Unnamed: 0
int64
0
2.35k
date
stringlengths
10
10
topic
stringlengths
21
91
url
stringlengths
48
49
text
stringlengths
1
107k
1,300
1384/02/06
بیانات در دیدار کارگزاران نظام
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3277
null
1,301
1384/01/30
بیانات‌ در دیدار جمعی از مخترعان جوان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3276
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم هر دیداری از این قبیل که با جوانهای بااستعداد و پرشور دارم، برای من یک روز عید محسوب می شود. علت هم این است که آینده ی کشور ما و هر کشوری به جوانان آن بستگی دارد. جمع شما عزیزانی که این جا تشریف دارید، تلاش کردید و همت و لیاقت به خرج دادید و افتخاری را برای کشورتان درست کردید؛ من از یکایک شما تشکر می کنم. توانایی و استعدادی که امروز در شماها هست، در همه ی دوره ها در نسل جوان و مردان و زنان کشور ما وجود داشته؛ اما استعداد انسانی احتیاج به تشویق، شناخت و تزریق روح اعتماد و امید دارد تا بتواند شکوفا شود. البته نوآوری و ورود جوانها به عرصه های علمی و پیشرفت آنها ابعاد مختلفی دارد. بعضی از این ابعاد را ما باید با مسؤولان و دست اندرکاران در میان بگذاریم و صحبت کنیم، که ان شاءاللَّه این کار را می کنیم، و طرحش در این جا فایده یی ندارد. بنده دائماً در مواقع لازم به مسؤولان کشور در بخشهای مختلف تذکراتی می دهم؛ آنها را به حرکت در جهتی که دوستان در بیاناتشان بیان کردند، وادار می کنم و سعی می کنم آنها در این کارِ بسیار مهم بیشتر تحرک نشان دهند. آنچه مربوط به جلسه ی امروز ماست، یک بُعد از این قضیه است؛ و آن این است که شما جوانها متعلق به یک ملت و یک هویت عظیم و ریشه دار تاریخی هستید. سالهای متمادی گذشته و به این ملت و این هویت ملی ظلم شده؛ این را باید همه ی ما دائماً در برابر چشم داشته باشیم. در طول زمان، حقیقتاً به ملت ما ظلم شده است. توانایی و استعدادی که امروز در شماها هست، در همه ی دوره ها در نسل جوان و مردان و زنان کشور ما وجود داشته؛ اما استعداد انسانی احتیاج به تشویق، شناخت و تزریق روح اعتماد و امید دارد تا بتواند شکوفا شود. درست عکس این سیاست در دوره های مختلف عمل شده. مقصر اصلی هم در این زمینه، حکومت ها و سیاست ها بودند؛ در این موضوع اصلاً نباید تردید کرد. بعضی می فهمیدند دارند چه کار می کنند؛ مثل اغلب مسؤولان در دوران پهلوی، که دانسته و شناخته این راه را رفتند؛ یعنی از بروز استعدادها جلوگیری می کردند. علت هم معلوم است؛ عقیده ی راسخ آنها این بود که ایرانی باید وابسته بماند. دشمنی آنها با نسل بااستعداد ایرانی، یک دشمنىِ طبیعی نبود. نه این که بخواهند واقعاً با اشخاص دشمنی کنند؛ نه، سیاست های قاهر و مسلط جهانی از آنها این را خواسته بود. شما ببینید حکومت پهلوی را چه کسی سرکار آورد؟ رضاخان را چه کسی در این کشور حاکم کرد؟ این که دیگر جزو نقاط مبهم تاریخ نیست. امروز همه می دانند که رضاخان را انگلیسی ها در این کشور سرکار آوردند؛ همچنان که وقتی احساس کردند رضاخان دیگر به دردشان نمی خورد، او را برکنار کردند و محمدرضا را سرکار آوردند. این جزو بخشهای واضح تاریخ معاصر ماست. کسانی که آنها را سر کار آوردند، همانها سعی می کردند با انواع سیاست های گوناگون، آنها را وابسته ی به خودشان نگه دارند. وقتی نهضت مصدق در این کشور پیش آمد - که یک نهضت ملی بود - جایی که بیشترین احساس خطر را کرد، دستگاه حکومت و سلطنت نبود؛ انگلیسی ها بیشترین احساس خطر را کردند. بعد هم که انگلیسی ها دیدند از عهده ی کار برنمی آیند، امریکایی ها را وارد کار کردند. آنها به یک معنا آمدند صحنه را از دست انگلیسی ها ربودند و حاکم شدند. یک نفر بلند شد و با یک چمدان دلار به این جا آمد و با ایجاد یک بحران مصنوعی، حکومت ملی را سرنگون کرد و رژیم محمدرضا پهلوی بر کشور مسلط شد. این سیاستِ اینهاست؛ این چیز واضحی است و مدارک و اسناد و دستنوشته های آن امروز در دسترس همه قرار دارد. البته متأسفانه شما جوانها کمتر فرصت می کنید به این چیزها مراجعه کنید؛ اما لازم دارید و باید بدانید. امروز اسم کسی که رضاخان را در ایران سرکار آورد، مشخص است؛ اسم کسی که محمدرضا را سر کار آورد، مشخص است؛ اسم کسی که به ایران آمد و پول آورد، مشخص است؛ نقشه یی که در امریکا طراحی شد و در اروپا اتاق عملیاتش تشکیل گردید، مشخص است؛ اینها نقشه های واضح و مشخصی است که وزارتخانه های امورخارجه ی خود آنها اینها را منتشر کرده اند و امروز در اختیار همه ی ماست. برای یک ملت، سم بزرگ عبارت است از وابستگی؛ و پادزهر این سم، عبارت است از خودآگاهی، استقلال فکری، استقلال علمی، روی پای خود ایستادن، خود را اداره کردن و خود را محتاج دیگران ندیدن. از استقلال و خودباوری ملت ایران، سیاست های زیاده خواه و دخالت جوی جهانی ضرر می بردند. برای یک ملت، سم بزرگ عبارت است از وابستگی؛ و پادزهر این سم، عبارت است از خودآگاهی، استقلال فکری، استقلال علمی، روی پای خود ایستادن، خود را اداره کردن و خود را محتاج دیگران ندیدن. بنابراین، اینها باید این پادزهر را از دسترس این ملت دور نگه دارند؛ این طبیعی است. امروز وقتی می گوییم سیاست رژیم پهلوی این بود که نگذارد استعدادهای این ملت رشد پیدا کنند، این یک شعار نیست؛ این یک حرف متکی به منطق و استدلال است. سالهای متمادی این طور گذشت. البته قبل از آنها قاجارها هم همین نقش را ایفا کردند؛ منتها ندانسته، از روی حماقت و جهالت و از روی آشنا نبودن با علم؛ احیاناً هم رجالی در آنها وابسته بودند. این، دوره ی گذشته ی ماست. در طول این دوره، به ملت ایران ستم شده. انقلاب اسلامی آمد این دستگاه را برچید، منتها این کافی نیست. موانع برچیده شده؛ اما برداشتن موانع برای تحقق آن آرزوهای بزرگ، شرط کافی نیست. تحقق آن آرزوهای بزرگ چند چیز لازم دارد؛ البته یکی حمایت دستگاه های حکومتی و دولتی و مسؤولان است. همین نکته یی که دوستان هم در میان گذاشتند، بلاشک شرط لازم است؛ همان بخشی است که عرض کردم ما دنبال آن هستیم و با مسؤولان هم در میان می گذاریم، که باید آن را دنبال کنند. ... شما ببینید از ده سال پیش تا الان همین وضعیتی که شما در آن هستید، چقدر تفاوت کرده. ده سال پیش ما این پدیده ها را نداشتیم؛ این پیشرفتهای المپیادی را نداشتیم؛ این نوآوری ها را در محیطهای دانشگاهی و دانشجویی نداشتیم؛ اما امروز داریم. البته این روند با تصاعد هندسی پیش می رود؛ همین طور خودش را می زاید و تولید می کند. این روند ان شاءاللَّه رو به افزایش خواهد بود و مطمئناً روزی که به امید خدا شما جوانهای امروز مردان میانسالی شدید و سررشته های کار در این کشور دست شماها قرار گرفت، ان شاءاللَّه کار خیلی آسان تر و روان تر خواهد بود. آن روز ماها نیستیم، ولی شماها کمربسته ی یک کار عظیم و بزرگ هستید. آن روزی را باید دنبال کنیم که اگر در دنیا دانشمندی خواست یک نظریه ی علمی را بفهمد، بشناسد، حل کند و با یک اختراع آشنا شود، مجبور شود زبان فارسی را یاد بگیرد. من این مطلب را داخل پرانتز بگویم؛ هفته ی گذشته به یک مشت جوان که این جا آمده بودند، گفتم آن روزی را باید دنبال کنیم که اگر در دنیا دانشمندی خواست یک نظریه ی علمی را بفهمد، بشناسد، حل کند و با یک اختراع آشنا شود، مجبور شود زبان فارسی را یاد بگیرد. روح جویندگی، روح امید، روح اتکاءبه نفس و این که «ما می توانیم» را در بین نسلِ خودتان تقویت کنید. یک بخش دیگر - که آن هم بسیار مهم است - مربوط به شما نسل جوان است. روح جویندگی، روح امید، روح اتکاءبه نفس و این که «ما می توانیم» را در بین نسلِ خودتان تقویت کنید. در بین عرب ها گفته می شود «ادّل دلیلٍ علی امکان شی ء وقوعه»؛ محکم ترین و قاطع ترین دلیل برای این که چیزی ممکن است، این است که اتفاق بیفتد. بالاترین دلیل برای این که نسل جوان ایرانی می تواند در عرصه ی فناوری و علم نوآوری کند و مرزهای علم را بشکند و جلو برود - موضوعی که بنده مکرر از چند سال پیش دارم می گویم - این است که دارد اتفاق می افتد. البته نمی خواهیم درباره ی آنچه اتفاق افتاده، مبالغه کنیم و بیش از آنچه هست، بفهمیم و معرفی کنیم؛ اما این پیشرفتها وجود دارد و الان دارد اتفاق می افتد. همین کاری که در جشنواره های خوارزمی می شود، همین کاری که در دانشگاه های ما می شود، همین کاری که در المپیادها می شود، خودش قوی ترین دلیل است برای این که این کار ممکن است. این اعتقادِ به امکان را در ذهن های خود راسخ کنید. در صحنه ی عملی کشور هم از این نمونه ها فراوان است. البته اغلب مردم از این توفیقات خبر ندارند. من اصرار دارم بر این که این پیشرفتها به گوش مردم برسد. به دولتی ها می گویم کارهایی که دارد انجام می گیرد، به مردم بگویید. روزی بوده یک صدمِ آنچه را که امروز داریم انجام می دهیم، قادر نبودیم بسازیم. آن روز خیلی دیر نیست؛ همین بیست وپنج سال پیش است. ما تا قبل از انقلاب امید نداشتیم بتوانیم نیروگاه بسازیم؛ بتوانیم سد بسازیم؛ بتوانیم فناوری های پیچیده را حتی بفهمیم، چه برسد به این که بسازیم؛ اما امروز همه ی اینها وجود دارد. امروز ما در بخشهای بسیار مهمی پیشرفتهای بسیار برجسته یی کرده ایم. اینها حرکت انقلاب و روح انقلاب است؛ خودباوری یی است که انقلاب داده؛ فضای بازی است برای استعدادها که انقلاب به ما ارزانی داشته و این امکان را به ما داده که بتوانیم باز فکر کنیم و امیدوار باشیم. این را در خودتان، در نسل خودتان و در مجموعه های خودتان تقویت کنید. ایرانی می تواند مرز دانش را - که امروز خیلی پیشرفته و افق بسیار بلندی است - بشکند و پیش برود و مرز جدیدی درست کند؛ منتها ما توقع نداریم این کار را در طول مثلاً پنج سال و ده سال انجام دهیم. این که منفی بافی کنیم و بگوییم «نمی شود، آقا نمی گذارند، آقا فایده یی ندارد»، سم مهلک این حرکت است. یک روز آمدند این سَم را ساختند و در آب فرهنگىِ این ملت تزریق کردند. یک روز آمدند صریحاً گفتند «ما نمی توانیم». زمان جوانی من، این حرف جزو حرفهای رایج بود که ایرانی حتی نمی تواند لولهِنگ بسازد! شاید شماها ندانید لولهنگ چیست. لولهنگ یعنی آفتابه؛ آن هم آفتابه ی گِلی. این، نگاه سیاستمداران و سررشته داران امور دانشگاهىِ آن روز بود. خیلی از سیاستمدارانِ آن روز عناصر دانشگاهی بودند؛ اسمهایشان هم مشخص است؛ آنها می گفتند ایرانی نمی تواند! نخیر، ایرانی می تواند. ایرانی می تواند مرز دانش را - که امروز خیلی پیشرفته و افق بسیار بلندی است - بشکند و پیش برود و مرز جدیدی درست کند؛ منتها ما توقع نداریم این کار را در طول مثلاً پنج سال و ده سال انجام دهیم. من در همین اتاق به جمعی از جوانهای مثل شما گفتم از حالا همت کنید تا پنجاه سال دیگر این کشور بتواند نوترین فناوری ها و نظریه های علمی را در همه ی بخشها به جامعه ی بشری عرضه کند. شما با این نیت حرکت کنید. اگر پنجاه سال دیگر بخواهید به آن جا برسید، کارهایی که الان شما دارید می کنید، کارهای زیادی نیست؛ قدمهایی است که حتماً باید برداشته شود و تسریع گردد. به خودتان متکی باشید و بخواهید کار را انجام دهید. تجربه ی شماها هم تجربه ی خوبی است؛ خودتان همت کردید و وارد میدان های کاری شدید؛ و البته دستگاه هایی هم الحمدللَّه کمک کردند. من اصرار دارم بر این که جوانهای ما اگر توانستند دستاوردی داشته باشند، به آن قانع نشوند و نباید خیالشان راحت باشد که به جایی رسیده اند؛ نه، این آغاز راه است؛ این مژده دهنده به شماست که می توانید. شمایی که این جا نشسته اید، می توانید یک روز پُر سر و صداترین و مهمترین اختراعات دنیا را به بشریت ارائه کنید و ملتِ خود را جلو ببرید. یک ملت فقط با های و هوی و سر و صدا نمی تواند کارش را پیش ببرد. البته سر و صدا و های و هوی هم لازم است، اما باید مغز و عمق داشته باشد؛ مغز و عمقش هم دو چیز بیشتر نیست؛ یکی ایمان، یکی علم؛ این دو را باید داشته باشد. علمِ بی ایمان کار را پیش نمی برد - یعنی مشکلات فراوان جنبی درست می کند - ایمانِ بی علم هم همین طور. امروز خوشبختانه فضای کشور، فضای امنی است؛ روزگاری گذشت که این طور نبود. شما اگر می خواستید در کارگاه تان چراغ روشن کنید، چنانچه از غروب نیم ساعت گذشته بود، می گفتند باید خاموش کنید تا بمب افکن های دشمن نیایند بمباران کنند. همین تهران و کرج و تبریز و اصفهان را می آمدند می زدند؛ یعنی دشمن بر آسمان کشور ما مسلط بود. جوانهای خود ما آن فضای تنگ اسارت را شکستند؛ هم در عرصه ی علم، هم در عرصه ی جهاد. من بارها گفته ام؛ آن وقتی که کشورهای خارجی به ما سیم خاردار و آر.پی.جی نمی دادند، جوانهایی مثل شما توانستند یکی از پیشرفته ترین موشکها را - که به ما نمی فروختند - در این کشور تولید کنند، که مورد استفاده هم قرار گرفت. جوانهای ما در سپاه و ارتش و بخشهای دیگر - بخصوص در سپاه - کارهای بسیار بزرگی انجام داده اند و در صحنه های جهاد حاضر شده اند و الحمدللَّه توانسته اند امنیت را به این کشور برگردانند. بنابراین محیط، محیط امنی است؛ شما می توانید در این محیط، کار فکرىِ علمی بکنید. به خدا توکل کنید، از خدا کمک بخواهید، ایمان دینی را در دلهای خودتان راسخ کنید - که این موفقیت ها خیلی مهم است؛ هم در موفقیت شخصِ خودتان، هم در موفقیت ملی - و نگذارید عوامل بی ایمانی مثل خوره به جان ایمان بیفتد و آن را از بین ببرد. در راه تحصیل علم و افزودن بر بار علمی و توانایی های علمىِ خودتان هیچ کوتاهی نکنید. به کاری که کردید، هیچ قناعت نکنید و آن را قدم اول بدانید. شما مثل کوهنوردی هستید که باید بروید و به قله برسید. شما الان دارید در پیچ وخم های اول راه حرکت می کنید، که گاهی عرق آدم هم درمی آید. به موفقیت های ابتدایىِ راه قانع نشوید؛ نگاه کنید ببینید قله کجاست. باید زحمت بکشید و دشواری ها را تحمل کنید تا بتوانید به قله برسید. بدانید که امروز دستاوردهای ما بر اثر جهادها، شهادت ها، ایمان ها و از خودگذشتگی های جوانهایی مثل شما و در سنین شما بوده است. خیلی از شهدای ما جزو بچه های دانشگاهی و دبیرستانىِ برجسته بودند؛ اما رفتند جان خودشان را فدا کردند. امروز ملت از دانش و استعداد علمی آنها محروم است؛ اما دستاوردی که آنها به این ملت دادند، صد برابر آن استعداد علمی یی است که اگر زنده می ماندند و به کار می گرفتند، برای این کشور ارزش داشت. آنها این فضا و این امید و این توانایی ها را ایجاد کردند. امیدواریم خداوند همه ی شماها را موفق بدارد و تأیید کند. مسؤولان هم ان شاءاللَّه به این کارها کمک خواهند کرد. امیدواریم روزی فرا برسد که شماها ان شاءاللَّه با موفقیت های بزرگتری در عرصه ی علمی کشور ظاهر شوید و بتوانید کشورتان را هرچه بیشتر به پیش ببرید. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,302
1384/01/17
بیانات در دیدار رئیس بانک توسعه اسلامی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3275
null
1,303
1384/01/01
بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3274
null
1,304
1385/11/30
بیانات در دیدار مسئولان اقتصادی و دست‌‌اندرکاران اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3377
بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ اولاً به همه‌ی برادران عزیز خوش‌آمد عرض میکنم. بحمدالله همه جمعند؛ فعالان و سیاست‌سازان و سیاستگذاران و فعالان عرصه‌ی اقتصادی. من هم عرایض خودم را بدون مقدمه شروع میکنم. در اولِ خرداد سال ۱۳۸۴ سیاستهای کلی اصل ۴۴ - به استثنای بند «ج» این سیاستها - ابلاغ شد. در حدود یک سال بعد، یعنی ۸۵/۴/۱۱، بند «ج» این سیاستها هم - که مربوط به واگذاری بنگاههای اقتصادىِ دولتی به بخش خصوصی و تعاونی است - ابلاغ شد. فردای آن روز هم در پاسخ به نامه‌ی رئیس جمهور محترم، مجوز واگذاری درصدی از سهام بنگاههای بند «ج» به مجموعه‌ای که به عنوان «سهام عدالت» قرار شد بین گروههایی از جامعه تقسیم بشود، ابلاغ شد. از آخرین ابلاغ ما - یعنی ۸۵/۴/۱۲ - تا امروز، ماههای زیادی میگذرد و از تاریخ اول ابلاغ، یعنی اول خرداد ۸۴ تا امروز، یک سال و نیم بیشتر میگذرد. پیشرفتها در این باب رضایت‌بخش نیست. این را من صریحاً به رؤسای محترم سه قوه در یکی دو ماه قبل از این، گفتم؛ به شما هم که مسئولان رده‌های مختلف پیشرفت این کار در بخشهای مختلف هستید، عرض میکنم. حالا چرا این پیشرفتها خوب نیست؟ یا به خاطر اینکه توجه لازم به اهمیت این سیاستها و آنچه که در پس زمینه‌ی ابلاغ این سیاستها دیده شده بود - یعنی یک تحول عظیم اقتصادی در کشور و ابعاد آن - نشده؛ یا به خاطر اینکه از مسئله، برداشتهای مختلفی هست. افراد هر کدامی در دستگاههای مختلف یا حتی در یک دستگاه، از بندهای مختلف این سیاستها و از مقاصد آنها و از نتیجه‌ای که باید بر اجرای آن سیاستها عاید بشود، متفق‌القول نیستند؛ درک واحدی و برداشت واحدی ندارند. این جلسه برای این است که هم اهمیت این کار از نظر ما به شما برادران عزیز صریحاً گفته بشود؛ هم درک و برداشت مشترکی به وجود بیاید و سلائق گوناگون، راه را بر این اقدام بسیار مهم و ضروری و حیاتی نبندد. برادران! نتیجه‌ی این جلسه‌ی ما، باید این باشد که ما در نگرشهایمان در مسئله‌ی اقتصاد کشور، در رفتارهامان و در ساختارهای تشکیلاتی و اداریمان، قوانینمان و قواعد موضوعه‌مان، نقشها و سهمهایی که هر کدام از دستگاهها دارند، باید تغییراتی بدهیم و بر اساس این سیاستگذاری و این سیاستها، آینده‌ی خودمان را شکل بدهیم. این جزو وظایف حتمىِ همه‌ی دستگاههای کشور است. بودجه بر اساس این سیاستها بایستی تنظیم و تصویب بشود؛ باید فعالیتهای اقتصادىِ بیرون از بودجه، بر اساس این سیاستها تنظیم بشود. در این زمینه هم مجلس، هم دولت، هم قوه‌ی قضائیه وظائف بسیار مهمی دارند، که باید انجام بدهند. در درجه‌ی اول ما یک تبیینی بکنیم؛ انگیزه‌های این سیاستها را عرض بکنیم. ما وقتی به وضع خودمان نگاه میکنیم، میبینیم تحولاتی که از انقلاب اسلامی در کشور ما ناشی شد، تحولات بسیار عظیم و عمیقی است؛ در زمینه‌های فرهنگی، در زمینه‌های سیاسی، در زمینه‌های اجتماعی، در اثبات هویت ملی، این تحولات، تحولات ۱۸۰ درجه‌ای است و بسیار هم عمیق است. با این حرفها و گفتها و مطالبی که دشمنان ما یکجور، بعضی از دوستانِ بیتوجه ما یکجور بیان میکنند، آنچه که به دست آمده، خدشه‌دار هم نمیشود؛ خیلی عظیم‌تر از این حرفهاست. لکن صریحاً عرض میکنم تحولاتی که در زمینه‌ی اقتصادی انجام گرفته، متناسب با تحولات در بخشهای دیگر نیست. ما باید میتوانستیم یک الگوی موفقی از اقتصاد به دنیا عرضه کنیم. به طور خلاصه باید ما هم کارآمدی در جهت رشد رونق اقتصاد، هم کارآمدی در جهت تأمین عدالت را به دنیا نشان میدادیم. البته کارهایی را که شده و میدانیم، نمیخواهیم انکار کنیم؛ کارهای بسیار مهمی انجام گرفته، لکن به آن سطحی که باید میرسیدیم، قطعاً نرسیده‌ایم و این برای ما دردناک است. ما وقتی به صورت کلان به زمینه‌ی اقتصاد اسلامی نگاه میکنیم، دو تا پایه‌ی اصلی مشاهده میکنیم. هر روش اقتصادی، هر توصیه و نسخه‌ی اقتصادی که این دو پایه را بتواند تأمین کند، معتبر است. هر نسخه‌ای هر چه هم مستند به منابع علیالظاهر دینی باشد و نتواند این دو را تأمین کند، اسلامی نیست. یکی از آن دو پایه عبارت است از «افزایش ثروت ملی». کشور اسلامی باید کشور ثروتمندی باشد؛ کشور فقیری نباید باشد؛ باید بتواند با ثروت خود، با قدرت اقتصادی خود، اهداف والای خودش را در سطح بین‌المللی پیش ببرد. پایه دوم، «توزیع عادلانه و رفع محرومیت در درون جامعه‌ی اسلامی» است. این دو تا باید تأمین بشود. و اولی، شرط دومی است. اگر تولید ثروت نشود؛ اگر ارزش افزوده در کشور بالا نرود، ما نمیتوانیم محرومیت را برطرف کنیم؛ نخواهیم توانست فقر را برطرف کنیم. بنابراین هر دو تا لازم است. شما که متفکر اقتصادی هستید و پایبند به مبانی اسلامی، طرحتان را بیاورید؛ باید این دو تا در آن طرح تأمین بشود. اگر این دو در آن طرح تأمین نشد، آن طرح اختلال دارد؛ ایراد دارد. برای اینکه بتوانیم کشور را از لحاظ ثروت ملی به حد استغناء و بینیازی برسانیم، باید سرمایه‌گذاری و فعالیت اقتصادی و تولید ثروت در معرض انتخاب همه‌ی آحاد فعال کشور قرار بگیرد؛ یعنی همه باید بتوانند در این زمینه فعالیت کنند. دولت باید از آن حمایت کند؛ قانون باید از آن حمایت کند. خیل عظیم نیروهای جوان و تحصیلکرده و مدیران مجرب و لایق - که بحمدالله در کشور ما هر دو، هم جوانان تحصیلکرده و هم مدیران لایق زیادند - باید بتوانند پروژه‌های بزرگ و فعالیتهای کارآفرین و ثروت‌آفرین کشور را به دست بگیرند؛ اجرا کنند و پیش ببرند؛ باید بتوانند. کشور از لحاظ منابع مادی و از لحاظ منابع انسانی قوی است. تا این جای مطلب، فکر نمیکنم کسی بتواند نظر مخالفی را با اتکاء به دیدگاههای اسلامی مطرح کند. نویسندگان قانون اساسی و اصل ۴۴، هم هوشمند بودند، هم منصف؛ به نظر بنده. ما با بیشتر اینها از نزدیک کار کرده بودیم. در محصول کار هم که همین اصل ۴۴، اصل ۴۳ و اینهاست، کاملاً پیداست که اینها هم مردمان هوشمندی بودند، هم مردمان باانصافی بودند. اینها آن چیزی را که از نظرشان به شکل کلی درست هم هست، خط میانه‌ی بین اقتصاد سرمایه‌داری و اقتصاد سوسیالیسم شناخته بودند و این را در قالب آن سه محور اصلی مالکیت، در اصل ۴۴ ریختند. مالکیتهای اختصاصی دولتی، مالکیت تعاونی، و مالکیت بخش خصوصی؛ اینها را تقسیم‌بندی کردند. بعد، در ذیلش برای این، دو سه تا شرط قرار دادند. یکی از شرطها این است که این تقسیم‌بندی با این مصادیق - که مصادیق را ذکر کردم - باید موجب رشد و توسعه‌ی اقتصاد بشود؛ باید مایه‌ی زیان نباشد. یعنی اگر یک روزی مسئولان کشور تشخیص دادند که این تقسیم‌بندی، مایه‌ی زیان است؛ موجب رشد اقتصادی نیست، این قانون دیگر در آن روز، بدین شکل اعتبار ندارد و به شکلی که منطبق بر مصلحت باشد، انطباق دارد. این، هوشمندی و انصاف آنها را میرساند. ما در دهه‌ی اول انقلاب به خاطر مسائل دفاع مقدس و جنگ و گرفتاریهای گوناگون و محاصرات عجیب و غریب اقتصادی و غیره، اقداماتی را کردیم که به مالکیت گسترده‌ی دولت منتهی شد؛ بیش از آن مقداری که در این اصل قانون اساسی ذکر شده بود. البته همان وقتها هم در بسیاری از اینها جای حرف بود. من خودم در بخش عمده‌ی آن دوره رئیس جمهور بودم و با مسئولان اقتصادی دولت و با رئیس دولت و مسئولان اقتصادی مباحثات فراوانی داشتیم، لکن به‌هرحال ضرورتها بر آنها و بر کشور این مسائل را تحمیل کرد و مالکیت دولتی به شکلی فراتر از آنچه که در اصل ۴۴ دیده شده بود، گسترش پیدا کرد، اما در دهه‌ی دوم و سوم، یعنی بعد از جنگ تا امروز، ما نباید با گسترش شرکتهای دولتی غیرضروری - که چند هزار شرکت دولتی وجود دارد که تعداد مهمی از اینها حقیقتاً غیرضروری بودند - موافقت میکردیم؛ یعنی تشکیل آنها به وسیله‌ی دولت، یا واگذار نکردنِ بنگاههای ذیل اصل ۴۴ به مردم، عمل موافق مصلحت نبود. یکی از وظائفی که ما در اصل ۴۴ و بر اساس قانونی که در شورای انقلاب تصویب کرده بودیم، مسلم بود، این بود که بنگاههای غیر مشمول صدر اصل ۴۴ را کلاً به مردم واگذار کنند. آنجا هم ما یک مصوبه و یک قانونی داشتیم که بند «الف» و «ب» و «ج» و «د» داشت. بند «ج» شرکتها و بنگاههایی بود که از رژیم گذشته به دولت مقروض بودند. مقرر شده بود که اینها قرضشان را که دادند، شرکت به آنها داده شود، اما این کار را نکردند. من الان یادم هست که در اول ریاست جمهوری، گمان میکنم که با استناد به قانون اساسی، به آن هیئتی که شرکتهای بند «ج» را به عناوین مشمول بند «ب» متصل میکردند - بند «ب» یک تعداد شرکت بود که باید در اختیار دولت قرار میگرفت - اعتراض کردم. اگر ضرورتهایی هم این کار را در آن دوره ایجاب میکرد، نباید دیگر این کارها در دوره‌ی بعد از جنگ، در دهه‌ی دوم و سوم، انجام میگرفت؛ نباید بیخود شرکت تولید میشد؛ نباید از واگذاری شرکتهای دولتی به مردم، در آن بخشی که قانون اساسی تصریح به آن کرده بود، کوتاهی میشد؛ باید میدادیم. باید مالکیت دولت را روزبه‌روز کمتر میکردیم. این‌طور نشد، بلکه بیشتر و گسترده‌تر شد! و خیلی از درآمدهایی که باید در خدمت تولید، در خدمت گردش صحیح پول در جامعه قرار میگرفت، صرف کارهای غیرلازم شد؛ فعالیتهای اسراف‌آمیز، ساختمان‌سازیهای بیخودی. و حتماً به اقتصاد کشور لطمه خورد. به‌هرحال، این کار در این دو دهه نباید انجام میگرفت. واقعیت وضع کنونی این است: گستره‌ی عظیم مالکیتهای دولتی، بعضاً برخلاف همان متن موجود اصل ۴۴، و بسیاری هم برخلاف این شرطی که در ذیل اصل ۴۴ آمده. سند چشم‌انداز هدفهایی را معین کرده، که ما دیدیم با این وضعیت، ما به سند چشم‌انداز و اهداف آن، نخواهیم رسید. سرمایه‌گذاریهایی باید انجام بگیرد که طبق محاسباتی که کرده‌اند، رشد آنها باید حدود دوازده درصد در سال باشد. این، خیلی رقم بالایی میشود. فقط در بخش نفت محاسبه کردند که در طول ده سال آینده، ۱۷۰ میلیارد دلار باید سرمایه‌گذاری کنیم؛ یعنی سالی ۱۷ میلیارد. دولت قادر است این سرمایه‌گذاری را انجام بدهد؟ اینها خارج از توان دولت است. علاوه‌ی بر همه‌ی اینها، دولت وظائف سنگینی در حوزه‌های راهبردی، در فعالیتهای جدید، سرمایه‌گذاریهای فراوان در زمینه‌ی فناوریهای پیشرفته دارد. کارهایی که بخش خصوصی به طور طبیعی انجام نمیدهد، اینها را باید دولت انجام بدهد و آینده‌ی کشور متوقف به اینهاست؛ مثل همین مسئله‌ی هسته‌ای. از طرفی، عین همین نگرانیها در بخش مربوط به عدالت - مسئله‌ی رفع فقر و محرومیت - هم وجود دارد. همین‌طور نگرانیها هست، که قبلاً اشاره کردم. البته امروز شما به تبلیغات خارجیها که نگاه کنید - چه تبلیغات علنیشان، چه آنچه که در محاورات سیاسی و دیپلماسی دوجانبه بیان میکنند، که شاید این گفتگوها در اختیار بعضی از شماها باشد - میبینید میخواهند مسئولیت این وضع را به گردن دولت کنونی بیندازند. این، غلط است؛ این طور نیست، بلکه در طول سالها بتدریج به وجود آمده؛ کسی هم سوءنیت نداشته است. روش، روش درستی نبود و به اینجا منتهی شد. اینها بر روی هم موجب شد که ما مسئله‌ی سیاستهای ابلاغی اصل ۴۴ را مد نظر قرار بدهیم. البته از آن وقتی که بنده به مجمع تشخیص مصلحت - سال ۷۸ به نظرم یا ۷۷ بود - گفتم که روی این مسئله کار بکنند، تا سال ۸۳ که آمد و تا سال ۸۴ که ما ابلاغ کردیم، چند سال طول کشید. سیاستهای ابلاغی اصل ۴۴ - این پنج بندی که ما در این سیاستها قرار داده‌ایم - خلاصه‌اش این است: بند «الف»، بند «ب»، بند «ج»، بند «د»، بند «ه». بعضی از این بندها مثل بند «الف» یا بند «د» به دو بخش تقسیم میشود. خلاصه‌ی این سیاستها عبارت است از آزاد شدن دولت از فعالیتهای اقتصادی غیرضرور، باز شدن راه برای حضور حقیقی سرمایه‌گذار در عرصه‌ی اقتصاد کشور، تکیه بر تعاون - شرکتهای تعاونی - و چتر گسترده شرکتهای تعاونی بر روی اقشار ضعیف مردم، پرداختن دولت به آداب و قواعد نقش حاکمیتی، سیاستگذاریهای اجرائی و ایفای نقش حاکمیتی و صرف چگونگی مصرف درآمدهای ناشی از این واگذاری در بخشهایی که ذکر شده، و بعد، الزامات دولت در امر واگذاری. این، خلاصه‌ی سیاستهای ابلاغی اصل ۴۴ است. وقتی مسأله‌ی سهام عدالت مطرح شد، ما از این کار استقبال کردیم؛ احساس کردیم اینکه حداقل دو دهک پائین جامعه را از یک سهمی در یک سرمایه‌ی مشغول کار و مشغول تولید و درآمدزا برخوردار کنیم، یک فرصت بسیار مهمی است. گفتیم این سهام را با تخفیف و با امهال بدهند. البته این سیاستها این‌طور که من شرح دادم، واضح است که به معنای چوب حراج زدن بر ثروت دولت نیست؛ به هیچ‌وجه ما مایل نیستیم و اجازه نمیدهیم که ثروتهای دولت که مال مردم است، چوب حراج زده شود و از بین برود؛ نه، این تبدیل این موجودی کم‌بازده و بیاثر یا کم‌اثر به یک موجودی پراثر و پیش‌برنده‌ی اقتصاد کشور است و البته در کنار این، سوق دادن ثروتهای عمومی، یعنی بیت‌المال، به سمت اقشار محروم است. در بخشهای مختلف، برخی از ابهامات را در ذهنها وارد کردند، یا وارد میکنند. بعضی هم با خود من مطرح کردند و گفتند شما با ابلاغ این سیاستها موجب میشوید که افرادی دارای ثروتهای بزرگ و سنگین بشوند؛ با این فعالیتهای اقتصادی یک عده ثروتمند میشوند. من در جواب آنها گفته‌ام و حالا هم میگویم که ثروتمند شدن از راه قانونی و مشروع، از نظر اسلام هیچ اشکالی ندارد. ما هیچ وقت نگفتیم که اگر کسی فعالیت قانونی و مشروع بکند و ثروتی به دست بیاورد، از نظر شرع نامطلوب است. هیچ‌کس این را نگفته و نمیگوید؛ افرادی که دین را میشناسند و قرآن را میشناسند. دو چیز را با هم نباید مخلوط کرد. یکی، تولید ثروت است. کسی فعالیت کند به شکل صحیحی و ثروت تولید کند. یکی، نحوه‌ی تولید و نحوه‌ی استفاده است. بخش اول قضیه، چیز مطلوبی است؛ چون هر ثروتی که در جامعه تولید میشود، به معنای ثروتمند شدن مجموع جامعه است. بخش دوم که بخش حساس است، این است که چگونگی تولید مورد توجه قرار بگیرد؛ از راههای غیرقانونی، با استفاده‌ی از تقلبات و تخلفات نباشد؛ مصرف او، مصرف نامطلوبی از نظر شرع نباشد؛ بتواند مثل خونی در رگهای جامعه جریان پیدا کند؛ صرف در فساد نباشد. این آیه‌ی شریفه را ملاحظه کنید - سوره‌ی قصص، آیات مربوط به قارون - قارون یک نمونه‌ی کامل و یک ثروتمند نامطلوب از نظر اسلام و قرآن و شرع و همه است. از قول قوم قارون، (یا بزرگان و متدینین بنیاسرائیل، یا حضرت موسی) قرآن نقل میکند؛ «قال له قومه» - این حرفها از آدمهای عامی و معمولی نیست؛ بنابراین حرفهای معتبری است؛ علاوه بر اینکه خودِ قرآن این حرفها را تقریر میکند؛ یعنی بیان و اثبات میکند - که به او میگویند: «و ابتغ فیما اتاک الله دار الأخرة»؛ آنچه که خدا به تو داد، این را وسیله‌ی به دست آوردنِ آخرت قرار بده. در روایات ما هم هست: «نعم العون الدّنیا علی الأخرة»؛ از این ثروت برای آباد کردن آخرتت استفاده کن. توصیه‌ی دوم: «و لا تنس نصیبک من الدّنیا»؛ سهم خودت را هم فراموش نکن. خود تو هم سهمی داری، نصیبی داری؛ آن را هم ما نمیگوییم که استفاده نکن؛ خودت بهره‌مند نشو از این ثروت؛ نه، بهره‌مند هم بشو؛ مانعی ندارد. سوم: «و أحسن کما أحسن الله إلیک»؛ خدا به تو این ثروت را داده؛ تو هم وسیله‌ای بشو که بتوانی این ثروت را به دست مردمی که نیازمندند، برسانی. یعنی سهمی از این را به مردم بده. چهارم: «و لا تبغ الفساد فی الأرض»؛ فساد ایجاد نکن. آفت ثروت که باید از آن جلوگیری کرد، ایجاد فساد است. مترف نشو. به او نمیگویند ثروت جمع نکن، یا از این ثروتی که داری، برای ازدیاد آن استفاده نکن؛ یا آن را به کار تولید و سازندگی و تجارت نزن؛ میگویند سوءاستفاده نکن؛ از این ثروتت استفاده‌ی خوب بکن، که بهترین استفاده این است که آخرتت را با این آباد کنی. نصیب خودت را هم داشته باش؛ سهم خودت را هم داشته باش. منطق اسلام این است. شما در کتابها خوانده‌اید، از اهل منبر و خطبا هم زیاد شنیده‌اید که امیرالمؤمنین اوقاف زیادی دارد. گفت: «لا وقف إلّا فی ملک». کسی که مالک نباشد، که نمیتواند وقف کند. این اوقاف، املاک امیرالمؤمنین بود. امیرالمؤمنین این املاک را به ارث که نبرده بود، با کار خودش تولید کرده بود. در آن وضعیت کم آبی، امیرالمؤمنین چاه میزد، آب بیرون میآورد، مزرعه درست میکرد، آباد میکرد، بعد وقف میکرد. بعضی از اوقاف امیرالمؤمنین، قرنها مانده. پیداست چیزهای ریشه‌دار و مهمی بوده است. به‌هرحال، تولید ثروت چیز خوبی است. اگر چنانچه در این تولید ثروت، قصد صرف او برای کار خیر، برای پیشرفت کشور، برای کمک به محرومان باشد، حسنه هم هست، ثواب هم دارد. اگر از من سؤال کنند کسی ثروتی تولید کند برای اینکه بیست نفر یا صد نفر انسان را که زندگیشان سرشار از محرومیت است، به نوا برساند، یا مثلاً فرض بفرمایید که پنجاه نفر را که در فلان شهر زندگی میکنند و در آرزوی یک بار زیارت قبر مطهر علی‌بن‌موسیالرضا در حسرتند و نتوانستند بروند، اینها را با ثروتش به زیارت ببرد، این بهتر است یا با همین پولی که میخواهد با آن تولید ثروت کند، ده سال پشت سر هم عمره برود، بنده به طور قطع و یقین و بدون هیچ تردید خواهم گفت اولی مقدم است. حالا هر سال عمره نرود. تولید ثروت فینفسه ممدوح است؛ اگر با نیت کمک باشد، آن وقت حسنه‌ی الهی هم هست؛ اجر الهی و اخروی هم دارد. مردم ما اهل خیرند. این واقعیت را نباید نادیده گرفت. مال حالا هم نیست، از سابق هم همین‌طور بوده، حالا هم بیشتر هست. این نهضت مدرسه‌سازی - خیرین مدرسه‌ساز - همین قدر که راه باز میشود برای اینکه مردم بیایند و کمک کنند، شما ببینید چقدر مردم کمک میکنند. این نهضت درمانگاه‌سازی و بیمارستان‌سازی که از قبل از انقلاب در مشهد راه افتاد؛ الان شاید بهترین بیمارستان مشهد یا یکی از بهترین بیمارستانهای مشهد، بیمارستانی است که با همین پولهای مردم اداره میشود و همین خیرین آن را اداره میکنند. در جاهای دیگر هم هست. اخیراً چند ماه قبل از این، از شیراز کسانی آمده بودند پیش من که اینها راجع به کارهای بهداشتی و درمانی کارهای بسیار باارزش و مفیدی انجام داده بودند، که ما توصیه کردیم این را با جاهای دیگر هم درمیان بگذارید و انجام دهید. مردم این‌جورند. این کارها را افراد خیر، افراد ثروتمند میتوانند انجام بدهند. همین جا ما در تهران بیمارستانی داشتیم که شاید مرجع چقدر از مجروحین تظاهرات بود؛ همین بیمارستان بازرگانان. یک عده خیّر این کارها را انجام میدهند؛ راه میاندازند. مردم ما این‌جورند؛ اهل خیرند. و کسانی که حالا اوقافی دارند و این همه وقف، این همه کارهای فیسبیل‌الله، اینها ناشی از وجود ثروت افراد است. ما با این بد نیستیم. چرا بیخود در بیرون منعکس بشود که نظام اسلامی و مسئولان کشور، تا کسی بخواهد یک مقدار پول به دست بیاورد، اخمهاشان را در هم میکنند؛ احساس بغض و نفرت نسبت به او میکنند. این‌جوری نیست؛ واقعیت این نیست. این اشکال به نظر ما اشکال واردی نیست. یکی از دوستان نزدیک و بسیار خوب ما به من گفت که میگویند این سیاستهای اصل ۴۴ که شما ابلاغ کردید، موجب ثروتمند شدن افراد و وارد شدن سرمایه‌دارها به میدان میشود. من گفتم اصلاً ما این سیاستها را ابلاغ کردیم برای اینکه همین کار بشود؛ برای اینکه بیایند وارد میدان بشوند، سرمایه‌گذاری کنند، فعالیت اقتصادی کنند. میگویند اینجوری میشود!؟ ما اصلاً برای همین ابلاغ کردیم که این کار بشود. بعضی دیگر این ابهام در ذهنشان هست که این همه راجع به مفاسد اقتصادی گفتید و حرص خوردید و دستور دادید، که بعضیاش عمل شده و بعضیاش عمل نشده، حالا چطور شما این را میگویید؟ من عرض میکنم: دوستان! اگر مبارزه‌ی با مفاسد اقتصادی به همان صورتی که بنده گفتم، با همان جدیت انجام بگیرد، کمک بسیار مهمی به همین فعالیت اقتصادی و نشاط سالم اقتصادی خواهد کرد. این دو تا مکمل همند. همان چند سال پیش که بنده اول‌بار راجع به مفاسد اقتصادی صحبت کردم، بعضی از مسئولان در ذهنشان این بود که ممکن است مشکلاتی ایجاد کند. من گفتم نه، آن کسانی که میخواهند فعالیت سالم اقتصادی داشته باشند، خوشحال میشوند از اینکه یک عده کلّاش و قلّاش و کلاهبردار و پشت‌هم‌انداز و قانون‌شکن در میدان نباشند، راهها را نبندند، اینها را بدنام نکنند. ما این دو تا را نه فقط با همدیگر منافی نمیدانیم، بلکه بنده اینها را مکمل هم میدانم؛ معتقدم که مبارزه‌ی با فساد و ریشه‌کنی فساد، بسترساز رقابت سالم اقتصادی است و کمک به همین سیاستهای اصل ۴۴ است که ابلاغ کردیم. البته برای اینکه فساد در این کار راه پیدا نکند، یک الزاماتی وجود دارد که دولت، مجلس و قوه قضائیه، باید به آنها پایبند باشند. من اجمالاً اشاره خواهم کرد: باید مقررات را شفاف کنند، راهها را کوتاه کنند، پیچ و خمهای اداری را کم کنند. اینکه اختیار یک فعالیت اقتصادی ناگهان برگردد به یک مأموری که پشت فلان میز و در فلان اداره نشسته، که او بتواند بگوید آری یا نه، و سرنوشت یک کار را فراهم بکند، این بزرگترین ضربه است. این مأمور در معرض خطر است؛ در معرض لغزش است. باید کاری کرد که این، پیش نیاید. باید قواعد، قوانین و روشها اصلاح شود و بر اساس آنچه که در اینجا هست، تغییر پیدا کند. این را هم من میخواهم جداً به دوستان عرض بکنم که این کار، یعنی اجرای این سیاستها، مخالفان و دشمنانی دارد. چون دشمنانی دارد، پس تلاش در اجرای این سیاستها یک نوع جهاد است. هر تلاشی که در مقابله‌ی با دشمنان باشد، مجاهدت است و در عرف اسلامی اسمش جهاد است؛ اگر با اخلاص و درست انجام بگیرد. دشمنانش چه کسانی هستند؟ بعضی از مخالفان نمیخواهند با اجرایی شدن این سیاستها، کمبودها برطرف شود. اصلاً نمیخواهند نظام اسلامی آن شکوفایی و پیشرفت اقتصادی و رونق اقتصادی را داشته باشد. روی فشار اقتصادی بر کشور برنامه‌ریزی کرده‌اند. خارجیها از این قبیلند. الان ببینید، همین‌طور مثل یک گرگ گرسنه‌ای که نشسته و منتظر است که فرصتی پیدا کند و حمله کند، منتظرند بتوانند یک اقدام اقتصادی بکنند. البته از اقدام نظامی و اجتماعی مأیوسند؛ خودشان هم میگویند که باید فشار اقتصادی بیاوریم. میخواهند فشارهای اقتصادی را زیاد کنند. یکی از چیزهایی که میتواند این فشارها را کم کند، یا تأثیرش را بسیار کم کند، همین اجرای این سیاستهاست. آنها مایل نیستند این سیاستها اجرا شود. ممکن است در داخل هم دوستان و طرفدارانی داشته باشند. بعضی - که این دیگر مربوط به داخلیهاست - در وضع کنونی منافعی دارند؛ ذینفع‌اند و دلشان نمیخواهد این وضعیت به هم بخورد. از اینکه اجازه یک مدیر، گردش قلم یک مدیر یا یک مسئول، حالا در هر جا - چه در قوه‌ی مجریه، چه در قوه‌ی قضائیه، چه در مجلس - توانایی این را داشته باشد که خیلی از این چیزها را جابه‌جا بکند، این را مغتنم میشمارند و نمیخواهند از بین برود. بنابراین، اینها هم جزء مخالفان هستند. حالا بعضیها هم شاید باشند که نخواهند متصدی این کار بزرگ، دولت کنونی باشد. البته این را احتمال میدهیم، یقین نداریم. حالا که اهمیت این کار معلوم شد، آنچه که من عرض میکنم این است که همه در این بخش، وظیفه دارند. علت اینکه من با دوستان خواستم صحبت بکنم، همین بود که همه توجه کنند که در بخشهای خودشان اجرای این کار را تسهیل کنند؛ هم در مجلس قوانین و مقرراتی بایستی تدوین شود یا تغییر پیدا کند، هم در بخشهای مختلف دولت بایست مدیران و مسئولان به این کار اهتمام بورزند و با جدیت آن را دنبال کنند، و هم در قوه قضائیه، که ما جلسه‌ای که با آقایان داشتیم، از قوه‌ی قضائیه خواستیم که دادگاههای تخصصی برای رسیدگی به این مسائل و دفاع از حقوق مالکیت افراد تشکیل بدهند. هم در این زمینه دادگاه تخصصی لازم است، هم در زمینه‌ی مسائل مربوط به مفاسد اقتصادی. در هر دو جا بخشهای تخصصی و دادگاههای تخصصی لازم است که کسانی باشند که با اهتمام کامل مسئله را دنبال کنند. در بخشهای دولتی هم باید همه جدیت داشته باشند و سرعت عمل. البته «سرعت عمل» که میگوییم، مرادمان شتابزدگی نیست؛ سرعت عملِ بدون شتابزدگی. یک مقطعی را مشخص کنند و کارها را پیش ببرند و نتایج کارها را به مسئولان بالاتر گزارش بدهند. ما هم در اینجا از چند ماه پیش یک کارگروهی را تشکیل دادیم برای اینکه در سه قوه موضوع را دنبال کنند. حالا در مجلس هم کمیسیونی برای این کار تشکیل شده، در دولت هم مجموعه‌ای برای این کار هست. باید کار را سرعت ببخشند. سرعت بخشیدن به کار منافات ندارد با اینکه کار شتابزده انجام نگیرد؛ یعنی مطالعات را بکنند و اطرافش را هم درست بسنجند؛ با آدمهای صاحب‌نظر مشورت بکنند. این یک وظیفه است که همه باید در کار خودشان جدی باشند. دوم اینکه همه‌ی بخشهای این سیاستها را مد نظر قرار بدهند. این سیاستها از بند «الف» دارد تا بند «ه». پنج بند است. بند «الف» که خودش دو بخش است: یک بخش آزاد کردن دولت از بار سنگین شرکتهایی است که در ذیل اصل ۴۴ به آن شرکتها اشاره شده؛ یعنی چیزهایی که مربوط به صدر اصل ۴۴ بود و باید خودش را زودتر از اینها خلاص کند. یک بخش دیگر این است که به مردم، به بخشهای خصوصی و تعاونی اجازه داده میشود که در مواردی که مشابه صدر اصل ۴۴ هست، سرمایه‌گذاری کنند. بند «ب» مربوط به تعاونیهاست و خصوصیاتی که مربوط به تعاونیهاست، در آن ذکر شده. بند «ج» مربوط به واگذاریهاست؛ یعنی واگذاری همان شرکتهایی که در صدر اصل ۴۴ آمده؛ با یک استثناهایی. چند استثنا در آنجا ذکر شده. بند «د» باز خودش دو بخش دارد. یک بخش الزامات، که دولت کارهایی را باید انجام بدهد تا این انتقال صحیح انجام بگیرد و تسهیل بشود و بخش خصوصی به این کار رغبت پیدا کند؛ یک بخش هم مربوط به مصارف درآمدهای این است که وقتی به بخش خصوصی یا تعاونی واگذار میکنند، مابه‌ازای او و درآمد او که در دولت می‌آید، در کجا مصرف بشود. بند آخر هم که بند «ه» است، مربوط به سیاستهای حاکمیتی دولت است. دولت سیاستهای حاکمیتی خودش را باید حفظ کند، برنامه‌گذاری کند، سیاستگذاری کند، هدایت کند، در یک موارد خاصی سرمایه‌گذاری کند، متمرکز بشود؛ در یک موارد خاصی، از قبیل آنچه که عرض کردیم. همه‌ی این بندها باید با هم مد نظر قرار بگیرد. والاّ ما بعضی از این بندها را جلو بیندازیم، بعضی از بندها را فراموش کنیم، این عدم تعادل به وجود خواهد آمد و درست نیست. کار سومی که باید انجام بگیرد که قبلاً هم اشاره کردیم، شفاف‌سازی مقررات است. مقررات را بایستی شفاف کرد که جای توجیه و تبدیل و تعبیر و تأویل نباشد. راههای تقلب بسته بشود، جلوی کسانی که اهل سوءاستفاده از ظواهر قوانین هستند، گرفته شود. کار دیگری که لازم است انجام بگیرد، اطلاع‌رسانی به مردم است. مردم باید در جریان جزئیات کار قرار بگیرند و بدانند که در کجا میتوانند فعالیت اقتصادی کنند، کجا میتوانند سرمایه‌گذاری کنند، چه‌طور میتوانند در یک تعاونی وارد شوند. غالب مردم بیاطلاعند. سال گذشته وقتی این سیاستها از تلویزیون اعلام شد و گفته شد، بعضی از خواص شنیدند، خوشبخت شدند؛ خوشحال شدند. اغلب مردم که ما میدیدیم، اصلاً توجه نداشتند که موضوع چیست! باید برای مردم تشریح بشود؛ تبیین بشود؛ بدانند چگونه میتوانند از کمک دولت استفاده کنند، بخش خصوصی از چه امتیازاتی میتواند استفاده کند، دولت چه کمکهایی میتواند به او کند؛ چه حمایتهایی میکند، در کجاها میتوانند وارد بشوند و سرمایه‌گذاری کنند. کار بعدی مسئله تقنین است که اشاره کردیم که حتماً مرکز پژوهشهای مجلس و بخشهای مربوط به این مسئله در مجلس، باید واقعاً به قوانینی که لازم است، بپردازند و اینها را تهیه کنند؛ فراهم کنند و با دولت هم همکاری و همفکری کنند. و آخرین مطلب هم حمایت کامل قضائی از مالکیتهای قانونی است. به نظر ما اگر چنانچه ان‌شاءالله مسئولان ما همت کنند - که عمدتاً در اینجا جمع هستید و رؤسای محترم سه قوه هم در جریان این نظرات کاملاً قرار گرفتند - ان‌شاءالله در ظرف دو سه سال میتوان نشانه‌های حرکت صحیح و تغییر محسوس را در کشور به چشم دید و ان‌شاءالله به آینده امیدوارتر شد.   و السّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌
1,305
1385/11/28
بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3376
بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ خوش‌آمد عرض میکنم به برادران و خواهران بسیار عزیز که مسافت طولانی تبریز و شهرهای آذربایجان را طی کردید و به این حسینیه تشریف آوردید. امیدوارم توفیق الهی و تفضل الهی مثل همیشه شامل حال شما مردم غیور، مؤمن، شجاع و باهمت بوده باشد. همیشه در طول این سالهای طولانی هر وقت با مردم آذربایجان دیداری داشته‌ایم - چه در اینجا، چه در تبریز و سایر شهرها - نشانه‌ی زنده بودن و طراوت و نشاط و ابتکار در رفتار مردم و در شعارهای مردم دیده میشد؛ امروز هم همین‌طور است، در تاریخ کشور ما هم همین‌طور است، گذشته‌ها هم همین‌طور بوده است؛ ولی تاریخ دوران نزدیک به زمان ما وقتی مورد کاوش قرار بگیرد، انسان میبیند در صف مقدم غالباً مردم آذربایجان و مردم تبریز حضور و جایگاه خودشان را تثبیت کرده‌اند؛ مخصوصاً آنجایی که مصالح عظیم تاریخی کشور درمیان بوده است. مثلاً در قضیه‌ی تنباکو که مقطع بسیار مهمی بود و دشمنان استقلال کشور قصد داشتند کشور را یکجا ببلعند، یکی از نقاط حساسی که مردم و روحانیتِ آنجا ایستادگی کردند و اثرگذاری کردند، تبریز بود؛ مرحوم آمیرزا جواد مجتهد - عالم معروف تبریزی - و توده‌های عظیم مردم، دنبال او. در قضیه‌ی مشروطیت، قضایای تبریز شگفت‌آور است. در مورد نقش آذربایجان در مشروطیت و جهتگیری مردم آذربایجان خیلی کتاب نوشته‌اند؛ اما به نظر من هنوز هم حرف‌های نگفته‌ای وجود دارد که میشود نوشت و باید نوشت. پدرم در قضایای مشروطه‌ی تبریز جوانی بوده است در این شهر. خود او شاهد قضایا بوده است. مرحوم باقرخان، هم‌محله‌ی آنها بوده است در کوچه‌ی قره‌باغیها. ایشان از نزدیک مسائل را دیده بود و نقل میکرد. میدانیم که جهتگیری ستارخان و باقرخان در مشروطیت، درست نقطه‌ی مقابل جهتگیری کسانی بود که مشروطیت انگلیسی و مشروطیتِ زیر پرچم بیگانه را میخواستند. ستارخان در سخنرانی و اعلامیه‌اش میگفت: «من میخواهم زیر پرچم اباالفضل العباس حرکت کنم». بودند کسانی که میخواستند نهضت را بکشانند به سمت حرکت انگلیسی، اما ستارخان ایستادگی کرد. بعد هم همانها بودند که مرحوم ستارخان و مرحوم باقرخان را کشاندند تهران و در باغ اتابک، آنها را از بین بردند؛ هر کدام را به نحوی. جهت حرکت مردم آذربایجان و مردم تبریز در مشروطیت، چنین جهتی بود: ایستادگی، اقتدار، حضور عظیم مردمی، و در خط درست دین و استقلال کشور. در قضایای بعد هم همین‌طور بود. در قضیه‌ی مرحوم شیخ محمد خیابانی - که تبریز یک تنه ایستاد - مسأله، مسأله‌ی قرارداد وثوق‌الدوله بود. در تهران، عمال حکومت ضعیف با یک قرارداد، امور مالی و امور نظامی کشور را دودستی تقدیم کردند به انگلیسیها. تبریزیها ایستادند. مرحوم خیابانی و دیگران در مقابل این قضیه بود که ایستادند و آن حوادث عجیب تبریز پیشآمد کرد. تبریز همیشه این‌طور بود. ۲۹ بهمنِ تبریز هم از همین قبیل قضایاست که سرنوشت‌ساز بود؛ والّا اگر مردم تبریز قیام ۲۹ بهمن را نکرده بودند، این حرکت عظیم اتفاق نمیافتاد. در قضیه‌ی قم یک عده شهید شدند - مثل بقیه‌ی شهادتها - که ممکن بود مدتی سر زبانها باشد، بعد بتدریج کمرنگ شود؛ اما تبریزیها و آذربایجانیها نگذاشتند این قضیه گم و فراموش شود. ۲۹ بهمن را به عنوان چهلم شهدای قم برپا کردند. در واقع با اقامه‌ی عزا در چهلم شهیدان، حوادث انقلاب را به مردم دیگر ایران یاد دادند. این یک ابتکار بود، منشأ سایر حرکات بود، بابرکت بود. بعد مردم مناطق دیگر، چهلم شهدای تبریز را گرفتند و منتهی شد به حرکتهای عظیمی که به پیروزی انقلاب رسید. اینکه من بارها گفته‌ام که طراحان سیاست‌های امریکایی و انگلیسی در ایران، آذربایجان را نشناخته‌اند، به خاطر این است؛ اینکه من میگویم مردم تبریز را نشناخته‌اند، به خاطر این است. اینها میخواهند با توهمات، ملت ایران را تکه‌تکه کنند؛ بیعقلی میکنند میآیند سراغ آذربایجان. آذربایجان نقطه‌ی ثقل ملت ایران است؛ یکی از عمده‌ترین مراکز حیات ملت ایران است. این ایران‌نشناسها، آذربایجان‌نشناسها برای مقاصد ابلهانه‌ی خودشان میآیند سراغ تبریز و سراغ آذربایجان و یک مشت مزدور نادان از اینها پول میگیرند، آنها را فریب میدهند، طراحان سیاستهای خارجی هم فریب این چهار تا مزدور را میخورند. تا حالا هر حادثه‌ای از سوی ضدانقلاب در تبریز یا در آذربایجان اتفاق افتاده است، خود آذربایجانیها جواب داده‌اند. شما یادتان هست - حالا شاید خیلی از جوانها یادشان نباشد، اما اغلب یادشان است - که اول انقلاب، عده‌ای را از خارج تبریز به اسم مبارز و به اسم اپوزیسیون آوردند که مرحوم شهید مدنی را محاصره کردند. از بیرون که کسی نیامد برای دفاع از انقلاب، خود مردم تبریز وقتی صحنه را دیدند، آمدند بیرون. تبریز، خودکفاست؛ آذربایجان، از لحاظ غیرت انقلابی و دفاع از انقلاب خودکفاست. این چیزهاست که انسان میفهمد اینها آذربایجان را نمیشناسند، ایران را نمیشناسند، مردم ایران را نمیشناسند. طراحان سیاستهای ضدانقلاب در دنیا - چه در سرویسهای اطلاعاتی امریکا، چه در سرویسهای اطلاعاتی انگلیس و دیگران - که برای ملت ایران و برای سرنوشت انقلاب، به خیال خودشان دارند طراحی میکنند، مردم ایران و این حقایق ماندگار در میان ملت ما را نمیشناسند. شما همین راهپیمائی بیست‌ودوی بهمن را نگاه کنید؛ امسال همه گفتند و محسوس بود، به چشم مشاهده میشد، کسانی که اهل محاسبه هستند، با محاسبه این را بیان کردند که تعداد و کمیت شرکت‌کنندگان در راهپیمائی امسال، چه در تهران، چه در شهرستانها، از سالهای قبل بیشتر بود. چرا؟ بعد از بیست‌وهفت سال، چرا مردم امسال بیشتر شرکت کردند؟ چون احساس کردند دشمن با چشمِ تهدید دارد نگاه میکند، آمدند به صحنه. قوت انقلاب این است. انقلاب نیرومندی که میتواند از خودش دفاع کند، یعنی این. تا احساس تهدید میکند، واقعیت انسانی او می‌آید به صحنه. وقتی جنگ تحمیلی شروع شد، مردمِ ما مشغول کارهایشان بودند. تا احساس تهدید شد، جوان از دانشگاه، از بازار، از کارخانه، از روستا، از شهر، از داخلِ زندگیهای راحت، بیرون آمد و به استقبال خطر رفت، برای دفاع از هویت خود؛ «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر»؛ عده‌ای شهید شدند، عده‌ای جانباز شدند، اکثریت عظیمی هم هنوز هستند - توی صحنه‌اند - و روزبه‌روز بیشتر میشوند. من گفته‌ام، تأکید میکنم بر این معنا و با یقین این را عرض میکنم که: جوانِ امروز - جوانِ نسل سوم - در آمادگی خود و شجاعت خود و غیرت خود برای دفاع از هویت دینی و انقلابی خود، از جوانِ نسل اول - که در دوره‌ی جنگ تحمیلی و دفاع مقدس حضور داشت - هیچ کمتر نیست، شاید هم جلوتر است. این است حقیقت آن انقلابی که جوشیده‌ی از ایمانهای مردم و اعتقاد مردم و خواست حقیقی مردم است. حالا چهار نفر آدمِ دلداده‌ی به بیگانه یا پول‌گرفته‌ی از بیگانه - همه‌شان یکجور نیستند - بیایند یک چیزی بگویند، اما واقعیت قضیه این است. واقعیت قضیه این است که انقلاب، مال مردم است، مردم انقلاب را مال خودشان میدانند، از انقلابشان خشنودند، چون میبینند که راهِ رسیدن به سعادت، به نیکبختی، به درجاتِ عالىِ انسانی - از لحاظ مادی و معنوی - راهی است که انقلاب به آنها نشان میدهد، که راهِ اسلام است؛ راه تعالیمِ نجات‌بخشِ اسلام است. لازم است من در همینجا، صمیمانه از ملت ایران به خاطر این حرکت عظیمی که در بیست‌ودوی بهمنِ امسال انجام دادند، تشکر کنم. اینطور حرکتها، اینطور حضور، این غیرت و حمیت الهی، موجب میشود که قدرت جمهوری اسلامی و نظام اسلامی جلوِ چشم دشمنان نمود پیدا کند. تهدیدهای آنها را کم میکند و کم کرد. هر چه دشمن در یک ملتی احساس ضعف کند، جریتر میشود. اشتباه میکنند آن کسانی که حرفهایی میزنند که دشمن را جری میکند. گاهی میگویند در کشور بحران هست، گاهی یک نقاط ضعفی را که وجود دارد، اما اینقدر اهمیت ندارد، ده برابر در اظهارات خودشان درشت میکنند؛ در مطبوعات خودشان منعکس میکنند. اینها اشتباه میکنند. دشمن هر جا احساس ضعف بکند - دشمن جهانخوار، دشمن قدرت‌طلب، دشمنی که میخواهد کدخدای دهکده‌ی جهانی باشد - جریتر میشود. آنها دنیا را تشبیه کرده‌اند به یک دهکده، میگویند دهکده‌ی جهانی. امریکا هم کدخدای این دهکده است و هر کاری میخواهد، باید بتواند انجام دهد. اگر یک ملتی، یک جمعیتی، یک شخصیت سیاسیای بر خلاف نظر آنها و خواست آنها حرف بزند، او را متهم میکنند به انواع اتهامات. دشمن این‌جور است. در مقابل این دشمن، اظهار ضعف نباید کرد. اگر ضعفی هم بود، نباید در مقابل او بیان کرد، چه برسد به اینکه ضعفی نیست؛ بحران در کشور نیست. چرا دروغ میگویند؟ چرا طبق میل دشمن رفتار میکنند؟ بحمدالله کشور با یک ملت قوی، منسجم، باهوش، بیدار، و با مسؤولان دلسوز، فعال و کارآمد، مشکلاتشان را یکی پس از دیگری حل میکنند و حرکت میکنند. زندگی ملتها همین‌جور است. چه بحرانی؟ چه وضعیت فوق‌العاده‌ای در کشور هست؟ اصرار دارند ثابت کنند در کشور وضعیت فوق‌العاده است؛ با نیش قلم‌های زهرآلود، به خاطر انگیزه‌های گوناگون: یکی با دولت بد است، یکی با اصل مفاهیم انقلاب بد است، یکی با اصل انقلاب بد است، یکی دنبال قدرت‌طلبی است، یکی بر اثر کج‌فهمی است. نه، واقعیت قضیه این‌جوری نیست که اینها تصویر میکنند؛ واقعیت قضیه این است که ما بحمدالله یک ملت منسجم داریم؛ هم منسجم است ملت ما، هم باهوش و بیدار است. ببینید، تا احساس تهدید میکند، این بیست‌ودوی بهمنِ باعظمت را به راه می‌اندازد. هر چه دشمن بر روی یک نقطه‌ای متمرکز بشود، بیشتر اصرار کند، ملت ما روی آن نقطه حساس‌تر میشود. دشمنان سعی کردند مسئله‌ی هسته‌ای را در کشور ما از چشم مردم بیندازند، یک عده هم شروع کردند به اینها کمک کردن. عرض میکنم همین آدم‌های کوته‌فکر و سطحینگر، احیاناً هم بعضیشان دلداده‌ی به آن سوی مرزها، میگویند: انرژی هسته‌ای را میخواهیم چه کار کنیم!؟ با این خرج زیاد، با این زحمت زیاد، با این همه دردسر. اما ملت تسلیم نشد. مردم ما بیدار بودند، فهمیدند که مسئله‌ی هسته‌ای، فقط مسئله‌ی امروزِ کشور ما نیست؛ مسئله‌ی فرداهای کشور و آینده‌ی کشور است؛ مسئله‌ی سرنوشت کشور است. این حق مسلّم خیلی از کشورها و ملتهاست، اما مثل شما نمیآیند توی میدان تا این حق را مطالبه کنند. نتیجه چه میشود؟ نتیجه این میشود که آن کسانی که توانسته‌اند انرژی هسته‌ای را به دست بیاورند، در آینده‌ی نه‌چندان دوری خواهند توانست سرنوشتِ انرژی دنیا را در دست داشته باشند. حالا آنها نفت را ندارند، ولی اگر همین نفت - فعلاً انرژی کنونی ما نفت و گاز است - که در اختیار کشور ما و کشورهای این منطقه‌ی خلیج فارس هست، در دست دیگران بود و بنا بود آنها به ما بدهند، من بارها گفته‌ام که نه بشکه‌ای، هر بطریاش را گرانتر از قیمتی که ما امروز به آنها یک بشکه را میفروشیم، به ما میفروختند؛ با هزار تحمیل. آنها میخواهند فردا که نفتی وجود نداشت در دنیا - نفت که تا ابد نمی‌ماند، تمام میشود - اختیار انرژی در دست آنها باشد. ملتهایی که میتوانند خودشان تولیدِ انرژی کنند، نکنند؛ این را میخواهند، دنبال اینند. ملت ما این را فهمید، ایستاد. خوشبختانه مسؤولان ما آگاهانه دنبال این قضیه رفتند و تصمیمشان هم جدی است، به جاهای بسیار خوبی رسیده‌اند؛ ان‌شاءالله به جاهای بهتری هم خواهند رسید. خدا را شکر میکنیم که خون شهدای ۲۹ بهمنِ ۵۶ تبریز و خون شهدای عزیز ما در قضایای گوناگون و در جنگ تحمیلی هدر نرفت. خدا را شکر میکنیم. خونها داده شد؛ خانواده‌ها عزیز خودشان را دادند، اما در مقابل، هویت ملی خودشان را گرفتند، استقلال خودشان را گرفتند، عزت خودشان را گرفتند. کشور ما از یک کشورِ دست‌نشانده‌ىِ وابسته به امریکا یک روز، وابسته‌ی به انگلیس یک روز، در مشت و چنگ یک عده انسانهای مادىِ دنیاپرستِ فاسدِ مفسدِ عیّاشِ بیبندوبار خارج شد، به یک کشور مستقل، یک کشور آزاد، یک کشوری که دشمنانش هم امروز قبول دارند و میگویند که به ملت ایران و کشور ایران، زور نمیشود گفت، تبدیل شد. در رأس کشور هم، مسؤولان کشور بحمدالله از خود مردم و علاقه‌مند به مردم و دارای اخلاص هستند و دارند برای مردم کار میکنند و زحمت میکشند و خودشان را حقیقتاً خدمتگذار و خدمتگار مردم میدانند. این دستاورد کمی است؟ جوانهای ما ارزش ذاتی خودشان را واقف شده‌اند، دنبال علمند، دنبال کشفند، دنبال پیمودن راههای پرپیچ و خمِ قله‌های بلند هستند، این دستاورد کمی است؟ امروز این نیروی انسانی بااستعداد عظیمی که ما داریم، در هر بخشی از بخشها که مسؤولان همت بگمارند و نیروهایی را به کار بگذارند، نیروها توانایی پیشرفت دارند. در بخش مهمی البته این کار انجام گرفته است، اما در بخشهای زیادی باید انجام بگیرد. من همینجا از این فرصت استفاده میکنم و به مسؤولان توصیه میکنم قدر این استعدادها و قدر این شوق و همت را بدانند. با این همه جوان، با این همه انسان پرشور، با این همتهای بلند، با این شجاعتها، کارهای بسیار بزرگی میشود انجام داد. مسؤولان از پیشرفت نترسند، از حرکت به سمت قله‌های بزرگ نترسند؛ واهمه نکنند. از دشمن هم واهمه نکنند. نمیگوییم احتیاط نکنند، چرا، احتیاط در همه حال لازم است، اما احتیاط کردن غیر از ترسیدن است. اگر کسی از دشمن ترسید، مرعوب دشمن شد، دیگر حرکت نمیتواند بکند. نخیر، از دشمن نترسند. البته مواظب باشند، مراقب باشند، جوانب کارهاشان را بسنجند، احتیاط هم بکنند، لیکن عزم جلو رفتن را هرگز از دل خودشان و دل این ملت خارج نکنند. توقف جایز نیست؛ چه در دانشگاه، چه در محیطهای علمی دیگر، چه در محیطهای صنعتی، چه در کارخانه، چه در محیط تجارت و دادوستد، چه در محیطهای علمىِ دینی. در همه‌ی محیطها توقف جایز نیست. باید جلو رفت. ما حالا که گرمِ حرکت شدیم، ملت ما گرم حرکت شده است، بیشتر از گذشته میفهمیم که توانایی حرکت این ملت خیلی زیاد است و ما میتوانیم ان‌شاءالله به برکت این آزادی و همت و اعتماد به نفسی که انقلاب به این ملت داده است، راههای خیلی دشواری را بپیماییم. من مجدداً از یکایک شما برادران عزیز، خواهران عزیز تشکر میکنم و عذرخواهی میکنم از اینکه زحمت کشیدید این راه طولانی را تشریف آوردید. و سلام ما را به همه‌ی برادران و خواهران عزیزمان - چه در تبریز و چه در سایر شهرهای آذربایجان - ابلاغ کنید و امیدواریم خداوند تفضلات خود و الطاف خود را روزبه‌روز بر شما بیش از گذشته نازل کند و ارواح طیبه‌ی شهدا و روح مبارک امام عزیزمان از شما راضی باشند و قلب مقدس ولیعصر (ارواحنافداه) از همه‌ی شماها راضی و خرسند باشد.   و السّلام علیکم و رحمةالله
1,306
1385/10/25
‌بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در هم‌اندیشی علمای اهل تسنن و تشیع
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3375
