها غفلت از خطای خود، غفلت از لزوم اصلاح، و غفلت از اجرایی کردن اصلاح در خود است. اگر این غفلتها از بین رفت و اگر این عزم به وجود آمد، همه چیز اصلاح میشود. در مرحلهی اول - که مرحلهی مقدماتی و جزو بزرگترین وظایف ماست - خودمان اصلاح میشویم، که اساس هم این است؛ یعنی همهی کارها مقدمهی اصلاح خود است؛ همهی کارها مقدمهی کسب رضای الهی از خود است؛ «علیکم انفسکم لایضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم»؛ همهی تلاشها و مجاهدتها برای این است که بتوانیم خدا را از خودمان راضی کنیم و به کمالی که در اصل آفرینش برای ما در نظر گرفته شده، خود را برسانیم.
مرحلهی دیگر، استغفار اجتماعی و اصلاح اجتماعی است؛ مسیر و هدف جمعی و کارکرد عمومی را در حوزهی توانایی خودمان اصلاح کنیم؛ که این واضحترین نمونه از تأثیر استغفار و مفهوم و محتوا و مضمون واقعی استغفار است. نباید این کار را دشوار به حساب آورد. اگر اراده کنیم، این کار آسان است و ما میتوانیم. این شبها در دعای شریف ابوحمزه خواندید: «و انّ الرّاحل الیک قریب المسافة»؛ پروردگارا! کسی که به سمت تو بیاید، راهش نزدیک است. عمده، عزم کردن، حرکت کردن و همت گماشتن است. «و انّک لا تحتجب عن خلقک الّا ان تحجبهم الأعمال دونک». ما به دست خود و با خطاهای خود، بین خود و خدا فاصله ایجاد میکنیم. خدای متعال با ما فاصلهیی ندارد؛ راه نزدیک است. اگر توفیقی پیدا شد، این توفیق نشانهی رحمت الهی است. اگر توانستید از دل استغفاری برآورید و عزمی و حرکتی بکنید، بدانید که توفیق الهی و توجه الهی شامل حال شماست؛ شما را دارند جذب میکنند و میکِشند. خدا در موارد متعدد توبه را به خودش نسبت میدهد؛ «ثمّ تاب علیهم لیتوبوا»؛ خدا توبه کرد تا انسانها توبه کنند. توبه یعنی چه؟ یعنی توجه و برگشت. خدا به شما عطف توجه کرد؛ این موجب شد تا دل شما هم به خدای متعال متمایل شود.
تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
در همین دعای ابیحمزهی ثمالی عرض میکنیم: «معرفتی یا مولای دلیلی علیک و حبّی لک شفیعی الیک و انا واثق من دلیلی بدلالتک و ساکن من شفیعی الی شفاعتک»؛ اینکه تو من را به خود دلالت کردی، اینکه دلیل برای من اقامه شد، گواه بر این است که تو من را داری دلالت میکنی؛ تو من را داری میکشانی و جذب میکنی. اگر میبینید در ماه رمضان دستهای جوانان ما در مساجد به سوی آسمان بلند میشود و صدای «العفو» آنها فضای جامعه را پُر میکند، بدانید که نظر لطف خدا روی این ملت است؛ جذب الهی است؛ کششی است که خدای متعال ایجاد کرده است؛ چون میخواهد رحمت خود را بفرستد. «الّلهم انّی اسئلک موجبات رحمتک»؛ از خدای متعال موجبات رحمت را میخواهیم. این، موجبات رحمت را فراهم میکند. خدای متعال میخواهد رحمت و لطف خود را شامل حال این ملت کند.
از سه گونه گناه باید استغفار کرد؛ اینها به درد ما میخورد؛ من و شما در کارهای مدیریتی هم به آن نیاز داریم. غفلت از اینها خسارتهای بزرگی را بر ما وارد کرده است و میکند. سه جور گناه وجود دارد: یکجور گناهی است که فقط ظلم به نفس است - که تعبیر ظلم به نفس در قرآن و در حدیث فراوان است - گناهی است که فرد مرتکب میشود و اثر مستقیمش هم به خود او برمیگردد؛ گناهان متعارفِ فردىِ معمولی.
نوع دیگر، گناهی است که فرد مرتکب میشود، اما اثر مستقیم آن به مردم و به دیگری میرسد. این گناه، سنگینتر است. این گناه، ظلم به نفس هم هست؛ اما چون تعدی و تجاوز به دیگران است، دشواری کار آن بیشتر است و علاج آن هم سختتر است؛ از قبیل ظلم، غصب، پایمال کردن حقوق مردم، پایمال کردن حقوق عمومی انسانها. این گناه بیشتر متعلق میشود به حکومتها؛ این گناه مدیران است؛ این گناه سیاستمداران است؛ این گناه شخصیتهای بینالمللی است؛ این گناه آنهایی است که یک کلمه حرفشان، یک امضایشان، یک عزلشان، یک نصبشان میتواند خانوادههایی و گاهی ملتی را تحت تأثیر قرار دهد. مردم عادی معمولاً اینطور گناهی ندارند؛ اگر هم داشته باشند، دایرهاش خیلی ضعیف است؛ کسی راه برود و مثلاً پای کسی را عمداً لگد کند؛ در این حد است. اما من و شما اگر قرار شد مبتلای به این نوع گناه شویم، دامنهاش وسیع است. همینطور که گفتیم، یک امضای ما، یک حکم ما، یک حرف ما، یک قضاوت ما، یک نشست و برخاست ما در محل تصمیمگیری میتواند اثر مستقیم خودش را به جماعتهای زیادی برساند. این نوع گناه هم استغفار متناسب با خودش دارد. گناه نوع اول استغفارش به این است که انسان صادقانه از خدای متعال آمرزش بخواهد؛ اما گناه نوع دوم مسألهاش فقط با استغفار حل نمیشود؛ انسان باید آن را درست کند. مقولهی اصلاح کردن و درست کردن و مشکلات را برطرف کردن، اینجا پیش میآید.
نوع سوم، گناهان جمعی ملتهاست. بحث یک نفر آدم نیست که خطایی انجام دهد و یک عده از آن متضرر شوند؛ گاهی یک ملت یا جماعت مؤثری از یک ملت مبتلا به گناهی میشوند. این گناه هم استغفار خودش را دارد. یک ملت گاهی سالهای متمادی در مقابل منکر و ظلمی سکوت میکند و هیچ عکسالعملی از خود نشان نمیدهد؛ این هم یک گناه است؛ شاید گناه دشوارتری هم باشد؛ این همان «انّ اللَّه لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم» است؛ این همان گناهی است که نعمتهای بزرگ را زایل میکند؛ این همان گناهی است که بلاهای سخت را بر سر جماعتها و ملتهای گنهکار مسلط میکند. ملتی که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگی مثل شیخ فضلاللَّه نوری را بالای دار بکِشند و دم نزدند؛ دیدند که او را با اینکه جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اینکه با جریان انگلیسی و غربگرای مشروطیت همراهی نکرد، ضد مشروطه قلمداد کردند - که هنوز هم یک عده قلمزنها و گویندهها و نویسندههای ما همین حرف دروغ بیمبنای بیمنطق را نشخوار و تکرار میکنند - پنجاه سال بعد چوبش را خوردند: در همین شهر تهران مجلس مؤسسانی تشکیل شد و در آنجا انتقال سلطنت و حکومت به رضاشاه را تصویب کردند. آنها یک عده آدم خاص نبودند؛ این یک گناه ملی و عمومی بود. «و اتّقوا فتنة لاتصیبنّ الّذین ظلموا منکم خاصّة»؛ گاهی مجازات فقط شامل افرادی که مرتکب گناهی شدند، نمیشود؛ مجازات عمومی است؛ چون حرکت عمومی بوده؛ ولو همهی افراد در آن شرکت مستقیم نداشتند. همین ملت آن روزی که به خیابانها آمدند و سینهشان را مقابل تانکهای محمدرضا پهلوی سپر کردند و از مرگ نترسیدند؛ یعنی تحمل و صبر و سکوت گناهآلود پنجاه ساله را تغییر دادند، خدای متعال پاداش آنها را داد؛ حکومت ظلم ساقط شد، حکومت مردمی سر کار آمد؛ وابستگی ننگآلود سیاسی از بین رفت، حرکت استقلال آغاز شد و انشاءاللَّه ادامه هم دارد و ادامه پیدا خواهد کرد و این ملت به توفیق الهی و به همت خود، به آرمانهای خودش خواهد رسید. این به خاطر این بود که حرکت کرد. بنابراین گناه نوع سوم هم یکطور استغفار دارد.
در قرآن بارها «توبه» با «اصلاح» همراه آمده است؛ «الّا الّذین تابوا و اصلحوا»، «من تاب و امن و عمل صالحا». در جایی مصداق این اصلاح هم ذکر شده است: «انّ الّذین یکتمون ما انزلنا من البیّنات»؛ در مقابل کسانی که کتمان کنندگان حقایق بودند، «الّا الّذین تابوا و اصلحوا و بیّنوا». یا «الّا الّذین تابوا و اصلحوا و اعتصموا باللَّه و اخلصوا دینهم للَّه»؛ دربارهی کسانی است که نفاق ورزیدند و دودله شدند. میفرماید توبه و اصلاح اینها به این است که خودشان را یک دله و خالص کنند. بنابراین اصلاح لازمهی توبه است.
ما باید استغفار کنیم. استغفار ما فراتر از استغفار اشخاصِ خود ماست. بنده هم باید بروم برای شخص خودم استغفار کنم، شما هم باید استغفار کنید. در واقع نمیشود گفت ما گناهکاریم؛ غرق گناهیم. اینقدر کوتاهی، اینقدر تخلف و اینقدر تقصیر در اعمال شخصی ما وجود دارد؛ لذا باید استغفار کنیم. استغفار هم دل را نورانی و ذهن و روح را شفاف میکند. اینکه استغفارهای شخصی ماست؛ بین خود ما و خداست؛ لیکن استغفارهای عمومی هم داریم؛ چون جمعی که اینجا نشستهاند، مسؤولان کشور هستند؛ رؤسای قوا هستند؛ مدیران ارشد کشور هستند. من پنج سرفصل را یادداشت کردهام؛ اما چون وقت نیست، توضیح نمیدهم؛ فقط عبور میکنم.
یکی مسألهی اختلاف است. از اختلافات باید توبه و استغفار کنیم. اختلاف به ما ضربه میزند. اختلاف گاهی با برانگیختن احساسات قومی و مذهبی و محلی و سیاسی است؛ گاهی با به کشمکش رساندن اختلافات فکری است. اختلاف فکری ممکن است وجود داشته باشد، ایرادی هم ندارد؛ اما نباید به کشمکش برسد. اینکه ما به بعضی از کسانی که بر ضد اعتقادات مردم، بر ضد حقایق موجود جامعه و بر ضد تاریخِ صحیح قلمفرساییهای اغواگر میکنند، اعتراض میکنیم، به خاطر همین است؛ و الّا ما با بیان آزاد، مسأله و مشکلی نداریم. بنده به معنای حقیقی و وسیع کلمه معتقد به آزادی بیانم؛ منتها برخی از حرفها جایش در منبرهای عمومی نیست؛ جایش در مباحث تخصصی است. بله، چند نفر فقیه بنشینند، چند نفر حقوقدان بنشینند، چند نفر فیلسوف بنشینند، چند نفر جامعهشناس بنشینند دربارهی اساسیترین مسائل و دربارهی اصل توحید با هم بحث کنند؛ یکی رد کند، یکی قبول کند، یکی استدلال کند؛ بعد هم پخش بشود و جلوی چشم مردم قرار بگیرد؛ اما در محافل تخصصی این کار باید انجام بگیرد. دربارهی بینات انقلاب هم همینطور است؛ دربارهی مسائل اساسی نظام جمهوری اسلامی هم همینطور است؛ در مجالسِ تخصصی بحث انجام بگیرد. این نهضت آزادفکری که ما مطرح کردیم، برای همین است. البته دانشگاهها و حوزهها اول حرکت خوبی از خود نشان دادند و تجاوب کردند؛ لیکن عملاً من در صحنه چیزی مشاهده نمیکنم. محافل علمی راه بیندازند و بحث کنند؛ اما اگر قرار شد یک نفر اغواگرانه مطلبی را که در حوزهی تخصصی باید به بحث و جدل و استدلال طرفینی گذاشته شود، برای عامهی مردم بیان کند، این آزادی بیان نیست. البته اینها اختلافات فکری و سیاسی و اختلاف و شکاف بین ارکان حاکمیت نظام است که میتواند به کشمکش نرسد. چند سال تلاش داشتند این کار را بکنند؛ یعنی بین ارکان حاکمیت اختلاف بیندازند. پیداست که وقتی بین مسؤولان اصلی کشور کشمکش و دعوا و اختلاف بود و همدیگر را قبول نداشتند و دائم به فکر ضربهزدن به هم بودند، کارها پیش نمیرود. خوشبختانه برخی از مسؤولان هوشیارانه زیر بار نرفتند و اجازه ندادند؛ و الّا دشمن برنامهاش خیلی وسیع بود.
امروز، همجهتىِ سه قوه برای ملت ایران یک فرصت است. البته عدهیی این را محکوم میکنند، که این محکوم کردن غلط است. اینکه کسانی در قوای مختلف با انتخاب و خواست مردم در جهت واحدی از لحاظ مشی سیاسی حرکت کنند، هیچ چیز مضری نیست؛ برای کشور مفید است. البته عرصه باز است، کارها شفاف است و مردم میبینند. منتقد، انتقاد منصفانه میکند؛ قدر و ظرفیت اشخاص، همتها و انگیزهها مشخص میشود؛ این ایرادی ندارد. الان فرصتی پیش آمده است. نگذارید این فضای هماهنگی، با طرح بیمورد برخی از اشکالات یا با بزرگ کردن چیزهای کوچک، از بین برود. توجه داشته باشید چشم و گوشهای بدخواه و بددلی وجود دارند که میخواهند بین عناصرِ همجهت اختلاف به وجود بیاورند و نگذارند کار کنند. خیلی مراقب باشید؛ هم در دولت مراقب باشید، هم در مجلس مراقب باشید، هم در قوهی قضاییه مراقب باشید، هم در عرصههای گوناگون سیاسی و مطبوعاتی و غیره. انتقاد، طلب اصلاح و مطالبهی مطالبات مردم، خوب است؛ عیبجویىِ بیمنطق، بزرگنمایی، تهمتزنی و افترا و شایعهپراکنىِ بیاساس بد است؛ اینها را باید از هم تفکیک کرد. به نظر من این یکی از چیزهایی است که ما هر چه در گذشته در این زمینه کوتاهی داشتیم، حالا باید از این کوتاهیها استغفار کنیم و نگذاریم غفلت ما ادامه پیدا کند.
دوم، مسألهی خودخواهی به معنای وسیع کلمه است. از خودخواهیها باید استغفار کنیم. خودخواهی نقطهی مقابل خداخواهی است. دل خودخواه به همان اندازه که خودخواه و خودپرست است، از خداخواهی و خداپرستی دور است. این خودخواهی به معنای وسیع کلمه است؛ یعنی شامل حمایت بیاستدلال و متعصبانه و حمیتآمیز از خود، از حزب خود، از جناح خود، از خویشاوند و وابستهی خود و از دوست و رفیق صمیمی خود است؛ این غلط است. بسیاری از اختلافاتی که در جامعهی سیاسی کشور ما وجود داشت، ناشی از همین بود. بنده سالها پیش - شاید بیست سال پیش - گفتم اختلافاتی که به عنوان چپ و راست بروز میکند، مثل اختلافات قبیلهیىِ زمان قدیم است. نگذاریم این حالت ادامه پیدا کند؛ نگذاریم این خودخواهیها در ما رسوخ کند و منشأ اثر شود.
سوم، غفلت از مردم و خدمت به آنهاست. اگر غفلتی در این مورد داشتهایم، باید به خدا پناه ببریم و توبه کنیم. نگذاریم دل ما از مردم غافل شود؛ بخصوص شما مسؤولانی که مردم با شعار «خدمت به مردم»، «مبارزهی با فساد»، «عدالت اجتماعی» - چه در مجلس، چه در دولت - شما را انتخاب کردهاند. یک لحظه باید از خدمت به مردم غافل نشویم. به برکت گفتمان عدالت و خدمت و مبارزهی با مفاسد، امروز این مجلس و این دولت شکل گرفته. علاقهی مردم به این مفاهیم بوده؛ نمیشود این مفاهیم را مجرد و انتزاعی بدانیم؛ اینها مفاهیم واقعی است؛ در میدان زندگی است.
عدالت را باید در برنامههای گوناگون معنا کنید. آنچه مربوط به عدالت و خدمت به امور اقتصادی و مادی مردم است، در سیاستهای برنامهی چهارم وجود دارد؛ که از جملهی آنها تقویت پول ملی، مهار تورم و گرانی، کم کردن شکاف و فاصله بین دهکهای بالا و پایین جامعه و از این قبیل است. این سیاستها باید به برنامه تبدیل شود؛ و الّا خود عنوان «عدالت» یک هدف آرمانی است. سیاستهایی که میتواند ما را به عدالت برساند و برنامههایی که میتواند این سیاستها را محقق کند، باید مورد توجه قرار بگیرد. البته در برنامهی چهارم در این زمینه مشکلاتی وجود دارد؛ این مشکلات هم باید برطرف شود؛ برنامه واقعاً طبق سیاستها تحقق پیدا کند تا بتوان امیدوار بود که با این برنامه به آن سیاستها خواهیم رسید.
سرفصل بعدی، غفلت از مبانی اقتدار ملی و موجبات پایههای اصلی اقتدار ملی است. یک ملت برای اینکه به سعادت معنوی برسد، برای اینکه به آزادی برسد، برای اینکه به قلههای معرفت برسد، احتیاج دارد به اینکه قوی و مقتدر باشد؛ گر چه آن چیزها هم خودش از موجبات اقتدار است. یک ملت ضعیف، یک ملت توسریخور، یک ملت وابسته و دنبالهرو، ملتی که چشمش به دست و دهان دیگران است، نمیتواند خودش را به قلههای آرمانی برساند. اقتدار ملی را باید تأمین کرد. اقتدار ملی با چه چیزی تأمین میشود؟ با علم و اخلاق. دربارهی علم خیلی صحبت کردهایم؛ در این جلسه دربارهی اخلاق صحبت میکنیم. در اخلاق، ما نباید نمره کم بیاوریم. پیغمبر ما معلم اخلاق است. پرچم تهذیب و تکمیل اخلاق را پیغمبر برافراشته و رسالت پیغمبر اعلام کرده. ما باید در زمینهی اخلاق دچار عقبماندگی نشویم. رفتارهای اجتماعی، انضباط، وجدان کاری، قانونگرایی و روح دینداری - که بعضی آدمهای بیانصاف، روح دینداری جوانهای ما را در معرض تطاول قرار دادند و به نام حرفهای بیمحتوا و بیمنطق و به نام آزادی، دستخوش غارت کردند - از پایههای اقتدار است.
از تواناییها و ظرفیتهای موجود هم نباید غفلت کنیم. یکی از پایههای اقتدار ملی این است که مسؤولان کشور و آحاد ملت اعتقاد داشته باشند میتوانند این راهها را طی کنند و این کارها را انجام دهند؛ خود را عاجز، بی دست و پا و در محیط بنبست احساس نکنند. این را باید به مردم بدهیم؛ این از جملهی وظایف ماست؛ این جزو کارهایی است که دولت باید انجام دهد. موجبات اقتدار ملی جزو کارهایی است که مربوط به حکومت است و دستگاههای حکومتی باید انجام دهند. البته توهم قدرت هم نداشته باشیم. آنچه را که نمیتوانیم، با تخیل و توهم و خیالپردازی برای خودمان فرض نکنیم؛ غفلت از قدرت واقعی و حقیقی خودمان نداشته باشیم.
و آخرین سرفصلی که ذکر میکنم، غفلت از دشمن است. هر چه از دشمن و توطئههای دشمن غفلت کردهایم، بایستی از آن استغفار و توبه کنیم. این توبه به معنای توجه دادن خود، تنبه دادن به خود به معنای آگاهی و هشیاری و باز شدن چشم ماست. مدتی این جنجال را راه انداختند که شما از دشمن، زیاد اسم میآورید؛ توهم توطئه دارید؛ خیال میکنید علیه شما توطئه است. با غفلت از توطئه، مگر توطئه از بین میرود؟ امروز دیگر همه چیز آشکار و ظاهر شده است. آن روزی که این حرفها زده میشد، شاید هنوز برخی از حرفها علنی نشده بود؛ اما امروز به طور علنی اعلان میکنند که علیه نظام جمهوری اسلامی، علیه قانون اساسی ما، علیه ملت ما و علیه منافع ما توطئه وجود دارد. با غفلت از توطئه نمیتوان از توطئه جان سالم به در برد. باید هوشمندانه و آگاهانه با دشمنیها و توطئهها آشنا شد و در مقابل آن هوشمندانه و آگاهانه و مدبرانه از خود و از منافع ملی خود و از هویت خود دفاع کرد.
امروز در منطقهی ما مسائل فراوانی وجود دارد. شاید بشود گفت امروز حساسترین نقطهی دنیا منطقهی خاورمیانه است. امریکا در این منطقه اهدافی را برای خود تعریف کرده است. هدف اساسی امریکا در چارچوب اهداف سلطهطلبانه و امپراتوریخواهانهی امریکاست؛ این چیزی نیست که مقطعی انتخاب کرده باشند؛ نه، دنبال امپراتوری و تسلط بر همهی دنیا هستند. در چارچوب این اهداف، مسألهی خاورمیانه، منطقهی حساس قرار میگیرد. برای خاورمیانه و خلیج فارس و شمال آفریقا برنامه دارند. البته این برنامه داشتن، معنایش این نیست که خواهد شد؛ نه، برنامه هم دارند، تمهید هم کردهاند، مقدماتش را هم فراهم میکنند و نمیرسند؛ کما اینکه نرسیدهاند. در فلسطین نرسیدند، در عراق نرسیدند؛ لیکن برای اینجاها و کشورهای دیگر برنامه دارند. برای عراق برنامه داشتند. هدف امریکا در این منطقه این است که در این کشورها دولتهایی سر کار بیایند که کاملاً دستنشانده و مطیع امریکا باشند و دردسری برای امریکا نداشته باشند. دولتهای امروزِ خاورمیانه اینطور نیستند. البته خیلی از آنها مطیع هستند، اما دردسر دارند. اگر طبق نسخهی امریکایی بخواهند دردسر نداشته باشند، راهش این است که یک ظاهر دمکراسی در آنجا وجود داشته باشد؛ تسلط امریکا باشد، حکومتهای بظاهر منتخب مردم هم سر کار باشند. حتّی حکومتهای سلطنتییی که امروز در خاورمیانه وجود دارد، امریکا اینها را دوست نمیدارد؛ چون میداند اینها برای او مایهی دردسر است. دولتهای اسلامی و عربی باید به این نکته توجه کنند. امریکا برای مصر هم برنامه دارد؛ برای سعودی هم برنامه دارد؛ برای اردن هم برنامه دارد؛ برای کشورهای خلیج فارس هم برنامه دارد. برنامهی او فقط برای لبنان و سوریه و عراق نیست که دیگر کشورهای عربی بنشینند تماشا کنند که امریکا به خیال خود حساب سوریه و لبنان را برسد؛ بعد نوبت آنهاست. البته بین خواست امریکا و واقعیت خیلی فاصله است. گروهی که امروز در امریکا سر کارند، مثل آدمهای مست تصمیم میگیرند؛ اصلاً نمیفهمند چه کار میکنند؛ اینها از خیلی واقعیات عالم فاصله دارند و دورند. خود تحلیلگران زبده و برجستهی سیاسی امریکا هم امروز همین حرفها را میزنند و مینویسند. سایتهای اینترنتی و مطبوعاتشان از این حرفها پُر است؛ میگویند اینها دارند امریکا را به نقطهی اضمحلال و سقوط میکشانند. واقع قضیه هم همین است. وجود اینها برای امریکا احتمالاً انتقام خدایی است؛ لیکن به هر حال این برنامه را دارند.
این منطقه، چنین منطقهیی است. ما در این منطقه، نقطهیی هستیم که قدرت ملی و قدرت سیاسی کشور ما، هم در خود منطقه، هم در سطح دنیا، هم در زبان تحلیلگران سیاسىِ زبده و درجهی یک دنیا مورد اعتراف قرار گرفته؛ این را قبول کردهاند. یک کشور بزرگ، یک کشور آباد در یک نقطهی فوقالعاده حساس، با جمعیت زیاد، با مسؤولان متحد و متفق، با ملت بااستعداد و با ملت جوان؛ ما چنین موقعیتی داریم. در این موقعیت باید حواسمان جمع باشد؛ متوجه اطراف باشیم؛ توطئههای دشمنان را ببینیم؛ آگاهانه و هوشیارانه و مدبرانه و شجاعانه حرکت کنیم.
اینکه میبینید جنجال علیه جمهوری اسلامی زیاد است، دلیل اقتدار ماست. امام (رضواناللَّهعلیه) یک وقت فرموده بودند اگر جمهوری اسلامی چیزی نیست، چرا اینقدر علیه آن صفآرایی میکنند؟ اگر اهمیتی ندارد، چرا برای مقابلهی با آن، اینقدر خودکشان میکنند؟ این، دلیل اقتدار جمهوری اسلامی است. این چند روزه سر قضیهی موضعگیری رئیس جمهور جنجالی به وجود آوردند. البته این بار اول هم نبود؛ بار چندم بود. یکبار دیگر هم ده، یازده سال قبل به مناسبت قتل اسحاق رابین، رئیس جمهور وقتِ ما آن روز اظهار نظری کرد؛ جنجالی درست کردند که چرا رئیس جمهور ایران از قتل نخستوزیر اسرائیل اظهار خوشحالی کرده! اولین احساسی که به انسان دست میدهد، شرمندگی از بشریت است به عوض سران اروپا و غرب؛ اینها باید از بشریت شرمنده باشند که اینقدر تحت نفوذ صهیونیستها هستند؛ از ملتهای خودشان هم باید شرمنده باشند. مگر در دنیا دولتهایی که دولتهای دیگر را قبول نداشته باشند و هویت سیاسی آنها را انکار کنند، وجود ندارند؟ مگر رؤسای کشورهایی که در دل آرزوی نابودی رئیس یک کشور دیگر را داشته باشند، در دنیا کماند؟ به زبان هم میآورند، مرتب هم هست. کجا چنین حساسیتی به وجود میآید؟ نفوذ صهیونیستها روی دولتهای غربی و اروپایی متأسفانه چنین جنجالهایی را به وجود میآورد. بعد هم از فرصت استفاده کردند، این را وصل کردند به قضیهی انرژی اتمی! آن نادانی که اولین بار این حرف را زد و این را به ماجرای انرژی اتمی وصل کرد، نفهمید که سلاح اتمی برای از بین بردن حکومتها و سیستمها و رژیمها نیست؛ سیستمها و رژیمها با سلاح اتمی از بین نمیروند؛ سلاح اتمی فقط میتواند انسانها و سرزمینها را نابود کند. آنچه رژیمها را نابود میکند، قدرت مقاومت و عزم و مبارزهی ملتهاست؛ که این عزم و مبارزه در فلسطین وجود دارد و به فضل الهی حتماً به سرنگونی رژیم صهیونیستی منتهی خواهد شد.
پروردگارا! به محمد و آل محمد تو را سوگند میدهیم ما را موفق به استغفار و توبه بفرما؛ با نور توبه، دلهای ما را روشن و منور کن؛ شر دشمنان را از سر امت اسلامی و عموم ملتهای مسلمان کم و کوتاه کن. پروردگارا! ملت عزیز ایران را روزبهروز عزیزتر بفرما.
(یکی از دوستان بخصوص از من درخواست کردند که دربارهی نماز به مدیران سفارش و تأکید کنم. در مورد نماز، بخصوص به مسؤولان آموزش و پرورش و دانشگاهها عرض میکنم که در اینباره اهتمام بورزید. انشاءاللَّه کسانی که مسؤول اقامهی نماز هستند، بتوانند برنامههای خود را در دستگاهها بسهولت اجرا کنند. همکاریهای خوبی با اینها شده، بعد از این هم این همکاریها باید انشاءاللَّه روزبهروز زیاد شود.)
پروردگارا! شهدای عزیز ما را با پیغمبر محشور بفرما؛ همدلی میان مسؤولان کشور را روزبهروز بیشتر کن. پروردگارا! به حق محمد و آل محمد مسؤولان کشور را در قوای سهگانه در انجام دادن وظایف خودشان موفق و مؤید بگردان.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه |
1,257 | 1384/08/04 | بیانات در دیدار جانبازان و خانوادههای ایشان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3317 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
خیلی خوش آمدید خانوادههای محترم و عزیز جانبازان! این یک دیدار نمادین است؛ ضمن اینکه بنده این فرصت را پیدا کردم که با تعدادی از جانبازان عزیزمان و همسران و پدران و مادران و فرزندانشان از نزدیک دیدار کنم، که این برای من توفیق بزرگی است و خدا را بر آن سپاس میگزارم.
علاوه بر این، هدف این است که ارادت به قشر جانباز و مجموعهی جانبازان به عنوان یک علامت ثابت در نظام جمهوری اسلامی باقی بماند. جانبازان در حقیقت شهیدان زندهیی هستند که خدای متعال این فرصت را به آنها داده که سالهایی از عمر خودشان را همراه با مجاهدت و آزمایشِ دشوار بگذرانند. این برادر جانباز، همان برادر شهید ماست. در همان جبهه، در همان منطقه، در همان محوطه، در همان حادثه، مثلاً انفجاری رخ میدهد یا تهاجمی از طرف دشمن با گلوله و بمب انجام میگیرد؛ یکی از دو نفر در آن حادثه شهید میشود، یکی هم مجروح میشود؛ لیکن شهید نمیشود. اینها در واقع یک حکم دارند؛ هر دو با همین انگیزه و با همین نیت رفتند تا در راه خدا جهاد کنند. هر دو تا مرز خطر جانی پیش رفتند، هر دو هم در معرض یک آزمایش قرار گرفتند؛ حالا یکی شهید شد و از دنیا رفت و پروندهی تلاش و کارش بسته شد - البته پروندهی اجر و ثواب بسته نمیشود؛ پروندهی تلاش و فعالیت و مجاهدت بسته میشود - یکی هم زنده مانده و پروندهی مجاهدت او باز است.
اگر جانبازی در دوران زندگىِ جانبازی حدود الهی را رعایت و تقوا و پاکدامنی را حفظ کند، آنچنان پاداشی دارد که خدای متعال از او تعبیر میکند به اجر عظیم؛ «للّذین احسنوا منهم و اتّقوا اجر عظیم». چیزی را که خدای خالقِ عظمت از آن به عنوان عظیم یاد کند، پیداست که اجر خیلی بالا و بزرگ است. هر کدام از رنجهای بعد از جانبازی برای شما یک حسنه است و ثبت میشود. رنجها، محرومیتها و مشکلات زندگی هر کدام اجری دارد. ما که در مقابل حوادث گاهی بیصبری میکنیم، به خاطر این است که نمیدانیم این حوادث در سرنوشت نهایی ما پیش خدای متعال چه تأثیری دارد. هر کدام از این سختیها مابازائی از اجر و ثواب الهی دارد.
در روایتی دارد که در روز قیامت وقتی پاداش سختیکشیدههای دنیا را جلوی چشم همهی خلایق به آنها میدهند و خلایق میبینند خدای متعال چه پاداش عظیمی را برای رنجکشیدهها قرار داده، اهل محشر و حتّی خود اینها آرزو میکنند که ای کاش در دنیا گوشت بدنشان را با مقراض تکهتکه کرده بودند، برای اینکه اینجا به این رنجها میرسیدند. این مطلب را برای این به من و شما گفتهاند که بفهمیم و لمس کنیم که هر کدام از رنجهای شما در دنیا پیش خدای متعال مابازاء و اجری دارد. لذا قدر این حالت را بدانید و از خدای متعال سپاسگزار و شاکر باشید.
البته این، وظایف دیگران را در جنب شما کم نمیکند. مسؤولان، غیرمسؤولان، بنیاد ایثارگران، مسؤولان دولتی و بخشهای مختلف، همه وظایفی در قبال شما دارند که آنها را باید انجام دهند. اینکه ما میگوییم شما پیش خدا اجر دارید، آنها احساس نکنند که بار از دوششان برداشته است؛ نه، ما در قبال جانبازان عزیزی که در مهمترین آزمایش این انقلاب رفتند و سلامت و جوانی خودشان را اینطور در راه خدا دادند، وظایفی داریم.
نکتهی دوم مربوط به همسران محترم جانبازهاست که من لازم میدانم از آنها تشکر کنم. آنها در رنجهای زندگی یک جانباز، داوطلبانه خودشان را شریک کردند و مشکلاتی را بر خود هموار کردند، که پیش خدای متعال اجر دارد. همسران جانبازان اجرشان خیلی بالاست و حقیقتاً ما باید از آنها تشکر کنیم. البته آنها هم باید بدانند که این جانباز یک نعمت خداست در دست آنها و برای آنها؛ چون وسیلهی اجر و پاداش الهی و جلب رضایت خداست؛ و البته جلب رضایت خدا با تلاش و زحمت و جدیت به دست میآید؛ همهی خیرات عالم اینگونه است. هیچ کس با راحتی و تنپروری به چیزی نمیرسد. هر کس هر دستاوردی در هر مقولهیی از مقولات مادی و معنوی دارد، با رنج دارد. اگر کسی علمی به دست میآورد، ثروتی به دست میآورد، نام نیکی به دست میآورد، اینها با رنج به دست میآید؛ با راحتی و تنپروری به دست نمیآید. ملتها پیروزی و عزتی که به دست میآورند، با رنج به دست میآورند. دستاوردهای اخروی هم عیناً همینطور است. ثواب الهی، رضای الهی و بهشت خداوند با رنج به دست میآید؛ بدون رنج به دست نمیآید. انسان باید تلاش و جد و جهد کند. یکی از این رنجها و جد و جهدها هم همین است که همسران جانبازان نسبت به جانبازان متحمل میشوند.
نکتهی سوم دربارهی فرزندان جانبازان است. من، هم به فرزندان جانبازانی که اینجا هستند، این را میگویم، هم به همهی فرزندان جانبازان در سراسر کشور، و هم به خود پدر و مادرهای اینها؛ یعنی جانباز و همسرش. شما فرزندان جانباز افتخار کنید به اینکه فرزند کسی هستید که جوانی و سلامت خودش را برای آرمانهای بلند الهی و اسلامی فدا کرده؛ این افتخار دارد. نگذارید دنیاطلبان، پُرروعزیزهای بیجهت در جامعه، و فرهنگسازهای دستنشاندهی دشمنان دین و انقلاب فضا را طوری کنند که فرزند جانباز نتواند افتخار کند فرزند جانباز است. شما در موضع مهاجم قرار بگیرید. افتخار، متعلق به شماست.
این کشور یک روز در معرض سختترین و تلخترین تهاجمها قرار گرفت. عدهیی گریختند، عدهیی حتّی از میدانهای سختی هم فرار کردند - چه برسد به میدان جنگ - اما عدهیی رفتند سینهشان را سپر کردند، جلوی دشمن را گرفتند و نگذاشتند دشمنان بیایند آبرو و هستی و شرف و ناموس این ملت را لگدمال کنند. عدهیی از اینها شهید شدند، یک عده هم جانباز شدند. پدر شما یکی از کسانی است که توانسته این شرف و افتخار بزرگ را به دست بیاورد. فرزندان جانبازان با این دید نگاه کنند، که نگاه درست هم همین است.
بیدردهایی هستند که «فاذا ذهب الخوف سلقوکم بالسنة حداد اشحّة علی الخیر»؛ وقتی بلایی پیش بیاید، از ترس مثل موش توی سوراخها میخزند؛ اما وقتی بلا تمام میشود، اینها تازه شیر میشوند و سینهها را سپر میکنند و از همه هم طلبگار میشوند! اما جانبازان ما، خانوادههای شهدای ما، ایثارگران ما، بخش عظیمی از متن ملت ما، کسانی هستند که در دوران سختی سینه را در مقابل سختیها سپر کردند و به مصاف تلخیها و سختیها و دشواریها رفتند؛ مظهرش همین جانبازان هستند که امروز زندهاند و سند و مدرک جهاد بزرگ ملت ایراناند.
امیدواریم انشاءاللَّه خداوند شماها را موفق و مؤید بدارد و به ما هم توفیق دهد تا به آنچه وظایف ما در قبال شماست، بتوانیم عمل کنیم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,258 | 1384/07/29 | بیانات در خطبههای نماز جمعهی تهران | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3316 |
خطبهی اول
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و صفیّه و خیرته فی خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشیر رحمته و نذیر نقمته سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیّةالله فی الأرضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین.
همهی برادران و خواهران عزیز را که در این نماز پُرشکوه شرکت کردهاید و همچنین خودم را به حفظ تقوا و پرهیزگاری دعوت و توصیه میکنم؛ که هدف از روزهی ماه رمضان، بنا بر تصریح آیهی قرآن، عبارت است از تقوا و افزایش این ذخیرهی معنوی در وجود انسان.
این ماه، ماه ضیافت الهی است. پذیرایی خداوند از بندگان خود در این ماه - که یک پذیرایی معنوی است - عبارت است از گشودن درهای رحمت و مغفرت و مضاعف کردن اجر و ثواب اعمال خیری که بندگان در این ماه انجام میدهند. روزهی ماه رمضان هم یکی از مواد همین ضیافت عظیم الهی است، که مایهی تصفیهی روح انسان و ایجاد زمینهی طهارت قلبی روزهدار است. امام سجاد (علیهالسّلام) در خطبهیی فرمود: «شهر الطّهور و شهر التمحیص»؛ رمضان، ماه پاک شدن و طهارت قلب و ماه مغفرت است؛ چون خدای متعال استغفار را در این ماه بیش از دیگر ایام سال مورد لطف و عنایت خود قرار میدهد. لذا در یک روایت وارد شده است که «فمن لم یغفر له فی رمضان ففی اىّ شهر یغفر له»؛ اگر کسی در ماه رمضان - که درهای رحمت و مغفرت الهی به روی انسانها گشوده است - نتواند به مغفرت و رحمت الهی دست پیدا کند، پس کِی چنین توفیقی نصیب او خواهد شد؟
یکی از مواد این مائدهی الهی و ضیافت الهی، لیلةالقدر است؛ که در باب وظایف لیلةالقدر، بنده امروز در خطبهی اول قدری صحبت کنم. فرمود «لیلةالقدر خیر من الف شهر»؛ شبی که به عنوان لیلةالقدر شناخته شده است و مردد است بین چند شب در ماه رمضان، از هزار ماه برتر و بالاتر است. در ساعتهای کیمیایی لیلةالقدر، بندهی مؤمن باید حداکثر استفاده را بکند. بهترین اعمال در این شب، دعاست. دربارهی دعا هم امروز مطالبی را به شما برادران و خواهران عرض میکنم. احیاء هم برای دعا و توسل و ذکر است. نماز هم - که در شبهای قدر یکی از مستحبات است - در واقع مظهر دعا و ذکر است. در روایت وارد شده است که دعا «مخّ العبادة»؛ مغز عبادت، یا به تعبیر رایج ماها، روح عبادت، دعاست. دعا یعنی چه؟ یعنی با خدای متعال سخن گفتن؛ در واقع خدا را نزدیک خود احساس کردن و حرف دل را با او در میان گذاشتن. دعا یا درخواست است، یا تمجید و تحمید است، یا اظهار محبت و ارادت است؛ همهی اینها دعاست. دعا یکی از مهمترین کارهای یک بندهی مؤمن و یک انسان طالب صَلاح و نجات و نجاح است. دعا در تطهیر روح چنین نقشی دارد.
دستاوردهای دعا چیست؟ وقتی ما با خدا سخن میگوییم، او را نزدیک خود احساس میکنیم، مخاطب خود میدانیم و با او حرف میزنیم، این دستاوردها از جملهی فواید و عواید دعاست. زنده نگهداشتن یاد خدا در دل، غفلت را - که مادر همهی انحرافها و کجیها و فسادهای انسان، غفلت از خداست - میزداید. دعا غفلت را از دل انسان میزداید؛ انسان را به یاد خدا میاندازد و یاد خدا را در دل زنده نگه میدارد. بزرگترین خسارتی که افراد محروم از دعا مبتلای به آن میشوند، این است که یاد خدا از دل آنها میرود. نسیان و غفلت از خدای متعال برای بشر بسیار خسارتبار است. در قرآن چند آیه در اینباره ذکر شده و بحث مفصلی دارد.
دستاورد دوم دعا، تقویت و استقرار ایمان در دل است. خصوصیت دعا این است که ایمان را در دل پایدار و مستقر میکند. ایمانِ قابل زوال در مواجههی با حوادث عالم و سختیها، خوشیها، تنعمها و حالات گوناگون انسان، در خطر از بین رفتن است. میشناسید کسانی را که ایمان داشتند؛ اما در مواجههی با مال دنیا، با قدرت دنیا، با لذات جسمی و شهوات قلبی، ایمان از دست آنها رفت. این، ایمان متزلزل و غیرمستقر است. خصوصیت دعا این است که ایمان را در دل انسان مستقر و ثابت میکند و خطر زوال ایمان با دعا و استمرار توجه به خدای متعال از بین میرود.
سومین دستاورد، دمیدن روح اخلاص در انسان است. با خدا سخن گفتن و خود را نزدیک او دیدن، به انسان روح اخلاص میدهد. اخلاص یعنی کار را برای خدا انجام دادن. همهی کارها را میشود برای خدا انجام داد. بندگان خوب خدا همهی کارهای معمولىِ روزمرهی زندگی را هم با نیت تقرب به خدا انجام میدهند و میتوانند. بعضی هم هستند که حتّی قربیترین و عبادیترین کارها - مثل نماز - را نمیتوانند برای خدا انجام دهند. بیاخلاصی، درد بزرگی برای انسان است. دعا روح اخلاص را در انسان میدمد.
دستاورد چهارم دعا، خودسازی و رشد فضایل اخلاقی در انسان است. انسان با توجه به خدا و با حرف زدن با خدای متعال، فضایل اخلاقی را در خود تقویت میکند؛ این خاصیت قهری و طبیعی انس با پروردگار است؛ بنابراین دعا میشود پلکان عروج انسان به سمت کمالات. متقابلاً دعا رذایل اخلاقی را از انسان میزداید؛ حرص و کبر و خودپرستی و دشمنی با بندگان خدا و ضعف نفس و جبن و بیصبری را از انسان دور میکند.
دستاورد پنجم دعا، ایجاد محبت به خدای متعال است. دعا عشق به خدای متعال را در دل زنده میکند. مظهر همهی زیباییها و خوبیها ذات اقدس پروردگار است. دعا و انس و تکلم با خدای متعال، این محبت را در دل بهوجود میآورد.
دستاورد ششم دعا، دمیدن روح امید در انسان است. دعا به انسان قدرت مقاومت در مقابل چالشهای زندگی را میدهد. هر کس در دوران زندگی خود با حوادثی مواجه میشود و چالشهایی پیدا میکند. دعا به انسان توانایی و قدرت میدهد و انسان را در مقابل حوادث مستحکم میکند؛ لذا در روایت از «دعا» تعبیر شده است به سلاح. از نبی مکرم نقل شده است که فرمود: «الا ادلّکم علی سلاح ینجیکم من اعدائکم»؛ اسلحهیی را به شما معرفی کنم که مایهی نجات شماست؛ «تدعون ربّکم باللّیل و النّهار فانّ سلاح المؤمن الدعاء». در مواجههی با حوادث، توجه به خدای متعال، مثل سلاح برّندهیی در دست انسان مؤمن است. لذا در میدان جنگ، پیغمبر مکرم اسلام همهی کارهای لازم را انجام میداد؛ سپاه را میآراست، سربازان را به صف میکرد، امکانات لازم را به آنها میداد، توصیههای لازم را به آنها میکرد، اشراف فرماندهىِ خودش را اعمال میکرد؛ اما در همان وقت هم وسط میدان زانو میزد، دست به دعا بلند میکرد، تضرع میکرد، با خدای متعال حرف میزد و از او میخواست. این ارتباط با خدا، دل انسان را مستحکم میکند.
دستاورد دیگر دعا، برآمدن حاجات است. یکی از دستاوردهای دعا این است که حاجاتی که انسان دارد، از خدای متعال میخواهد و خدا آن حاجات را برآورده میکند. البته همهی خواص دعا این نیست؛ این هم یکی در کنار بقیهی دستاوردهای دعاست. فرمود: «اسألوا الله من فضله»؛ از خدای متعال بخواهید و نیازهای خودتان را از او بطلبید. در دعای ابوحمزهی ثمالی از قول امام سجاد (علیهالسّلام) اینطور عرض میشود: «و لیس من صفاتک یا سیّدی أن تأمر بالسّؤال و تمنع العطیّة و انت المنّان بالعطیّات علی اهل مملکتک»؛ تو به بندگانِ خودت دستور بدهی که از تو بخواهند، اما بنا داشته باشی که خواستهی آنها را عملی نکنی؛ این امکان ندارد. وقتی خدای متعال به من و شما امر میکند که از او بخواهیم و طلب کنیم، معنایش این است که خدای متعال تصمیم دارد که آنچه را میخواهیم، به ما بدهد. لذا در روایت است که: «ما کان الله لیفتح لعبد الدّعاء فیغلق عنه باب الاجابة والله اکرم من ذلک»؛ خدای متعال کریمتر از آن است که باب دعا را باز کند، اما باب اجابت را ببندد.
چه دعایی باید بکنیم که دنبال آن، اجابت باشد. گاهی انسان چیزی را از خدا میخواهد و به حسب ظاهر احساس میکند که این خواسته برآورده نشد. شرط مهم اجابت دعا این است که دعا به معنای حقیقی کلمه و با شرایط خود انجام بگیرد. اولین شرط دعا این است که با دلِ باطراوت و بیآلایش درخواست شود؛ مثل دل جوانها؛ لذا دعای جوانان اقبال و احتمال اجابت را بیش از همه دارد. گاهی بعضیها به بنده میگویند برای جوانهای ما دعا کن. البته ما همیشه برای همهی جوانها دعا میکنیم؛ اما در واقع این جوانها هستند که اگر قدر دل بیآلایش و باطراوت خود را بدانند، دعای آنها از هر دعایی میتواند به استجابت نزدیکتر باشد.
یکی دیگر از شرایط دعای مستجاب این است که انسان دعا را با معرفت انجام دهد؛ یعنی بداند که این دعا و این درخواست از کسی است که قدرت دارد همهی آنچه را که انسان میخواهد، برای او انجام دهد؛ یعنی به اثر دعا باور داشته باشد. به امام صادق (علیهالصّلاةوالسّلام) عرض شد که: «ندعوا فلا یستجاب لنا»؛ دعا میکنیم، اما اثر اجابت را نمیبینیم؛ فرمود: «لأنّکم تدعون من لا تعرفونه»؛ بیمعرفت دعا میکنید. در روایتی دربارهی معرفت در دعا نقل شده است که: «یعلمون أنّی اقدر علی ان اعطیهم ما یسألونی»؛ به قدرت اجابت پروردگار باور داشته باشند.
در دعا همت بلند داشته باشید؛ درخواستهای بزرگ بکنید؛ سعادت دنیا و آخرت را بخواهید و نگویید اینها بزرگ است، اینها زیاد است؛ نه، برای خدای متعال اینها چیزی نیست. عمده این است که شما به معنای حقیقی کلمه و با همین شرایط، طلب کنید؛ خدای متعال این طلب را اجابت خواهد کرد. گاهی هم انسان نمیداند کاری که انجام گرفت، اجابت دعای او بوده؛ خود انسان غافل است.
یکی دیگر از شرایط دعا، اجتناب از گناه و توبه است. این شبها هم شبهای توبه است. همه دچار گناه و تخلف هستیم. تخلفها کوچک و بزرگ دارد. از خدای متعال باید عذرخواهی و استغفار و طلب بخشش و توبه کنیم و به سوی خدا برگردیم. عزم ما باید این باشد که از ما گناه سر نزند. گاهی انسان عزم میکند و تصمیم میگیرد که گناه نکند؛ بعد دچار غفلت و اشتباه میشود و لغزش پیدا میکند؛ باز همین گناه سراغ انسان میآید؛ بار دیگر باید توبه و استغفار کند؛ منتها استغفار باید جدی و حقیقی باشد. گناه نکردن باید یک قصد واقعی و جدی باشد. دربارهی دعا و استجابت دعا در روایت دارد که: «ولیخرج من مظالم الناس»؛ انسان باید از مظلمهی مردم خارج شود تا دعایش قبول شود. در روایت دیگر دارد که خدای متعال به حضرت موسی خطاب فرمود: «یا موسی ادعنی بالقلب النقی واللسان الصادق». با دل پاک و زبان راستگو با خدای متعال حرف بزنید و دعا کنید؛ دعا قطعاً مستجاب خواهد شد.
یکی دیگر از شرایط استجابت دعا، حضور قلب و خشوع است. همانطور که عرض کردیم، معنای دعا این است که شما با خدا حرف بزنید؛ خدا را در مقابل خود احساس کنید و حاضر و ناظر بدانید. اینکه انسان همینطور طبق عادت چیزی را بر زبان بیاورد و مطالبهیی را ذکر کند - خدایا ما را بیامرز، خدایا پدر و مادر ما را بیامرز - بدون اینکه در دل خود حقیقتاً حالت طلبی را احساس کند، این دعا نیست؛ لقلقهی لسان است. «لا یقبل الله عزّوجل دعاء قلب لاه»؛ دل غافل و بیتوجه و سربههوا اگر دعا کند، خدای متعال دعایش را قبول نمیکند. دلهای آلوده و غرق در تمنیات و شهوات نفسانی - که اصلاً غافلند - چگونه دعا خواهند کرد؟ چه توقعی است که اگر انسان اینطور دعا کرد، مستجاب شود؟
بعضیها دعا و عبادت و توبه را میگذارند برای دوران پیری؛ این اشتباه بزرگی است. اگر گفته شود توبه کنید، میگویند حالا وقت داریم. اولاً معلوم نیست وقت داشته باشیم؛ مرگ انسان را مطلع نمیکند؛ برای همهی سنین هم است. اگر فرض کردیم حقیقتاً وقت داریم - یعنی بناست به سنین پیری برسیم - چنانچه کسی خیال کند که میشود دوران جوانی را با غفلت و غرق شدن در شهوات گذراند، بعد با خیال راحت و با آسانی به سراغ توبه رفت، اشتباه بزرگی مرتکب شده است. حالت دعا و انابه چیزی نیست که انسان هر وقت اراده کرد، برای او پیش بیاید. گاهی میخواهیم، نمیشود؛ دنبال حال و توجه هستیم، دست نمیدهد؛ «ذلک بما قدّمت یداک». انسانی که زمینهی توجه به خدا و رجوع الیالله را در خودش بهوجود نیاورده باشد، اینطور نیست که هر وقت اراده کرد، بتواند درِ خانهی خدا برود. شما میبینید بعضی دلهای پاک - غالباً جوانها - خیلی راحت میتوانند ارتباط برقرار کنند؛ اما بعضی هرچه تلاش میکنند، این ارتباط برقرار نمیشود. کسانیکه فرصتی دارند و میتوانند دل خودشان را نرم نگه دارند، قدر بدانند و رابطهی خود را با خدا حفظ کنند؛ تا هر وقت خواستند درِ خانهی خدا بروند، بتوانند.