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ به همه‌ی میهمانان عزیزمان خوش‌آمد عرض میکنم؛ چه آنهایی که از خارج کشور آمده‌اند و چه میهمانان ایرانیای که از نقاط مختلف در اینجا اجتماع کرده‌اند. اجتماع مبارکی است و چشم ما همیشه دنبال همدلیهایی است که از این اجتماعات بایستی به وجود آید. یک جمله درباره‌ی علامه ابن‌میثم بحرانی عرض بکنیم؛ این شخصیت بزرگ علمی قرن هفتم؛ هم فقیه است، هم متکلم است و مسلط به مفاهیم عالیه‌ای است که در نهج‌البلاغه‌ی امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) به صورت متراکم گنجانیده شده است. سالها قبل - در پیش از انقلاب - من نهج‌البلاغه را در بین جوانها و طلاب علوم دینی و دانشگاهیها تدریس میکردم؛ به شروح نهج‌البلاغه مراجعه میکردم. آن وقت به نظرم اینطور میرسید که در بین همه‌ی شرحهایی که بر نهج‌البلاغه نوشته شده است، «شرح ابن‌میثم» از جهت تبیین مراد امیرالمؤمنین و کلمات آن بزرگوار بهترین است. جا دارد که این شخصیت عظیم‌القدر علمی از طرف همه‌ی مسلمانها تجلیل شود؛ چون نهج‌البلاغه کتاب همه‌ی مسلمین است؛ لذا شما ملاحظه میکنید که از علمای شیعه و سنی در طول قرنهای متمادی، افراد بزرگ و نامداری این کتاب را شرح کرده‌اند - چه از علمای اهل سنت، چه از علمای شیعه - در همین دورانهای اخیر شیخ محمد عبده این کتاب را شرح کرده و از این کتاب تجلیل کرده است. نهج‌البلاغه متعلق به همه‌ی مسلمین است. نکته‌ی دوم که مسئله‌ی «همدلی امت اسلامی در زمان ما» ست، نکته‌ی مهمتری است. ما نه فقط بعد از دوران انقلاب، بلکه از سالها پیش از انقلاب برای اینکه دلهای شیعه و سنی به هم نزدیک شود و اهمیت این وحدت برای همه معلوم شود، تلاش میکردیم. من در بلوچستان - سالهای قبل از انقلاب هنگامی که آنجا تبعید بودم - به مرحوم مولوی شهداد (از علمای معروف بلوچستان بود که آقایان بلوچ ایشان را میشناسند؛ مرد فاضلی بود. آن زمان ایشان در سراوان بود و ما در ایرانشهر بودیم) پیغام فرستادم که بیایید فرصتی است بنشینیم و مبانی یک اتحاد عملی، حقیقی و واقعی قلبی بین اهل سنت و شیعه به وجود آوریم. ایشان هم متقابلاً از این قضیه استقبال کرد؛ منتها بعد به مسائل انقلاب رسید؛ بعد از انقلاب در اولین کنگره‌ی نماز جمعه‌ای که ما تشکیل دادیم، عده‌ای از علمای اهل سنت حضور داشتند؛ از جمله ایشان هم بود؛ بحثهایی شد و در همین زمینه‌ها صحبت کردیم. اختلاف بین طرفداران دو عقیده بر اثر تعصبات، یک امری است که هست و طبیعی است، و مخصوص شیعه و سنی هم نیست. بین فِرَق شیعه، خودشان؛ بین فِرَق سنی، خودشان؛ در طول زمان از این اختلافات وجود داشته است. تاریخ را نگاه کنید، میبینید هم بین فرق فقهی و اصولی اهل تسنن - مثل اشاعره و معتزله، مثل حنابله و احناف و شافعیه و اینها - هم بین فرق مختلف شیعه، بین خودشان، اختلافاتی وجود داشته است. این اختلافات وقتی به سطوح پایین - مردم عامی - میرسد، به جاهای تند و خطرناکی هم میرسد؛ دست به گریبان میشوند. علما مینشینند با هم حرف میزنند و بحث میکنند؛ لیکن وقتی نوبت به کسانی رسید که سلاح علمی ندارند، از سلاح احساسات و مشت و سلاح مادی استفاده میکنند که این خطرناک است. در دنیا این همیشه بوده؛ همیشه هم مؤمنین و خیرخواهان سعی میکردند که مانع بشوند؛ علما و زبدگان، تلاششان این بوده است که نگذارند سطوح غیرعلمی کارشان به درگیری برسد؛ لیکن از یک دوره‌ای به این طرف، یک عامل دیگری هم وارد ماجرا شد و آن «استعمار» بود. نمیخواهیم بگوییم اختلاف شیعه و سنی همیشه مربوط به استعمار بوده؛ نه، احساساتِ خودشان هم دخیل بوده؛ بعضی از جهالتها، بعضی از تعصبها، بعضی از احساسات، بعضی از کج‌فهمیها دخالت داشته؛ لیکن وقتی استعمار وارد شد، از این سلاح حداکثر استفاده را کرد. لذا شما میبینید برجستگان مبارزه‌ی با استعمار و استکبار، روی مسئله‌ی «وحدت امت اسلامی» تکیه‌ی مضاعف کرده‌اند. شما ببینید سیدجمال‌الدین اسدآبادی (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) معروف به افغانی و شاگرد او شیخ محمد عبده و دیگران و دیگران، و از علمای شیعه مرحوم شرف‌الدین عاملی و بزرگان دیگری، چه تلاشی کردند برای اینکه در مقابله‌ی با استعمار نگذارند این وسیله‌ی راحتِ در دست استعمار، به یک حربه‌ی علیه دنیای اسلام تبدیل شود. امام بزرگوار ما از اول بر قضیه‌ی وحدت اسلامی اصرار میکرد. استعمار، به این نقطه چشم دوخت و از آن حداکثر استفاده را کرد. من میخواهم این را بگویم: در این کار، انگلیسیها از بقیه‌ی دشمنان استعماری، متبحرترند؛ در ایران، ترکیه و کشورهای عربی، و در شبه‌قاره‌ی هند، اینها سالها زندگی کرده‌اند، و با رموز کار آشنا هستند که چگونه میشود سنی را علیه شیعه تحریک کرد و چگونه میشود شیعه را علیه سنی تحریک کرد؛ اینها خوب بلدند. و کرده‌اند. از بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، این حرکت استعماری شدت گرفت؛ ما این را شاهد بودیم، از اول انقلاب نشانه‌هایش را میدیدیم و هشدار میدادیم؛ و این روزهای اخیر، یا سالهای اخیر به خاطر اینکه جمهوری اسلامی توانست یک هدف بزرگی را به دست آورد و به یک قله‌ی بزرگی برسد و آن قله عبارت بود از «بیداری دنیای اسلام»، انگیزه و داعی اختلاف‌افکنان و جبهه‌ی استکبار برای ایجاد اختلاف، شدیدتر و قویتر شد. لذا همه‌کاری میکنند. امروز در عراق، میخواهند شیعه و سنی را به جان هم بیندازند؛ در پاکستان، این کار را میخواهند بکنند؛ در افغانستان این کار را اگر بتوانند، میکنند؛ در اینجا اگر بتوانند، میکنند. هر جا بتوانند، میکنند؛ ما اطلاع پیدا کردیم حتّی ایادی آنها به لبنان رفتند برای اینکه بتوانند بین شیعه و سنی اختلاف بیندازند؛ مشغول تلاشند. این عواملی که اختلاف‌افکنی میکنند، نه شیعه‌اند، نه سنی؛ نه به شیعه علاقه دارند، نه به تسنن؛ نه مقدسات شیعه را قبول دارند، نه مقدسات سنی را. چند روز پیش از این، بوش - رئیس‌جمهور امریکا - در سخنرانیاش به منفجر کردن حرم عسکریین (علیهماالسّلام) در عراق اشاره کرد؛ که منفجر کردند و اینها را تندروان سلفی کردند و شیعه را تحریک کردند و موفق شدند. این کار جلو چشم خود امریکاییها انجام گرفته! حرم عسکریین را در همان شهری انجام دادند که مسلط بر امور امنیتی آن شهر و نیروهای مسلحِ در حال تردد در آن شهر، امریکایی بودند؛ جلو چشم امریکاییها! مگر میشد بدون اطلاع آنها، بدون اجازه‌ی آنها و بدون تدبیر آنها این کار انجام بگیرد؟ خودشان این کار را کردند. اسم می‌آورند از تروریستهای عراق به عنوان القاعده و سلفی، در حالی که خودشان تحریککننده هستند. عناصر بعثی قدیمی در عراق را خود سرویسهای امریکایی و اسرائیلی دارند تحریک میکنند برای ایجاد انفجار در هر نقطه‌ای که بتوانند انجام بدهند. ناامن‌ترین شهرهای عراق - یعنی همین منطقه‌ی بغداد و بعضی شهرهای دیگر - همان شهرهایی است که دستگاه امنیتی امریکا، همه‌ی امور آنجا را به عهده دارد، والّا در بسیاری از مناطق عراق که امریکاییها آنجا کمتر حضور دارند و نیروهای عراقی هستند، امنیت بیشتر است؛ ناامنی، مالِ خود اینهاست، اینها انگیزه دارند. با پیروزی انقلاب در ایران، اینها برنامه‌های جدیدی طراحی کردند برای اینکه اینطور وانمود کنند که این انقلاب، انقلاب شیعه است؛ در حالی که انقلاب اسلامی، انقلاب اسلام است، انقلاب قرآن است، برافراشتن پرچم اسلام است. انقلاب اسلامی افتخارش این است که ارزشهای اسلامی را، توحید را، احکام الهی را و ارزش معنویت اسلام را، دارد به دنیا معرفی میکند و موفق شد. علی‌رغم همه‌ی دشمنیها ما موفق شدیم. انقلاب اسلامی روحِ غرور اسلامی را، روح افتخار و تفاخر به اسلام را در مسلمانها زنده کرد. آنها با این دشمنند، با این مخالفند؛ والّا اگر ما انقلابمان یک انقلاب شیعی بود که از دنیای اسلام جدا میشدیم و ما به دنیای اسلام کاری نداشتیم، آنها هم به ما کاری نداشتند، آنها با انقلاب دشمنی نمیکردند. آنها دیدند این انقلاب، انقلاب اسلامی است. جدیترین دفاع را از فلسطین، انقلاب اسلامی کرد. هیچ‌کس، هیچ کشوری، هیچ دولتی و هیچ مردمی، از فلسطین و مبارزات فلسطینیها و انتفاضه‌ی فلسطین، مثل ملت ایران و دولت ایران و نظام اسلامی دفاع نکردند. کمک معنوی، کمک مادی؛ ما هر چه توانستیم، کرده‌ایم. آن وقتی که شورویها آمدند و وارد افغانستان شدند، همه‌ی این دولتهای مسلمانی که در این منطقه بودند، با ملاحظات گوناگون سکوت کردند. امام (رضوان‌اللَّه‌علیه) صریح پیغام داد به شورویها که: باید شما از افغانستان خارج شوید. من خودم در یک مجمع بین‌المللی بزرگ حضور داشتم - که آنجا غیرمتعهدها و تعداد زیادی از کشورهای اسلامی هم بودند - شاهد بودم که هیچ‌کدام از آنها اسمی از ورود شوروی به افغانستان نیاوردند و فقط من آنجا در نطقم شدیداً حمله کردم؛ چون در آنجا یک عده‌ای چپها و دولتهای سوسیالیست و طرفدار شوروی بودند، به ملاحظه‌ی آنها هیچ‌کدام از کشورهای اسلامی، کلمه‌ای حرف نزدند؛ فقط ما گفتیم؛ ما آنجا هم به امریکا حمله کردیم، هم به شوروی حمله کردیم؛ بدون تفاوت؛ آنها از این ناراحتند. چون این انقلاب، انقلاب اسلامی است؛ نگاه نمیکند که ملت فلسطین شیعه‌اند یا سنی؛ از آنها دفاع میکند. از حرکت عظیم لبنانیها دفاع میکند، از هر جمع مسلمانی در هر نقطه‌ی از عالم که برای اسلام حرکت کنند و کار کنند، دفاع میکند؛ آنها از این ناراحتند. چون انقلاب، اسلامی است ناراحتند. والّا اگر ما مرزها را میبستیم و میگفتیم ما به کشورهای سنی کاری نداریم، به گروه‌های سنی کاری نداریم، با ما هیچ کاری نداشتند؛ نه امریکا، نه اسرائیل، نه انگلیس. آنها علیه جمهوری اسلامیاند، چون جمهوری اسلامی برای اسلام است، برای امت اسلامی است. از وقتی جمهوری اسلامی تشکیل شد، این مسئله‌ی ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی از سوی استکبار روزبه‌روز تشدید شد و فعالیت آنها هم تشدید شد. ما باید بیدار باشیم؛ هم شیعه، هم سنی باید بیدار باشند؛ بخصوص علما. مردمِ دور از محیط علمایی، ممکن است دچار توهماتی بشوند، دچار اشتباهاتی بشوند؛ اما علما نمیتوانند در این قضیه بیتفاوت بمانند؛ بگویند خوب، اینها عوامند، ما که نمیکنیم؛ نه، علما بایستی خود را مسئول بدانند و تلاش کنند. امروز بیداری اسلامی شروع شده، عزت اسلامی آشکار شده، هزیمت دشمن در میدانهای مختلف - که آقایان اسم آوردند - روزبه‌روز بیشتر آشکار شده است. استکبار در فلسطین شکست خورد، در لبنان شکست خورد، در عراق شکست خورد، در افغانستان شکست خورد؛ و در هیچ‌کدام از اینها به مقاصد و اهداف خودش نرسید. جمهوری اسلامی هم روزبه‌روز در حال پیشرفت است؛ ما از لحاظ علمی، از لحاظ صنعتی، از لحاظ اجتماعی، از لحاظ قوت مدیریت در این بیست و هفت سال، روزبه‌روز جلوتر رفته‌ایم. مردم با نظام، پیوندشان روزبه‌روز مستحکمتر شده است. این، دشمن را ناراحت و عصبانی میکند و به عکس‌العمل وادار میکند. ما امروز باید خیلی مراقب باشیم که دشمن از این نقطه‌ی حساس - در واقع باید گفت از این نقطه‌ی ضعفی که در دنیای اسلام وجود دارد - نتواند استفاده کند. دوستان ما درست گفتند؛ مسئله، مسئله‌ی این نیست که شیعه یا سنی، عقاید یکدیگر را قبول کنند؛ نه، هر کسی عقیده‌ی خودش را دارد، هر کسی تابع استدلال است و به هر عقیده‌ای رسید، درست است. مسئله این است که اصحابِ عقاید مختلف، بایستی به وسوسه‌ی دشمن گوش نکنند، به جان هم نیفتند، با هم دشمنی نکنند و نسبت به هم کارشکنی نکنند. دشمنان ما هر کدام هر چه بلدند «یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا» به همدیگر یاد میدهند؛ انگلیسیها به امریکاییها یاد میدهند، اسرائیلیها به آنها یاد میدهند. ما بایستی مردم خودمان را هشیار و بیدار کنیم و خودمان مراقب باشیم. آن کسانی که بدون فهم، فهم حقیقت، بدون تقوا، جمعیت عظیمی از مسلمانان را از دین خارج میدانند، خارج میکنند، تکفیر میکنند این گروه‌های تکفیرىِ نادان - حقیقتاً مناسب‌ترین صفت برای اینها نادانی است، اگرچه در آنها خباثت هم هست، اما جهالت مهمترین خصوصیت اینهاست - اینها را بایستی ما تا آنجایی که میتوانیم، ارشاد کنیم؛ مردم را از اینها بترسانیم که مردمِ ما «و لتصغی الیه افئدة الذین لایؤمنون بالأخرة و لیرضوه و لیقترفوا ما هم مقترفون» بعضیها به خاطر ضعف ایمان، به خاطر ضعف معرفت، مجذوب این حرفهای دشمنان میشوند. ما باید مراقبت کنیم. وظیفه‌ی علما، وظیفه‌ی سنگینی است. امروز وحدت دنیای اسلام، یک هدف اعلاست که اگر این وحدت حاصل شد، آن وقت دنیای اسلام حقیقتاً میتواند به عزت کامل و عمل به احکام اسلامی دست پیدا کند؛ میتواند این کار را هم بکند. هم دولتها باید کمک کنند، هم ملتها باید کمک کنند. دولتها هم باید نهایت کمک را به همین اتحاد و یگانگی و همدلی بکنند. این امت اسلامی، اگر وزن واقعی خود را پیدا بکند، آن وقت پشتیبان این دولتها خواهد بود و دولتهای اسلامی دیگر مجبور نخواهند شد به خاطر ضعف و ترسشان به دامن امریکا یا انگلیس پناه ببرند؛ چون امت اسلامی پشتِ سر آنهاست. امیدواریم خداوند متعال همه‌ی ما را کمک کند، هدایت کند، دستگیری کند و بتوانیم ان‌شاءاللَّه آنچه را که وظیفه‌ی خطیر و حساس ما در این دوران هست، آن را به بهترین وجهی انجام بدهیم.   و السّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,307
1385/10/18
بیانات در دیدار مردم قم در سالروز عید سعید غدیر خم‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3374
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ تبریک عرض میکنیم عید سعید غدیر را - که در تعبیرات احادیث ما از آن به «عیداللَّه الاکبر» تعبیر شده است - به همه‌ی ملت عزیزمان، به شما عزیزانی که در اینجا تشریف دارید و به همه‌ی مردم قم که سابقه‌ی پایبندی قمیها به ولایت، یک سابقه‌ی بسیار طولانی است؛ حداقل یک سابقه‌ی هزار و صد ساله. آن روزی که بسیاری از مسلمانان در اقطار وسیع اسلامی از انوار معارف اهل بیت (علیهم‌السّلام) محروم بودند، «قم» در سالهای آخر زندگی ائمه (علیهم‌السّلام)؛ زمان حضرت هادی و حضرت عسکری و بعد از آن، پایگاه اشاعه‌ی این انوار و تربیت شاگردان برجسته‌ی اهل بیت بود. در دوران حاضر هم قمیها در ماجرای شگفت‌آور انقلاب اسلامی نقش خطشکنی ایفا کردند. برای مردم و جوانان قم که توانستند در خط مقدم فعالان انقلاب کار بزرگی آغاز کنند، آزمون خوبی بود که تداوم آن توانست بتدریج به حرکت عمومی مردم کشور و انقلاب عظیم اسلامی بینجامد. خداوند اجر مردم عزیز قم را روزبه‌روز زیاد کند و توفیقات خود را بر آن مردم و شما عزیزان نازل کند. بعد از انقلاب هم تا امروز قم مرکز خط مستقیم و اصیل انقلاب در همه‌ی میدانها باقی مانده است و در دفاع مقدس و در مسائل گوناگون، پافشاری و پایداری قم، مردم قم و حوزه‌ی علمیه‌ی معظّم قم توانسته است بسیاری از آحاد ملت را در این برهه‌ها راهنمایی کند. مسئله‌ی «غدیر» یک مسئله‌ی تاریخىِ صرف نیست؛ نشانه‌ای از جامعیت اسلام است. اگر نبیمکرم - که در طول ده سال، یک جامعه‌ی بدوىِ آلوده‌ی به تعصبات و خرافات را با آن مجاهدتهای عظیمی که آن بزرگوار انجام داد و به کمک اصحاب باوفایش به یک جامعه‌ی مترقی اسلامی تبدیل کرد - برای بعد از این ده سال، فکری نکرده بود و نقشه‌ای در اختیار امت نگذاشته بود، این کار ناتمام بود. رسوبات تعصبات جاهلی به قدری عمیق بود که شاید برای زدودن آنها سالهای بسیار طولانی نیاز بود. ظواهر، خوب بود؛ ایمان مردم، ایمان خوبی بود؛ البته همه در یک سطح نبودند؛ بعضی در زمان وفات پیغمبر اکرم یک سال بود، شش ماه بود، دو سال بود که اسلام آورده بودند؛ آن هم هیمنه‌ی قدرت نظامی پیغمبر همراه با جاذبه‌های اسلام، اینها را به اسلام کشانده بود. همه که جزو آن مسلمانان عمیقِ دوران اول نبودند. برای پاک کردن رسوبات جاهلی از اعماق این جامعه و مستقیم نگه داشتن خط هدایت اسلامی بعد از ده سالِ زمان پیغمبر، یک تدبیری لازم بود. اگر این تدبیر انجام نمیشد، کار ناتمام بود. این که در آیه‌ی مبارکه‌ی سوره‌ی مائده میفرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی»، تصریح به همین معناست که این نعمت - نعمت اسلام، نعمت هدایت، نعمت نشان دادن صراط مستقیم به جامعه‌ی بشریت - آن وقتی تمام و کامل میشد که نقشه‌ی راه برای بعد از پیغمبر هم معین باشد؛ این یک امر طبیعی است. این کار را پیغمبر در غدیر انجام دادند؛ امیرالمؤمنین را که از لحاظ شخصیت - چه شخصیت ایمانی، چه شخصیت اخلاقی، چه شخصیت انقلابی و نظامی، چه شخصیت رفتاری با قشرهای مختلف افراد - یک فرد ممتاز و منحصر بفردی بود، منصوب کردند و مردم را به تبعیت از او موظف کردند. این هم فکر پیغمبر نبود، این هدایت الهی بود، دستور الهی بود، نصب الهی بود؛ مثل بقیه‌ی سخنان و هدایتهای نبی مکرم که همه، الهام الهی بود. این دستور صریح پروردگار به پیغمبر اکرم بود، پیغمبر اکرم هم این دستور را عمل کردند. مسئله‌ی غدیر این است؛ یعنی نشان‌دهنده‌ی جامعیت اسلام و نگاه به آینده و آن چیزی که در هدایت و زعامت امت اسلامی شرط است. آن چیست؟ همان چیزهایی که شخصیت امیرالمؤمنین، مظهر آنهاست: یعنی «تقوا»، «تدین»، «پایبندی مطلق به دین»، «ملاحظه‌ی غیر خدا و غیر راه حق را نکردن»، «بیپروا در راه خدا حرکت کردن»، «برخورداری از علم»، «برخورداری از عقل و تدبیر»، «برخورداری از قدرت عزم و اراده»؛ این یک عمل واقعی و در عین حال نمادین است. امیرالمؤمنین را با همین خصوصیات نصب کردند، در عین حال این نماد زعامت امت اسلامی در طول عمر اسلام - هر چه که بشود - همین عمل است؛ یعنی نماد زعامت و رهبری اسلامی در طول زمان همین است، همان چیزی که در انتخاب الهی امیرالمؤمنین تحقق پیدا کرد. غدیر، یک چنین حقیقتی است. ما شیعیان و پیروان اهل بیت، هزاران بار خدا را شکر میگزاریم که چشم ما را به این حقیقت باز کرد، دل ما را پذیرای این حقیقت کرد، ما را در محیطهایی به دنیا آورد و پرورش داد که این حقیقت در آن محیطها جا افتاده بود؛ اینها خیلی نعمتهای بزرگی است. یک نکته‌ای که در کنار این لازم است پیروان اهل بیت و نیز همه‌ی مسلمانان در نظر داشته باشند، این است که: ما از حادثه و واقعه‌ی غدیر - که نشانه‌ی عظمت اسلام و جامعیت اسلام است - به عنوان وسیله‌ای برای تضعیف اسلام استفاده نکنیم. این را من بالخصوص امروز و این روزها موظفم و مقیدم که به همه‌ی ملت عزیزمان و همه‌ی مسلمانها در هر نقطه‌ی دنیا عرض بکنم که مراقب باشند امروز برای تضعیف اسلام، دشمنان به دنبال همین نقطه‌ی خاص، همین چیزی که منشأ عظمت اسلام است، هستند؛ یعنی مسئله‌ی شیعه و سنی، قبول غدیر و انکار غدیر. دشمن میخواهد مسئله‌ی غدیر را یک مایه‌ی برادرکشی و جنگ و خونریزی قرار بدهد؛ در حالی که غدیر میتواند وسیله‌ی ائتلاف و برادری مسلمانها با هم باشد. مرحوم شهید مطهری (رضوان‌اللَّه‌علیه) قبل از انقلاب یک مقاله‌ی مفصلی درباره‌ی کتاب «الغدیر» علامه‌ی امینی نوشتند و ثابت کردند که الغدیر علامه‌ی امینی، وسیله‌ی وحدت مسلمین است. بعضی خیال میکردند کتاب الغدیر ممکن است مایه‌ی افتراق بشود. ایشان میگوید اگر درست فکر کنیم، درست عمل کنیم و سنجیده پیش برویم، کتاب الغدیر مایه‌ی وحدت دنیای اسلام است. برادران اهل سنت ما هم میتوانند در یک محیط خالی از پیش‌داوری به منابع غدیر مراجعه کنند؛ یا میپذیرند، یا نمیپذیرند. در هر دو صورت، چه بپذیرند و چه نپذیرند، این معنا مسلّم است که قضیه‌ی غدیر هیچ‌گونه جنگ و دعوای بین پذیرنده و نپذیرنده به وجود نمیآورد و اختلافات را ایجاب نمیکند. برای شیعیان هم همین‌طور است. شیعیان هم خدا را شکر کنند که از طرف پروردگار به نعمت این اعتقاد و معرفت متنعم شدند. آن برادرهایی هم که این حقیقت را قبول نکردند، یا مراجعه نکردند، یا اطلاع ندارند و یا نتوانستند ذهنهایشان را قانع کنند، آنها هم اعتقادی ندارند. این، اختلاف و درگیری را ایجاب نمیکند. امروز اصرار استکبار در دنیای اسلام بر ایجاد تفرقه است. راه‌های دیگر را رفتند؛ اما ناکام ماندند. شما ملاحظه کنید امریکا در دو، سه تصرفی که در منطقه‌ی خاورمیانه کرد، در همه بیاستثناء شکست خورد؛ نه در عراق، نه در لبنان، نه در افغانستان و نه در فلسطین، آن مقصودی که امریکای مستکبر دنبال میکرد - آن هم با هزینه‌های بسیار سنگین و انبوه (پول، سلاح، نیروی انسانی و سیاست) - برای اینکه بتواند مقاصد خودش را در این چهار نقطه تحقق ببخشد، نتوانست و در هر چهار نقطه ناکام ماند؛ به مقصودهایش نرسید و دارد سختیهای شکست را مزمزه و احساس میکند. یک روزی - سه، چهار سال قبل - ما این حرفها را میزدیم، اما امروز خودِ امریکاییها میگویند و خودِ سیاستمدارانشان هم این را تکرار میکنند. بنابراین از راه‌های دیگر دستشان بسته شده است. چند راه برای شکست وارد آوردنِ به بیداری اسلام - که منشأ آن هم، برافراشته شدن پرچمِ جمهوری اسلامی در ایران است - در مقابل آنها باقی مانده است. یک راهِ عمده‌ی آنها همین مسئله‌ی شیعه و سنی است که بگویند جمهوری اسلامی ایران، جمهوری شیعه است و آن را در مقابل جامعه‌ی بزرگ اهل تسنن قرار دهند؛ تعصبات و احساسات مذهبی را وارد میدان کنند. این، چیز بسیار خطرناک و مهمی است و دارند این کار را میکنند. دستهای سیاست بیکار نیستند. ما همه‌ی همتمان باید این باشد که این خواست استکباری را خنثی کنیم. همه باید هشیار باشند؛ ملت ما، زبدگان ما، مبلغان ما، روحانیون پُرتلاش و خدوم ما، همه و همه توجه بکنند که حرکتی و اظهاری که به این نقشه‌ی دشمن کمک بکند، از آنها نباید سر بزند. ما دیدیم در داخل جامعه‌ی خودمان که کسانی از طرف دشمنان تحریک شدند - با نشانه، نه از روی حدس؛ حقیقتاً از طرف دشمنان تحریک شدند - تا به عنوان دفاع از تشیع، به عنوان زدنِ سنگِ تشیع به سینه، کارهایی بکنند و حرفهایی بزنند که طرف مقابل را، جامعه‌ی اهل سنت را، آشفته کند؛ دلهای آنها را منقلب بکند. دشمن با این وسیله وارد میدان شد؛ پول خرج کرد. این را ما دیدیم، اطلاع داریم. جامعه‌ی شیعه باید با متانت راه خودش را ادامه دهد. ما «الحمدللَّه الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمؤمنین» را رها نمیکنیم؛ ما تمسک به ولایت علی بن ‌ابی طالب (علیه‌السّلام) - که نعمت بزرگ خداست - را محکم نگه میداریم؛ اما با کسی که به این حبل متین تمسک نکرده است، دعوا هم نمیکنیم. این وظیفه‌ی جامعه‌ی تشیع است. آنچه که دشمن میخواهد، این است که با هم اختلاف کنیم. وظیفه‌ی جامعه‌ی تسنن هم همین‌طور است. برادران اهل تسنن هم بدانند که نقشه‌ی دشمن، ایجاد اختلاف است، ایجاد تعصب است، برادرکشی است؛ به کمتر از برادرکشی هم راضی نمیشوند. ببینید الان در بغداد و شهرهای مختلف عراق چه میکنند! مسجد شیعه، مسجد براثا، حرم مطهر امامین عسکریین، مسجد کوفه، هر جا دستشان برسد، هر جا یک جمعی که فکر میکنند آنها شیعه‌اند، آنجا انفجارات درست میکنند و انسانهای بیگناهی را به قتل میرسانند. این را دشمن میخواهد. دشمن دارد آنها را تغذیه‌ی مالی میکند؛ سرویسهای جاسوسی امریکا و اسرائیل پشت سر این گروههای افراطی و تکفیری هستند، ولو عوامل و پیاده‌نظامشان هم خبری ندارند که پشت سر قضیه چیست؛ اما رؤسایشان میدانند. این را امریکا میخواهد. لذا آنها هم بایستی بیدار و متوجه باشند. امروز بیداری اسلامی و حرکت به سمت دستیابی به ارزشهای والای اسلامی، یک جان تازه‌ای گرفته است. در همه‌ی دنیای اسلام، بخصوص جوانها، باسوادها، دانشگاهیها، دانشجوها، طبقه‌ی فهمیده و همه‌ی عامه‌ی مردم، میلشان به اسلام و حاکمیت ارزشهای اسلامی، با سی، چهل سال قبل قابل مقایسه نیست. بیداری اسلامی شروع شده است. آنها هم از همین میترسند؛ میخواهند همین را نابود کنند. نگذارند این بیداری اسلامی، این حرکت عمومی در دنیای اسلام، به وسیله‌ی نقشه‌ی دشمن خنثی بشود که عبارت است از: به جان هم انداختن شیعه و سنی. در دعوای مذهبی وقتی که دو طرف با تعصب با یکدیگر مشغول بحث و جدل میشوند، بسیاری از حرفهای منطقی لگدمال خواهد شد. حرفهای منطقی را هم دیگر کسی نمیشنود. نگذارند؛ بخصوص روشنفکرانشان و علمایشان مراقب باشند، نصیحت کنند و اعلان کنند این اتحادی را که ما دنبالش هستیم و مکرر گفته‌ایم. سیاستمدارانشان هم همین‌طور؛ رؤسای کشورهای اسلامی بدانند: عزت و اقتدار اسلام، قوتِ آنهاست؛ قوت جمهوری اسلامی، مایه‌ی پشتگرمىِ آنهاست. از اول پیروزی انقلاب، تبلیغات سیاسی دشمنان انقلاب، بنا را بر این گذاشت که مسلمانان اطراف جمهوری اسلامی را از دولت جمهوری اسلامی بترساند؛ سعیشان این شد که کشورهای عربی، کشورهای خلیج فارس، آن‌طرف‌تر و آن‌طرف‌تر را از جمهوری اسلامی بترسانند. بیست و چند سال است اینها دیده‌اند که جمهوری اسلامی به هیچ همسایه‌ای، به هیچ غیرهمسایه‌ای و به هیچ کشوری تعرض نکرده است؛ اگر تعرضی هم شد، از طرف یک دولت عربی شد. همین صدامِ بدعاقبت هم به ما حمله کرد، هم به کویت حمله کرد؛ اگر فرصت پیدا میکرد، به کشورهای دیگر عربی هم حمله میکرد. از طرف ایران، هیچ‌گونه تعرض و تجاوزی به هیچ‌کدام از این کشورها نشده است؛ این را دیده‌اند. باید بدانند عزت اسلام و عزت جمهوری اسلامی، مایه‌ی قوت آنهاست. امریکا از ضعف دولتهای اسلامی استفاده میکند و به آنها زور میگوید. اگر قوی باشند و پشتگرمی داشته باشند، نمیتواند زور بگوید. امریکا به دولت غاصب صهیونیست باج میدهد، از دولتهای عرب باج میگیرد! اگر دولتهای عرب به یک قدرت عظیم متکی باشند، مجبور نخواهند بود دیگر باج بدهند. این که امروز دنبالش هستند، چندی است که در خبرها و تحلیلها و حدسهای مفسران سیاسیشان مطرح میشود و واقعیت هم همین است که امریکاییها دنبال این هستند که یک اتحادی متشکل از امریکا و انگلیس و بعضی دولتهای عربی علیه جمهوری اسلامی ایران درست کنند. دولتهای عربی باید خیلی بیدار باشند؛ باید حواسشان خیلی جمع باشد. اتحاد دو دولت نحسِ نجس و دشمن با مصالح مسلمین علیه یک ملت مسلمان؛ یک ملتی که در راه اسلام این همه مجاهدت کرده است، این همه برای عزت اسلام مایه گذاشته است، این‌قدر جوان در راه نگه داشتن این پرچم سربلند قربانی کرده است؛ کسی با دو رجس ِ نجس متحد بشود علیه یک چنین ملتی؟! که البته فایده‌ای هم نخواهد کرد. یک روزی بالاتر از این اتحاد را هم کردند؛ امریکا و انگلیس و شوروی و همه‌ی اروپا و بسیاری از همین کشورهای عربی در جنگ تحمیلی علیه جمهوری اسلامی با هم متحد شدند؛ هدف هم این بود که قسمتی از خاک ایران را به وسیله‌ی این بدبختِ روسیاهِ بدعاقبت تصرف کنند و جمهوری اسلامی را بیآبرو کنند و بگویند نتوانست خاک خودش را حفظ کند؛ هشت سال هم زور زدند و همه‌ی نیرویشان را به کار گرفتند، آخر هم هیچ غلطی نتوانستند بکنند. حالا هم همان‌طور است. توطئه‌ی آنها علیه نظام اسلامی به جایی نخواهد رسید. ولی باید بیدار باشند و مراقب باشند در دام دشمنان نیفتند. هر چه جمهوری اسلامی از لحاظ علمی، از لحاظ فن‌آوری و از لحاظ اجتماعی قدرت پیدا کند، این قدرت متعلق به دنیای اسلام است؛ یک وزنه‌ی سنگینی در کفه‌ی دنیای اسلام است. انرژی هسته‌ای که برای ملت ایران یک دستاورد بومی است، افتخار اینجاست. این، برای دنیای اسلام مایه‌ی افتخار است. اینکه حالا بنشینند امریکاییها و انگلیسیها و چند تا از دولتهای عربی - یکی یا چند تا - راجع به انرژی هسته‌ای ایران و اینکه باید ما نگذاریم، باید تحریم کنیم، باید چه کنیم، باید خیال اسرائیل را از این جهت آسوده کنیم، با هم بحث کنند، این از طرف دولتهای اسلامی یک خطای سیاسی است. دولتهای اسلامی باید افتخار کنند؛ باید بدانند این قوت، قوتِ آنهاست. البته ملت ایران بدون تردید از حق خود نمیگذرد و مسئولان کشور هم حق ندارند از حق ملت ایران صرف‌نظر کنند. خداوند ان‌شاءاللَّه عید مبارک غدیر را بر همه‌ی شما مبارک کند؛ بر همه‌ی ملت بزرگ ما مبارک کند؛ بر همه‌ی امت اسلامی مبارک کند. و ان‌شاءاللَّه خدای متعال به عظمت امیرالمؤمنین و به مبلغ شخصیت امیرالمؤمنین در این روز به این ملت عیدی عنایت کند. و قلب مقدس ولیعصر(ارواحنافداه) را از ما راضی و خشنود فرماید.   و السّلام علیکم و رحمةاللَّه
1,308
1385/10/03
‌بیانات در مراسم دانش‌آموختگی چهارمین دوره مشترک دانشگاه‌های افسری ارتش
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3373
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ امروز شما جوانان عزیز، به صورت رسمی واردِ خانواده‌ی بزرگ و پرافتخار ارتش جمهوری اسلامی ایران شدید. خوش آمدید! برای شما امروز که روز گرفتنِ سردوشىِ مجاهدت در راه خداست، روز مبارک و روزی فراموش نشدنی است. اراده‌ی انسان راه او را مشخص میکند و باز اراده‌ی راسخ او، پیمودن این راه را به طور مستمر و بیوقفه تأمین میکند و باز همین عزم و اراده‌ی راسخ است که او را به هدفها و آرمانها میرساند. بدیهی است که هیچ‌کدام از ما شغلی را که انتخاب کردیم، هدف ما نیست، اما وسیله‌ای است که میتواند ما را به آن هدف بزرگ برساند و آن هدف بزرگ، انسان کامل شدن؛ انسان محبوب و مطلوب شریعت بودن؛ انسانی که از فرصتِ حضور در این دنیای مادی و برخورداری از قوا و امکانات و استعدادها، بتواند آن پرواز آرمانی انسانها را انجام بدهد و خود را به آن نقطه‌ای برساند که آرزوی انسانهای بزرگ و مردان صالح و بندگان مقرب خداست. مهم این است که راه را درست انتخاب کرده باشیم. من به شما جوانان عزیز و فرزندان عزیزم، بشارت میدهم که راه را درست انتخاب کردید. ارتش جمهوری اسلامی ایران، همان نقطه‌ای است که یک انسان با عزم و اراده را میتواند به آن پرواز ملکوتی و آن عروج قدسی برساند. این عروج، فقط با شهادت نیست. بسیاری از زندگان، رتبه‌ی شهیدان دارند. ارتش جمهوری اسلامی ایران و نیروهای مسلح در نظام مقدس جمهوری اسلامی، پیشقراولان حرکتی هستند که امت اسلامی امروز چشم انتظار آن حرکت است، و راه برای پیشرفت باز است. مهم این است که این عزم و اراده را که نیروی جوانی شما پشتیبان آن و فضای مساعد جمهوری اسلامی، بستر مناسب آن است، همواره حفظ کنید. خوب درس بخوانید؛ خوب فرا بگیرید؛ خوب به کار ببندید و در هنگام نیاز، خوب بدرخشید. امید است که خداوند متعال به همه‌ی شما توفیق درخشیدن در جایگاه انجام وظیفه را عنایت کند.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته  
1,309
1385/09/24
‌بیانات در روز انتخابات‌ مجلس خبرگان و شوراهای اسلامی شهرها
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3372
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ انگیزه‌ی من از شرکت در این انتخابات عیناً انگیزه‌ی آحاد مردم عزیزمان است که عبارت است از انجام یک وظیفه‌ی دینی و ملی و انقلابی. همه این را حس کردیم که شرکت ما در انتخابات، به معنای دخالت ما در سرنوشت کشور و مدیریت کشور در سطوح مختلف است که در این نوبت، عمده مجلس خبرگان و شوراهای اسلامی است. در بعضی از شهرها هم انتخابات میاندوره‌ای مجلس شورای اسلامی است. بنابراین، این یک انگیزه‌ی عمومی است که خوشبختانه ملت ما این را از بُن دندان احساس کردند؛ لذا در انتخابات شرکت میکنند. و اما اینکه من اولِ وقت را برای این کار انتخاب میکنم، به خاطر این است که کار درست و نیک را باید هر چه زودتر انجام بدهیم؛ مثل عبادات، مثل نمازِ اولِ وقت و مثل بقیه‌ی کارهایی که موقت است، هر چه انسان آن کار را در لحظات اول و نزدیکتر به آن لحظات اول انجام بدهد، این فضیلت بیشتری دارد؛ چون انسان احساس میکند تکلیف را انجام داد و در تأخیر آفاتی هست؛ انسان خود را از آن آفات برکنار میدارد. این کار، کارِ نمادین هم هست. شروع روز را به این وظیفه، این یک کار نمادین است و امیدواریم که ان‌شاءاللَّه خداوند متعال به ما توفیق دهد و به همه‌ی ملت ما که بتوانند این کار بزرگ و این وظیفه‌ی سنگین را انجام بدهند و امروز ان‌شاءاللَّه مردم در ساعاتی که در پیش رویشان است، این وظیفه را ان‌شاءاللَّه بخوبی انجام خواهند داد؛ در پای صندوقها حاضر خواهند شد و شرکت خواهند کرد. و اما مسئله‌ی همزمانی این انتخابات، یک تجربه‌ای است حالا؛ به نظر میرسد که تا حالا بد نبوده؛ چون بنا بوده که در دو نوبت، هم دستگاه‌های دولتی، هم مردم، یک نوبت برای شوراها، یک نوبت برای خبرگان، همه‌ی این تشکیلات را سرِ پا کنند و به راه بیندازند. اینها را اگر بتوان در یکدیگر مندمج کرد و در یک روز انجام داد، به نظر میرسد که از لحاظ وقت و امکانات دولتی و اهتمام مردم، یک نوع صرفه‌جویی انجام میگیرد. البته من فعلاً نسبت به انتخابات مجلس و ریاست جمهوری هیچ نظری ندارم. آنها را بایستی مسئولان بنشینند و جوانبش را بررسی کنند و تصمیم‌گیری کنند، اما این چیزی که تصمیم‌گیری کردند و اتفاق افتاده، به نظر ما چیز خوبی است، چیز بدی نیست.