نکتهی آخر در باب دعا، دعاهای مأثور است. دعاهایی که از ائمه رسیده است، بهترین دعاهاست. اولاً خواستههایی در این دعاها گنجانده شده است که به ذهن امثال ماها اصلاً خطور نمیکند و انسان از زبان ائمه (علیهمالسّلام) آنها را از خدا طلب میکند. در دعای ابوحمزه و دعای افتتاح و دعای عرفه بهترین مطالبات و خواستهها برای انسان مطرح میشود؛ که اگر انسان اینها را از خدا بخواهد و بگیرد، میتواند برای او سرمایه باشد. ثانیاً در این دعاها مایههای خشوع و تضرع وجود دارد. مطلب، با زبان و لحن و بیانی ادا شده است که دل را خاشع و نرم میکند. با عبارات فصیح و بلیغ، عشق و شیفتگی و شوق در این دعاها موج میزند. انسان باید این دعاها را قدر بداند و از آنها استفاده کند.
البته باید معنای این دعاها را بفهمیم. خوشبختانه الان ترجمههای خوب وجود دارد و مفاتیحالجنان و دعاهای گوناگون ترجمه شده است. با توجه به ترجمهها، دقت کنند و بخوانند. البته تا آنجایی که ما دیدهایم، هیچ ترجمهیی نتوانسته زیباییهای الفاظ این دعاها را منعکس کند؛ ولی بالاخره مضمون دعا معلوم است. با توجه به این ترجمهها دعاها را بخوانند. کسانیکه میخوانند و با آنها عدهیی همصدا میشوند، بعضی از فقرات دعا را لااقل ترجمه کنند. البته مرتبهی پایینترش هم این است که اگر انسان معنای دعا را نمیفهمد، همینقدر احساس کند که با یک زبانِ شیفتهی حاکی از سوز دل دارد با خدای متعال حرف میزند.
امیدواریم خدای متعال در شبهای مبارک قدری که در پیش داریم، به همهی ما توفیق دهد تا بتوانیم از این شبها استفاده کنیم. عزیزان من! دعا کنید. دعا مخصوص وقت گرفتاری نیست؛ همیشه باید دعا کرد. بعضی خیال میکنند وقتی گرفتاری و مصیبت و بلایی بود، باید دعا کرد؛ نه، آن وقتی هم که انسان در حال عادی زندگی میکند، باید دعا کند و رابطه را با خدا محفوظ نگه دارد. به تعبیر یکی از روایات، صدای خود را برای فرشتگان در ملکوت اعلی آشنا کند. دعا همیشه لازم است. حاجتهای خودتان، حاجتهای برادران مؤمن، حاجتهای همهی مسلمین سطح جهان، مسائل عمومی کشور، رفع گرفتاریها، تسهیل پیشرفتهای درخشان کشور و نظام جمهوری اسلامی را از خدا بخواهید. بزرگترین فایدهی دعا، فایدهی نقد دعاست که به خود شما دعاکننده میرسد؛ یعنی ایجاد رابطه با خدای متعال و احساس محبت و شوق به تقرب به پروردگار عالم. این، نقدترین دستاورد دعاست که متعلق به خود شما دعاکننده است؛ بحث استجابت، بحث دیگری است.
ایام سوگواری حضرت امیرالمؤمنین است؛ یک جمله هم دربارهی این مصیبت بزرگ دنیای اسلام عرض کنم و ذکر مصیبت کنم. در سحر نوزدهم این فاجعهی عظیم اتفاق افتاد؛ یعنی امیرالمؤمنین - مظهر عدالت - بهخاطر مبارزهی در راه عدل و داد و انصاف و حکم الهی، در محراب عبادت در خون خود غلتید و محاسن مبارکش به خون سرش رنگین شد. من یک عبارتِ وارد شدهی در روایت را میخوانم و برای شما معنا میکنم تا توسلی پیدا کرده باشیم. اینطور وارد شده است که «فلمّا احسّ الامام بالضّرب لم یتأوّه»؛ وقتی ضربت شمشیر بر فرق مبارک امیرالمؤمنین فرود آمد، هیچ آه و نالهیی از آن حضرت سر نزد. «و صبر واحتسب»؛ حضرت صبر کردند. «و وقع علی وجهه»؛ امیرالمؤمنین با صورت روی زمین افتادند. «قائلا بسمالله و بالله و علی ملّة رسول الله»؛ درست مثل حضرت اباعبدالله که وقتی در گودال قتلگاه روی زمین افتادند، نقل شده است که عرض کردند: «بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملّة رسول الله». مردم شتابان دنبال قاتل بودند تا او را دستگیر کنند. «ولا یدرون این یذهبون من شدّة الصّدمة و الدّهشة»؛ از بس این حادثه دهشتآفرین بود، مردم را سراسیمه کرد. همینطور میدویدند تا بتوانند قاتل را پیدا کنند. «ثم احاطوا بامیرالمؤمنین علیهالسّلام»؛ بعد آمدند اطراف حضرت را گرفتند. «و هو یشدّ رأسه بمأزره و الدّم یجری علی وجهه و لحیته»؛ خون بر صورت و محاسن حضرت جاری بود. خود آن بزرگوار مشغول بستن زخم سرش بود. «و قد خضبت بدمائه و هو یقول هذا ما وعدالله و رسوله و صدق الله و رسوله»؛ حضرت زخم سرشان را میبستند و میفرمودند این همان چیزی است که خدا و پیغمبر به من وعده کرده بودند. پیغمبر قبلاً فرموده بود که این حادثه پیش میآید. امام حسن (علیهالسّلام) سر رسیدند، سر پدر را در دامن گرفتند، خونها را شستند و زخم را بستند. «و هو یرمق السّماء بطرفه»؛ حضرت همانطور که خوابیده بودند، با گوشهی چشم آسمان را نگاه میکردند. «و لسانه یسبّح الله و یوحّده»؛ در آن حالت، زبانشان در حال تسبیح و حمد پروردگار بود. حضرت از هوش رفتند و امام حسن مشغول گریه شدند. «و جعل یقبّل وجه ابیه و ما بین عینیه و موضع سجوده»؛ امام حسن چشمش به چهرهی پدر بود. وقتی دید از هوش رفت، خم شد پیشانی و محل سجدههای طولانی امیرالمؤمنین را بوسید؛ صورتش را بوسید؛ ما بین دو چشمش را بوسید. «فسقط من دموعه قطرات علی وجه امیرالمؤمنین علیه السّلام»؛ از اشک چشم امام حسن چند قطرهیی روی صورت امیرالمؤمنین ریخت. «ففتح عینیه»؛ حضرت چشمشان را باز کردند. «فرءاه باکیا»؛ دیدند امام حسن دارد گریه میکند. «فقال یا حسن ما هذا البکاء»؛ فرمود حسن جان! چرا گریه میکنی؟ «یا بنىّ لا روع علی ابیک بعد الیوم»؛ پسرم! بعد از این لحظه، پدر تو هرگز ناراحتی و ترسی ندارد. «هذا جدّک»؛ این جدت پیغمبر است. «و خدیجه»؛ این خدیجة است. «و فاطمة»؛ این فاطمه است. «والحور العین محدقون»؛ همه اطراف من را گرفتهاند. «منتظرون قدوم ابیک»؛ همه منتظرند که من بروم زودتر به اینها ملحق شوم. «فطب نفساً و قرّ عینا و اکفف عن البکاء»؛ اشک نریز پسرم! صلّی الله علیک یا امیرالمؤمنین، صلّی الله علیکم یا اهل بیت النبوة.
پروردگارا! تو را بهحق این روزها و شبهای مقدس و به حق امیرالمؤمنین سوگند میدهیم دلهای ما را با ذکر خودت آشنا کن. پروردگارا! محبت و عشق به خود را روزبهروز در دل ما مستحکمتر کن. پروردگارا! کارهای خدایی را در چشم ما محبوب کن؛ دل ما را از اعمال شیطانی متنفر و دور کن. پروردگارا! ما را در این شبهای رحمت و مغفرت، مورد رحمت و مغفرت خود قرار بده. پروردگارا! پدر و مادر ما، گذشتگان و ذوالحقوق ما را مشمول رحمت و مغفرت خودت قرار بده. پروردگارا! ملت ایران را عزیز و سربلند کن. پروردگارا! همهی گرههایی که در کار امت بزرگ اسلامی است، باز کن. پروردگارا! دشمنان اسلام و مسلمین را مقهور و منکوب کن. پروردگارا! قلب مقدس ولیعصر را از ما راضی و خشنود بفرما؛ ما را در این شبهای قدر مشمول دعای خیر آن بزرگوار قرار بده.
بسماللهالرّحمنالرّحیم
قل هو الله احد. الله الصّمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفوا احد.
خطبهی دوم
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصّلاةوالسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما علی امیرالمؤمنین والصّدیقة الطّاهرة سیّدة نساءالعالمین والحسن والحسین سیّدی شباب اهل الجنّة و علیبنالحسین و محمّدبنعلی و جعفربنمحمّد و موسیبنجعفر و علیبنموسی و محمّدبنعلی و علیبنمحمّد والحسنبنعلی و الخلف الهادی المهدی القائم حججک علی عبادک و امنائک فی بلادک و صلّ علی ائمةالمسلمین و حماةالمستضعفین و هداةالمؤمنین. اوصیکم عبادالله بتقویالله.
در خطبهی دوم، پس از توصیهی به تقوا که وظیفهی همهی ماست و در همهی جمعهها باید این توصیه انجام بگیرد و امیدواریم خدای متعال عمل به این توصیه را روزىِ همهی ما بفرماید، دو، سه مسألهی داخلی و خارجی را به اختصار عرض میکنیم: یکی، دربارهی مسائل دولت و وظایف همهی ما؛ یکی، در زمینهی مسألهی هستهیی؛ یکی، در باب مسألهی فلسطین و روز قدس؛ یکی هم دربارهی مسألهی عراق.
دربارهی دولت، آنچه که من به نظرم میرسد که لازم است عرض بکنم، این است که دولت ما بحمدالله یک دولت تازه نفس و آماده به کار است. آنچه که من از نزدیک احساس میکنم این است که میبینم بهطور جدی این برادران آماده هستند تا وظایفی را که قانون برعهدهی آنها گذاشته است، انجام بدهند و همان شعارهایی را که مطرح شده است، تحقق ببخشند؛ من این را احساس میکنم که عازم بر کار کردن و عمل کردن هستند. الان که زمان کوتاهی از تشکیل این دولت گذشته است - حالا دو ماه یا دو ماه و نیم - انسان میبیند بعضیها که در قبال برخی از مسائل، پنج سال و ده سال صبر کردند و چیزی نگفتند، حالا در این دو، سه ماه بیصبری میکنند؛ پا به زمین میزنند که چرا فلان کار نشد!؟ چرا فلان کار چنین شد!؟ باید به دولت کمک کرد؛ باید به آن کسانی که در وسط این گود مشغول چالشهای بزرگ هستند، مدد رساند و فرصت داد تا کار خودشان را انجام بدهند. البته اگر خدای نکرده، کوتاهییی صورت بگیرد، بنده خودم اولْ مدعی خواهم بود؛ لیکن این هم که ما دولتی را که اول کارش هست و هنوز از تشکیل آن، دو، سه ماه بیش نگذشته است، به پای میز مطالبه بکشیم و دایم از او مطالبه کنیم که چرا فلان کار نشد، این، بیانصافی است. میدانید که دشمنان نظام جمهوری اسلامی هم همیشه با همهی دولتهای ما مخالف بودند؛ ولو زبانی هم اظهار موافقت میکردند، در باطن قلبشان مخالفت بوده است؛ اما حالا حتّی بعضی از دشمنان ما در زبان هم اظهار مخالفت میکنند؛ چون ناراحتند که ملت ایران در یک انتخابات پرشور و وسیع، شعارهای اساسی انقلاب برایش مطرح بشود و یک اکثریت بزرگ و چشمگیری به دنبال این شعارها بروند؛ این معلوم است که برای استکبار جهانی ناخوشایند است؛ لذا شایعهسازی میکنند، شایعهپراکنی میکنند، متأسفانه یک عده هم همین شایعات را در داخل تکرار میکنند. انسان شایعات مضحکی را دربارهی دولت میشنود که مثل این شایعات را در زمان انتخابات هم میگفتند که: بنا دارند اینها خیابانها را دیوارکشی کنند!! و چه بکنند. حالا هم از همینجور حرفها را شایعه میکنند و میخواهند ذهن مردم را خراب کنند؛ مردم را دلسرد کنند. این شایعهپراکنیها مُضر است. مردم هم باید اعتماد کنند، مجلس شورای اسلامی هم باید اعتماد بکند، تا انشاءالله این دولت بتواند کارها را انجام بدهد. البته باید این حالت جدیت را مسؤولان دولتی حفظ کنند؛ یعنی این دیگر وظیفهی اصلی آنهاست و باید بهطور جدی به دنبال انجام کارها باشند. البته قبلاً هم گفتیم، حالا هم عرض میکنیم که جدی بودن و دنبال کردن، به معنای شتابزدگی و کارِ بیمطالعه انجام دادن نیست، با مطالعه، با مشورت، با دقت، با تدبیر؛ لیکن پیگیر و مستمر و بیوقفه و بهطور کاملاً جدی، انشاءالله کار دنبال شود.
در مسألهی هستهیی، حرف ملت ایران حرف معلومی است، مسؤولان هم بارها آنچه را که باید گفت، گفتهاند. مطلب این است که ملت ایران یک ملت با استعداد، با فرهنگ، بزرگ، توانا، با نشاط و جوان است و اینجور ملتی صبر نمیکند که اجازه بدهند تا به فلان پیشرفت علمی یا فلان پیشرفت فناوری دست پیدا کند؛ نه، اینجور ملتی خودش وارد میشود، مرزهای دانش را هم میشکند و عبور میکند و خودش را نشان میدهد. اگر هم خارجیها، رقبا، دشمنان میبینند که در این صد سال اخیرِ قبل از انقلاب این حالت پیش نیامده، باید بدانند که در آن وقتها نمیگذاشتند ملت ایران حرکت شایستهی خودش را بکند؛ والّا ملت ایران همیشه یک ملت بااستعداد بوده است. ما همان ملتی هستیم که در همهی دوران اسلامی، از همهی ملتهای مسلمان، بدون استثناء، پیشروتر بودیم و در همهی علوم و فنون؛ در فلسفه، در علم، حتّی در علوم مربوط به زبان عربی پیشروتر بودیم؛ بزرگترین زباندانها و نحویها و علمای علم زبان عربی، ایرانیاند و حتّی بهترین و قویترین کتابها را هم در همان رشته، ایرانیها نوشتهاند. این ملت همیشه در فلسفه، در علوم گوناگون و در دانشهای تجربی، به قدر زمانه و جلوتر از آن، پیشرو بوده است. این، همان ملت است؛ منتظر نمیماند؛ لذا منتظر هم نماند و حالا از جمله، توانسته است به دانش هستهیی دست پیدا کند. آنچه که امروز ما داریم، هم دانش هستهیی است، هم فناوری هستهیی؛ اما آنچه نداریم و جلویش را گرفتهاند و مانع ایجاد کردهاند، تشکیل تجهیزات این فناوری است؛ یعنی یک علمی را شما کسب میکنید، بر اساس او یک فناوری را به دست میآورید؛ رازِ بهکارگیری این دانش را در تولید فلان محصول کشف میکنید و وسیلهاش را هم در حدِ حداقل تولید میکنید؛ ولی وقتی میخواهید آن را تکثیر کنید و از آن استفادهی کامل بکنید، نمیگذارند و جلویش را میگیرند؛ این، چیزی است که اتفاق افتاده است. حرف ملت ایران این است که در مناسبات بینالمللی، گزینشی نباید عمل کرد. اینیکه ما رسیدن به دانش هستهیی را برای فلان کشور مجاز بشمریم، برای فلان کشور، به دلایل واهی، مجاز نشمریم، برای ملت ایران قابل قبول نیست.
کاری که در کشور در این زمینه - چه در چالش بینالمللىِ مربوط به کار هستهیی، چه در خود کار هستهیی - دارد انجام میگیرد، کاری است که با حکمت و مشورت دارد انجام میگیرد؛ این را ملت ایران بدانند. گاهی اظهار نگرانی میشود که نبادا کارِ غیرمدبرانهیی انجام بگیرد؛ نبادا تصمیمات فردی گرفته بشود؛ نه، قضیه اینجور نیست. خوشبختانه مسؤولان کشور در این مسأله همرأی و همفکرند؛ کار با مشورت، با تدبیر - از اول و در این دو سال و اندی هم همینجور بوده است - و با فکر جمعی انجام گرفته است و پیشرفت کردهایم. بعد از این هم همینجور خواهد بود. افرادی مردم را نترسانند که ممکن است کار بیمشورت باشد، عجولانه باشد؛ نه، نخیر؛ کار دارد درست با حکمت و همه جانبه، با توجه به جوانب گوناگون، پیش میرود. مسأله این است که ملت ایران حقی دارد و آن حق را مطالبه میکند. این حرف هم برای مردم دنیا قابل فهم است، هم برای دولتها قابل فهم است؛ ولی معارض اصلی در این قضیه، دولت امریکاست. حتّی دولتهای اروپایی هم مواضعشان بیشتر تحتتأثیر فشار امریکاست؛ هر کدام که با امریکا نزدیکترند، مواضعشان تندتر و سختتر است؛ مثل دولت انگلیس. البته ملت ایران سوابق طولانی از دولت انگلیس دارد و مسألهی ملت ایران و دولت انگلیس، مسألهی امروز و دیروز نیست؛ حالا هم همهشان، از آن رأسشان تا مسؤولان گوناگونشان، مواضع بسیار بدی دارند میگیرند؛ آنها یکی از بدترین مواضع را دارند میگیرند؛ لیکن معارض اصلی، دولت امریکاست. دولتمردان امریکا که ادعا میکنند ایران دنبال سلاح اتمی است، خودشان هم میدانند که دروغ میگویند، آن کسانی هم که حرف اینها را در نطقها و محافل میشنوند و برایشان کف میزنند، آنها هم میدانند که اینها دروغ میگویند؛ کمااینکه آنجایی که دم از حقوق بشر میزنند، همینطور است. وقتی رئیسجمهور امریکا دربارهی قضایای عراق و غیره، دم از دمکراسی و حقوق بشر میزند، هم خودشان میدانند که دروغ میگویند - چیزی که به فکرش نیستند، حقوق بشر و دمکراسی است - هم آن مخاطبانی که این حرفها را میشنوند و برایشان کف میزنند. اهداف آنها برای خودشان روشن است؛ هدف آنها سلطهگری است. حقوق بشر برایشان کمترین اهمیتی ندارد. شما در همین طوفان کاترینا در امریکا، دیدید که چون مردم، سیاهپوست بودند، همان مقداری هم که دولت امریکا میتوانست، به اینها کمک نشد؛ این، حرفی است که خود ملت امریکا - سیاهپوستها که به جای خود - بر زبان آوردند و گفتند و فریاد کشیدند. رفتارشان با زندانی، رفتارشان با زندانىِ بخصوص گوانتانامو، رفتارشان در ابوغریب عراق، رفتارشان با مردم عراق، رفتارشان با زن و بچههایی که در خانههاشان هستند، همه، نشاندهندهی این است که مسألهی حقوق بشر از نظر امریکاییها افسانه است؛ میدانند که دروغ میگویند. مسألهی آنها دو چیز است:
یکی، این است که بحرانآفرینی در دنیا برای دولتهای امریکا غالباً یک مطلوبِ لازم، یک کار تاکتیکىِ لازم بوده است؛ به آن احتیاج داشتهاند برای اینکه از مسایل داخلی، از مشکلات داخلىِ امریکا، مردم را متوجه به خارج کنند؛ همیشه اینجور بوده است و حالا هم این دولت که در امریکا بر سر کار است، یک دولت افراطی و جنگطلب است و مصلحتشان ایجاب میکند که این طرف و آن طرف دنیا مسأله درست کنند، مسایلی را بزرگ کنند، یا بحران بیافرینند، یا حوادث کوچک را به شکل بحران برای ملت خودشان معرفی کنند.
دیگر اینکه دولتهای امریکا و از همه بیشتر این دولتِ جنگطلبِ تندروی افراطی، دنبال یک امپراطوریاند؛ دنبال یک سلطهی جهانیاند. این سلطه، مخصوصِ خاورمیانه هم نیست. البته حالا خاورمیانه مطرح است؛ اما اینها به خاورمیانه هم قانع نیستند. شرکای اروپاییشان هم این را خوب میدانند که امریکا آن روزی که به خاورمیانه و به آسیای میانه و به مناطق حساس دنیا تسلط پیدا کند، دست از سر اروپا هم حتّی برنخواهند داشت؛ این، چیزی نیست که برای آنها پوشیده و پنهان باشد. آنها دنبال منافعشان هستند. یکی از مهمترینِ مناطق، عبارت است از همین خاورمیانه؛ منطقهای حساس، پل شرق و غرب، منطقهی نفت، منطقهی گذرگاهها و گلوگاههای دریایىِ بسیار حساس، با ملتهایی که سابقههای فرهنگی دارند و ذخایر فراوان؛ اینها همه در این منطقه جمع است. حکومت امریکا به اینطور چیزها برای سلطهی خود در دنیا احتیاج دارد. در این منطقه، آن دولتی که صریحاً با سلطهطلبی مخالفت میکند و بهطور جد ایستاده است، دولت جمهوری اسلامی است. طبیعی است که این مسایل وجود پیدا میکند و بنابراین، معارض، دولتِ امریکاست.
حرف جمهوری اسلامی این است که این ملت؛ ملتی که انقلاب کرده است؛ ملتی که در طول بیستوهفت سال نظام جمهوری اسلامی با حوادث گوناگون و نشیب و فرازهای مختلف مواجه شده و با آنها پنجه انداخته و در همهی قضایا توانسته است به طرف هدفهای خود پیش برود؛ ملتی که اکثریت قاطع آن، جوانند؛ ملتی که دانشجوی آن، استاد آن، نخبهی علمی و عملی آن روزبهروز رو به افزایش است، ملتی است که رو به آینده دارد؛ دل پُرامید دارد. این ملت، ملتی نیست که زیر بار زور و تحمیل امریکا و غیرامریکا برود؛ لذا همانطور که مسؤولان کشور در باب مسألهی انرژی هستهیی گفتهاند، هدف ما مطلقاً ربطی به سلاح هستهیی و انحراف این حرکت علمی و فناوری به سمت سلاح نیست؛ اما از این فناوری هم ملت ایران صرفنظر نخواهد کرد؛ این، حرف اصلی ماست. روشهای کاری و دیپلماسی و ارتباطات و مناسبات بینالمللیاش را هم مسؤولان کشور سازماندهی میکنند و پیش میبرند.
و اما مسألهی فلسطین و روز قدس. روز قدس نزدیک است. روز قدس، روزِ آزمایش بزرگ ملتهای مسلمان است؛ روز قدس، آن روزی است که ملتهای مسلمان بیواسطهی مقامات رسمی حرفشان را در دنیا مطرح میکنند. امسال هم روز قدس اهمیت مضاعفی دارد؛ هم به خاطر حادثهی غزه - که واقعاً عقبنشینی از غزه یک شکست بزرگِ صهیونیستها بود - هم بهخاطر توطئهیی که بعد از شکست غزه و برای جبران آن شکست، از سوی امریکاییها و صهیونیستها و بعضی از همپیمانانشان در جریان است؛ یعنی عادیسازی رابطهی زشت با رژیم صهیونیستی در میان برخی از دولتهای اسلامی و برخی از دولتهای منطقه، که نباید زیر بار بروند. دولتهای اسلامی با بهانههای مختلف و برای خاطر شاد کردن دل امریکا، نباید ارتباطشان را با این رژیم غدارِ ستمگر غاصب - که خطری برای همهی منطقه و همهی ملتها و دولتهاست - عادی کنند؛ نباید بهخاطر امریکا، روی خوش به این رژیم نشان بدهند، که این کار زشتی است. دلیل زشت بودن این کار هم این است که آن کسانیکه مرتکب این عادیسازی میشوند، لااقل در اوایل کار، آن را پنهان نگه میدارند؛ لذا کار زشتی است که پنهانش میکنند. کار زشت را نباید انجام داد، نه اینکه پنهان کرد. بنابراین، روز قدس انشاءالله پُرشورتر از همیشه برگزار شود.
آخرین مطلب دربارهی عراق است. این رفراندوم قانون اساسی، کار بزرگی بود؛ کار مبارکی بود؛ این اولین قانون اساسییی است که در عراق بهوسیلهی خود مردم دارد بهوجود میآید؛ این مطلقاً در جهت خواست امریکاییها نیست؛ هرچند که امریکاییها اینجور وانمود میکنند؛ اما خلاف میگویند؛ چنین چیزی نیست. آنها دنبال چیزهای دیگری در عراق بودند، هنوز هم دنبال چیزهای دیگر هستند. آنچه که بعد از این تثبیت قانون اساسی، اهمیت بسیاری دارد، انتخابات آیندهی عراق است - ما توصیهیی به برادران عراقی داریم که به زبان عربی عرض خواهیم کرد - که خیلی انتخابات حساسی است و اشغالگران عراق هم نسبت به آن انتخابات از حالا مشغول فعالیتند.
زخمی که امروز در عراق وجود دارد، اختلاف بین شیعه و سنی است، که بهوسیلهی یک گروه افراطىِ بیخبرِ از اسلام، دارند آن را تشدید میکنند. نمیشود گفت اینها سنیاند؛ اینها نه سنیاند، نه شیعه؛ هم دشمن شیعهاند، هم دشمن سنی؛ اینها دشمن اسلامند. این کسانیکه مسجد شیعه را منفجر میکنند - این روزها صدام دارد محاکمه میشود برای کشتن صدوپنجاه، شصت نفر شیعه در یک روستایی - چه فرقی دارند با صدام؛ اینها هم بمبگذاری میکنند و صد نفر، صدوپنجاه نفر از مردم شیعه را در حلّه، در بغداد و در بخشهای مختلف از بین میبرند؛ اینها هم مثل صدام هستند. بنابراین، نمیشود گفت که اینها سنی هستند. سیاست دشمنان اسلام ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی است. این، یکی از راههایش است. هر کسی به این اختلافات شدید کمک کند، در واقع به آن اهداف کمک کرده است. جا دارد که همهی گروههای عراقی، این حرکات را محکوم کنند و از آن تبرّی بجویند. خوشبختانه بزرگان شیعه عاقلانه و خوب عمل کردند؛ به شیعیان توصیه کردند که عکسالعمل نشان ندهند، که این کار مهمی بود.
بسماللهالرّحمنالرّحیم
انّا اعطیناک الکوثر، فصلّ لربّک وانحر، انّ شانئک هو الابتر.
والسّلام علیکم و رحمةالله |
1,259 | 1384/07/24 | بیانات در دیدار دانشجویان برگزیده و نمایندگان تشکلهای دانشجویی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3315 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
شکی نیست که در جمع گرم و صمیمی شما سینههای پُر از حرف کم نیست. خیلیها حرفهایی دارند که لااقل به نظر خودشان گفتنی و شنیدنی است و در جلسهی امروزِ ما هم جای آن حرفها خالی است. افسوس که وقت نیست؛ والّا اگر وقت بود، من با همهی پیری و بیحوصلگی، حوصله میکردم و باز هم میشنیدم؛ منتها دیگر مجال نیست.
قدری هم جوانها عادت کنند به فروخوردن سخن خود؛ این هم یک تمرین است. در چالشهای عظیم زندگی، خیلی اوقات هست که انسان حرفی دارد و دلش میخواهد آن را بگوید؛ اما به هر دلیلی حرف را فرو میخورد؛ این در مواقعی یک مصلحت بزرگ است؛ به این هم عادت کنید، بد نیست. در جای خود انشاءاللَّه مجالهایی خواهد بود و خواهید گفت آنچه را که فکر میکنید باید گفت.
با صرف نظر از پیشنهادهایی که جمع شما جوانها اینجا بیان کردید - که بسیاری از آن پیشنهادها قابل توجه است و آنها را در دفتر ما جمعآوری میکنند تا انشاءاللَّه ببینیم چگونه باید با آنها رفتار کرد - به نظر من آنچه برای مجموعهی دانشجوی کشور با توجه به خصوصیات و ویژگیهای دانشجویی مهم است و باید هم مهم باشد، این است که در یک نگاه کلی، کشور ما ایران در کجای تاریخ و کجای جغرافیا قرار گرفته. میخواهیم فرض را بر این بگذاریم که دانشجو در اعماق دل خود و در بلندپروازیهای ذهن جوانانهی خود، از مسائل شخصی و شغل و امثال اینها عبور کرده. نه اینکه شغل و زندگی و ازدواج و مسکن را نمیخواهد - اینها که ضروریات زندگی است - بلکه به این معنا که در این ایستگاههای موقت و کوچک، منحصر و متوقف نمانده؛ ذهن جوان دانشجو از اینجاها پرواز میکند و آرمانها را جستجو میکند. در نگاه آرمانی - که باید باشد و اگر نباشد، جوانی و زندگی نیست - جایگاه ما از لحاظ دید تاریخی و جغرافیایی و جغرافیای سیاسی کجاست؟ ما به عنوان ایرانِ جمهوری اسلامی، حرفمان در دنیا چیست؟
دوم اینکه اگر بخواهیم این سخن به کرسی بنشیند، باید چهکار کنیم؟ این، حرف اصلی ما با دانشجوهاست و به نظر من فکر اصلی است که جماعت دانشجو باید آن را دنبال کند.
اما جواب سؤال اول که جای ما کجاست. در یک جملهی کوتاه، جای ما به چالش کشیدن زشتیها و سختیها و دردمندیهایی است که از سلطهی زر و زور و حاکمیت فساد مالی و قدرت، در دنیا و در سطح بینالمللی بهوجود آمده؛ این را دست کم نگیرید. پول و قدرت پولی امروز توانسته ظریفترین، لطیفترین و شیواترین حقایق عالم ماده را هم در خدمت بگیرد؛ همین هنری که جوان عزیزمان آمدند اینجا گفتند. امروز برجستهترین و تواناترین مجموعهی سینمایی دنیا در «هالیوود» است. شما ببینید هالیوود در خدمت چیست، در خدمت کیست، در خدمت کدام فکر و کدام جهت و کدام خواب برای بشریتِ بیچارهی رو به رشد است. من که نه در سینما تخصص دارم، نه هالیوود را درست میشناسم، این را نمیگویم؛ این نقلِ سخن کسانی است که کارشان این است، فکرشان این است و نقاد این صحنهها و میدانها هستند؛ اینها میگویند امروز هنر سینمایی - که من هالیوود را به عنوان برجستهترین، مثال زدم؛ والّا بقیهی مجموعههای سینمایی دنیا هم همینطورند - در خدمت اشاعهی فحشا، اشاعهی پوچی، اشاعهی بیهویتی انسان، در خدمت خشونت، در خدمت مشغول کردن بدنهی ملتها به یکدیگر است تا طبقهی متعالی و بالا بتوانند بیدغدغه زندگی کنند. سینما که یک هنر بسیار پیشرفته و مدرن است، اینگونه است؛ شعر هم همینطور است؛ قصه هم همینطور است؛ نقاشی هم همینطور است؛ انواع شعبههای هنر همینگونه است.
قدرتهای اقتصادی از دین هم استفاده میکنند؛ از کلیسا هم استفاده میکنند. یکی دو سال پیش، من کتابی از یک نویسندهی امریکایی خواندم که در اینجا ترجمه و چاپ و منتشر شده است. او در این کتاب استفادهی قدرتها را از مجموعهی دستگاه و تشکیلات کلیسا تشریح میکند. من کلیسا را که اسم میآورم، نه اینکه میخواهم بگویم مسجد آنطوری نیست؛ نخیر، قدرت و پول و زر و زور از مسجد و معنویات هم استفاده میکند. سلطهی پول بر دنیا خیلی چیز عجیبی است. نتیجهی آن، فقر عظیم جهانی، گرسنگی چند میلیارد انسان، تربیت غلط و ضدمعنوی نسلهای روبهرشد بشر، جنگهای تحمیل شدهی بر ملتها و بازیچه قرار گرفتن سازمانهای بینالمللی است. آژانس بینالمللی انرژی هستهیی به عنوان مثال مطرح شده و همه دارند میگویند، که یک نمونهاش است. این نهاد، وابسته به سازمان ملل است و برای نظارت بر عدم اشاعهی سلاحهای هستهیی به وجود آمده. شما ببینید برخوردش با کشورها چگونه است؛ تبعیضاش چگونه است؛ دخالت عنصر سیاسی در آن چگونه است؛ بهخاطر اینکه زر و زور در آن تسلط دارند. اینها زشتیها و چالشهای بزرگ دنیای امروز است. کی میخواهد با اینها مواجه شود؟ یک انسان، یک حزب و یک مجموعه نمیتواند. آن چیزی که میتواند در مقابل این امواج کُشنده و کوبنده بایستد، یک هویت عظیم جمعىِ بینالمللی است. امروز این هویت عظیم جمعی و بینالمللی در حال شکل گرفتن است؛ محورش هم نظام جمهوری اسلامی است. روی اینها تأمل کنید؛ اینها چیزهای قابل عبور و آسان نیست.
علت شلاقهایی هم که بر پیکر تأثرناپذیر جمهوری اسلامی پیدرپی وارد میکنند، همین است؛ چون ما ایستادهایم؛ ایستادن امیدوارانه؛ نه ایستادن نومیدانه. بعضیها ایستادهاند و میگویند ما تا آخرین قطرهی خونمان را هم خواهیم داد. البته ما اگر پایش بیفتد، تا آخرین قطرهی خون را میدهیم؛ اما میدانیم به آخرین قطرهی خون نمیرسد.
ما پیش بردهایم و توانستهایم در جهتهایی که انقلاب برای ما ترسیم کرده، به شکل محسوس پیشروی کنیم. این شوخی است که مراکز قدرت سیاسی دنیا تصریح کنند که ایران به یک قدرت منطقهیی تبدیل شده و اگر فلان کار و فلان کار را نکنیم، به یک قدرت جهانی تبدیل خواهد شد؟ این چیز کمی است؟ شما خیال میکنید در دنیای فوق مدرنِ پیشرفتهی علمی و این همه ثروت متراکم، این چیز کمی است که یک مجموعهی سیاسی به نام دین و معنویت و عدالت و با پشتیبانی مردم بهوجود بیاید و چنین جایگاه و موقعیتی پیدا کند؟ امروز این اتفاق افتاده است. خیمهیی که اینجا سرِپاست، ریسمانها و میخهای عمیقی که این خیمه در سرزمین اسلامی دارد، در کشورهای دیگر کوبیده شده است. ما در ملتهای گوناگون عمق استراتژیک داریم. شماها انشاءاللَّه وقتی در عرصههای وسیعتر وارد شوید - به کشورها مسافرت کنید، در میان ملتها حضور پیدا کنید - این را بیشتر احساس میکنید. الان در کشورهای دنیا، جمهوری اسلامی در دل ملتهای مسلمان جا دارد. ما به چیزهایی عادت کردهایم. رؤسای جمهور ایران پا میشوند به کشورهای دیگر میروند. استقبال مردمی از این رؤسای جمهور برای هیچ رئیسجمهوری از هیچ کشوری در هیچ نقطهیی غیر از کشور خودش متصور نیست؛ این یک واقعیت است. بنده هم که زمان ریاستجمهوری به کشورهای بیگانه سفر میکردم، همینطور بود. رئیسجمهور بعد از من، و رئیسجمهور بعد از او هم به کشورهای مختلف رفتند و ملتها نسبت به آنها اظهار عشق و علاقه کردند. این، هنر این رئیسجمهور نیست؛ هنر این حرکت عظیم است؛ هنر این موجآفرینی است؛ هنر هویت شماست؛ هویت نظام جمهوری اسلامی؛ این شأن ماست. ما میتوانیم پایههای غلطی را که قدرت اقتصادی متمرکزِ متراکمِ دستگاههای شیطانی برای خودشان بهوجود آوردهاند، به چالش بکشیم. در دنیا جنگ راه میاندازند، قحطی بهوجود میآورند و بحران ایجاد میکنند. یک سرمایهدار ناگهان در چندین کشور بحران مالی بهوجود میآورد. یادتان هست چهار، پنج سال قبل یک سرمایهدار یهودی و امریکایىِ ساکن اروپا با اسم مشخص و شناخته شده توانست مالزی و اندونزی و فیلیپین و تایلند را ورشکست کند؟ قدرت پول را ببینید. بنابراین قدرتهای اقتصادی میتوانند بحران ایجاد کنند. بحرانآفرینی، جنگآفرینی و ایجاد نظامهای خشن و قسیالقلب - مثل اسرائیل - کار اینهاست. باید اینها را به چالش کشید. کی میتواند؟ یک هویت جمعىِ بینالمللىِ زندهی خستهنشو، متکی به ایمان قلبی و دینی؛ این است که نمیگذارد انسان خسته شود. هر چیز دیگری قابل خسته شدن است، جز ایمان با طراوت دینی. این میتواند آن قدرتها را به چالش بکشد و تعدیل کند و در نهایت آنها را از بین ببرد. انشاءاللَّه در حکومت عدل مهدوی (سلام اللَّهعلیه) و (عجّلاللَّهتعالی فرجه الشریف) این کارها انجام میگیرد؛ منتها ما هم میتوانیم مقدماتش را انجام دهیم؛ اگر همت و اراده و ایستادگی و تدبیر داشته باشیم. این کارها، هم ایستادگی و شجاعت و قدرت میخواهد؛ هم تدبیر و عقل میخواهد. اینها کارهایی که دمدستی باشد و بشود همینطوری تمامش کرد، نیست؛ اما شدنی است و تا الان هم شده است. نظام جمهوری اسلامی که امروز برایش مسألهی هستهیی حل شده است - و البته این فقط یک مثال است؛ بارها من این را گفتهام - همان نظامی است که روز اوّلی که بهوجود آمد، مستکبران عالم نه تصور میکردند و نه اگر تصور میکردند، یک موی تنشان راضی بود که این کشور بتواند در زمینههای علمی پیشرفت کند. یکی از شما جوانها الان بیان کردند که در اوایل انقلاب ما در دانشگاهها مشکل استاد داشتیم، مشکل پزشک داشتیم، مشکل متخصص داشتیم؛ اما امروز کشور از لحاظ علمی پیشرفته است. البته ما نباید همت خود را کم کنیم. مقداری که پیش آمده، نسبت به آنچه باید پیش میآمد، و نسبت به توانایی ما خیلی کم است.
چند روز پیش، اینجا جلسهی اساتید بود. چندین نفر از اساتید بخشها و رشتههای مختلف همان چیزی را تأکید میکردند که همیشه اعتقاد راسخ قلبی من هم بوده که استعداد و ظرفیت و توانایی نظام جمهوری اسلامی بیش از اینهاست. ما میتوانیم؛ جایگاه ما این است. امروز اگر میبینید علیه ما تلاش میکنند، کار میکنند، توطئه میکنند و حمله میکنند، بهخاطر این جایگاه است. این، پاسخ سؤال اول.
سؤال دوم؛ چگونه میتوانیم در این چالش موفق شویم؟ این چیزی است که به شما جوانها خیلی ارتباط پیدا میکند. قدرتهایی که در بخشهای مختلف باید بهوجود بیاوریم، در درجهی اول قدرت علمی است. دانشگاهها در این زمینه مسؤولیت دارند. یکی از آقایان اینجا گفتند که بیاییم پیمان خلع سلاح را به جای پیمان عدم اشاعهی سلاحهای هستهیی - که ان. پی. تی است - در دنیا مطرح کنیم. این ایدهی بسیار خوب و جالبی است، گفتنش هم خیلی آسان است؛ اما یک پیمان بینالمللی با گفتن میان چند نفر که تشکیل نمیشود؛ یک نیروی پشتیبانی میخواهد تا این را به صورت یک پیمان بینالمللی دربیاورد. امریکا و شوروی سابق - دو قدرت درجهی یک آن روز - نشستند راجع به خلع سلاح با همدیگر توافق کردند؛ اما چون ارادهی عمل نبود، نشد. کی میتواند پیمانی را به عنوان پیمان خلع سلاح مطرح کند، در وسط بگذارد و کشورهای دنیا را موظف کند به این پیمان پایبند باشند؟ - البته نه موظفِ حتماً به زور سلاح، بلکه به زور سیاست، به زور گفتمان مسلط فرهنگی، به زور تغلیب هویت و شخصیت ملی - یک کشور قدرتمند.
قدرت پیدا کنید. اگر ایران اسلامی بتواند در زمینهی علمی سخن خودش را در حد سخنان اول دنیا دربیاورد، کار شدنی است؛ چون علم، ثروت هم ایجاد میکند، قدرت نظامی هم ایجاد میکند، اعتماد به نفس هم ایجاد میکند. من بارها گفتهام، باز هم میگویم و باز هم بارها تأکید خواهم کرد که پایه و زیربنای اقتدار آیندهی شما ملت عزیز در قدرت علمی است.
دانشگاهها را باید جدی گرفت؛ هم شما دانشجوها، هم اساتید. بدانید نقشههایی وجود دارد برای اینکه دانشگاههای ما را از کار بیندازند. شما غصه میخورید که بودجهی مراکز تحقیق را دیر میدهند؛ خیلی خوب، این را میشود جبران کرد؛ میشود دنبال کرد. کسانی تلاش و توطئه میکنند تا اصلاً درِ کلاسهای درس و کارگاههای تحقیق را ببندند و دانشجو را به علم و فراگیری بیرغبت کنند. با این توطئه باید مبارزه کرد. این مبارزه، هم به عهدهی دولت و مسؤولان است، هم به عهدهی شما تشکلهاست، هم به عهدهی عناصر صاحب نفوذ و صاحب اقتدار است.
پروردگارا! دلهای ما را در این ماه رمضان با خودت آشناتر و نزدیکتر بفرما. پروردگارا! نورانیتی که بر دل جوانان افاضه کردی و جوان را آمیختهی با شفافیت و معنویت کردی، همیشه برای جوانان عزیز کشور اسلامی ما حفظ کن. پروردگارا! دعاهای جوانهای ما را مستجاب کن؛ خواستههای آنها را برآورده کن. پروردگارا! پیوند بین جوانهای دانشجوی خوب ما و جوانهای دیگر کشورها را - که صحبت یکی از دوستان بود و من در قالب دعا میخواهم این را تأیید کنم - روزبهروز بیشتر کن.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه |
1,260 | 1384/07/21 | بیانات در دیدار اساتید دانشگاه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3314 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
خدا را شکر که یک سال دیگر عمر کردیم و یک بار دیگر به جلسهی بسیار دلنشین اساتید عزیز دانشگاه نایل شدیم. برای من این جلسه جزو جلسات بسیار مطلوب و دلنشین است؛ هم به خاطر ترکیب حاضران جلسه، هم به خاطر اینکه در این جلسه جمعی از فرزانگان و برجستگان و نخبگان علمی کشور مطالبی را به زبان خودشان به عنوان یک استاد در اینجا بیان میکنند؛ هم بنده میشنوم، هم مسؤولان میشنوند، هم ملت ایران میشنوند؛ چون اینجا یک منبر عمومی و ملی است و آنچه را شما میگویید، همه میشنوند؛ این خیلی فرصت مغتنمی است. لذا جلسه برای من دلنشین است. خواهشم این است که از وقت حداکثر استفاده را بکنید و خواهران و برادرانی که بناست صحبت کنند، بخشی از وقت را به تعارف و حرفهای معمول اصلاً نگذرانند؛ از همان اول وارد لُب موضوع شوند تا هم جلسه استفاده کند، هم بنده استفاده کنم. هرچه هم حرف حاشیهیی بخواهیم، الحمدللَّه مجری خوشسخنی داریم - آنطور که حس میکنم - ایشان هرچه لازم باشد، بیان میکنند. من آماده هستم بشنوم.
* * *
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
جلسهی امروز هم طبق معمولِ همهی جلساتی که از اینگونه در گذشته داشتیم، جلسهی خوبی بود. نفس اجتماع اساتید عزیز و اهل علم و دانشگاهیان و بیان مطالبشان و انتقال آن مطالب به گوش و دل مسؤولان - و از جمله بنده - و به گوش مردم، یک موفقیت است. بله، درست گفتند یکی از حضرات سخنران؛ جا دارد که جمع حاضر از پیگیرییی که نسبت به مطالب سال گذشته انجام گرفته، مطلع شوند؛ این خوب است. البته به من گزارش دادند که پیگیریهایی شده است.
دو سه مطلب کوتاه دربارهی صحبتهایی که شد، عرض بکنم؛ با حفظ این معنا که نفس این جلسه و این صحبتها برای من، برای دولت، برای مسؤولان و برای مردم انشاءاللَّه باارزش است. یکی اینکه بهتر است در اینطور جلسهیی، بیش از آنچه مسؤولان بخشهای دانشگاهی صحبت میکنند، اساتید صحبت کنند؛ چون وقتی مسؤولان صحبت میکنند یا مطالبی را به صورت مطالبه بیان میکنند، در حقیقت خود آنها باید پاسخگوی آن مطالب باشند و باید از آنها مطالبه شود. این، مخصوص این جلسه هم نیست؛ من از یکی دو جلسهی قبل هم یادم هست که بعضی از مسؤولان دانشگاهها میآیند چیزهایی را به عنوان شِکوه بیان میکنند که در حقیقت پاسخگویش خودشان هستند؛ به ردههای بالاتر خیلی هم ارتباطی ندارد. یا اینکه مطالبات بحقی را مطرح میکنند که مخاطب آن مطالبات، اینجا و این جلسه نیست؛ دولت است. فرض کنیم اگر جلسهیی از همین قبیل باشد و رئیس جمهور محترم یا وزیر علوم یا وزیر بهداشت هم در آن جلسه نشسته باشند، آنجا خوب است این مطالب مطرح شود؛ اینجا مطرح شدنش خیلی تأثیری ندارد. حضار که کاری نمیتوانند بکنند، بنده هم حداکثر این است که حرف را منتقل کنم. لیکن استاد دانشگاه وقتی میآید بحثی را مطرح میکند، بحث مدیریتی نیست؛ بحثی است که هم برای پیشرفت علم، هم برای مدیری که ادارهی دانشگاه به عهدهی اوست، هم برای مسؤولان دولتی، و هم برای بنده که اینجا نشستهام، مفید خواهد بود. بنابراین بهتر این است که بیشتر، اساتید صحبت کنند تا مدیران.
نکتهی دوم اینکه بحث دانشگاه آزاد و دانشگاه دولتی را نگذارید به سطوح عمومی برسد؛ بسیار بحث بدی است. چند نفر از حضراتی که از دانشگاه آزاد صحبت کردند، عمدتاً وقتشان به شکوا و درد دل گذشت. جای این بحثها در کمیسیونهای مجلس، کمیسیونهای دولت، کمیسیونهای مربوط به شورای عالی انقلاب فرهنگی و دیگر کمیسیونهای تخصصی است. ممکن است مطالباتی وجود داشته باشد و بحق هم باشد؛ ممکن است پیشنهادهایی باشد و بعضی از آنها درست هم باشد؛ اما جایش آنجاست؛ اینجا جز اینکه در فضای عمومی، انسان یک دلخوری را اشاعه دهد، فایدهی دیگری ندارد. البته در جلسات قبل به این شدت نداشتیم که در این جلسه مشاهده شد؛ لیکن خواهش میکنم در مجامع عمومی این مسأله را دامن نزنید. دانشگاه آزاد هم گوشهیی است از مجموعهی دانشگاهی کشور ما، با محسناتی و با معایبی، با راههای اصلاحی و با پیشنهادهای گوناگونی؛ باید اینها را مسؤولان در سطوح مناسبِ خودش بحث کنند و حل کنند.
دفتر جذب نخبگان که اشاره شد، غیر از بنیاد نخبگانی است که ما مطرح کردیم. دفتر جذب نخبگان را هم خود ما مطرح کردیم. بنده آن وقت رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی بودم و در آنجا ایجاد دفتر جذب نخبگان مطرح شد. آن وقت مشکل ما مشکلی بود که امروز در کشور وجود ندارد. آن سالها ما پزشک به قدر لازم نداشتیم؛ استاد دانشگاه به قدر لازم نداشتیم؛ بارهای سنگینِ کاری زمین مانده بود. مراد از جذب نخبگان، آن بود. در همهی بخشهای مختلف ما مشکل داشتیم؛ مشکل تحصیلکرده و دانشمند و عالم و استاد داشتیم. امروز خوشبختانه همان تلاشها به نتیجه رسیده و نتیجهاش چیزی است که شماها دارید بیان میکنید. کشور بحمداللَّه بخشهای علمىِ محض، بخشهای تجربی، بخشهای علوم مختلف و پیشرفتهای گوناگون را شاهد است. البته همانطور که شماها مکرر گفتید، بنده هم عقیدهام این است که ظرفیت، خیلی بیش از اینهاست. من این نکته را روی شواهد علمی و قطعی عرض میکنم، نه روی خطابیات.
بنیاد نخبگانِ امروز - که متأسفانه هنوز هم به جریان نیفتاده - برای این است که بتواند با استفاده از همهی دستگاههای ذیربط کشور، مشکل دلگرم کردن نخبگان و احساس رضایت آنها از محیط و از زندگی را حل و آن را تأمین کند. از جمله وظایف بنیاد نخبگان این است که به ابهامهای ذهنی یک نخبه، یا مشکلات او در زندگی، یا تصور نادرستی که از وضع کشور دارد، یا از وضع کشوری که هدف اوست به آنجا برود، پاسخ دهد؛ اینها طیف وسیع کارهایی است که بنیاد نخبگان انشاءاللَّه باید بتواند انجام دهد.
آنچه من در این چند دقیقهیی که وقت باقی مانده، عرض میکنم، یکی این است که آقایان و خانمهای اساتید و اهل علم دانشگاهی! این را بدانید که اعتقاد راسخ بر این است که پیشرفت علمی و رشد علمی در رأس همهی کارهای اساسی برای پیشرفت کشور باشد. یعنی مهمترین زیرساخت کشور، زیرساخت انسانی است به وسیلهی علم. ما باید خود را از فقر علمی نجات دهیم؛ این مسألهی اول و اساسی ماست. تجربهی بیست و چند سال گذشته بارها و بارها این را به ما نشان داده و برای ما اثبات کرده است.
در غوغای جنگها و اختلافهای جغرافیایی و سیاسی عالم، اینطور پیش آمد که در برههی اخیر، غرب - یعنی اروپا - زودتر به علم جدید رسید. این، دلیلِ این هم نبود و نیست که اروپاییها ذهنشان از شرقیها بهتر کار میکند؛ دلیلِ این هم نیست که قابلیتهایی در آن ملتها و آن کشورها وجود دارد که در این طرف از لحاظ اقلیمی و دیگر زمینهها وجود ندارد؛ نه، هیچ چنین چیزهایی را نشان نمیدهد؛ این یک اتفاق بود که افتاد. یک روز هم شرق از لحاظ علمی جلوتر بود و غرب در تاریکی جهل غوطهور بود؛ این دورهها را هم در تاریخ داشتیم. کاری که در این برههی از زمان، یعنی از دوران حرکت جدید علمی بشریت که در غرب انجام شد، اتفاق افتاد - که شاید در گذشته احتمالاً سابقه نداشته - این است که اینها سعی کردند علم را انحصاری کنند؛ سعی کردند این وسیلهی پیشرفت و سیادت را برای خودشان نگه دارند و از آن حداکثر استفاده را برای به دست آوردن سیادت سیاسی و اقتصادی ببرند. در طول تاریخ بشریت که علم و تمدن دست به دست گشته، ما چنین چیزی را سراغ نداریم.
یکی از کارهایی که نسبت به کشورهای تحت ستم استعمار انجام گرفت، این بود که اینها را در عقبماندگی علمی نگه داشتند؛ هم عملاً مانع پیشرفت اینها شدند، هم روحاً اینها را تضعیف کردند تا احساس کنند قادر نیستند. این برای ملت ما در یک دورهی طولانی پیش آمد؛ ما را از پیشرفت باز داشتند. نمیگوییم این کار تماماً به وسیلهی پیشروان علم انجام گرفته و قدرتهای داخلی و سیاستهای دیکتاتوری و مستبدانهی داخلی یا سوء ادارهی دولتها تأثیری نداشته؛ این بخش قضیه را منکر نیستیم؛ اما آن بخش هم مهمترین تأثیر را گذاشت. در دوران قاجاریه، سوء سیاست، بدفهمی، مالدوستی و تنبلىِ مهمترین شخصیتهای مؤثر، در وضع کشور تأثیر میگذاشت؛ اما وقتی در همین دوره هم کسی مثل امیرکبیر به وجود میآید و نقش پیشرفت علمی و تأثیر علم در پیشرفت را در سطوح سیاسیون بدرستی کشف میکند، نقش عامل دوم - که عامل خارجی است - خودش را بروشنی نشان میدهد؛ سعی میکنند این شعله را بخوابانند. این نشاندهندهی این است که آنها توجه دارند که اگر بخواهند کشوری را تحت سیطرهی اقتصادی و سیاسی نگه دارند، راهش این است که نگذارند از لحاظ علمی پیشرفت کند. عین همین قضیه در طول دوران حکومت پهلوی هم وجود داشته. اینها مسائلی است که تحلیل و تبیین آنها جزو کارهای طولانی است. البته این کارها شده؛ اینها دعوی محض نیست؛ استدلالهایی پشت سرش وجود دارد.
امروز کشور ما خوشبختانه دورهیی را میگذراند که دو آگاهی در آن هست: یکی آگاهی به توانایی و استعداد ذاتی خود؛ دوم آگاهی به اینکه قدرتهای در پی سیطرهی بر کشور ما و بر کشورهای نظیر ما، مهمترین معارضِ دانشمند شدن و پیشرفت علمی کشور ما هستند. یعنی آگاهی به معنای خودشناسی، و آگاهی به معنای دشمنشناسی و توطئهشناسی. به برکت این دو آگاهی، این امید وجود دارد که ما بتوانیم به پیشرفتهای عظیم علمی نایل شویم.
اخیراً در یکی از مطبوعات داخلی مطلبی را دیدم که از یک مؤسسهی آمارىِ مهم در امریکا راجع به ایرانیان مقیم امریکا - یا به قول آنها، امریکاییهای ایرانیتبار - نوشته بود که سطح معلومات و سطح پیشرفت علمی اینها چند برابر متوسط مردم امریکاست. این، چیز خیلی مهمی است. ما در داخل کشور همین را داریم مشاهده میکنیم. هیچ بُعدی هم ندارد که کسانی که بخصوص روی ایران تلاش خصمانه کردند و سعی کردند حرکت علمی را در این کشور دچار مشکل کنند، به این استعداد وافر و جوشان ایرانی واقف بودند؛ میدانستند که اگر عنصر ایرانی وارد میدان علم شود، علم از انحصار خارج خواهد شد.
امروز نظام جمهوری اسلامی سر کار است که داعیهی عدالت و مبارزهی با ظلم و دفاع از ارزشهای والای انسانی را دارد. چنین نظامی اگر بتواند مردم خودش را به اوج علمی برساند، قطعاً برای مستکبران عالم خطر بزرگی را به وجود خواهد آورد؛ این واقعیتی است که امروز وجود دارد.
با توجه به این واقعیت، ما باید دنبال علم و پیشرفت علمی باشیم. البته پیشرفت علمی هم با تقلید حاصل نخواهد شد؛ با ابتکار و شکستن مرزها و پیش رفتن و فتح مناطق ناگشوده، حاصل خواهد شد. وظیفهی دانشگاهها و مراکز تحقیق خیلی سنگین است. به نظر من آنچه بعضی از دوستان در باب اهمیت تحقیقات مطرح کردند، کاملاً درست و متین است. مسؤولان دولتی هم باید این پایه و اساس را - که همان تحقیق است - مورد توجه قرار دهند و بدانند که نه علم و نه فناوری، بدون وجود مراکز فعال تحقیقاتی، پیشرفتی نخواهد داشت. هم دانشگاههای ما، هم مراکز تحقیقاتىِ خارج از دانشگاهها باید انشاءاللَّه مورد حمایت و توجه قرار بگیرند.
ظاهراً وقت تمام شده و باید عرایضمان را تمام کنیم. اول غروب و وقت افطار است. من فقط چند دعا کنم؛ انشاءاللَّه با نفسهای پاک و دلهای نورانی شما دعاها مستجاب شود.
پروردگارا ! آنچه در نیت ماست، آنچه بر زبان ماست و آنچه در عمل ماست، همه را برای خود و در راه خود قرار بده و آنها را از ما بپذیر. پروردگارا ! ما را به معنای حقیقی کلمه در خدمت اسلام و اهداف اسلامی قرار بده. پروردگارا ! ملت ما را روزبهروز به عزت علمی و عملی بیشتر نایل بفرما. پروردگارا ! قلب مقدس ولیعصر (ارواحنافداه) را از ما راضی کن. پروردگارا ! این ساعات و این روزها و شبها و ایام مغتنم و اکسیری ماه رمضان را برای ما، برای دلهای ما، برای بصیرتهای ما، برای جانهای ما و برای عمل ما انشاءاللَّه مبارک بگردان و توفیق بهرهمندی از ضیافت خود را در این ماه به همهی ما عنایت کن.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,261 | 1384/07/17 | بیانات در دیدار اعضای هیأت دولت | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3313 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
مرسوم ما در ماه رمضان که عادتاً در جمع مسؤولان دولت ساعتی را مثل امروز هستیم،این است که از نصایح و مواعظ نهجالبلاغه استفاده کنیم؛ چون همهی ما به این نصایح احتیاج داریم؛ بخصوص امثال ما و شما بیشتر از دیگران به نصیحت احتیاج داریم؛ چون هم در باب مسائل شخصىِ خودمان محتاج نصیحت هستیم - دل خودمان، رابطهی قلبی خودمان با خدا، حفظ خشوع و تواضعی که لازمهی سلوک صحیح در راه انجام وظیفه است - هم از این جهت که وظایف مهمی در ادارهی کشور بر عهدهی هر یک از جمع ما که اینجا هستیم، گذاشته شده؛ که فهم منطق علوی در باب مسائل کلان ادارهی کشور از خلال این مواعظ بهدست میآید. درست است که خیلی از اینها مسائل منطقی، تحلیلی و استدلالی است و جاهایی هم در اطرافش بحث شده، اما آنچه را که انسان از لابهلای مواعظ و توصیههای امیرالمؤمنین میفهمد، گاهی در روح، خیلی عمیقتر و اثرگذارتر است از آنچه به صورت استدلالی و تحلیلی بیان میکنند. لذا دربارهی مسائلی که مبتلابه ماست، سالهایی که در جمع مسؤولان دولت بودیم، از مواعظ نهجالبلاغه نکاتی را مطرح کردیم و گفتیم؛ امروز هم همینطور است.
من قبل از اینکه این جملات را بخوانم - که همهی این جملات را هم از فرمان امیرالمؤمنین به مالک اشتر انتخاب کردهام - دو سه نکتهی کوتاه را باز تذکراً عرض میکنم: نکتهی اول اینکه گمان مصونیت از انحراف را مطلقاً در خودمان نباید راه بدهیم؛ یعنی هیچکس نباید بگوید وضع ما که روشن است و مثلاً در خط صحیح و در خط دین و خدا داریم حرکت میکنیم و منحرف نمیشویم؛ نه، چنین چیزی نیست. امکان لغزش و انحراف از خط مستقیم برای همه هست و همه هم وسیلهی اجتناب از این انحراف را دارند؛ یعنی اینطور نیست که یک سرنوشت قطعی و حتمی وجود داشته باشد تا ما بگوییم هر کس در این راه حرکت میکند، ناگزیر باید لغزش پیدا کند؛ نه، انسان میتواند بدون لغزش و انحراف راه را ادامه دهد. اما مصونیت از انحراف هم تضمینی نیست که انسان بگوید ما که دیگر منحرف نمیشویم؛ بنابراین خاطر جمع سر را روی بالش نرمی بگذارد و از حال خودش غافل شود. هیچکدام از این دو طرف قضیه نباید مورد بیتوجهی قرار بگیرد.
وسیلهی عدم انحراف و پرهیز از انحراف چیست؟ مراقبت از خود. باید مراقب بود. اگر از خود مراقبت کنیم، منحرف نمیشویم. اگر از خود مراقبت نکنیم، یا از ناحیهی سستی و ضعف در پایهها و مبانی عقیدتی انحراف به انسان روی میآورد، یا از ناحیهی شهوات به انسان روی میآورد. حتّی کسانی که پایهها و مبانی اعتقادی آنها محکم است، شهوات نفسانی بر نگاه و بینش عقلىِ درست و عمیق نسبت به خط و راه و هدف غلبه مییابد و انسان را منحرف میکند؛ که ما مواردش را دیدیم. در این خصوص چند آیه در قرآن هست، اما این آیه که در مورد قضیهی اُحد است، خیلی انسان را تکان میدهد. میفرماید: «انّ الذین تولّوا منکم یوم التقی الجمعان انّما استزلّهم الشیطان ببعض ما کسبوا»؛ یعنی کسانیکه در ماجرای اُحد دچار آن لغزش خسارتبار شدند و از میدان جنگ رو برگرداندند و این همه خسارت بر نیروی نورستهی اسلام و حکومت اسلامی وارد شد، علتش «ببعض ما کسبوا» بود؛ کارهایی بود که قبلاً سرِ خود آورده بودند. دل دادن به شهوات و هواهای نفسانی اثرش را اینطور جاها ظاهر میکند. آیهی شریفهی دیگر میفرماید: به اینها گفته شد انفاق کنید، ولی به تعهد خود عمل نکردند؛ لذا نفاق بر قلب آنها مسلط شد؛ «فا عقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا اللَّه ما وعدوه»؛ یعنی وقتی انسان نسبت به تعهدی که با خدای خود دارد، بیتوجهی نشان داد و خلف وعده کرد، نفاق بر قلب او مسلط میشود. بنابراین اگر ما بیتوجهی کنیم و تن به شهوات و هویها بسپاریم، ایمان مغلوب و عقل مغلوب میشود و هوی و هوس غالب؛ باز هم همان انحرافی که از آن میترسیدیم، ممکن است پیش بیاید. بنابراین در همهی حالات انسان باید این گمان را داشته باشد که ممکن است لغزش پیدا کند. هیچکس خودش را از این خطر دور نداند. یک نمونهی این قضیه «بَلعم باعورا» است؛ «و اتل علیهم نبأ الذی آتیناه آیاتنا» تا آخر.
نکتهی دوم اینکه ماها اگر بخواهیم در این جایگاهی که هستیم، از احتمال خطای خودمان کم کنیم، باید از سخن درشت خیرخواهان نرنجیم؛ یکی از راههای سلامت این است. البته بدخواهانی هم هستند که سخن درشت و نرم و همه نوع سخنی دارند و از شایعهپراکنی و جنگ روانی و دروغ بستن به این و آن واهمهیی ندارند و انسان ممکن است در دلش از آنها برنجد؛ اما کسی که میدانید قصد عناد و دشمنی ندارد، ولو با لحن درشتی هم حرف میزند، از او نباید واقعاً برنجید. به سخن نرم و دلنشین چاپلوسان هم دل نسپرید. اگر ما این را رعایت کنیم، به نظر من خیلی به سود ماست.
نکتهی سوم اینکه این حرفها خطاب به مالک اشترِ بزرگوار است و میبینید که حرفهای درشت و تلخی هم در آن وجود دارد. حضرت نصیحتهای خیلی تلخی میکنند که اگر کسی اینطور ما را نصیحت کند، یکذره به ما برمیخورد. مالک اشتر کسی است که حضرت در فرمان دیگری او را اینطور معرفی میکنند: «فانه ممن لا یخاف وهنه»؛ کسی است که گمان سستىِ او نمیرود. «و لا سقطته»؛ کوتاهی در کارها به او گمان برده نمیشود. «ولا بطؤه عما الاسراع الیه احزم»؛ کندىِ او در کارهایی که شتاب مطلوب است، مطلقاً گمان کسی را برنمیانگیزد. «و لا اسراعه الی ما البطء عنه امثل»؛ عجله و شتابزدگی او هم نسبت به کارهایی که آرامش و تأنّی در آن مطلوب است، گمان کسی را برنمیانگیزد. یعنی انسانی است که هم مراقب خود است و هم حکیم و داناست؛ یعنی نه در جایی که باید شتابزدگی نکند، شتابزدگی میکند؛ نه آن جاهایی که باید با سرعت حرکت کند، کوتاهی میکند. حضرت در فرمان خود به دو امیر از امرای جیش در صفین، مالک اشتر را اینگونه معرفی میکنند.
و اما آنچه ما از کلمات حضرت در این نامه انتخاب کردیم، چند جمله است: یک جمله این است که حضرت میفرمایند «و لا تقولن انی مؤمر آمر فاطاع»؛ اینطور نباشد که تو بگویی چون در این کار به من مسؤولیت سپرده شد، من باید دستور بدهم و دیگران از من اطاعت کنند. «لا تقولن» یعنی با تأکید و مبالغه میگوید مبادا چنین فکری بکنی و چنین حرفی بزنی. این روحیه که من اینجا چون مسؤولیتی دارم، باید بگویم و دیگران بیچون و چرا حرف من را گوش کنند، «ادغال فی القلب» است؛ دل تو را فاسد میکند. «و منهکة للدین». منهکه، یعنی ضعیفکنندهی روح دین، دینداری و ایمان انسان. «و تقرب من الغیر» این حالت، تغییرات ناخواسته را نزدیک میکند. اعجاب به نفس و غرور و اینکه در مسؤولیتی که من هستم، کسی نباید روی حرف من حرف بزند، از آن چیزهایی است که تغییر را نزدیک میکند؛ تغییراتی که برای انسان نامطلوب است؛ تغییرات زمانه که آدم نمیخواهد پیش بیاید؛ یعنی مُلک و دولت و اقتدار و توانایی و فرصتهای خدمت را از انسان میگیرد.
یک جملهی دیگر این است که میفرماید: «انصف اللَّه و انصف الناس من نفسک و من خاصة اهلک و من لک فیه هوی من رعیتک». معنای «انصف الناس من نفسک» در عربی این است که داد مردم را از خودت بگیر. «انصف من نفسک» یعنی داد کسی را از خودت بگیر؛ خودت را در مقابل او محکوم کن؛ از خود به نفع دیگران بازخواست کن. حضرت در اینجا میگوید: «انصف اللَّه من نفسک»؛ داد خدا را از خود بگیر. معنای این جمله این است که در مقابل خدا کاملاً احساس مسؤولیت بکن و خودت را در قبال تکلیف الهی محکوم کن. اینطور نباشد که خیال کنی آنچه را که بر عهدهات بوده، به تمام و کمال انجام دادهای؛ نه، همیشه خودت را بدهکار و مدیون بدان. این در مورد خدا. آنوقت «انصف الناس من نفسک»؛ داد مردم را هم از خودت بستان؛ یعنی همیشه در قضاوتهای خودت مردم را حاکم و طلبگار و محِق بدان و خودت را بدهکار. البته این معنایش این نیست که در موردی هم که ظلم بخصوصی به تو دارد میشود، باز بگویی حق با من نیست؛ نه، این نگاهِ عمومی است. مردم مطالبات دارند، حرف میزنند، صدایشان بلند میشود، گاهی سر آدم داد میکشند؛ فرض بفرمایید در ادارهیی جمعی مراجعه میکنند و حرفی میزنند؛ اولین فکری که به ذهنت میرسد، این نباشد که اینها را تحریک کردهاند تا بیایند علیه من - که هیچ تقصیری ندارم - جنجال کنند؛ نه، اولین فکر این باشد که اینها مطالبهی بحقی دارند؛ من مسؤولم ببینم اینها چه میگویند.
بنابراین هم داد مردم را از خود بستان، هم «من خاصة اهلک»؛ از کسان نزدیک خودت؛ فرزند، برادر و قوم و خویش. «و من لک فیه هوی من رعیتک»؛ اگر در بین مردم قشر و جماعتی هستند که مورد حمایت خاص تو هستند، از آنها هم داد مردم را بگیر. شما به عنوان یک حاکم، یک رئیس یا یک وزیر، وقتی طرفدار قشری هستید، قهراً به آن قشر امکاناتی تعلق میگیرد و آن قشر تمکنی پیدا میکند که همین امکانِ تطاول آنها بر حقوق مردم را بهوجود میآورد؛ پس حواستان باشد.
یک جملهی دیگر در این فرمانِ بسیار مهم این است که «و لیکن احب الامور الیک اوسطها فیالحق و اعمها فیالعدل و اجمعها لرضی الرعیة». فهرست کارهایی که انسان باید انجام دهد، یک چیز طولانی است و به همهی اینها هم نمیرسد. حضرت میفرماید: محبوبترین کاری که میخواهی انتخاب کنی، اولاً «اوسطها فیالحق» یعنی وسطتر باشد. وسط، یعنی میانهی افراط و تفریط؛ نه در آن افراط وجود داشته باشد، نه تفریط. حق هم درست همین است؛ هیچگاه نه در جهت افراط است، نه در جهت تفریط. «اوسطها فیالحق» یعنی بهطور کامل در آن رعایتِ حق بشود؛ یعنی دقیقاً در حد وسط بین افراط و تفریط باشد. ثانیاً «و اعمها فیالعدل» باشد؛ عدالتی که از آن ناشی میشود، سطح وسیعتری از مردم را فرا بگیرد. گاهی ممکن است کاری عادلانه باشد؛ اما کسانیکه از این عدل سود میبرند، جماعت محدودی باشند. ممکن است کاری ظلم هم نباشد، کار عادلانه و درستی هم باشد؛ اما دایرهی این کار، محدود باشد. یک وقت نه، انسان دایرهی وسیعی از کار را مورد اهتمام خودش قرار میدهد و جماعت کثیری از آن استفاده میکنند. حضرت میفرماید این کار پیش تو محبوبتر باشد. محبوبتر بودن هم طبعاً معنایش این است که اگر امر دایر شد بین این کار و یک کار دیگر، این را انتخاب کنی؛ یعنی همان اولویتها و تقدمهایی که ما همیشه میگوییم رعایت کنید. این، یکی از ملاکهای اولویتهاست.
ثانیاً «و اجمعها لرضی الرعیة»؛ دیگر اینکه کاری که انتخاب میکنی، رضایت مردم را با خودش داشته باشد. «رعیت» به مردم اطلاق میشود؛ یعنی کسی که مراعات او لازم است. رعیت چیز بدی نیست. بعضیها خیال میکنند رعیت فحش است! رعیت یعنی کسی که مراعاتش لازم است؛ یعنی تودهی مردم و عامهی مردم. اصطلاح «ناس» و «رعیت» غالباً به قشر سواد مردم گفته میشود، نه گروههای خاص. تکیهی امیرالمؤمنین و پیغمبر و قرآن هم روی همین مجموعههای عمومی مردم است؛ همینیکه ما عوام مردم میگوییم؛ یعنی رعیت و تودهی مردم و سواد مردم؛ همین چیزی که خواص خاصِ خرج کنِ امروز با طرح آن در مسائل سیاسی و اجتماعی مخالفند و اسمش تودهگرایی و پوپولیسم است. اینکه جماعت و حزب و گروه و دستهی خاصی را انتخاب کنید و اینها بشوند محور تصمیمگیری و محور کار و طبعاً محور خیرات، خیلی خوشخیالی است؛ اینکه آدم خیال کند جماعت خاصی محور تصمیمگیریاند، کارها را آنها میکنند، انتصابها را آنها میکنند؛ اما وقتی نوبت تقسیم غنایم میشود، خودشان را زاهدانه کنار میکشند و میگویند نخیر، بروید بدهید به مردم، دیدیم و تجربه کردیم که اینطوری نیست؛ منطقاً هم اینگونه نیست. لذاست که در منطق علوی، نگاه و توجه به عامهی مردم است. گروههای خاص و قشرهای خاص و جماعتهایی که اسم خاص و عنوان خاصی پیدا میکنند و برای خودشان تشخص خاصی بهدست میآورند، مورد اعتبار نیستند؛ نه اینکه باید به اینها ظلم شود؛ نه، اینها هم مثل بقیهی مردم تشخصی ندارند؛ از نظر اسلام تعینی ندارند؛ لذا میگوید: «و اجمعها لرضی الرعیة»؛ باید رضایت عامهی مردم جلب شود.
بعد حضرت استدلالی دارد که خیلی عجیب و جالب است. میفرماید: «فان سخط العامة یجحف برضی الخاصة»؛ ملاک و مناط و معیار و میزان کار، رضایت و عدم رضایت عامهی مردم است. چرا؟ چون اگر عامهی مردم نارضایی داشته باشند، رضایت و خشنودی گروههای خاص از تو بکلی پامال میشود و از بین میرود. ای بسا جماعتی به اسم روشنفکر و نخبگان سیاسی، طرفدار حکومت و حاکمی هستند، اما عامهی مردم ناراضیاند؛ این نارضایىِ عمومىِ مردم، خشنودی و رضایت آن جماعت ویژه را لگدمال میکند و از بین میبرد؛ کمااینکه دیدیم همین کار را کردند. عکس این هم صادق است؛ «و انّ سخط الخاصة یغتفر مع رضی العامة»؛ اما اگر مردم را راضی کردی و رضایت عمومی را به دست آوردی، سَخَط و ناخشنودی گروههای خاص قابل بخشش است؛ یعنی خیلی اهمیتی ندارد و خیلی تأثیری نمیگذارد؛ بنابراین بروید سراغ راضی کردن عموم مردم. آن وقت حضرت نگاه حکیمانهیی دارد. ما هم در همین مدتهایی که دستمان توی کار بوده، این را واقعاً دیدیم، لمس کردیم. «و لیس احد من الرعیة اثقل علی الوالی مؤونة فی الرخاء، و اقل معونة له فی البلاء، و اکره للانصاف، و اسأل بالالحاف، و اقل شکوا عند الاعطاء، و ابطا عذرا عند المنع، و اضعف صبرا عند ملمات الدهر من اهل الخاصة»؛ گروههای خاص در همهجا مایهی اذیتند؛ اولاً در وقت رخاء و آسایش و فراوانی، مؤونهشان بر والی از همه بیشتر است؛ توقعاتشان زیاد است؛ فلان چیز را به ما بدهید، فلان امکان را به ما بدهید. هنگام آسایش و راحتی کشور و دولت، که امنیت است و جنگی نیست و مشکلی نیست، بیشترین هزینه را بر حکومت غالباً همین گروههای خاص دارند. ما روی ضعف خودمان میگوییم غالباً، اما حضرت نه، بهطور مطلق حکم کلی صادر میکنند: «و اقلّ معونة له فی البلاء»؛ در سختیها کمترین مقدارِ کمک را اینها میکنند. مثلاً اگر جنگی پیش میآید، ناامنییی پیش میآید، دشمنی حمله میکند، از این گروههای خاص هیچ خبری نیست؛ کمتر در میدان هستند. «و اکره للانصاف»؛ از همه نسبت به انصاف، ناخشنودتر و کارهترند؛ از انصاف و عدل و مساوات، بیشتر از همه، اینها بدشان میآید. «و اسأل بالالحاف»؛ از همه مصرتر در درخواست، اینهایند. البته مردم معمولی هم نامه مینویسند و چیزی را درخواست میکنند؛ یکوقت انسان امکان دارد، اجابت میکند؛ یک وقت هم اجابت نمیکند؛ دیگر دفعهی دوم و سومی ندارد. اما گروههای خاص - اینهایی که جزو ویژهخواران سیاسی و اقتصادیاند - اگر چیزی میخواهند، مثل کنه میچسبند. الحاف، یعنی الحاح و اصرار. ول نمیکنند تا بالاخره یک چیزی بکنند و ببرند.
«و اقل شکرا عنه الاعطاء»؛ وقتی به آنها چیزی میدهی، کمترین سپاس را میگزارند؛ کأنه حقی بوده و باید به آنها میرسیده؛ هیچ شکرگزاری ندارند. مردم عادی و معمولی نه؛ اگر در فلان گوشهی محروم مملکت، شما مدرسهی کوچکی میسازید، دعا میکنند، محبت میکنند، شکرگزاری میکنند. در مقابل، اگر بهترین امکانات را هم به آن افراد بدهید، کمسپاسترین هستند.
«و ابطأ عذراً عند المنع»؛ وقتی انسان چیزی به آنها نمیدهد، اگر عذری هم داشته باشد، اینها عذر را قبول نمیکنند. «و اضعف صبراً عند ملمات الدهر»؛ وقتی مشکلات زمانه پیش میآید، اینها از همه کم صبرترند. اگر بلای طبیعی یا بلایای اجتماعی پیش بیاید، از همه کم صبرتر و نقزنتر اینهایند؛ بیصبری نشان میدهند و هی پا به زمین میکوبند. «و انّما عماد الدّین و جماع المسلمین و العدة للاعداء العامة من الامة»؛ پایهی دین، تودهی مردمند. این جمله را امیرالمؤمنین دارد میگوید. این اگر پوپولیسم هم هست، پوپولیسمِ علوی است؛ مورد احترام و تقدیس ماست. «والعدة للاعداء»؛ در مقابلِ دشمن، عُده و امکان و استعداد عبارتند از همین عامه. «فلیکن صغوک لهم و میلک معهم»؛ میل و گرایش عمومیات به طرف عامه باشد.
البته اینکه گفتیم «اوسطها فیالحق»، من این نکته را هم تذکر بدهم. پیدا کردن حد وسط با توجه به پیچیدگیهای مسائل اقتصادی و اجتماعی امروز کار ظریفی است. هنر شما به عنوان وزیر و مدیر این است که بتوانید با ظرافت این کار را انجام دهید، که هم آنچه را که «اعم للعدل» و «اشمل للرضا العامة» و «اوسط الی الحق» است، تأمین شود؛ هم با محاسبات صحیحی که امروز با توجه به پیچیدگی مناسبات اجتماعی و اقتصادی بر انسان تحمیل میشود، منافاتی پیدا نکند. این ظرافت را حتماً رعایت کنید.
البته نامهی حضرت خیلی مفصل است؛ لابد آن را دیدهاید؛ سالهاست که مرتب به زبان ماها و شماها تکرار میشود.
یک جملهی دیگر از این نامهی مبارک این است: «ثم انظر فی امور عمّالک»؛ کارها و امور کارگزاران خودت را مورد توجه قرار بده. اول، انتخاب کارگزاران است؛ «فاستعملهم اختباراً»؛ با آزمایش آنها را انتخاب کن؛ یعنی نگاه کن ببین چه کسی شایستهتر است. همین شایستهسالارییی که امروز بر زبان ماها تکرار میشود، به معنای واقعی کلمه باید مورد توجه باشد. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) هم در اینجا به آن سفارش میکنند. «و لا تولهم محاباة و اثرة»؛ نه از روی دوستی و رفاقت کسی را انتخاب کن، که ملاکها را در او رعایت نکنی - فقط چون رفیق ماست، انتخابش میکنیم - نه از روی استبداد و خودکامگی؛ انسان بگوید میخواهم این فرد باشد؛ بدون اینکه ملاک و معیاری را رعایت کند یا با اهل فکر و نظر مشورت کند.
بعد خصوصیات این افراد را ذکر میکند: اهل تجربه باشند، اهل حیا باشند و ...؛ بعد میرسد به اینجا که «ثم اسبغ علیهم الارزاق»؛ وقتی کارگزار خوبی را انتخاب کردی، زندگیاش را تأمین کن. من همیشه به مدیران میگویم، در گذشته هم گفتهام، الان هم به آقای دکتر احمدینژاد و به شماها میگویم؛ دائم مأموران و منتخبان خودتان را زیر نظر داشته باشید؛ دائم نگاه کنید و از اینها غافل نشوید. دیدهاید که نگهبانها در شب نورافکنهایی را دائم میچرخانند و گوشهها را نگاه میکنند؛ شما هم همینطور باید بهطور دائم امور را زیر نظر داشته باشید و نگاه کنید؛ بنابراین از کار کارگزارانتان غفلت نکنید. «ثم تفقد اعمالهم»؛ یعنی از کارهای اینها جستجو کن، ببین کار انجام میدهند یا نه؛ درست انجام میدهند یا نه؛ آیا تخلفی در کارهایشان وجود دارد یا خیر. «و ابعث العیون من اهل الصدق و الوفاء علیهم»؛ کسانی را که چشم و گوش تو هستند، بگمار تا کارهای اینها را نگاه کنند. «فأن تعاهدک فیالسّر لامورهم حدوة لهم علی استعمال الامانة و الرفق بالرعیة»؛ این موجب میشود که اینها بتوانند امانت را بیشتر حفظ کنند.
بعد میفرمایند: «فانّ احد منهم بسط یده الی خیانة اجتمعت بها علیه عندک اخبار عیونک»؛ اگر ثابت شد که کسی خیانت کرده - نه اینکه تا گزارشی رسید، فوراً به آن ترتیب اثر بدهید؛ نه، همه متفق باشند؛ یعنی معلوم باشد و گزارشهای متواتر و مسلّمی برسد که این شخص خیانت کرده - آنوقت «اکتفیت بذلک شاهداً فبسطت علیه العقوبة فی بدنه و اخذته بما اصاب من عمله»؛ دیگر باید مجازات شود. البته مجازات انواع و اقسامی دارد، شکلهای گوناگونی دارد، اقتضائات گوناگونی دارد؛ هر طور که اقتضای مجازات است، عمل شود.
چون نامه مفصل است، مجبوریم انتخاب کنیم. آن جاهایی که به نظرم برای ما لازمتر است، آنها را انتخاب کردهام. میفرماید «و ایاک و الاعجاب بنفسک و الثقة بما یعجبک منها»؛ برحذر باش از اینکه خودشگفتی به سراغ تو بیاید. اعجاب به نفس، یعنی خودشگفتی؛ اینکه انسان از خودش خوشش بیاید. حضرت میگویند مواظب باش در این دام نیفتی. انسان گاهی در خودش امتیازاتی مشاهده میکند - فهم خوبی دارد، قدرت بدنی خوبی دارد، قدرت ذهنی خوبی دارد، اطلاعات وسیعی دارد، بیان ویژهیی دارد، صدای خوشی دارد، جمالی دارد - به مجرد اینکه دیدید نسبت به خودتان حالت خودشیفتگی وجود دارد - که معنایش این است که با دیدن این امتیازات، عیوب را در کنارش نمیبینید - بدانید که این خطر است؛ این همان چیزی است که میفرمایند برحذر باش. ممکن است شما بگویید من این امتیاز را در خودم میبینم، حالا چه کار کنم؟ بالاخره من مثلاً در میان این همه جمعیت شاگرد اول فلان دورهی تحصیلی شدهام یا در فلان کار اساسی امتیاز برجستهیی به دست آوردهام؛ چه کار کنم؟ این امتیاز را نبینم؟ نه، این امتیاز را ببینید؛ اما آن نقضها و عیبها و کمبودها و نقاط بسیار منفییی هم که در خودتان هست، در کنارش ببینید. آنچه انسان را شیفتهی خودش میکند، جمعبندی انسان است. ما نقاط خوب خود را میبینیم، اما نقاط نفرتانگیز و بد و زشت را مشاهده نمیکنیم؛ لذا جمعبندی ما میشود جمعبندىِ انسانی که شیفتهی خودش هست؛ این اشکال دارد. بنابراین ما باید ضعفها را هم در کنار نقاط قوت ببینیم. «و ایاک و الاعجاب بنفسک و الثقة بما یعجبک منها»؛ به آن چیزی که در وجود تو هست و تو را شیفتهی خودت میکند، اعتماد نکن؛ یعنی حتماً باور نکن که این نقطهی امتیاز در تو وجود دارد. گاهی انسان خیال میکند نقطهی برجستهیی در او وجود دارد؛ در صورتی که تصور و توهم است؛ چون خودش را با آدم سطح پایینی مقایسه کرده، و به خودش نمره داده؛ در حالی که اگر با افراد دیگری مقایسه میشد، اصلاً نمرهی خوبی نمیگرفت. بنابراین خیلی هم اطمینان نکن به آنچه در خود میبینی.
«وحب الاطراء»؛ از علاقهی به ستایش شدن از طرف دیگران بر حذر باش. «فأن ذلک من اوثق فرص الشیطان فی نفسه لیمحق ما یکون من احسان المحسنین»؛ این که انسان دوست داشته باشد او را ستایش کنند، از بهترین فرصتهای شیطان است که از آن بهره میبرد؛ میآید احسان محسنین را از بین میبرد؛ یعنی آن نیکوکاریها و زیباییها و آرایشهای معنوی و روحی را از شما سلب میکند.
دنبال این، باز فقرهی مهم دیگری است که میفرمایند: «ایّاک و المنّ علی رعیتک باحسانک»؛ سر مردم منت نگذارید و بگویید ما این کارها را برای شماها کردهایم. وظیفه بوده، انجام دادهاید. اگر انجام داده باشید، وظیفهتان را انجام دادهاید؛ منتی سر مردم نگذارید. «او التزیّد فیما کان من فعلک»؛ کارهایی را که انجام دادهاید، بزرگنمایی نکنید. گاهی انسان کاری را انجام میدهد، بعد در ستایش آن کار خیلی مبالغه میکند؛ چندین برابرِ آنچه حقیقت کار است. «او ان تعدّهم فتتبع موعدک بخلفک»؛ خلف وعده هم با مردم نکنید. آنچه به مردم وعده میدهید، اصرار داشته باشید که آن را انجام دهید؛ یعنی خودتان را گردنگیر آن وعده بدانید. اینطور نباشد که بگوییم نشد که نشد؛ چه کار کنیم؛ نه، اصرار کنید. البته یک وقت انسان به اضطرار برخورد میکند، آن بحث دیگری است؛ اما تا آنجایی که توان و قدرت در شما هست، تلاش کنید وعدهیی را که به مردم دادید، عمل کنید و منت هم نگذارید. «فانّ المنّ یبطل الاحسان و التّزیّد یذهب بنور الحق»؛ منت، احسان را باطل میکند و بزرگنمایی نور حق را از بین میبرد. «و الخلف یوجب المقت عنداللَّه و النّاس»؛ خلف وعده موجب میشود انسان، هم از چشم مردم بیفتد و هم از نظر خدای متعال. «و ایّاک و العجلة بالامور قبل اوانها»؛ در کارها پیش از موعد عجله نکنید و شتابزدگی به خرج ندهید. امیرالمؤمنین در خطبهی دیگری، عجله کردن و پیش از موعد کار را انجام دادن، تشبیه میکنند به چیدن میوه قبل از رسیدن خودش. میفرمایند کسی که میوه را قبل از اوان چیدنش میچیند، مثل کسی است که برای دیگران زراعت کرده؛ یعنی خودش هیچ سودی نمیبرد. شما اگر در زمینی که مال دیگری است، تخمی بپاشید، سودش را او میبرد؛ شما هیچ سودی نمیبرید. بذری که داخل ملک خودتان میکارید و نهالی که آنجا مینشانید و زحمتش را میکشید، اگر میوه هم داد، لیکن میوه را قبل از آنکه برسد و قابل استفاده بشود، چیدید؛ در واقع همهی زحمات خودتان را به هدر دادهاید. عجله و قبل از اوان به کاری دست زدن را حضرت در آن بیان مطرح میکنند. اینجا هم که میفرمایند عجله نکن، «او التّسقط فیها عند امکانها»؛ تسقط هم نکن. تسقط، یعنی اهمال و کوتاهی کردن و کار را به تعویق انداختن. پس عجله و اهمال کاری هم ممنوع. «او اللجاجة فیها اذا تنکّرت»؛ وقتی معلوم شد کار غلط است، روی آن پافشاری و لجاجت نکن؛ مثلاً ما ایدهیی را مطرح کردیم و استدلال کردیم و دنبالش هم رفتیم و زحمت هم کشیدیم، اما کسانی مخالفت کردند و ما هم گفتیم نه و پیش رفتیم؛ حالا رسیدیم به جایی که دیگر واضح شد غلط است؛ اینجا حرفتان را پس بگیرید؛ هیچ اشکالی ندارد. پس لجاجت به خرج ندهید؛ اگر «اذا تنکّرت»؛ وقتی منکر بودن آن واضح شد. «او الوهن عنها اذا استوضحت»؛ آنجایی که معلوم شد لازم است این کار انجام بگیرد، انسان نباید کوتاهی کند.
یک جمله هم راجع به این شبها و روزها عرض کنیم. من میخواهم به شما برادران و خواهران عرض کنم، اینکه میگویند ماه رمضان، ماه ضیافت الهی است و سفرهی ضیافت الهی پهن است، محتویات این سفره چه چیزهایی است؟ محتویات این سفره که من و شما باید از آن استفاده کنیم، یکیاش روزه است؛ یکیاش فضیلت قرآن است - قرآن را گذاشتند در این سفرهی با فضیلتِ زیاد، بیش از ایام دیگر؛ و به ما گفتند که تلاوت قرآن کنید - یکیاش همین دعاهایی است که میخوانیم؛ «یا علی و یا عظیم»، دعای افتتاح، دعای ابوحمزه؛ اینها همان مائدههایی است که سر این سفره گذاشته شده. بعضی هستند که وقتی از کنار سفره رد میشوند، اینقدر حواسشان پرت است و متوجهی جاهای دیگرند که اصلاً سفره را نمیبینند. داریم کسانی را که اصلاً سفرهی ماه رمضان را نمیبینند؛ یادشان نیست که ماه رمضانی آمد و رفت. بعضی هستند که سفره را میبینند، اما به خاطر همان سرگرمیها و اشتغال، وقت ندارند سر این سفره بنشینند؛ میخواهند سراغ یک سرگرمی بروند؛ کار دیگری دارند - دنبال دکان، دنبال کار، دنبال دنیا، دنبال شهوات - مجال اینکه سر این سفره بنشینند و از آن بهره ببرند، ندارند. بعضی دیگر هم هستند که نه، سر سفره مینشینند، سفره را میبینند، قدرش را هم میدانند؛ لیکن آدمهای خیلی قانعیاند؛ به کم قناعت میکنند؛ لقمهیی برمیدارند و میروند؛ نمینشینند پای سفره، خودشان را بهرهمند و سیراب کنند و از آنچه در سفره هست، خود را محظوظ کنند؛ لقمهی مختصری برمیدارند و میروند. بعضی هستند که احساس بیمیلی میکنند؛ یعنی اشتهایشان تحریک نمیشود؛ به خاطر اینکه غذای پوچِ بیهودهیی را خوردهاند و پای سفرهی ضیافتی که رنگین و جذاب و مقوی است، اصلاً اشتها ندارند. بعضی هم هستند که نه، در حد اشتها - که اشتهاشان هم زیاد است - از این سفره استفاده میکنند و واقعاً سیر نمیشوند؛ چون مائده، مائدهی معنوی است. تمتع به این مائده، فضیلت است؛ چون فتوح و انفتاح و تعالی روح انسانی است، هر چه انسان از این مائده بیشتر استفاده کند، روح انسان تعالی بیشتری پیدا میکند و به هدف خلقت نزدیکتر میشود. این، غیر از موائد جسمانی است. مائدهی جسمانی برای رفع نیازی است که بشود انسان بدن را راه ببرد. زیادهروی در آن، یک اشتباه و خطاست؛ یک غلط است. در مائدهی روحی و معنوی اینطور نیست؛ چون اصلاً خلقت ما برای تعالی معنوی و تعالی روحی است. مائدهی روحی چیزی است که این تعالی را برای ما امکانپذیر، تسهیل و محقق میکند. بنابراین هر چه بیشتر بتوانیم استفاده کنیم، باید بکنیم. بندگان مؤمن و مخلصی که ما اسمهای اینها را شنیدهایم، حتی وقتی کارهای اینها را برای ما نقل میکنند، برای ما درست مفهوم نیست؛ اما واقعاً شگفتآور است. دو سه ساعت به اذان صبح بیدار شوند و شبهای ماه رمضان اشک بریزند. نقل میکنند مرحوم آمیرزا جواد آقای ملکی وقتی بیدار میشد، سر حوض آب مینشست تا وضو بگیرد، به آب نگاه میکرد، دعا میخواند و گریه میکرد و تضرع میکرد؛ آب برمیداشت روی صورتش میریخت، گریه و تضرع میکرد؛ به آسمان نگاه میکرد، دعا میخواند، گریه و تضرع میکرد؛ تا وقتی که بیاید سر سجاده بایستد و آن نماز شب و آن تهجد پُرفیض و پُرحال و پُرطراوت را با عشق و شور انجام بدهد. مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی هم همینطور بود. از ماه رمضانش، روزهاش، توجهش، تذکرش، نمازش، حکایتهایی نقل میکنند. این چیزها برای ما واقعاً درست مفهوم نیست؛ منتها خط روشنی را به ما نشان میدهد و ما باید حداکثر استفاده را بکنیم.
دوستان سعی کنند در همهی اوقات - بخصوص در ماه رمضان - تلاوت قرآن را از یاد نبرند. قرآن نباید از زندگیتان حذف شود. تلاوت قرآن را حتماً داشته باشید؛ هر چه ممکن است. تلاوت قرآن هم با تأمل و تدبر اثر میبخشد. تلاوت عجلهیی که همینطور انسان بخواند و برود و معانی را هم نفهمد یا درست نفهمد، مطلوب از تلاوت قرآن نیست؛ نه اینکه بیفایده باشد - بالاخره انسان همینکه توجه دارد این کلام خداست، نفس این یک تعلق و یک رشتهی ارتباطی است و خود همین هم مغتنم است و نباید کسی را از اینطور قرآن خواندن منع کرد لیکن تلاوت قرآنی که مطلوب و مرغوب و مأمورٌبه است، نیست. تلاوت قرآنی مطلوب است که انسان با تدبر بخواند و کلمات الهی را بفهمد، که به نظر ما میشود فهمید. اگر انسان لغت عربی را بلد باشد و آنچه را هم که بلد نیست، به ترجمه مراجعه کند و در همان تدبر کند؛ دو بار، سه بار، پنج بار که بخواند، انسان فهم و انشراح ذهنی نسبت به مضمون آیه پیدا میکند که با بیان دیگری حاصل نمیشود؛ بیشتر با تدبر حاصل میشود؛ این را تجربه کنید. لذا انسان بار اول وقتی مثلاً ده آیهی مرتبط به هم را میخواند، یک احساس و یک انتباه دارد؛ بار دوم، پنجم، دهم که همین را با توجه میخواند، انتباه دیگری دارد؛ یعنی انسان انشراح ذهن پیدا میکند. هرچه انسان بیشتر انس و غور پیدا کند، بیشتر میفهمد؛ و ما به این احتیاج داریم.
عزیزان من! کسانی که پایشان لغزید، خیلی از مواردش را که ما دیدیم، ناشی بود از عدم تعمق در امر دین و معارف اسلامی؛ شعائری بود، شعارهایی بود، احساساتی بود، بر زبانشان بود، اما در دلشان عمق نداشت. لذا در گذشته ما کسانی را دیدیم که آدمهای خیلی تند و داغ و پُرشوری هم بودند، بعد صدوهشتاد درجه وضع اینها عوض شد. سالهای اول انقلاب کسانی بودند - من با خصوصیات، آدمهایش را میشناسم؛ یعنی کلیات نیست - که افرادی مثل شهید بهشتی را راحت و صریح از نظر انقلابی بودن و فهم درستش از انقلاب و از راه امام، نفی میکردند. بعد از گذشت مدتی، مشی اینها آنچنان شد که مبانی انقلاب و نظام را انکار کردند! بعضی از آنها که آدمهای با انصافتری بودند، صریحاً، و بعضیشان ملتویاً و مزوراً انکار کردند. آدمهای بیانصافترشان اینها هستند، که به یک معانییی هم تظاهر میکنند؛ اما باطنشان اینطور نیست. این به خاطر این بود که اینها عمق نداشتند. البته این یکی از عوامل است؛ یک عامل هم شهوات و دنیاطلبی و امثال اینهاست که کسانی را هم که عمق دارند، منحرف میکند. بسیار کسانی بودند که عمق نداشتند. یکی از راههایی که این عمق را در اعتقادات انسان، در مبانی فکری انسان، در روح انسان، در ایمان انسان ایجاد میکند، انس با قرآن است. بنابراین در زندگی حتماً قرآنِ با تدبر را در نظر داشته باشید و نگذارید حذف شود.
یکی هم این دعاهاست. در دعاهای معتبر خیلی معارف وجود دارد که انسان اینها را در هیچ جا پیدا نمیکند؛ جز در خود همین دعاها. از جملهی این دعاها، دعاهای صحیفهی سجادیه است. در منابع معرفتی ما چیزهایی وجود دارد که جز در صحیفهی سجادیه یا در دعاهای مأثور از ائمه (علیهمالسّلام) انسان اصلاً نمیتواند اینها را پیدا کند. این معارف با زبان دعا بیان شده. نه اینکه خواستند کتمان کنند؛ طبیعت آن معرفت، طبیعتی است که با این زبان میتواند بیان شود؛ با زبان دیگری نمیتواند بیان شود؛ بعضی از مفاهیم جز با زبان دعا و تضرع و گفتگو و نجوای با پروردگار عالم اصلاً قابل بیان نیست. لذا ما در روایات و حتّی در نهجالبلاغه از این گونه معارف کمتر میبینیم؛ اما در صحیفهی سجادیه و در دعای کمیل و در مناجات شعبانیه و در دعای عرفهی امام حسین و در دعای عرفهی حضرت سجاد و در دعای ابوحمزهی ثمالی از اینگونه معارف، فراوان میبینیم. از دعاها غفلت نکنید؛ به دعاها بپردازید. دعا هم بکنید. شما بارهای سنگینی بر دوش دارید؛ دشمنهای زیادی هم دارید؛ مخالفان زیادی هم دارید؛ دولت اسلامی همیشه همینطور بوده. از اول انقلاب دولتهای ما، بخصوص وقتی که تازهنفساند - این دولت شعارهای صریحِ روشنی هم در دلبستگی به مبانی انقلاب دارد، دیگر بیشتر - مخالفانی دارند؛ هم مخالفان بیرونی، هم مخالفان داخلی. جوّسازی میکنند، شایعهپراکنی میکنند، منفیبافی میکنند، دروغ پخش میکنند، احیاناً در صحنهی عمل و در کارهای میدانی کارشکنی میکنند. مقابلهی با این مخالفتها یک مقدار عزم و تصمیم قاطع و جدّ در عمل و خسته نشدن و دنبال کار را گرفتن میخواهد؛ یک مقدار هم توسل و توجه و تضرع و از خدا کمک خواستن لازم دارد. اگر از خدای متعال استمداد و استعانت کنیم، روح خستگیناپذیری را در ما بهوجود خواهد آورد. یکی از نعمتهای بزرگ خدا این است که آدم خسته نشود و حوصلهاش سر نرود. در راههای طولانی گاهی انسان قوّه هم دارد؛ زانو و پاها اصلاً خسته نشده؛ اما آدم از حرکت، خستهی روحی میشود. این خستگی روحی، انسان را از رسیدن به اهداف باز میدارد. برای اینکه این خستگی روحی پیش نیاید - که از خستگی جسمی گاهی خطرش هم بیشتر است - استمداد از پروردگار، توکل به خدا و امیدواری به کمک الهی لازم است؛ این را از دست ندهید و این را داشته باشید. من و شما پیش خدای متعال عزیزتر نیستیم از کسانی که قبل از ما بودند و از کسانی که بعد از ما خواهند آمد؛ مگر اینکه عملمان خوب باشد و تقوایمان بیشتر از آنها باشد؛ این را توجه داشته باشید. اگر تقوای بیشتری به خرج دادیم، از خودمان بیشتر مراقبت کردیم، بهتر کار کردیم، بهتر به وظایفمان عمل کردیم، به قانون بیشتر احترام گذاشتیم و در جهت این اهداف، بیشتر پیش رفتیم، پیش خدای متعال عزیزتر خواهیم بود؛ اما بدون آن، نخیر. باید تلاشمان را در این جهت متمرکز کنیم. مواظب باشیم در دامهایی که دیگران افتادند، ما نیفتیم. هر کس در آن دامها بیفتد، همان بلاها و همان عواقب برایش متصور است؛ لذا فرقی بین ما و آنها نیست.
پروردگارا! آنچه را گفتیم و شنیدیم، برای خودت و در راه خودت و مقبول و مرضی خودت قرار بده؛ آنها را در دل ما - در درجهی اول، دل خود من که گویندهی این حرفها بودم، بعد هم در دل دوستان عزیزی که حضور دارند - مؤثر و کارگر بفرما؛ انشاءاللَّه این روزها و این ساعات را مایهی خیر و نفع ما در قیامت قرار بده و مایهی حسرت ما در قیامت قرار مده. پروردگارا! قلب مقدس ولیعصر (ارواحنافداه) را از ما راضی و خشنود کن؛ روح مطهر امام بزرگوار را از ما راضی و خشنود کن؛ ارواح مطهر شهدای عزیز و گرانقدر انقلاب اسلامی را از ما و رفتار ما و عمل ما راضی و خشنود بفرما.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,262 | 1384/07/14 | بیانات در دیدار قاریان قرآن کریم | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3312 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
اولاً از قراء عزیز و خوانندگان بسیار گرامی و واقعاً نور چشم ما که امروز این جلسه را با نوای خوش قرآن معطر کردند، تشکر میکنم و خدا را سپاسگزارم.
امروز بحمداللَّه به برکت نظام جمهوری اسلامی نوای قرآن در فضای کشور ما طنینانداز است. جوانهای عزیز ما بدانند که یک روز قرآن به معنای حقیقی کلمه در این کشور غریب بود؛ نه فقط عمل به قرآن و تکریم قرآن، حتّی تلاوت قرآن هم غریب بود. گاهی به عنوان نمایش، حرکتی در گوشهیی دیده میشد؛ اما قرآن، مطلوب و جریان غالب در میان مردم کشور، بخصوص جوانهای ما نبود. امروز من نگاه میکنم میبینم تعداد جوانها و حتّی نوجوانهایی که تلاوت قرآن را در حد نصاب لازم انجام میدهند، زیادند. امروز جوانهای عزیزی که اینجا خواندند، همهشان حقاً و انصافاً بسیار خوب خواندند. بتدریج این جریان قرآنی در کشور تقویت شده.
من بارها گفتهام، باز هم میگویم: ما تلاوت برجستهی قرآن را در این کشور دنبال میکنیم، برای اینکه اُنس با قرآن و تلاوت قرآن در بین مردم عمومیت پیدا کند. عزیزان من! باید با قرآن اُنس پیدا کنید. زبان ما، زبان قرآن نیست؛ میتوانیم به ترجمهی قرآن مراجعه کنیم؛ اما عمقیابی مضامین قرآنی فقط با مراجعهی به ترجمه نمیشود؛ کما اینکه با خواندن متن قرآن هم برای کسانی که میفهمند، همیشه به دست نمیآید؛ با تدبر به دست میآید؛ با عمقیابی به دست میآید.