1,310
1385/09/22
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم ‌در آستانه انتخابات‌ مجلس خبرگان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3371
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ به همه‌ی برادران و خواهران عزیز از قشرهای مختلف - که از مناطق گوناگون تشریف آوردید - صمیمانه خیرمقدم عرض میکنم و امیدوارم خداوند متعال این احساسات را که از دلهای پاک شما بر میخیزد، مثل همیشه منشأ برکات فراوانی در جامعه قرار بدهد و رحمت خود را بر این نیتهای صادق و دلهای پاک نازل بفرماید. مسئله‌ی حضور ملت ایران در صحنه‌های مختلف اداره‌ی کشور، یک پدیده‌ی بسیار برجسته و ممتاز است. خطاست اگر خیال کنیم که حضور ملت ایران، فقط در صحنه‌ی انتخابات نمایان و نشان‌دار است. بله، انتخابات در نظام جمهوری اسلامی همیشه در طول این بیست و هفت سال، یک مقطع درخشان برای ملت بوده است و نشان‌دهنده‌ی عمق اعتقاد این ملت و این نظام به دخالت مردم در سرنوشت خود محسوب شده است؛ ولی عمق، برکات، گستره و آثار حضور ملت ایران بیش از اینهاست. امروز اگر در صحنه‌ی داخلی و پیشرفتهای گوناگون علمی و فنی و اجتماعی و اقتصادیای که در کشور مشاهده میشود و همچنین در صحنه‌ی بین‌المللی، عزت ملت ایران و برجستگی و شاخص شدن سیاستهای این ملت در منطقه و سطح جهان یک پدیده‌ی مهمی است و همه‌ی تحلیلگران و چشمهای بینا و کاوشگر را به خود جلب کرده است، همه‌ی اینها محصول حضور مردم در صحنه‌های گوناگون است. همین شعار انرژی هسته‌ای - که مردم ما در هر نقطه‌ی کشور و به هر مناسبتی آن را مطرح میکنند و یک خواست ملی را اینطور در صحنه تجسم و عینیت میبخشند - نشان‌دهنده‌ی حضور آگاهانه‌ی مردم در صحنه است. حضور مردم در صحنه، معنایش این است که آحاد مردم - پیر و جوان، قشرهای مختلف، مرد و زن در هر نقطه‌ای از کشور - مسائل اساسی کشور را مسائل خودشان بدانند؛ مسائل علمی و پیشرفت علمی و فنی را مسئله‌ی اساسی خودشان به حساب آورند؛ پایبندی کشور و نظام و مسئولان به ارزشهای اساسی انقلاب را به عنوان یک خواست حقیقی خودشان همه‌جا مطرح و مطالبه کنند؛ اینها حضور مردم در صحنه است. حضور مردم در صحنه یعنی بیتفاوت نبودن؛ سرنوشت کشور را رها نکردن؛ بیرغبت نبودن نسبت به حوادثی که در کشور میگذرد؛ این معنای حضور در صحنه است. وقتی یک ملت - پیر و جوانش، بزرگ و کوچکش، قشرهای مختلفش - نسبت به مسائل گوناگون کشور خود دارای انگیزه و فکر است، آن فکر را بر زبان میآورد، بر آن پای میفشرد و از آن دفاع میکند، این ملت، ملت زنده‌ای است و آینده‌ی آن تضمین شده است. مشکل ملت بزرگ ما - قبل از پیروزی انقلاب اسلامی - فقط در این نبود که بیگانگان، مسئولان سیاسی کشور را بدون اطلاع آنها روی کار میآوردند و کنار میگذاشتند؛ این البته مصیبت بزرگی بود، اما مسئله این بود که مردم از جریانات کشور، پیشرفت کشور، مقایسه‌ی کشور با کشورهای دیگر، اندازه‌گیری میزان سرعت حرکت کشور به سوی اهداف، بکلی بیخبر و بیگانه بودند. اگر کسی اهل کار بود، برای خودش اهل کار بود؛ دنبال کار خودش بود؛ کار کشور مسئله‌ی آحاد مردم محسوب نمیشد. نتیجه هم همان شد که ملاحظه میکردید؛ جوانها هم یا در تاریخ میخوانند یا از بزرگترها میشنوند؛ بعضی هم که یادتان هست، و میدیدید که کشور به دست عده‌ی معدودی - که خود آنها بازیچه‌ی سیاستهای بین‌المللی بودند - چگونه اداره میشد. ملت به یک ملت عقب افتاده‌ی در زمینه‌های گوناگون تبدیل شده بود؛ چون مردم کاری به کار کشور و مسائل کلان آن نداشتند؛ خبر هم از آنها نداشتند که در کشور چه میگذرد، چه سیاستی بر کشور حاکم است، چه آینده‌ای در انتظار کشور است، چه کسانی دارند در کشور دخالت میکنند؛ مردم به اینها توجهی نداشتند و کسی هم آنها را وارد میدان معرفت و علم نمیکرد. نتیجه هم همان بود که میدیدیم: یک عده در رأس کارهای کشور قرار میگرفتند که نه به ایمان مردم، نه به دنیای مردم و نه به آخرت آنان هیچ دلبستگی نداشتند. دلبستگی آنها به زندگی شخصی خودشان و به خاطر حفظ زندگی شخصی، به بند و بست با اربابهای خارجی منحصر میشد؛ این وضع زندگی ملت ما در پیش از انقلاب بود. انقلاب صفحه را برگرداند؛ مردم شدند صاحب کشور، صاحب اختیار کشور و تصمیم‌گیر در مسائل کشور. حضور مردم در صحنه به این معناست. بعضی نگویند که مردم را فقط برای انتخابات میخواهند؛ نه، انتخابات یک نشانه است. انتخابات یک مقطع از مقاطع حضور مردم است. مطالبه‌ی خواستها، مطالبه‌ی هدفها، دلبستگی به این اهداف، دغدغه‌ی اینکه چقدر پیش رفتیم و تا کجا پیش رفتیم و چه خواهیم کرد؛ بامشکلات چگونه دست و پنجه نرم خواهیم کرد؛ امروز این دغدغه‌ها در بین مردم ما عمومیت دارد. مردم نسبت به مسائل خاورمیانه حساسند. امروز شما درباره‌ی مسئله‌ی عراق، درباره‌ی مسئله‌ی لبنان، درباره‌ی مسئله‌ی مردم مظلوم فلسطین و درباره‌ی مسائل مسلمانان، جوان و پیرتان نسبت به این مسائل حساسید، سؤال دارید، استفهام دارید و انگیزه دارید. دنبال این انگیزه، اقدام است. این، خاصیت حضور مردم در صحنه است و این خدمت بزرگی است که انقلاب اسلامی به کشور ما کرد و این ملت، یک ملت زنده است. نشانه‌ی زنده بودن هم پیشرفت کردن در میدانهای مختلف است. و میبینید که ملت ایران در طول مدت انقلاب، در میدان مختلف به سرعت پیشرفت کرده است. همان ملتی که سرنوشت خود او را هم دیگران دور هم مینشستند و برایش تصمیم‌گیری میکردند و ملت ایران حتّی در تعیین رؤسای خود و مدیران کشور دخالتی نداشت؛ همان ملت، امروز به جایی رسیده است که نقش او در مسائل منطقه تعیین کننده است. اینکه دیگر حرف ما نیست. این حرف مستکبران و قدرت‌مداران دنیا و صاحبان امر و نهی در مسائل جهانی است که اعتراف میکنند بدون حضور و خواست ایران، مسائل مهم منطقه‌ی خاورمیانه قابل حل شدن نیست؛ باید نظر ایران را خواست؛ باید نظر ملت ایران را دانست. عملاً هم آنجایی که ملت بر یک چیزی پافشاری میکند، همه‌ی دستگاههای قدرت جهانی - بر روی هم - نمیتوانند در مقابل خواست ملت ایران حرف خودشان را پیش ببرند. در همین قضیه‌ی انرژی هسته‌ای، همه بر این متفق شدند که ایران باید این فناوری و پیشرفت را نداشته باشد؛ اما ملت ایران یکپارچه بر دارا شدنِ این حق پافشاری کردند؛ و نتیجه این شده است که خود را به مراحل بسیار پیشرفته‌ی این کار رسانده‌اند؛ و البته این پایان کار نیست؛ باز هم ان‌شاءاللَّه پیشرفتهای بیشتری خواهند داشت. این را عرض کردیم برای اینکه جوانهای کشور ما - که بحمداللَّه اکثریت ملت ما جوانند - برای آینده‌ی این کشور خودشان را آماده کنند؛ جوانها از هر قشری - بخصوص قشرهای تحصیلکرده - باید بدانند آینده‌ی این کشور متعلق به آنها و دست آنهاست. امروز شما هستید که فردای این کشور را با دستان و اراده‌ی خودتان میسازید و طراحی میکنید. اگر ملت بر چیزی مصمم شد و پای آن حرف ایستاد، هیچ قدرتی در دنیا قادر نیست که بر این اراده‌ی متحد ملی فائق آید. شرط این موفقیت، اراده و عزم راسخ است؛ شرط دیگرش اتحاد ملی است؛ که بحمداللَّه مردم ما از آن برخوردارند. البته عده‌ای مایل هستند بین مردم اختلاف بیندازند؛ شعارهای تفرقه‌آمیز میدهند؛ میخواهند مردم را در مقابل هم قرار بدهند؛ اما تاکنون موفق نشده‌اند؛ و ان‌شاءاللَّه بعد از این هم موفق نخواهند شد. امروز مسئله‌ی انتخابات مطرح است. هر انتخاباتی مهم است. اهمیت انتخابات از دو نظر است: یکی اصل حضور مردم است؛ که وقتی یک ملت دست به انتخاب میزند، وارد صحنه‌ی انتخاب میشود، یعنی زنده است. آن کسی که برای خود انتخاب میکند، زنده بودن خود را اثبات میکند. انسانی که برای او تصمیم میگیرند، برای او انتخاب میکنند و او بیکار و بیتأثیر مینشیند و نگاه میکند، علامت حیات در او ضعیف است؛ نمیتوان او را یک انسان زنده یا یک ملت زنده به حساب آورد. پس اولین اثر انتخابات این است که نشان‌دهنده‌ی حیات و خودآگاهىِ یک ملت است؛ این را باید ملت ما با استفاده از فرصت انتخاباتهای گوناگون و پیدرپی، تمرین و اثبات کند. همچنان‌که از اول انقلاب تا امروز، ما تقریباً به طور متوسط هر سال یک انتخابات داشتیم که مردم به میدان آمده‌اند و انتخاب کرده‌اند؛ برگزیده‌اند؛ تعیین کرده‌اند؛ رأی و عزم خود را در صحنه‌ی عمل نشان داده‌اند و آن را به کرسی نشانده‌اند؛ این خیلی مهم است. اثر بعدی هم این است که وقتی اراده‌ی مردم در یک انتخاباتی وارد میدان میشود، آن چیزی که بر طبق نظر اکثریت مردم و خواست و آرمان آنهاست، آن تحقق پیدا میکند؛ چه در انتخاب رئیس جمهور، چه در انتخاب نمایندگان مجلس و چه در این دو انتخابی که دو روز بعد ان‌شاءاللَّه برای ملت ایران مطرح است؛ یعنی انتخابات مجلس خبرگان و انتخابات شوراها. من قبلاً هم عرض کرده‌ام، انتخابات مجلس خبرگان یکی از مهمترین انتخاباتهای ماست. مجلس خبرگان باید همیشه آماده باشد؛ و تشکیل شده باشد از انسانهای امین، عاقل، صالح، خیرخواه جامعه، حاضریراق برای روز مبادا و لحظه‌ی موعودی که ممکن است پیش بیاید؛ تا بتوانند در لحظه‌ی معین کار بزرگ خود را - که عبارت است از انتخاب رهبر - انجام بدهند. لذا انتخابات بسیار مهمی است. بایستی این مجلس همیشه آماده به کار بماند؛ حاضر باشد؛ افراد آن - منتخبان مردم - منتخبانی باشند که مردم بتوانند به آنها اعتماد کنند و به آنها دل بدهند. گزینشی را که آنها خواهند کرد، آن گزینش را مردم بپذیرند و مورد قبول مردم قرار بگیرد؛ این خیلی مسئله‌ی مهمی است. بنابراین سطح مجلس خبرگان، بالاترین سطح انتخاب است؛ مردم بایستی افراد شایسته را بشناسند و انتخاب کنند. چنانچه افرادی را نمیشناسند، از راهنمایىِ انسانهای مؤمن و مطمئنی استفاده کنند که معرفی آنها برای انسان حجت شرعی باشد؛ دنبال حجت شرعی باشید. دنبال این باشید که اگر خدای متعال پرسید زید را چرا برای مجلس خبرگان انتخاب کردید، شما بگویید این زید را فلان کسانی که میدانستیم مردمِ وارد و مطمئن و امینی هستند، معرفی کرده بودند؛ پیش خدا حجت داشته باشید. به هر معرفیای نمیشود دل بست و اعتماد کرد. معرفی انسانهای مورد اطمینان؛ معرفی کسانی که انسان بداند که اینها نیتشان خدایی است؛ برای دنیا و برای گِروکشیهای سیاسی و جنجال و هیاهو وارد میدان نشده‌اند؛ بلکه به عنوان ادای وظیفه معرفی کرده‌اند؛ انسان از حرف آنها اطمینان پیدا میکند و افرادی را با معرفی آنها به عنوان خبره به مجلس خبرگان میفرستد. مسئله‌ی شوراها هم همین‌طور است. نوع منتخبان شوراهای اسلامی شهر و روستا با نوع منتخبان مجلس خبرگان متفاوت است؛ اما وظیفه‌ی اینها هم یک وظیفه‌ی بسیار مهمی است. کسانی باید در شورای شهر مشغول خدمت شوند که افرادی کاری، فعال، صادق و به فکر خدمت به مردم باشند؛ به فکر خودشان، به فکر دنیای خودشان و به فکر جمع و جور کردن امور دنیوی برای خودشان نباشند و بخواهند برای مردم کار و تلاش کنند. اگر انجمنهای شهر و روستا، شوراهای شهر و روستا - که مورد انتخاب مردم هستند - انسانهای صالحی باشند، بسیاری از مشکلات شهری و زندگی مردم حل خواهد شد. حضور در انتخابات بسیار مهم است. دشمنان شما ملت، سعیشان این است که حضور مردم در انتخاباتهای گوناگون را کمرنگ کنند. این نهادهای انتخابی را تضعیف کنند تا نمادهای مردمسالاری دینی در جمهوری اسلامی ضعیف شود و بتوانند جمهوری اسلامی را متهم کند. همان کسانی که افتخارشان به این است که طرفدار مردمسالاری هستند - سیاستمداران دنیایی - تلاش میکنند که در ایران انتخاباتها کمرنگ و بیرونق باشد. شما ببینید نزدیک هر انتخابات، رادیوهای بیگانه و دشمنان ملت ایران، فصل مشبعی را شروع میکنند بیان کردن تا اینکه مردم را دلسرد کنند و وارد میدان انتخابات نشوند. ملت بایستی اغراض اینها را بشناسد و درست نقطه‌ی مقابل آنچه خواست آنهاست، عمل کند. ان‌شاءاللَّه روز جمعه مردم با حدّت، با عزم راسخ و با انگیزه‌ی کامل وارد میدان انتخابات و صحنه‌ی آن شوند. صندوقهای رأی را از آرای خودشان پُر کنند و انتخاب خودشان را در معرض دید مردم دنیا بگذارند. یک بار دیگر رشد، حضور و آمادگی ملت ایران را به مردم دنیا نشان دهند. آن وقت در نوع انتخاب هم باز همین دقتها باید رعایت شود. جوانها، مرد و زن و قشرهای مختلف به دنبال این باشند که انسانهای صالح را انتخاب کنند. عزیزان من! اساس در همه‌ی مسئولیتها تدیّن، امانت و صداقت است. اگر آدمهای کارآمد امانت و صداقت نداشته باشند، کارآمدی آنها به نفع مردم تمام نخواهد شد. علاوه بر کارآمدی، انسانها باید متدیّن، امین، صادق، رو راست و دلبسته‌ی به اهداف و آرمانهای دینىِ مردم باشند. این‌طور افراد را پیدا کنید و به آنها رأی دهید. در تهران، در سایر شهرستانها و روستاها، هرجایی که این انتخابات برگزار میشود - که در همه جای کشور این انتخابات هست - مردم با توکل به خدا و با قصد تقرب الیاللَّه - که یک عبادت است - وارد میدان انتخابات شوند و صحنه‌ی آن را گرم کنند، و ان‌شاءاللَّه روز جمعه یک آزمایش مردمی و انقلابىِ نوینی را در مقابل چشم مردم دنیا به نمایش گذارند. مطمئن باشید وقتی شما با این نیت و عزم صادقانه و اراده‌ی راسخ وارد میدان شدید، خدای متعال هم کمک خواهد کرد و نتایج خوبی را بر این انتخابات مترتب خواهد کرد، و ان‌شاءاللَّه هم در مجلس خبرگان و هم در شوراهای اسلامی شهر و روستا، برکات الهی شامل حال ما خواهد شد و ان‌شاءاللَّه یک فصل نوین و تازه‌ای در مدیریت این بخشها در کشور به وجود خواهد آورد. از خداوند متعال میخواهیم که ادعیه‌ی زاکیه‌ی حضرت بقیةاللَّه (ارواحنا فداه) را شامل حال ملت عزیز، مسئولان، دست‌اندرکاران انتخابات و آحاد مردم بفرماید و ان‌شاءاللَّه مسئولان کشور هم توفیق پیدا کنند که این انتخابات را هرچه بهتر و پُرشُکوهتر برگزار کنند. بحمداللَّه مقدماتی که فراهم کردند - آن‌طوری که به من گزارش شده است - مقدمات بسیار خوبی است؛ همه‌چیز در جای خود و همه‌ی کارهای لازم پیش‌بینی شده است و نوبت مردم است که ان‌شاءاللَّه وارد میدان و صحنه شوند و کار را با حضور و اراده‌ی خودشان به کمال و تمام برسانند.   و السّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,311
1385/09/04
بیانات در مراسم دانش‌آموختگی دانشجویان دانشکده‌ی افسری دانشگاه امام حسین(ع)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3370
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم‌ تبریک عرض میکنم هم طلیعه‌ی هفته‌ی مبارک بسیج را به همه‌ی بسیجیان و ملت ایران؛ و هم سرآغاز پاسداری شما جوانان عزیز را که امروز رسماً به کسوت مقدس سپاهیگری و خدمت در راه پاسداری انقلاب اسلامی ملبس شدید؛ و همچنین به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به خاطر فراهم آوردن این تشکیلات، تبریک عرض میکنم. مسئله‌ی کسوتِ سپاهیگری و نظامیگری - که ما آن را یک امر مقدس به حساب میآوریم - در منطق اسلامی، به کلی با آنچه که در منطق مادی امروز و دیروز دنیا وجود داشته است، متفاوت است. در منطق قدرتمندان مادی، نظامی و نظامیگری وسیله‌ای است برای اطفاء شعله‌های قدرت‌طلبی خود آنها؛ که این شعله اطفاء نمیشود و روزبه‌روز هم در دل دنیاطلبان و قدرت‌طلبان و دنیاپرستان مشتعل‌تر میشود. در طول تاریخ، فجایعی که به وسیله‌ی قدرتمندان و صاحبانِ زر و زور به وجود آمده است، غالباً متکی به همان وسیله و ابزاری بوده است که تلقی و برداشت آنها از نظامیگری در اختیار آنها قرار میداده است. منطق اسلام به کلی با این منطق متفاوت است. در اسلام مسلح شدن، برای دفاع از حقوق ملتها و ضعفا و عدالت، و برای اقامه‌ی حق و عدل به عنوان یک ارزش، به همه توصیه شده است. همه‌ی آحاد امت اسلامی موظفند که خود را برای دفاع از حق و حقیقت، برای دفاع از حقوق خود در مقابل متجاوزان، برای استقرار امنیت و برای حفظ عزت خود آماده کنند. منتها در مجموعه‌ی همه‌ی آحاد ملت براساس تقسیم وظایف، یک عده از انسانهای مصمم و صاحبان عزم و اراده، مانند پیشقراولان ملت به عنوان حصن و حصار امن و امنیت ملی، این لباس مقدس را بر تن میکنند. نظامیگری، سپاهیگری و مسلح بودن در اسلام به این معناست. جوانی که با این عزم وارد این میدان پُرشرافت و پُرکرامت میشود، از لحظه‌ی اول در میدان عبادت وارد شده است. شما جوانان عزیز امروز خود را آماده میکنید تا اینکه مجموعه‌ی شما یک حصن امنی برای ملت و کشور و ارزشهای این ملت بزرگ باشد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی این امتیاز را دارد که ولادت آن از آغاز براساس ارزشهای اسلام بود. تداوم این نهاد مقدس، محتاج انسانهایی است که بتوانند در شرایطی که اوضاع و احوالِ آغاز انقلاب و دفاع مقدس هم بر کشور حاکم نیست، خود را با همان ارزشها و هدفهای عالی تربیت کنند و آماده نگه‌دارند. شما جوانان عزیز ادامه‌دهندگانِ راهِ آن شخصیتهایی هستید که با جهاد آنها، با ایستادگی و مقاومت آنها و با روح ابتکار آنها، کشور از یکی از مهمترین گذرگاههای تاریخی خود به سلامت گذشت. خود را هم از لحاظ فکری، هم از لحاظ جسمانی و هم از لحاظ آموزش مجهز کنید و ارتباط خود را با خدای متعال تقویت کنید. دلهای جوان و نورانی شما آماده‌ی ارتباط با خداست. این ارتباط در سخت‌ترین میدانها به شما نیرو میدهد. توکل به خدا، اعتماد به خدا و احساس رابطه‌ی با خداوند متعال، در انسان عزت میآفریند، به او اعتماد به نفس میدهد و به او شجاعت میبخشد. و یک ملت برای گذر کردن از گردنه‌های دشوار به اینها نیازمند است. خودتان را از همه‌ی جهات آماده کنید. بگذارید این ملت با احساس وجود جوانان باارزشی در نیروهای مسلح، طعم امنیت و آسایش روانی را همچنان بچشد و احساس کند که به اذن پروردگار، حصن حصینی ضامن امنیت اوست. دشمنان با مشاهده‌ی آمادگی نیروهای مسلح، نگاهشان به کشور و ملت، نگاه دیگری میشود. خیلی از طمعها به خاطر گمانه‌ی ضعف در ملتهاست. ملتها باید احساس ضعف نکنند. شما مظهر قدرت، عزم و اراده‌ی ملت ایرانید. از خداوند متعال مسئلت میکنم که شما را موفق کند؛ توفیقات الهی همچنان شامل حال سپاه پاسداران انقلاب اسلامی باشد و شما بتوانید همیشه در همه‌ی دورانها - چه در دورانی که خطری این کشور را تهدید بکند یا نکند - شاخصی برای امنیت، آسایش ملت ایران و حفاظت از ارزشهای انقلاب اسلامی باشید. روح مبارک شهیدان و روح مطهر امام شهیدان از شما شاد باد و دعای حضرت بقیةاللَّه الاعظم شامل حال شما باشد.   و السّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,312
1385/09/01
بیانات در دیدار کارگزاران حج
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3369
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ به مجموعه‌ی خدمتگزاران مفتخر و کارگزاران موفق مراسم عظیم حج خوش‌آمد عرض میکنیم. حقیقتاً خدمت در این میدان در هر رده‌ای، موجب افتخار انسان است. نیتها را در کار حج و کارگزاری حج، باید خیلی فراتر از مقاصد معمولی و کوچکی برد که ما انسانها دچار آنها هستیم. علت هم این است که افق در امر حج، بسیار بالاست. «حج» یک فریضه‌ی پُرظرفیتی است که اگر درست عمل شود و آنچنان که شارع مقدس خواسته است در هر دوره و زمانی، متناسب با آن زمان به شکل شایسته‌ای انجام بگیرد، تأثیرات آن علاوه بر تأثیرات فردی و ملی، تأثیرات بین‌المللی خواهد بود. ما دیگر کدام واجب را داریم که این‌طور باشد. این عمل و فریضه، هم دل و روح و باطن خود انسانِ حج‌گزار را تصفیه میکند، نورانی میکند و به خدا نزدیک میکند؛ با استغفار و با تضرع و مناجات الهی آشنا و معنوی میکند؛ هم بر روی مسائل یک ملت اثر میگذارد؛ چون بخشی از مردم یک ملت وقتی در یک جهت خاصی، در یک سفری و با یک هدفی رفتند و برگشتند، همگرایی آنها قهراً بیشتر میشود و سطح معنویت و اخلاق ملی بالا میرود. و هم علاوه‌ی بر اینها بین‌المللی است؛ چون ملتها با اشتراکاتی که دارند، فارقها و تفاوتهایی هم با هم دارند که آنها را از هم جدا میکند و احیاناً انگیزه‌های خصمانه‌ای نسبت به یکدیگر در آنها به وجود میآورد. «حج» موجب میشود که این فارقها کمرنگ شود و آن جهات اشتراک و اتحاد بین ملتهای گوناگون برقرار گردد. بنابراین ما هیچ واجبی را با این ابعاد گسترده و عظیم نداریم. علت این هم که به ما گفته‌اند این عملیات را با هم انجام بدهید، در یک «فی ایّام معدودات»، «فی ایّام معلومات» در یک وقت معینی باید انجام بدهید، همه در این موعد و در این میقات باید جمع بشوند، به نظر میرسد همین باشد که خواسته‌اند این آثار، ابعاد بین‌المللی پیدا کند. والّا میگفتند هر کسی در طول سال، هر وقت خواست بیاید همین عملیات را انجام بدهد. این را نگفته‌اند؛ مثل عمره؛ در عمره هر کسی هر وقتی خواست، میرود انجام میدهد، عمل مستحبی است؛ اما حج این‌طور نیست. حج باید در یک وقت معینی باشد؛ میخواهد همه آنجا جمع شوند. برای چه جمع بشوند؟ جمع بشوند که با هم دعوا کنند؟ «لا رفث و لا فسوق و لا جدال فی الحجّ»؛ پس جمع شدن برای دعوا کردن نیست، برای احساس بیگانگی از هم نیست؛ پس برای چیست؟ برای همین احساس اتحاد و یگانگی است؛ این احساس را در خود و طرف مقابل به وجود آوردن است. حقیقتاً دنیا و آخرت در قضیه‌ی حج گنجانده شده است؛ این ظرف بسیار وسیع و پُراستعداد و پُرظرفیتی است که از این میشود استفاده کرد. اگر من و شما - هر کدام - در یک بخشی، در یک رده‌ای تلاش کنیم که این ظرفیت شناخته شود و از آن استفاده بشود، آن وقت اجر و پاداش خواهد داشت. لذا این عمل، بسیار عمل مهمی است و کارگزار آن هم حقیقتاً باید احساس افتخار کند. آنچه که در حج باید مورد توجه باشد - بارها هم گفته شده است؛ هم ما عرض کردیم، هم دیگران گفته‌اند - آن همین است که: حج به معنای حقیقی خود نزدیک بشود. البته این یک لوازمی نیاز دارد. یکی از لوازمش همین «آمادگی قبلی» است. آدمی را بدون آمادگی قبلی ببرند در حج رها کنند، یقیناً استفاده‌ی صحیحی نخواهد کرد؛ بنابراین باید از قبل او را آماده کنند. این یک وظیفه است. یکی از کارهای سازمان حج و بعثه‌ی مربوط به این کار، باید این باشد: مردمی را که میخواهند مسافر حج بشوند، از پیش در اینها ظرفیت و آمادگی به وجود بیاورند. البته حالا هم هست، اما این باید بیشتر شود؛ با تهیه‌ی کتاب، با برنامه‌ریزیهای گوناگون، با آموزش و بیان مسائلی که احتیاج دارند بدانند - چه مسائل فقهی، چه مسائل اجتماعی و سیاسی و اخلاقی و معنوی و عبادی و عرفانی و ... بنابراین یکی از کارها، ایجاد آمادگی در مسافر حج است. یک مطلب دیگر این است که: «حج و فضای آن را از انگیزه‌های دنیایی و مادی - تا آن جایی که ممکن است - تخلیه کنند.» این خیلی مهم است؛ چون یکی از شاخصهایی که در حج در نظر گرفته شده است، این است. میگویند در حج شما حق ندارید بوی خوش استعمال کنید، اگر از جایی گذشتید که بوی ناخوشی هست، حق ندارید بینیتان را بگیرید. البته اینها خیلی معنا دارد. حج جایی است که باید هر چه ممکن است انسان از انگیزه‌های دنیوی و مادی جدا و دور بشود. البته ما نمیخواهیم سفارش کنیم که به حجاج آنجا گرسنگی بدهید یا جای بد بدهید، نه؛ پذیرایی از حجاج و مسکن و غذا و تأمین آسایش جسمانیشان که بتوانند به مسائل معنوی بپردازند، خود این یکی از کارهای مهم است؛ این را ما نفی نمیکنیم. اما این انگیزه‌های مادی را تا آنجایی که ممکن است، باید از دلها خارج کرد؛ این انگیزه‌ی بازارگردی و سوغات‌خَری و اینها را باید کم کرد؛ نگاه به حج به صورت یک سفر گردشی یا خدای نکرده با یک اهداف دیگر، که دیگر آنها قابل ذکر هم نیست. ولی این نفس و هوای انسان، انسان را به خیلی جاها میکشاند. باید اینها را مراقبت و جلوگیری کرد. این انگیزه‌های مادی باید در حج - چه در حاجی، چه در همراه، چه در کارگزار - دور شود؛ این هم یک نقطه است که اگر بخواهیم از آن ظرفیت عظیم استفاده کنیم، یکی از شرایطش این است. یکی دیگر از شرایط، همین «مسئله‌ی اتحاد مسلمین» است. حج باید آئینه‌ی اتحاد باشد، نه آئینه‌ی اختلاف. اگر قرار باشد ما همه یکجا جمع بشویم تا در آنجا یکی به یکی بگوید تو بدی، آن دیگری بگوید تو بدتری؛ این چه جمع شدنی است! اگر اختلافی هم وجود دارد، جای بروزش آنجایی نیست که خدای متعال فرموده است: جمع بشوید تا «لیشهدوا منافع لهم» که منافع خودشان را در آنجا به دست بیاورند. بعضیها - حالا نگاه خوش‌بینانه همین است که بگوییم کج‌سلیقگی است، والّا اگر به چشم بدبینانه نگاه کنیم، حرفهای دیگر هم میشود زد - حج را جایی قرار میدهند برای دندان نشان دادن و لج کردن و چهره در هم کردن نسبت به اختلافات فرقه‌ای و طائفی؛ شیعه و سنی را آنجا مقابل هم قرار دادن. چقدر باید به ما بگویند تا باور کنیم که امروز بیش از گذشته اختلافات شیعه و سنی یکی از محورهای اساسی است که دشمنان اسلام دارند رویش سرمایه‌گذاری میکنند. حاضرند پولهای کلان خرج کنند که شیعه را علیه سنی و سنی را علیه شیعه تحریک کنند. یک عده بیعقلهایی هم هستند که بدون اینکه از این پولهای کلان هم بگیرند، برای استکبار همین هدف را مفت و مجانی تأمین میکنند. خوب چرا؟ این خطایی است که معلوم نیست خدای متعال از آن بگذرد. خدای متعال همه‌ی مسلمانها را در یک مرکز واحدی جمع کند که واضح‌ترین منافع آن، احساس اجتماع، احساس اتحاد و احساس یگانگی است؛ آن وقت در این مجمعی که برای احساس یگانگی به وجود آمده، ما بنا کنیم در این گوشه و آن گوشه، به سر و کله‌ی هم زدن و اختلاف را تشدید کردن! این لج کردن با خدا نیست!؟ ما - نه فقط تحلیلاً، از روی اطلاع عرض میکنم - میدانیم که در خودِ آن مراکز، دستهای استعمار کسانی را گماشته‌اند تا اینکه این اختلافات را تشدید کنند؛ یعنی آنجا افراد مأموری هستند که اصلاً مأموریتشان همین است که یک بهانه‌ی کوچکی از یک شیعه‌ای پیدا کنند، جنجال راه بیندازند، تکثیر کنند، فحش بدهند، اهانت کنند و دعوا راه بیندازند. اگر هم خبر نداشتیم، تحلیل هم این را نشان میداد؛ دلیلی نداشت که دشمنان وحدت اسلامی از این فرصت و امکان عظیم حج برای این مقصود استفاده نکنند؛ خبر هم داریم که چرا، افرادی را هم برای این کار اجیر میکنند. مراقب باشید در این دام نیفتید. ایرانی چه شیعه‌اش و چه سنیاش، مراقب باشد در این دام نیفتد. ما البته به برادران خودمان در سعودی و در جاهای دیگر هم نصیحت و توصیه میکنیم که نگذارند؛ مانع بشوند از نفوذ آن دستهای اختلاف‌افکنی که در آنجاها این اختلافات را تشدید میکنند و به رخ یکدیگر میکشند. این مسئله‌ی بسیار مهمی است. یک مسئله هم مسئله‌ی «برائت» است. قضیه‌ی برائت از کفار و مشرکین بسیار مهم است. باید همه‌ی ملتهای مسلمان در این کار پیشقدم باشند. به نظر ما خود عربستانیها باید در این قضیه پیشقدم شوند. آن کسانی که میزبان حجند، آنها این کار را باید بکنند. بیش از آنکه میهمانان ایرانی یا میهمانان سایر کشورها درصدد این کار باشند، این تکلیف آنهاست. شکی نیست که استکبار جهانی با دنیای اسلام بد است. این بد بودن، فقط هم بغض نیست؛ بلکه ابراز بعض و دشمنی کردن است؛ نه اینکه دشمنند و نشسته‌اند کنار تماشا میکنند؛ نه، دشمنی هم میکنند. قصدشان این است که دنیای اسلام را به‌کلی از حقیقت اسلام خالی کنند؛ این دیگر حرفی نیست که احتیاج به اثبات و استدلال داشته باشد. این را همه‌ی مسلمانهایی که چشمشان باز است، مشاهده میکنند. اینها دشمن مسلمانهایند. مایلند اسلام نباشد تا بتوانند بر این ملتها سلطه پیدا کنند؛ اسلام نباشد تا بتوانند بر منابع آنها تسلط پیدا کنند؛ تا بتوانند فرهنگ خودشان را در آنجا رایج کنند، آنها را به بخش ِ درجه‌ی دو از ملتهای خودشان تبدیل کنند؛ بخش درجه‌ی دو و پایین از ملتهای خودشان. وقتی یک ملتی، فرهنگ یک ملت دیگر را قبول کرد، همین میشود؛ میشود جزوی از آن ملت، منتها مثل بچه‌ی ناتنی، مثل جماعتِ درجه‌ی پست‌تر. هم بر طبق میل آنها رفتار میکند، هم مثل خود آن ملت از طرف آن ملت، تحویل گرفته نمیشود. اشتباهِ این کسانی که سعی کردند رفتار فرنگیها را در همه‌ی امورشان تقلید کنند، اینجا بود. نفهمیدند که با تقلید رفتار یک قوم و یک ملت و یک فرهنگ، مثل آنها و جزو آنها نمیشوند؛ بلکه تابع آنها و درجه‌ی دو آنها میشوند. استکبار نسبت به دنیای اسلام همیشه این را خواسته است. مانع عمده اسلام است. با اسلام بدند به این دلائل؛ و دشمنی میکنند با اسلام؛ اینکه دیگر جای تردید نیست. این دشمنی در شکلهای استکباری، صهیونیستی، خشن، خونین، بیرحمانه و سبعانه هم هست. خوب، آیا جا ندارد مسلمانها نسبت به این رفتار، موضع خودشان را ابراز کنند!؟ ما که نمیخواهیم از مکه لشگر راه بیندازیم برویم به سمت یک کشوری، آنجا بجنگیم؛ میخواهیم اعلام موضع کنیم. مسلمانها بگویند که موضعشان در مقابل این غزو استکباری و صهیونیستی چیست. جایش کجاست اگر بخواهند اعلام موضع کنند غیر از مکه؛ غیر از این مجامع عظیم و میقات عظیم امت اسلام. جایش همانجاست. همه باید بکنند؛ همه‌ی ملتها و همه‌ی رؤسای کشورها، اگر به این حقیقت توجه کنند و وجدان بیداری وجود داشته باشد. اگر آنها نمیکنند، ما میکنیم. ما کار خودمان را تعطیل نمیکنیم به خاطر اینکه دیگران به این وظیفه عمل نمیکنند؛ این بسیار مهم است. فقط هم اعلام موضع است؛ این، بیان موضع یک کشور است؛ آن هم با استدلال و منطق. سعی بشود این حقیقت به ملتهای مسلمان تفهیم بشود. در این ارتباطاتی که وجود دارد، این معنا روشن بشود که ما هدفمان از این اعلام برائت چیست و معنای این اعلام برائت چیست؟ اینها تدوین بشود، نوشته بشود، با لغت متناسب و قابل فهم بیان بشود و در اختیار حجاج کشورهای اسلامی گذاشته بشود. امروز در دنیا شوق به اسلام ناب روزبه‌روز بیشتر میشود. از اول انقلاب تا به حال، روزبه‌روز این شوق بیشتر شده است و کمتر نشده است. خیال میکردند که انقلاب مثل شعله‌ای بود که بلند شد و بعد هم نشست، تمام شد؛ یک عده آدمهای سطحی و ظاهرنگر این‌طور خیال میکردند. شنیدید که در این چند سال گذشته چه تعبیراتی در این زمینه‌ها بود: انقلاب تمام شد، انقلاب فراموش شد، موزه‌ای شد. نمیفهمیدند که آن شعله وقتی که شما نگاه میکنید میبینید فرو نشسته است، تازه نوبت آن آتش‌گیره‌های سنگین و ماندگاری است که با آن شعله روشن شده و آنها در طول زمان، خاموش شدنی نیست. امروز در دنیای اسلام نفرت از استکبار، نفرت از امریکا بالخصوص و نفرت از صهیونیستها و رفتارهای آنها روزبه‌روز بیشتر شده است. فقط نفرت هم نیست، احساس میل به اقدام در مسلمانها زیاد شده است. لذا شما در فلسطین این قضایا را مشاهده میکنید. البته فلسطین، همان فلسطین پنجاه سال پیش است که آن راگرفتند و تصرف کردند؛ ببینید حالا به چه مجموعه‌ی نیرومند و قویای تبدیل شد که امریکا و صهیونیستها با همدیگر نمیتوانند علاج کنند؛ در حالی که آن ملت هیچ چیز هم ندارند و تحت محاصره‌ی شدید هستند. این همه دارند روی فلسطین فشار می‌آورند. روزانه دارند کشتار میکنند و فاجعه‌آفرینی و جنایت میکنند؛ اما از عهده‌ی آنها بر نمیآیند. یک نمونه‌ی بارزش همین حادثه‌ی عجیب و معجزه‌آسای لبنان بود. آنها خیال میکردند لبنان ضعیف‌ترین حلقه‌ی کشورهای دنیای اسلام است؛ اما معلوم شد که یکی از قویترین حلقه‌هاست؛ دیدید لبنانیها چه کردند، چه کرد حزب‌اللَّه! عراق جور دیگری و افغانستان هم یک جور دیگر. در تمام این منطقه، مسلمانها، جوانهای مسلمان و انگیزه‌های اسلامی رو به رونق بیشتر است. حالا که این هست، باید مسلمانها تشویق بشوند به اینکه این اعلام موضع را - که برائت است - روزبه‌روز بیشتر کنند. به هر حال، امیدواریم این برنامه‌هایی که ذکر کردند - هم جناب آقای ریشهری و هم مدیر محترم اشاره کردند؛ این برنامه‌هایی که نشان میدهد به تصحیح و تکمیل برنامه‌هایی که در حج همیشه بوده است - ان‌شاءاللَّه با بهترین وجهی انجام بگیرد. هم نگاه به سازمان و کیفیت کارهای سازماندهیای که هست، هم نوعِ وظایف و کارهایی که باید انجام بگیرد. ان‌شاءاللَّه روزبه‌روز بایستی با نگاه نو و احساس مسئولیت، این مجموعه‌ی حج را - هر دو بخش را - تعالی و تکامل بخشید و بهتر از گذشته کرد. ان‌شاءاللَّه همه‌ی این خدمات منظور نظر حضرت بقیةاللَّه(ارواحنافداه) باشد و ارواح طیبه‌ی شهدا و روح مطهر امام بزرگوارمان از آن راضی و خشنود باشند.   و السّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,313
1385/08/21
بیانات در دیدار مردم گرمسار
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3368
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ خدا را شکر و سپاس عرض میکنم که بعد از سالها این توفیق را به بنده ارزانی داشت که با شما مردم عزیز گرمسار، از نزدیک این دیدار صمیمی و پُرشور را داشته باشیم. البته تصدیق میکنم که حق گرمسار این بود که قبل از این ما با شما مردم عزیز دیدار میکردیم؛ چون شما همسایه‌ی تهران هستید و بنده مکرراً تصمیم داشتم که بالخصوص به شهر گرمسار بیایم و با مردم عزیزِ این منطقه ملاقات کنم. به هر حال این توفیق امروز دست داد. بحمداللَّه شهر گرمسار در این استان جزو شهرهایی است که شاخصهای آن جزو شاخصهای بالاست. مردمِ علاقه‌مند و پُرشور، سطح بالای سواد در کل منطقه و شهرستان، و استعدادهای خوب که نشانه‌ی آن را در برخی از نخبگانِ برجسته‌ی کشوری ما مشاهده کردیم؛ هم قبل از این سفر، هم در این سفر، با بعضی از نخبگانِ برجسته‌ی کشور که اهل گرمسارند و از این منطقه برخاسته‌اند، ملاقات کردیم. این منطقه، منطقه‌ای است که با علم و سواد و معلومات و کار شناخته شده است و این برای جوانان آن باید یک شاخص امید و تلاش و حرکت باشد. جوانانِ عزیزِ این شهرستان، میتوانند آینده‌ای را که در آن، بیشترِ عمر خود را خواهند گذراند، به شکلی ببینند که در آن نقش ایفا میکنند و میتوانند در ساختن کشورِ عزیزشان سهم قابل توجهی داشته باشند. من در پایانِ این سفر چند روزه به استان سمنان، امروز یک بحث کوتاهی به صورت جمع‌بندی شده درباره‌ی مجموعه‌ی اوضاع کشور عزیزمان عرض میکنم. شما مردم علاقه‌مند و پُرشور - بخصوص جوانها - که به سرنوشت کشورتان علاقه‌مندید و مایلید در آینده‌ی کشور نقش ایفا کنید، این را بدانید که بحمداللَّه اوضاع کشور عزیز ما در این برهه‌ی از زمان در طول سالیان گذشته، جزو برترین اوضاع و احوالی است که این کشور به خود دیده است. امروز نظام سیاسی کشور از همیشه مستحکمتر است. آن کسانی که از اول انقلاب درصدد بوده‌اند که ثبات سیاسی کشور را متزلزل کنند و از بین ببرند، امروز شاهد هستند که کشور از یک ثبات سیاسىِ کامل برخوردار است. آحاد مردم، مردم بخشهای مختلف کشور و قشرهای گوناگون جامعه، در یک هماهنگی مطلوب و با یک برخوردِ هوشمندانه‌ی متناسب با یک ملت بزرگ، مسائل کشورشان را دنبال میکنند. مردم شعارها و آرمانهای ملی را با درک کامل بر زبان جاری میکنند؛ مثل همین شعارهایی که شما امروز دادید و در همه جا راجع به پیشرفتهای علمی، انرژی هسته‌ای و موقعیتهای سیاسی کشور در سطح بین‌المللی شعار میدهند. و امروز بیش از گذشته هم حتّی گفتمانِ عدالت‌طلبی و رفع تبعیض و مبارزه‌ی با فساد در کشور مستقر و حاکم است. نسل جوان انقلاب - و به قول متعارف و معروف، نسل سوم انقلاب - بااستعداد و قدردان زحمات گذشتگان خود است. جوانهایی که امروز در صحنه مشاهده میکنیم، در همه‌ی عرصه‌ها - پسران، دختران؛ در سطوح مختلف درس و سواد و علم - به مبانی و آرمانها و انگیزه‌های انقلابی گرایش عمومی دارند. وقتی یک ملتی از این تعداد جوان و از این نسبت سنی در مجموعه‌ی خود برخوردار است، باید امیدوار باشد. نسل نو، نسل تازه‌نفس و نسل امیدوار به آینده، همیشه این امکان را به یک کشور و یک ملت میدهد که با ابتکارات خود آینده را آنچنان که شایسته‌ی آن ملت است، بسازد. ما امروز یک چنین وضعی داریم. اکثر مردم جامعه‌ی ما جوانند؛ آن هم جوانانی که غالباً در دام گرفتاریها و فسادهایی که جوانهای دنیا در آن گرفتارند، گرفتار نشده‌اند. بنده قبول نمیکنم حرف افراد بدبینی را که نسل جوان ما را به انواع اتهامات متهم میکنند و اینها را واقع‌بینانه نمیدانم، بدبینانه میدانم. جوان جامعه‌ی امروز ایران با جوان دوران قبل از پیروزی انقلاب و با جوانان امروز در سطح کشورهای منطقه و بسیاری از کشورهای دنیا - که ما خبر داریم - از زمین تا آسمان تفاوت دارد. در دل و زندگی جوان ما باورهای دینی هست؛ بیمبالاتی و بیاعتنایی به ارزشها در جوانان ما بسیار کم است. من در نماز عید فطر این را از روی علم و اطلاع گفتم. در شبهای احیاء ماه رمضان امسال و در مراسم گوناگون دعا و تضرع، جوانانی از قشرهای مختلف و با ظواهر گوناگون شرکت کرده بودند؛ که اگر یک انسان سطحی و ظاهربین آن پسر یا آن دختر را با آن لباس - فرض بفرمایید - مشاهده کند، خیال میکند این اصلاً خدا را نمیشناسد؛ نه، این‌طور نیست. جوانهای ما دل در گروِ حقیقت دارند؛ دلهایشان نرم و نورانی است. هیچ وقت در این کشور در طول سالهای گذشته، از دوران جوانی و نوجوانی ما، به یاد نداریم که در ماه رمضان، در مساجد کشور یا در مسجد گوهرشاد مشهد، مردم بیایند اعتکاف بکنند. در ایام‌البیض سه روزِ متعارف ماه رجب یا ماه شعبان، ما تعداد معدودی در قم دیده بودیم که اعتکاف میکردند؛ آن هم غالباً طلبه‌ها. در غیر آن معمول نبود. امروز در ایام اعتکاف، دانشگاهها و مساجد و سرتاسر کشور و مساجد جامع، مملو از معتکفین است؛ علاوه‌ی بر آن، در دهه‌ی آخر ماه رمضان، جمعیت عظیمی مشغول اعتکاف بودند. چه کسانی؟ پیرمردها؟ پیرزن‌ها؟ نه، همین جوانها، جوانترینها. این دیگر در دنیا نظیر ندارد. این نسل جوان امروز ماست. امروز گرایش به دین و ارزشهای انقلابی، وجه غالب جامعه است. خوشبختانه یک دولت مردمی و پایبند به ارزشهای دینی هم سرِ کار است. خود رئیس جمهور با شیوه و منش مردمی، با ساده‌زیستی، با دلبستگی کامل به ارزشهای اسلامی، با شجاعت و اعتمادبه‌نفس، در میدان کار و تلاش است؛ اجزای دولت و خود رئیس جمهور، کمربسته‌ی خدمت به مردم مشغول کار هستند. ابتکار عمل را - هم در مسائل کشور و هم در مسائل بین‌المللی - در دست دارند. امروز در عرصه‌ی بین‌المللی دیگر این‌طور نیست که مسئولان کشور ما مجبور باشند دنبال حرف سیاستمداران و سیاست‌سازان بین‌المللی بدوند؛ نه، ابتکار عمل در دست مسئولان ماست. اعتمادبه‌نفس و ایمان و اتکاء به خدا در مسئولان کشور، یک چنین اثری دارد و امروز بحمداللَّه این‌طور است. رئیس جمهور، اهل کار، اهل ابتکار، اهل خدمت، اهل عمل، وارد میدان و خسته نشو است؛ این، افقها را روشن میکند. امروز نظام سیاسی ما این‌طوری است؛ نظام باثبات، مردم مؤمن، جوانان علاقه‌مند، پُرتحرک و پُرشور، و مسئولان دلسوز و علاقه‌مند، شجاع و دارای ابتکار عمل. در شاخصهای گوناگون کشور هم در همه جا نشانه‌ی پیشرفت را ملاحظه میکنیم. این گزارشی که چند هفته‌ی قبل، رئیس جمهور محترم از وضع کشور، مسائل اقتصادی و غیره به مردم داد، مورد تأیید کارشناسان منصف و حتّی در موارد بسیاری، مورد تأیید مراکز بین‌المللی است؛ که آن مراکز بین‌المللی غالباً نسبت به مسائل ما با غرض و عناد اظهارنظر میکنند؛ آنها در موارد بسیاری همین‌ها را تأیید کردند: در مسئله‌ی تورم، مسئله‌ی نرخ بیکاری و زمینه‌ی مبارزه‌ی با فساد. آنها انگیزه‌های معکوس دارند؛ در خیلی از موارد، انسان میبیند آماری که آنها میدهند، علمی و متکی بر واقعیت نیست، در واقع سیاسی است. مایلند اوضاع ما را بد جلوه دهند؛ اما همانها هم در موارد بسیاری به درست بودنِ گزارش اعتراف و تأکید کرده‌اند. امروز بحمداللَّه قشرهای عمومی مردم - بخصوص مردم مستضعف - امیدوارند. این امیدواری نه به خاطر این است که مشکلات برطرف شده است؛ ممکن است برطرف کردن مشکلات، سالها طول بکشد. گاهی انجام کارهای بزرگ احتیاج دارد به گذشت یک دوره، دو دوره‌ی عمر دولتها تا به نتیجه برسد؛ لیکن در عین حال مردم امیدوار و خوشحالند؛ چرا؟ چون احساس میکنند دارد کار میشود؛ در جهت رفع تبعیض و کمک به محرومان پیشرفت است؛ همین، دل مردم را خوشحال میکند. بنده هم تأکیدم همیشه - در طول این سالهای گذشته - به دولتها و مسئولان مختلف این بوده که کاری کنید چیزی از خود نشان بدهید که مردم بفهمند و قبول کنند که شما دارید کار میکنید و دارید به سمت اهداف حرکت میکنید. مردم ما، مردم بزرگواریاند. بنده تاریخ را زیاد خوانده‌ام، با مسائل گوناگون کشورها و ملتها هم آشنا هستم؛ خیلی از ملتها این نجابت، این صبر، این واقع‌بینی و این همراهی و همدلی را ندارند؛ کما اینکه بسیاری از ملتها این آگاهی و هُشیاری را ندارند که ملت ما دارد. ملت ما همین‌قدر احساس بکنند که مسئولان کشور میخواهند برای آنها کار کنند و در میدانند، بیکار ننشسته‌اند و برای خودشان چیزی نمیخواهند. این که ما این‌قدر روی ساده‌زیستی مسئولان تکیه میکنیم، این برای همین است که به مردم نشان بدهند برای خود کیسه نمیدوزند و به فکر ثروت‌اندوزی برای خودشان نیستند؛ این، مردم را امیدوار میکند و اعتماد آنها را برمیانگیزد. خیلی فرق است بین آن مسئولی که در دوران کوتاه مسئولیت خود در فکر این است که یک آینده‌ی مالی برای خود تأمین بکند؛ دائم به این طرف و آن طرف دست می‌اندازد و چنگ میزند، شاید بتواند آینده‌ی مالی و زندگی خودش را تأمین کند، و آن انسانی که در دوران مسئولیت، اصلاً به فکر تنها چیزی که نیست، مسائل شخصی است؛ اینها خیلی با هم تفاوت دارند. امروز در دنیا هر کسی به وزارتی، ریاستی و مدیریتی میرسد، جزو اولین اهدافش این است که از طرقی - حالا ولو ظاهراً قانونی - آینده‌ی خودش را تأمین کند؛ فردا که از کار کنار رفت، در فلان کمپانی، در فلان شرکت و در فلان سرمایه‌گذاری مهم سهمی داشته باشد. ما در نظام جمهوری اسلامی مایلیم مسئولان ما این‌طور نباشند. خوشبختانه میبینید امروز مسئولان کشور، خود رئیس جمهور در رأس آنها، به معنای واقعی کلمه، همه‌ی وقتشان را دارند برای مردم صرف میکنند. اقتدارِ بین‌المللی ملت ما، روحیه‌اش را تقویت کرده است؛ امروز همین مسئله‌ی انرژی هسته‌ای را - که این، یک مسئله است؛ همه‌ی مسائل ما که نیست - در سطح بین‌المللی همه پذیرفته‌اند که ایران بر سرِ این خواسته‌ی به حق و حق طبیعی خود، محکم ایستاده است. این اقتدار در عرصه‌ی بین‌المللی، روحیه‌ی مردم را هم به نوبه‌ی خود بالا می‌برد. رشد علم و رشد صنعت و فناوری در داخل کشور، فرصتهای خوبی را برای حل مشکلات به وجود آورده است. مسئله‌ی اساسیای که امروز هدف مسئولان کشور است، «مسئله‌ی اشتغال» است. دارند تلاش و فعالیت میکنند و کار میکنند که این معضل را - که از سالها پیش گریبان‌گیر ملت بوده است - به بهترین شکلی در مدت زمان متناسب خودش حل کنند. از جمله‌ی شاخصها، مسئله‌ی «مبارزه‌ی با فساد» است؛ فساد اداری و مالی، جزو بدترین عوارض است. این، از همان مواردی است که مراکز بین‌المللی تأیید کرده‌اند که در این یک سال و نیم اخیر، رتبه‌ی کشور در مبارزه‌ی با فساد بالا آمده است و در این زمینه پیشرفتهایی وجود داشته است. البته ما به این قانع نیستیم. بایستی فساد اداری و مالی و خیانت در امانتهای ملی در کشور ریشه‌کن شود. این به سرمایه‌گذاریهای سالم ربطی ندارد؛ ما به سرمایه‌داران کشور - کسانی که میتوانند سرمایه‌گذاری کنند - توصیه میکنیم که وارد میدان سرمایه‌گذاری بشوند و طبق قانون کار کنند. بعضی این دو تا را با هم اشتباه میکنند. ما با فساد مخالفیم، با سوءاستفاده مخالفیم، با خیانت در امانت - که عمده هم از مسئولان و مأموران بخشهای گوناگون دولتی سر میزند - مخالفیم و معتقدیم باید مبارزه بشود. این مبارزه بحمداللَّه جدّی است و شروع شده است، و باید توسعه پیدا کند و همه‌گیر شود. در عرصه‌ی سیاسی کشور هم امروز وحدت و یکپارچگی مردم از همیشه بیشتر محسوس است. عده‌ای شعار میدادند؛ شعارهایی که فقط برای جدا کردن مردم از یکدیگر خوب بود؛ به این هم قانع نبودند، شعار حاکمیت دوگانه میدادند؛ یعنی در خود حاکمیت و مدیریت کشور دودستگی به وجود آید و به جان هم بیفتند؛ این را صریحاً شعار میدادند و خجالت هم نمیکشیدند. اینها بحمداللَّه منزوی شده‌اند. امروز یکپارچگی و همدلی در مدیریت کشور، یک نعمت بزرگی است. مردم، دلهایشان به هم نزدیک است و اتحاد بین مردم و دولت هم خوب است. البته تبلیغاتی انجام میگیرد. چندی پیش رئیس جمهور محترم از مطبوعات گله کرد که بدگویی میکنند، بددهنی میکنند، لجن‌پراکنی میکنند؛ و بعضی از مطبوعات اعتراض کردند. من معمولاً مطبوعات را میبینم؛ من حق را به رئیس جمهور دادم. من معتقدم - نمیگویم همه‌ی مطبوعات - بعضی از مطبوعات نه اینکه انتقاد میکنند - انتقاد ایرادی ندارد - بی‌انصافی میکنند؛ از روشهای تبلیغاتی و رایج دنیا استفاده میکند تا آن کاری را که در دولت به نفع مردم انجام گرفته، زیر سؤال ببرند یا نادیده بینگارند، و اگر عیبی هست - ولو کوچک هم باشد - آن عیب را بزرگ کنند. این را انسان در بسیاری از مطبوعات میبیند. ایرادی ندارد. این هست، اما ملت ما آگاه و هوشیارند. من از سالها قبل هشدار دادم و برای مردم نقشی را که دستهای بیگانه در مدیریت فرهنگی کشور و رسانه‌ها و تبلیغات کشور به کار میگیرند، تبیین کردم. بعضیها انکار کردند؛ اما بالاخره همه تصدیق کردند. دشمنان ما بیکار ننشسته‌اند: از مطبوعات استفاده میکنند، از تبلیغات استفاده میکنند و از روشهای گوناگون تبلیغی استفاده میکنند تا آن ارزشهایی را که ملت به آنها پایبند است و آنها از آن ارزشها خوششان نمی‌آید، در چشم مردم بشکنند. تلاششان را میکنند. ما هم در عمل نشان دادیم که مطبوعات آزادند؛ این عملکردهایی که از نظر ما بسیار منفی است، وجود دارد؛ اما مطبوعات آزادانه دارند همان کارها را میکنند. این، خود رد عملىِ کسانی است که معتقدند آزادی بیان نیست؛ نخیر، آزادی بیان، نشانه‌اش همین مطبوعاتی است که علیه دولت، علیه نظام و علیه سیاستهای کلی، آزادانه هر چه میخواهند مینویسند؛ کسی هم متعرض آنها نمیشود. البته مردم هم به اینها خیلی اعتنایی نمیکنند. این، فضل الهی است. بحمداللَّه پایگاه سیاسی کشور و منزلت اجتماعی ملت ایران در جهان افزایش پیدا کرده است. قبلها دشمنان ما خیال میکردند زمینه را فراهم کرده‌اند یا فراهم خواهند کرد و با یک حرکت دست میتوانند کشور را از این رو به آن رو کنند. امریکاییها این حرف را گفتند. چند سال قبل از این، عده‌ای از سیاسیون امریکایی به طور محرمانه و مخفیانه - ما مطلع نشدیم، بعد که برگشتند مطلع شدیم - به ایران آمده بودند و با بعضی از محافل نامساعد با نظام نشست و برخاست کرده بودند؛ وقتی رفتند گفتند در ایران کسانی هستند که منتظر یک اشاره‌ی ما هستند تا علیه نظام شلیک کنند. امروز حقیقت برای آنها روشن شده است. نه فقط نمیتوانند سلطه پیدا کنند، حتّی لطمه هم نمیتوانند بزنند. ملت بیدار و متحد است. ما دلهایمان به هم نزدیک است. ملت به مسئولان خود اعتماد دارد؛ میداند که آنان آنچه میکنند و آنچه میگویند، برای شخص، برای قدرت و برای زر و زور نیست. با نگاه باز نیازها و مصالح کشور مشاهده میشود و مردم هم تشخیص میدهند. امروز بحمداللَّه موقعیت ما، موقعیت مستحکمی است؛ بعکس موقعیت دشمنان و مخالفان ما متزلزل است. من دیروز و پریروز هم گفتم: امریکای امروز، امریکای ده سال و پانزده سال قبل نیست؛ رژیم صهیونیست امروز هم، رژیم صهیونیست چند سال قبل نیست. این رژیم بشدت تودهنی خورد. البته اینها از مخالفتها و خصومت و دشمنیشان دست برنخواهند داشت. ایرادی ندارد. این مکر الهی هم علیه خود آنهاست تا در دنیا بیشتر نشان داده بشود که قدرت ابرقدرتها چقدر ظاهری و پوشالی است. امروز وضع سیاست در دنیا هم تغییر پیدا کرده است. دولتهایی در مناطقی بر سر کار میآیند که امریکا آنجا را حیات خلوت خود به حساب میآورده است؛ دولتهایی سر کار میآیند که با امریکا مخالفند. هر چه هم رژیم ایالات متحده تلاش میکند که اینها سر کار نیایند، نمیتواند. این نشان‌دهنده‌ی این است که در وضع سیاست جهان هم تحول ایجاد شده است. ملت عزیز ما! مردم عزیز گرمسار! خدای متعال وعده‌ی قطعی کرده است که: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة الّا تخافوا و لاتحزنوا»؛ استقامت در راه درست نتیجه‌اش این است که خدای متعال اندوه و ترس را از یک انسان و یک جامعه سلب میکند و موفقیت را نصیب آنها میکند. ما راهی که انتخاب کردیم، راه خداست. راه خدا فقط به معنای عبادت کردن و در کنج نشستن نیست؛ راه خدا یعنی به سعادت رساندن جامعه‌ی انسانی. ملت ما این راه را انتخاب کرد؛ یعنی راه عدالت، راه انصاف، راه عبودیت الهی، راه برابری انسانها، راه برادری انسانها با یکدیگر و راه اخلاق نیکو و پسندیده و فضیلتهای انسانی؛ و در این راه پافشاری هم کرده است؛ با سختیهایی که در این راه هست، مقابله کرده و از آنها نهراسیده است. ان‌شاءاللَّه میوه‌های شیرین و دلنشین این ایستادگی را خدای متعال به او خواهد چشاند. مسئولان گوناگون کشوری نسبت به مسائل این استان هم بسیار حساسند. این مطالبی که امام جمعه‌ی محترم در بیاناتشان ایراد کردند، تماماً چیزهایی است که در گزارشهای قبل از سفر به بنده ارائه شده بود و مسئولان دولتی درصدد انجام همین مسائل هستند؛ تصمیم‌های خوبی هم گرفته شده است. البته در سفرهای ما بَنا بر این نیست که کارها و مسئولیتهایی را که دولت بر عهده دارد، ما هم اینها را به طور مضاعف بر مسئولان تحمیل کنیم. اینها کارهایی است که در برنامه‌های دولت هست. ما توصیه میکنیم ان‌شاءاللَّه تسریع و تسهیل بشود؛ نقاطی که از چشمها دور مانده است، مورد توجه قرار بگیرد و همه‌ی مسئولان - چه مسئولان استان، مسئولان شهرستان، نمایندگان مجلس و مدیریتهای بالا که در تهران هستند - به طور هماهنگ بر روی این نقاط متمرکز بشوند و یکی پس از دیگری این مشکلات را حل کنند و این گره‌ها را باز کنند. امیدواریم خداوند متعال برکات مادی و معنوی را بر شما مردم عزیز نازل بفرماید. پروردگارا! مردم عزیز گرمسار را، این زن و مرد و پیر و جوانِ پُرشور و مؤمن را مشمول الطاف ویژه‌ی خود قرار بده. پروردگارا! جوانها را به راه راست و راه رشد و استقامت هدایت بفرما. پروردگارا! روزبه‌روز بر زیباییها و بهبودیهای زندگی این مردم خوب و مؤمن بیفزا. پروردگارا! مسئولان محترم را در خدمت به این مردم، روزبه‌روز موفقتر بگردان.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,314
1385/08/20
بیانات در دیدار مردم شاهرود
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3366
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا أبی القاسم المصطفی محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیةاللَّه فی الأرضین. خداوند متعال را شاکر و سپاسگزارم و از اعماق دل خرسندم که بار دیگر در جمع شما مردم عزیز و خونگرم و باصفای شاهرود این توفیق را پیدا کرده‌ام که باشم و مثل همیشه شاهد این اجتماع عظیم و پُرشور شما باشم. و نشانه‌های محبت و صفا و ایمانی را که از دیرباز در مردم این شهر از نزدیک شاهد بودم، بار دیگر مشاهده کنم. در طول دوره‌ی زندگی - چه در دوران مبارزات، چه دوران اوج انقلاب اسلامی، چه قبل از آن در دورانهای طلبگی در مشهد و چه بعد از آن در دوران جنگ تحمیلی و در محیطهای اداری و کاری و انقلابی - همیشه عنصر شاهرودی را با این خصوصیات شناخته‌ایم: متدین، باصفا، خونگرم، اهلِ اقدام، دوستدار علم و ارزشهای دینی و اسلامی. امروز هم - که سالها از پیروزی انقلاب میگذرد و کشور عزیز ما تجربه‌های گوناگونی را در طول سالیان گذشته گذرانده است - بار دیگر مردم عزیزِ شاهرود، مرد و زن و پیر و جوان از قشرهای مختلف را با همین خصوصیات مشاهده میکنیم؛ شهرِ باصفا، مردمِ باصفا، دلهای باصفا. یقیناً نقش معلمان دین و اخلاق در این حیطه و در این سرزمین، در پرورش اخلاقی مردم شهرستان شاهرود نقش به‌سزایی داشته است. علمای بزرگ، برجستگان دینی و اخلاقی در این ناحیه، در این شهر و در بخشهای متصل به این شهر - چه در گذشته، چه در آن دورانی که خود ما از نزدیک شاهد بودیم و دیدیم یا همزمان بودیم - نقش برجسته‌ای داشته‌اند. در دوران جوانىِ ما نام برجستگان علمىِ دینىِ شاهرود بر سر زبانها بود. مرحوم آیةاللَّه العظمی شاهرودی، مرجعِ تقلید، استاد مبرز حوزه‌ی نجف؛ مرحوم آیةاللَّه آقا شیخ آقا بزرگ شاهرودی، از برجستگان علمی و ساکن خود شاهرود؛ قبل از اینها در مشهد شنیده بودیم مرحوم آقا سید عباس شاهرودی، عالِم برجسته؛ عموی یک عالِم روحانی پارسا و باتقوای دیگری به نام مرحوم آقای حاج آقا حسین شاهرودی که چند سال پیش رحلت کرده‌اند؛ تا دوران انقلاب مرحوم آقای توحیدی، عالِم برجسته و ممتاز و از علمای فعال؛ و در رتبه‌ی جوانتر مرحوم آقای طاهری و علمای فراوان دیگر. اینجا منطقه‌ی عالِم‌خیز است؛ منطقه‌ی معلمان دین و اخلاق. در زمان گذشته هم نام بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی را همه‌ی مسلمانان و مرتبطین با معارف اسلام - ولو غیرمسلمان - شنیده‌اید. البته امثال بایزید و ابوالحسن خرقانی را با این مدعیان صوفیگری نباید اشتباه کرد. آنها داستان دیگری دارند و ماجرا و سخن دیگری است. این نکته مهم است که چگونه این منطقه، این همه معلم دین و اخلاق و عالِم برجسته‌ی دینی تربیت کرده است. این تصادفی نیست؛ نشانه‌ی یک خُلقِ بومىِ دیرین در میان این مردم است؛ میلِ به معنویات، باور نسبت به ارزشهای معنوی و اسلامی. این مطالب را ما برای این عرض نمیکنیم که مردم شاهرود خوششان بیاید؛ آنها خودشان با این مسائل آشنا هستند. افتخار و تکیه‌ی به فضل گذشتگان و پدران، برای اینکه به گذشتگان خودمان هم افتخار کنیم، نیست. یادآورىِ این مطالب برای نکته‌ی مهم دیگری است. و آن این است که یک ملت و یک جمعیت، هنگامی که به ارزشهای بنیادىِ بومىِ خود واقف بشود، استعدادهای خود را بشناسد، ارزش اخلاقی و انسانی خود را بداند، مغلوب حوادثی که برای او درست میکنند، نمیشود. آینده در برابر یک چنین جمعیت و ملتی، آینده‌ی روشنی است. سالهای متمادی - شاید دهها سال - همت استعمارگران این بود که ملت ایران را نسبت به خودشان و نسبت به ارزشها و گذشته‌ی خودشان بیاعتقاد کنند. گناه بزرگ نسل اول روشنفکران این کشور که مروّج تفکرات غربی و فرهنگ غربی بودند، همین است. به ملت ایران تبیین کردند و اصرار و تکرار کردند که تو چیزی نیستی. ارزشهای تو، اعتقادات تو، گذشته‌ی تو، تاریخ تو و بزرگان تو به چیزی نمیارزند. توانستند یک نسلِ از خود بیگانه‌ای درست کنند که پذیرای یک حکومت ظالم و دست‌نشانده‌ای مثل حکومت رضاخان قلدر باشد. این کاری است که دشمنان ما در طول سالهای طولانی کرده‌اند. نهضت اسلامی، حرکت عظیم روحانیت و مردم در دوران سالهای منتهی به پیروزی انقلاب همین بود که مردم را نسبت به هویت خودشان، نسبت به تواناییهای خودشان و نسبت به گذشته و تاریخ خودشان خوشبین کنند و پرده‌ی دروغ و توهمی را که دشمنان بر روی باورهای ملی ما کشیده بودند، آن را بِدَرَد؛ و موفق هم شدند و شاهرود یکی از شهرهایی بود که مردم و جوانهای آن استقبال کردند. من خودم در دوران مبارزات ارتباط نزدیک با شاهرود داشتم. دوستان ما، رفقای همراه و همگام ما به شاهرود میآمدند و مورد استقبال جوانان اینجا قرار میگرفتند؛ در مساجد مختلف این شهر جلساتی که در آنها مبانی انقلاب و مفاهیم انقلابی و مسائل مربوط به نهضت اسلامی گسترش پیدا میکرد و تبیین میشد، در این شهر فراوان بود. خدا رحمت کند مرحوم آقای توحیدی و بعضی از علمای دیگر این شهر را که به این جوانهای ما کمک میکردند و با بنده هم مرتبط بودند. تعدادی از جوانهای مؤمن و پُرشور این شهر با ما در مشهد در ارتباط بودند. من هم چند بار شاهرود آمده بودم. از جمله در روزهای اوج انقلاب، شبی را در شاهرود در جمع جوانان پُرشور و مؤمن این شهر گذراندم. این تجربه‌ها از یاد انسان نمیرود. مردم شاهرود، شما برادران و خواهران و خانواده‌های محترم و عزیز، در طول دوران دفاع مقدس هم آزمایش خوبی دادید. بیشترین شهدای این استان مربوط به شاهرودند. برجستگانی از نیروهای مسلح و فداکاران، مربوط به این منطقه، این شهر و بخشهای اطراف این شهرند. امیدواریم سهمِ شما مردم عزیز در آینده‌ی پُرشُکوهِ این کشور و این انقلاب، همان‌قدر نمایان باشد که در گذشته و در دوران منتهىِ به این روزها سهم وافر شما نمایان بوده است. آنچه همه‌ی ملت ایران و شما مردم عزیز باید بدانید - و خوشبختانه آگاهی ملت، آنها را نسبت به این شرایط کاملاً روشن و آگاه نگه داشته است - این است که در رویارویی میان اسلام، حرکت اسلامی و اردوگاهِ کفر و استکبار، سهم پیروزیهای جبهه‌ی اسلام و ایمان، چندین برابر بیشتر از سهم پیروزیهای جبهه‌ی مقابل است. مسئله، تنها مسئله‌ی ایران نیست؛ مسئله‌ی نهضت اسلامی است و ملت ایران پرچمدارِ این نهضت است. آن روزی که ما مردم ایران نهضت اسلامی را در این کشور آغاز کردیم، به قصد ایجاد یک نهضت جهانی نبود. دلسوزان، علاقه‌مندان و آگاهان، آنچه را که برای امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از حق و قیام در مقابل ظلم تشخیص میدادند، انجام دادند. و امام بزرگوار ما بارها گفته است، در هر موقعیتی آنچه را که احساس وظیفه میکرد، آن را انجام میداد و در راه آن قدم برمی‌داشت؛ و مشکلات او را به عقب نمیراند. نیت مبارزان، نهضت‌کنندگان و ملت ایران، اصلاح در مسائل جاری کشور خودشان بود. اما خاصیت سخن و دعوی حق، همین است که دلهای مشتاق را در همه‌ی نقاط عالم به خود جذب میکند. قیام ملت ایران توانست مسلمانان نقاط مختلف دنیای اسلام و کشورهای اسلامی را متوجهِ خود کند و به آنها تکانِ سختی بدهد؛ خیلیها را از خواب بیدار کرد و جوانها را هم متوجهِ آرمانهای دست‌یافتنی کرد. لذا حرکت، حرکت اسلامی شد. ما به امور داخلی کشورها کاری نداریم. مسئله‌ی فلسطین یا مسئله‌ی لبنان یا مسئله‌ی عراق به وسیله‌ی مسئولان ایرانی و مردم ایران اداره و مدیریت نمیشود؛ اما این حرکت شما مردم و مقاومت شما جوانان و صبر شما خانواده‌ها بود که توانست ملت فلسطین را بیدار کند؛ توانست به جوانان مؤمن در لبنان، آن قدرت را عطا کند و آن روح را در آنها بدمد که اینها بتوانند در مقابل یک ارتش مجهزِ ظالمِ بیمهار و با پشتیبانی امریکا، آن‌طور مقاومت کنند و آن‌طور پیروز شوند. در صحنه، ملت لبنان و حزب‌اللَّه بودند؛ اما در دنیا قضاوت همه‌ی اهل نظر این است که ملت ایران در این قضیه پیروز شد. امروز در دنیای اسلام، هر گروه مسلمانی و هر شعارِ اسلامی و ارزشیای که به پیروزی میرسد، قضاوت دنیا و سیاستمداران در سطح بین‌المللی، این است که ملت ایران در این قضیه پیروز شد؛ در حالی که ملت ایران کاری به کارِ فلان کشور و فلان مجموعه‌ی سیاسی یا انقلابی ندارد. این به خاطر این است که پرچم پُرافتخار استقلال ملتها در زیر سایه‌ی «لااله‌الّااللَّه محمّد رسول‌اللَّه»، در دستان شماست. و شما ملت توانستید این پرچم را با همه‌ی سختیهایش در دست خود نگه دارید. نگذارید سرنگون بشود. این توانایی را ملت ایران نشان داده است. برای ملت ما این یک افتخار بزرگ است. اما این کافی نیست. ما نمیخواهیم دل خودمان را به این خوش کنیم که ملت ایران در سطح بین‌المللی یا در سطح بین‌المللِ اسلامی سربلند و عزیز و آبرومند است؛ این هست؛ اما ما به این اکتفا نمیکنیم. ما باید این توانایی را از خودمان نشان بدهیم که بتوانیم یک جامعه‌ای بسازیم که مورد رضای اسلام باشد. این کار را باید بکنیم؛ وظیفه‌ی ما این است. و اتفاقاً آن نقطه‌ی اساسیای که دشمنان توطئه‌گر اسلام در سطح جهان به آن توجه دارند و میخواهند آن انجام نگیرد، همین است. آن کشور و جامعه‌ای که مورد نظر اسلام است، باید هم از لحاظ مادی و هم از لحاظ معنوی، پیشرو باشد. کشور ما از لحاظ مادی باید در آن، علم و تجربه و فناوری در سطوح بالا قرار بگیرد. از لحاظ ساخت و ارتباطات اجتماعی مردم در زمینه‌ی اقتصاد و بقیه‌ی موارد، ارتباط مردم با یکدیگر، باید ارتباطات سالم، قوی و نشان‌دهنده‌ی پیشرفت و شکوفایی باشد؛ باید استعدادها در آن جامعه بشکفد. همه‌ی انسانها بتوانند در آن با توانِ خداداده‌ی خود در پیشبرد اهداف زندگی، به یکدیگر کمک و با هم همکاری کنند. در آن جامعه باید عدالت اجتماعی باشد. عدالت به معنای یکسان بودنِ همه‌ی برخورداریها نیست؛ به معنای یکسان بودن فرصتهاست؛ یکسان بودن حقوق است. همه باید بتوانند از فرصتهای حرکت و پیشرفت بهره‌مند شوند. باید سرپنجه‌ی عدالت گریبان ستمگران و متجاوزانِ از حدود را بگیرد و مردم به این، اطمینان پیدا کنند. در چنین جامعه‌ای، معنویت و اخلاق هم باید به قدرِ حرکت پیش‌رونده‌ی مادی پیشرفت کند. دلهای مردم با خدا و معنویات آشنا بشود. انس با خدا، انس با عالم معنا، ذکر الهی و توجه به آخرت در یک چنین جامعه‌ای بایستی رایج شود. اینجاست که آن خصوصیت استثنایی جامعه و تمدن اسلامی، خود را نشان میدهد؛ ترکیب و آمیختگی دنیا و آخرت با هم. تمدن مادىِ غرب در علم و تکنولوژی پیشرفت کرد. در روشهای پیچیده‌ی مادی، توفیقات بزرگی به دست آورد؛ اما در کفه‌ی معنوی روزبه‌روز بیشتر خسارت کرد. نتیجه این شد که علم و پیشرفت تمدن مادىِ غرب، به ضرر بشریت تمام شد. علم باید به سود بشریت تمام شود. سرعت و سهولت و ارتباطات زوددسترس، باید در خدمت آرامش و امنیت و راحتی مردم باشد. آن علمی که از ترس دستاورد آن - یعنی از ترس بمب اتم و موشک دوربُرد و انفجار نادانسته - مردم شب و روز نداشته باشند، آن علم برای بشریت مفید نیست. دنیای غرب با پیشرفت علمىِ خود، در این دام خطرناک افتاد. تمدن و فکر اسلامی، پیشرفت مادی را میخواهد؛ اما برای امنیت مردم، آسایش مردم، رفاه مردم و همزیستىِ مهربانانه‌ی مردم با یکدیگر؛ این خصوصیات نظام اسلامی است. ما اینها را با صدای بلند از اولِ انقلاب در سطح عالم مطرح کردیم و دلهای فراوانی از مسلمان و غیر مسلمان هم به اینها جلب شده است. پشتوانه‌ی عزت ملت ایران اینهاست. یعنی متفکر مسیحی و سیاستمدارِ غیر مسلمان - احیاناً ملحد - در مجامع جهانی، در برخورد با تفکرات نظام جمهوری اسلامی تحت تأثیر قرار میگیرد. این، بارها و بارها مشاهده و دیده شده است. ما میخواهیم در کشورمان این تفکرات والا را پیاده کنیم. برادران و خواهران عزیز! این، کار و تلاش لازم دارد؛ این، مردان مؤمن و فداکار و شجاع