با قرآن باید مثل آینه مواجه شد؛ پاکیزه، براق و بیزنگار؛ تا قرآن در دل ما منعکس شود. قرآن باید در جان ما انعکاس پیدا کند؛ این همیشه و برای همه نیست؛ برای کسانی است که دلشان را با صفای باطن و نفس پاکیزه کنند؛ با ایمان، با باور و با قبول با قرآن مواجه شوند؛ والّا کسانیکه دل معاند دارند، بنای برنشنیدن و نفهمیدن دارند، نوای قرآن، کلام قرآن و پیام قرآن در دل آنها اثری نمیکند؛ «ولو انّنا نزّلنا الیهم الملائکة و کلّمهم الموتی و حشرنا علیهم کلّ شیء قبلا ما کانوا لیؤمنوا الّا أن یشاء اللَّه»؛ اگر برای برخی افراد زمین را به آسمان بدوزی، این دلِ ناباور و زنگار گرفته، نزدیک نمیشود و ایمان نمیآورد. لذا قرآن را هم میخواند، اما به قرآن نزدیک نمیشود.
باید به قرآن نزدیک شد. شما جوانهای عزیز و همهی جوانهایی که این حرف را در سرتاسر کشور میشنوید، بدانید در قرآن حکمت هست، نور هست، شفاء هست. عقدههایی که بر اثر چالشهای موجود مادی دنیا در دل و جان انسان بهوجود میآید، سرانگشت حکمت قرآنی میتواند همهی این عقدهها را باز کند؛ این واقعیت است؛ دلها را باز میکند، شرح صدر میدهد، امید میدهد، نور میدهد، عزم راسخ برای حرکت در صراط مستقیم میدهد. با قرآن باید مواجه شد و اینها را گرفت.
ما وقتی در دنیا غرق میشویم، خود را محروم میکنیم؛ مثل این است که آینهیی را گِلاندود کنید؛ معلوم است که چیزی را منعکس نمیکند. ما نباید خود را از قرآن محروم کنیم. امروز دنیای اسلام متأسفانه خود را محروم کرده است. ما امت اسلامی، خود را از قرآن محروم کردهایم. لذا آیهی قرآن را هم میخوانند، اما در عین حال میبینند که آیهی قرآن به امید بستن به غیر خدا، به شرک آوردن به غیر خدا، به پیوستن به جناح غیر خدا و اردوگاه غیر خدا چه نگاه غضبآلودی دارد؛ در عین حال دلشان پیش امریکاست، دلشان پیش مستکبران عالم است، دلشان پیش کمپانیهای سرمایهداری مسلط صهیونیستی و غیرصهیونیستی است. اگر دنیای اسلام حرکت و جهش لازم را به سمت تعالی پیدا نمیکند، بهخاطر همین گرفتاریهاست.
البته امروز خوشبختانه مسلمانها بیدار شدهاند. امروز در سرتاسر دنیا بیداری اسلامی محسوس است و روزبهروز انشاءاللَّه این بیداری و برادری بین مسلمانها بیشتر خواهد شد.
وقت اذان مغرب است. ما، هم حرف گفتنی به شما زیاد داریم؛ هم شوق شنیدن صداهای قرآنی شما را زیاد داریم؛ اما متأسفانه برای هیچکدام وقت نیست.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,263 | 1384/07/06 | بیانات در مراسم دانشآموختگی دانشجویان دانشگاه امام علی(ع) | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3311 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
جشن فارغالتحصیلی شما جوانان عزیز را به خود شما و به ارتش جمهوری اسلامی ایران تبریک عرض میکنم.
پرورش جوانان مؤمن و کارآمد و حضور آنها در ردههای مختلف خدمت - چه در ارتش، چه در سپاه، چه در بقیهی دستگاههای مسؤول کشور - برای مسؤولان کشور و برای همهی آحاد ملت یک مژده است.
امروز هر چه پیش میرویم و نسلهای جدید وارد عرصه میشوند، احساس بر این است که سطح دانایی و تعهد در مجموعهی مسؤولان کشور، در سطوح مختلف، بالاتر میرود.
شما در بدنهی ارتش، در بخشهای مختلف مشغول کار خواهید شد. هر کدام از شما دارای مسؤولیت سنگینی هستید و سنگینی این مسؤولیت به تناسب اهمیت و ارزش ارتش جمهوری اسلامی ایران و به طور کلی نیروهای مسلح در جمهوری اسلامی است. همچنان که نیروهای مسلح در نظام جمهوری اسلامی مظهر قدرت و عزت ملی و توانایی دفاع از کُلیت و هویت ملت هستند - این حقیقتی است که امروز بحمداللَّه در نیروهای مسلح ما مشهود است - و به تناسب این ارزش والا که برای ارتش جمهوری اسلامی و دیگر نیروهای مسلح وجود دارد، هر فردی از شما هم در هر جا حامل مسؤولیت عزتآفرینی و قدرت بخشىِ هر چه بیشتر به این مجموعه و به این سازمان هستید.
اگر ملتی قدرت دفاع از خود را نداشته باشد، عزت او هم هیچگونه تضمینی ندارد. در دنیایی که هوسها و انگیزههای مادی به جای ارزشهای معنوی بر انسانهای صاحب قدرت حکمرانی میکند، هیچ ملتی نمیتواند از هیچ مرکز دیگری جز قدرت درونی خود که خدای متعال به او بخشیده است، امید هیچگونه کمک و چشمداشتِ حمایتی را داشته باشد.
ملتها باید به خودشان تکیه کنند تا بتوانند عزتی را که خود را شایستهی آن میدانند، به دست بیاورند. این قدرت، قدرت علمی است؛ قدرت دفاع از خود است؛ توانایىِ بروز استعدادهای درونی است. یک ملت باید این تواناییها را داشته باشد تا بتواند عزیز باشد. مظهر قدرت دفاعی کشور شماها هستید؛ نیروهای مسلح. درست است که در هنگامهی آزمایشهای بزرگ، همهی ملت پشت سر نیروهای مسلح قرار میگیرند و نیروهای مسلح را تنها نمیگذارند؛ کما اینکه در دوران دفاع هشت ساله ثابت شد، ولی با این حال، آن مجموعهیی که اولین مسؤولیت و اصلیترین مأموریت را در زمینهی دفاع دارد، نیروهای مسلح کشورند و شما جوانهای عزیز با این نیت، با این فکر، با این احساس وارد بخشها و دستگاهها و یگانها و قسمتهای مورد نیاز بشوید و مأموریتتان را آغاز کنید که میخواهید سازمان خودتان را به سطوح آرمانىِ آن برسانید تا بتوانید سهم خود را در قدرت دفاع این ملت بزرگ و عزیز ایفا کنید. ابتکار، نوآوری، انگیزهی خالص خدمتی، حفظ پاکدامنی و صفایی که امروز در شما جوانها بحمداللَّه هست، دقت در ضابطههای نیروهای مسلح و رعایت این ضوابط، توکل به خدا، اعتماد به خدا، توفیق خواستن از خداوند متعال و اعتماد به نیروی ذاتی خود؛ اینها رمزهای موفقیت شماست. در این میدان گستردهیی که پیش روی شماست، استعدادهایی بروز خواهد کرد و شخصیتهایی رشد خواهند کرد. در میان شما بیگمان کسانی خواهند بود که تأثیرات بزرگی در ارتش جمهوری اسلامی ایران و در پیشرفت این سازمان خواهند داشت.
توفیق همهی شما را از خداوند متعال مسألت میکنم. و همچنانی که این روزها یادآور سالهای دفاع مقدس است، از خداند متعال میخواهم که شما را در همه حال جزو برجستگان خط دفاعی کشور قرار بدهد و دعای حضرت بقیةاللَّه شامل حال شما باشد.
برای شهدای عزیز و ایثارگران عزیز در نیروهای مسلح و در ارتش جمهوری اسلامی طلب رحمت و مغفرت میکنم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,264 | 1384/07/03 | بیانات در دیدار دانشجویان و نخبگان سراسر کشور | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3310 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
جلسه تمام است و کامل هم هست؛ اصلاً جلسه برای همین بود که شماها اینجا بیایید و شما بگویید. البته من هم حرفهای زیادی دارم؛ هم خطاب به شما که نخبگان ما هستید، هم خطاب به همهی اهل علم - دانشجو، استاد، دانشگاهی و حوزهیی - و هم خطاب به همهی جوانهای کشور؛ منتها چون وقت نیست، من عجلهیی ندارم که آنچه را که در ذهنم هست، حتماً در این جلسه بگویم. بعداً وقت خواهد بود و ما انشاءاللَّه جلسات دیگری با جوانان و دانشجویان و نخبگان دیگری خواهیم داشت و من آنجا هرچه لازم بدانم، عرض خواهم کرد؛ لیکن چند جملهی کوتاه را بگویم.
اولاً علت اینکه ما هر سال چنین جلسهیی را تشکیل میدهیم، این است که این جلسه نماد «ما میتوانیم» است. توجه داشته باشید که دهها سال در این کشور، حساب شده و به نشان، کار کردند برای اینکه ثابت کنند ایرانی نمیتواند. ما میخواهیم نشان دهیم که ایرانی میتواند. انقلاب یکی از بزرگترین همتهایش به این گماشته شده بود که هم به دنیا بگوید، هم به خود ملت ایران بگوید که ما میتوانیم. و من به شما بگویم؛ انقلاب در این زمینه موفق شده است. خودباوری در کشور ما بیدار شده است.
مواردی را که بعضی از شما عزیزان از پیشرفتهای علمی ما گفتید، بخش کوچکی از پیشرفتهای علمی و تحقیقاتی و فناوری ما در کشور است؛ چیزهای بیشتری با دامنههای گستردهتر بتدریج بروز خواهد کرد و الان در جریان است و وجود دارد. این جلسه نماد «ما میتوانیم» است.
نخبگان کشور فقط شماها نیستید؛ اما شما گلچینی از این دستهی باارزش کشور ما و جوانهای ما هستید. این به همه نشان میدهد که در میان جوانان ما افرادی هستند که میتوانند در مسابقات جهانی و در عرصههای وسیع مسابقاتی در داخل کشور رتبههای برجستهیی را بیاورند و اینها استعدادهای درخشان هستند و از این استعدادهای درخشان ما در کشور زیاد داریم و با تکیهی به اینها ملت ایران و کشور عزیز ما خودش را خواهد ساخت و پیش خواهد برد و درهی ژرفی را که بین ما و قلهی علم در دنیا بهوجود آوردند، بتدریج پُر خواهد کرد.
نکتهی دوم این است که من با کار نمایشی و - به قول شماها - ویترینی بههیچوجه موافق نیستم. البته نمایش شأنی دارد؛ ویترین جایی دارد؛ نمیشود اهمیت و ارزش نمایش و ویترین و نمایشگاه را انکار کرد؛ اما منحصر شدن در این، خسران دنیا و آخرت را در پی خواهد داشت.
ما دنبال کاریم. حرفهایی که شما امروز بر زبان آوردید - مسألهی اهمیت دادن به علم، اهمیت دادن به تحقیق، اهمیت دادن به فناوری، پرداختن به نخبگان؛ اینکه ما وقتی یک نخبه را دلگرم کردیم، هر جای دنیا هم برود، متعلق به کشور خواهد بود، و مطالب فراوانی که شما گفتید و من خلاصهیی از آن را یادداشت کردم - حرفهای من است؛ اینها حرفهایی است که از ده سال پیش، دوازده سال پیش من دارم میگویم. من امروز نگاه میکنم، میبینم شما بدون اینکه بدانید یا یادتان باشد که این حرفها یک روز از سوی مسؤولان نظام گفته شده، خودتان دارید این حرفها را میزنید و حرف دل شماست؛ این پیشرفت است؛ این همان چیزی است که ما میخواستیم و به کوری چشم دشمنانی که نمیخواستند، شده است.
امروز جوانهای ما میل به تحقیق دارند. گلهی شما به عنوان یک جوان این است که اینجا میآیید و میگویید بودجهی تحقیقاتی ما 7/0 درصد است - که البته ظاهراً بیشتر است؛ آماری که برادرمان گفتند، اینقدر نیست؛ حدود همان 5/1 درصدی است که گفتند؛ البته الان دقیق یادم نیست، اما از آن مقداری که گفته شده، بیشتر است؛ هرچند اینها باید عملیاتی و داده شود - یا شما بیایید پیش من شکوه کنید از اینکه بودجهی تحقیقات نمیدهند یا پای صبر تحقیقات نمینشینند. نهایت آرزوی ما این بوده که این احساس در شما بهوجود بیاید و شما دنبالش باشید.
البته ما وظیفه داریم قدم بعدی را برداریم. قدم بعدی این است که این کارها یکایک عملیاتی و اجرایی شود. این، قدم بعدىِ زمانی نیست؛ قدم بعدىِ رتبی است؛ یعنی بعد از آنکه این فکر مطرح میشود، بلافاصله باید اجرایی هم بشود.
البته من اینها را یادداشت کردم و از دفتر و دوستانی که اینجا حضور دارند، میخواهم آنچه را که شماها گفتید، استحصال و فهرست کنند. آقای وزیر علوم و بعضی از مسؤولان دیگر هم اینجا هستند؛ به اطلاع دیگران هم که دستاندرکار و مسؤول هستند، خواهد رسید و انشاءاللَّه اینها دنبال خواهد شد.
نکتهی سوم در مورد بنیاد نخبگان است که من سال گذشته در همین جلسه آن را مطرح کردم؛ اینکه ما بنیادی برای بررسی و حل مشکلاتی که شما گفتید، بهوجود بیاوریم. اساسنامهی بنیاد تصویب شد و آن را پیش ما آوردند. البته به نظر ما اساسنامه نواقصی دارد که حتماً باید برطرف شود و انشاءاللَّه برطرف خواهد شد. اهتمامی که خوشبختانه من میبینم امروز مسؤولان دولتی، از شخص رئیسجمهور گرفته تا دیگران، به عملیاتی کردن و اجرایی کردن طرحها و برنامهها دارند، این امید را در من بهوجود میآورد که انشاءاللَّه همهی دغدغههایی که در زمینهی پیگیری کار نخبگان در ذهن ما هست، از بین برود.
البته این کار، تدریجی خواهد بود. همانطور که شما میگویید یک کار تحقیقاتىِ چهار ساله اگر چهار سال و نیمه شد، نباید بگویند چرا؛ اینگونه کارها هم کارهایی است که با مانع و مشکلات گوناگونی مواجه است. آنچه ما وظیفه داریم، این است که این را دنبال کنیم؛ رها نکنیم تا انشاءاللَّه تحقق پیدا کند. ممکن است قدری دیر یا زود بشود، لیکن خواهد شد. این، نیت مسؤولان کشور است. این، همت ملی است که امروز در کشور ما وجود دارد.
من مکرر گفتم، الان هم دارم به شما جوانهای عزیز میگویم؛ سند چشمانداز یک انشای مدرسهیی نبوده که کسی بنشیند بنویسد؛ یک آرزوی محض و آرزوی خام هم نبوده؛ اینها چیزهایی است که با ملاحظه و محاسبهی همهی جهات روی کاغذ آمده و معنایش این است که این شدنی است. اینکه ما گفتیم در ظرف بیست سال باید رتبهی بالا را در منطقه، در علم و در اقتصاد داشته باشیم، با محاسبهی همهی جوانب قضیه نوشته و تنظیم شده؛ و این شدنی است.
البته همهی کارهای شدنی، رفتن، دنبال کردن، همت گماشتن و انجام دادن میخواهد. شکی نیست که اگر بنشینیم تماشا کنیم، هیچ کاری نخواهد شد. با دنبالگیری، کار شدنی است. انشاءاللَّه پیگیری خواهیم کرد و به توفیق الهی و به حول و قوهی الهی خواهد شد. البته ما آن روزها را علیالقاعده نمیبینیم، اما شماها میبینید؛ مال شماهاست، آیندهی شماست.
من در یکی از جلسات دانشجوها گفتم شما فکر این را بکنید که پنجاه سال دیگر کشور شما باید جایی باشد که هر کس به یک پیشرفت علمی احتیاج دارد، ناگزیر باشد زبان فارسی یاد بگیرد؛ یعنی کشور شما آنقدر اثر علمی و تحقیقاتی تولید کند که همینطور که امروز زبان انگلیسی عمدتاً به برکت پیشرفت فناوری امریکا و بعضی از کشورهای دیگر در دنیا رایج شده، شما بتوانید زبان فارسی را به تبع رشد علمیتان در دنیا رایج کنید. شما باید بتوانید در قله قرار بگیرید؛ این شدنی است و اگر همت بگماریم، قطعی است.
البته عزیزان من! پسرهای جوان! دخترهای جوان! بدانید ایمان همراه با عمل صالح مهمترین پشتوانه برای پیشرفت در این میدان است. ایمان پاک، روشن، شفاف، مستدل و منطقی - که مواد آن خوشبختانه در معارف اسلامی فراوان است - همراه با عمل میتواند به شما کمک کند. صِرف ایمان کار را پیش نمیبرد. ایمانی که به دنبال خودش عمل داشته باشد، پایبندی داشته باشد، تقید داشته باشد، لاابالیگری و ولنگاری از آن دور باشد، میتواند هم به دنیای شما کمک کند، هم به آیندهی کشورتان کمک کند. به این بپردازید؛ کما اینکه من در اظهارات شماها هم دیدم.
جلسهی بسیار خوبی بود. این دو ساعتی که شما برای ما صحبت کردید، برای من مغتنم بود و من خوشحالم که حرفهای شما را شنیدم. البته حرف زدن شما فواید دیگری هم دارد؛ فقط این نمادی که من گفتم، نیست. این هم که جوان ایرانی این همت را بکند که بیاید در یک تریبون ملی - اینجا تریبون ملی است؛ هرچه شما میگویید، همهی ملت ایران آن را میشنوند - یافتههای خودش را بیان کند و این اعتماد به نفس را داشته باشد، یکی از سرمایههای بزرگی است که برای کشورمان لازم داریم. من از این اعتمادبهنفسها خیلی خوشم میآید.
دوستمان گفتند که این حرفها نباید اینجا گفته میشد؛ نه، هیچ اشکالی ندارد. عمده این است که شما بیایید اینجا بایستید و آنچه را که به نظرتان میرسد، بگویید؛ این برای من مهم است. ممکن است حرفی که شما میزنید، خیلی پخته هم نباشد؛ پیشنهادی که شما میکنید، خیلی هم نو نباشد؛ ایرادی ندارد. آنچه برای ما مهم است، این است که شما با اعتمادبهنفس بیایید اینجا بایستید - دخترتان، پسرتان - و حرفتان را با قدرت و با اتکاءبهنفس بزنید و این حرف در سطح کشور پخش شود؛ این برای ما ارزش دارد. انشاءاللَّه موفق باشید. |
1,265 | 1384/06/31 | بیانات در دیدار جمعی از پیشکسوتان جهاد و شهادت و خاطرهگویان دفتر ادبیات و هنر مقاومت | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3309 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
اگر دو سه ساعت دیگر هم این جلسه طول میکشید، بنده جز احساس شوق، احساس دیگری پیدا نمیکردم. واقعاً انسان از زیارت شماها و از شنیدن این حرفها خسته نمیشود. از دوستان عزیزی هم که این توفیق و فرصت را به من دادند که در جلسهی شما شرکت کنم، خیلی تشکر میکنم.
خاطره بماند برای یکوقت دیگر؛ مجال کم است؛ علاوه بر اینکه خاطرههای ما در قبال خاطرههای شما درواقع هیچ است. آنچه شماها دیدید و لمس کردید و حس کردید، بسیار عزیزتر و فراتر از چیزهایی است که ما در این صحنهها دیدیم. من میخواهم فقط یک جمله عرض کنم، و آن اهمیت این کار است.
به نظر من بنیانگذار بنای حفظ حوادث با ادبیات و هنر، زینب کبری (سلاماللَّهعلیها) است. اگر حرکت و اقدام حضرت زینب نمیبود و بعد از آن بزرگوار هم بقیهی اهل بیت (علیهمالسّلام) - حضرت سجاد و دیگران - نمیبودند، حادثهی عاشورا در تاریخ نمیماند. بله، سنت الهی این است که اینگونه حوادث در تاریخ ماندگار شود؛ اما همهی سنتهای الهی عملکردش از طریق ساز و کارهای معینی است. ساز و کار بقای این حقایق در تاریخ این است که اصحاب سِرّ، اصحاب درد، رازدانان و کسانیکه از این دقایق مطلع شدند، این را در اختیار دیگران بگذارند. بنابراین خاطرهگویی و تدوین و پخش خاطرات را باید در جایگاه حقیقی خودش نشاند، که جایگاه بسیار بالا و والایی است و بسیار مهم است.
بیان هنری هم شرط اصلی است؛ کما اینکه خطبهی حضرت زینب در شهر کوفه و شهر شام، از لحاظ زیبایی و جذابیت بیان، آیت بیان هنری است؛ طوری است که اصلاً هیچکس نمیتواند این را نادیده بگیرد. یک مخالف یا یک دشمن وقتی این بیان را میشنود، مثل تیر بُرنده و تیغ تیزی، خواهینخواهی این بیان کار خودش را میکند. تأثیر هنر به خواست کسی که مخاطب هنر است، وابستگی ندارد. او بخواهد یا نخواهد، این اثر را خواهد گذاشت. حضرت زینب (سلاماللَّهعلیها) و امام سجاد در خطبهی شام و در بیان رسا و بلیغ و شگفتآور مسجد شام این کارها را کردند. شما هم دارید این کار را میکنید.
ادبیات و هنر مقاومت و آنچه مربوط به دورهی خاص دفاع کشور و ملت ماست، حقیقتاً از برجستهترین و مهمترین کارهاست. البته دوستان خیلی کار کردهاند. از دههی 60 که این کارهای هنری و ادبی در حوزهی هنری شروع شد و این خاطرات منتشر گردید، من یکی از مشتریهای پرو پا قرص این کتابها بودم، که خاطرات را نگاه کنم. من خیلی تحتتأثیر جذابیت و صداقت و خلوص این نوشتهها و گفتهها هستم؛ این را واقعاً عرض میکنم. یاد کسانیکه این کارها را تولید کردند، از خاطر محو نمیشود. اسمهایی که من پشت این کتابها خواندم و کتابهایشان را نگاه کردم، غالباً در ذهنم هست و من قدردان و قدرشناس اینها هستم و اگر میتوانستم، عظمت این کار را مدح میکردم. البته در طول تاریخ، شعرا معمولاً صاحبان قدرت و ثروت و امثال اینها را مدح میکردند؛ اما بهنظر من باید شماها را مدح کرد. اگر بنده شاعر بودم، یقیناً در مدح شماها، در مدح آقای سرهنگی، در مدح آقای بهبودی، در مدح آقای قدمی، در مدح همین خاطرهسازان و خاطرهانگیزان قصیده میساختم؛ حقیقتاً جا دارد؛ چون کارِ بسیار بزرگ و بااهمیتی است.
به نظر من مسألهی دفاع مقدس و آنچه در این دوران بروز کرد، یک مسألهی عادی نیست؛ برای همهی ملتها اینطور است؛ در مورد ملت ما به دلایل گوناگون بیشتر از دیگران است؛ لذا این را نمیشود جزو روال عادی زندگی ملتها به حساب آورد. دوران دفاع مقدس برای ملت ما ظرفیت و موقعیتی بود که این ملت بتواند اعماق جوهرهی خودش را در ابعاد مختلف نشان دهد، و نشان داد. عرض کردم، همهی ملتها همینطورند؛ با اختلافاتی که در کیفیت کار و اهداف و جهتگیریها و نیتها وجود دارد.
دورهی سختی برای یک کشور - چه سختی جنگ باشد، چه سختی اقتصادی باشد، چه فشارهای گوناگون سیاسی باشد - دورهی نشان دادن ظرفیتهاست؛ که این ملت چقدر ظرفیت دارد، چقدر قابلیت اظهار وجود دارد، چقدر لیاقت بقا دارد. لذا بهترین آثار هنری هم که انسان نگاه میکند، یا بخشهای زیبای بهترین آثار هنری، مربوط به همین دورههای این کشورهاست. شما به آثار داستانییی که وجود دارد، اگر نگاه کنید، شیرینترین و هنرمندانهترین نوشتههای هنری و رمانهای بزرگ مربوط به بخشهایی است که ملتی دارد کار بزرگی از این قبیل انجام میدهد. «جنگ و صلح» تولستوی مربوط به مقاومت عجیب مردم روسیه است در مقابل حملهی ناپلئون و حرکت عظیمی که مردم مسکو انجام دادند برای ناکام کردن ناپلئون. تولستوی کتابهای دیگری هم دارد، اما به نظر من این کتاب برجستگیاش به خاطر این است که کاملاً بر محور روح دفاع مردم روسیه است. همینطور است بسیاری از کتابهای دیگری که یا در مورد انقلاب شوروی نوشته شده، یا در مورد انقلاب کبیر فرانسه نوشته شده، یا در مورد جنگهای فرانسه و آلمان و دفاع مردم فرانسه نوشته شده؛ مثل بعضی از کتابهای امیل زولا. مهمترین آثار رمانی مربوط به دوران حساس یک ملت است، که در آنوقت این ملت توانسته ظرفیت خودش را نشان دهد. شاید نقاشیها هم همینطور باشد. البته بنده در نقاشی به عنوان یک بیننده هم حتّی سررشتهی خوبی ندارم؛ اما گمان میکنم تا آنحدی که شنیدم، زیباترین یا بخشی از زیباترین نقاشیهای بزرگ دنیا مربوط به صحنههای جنگ است؛ مثلاً صحنهی جنگ «واترلو» و صحنههای گوناگون دیگر.
برای حوزهی هنر کشور، یکی از مهمترین جلوهگاهها، دورهی جنگ تحمیلىِ بر ما و دورهی دفاع مقدس بوده و هنوز هم هست؛ باید از این استفاده کرد.
دو سه سال قبل جمع زیادی از هنرمندها در این حسینیه جمع بودند. به آنها گفتم کدام هنرمند است که از روحیهی حماسىِ پُرشور ملت و جوانهای خودش در مقابل دشمنی که قصد داشت غیرت و عزت این ملت را زیر پاهای خودش لگدمال کند، و از زیبایی خارقالعادهی آن بتواند بگذرد و این را نبیند. اگر دیدیم هنرمندهای ما این را نمیبینند و به آن نمیپردازند، باید ببینیم عیب کار کجاست. یا در نگاه هنری، یا در عرضهی درست، یا تأثیراتی که سیاستها و دشمنان در فضای فرهنگی کشور دارند میگذارند، مشکلی وجود دارد؛ والّا چطور ممکن است یک ملت فراموش کند یا نبیند و نفهمد؟ لذا خاطرهگویی شما و ثبت کردن این حوادث، نقش خیلی زیادی در این مسأله دارد.
اخیراً از آقای بهبودی و آقای سرهنگی مصاحبهیی میخواندم، که واقعاً هم همینطور است. این آقایان معتقدند که قضایای دورهی دفاع مقدس را بایستی مستند کرد، تبیین کرد، مستدل کرد تا براساس اینها آثار هنری بهوجود بیاید، که کاملاً درست است. اعتقاد من این است که ما هرچه برای دورهی دفاع مقدس سرمایهگذاری و کار کنیم، زیاد نیست؛ چون ظرفیت هنری و ادبی کشور برای تبیین این دوره، خیلی گسترده، وسیع و عمیق است و از این ظرفیت تاکنون استفادهی خوب و درخوری نشده. البته کتابهای خوبی نوشته شده، لیکن این رشته باید استمرار پیدا کند.
کسانی هم میخواهند بعمد این خورشید فروزان و این منبع نورانیت و درخشندگی را از خاطرهی ملت ببرند؛ چون هر کس که باید در این دوران بیفتد و آن را بشناسد و خصوصیات آن را لااقل تا حدودی درک کند، در خود احساس عزت و انگیزه و امید میکند. ملتی که میتواند حقیقتاً با دست خالی در مقابل آن تهاجم بینالمللی آنگونه ایستادگی کند و با ابتکار، با تکیهی به خود، با توسل به پروردگار و استعانت از خدای متعال، خودش را اینطور از منجلابی که قدرتمندان دنیا برایش درست کردند، موفق و پیروز بیرون بکشد، خیلی درخور ستایش است. این ملت اگر این توانایی را در خودش ببیند و وجود این ظرفیت را در خودش احساس کند، در ادامهی این راه و در حرکت عظیمی که در پیش دارد، هیچ مانعی نمیتواند جلوی او را بگیرد. این را میدانند؛ لذا نمیخواهند این خودآگاهی در مردم ما بهوجود بیاید. ما بعکس، باید تلاش کنیم این خودآگاهی بهوجود بیاید.
نسل جدید ما متأسفانه کماطلاع است. باید کاری کرد که نسل جدید و نسلهای بعد، از این ظرفیت، از این ذخیرهی عظیم و از این گنج تمام نشدنی استفادهی روحی کنند؛ امید پیدا کنند و خودشان را بشناسند. این زن ماست، این مرد ماست، این جوانهای ما هستند که اینطور در میدانهای نبرد توانستند ابتکار کنند.
اولِ جنگ، ما هیچ چیز نداشتیم. همهی شما یا اغلبتان در جنگ بودید؛ بنده هم از نزدیک شاهد بودم؛ واقعاً دست ما خالی بود؛ نه ارتش ما امکاناتی داشت، نه سپاه که آن روز اصلاً تشکل درستی نداشت؛ حتّی تفنگ انفرادی در دست افراد نبود؛ وسایل ابتدایىِ یک جنگ حقیقی در اختیار نبود. در منطقهی اهواز - که بنده آنجاها بودم - بعضی از یگانهای یک تیپ ما شاید حدود ده دستگاه تانک در اختیار داشتند؛ یعنی یکدهمِ آنچه باید داشته باشند. تانکهایشان از بین رفته بود، منهدم شده بود؛ در عین حال جوانهای ما ایستاده بودند و تلاش میکردند.
از زمان شروع جنگ تا الان - این بیستوچهار پنج سال - ما از زمین به آسمان رفتهایم. ما را تهدید میکنند به تحریم اقتصادی و محاصرهی اقتصادی! ما در همین دورهی محاصرهی اقتصادی بوده که اینهمه امکانات را بهدست آوردیم. در سختترین دورههای محاصرهی اقتصادی جوانهای ما توانستند سلاحهایی را بسازند که در همهی دنیا آن سلاحها را غیر از امریکاییها و یکی دو دولتِ عزیزکردهی امریکا هیچکس نداشت. همین موشک ضدتانک «تاو» را جوانهای ما در چه شرایطی ساختند؟ همهی درها رویشان بسته بود، اما ساختند. همین پیشرفتهای علمییی که امروز شما ملاحظه میکنید دارد بروز میکند، بنده از سالهای متمادی میگفتم جوانهای ما دارند کارهای بزرگی میکنند، که الان یکی پس از دیگری در بخشهای مختلف دارد بروز میکند. البته موضوع انرژی هستهییاش بهخاطر حساسیت دنیا روی آن، برجسته و شاخص شده؛ والّا در ردیف این کار، کارهای دیگری که در بخشهای گوناگون انجام گرفته، واقعاً اهمیتش کمتر از این کار نیست؛ منتها جنبهی نظامی و دفاعی ندارد. اینها همه در شرایط محاصرهی اقتصادی بوده، در شرایط فشار سیاسی و اقتصادی بوده، در شرایط بدحسابی و سختگیری دولتهایی که حتّی با ما رابطهی اقتصادی هم داشتند، لیکن بدجنسی و ناخنخشکی و بدحسابی میکردند، بوده؛ ولی ما توانستیم. این، ظرفیت خیلی بزرگی برای یک ملت است که میتواند. این ظرفیت را جوانهای ما باید بشناسند.
شما میدانید در دورهی پهلوی یکی از رایجترین تبلیغات، «نمیتوانیم» بود. همهی ما از بچگی اینطور بار آمده بودیم که جنس ایرانی مساوی است با بد بودن، پست بودن و نامرغوب بودن؛ ایرانی مساوی است با ناتوانی در تولید جنس خوب در همهی زمینهها. اصلاً این فرهنگ را در ذهن ملت ما نهادینه کرده بودند. این در حالی است که این موضوع 180 درجه با واقعیت فرق دارد. این ملت، ملتی است که از همه جهت میتواند؛ میتواند تولید کند، میتواند رشد بدهد، میتواند ابتکار کند، میتواند مرزهای علم و فناوری را بشکند و جلو برود.
البته ما هنوز از دنیا خیلی عقبیم؛ چون مدتهای مدیدی ما را عقب نگهداشته بودند - این را خودمان بروشنی میدانیم - ولی ما داریم با سرعت این فاصله را طی میکنیم تا به جلو برسیم. این، مظهر کاملش در جنگ است؛ هم از جهت روحیات انسانی، و هم از جهت استعداد گرایش معنوی، صفا و معنویت و لطافت، که این همهجا بود.
شما ببینید ارتش ایران را در چه شرایطی بهوجود آوردند؛ چگونه تربیت کردند و با چه شرایطی اینها را رشد دادند. شرایط، کاملاً شرایط ضدمذهب بود. آنوقت همین ارتش، در نیروی هواییاش، در نیروی زمینیاش، در نیروی دریاییاش، یکسالونیم تا دو سال بعد از پیروزی انقلاب که جنگ شروع شد، کارهایی کرد و جلوههایی نشان داد که حقیقتاً محیرالعقول است. جوانهایی که بمبارانها و حملات هوایىِ اول جنگ را با هواپیماهای خود بهوجود آوردند، تربیتشدههای ارتش سابق بودند؛ اما جوهر معنویت، خلوص و صفا در اینها بود.
من در منطقهی اهواز غالباً نیمههای شب میرفتم از منطقه بازدید میکردم. این منظره را خودم دیدم؛ پشت خاکریز و پای تانک، افسری ایستاده بود و داشت نماز شب میخواند.
بچههای شهید چمران در ستاد جنگهای نامنظم جمع میشدند و هر شب عملیات میرفتند و بنده را هم گاهی با خودشان میبردند. یک شب دیدم افسری با من کار دارد؛ بهنظرم سرهنگ 2 یا سرگرد بود. چون محل استقرار ما لشکر 92 بود، لذا به اینها نزدیک بودیم. آن افسر پیش من آمد و گفت: من با شما یک کار خصوصی دارم. من فکر کردم مثلاً میخواهد درخواست مرخصی بدهد. یکخرده لجم گرفت که حالا در این حیص و بیص چه وقت مرخصی رفتن است. اما دیدم با حالت گریه آمد و گفت: شبها که این بچهها به عملیات میروند، اگر میشود، من را هم با خودشان ببرند(!) بچهها شبها با مرحوم شهید چمران به قول خودشان به شکار تانک میرفتند و این سرهنگ آمده بود التماس میکرد که من را هم ببرید! چنین منظرهها و جلوههایی را انسان مشاهده میکرد؛ این نشاندهندهی آن ظرفیت معنوی است. بچههای بسیجی و بچههای سپاه و داوطلبان جبهه و آدمهایی از قبیل شهید چمران که جای خود دارند. این، یک بعد از ظرفیت این ملت عظیم است. ابعاد علمی و فنی و تحقیقاتی و ادبی و هنری و امثال اینها، ابعاد بسیار عجیب و شگفتآوری است که همه در جنگ بروز کرد و خودش را نشان داد.
جنگ حقیقتاً آینهی تمامنمای ظرفیتهای ملت ایران بود. با کاری که شما دارید انجام میدهید، این را میتوانید ماندگار کنید؛ میتوانید به ذهنهای مردم منعکس کنید؛ کار بسیار بزرگ و مهمی است.
من حقیقتاً از زحمات آقایان قدردانی میکنم و اصرار میکنم که حتماً این رشته و سلسله را ادامه دهید و دفتر ادبیات و هنر مقاومت کار خودش را با دلگرمی و جدیتِ بیشتر انشاءاللَّه ادامه دهد و دوستان هنرمندی هم که در این سالها آثاری را تولید کردهاند - که حقاً و انصافاً آثار باارزشی هم هست - کار خودشان را ادامه دهند.
بعضی دوستان انصافاً پیشرفت هم کردهاند. من وقتی قصه یا خاطرهیی که امروز برخی از دوستان هنرمند مینویسند، با آثار هفده، هجده سال پیش آنها مقایسه میکنم، میبینم خیلی فاصله است؛ یعنی واقعاً پیشرفت کردهاند. امروز آثار هنرییی که اینها ارائه میکنند، بسیار باارزش است.
در مقولهی شعر هم همینطور است. شعرهایی که آقای دکتر رفیعی خواندند، با آن دهن گرم و نفس گیرایی که داشتند، انصافاً شعرهای برجستهی خیلی خوبِ مضموندارِ خوشساختی بود. ما اینطور شعرها و آثار هنری را در بیست سال پیش نداشتیم؛ اینها بتدریج دارد بروز میکند.
بنده عقیدهام این است که اگر متولیان این کار را دنبال کنند، ما انشاءاللَّه آثار هنرییی خواهیم داشت که در قلهی هنر ایرانی قرار بگیرد. اگر ما در تاریخِ خود مثلاً در یک نوعِ شعر، فردوسی را داریم؛ در یک نوعِ شعر، حافظ یا سعدی را داریم؛ گمان میکنم اگر ما بتوانیم این رشته را دنبال کنیم، در زمینهی شعر یقیناً قلهی جدیدی بهوجود خواهیم آورد؛ در زمینهی قصه و رمان و داستان کوتاه و بلند هم یقیناً قلههایی را بهوجود خواهیم آورد - که البته ما در این زمینه هم از لحاظ تاریخی عقبیم - و همچنین در بقیهی بخشهای هنری صاحب قله خواهیم بود و دستاوردش هم برای ملت ما تمامنشدنی است.
امیدوارم انشاءاللَّه خداوند متعال به همهی شما توفیق دهد. من دعاگوی شما هستم و خواهم بود. امیدوارم همهی شما مشمول رحمت الهی و کمک الهی و هدایت و دستگیری الهی و مشمول تفضلات و دعای حضرت بقیةاللَّه باشید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,266 | 1384/06/29 | بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت نیمهی شعبان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3308 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
این روز بزرگ را به همهی منتظران و همهی عاشقان و همهی موالیان اهل بیت، بخصوص شما برادران و خواهران عزیزی که در اینجا تشریف دارید، تبریک عرض میکنم.
در حقیقت ولادت این بزرگوار یک عید حقیقی است؛ لذا بزرگداشت خاطرهی این روز و این ساعت هرگز از یاد معتقدان به مهدویت نخواهد رفت. فقط مردم شیعه نیستند که منتظر مهدی موعود (سلاماللَّهعلیه) هستند، بلکه انتظار منجی و مهدی، متعلق به همهی مسلمانهاست. فرق شیعه با دیگران این است که شیعیان آن منجی را با نام و نشان، با خصوصیات گوناگون میشناسند؛ اما دیگر مسلمانان که به منجی هم معتقدند، منجی را نمیشناسند؛ تفاوت، اینجاست؛ والّا اصل مهدویت مورد اتفاق همهی مسلمانهاست. ادیان دیگر هم در اعتقادات خودشان، انتظار منجی را در نهایت زمانه دارند؛ آنها هم در یک بخش از قضیه، مطلب را درست فهمیدهاند؛ اما در بخش اصلی قضیه که معرفت به شخص منجی است، دچار نقص معرفتند. شیعه با خبر مسلّم و قطعی خود، منجی را با نام، با نشان، با خصوصیات، با تاریخ تولد، میشناسد. نکاتی در اعتقاد به مهدویت هست، که من به اجمال آنها را عرض میکنم:
یک نکته این است که وجود مقدس حضرت بقیةاللَّه (ارواحنافداه) استمرار حرکت نبوتها و دعوتهای الهی است از اول تاریخ تا امروز؛ یعنی همانطور که در دعای ندبه میخوانید، از «فبعض اسکنته جنّتک» - که حضرت آدم است - تا «الی ان انتهی الامر» - که رسیدن به خاتمالانبیاء (صلّیاللَّهعلیهواله) هست - و بعد مسألهی وصایت و اهل بیت آن بزرگوار، تا میرسد به امام زمان، همه، یک سلسلهی متصل و مرتبط به هم در تاریخ بشر است. این، بدین معناست که آن حرکت عظیم نبوتها، آن دعوت الهی بهوسیلهی پیامبران، در هیچ نقطهیی متوقف نشده است. بشر به پیامبر و به دعوت الهی و به داعیان الهی احتیاج داشته است و این احتیاج تا امروز باقی است و هر چه زمان گذشته، بشر به تعالیم انبیا نزدیکتر شده است. امروز جامعهی بشری با پیشرفت فکر و مدنیت و معرفت، بسیاری از تعالیم انبیا را - که دهها قرن پیش از این، برای بشر قابل درک نبود - درک کرده است. همین مسألهی عدالت، مسألهی آزادی، مسألهی کرامت انسان - این حرفهایی که امروز در دنیا رایج است - حرفهای انبیاست. آن روز عامهی مردم و افکار عمومی مردم این مفاهیم را درک نمیکردند. پیدرپی آمدن پیغمبران و انتشار دعوت پیغمبران، این افکار را در ذهن مردم، در فطرت مردم، در دل مردم، نسل به نسل نهادینه کرده است. آن داعیان الهی، امروز سلسلهشان قطع نشده است و وجود مقدس بقیةاللَّهالاعظم (ارواحنافداه) ادامهی سلسلهی داعیان الهی است، که در زیارت آل یاسین میخوانید: «السّلام علیک یا داعیاللَّه و ربّانی آیاته». یعنی شما امروز همان دعوت ابراهیم، همان دعوت موسی، همان دعوت عیسی، همان دعوت همهی پیغمبران و مصلحان الهی و دعوت پیامبر خاتم را در وجود حضرت بقیةاللَّه مجسم میبینید. این بزرگوار، وارث همهی آنهاست و دعوت و پرچم همهی آنها را در دست دارد و دنیا را به همان معارفی که انبیا در طول زمان آوردهاند و به بشر عرضه کردهاند، فرا میخواند. این، نکتهی مهمی است.
نکتهی بعدی در باب مهدویت، انتظار فرج است. انتظار فرج یک مفهوم بسیار وسیع و گستردهیی است. یک انتظار، انتظارِ فرجِ نهایی است؛ یعنی اینکه بشریت اگر میبیند که طواغیت عالم ترکتازی میکنند و چپاولگری میکنند و افسارگسیخته به حق انسانها تعدی میکنند، نباید خیال کند که سرنوشت دنیا همین است؛ نباید تصور کند که بالاخره چارهیی نیست و بایستی به همین وضعیت تن داد؛ نه، بداند که این وضعیت یک وضعیت گذراست - «للباطل جولة» - و آن چیزی که متعلق به این عالم و طبیعت این عالم است، عبارت است از استقرار حکومت عدل؛ و او خواهد آمد. انتظار فرج و گشایش، در نهایت دورانی که ما در آن قرار داریم و بشریت دچار ستمها و آزارهاست، یک مصداق از انتظار فرج است، لیکن انتظار فرج مصداقهای دیگر هم دارد. وقتی به ما میگویند منتظر فرج باشید، فقط این نیست که منتظر فرج نهایی باشید، بلکه معنایش این است که هر بنبستی قابل گشوده شدن است. فرج، یعنی این؛ فرج، یعنی گشایش. مسلمان با درسِ انتظار، فرج میآموزد و تعلیم میگیرد که هیچ بنبستی در زندگی بشر وجود ندارد که نشود آن را باز کرد و لازم باشد که انسان ناامید دست روی دست بگذارد و بنشیند و بگوید دیگر کاری نمیشود کرد؛ نه، وقتی در نهایتِ زندگىِ انسان، در مقابلهی با اینهمه حرکت ظالمانه و ستمگرانه، خورشیدِ فرج ظهور خواهد کرد، پس در بنبستهای جاری زندگی هم همین فرج متوقَّع و مورد انتظار است. این، درس امید به همهی انسانهاست؛ این، درس انتظار واقعی به همهی انسانهاست؛ لذا انتظار فرج را افضل اعمال دانستهاند؛ معلوم میشود انتظار، یک عمل است، بیعملی نیست. نباید اشتباه کرد، خیال کرد که انتظار یعنی اینکه دست روی دست بگذاریم و منتظر بمانیم تا یک کاری بشود. انتظار یک عمل است، یک آمادهسازی است، یک تقویت انگیزه در دل و درون است، یک نشاط و تحرک و پویایی است در همهی زمینهها. این، در واقع تفسیر این آیات کریمهی قرآنی است که: «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین» یا «ان الارض للَّه یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین». یعنی هیچوقت ملتها و امتها نباید از گشایش مأیوس شوند.
آن روزی که ملت ایران قیام کرد، امید پیدا کرد که قیام کرد. امروز که آن امید برآورده شده است، از آن قیام، آن نتیجهی بزرگ را گرفته است و امروز هم به آینده امیدوار است و با امید و با نشاط حرکت میکند. این نور امید است که جوانها را به انگیزه و حرکت و نشاط وادار میکند و از دلمردگی و افسردگی آنها جلوگیری میکند و روح پویایی را در جامعه زنده میکند. این، نتیجهی انتظار فرج است. بنابراین، هم باید منتظر فرج نهایی بود، هم باید منتظر فرج در همهی مراحل زندگی فردی و اجتماعی بود. اجازه ندهید یأس بر دل شما حاکم بشود، انتظار فرج داشته باشید و بدانید که این فرج، محقَّق خواهد شد؛ مشروط بر اینکه شما انتظارتان، انتظار واقعی باشد، عمل باشد، تلاش باشد، انگیزه باشد، حرکت باشد.
یک نکتهی دیگر در مسألهی مهدویت این است که عقیدهی ما این است که امام زمان (ارواحنافداه) متوجه و ناظر بر رفتار و عمل ماست؛ اعمال ما بر او عرضه میشود. این جوانهای مؤمن ما که در میدانهای مختلف - چه در میدان معنویت و عبادت و معرفت، چه در میدان کار و تلاش، چه در میدان مبارزه و سیاست، چه در میدان جهاد؛ آن روزی که جهاد مورد احتیاج بود - اینجور از خودشان اخلاص و شادابی نشان میدهند، امام زمان (سلاماللَّهعلیه) را خرسند و خوشحال میکنند. اینکه مردم در کشور اسلامی - حالا در کشور مسلمانِ ما - تلاششان این است که بر ادارهی کشور، بر پیشرفت امور کشور نظارت داشته باشند، تصمیم بگیرند، اقدام کنند، وارد میدان بشوند؛ و میدان را رها نمیکنند که دیگران بیایند و برای آنها تصمیم بگیرند؛ اجازه نمیدهند که امتداد خواستهای استکباری و استعماری در داخل کشور سرنوشت آنها را معین بکند، امام زمان را خوشحال میکنند؛ امام زمان ناظر است و میبیند. انتخابات شما را امام زمان دید؛ اعتکاف شما را امام زمان دید؛ تلاش شما جوانها را برای آذینبندی نیمهی شعبان، امام زمان دید؛ حضورِ شما زن و مرد را در میدانهای گوناگون، امام زمان دیده است و میبیند؛ حرکت دولتمردان ما را در میدانهای مختلف، امام زمان میبیند و امام زمان از هر آنچه که نشانهی مسلمانی و نشانهی عزم راسخ ایمانی در آن هست و از ما سر میزند، خرسند میشود. اگر خدای نکرده عکس این عمل بکنیم، امام زمان را ناخرسند میکنیم. ببینید، چه عامل بزرگی است.
نکتهی دیگر و سخن آخر این است که جامعهیی که به مهدویت معتقد است، قوت قلب پیدا میکند. این قوت قلب برای ملتها خیلی مهم است. بدانید تسلط استعمار بر کشورهای اسلامی بعد از آن بود که توی دل ملتها را خالی کردند؛ آنها احساس ضعف کردند؛ احساس عدم توانایی کردند، بعد اینها آمدند و با قدرت بر آنها مسلط شدند. امروز هم همینجور است. ما در روابط سیاسی و دیپلماسی دنیا داریم جلوی چشممان میبینیم که یکی از بزرگترین شگردهای استکبار جهانی این است که میخواهد دل مسؤولان کشورهای گوناگون را - حالا در کشورهای اسلامی - خالی کند و احساس بیپشتوانگی به آنها تزریق کند، تا آنها احساس کنند که چارهیی ندارند جز اینکه زیر بار مثلاً امریکا بروند. این احساس ضعف، بلای بزرگی است. ملتها حرکت نمیکنند؛ چون احساس ضعف میکنند. ملت فلسطین دهها سال ساکت و آرام نشسته بود؛ چون احساس میکرد نمیتواند. آن روزی که فکرِ توانستن در ملت فلسطین به وجود آمد، قیام کرد و با این قیام، اینهمه موفقیت را به دست آورده است. رنج میبرد؛ اما دارد پیش میرود. فرق است بین ملتی که حرکتی نمیکند، سیلی هم نمیخورد؛ اما روزبهروز عقب مینشیند؛ روزبهروز بدبختتر و زیرِدستتر میشود، دلش هم خوش است که من سیلی نمیخورم، با آن ملتی که سختی راه را تحمل میکند، پایش به سنگ میخورد، خونی هم میشود؛ اما در راهِ به سمت موفقیت، به سمت سرمنزل سعادت، به سمت عزت، پیش میرود. ملت فلسطین امید پیدا کرد، حالا حرکت میکند و جلو میرود و این حرکتِ به جلو تا هر وقت که وجود داشته باشد، باعث میشود که درهای فرج به روی آنها باز باشد؛ و راه قطعه قطعه طی خواهد شد تا انشاءاللَّه به هدف نهاییشان برسند. احساس ضعف برای یک ملت، خیلی احساس خطرناک و سم مهلکی است. یکی از برکات اعتقاد به مهدویت این است که انسان احساس اطمینان میکند؛ احساس قوت قلب میکند؛ احساس قدرت میکند. و ملت ما بحمداللَّه اینگونه است.
ما در جبهههای جنگ هم جوانهای خودمان را میدیدیم که به مدد غیبی و به توجه و نظر لطف ولیعصر (ارواحنافداه) اعتقاد داشتند و از همان اعتقاد و از همان قوت قلب هم استفاده میکردند و توانایی مضاعف پیدا میکردند و پیش میرفتند. البته اعتقاد به کمک غیبی اگر معنایش این است که انسان بیکار بماند، درها را ببندد و منتظر باشد که از غیب کمک بشود، بداند که از غیب هم کمکی نخواهد شد؛ «و ما جعله اللَّه الّا بشری لکم و لتطمئنّ قلوبکم به». کمک غیبی در میدان جنگ، در میدان چالشهای سیاسی و در ایستادگی ملتهاست که به سراغ انسان میآید. اگر بایستید، کمک غیبی هم هست.
امروز دنیای استکبار روی نقاط قوت ملتها متمرکز شده، تا آنها را از بین ببرد. البته یک جاهایی موفق میشوند، یک جاهایی هم موفق نمیشوند. از جملهی جاهایی که به حول و قوهی الهی موفق نشدند و موفق نخواهند شد، ملت ایران است. بحمداللَّه در منبر سازمان ملل و در مقابل چشم سران کشورهای جهان، رئیسجمهور محترم ما حرف دل ملت ایران را بیان کرد. استحکام و متانت و قوت بیان و قوت مواضع در آن تریبون جهانی، به نیابت از ملت ایران، در مقابل چشم همهی دنیا بهدست آمد. این، معنایش چیست؟ این، معنایش این است که ملت ایران تسلیم تهدید و زور و فشار نخواهد شد؛ این، معنایش این است که ملت ایران با فشارهای بیستوهفت سالهی از اول انقلاب تا کنون، نه فقط ضعیف نشده، نه فقط ارادهی او متزلزل نشده، بلکه امروز قویتر از گذشته شده است و با ارادهی راسخ برای پیشبرد اهداف و آرمانهای متعالی خود - که مصالح ملی در آنهاست - همچنان مستحکم ایستاده است. اتکا به خدای متعال و اعتقاد به نگاه رئوفانه و پدرانهی حضرت بقیةاللَّه (ارواحنافداه) به ملت، این تأثیر بزرگ را در زندگی ما و در رفتار ما دارد که ما را با قوت قلب در مقابل امواج گوناگون وادار به استقامت میکند. نمیتوانند ملت ایران را شکست بدهند. به توفیق الهی، مسؤولان کشور، دولتمردان مؤمن و صبور، با پیگیری و تلاش باید بتوانند یکی پس از دیگری مشکلات این ملت را حل کنند؛ باید بتوانند سطح علمی و عملی این کشور را آنچنان بالا ببرند که بهکلی طمع دشمنان از این ملت و از این کشور قطع بشود.
از خداوند متعال میخواهیم که دعای حضرت بقیةاللَّه (ارواحنافداه) را شامل حال همهی ملت ایران و همهی ملتهای مستضعف جهان قرار بدهد؛ و شما مردم عزیز را روزبهروز به عزت خود و عزت اولیای خود عزیزتر و مقتدرتر بفرماید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,267 | 1384/06/21 | بیانات در دیدار برگزارکنندگان کنگرهی بزرگداشت ابوالفتوح رازی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3307 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
خیلی کار بجا و بموقعی است؛ هم تجلیل از ابوالفتوح رازی، هم حرکت احیای نام بزرگان ری.
در مورد ابوالفتوح، هم تفسیر اهمیت دارد؛ هم زبان و نثر اهمیت دارد؛ هم موقعیت تاریخی ری اهمیت دارد. وقتی انسان نگاه میکند، میبیند در همان زمانِ ابوالفتوح، بزرگانی از قبیل شیخ منتجبالدین - که شاگرد ابوالفتوح رازی است - بودند؛ یا یکخرده بعد، فخر رازی است؛ یا در همان حدودها، شمس قیس رازىِ ادیب و عروضی است؛ یا عبدالجلیل قزوینی رازی، که به نظرم کاملاً معاصر ابوالفتوح است. همهی اینها «رازی» بودند. البته «قزوینی» که گفته میشود، معنایش این است که اصلش قزوینی است؛ لیکن «رازی» بوده؛ کما اینکه خود ابوالفتوح هم نیشابورىِ رازی است؛ یعنی اصلش نیشابوری است، لیکن خودش یا پدرش ساکن ری بودهاند. بنابراین عبدالجلیل قزوینی، عبدالجلیل قزوینىِ رازی است. یا سیدمرتضی رازی داعی که آنروز صحبتش را با جنابعالی کردیم. اتفاقاً سیدمرتضی هم لقبش علمالهدی است. ایشان برادری دارد به نام سیدمجتبی. سید مرتضی متکلم و مرد بزرگی است؛ او هم در همین زمان بوده است. از لحاظ تاریخی وقتی شما روی ابوالفتوح کار میکنید، کأنّه دارید تاریخ قرن پنجم یا ششم را احیاء میکنید. بنابراین نگاه تاریخی به این قضیه، خیلی مهم است.
یکی دو ساعت پیش چند جلد از نوشتههای چاپ شده در حول و حوش تفسیر ابوالفتوح را آوردند و من مروری کردم. یکجا شرححال ابوالفتوح را باز کردم، اما در خصوص تأثیرگذاری یا تأثیرپذیری ابوالفتوح از تفاسیر دیگران نکتهیی ندیدم؛ شاید جای دیگری ذکر شده باشد. حاجینوری میگوید «مجمعالبیان» برگرفتهی از تفسیر «روحالجنان» ابوالفتوح رازی است. اتفاقاً تألیف «مجمعالبیان» چهل پنجاه سال بعد از تألیف تفسیر ابوالفتوح رازی است. این خیلی مهم است که ما فکر کنیم مثلاً ترتیب خاصی که در آنجا وجود دارد، برگرفتهی از کتاب تفسیر ابوالفتوح است. البته معروف این است که ایشان از «تبیان» گرفته؛ مطالب، همان مطالب تبیان است؛ منتها تبویب و خلاصه کرده است. «تفسیر کبیر» فخر رازی هم حولوحوش تفسیر ابوالفتوح نوشته شده؛ منتها برای اینکه نسبت انتحال به او داده نشود، تشکیکهای خودش را وارد کرده است. این نکتهی خیلی مهمی است که ما تفسیری داریم که تفاسیر مهمی مثل «مجمعالبیان» و «تفسیر کبیر» فخر رازی، یا از آن متخذ است، یا ناظر به آن است.
ما باید قدر این تفسیر را بدانیم. البته این تفسیر بهخاطر زبانش امروز متأسفانه خیلی مورد استفاده قرار نمیگیرد؛ چون نثر قرن پنجم و ششم است. اگرچه نثر خیلی استوار و قوی و پاکیزهیی است و هیچ اعوجاج و تعقیدی ندارد، لیکن بالاخره نثر قدیمی است و از نظر کسانی که به جهات ادبی نگاه میکنند، اهمیت دارد؛ از لحاظ تفسیری هم که خصوصیاتِ خودش را دارد. بنابراین تجلیل از ابوالفتوح، تجلیل مهمی است.
انشاءالله وقتی شما به بزرگان ری میپردازید، به این نکته هم نظر داشته باشید که در این میانه، تاریخ ری را بیرون بیاورید؛ یعنی رىِ آن زمان در چه وضعی بوده و چه بزرگانی داشته. مثلاً این ابوالفتوح رازی است که تفسیر مینویسد؛ آن عبدالجلیل رازی قزوینی است که کلام مینویسد و کتاب «النقض» را تألیف میکند؛ یا سیدمرتضی رازی که او هم متکلم بوده؛ یا شمس قیس رازی که بهترین کتاب در عروض و قافیه را نوشته و تا الان هم ما کتابی به جامعیت و اتقان و مفصلىِ «المعجم فی معاییر اشعار العجم» نداریم. اینها نشاندهندهی موقعیت ری و اهمیت ری و تاریخ فرهنگی ری است.
ابوالفتوح فقط مفسر و ادیب نبوده؛ فقیه هم بوده. از تعبیراتی که دربارهی او ذکر شده - که الان یادم نیست از چه کسی است - یکی «الامام الفقیه» است. ایشان شاگرد پسر شیخ طوسی بوده - یعنی ابوعلی مفید ثانی - و کسی بوده که سلسلهی سندش به شیخ طوسی، به یک واسطه است؛ یعنی ایشان از مفید ثانی نقل میکند، و مفید ثانی از پدرش - شیخ طوسی - نقل میکند.
بههرحال کار باارزشی است. کتابهایی هم که فرمودید، انشاءاللَّه میآید و میبینیم. سه چهار جلدی که امروز آوردند و من آنها را تورق کردم، خیلی خوب و پاکیزه بهنظرم آمد؛ ابعاد مختلف تفسیر را مورد توجه قرار داده بودند؛ از لحاظ حدیثشناسی، از لحاظ زبان، از لحاظ نکات تفسیری. خداوند به شما توفیق دهد و کمک کند که این کارِ خوب و مفید را انشاءالله ادامه دهید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,268 | 1384/06/17 | بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3306 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
اولاً این میلاد بزرگ را تبریک عرض میکنیم و امیدواریم که خداوند متعال به همهی ما این توفیق را عنایت کند که از «مصباحالهدی و سفینةالنجاة» آن طوری که شایسته است، انشاءاللَّه بهرهمند شویم. همچنین خوشآمد عرض میکنم به آقایان محترم و خبرگان منتخب ملت و تشکر میکنم از اجلاسی که داشتید و مطالب خوبی که در این اجلاس بیان فرمودید. بخصوص تشکر میکنم از بیانات حضرت آیتاللَّه مشکینی (دامتبرکاته) که حقاً و انصافاً ایشان معلم اخلاق هستند و سالهای متمادی است که از بیان و نفس گرم ایشان حقیقتاً استفاده میکنیم و امروز هم استفاده کردیم. همینطور از بیانات شافی و وافی حضرت آقای امینی (دامتبرکاته) استفاده کردیم؛ ایشان هم امروز گزارش خیلی خوب و جامعی از ماحصلِ این اجلاسِ دو روزه بیان فرمودند.
آنچه بنده امروز میخواهم عرض کنم، ماحصلش در یک جمله است؛ و آن اینکه وظایف ما امروز از گذشته سنگینتر است. بعد از حادثهی بزرگ انتخابات - که حقاً حادثهی مهمی برای کشور بود - شاید ابعاد گوناگون آن بیشتر روشن شود. طرحهایی که برای کشور و نظام جمهوری اسلامی داشتند و تصوری واهی که از وضعیت کشور به ذهن طراحان و تصمیمگیران استکبار بینالمللی منتقل شده بود و بر اساس آن تصور، برنامههایی برای خودشان تعریف کرده بودند، و اینکه همهی اینها با این انتخابات نقش بر آب شد؛ اینها مسائل بسیار مهمی است و حقاً دست قدرت و ارادهی الهی را ما باید در این حادثه ببینیم؛ مثل خیلی از حوادث دیگری که ما نبودیم که کاری کردیم؛ واقعاً قدرت الهی وارد شد. اجتماع عظیم مردم، حرکت عظیم مردمی، انتخابات پُرشور، حضور همهی جناحها و همهی سلائق در انتخابات، واقعاً نعمتهای الهی بود. البته کسانی که در این انتخابات شرکت کردند و صحنه را گرم کردند، آنها هم وسایلی بودند؛ لیکن ارادهی الهی بود که این وضعیت را پیش آورد.
امروز تصویر نظام جمهوری اسلامی در دنیا، تصویر دیگری است؛ احساس میکنند که این نظام مردمی است؛ مردم پای این نظام ایستادهاند؛ احساس میکنند که شعارهای انقلاب برخلاف آنچه آنها تبلیغ میکردند، زنده است. تصور میکردند که مبانی امام و مبانی انقلاب به فراموشی سپرده شد و نسلهای جدیدی که روی کار آمدهاند، از آن مبانی روگردان شدهاند و حتّی مسؤولان و رجال این نظام هم تجدیدنظر کردهاند؛ اما اینها همه بههم خورد و روشن شد که نه، نظام اسلامی اگر پیشرفت علمی داشته، اگر در میدان فناوری پیشرفت داشته، اگر بروز استعدادها در طول این دو دهه به شکل حیرتآوری در همهی صحنهها چشم همه را به خود متوجه و خیره کرده، اگر اینهمه ساخت و ساز و نوسازی کشور در همهی زمینهها انجام گرفته، همهی اینها در بستر تفکر نظام اسلامی صورت گرفته و دست هدایتگر انقلاب و نام امام و یاد امام و راه امام پیشوای همهی این حرکات بوده و انگیزههای ایمانی این حوادث را بهوجود آورده؛ این را همه حس کردند و فهمیدند؛ تصور غلطی که در ذهنها بود، تصحیح شد و اعتبار نظام جمهوری اسلامی بالا رفت. امروز با این وضعیت جدید، احساس بنده این است که وظایف سنگینتری بر دوش همه است. من فقط چهار مورد را به اشاره و کوتاه عرض میکنم؛ چون وقت زیاد نیست.
وظیفهی ما در درجهی اول، حفظ اتحاد کلمه است. انتخابات با همهی محسناتی که دارد و با شور و هیجانی که در جامعه ایجاد میکند - که یکی از بزرگترین حماسهها را در طول سالها بهوجود میآورد - معمولاً در هر دورهیی این عارضه را هم دارد که بین گروهها و افرادی از مردم دلتنگیهایی ایجاد میکند؛ بین جناحها دلتنگی ایجاد میشود؛ بین گرایشهای فکری و سیاسی دلتنگیهایی ایجاد میشود؛ بین سلائق گوناگون - ولو با خطمشی واحد - دلتنگیهایی بهوجود میآید؛ بین اشخاص و افراد دلتنگیهایی بهوجود میآید. ما باید بسرعت این عارضه را ترمیم کنیم. این ترمیم هم دست یک نفر نیست که بگوییم کدام سازمان، کدام مقام و کدام دستگاه این کار را بکند؛ این به عهدهی همه است. در درجهی اول هم وظیفهی سنگینتر به عهدهی افرادی است که شأن بالاتری دارند.
همانطور که حضرت آقای مشکینی بدرستی بیان کردند، ماها بر حسب موقعیت حساستری که داریم، وظیفهمان در همهی موارد - از جمله در این مورد - سنگینتر است. سعی کنیم آنچه را که در دوران انتخابات از دلتنگیها و کدورتها بهوجود آمده و احیاناً زخمهایی بر دلها و جانها خورده، التیام دهیم. هر وقتی هم یکطور و یک شکل است. من همین الان در داخل کشور سیاستها و جهتگیریهایی را میبینم که درست عکس این دارند برنامهریزی میکنند؛ اینها دوست نیستند و نمیتوانند دوست باشند. برای ایجاد تفرقهی هرچه بیشتر دارند برنامهریزی میکنند. نخبگان کشور؛ چه مسؤولان دولتی، چه مسؤولان روحانی، چه نمایندگان مجلس شورای اسلامی، چه نمایندگان محترم خبرگان، چه دستگاههای گوناگون دیگر، چه صاحبنظران سیاسی و شخصیتهایی که تأثیر دارند، منبر تبلیغی و سیاسی دارند؛ وظیفهی همه است که بیش از پیش برای ایجاد وحدت تلاش کنند. چرا بیش از قبل؟ چون بالاخره این کدورتها و شکافها به وجود آمده است و باید ترمیم شود و التیام پیدا کند.
مورد دوم هم که وظیفهی سنگینی است، حمایت از دستگاههای اجرایی و بخصوص حمایت از دولت است؛ این هم وظیفهی همه است. دولتی با شعارهایی سر کار آمده، این شعارها هم شعارهای جذابی است؛ شعارهای مردمی و انقلابی است. اگر این شعارها تحقق پیدا کند، این کشور سود خواهد برد؛ همهی دلسوزان این نظام سود خواهند برد. اگر ما بتوانیم حقیقتاً عدالت اجتماعی را به پیش ببریم؛ اگر ما مسؤولان بتوانیم تطبیق رفتار خودمان را با اسلام بیش از گذشته کنیم؛ اگر بتوانیم از بعضی واگراییهایی که با پارهیی از مبانی در برخی جاها پیدا شده، جلوگیری کنیم، این موفقیت بزرگی برای انقلاب و کشور است؛ سودی است که به همه میرسد؛ اینطور نیست که سودش به یک شخص یا یک جناح یا مجموعهی خاصی برسد؛ نه، همه سود میبرند. در همهی دورانِ شانزده، هفده سالی که دولتهای متعددی سر کار بودند و چهار بار ما انتخابات ریاستجمهوری داشتیم و دو شخصیت محترم در این مدت مسؤول بودند، موضع بنده همین موضع بود؛ بدون کم و کاست. معتقدم همه باید از رئیسجمهور و از دولت حمایت و به آنها کمک کنند. هیچ دولتی و هیچ کسی هم نیست که ما بتوانیم بگوییم از همه جهت کامل است؛ بالاخره هر کسی ممکن است در بخشی از کارش ضعفی وجود داشته باشد. دولتهای گذشته هم داشتند، این دولت هم مستثنا نیست. نباید ضعفها را عمده کرد؛ نباید نقضها را بر کمالها ترجیح داد؛ باید این را دید که وسط این میدان و وسط این گود، مجموعهیی به نام دولت قرار گرفته که در رأس آن رئیسجمهور است و بیشترین بار بر دوش اینهاست. همین چیزهایی که الان شما آقایان فرمودید و همهی ما توقع داریم این کارها انجام بگیرد، جز با پشتیبانی و اهتمام دولت انجام نخواهد گرفت. مشکلات فرهنگی، مشکلات اقتصادی، مسائل سیاسی، داخلی، خارجی و غیره، همه متوجه به هر دولتی است که سر کار است. باید دولتها و رؤسای جمهور را تقویت کرد. اینجا هم وظیفه سنگین است. اینطور نباشد که بعضی به خاطر توقعات زیاد، و بعضی به خاطر برخی کدورتهایی که ممکن است وجود داشته باشد، از چند طرف دولت را تضعیف کنند. این وظیفهی بزرگ ماست که دولت را تقویت کنیم؛ مسؤولیت سنگینی است که لازم است انجام بگیرد.
نکتهی سوم که به اشاره عرض میکنم، طرح مباحث مبنایىِ سیاسی و فکری است. امروز توجه کنید که گرایش تبلیغی دشمنان ما فقط این نیست که به نظام اسلامی فحاشی کنند یا بد بگویند یا یک تهمت سیاسی بزنند؛ امروز دشمنان ما به شکل مبنایی با مباحثی که پایهی جمهوری اسلامی است، دارند دست و پنجه نرم میکنند. به قول خودشان، دارند تفکر ضد جمهوری اسلامی را تئوریزه میکنند. در واقع برای تفکر سیطرهی استکبارىِ دنیای استکبار و در رأس آنها امریکا بر همهی جهان، دارند پایهی فکری درست میکنند.
آنچه مربوط به ایمان مردم است، آنچه مربوط به حقانیت اسلام و قرآن و احکام الهی است، آنچه مربوط به درآمیختگی و وحدت دین و سیاست است، آنچه مربوط به مبانی خاص جمهوری اسلامی است؛ همهی اینها مورد چالش است و این چالش به شکل بسیار جدی دارد دنبال میشود. مخالفان نظام جمهوری اسلامی فقط یک مشت فحاشهایی که در رادیو و تلویزیونها بنشینند و یاوهسرایىِ سیاسی بکنند، نیستند؛ افراد متفکر را به کار گرفتهاند؛ آدمهایی را که در زمینههای فکری - چه دینی، چه سیاسی - میتوانند حرفی به میدان بیاورند، به کار گرفتهاند و دارند پول خرج میکنند و فکر درست میکنند و آن را به جامعه تزریق میکنند. در مقابلهی با این، نه عصبانیت، نه تکفیر، نه سلاح، نه قوهی زور، هیچکدام فایدهیی ندارد. در مقابل «لا یفل الحدید الاّ الحدید» باید با منطق به میدان رفت. دشمن دارد از ابزارهای هنری استفاده میکند؛ از ابزارهای مدرنِ تبلیغی استفاده میکند و حرفها را پخش میکند؛ آماج عمده هم جوانهای ما هستند.
افکار را به مطبوعات و رسانههای گوناگون میآورند؛ حتّی به رسانههای متصل به نظام میآورند - من حیث لا یشعر - و گاهی آنها هم چیزهایی را پخش میکنند. کسانی را با عنوان کاذب فیلسوف، سیاستمدار، متفکر و ... به رسانهها میآورند؛ اینها با مبانی بیناتِ قرآنی گلاویز و دست به یقه میشوند و بحث میکنند و این مبانی را زیر سؤال میبرند. معلوم است؛ «و لتصغی الیه افئدة الذین لا یؤمنون بالاخرة و لیرضوه و لیقترفوا ما هم مقترفون»؛ عدهیی که دلهایشان آماده است، همینها را میگیرند؛ یک عده هم که غافل و سادهدلند و پیچیدگی علمی ندارند، اینها را میپذیرند. امروز وظیفهی مهمی بر عهدهی نخبگان است.
جناب آقای امینی از قول جناب آقای آسیداحمد خاتمی (حفظهمااللَّه) فرمودند که در باب روضه مطالب سست بیان میشود. من عرض میکنم فقط بحث روضه نیست؛ در بیان معارف الهی، معارف اهل بیت، حدیثی که نقل میکنیم، داستانی که نقل میکنیم، نسبتی که به امام میدهیم، معرفتی که میخواهیم پایبند آن باشیم؛ در همهی اینها ما باید اتقان را رعایت کنیم. علمای ما اینهمه در فقه سر یک مسألهی جزئىِ کوچکِ کم اهمیت به وثاقت فلان راوی تکیه میکنند، اهمیت میدهند، بحث میکنند، رد و قبول میکنند، این راوی مورد قبول است یا نیست؛ برای اینکه بالاخره سند روایت را تنقیح کنند و دربیاورند؛ بگویند این سند، سند درستی است؛ که اگر سند درستی بود، به این روایت بشود اعتماد کرد؛ تا اگر اعتماد کردیم، یک حکم فرعىِ درجهی سه در باب طهارت یا در باب بقیهی احکام عبادی به دست بیاید. آنجا ما اینهمه اهمیت میدهیم؛ چطور در باب معارف و در باب دلبستگیهای فکری و عاطفی، به هر حدیثی، به هر روایتی، به هر حرفی و به هر گفتهیی اعتماد کنیم؟ این، قابل قبول نیست.
اتقان در نقل، اتقان در بیان و اتقان در مستنداتِ آنچه میخواهیم به عنوان خوراک فکری به مردم بدهیم، لازم است؛ این یک شرط اساسی است؛ برای این باید فکری کرد؛ کار آسانی هم نیست؛ عرض کردم این کار بسیار مشکل است؛ با یک نشست و برخاست و تذکر و تشکیل یک نهاد درست نمیشود؛ یک همت و ارادهی جدی از نخبگان روحانی و فضلای روحانی میخواهد که بر این موضوع اصرار بورزند، پایبند باشند و دنبال کنند و از آنچه در مقابل به انسان برمیگردد، باک نکنند.
ما چند سال پیش اینجا راجع به قمهزنی - امری که «بیّن الغىّ» است - مطالبی گفتیم؛ بزرگانی صحبت کردند، نجابت کردند، قبول کردند و مردمِ زیادی هم پذیرفتند؛ یک وقت دیدیم از گوشههایی سروصدا بلند شد که آقا شما با امام حسین مخالفید! معنای «سفینةالنجاة و مصباح الهدی» این است که ما عملی را که بلاشک شرعاً محل اشکال است و به عنوان ثانوی هم حرام مسلّم و بیّن است، انجام دهیم؟ باید این روشنگریها را بکنیم تا نسل جوان ما به اسلام بیشتر علاقهمند شود. گرایش جوانها را به اسلام میبینید. این گرایش، گرایش عاطفی است. این گرایش، بسیار ارزشمند است؛ اما مثل موجی است که ممکن است بیاید و برگردد. ما اگر بخواهیم این موج همچنان استمرار داشته باشد، باید پایههای فکری جوانها را محکم کنیم. ما اینهمه منبع داریم. همین دعای ابوحمزه که حضرت آقای مشکینی فرمودند، دعای امام حسین در روز عرفه، اینها را جوانهای ما میخوانند؛ اما معنایش را نمیفهمند. «الهی هب لی قلبا یدنیه منک شوقه»؛ چقدر از اینگونه مناجاتها و از اینگونه مبانی و از این حرفهای عمیق در دعاهایی مثل مناجات شعبانیه و صحیفهی سجادیه وجود دارد که احتیاج هست ما اینها را برای جوانها بیان و تبیین و روشن کنیم تا بفهمند و با علاقه و عاطفه و شوقی که دارند، بخوانند.
نکتهی آخر، وظیفهی سنگین در باب خدمترسانی است؛ که این وظیفه عمدتاً متوجه به مسؤولان دولتی است. خدمترسانی به مردم کار اصلی ماست و بیشترین کسانی که خدمت باید متوجه آنها شود، طبقهی محروم و مظلوم و مستضعف جامعهاند که محتاج خدمتند. ما باید این خدمت را به آنها برسانیم و خدمترسانی را تسهیل کنیم. این، خود یک قدم بزرگ در راه ایجاد عدالت اجتماعی است. امروز دیگر کوتاهیها و تکاسلها و وقت مفید اداری را به یک ساعت یا کمتر یا اندکی بیشتر رساندن، قابل تحمل نیست؛ اینها باید درست شود. البته مجاهدت و تلاش لازم است. همه باید انشاءاللَّه کمک کنند تا مسؤولان بتوانند وظایف خود را انجام دهند.
انشاءاللَّه خداوند متعال به همهی ما توفیق دهد تا بتوانیم این وظایف سنگین را انجام دهیم. در این برههی حساس، کارهایی بر دوش همهی ماست و از یکایک ما دربارهی نعمتهای خداوند سؤال خواهد شد - «ثم لتسئلنّ یومئذ عن النّعیم» - و ما باید پاسخگوی این نعمت بزرگ باشیم. خداوند انشاءاللَّه توفیق دهد تا بتوانیم این بارهای سنگین را تحمل کنیم و به منزل برسانیم.
والسلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,269 | 1384/06/11 | بیانات در دیدار کارگزاران نظام | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3305 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
این عید بزرگ را به همهی امت اسلامی در سراسر جهان، به ملتها، به دولتها و به ملت عزیز و سربلند خودمان و به مسؤولان کشور و به حضار محترمِ این جلسه، بخصوص میهمانان گرامی و نمایندگان سیاسی کشورهای اسلامی که در جلسه حضور دارند، تبریک عرض میکنم.
روز مبعث، عید همه است؛ نه فقط عید مسلمانان. ولادت هر پیغمبری و بروز هر بعثتی، عید و روز نو برای همهی بشریت است. پیغمبران الهی هر کدام که آمدند، قافلهی سرگردان بشری را به سوی کمال و علم و اخلاق و عدالت راندند و آنها را یک قدم به مراحل کمال انسانی نزدیک کردند. همهی خردورزیهای بشر در طول تاریخ، ناشی از تعالیم پیغمبران است. خلقیات انسانها - که قدرتِ ادامهی حیات را برای آنها فراهم میکند - و فضائل اخلاقی، همه تعالیم پیغمبران است. اندیشهی توحید و عبودیت در مقابل خدا، درس پیغمبران است. پیغمبران زندگی را برای انسانها آماده کرده و آن را به میدان رشد و حرکت و تکامل تبدیل کردند؛ و نبی مکرم اسلام (صلّیاللَّهعلیهواله) خاتم پیغمبران و آورندهی سخن نهایی و پایانناپذیر برای بشریت است.
ما مسلمانها البته باید قدر بدانیم؛ باید در پدیدهی بعثت بیندیشیم؛ باید از آن درس بگیریم؛ باید این گذشتهی پُرفروغ را چراغی کنیم برای راه آیندهی دشوارِ خودمان که در پیش داریم.
امروز چند واقعیت در دنیا وجود دارد که قابل انکار نیست. واقعیت اول، بیداری دنیای اسلام است؛ در این کسی نمیتواند تردید کند. امروز مسلمانان عالم در همهی نقاط جهان - چه در کشورهای مسلمان، و چه در نقاطی که در اقلیت قرار دارند - احساس گرایش به اسلام و احساس بازیابی هویت اسلامی خودشان را میکنند. امروز روشنفکران دنیای اسلام، دلزدهی از سوسیالیسم و مکاتب غربی، به سمت اسلام گرایش پیدا کردهاند و علاج دردهای بشریت را از اسلام میطلبند و استفتاء میکنند. امروز دلهای امت مسلمان نسبت به اسلام گرایش بیسابقهیی در طول قرنهای متمادی پیدا کرده است. بعد از تسلط سیاسی و فرهنگىِ غلیظ و گستردهی غرب و شرق در طول دهها سال بر کشورهای اسلامی، امروز افق دید جوانان دنیای اسلام و مدّ نگاه آنها به سوی اسلام است؛ این یک واقعیت است؛ خود غربیها و مستکبران عالم هم به این اعتراف میکنند. آنها بارها تکرار کردهاند که در هر کشوری از کشورهای اسلامی اگر انتخابات آزادی انجام بگیرد، منتخبان ملت، عناصر معتقد و پایبند به اسلام و مروج اسلام خواهند بود. برای همین است که ادعای دمکراسیخواهی غرب امروز دچار تناقض است. از یک طرف پرچم دمکراسی و مردمسالاری را در دست گرفتهاند؛ از سوی دیگر جرأت نمیکنند این پرچم را در دنیای اسلام به معنای واقعی کلمه برافرازند؛ چون میدانند در هر کشوری از کشورهای اسلامی اگر آراء و انتخاب مردم در آن نقش پیدا کند، بدون تردید اسلامخواهان زمام قدرت و حکومت را در دست خواهند گرفت و منتخبان ملت، مسلمانها خواهند بود.
امروز دنیای غرب و امریکا و سیاستسازان تفکر غربی - صهیونیستها و محافل سرمایهدار غربی - خوب میدانند که حرکت عظیم ملت فلسطین ناشی از گرایش آنها به اسلام است. چون محور را اسلام قرار دادهاند، شجاعت پیدا کردهاند و به معنای واقعی کلمه دل به مجاهدت دادهاند. هرجا ملتی این روحیه را پیدا کند، هیچ قدرتی - قدرت نظامی و غیر نظامی - قادر به برخورد با آنها و سرکوب آنها نخواهد بود؛ این را خوب میفهمند. قضایای دنیای اسلام، همه مؤید این واقعیت است. این یک واقعیتِ مسلم است که امروز بیداری اسلامی، بلکه نهضت اسلامی، در دنیای اسلام یک حقیقت روشن است؛ هیچ کس نمیتواند این را انکار کند.
حقیقت دوم این است که دشمن شمارهی یک این بیداری و گرایش اسلامی و این آزادیخواهی، قدرتهای استکباریاند. علت هم معلوم است؛ چون اسلام با سلطه مخالف است؛ با وابستگی ملتها به قدرتهای بیگانه مخالف است؛ با عقبماندگی علمی و عملی - که بر کشورهای اسلامی سالیان متمادی تحمیل کردند - مخالف است؛ با تقلید محض ملتها و کورکورانه به دیگران نگاه کردن مخالف است. اینها همه درست نقطهی مقابل سیاستهای استعماری و استکباری است که در طول دویست سال یا بیشتر، از طرف مستکبران و غربیها بر دنیای اسلام اعمال شده؛ امروز هم برای این منطقه، پیش خودشان منافعی تعریف کردهاند. بیداری اسلام، درست نقطهی مقابل خواستههای آنهاست؛ لذا با همهی وجود با آن مخالفند و مخالفت سیاسی و تبلیغاتی میکنند.
امروز همهی شگردهای تبلیغاتی را دارند علیه اسلام اعمال میکنند. شما نگاه کنید ببینید کاری که دولتهای غربی علیه مسلمانان و علیه اسلام میکنند - چه در امریکا و چه در اروپا - چقدر پیچیده و گسترده است. تمام ابزارهای هنرىِ در اختیار آنها، در خدمت این هدف پلید است. دشمنی را در اعلی درجهی ممکن، با آمیختهیی از فعالیتهای فرهنگی و امنیتی و سیاسی و نظامی، علیه اسلام به کار بردند؛ این هم یک واقعیت روشن و مسلم است.
واقعیت سوم - که همه این واقعیت را میدانند؛ اگرچه بسیاری آن را انکار میکنند - این است که مظهر این بیداری اسلامی کسانی نیستند که امروز چهرهی تروریسم را در دنیای اسلام دارند نشان میدهند. کسانی که در عراق این جنایتها را میکنند؛ کسانی که در دنیای اسلام، به نام اسلام علیه مسلمانها فعالیت میکنند؛ کسانی که مهمترین وظیفهی خود را ایجاد اختلاف بین مسلمانها - تحت عنوان شیعه و سنی، تحت عنوان قومگرایی - قرار میدهند؛ اینها نمیتوانند بههیچوجه نمایشگر و نماد بیداری اسلامی باشند؛ این را خود مستکبران هم میدانند. همان کسانی که سعی میکنند اسلام را در چهرهی گروههای متحجر و دهشتافکن به دنیای غرب معرفی کنند، میدانند که واقعیت غیر از این است. اسلامی که امروز بیدارىِ آن را دنیای اسلام دارد احساس میکند، اسلام فکر و اندیشه و تعمق و حرف نو است؛ اسلامِ ارائهی راهحلهای زندگی برای گشودن گرههای زندگی بشریت است؛ نه اسلام متحجر، نه اسلام چشمبسته و نه اسلام دور از هرگونه آزاد فکری؛ این را مستکبران میفهمند.
امروز شعار جمهوری اسلامی، آزادفکری است؛ توسعهی علم و معرفت است؛ توجه به حقوق انسانها و اختیارات انسانهاست؛ مهربانی و مهرورزی میان افراد انسان است؛ اینها شعار و پیام اسلام است؛ دنیا دنبال اینهاست.
منطق امام بزرگوار ما، منطق عقل، منطق فکر، منطق عملِ روشنبینانه، منطق انسانیت و هنجار انسانی و اخلاق انسانی و فضائل اخلاقی بود؛ دنیا دنبال این است. مظهر بیداری اسلامی کسانی نیستند که با چهرهی عبوس و گرفتهی خود با همهی دنیا - حتی با مؤمنین و مسلمین - مواجه میشوند؛ عدهیی را تکفیر میکنند؛ عدهیی را با قومگرایی، عدهیی را با طایفهگرایی، عدهیی را به بهانههای نادرست مورد تهاجم قرار میدهند. وجود اینها بشدت مشکوک است، که اصلاً چنین کسانی هستند یا در واقع همان عوامل سرویسهای جاسوسی اسرائیل و امریکا و انگلیساند که دارند اینطور فعالیت میکنند؛ چهار نفر آدم غافل را هم دستخوش فعالیت خودشان کردهاند. این هم واقعیتی است که نمیشود آن را انکار کرد.
واقعیت دیگر این است که دنیای غرب با همهی توان خود نتوانسته است بر بیداری اسلامی فائق بیاید. در مناطق گوناگون اسلامی این همه علیه اسلام، علیه جمهوری اسلامی، علیه رهبران و مصلحان بزرگ اسلامی و علیه احکام اسلام تبلیغات کردند؛ این همه مزدور درست کردند برای دشنام دادن به اسلام و متهم کردن اسلام و احکام اسلامی؛ از حربهی نظامی استفاده کردند، از حربهی اقتصادی استفاده کردند، از حربهی تبلیغاتِ وسیع رسانهیی به شکل عجیب و شگفتآوری استفاده کردند؛ اما تاکنون پیش نرفتهاند. بیشترین گرایش جوانهای مسلمان در کشورهای اسلامی به اسلام و تفکر اسلامی است. این شور و عشق، روزبهروز در دل ملتهای مسلمان بیشتر میشود.
آنچه بر این واقعیتها مترتب میشود، این است که دنیای اسلامی باید قدر این واقعیت را بشناسد. امروز تنها راهی که دنیای اسلام برای حفظ منافع ملتهای اسلامی دارد، اتحاد کلمه بر محور اسلام است؛ «نه» گفتن به اهداف و مطامع استعمارىِ دشمنان و مستکبران است. هدف استکبار، محو هویت ملی و دینی در دنیای اسلام و بخصوص در خاورمیانه است. مقابلهی با این هدف، با اتحاد بیشتر، با همبستگی بیشتر، با تمسک به اسلام، با ترویج اسلام و با ایستادن در مقابل زیادهخواهیهای امریکا و مستکبران عملی است، و لاغیر. امروز امریکا در همهی دنیا یک چهرهی ناموجه و لکهدار است. امروز امریکاییها با اَعمال خودشان همهی شعارهای خود را زیر پایشان له کردهاند. امروز فشار امریکاییها بر ملت عراق، ناامنی موجود در عراق، حمایت بیقید و شرط آنها از صهیونیستهای قاتل و خونریز، فجایعی که در افغانستان به راه انداختند، فشاری که بر دولتهای اسلامی میآورند؛ همهی اینها امروز یک چهرهی کریه و منفور از امریکا در دنیای اسلام به وجود آورده است. امروز دنیای اسلام میتواند در مقابل این قدرتِ افزونخواه بایستد، و باید بایستد؛ هیچ چارهیی جز این ندارد.
دولتهای اسلامی برای حفظ منافع ملی خودشان، برای جلب عواطف ملتهای خودشان، برای ادای مسؤولیت تاریخی خودشان، باید روی نقاط اساسىِ هویت امت اسلامی تکیه کنند؛ از ملت فلسطین باید صریحاً دفاع کنند؛ از استقلال کامل عراق و سپردن اختیار به ملت عراق باید دفاع کنند؛ از ملت افغانستان باید دفاع کنند؛ از ملتهای مسلمان در اروپا و آسیا و آفریقا باید دفاع کنند؛ از هویت قرآنی و از احکام قرآن در کشورهایشان باید دفاع کنند؛ ارتباطاتشان را با همدیگر نزدیک و صمیمی کنند؛ با هم صادق باشند؛ به هم کمک کنند و دست یکدیگر را بگیرند؛ آن وقت امت اسلامی خواهد توانست خود را از زیر یوغ استکبار نجات دهد و تهدیدهایی را که امروز دنیای استکبار نسبت به دنیای اسلام دارد، از سر بگذراند.
امیدواریم خداوند ما را بیدار کند؛ امتهای اسلامی را بیدار کند؛ انشاءاللَّه ما را به وظایف خودمان آشنا کند و ادعیهی زاکیهی حضرت بقیةاللَّه (ارواحنافداه) را شامل حال همهی امت اسلامی و بخصوص ملت عزیز ایران قرار دهد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,270 | 1384/06/08 | بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3304 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
از بیانات مفید و پُرمغز جناب آقای احمدینژاد خیلی متشکریم. مناسبت خوبی است برای تجدید یاد این دو شهید عزیز و عالیقدر؛ شهید رجایی و شهید باهنر. این حرف درستی است که این دو نفر حقاً نماد دولتمردان متعهد و پایبند و مردان جمهوری اسلامی بودند. امیدواریم انشاءاللَّه خداوند متعال با رحمت و مغفرت و فضل بیپایانش با آنها رفتار کند و ما را هم موفق بدارد تا بتوانیم انشاءاللَّه در همان راه و مسیر حرکت کنیم.
شروع دولت جدید مصادف است با ایام متبرک رجب و شعبان و روزها و شبهای یاد و ذکر و خشوع. مناسبت بسیار مهمی است؛ اینها را دستکم نگیرید و به نام خدا و با یاد خدا شروع کنید. بنا بگذارید که در همهی آنات و احوال و در فرصتی که خدای متعال در اختیار شما گذاشته، خودتان را، دلتان را، عملتان را از خدای متعال منقطع نکنید. ارتباط با خدا تضمینکنندهی صحت عمل و استقامت در راه است. اگر بخواهیم در این جاده درست حرکت کنیم، با ظواهر دلفریب زودگذر از راه پرت نیفتیم و به سمت هدف، مستقیم حرکت کنیم، حتماً در این کار، یاد خدا و اتکاء به خدا و اتصال دائمی به خدا مورد نیاز است؛ این را باید دستور همیشگی خودمان قرار دهیم. اینکه شاعر میگوید «خوشا آنان که دائم در نمازند»، منظورش این نیست که دائم رو به قبله نشستهاند یا ایستادهاند و یا رکوع و سجود میکنند؛ منظور، روح نماز و ذکر و یاد خداست. باید دائم در یاد خدا بود. در هر تصمیمی، در هر اقدامی، در هر حرفی که میزنیم - که حرف من و شما، حرف یک آدم عادی نیست؛ تأثیراتش خیلی وسیع است - در هر گزینشی که میکنیم، در هر جذبی، در هر دفعی، معیار خدایی را در نظر داشته باشیم. ملاک هم این است که هوای نفس و اغراض شخصی در کار نباشد. در هر چیزی اغراض شخصی و هوای نفس وارد شود، غیر خدایی است. اگر اینها دخالتی نداشت، عامل اصلی و عمده عبارت خواهد بود از ادای وظیفه و انجام تکلیف؛ این خدایی است. همیشه به این یاد باشید.
کار جدیدی که شروع کردهاید، ماهیتاً با خدمات قبلی شما متفاوت است. همهی شما - غیر از تعداد معدودی که در دولت قبل مشغول انجام خدمت بودند - قبلاً مشغول خدماتی بودید؛ آن خدمات هم باارزش است؛ لیکن این کار جدید ماهیت دیگری دارد؛ این کار، دستهجمعی است؛ آن هم در یک گسترهی عظیم ملی. بنابراین، این مجموعه دارد یک کار انجام میدهد. باید همواره متوجه این حقیقت بود که کارهای شما اگرچه انواع مختلفی دارد، اما همهی آنها در حقیقت یک کار است؛ مظهرش هم هیأت وزیران است که دور هم جمع میشوید. هدایت کننده و به تعبیری که بنده تکرار میکنم، پلیس راهنمای این بیست و چند راه، رئیسجمهور محترم است که هماهنگی ایجاد میکند تا بشود این کار واحد بزرگ را انجام داد؛ و آن کارِ واحدِ بزرگ عبارت است از پیشرفت و ارتقاء کشور به سمت و سوی اهدافی که برای خودمان ترسیم کردهایم، که همان اهداف انقلاب اسلامی است و ریزتر شده، آنچه در سند چشمانداز بیستساله تبیین شده است. برای این کار بزرگ، همهی این مدت را قدر بدانید. شما چهار سال، یعنی حدود 1450 روز وقت دارید. هر روزی که میگذرد، یکی از این عددها برداشته میشود و مجموعه به صفر نزدیک میشود. هر یک روزتان غنیمت است. این 1450 روز، چشمانداز و گسترهی وسیعی است. برای این مدتِ نسبتاً طولانی خیلی کارها میشود کرد. امیرکبیر که یک چهرهی ماندگار در تاریخ ماست و واقعاً کارهای بزرگی هم کرده، همهی حکومت او سه سال بود؛ یعنی یک سال از مدتی که بناست علیالعجاله شما در این مسؤولیت مشغول باشید، کمتر است؛ اما آنقدر این کار، مهم و بزرگ و جدی بود که تاریخ امیرکبیر را فراموش نمیکند؛ والّا قبل از اینکه بیاید در رأس صدارت قرار بگیرد، و بعد که به کاشان تبعید شد، دیگر چیزی در پروندهی او وجود ندارد؛ همین سه سال است. بنابراین، این چهار سال وقت کمی نیست؛ یک گسترهی طولانی است. از الان که شما شروع کنید و به آفاق بلندی که جلوی چشم دارید، نگاه کنید، همه کار میتوانید انجام دهید. روزی خواهد رسید که شما وقتی به جلوی رویتان نگاه میکنید، میبینید دیگر فرصتی باقی نمانده؛ مثلاً سه ماه یا شش ماه مانده. در آن سه ماه و شش ماه، دیگر نمیشود کار جدی انجام داد؛ مگر استمرار و به نتیجه رساندن این کارها. از الان به فکر باشید و یک روز را هم غنیمت بشمارید؛ یعنی یک روز هم نباید هدر برود. اینطور نباشد که بگوییم چهار سال وقت هست؛ انشاءاللَّه سرِ فرصت بهکار میرسیم؛ نه، از همین روز اول و ساعت اول باید کار را بهطور جدی شروع کنید. چون میدانم نیتهایتان خوب و خدایی است و برای خدمت وارد این مقوله شدهاید، مطمئنم که اگر انشاءاللَّه همین نیت را برای خودتان حفظ کنید، خدای متعال کمک خواهد کرد. البته بدانید حفظ نعمت بمراتب مشکلتر از کسب نعمت است. در قرآن میگوید: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا». فقط «ربّنا اللَّه» گفتن کافی نیست؛ «ثمّ استقاموا» هم لازم است؛ آن وقت «تتنزّل علیهم الملائکه».
استقامت کردن اساس کار است؛ والّا یک وزنهی سنگین را آدم ضعیفی مثل بنده هم ممکن است بردارد و یک لحظه سرِ دست بلند کند؛ لیکن نمیتواند نگه دارد؛ آن را میاندازد. قوی و کنندهی کار، کسی است که بتواند این وزنهی سنگین را ظرف مدت لازم سرِ دستش نگه دارد. خیلی از ماها نیتهایمان خوب است و با نیتِ خوب وارد میشویم؛ اما نمیتوانیم این نیت را نگه داریم؛ این نیت در اثنای راه به موانعی برخورد میکند؛ سایش پیدا میکند؛ کمرنگ و ضعیف میشود و احیاناً یک جاذبهی قوىِ معارضی دل را - که جایگاه نیت، دل است - به سوی خودش جذب میکند؛ یک وقت نگاه میکنید، میبینید اصلاً نیت رفت؛ نیت یک چیز دیگر شده؛ آن وقت راه انسان عوض میشود.
اگر میبینید بعضیها «ربّنا اللَّه» را گفتند، اما امروز به جای کعبه رو به بتکده دارند؛ شعارِ خوب را دادند، اما امروز 180 درجه در جهت عکس آن شعار حرکت میکنند، عاملش این است؛ نتوانستند نگه دارند. چرا نتوانستند؟ چون در اثنای راه، جاذبهها پیدا میشود.
لابد شنیدهاید که کسی نیت کرد چهل روز ریاضت بکشد؛ اما روز دوم، روز پنجم، روز بیستم ناگهان عوامل شیطانی شروع به دخالت کردند؛ زنی با این چهره وارد شد، غذایی با آن شکل جلویش گذاشته شد؛ پولی به آن صورت به او عرضه شد؛ لذا نتوانست خودش را نگه دارد؛ بنابراین تسلیم شد و زحمات آن بیست روز و سی روزی هم که قبلاً کشیده بود، باطل شد. اینها ممکن است واقعیت داشته باشد؛ اما اگر واقعیت هم نداشته باشد، مفهوم نمادین آن برای ما درسآموز است.
یک نکته در باب دولت اسلامی عرض کنیم. یکی از شعارهای خوبی که آقای رئیسجمهور، هم در دورهی انتخابات، هم بعد از آن تکرار کردند، مسألهی دولت اسلامی است. من به این موضوع در نماز جمعه اشارهیی کردم. باید قدری بیشتر این مفهوم را بشکافیم. نظام اسلامی پس از انقلاب اسلامی تشکیل شد. شورش انقلابی و نهضت انقلابی میتوانست انجام بگیرد، اما نظام غیراسلامی تشکیل شود. خیلی جاها اینطور شده؛ در الجزایر همینطور بود. در الجزایر، نهضت، اسلامی بود. اصلاً پایگاه نهضت و رهبران نهضت، مسلمانها بودند؛ اما بعد از آنکه نهضت به نتیجه رسید، کسانی که اعتقادی به مبانی تفکر اسلامی نداشتند، آمدند قدرت را در دست گرفتند. اینجا هم همین کارها داشت میشد. در همان روز 21 بهمن و 22 بهمن و 23 بهمن از این کارها داشت میشد. بنده از نزدیک در جریان برخی از کارها بودم؛ داشتند حرکت میکردند که به اصطلاحِ خودشان یک جنبش کارگری و یک حرکت کارگری را بر این حرکت عمومی تغلیب کنند و همان فرمولی که در روی کار آمدن نظامهای سوسیالیستی در دنیا معمول است - یعنی انقلاب طبقهی کارگر - تحقق بدهند و بعد هم یک چند نفر سر کار بیایند؛ منتها امام را محاسبه نکرده بودند؛ یعنی این گوهر خدشهناپذیرِ شکستناپذیر را در محاسباتشان ندیده بودند؛ لذا سخت ضربه خوردند. حتّی روز سومِ بعد از پیروزی انقلاب راه افتادند آمدند جلوی بیت امام در مدرسهی علوی و تظاهرات کردند و مطالباتِ بهاصطلاح سوسیالیستی و کارگری را مطرح کردند. ولی نظام اسلامی تشکیل شد.
نظام اسلامی یعنی چه؟ یعنی منبع تقنین و معیار و ملاک اجرا و ارکان تصمیمگیری در کشور معلوم شد چیست؛ ارکان حکومت - قوهی مجریه، قوهی مقننه، رهبری، قوهی قضاییه و دیگر ارکان - چیده شد و قانون اساسی آمد همهی اینها را تثبیت کرد؛ لذا پایهگذاریهای اصولی انجام گرفت. این نظام اسلامی فقط شکل نیست؛ محتوایی دارد؛ یعنی کارهایی باید در واقعیت زندگی مردم انجام بگیرد. تحقق این واقعیتها در زندگی مردم، مردان و عناصر مؤمن و معتقد به خودش را - که دارای صفات و خصوصیات لازم هم باشند - میطلبد؛ این میشود دولت اسلامی. دولت اسلامی شامل همهی کارگزاران نظام اسلامی است؛ نه فقط قوهی مجریه؛ یعنی حکومتگران و خدمتگزاران عمومی. اینها باید جهتگیریها و رفتار اجتماعی و رفتار فردىِ خود و رابطهشان با مردم را با معیارهای اسلامی تطبیق دهند تا بتوانند به آن اهداف برسند. بعد هم باید آن جهتگیریها را در مدّ نگاه خودشان قرار دهند و بسرعت به سمت آن جهتگیریها حرکت کنند؛ این میشود دولت اسلامی.
از همان اوان کار، تلاش برای تشکیل دولت اسلامی شروع شد. بعضیها میگویند شما بعد از 27 سال میخواهید دولت اسلامی تشکیل دهید؟ نه، تلاش و اقدام برای تشکیل دولت اسلامی از روز اول شروع شد؛ منتها افت و خیز داشته؛ پیشرفت و عقبگرد داشته؛ در جاهایی موفق بودیم، در برههیی موفق نبودیم. بعضی از ماها وسط راه پایمان لغزید؛ بعضی از ماها در اصل هدف مردد شدیم؛ بعضی از ماها نتوانستیم خود را نگه داریم؛ دلبستهی به رفتارهای طاغوتی شدیم.
اسم ما که دولت اسلامی باشد، کافی نیست؛ والّا قبل از ما چند دولت جمهوری اسلامىِ دیگر در منطقهی ما و آفریقا و جاهای دیگر وجود داشته و الان هم هست. قبل از انقلاب، در جایی دولتی تشکیل شد که ما شوخی میکردیم و میگفتیم جمهوری اسلامی امریکایىِ فلان جا! آن دولت با نام جمهوری اسلامی هم بود. بنابراین اسم ما دولت اسلامی باشد، کافی نیست؛ باید عمل و جهتگیری ما اسلامی باشد. اگر در اینها اختلال پیدا شد، حرکت مستمر و مداوم و پویندهیی که لازم است تا دولت اسلامی به صورت کامل شکل بگیرد، دچار نُکث میشود و طبعاً کار عقب میافتد. البته دولت اسلامىِ کامل به معنای واقعی کلمه، در زمان انسان کامل تشکیل خواهد شد؛ انشاءاللَّه. خوشا به حال کسانی که آن روز را درک میکنند. همهی ما انسانهای ناقصی هستیم. ما به قدر توان و تلاشِ خود میخواهیم مجموعهی کارگزاران حکومت را - که خودمان هم جزو آنها هستیم - به نقطهیی برسانیم که با نصاب جمهوری اسلامی تطبیق کند. ما میخواهیم خود را به حد نصاب نزدیک کنیم. اگر دولتی میآید و میگوید هدفم این است که این را تحقق ببخشم، خیلی چیز مبارک و خوبی است.
من چهار پنج سال پیش همینجا در حسینیه این مطلب را با مجموعهی کارگزاران مطرح کردم؛ گفتم انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی و بعد کشور اسلامی. اگر دولت ما اسلامی شد، آن وقت کشورمان اسلامی خواهد شد. اگر من و شما در معاشرتمان، در رفتارمان، در طلب مالمان، در مجاهدتمان، نتوانستیم خود را به حد نصاب برسانیم، از آن دانشجو، از آن جوان بازاری، از آن عنصر در ردههای پایین دولتی، از آن کارگر، از آن روستایی، از آن شهری چه توقعی میتوانیم داشته باشیم که اسلامی عمل کنند؟ چرا مردم را بیخود ملامت میکنیم؟ نباید ملامت کنیم. اگر کمبودی هست، خودمان را باید ملامت کنیم؛ «لوموا انفسکم».