لازم دارد؛ این، پیوندِ روزبه‌روز افزاینده‌ىِ میان ملت و دولت را لازم دارد. دشمنان این کشور و ملت، و دشمنان رسیدن به آن اهداف، این نقاط را هدف میگیرند. برای اینکه پیوند میان مسئولان و مردم را ضعیف کنند، برنامه‌ها طراحی میکنند؛ برای اینکه اراده‌ی مسئولان کشور را سست کنند، برنامه‌ها طراحی میکنند. در چند سالِ گذشته، صریحاً دستگاههای تبلیغاتی غرب گفتند و تکرار کردند که در صدد اینند که در مجموعه‌ی مدیریت نظام جمهوری اسلامی اختلاف بیندازند؛ دودستگی و دو جریانی درست کنند؛ خودشان این را اعتراف کردند. و بحمداللَّه موفق نشدند. جوانِ ما را از فکر آینده و همت گماشتن برای بِنای آینده، به سمت شهوات سوق بدهند؛ برای این برنامه‌ریزی میکنند. دلهای مردم ما را که در سایه‌ی امید میتوانند این راه طولانی و دشوار، اما شوق‌برانگیز را طی کنند، ناامید کنند؛ دلهایشان را از امید خالی کنند. اینها جزو برنامه‌هایی است که دشمن طراحی میکند. من به شما عرض بکنم در طول این بیست‌وهفت سالی که از پیروزی انقلاب میگذرد - که یک روز از این بیست‌وهفت سال هم بدون توطئه‌ی دشمن نبوده است - دشمن در مقابله‌ی با ملت ایران و انقلاب اسلامی و این حرکت عظیم، تا امروز پیدرپی احساس ناکامی کرده است. هیچ وقت دشمن موفق و پیروز نشد. گاهی یک امیدهای واهیای پیدا میکردند و یک علامت غلطی از یک طرف به آنها داده میشد، آن وقت تصور میکردند که توانسته‌اند توطئه‌های خود را در این کشور به جایی برسانند. اما بلافاصله معلوم میشد اشتباه کرده‌اند. بنابراین دشمن موفق نشده است. امروز برنامه‌های مسئولان کشور برای ساختن و بِنای آینده در بخشهای مختلف، برنامه‌های حساب‌شده و روشنی است. مسئولان هم، مسئولانی هستند که با تصمیم قاطع و با اعتماد به نفسِ کامل، در جهت رسیدن به این هدفها دارند حرکت میکنند. شاید بتوانم بگویم، امروز همت مسئولان دولتی در پیمودن راههای طولانی و دشوار به سمت هدفهای انقلاب، از دورانهای گذشته بیشتر است؛ با اینکه دشمنان و بدخواهان ملت ما عکس این را توقع داشتند و تصور میکردند. فکر میکردند هر چه زمان بگذرد و از مبدأ انقلاب دورتر شویم، امیدها کمتر میشود؛ در حالی که به عکس شد. امروز مسئولان و دولت ما، برای رفع مشکلات و گشودن گره‌ها و پیمودن راهها، امیدشان و اعتمادبه‌نفس و همتشان از گذشته بیشتر است. و من عرض میکنم، آنچه را که آنها به آن همت گماشته‌اند، اینها همه شدنی است. همچنان که از اول انقلاب تا امروز، آنچه که در این کشور اتفاق افتاده - پیشرفتهای مختلف در بخشهای گوناگون - شبیه معجزه است. البته مشکلاتی وجود دارد. من مشکلاتِ بخشهای مختلف کشور و مشکلات شما مردمِ شاهرود را میدانم. کمبودهایی که وجود دارد؛ گله‌هایی که وجود دارد؛ توقعاتی که وجود دارد؛ کارهایی که اولویت با آنهاست: مثل مسئله‌ی آب، مسئله‌ی اشتغال و مسائل گوناگونی که مورد نظر مردم است. خواستن اینها حق مردم است. البته همه‌ی اینها از لحاظ در دسترس بودن، در یک حد نیست؛ بعضی چیزها یک مقداری صبر لازم دارد، بعضی چیزها یک مقداری نزدیکتر و در دسترس‌تر است. عمده این است که مسئولان بدانند چه لازم است و همت کنند که آن را انجام بدهند و راهِ نفوذ فساد و سوءاستفاده را ببندند. احساس میکنم همه‌ی اینها به لطف پروردگار و به توفیق الهی حاصل است. سندهای استانىِ مربوط به این استان، سندهای تنظیم شده‌ای است. مسئولان با نیازها و امکانات منطقه آشنا هستند. همت هم بر این دارند. خوشبختانه تازه‌نفس و آماده به کار هم هستند که این کارها را انجام بدهند، و باید انجام بدهند. البته بعضی از کارها طبیعتش زمان میطلبد. در بعضی کارها راهی را که انسان میخواهد طی کند، گاهی اوقات ده ساعت باید راه برود تا به یک نقطه‌ای برسد؛ نمیشود توقع داشت یک ساعته طی شود. بعضی راهها نزدیکتر است و بعضی دورتر. مهم این است که مسئولان بخواهند، بفهمند، احساس کنند و همت کنند، و این بحمداللَّه هست. آنچه پشتوانه‌ی حرکت مسئولان است، پشتیبانىِ دلها و احساسات و اعتماد و امید شماست. آنان تکیه‌ی به این اعتماد و شور و شوق و محبت شما مردم را دارند و حقیقتاً حجت بر آنها تمام است. یعنی پشتیبانی مردم از مسئولان کشور، یک پشتیبانی همه‌جانبه و مستحکم و ریشه‌دار با ریشه‌های ایمانی است. آنان بایستی با تکیه‌ی بر این اعتماد شما و این حسن ظن شما، کارها را پیش ببرند و بنده بسیار خوشبین هستم به اینکه ان‌شاءاللَّه همه‌ی آنچه را که باید انجام بدهند، انجام خواهند داد. مردم سهمِ خودشان را فراموش نکنند. همت گماشتنِ مردم، کارهای موکول به هر کسی را با احساس مسئولیت انجام دادن، خواستن و پیگیری کردن، اینها وظایف مردم است. مسئولان سهمی دارند و مردم هم سهمی. به توفیق الهی ان‌شاءاللَّه با مجموعه‌ی اینها ما شاهد روزهای بسیار بهتری خواهیم بود. و امیدواریم ملت ما همچنان که با طرح شعارها و آرزوهای بزرگ اسلامی توانست دلهای امت اسلامی را متوجهِ خود کند، با نشان دادن یک الگوی کامل و ساخته و پرداخته‌ی نظام اسلامی هم بتواند آنها را در این راه موفقتر کند. پروردگارا! به محمد و آل محمد لطف و تفضل خود را بر این مردم مؤمن و باصفا فرو بفرست. پروردگارا! به مسئولان توفیق خدمت به این مردم مؤمن و باصفا را عنایت کن. پروردگارا! این پیوند محبت و همبستگی میان مردم و مسئولان را روزبه‌روز بیشتر کن. از شما مردم عزیز، از این جمعی که در این میدان اجتماع کردید و از برادران و خواهرانی که در طول مسیر آنها را زیارت کردیم، به خاطر محبت و ابراز لطفتان صمیمانه تشکر میکنم و امیدوارم که توجهات حضرت بقیةاللَّه (ارواحنا فداه) شامل حال همه‌ی شما باشد.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,315
1385/08/20
بیانات در مراسم مشترک نیروهای نظامی استان سمنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3367
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ از اینکه امروز با شما رزمندگان دلاور و مؤمن؛ لشگر تکاور ذوالفقار، تیپ قائم و دیگر یگانهای ارتشی و سپاهی و بسیجی و نیروی انتظامىِ این استان، در خانه‌ی این لشگر دیدار میکنم، خرسندم. نقش نیروهای مسلح در دوران حیات پُرفرازونشیب نظام جمهوری اسلامی، یک نقش افتخارآفرین است. نیروهای مسلح ما پیش از آنکه به زبان، موقعیت خود و توان خود و اراده‌ی خود را بیان کنند، آن را در میدان عمل نشان دادند. خداوند این‌طور اراده کرد که در سالیان اول نظام جمهوری اسلامی، در هنگامی که دشمنان کشور را خالی از دستها و بازوهای مسلح آن میپنداشتند، آنچنان دفاع مقتدرانه‌ای از خود در مقابل تهاجم همه جانبه‌ی دشمنان نشان بدهد که خود این، میدان عمل سازنده و پروراننده‌ی جسمها و جانها و دلهای آماده و مستعد جوانان این مرز و بوم باشد. دوران دفاع مقدس برای ملت، کشور و نیروهای مسلح ما، ساعت به ساعت دوران آموزشی و پرورش پُرفایده و با برکت بود. در آن دوران، نیروهای مسلح ما در کنار خود، جوانانی را از آحاد مردم که به هیچ سازمانی از سازمانهای مسلح وابسته نبودند، مشاهده کردند. رابطه‌ی تنگاتنگِ نیروهای مسلح با مردم، و همدلی و همخونی آنها در جبهه‌های پُربرکت این دفاع پُرشُکُوه، بیش از پیش شد. امروز نیروهای مسلح ما از مردمند، با مردمند و برای مردمند. افتخار نیروهای مسلح ما این است که هدفهای خود را از ایمان عمیق اسلامی الهام گرفته است. امروز آموزش، رزم، رزمایش، آمادگی، انضباط، سازندگىِ ابزارها در درون نیروهای مسلح و هرآنچه که به دفاع یک ملت به وسیله‌ی نیروهای مسلحش مربوط میشود، همه با اتکاء به خدا و الهام از ایمان الهی و اسلامی انجام میگیرد. نیروهای مسلح ما برای شخص، برای مقام و برای زخارف مادی وارد این میدان نمیشوند و نشده‌اند. هدفها، ایمانی و راهها و برنامه‌ها برخاسته از دستوران دین و آموزشهای قرآنی است؛ و هدف، به وسیله‌ی اولیاء دین ترسیم شده است. مردم احساس میکنند جوانانشان در راه خدا حرکت میکنند؛ وقتی که لباس مقدس سربازىِ دفاع مقدس را در هر یک از سازمانها بر تن میکنند. امروز در دنیای لبریز از انگیزه‌های مادی، در دنیایی که خودکامگان عالم برای اهداف پلیدی شیطانی خود، جان انسانها را قربانی میکنند و حریم امن زندگی انسانها را ناامن میکنند، نیروهای مسلح به جان و مال ملتها تعرض میکنند؛ انسانها نمونه‌های تلخ وحشیگری را دارند در فلسطین و عراق و افغانستان و لبنان و در بسیاری از مناطق دیگر دنیا میبینند. در یک چنین دورانی، ملتی که میخواهد عزت و سرافرازی خود را حفظ کند، باید متکی به اراده‌ی جوانان و مردان خود، و متکی به ایمانی که از اعماق دلها برخاسته است، باشد. اگر نیروهای مسلح از فرمانی هم اطاعت میکنند، با الهام از دستور دین و ایمان قلبی آنهاست؛ این، برای یک ملت افتخار است؛ این، یک ملت را پولادین میکند؛ این، یک کشور را از یک امنیت مستقرِ واقعی برخوردار میکند. امروز ما به نیروهای مسلح خود میبالیم. نیروهای مسلح ما - ارتش ما، سپاه ما، نیروی انتظامی ما و بخشهای مختلف مربوط به این سازمانها - هر کدام به نوبه و در جای خود و در حیطه‌ی مسئولیتها و تعهدات خود، سرگرمِ تلاش مؤمنانه و مخلصانه‌ای هستند. هر کدام در هر کجا که هستید، این احساس ایمانی را در خود زنده نگه دارید و از تلاش خسته نشوید. در دوران زندگی و تاریخ ملتها مقطعهایی میگذرد که برای آنها سرنوشت‌ساز است. ما در دوران پُرماجرای پس از انقلاب، در یکی از این مقطعها قرار گرفتیم. تاریخ ما، آینده‌ی ما، فرزندان ما و نسلهای پیدرپی در ایران اسلامىِ بزرگ، مر هونِ همت و اراده‌ای خواهند بود که امروز مسئولان کشور - چه نیروهای نظامی و انتظامی و چه سایر سازمانهای مسئول کشور - آنها را متعهدند و انجام میدهند. کار امروز ما سرنوشت‌ساز است. آموزش خوب، رفتار خوب، عملکرد خوب، اراده‌ی راسخ، عزم و آگاهی همیشه بیدار، همبستگی، همدلی در میان بخشهای مختلف، استفاده‌ی از ابتکارها و نوآوریها و استعدادهای گوناگونی که در وجود یکایک شما هست، در رده‌های مختلف و در سازمانهای گوناگون، امروز باید برنامه‌ی عملِ نیروهای مسلح باشد. از حرکت در راه خدا خسته و سست نشوید. هرگز از دشمنانی که از دین و اخلاق و انصاف تهی هستند، ترس در دلتان راه ندهید؛ «ولا تهنوا ولا تحزنوا». این دستور قرآن است. «و أنتم الأعلون ان کنتم مؤمنین». ایمان شما، شما را برترینها قرار داده است. این ایمان را حفظ کنید؛ آن را در عملِ سازمانی، عمل فردی و در اجرای تعهدات و مسئولیتهای خود به کار گیرید؛ مخصوصاً شما جوانها خود را برای مسئولیتهای سنگین‌تر و بزرگتر آماده کنید. امروز که به توفیق الهی و به حول و قوه‌ی پروردگار، کشور با ابهت و عزت خود در صحنه‌ی بین‌المللی توانسته است کید و مکر دشمن را از خود دور کند، این ابهت، عزت و اقتدار مادی و معنوی را در رفتارهای خود هرچه بیشتر ریشه‌دار و راسخ کنید. هر کدام از سازمانها و بخشهای گوناگون سازمانها مسئولیتهای خود را درست بشناسند، الزامات آن را بدانند و به آن عمیقاً متعهد و پایدار باشند؛ وحدت و یگانگی و همدلىِ میان خود را هم یک اصلِ مسلّم و تخلف‌ناپذیر بدانند. بدانید این ملتی که اراده و ایمانِ خود را معیار کار خود قرار داده و به کار گرفته است، این ملتی که هویت خود را شناخته و به آن تکیه کرده است، سرنوشت او جز عزت و سربلندی و اقتدار روزافزون، چیز دیگری نیست. در راه رسیدن به این قله‌ی پرشُکُوه، باید همه با هم همکاری کنند؛ همه به یکدیگر نیروی بیشتر بدمند: «و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر». پروردگار عالم را به خاطر مشاهده‌ی چهره‌ی استوارِ شما جوانان عزیز این ملت سپاسگزارم و توفیق و سلامت همه‌ی شما و فرماندهان محترم همه‌ی سازمانها را از خداوند متعال مسئلت میکنم و دعای حضرت بقیةاللَّه (ارواحنا فداه) را برای همه‌ی شما آرزو میکنم.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,316
1385/08/19
بیانات در دیدار مردم دامغان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3364
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ والحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا أبی القاسم المصطفی محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیةاللَّه فی الأرضین. من خود را در جمع شما برادران و خواهران عزیز دامغانی، در جمع یک مجموعه‌ی آشنا و سرشار از محبت و لطف مشاهده میکنم و خدا را سپاسگزارم. شهر کهن و زیبای شما یکی از مراکز عمده‌ی افتخارات این استان است. آنچه که درباره‌ی گذشته‌ی این شهر و پرورش ادیبان و شاعران و دانشمندان و شخصیتهای برجسته در کتابها نوشته و در خاطره‌ی تاریخ ثبت کرده‌اند، برای همه معلوم است. آنچه ما در زمان خودمان مشاهده کردیم، دامغان را مرکز مردم مؤمن، صمیمی، با محبت و قانع و صبور و در میدانهای انقلاب فعال دیدیم؛ چه در دوران دفاع مقدس و چه قبل از آن، که من دیروز در جمع خانواده‌های معظم شهیدان عرض کردم: در دوران جنگ و دفاع مقدس، ستادهای پشتیبانی جنگ و ستادهای مهندسىِ وابسته‌ی به جهاد سازندگی - که در استان یک مجموعه‌ی بسیار فعال و در بین استانهای کشور کم نظیر بودند - مرکزیت و فرماندهی آن با دامغانیهای فعال و مجاهد و مبارز و فداکار بود. در بین شهدای نام‌آور جمهوری اسلامی ایران، شهید شاهچراغی - که نه فقط متعلق به مردم دامغان، بلکه متعلق به ملت ایران است - یکی از پرچمهای افتخارِ این مردم عزیز است. شهدای بزرگوار دیگری هم که ما حالا در گلزار شهدا و مزارهای مبارک آنها را زیارت کردیم، هر کدام چلچراغی از معنویت و شکوه و افتخار در فضای این شهر کهن و با سابقه‌ی تاریخی روشن کرده‌اند. اینها نشانه‌های عزت و شجاعت و غیرت و ایمان شما مرد و زنِ مؤمن و صمیمیاند. من عرض بکنم از تدین و ریشه‌های ایمانی مردم این شهر که بعد از قلع و قمع روحانیت و اهل دین در دوران رضاخان قلدر، یکی از حوزه‌های علمیه فعال در منطقه‌ی شرق کشور، حوزه‌ی علمیه‌ی دامغان بود که مرحوم آقای ترابی (رضوان‌اللَّه علیه) - عموی امام جمعه‌ی محترم فعلی - در این شهر بساط درس و علم و معرفت را گسترد. از شهرهای مختلف، از مازندران، سمنان و بخشهای مختلف، طالبانِ عشق و علم و مشتاقان حقیقت به دامغان میآمدند و در سه مدرسه‌ی دامغان تحصیل علم میکردند. امروز بعضی از متخرجان مدارس علمی آن روز دامغان، در این استان و بیرون از آن، جزو چهره‌های برجسته و معروفند. یک حوزه‌ی علمیه در یک شهر، وقتی پرورش پیدا میکند و کارآمد میشود، جدای از فضای معنوی و دینی مردم نمیشود آن را تحلیل کرد. وجود یک حوزه‌ی با برکت، به معنای حضور دینی و ایمانىِ عمیق و اصیلِ مردم آن منطقه است. در مشهد هم مرحوم آیةاللَّه دامغانی از مدرسان معروف مشهد و شخصیت برجسته‌ای در زمان جوانی ما بود. در این دوران اخیر هم که مرد صاحبدل سالکِ خداپرست - مرحوم آقای معلم (رضوان‌اللَّه‌علیه) - در این شهر زندگی میکرد. هر وقت من در تهران این مرد عزیز و شریف را - که به دیدار ما میآمد - زیارت میکردم، یادِ زیباییهای معنوی دامغان در ذهنم زنده میشد. امروز من خوشحالم که در میان مردمی، از مرد و زنِ مهربان و مؤمن و صمیمی، قرار گرفته‌ام که این سوابق زیبا و شوق آفرین را از آنها در ذهن داشته‌ام و دارم. یک مسئله، مسئله‌ی آبادانی و سازندگی دامغان است. ما نقاط مهم را در این سفرها به دولتهای محترم تذکر میدهیم. شهر شما شهر با استعدادی است؛ مشکلاتی هم با آن همراه است و مردم با آنها دست و پنجه نرم میکنند. سؤالاتی که دوستان ما قبل از سفر از مردم شهر کردند، به ما نشان داد که مشکل آب، مشکل بیکاری، مسئله‌ی اشتغال، مشکل بهداشت و درمان و برخی مشکلات دیگر، برای مردم این شهر جدی است. آنچه که من میتوانم عرض بکنم، این است که دولت محترم و رئیس جمهور محترم، با همه‌ی توان، در حد ظرفیت کشور، در صدد رفع مشکلات است. یقیناً دولت محترم طی برنامه‌ریزیهای کوتاه مدت و بلند مدت این مشکلات را مورد توجه قرار خواهد داد. این مشکلات باید بتدریج حل شود. با همت خود شما مردم، با همراهی و همکاری شما مردم و با حضور جوانان، بخصوص جوانان دانشجو - که در این استان، از جمله در این شهر دانشجویان زیادی حضور دارند - با استفاده از تخصصها و معرفتشان، بتوانند در باز کردن گرههای گوناگون همکاری کنند و شریک باشند. دامغانِ امروز با دامغان سی سال قبل که من دیدم، از زمین تا آسمان متفاوت است؛ شاهرود هم همین‌طور؛ سمنان هم همین‌طور؛ و بقیه‌ی شهرهای کشور و بخشها و روستاهای کشور هم همین‌طور. یک روزی بود که مسئولانِ در سطح بالا، در تهران اساسی‌ترین هدفشان، پُرکردن کیسه‌های خود و راضی کردن اربابان خارجی و امریکایی و صهیونیستشان بود. خود را وظیفه‌مند نمیدانستند که مشکلات ملت و کشور را هدف خودشان قرار بدهند. اگر یک شهری یک عنصر با نفوذی در دستگاه حاکمه میداشت، به قدر نفوذ خود، برای شهر خود - آن هم غالباً برای منافع شخصی - امکانات دولتی را جلب میکرد. اگر شهری یک پارتىِ با نفوذ در دستگاههای تصمیم‌گیری نداشت، از همه چیز محروم میماند. بسیاری از مردم ما و بسیاری از شهرهای ما در دوران طاغوت، قربانىِ این تبعیض و این نظام غلط و طاغوتی شدند. در دوران جمهوری اسلامی، مسئولان کشور تنها وظیفه‌ی خودشان را خدمت به مردم میدانند. من بارها تصریح کرده‌ام که مسئولان ما خدمتگزاران مردم و به تعبیر واضح و روشن، نوکران مردمند. مردم اقتدار عظیم ملی را به دست مسئولانشان سپرده‌اند تا آنان بتوانند هم از عزت و شرف و استقلال آنها، و هم از جایگاه علمی و فرهنگی و سیاسی آنها در سطح بین‌المللی دفاع کنند، و هم بتوانند امکانات کشور را به نفع آنها به کار بگیرند. کشور ما امکانات زیادی دارد. همین کویری که در همسایگی شماست، منبع برکاتی است. یقیناً یکی از کارهایی که دولت باید انجام دهد - البته کارهایی را شروع کرده‌اند؛ اما ضعیف است، باید تقویت شود - شناسایىِ این کویر و برکات آن است. به تعبیری، سفره‌ی گسترده‌ی نعمتی است که میتوان از آن استفاده‌های بسیاری به سود مردم و برای آبادانی استانهای اطراف کویر کرد. این دولت، دولت با نشاط، چابک، فعال، دلسوز، دلبسته‌ی به منافع و خواسته‌های مردمی و وسط میدان و صحنه است. هر مقداری که امکانات دولت اقتضاء بکند، یقیناً عمل خواهد کرد. البته ما در این سفر - در گزارشهای قبل و بعد سفر و آنچه که در اثنای سفر در مذاکره‌ی با مسئولان شنیدیم و میشنویم - نقاط اساسیتر و حساستر و لازمتر را شناسایی میکنیم و ان‌شاءاللَّه خدای متعال کمک بکند تا بتوانیم با برنامه‌ریزی، این راههای درست را بپیماییم و روزبه‌روز بر بهتر شدن و بهبود زندگی شما مردم مؤمن و مردم پُرشور و محترم بیفزاییم. مسئولان هر چه برای این ملت بکنند، حقیقتاً کم است. انسان مبهوت میماند. من الان مادر شهیدان مؤمنی را زیارت کردم. سه جوان در راه خدا داده و یک پسرِ جانباز دارد و خودش سالخورده است؛ اما با وجود همه‌ی اینها از لحاظ روحی مثل کوه ایستاده است. دست اینها را باید بوسید؛ عظمت واقعی یعنی این. یک ملت وقتی یک چنین عظمتهای انسانی را در درون خود دارد، باید مطمئن باشد که به هر کار بزرگی همت بگمارد، از عهده‌ی آن برخواهد آمد. آرمانهایی که ملت ایران تصویر کرده است، البته آرمانهای بلندی است؛ اما این آرمانها دست یافتنی است. پرچم عدالت اسلامی را برافراشتن، از آن دفاع کردن و در راه آن حرکت کردن، یک آرمانگرایی پوچ و بی‌نتیجه نیست، آنچنان که بعضی سعی میکنند این‌طور القاء کنند. این، عملی است. درست است که امروز در دنیای بشر عدالت اجتماعی مظلوم است؛ درست است که امروز مدعیان حقوق بشر بیرحم‌ترین پامال کنندگانِ حقوق بشرند؛ شما ببینید الان در فلسطین چه دارد میگذرد؛ روزانه فلسطینیها قتل عام میشوند. صهیونیستهای وحشی که ابهت به دست آمده‌ی نظامىِ در طول پنجاه سال را در جنگ سی و سه روزه‌ی لبنان از دست دادند - پنجاه سال تلاش کردند تا نشان بدهند که اسرائیل شکست‌ناپذیر است؛ اما این ابهت پنجاه ساله در سی و سه روز دود شد رفت هوا. یک گروهِ مجاهدِ مؤمن تهیدست از سلاحهای پیشرفته‌ی هوایی و غیره، توانست آن ارتش مغرور و سرکش را به ذلت بکشاند؛ تلفات بر آن وارد کند؛ او را در سطح دنیا مسخره کند - گویا میخواهند انتقام آن شکست و آن فضاحت را از فلسطینیهای بیچاره بگیرند. الان چندین روز است یا شاید چند هفته است که غزه مورد تهاجم دائمی صهیونیست‌هاست. و خودِ همین تهاجمِ بیامان و ظالمانه‌ی به غزه - که به‌ظاهر در ذیل یک قراردادی آنها را به دست فلسطینیها برگرداندند و حالا دارند این‌طور با آنها رفتار میکنند - باید نشان بدهد که آخِر و عاقبتِ مذاکره‌ی با اسرائیل غاصب و صهیونیستها چیست. بعضیها میگویند با مذاکره، مشکلاتمان را با صهیونیستها حل کنیم؛ بفرمایید این هم مذاکره! این ستمِ بزرگ امروز دارد انجام میگیرد؛ طرفداران حقوق بشر، مدعیان حقوق بشر، حضراتی که در هر نقطه‌ی دنیا سرِ چیز کوچکی دولتهایی را که مطیع آنها نیستند، به نقض حقوق بشر متهم میکنند - در اروپا و غرب - نشسته‌اند، دست روی دست هم گذاشته‌اند؛ فارغ‌البال و بیخیال دارند به این کشتار روزانه نگاه میکنند. اگر کسی یک گوسفند را هم در یکی از خیابانهای یک پایتخت اروپایی سر ببرد، این‌قدر فراغت بال به وجود نخواهد آمد. برای کشتن دهها و صدها انسان و برای نابود شدن کودکان، زنان و مردان بیدفاع، کسانی که در هیچ کار مسلحانه‌ای شرکت نداشته‌اند و همین‌طور چشم بسته به قتل میرسند، ارزشی به قدر ریختن خون یک گوسفند ندارند؛ امروز وضع عدالت در دنیا این است. بعضی که به این وضعیت نگاه میکنند، میگویند: شما نام عدالت اجتماعی را میآورید، مگر میشود؟! در داخل هم البته کسانی هستند که حاضرند برای منافع خود، پا روی منافع صدها و هزارها و میلیونها بگذارند؛ که میشنوید. بعضی سوءاستفاده کنندگان و مفسدان اقتصادی برایشان بیت‌المال و غیر بیت‌المال فرقی نمیکند؛ هر جا بتوانند دست میاندازند؛ حق هر کس ضایع شد، شد. اینها را که بعضی میبینند، میگویند: مگر میشود در کشور عدالت اجتماعی را مستقر کرد؟! من عرض میکنم: بله؛ همه‌ی آرمانهای این ملت و انقلاب - از جمله عدالت اجتماعی - را میشود با پشتیبانی این مردم مؤمن و غیور - که مثل کوه ایستاده‌اند - به نتیجه رساند. بیست سال قبل، آن روزی که ما درگیر دفاع مقدس بودیم و از میهنمان دفاع میکردیم، قدرتها ساده‌ترین سلاحها را هم حاضر نبودند به ما بفروشند؛ حتّی به دو برابر قیمت هم نمیفروختند. سیل سلاحها و ابزارهای مدرن از اروپا و امریکا و شوروی سابق به سمت عراق و صدام جنایتکار روانه بود، آن وقت ما برای ساده‌ترین سلاحها - اگر نداشتیم - بایستی با هزار مشکل مواجه میشدیم تا شاید بتوانیم یا نتوانیم آن را تهیه کنیم. آن روز اگر کسی میگفت این ملت، این جوانان و این همتهای انقلابی و مؤمن، یک روز خواهد توانست این همه ابزارهای موشکی را در خلیج فارس یا در نقطه‌ی دیگری به عنوان آزمایش و رزمایش منفجر بکند، کسی باور میکرد؟ اما ملت ما توانست. آن روزی که عربده‌های تهدیدآمیز قدرتهای معارض و استکباری از اطراف به سمت این ملت سرازیر میشد، تهدید میکردند و حتّی بعضی از عناصر دولتهای دوست با عنوان خبر ویژه - ده سال قبل، هشت سال قبل، پنج سال قبل - به ما خبر میدادند که ما خبر داریم بناست به شما در فلان روز یا فلان ماه حمله کنند؛ قصدشان تهدید و ارعاب و عقب‌نشاندن دولت جمهوری اسلامی از مواضع خود بود. آن روز شاید خیلیها بودند که باور نمیکردند استکبار جهانی و در رأس آن امریکا، در همه‌ی سیاستهای معارض خود در مقابل ملت ایران و جمهوری اسلامی ایران، این‌جور شکست بخورد؛ در عراق سیاستش شکست بخورد؛ در فلسطین سیاستش شکست بخورد؛ در لبنان سیاستش به شکل مفتضحانه شکست بخورد؛ در افغانستان ناکام بماند و تهدیدهای او، تهدیدهای پوچ در سطح بین‌المللی قلمداد بشود. اما این کار شد. آنچه علیه ملت ایران توطئه کردند، علیه خودشان تمام شد. همین دولت کنونی امریکا که هر وقت هر کدام از سران این دولت - چه آن وزیر دفاعش، چه وزیر خارجه‌اش، چه خودِ بوش - حرفی علیه ملت ایران زدند، یک جمله‌ی تلخِ تهدیدآمیز بر زبان آوردند که شاید ملت را بترسانند؛ اما هر چه گفتند، به‌عکس شد. بوش در قضیه‌ی انتخابات ریاست جمهوری، به ملت ایران پیغام داد که در انتخابات شرکت نکنید؛ اما مردم لج کردند و از همیشه‌ی دوران بیست و پنج، شش ساله، در انتخابات بیشتر شرکت کردند. در همین قضیه‌ی مسائل عراق و سیاستهای شکست خورده‌ی امریکا در عراق، در این انتخابات اخیر امریکا، معلوم شد که این سیاستها در خودِ واشنگتن هم شکست خورده است؛ این سیاستهای جنگ‌طلبانه در بین خود مردم امریکا و سیاستمداران امریکا هم شکست خورده است. این که در انتخابات کنگره، حزب وابسته‌ی به رئیس جمهور کنونی شکست خورد، این فقط به معنای یک حادثه‌ی داخلی امریکا نیست؛ بلکه به معنای شکست سیاستهای جنگ‌طلبانه و پرخاش‌جویانه‌ی رئیس جمهور کنونی امریکاست. این سیاستها در سطح دنیا شکست خورده است. از نظر امریکاییها، طرف اصلىِ این سیاستها ملت ایران بود؛ و معنایش این است که ملت ایران در این مرحله‌ی سیاسی به صورت بارز و در سطح بین‌المللی پیروز شده است. امروز خودِ بوش هم فهمیده که دیگر شکست خورده است؛ ظاهراً آخرین فرد از سیاستمداران امریکا که فهمید شکست خورده، خود بوش است! او هم امروز اعتراف میکند که در سیاستهای جنگ طلبانه‌ی خود شکست خورده است. من به ملت ایران عرض میکنم: ملت عزیز ایران! شما مسلح و مجهز به ایمان و همت و استعداد و قابلیت انسانی هستید؛ این اساس ثروت این ملتِ با همت، با ایمان و با استعداد است. جوان ایرانی دارای قابلیتهایی است که از متوسط قابلیتهای جوانان دنیا بالاتر است. متخصصان و کارشناسهای ما به من میگویند در هر کاری از کارهای فنی و علمی که ما نیرو گذاشتیم و متمرکز شدیم، توانستیم آن کار را به بهترین وجه انجام دهیم؛ به توفیق و حول و قوه‌ی الهی هم در مسائل فنی این‌طور است، هم در مسائل انسانی و اجتماعی، و هم در مسائل سیاسی. پشتوانه‌اش هم همین ایمان، وحدت و همبستگی شماست. این ارتباطِ گرم و صمیمانه‌ی شما با مسئولان کشور است؛ این را نباید از دست داد. همتِ کار، همتِ تلاش و ایمان جوشنده‌ی شما مردم، شما را مثل کوه استوار کرده است. باید همین همت باقی بماند. ان‌شاءاللَّه تمام آرمانهای انقلاب به نتیجه برسد، که از مهمترینِ آن رفع تبعیض، رفع تبعیض فردی، شهرستانی، استانی و منطقه‌ای در سرتاسر کشور است؛ و به کار گرفتن استعدادها و ثروتهای طبیعی که امروز در اختیار بخشهای مختلف ملت ایران است؛ از جمله در اختیار شماست. شما اینجا معدن دارید، امکانات کشاورزی دارید. البته از لحاظ آب مشکل دارید؛ اما تأمین آب محال نیست؛ تدابیری وجود دارد که میشود ان‌شاءاللَّه این کار را کرد. از یک طرف این کویر است، از یک طرف زمینهای حاصلخیز است، و از یک طرف استعداد عظیم مردمی شماست. امیدواریم ان‌شاءاللَّه خداوند متعال مسئولان را موفق کند که با کمک و همت خود شما، بتوانند روزبه‌روز بر بهبود زندگی شما مردم بیفزایند و به توفیق الهی مشکلات حل بشود، و ان‌شاءاللَّه دعای حضرت بقیةاللَّه (ارواحنا فداه) - به برکت ارواح طیبه‌ی شهدای عزیزمان - شامل حال شما و همه‌ی ملت ایران بشود. پروردگارا! به محمد و آل محمد فضل و رحمت و برکات خود را بر این مردم نازل کن. پروردگارا! روزبه‌روز بر توفیقات این ملت بزرگ بیفزا. پروردگارا! روزبه‌روز مسئولان را در خدمتگزاری به این ملت، علاقه‌مندتر و راغب‌تر بفرما. پروردگارا! نیت ما را در آنچه گفتیم و در آنچه شنیدیم، نیتهای خالص و مورد رضای خود قرار بده.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,317
1385/08/19
بیانات در دیدار نخبگان استان سمنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3365