اول، ما اسلامی میشویم؛ وقتی اسلامی شدیم، «کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم»؛آن وقت عملِ ما مردم را مسلمان واقعی خواهد کرد و کشور، اسلامی خواهد شد؛ هم احکام و مقررات اسلامی است، هم اجرا اسلامی است، هم دولتمردان اسلامیاند، هم مردم به تبع حال و به تبع دولتمردان از لحاظ اخلاقی اسلامی خواهند شد. البته شیطان نمیمیرد؛ شیطان زنده است. همیشه عدهیی، جریانی، مجموعههایی هستند که تسلیم شیطان بشوند؛ اما شکل کلی، اسلامی خواهد شد.
معنای شعار دولت اسلامی این است که ما میخواهیم اعمال فردی، رفتار با مردم، رفتار بین خودمان، و رفتار با نظامهای بینالمللی و نظام سلطهی امروز جهانی را به معیارها و ضوابط اسلامی نزدیکتر کنیم. این شعار، بسیار باارزش است؛ انشاءاللَّه به این شعار پایبند بمانید و این تلاش را جدیتر، بیآسیبتر و واقعیتر کنید؛ چون گامی بلند خواهد بود در راه رسیدن به آن هدفها؛ و همانطور که عرض کردم، رسیدن به آن هدفها مردان خودش را میخواهد. البته «مردان» که میگوییم، به معنای «رجال» در قانون اساسی نیست؛ شامل خانمها هم میشود؛ یعنی کسان و عناصر و کارگزارانِ خودش را میخواهد. به قول شاعر، آن دو صد من استخوان را داشته باشند تا بتوانند این صد من بار را بردارند.
نکتهی دوم: یکی از شعارهای این دولت، عدالت است. عدالت یقیناً محور انقلاب بود؛ در این شکی نیست. هیچ دولتی هم از اول نیامده صریحاً بگوید من نمیخواهم طبق عدالت رفتار کنم؛ لیکن من باید از آقای احمدینژاد تشکر کنم که ایشان کار جدیدی کردند؛ عدالت محوری را به عنوان یک شعار گذاشتند وسط؛ این کار خیلی بزرگی بود. وقتی که ایشان تبلیغات انتخاباتی میکردند، به افراد خانوادهی خودم میگفتم اگر آقای احمدینژاد رأی هم نیاورد، این خدمت بزرگ را به انقلاب کرد که شعار عدالت محوری را مطرح کرد؛ نگذاشت به فراموشی سپردنِ این شعار بشود یک سنت. این شعار مطرح شد و ذهنها را به خودش متوجه کرد. خوشبختانه مردم هم فهمیدند، خواستند، دوست داشتند و رأی دادند. این کار، کار مهمی است. بنابراین عدالتمحور بودنِ این دولت حرف بزرگی است؛ طرح این شعار به عنوان محور حرکت دولت، یک کار جدید است؛ خودش یک تحول است؛ به این پایبند باشید.
برای تحقق عدالت، خیلی کار شده است. از اول انقلاب همهی فعالیتهایی که به نفع طبقات محروم انجام گرفته؛ یعنی بردن امکانات رفاهی، امکانات آموزشی و امکانات بهداشتی به اقصی نقاط کشور - که واقعاً از بس زیاد است، قابل شمارش نیست - در جهت عدالت بوده است. حقاً و انصافاً این خدمترسانی، اوضاع را زیر و رو کرده. کسانی که در دورهی قبل اوضاع طبقات محروم را دیدند، میتوانند بفهمند. من خودم در نقاط محروم بودم و جاهای محروم را در آن دوره دیدم؛ حالا هم که خیلی اوقات رفتم و از نزدیک دیدم؛ واقعاً زیر و رو شده. همین زیرساختهای عظیمی که برای استفادهی عموم است، همهی اینها کمک به عدالت است؛ در این تردیدی نیست؛ منتها نباید ارزش عدالت به عنوان یک ارزش درجهی دو کمکم در مقابل ارزشهای دیگر به فراموشی سپرده شود؛ در نظام ما این خطر وجود داشته است. ارزشهای دیگر هم خیلی مهم است؛ مثلاً ارزش پیشرفت و توسعه، ارزش سازندگی، ارزش آزادی و مردمسالاری. مطرح کردن ارزش عدالت مطلقاً به معنای نفی اینها نیست؛ اما وقتی ما این ارزشها را عمده میکنیم و مسألهی عدالت و نفی تبعیض و توجه به نیازهای طبقات محروم در جامعه کمرنگ میشود، خطر بزرگی است؛ اما با عدالتمحور بودن یک دولت، این خطر از بین میرود یا ضعیف میشود.
اصلاً عدالت چیست؟ عدالت، بهحسب ظاهر، مفهوم سادهیی است و همه میگویند و آن را تکرار میکنند؛ منتها در مصداق و در عمل، رسیدن به عدالت خیلی دشوار است؛ همان نکتهیی که امیرالمؤمنین دربارهی حق فرموده است: «الحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف». در مورد عدل هم عیناً همینطور است؛ چون عدل هم حق است و اصلاً از هم جدا نیستند. به یک معنا، حق همان عدل است؛ عدل همان حق است؛ تواصفش آسان است، اما در عمل، رسیدن به عدالت مشکل است؛ حتّی شناختن موارد عدالت و مصادیق عدالت هم گاهی خیلی مشکل است؛ کجا عدالت است، کجا بیعدالتی است. من نمیخواهم الان عدالت را تعریف کنم که چیست. تعریفهای کلی و عمدهیی از عدالت شده؛ تقسیم عادلانهی امکانات و از این قبیل حرفها، که درست هم هست و محتاج تدقیق و ریزبینی هم هست؛ یعنی شما در هر یک از بخشهایتان واقعاً باید ببینید عدالت چیست و با چه چیزی حاصل میشود.
من میخواهم این نکته را هم عرض کنم که اگر بخواهیم عدالت به معنای حقیقىِ خودش در جامعه تحقق پیدا کند، با دو مفهوم دیگر بشدت در هم تنیده است؛ یکی مفهوم عقلانیت است؛ دیگر معنویت. اگر عدالت از عقلانیت و معنویت جدا شد، دیگر عدالتی که شما دنبالش هستید، نخواهد بود؛ اصلاً عدالت نخواهد بود. عقلانیت بهخاطر این است که اگر عقل و خرد در تشخیص مصادیق عدالت بهکار گرفته نشود، انسان به گمراهی و اشتباه دچار میشود؛ خیال میکند چیزهایی عدالت است، در حالیکه نیست؛ و چیزهایی را هم که عدالت است، گاهی نمیبیند. بنابراین عقلانیت و محاسبه، یکی از شرایط لازمِ رسیدن به عدالت است.
عقلانیت و محاسبه که میگوییم، فوراً به ذهن نیاید که عقلانیت و محاسبه به معنای محافظهکاری، عقلگرایی و تابع عقل بودن است. عاقل بودن و خرد را به کار گرفتن با محافظهکاری فرق دارد. محافظه کار، طرفدار وضع موجود است؛ از هر تحولی بیمناک است؛ هرگونه تغییر و تحولی را برنمیتابد و از تحول و دگرگونی میترسد؛ اما عقلانیت اینطور نیست؛ محاسبهی عقلانی گاهی اوقات خودش منشأ تحولات عظیمی میشود. انقلاب عظیم اسلامی ما ناشی از یک عقلانیت بود. اینطور نبود که مردم همینطور بیحساب و کتاب به خیابان بیایند و بتوانند یک رژیمِ آنچنانی را ساقط کنند؛ محاسبات عقلانی و کار عقلانی و کار فکری شده بود. در طول سالهای متمادی - به تعبیر رایج امروز - یک گفتمان حقطلبی، عدالتخواهی و آزادیخواهی در بین مردم به وجود آمده بود و منتهی شد به اینکه نیروهای مردم را استخدام کند و به میدان جهاد عظیم بیاورد و در مقابل آن دشمن صفآرایی کند و بر آن دشمن پیروز کند. بنابراین عقلانیت گاهی منشأ چنین تحولات عظیمی است. الان هم همینطور است. الان در نظام ما برخی از تحولات هست که مُنتجهی یک نگاه عقلانی و دقیق و موشکافانهی به وضع موجود و وضع دنیاست. من در زمینهی مسائل گوناگون این را دارم مشاهده میکنم. حالت خوابرفتگی و تن دادن به آنچه در جریان عمومىِ سیاسی و اقتصادی دنیا دارد میگذرد و تسلیم شدن به آن، خطر بزرگ جامعهی ماست و اگر کسی درست بفهمد و بیندیشد، میفهمد که باید با یک تحرک و تحول، این وضع را دگرگون کرد؛ هم در زمینهی مسائل اقتصادی، هم در زمینهی مسائل سیاسی. بنابراین عقلانیت با محافظهکاری فرق دارد. محاسبهی عقلانی را با محاسبهی محافظهکارانه به هیچوجه مخلوط نکنید؛ اینها دو چیز است.
تا میگوییم محاسبه و عقلانیت، عدهیی میگویند مواظب باشید، دست از پا خطا نکنید، عقل را رعایت کنید؛ نبادا یک حرفِ آنچنانی بزنید که در دنیا آنطوری بشود؛ نبادا یک کارِ آنچنانی بکنید که دنیا صفآرایی کند. اینها عقلانیتِ محافظهکارانه است؛ من به این اصلاً اعتقاد ندارم. بنابراین اگر بخواهید عدالت را بدرستی اجرا کنید، احتیاج دارید به محاسبهی عقلانی و بهکار گرفتن خرد و علم در بخشهای مختلف، تا بفهمید چه چیزی میتواند عدالت را برقرار کند و اعتدالی را که ما بنای زمین و زمان را بر اساس آن اعتدالِ خدادادی میدانیم و مظهرش در زندگی ما عدالت اجتماعی است، تأمین کند.
اگر عدالت را از معنویت جدا کنیم - یعنی عدالتی که با معنویت همراه نباشد - این هم عدالت نخواهد بود. عدالتی که همراه با معنویت و توجه به آفاق معنوىِ عالم وجود و کائنات نباشد، به ریاکاری و دروغ و انحراف و ظاهرسازی و تصنع تبدیل خواهد شد؛ مثل نظامهای کمونیستی که شعارشان عدالت بود. ما میگفتیم عدالت و آزادی؛ اما آزادی اصلاً جزو شعارهای آنها نبود. در همهی کشورهایی که حرکت کمونیستی در آنجا به شکلی از اشکال - انقلاب یا کودتا - تحقق پیدا کرده بود، «عدالت» محور شعارهای آنها بود؛ اما واقعیت زندگی آنها مطلقاً نشاندهندهی عدالت نبود؛ درست ضد عدالت بود. عدهیی به اسم کارگر سر کار آمدند، که همان طبقهی اشرافىِ رژیمهای طاغوتی بودند و هیچ تفاوتی با آنها نداشتند. زندگی سران کشورهای مارکسیستی اینطور بود. بنده زمان مسؤولیت ریاستجمهوری وضعیت اقشار پایین بعضی از کشورهای سوسیالیستی را دیده بودم؛ آن چیزی که اسمش عدالت است و آن مفهومی که عدالت دارد، مطلقاً در آنجاها وجود نداشت. طبقهی اشراف جدیدی در آنجا وجود داشت که با معیارهای حزبی و سیاسىِ خاص خودشان روی کار آمده بود و از همهی امکانات برخوردار بود؛ مردم هم در فقر و تهیدستی و بدبختی زندگی میکردند. این وضعیت حتّی در بعضی از کشورهای درجهی یکشان هم دیده میشد. بنابراین، اینگونه عدالتطلبی بیدوام خواهد بود و از طریق درستِ خودش منحرف و ریاکارانه و دروغین خواهد بود.
عدالت باید با معنویت همراه باشد؛ یعنی باید شما برای خدا و اجر الهی دنبال عدالت باشید؛ در این صورت میتوانید با دشمنان عدالت مواجهه و مقابله کنید. البته معنویت هم بدون گرایش به عدالت، یک بُعدی است. بعضیها اهل معنایند، اما هیچ نگاهی به عدالت ندارند؛ این نمیشود. اسلام، معنویتِ بدون نگاه به مسائل اجتماعی و سرنوشت انسانها ندارد؛ «من اصبح و لم یهتمّ بامور المسلمین فلیس بمسلم». آدم معنوییی که با ظلم میسازد، با طاغوت میسازد، با نظام ظالمانه و سلطه میسازد، این چطور معنویتی است؟ اینگونه معنویت را ما نمیتوانیم بفهمیم. بنابراین معنویت و عدالت در هم تنیده است.
این نکته را هم در باب عدالت عرض کنیم که بعضیها میگویند عدالت یعنی توزیع فقر. نخیر، کسانیکه بحث عدالت را میکنند، بههیچوجه منظورشان توزیع فقر نیست؛ بلکه توزیع عادلانهی امکانات موجود است. آنهایی که میگویند عدالت توزیع فقر است، مغزا و روح حرفشان این است که دنبال عدالت نروید؛ دنبال تولید ثروت بروید تا آنچه تقسیم میشود، ثروت باشد. دنبال تولید ثروت رفتن بدون نگاه به عدالت، همان چیزی میشود که امروز در کشورهای سرمایهداری مشاهده میکنیم. در غنیترین کشور عالم - یعنی امریکا - کسانی هستند که از گرسنگی و از سرما و گرما میمیرند؛ اینها که شعار نیست؛ واقعیتهایی است که مشاهده میکنیم. کسانی هستند که در آرزوی یک آپارتمانِ سه چهار اتاقه سالهای سال تلاش میکنند و چون به جایی نمیرسند، میروند خیانت میکنند تا به این امکانات برسند.
دو سه سال قبل یک عضو عالیرتبهی سی.آی.ای را به جرم جاسوسی برای شوروی سابق و دنبالهاش روسیه، دستگیر کردند. در مصاحبهیی از او پرسیدند - که ما این مصاحبه را در مطبوعهیی خواندیم - چرا این کار را کردی؟ گفته بود من دلم میخواست یک ویلای سه اتاقه داشته باشم، اما دیدم با این حقوق و درآمد نمیشود؛ مجبور شدم بروم نوکری شوروی را بکنم؛ با آن دشمنی و نقاضتی که آن روز بین آن دو کشور وجود داشت. وقتی دنبال تولید ثروت رفتن از نگاه عدالت محور جدا باشد، به این جاها میرسد که در جامعهیی، کسانیکه زرنگتر و باهوشترند، یکشبه به ثروتهای کلان و انبوه میرسند؛ کسانی هم که خودشان خانوادهی ثروتند؛ اکثریتی هم هستند که در زندگیهای معمولی همراه با حسرت، و تعدادی هم در زندگیهای بسیار سخت و دشوار بهسر میبرند. بنابراین، اینکه ما بگوییم عدالت را مطرح نکنید، تولید ثروت را مطرح کنید؛ بهانه را هم این بیاوریم که بعد از تولید ثروت سراغ عدالت میرویم، این نمیشود. عدالت یعنی امکاناتی که در کشور هست، عادلانه و عاقلانه تقسیم کنیم - نه عادلانهی بیحساب و کتاب - و سعی کنیم همین امکانات را بیشتر کنیم تا به همه بیشتر برسد؛ نه اینکه به قشر خاص و به دستهی خاصی بیشتر برسد. این وظیفه از وظایف دولت اسلامی بود که شما شعارش را دادید؛ خیلی هم خوب کردید؛ دنبالش هم باشید؛ متعهد به این هم باشید؛ و این اساس کار شماست.
عدالت را واقعاً محور همهی برنامهریزیهای خودتان قرار دهید و ببینید در بخشهای مختلف چگونه میشود آن را تأمین کرد. در این زمینه، بخصوص سازمان مدیریت و برنامهریزی نقش خیلی زیادی دارد و بعد هم بخشهای مالی و اقتصادی دولت و بخش خدماتی و دیگر بخشها.
وظیفهی حتمىِ دیگرِ دولت اسلامی، گسترش علم و دانایی است؛ چون دولت اسلامی بدون گسترش علم و دانایی به جایی نخواهد رسید. گسترش آزاداندیشی هم مهم است. واقعاً انسانها باید بتوانند در یک فضای آزاد فکر کنند. آزادی بیان تابعی از آزادی فکر است. وقتی آزادی فکر بود، بهطور طبیعی آزادی بیان هم هست. عمده، آزادی فکر است که انسانها بتوانند آزاد بیندیشند. در غیر فضای آزاد فکری، امکان رشد وجود ندارد. برای فکر، برای علم، برای میدانهای عظیم پیشرفت بشری اصلاً جایی وجود نخواهد داشت. ما در مباحث کلامی و مباحث فلسفی هرچه پیشرفت داشتیم، در سایهی مباحثه و جدل و بحث و وجود معارض داشتیم. اشکالی که ما همواره به بخشهای فرهنگی داشتهایم، این بوده که به نقشِ خودشان به عنوان یک دولت اسلامی در صحنهی کارزار فکری درست عمل نمیکنند. کارزار فکری باید باشد؛ منتها کارزار فکری عملاً به این شکل درنیاید که ما به قول سعدی، سگ را بگشاییم و سنگ را ببندیم؛ حربه را از دست اهل حق و اهل آن فکری که حق میدانیم، بگیریم؛ اما دست اهل باطل را باز بگذاریم که هر بلایی میخواهند، سر جوانهای ما بیاورند؛ نه، او حرف بزند، شما هم حرف بزنید و در جامعه فکر تزریق کنید. ما به تجربه دریافتهایم که آنجاییکه سخن حق با منطق و آرایش لازمِ خودش به میدان میآید، هیچ سخنی در مقابل آن تاب پهلو زدن و مقاومت کردن نخواهد داشت.
مبارزهی با فساد، یکی دیگر از وظایف بسیار مهم است. من دربارهی مبارزهی با فساد اینقدر در صحبتهای عمومی و خصوصی حرف زدهام که فکر میکنم تکراری است. البته بحمداللَّه ارکانی در این دولت هم خودشان به این مسأله کاملاً توجه دارند.
نکتهی بعد، تأمین عزت ملی است. یک ملت اگر احساس عزت کرد، پیشرفت خواهد کرد و خواهد بالید؛ اما اگر توسری خورد، استعدادها در او خفه خواهد شد. عزت ملی و آنچه را که امروز به آن غرور ملی گفته میشود - البته تعبیر «غرور» با توجه به معنای لغویاش خیلی رسا نیست، اما رایج است - باید در ملت تقویت کرد تا احساس عزت و توانایی کند. آنچه مایهی عزت یک ملت است، مثل تُراث عظیم فکری و فرهنگی و علمی در مقابل چشم آنها قرار میگیرد؛ شخصیتهای برجستهشان، گذشتهی روشنشان، استعداد والایشان.
مبارزهی با سلطه هم یکی از وظایف دولت اسلامی است. نظام سلطه، نظامی است که مثل بختک سنگینی روی پیکر جامعهی بشری میافتد - و افتاده است - و او را نابود میکند و از بین میبرد. این نظام سلطه دو طرف دارد؛ سلطهگر و سلطهپذیر. با این نظام باید مبارزه کرد. مبارزهاش هم با شمشیر نیست؛ مبارزهاش با عقل، با کار حرفهیىِ سیاسی، و با شجاعت در میدانهای لازم و متناسبِ خودش است.
دولت اسلامی دشمنانی هم دارد. دولت اسلامی دو دسته دشمن دارد؛ یک دسته دشمنان شناخته شده هستند. همهی سلطهگران و دیکتاتورهای دنیا به دلایل واضح دشمن دولت اسلامیاند؛ چون دولت اسلامی با اصل سلطه و دیکتاتوری مخالف است. کسانی هستند که به دین یا به ورود دین در عرصهی زندگی معتقد نیستند - به اصطلاح سکولارها - اینها هم با دولت اسلامی مخالفند؛ میگویند اقتصاد باید از دین جدا باشد، سیاست از دین جدا باشد، زندگی اجتماعی از دین جدا باشد، تحرکات و نشاطهای مردمىِ عمومی از دین جدا باشد. مخالفتها هم در طیف وسیعی انجام میگیرد؛ از مخالف بودن، تا مخالفت کردن، تا معارضههای جدی کردن. مترفین بینالمللی - یعنی ثروتمندان عظیم جهانی که نفت و منابع عمدهی جهانی را در اختیار خودشان میخواهند و برای این کار دارند حداکثر تلاش علمی و عملی را میکنند - اینها هم جزو دشمنان بیرونی دولت اسلامیاند. عرض کردیم دشمنها لزوماً دشمنی نمیکنند؛ بعضی از آنها دشمناند، بعضی دشمنی کردنشان به صورت مخالفت و اعتراض است، بعضی وارد میدان میشوند و گلاویز میشوند. بنابراین انواع و اقسام دشمنی وجود دارد و باید با هر کدام به نحوی برخورد کرد.
دستهی دوم دشمنان درونیاند؛ یعنی آفتها، بیماریها و میکروبها. مرگ ما بیش از آنچه ناشی از این باشد که دیگری بیاید ما را بکُشد، ناشی از این است که در درون خودمان اختلافی بهوجود میآید. غالباً مرگهای ما ناشی از ویروسی، میکروبی، بیمارییی و سلول عاصییی است که سرطان درست میکند؛ کمتر ناشی از این است که کسی بیاید آدم را بکُشد. دولت اسلامی هم همینطور است؛ باید مواظب دشمنهای درونیاش باشد؛ اینها آفتهایش است.
یکی دو مورد از این آفتها را بگویم. اولِ صحبت به بخشی از این آفتها اشاره کردم. غفلت کردن و از راه منحرف شدن، یکی از آفتهایش این است که ما ادبیات دینی را غلیظ کنیم؛ بدون اینکه مابازایی در عمل داشته باشد. این ما را، هم به ریاکاری میکشاند و هم ریاکاری را در بین مردم تشویق میکند. اینکه ادبیات دینی تقویت شود، من با آن هیچ مخالفتی ندارم؛ ولی باید مابازا داشته باشد. بیش از آنچه در رفتارمان اسلامی عمل میکنیم، در زبان و اظهار و تظاهراتمان نخواهیم خود را جلوه دهیم. بیشتر اهمیت دادن به فرم تا به محتوا، از آن آفتهاست.
محتوا را باید اسلامی کرد. اگر میخواهیم حقیقتاً اسلامی شویم، باید در نحوهی مدیریتمان تحول ایجاد کنیم. یکی از حرفهای خوب آقای رئیسجمهورمان در تبلیغات انتخاباتی - که به نظر من این حرف، عدهی زیادی را جذب کرد - تحول در مدیریت بود. این تحول در مدیریت را چه کسی باید انجام دهد؟ خود ما باید انجام دهیم. اولین گام در تحول این است که رفتار خودمان، کیفیت کارمان، عزل و نصب خودمان، اِعمال مدیریت خودمان، جذبهیی که به خرج میدهیم، انعطافی که به خرج میدهیم، برخوردی که با طبقات مخاطب و مراجع به خودمان انجام میدهیم، اسلامی باشد.
البته اینکه گفتم ادبیات دینی را غلیظ کردن بدون مابازا، یکی از آفتهاست، اشتباه نشود با کاری که بعضیها گوشه و کنار دنبالش هستند که پرچمهای اسلامی و نشانههای اسلامی را از بین مردم بردارند؛ نخیر، بنده این را نمیگویم. مطلقاً نباید نشانههای اسلامی را تضعیف کرد. «و من یعظّم شعائر اللَّه فانّها من تقوی القلوب»؛ اصلاً بنای شعائر بر تظاهر و بر نشان دادن و بر مطرح کردن و جلو چشم نگهداشتن است. شعائر را مطلقاً نباید تضعیف کرد. بعضیها به اسم اینکه ما اهل ریا نیستیم و نمیخواهیم تظاهر کنیم، شعائر اسلامی و علامتهای اسلامی و سیمای اسلامی و وجههی اسلامی و رفتار اسلامی و پرچمهای اسلامی را از زندگىِ خودشان و زندگی مردم جمع میکنند؛ نخیر، بنده مطلقاً این را توصیه نمیکنم؛ بلکه بعکس، توصیه میکنم مقید باشید اینها را نگه دارید. منتها اگر بناست جانماز آب بکشیم، واقعاً روی آن جانماز نماز هم بخوانیم؛ والاّ انسان جانماز را آب بکشد و رویش نماز نخواند و کنار بیندازد، فایدهیی ندارد.
ضمناً این هم که بگویند شما متحجرید و طالبانی عمل میکنید، به این حرفها خیلی گوشتان بدهکار نباشد؛ از این حرفها همیشه هست و گفتهاند و میگویند. ما با هر حرکت و گرایشی از نوع طالبان، در اصل و بنیاد مخالفیم. آنها اصلاً مخالف عقلند؛ آنها متحجر بودند. اتفاقاً کسانی که در مقابل جناح متعبد و پایبند ایستادند، به یک معنا بیشتر به تحجر و به طالبانیسم نزدیکترند؛ چون آنها هم نسبت به آموختهها و درسهای غربی تحجر دارند. هرچه غربیها گفتند، همان را صددرصد باید اجرا کرد؛ این تحجر نیست؟ تحجر همین است. تازه حرفهای جدید غربیها را به گوش ما نمیرسانند؛ حرفهای قرن نوزدهمی، حرفهای کهنه شده و حرفهای منسوخ را میآورند در جامعه مطرح میکنند؛ چه در سیاست، چه در اخلاق، چه در گرایش دینی، چه در شکل حکومت و چه در اقتصاد، متحجرانه و متعصبانه میایستند؛ اینکه بیشتر طالبانیسم است. اصلاً مظهر طالبانیسم تحجر است. تحجر و دوری از عقلانیت، مظهرش همین است. ما به تعقل توصیه میکنیم. قرآن اساساً از اولش بر اساس تعقل پیدا شده.
مطلب دیگری که عرض میکنم، این است که کاری کنید خدمترسانی شما محسوس شود. واقعاً گاهی اوقات دولتها سرمایهگذاریهایی کردند که خیلی هم کلان نبوده؛ اما اثرش را مردم در مقابل چشمشان دیدند. گاهی هم چند برابرِ آن سرمایهگذاری میکنیم و اینجا و آنجا هم گفته میشود فلانجا سرمایهگذاری شد یا از صندوق ذخیرهی ارزی فلان مبلغ برداشت شد؛ اما هیچ اثری در زندگی مردم مشاهده نمیشود. سعی کنید خدمترسانی شما مابازا داشته باشد؛ یعنی واقعاً در همهی بخشها و در همهی وزارتخانهها تحول در خدمترسانی بهوجود بیاید.
در کنار این، نظام پاسخگویی را برای خودتان متحتّم بدانید. واقعاً وزیر در حوزهی کار خودش، مدیران وزارتی در حوزهی کار خودشان، معاونان هر کدام در حوزهی کارِ خودشان پاسخگو باشند. یعنی هم در برابر خطایی که انجام میگیرد، واقعاً پاسخگو باشند؛ هم در برابر کار لازمی که باید انجام میگرفته و انجام نمیگیرد، پاسخگو باشند. در خیلی از موارد خلافی انجام نگرفته؛ اما خلاف این بوده که کارهای زیادی باید انجام میگرفته، ولی انجام نگرفته. کار نکردن به مقدار لازم هم یک نوع تخلف است.
توصیهی دیگر، کار جمعی و متوازن است. از جمله چیزهایی که ما همیشه در طول این چند سال توصیه کردهایم و صورت هم نگرفته است و تا همین آخر هم مسؤولان دولتی به ما شکایت کردند، عدم همکاری در بخشهای مختلف و در جاهای حساس است؛ مثلاً بخشهای اقتصادی ما با وزارت خارجهی ما. وزرای خارجه - چه زمان آقای دکتر ولایتی، چه زمان آقای دکتر خرازی - همیشه به من شکایت میکردند که ما با فلان کشور در زمینهی سیاسی مشکلی داریم، که این مشکل را میتوان با یک کار اقتصادی و با محاسبه حل کرد؛ ولی دستمان خالی است. یک وقت میبینیم بخش اقتصادی ما آمده یک کار اقتصادی کرده که ما اصلاً از آن باخبر نشدیم؛ که اگر باخبر میشدیم، مشکل سیاسیمان را بهوسیلهی او حل میکردیم. وزرای محترم خارجهیی که اسم آوردم، مکرر گفتهاند که گاهی اوقات مسؤولان بخشهای اقتصادی در خارج معاملهیی میکنند که سفیر و وزارت خارجهی ما اصلاً از آن خبر ندارد. اینگونه کارها ناهماهنگی است. همانطور که اول عرض کردم، کار شما یک کار است؛ همه دارید بخشهای یک عمارت را میسازید؛ یکی دیوار میچیند، یکی تیر سقف میگذارد، یکی گِل درست میکند، یکی آب میآورد. هر کدام شما یک کار دارید میکنید تا اینجا ساخته شود. اگر کارهای شما نامتوازن باشد، آنچه از آب درمیآید، چیز خوبی نخواهد بود.
نکتهی بعد، توجه به سادهزیستی است. یکی از شعارهای خوب آقای احمدینژاد مسألهی سادهزیستی است. این شعار، شعار بسیار مهمی است؛ این را نباید دستکم گرفت. یک وقت هست که ما در زندگی شخصی خود مثلاً حرکت اشرافگونهیی داریم بین خودمان و خدا؛ که اگر حرام باشد، حرام است؛ اگر مکروه باشد، مکروه است؛ اگر مباح باشد، مباح است؛ اما یک وقت هست که ما جلوی چشم مردم یک مانور اشرافیگری میدهیم؛ این دیگر مباح و مکروه ندارد؛ همهاش حرام است؛ بهخاطر اینکه تعلیمدهندهی اشرافیگری است به: اولاً زیردستهای خودمان، ثانیاً آحاد مردم به این کار تشویق میشوند. ما نباید مردم را به این کار تشویق کنیم. ممکن است در داخل جامعه کسانی پولدار باشند و ریخت و پاش کنند - البته این کار بدی است، ولی به خودشان مربوط است - اما ریخت و پاش ما اولاً از جیبمان نیست، از بیتالمال است؛ ثانیاً ریخت و پاش ما مشوق ریخت و پاش دیگران است. واقعاً «النّاس علی دین ملوکهم». ملوک در اینجا به معنی پادشاهان نیست که بگوییم ما پادشاه نداریم؛ نه، ملوک شماها هستید؛ النّاس علی دین ماها.
در یکی از تاریخها خواندم زمانی که ولیدبنعبدالملک خلیفه شده بود، چون خیلی اهل جمعکردن ثروت و جواهرات و اشیاء قیمتی بود، مردم کوچه و بازار وقتی به همدیگر میرسیدند، مکالماتشان از این قبیل بود: آقا! فلان لباس را آوردند، شما خریدید؟ آقا! فلان نگین را فلان کس آورده، شما خریدید؟ یعنی مردم همهاش راجع به خرید و فروش وسایل و اشیاء زینتی و امثال اینها حرف میزدند. بعد از ولید، سلیمانبنعبدالملک خلیفه شد. او اهل ساختمانسازی بود و به کاخسازی و ساختمانسازی خیلی عشق میورزید. این مورخ میگوید مردم حتّی وقتی برای نماز به مسجد میآمدند، یکی میگفت: آقا! شما کار ساختمانىِ منزلتان را تمام کردید؟ دیگری میگفت: آقا! شما فلان خانه یا زمین را خریدید؟ دیگری میگفت: آقا! شما آن دو اتاق را اضافه کردید؟ حرفهایشان همه از این قبیل بود. بعد از این دو نفر، عمربنعبدالعزیز آمد. او اهل عبادت بود. مورخ میگوید مردمِ کوچه و بازار وقتی به هم میرسیدند، یکی میگفت: آقا! راستی شما دیروز دعای ماه رجب را خواندید؟ دیگری میگفت: آن دو رکعت نماز را خواندید؟ بنابراین رفتار ماها یک تأثیر قهری در رفتار مردم دارد. سادهزیستی بسیار چیز خوبی است.
برادران عزیز و خواهران عزیز! بارتان سنگین و کارتان دشوار است. اگر خوب عمل کنید، اجرتان دو برابر است؛ اما اگر خدای نکرده بد عمل کنید، مؤاخذهتان هم دو برابر است. برای اینکه بتوانید این راه را سالم طی کنید و 1450 روزی را که در پیش دارید، بخوبی سپری کنید، باید خود را به خدا وصل کنید. قرآن خواندنِ هر روز را فراموش نکنید. هر روز حتماً قرآن بخوانید؛ هر مقداری میتوانید. آنهایی که ترجمهی قرآن را میفهمند، با تدبر به ترجمه نگاه کنند. آنهایی که ترجمهی قرآن را نمیفهمند، یک قرآن مترجَم خوب - که الحمدللَّه زیاد هم داریم - کنار دستشان بگذارند و به ترجمهی آن نگاه کنند. ممکن است ده دقیقه صرف وقت کنید و یک صفحه یا دو صفحه بخوانید؛ اما هر روز بخوانید؛ این را یک سیرهی قطعی برای خودتان قرار دهید. علامت بگذارید، فردا از دنبالهاش بخوانید. تا آنجایی که میتوانید، به نماز و توجه و ذکر در نماز و به نوافل اهمیت دهید. خدای متعال به پیغمبر اکرم میفرماید: «قم اللّیل الّا قلیلاً. نصفه او انقص منه قلیلا. او زد علیه و رتّل القرآن ترتیلا. انّا سنلقی علیک قولا ثقیلا»؛ یعنی نصف شب را بیدار بمان، یا دو ثلث شب را بیدار بمان و عبادت کن - که این برای پیغمبر است؛ من و شما خیلی دهنمان میچاید که از این حرفها برای خودمان بزنیم - چرا؟ «انّا سنلقی علیک قولا ثقیلا»؛ ما میخواهیم سخن سنگینی را به تو القاء کنیم؛ میخواهیم حرف بزرگی را به تو بزنیم؛ بنابراین باید خودت را آماده کنی.
بار سنگین احتیاج به آمادگی روحی دارد؛ این آمادگی روحی هم همینطوری به دست نمیآید. اینکه ما بگوییم آقا برو دلت را صاف کن، بله، اساس همان صاف کردن دل است؛ اما صاف کردن دل فقط از راه نماز، از راه توسل، از راه توجه و از راه ذکر به دست میآید.
اگر کسی خیال کند که میتوان دل و روح را بدون اینها صاف کرد، سخت در اشتباه است. از راه گریهی نیمهشب، از راه خواندن قرآن با تدبر و با دقت، از راه خواندن ادعیهی صحیفهی سجادیه، دل انسان صاف میشود؛ والّا اینطوری نیست که بگوییم آقا برو دلت را صاف کن؛ هر کاری هم کردی، کردی.
خداوند انشاءاللَّه این حرفها را اول در دل بنده مؤثر کند تا بلکه یک خرده آدم شویم؛ بعد هم در دل شما دوستان و برادران و خواهران انشاءاللَّه مؤثر قرار دهد. خداوند انشاءاللَّه از شما راضی باشد و بتوانید در طول این مدت طبق وظیفهی الهیتان عمل کنید و در پایان این مدت هم خرسند و خوشحال باشید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه |
1,271 | 1384/06/02 | بیانات در مراسم صبحگاه ردههای مختلف نیروی مقاومت بسیج | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3303 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
حضور در جمع شما جوانان عزیز و بسیجیان مخلص، همیشه شوقآفرین و هیجانانگیز است. اگرچه خود انقلاب اسلامی و پدیدههایی که انقلاب یکی پس از دیگری در طول زمان و در عرصههای گوناگون بهوجود آورد، همه پدیدههای شگفتآور هستند؛ اما پدیدهی بسیج و تشکیل این نیروی عظیمِ معجزگون، استثنایی و کمنظیر است. بسیج، حقیقتی شبیه افسانههاست. برای کسانیکه با متن واقع بسیج آشنایی ندارند، تصور چنین حجم پُرکیفیت عظیمی با این تنوع و همهجانبگی، آسان نیست. بسیج مرز سِنی نمیشناسد؛ جوانهای کم سال تا پیران کهنسال در آن شرکت دارند. بسیج مرز جنسی نمیشناسد؛ زن و مرد در آن حضور دارند. بسیج مرز صنفی و مرز جغرافیای و قومی نمیشناسد؛ همهی اقوام ایرانی، همهی اصناف گوناگون ملی در سطوح مختلف فکری از انسانهای نخبهی برجستهی ممتاز در میان اهل علم و دانشجویان تا جوانهای فعال و پُرشور صحنههای دیگر، همه در بسیج جمعاند. بسیج نماد حضور ملی و مقاومت ملی و آگاهی یک ملت است؛ آن هم آگاهی همراه با تحرک، همراه با معنویت و همراه با اخلاص. بسیج، حقیقت است؛ اما شبیه افسانههاست. بسیج برای جوانان، شورآفرین است؛ برای دوستان، امیدآفرین است؛ برای دشمنان، بیمآفرین است. امروز اگر شما جلوههای زیبای پُرشور حضور جوانان را در صحنههای پُرخطر فلسطین و لبنان مشاهده میکنید، این الگوگیری از بسیج است. امروز اگر بیداری جوانان دانشجو را در سرتاسر دنیای اسلام میبینید، این الگوگیری از بسیج است. بسیج یعنی حرکت عظیم ملت ایران، همراه با آگاهی؛ احساس آمیختهی با عقلانیت؛ حرکت و عمل آمیختهی با مبنای فکری؛ عملگرایی همراه با آرمانگرایی و دیدن افقهای دوردست؛ اینها مجموعهیی است که ذهنیت و هویت بسیج را تشکیل میدهد. به همین جهت است که از اول انقلاب تا امروز، بسیج خار چشم دشمنان بوده؛ چه دشمنان داخلی و چه دشمنان خارجی. همیشه بسیج مورد تهاجم لفظی و عملی دشمنان قرار داشته است. سمپاشی و لجنپراکنی علیه بهترین جوانان این کشور که در صفوف بسیج مستقرند، مخصوص یک دوره از دورههای پس از انقلاب نیست؛ از اول بوده، تا امروز هم بوده است؛ خواهد بود؛ بعد از این هم خواهد بود. البته دشمنان موفقیتهای بسیج را میبینند. بسیج در میدان دفاع مقدس از خود حرکتی نشان داد که برای دنیا شگفتآفرین بود. حضور بسیج در میدانهای جنگ و دفاع مقدس، هم به عنوان یک عمل نظامی، و هم به عنوان روحیهدهی به رزمندگان مستقر در سازمانهای نظامی - یعنی ارتش و سپاه - تأثیرات معجزآسایی داشته است. آنجایی که بسیج بود، روحیه و معنویت هم بود؛ طبعاً ایستادگی و مقاومت هم بود و بر اثر آن همه، پیروزی هم نصیب میشد. برای همین است که ملت ایران در کمتر از دو سال - یعنی تا فتح خرمشهر - بر قوای اهریمنی عراق فائق شد. وقتی خرمشهر سقوط کرد، نماد قویپنجگىِ دشمن بود و مظلومیت ملت ایران. وقتی ملت ایران با قدرت خرمشهر را از دشمن پس گرفت و هزاران نیروی رزمندهی دشمن را اسیر کرد، در واقع سرنوشت نهایی جنگ نوشته شد. همان روزها سران چند کشور برای وساطت به ایران آمده بودند. یکی از برجستگان سیاسىِ معروف انقلابی دنیا - که رهبر یکی از کشورهای آفریقایی بود - به من گفت امروز مسألهی ایران و جمهوری اسلامی در دنیا بکلی با قبل از فتح خرمشهر متفاوت است؛ امروز همه به چشم فاتح و پیروز به شما نگاه میکنند. و حقیقت هم همین بود. شش سال بعد از آن صرف شد تا نظام جمهوری اسلامی بتواند بر زرادخانهی عظیم جهانی - که پشت سر رژیم بعثی صدام قرار داشت - پیروز شود. و ما پیروز شدیم و توانستیم بر دشمنی که شوروىِ سابق و ناتو و امریکا از او حمایت میکردند، به او تجهیزات میدادند، به او سلاح شیمیایی میدادند، به او کمکهای مؤثرِ اطلاعاتی میدادند، فائق بیاییم؛ این به برکت حضور مردم بود؛ یعنی حضور بسیج؛ یعنی جوانان بااخلاص.
مکتب بسیج، مکتب مجاهدت معنوی و مخلصانه است. این مجاهدت، برای ملت و کشور و بالاتر از همه برای دین خدا و سرافرازی پرچم آزادگی اسلامی در همهی دنیاست. این مجاهدت خطراتی دارد. بالاترین خطر برای انسان، جان باختن است. در مکتب بسیج، نام این جان باختن» شهادت «است. شهادت بالاترین ارزش عاشورایی انسان و بالاترین ارزش در معیار ارزشهای معنوی است. در روایت وارد است: »فوق کل ذی برّ برٌّ حتی یقتل الرّجل فی سبیلاللَّه «بالاتر از هر فضیلتی، ارزشی و معنویتی، ارزش دیگری وجود دارد، تا وقتی که فرد به شهادت میرسد، که بالاترین ارزشهاست. آن معنای جهاد است و این معنای شهادت است.
افرادی به نیابت از دشمنان عزت این ملت سعی کردند جهاد را بدنام کنند. الان میدانید در کشورهایی از منطقهی ما، سعی امریکاییها بر این است که آیات جهاد را از کتابهای درسی بیرون بیاورند؛ اصرار کردند که باید این کار را بکنید؛ بعضی از دولتهای ضعیف و زبون هم این را قبول کردند. میخواهند جهاد را از آیات قرآن و تعالیم دینی خارج کنند؛ چون ضامن عزت ملتهای اسلامی و امت اسلامی و بزرگترین سنگر و حصن حصین مقاومت، جهاد فیسبیلاللَّه است. شهادت را به عنوان یک عمل سادهلوحانه معرفی کردند، که خود برترین ارزشهایی است که جهاد به دنبال دارد. جهاد وقتی میتواند اثر خودش را بهطور کامل نشان دهد که با دل نهادن به شهادت همراه باشد. جهاد و شهادت، دو فصل بزرگ حرکت بسیجی است. بسیجیان عزیز ما تا امروز پیشرفتهای خوبی کردهاند؛ این پیشرفتها باید همچنان ادامه پیدا کند. مطمئناً این الگو در کشور عزیز ما دنیا را تحتتأثیر قرار خواهد داد. امروز مسائل ایران با مسائل دنیا مرتبط است. جرم دولت ایالات متحدهی امریکا فقط این نیست که ملت ایران را تهدید میکند؛ جرم دیگر او این است که منطقه را بیثبات کرده است؛ و ضرر این بیثباتی به همهی دنیا میرسد. ما امروز در مقابل تحریکات امریکایی ایستادهایم و در واقع تضمینکنندهی ثبات این منطقه هستیم؛ این دفاع از هویت ماست؛ دفاع از شخصیت ملی ماست؛ دفاع از دین ماست؛ دفاع از آرمانهای بلند نظام جمهوری اسلامی است؛ دفاع از منطقه است؛ و به این معنا دفاع از دنیاست. امریکاییها از هر وسیلهیی برای مقابلهی با ملت ایران استفاده کردند و در همهی این وسایل، در مقابل صلابت ملت ایران و رشادت جوانهای ما، مرعوب و مغلوب شدند. آنها از جوانهای ما میترسند. ملت ما ملت جوانی است. این جوانها بیدارند و دلهایشان با اعتقاد به مبانی اسلام و آرمانهای اسلامی محکم است. بسیج در واقع یک حرکت گستردهی مردمی است. خیلیها ممکن است داخل در نیروهای بسیج و گردانهای مقاومت و نیروی مقاومت سپاه هم نباشند؛ اما در دل، بسیجی باشند. در نظرخواهیهایی که از جوانهای ما کردند، بیش از ۹۰ درصد جوانهای کشور در این نظرخواهی اعلام کردند که آمادهی دفاع از ملتند. این، معنای بسیج است. همین روحیه وقتی با اخلاص بیشتر، با پایبندی بیشتر به مبانی و با پرهیزگاری و پارسایی همراه شود، چهرههای نورانی جوانان بسیجىِ عزیز ما را در بخشهای ممتاز و پیشرو مشخص میکند. دشمنان در مقابل این نیرو هیچ کاری نمیتوانند بکنند. شما دیدید امریکا در مسألهی انتخابات ما ناشرافتمندانه عمل کرد. حرکتی که در مقابل انتخابات و برای سوءاستفادهی از انتخابات انجام دادند، خارج از همهی قواعد انسانی و قواعد ارتباطات بینالمللی بود؛ اما شکست خوردند. آنچه در ایران اتفاق افتاد، درست نقطهی مقابل چیزی است که آنها میخواستند. شکست بزرگتر امریکاییها در میدانی است که امروز آراستهاند؛ و آن عبارت است از تلاش برای استحالهی نظام جمهوری اسلامی. آنها میخواهند با ابزارهای سیاسی، با ابزارهای فرهنگی و با دستنشاندگان فرهنگی و سیاسی، نظام اسلامی را از حقیقتش، از روحش و از هویت واقعیاش تهی کنند؛ و این هم شکست خواهد خورد؛ و این بزرگترین شکست امریکا از شما عزیزان مؤمنِ جوان در نیروهای بسیج است.
با خدا باشید؛ دل به خدا بسپارید؛ توکلتان را به خدای متعال از دست ندهید؛ به نیروی عظیمی که خدای متعال در دل شما، در ذهن شما، در ارادهی شما، در وجود شما و در جسم شما به ودیعه قرار داده است، باور و ایمان بیاورید و بدانید با این نیرو میتوانید کوههای عظیم را جابهجا کنید. اقیانوس ملت ایران ممکن است گاهی آرام به نظر برسد؛ اما اگر طوفانی شد، سونامیها بهوجود خواهد آورد. اگر این اقیانوس عظیم با تکیهی بر اعماق دینی و ایمانیاش به طوفان برخیزد، جوانهای ما کارهای بزرگی انجام میدهند. این کارهای بزرگ فقط در میدان جنگ نیست - یک نمونه مربوط به میدان جنگ است - در میدان علم هست؛ در میدان مسائل اجتماعی هست؛ در میدان مسائل فرهنگی هست؛ در ایجاد فضائل اخلاقی و گسترش این فضائل در میان مردم هست؛ در میدان فناوری و پیشرفتهای علمی و فنی هست. این کارها و این معجزهها همه از شما جوانها برمیآید؛ از شما ملت عزیز ایران برمیآید؛ از بسیج جوان و پیر و زن و مرد برمیآید. ملت ایران نمادش بسیج است و همهی ملت ایران در واقع اجزای بسیجاند. خدای متعال روح امام بزرگ و راحل ما را شاد کند که این بنیان رفیع را او پیریزی کرد و این نهال را او پرورش داد و آبیاری کرد، که امروز به این درخت تناور تبدیل شده است.
امیدواریم همیشه مشمول ادعیهی زاکیهی حضرت بقیةاللَّه (ارواحنافداه) و مورد لطف خاص الهی باشید و خدای متعال همهی کارهای شما را در جهت خیر و صلاح و ارادهی خود قرار دهد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,272 | 1384/05/28 | بیانات در خطبههای نمازجمعه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3302 |
خطبهی اول
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه وخیرته فی خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّةاللَّه فی الارضین و صلّ علی ائمة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین.
همهی برادران و خواهران عزیز و خود را به تقوای الهی، پرهیزگاری و مراقبت از خویشتن دعوت میکنم. هم ماه مبارک رجب است و ایام البیضِ متبرک این ماه، و هم روز بزرگ ولادت امیرالمؤمنین و امام المتقین است. رجب، ماه صفا دادن به دل و طراوت بخشیدن به جان است؛ ماه توسل، خشوع، ذکر، توبه، خودسازی و پرداختن به زنگارهای دل و زدودن سیاهیها و تلخیها از جان است. دعای ماه رجب، اعتکاف ماه رجب، نماز ماه رجب، همه وسیلهیی است برای اینکه ما بتوانیم دل و جان خود را صفا و طراوتی ببخشیم؛ سیاهیها، تاریکیها و گرفتاریها را از خود دور کنیم و خودمان را روشن سازیم. این، فرصت بزرگی است برای ما؛ بخصوص برای کسانی که توفیق پیدا میکنند در این ایام اعتکاف کنند؛ که در آخر عرایض این خطبه، انشاءاللَّه جملهیی به معتکفین عرض خواهم کرد.
و اما روز سیزدهم رجب، میلاد مسعود امیرالمؤمنین است، که قلهی کرامت انسانی است؛ اسوهی همیشگی رادمردان جهان است؛ پیشوای همیشگی مؤمنان و پرهیزگاران و انسانهای صالح و صادق روزگار است. برای اینکه به لفظ و ظاهر اکتفا نکرده باشیم، بلکه از امروز و از یاد امیرمؤمنان درس گرفته باشیم - که بخصوص امروز ما به آن احتیاج داریم - به طور مختصر در اینجا یک درس از درسهای آن بزرگوار را عرض میکنم؛ و آن، درس تقواست که اساساً در نماز جمعه بیش از همه چیز به این مطلب باید پرداخته شود.
تقوا، درس جاودانهی امیر مؤمنان است. اگر شما به نهجالبلاغه مراجعه بفرمایید، ملاحظه خواهید کرد که هیچ دستورالعمل و توصیهیی در این کتاب عظیم به قدر تقوا تکرار نشده است. تقوا در واقع یکی از بلندترین فصول زندگی عملی امیرالمؤمنین و تعالیم زبانی آن بزرگوار است. تقوا یعنی مراقبت از خود. انسان دائم باید مراقب خود باشد؛ هم مراقب اعمال و رفتار خود - یعنی مراقب چشم خود، زبان خود، گوش خود، دست خود - هم مراقب دل خود باشد؛ مراقب عدم نفوذ خصال پست حیوانی، مراقب عدم میل دل به هوی و هوس، مراقب مجذوب و فریفته نشدن دل به جلوههای پست کنندهی انسان، مراقب حسد نورزیدن، مراقب بدخواه دیگران نبودن، مراقب وسوسه به دل راه ندادن، دل را جایگاه فضایل و ذکر خدا و عشق به اولیای الهی و عشق به انسانها قرار دادن؛ هم تقوای فکر و عقل داشته باشد؛ یعنی عقل را از انحراف نگهداشتن، از خطاها و لغزشها باز داشتن، از تعطیل و بیکارگی نجات دادن، و خرد را در امور زندگی به کار بستن. پس مراقبت دائمی از جوارح، از دل و از فکر و مغز، تقواست.
خیلی از کارهایی که ما میکنیم و لغزشهایی که از ما سر میزند، بر اثر عدم مراقبت است. خیلی از گناهان را ما با قصد قبلی انجام نمیدهیم؛ از خود غفلت میکنیم، زبان ما به غیبت و تهمت و شایعهپراکنی و دروغ آلوده میشود؛ دست ما و چشم ما هم همینطور. بنابراین غفلت است که ما را در بلا میاندازد. اگر مراقب چشم و زبان و دست و امضاء و قضاوت و نوشتن و حرف زدنمان باشیم، بسیاری از خطاها و گناهان بزرگ و کوچک از ما سر نمیزند. اگر مراقب دلِ خود باشیم، دچار حسد، بدخواهی، بددلی، کینه، بخل، ترسهای بیمورد، طمع به مال و منال دنیا و طمع به ناموس و مال دیگران در دل ما رسوخ نمیکند. این مراقبت در انسان، جادهی نجات است. عاقبت نیک، در سایهی این مراقبت به دست میآید؛ «و العاقبة للمتّقین». اگر این مراقبت در انسانی باشد، امکان گناه از او بسیار کم میشود. عدالت یک انسان هم از همین مراقبت سرچشمه میگیرد؛ استقامت یک انسان و یک ملت هم از همین مراقبت سرچشمه میگیرد؛ حقجویی و حقپویی هم از همین مراقبت سرچشمه میگیرد. این مراقبت و این تقوا مادر همهی نیکیهاست؛ هدایت هم به خاطر این مراقبت ایجاد میشود؛ پیشرفت دنیا و آخرت هم ناشی از همین مراقبت است. وقتی مراقبت کنیم، فکر ما هم بیکار نمیماند؛ دل ما هم به راه کج نمیرود؛ جوارح و اعضای ما هم خطا و لغزش پیدا نمیکند یا کم پیدا میکند. دنیا و آخرت زیر سایهی تقواست؛ این درس امیرالمؤمنین است. امروز ما به این درس نیاز داریم؛ نه فقط امروز، بلکه همیشه نیازمندیم؛ اما این مقطع زمانی برای ما مهم است.
ما ملت مسلمانی هستیم. این ملت، با ارادهی راسخ عمومی توانسته است یک نظام مطابق با ایمان و اعتقاد خود را در این کشور سر کار بیاورد. هدف این نظام چیست؟ هدف این ملت چه بود؟ هدف این بود که این کشور با این نظام بتواند از همهی خوبیها و پیشرفتها و خیرات و برکاتی که خدای متعال به ملتهای مؤمن وعده داده است، برخوردار شود؛ یعنی یک کشورِ اسلامی بشود. کشور اسلامی یعنی کشوری که اسلامِ حیاتبخش، اسلامِ نشاطآور، اسلامِ تحرکآفرین، اسلامِ بدون کجاندیشی و تحجر و انحراف، اسلامِ بدون التقاط، اسلامِ شجاعتبخش به انسانها، و اسلامِ هدایت کنندهی انسانها به سوی علم و دانش بر آن حاکم است؛ اسلامی که با همان شکلی که در قرن اولِ اسلامی به آن عمل شد، توانست یک مجموعهی پراکنده را به اوج تمدن تاریخی و جهانی برساند و تمدن و دانش او بر دنیا سیطره پیدا کند. سیطره و تسلط علمی به دنبال خود عزت سیاسی هم میآورد؛ رفاه اقتصادی هم میآورد؛ فضایل اخلاقی هم میآورد؛ اگر کشور به معنای واقعی کلمه اسلامی شود.
برای این که این کار تحقق پیدا کند، در درجهی اول ما یک حرکت انقلابی لازم داشتیم؛ برای اینکه بنای ضایع و پوسیده و کج و بدبنیان رژیمهای استبدادی را از بین ببریم. این کار را ملت با کمال قدرت و با موفقیتِ کامل انجام داد. بعد از آن که این حرکت عظیم را ملت عزیز ما انجام داد، حرکت بعدی این بود که یک نظام اسلامی - یعنی ترتیب ادارهی کشور، همانطوری که اسلام گفته است - در این کشور به وجود بیاورید. این کار را هم ملت ما با موفقیت انجام داد. قانون اساسی تنظیم شد؛ آرایش و چینش سیاسی به وجود آمد؛ مردمسالاری دینی بر این مملکت حاکم شد و مردم مسؤولان کشور را - از رهبری گرفته تا ریاست جمهوری تا دیگر مسؤولان - مستقیم یا غیر مستقیم انتخاب میکنند.
دین، مایه و پایه و محور قانون و اجرا در این کشور است. حرکت مردم به سمت اهداف و آرمانهای دینی است؛ این معنای نظام اسلامی است؛ این تحقق پیدا کرد؛ لیکن کافی نیست. برای اینکه آن مقصود - یعنی کشور اسلامی - به طور کامل محقق شود، احتیاج است که دستگاه حاکمهی کشور در عمل خود، در سازماندهی خود و در چگونگی رفتار خود، به طور کامل اسلامی عمل کند؛ که من چند سال قبل عرض کردم که مرحلهی بعد از نظام اسلامی، دولت اسلامی است. در این راه هم حرکت کردیم. مسؤولان مؤمنی، وزرای خوبی، نمایندگان خوبی، رؤسای جمهور باایمانی، یکی پس از دیگری امور کشور را بر عهده گرفتند؛ اما دولت اسلامییی که بتواند مقاصدی را که ملت ایران و انقلاب عظیم آنها داشت، تأمین کند، دولتی است که در آن رشوه نباشد، فساد اداری نباشد، ویژهخواری نباشد، کمکاری نباشد، بیاعتنایی به مردم نباشد، میل به اشرافیگری نباشد، حیف و میل بیتالمال نباشد، و دیگر چیزهایی که در یک دولت اسلامی لازم است. در تعالیم امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه، همهی اینها وجود دارد. نگویند اینها مربوط به هزاروچهارصد سال قبل است. این حرفهای تکراری و شبهههای صدها بار رد شده را بعضیها باز تکرار میکنند.
حقایق بشری و اصالتهای بشری با گذشت زمان تغییر پیدا نمیکنند. انسانها از اول تاریخ تا امروز و از امروز تا پایان دنیا، همیشه عدالت را دوست داشتهاند و به عدالت نیازمند بودهاند؛ این تغییر پیدا نمیکند. انسانها از اول تاریخ تا امروز و از امروز تا آخر دنیا به مسؤولانی که نسبت به آنها وفادار باشند، در خدمت آنها باشند و برای آنها صادقانه عمل کنند، احتیاج دارند؛ اینها که تغییرپذیر نیست. درس امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه ناظر به این چیزهاست. این اصالتها و این ثوابتِ حیات بشری در طول تاریخ را امیرالمؤمنین بیان میکند؛ ما آنها را میخواهیم؛ والّا ما که نمیگوییم اگر خواستیم از این شهر به آن شهر برویم، مثل زمان امیرالمؤمنین برویم؛ نه، حالا با هواپیما بروید، ممکن است ده سال دیگر با یک وسیلهی بسیار تندروتر از هواپیما حرکت کنید. آن روز، نامه میفرستادند، که دو ماه در راه بود؛ امروز شما با اینترنت لحظه به لحظه با آن طرف دنیا حرف میزنید. اینها متغیرات است، اما عدالت و صلاح مسؤولان همیشه لازم است؛ حیف و میل نکردن اموال مردم که دست من و امثال من است، همیشه لازم است؛ اینکه تغییرپذیر نیست. اگر به توفیق الهی بتوانیم در این جهت خود را کامل کنیم و قدمهایی را که تا امروز بحمداللَّه برداشته شده، کامل کنیم، آن وقت کشور اسلامی به همان شکلی که گفتم، به وجود خواهد آمد؛ یعنی دولت اسلامی میتواند کشور اسلامی به وجود بیاورد.
من و امثال من اگر خودمان صادق باشیم، میتوانیم مردم را صادق بار بیاوریم. اگر خود ما اسیر هوی و هوس نباشیم، میتوانیم مردم را آزاد از هوی و هوس بار بیاوریم. اگر ما شجاع باشیم، میتوانیم مردم را شجاع بار بیاوریم. اگر من و امثال من اسیر هوی و هوس و دنبال طمع و بنده و ذلیلِ ترس و طمع خود بودیم، نمیتوانیم مردم را با فضایل بار بیاوریم. این بسته به شانس و اقبال هر کسی است که در گوشهیی معلم خوبی پیدا کند و به صورت فردی تکامل یابد؛ جامعه پیش نخواهد رفت. دولت اسلامی است که کشور اسلامی به وجود میآورد. وقتی کشور اسلامی پدید آمد، تمدن اسلامی به وجود خواهد آمد؛ آن وقت فرهنگ اسلامی فضای عمومی بشریت را فرا خواهد گرفت. اینها همهاش با مراقبت و با تقوا عملی است؛ تقوای فردی و تقوای جماعت و امت.
امت اسلامی هم اگر با تقوا بود، میتواند در راههای دشوار حرکت کند؛ مشکلات در مقابل او زانو میزنند؛ او در مقابل مشکلات زانو نمیزند. به این جملهی امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) توجه کنید: «من اخذ بالتّقوی عزبت عنه الشدائد بعد دنوّها»؛ اگر فردی - و من عرض میکنم اگر ملتی - تقوا را برای خودش جادهی عمل قرار داد و متقی شد، شداید زندگی اگر نزدیک او هم رسیده باشد، از او دور خواهد شد. «و احلولت له الامور بعد مرارتها»؛ تلخیهای زندگی برای او شیرین خواهد شد. «و انفرجت عنه الامواج بعد تراکمها»؛ امواج طوفندهی شداید زندگی، بعد از آن که متراکم شده باشند، از او دور خواهند شد و او بر امواج سوار خواهد شد. «و اسهلت له الصعاب بعد انصابها»؛ دشواریها و سختیهای زندگی بعد از آن که به سختترین مرحله رسیده باشد، برای او آسان خواهد شد.
واقع قضیه هم همینطور است. امروز ملتهای مسلمان در مقابل زورگویی قدرتهای جهانی حرفی برای گفتن ندارند؛ نه علم لازمی، نه فناوری پیشرفتهیی، نه در زمینههای گوناگون سیاسی مهارتی؛ چرا؟ چرا ما عقب ماندیم؟ چون تقوا را از دست دادیم. این همان شدتهایی است که با تقوا برطرف میشود.
شما ملت ایران در انقلابتان تقوای الهی را رعایت کردید؛ در دفاع از این انقلاب و از کشور و از اصالتهای اسلامی و دینی و ملیتان تقوای الهی را رعایت کردید؛ لذا امروز بحمداللَّه به همان نسبت عزیزید. امروز عزت و اقتدار و عظمت ملت ایران در چشم مردم دنیا و دولتها و حتّی دشمنانش با اکثر کشورهای اسلامی قابل مقایسه نیست؛ این به خاطر تقواست. هر چه کمبود داریم، به خاطر بیتقوایی است.
ایستادگی هم بر اثر تقواست. امیرالمؤمنین یکی از القابش «کرّار غیر فرّار» است. پیغمبر اکرم این لقب را به امیرالمؤمنین داد. این مخصوص میدان نظامی نیست؛ در همهی میدانهای انسانی امیرالمؤمنین کرّار غیر فرّار بود؛ یعنی مهاجم، مقتدر، دارای فکر و بدون عقبگرد. مواضع محکم، ایستادگی بر مبانىِ مورد قبول و مورد اعتقاد، از موضع تدافعی خارج شدن و نسبت به کجیها و زشتیها و بدیها و ظلمها و بیعدالتیهای دنیا در موضع تهاجمی قرار گرفتن؛ این همان صفت کرّار غیر فرّار امیرالمؤمنین است. شما اگر به زندگی امیرالمؤمنین نگاه کنید، میبینید از اول تا آخر، زندگی آن بزرگوار اینگونه است. علاج ما هم در همین است. مرحوم اقبال لاهوری میگوید:
میشناسی معنی کرّار چیست این مقامی از مقامات علی است
امّتان را در جهان بیثبات نیست ممکن جز به کرّاری حیات
میخواهید زنده بمانید؟ میخواهید عزیز باشید؟ میخواهید در علم و عمل پیشرفته باشید؟ میخواهید جوانانتان سرافراز باشند؟ میخواهید فردایتان فردای روشنی باشد؟ باید استقامت داشته باشید. فعال، کرّار، خستگیناپذیر و دنبال کنندهی اهداف خود؛ آیندهی چنین ملتی روشن است. ملت ما خوشبختانه این راه را شروع کرد و تا امروز ادامه داده؛ منتها این راه استمرار لازم دارد.
الان جوانها روی کار آمدهاند. جوانهای عزیز من! نوبت شماست. جوانهای قبل از شما هر چه نفس داشتند، در این راه زدند و ما را به اینجا رساندند؛ امروز نوبت جوانهای ماست. در میدان علم، در میدان عمل، در میدان تقوا، در میدان سیاست، در میدان کار برای مردم و خدمت، و در میدان شایستگیهای گوناگون وارد شوید؛ خودتان را به صلاح و تقوا بیارایید و پیش بروید.
من اینجا یک جمله به معتکفین عرض میکنم. خوشا به حالتان معتکفین عزیز! پدیدهی اعتکاف یکی از رویشهای انقلابی است؛ ما اول انقلاب این چیزها را نداشتیم. اعتکاف همیشه بود. زمان جوانی ما وقتی ایام ماه رجب فرا میرسید، در مسجد امام قم - آن هم فقط قم؛ در مشهد من اصلاً اعتکاف ندیده بودم! - شاید پنجاه نفر، صد نفر فقط طلبه اعتکاف میکردند. این پدیدهی عمومی؛ اینکه دهها هزار نفر در مراسم اعتکاف شرکت کنند، آن هم اغلب همه جوان، جزو رویشهای انقلاب است. من یک وقت عرض کردم که انقلاب ما ریزش دارد، اما رویش هم دارد؛ رویشها بر ریزشها غلبه دارند. پس خوشا به حالتان معتکفین عزیز! توصیهی من این است که در این سه روزی که شما در مسجد هستید، تمرین مراقبت از خود بکنید؛ حرف که میزنید، غذا که میخورید، معاشرت که میکنید، کتاب که میخوانید، فکر که میکنید، نقشه که برای آینده میکشید، در همهی این چیزها مراقب باشید رضای الهی و خواست الهی را بر هوای نفستان مقدم بدارید؛ تسلیم هوای نفس نشوید. تمرین این چیزها در این سه روز میتواند درسی باشد برای خود آن عزیزان و برای ماها که اینجا نشستهایم و با غبطه نگاه میکنیم به حال جوانان عزیزمان که در حال اعتکاف هستند. با عملِ خودتان به ما هم یاد بدهید.
پروردگارا! دلهای ما را با باران رحمت و فضلت سیراب کن. پروردگارا! ما را از ظلمات بداندیشیها و بدکرداریهای خودمان نجات بده. پروردگارا! ما را مؤمن و پرهیزگار - به معنای حقیقی کلمه - قرار بده. پروردگارا! ملت ما را آنچنان که شایستهی اوست، سرافراز و سربلند و عزیز بگردان.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم. قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد.
خطبهی دوم
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
و الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما علی امیرالمؤمنین و الصّدیقة الطاهرة سیّدة نساء العالمین و الحسن و الحسین سیّدی شباب اهل الجنّة و علیبنالحسین و محمدبنعلی و جعفربنمحمد و موسیبنجعفر و علیبنموسی و محمدبنعلی و علیبنمحمد و الحسنبنعلی و الخلف الهادی المهدی حججک علی عبادک و امنائک فی بلادک و صلّ علی ائمة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین و استغفراللَّه لی و لکم.
در خطبهی دوم انشاءاللَّه چند مطلبِ لازم را مطرح میکنم و امیدوارم بتوانم آنچه را که در ذهن هست، در فاصلهی کوتاهی عرض کنم.
مطلب اول دربارهی دولت است. بحمداللَّه انتخابات ملت ایران مایهی آبروی کشور و عزت و سربلندی و اقتدار ملی شد. ملت ایران در این برهه، حرکت بسیار پُرمعنایی را انجام دادند و آثار آن هم در دنیا ظاهر شد. کسانی که اهل سیاست و اهل اطلاع از جریانهای جهانی هستند، خوب میفهمند که من روی چه چیزی دارم تکیه میکنم. ملت ایران قدرت خود، ارادهی خود، جهتگیری و ایستادگی خود را به دنیا نشان داد. امروز بحمداللَّه دولت تقریباً در آستانهی تشکیل شدن است. در مجلس، نمایندگان وظایف و حقوقی دارند؛ رئیس جمهور هم وظایف و حقوقی دارد. هر دو طرف باید به وظایف خود عمل کنند و از حقوق خود استفاده نمایند. البته باید بنا بر تفاهم باشد تا کار پیشرفت کند و کار کشور معوق نماند. بعد از تشکیل دولت هم انشاءاللَّه مجلس و دولت بنا بر همکاری داشته باشند و وظایف خودشان را انجام دهند؛ منتها برادرانه. مجلس نظارت خود را بکند، محاسبهی خود را بکند، سؤال خود را بکند - که اینها وظایف مجلس است و انتظار از مجلس همین چیزهاست و اینها کمک به دولت است - و دولت هم انشاءاللَّه تلاش و حرکت خود را با قدرت و کفایتِ لازم انجام دهد. برای نیاز دولت قانون بگذرانند تا دولت بتواند به وعدههای خود عمل کند؛ دولت هم به امید خدا، با توکل به خدا و با پشتیبانی مردم بتواند خواستههای آنها را در حدی که برای او در مدت مشخص قانونی ممکن و مقدور است، عملی کند. بندهی حقیر هم به عنوان خدمتگزار، از رئیس جمهور و از کلیت دولت مثل همیشه حمایت خواهم کرد. دأب بنده و قبل از من دأب امام عزیز و بزرگوار ما این بوده و هست و انشاءاللَّه خواهد بود. ما از رئیس جمهور - که منتخب مردم است - حمایت میکنیم؛ از کلیت دولت حمایت میکنیم؛ از حقوق و مطالبات مردم هم حمایت میکنیم. برادران عزیز ما در دولت و رئیس جمهور محترممان - که بحمداللَّه متکی به محبت و رأی مردم است - بعد از اینکه دولت تشکیل شد، وعدههایی را که به مردم دادهاند، مرور کنند و بجد برای تحقق این وعدهها تلاش نمایند. مردم کسانی را که صادقانه عمل میکنند، میشناسند. سرعت عمل، خوب است؛ عجله و انفعال و شتابزدگی بد است. مبادا در مقابل برخی از کسانی که حرفها و مطالباتِ خودشان را به عنوان مطالبات مردم جا میزنند، دولت دچار انفعال شود؛ نه، کار خودشان را بکنند. مطالبات حقیقی مردم؛ همان چیزهایی که بحمداللَّه در شعارها و اظهارات رئیس جمهور محترممان هم به صورت برجستهیی گفته و تکرار شده است، چیزهای خوبی است؛ مردم همینها را میخواهند. دولت باید اینها را بجد، بدون دستپاچگی، با تدبیر درست، و در طول مدت مقرر و معقول دنبال کند.
ما از تأخیر انداختن کارها - که مثلاً یک کار پنج ساله را ظرف دوازده سال انجام دهند - همیشه گله کردهایم. اگر بتوانند کار پنج ساله را در پنج سال انجام دهند، ما ممنونیم. کار پنج ساله را اگر توانستند در چهار سال انجام دهند، بیشتر ممنونیم. اما اگر بخواهیم کار پنج ساله یا چهار ساله را با سرهم بندی و عجله و شتابزدگی در مدت کوتاهی انجام دهیم، نه؛ اینطور کاری را مردم نمیپسندند؛ بنده هم دنبال چنین چیزی نیستم. البته مسؤولان محترممان هم قطعاً نمیخواهند اینطور عمل کنند. بنابراین امروز بحمداللَّه افق روشنی جلوی چشم مردم وجود دارد.
انتخابات در کشور ما معنای واقعی خود را دارد. در خیلی از کشورهای به اصطلاح دمکراتیک، انتخابات اینطوری نیست؛ انتخابات تابع صندوقهای پول قدرتمندان و ثروتمندان و خواست آنهاست. این که نامزدی از دل مردم حرکت کند - بدون اینکه به بخشهای قدرت متصل باشد - بتواند با مردم حرف بزند، آراء مردم را جلب کند، حزبی دنبال او نباشد، جریانهای سیاسی دنبال او نباشند، مردم خودشان فکر کنند و انتخاب کنند، در کمتر جایی از دنیا دیده میشود؛ این متعلق به شما مردم است؛ این یک نو شدن است؛ یک روز نو و یک افق جدید است؛ این بحمداللَّه در کشور ما رخ داده است. البته مردم هم مشکلات زیادی دارند و منتظر هم هستند. اما من عرض میکنم با شناختی که از مردم دارم و با ارتباطات زیادی که در طول این سالها با متن مردم داشتهام، میدانم که مردم اهل انصافند؛ اینطور نیست که حل مشکلات متراکم را در مدت کوتاهی بخواهند. بعضیها در گوشه و کنار حرفی میزنند و یا چیزی مینویسند؛ اینها حرف آنهاست؛ حرف مردم نیست. بحمداللَّه دست دولت باز است؛ اختیارات رئیس جمهور بسیار وسیع است؛ بودجهی کشور هم در اختیار رئیس جمهور است. انشاءاللَّه یک دولت قوی و کارآمد سر کار بیاید؛ با ایمان، با انگیزه، با تقوا، با مراقبت از خود، با نظارت مجلس و دستگاههای نظارتی، با قوانین پیشرفته و خوب، با قوهی قضاییهی حاضر یراق و آمادهی به کار در مقابل تخلفات، تا در مدتی که قانون به آنها فرصت داده است، بتوانند کارهایی را که به مردم وعده دادهاند و در این مدت میشود انجام داد، انجام دهند؛ کارهای درازمدت را هم در این مدت پایهگذاری کنند.
مطلب دوم در مورد عراق است. ما از دولت عراق که یک دولت مردمی است، حمایت میکنیم؛ ملت عراق هم که برادران همیشگی ما هستند. دولت کنونی عراق که با رأی مردم سر کار آمده است، در طول تاریخ عراق، از اوّلی که خدای متعال این منطقه را آفریده است تا امروز، سابقه نداشته است. هیچ وقت ملت عراق برای خودشان رئیس دولت انتخاب نکرده بودند و نداشتند. همیشه رئیس دولت مدتهای طولانی از طرف عثمانیها میآمد؛ قبل از آن هم که به شکل دیگری بود و حکومتهای مستبد قبلی سر کار بودند؛ بعد از آن هم سالهای متمادی دست انگلیسیها بود؛ بعد هم دست احزاب چپ؛ آخریاش هم که صدام روسیاه و حزب بعث بود؛ بنابراین هیچ وقت مردم در صحنهی عراق نبودند. این اولین دولت مردمی است که در عراق دارد سر کار میآید. امریکاییها اینطور دوست نمیداشتند، اما ملت عراق و روحانیت پیشرو میخواستند و مرجعیت وارد میدان شد و بحمداللَّه این قضیه پیش آمده است.
آرزوی ما رفاه مردم و آبادی و امنیت عراق است. از ناامنیهایی که در عراق اتفاق میافتد - کشتارهایی که روزانه در مسجدها، در حسینیهها، در خیابانها و اجتماعات رخ میدهد - و مردم بیچارهی عراق را قربانی میکند، ما بشدت آزرده هستیم. کشتن مردم مظلوم جرم بزرگی است و فرقی نمیکند که این جرم را چه کسی مرتکب شود. مسلسل امریکاییها هم که مردم عراق را قربانی میکند، مجرم است؛ عوامل بمبگذاری هم که اجتماعات مردم را منفجر میکنند و کودک و زن و مرد را میکُشند، مجرمند. البته ما متهم اولِ این حوادث را امریکا میدانیم. چرا؟ چون تروریسم عراق زیر چشم امریکاست. هزاران نیروی نظامی و اطلاعاتی و امنیتی و سیاسی از امریکاییها امروز در همه جای عراق گستردهاند. اگر میخواستند ناامنی را در عراق از بین ببرند، میتوانستند. بعضیها معتقدند که قراینی هم بر این اعتقاد وجود دارد که این ترورها کار خود سرویسهای جاسوسی امریکا و صهیونیستهاست؛ چرا؟ چون نمیخواهند این دولت موفق شود. ناامنی بهانهی ادامهی اشغال است. چون ناامن است، ما باید بمانیم؛ اگر برویم، آسمان به زمین میآید! آنچه در عراق پیش آمده، چیزی نیست که امریکاییها میخواستند. آنها یک دولت دستنشاندهی خودشان میخواستند؛ آنها میخواستند عراق بظاهر حکومت مردمی داشته باشد، اما در باطن مزدور آنها بر عراق حاکم باشد؛ ولی اینطور نشد. ملت عراق همت کردند، مرجعیت همت کرد، نخبگان سیاسی عراق همت کردند و نگذاشتند این کار انجام بگیرد. کما اینکه امروز در تدوین قانون اساسی عراق هم دارند دخالت میکنند. امریکاییها رسماً در تدوین قانون اساسی عراق دارند دخالت میکنند. به شما چه؟ بگذارید عراقیها کارشان را بکنند. دخالت میکنند: فلان چیز باشد، فلان چیز نباشد. البته امریکا در عراق شکست خورده؛ در این تردیدی نیست. خرج زیادی کردند، اما وعدههایشان هیچکدام تحقق پیدا نکرد؛ نفرت مردم عراق هم روزبه روز از آنها بیشتر شده. شاید امروز در کشور عراق هیچ عنصری منفورتر از جورج بوش نباشد. روز به روز هم نفرت ملت عراق از امریکاییها بیشتر میشود. این نفرت، مخصوص ملت عراق هم نیست؛ در دنیای اسلام، در سطح جهان، بلکه در خود امریکا اعتراضها علیه دولت امریکا به خاطر مداخلهی نظامی در عراق روزافزون است. در داخل امریکا هم همینطور است. اعتراضها کشیده شده به نخبگان سیاسی امریکا؛ تند و زننده به دولتِ خودشان اعتراض میکنند. نظرسنجی هفتهی گذشته در امریکا نشان داد که اکثر مردم امریکا مخالف مداخلهی امریکا در عراق و ماندن امریکا در این کشور و ادامهی اشغال هستند. نتایج را منفی میدانند، که درست هم فهمیدهاند. امریکا در عراق شکست خورده است. این هیاهوی ظاهری دلیل موفقیت نیست. متهم کردن این و آن هم مایهی تبرئهی از اتهام نیست که امریکاییها ایران و سوریه را متهم میکنند که از مرزهای شما تروریست و مواد منفجره میآورند. اینها حرفهای بیمعنا و مهملی است که تکرار میکنند. امنیت، دست آنها و زیر چشم آنهاست. کیست در دنیا که نداند گروههای تروریستییی که به نام آنها امروز در عراق کاری انجام میگیرد، بعضی از آنها ساختهی دست خود امریکایند؛ بعضیها هم زیر نفوذ امریکایند؟ کیست که نداند اینها دارند در عراق اختلاف بین سنی و شیعه ایجاد میکنند؟ کیست که نتواند حدس بزند که اینها میخواهند ناامنی باشد تا بتوانند بیشتر به اشغال غیرقانونی و غیرمشروعِ خودشان ادامه دهند؟ آنها مسؤول و متهماند. تروریستها زیر چشم خود آنها دارند حرکت میکنند؛ ما اطلاع داریم؛ این دیگر حدس نیست. در بعضی از مرزهای عراق تروریستها زیر چشم خود امریکاییها - و شاید با کمک خود آنها - از اینجا به آنجا منتقل میشوند؛ آن وقت میآیند بیخود ایران یا سوریه را متهم میکنند. ما ۱۳۰۰ کیلومتر با عراق مرز داریم؛ این مرزها را هم محکم گرفتهایم. البته در هر مرز محکمی ممکن است خروج غیرقانونی باشد. امریکاییها بعد از سالهای متمادی هنوز نتوانستهاند مرزهای خودشان با مکزیک را ببندند؛ مرتب غیرقانونی افراد میآیند و میروند. بنابراین ممکن است غیرقانونی ترددی بشود، لیکن ما ایستادهایم و نمیگذاریم. امنیت عراق، امنیت ماست؛ پیشرفت عراق برای ما یک دستاورد بزرگ است؛ ما این را میخواهیم. امیدواریم ملت عراق هر چه زودتر از محنتهایی که دچار آن شده است، نجات پیدا کند و این کشور ثروتمند از لحاظ طبیعی، بتواند به نقطهیی که شایستهی آن است، برسد.
مطلب بعد، مسألهی فلسطین است. عقبنشینی صهیونیستها از غزه بعد از ۳۸ سال اشغال غزه، حادثهی بسیار مهمی است. جالب است بدانید که این عقبنشینی یک انتخاب نبود که رژیم صهیونیستی انجام داد؛ این یک شکست و یک اجبار بود؛ از روی ناچاری و ناگزیری بود. الان فشار روانی این شکست روی همهی ارکان ملت و دولت صهیونیستی اثر گذاشته و آنها را دارد تکان میدهد. بعضی از آنها قهر میکنند، بعضیشان اعتراض میکنند. چند روز پیش یک تظاهرات دویست هزار نفره در تلآویو به راه انداختند. متلاطمند، اما چارهیی نداشتند. عدهیی میخواهند وانمود کنند که این عقبنشینی بر اثر مذاکره بود؛ این حرف خیلی کودکانه است. در طول ۷۰ سال اشغال فلسطین، صهیونیستها از یک متر خاک اشغالی با مذاکره عقب ننشستند؛ مذاکره کدام است!؟ این عقبنشینی بر اثر مقاومت فلسطینیها بود. حادثهی اول، عقبنشینی و فرار از جنوب لبنان بود؛ این هم حادثهی دوم است که بر اثر مقاومت پیش آمد. ملت فلسطین بداند، گروههای جهادی فلسطین بدانند؛ در این دام نیفتند که خیال کنند مذاکره غزه را آزاد کرد؛ نخیر، مذاکره غزه را آزاد نکرد؛ هیچ نقطهی دیگر را هم آزاد نکرد؛ تا ابد هم هیچ جا را آزاد نخواهد کرد. آنچه غزه را آزاد کرده، فشار مقاومت ملت فلسطین بوده است؛ آنها ناچار شدند.
نکتهی مهم دیگر این است که مسألهی فلسطین با این عقبنشینیها حل نخواهد شد؛ این را بدانند. هم امریکا بداند، هم صهیونیستها بدانند، هم کسانی که حالت دلالی دارند و به شکل دلال دارند عمل میکنند، بدانند که مسألهی فلسطین اینطوری حل نخواهد شد. این که از یک قسمت عقبنشینی کنند، بعد قضیه تمام شود، این نمیشود. کسی بیاید خانهی شما را به زور اشغال کند، بعد از مدتی یک اتاق کوچک را آن گوشهی خانه به شما بدهد، بقیهی خانه را هم به اسم خودش ثبت کند؛ مگر میشود چنین چیزی؟ فلسطین را گرفتهاند؛ حالا ناچار شدهاند از گوشهیی از فلسطین عقبنشینی کنند؛ کسی بگوید خیلی خوب، حالا که اینجا را دادید، پس دیگر بقیهی فلسطین مال شما! مگر میشود چنین چیزی؟ مسألهی فلسطین اینطوری حل نخواهد شد. مسألهی فلسطین فقط یک راه دارد؛ همان چیزی که ما چند سال پیش اعلام کردیم: از فلسطینیهای اصیل - چه آنهایی که داخل فلسطین هستند، چه آنهایی که در اردوگاهها هستند، چه آنهایی که در کشورهای دیگر هستند؛ چه مسلمان باشند، چه یهودی باشند، چه مسیحی باشند، فرقی نمیکند؛ فلسطینی باشند - نظرخواهی کنند؛ هر دولتی که آنها خواستند، سر کار بیاید. آن دولت اگر مسلمان باشد، اگر مسیحی باشد، اگر یهودی باشد، اگر مخلوط باشد، چنانچه برخاستهی از آراء خود فلسطینیها باشد، مورد قبول است و مسألهی فلسطین را حل خواهد کرد. بدون این، مسألهی فلسطین حل نخواهد شد.
مطلب آخری که عرض میکنم، مسألهی هستهیی است. قبل از آن که من دو سه جمله دربارهی مسألهی هستهیی توضیح بدهم، خدعهی تبلیغاتی غربیها، بخصوص امریکاییها را درست تبیین کنم. در واقع دو خدعهی تبلیغاتی داشتند، که اولین خدعهی آنها این بوده که در تبلیغاتشان وقتی میخواهند راجع به مسألهی هستهیی اظهار نظر کنند، میگویند ما با سلاح هستهیی در ایران مخالفیم و سلاح هستهیی یک خطر بزرگ است. کأنّه ایران دنبال سلاح هستهیی است و این حضرات هم با سلاح هستهیی مخالفند! اول امریکاییها این را گفتند و انسان متأسفانه میبیند که بعضی از اروپاییها هم همین حرف را تکرار میکنند. این یک خدعه است، خودشان هم میدانند که خدعه است. این حرف برای فریب دادن افکار عمومىِ خودشان است. اصلاً بحث سلاح هستهیی در ایران نیست. مسؤولان ما گفتهاند، آحاد ملت ما هم همه قبول کردهاند؛ دولتها گفتهاند، بنده هم مکرر گفتهام که ما دنبال سلاح هستهیی نیستیم. اورانیومی که در ایران در این چرخهی سوخت غنی میشود، بین ۳ تا ۴ درصد خواهد شد. برای بمب اتمی و سلاح هستهیی نودوچند درصد باید غنیسازی شود؛ فاصله اینقدر است. ما میخواهیم اورانیومی را که مال خود ماست، معدن خود ماست، با تجهیزاتی که متعلق به خود ماست، از کسی آن را وام نگرفتهایم، رهین منت کسی نیستیم و بچهها و جوانهای خودمان آن را به کار انداختهاند، در این تشکیلات، غنیسازىِ ۳ تا ۴ درصد بکنیم تا بتوانیم سوخت نیروگاه هستهیی بوشهر را - که فعلاً یکی نیمه تمامش را داریم - برسانیم. اصلاً بحث سر سوختِ آن است. ما میخواهیم سوخت نیروگاه هستهییمان را خودمان تولید کنیم. آنها میگویند خودتان تولید نکنید. برایتان نیروگاه بسازند، اما بیایید سوختش را از ما بخرید! یعنی چه؟ یعنی وابسته بمانید. ملت ایران باید به قدرتهای تولید کنندهی سوخت هستهیی وابسته بماند تا اگر آنها یک وقت خواستند سوخت ندهند، شرطی بگذارند و دولت و ملت ایران ناچار باشند دستشان را بالا ببرند و بگویند چارهیی نداریم؛ سوخت ما - که برق و امکانات ما وابستهی به آن است - باید از آن طرف بیاید؛ والّا نیروگاه ما خواهد خوابید. ملت ایران باید وابسته بماند؛ آنها این را میخواهند.
برای ما مسألهی هستهیی، مسألهی علمی و اقتصادی است. در مسألهی هستهیی، راهی را که تا الان آمدهایم و بحمداللَّه به طور کامل هم موفق بودهایم، اگر بتوانیم در آن پیش برویم و به آخر برسانیم، این یک پیشرفت علمی برای کشور است. جوانان ایرانی در این میدان، مهارت و استعداد و توانایی علمىِ خودشان را ثابت کردهاند؛ این از لحاظ علمی خیلی برای ما باارزش است. از لحاظ اقتصادی هم مقرون به صرفه است. آنها میگویند شما از همین نفت و سوختهای فسیلی - یعنی منابع تجدیدناپذیر و تمام شدنی - استفاده کنید. این مثل این است که شما بخواهید در باغچهی خودتان سبزی بکارید یا میوه تولید کنید و بفروشید و زندگیتان را از آن اداره کنید؛ کسی بگوید نه آقا، شما برو اشیایی که در خانهات هست - آن یادگارهای قدیمی، آن نگین تاریخی، آن فرش زیر پایت - بفروش و بخور.
ما میخواهیم منابع تجدیدناپذیرمان برای نسلهای دیگر بماند. اینطور نباشد که بیست سال دیگر، بیستوپنج سال دیگر، این کشور نفت نداشته باشد؛ مجبور باشیم نفت خود را از امریکا یا از عوامل امریکا بخریم. ما میخواهیم جایگزین نفت داشته باشیم و آن، انرژی هستهیی است. آنها میگویند نه، نداشته باشید؛ همان نفتتان را مصرف کنید تا تمام شود. اگر میخواهید نیروگاه هستهیی هم داشته باشید، سوختش را باید از ما بخرید. این حرفِ زوری است که امروز بخشی از دنیای غرب دارد با ما در میان میگذارد. مجرم این قضیه هم باز در درجهی اول امریکاست.
ما تا این لحظه هیچ تعهد بینالمللی و هیچ تفاهمنامه و موافقتنامهی دوجانبه یا چندجانبه را نقض نکردهایم. ما خیلی آرام، منطقی و با مدارا پیش رفتهایم. اما از اول گفتهایم، الان هم تکرار میکنیم که تحمیل، زورگویی و باجگیری را ملت ایران از هیچکس قبول نمیکند. سیاست ما مذاکره و تفاهم و تقویت اعتماد است؛ اما اعتماد باید از دو طرف تقویت شود. این دو سه کشور اروپایی میگویند شما اعتماد سازی کنید - یعنی کاری کنید که ما به شما اعتماد پیدا کنیم - بنده هم به آنها میگویم شما هم کاری کنید که ما به شما اعتماد پیدا کنیم. دلیلی ندارد که ایران به شما اعتماد داشته باشد؛ وقتی شما کاری میکنید که موجب بیاعتمادی است. اگر این طرف اعتمادسازی لازم است، آن طرف هم اعتمادسازی لازم است.
اروپاییها نباید با لحن طلبگار حرف بزنند. امروز قرن نوزدهم نیست. ملت ایران ملتی نیست که یک روز اگر رژیم دستنشاندهی انگلیس و امریکا در اینجا سر کار بود، هر چه میگفتند، ناچار بود بپذیرد؛ نه، امروز نظام جمهوری اسلامی متکی به هفتاد میلیون جمعیت است. امروز ملت ایران و دولت ایران و مسؤولان ایرانی در خودشان مثل کوه احساس استواری و قدرت میکنند. ما از هیچکس نمیترسیم. ما قدرت و توانایی لازم را برای دفاع از حقوقِ خودمان همیشه داشتهایم و از این حقوق کوتاه نمیآییم. کسی حق ندارد حق ملت را در اینجا مورد معامله قرار دهد. مسألهی هستهیی هم خوشبختانه در کشور ما یک مسألهی جناحی و گروهی نیست؛ یک مسألهی ملی و همگانی است و همه به این موضوع اعتقاد دارند. اروپاییها قدری بیشتر روی ابعاد مسأله فکر کنند؛ بیشتر تعمق و تأمل کنند و تحت تأثیر امریکا و صهیونیستها قرار نگیرند. اروپا توصیهی ما را بشنود و بداند که امریکا و صهیونیستها نه خیر آنها را میخواهند، نه خیر ما را. امریکا انحصارطلب است؛ همهی دنیا را تحت قدرت و دنبالرو خودش میخواهد. اروپاییها در مقابل او نباید تسلیم شوند. ما در فکر یک کار علمی، یک کار اقتصادی و یک کار مطابق مصالح ملی هستیم؛ ملت ما این را میخواهند؛ ما هم ایستادهایم.
خدعهی تبلیغاتىِ دوم این است که در اظهارات اروپاییها و روزنامههایشان آمده بود که علیه ایران اجماع جهانی شده است. نه آقا! هیچ اجماع جهانی نیست. در خود اروپا هم دولتهایی که مخالف این روش زورگویی و باجگیری هستند، وجود دارند. اجماع جهانی در دنیا علیه تسلیحات اتمی است که امروز مرکزش امریکا و بعضی کشورهای اروپایی است و خطرناکتریناش رژیم صهیونیستی است؛ والّا همهی کشورهایی که آرزو دارند چنین فناوری مستقلی را داشته باشند، طرفدار و پشتیبان ما هستند؛ ملتها و دولتهایشان هم پشتیبان ما هستند. کدام اجماع جهانی!؟ نخیر، هیچ اجماعِ جهانییی نیست. اگر اجماع جهانی هم بود، ملت از حق خودش نمیگذشت؛ اما چنین چیزی وجود خارجی ندارد. و بدانند که انشاءاللَّه در آیندهی نه چندان دوری، ملت و جوانان ما نیروگاه هستهیی را هم خودشان خواهند ساخت.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,273 | 1384/05/15 | بیانات در دیدار اعضای همایش مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3301 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
خیلی از این بیان کوتاه و پُرمغز آقای دکتر نجفی تشکر میکنم؛ خیلی خوب مطلب را بیان کردند؛ معلوم میشود که انشاءالله بزرگداشت مرحوم حاج آقا نورالله نجفی (رضواناللهتعالیعلیه) فقط یک بزرگداشت تشریفاتی نیست، بلکه دارای محتوای نظری و تاریخی است و انشاءالله متضمن مضامین مفید برای امروز و فردای جامعه هم خواهد بود.
این جهاتی که ذکر کردید، خیلی خوب و همهاش مهم و لازم است. نفس شناخت شخصیتها هم خودش یک چیزی است؛ ما باید شخصیتهای اثرگذار در زندگی سیاسی، زندگی اجتماعی، زندگی علمی و زندگی اقتصادیمان را درست بشناسیم. اشاره کردید که مرحوم رسا گفته که غربیها حوادث را دقیق ثبت و ضبط میکنند و دربارهی شخصیتهایشان هم همینطور عمل میکنند. من میبینم اینها در تاریخهایشان دقیق نوشتهاند که فلانکس در چه تاریخی متولد شد - البته انسان حدس میزند که خیلی از این تاریخهای تولد جعلی هم باشد؛ چون آن وقتی که آن شخصیت متولد شده، یک شخصیت برجستهیی نبوده، یک بچهی معمولی بوده؛ ولی تاریخ تولد دارد: در روز چندم جولای سالِ فلان! - یعنی سعی میکنند این شخصیتها را از لابهلای انبوه چهرههای شناخته و ناشناختهی تاریخ منضبط بیرون بکشند و آنها را روی سکو بنشانند؛ مشخص کنند، و به آنها افتخار کنند. البته این کارها واقعاً هم تأثیر دارد؛ یعنی اینطور نیست که تأثیر نداشته باشد؛ اما ما نه؛ ما شخصیتهای برجستهیمان را البته میشناسیم، ولی تاریخ وفات خیلیهایشان را هم حتّی نمیدانیم، چه برسد به تاریخ تولدشان یا تاریخ ازدواجشان با فلان دختر، که معمولاً غربیها این چیزها را ذکر میکنند. این، نشاندهندهی این است که ما به شناسایی و پرداخت چهرهی شخصیتهای تاریخی خودمان و تحلیل این چهرهها بها ندادهایم و این به ضرر ما تمام میشود. مثلاً در همین قضیهی مشروطه، مرحوم حاجآقا نورالله یک شخصیت برجسته است. یا مرحوم آسید عبدالحسین لاری هم در بین شخصیتهای برجستهی سیاسی - روحانىِ همین برههی مورد نظر شما، یک شخصیت فوقالعاده برجسته است؛ اما ما از میان همهی اینها، فقط یک مدرّس را بهصورت برجسته درآوردهایم، که همه اسمش را آوردهاند و گفتهاند، ولی از دیگران چیزی نیست؛ در حالیکه در خودِ همین خانوادهی نجفیون - من نمیخواهم تعبیر به «مسجد شاهی» بکنم؛ چون واقعاً این نسبتِ خیلی خوبی نیست. همان نسبت «نجفی» برای این خانوادهی بزرگ علمی و سیاسی و اجتماعی بهتر است - کسان زیادی بودند که شخصیت علمی و اجتماعی و اثرگذار در اصفهان و در سطح کشور داشتهاند؛ ولی از اینها هیچ نامی به آن صورت نیست. البته اشخاصی در گوشهکنار شرح حالی از یک گوشه از این خانواده نوشتهاند، لیکن ما شخصیتهایمان را زنده نمیکنیم. بنابراین، روی این مسأله نبایستی بیاهتمامی نشان داد. ما بالاخره یک شخصیتی داریم که در یک مقطعی از زمان، از خودش یک عظمتی نشان داده، یک کار بزرگی را انجام داده، در یک خط ابتکاری حرکت کرده و کارهای بزرگی کرده است. ما باید این شخصیت را به مردم معرفی کنیم تا مردم بدانند که چنین شخصی را داشتهاند.
یک بُعد دیگر که آن هم واقعاً به نظرم خیلی مهم است، این است که ما روحانیت شیعه را آنچنان که بوده، معرفی کنیم. ما در قضایای مشروطه به مرحوم آخوند نازیدیم و بالیدیم و افتخار کردیم؛ به مرحوم میرزای نائینی همینطور؛ اما قضیه در همین حدود تقریباً متوقف ماند؛ در حالیکه در قضیهی مشروطه شخصیتهای برجستهیی بودند. شما نگاه کنید به تاریخ کسروی، مثلاً فلان شخص که در تبریز یک قطار فشنگ به خود میبسته و رشادتهایی کرده، شده یک شخصیت! البته ما نمیگوییم چرا؛ اما اسم «ثقةالاسلامِ» با آن عظمت، که اتفاقاً کسروی از او تعریف کرده، یا همان بزرگانی که پدر من نعش آنها را در دوران نوجوانی بالای دار دیده بود - در همان روز عاشورایی که روسها اینها را به دار کشیدند - خیلی کم مطرح هستند. اینها خیلی افراد بزرگ و خیلی شخصیتهای برجستهیی بودند. ما چرا اجازه بدهیم این ظلم به روحانیت شیعه بشود؟ شما نگاه کنید که در سرتاسر کشور، چه کسانی انجمنهای ملی را میگرداندند؟ درست است که در تکوین مشروطیت، هم جریان روحانیت و هم جریان روشنفکری، هر دو، دخیل بودند - این را نمیشود انکار کرد و این مقدماتِ همان چیزی بود که بعد اسمش شد مشروطیت، و اول، عدالتطلبی و قانونگرایی و قانونطلبی بود - اما در عمل، آن کسانی که وارد میدان شدند و حقیقتاً بارهای سنگین مثل همین انجمنهای ملی - نه بارهای نان و آبدار مثل نمایندگی مجلس از تهران و وزارت - را به دوش گرفتند، چه کسانی بودند؟ شما اگر به جاهایی که انجمن فعالیت داشته نگاه کنید، خواهید دید که در رأس انجمن، یک یا دو یا سه روحانی بودهاند. این قضیه در مشهد بود؛ کمااینکه در تبریز، در اصفهان، در شیراز و در لار هم همینطور بود. بنابراین، میبینید که این شخصیتهای روحانی بودند که وارد میدان شدند. ما یک نمونهی دیگر آن را در کمیتههای بعد از انقلاب میبینیم. این کار، نان و آبی نداشت؛ خطرِ کشته شدن و ترور شدن و متهم شدن هم داشت؛ اما اگر روحانیون نبودند، کمیتهها را اداره نمیکردند، به مساجد نمیآمدند، افراد مسلح و سلاحها را جمع نمیکردند و تا چند ماه، همهی وظایف یک دولت را بهقدر مقدور خودشان انجام نمیدادند، چه کسی میخواست این کار را بکند؟ ما هیچکس را نداشتیم؛ نه روشنفکرها این ظرفیت را داشتند، نه این همت را به خرج میدادند و نه هرگز این خطرپذیری را مجموعهی روشنفکری، حقاً و انصافاً از خودش نشان داده است. به هر حال، به روحانیت ظلم شده است. یک قدری شما روی این مسأله تکیه کنید.
شما در کتابتان، تعبیر کردید «حکومت حاجآقا نورالله». خیلی خوب، اسمش همین «حکومت حاجآقا نورالله» باشد؛ اما آنچه وجود دارد، عبارت است از بار بر دوشگیری حاجآقا نورالله در شهر اصفهان، با آن همه تعارضات و در میراث ظلالسلطان؛ اینها چیزهای کمی نیست. انسان از دور نمیتواند درست عظمت، حجم و اهمیت این کارها را لمس کند. بنابراین، این هم یک بُعد دیگر است که به آن توجه بشود.
مرحوم حاجآقا نورالله انصافاً از یک نظر، قلهی این خاندان است. ایشان از لحاظ علمی، شاگرد میرزا و اصحاب سامره است که چند سالی در آنجا زندگی کرده و برگشته و شاگرد پدرش - یعنی همان مکتبِ مرحوم شیخ محمدتقی، صاحب حاشیه - است که در اصفهان رواج پیدا کرد و مکتب علمی شد و علمای بزرگی را هم تربیت کرد.
از لحاظ فهم سیاسی هم بسیار مرد فهیم و جلوتر از زمان خودش بود؛ هم در قضیهی مشروطه، انسان این مسأله را مشاهده میکند، هم در قضیهی رضاشاه. این حرکتی که ایشان در ۱۳۴۵ و ۱۳۴۶ شروع کرد که قم را پایگاه خودشان قرار داد و انتظاراتی را از رضاشاه مطرح کرد، کارهای خیلی بزرگی است؛ منتها آن استبداد رضاخانی و سرنیزه و قلدرىِ رضاخانی نگذاشت این قضیه موج پیدا کند؛ والّا اگر یک مقدار آن فشار دیکتاتوری رضاخانی نبود، این قضیه در همهی ایران موج پیدا میکرد و شاید نتایج بسیار مهمی را انسان میتوانست حدس بزند که بر آن مترتب میشد؛ لیکن نگذاشتند، بعد هم که به شهادت و مسموم کردن ایشان منتهی شد. بنابراین، از لحاظ فهم سیاسی هم ایشان خیلی مهم بوده است.
نکتهی دیگری که در مورد ایشان هست، روشنبینی و روشنفکری است. ببینید این مبارزاتی که با فرنگیها و با خارجیها و با نفوذ اجانب در کشور از طرف علما انجام گرفته، که یک نمونهاش خودِ میرزای شیرازی است، یک نمونهاش دو طرف مشروطیت هستند در نجف؛ یعنی هم آسید محمدکاظم، هم آخوند ملاکاظم خراسانی، که هر دوی اینها مخالف حضور بیگانه بودند؛ هم آن که با مشروطیت مخالفت میکرد، از حضور بیگانه میترسید؛ هم ایشان که مشروطه میخواست، آن روح آزادیخواهیاش همراه با بیگانهستیزی بود، و چه مرحوم آسیدعبدالحسین لاری، چه مرحوم آسیدعبدالله بلادی در بوشهر - که او هم داستانهای مفصلی دارد - و چه مرحوم خیابانی و دیگرانی که در سرتاسر کشور در آن برهه بودند، منشأ مخالفت همهی آنها با خارجیها بود؛ یعنی صورت قضیه این بود که کفر در مقابل اسلام است؛ چون خارجی، کافر بود؛ فرنگی، کافر بود و نمیخواستند کفر بیاید. صورت این قضیه، صرفاً یک جنگ مذهبی را نشان میدهد؛ اما وقتی انسان کاوش میکند، میبیند در اغلب اینها، بخصوص در قضیهی مرحوم حاجآقا نورالله، مسأله فقط یک جنگ مذهبی نیست؛ یعنی دعوای این نیست که مسیحیها میخواهند بیایند غلبه پیدا کنند؛ مسیحیها که در خودِ اصفهان با آنها داشتند زندگی میکردند؛ ارامنهی اصفهان همیشه بودند و با هم زندگی میکردند و مشکلی هم نداشتند؛ پس دعوا، دعوای مذهبی نبود، بلکه دعوا، سر همان چیزی است که ما امروز از مسألهی استقلال میفهمیم؛ یعنی سلطهی اقتصادی، سلطهی فرهنگی، سلطهی سیاسی، سلطهی اجتماعی و نفوذ ویرانکننده و خانهبراندازی که غرب در دنیا داشته - آن دوره، دورهیی بود که غرب با نشاط و با سرزندگی داشت میآمد و حالت تهاجمی داشت - اینها این را میدیدند؛ این را میفهمیدند. مرحوم حاجآقا نورالله از آن شرکتی که احداث میکند، از آن حرفهایی که میزند، از همان گفتگوهایی که در کتاب «مسافر و مقیم» مطرح میکند - متأسفانه فرصت نشد که من درست آن کتاب را نگاه کنم؛ فقط بخشهایی از آن را خواندم - نشان میدهد که مرد بسیار روشنبین، بسیار آگاه و متوجه به ابعاد سلطهی بیگانه است. اگر دولت انگلیس استعمارگر، اسلام را هم آورده بود و بنا بود همین کارها را بکند، ظاهراً در موضع ایشان تغییری پیدا نمیشد؛ فرقی نبود بین اینکه مسیحی باشد یا مسلمان باشد. استعمارگری و سلطهی فرهنگی و نفوذ در ارکان حیات مدنی کشور بود که این بزرگان را حساس میکرد و وادار میکرد به اینکه مقابله کنند و مقاومت کنند.
با رضاشاه هم که مقابله کردند، برای همین مسأله بود. درست است که مبارزات مرحوم حاجآقا نورالله در دو بخش تقسیم میشود: بخشِ مقابلهی با خارجی؛ و بخشِ مبارزهی با استبداد. این دو بخش، کاملاً در زندگی ایشان و در مبارزات ایشان محسوس و قابل تفکیک است؛ لیکن با رضاخان هم که ایشان مبارزه میکند، گویی برایش کاملاً روشن است که رضاخان پیشکردهی همان خارجی است، که آمده. این، همان چیزی است که برای نسل امروز ما، جزو واضحات است؛ اما آن روز این قضیه جزو واضحات نبود؛ روشن نبود. آن روز حتّی کسانی با شعارهای رضاشاه جذب میشدند و حرف او را باور میکردند! من در یکی از همین نوشتهها - که انسان دلش نمیآید از بعضیها که آدمهای خوبی هم بودند، اسم بیاورد - تعبیری دیدم که تعبیرِ ستایشآمیزی از رضاشاه بود! البته اسم نیاورده بود، اما پیدا بود که مقصودش رضاشاه است. اینها کسانی بودند که قطعاً رضاشاه میخواست ریشهی آنها را بِکند، و کند؛ اما از این قبیل تصورات و توهمات و اشتباهات وجود داشت؛ ولی برای ما، امروز روشن است. انسان احساس میکند که مرحوم حاجآقا نورالله، آن روز میفهمید که مبارزهی با رضاشاه، فقط مبارزهی با نظام اجباری و کلاه فرنگی نیست؛ بحثِ این است که یک آدمی بر سر کار آورده شده و بَرکشیده شده، برای اینکه اهداف انگلیس را در ایران پیاده کند. او این را حس میکرد و میخواست با آن مقابله کند؛ منتها برای مقابلهاش شعار پیدا میکند؛ مثل همین شعارِ مقابله با نظام اجباری و همین چیزهایی که ایشان وقت آمدن به قم مطرح کرده بودند. همه اینطور نبودند. مثلاً مرحوم میرزا صادق آقا - که البته شما سید صادق آقا نوشتهاید، که غلط است؛ چون ایشان سید نبوده - که من ایشان را از روی آثارش تا حدود زیادی میشناسم، اینگونه نبوده؛ انسان این را حس نمیکند که او با این نگاه متجدد و روشنبینانه قضایا را نگاه میکرده؛ اما در مرحوم حاجآقا نورالله، نه؛ این کاملاً محسوس است که عمیق و نافذ فکر میکرده است.
بههرحال، امیدواریم که این کاری که شما میکنید، یک حسنهی جاریه باشد و متوقف نشود و انشاءالله دستاوردی برای تاریخ معاصر ما و تاریخ نزدیک به معاصر ما به همراه داشته باشد و دامنهی این نوع تحقیقات هم انشاءالله گسترش پیدا کند. از همهی آقایان به خاطر زحماتی که برای این قضایا متحمل میشوید، متشکریم.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته |
1,274 | 1384/05/12 | بیانات در مراسم تنفیذ حکم ریاستجمهوری | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3300 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
امروز به فضل و توفیق الهی، برای ملت ایران روز مبارکی است. رحمت پروردگار، پاداش شایستهی مجاهدت ملت ایران بود. ملت عزیز ما، این نوبت هم مثل دفعات گذشته، در وقتِ لازم و در لحظهی نیاز، حضور خود را قدرتمندانه نشان دادند. بنده به عنوان خدمتگزار ملت، وظیفهی خود میدانم بار دیگر از آحاد این ملت عزیز و بزرگ صمیمانه تشکر کنم و از خداوند متعال و الطاف کریمانهی او بهخاطر توفیقی که به ملت ما داد، سپاسگزاری کنم و جبههی سپاس بر درگاه پروردگار بسایم.
نعمت بزرگ حضور مردم، هدیهی انقلاب به ماست. قرنهای متمادی در کشور ما سپری شد؛ حکومتهایی آمدند و رفتند، بدون اینکه مردم کوچکترین نقشی در تعیین این دولتها و گزینش آنها داشته باشند. انقلاب میدان را برای مردم ما باز کرد. مردمسالاری در کشور ما، یک مردمسالارىِ حقیقىِ متکی به ایمان است. مردم از روی احساس وظیفهی دینی است که در عرصهی انتخابات وارد میشوند و طبق تشخیصِ خود گزینش میکنند و رأی خود را به صندوق میاندازند.
انتخابات نهم هم مثل انتخاباتهای قبل، بحمداللَّه پُرشور و سالم و افتخارآمیز برگزار شد. البته دشمنان ملت ما - که باید گفت دشمنان اسلام - حاضر نیستند به وجود این مردمسالارىِ سالم اعتراف کنند. هرچه توانستند، تلاش کردند شاید انتخابات را بیرونق کنند. تبلیغاتچیهای وابستهی به مراکز قدرت، از مدتها پیش از انتخابات، با لحنهای گوناگون، فضا را از هیاهوی مخالفت با انتخابات پُر کردند؛ سعی میکردند مردم را ناامید کنند؛ مردم را از حضور در این میدان شرف و افتخار منصرف کنند. آخرینِ آنها حرکت گستاخانه و البته ابلهانهی رئیسجمهور امریکا بود که روز قبل از انتخابات به مردم ما صریحاً توصیه کرد که در انتخابات شرکت نکنند! ملت ما استقلال خود، هوشمندی خود، شجاعت خود، دلسوزی و پایبندی خود به منافع ملی را در این نوبت هم مثل نوبتهای دیگر نشان داد.
حقاً و انصافاً در مقابل هوشیاری و وقتشناسىِ این ملت، انسان احساس تواضع و خضوع میکند. این ملت، ملت شجاع و بیدار و با ایمان و پُرانگیزهیی است؛ بگذارید دشمنان این ملت هر چه میخواهند، بگویند. این ملت راه خود را پیدا کرده است و با همت والا در این راه به پیش میرود. سردمداران استکبار جهانی بعد از انتخابات هم از تخریب وجههی انتخابات ایران دست برنداشتند. یک مسؤول امریکایی گفت ما دمکراسی ایران را قبول نداریم! اینگونه صدور تصمیم دربارهی ملتها، خوی استکبارىِ ناپسند و پلیدی است که متأسفانه امروز شیطان بزرگ به آن گرفتار است. ملت ایران هم دمکراسی آنها را قبول ندارد. دمکراسییی که پول سرمایهداران صهیونیست حرف اول را در آن میزند، چه افتخاری میتواند داشته باشد و چه چیزی را میتواند به مردم دنیا تعلیم دهد؟ دمکراسی حقیقی، مردمسالارىِ برخاستهی از دین و ایمان است. انگیزهی مردم، برخاستهی از دین، از احساس مسؤولیت و از احساس تکلیف ملی و دینی است؛ لذا وارد میدان میشوند و در میان نامزدهای مختلف، گزینهی خودشان را انتخاب میکنند. رئیسجمهوری که با چنین آرائی سر کار میآید، وامدار هیچ کس جز خدا و مردم نیست؛ این معنای مردمسالاری است. ملت عزیز ما این نعمت الهی را قدر بدانند؛ بر آن پای بفشارند و تأثیر و حضور خودشان را در میدانهای گوناگونِ تعیین سیاستهای کشور و گزینش مدیران عالیرتبه همچنان حفظ کنند.
رئیس جمهور محترم ما امروز سخنان خوبی بیان کردند. تکیهی بر عدالت، اساسیترین و محوریترین اصلِ یک حرکت الهی است؛ ادامهی کار همهی انبیا و مصلحان بزرگ تاریخ است. البته عدالت دشمنانی دارد. همهی کسانی که نانشان در بیعدالتی است، با عدالت دشمناند. همهی کسانی که با قلدری و زورگویی - چه در صحنهی ملی، چه در صحنهی بینالمللی - تغذیه میشوند، با عدالت مخالفند. عدالت، شعار اصلی و هدف بزرگ انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی بوده و هست.
بعضی میخواهند با عنوان تندروی، عدالت را متهم و محکوم کنند. عدالت، تندروی نیست؛ حقگرایی است؛ توجه به حقوق آحاد مردم است؛ جلوگیری از ویژهخواری است؛ جلوگیری از تجاوز و تعدی به حقوق مظلومان است. در یک کشور کسان زیادی پیدا میشوند که اگر دستگاه مسؤولِ قانونی به مدد آنها نشتابد، در امواج درگیریهای گوناگون لگدمال میشوند. وظیفهی دولتِ عدالتمدار، توجه ویژه به قشر محرومین است. عدالت را نباید تندروی و مخالفت با شیوههای علمی دانست. با استفاده از همهی شیوههای عالمانه و با تدبیر میتوان عدالت را در جامعه مستقر کرد.
اهدافی که مطرح شده است، اهداف والایی است. این اهداف با حرکت مستمر، با کار و تلاش مداوم، با بهکارگیری همهی نیروهای مستعد و بانشاطی که در کشور ما بحمداللَّه فراوان هستند، امکانپذیر است. البته نباید شتابزدگی کرد. من، هم به رئیس جمهور محترم عرض میکنم که از شتابزدگی اجتناب شود، آرمانها با جدیت تعقیب شود، اما هیچگونه شتابزدگی بهوجود نیاید؛ هم به مردم عزیزمان توصیه میکنم که در درخواستها شتابزدگی را اعمال نکنند. دولت محترم و خدمتگزار با برنامهریزی صحیح، به همان کیفیتی که در سند چشمانداز بیست ساله تصویب شده و سیاستهایی که اعلام شده است - که جهت این سیاستها هم عدالت، رفاه عمومی و توسعهی علمی و فنی و همهجانبه و عدالتمحور است - در این جهت حرکت کند. دستیابی به این اهداف والا، دور از دسترس نیست. با تلاش، با توکل به خدا، با تکیهی به مردم، با استفاده از نیروهای بانشاطی که در جامعهی جوان ما بحمداللَّه فراوانند، میتوان به این هدفها دست یافت.
استفادهی از شیوههای علمی، کار لازمی است. البته علم نباید اشتباه بشود با نسخههای وارداتی که اغلب آنها منسوخ است؛ چه در زمینهی اقتصاد، چه در زمینهی مسائل فرهنگی، چه در زمینههای گوناگون. بعضیها دوست دارند امروز ما نسخههای منسوخ و از دور خارج شدهی غربیها را بار دیگر در اینجا برای خودمان دستورالعمل علاج به حساب بیاوریم. نه، شیوههای پیشرفته، شیوههای نو و با تکیهی به فهم و درک و نیاز ایرانی، استفادهی از علم و توجه به نیاز داخل و اقتضائات کشور میتواند راه درست را به ما نشان دهد و ما را پیش ببرد. ما در زمینهی علم باید حرکت خود را جدی کنیم؛ در پیوند علم و صنعت و فناوری کار کنیم؛ در پیدا کردن شیوههای توزیع عادلانهی امکانات تلاش و فکر کنیم؛ بهترین و آسانترین و عملیترین شیوهها را انتخاب کنیم و بهطور جدی وارد شویم.
انتظار مردم از دولت و رئیسجمهور منتخب این است که تلاش و جدیت کنند. تصور بنده - با شناختی که در طول این مدت از احساسات مردم دارم - این است که مردم مایلند تلاش و کار و قاطعیت و جدیت را در عمل مسؤولان مشاهده کنند.
گاهی نتیجهیی دیر به دست میآید. بعضی از اهداف، کارِ یک سال و دو سال نیست؛ تلاش مستمری لازم دارد. همین قدر که مردم ببینند مسؤول عالی کشور و دیگر مسؤولان دارند کار و تلاش میکنند، خشنود و راضی میشوند. مردم از ما کار لازم دارند؛ خدمت میطلبند و توقع دارند؛ و حق به جانب آنهاست.
در زمینهی سیاست بینالملل، همچنان که دولتهای قبلی اعلام کردند و بعداً هم همینطور خواهد بود، ملت ایران یک ملت صلحطلب است. ملت ایران سرِ ستیزهگری با هیچ ملتی را ندارد. شما ببینید در تاریخ جمهوری اسلامی و حتّی در تاریخ گذشتهی ملت ایران، همیشه جنگهایی که اتفاق افتاده است، ملت ایران در موضع دفاع از مرز خود، از حقوق خود و از استقلال خود بوده. ما به هیچ کشور و هیچ ملتی تعرض نکردهایم؛ ما از حقوقِ خود قدرتمندانه دفاع کردهایم و باز هم دفاع میکنیم. این را همهی قدرتمداران و مستکبران عالم - بخصوص شیطان بزرگ، امریکا - بدانند؛ ملت ایران به هیچ قدرتی باج نخواهد داد. مسؤولان کشور حق ندارند از حقوق ملت صرفنظر کنند. ما چنین حقی نداریم. جایگاه ما، جایگاه دفاع از حقوق ملت است؛ بنابراین از حقوق سیاسی و اقتصادیشان باید دفاع کنیم؛ جایگاه شایستهی آنها را بایستی در دنیای امروز و در روابط بینالملل حفظ کنیم. بحمداللَّه نظام جمهوری اسلامی نشان داده است که این کارایی را دارد. ملت ما امروز، هم در صحنهی بینالمللی و در صحنهی جهانی، و هم در منطقه جایگاه ممتاز و شایستهیی دارد و این را روزبهروز بیشتر خواهد کرد.
ما به همسایگانِ خود احترام میگذاریم و طرفدار ارتباطات برادرانه و صمیمانهی با کشورهای همسایه و همچنین با کشورهای برادر و مسلمان و کشورهای دوست در این منطقه و مناطق دیگر هستیم. ملت ایران قدرت و اقتدار و توانایی خود را در راه تضعیف ملتها و کشورهای دیگر به کار نخواهد برد؛ در راه حفظ منافع خود به کار خواهد برد و به فضل و توفیق الهی در این زمینه قدرتمندانه عمل خواهد کرد.
من به رئیس جمهور محترم برادرانه توصیه میکنم؛ در همهی حالات، همین احساسی را که امروز بیان کردید - احساس خدمتگزاری به مردم - برای خودتان حفظ کنید. قدرت اگر با هدفِ خدمت به مردم باشد، عبادت است. شاید هیچ عبادتی بالاتر از عبادتِ مسؤولی نیست که به خاطر تلاش و خدمت به مردم، از راحت و آسایش و امنیتِ خود صرفنظر میکند. این روحیهی خدمتگزاری، خاکساری، تواضع در مقابل مردم و شناخت عظمت مردم را برای خودتان حفظ کنید، که این نعمت بزرگی است. از خدای متعال لحظهیی غافل نشوید. این توفیقات به فضل و لطف الهی به ما داده میشود. باید خود را قابل رحمت و تفضلاتِ روزافزون الهی کنیم. با یاد خدا و با توکل به خدا و با اخلاص در عمل، باید بتوانیم جلب رحمت الهی بکنیم. اگر جلب رحمت الهی شد، همهی مشکلات آسان میشود و موانع از سر راه برخواهد خاست. اگر صادقانه در راه خدا کار کنیم، خدای متعال به ما کمک خواهد کرد. اگر هدفِ قدرت، منافع مادی شد، قدرت، بزرگترین وزر و وبال برای انسان خواهد بود. کسانی که قدرت و منصب و مقام را برای بهرهمندیهای خود، پُر کردن کیسههای خود و دنیای خود میطلبند، آنجایی که منافع آنان با منافع مردم اصطکاک پیدا میکند، نمیتوانند به نفع مردم کار کنند. قدرت به خودی خود نه نعمت است، نه نقمت؛ اگر برای خدا و برای خدمت شد، نعمت است؛ اگر برای دستاوردهای مادی و ارضای هوسهای انسانی شد، میشود نقمت.
امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) به ابنعباس فرمود: ارزش ذاتی حکومت برای من از این کفش وصلهخورده کمتر است - «الّا ان اقیم حقاً» - مگر اینکه حقی را اقامه کنم؛ آن وقت قدرت ارزش پیدا میکند. امیرالمؤمنین با معارضانِ همین قدرت به جنگ برمیخیزد. قدرتی که برای عدالت و حقیقت است، ارزشمند است؛ این نعمت خداست؛ منتها شیطان باید ما را دچار تسویل نفسانی نکند. نباید اهواء و هوسهای خودمان را به اشتباه جای آرمانها بگذاریم و خود را توجیه کنیم. به انتقادها و عیوبی که برای ما میشمارند، گوش فرا دهیم و خود را اصلاح کنیم تا وقتیکه با خدای متعال ملاقات میکنیم، بتوانیم عذر تقصیر داشته باشیم - ما که از تقصیر و قصور خالی نیستیم - بگوییم پروردگارا! ما تلاش و مجاهدت کردیم و آنچه از دست ما برآمد، انجام دادیم؛ نتیجه این شد. اگر نیت خالص شود، این ممکن خواهد شد. اگر نیت خالص نشود، دشوار است که انسان جواب مظالم فراوانی را که در یک جامعه اتفاق میافتد و مسؤولان بالای کشور - خود بنده و دیگر مسؤولان - خواه و ناخواه در مسؤولیت آنها شرکت و دخالت دارند، بتواند بدهد. انسان نمیتواند پیش خداوند متعال خود را از آنها تبرئه کند.
بنده لازم میدانم از رئیس جمهور قبلیمان - جناب آقای خاتمىِ عزیزمان - و همکاران ایشان صمیمانه تشکر کنم. در این هشت سال جناب آقای خاتمی و همکارانشان تلاش باارزشی انجام دادند و خدماتی را تقدیم کردند. همهی دولتهای قبلی هم تلاش کردند. امروز کشور ما آمادگیهای زیادی دارد؛ ظرفیتهای فراوانی پیدا کرده؛ این ظرفیتها را میتوان به چندین برابر افزایش داد و از آنها به نفع مردم و به نفع رفع فقر و محرومیت استفاده کرد. کار و تلاش، مقابلهی با فساد، منقطع نشدنِ خدمت و تلاش دایمی، رازی است که همهی اینها را انشاءاللَّه برای ما تأمین خواهد کرد.
پروردگارا! توفیقات خودت را بر رئیسجمهور محترم و مسؤولانی که ادارهی دولت را بر عهده خواهند گرفت، نازل بفرما. پروردگارا! ملت ایران را در همهی میدانها پیروز کن. پروردگارا! آنچه گفتیم، آنچه کردیم و آنچه در نیت ماست، همهی آنها را برای خودت و در راه خودت قرار بده. پروردگارا! روح مطهر امام عزیز ما را - که سلسلهجنبان این حرکت عظیم، آن روح بزرگ بود - با پیغمبران و اولیای خودت محشور بفرما. پروردگارا! شهدای عزیز ما را با شهدای صدر اسلام محشور بفرما و به خانوادههای آنها اجر شایسته کرامت فرما.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,275 | 1384/05/10 | بیانات در آخرین دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت هشتم | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3299 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
اساس این جلسه برای این است که من از برادران و خواهران عزیز قلباً تشکر کنم و بهخاطر خدماتتان و زحماتی که کشیدید و تلاشهایی که انجام دادید، چه از شخص جناب آقای خاتمی و چه از شما دوستان، صمیمانه سپاسگزاری کنم.
مطمئناً هر کاری که در خدمت به این مردم و این ملتِ خوب از شما دوستان عزیز در دوران دشوار مأموریتتان صادر شده، پیش خدای متعال محفوظ است. هیچ لحظهیی از لحظات کار شما و رنجی که بردید و همتی که به کار بستید و اقدامی که کردید، از نگاه تیزبین کرامالکاتبین و از حیطهی علم پروردگار خارج نیست. خود شماها یقیناً زحماتی که کشیدید، یادتان نمیماند؛ بسیاری از زحمات و تلاشها هم هست که اصلاً امکان ندارد غیر از خود انسان، کسی آنها را بفهمد. حرصی که انسان برای کار میخورد، تلاشی که انسان در ذهنِ خودش برای خوب انجام دادن یک کار به کار میبرد، همتی که میکند، نیتی که میکند، کسی غیر از خود انسان کسی نمیفهمد. وقتی مردم نفهمیدند و غیر از خود انسان کسی نفهمید، تشکری هم دنبالش نیست؛ اما خدای متعال همهی اینها را میداند؛ همهی این لحظات کار را، لحظات دشوار را، آن نیتها را، آن همتها را خدای متعال میفهمد و یکایک اینها هم پیش خدا پاداش دارد؛ به این نکته توجه دارید و توجه داشته باشید. انسان روزی چشمش به پاداش الهی روشن میشود که احساس نیاز میکند.
ما با همهی وجود باید خدای متعال را شکر بگوییم که میدان جدیدی برای عبادت در پیش روی ماها قرار داد. خدمت به مردم، آن هم در ابعاد یک دولت، با محدودهی وسیعی که دارد، چیز مهمی است؛ که وقتی با نیت خالص و برای خدا انجام میگیرد، با هیچ عبادتی واقعاً قابل مقایسه نیست. این را خدای متعال در اختیار ما گذاشته، ما را به کار گرفته و این توفیق را داده که بتوانیم به قدر قوا و نیرویمان در راه اجرای اوامر او و در راه خدمت به خلق او تلاش و کار کنیم. شما سالهایی را در این میدان گذرانیدید و خدا را شاکر باشید.
البته دوران مسؤولیت، تلخیها و شیرینیهایی دارد. انسان کاری را انجام میدهد و موفق میشود خدمتی را که دوست میدارد انجام بگیرد، او متصدی و مباشر باشد و انجام دهد. لذتی که انسان از انجام دادن این کار میبرد، قابل مقایسه با هیچ لذت دیگری نیست؛ چون پیشرفت کار را به چشم خودش میبیند. هیچ شیرینییی بالاتر از این نیست که انسان ببیند این کار را انجام داد و به نتیجه رساند. تشکر و قدردانی مردم را مشاهده میکند؛ توفیقات الهی را در حقِ خودش لمس میکند؛ اینها شیرینیهای کار و خدمت است. البته تلخیهایی هم هست؛ گاهی انسان میخواهد کاری را انجام هد، ولی نمیتواند انجام بدهد؛ مانعی در راه پیش میآید؛ با یک ناسپاسی مواجه میشود. این تلخیها را انسان باید به حساب خدا بگذارد و برای تحمل این سختیها و تلخیها هم منتظر اجر و پاداش الهی باشد.
البته ما همیشه باید در ناکامیها در درجهی اول خود را مخاطب قرار دهیم. قرآن میفرماید: «ما اصابک من حسنة فمن اللَّه و ما اصابک من سیئة فمن نفسک». ما در درجهی اول باید خود را در همهی چیزهایی که به نظرمان ناکامی و بیتوفیقی میآید، مخاطب قرار دهیم؛ ولی به هر حال شکر الهی را با این همراه کنیم و اجر الهی را برای کاری که بهخاطر او انجام میگیرد، مسلّم بدانیم. بنابراین من به سهم خودم - آن مقداری که شاهد تلاشهای شما بودم - از شما تشکر میکنم. در سالهای گذشته من شاهد تلاش پُرحجم و جدی جناب آقای خاتمی و شما برادران و خواهران در همهی زمینهها بودم؛ این چیزی است که ما باید آن را نعمت بزرگی از نعم الهی بدانیم. شما در این مدت کار سخت و تلاش متراکمی را انجام دادید و بحمداللَّه به توفیقات زیادی هم رسیدید. امروز، هم در زمینهی صنعت، هم در زمینهی کشاورزی، هم در زمینهی علم و فناوری، هم در زمینههای گوناگونِ خدمات، ما پیشرفتهای بسیار چشمگیر و زیادی داریم؛ اینها برای این کشور و این ملت خواهد ماند و از حافظهی این ملت زدوده نخواهد شد. همهی شما برادران و خواهرانی که در این کارها سهیم یا مؤثر یا مؤسس بودید، یقیناً در اجر و پاداش این تلاشها سهیم هستید.
آنچه مهم است، این است که شما دوستان در پایان دولت، مأموریتتان تمام میشود؛ اما مسؤولیتهای شما تمام نمیشود. انسان در محیط اسلامی هیچگاه از مسؤولیت فارغ و خالی نیست؛ همیشه دارای مسؤولیت است؛ منتها مسؤولیتها متفاوت است. یک وقت انسان وزیر است - که یک مسؤولیت دارد - یک وقت وزیر نیست؛ اما مجموعهیی از تجربههای فراوان وجود دارد. تجربههای باارزشی که در طول سالهای متمادی در یکایک شماها به وجود آمده و جمع شده، دستاورد کمی نیست؛ اینها متعلق به این کشور و این ملت و این نظام است؛ از این تجربهها باید استفاده شود.
همانطور که جناب آقای خاتمی اشاره کردند، این یکی از افتخارات ماست که دست به دست شدنِ قدرت اجرایی در بهترین شکل و با شیرینترین وضع در کشور ما انجام میگیرد؛ این را انقلاب به ما بخشید؛ این را اسلام به ما داد؛ این را احساس مسؤولیتی که ناشی از تفکر اسلامی و نگاه اسلامی به انسان و تعهد و مسؤولیت انسان است، به ما ارزانی داشته است.
در این میدان کار و تلاش، جمعی میآیند و در فرصت معینی زحمتشان را میکشند، عرق میریزند و شب و روز تلاش میکنند؛ بعد اینها از صحنه خارج میشوند و کسان دیگری جای آنها میآیند؛ کار را از آنها تحویل میگیرند و بر اساس پیشرفتها و توفیقاتِ آنها کار را ادامه میدهند. کار و مسؤولیت باید بر همین اساس باشد؛ یعنی باید از توفیقات، تجربیات و پیشرفتهای هر مجموعهیی که کار و خدمتی را انجام میدهند، بعدیها بهره ببرند و روی بنای آنها ادامهی خدمت دهند. ما حدِّ یقف نداریم؛ یعنی اینطور نیست که اگر فرض کنیم ما توانستیم مسألهی اشتغال را بهطور کامل حل کنیم، حرکت ملت ما و کشور ما دیگر به نهایتش رسیده؛ نه، تازه شروع میشود. ما در پیشرفتِ خود حدِّ یقف و منتهیالیهی نداریم. ملت ما، ملت بزرگی است. کشور ما، کشور ثروتمندی است. تاریخ ما، تاریخ پُرافتخاری است. انتظارِ از این ملت، از این تاریخ و از این کشور، انتظار زیادی است. بر اثر فشار استبداد و دخالت بیگانگان و ناتوانی و بیعُرضگی بسیاری از حکومتهای قبل از انقلاب در این کشور، ما چند قرن عقبافتادگی داریم؛ این عقبماندگیها را باید بسرعت جبران کنیم. ما هرگز آن ملتی نبودیم و نباید باشیم که قدرتهای سیاسییی در دنیا به اتکاء علم و پیشرفت فناوریشان بتوانند در میدانهایی که به آنها مربوط نیست، به ملت ما زور بگویند و ما ناگزیر باشیم زور آنها را بپذیریم. ما باید ملتی باشیم روی پای خودمان و متکی به قدرت خودمان؛ در جایگاهی که به معنای واقعی کلمه، شایستهی ملت ایران است. این، کار و تلاش لازم دارد؛ این چیزی نیست که روزی متوقف شود. هر کدام از ماها که روی صحنهی این کار و آزمون بزرگِ خدمت به ملت میآییم، برههیی از عمر خود را کار و تلاش میکنیم؛ به قدر توان و همتِ خود خدمت میکنیم و کمکی میرسانیم و این گردونه را به پیش میبریم؛ بعد هم دیگری میآید و این راه را ادامه میدهد، و دیگرانی خواهند آمد. نسل جوانی که امروز در کشور ما دارد تربیت میشود، قابل مقایسهی با دورهی جوانی ما نیست؛ هوش و تواناییها و امید و همتش خیلی بالاست؛ اینها مدیران بسیار خوبی برای آینده خواهند بود. ما باید کشور را برسانیم به دست مدیران جوانی که نسل به نسل و پیدرپی از راه خواهند رسید تا این راه انشاءاللَّه ادامه پیدا کند. و این در کشور ما متکی است به جابهجایی نرم و آرام و همراه با محبت و برادری در مسؤولیتها و مأموریتها و در کسانیکه این مأموریتها را بر عهده میگیرند. این روحیهی برادری را هم باید حفظ کنید.
بستر مردمسالاری اسلامی و حضور مردم را انقلاب به ما داد. ما باید روی این زمینه تکیه کنیم. البته از طرف کسانی سعی شده که بین جمهوریت نظام و اسلامیت، رقابتی به وجود بیاورند. یکجا بعضیها بگویند روی اسلامیت تکیه شد، جمهوریت تضعیف شد؛ یک عده هم بگویند روی جمهوریت تکیه شد، اسلامیت تضعیف شد. اینطوری نیست. در کشور ما جمهوریت از اسلامیت جدا نیست. این مردم، مؤمن و عمیقاً پایبند به مبانی دینی هستند. همیشه در انتخاباتهای ما این نشان داده میشود. در سال ۷۶ هم همینطور بود؛ سال ۸۰ هم همینطور بود؛ امسال هم که ۱۳۸۴ است، همینطور است. در انتخابات، مردم در حقیقت به پایههای اعتقادىِ خودشان و به آنچه بر آن پایهها مبتنی است، رأی میدهند. مردم عقاید خود را دوست میدارند و به این عقاید و مبانی پایبند هستند؛ و همین مبانی هم ما را پیش میبرد. لذا جمهوریت - یعنی مردمسالاری به معنای واقعی کلمه - در این کشور همواره با اعتقاد به اسلام و حرکت در جهت اسلام همراه است و انشاءاللَّه بستر جریان مردمسالاری و پیشرفت و رشدِ این حالت و نهادینه شدن روحیاتِ ناشی از مردمسالاری اسلامی روزبهروز در کشور گسترش پیدا خواهد کرد.
من این نکته را هم مورد تأکید قرار بدهم. همانطور که اشاره کردند، خوشبختانه دولت شما در ماههای آخر دچار رکود نشد - ما این را شاهد هستیم - تا روزهای آخر کار کردید؛ و این جای تشکر و قدردانی دارد. علاوه بر اینکه لازم است از زحمات شما در طول سالهای متمادی تشکر و قدردانی کنم، این را هم بخصوص لازم است بگویم و ذکر کنم که شما کار را ادامه دادید و پیش بردید. در روزهای آخر و هفتههای آخر، کارهای خوبی در بخشهای مختلف انجام گرفت، که نشاندهندهی زنده بودن دولت بود. امیدواریم همیشه همینطور باشد. اگر ما از قدرتی که در اختیار یک مسؤول قرار میگیرد، برای خدا و خدمت به مردم استفاده کنیم، این قدرت میشود نعمت؛ اما اگر برای اهداف شخصی از آن استفاده کنیم، همین قدرت میشود نقمت و مایهی انحطاط و سقوط ارزشهای انسانی در درون خود انسان؛ انعکاساش هم در جامعه و در میان مردم ظاهر خواهد شد. قدرت، هدف نیست؛ وسیلهیی است برای اینکه انسان بتواند به اهداف والا برسد. هر قدمی در راه خدمت، ما را به این اهداف نزدیک میکند.
لازم است از شخص جناب آقای خاتمی هم صمیمانه تشکر کنم. این را به شما دوستان بگویم، به خود ایشان هم شاید بارها گفتهام؛ در طول هشت سالی که ما با ایشان بهطور مستمر و مداوم در ارتباط بودیم، رفاقت و صمیمیت ما با ایشان روزافزون بوده؛ خدا را شکر. الان پیوند عاطفی و محبتآمیزی که بین بنده و آقای خاتمی هست، از آنچه در هشت سال پیش بوده، بمراتب مستحکمتر است؛ و این ناشی از خصوصیاتی است که من در این مدت در ایشان حس کردم. تدین و پایبندی و نجابت و روحیهی نجیب ذاتىِ ایشان واقعاً جزو امتیازات و خصال برجسته در ایشان است. ایشان در این مدت تلاش متراکمی انجام دادند؛ ما شاهد بودیم و میدیدیم. در مقاطع زمانی مختلف، کشور و دولت و مسؤولان با حوادثی مواجه شدند، و ایشان در یکی از حساسترین مراکز این مواجهه قرار داشتند و صبر و تحمل کردند؛ انشاءاللَّه خدای متعال اجر این صبر و تحمل را خواهد داد.
در میان خصوصیات ایشان، اگر من بخواهم روی یکی از آنها تکیه کنم، این است که ایشان در همهی این مدت، دشمنانی را که کمین کرده و خیز برداشته بودند، ناامید کردند. خیلیها از سال ۷۶ - از اول تشکیل این دولت - میخواستند آقای خاتمی را در موضع مقابله و مواجههی با نظام قرار دهند؛ خیلی هم تلاش کردند؛ ما شاهد بودیم. البته ریشه و مبنا و سلسلهجنبان این تلاشها در بیرون از این مرزهاست؛ منتها کسانی هم متأسفانه همان انگیزههای فاسد و پلید را در داخل انعکاس میدادند. خیلی تلاش کردند، اما آقای خاتمی حقیقتاً مقاومت کردند. آن روزی که ایشان اعلام کردند وقتی میگویم «جامعهی مدنی»، مراد من مدینةالنبی است - که اتفاقاً دیروز یا پریروز در یکی از صحبتهای ایشان من این را خواندم - خیلی خلاف انتظار بعضیها شد؛ لذا به ایشان حمله کردند و فشار آوردند.
اینها مواضعِ خیلی باارزشی است. ما که قصور داریم و دیدمان اینقدر کوتاه است، میفهمیم و میبینیم؛ کاتبانِ نامهی اعمال ما - که مأموران الهی هستند - به طریق اولی میبینند؛ و خدای متعال هم که «من ورائهم محیط» است، همه چیز را میبیند. اینها پیش خدای متعال اجر دارد. انشاءاللَّه در آینده هم باید همینطور باشد.
از تجربه و توان شماها باید استفاده شود. مسؤولان و کسانی که مأموریتهایی را بر عهده میگیرند، باید از محصول کار و از نظرات شما بهره ببرند و استفاده کنند. شما هم حقیقتاً خود را به معنای واقعی کلمه در اختیار نظام و متعلق به نظام بدانید. یک روز انسان در این نقطه مأموریتی را انجام میدهد؛ یک روز در این نقطه نیست و یک جای دیگر است. همانطور که عرض کردیم، مسؤولیتهای دینی و انقلابىِ من و شما تمام نمیشود. ما هر جا باشیم، بالاخره یک عنصر مسلمانِ انقلابی هستیم و مسؤولیتهایی بر عهده داریم. امیدواریم انشاءاللَّه بتوانید این مسؤولیت را به بهترین وجه انجام دهید.
من همیشه در این مدت شماها را دعا کردهام. آقای خاتمی را حداقل در هر شبانهروز یک بار دعا کردهام؛ یعنی در تمام این مدت شاید هیچ شب و روزی نبوده که من شخص ایشان را دعا نکنم. بقیهی مسؤولان و دیگران را هم همیشه دعا کردهام و باز هم دعا خواهم کرد. دعا کنیم که خدای متعال این کشور و این ملت و این نظام را روزبهروز به اهداف خودش نزدیکتر کند و اقتداری را که شایستهی این کشور و این ملت است، به او ارزانی بدارد؛ و همینطور هم خواهد شد؛ این را من تردید ندارم.
اگر ما این کشور را با ده سال پیش و بیست سال پیش مقایسه کنیم، خواهیم دید که پیشرفتهای بسیار زیادی داشتهایم؛ و این چیزی است که دشمنان این کشور و این نظام و این انقلاب نه توقعاش را داشتند و نه این را میپسندیدند؛ هر چه هم از دستشان برآمده، انجام دادهاند. الان هم ما را زیاد تهدید میکنند. اخم و روتُرش کردن نسبت به ما از سوی قدرتطلبان و انحصارطلبان جهانی دایمی است و ما هم با تمام قدرت راه خود را به صورت پیوسته، با توکل به خدا و با امید به نیروی ذاتی این کشور انشاءاللَّه ادامه خواهیم داد و پیش خواهیم رفت؛ من در این خصوص هیچ تردیدی ندارم.
چشماندازها برای ما روشن است. در طول این مدت توطئههای دشمن یکی پس از دیگری خنثی شده است. دشمنان، توطئههای سیاسی و فرهنگی و فشارهای گوناگون سیاسی و اقتصادی داشتند؛ اینها به برکت همت و تلاش شما و امثال شماها خنثی شده است؛ بعد از این هم به توفیق الهی همینطور خواهد بود.
امیدواریم خدای متعال برای همهی شما، همهی ما و برای این کشور خیر مقدر بفرماید و توفیق دهد تا بتوانیم انشاءاللَّه وظایفمان را هر روز بهتر از گذشته انجام دهیم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته |
1,276 | 1384/05/05 | بیانات در دیدار جمعی از مداحان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3298 | null |
1,277 | 1384/04/07 | بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3297 | null |
1,278 | 1384/04/03 | مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما پس از شرکت در مرحلهی دوم انتخابات ریاست جمهوری | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=17909 | null |
1,279 | 1384/03/27 | مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما پس از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8868 |
خیلی تشکر میکنم از اینکه این فرصت را در اختیار ما قرار دادید. من میبینم تنها دقایقی از آغاز رأیگیری نهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری گذشته و حضرتعالی در پای صندوق رأی حاضر شدهاید. علت تقید شما برای اینکه در اولین دقایق، در مراسم رأیگیری حاضر میشوید، چیست؟
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم. انسان کار خیر را هرچه زودتر انجام دهد، بهتر است. انسان از یک ساعت بعدِ خود خبری ندارد. من اول وقت مجال و امکان دارم و زنده هستم؛ بنابراین به سوی این کار میشتابم.
شرکت در انتخابات، یک عمل صالح است؛ این عمل صالح را باید با شوق و بوقت انجام داد. بسیاری از کارها هست که زمان آن در یک برههی خاص است؛ انتخابات ریاست جمهوری از این قبیل است. امروز اگر ما ایرانیها اقدام به انتخاب کردیم، امکانی را برای خود و کشورمان به وجود آوردهایم. اگر منِ ایرانی امروز این عمل صالح را انجام ندهم، اینطور نیست که فردا یا پنج روز دیگر یا ده روز دیگر بشود این را انجام داد؛ نه، تا چهار سال دیگر این عمل صالح قابل انجام دادن نیست.
انسان مؤمن و خردمند کار را در وقت خود انجام میدهد. امروز از ساعت ۹ تا پایان وقت، زمان انجام دادن این عمل صالح است. مردم ما خوشبختانه تا امروز نشان دادهاند که اهمیت و معنای این کار را میدانند. وقتی ما در چارچوب قانونی اساسی پای صندوق میآییم و رأی میدهیم، در حقیقت به قانون اساسی و به نظام داریم رأی میدهیم؛ به هر کس رأی بدهیم. الان هفت نفر برای ریاست جمهوری مطرحاند؛ به هر کدام از اینها رأی بدهیم، در حقیقت به نظام رأی دادهایم. یعنی دو کار کردهایم: یکی به یک شخص، و یکی هم به مجموعهی نظام و به قانون اساسی رأی دادهایم. این، مفهوم این کار است و این را مردم کشور ما بخوبی دانستهاند و برای همین هم هست که در انتخاباتهای مختلف شرکت میکنند؛ امروز هم به توفیق الهی شرکت میکنند.
ما دعا میکنیم آن چیزی که برای این کشور مفید است و آن دولتی که توانایی رفع مشکلات و برآوردن نیازهای این کشور را در این برههی از زمان دارد، انشاءاللَّه آن دولت و آن شخص سر کار بیایند؛ این را میخواهیم و این را خدا بهتر از ما میداند. علم و احاطهی علمی ما بسیار محدود است؛ این مصلحت را خداوند میداند و ما از خدای متعال میخواهیم. البته هر کس تلاش خود را میکند تا به قدر تشخیصِ خود عمل کند.
* حتماً مستحضر هستید که امروز جریان به اصطلاح دمکراسىِ غربی انتخابات را نمادی از حکومتهای دمکراتیک و آزاد تلقی میکند؛ اما شاهد هستیم که جریان تبلیغات غربی علیه کشور ما شکل و سوی دیگری دارد؛ به قول غربیها دارای یک پارادوکس است. آنها تبلیغ میکنند که مردم ما در انتخابات شرکت نکنند و در پای صندوقهای رأی حاضر نشوند. این تعارض را جنابعالی چگونه ارزیابی میفرمایید؟
تبلیغاتی که به آن اشاره کردید - اینکه مردم را به شرکت نکردن در انتخابات تشویق میکنند - مربوط به مجموعهی دنیای دمکراسىِ غربی نیست؛ مربوط به تعدادی از دشمنان ماست؛ دشمنانی که دوست ندارند یک نظام اسلامی با هویت دینی خود و درعینحال مردمسالار و متکی به آراء مردم باشد. آنها مایلند اسلام نتواند یک نظام مردمسالارىِ حقیقی را به وجود بیاورد و آن را به قوام برساند. چون تشکیل چنین نظامی برخلاف منافع آنهاست، لذا دوست میدارند این مظهر بزرگ مردمسالاری در کشور نباشد. دشمنان ما چه کسانی هستند که این فکر را ترویج میکنند؟ البته لزومی ندارد ما اسم بیاوریم که دشمن ما فلان کس است یا فلان کس نیست؛ هر کس آن تصور را دربارهی نظام اسلامی داشته باشد، دشمن ماست. بنابراین، آن چیزی که شما اشاره کردید، مربوط به دنیای دمکراسی نیست. مردمِ دمکراسیخواه دنیا هرجا که دمکراسی باشد، خوشحالند. امروز هم خوشبختانه در بین غربیها - چه در امریکا، چه در اروپا - عناصر مستقل بسیاری هستند که گواهی میدهند و اذعان میکنند که هیچ دمکراسییی - لااقل در منطقهی ما - به استقرار و گسترش و شیوایىِ دمکراسی جمهوری اسلامی نیست. |
1,280 | 1384/03/25 | بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3296 | null |
1,281 | 1384/03/14 | بیانات در مراسم شانزدهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3295 | null |
1,282 | 1384/03/10 | بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3294 | null |
1,283 | 1384/03/08 | بیانات در دیدار نمایندگان مجلس | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3293 | null |
1,284 | 1384/03/05 | بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان بسیجی | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3292 | null |
1,285 | 1384/03/03 | بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانوادههای شهدا | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3291 | null |
1,286 | 1384/02/19 | بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان استان کرمان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3290 | null |
1,287 | 1384/02/18 | بیانات در دیدار مردم شهرستان رفسنجان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3288 | null |
1,288 | 1384/02/18 | بیانات در دیدار کارکنان مجتمع مس سرچشمه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3289 | null |
1,289 | 1384/02/17 | بیانات در دیدار مردم شهرستان جیرفت | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3287 | null |
1,290 | 1384/02/15 | بیانات در مراسم مشترک یگانهای نظامی استان کرمان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3286 | null |
1,291 | 1384/02/14 | بیانات در دیدار مردم روستای داهوئیه | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3283 | null |
1,292 | 1384/02/14 | بیانات در دیدار مردم شهرستان زرند | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3284 | null |
1,293 | 1384/02/14 | بیانات در دیدار جمعی از نخبگان استان کرمان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3285 | null |
1,294 | 1384/02/13 | بیانات در دیدار مردم بم | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3282 | null |
1,295 | 1384/02/13 | بیانات در دیدار مسئولان بازسازى شهرستان بم | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=29595 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اولًا خسته نباشید عرض مىکنیم به همهى شما برادران عزیزى که از لحاظ شغلى و یا به صورت داوطلبانه، به نحوى خود را با مسألهى بم درگیر کردهاید و آنچه تا کنون پیش آمده، محصول همت و تلاش و پیگیرى شماهاست. لازم است از زحمات همهى کسانى که در این زمینه کار کردهاند، تشکر و قدردانى کنیم. از امامجمعهى محترم بهطور خاص تشکر مىکنیم؛ بهخاطر اینکه با مردم همدلى و همنفسى و همدردى داشتهاند- و انتظار از امامجمعه و از روحانى هم همین است- و همچنین برادران دیگرى که در ستاد بازسازى هستند؛ خود آقاى سعیدىکیا و بقیهى برادران مسئول.
اهتمام ما این است که چه باید کرد که خلئى به وجود نیاید و نقطهى ضعفى در کارها و تلاشهاى باارزش شما دیده نشود. گاهى اوقات وجود اشکال و اختلالى در یک بخش- که خداى نکرده از آن، بوى ضعف عمل یا سوء عمل استشمام شود- مجموعهى کار یک عده علاقهمند و دلسوز و بااخلاص را- که شماها باشید- تحتالشعاع قرار مىدهد؛ مىخواهیم این نباشد؛ سعى کنید این نباشد. البته گزارشِ وعدهگونهیى که آقاى سعیدىکیا دادند- چه در مورد ساختوساز دایمِ روستاها، که گفتند تا آخر سال ۸۴ انجام خواهد گرفت؛ چه آنچه مربوط به خود شهر بم است، که گفتند علىالظّاهر تا پایان سال ۸۵ به دست خواهد آمد- خوب بود و من هم در میان مردم فىالجمله این را بیان کردم؛ اگرچه نباید به مردم وعدهى قطعى داد. درعینحال ساختوسازها اگر به این زمانبندى برسد، ما راضى هستیم و خوب خواهد شد. ما برخى وعدههاى نادرست و محاسبه نشده به مردم دادیم که به ضرر تمام شد؛ چون مردم متوقع شدند و طلبکارى کردند. البته جلوى ما کسى طلبکارى نکرده و حضوراً چیزى نگفته؛ باید بگوییم نامهها را بررسى کنند تا ببینیم چنین چیزى بوده یا خیر؛ اما در گزارشهایى که من گرفتهام و برخى هیئتهایى که از طرف ما به شهرهاى دیگر رفتهاند و از مردم و مسئولان پرسوجو کردهاند، در آنجاها کاملًا منعکس است؛ مردم طلبکارى مىکنند؛ آقاى امامجمعه هم در نماز جمعهشان یکى دو ماه پیش طلبکارى کرده بودند و من نگاه کردم، دیدم مطالبى که ایشان گفته بودند، حق است. علىأىِحال، آنچه در مجموعهى کارهاى باقى مانده وجود دارد، برخى مثل سفتکارى است، بعضى مثل نازککارى است. نازککارى گاهى مشکلتر از سفتکارى است؛ در هر بنایى اینطورى است. ساختن خانهها و هیکل فیزیکى دادن به شهر- مغازهاش، خیابانش، زیبایىاش- در واقع بخش سفتکارى است، که خیلى مهم است و راهکارش هم آسان است. یا مثلًا ایشان گفتند که جادهى بم- کرمان باید توسیع شود؛ بعضىهاى دیگر هم این مسئله را گفتهاند. چون این موضوع براى ما کارشناسى نشده، من نمىتوانم نظرى بدهم؛ لا بد در دفتر ما بررسى مىکنند تا ببینند ما چه وظیفهاى داریم و در این مورد چهکار باید بکنیم.
نازککارى، بازسازى روانى مردم است. از جمله نگرانىهایى که در سفر قبل پیدا کردم، مشاهدهى افسردگى مردم بود. بنده دو سه ساعت در شهر حرکت کردم و از نزدیک این مسئله را دیدم. بعضى از کسان ما رفتند با برخى از مردها و زنها تماس گرفتند، که گزارشهایش را من خواندم؛ از جاهاى دیگر هم گزارش گرفتم. حالت افسردگى در کودکان، زنان داغدیده و دخترانِ تنها مانده، خیلى مهم است؛ این را نباید دستکم گرفت.
البته بنده قبلًا به کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان در این خصوص بهطور ویژه سفارش کرده بودم؛ به بعضى از مسئولان فرهنگى هم سفارش کردهام؛ منتها کارى که باید در این مورد انجام بگیرد، گویا به صورت کامل انجام نگرفته است. اگر ما به این نقاط آسیبپذیر نرسیم، اشکالاتى ایجاد خواهد شد که بعدها خودش را نشان مىدهد.
بعضىها خیال کردهاند براى اینکه حالت افسردگى را در این مردم از بین ببرند، باید به اینجا بیایند و سازوآواز و بزن و بکوب راه بیندازند؛ این اشتباه است؛ گرهها و عقدههاى روانى را باید باز کرد. اگر گرهى افتاده باشد، با این چیزها باز نمىشود؛ جز اینکه مردم و جوانها همان مایهى ایمانى هم که در مصیبتها سنگر و تکیهگاه آنهاست، از دست مىدهند. بنده با هر کارى که ایمان جوانها را در این شهر تهدید کند، بجد مخالفم. به این نکته، هم آقاى فرماندار و هم مدیران فرهنگى توجه کنند. نباید سرمایهى ایمان و روحیهى دینى مردم را با خوشخیالى دست کسانى سپرد که به اینجا بیایند و آن را غارت یا تهدید کنند. هرچه مىتوانید، ایمان مردم را زیاد کنید. گاهى اوقات غصهى دل با خنده برطرف نمىشود؛ با گریه خیلى بهتر برطرف مىشود. البته نمىگوییم مردم را وادار کنید همیشه گریه کنند- دوستان سلیقهى بنده را مىدانند- اما این هم که بیایند به عنوان بازسازىِ روحیهى مردم، مایههاى ایمانى آنها را تضعیف و یا تهدید کنند، مطلقاً کار شایسته و درست و بحقى نیست. البته بخشى از بازسازى روحیهى مردم به عهدهى بهزیستى است؛ بخشى هم بهعهدهى دستگاههاى فرهنگى است.
مسألهى امنیت هم مهم است، که البته آن را باید جداگانه به مسئولان نیروى انتظامى عرض کنیم. موضوع کسبه را هم امروز آقاى امامجمعه در این اجتماع گفتند؛ قبلًا هم در گزارشهایى که به من شده، روى این مسئله تأکید شده که وضع کسبه- که بعضى از آنها سرمایه و دکان و همهچیزشان را از دست دادهاند- باید مورد توجه و اهتمام قرار گیرد.
إن شاء اللّه خداوند متعال به شماها توفیق دهد و زحماتى که مىکشید، از شماها قبول کند. حقیقتاً برادران زحمتهاى زیادى کشیدهاند و مىکشند. امروز ما بخشى از قسمت استقرار مهندسین مشاور و کارهایى که در این زمینه انجام گرفته، از نزدیک مشاهده کردیم، که حاکى از فکر و برنامهریزى و عمیق نگریستنِ کار است؛ ما اینها را تحسین مىکنیم.
و السّلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
|
1,296 | 1384/02/12 | بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانوادههای شهدای استان کرمان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3280 | null |
1,297 | 1384/02/12 | بیانات در دیدار جمعی از معلمان استان کرمان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3281 | null |
1,298 | 1384/02/11 | بیانات در دیدار مردم کرمان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3278 | null |
1,299 | 1384/02/11 | بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان کرمان | https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3279 | null |