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ بسیار جلسه‌ی شیرین و دلنشینی است؛ مجموعه‌ای از نخبگان این استان در کنار مجموعه‌ای از مسئولان بخشهای مختلف آن. من از همه‌ی دوستان - که بیاناتی را در اینجا ابراز فرمودند - صمیمانه تشکر میکنم. حقیقتاً همه‌ی حرفها برای من و مسئولان مختلف درخورِ استفاده است و امیدواریم که همه بتوانیم از این نظرات و بیانات استفاده کنیم. البته شخصاً به این تعداد کمی از دوستان نخبه که صحبت کردند، قانع نیستیم؛ مایل بودم جمع بیشتری از نخبگانِ این استان - که در این جمع از بخشهای مختلف علمی و فرهنگی و ادبی حضور دارند و بخشهای مختلف دیگر - به اینجا میآمدند و هر کدام چند جمله‌ای میگفتند؛ هم ما استفاده میکردیم، هم انعکاس این مطلب در رسانه‌ها بخشی از چهره‌ی این استان را به مجموعه‌ی ملت عزیزمان نشان میداد. من به شما عرض بکنم: با وجود کارهای خوبی که در این دوره (پس از انقلاب اسلامی) نسبت به نخبگان کشور میشود که در گذشته هرگز نمیشد - این که یک دانشمندی، یک فیلسوفی، یک ادیبی، یک شاعری، یک جوانی، یک عنصر قرآنیای بیایند در تلویزیون، بنشینند حرف بزنند و مردم اینها را بشناسند، در دوره‌ی گذشته این خبرها نبود. بعضی شخصیتها هستند که بعد از انقلاب اگر حساب کنیم، شاید هزار مرتبه در تلویزیون راجع به اینها یا مستقیم با خودشان یا با خانواده‌شان یا با دوستانشان یا با شاگردانشان صحبت شده. این که میگویم هزار مرتبه، مبالغه نیست؛ موردی بالخصوص در ذهن دارم. در رژیم گذشته یکبار هم از اینها این‌طور تجلیل نمیشد؛ به اینها این‌طور احترام نمیشد که بیایند جلوی چشم مردم؛ مردم اینها را ببینند؛ بشناسند؛ جوانشان، پیرشان، ادیبشان، عالمشان، استادشان، روحانیشان. میدان دست افراد دیگری بود - هنوز چهره‌ی نخبه‌ی کشور و نخبه‌پرورِ کشور برای اغلب مردم ما روشن نیست. من خودم که با خیلی از آدمهای برجسته‌ی علمی، ولی غیرمشهور در کشور، از جوانی تا حالا ارتباط داشتم، وقتی شهرستانها میروم، افرادی از مجموعه‌ی نخبگان میآیند آنجا حرف میزنند که چهره‌ی آنان برای من تازه است؛ چهره‌های برجسته و ممتاز؛ در کشور ما پُر است. نمیخواهم بگویم که به خود ببالیم و غرور بیجا پیدا کنیم؛ میخواهم بگویم تا شناسنامه‌ی ملتمان را بشناسیم. این ملت، یک ملت نخبه‌پرور است؛ به معنای حقیقی کلمه. زن، مرد، جوان، پیر، بخشهای مختلف، افرادی که هرگز هیچ دوربینی یا هیچ میکروفونی، صدا و سیمای آنها را پخش نخواهد کرد؛ اما انسان میبیند که اینها نخبه‌اند. گاهی من با خانواده‌ی معظم شهدا در خانه‌هایشان، زیر سقفهایشان مینشینم و میبینم گاهی مادرِ یک شهید، حقیقتاً یک نخبه‌ی فکری و روحی است؛ یک انسان برجسته است. همین جا هم دیدیم؛ در جاهای دیگر هم دیده‌ام. انسان تحت تأثیر قرار میگیرد. نخبه آن کسی است که بتواند برجستگی خودش را بدون ادعا، با شخصیت خود، با هویت خود و با ذات خود، به دیگران تفهیم کند. من این را میبینم. در بین مردم استانها و مردم سراسر کشور، برجستگانی در همه جا هستند؛ اما ما از هم خبر نداریم. خوب بود اگر فرصت بود و اگر میتوانستیم، به جای این شش نفر از دوستان که تشریف آوردند - غیر از آقای استاندار - شصت نفر میآمدند و صحبت میکردند. من واقعاً مشتری و طالب هستم. متأسفانه مجال کم است. توصیه میکنم جلسات نخبگان و سخن گفتن آنان و سخن شنیدن از آنان، باب بشود. مسئولان مختلف، در رده‌های مختلف این کار را بکنند. ما هر جا که میرویم، بخشی از برنامه‌مان این است، لیکن مجموعه‌ی مسئولان استانها، مسئولان کشور و وزرا، به یک شکل مناسبی این کار را در برنامه‌ها بگنجانند، که من حالا پیشنهادی درباره‌ی شکلش ندارم؛ باید بررسی کنند؛ ببینند چه طور میشود نخبه‌ها را وسط میدان آورد و آنها را شناساند و شناخت. اول، باید اینها را شناخت. بنابراین، من خیلی از این جلسه خوشحالم. البته من یک قدری (نیم ساعت) هم تأخیر داشتم، از دوستان عذرخواهی میکنم. علتش این بود که بعد از نماز، آقایانِ مسئولان - وزرا و مسئولانی که از تهران اینجا تشریف آوردند - به ما گفتند ده دقیقه بنشینید برای جمع‌بندی کارها و بحثهایی که برای اقدامات سفر کردند؛ اما ده دقیقه‌ی آنها شد حدود چهل دقیقه! به هر حال، تا تجدید وضو کنیم و بیاییم اینجا، طول کشید. یک جمله به مسئولانی که در جلسه هستند، بگویم؛ هم به استاندار محترم و عزیز، آقای حاج عبدالوهاب که حقیقتاً استاندار خوب و شخصیت خوبی هستند؛ من سابقه‌ی ایشان را در کارهای مختلف دارم. این مطلب را در اینجا گفته‌ام و قبلاً هم که ایشان در جای دیگری استاندار بودند - سالهای پیش - گفته‌ام و به استاندارهای دیگر هم گفته‌ام، به مسئولان مختلف هم میگویم: آنچه که روی کاغذ و در عزم و اراده و ذهن ما هست، با آنچه که در خارج و واقعیت اتفاق میافتد، فاصله دارد. هنر ما این است که بتوانیم آن ذهنیتها را عینیت و تحقق خارجی ببخشیم؛ و بشود. درست است که تا این نقشِ ذهنی نباشد، چیزی در خارج اتفاق نخواهد افتاد؛ اما لازم است که بدانند چه کار میخواهند بکنند و تصمیم بگیرند که بکنند؛ اما بین تصمیم گرفتن و خواستن و شوق پیدا کردن تا رسیدن به آن نقطه‌ی مطلوب، یک فاصله‌ای وجود دارد که این فاصله جز با همت، با تلاش، با قبول زحمت، با عرق ریختن و کار را دنبال کردن، به دست نمی‌آید. مثالِ کوهنوردی را من دیروز برای جوانهای دانشجو در دانشگاه گفتم. انسان نگاه میکند به بالای کوه؛ آدمهایی رفته‌اند آن بالاها که یا به قله رسیده‌اند یا به نزدیک آن. وقتی انسان از این پایین نگاه میکند، دلش پرواز میکند که: آه! بعد هم که همت میکند که راه بیفتد؛ اما دو، سه تا پیچ که رفت، میبیند عجب! سخت است! خیلیها از وسط راه برمی گردند؛ خیلیها خسته میشوند؛ خیلیها هم آنجا میمانند. آن آرزو و تصویر ذهنی مطلوب، در آن نقطه‌ی بالاست. برای رسیدن و عینیت بخشیدن به آن، کارِ مداوم لازم است. مسئولان این کارِ مداوم را باید انجام بدهند؛ دنبال کنند و بخواهند؛ صادقانه، با امانت کامل و با همت، تا ان‌شاءاللَّه بشود. امروز در این گزارشها شنیدید؛ هم در گزارش صنعت الان گفتند، هم در گزارشهای آموزش و پرورش و آموزش عالی گزارش دادند و آقای استاندار هم مواردی را امشب مطرح کردند. امروز با قبل از انقلاب و زمان طاغوت، قابل مقایسه نیست. حجم و کیفیت کاری که انجام گرفته، آن روز حتّی به ذهن ما هم خطور نمیکرد که ممکن است این کارها بشود؛ اما شده است. ولی ظرفیت خیلی بیش از اینهاست. نشنیدید در مورد کویر چه گفتند؟ کویر یک نمونه است. استعدادهای انسانی، عنصر انسانی و ظرفیت انسانی، خیلی خیلی بالاست. هدف، باید همان چیزی باشد که من بارها گفته‌ام. کشور باید در علم، در دانش و به تبع علم و دانش، در آنچه که مترتب بر علم است، در رتبه‌های اول جهان قرار بگیرد. نمیگویم پنج سال دیگر، ده سال دیگر؛ نه، هدف را بگیرید پنجاه سال دیگر؛ اما باید برویم و برسیم و این، به همت احتیاج دارد و من به شما عرض بکنم: مطمئن باشید این ملت، آن ملتی است که اگر این حرکت را بکند، خواهد رسید. همه‌ی ملتها این‌طور نیستند؛ بعضی ملتها این استعداد را ندارند؛ بعضی ملتها این موقعیتِ جغرافیایی را ندارند؛ بعضی ملتها این گذشته‌ی فرهنگی را ندارند؛ این میراث عظیم و غنی را ندارند؛ بعضی ملتها استعداد انسانیشان اینقدر نیست. ملتها همه یکجور نیستند؛ اما این ملت از همه‌ی این جهات تواناییهایی دارد که اگر این همت را بکند و این تصمیم را بگیرد، خواهد رسید. این ایران نمیتواند ایرانِ دوره‌ی قاجار و پهلوی بماند. این ایران، ایرانِ دوره‌ی اسلامی است؛ باید بتوانیم در قله‌ی تمدن بشری قرار بگیریم که حق ماست؛ به خاطر اسلاممان، به خاطر ایمانمان، به خاطر استعدادمان، به خاطر ایرانی بودنمان. پس، من به مسئولان دنبال‌گیری و جدیت در تعقیب کار را توصیه میکنم. به نخبگان هم عرض میکنم: نخبه بودن یک ارزش است حقیقتاً؛ اما «و تمام آنگه شود» - به قول سعدی - این ارزش است که به دنبالِ نخبه بودن، نخبه‌پروری بیاید. نخبگان عزیز ما در هر رشته‌ای بر پروراندن همت بگمارند. اولاً پروراندن خود؛ انسان حدِّ یقف که ندارد؛ معلومات انسان روزبه‌روز ممکن است بیشتر بشود. همین آقای دکتر کردوانی که الحمدللَّه در کار خودشان متخصصِ درجه‌ی یک هستند - به قول خودشان هفتاد و هفت سال هم دارند. البته ماشاءاللَّه پنجاه و پنج ساله بیشتر به نظر نمیآیند! - اگر در همین رشته‌ی کویر مطالعه و تحقیق بیشتری بکنند، یقیناً به اطلاعات بیشتری دست پیدا میکنند؛ چه برسد به جوانها؛ چه برسد به آن کسانی که در حال رویشند؛ در حال گسترشند. پروراندن خود و پروراندن، به نظر من تکلیف نخبگان است. من جلسه را با عذرخواهی و با تشکر تمام میکنم. بسیار جلسه‌ی خوبی بود و ان‌شاءاللَّه خاطره‌ی خوبِ امشب در ذهن من و شماها بماند و برای ما منشأ اثر باشد.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,318
1385/08/18
بیانات در دیدار دانشگاهیان سمنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3362
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم آنچه که در این جمع پُرشور، پُراستعداد و پُرشوق مشاهده می کنم، برای من در حکم یک اشارت بزرگ است. جمعهای دانشجویی در اغلب نقاطی که ما توفیق پیدا می کنیم در بین این عزیزان شرکت کنیم، همین طورند. شما هم یکی از مجموعه های بزرگِ دانشجویی کشور هستید؛ البته در گنجایش این تالار، بخشی از مجموعه ی عظیم دانشجویی استان تشریف دارید که من خواهش می کنم سلام من را به بقیه ی دانشجویان و استادان - که عزیزان ما هستند - برسانید. آنچه که در این مجموعه مشاهده می شود، حقیقتاً یک تحرک، تپش، شوق، امید و آماده به کاری برای پیمودن راههای دشوار و رسیدن به قله است. این درست است که گفت: تپش دل بود سرا پایم قطره ی ناچکیده را مانم بعضی از انسانها آن چنان وجودشان پُرتپش و پُرتحرک است که مثل اینکه همه ی اعضا و جوارح آنها قلب است؛ اینها می توانند به قله برسند. رسیدن به قله، یک مرحله ی «آرزو» دارد. شما وقتی از پنجره ی خانه تان منظره ی کوهستان را مشاهده می کنید - که در تهران مکرر دیده می شود - می بینید کسانی به آن بالاها رفته اند و دارند در ارتفاعات بلند راه می روند؛ آرزو می کنید کاش شما هم بتوانید به آنجا برسید. این، یک مرحله است؛ لیکن کافی نیست. مرحله ی بعد این است که از رختخواب بلند شوید، بیرون بیایید، لباس مناسب بپوشید، کفش مناسب به پا کنید و به طرف کوه راه بیفتید. وقتی انسان به بخشهای دامنه ای می رسد، بعضیها، با پستی بلندیها و سختیها و خاک و خُل هایی که سر راهشان می بینند، خسته می شوند، حوصله شان سر می رود و تصور می کنند که رسیدن به قله، مثل پریدن یک کبوتر است که پایشان را بگذارند و بپرند و به آنجا بروند، فکرِ این حرکتِ میان راه را نمی کنند؛ اینها زود مأیوس می شوند. بعضیها چند تا پیچ و خم هم بالا می روند، لیکن خسته می شوند. بعضی احساس خستگی هم نمی کنند، اما حوصله شان سر می رود؛ عجله می کنند؛ خیال می کنند که نیم ساعت یا یک ساعت که انسان راه رفت، باید به آنجا برسد. اینها آفتهای این حرکت است. آن کسی که صبورانه، شائقانه، با استفاده ی از همه ی توان و نیروی خود و با امید به اینکه به آنجا خواهد رسید، حرکت بکند، از طولانی شدن زمان، از دراز بودن راه، از پی درپی آمدن گردنه ها، از در میان راه ماندن بعضی از رفیقانِ نیمه راه، نمی هراسد؛ این آدم باید مطمئن باشد که به آن قله خواهد رسید. بعضیها به افرادی که اهل معنایند، مراجعه می کنند و می گویند ذکری بدهید تا ما بشویم یک آدم نورانی و خوب! خیال می کنند مثل حبّه ای است که بخورند و فوری تغییر حالی در آنها به وجود بیاید؛ نه. اگر انسان بناست نورانی بشود و دلش با عوالم غیب آشنا بشود، اگر انسان می خواهد صدای فرشتگان را بشنود، اگر انسان می خواهد با ساحت جلال الهی ورود پیدا کند، اگر انسان می خواهد شامه ی معنوی اش به عطر توحید معطر بشود، باید کار کند؛ باید راه برود. قله در پیش است و در بین راه هم کسانی از راه می مانند؛ کسانی پشیمان می شوند؛ کسانی بی حوصله می شوند؛ کسانی برمی گردند؛ کسانی به دیگران می گویند فایده ای ندارد، کجا می روید؛ و کسانی هم اصل قله را انکار می کنند! در راه معنویات، این مسائل هست؛ در راه مادیات هم همین مسائل هست. بنده در یکی از همین ملاقاتها به دانشجوها گفتم شما برای پنجاه سال آینده برنامه ریزی کنید؛ توقع ما این است. منظورم در زمینه ی علم است. هدف را این قرار بدهیم که پنجاه سال بعد، کشور شما یکی از مراجع عمده و درجه ی اول علمی دنیا باشد؛ به طوری که اگر کسی خواست با تازه های دانش آشنا شود، مجبور بشود زبان ملی شما را یاد بگیرد؛ همچنانی که این دختر عزیزمان گفتند که ما مجبوریم زبان بین المللی را یاد بگیریم؛ راست هم می گوید. انگلیسیها با زرنگی زبان خودشان را زبان علم و زبان بین المللی کرده اند و هر چه شما می خواهید یاد بگیرید و هر چه می خواهید بخوانید، مجبورید زبان آنها را یاد بگیرید. شما کاری کنید که در پنجاه سال آینده، همین نیاز به زبان فارسی شما باشد. این، یک آرزوست؛ یک قله است؛ مثل قله ی دماوند، مثل قله ی توچال، که نگاه کردن به آن، هیجان انگیز است؛ شوق رسیدن به آن، در دل همه به وجود می آید؛ اما چه کسانی می رسند؟ باید کفش و کلاهش را آماده کنید؛ بیشتر از آن، باید همتش را آماده کنید و راه بیفتید. من در نسل جوان کشورمان، این استعداد را می بینم. من نمی خواهم گزافه بگویم، شعار هم نیست؛ هیچ کس از ما توقع نکرده که بیاییم این حرفها را بزنیم؛ اینها واقعیت است. جوان ایرانی در استعدادهای گوناگون، یک ظرفیت سطح بالا را داراست. اگر ما مسئولان نشناسیم، گناه ماست؛ اگر خودِ او این ظرفیت را نشناسد، گناه اوست. گناه هم نتیجه ی خودش را دارد؛ از راه ماندن و به مقصود نرسیدن است. اما اگر چشم را باز کنیم، راه را پیدا کنیم، همت بگماریم و هدف را گم نکنیم، بدون تردید خواهیم رسید. آنهایی که امروز در قله ی دانشند، همیشه این طور نبوده اند. همین امریکا که امروز از لحاظ علمی از همه ی مراکز علمی و کشورهای دنیا جلوتر است، صد سال پیش برای ابزارهای عادی جنگىِ خودش، محتاج انگلیس و فرانسه و ایتالیا بود. تاریخ را بخوانید! در جنگهای داخلی امریکا - به جنگهای انفصال معروف است؛ جنگ بین شمال و جنوب امریکا. جنوبی ها می خواستند جدا شوند؛ اما شمالیها می جنگیدند و نمی گذاشتند که آنها جدا شوند؛ جنگ چهارساله که در حدود سالهای هزار و هشتصد و شصت تقریباً، صد و پنجاه سال پیش اتفاق افتاد - دو طرف موفقیت خودشان را در این می دانستند که بتوانند مثلاً یک کشتی جنگی یا یک توپِ از فلان نوع را از انگلیس بخرند، از اقیانوس اطلس عبور بدهند و برسانند به این طرف. آن زمان، امکانات نداشتند؛ اما امروز در قله ی علمند؛ چون تلاش کردند. تلاش به دین و ایمان و کفر و اسلام، ارتباطی ندارد؛ قرآن این را می گوید. من بارها این آیه را گفته و خوانده ام: «کلاًّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء»؛ ما به همه کمک می کنیم؛ این سنت الهی است. هر کس در راه یک مقصودی تلاش کرد، خدای متعال این سنت را قرار داده است که این تلاش به نتیجه خواهد رسید. مشکل کسی که عاری از معنویت است، جای دیگر است؛ مشکل او یک بعدی بودن، تهیدست بودن از یک ثروت لازم دیگر است و همت را فقط متوجه یک بخش کردن است، که آن وقت ضررهایش را هم دارند می بینند. امروز جامعه ی امریکایی تا خرخره در گنداب این ضررها دست و پا می زند و بدتر هم خواهد شد؛ همینها روی سرشان را هم خواهد گرفت. این حوادث تاریخی، ظرف یک سال و پنج سال و ده سال به وجود نمی آید؛ بلکه در ظرف صد سال، صد و پنجاه سال به وجود می آید؛ اینها به آن اواخرش رسیده اند و مشکلات جدی ای دارند، که حالا بحث ما در آن باره نیست. پس، باید کار و تلاش کرد. من این استعداد را در شما می بینم. این مطالبی که عزیزان ما در اینجا گفتند - چه رئیس محترم و برخی از استادان، و چه چند نفر از دانشجویان - درخواستهای علمی و حرفه ای است و کاملاً درست است. این خواسته ها، همان مسائل مورد نظر من است. من با مسئولان که مواجه ام، همینها را می گویم. البته حالا که شما گفتید، تأکیدی شد؛ وزرای محترم هم تشریف دارند. همه ی این زمینه های مربوط به علم و تحقیقات، و این مسئله ی تأکید بر علوم پایه، از جمله ی چیزهایی است که من بارها رویش تأکید کرده ام. هر کشوری به هر جا رسیده، از علوم پایه رسیده است. مسئله ی مدیریت تحقیقات، جزو چیزهای بسیار اساسی است که من در ماه رمضان هم که جلسه ی با دانشجویان یا اساتید بود، یادداشت کرده بودم که بگویم - حالا یادم نیست کدامیک از این دو جلسه بود - اما وقت نشد؛ حالا می گویم: تحقیقات باید مدیریت پیدا کند. ما همه اش می گوییم بودجه ی تحقیقات از چهل و هفت صدم در صد مثلاً، به سه درصد برسد؛ روی جنبه ی مادی و کمی اش بحث می کنیم که البته لازم هم هست؛ اما یک جنبه ی کیفی هم دارد؛ تحقیقات موازی و غیر لازم نباید باشد؛ مهم تحقیقات بنیادی، تحقیقات کارکردی و تحقیقات تجربی - سه نوع تحقیقات داریم - است که هر کدام در مجموعه ی تحقیقات کشور، یک سهم و وزنی دارند. این سهم را رعایت نکردن و ملاحظه نکردن، از مشکلات ماست. یک مرکزِ مدیریت تحقیقات در کشور لازم است که ان شاءاللَّه بایستی به همت این عزیزان و این دولت فعال و پا به رکاب و آماده به کار، تحقق پیدا کند. و اما مشکلات دانشجویان و استادان و بالاخره جنبش عدالت خواهی - این حرفهایی که زدند - همه اش حرفهای مورد تأیید ماست. هر چه هم من بتوانم و در حوزه ی کار من باشد، اقدام می کنم؛ هر چه باید توصیه کنم، توصیه می کنم و امیدواریم ان شاءاللَّه که عزیزان ما دنبال بکنند. مطلبی که من می خواهم به شما عرض کنم، حول و حوش یک آیه ی قرآن است. آیه ی معروفی است: «انّ اللَّه لایغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بأنفسهم». تغییرات به دست شماست. کلید تحولات اجتماعی و تحولات عظیم در دست شماست؛ مضمون آیه این است. یک جای دیگر در یک دایره ی محدودتر می فرماید: «ذلک بأنّ اللَّه لم یک مغیّرا نعمة أنعمها علی قوم حتّی یغیّروا ما بأنفسهم». این آیه، پسرفت را می گوید. خدای متعال پسرفت را نصیب هیچ کشوری نمی کند، مگر خودشان به دست خودشان بکنند. تغییرِ موجبِ پسرفت را خودِ ملتها به وجود می آورند. و شبیه این مضمون در آیات متعدد دیگری هم هست که مرجعش به همین است. خلاصه ی اینها چیست؟ خلاصه ی اینها این است که شما آحاد انسان، سر رشته دار تحولات جامعه هستید؛ شما هستید که تحول و تغییر را ایجاد می کنید. عزمِ انسان، تعیین کننده است. بعضی ممکن است بگویند منظور از عزم انسان چیست؟ اراده ی چه کسی؟ اراده ی منِ یک نفر، توی یک نفر، اراده ی چه کسانی مؤثر است؟ این البته جزو بحثهای دامنه دار است، لکن من می خواهم فی الجمله عرض بکنم که عزم یکایک انسانها در حد خودش تأثیر دارد؛ نه فقط در مسائل شخصی - که تأثیر تام دارد - بلکه در مسائل اجتماعی. ما اگر چنانچه آرزوهامان، هوسهامان، هواهای نفسانیمان در فعالیتهامان حاکم شوند و در رفتار ما، عقل کنار بیاید و محاسبه ی درست کنار زده شود، این کار در ایجاد یک سلسله تحولات منفی در جامعه تأثیر می گذارد. حالا یک مثال کوچکش را عرض بکنم: شما می روید یک جنسی را از بازار تهیه کنید - یک لباس، یا فرض بفرمایید یک وسیله ی خانه؛ یک ظرف - نوع داخلی اش هست، نوع خارجی اش هم هست؛ یک مقداری به خاطر تبلیغات خارجی، یک مقدار به خاطر پُز دادن به اینکه این جنس خارجی است، یک مقدار به خاطر رسوبات فرهنگی قبلی که جنس داخلی فایده ای ندارد و یک مقدار هم شاید به خاطر مرغوبتر بودن جنس خارجی - این مرغوبتر بودن هم ممکن است یکی از عوامل باشد، لیکن به هر حال تعیین کننده نیست - شما آن را انتخاب می کنید. یعنی چه کار می کنید: یک کارگر ایرانی را بیکار می کنید و یک کارگر غیر ایرانی را به کار وادار می کنید. خوب، مگر بیکاری امروز، مشکل عمده ی جامعه ی ما نیست. وقتی شما این طور کردید، بنده این طور کردم، آن برادر دیگر، آن خواهر دیگر، و یکی یکی از این روش پیروی کردیم، نتیجه چه می شود؟ نتیجه، ورشکستگی کارخانه ی داخلی، بیکاری کارگر داخلی و در نهایت باعث ناامیدی سرمایه گذار داخلی می شود. بیکاری هم که به دنبال خودش اعتیاد، فساد و اختلافات خانوادگی می آورد و به دنبال آن، حوادث سیاسی و اجتماعی فراوان به وجود می آید. بنابراین، از یک چیز کوچکی شروع می شود؛ از یک اراده ی شخصی من و شما. پس اراده ی شخصی افراد هم حتّی در تحولات اجتماعی، می تواند اثر گذار باشد. و از این دست مسائل، فراوان است. هوس می کند از دست رفیقش سیگار بگیرد بکشد؛ گرایش به سیگار، گرایش به مواد مخدر، هوسهای زودگذر؛ اینها همان چیزهایی است که به دنبال خودش یک جریان عظیم، طولانی و تمام نشدنی از تحولات اجتماعی را - که پسرفت هست - به وجود می آورد. عکسش هم صادق است. بنده گاهی صبحها به ارتفاعات تهران می روم. وقتی ما حرکت می کنیم، هوا تاریک است؛ یعنی بعد از نماز صبح خیابانها خلوت است؛ وقتی به چراغ قرمز می رسیم، می ایستیم. بنای ما بر این است. هیچ کس هم در خیابان نیست؛ یعنی هیچ ماشینی هم از آن طرف نمی آید؛ می ایستیم تا چراغ سبز می شود، بعد عبور می کنیم. من دیده ام وقتی ما این طرف چهارراه ایستاده ایم - مثلاً سه، چهار تا ماشین همراه هستیم - از آن طرف چهارراه یک ماشین دارد می آید و تصمیم هم دارد از چراغ قرمز عبور کند؛ یک خرده هم عبور می کند؛ اما وقتی می بیند سه، چهار تا چراغ آن طرف روشن است و ماشینها ایستاده اند، او هم آهسته ترمز می گیرد و گاهی هم یک ذره به عقب می رود. یعنی انضباط اجتماعىِ یک نفر، در احساس لزوم انضباط اجتماعی در افراد مقابل تأثیر می گذارد. رفتارهای فردی ما تأثیر گذار است، حتّی در فرهنگ سازی و بسیاری چیزهای دیگر. به هر حال، عزم انسانی، محور و ملاک است. حالا تحول یعنی چه؟ تحول چرا؟ مگر بناست تغییر اتفاق بیفتد؟ بله. تحول در جوامع انسانی و برای بشر، سنت لایتغیر الهی است. هیچ کس نمی تواند در مقابل تحول بشری بایستد؛ امکان ندارد. دیر یا زود، یکی پس از دیگری، تحولات بشری اتفاق می افتند. این راز ماندگاری و راز تعالی بشر است. اصلاً خدا بشر را این طور قرار داده است که ایستایی در طبیعت انسان نیست. شاید یکی از فرقهای انسان با بقیه اشیا هم همین باشد. البته در بقیه ی اشیا هم یک نوع تغییرات، تحولات و تبدیل انواع را می گویند، که من حالا به آن مسائل کار ندارم؛ نه درست واردیم و نه می توانیم قضاوت کنیم؛ نه به بحث ما ارتباطی دارد؛ اما در بشریت تحول حتمی است. با تحول نبایستی مقابله کرد؛ تحول را نباید انکار کرد. و باید به سوی تحول - به همان معنایی که عرض خواهم کرد - به شکل درست حرکت کرد. در مقابلِ تحول چه هست؟ رکود. نقطه ی مقابل تحول، رکود است. بعضی اینها را غلط می فهمند و اشتباه معنا می کنند. بعضی رکود را با ثبات اجتماعی اشتباه می کنند. رکود، بد است؛ ثبات اجتماعی خوب است. بعضی خیال می کنند که رکود یعنی ثبات اجتماعی. تحول را هم بعضی با آنارشیسم و هرج و مرج و هر چی به هر چی بودن، اشتباه می کنند. این اشتباهات موجب شده است که یک عده ای که طرفدار ثبات اجتماعی اند، با هر تحولی مخالفت کنند؛ به خیال اینکه این تحول، ثبات را به هم می زند. از طرف دیگر، کسانی که خیال می کنند هر تحولی به معنای ساختار شکنی و شالوده شکنی و زیر سؤال بردن همه ی اصالتهاست، اینها هم برای اینکه تحول ایجاد کنند، ثبات اجتماعی را از بین می برند و دچار خطر می کنند. این دو اشتباه، از دو طرف وجود دارد. تحول، یک چیز است، آنارشیسم، یک چیز دیگر؛ و هرج و مرج هم یک چیز دیگر است. همچنان که ثبات اجتماعی یک چیز است و رکود اجتماعی و ایستایی اجتماعی هم یک چیز دیگر است؛ اینها را نباید با هم اشتباه کرد. آنچه خوب و درست است، جامعه ی با ثبات، اما غیر راکد و دارای تحول است؛ جامعه ای که حتّی تحولات صحیح را سریع در خودش به وجود بیاورد. چگونه می شود این ویژگی را به دست آورد؟ این که: ریشه ها و اصالتها را حفظ کنیم و شالوده شکنی نکنیم؛ هویت ملی را بشدت مورد ملاحظه قرار دهیم و ارج بنهیم. هویت جمعی یک ملت، جزو آن چیزهایی است که در تحولات باید دست نخورد. در کنار هویت ملی، پویایی، نشاط، برخورداری از آزادىِ تحرک و روح رقابت در میان جمع خود را باید بشدت ارج بنهیم و به آن اهمیت بدهیم. لازمه ی این نشاط و پویایی این است که هم منتقد باشیم، هم انتقادپذیر، که هر کدامش نباشد، بد است. بعضیها اهل انتقاد کردن هستند؛ انتقاد هم بجاست؛ شما هر چیزی را با دقت نگاه کنید و یک خُرده ای کنجکاوی کنید، یک نقطه ی عیبی در آن پیدا می کنید و می شود عیب جویی کرد و عیبی هم ندارد؛ چنانچه عیب جویی در جهت رفع عیب باشد، خیلی خوب است؛ اما این افراد، خودشان انتقادپذیر نیستند! اگر کسی بگوید چرا این قدر پُرحرفی می کنی و چرا همه اش عیبها را می بینی، چرا مثل مگس فقط روی زخمها می نشینی، نقاط مثبت را هم ببین، بدشان می آید! البته معیار و ملاک، برآیند نقاط مثبت به نقاط منفی است. ما ضعفهایی داریم، مشکلاتی داریم، بدیهایی داریم؛ قوتهایی هم داریم، خوبیهایی هم داریم؛ زیباییهایی هم داریم. ببینید در موازنه ی این دو با یکدیگر، برآیند اینها چه خواهد شد؛ آن می شود معیار. اگر بدیهایمان بیشتر بود، بد است؛ اگر خوبیهایمان بیشتر بود، خوب است. پس هم انتقاد خوب است، هم انتقادپذیری. اینها لازمه ی آن تحول و حالت مطلوب جامعه است؛ همراه با امید، همراه با پُرکاری، همراه با برنامه ریزی و همراه با داشتن خط مشی درست و سرمشق برای تحول. حالا چه کار می خواهیم بکنیم؟ این دگرگونی ای که می خواهیم ایجاد کنیم، به چه معناست؟ جای آنچه که می خواهیم دگرگون کنیم، چه می خواهیم بگذاریم؟ اینها مهم است. و در این راه، کار و تلاش، شرط اول است. پس، ثبات اجتماعی باقی می ماند؛ به خاطر اینکه ریشه ها و اصالتها و ساختارهای اصلی و هویت ملی محفوظ است. هویت ملی هم که می گوییم، ملیت در مقابل دین نیست، بلکه هویت ملی هر ملت، مجموعه ی فرهنگها و باورها و خواستها و آرزوها و رفتارهای اوست. یک ملت مذهبی، یک ملت موحد، یک ملت مؤمن و یک ملت معتقد به پاکان درگاه الهی و اهل بیت پیغمبر است؛ این جزو فرهنگ و هویتشان است؛ هویت ملی که می گوییم، شامل همه ی اینها هست؛ اینها را حفظ کنیم. حالا برای تغییر بخشهای غلط، کارهای غلط و راه های غلط، تلاش و پویایی لازم است. نقطه ی مقابل، این است که هرج و مرج رفتاری و سیاسی و ساختارشکنی و پوچ گرایی و فراموشی هویت ملی بر ما حاکم شده باشد؛ این، نقطه ی مقابل آن چیز مطلوب است؛ یعنی ایجاد یک حرکت، اما در جهت خراب کردن آنچه که داریم و مفید است و لازم می دانیم. این، غلط است. بعضیها در زمان جوانىِ ما - آن زمان که نهضت معماری غربی بر کشور ما تازه حاکم شده بود - می خواستند ساختمانهای قدیمی را خراب کنند و آنها را به ساختمانهای با سبک نو تبدیل کنند. همین ساختمانهای با پنجره و شیشه های بزرگ از آن زمان شروع شد. بیشتر اینها خانه ی محکم قدیمی را خراب می کردند، که من تعجب می کردم. در مشهدِ ما این طور بود. یک خانه ی محکم و خوب، اما قدیمی - اتفاقاً حالا معمارها، مهندسان، آرشیتکتها و مطلعان ما می گویند برای کشور ما همان روش قدیمی درست است و این شیشه ها و پنجره های بزرگ و آفتابگیرهای آنچنانی، اروپایی است؛ چون آنها آفتاب را آرزو می برند و نمی بینند، ولی کشور ما کشور پُرآفتاب است؛ بخصوص بعضی از مناطقش. بنابراین، چه لزومی دارد؛ همان پنجره های کوچک و درهای چوبی خوب بود - را خراب می کردند و از تیرآهن و سیمان و درِ آهنی و شیشه های بزرگ و... استفاده می کردند. اینها کار هجو و غلطی است؛ کار عاقلانه ای نیست. ما در تحولات بنیانی اساسىِ جامعه، ممکن است گاهی این طوری عمل کنیم؛ به جای اینکه بنیانها را حفظ کنیم و بر آنچه که نیاز داریم، پا فشاری کنیم و آنچه را که نداریم، برای خودمان فراهم کنیم، هویت مستقلِ ملىِ خودمان را فراموش کنیم! که متأسفانه این مسئله در کشور ما و خیلی از کشورهای اسلامی داستان و سرگذشت بسیار غمباری دارد، که حالا بعد ممکن است اشاره ای بکنم. از این خطرناکتر، این است که سررشته ی همین تحولات منفی در سطح بین المللی، در دست کسانی باشد که آنها به وسیله ی این تحولات می خواهند اهداف خودشان را - که یا زر است یا زور - تأمین کنند و برای آنها چیزی به نام هویت ملتها اصلاً ارزش ندارد؛ که متأسفانه این در صد سال، صد و پنجاه سال اخیر، در دنیا اتفاق افتاده است؛ یعنی تحولات کشورهای آسیایی و آفریقایی و امریکای لاتین در دام طراحی باندهای قدرت بین المللی افتاده است و طراح اینها صهیونیست و سرمایه داران بین المللی بوده اند. برای اینها آنچه مهم بوده، کسب قدرت سیاسی است که بتوانند در کشورها و دولتهای اروپایی و غیره نفوذ کنند و قدرت سیاسی را در دست بگیرند و پول کسب کنند و این کمپانیها، سرمایه های عظیم، کارتلها و تراستها را به وجود آورند. هدف این بوده است؛ آن وقت اگر اقتضاء می کرده است که اخلاق جنسی ملتها را خراب کنند، راحت می کردند؛ مصرف گرایی را در بین آنها ترویج کنند، به راحتی این کار را انجام می دادند؛ بی اعتنایی به هویتهای ملی و مبانىِ فرهنگی را در آنها ترویج کنند، این کار را می کردند. اینها، اهداف کلان آنها بوده است که تصویر می کردند. آن وقت همیشه لشگری هم از امکانات فرهنگی و رسانه ای و روزنامه های فراوان و مسائل گوناگون تبلیغات در مشت اینها بوده است، که اینها امروز یواش یواش دارد پخش می شود و من پریروز در روزنامه - البته سه، چهار ماه قبل از این، من مقاله اش را دیده بودم - گزارشی از تشکیلِ «ناتوی فرهنگی» را خواندم. یعنی در مقابل پیمان ناتو که امریکاییها در اروپا به عنوان مقابله ی با شوروی سابق یک مجموعه ی مقتدر نظامی به وجود آوردند؛ اما برای سرکوب هر صدای معارض با خودشان در منطقه خاور میانه و آسیا و غیره از آن استفاده می کردند، حالا یک ناتوی فرهنگی هم به وجود آورده اند. این، بسیار چیز خطرناکی است. البته حالا هم نیست؛ سالهاست که این اتفاق افتاده است. مجموعه ی زنجیره ی به هم پیوسته ی رسانه های گوناگون - که حالا اینترنت هم داخلش شده است و ماهواره ها و تلویزیونها و رادیوها - در جهت مشخصی حرکت می کنند تا سررشته ی تحولات جوامع را به عهده بگیرند؛ حالا که دیگر خیلی هم آسان و رو راست شده است. در گرجستان که یک تحول سیاسی اتفاق افتاد و جا به جایی قدرت انجام گرفت، یک سرمایه دار امریکایی و صهیونیست یهودی - البته اسمش معروف است، من نمی خواهم اسمش را بیاورم - اعلام کرد که من ده میلیون دلار در کشور گرجستان خرج کردم و تحول سیاسی ایجاد کردم؛ خیلی راحت. ده میلیون دلار خرج می کنند، یک حکومت را کنار می گذارند، یک حکومت دیگر را سرِ کار می آورند! اینها باید روی مردم اثر بگذارند؛ باید اجتماعات درست کنند. در اوکراین هم همین کار را کردند؛ در جاهای دیگر هم همین کار را کردند. گاهی اوقات تأثیراتشان به شکل دیگری است و تعیین کننده است؛ شاید این را در یک جمع دانشجویی دیگر گفته باشم که ماهاتیر محمد، نخست وزیر سابق مالزی - که بسیار هم آدم پُرکار و دقیق و جدی و پایبندی بود - به تهران آمد، به دیدن من هم آمد؛ همان اوقات بود که تحولات گوناگونی در آسیای شرقی اتفاق افتاده بود؛ در مالزی، اندونزی و تایلند، و زلزله ی اقتصادی به وجود آمده بود. همین سرمایه دار صهیونیستی و بعد سرمایه دارهای دیگر، با بازیهای بانکی و پولی توانستند چند تا کشور را به برشکستگی بکشانند. در آن وقت ماهاتیر محمد به من گفت: من فقط همین قدر به شما بگویم که ما یک شبه گدا شدیم! البته وقتی کشوری وابستگی اقتصادی پیدا کرد و خواست نسخه های اقتصادی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را عمل بکند، همین طور هم خواهد شد. خود این بانک جهانی و صندوق بین المللی هم یکی از بخشها و قطعه های این پازل بزرگند. این خیلی خطرناک است که سر رشته ی تحولات جهانی دست باندهای قدرت بین المللی باشد؛ که امروز هست. اینها صهیونیستها و سرمایه دارهایند و عمدتاً هم در امریکا و در اروپایند. این دو، سه نکته در باب تحول بود. پس، از تحول نباید گریخت؛ نباید ترسید و نباید آن را با هرج و مرج و آنارشیسم اشتباه کرد. تحول خوب است و لازم است. حرف اصلی ما امروز این است که نه با توقف در گذشته و سرکوب نوآوری می توان به جایی رسید، نه با رهاسازی و شالوده شکنی و هرج و مرجِ اقتصادی و عقیدتی و فرهنگی می توان به جایی رسید؛ هر دو غلط است. آزادی فکر؛ همان نهضت آزادفکری که ما دو، سه سال قبل مطرح کردیم و البته دانشجوها هم استقبال کردند؛ اما عملاً آن کاری را که من گفته بودم، انجام نشده است؛ نه در حوزه، نه در دانشگاه. من گفتم کرسیهای آزاداندیشی بگذارید. البته حالا اینجا الان یادم آمد که در گزارشهای مربوط به دانشگاههای سمنان خواندم که خوشبختانه مجموعه های فعال دانشجویی در سمنان با همدیگر مناظرات آزاد دارند. اگر این گزارش که به من دادند، دقیق باشد، بسیار چیز مثبت و خوبی است. مسئله ی آزاداندیشی ای که ما گفتیم، ناظر به این است. باید راه آزاد اندیشی و نوآوری و تحول را باز گذاشت، منتها آن را مدیریت کرد تا به ساختارشکنی و شالوده شکنی و بر هم زدن پایه های هویت ملی نینجامد. این کار، مدیریت صحیح لازم دارد. چه کسی باید مدیریت کند؟ نگاهها فوراً می رود به سمت دولت و وزارت علوم و...؛ نه، مدیریتش با نخبگان است؛ با خود شماست؛ با اساتید فعال، دانشجوی فعال و مجموعه های فعال دانشجویی. حواستان جمع باشد! دنبال حرف نو و پیدا کردن حرف نو حرکت کنید؛ اما مراقب باشید که این حرف نو در کدام جهت دارد حرکت می کند؛ در جهت تخریب یا در جهت ترمیم و تکمیل؛ اینها با هم تفاوت دارد. این وظیفه ای است به عهده ی خود شماها. امثال بنده که مسئول هستیم؛ البته مسئولیتهایی داریم و شکی نیست در این زمینه ها؛ اما کار، کارِ خود شماهاست. گمان نکنید که نهضت آزاداندیشی و حرکت تحول و شجاعت در کارهای گوناگون را، به جای شما که دانشجو هستید یا محقق هستید یا استاد هستید، ممکن است مسئولان دولتی یا بنده بیاییم انجام بدهیم؛ نه، من نقشم این است که بیایم بگویم این کار را خوب است بکنیم. نهضت نرم افزاری و جنبش نرم افزاری و نهضت تولید علم را ما مطرح کردیم؛ الان حدود ده سال می گذرد و امروز یک غوغایی راه افتاده است. چه کسی این را راه انداخته؟ من که یک کلمه بیشتر نگفتم. این کار را شما کردید؛ محقق ما، جوان ما و استاد ما؛ تحول از این قبیل است. وظیفه ی نخبگان فکری و فرهنگی جامعه و حوزه و دانشگاه، مدیریت این تحول است. نه باید تحولات را سرکوب کرد، نه باید تسلیم هر تحولی شد. خوب، این تحول برای چیست؟ برای پیشرفت. پیشرفت چیست؟ باید آن را معنا کنیم. اولاً این سؤال را باید از خودمان بکنیم: پیشرفت چیست؟ اگر سؤال نکنیم که پیشرفت چیست، پیداست به فکر پیشرفت نیستیم. بنابراین، باید اول این سؤال را از خودمان بکنیم و به دنبال پاسخش حرکت بکنیم تا آن را پیدا بکنیم. اینکه «پیشرفت چیست؟» حرفهای گوناگونی در سطح دنیا مطرح است. همه جور حرفی هست؛ نسخه های قلابی، توصیه های متناقض، عجیب و غریب و بعضاً خائنانه، که این بلایی بود که در آغاز شروع مدرن سازی کشور به جان ما ایرانیها افتاد. اول که نشانه های پیشرفت اروپایی برای ایرانیها معلوم شد، کم کم به فکر افتادند که ببینند در اروپا، در آن طرف دنیا، چه خبراست؛ قبل از آن، اصلاً خبر نداشتند که در دنیا چه خبر است! سلاطین قاجاری آنقدر گرفتار حرمسراها و سفره خانه ها و گرفتاریهای شخصی و مسائل بی ارزش خودشان بودند که اصلاً از اینکه در دنیا چه دارد می گذرد، خبر نداشتند. رنسانس چه بود؟ چطور به وجود آمد؟ چرا به وجود آمد؟ نتیجه اش چه شد؟ اصلاً این قضایا را تا دوران فتحعلی شاه و بعد از آن ملتفت نبودند! بعد که جنگ ایران و روس شد و دستگاه قاجاری به واسطه ی سلاحهای پیشرفته ی روسها - که آن روز از امکانات جدید و سلاحهایی که برای خودشان ساخته بودند، بهره بردند - تو دهنی محکمی خورد، تازه کسانی را به اروپا فرستادند و سفرای اروپایی هم که در ایران زندگی می کردند، دست و پایی باز کردند. پیغام آورها و مأموران ویژه ای هم برای زمینه سازی نفوذ سیاسی به ایران گسیل شدند و با روشهای خودشان به ایران آمدند. اولین کسانی که با موج به اصطلاح مدرنیته مواجه شدند، چه کسانی بودند؟ شاهزاده ها، رجال دربار قاجاری و شخصیتهای متنفذ سیاسی آن روز. عامه ی مردم که خبری نداشتند، علما که اطلاعی نداشتند و دیگران که چیزی نمی دانستند. اینها هم به جز خیلی افراد معدود، عموماً - تقریباً می شود گفت بدون استثنا - در مواجهه ی با این فرهنگ و پیشرفتهای غربی مات و مبهوت شدند؛ دست و پای خودشان را گم کردند و نتوانستند ذهن و عقل خودشان را به کار بگیرند و از پیشرفت طرف مقابل، به فکر پیشرفت خود بیفتند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در دوران مشروطیت و بعد از استقرار آن، روشنفکرهای درجه ی اول ما عقیده شان این شد که اگر ایران بخواهد پیشرفت کند، باید از فرق سرتا پا غربىِ کامل بشود! این، یعنی تقلید محض. و همین طور هم عمل کردند و این روند تا حکومت پهلوی ادامه داشت. حکومت پهلوی آمد این را برنامه ریزی کرد تا با سرعت بیشتری این کار انجام بگیرد. به آن مقداری که در دوره ی قاجار بود، قانع نبودند. پهلوی را برای این سرِ کار آوردند؛ چند تا روشنفکرِ دست نشانده ی مورد اعتماد خودشان از ایرانیهای تحت تأثیر غرب را هم به عنوان عناصر فرهنگی، دور و برِ آن گذاشتند تا همین کار را بکنند. مسئله ی کشف حجاب، مسئله ی تغییر لباس و مسئله ی حذف کردن نشانه های ایرانىِ اسم: میرزا، سید، خان، آقا، دادن امتیازات فراوان در زمینه های نفت و آوردن مستشارهای خارجی - که روز به روز هم بیشتر شد - از این قبیل است. بعد هم که - انگلیسیها رضاخان را کنار گذاشتند، در دوره ی بعد، امریکاییها از سال ۱۳۳۲ همه کاره ی کشور شدند؛ این سرگذشت تحولات ما در دوران طاغوت است که با همان مدیریت خطرناک که گفتم، به سمت نابود کردن اصالتها رفت. ای کاش در مقابل چیزی می گرفتند! نه، هیچ چیز هم نگرفتند. یعنی ایرانیها در طول سالهای متمادی - بیش از شصت، هفتاد سال - که در اختیار انگلیسیها و غربیها بودند، این قدرت را پیدا نکردند که مثلاً یک مرکز تحقیقات علمی در کشور به وجود آورند که ظرف پنجاه سال دو تا اختراع درست کند؛ دانشمندانی را تربیت کنند که دو، سه تا کشف جدید علمی بکنند؛ یعنی اینها این اندازه از غرب استفاده نکردند. آنها چه می خواستند؟ مصرف کننده می خواستند. مصرف کننده ی اقتصادی ای که به طور طبیعی با خودش مصرف فرهنگی و تسلیم سیاسی را هم همراه دارد. آنها این را می خواستند؛ اینها هم راحت تسلیم شدند و دادند. همه ی این تشنجها، درگیریها و چالشهایی که شما در دوران حکومت قاجاریه از زمان تنباکو تا دوران رضا خان و تا بعد از آن می بینید که بین جبهه ای از مؤمنین به رهبری علما از یک طرف و حکام جائر از یک طرف انجام گرفت، نشئت گرفته از این قضیه است. در قضیه ی امتیاز «رژی»، میرزای شیرازی در مقابل دادن امتیازِ مفت و مجانىِ یک منبع درآمد بزرگ در کشور به غربیها و خارجیها، مخالفت کرد. در قضیه ی امتیاز «رویتر» همین طور، و در قضیه ی قراردادِ ۹۹ - قرارداد معروف به «قرارداد وثوق الدوله» که در واقع طبق آن، همه ی کشور را به دست انگلیسها می دادند - هم همین طور بود، که مدرس، آن روحانی برجسته، مخالفت کرد. در قضیه ی ملی شدن صنعت نفت هم که مرحوم آقای کاشانی (رضوان اللَّه علیه) دخالت کرد، همین طور بود. این چالشهایی که علما با حکام دورانهای مختلف داشتند - که مردم و بسیاری از روشنفکرها هم با اینها همراهی کردند - همه در این مرز است؛ مرز منافع ملی، و آن طرف هم که تحول ناشی از اراده و تصمیم گیری قدرتهای بیگانه است. پس نسخه های پیشرفت و نسخه های غربی و بیگانه، بعضاً حتّی خائنانه است. برای اینکه ما بتوانیم نسخه ی درست پیشرفت را پیدا کنیم، چه لازم داریم؟ بحث نظری. این، یکی از آن کارهایی است که شماها باید بکنید. پیشرفتِ یک کشور چیست؟ البته مقصودم این نیست که در بحثهای ذهنی و باز بیفتیم و همین طور خودمان را معطل مباحث ذهنی بکنیم؛ مباحث تئوریکِ بدون توجه به خارج و واقعیات؛ نه، اینها را نمی خواهم، این غلط است. مثل اینکه در باب تهاجم فرهنگی ما یک روزی گفتیم دارد تهاجم فرهنگی انجام می گیرد. این صحبتِ دوازده، سیزده سال قبل است. اگر از من می خواستند که تهاجم فرهنگی را نشان بدهم، من که با چشم خودم کأنّه دارم تهاجم فرهنگی را می بینم، می توانستم موارد را نشان بدهم. در چندین سخنرانی نشان هم دادم؛ اما بعضیها شروع کردند به انکار تهاجم فرهنگی! و گفتند: نه آقا، چنین چیزی وجود ندارد! بنده به یاد بنی صدر افتادم. در اول جنگ تحمیلی عراق، دلسوزهای محلی می آمدند و می گفتند عراقیها به خاک ما حمله کردند؛ به مرز ما نفوذ و تجاوز کردند. ما به بنی صدر می گفتیم: رئیس جمهور! شما چه خبر دارید؟ می گویند عراقیها حمله کردند؛ می گفت دروغ می گویند؛ این سپاه برای اینکه خودش امکانات دست و پا کند، این حرفها را می زند! آنها را متهم می کردند. بعد هم به دهلران رفت - که هنوز آن وقت دهلران را نگرفته بودند - ایستاد و مصاحبه کرد؛ گفت: من الان در دهلرانم؛ می گویند عراقیها آمده اند؛ عراقیها کجایند!؟ از دهلران بیرون آمد و دو ساعت بعد دهلران به وسیله ی عراقیها تصرف شد. نمی شود که واقعیات را با چشم روی هم گذاشتن انکار کرد. پادشاهِ معاصر حافظ، شاه شیخ ابواسحاق - که البته شاه بود، اما شیخ نبود؛ اسمش شیخ ابواسحاق است - یک جوان خوشگذرانِ خوش قیافه بود که از شعرهای حافظ فهمیده می شود که به او خیلی علاقه داشته، وقتی امیر مبارزالدین آمده بود اطراف بیابانهای شیراز اردو زده بود و داشت خودش را آماده ی حمله ی به شیراز می کرد، این حاکم بدبختِ شیراز که غرقِ در عیش و نوش خودش بود، خبر نداشت، وزیرش هم جرئت نمی کرد به او چیزی بگوید. اگر چیزی می گفتند، می گفت شماها بیخود می گویید. وزیرش یک روز تدبیری اندیشید و مثلاً گفت: جناب اعلی حضرت مایل نیستید که در این فصل بهار، بالای پشت بام برویم و این بیابان را نگاهی بکنیم و از این سبزه ی بیابان استفاده ای بکنیم؟ آن هم که چنین آدمی بود، گفت: چرا؛ برویم. بالای پشت بام قصر رفت، نگاه کرد و دید در بیابان اردو زده اند. گفت: اینها چیست؟ گفت: اردوی مبارزالدین کرمانی است؛ آمده پدر شما و همه ی دربارتان را در بیاورد. به این بهانه و تدبیر، وجود دشمن را به او نشان داد. بعضی این طوری اند؛ چشمشان را روی هم می گذارند؛ گفتند تهاجم فرهنگی نیست. بعد که قبول کردند تهاجم فرهنگی هست، به دنبال بحثهای ذهنی رفتند! «تهاجم یعنی چه؟»، «فرهنگ یعنی چه؟»، «فرهنگی چه چیزهایی را شامل می شود و چه چیزهایی را شامل نمی شود؟» ما به اینها چه کار داریم!؟ نقل می کنند قدیمها که در یک شهری، یک سینما درست کرده بودند؛ یک عده ای رفتند پیش عالِم شهر - که آدم گوشه گیری بود - تا وادارش کنند که با این سینما مخالفت کند. گفتند: آقا! در این شهر سینما ساخته اند، شما یک اقدامی بکنید. عالِم یک فکری کرد، گفت: حالا ببینیم این سی نُماست یا سی نَماست یا سی نِماست! کدام درست است!؟ بنا کردند بحث نظری کردن که ضبط لفظ سینما را پیدا کنند! بنده طرفدار بحثهای نظرىِ این طوری نیستم که برویم در آنها غرق بشویم؛ اما به هر حال باید بحثهای نظری انجام بگیرد تا معلوم شود که پیشرفت به چیست. «تعیین الگوی پیشرفت» هم لازم است. الگوی پیشرفت چیست؟ ما باید این را مشخص کنیم. اگر این را مشخص کنیم، آن وقت در برنامه ریزیها، اولویتها، تقدمها، برنامه ها، زمان بندیها، و سرمایه گذاریهای ما اثر می گذارد؛ به دنبال خود فرهنگ سازی می آورد؛ در گفتگوی نخبگان خودش را نشان می دهد و به ذهنیت عامه ی مردم سرریز می شود؛ حتّی در صادرات و واردات کشور اثر می گذارد؛ چه چیزی را از کجا وارد کنیم؟ چه چیزی را به کجا صادر کنیم؟ حالا می خواهیم مشخص کنیم که پیشرفت چیست؟ تعریفهایی برای پیشرفت و کشور پیشرفته در دنیا معمول است؛ ما اغلب اینها را قبول داریم و رد نمی کنیم؛ مثلاً صنعتی شدن و فرا صنعتی شدن کشور؛ اینها دلیل پیشرفت است. خودکفایی؛ کشور در مسائل حیاتی و اساسی باید خودکفا باشد. نه اینکه از دیگران بکلی بی نیاز باشد، نه؛ اما اگر به کسی یا کشوری، در چیزی احتیاج دارد، طوری روابطش را تنظیم کند که اگر خواست آن را به دست آورد، دچار مشکل نشود؛ او هم چیزی داشته باشد که مورد نیاز آن کشور است؛ خودکفایی یعنی این. وفور تولیدات، وفور صادرات، افزایش بهره وری، ارتقاء سطح سواد، ارتقاء سطح معلومات عمومی مردم، ارتقاء خدمات شهروندی، خدمت دادن به شهروندان، رشد نرخ عمر متوسط - به قول تعبیرات اخیر، امید به زندگی - اینها جزو نشانه های پیشرفت است و درست است. کاهش مرگ و میر کودکان، ریشه کنی بیماریهای گوناگون در کشور، رشد ارتباطات و امثال اینها، شاخصهایی است که در دنیا برای یک کشور پیشرفته ذکر می کنند و ما این شاخصها را رد نمی کنیم و قبول داریم. منتها توجه داشته باشید این شاخصها را وقتی که به ما تحویل می دهند - به ما که تشکیل دهنده ی این شاخصها نیستیم - در لابه لای آن، چیزهایی است که دیگر آنها جزو شاخصهای پیشرفت و توسعه نیست؛ چیزهایی را به میان می آورند که این صادر کردن فرهنگ مخالف با هویت و شخصیت ملی و میل برای وابسته کردن کشورهاست. آن کسانی که این شاخصها را تهیه و ارائه می کنند، اگر غالباً چه دانشمندانند، اما بسیاری از آنان آدمهای مستقلی نیستند؛ یعنی همان شبکه و همان ناتوی فرهنگی در مجموعه ی خود، بسیاری از این دانشمندان، متفکران، هنرمندان، ادبا و امثال اینها را هم دارد. با وجود همه ی اینها، اساس تحول باید بر «ملاحظه ی عناصر اصلی هویت ملی» قرار داده شود، که آرمانهای اساسی و اصولی مهمترین آنهاست. من این را عرض می کنم که صنعتی شدن، فرا صنعتی شدن، پیشرفت علمی، پیشرفت خدماتی و پیشرفتهای بهداشتی و درمانی، باشد؛ اما اساس اینها باید حفظ هویت ملی باشد. اگر یک کشوری همه ی اینها را داشت، اما از لحاظ ملی، یک کشور بی هویتی بود، فرهنگش وابسته ی به دیگران بود، از گذشته و تاریخ خود هیچ بهره ای نداشت و نبرده بود، یا اگر گذشته ای داشت، آن گذشته را از چشمش دور نگه داشتند یا آن را در نظرش تحقیر کردند، این کشور مطلقاً پیشرفت نخواهد کرد؛ زیرا هویت ملی، اساس هر پیشرفتی است. آنچه که ما در تحول، تحولی که با پیشرفت همراه است، مورد نظرمان است - که جا دارد که این جزو آرمانهای ما باشد - مبارزه ی با فقر، مبارزه ی با تبعیض، مبارزه ی با بیماری، مبارزه ی با جهل، مبارزه ی با ناامنی، مبارزه ی با بی قانونی، مدیریتها را به سطح علمی تر ارتقاء دادن، رفتار شهروندان را به سطوح منضبط ارتقاء دادن و انضباط اجتماعی، رشد امنیت، رشد ثروت ملی، رشد علم، رشد اقتدار ملی، رشد اخلاق و رشد عزت ملی است؛ همه ی اینها در این تحول و پیشرفت، به معنای صحیح دخالت دارند و ما اینها را پایه های اصلی می دانیم. در کنار اینها، عشق به معنویت و ارتباط با خدا، مهمترین عاملی است که پیشرفت یک ملت را به معنای واقعی خودش تضمین می کند؛ اگر این نشد، همه ی آنچه که دستاوردهای به معنای عرفی و رایج جهانِ پیشرفته محسوب می شود، ممکن است در راههای غلطی مصرف شود. یعنی ممکن است یک کشور از لحاظ رفتارهای اجتماعی اش منضبط، مؤدب و با اخلاق باشد، ثروت و علم را هم به دست بیاورد، اما در عین حال همین ثروت و علم، و همین انضباط مردمی خودش را برای نابود کردن یک ملت دیگر به کار گیرد. این غلط است؛ این در منطق ما درست نیست. علم خودش را به کار بگیرد برای ایجاد سلاحی مثل بمب اتم که وقتی یک جایی فرود افتاد، دیگر با گناه و بی گناه و مسلح و بچه ی کوچک و شیرخوار و انسانهای مظلوم را نگاه نمی کند و فرقی نمی گذارد و همه را نابود می کند. علمی که در این راه به کار بیفتد و کشوری که این را داشته باشد و تحولی که بخواهد به اینجا منتهی شود، مورد تأیید ما نیست و ما چنین تحولی را دوست نمی داریم. خداپرستی، عشق به معنویت، عاطفه ی انسانی در هر تحولی، و عواطف و محبت در انسانها باید تقویت بشود و در این جهت باید راه برویم. آن تحول اجتماعی یا اقتصادی ای که انسانها را نسبت به هم بی تفاوت و بی محبت می کند، ممدوح نیست؛ مذموم است. اگر شما می شنوید که در برخی از کشورهای غربی، فرزند و پدر در یک شهر زندگی می کنند، اما فرزند از پدرش سال به سال احوالی نمی پرسد، خانواده ها دور هم جمع نمی شوند، کودکان از عطوفتهای پدرانه و مادرانه برخوردار نمی شوند، زن و شوهرها جز به موجب یک قرارداد موقت - یک قرارداد قانونی بسته شده است - کنار هم نمی نشینند؛ زن یک جا کار دارد، مرد یک جا کار دارد، آخرِ کارِ این، ساعت هشت شب است، آخر کار آن، ساعت ده شب است، بعد یک قرار این با یک دوستی دارد، او قرار با یک همکاری دارد؛ اگر اینها را شما می شنوید که در جایی هست و اگر اینها واقعیت دارد، اینها دیگر نشانه های پسرفت است. آن تحولی که به این چیزها بینجامد، مورد تأیید ما نیست. ما تحولی می خواهیم که بین پدرها، مادرها، خانواده ها، فرزندان، دوستان و همسایگان الفت و محبت بیشتر به وجود آورد؛ تا چهل خانه آن طرفتر را شما همسایه ی خود بدانید؛ این خوب است. محیط، محیط تراحم و تعاطف باشد؛ همه ی افراد جامعه نسبت به همدیگر احساس مسئولیت کنند: «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته»؛ همه ی شما راعی هستید؛ یعنی رعایت کننده. همه ی شما مسئول از رعیت تان هستید؛ یعنی آن کسی که مورد رعایت شما باید قرار بگیرد. آن تحولی که در پیوندها و نظامات اجتماعی به یک چنین حقایقی منتهی بشود، آن پیشرفت است؛ پیشرفت مورد نظر اسلام و جمهوری اسلامی، این است. پیشرفتی که بر فردمحوری و اباحه ی لذاتی که انسان به طور مطلق دوست می دارد، مبتنی باشد، پیشرفت نیست. دنیای صنعتی غرب امروز بر این پایه استوار است: اباحه ی لذات؛ هر لذتی که شرطش فقط این است که تعدی به دیگری نباشد. هر چیزی که دوست می داری، مباح است؛ لذت جویی کن. برای همین هم است که می بینید دیگر این تعبیرات شرم آوری که امروز وجود دارد، حتّی به سطح کلیساهای آنها هم کشیده شده است! همجنس بازیها و کارهای زشتی که اینها می کنند، ارتباط و اختلاطهای نامشروع و مستجهن جنسی که بین اینها رایج است، یک روز مخفی بود، همین طور بتدریج طوری شده که امروز یک چیز رایج شده است. دو، سه سال پیش از این، کشیش یک کلیسایی در امریکا اعلام کرد که من حاضرم دو تا همجنس را که می خواهند با هم زندگی کنند، عقدشان را بخوانم! این همان لذت گرایی است. می گوید از این خوشم می آید، پس باید انجام بدهم. این ممنوع و مطرود است. ما این را پیشرفت نمی دانیم. اقتداری که مبتنی بر ظلم به ملتهای دیگر و به بهای پسرفت ملتهای دیگر باشد، پیشرفت و تحولی که در خدمت یک طبقه ی خاص - طبقه ی سرمایه دار - باشد، که امروز در کشورهای غربی این طور است، مورد نظر ما نیست. ثروت این کشورهایی که زیاد است، یعنی درآمد عمومی شان زیاد است - به تعبیر رایج، درآمد ناخالص ملی - چگونه توزیع می شود؟ به هر کس چقدر و در مقابل چه مقدار کار، می رسد؟ معمولاً اینها را نگفته می گذارند. برای کسب معاش، زن و شوهر روز و شب کار کنند و توان نداشته باشند تا بتوانند زندگی خودشان را بگذرانند، اما در مقابل سرمایه داران بزرگ - راکفلرها و فوردها و آنهایی که حالا جدیداً در این میدان وارد شده اند - کوههایی از ثروت داشته باشند که نتوانند محاسبه کنند؛ اینها مورد نظر ما نیست. پیشرفتی که در خدمت طبقه ی سرمایه دارها باشد، پسرفت است. پیشرفتی که با باختن هویت مستقل ملی همراه باشد و انسان خودش را از دست بدهد، پیشرفت نیست. تقلید، رایج شدن و پیشرفت تقلید، پیشرفت نیست. وابسته کردن اقتصاد، تقلیدی کردن علم، ترجمه گرایی در دانشگاه؛ که هر چه که آن طرف مرزها، مرزهای غربی و کشورهای اروپایی، گفته اند، ما همان را ترجمه کنیم و اگر کسی حرف زد، بگویند مخالف علم حرف می زند؛ پیشرفت نیست و ما این را پیشرفت نمی دانیم. نه اینکه ترجمه را رد کنیم؛ من این را بارها در مجامع دانشگاهی گفته ام؛ نخیر، ترجمه هم خیلی خوب است؛ یاد گرفتن از دیگران خوب است؛ اما ترجمه کنیم تا بتوانیم خودمان به وجود آوریم. حرف دیگران را بفهمیم تا حرف نو به ذهن خود ما برسد؛ نه اینکه همیشه پای حرف کهنه ی دیگران بمانیم. یک حرفی را در زمینه ی مسائل اجتماعی پنجاه، شصت سال پیش فلان نویسنده یا فیلسوف یا شبه فیلسوف فرهنگی گفته، حالا آقایی بیاید در دانشگاه، دهنش را با غرور پُر کند و همان را دوباره به عنوان حرف نو برای دانشجو بیان کند! این پیشرفت نیست؛ پسرفت است. زبان و ملی را مغشوش کردن، هویت اسلامی ملی را سلب کردن و مدل بازی به جای مدل سازی، پیشرفت نیست. ما وابسته شدن و غربی شدن را پیشرفت نمی دانیم. آنچه که پیشرفت هست، این است که ما از هر که و هر جور، همه ی دانشهای مورد نیازمان را فرا بگیریم؛ این دانش را به مرحله ی عمل و کاربرد برسانیم، تحقیقات گوناگون انجام بدهیم، برای اینکه دامنه ی علم را توسعه بدهیم، تحقیقات بنیادی انجام بدهیم، تحقیقات کاربردی و تجربی انجام دهیم، تا فناوری را به وجود آوریم یا فناوری جدیدی را به وجود بیاوریم یا فناوری را تکمیل کنیم؛ تصحیح کنیم و انجام بدهیم؛ در زمینه ی آموزشهای مدیریتی از پیشرفتهای دنیا فرا بگیریم، آن را بین خودمان بر طبق نیازها و عرف و فرهنگ خودمان تحلیل و فهم کنیم و با جامعه مان تطبیق کنیم؛ درباره ی مشکلات اجتماعی ای که در کشور وجود دارد، تحقیق کنیم و راه ریشه کردن اینها را پیدا کنیم و به دنبال این برویم که راه مبارزه با اسراف چیست. اسراف یک بیماری اجتماعی است. راه مبارزه با مصرف گرایی چیست؟ راه مبارزه با ترجیح کالای خارجی بر کالای ساخت داخل چیست؟ اینها تحقیق می خواهد. در دانشگاهها پروژه های تحقیقی بگیرید، استاد و دانشجو کار کنید، نتیجه ی تحقیق را به مسئولان کشور بدهید؛ به رسانه ها بدهید تا سرریز شود و فرهنگ سازی شود. این، می شود پیشرفت. راه مبارزه با گسترش اخلاق بی بند و باری غربی چیست؟ راه مقابله با بی انضباطی اجتماعی چیست؟ همین مسئله ی چراغ قرمز که یک نمونه ی کوچکش است. چه کار کنیم که موتور سیکلت ما، تاکسی ما، ماشین شخصی ما، ماشین مدیر کل و مسئول ما از چراغ خطر سر چهارراه عبور نکند؟ چه کار کنیم این پیاده ی ما وقتی که چراغ خطر پیاده رو قرمز است، عبور نکند؟ اینها کارهای بسیار خوبی است، تلفات را کم می کند، زندگی را راحت می کند و اعصاب انسان را آرام می کند. الان که یک مشکلی وجود دارد، این مشکل را چگونه حل کنیم؟ این گره را چگونه باز کنیم؟ این کار شماست. راه مبارزه با طلاق، راه مبارزه با مواد مخدر، راه مبارزه با بی احترامی به بزرگترها - که خوشبختانه این عیب خیلی در جامعه ی ما وجود ندارد، اما حالا کم و بیش ممکن است یک جاهایی دیده شود - راه مبارزه با بی اعتنایی به مادر، بی اعتنایی به پدر و مبارزه با دروغگویی و کم تحملی چیست؟ چرا همدیگر را تحمل نمی کنیم و عیب جویی می کنیم؟ در یک محیط واحد، با یک جهتگیری واحد، یک نقطه و خدشه ی کوچکی موجب می شود که این گروه در مقابل آن گروه بایستد و آن گروه در مقابل این گروه. من این را به شما بگویم - با تجربه ای که بنده از اول انقلاب تا حالا دارم - که غالبِ دسته بندیهای سیاسىِ کشور ما از این قبیل بود که متأسفانه بعد به دسته بندیهای عمیق تر هم منتهی شد. در آن سالهای ریاست جمهورىِ بنده، دو گروه در کشور بودند: چپ و راست. یک عده ای می گفتند چپ، یک عده می گفتند راست. بنده یک بحث تحلیلىِ مفصلی کردم - سالهای ۶۲، ۶۳ بود؛ حالا دقیقاً یادم نیست - و ثابت کردم که این اختلافات مثل اختلافات قبائل قدیمی عرب است. یک قبیله با یک قبیله ی دیگر بد بود؛ منشأش نه یک مبنای اقتصادی بود و نه یک مبنای اعتقادی. فرض کنید یک وقتی اسب این قبیله در مرتع یکی از افراد آن قبیله چریده، او هم مثلاً گفته بالای چشمت ابروست؛ این هم یک جوابی داده و احیاناً خونی هم بینشان ریخته شده یا نشده، اما این دو تا قبیله دیگر تا ابد باید با هم دشمن باشند! بنده ثابت کردم که اختلافات آن روزِ چپ و راست در کشور ما از این قبیل است؛ و بود. اختلافات عاطفی و اخلاقی به دسته بندیهای سیاسی تبدیل شده بود. البته امروز آن طور نیست. امروز یک عده عمیقاً با نظام جمهوری اسلامی مخالفند؛ حالا با زبانها و شعارهای گوناگون و تحت پرچمهای مختلف با اصل نظام مخالفند. مخالفت هم نه به خاطر اینکه یک جایگزین بهتری برای آن دارند. با همان شعارهایی که جمهوری اسلامی به خاطر مبارزه با آنها به وجود آمد، می خواهند با جمهوری اسلامی مخالفت کنند. جمهوری اسلامی براساس نفی سلطه ی غرب و امریکا سرکار آمد؛ اما اینها طرفدار سلطه ی غربند. جمهوری اسلامی برای گسترش دین و معنویت و مفاهیم اسلامی سرکار آمد؛ در حالی که اینها اصلاً مخالف گسترش این مفاهیمند. جمهوری اسلامی شعار خودش را وحدت دین و سیاست قرارداد؛ در حالی که اینها اصلا دشمنِ وحدت دین و سیاستند. بعضیها این طوری اند؛ حالا کمند، زیادند، چه کسانی اند و چه هستند، اینها را کار نداریم، لکن باز در بین همین مجموعه هایی که همفکرند و هم جهتند، انسان می بیند یک اختلافاتی هست که باز از قبیل همان اختلافات قبیله ای سابق است. راه مقابله با این بی تحملی چیست؟ این، تحقیق نظری می خواهد؛ به قول شماها کار تئوریک بکنید و بعد هم این را عملیاتی کنید. این می شود پیشرفت. بخشی از پیشرفت اینهاست و از این قبیل است. حرف ما این است: یک؛ با تحول نباید سینه به سینه شد. دو؛ از تحول باید استقبال کرد. سه؛ نه فقط با تحول نباید دشمنی کرد، که باید از آن استقبال کرد. چهار؛ تحول را باید مدیریت کرد؛ در تحول، دگرگونىِ به سمت پیشرفت و تعالی را باید در نظر گرفت. تحولی که موجب پسرفت بشود، تحول بدی است. پنج؛ تحول را با آنارشیسم و ساختارشکنی و هرج و مرج نباید اشتباه گرفت. و بالاخره پایه ی تحول را بایستی غیر از آن چیزی که امروز معیارهای پیشرفت در دنیا محسوب می شود - که اغلبش را شمردیم - دانست؛ و معیارهای ویژه ی جمهوری اسلامی و حرف نوِ اسلام در زمینه های اخلاق، معنویت، معرفت الهی، انسان دوستی و ارتباطات و عواطف بشری را در نظر گرفت و اینها را هم بایستی جزو معیارهای پیشرفت دانست. و کسی هم که متصدی این کارهاست، عبارتند از مجموعه ی نخبگانِ دانشگاه و حوزه. شما جوانها و آنهایی که آمادگی دارید، وارد این میدان شوید. منتها منتظر من و امثال من نمانید. ماها حداقل پنجاه سال اختلاف سنی با شما داریم؛ شما جوانید؛ مرکز نیرو و نشاط هستید؛ کار مالِ شماست؛ همچنان که آینده مال شماست. بنابراین منتظر نمانید، خودتان اقدام کنید؛ اساتیدتان اقدام کنند. مسئولان کشور هم البته آگاه و متوجه باشند. منتها توجه داشته باشید که اگر شما هم دنبال این کارها هستید، باید مدیریت کنید. همان شاخصها را مراقبت کنید. مثل میدان مین است؛ دو طرف، میدان مین است. از آن خط سالم و صحیح حرکت کنید. پروردگارا! این دلهای جوان و روحهای با نشاط را مشمول نظر رحمت و تفضل آمیز خودت قرار بده. پروردگارا! آنچه شنیدیم و گفتیم، برای خودت، در راه خودت و مورد قبول و رضای خودت قرار بده. پروردگارا! ما را به آنچه معتقدیم و به آنچه می گوییم، عامل بگردان؛ عمل ما را با معرفت و معرفت ما را با عمل همراه کن. پروردگارا! روز به روز دلهای این جوانهای مؤمن و عزیز ما را با نور محبت و معرفت و لطف و فضل خودت نورانی تر کن. پروردگارا! این جوانها را در همین زندگی خودشان به هدف و آرزوی بزرگ زیارت ولی عصر(ارواحنا فداه) برسان. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,319
1385/08/18
بیانات در دیدار خانواده‌‌های شهدا و ایثارگران استان سمنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3363
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم والحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا أبی القاسم المصطفی محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین سیّما بقیةاللَّه فی الأرضین. از اعماق دل به همه ی شما عزیزان سلام عرض می کنم: جوانان عزیز، پدران و مادران، فرزندان شهدا، همسران عزیز شهیدان و مادران صبور شهدای عزیزمان. این جلسه و جلسات مشابه این در همه ی سفرها، برای من یکی از شورانگیزترین جلسات است. یادگاران ایثار و شهادت؛ آن کسانی که شربت صبر در راه خدا را چشیدند؛ «و بشّر الصّابرین الّذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انّا للَّه و انّا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمة». در قرآن یکی از کم نظیرترین تعبیرات، این تعبیر است. صلوات و رحمت خدا بر آن صابران که مصیبت و حادثه ی گزنده را تحمل می کنند و با روی باز با آن مواجه می شوند. مادری که دسته گلِ عزیز خود را در طول سالیان دراز بزرگ کرده و به برگ و بار رسانده؛ پدری که آرزوىِ جوانی فرزند را در طول سالیان دشوارِ تربیت همواره در دل پرورانده، ناگهان خبر می شود که این جوان در جبهه ی جنگ به شهادت رسید؛ صبر می کند. خبر شهادت به همسر محبوب او می رسد؛ یارِ دورانهای تلخ و شیرین زندگی و دلِ پیوند خورده ی با دلِ این زن؛ خیلی اینها سخت است؛ خیلی سخت است؛ اما مردم ما با بازترین چهره و شیرین ترین برخورد، این سختیها را تحمل کردند. این گزافه نیست اگر بگوییم در هیچ ملتی و در هیچ جنگی، آزمایشی که ملت ما دادند، پیش نیامده است. خود جنگ یک داستان است، دنباله های جنگ - یعنی خانه های رزمندگان، خانه های شهیدان، خانه های جانبازان، خودِ آن جانبازان - یک داستان دیگری است؛ این داستان دوم گاهی از آن داستان اول گزنده تر است. صبرِ پدر و مادر و همسر و فرزند در فقدان عزیزشان در جبهه، گاهی دشوارتر از صبر خود آن رزمنده است در زیر گلوله های آتش بار دشمن. این صبر را مردم نشان دادند. من با پدران شهدا، مادران شهدا و همسران شهدا زیاد نشست و برخاست کرده ام و می کنم؛ داستانها و ماجراها در این دیدارها از زبان آنها شنیده ام که حیرت آور است. شماها هم می دانید. در همین استان مؤمن و غیور و شجاع شما - این استان از لحاظ تعداد نسبی رزمندگان، جزو استانهای درجه ی یک کشور محسوب می شود. این سه هزار شهید نسبت به جمعیت استان و آن تعدادی که از این استان برای شرکت در دفاع مقدس یک یا چند بار به جبهه رفته اند، یکی از رتبه های بالا بین استانهای کشور است - ماجراهای عجیب در این زمینه وجود دارد که شماها بیش از من می دانید: آن پدری که با دو فرزندش در جبهه است و هر دو فرزند در یک روز شهید می شوند، از مسئولان سپاه آمار و اسم شهدا را می پرسد؛ وقتی آنها اسم شهدا را به آن پدر می دهند، می گوید این دو، پسران من هستند؛ خم به ابرو نمی آورد. فقط می گوید می خواهم با پیکر پاک آنها حرف بزنم؛ و او را بالای سر دو شهیدش می برند. این، شبیه افسانه هاست؛ اما واقعیت است. آن سه نوجوانی که از مهدی شهر با هم پیمان می بندند که هر کدام شهید شدند، آن دو نفر دیگر را در روز قیامت پیش خداوند شفاعت کنند؛ سه تا نوجوان و هر سه شهید می شوند؛ نام اینها را شماها می دانید؛ داستان اینها را شماها می دانید. اینها جزو ماجراهای فراموش نشدنىِ تاریخ است. اینها چیزهایی نیست که از خاطره یک ملت برود. آن جوان دلاوری که در جبهه جانباز می شود؛ بعد از جانبازی، شرکت و فعالیت او در جبهه آنچنان است که او را گاهی روی دوش می گیرند و برای شناسایی می برند؛ بارها جانباز می شود. دو نفر از این شهدا را ما داریم؛ همین شهید محمود اخلاقی که اینجا عکسش هست؛ یکی هم شهید شوکت پور. اینها اول جانباز شدند؛ در حال جانبازی به جبهه رفتند و بعد هم در نهایت، شهید شدند. خانواده های سه شهید، خانواده های دو شهید؛ اینها خیلی مایه ی افتخار است. ما اگر این دستاوردها را هم نداشتیم - همه ی این دستاوردها متعلق به خون این عزیزان شماهاست: این عزت ملی، این پیشرفت علمی، این استقلال سیاسی، این زنده ماندن آرمانهای انقلابی و سخنان امام، که همه ی اینها چیزهایی است که برای یک ملت آسان به دست نمی آید، این ایستادگی در این راه، این روزبه روز مدارج ترقی را در بخشهای گوناگون طی کردن و پیش رفتن، از یک ملت ضعیف و عقب مانده و فراموش شده به یک ملت مطرح در سطح بین المللی تبدیل شدن - باز این یادگارها و خاندانهای شهدا و این شجاعتها و عظمتهایی که اینها آفریدند، در تاریخ ماندنی بود و افتخار کردنی. همین تیپ مستقلِ قائم که از سال ۶۵ تشکیل شده است، تا آخر جنگ - تقریباً در طول دو سال و نیم - در بیست و پنج عملیات آفندی و پدافندی شرکت کرده است. این شوخی است!؟ بیست و پنج عملیات! رزمندگان این استان، تیپ قائم را سال ۶۵ تشکیل دادند و قبلش هم در قالب لشگر هفده علی بن ابی طالب و تیپ امام رضا (علیهماالسّلام) از سمنان و شاهرود و دامغان و گرمسار و سراسر این استان به جبهه ها می رفتند و فعالیت می کردند. آنها به جای خود محفوظ؛ اما از وقتی این تیپ تشکیل شد، در طول تقریباً دو سال و نیم، در بیست و پنج عملیات آفندی و پدافندی شرکت کردند؛ این ارزش یک مجموعه ی مردمی را نشان می دهد؛ قدرتِ اراده ها را نشان می دهد؛ صبر خانواده ها را نشان می دهد. همین تیپ قائم در عملیات مرصاد مهمترین نقش را ایفا کرد. شنیدم که نقش تیپ قائم در عملیات مرصاد آنچنان بود که اگر نبود، دشمن ممکن بود تا کرمانشاه پیش بیاید. آن که ایستاد، تیپ قائم بود. اینها در تاریخ می ماند. ستادهای پشتیبانی جنگ این استان - که من دیروز هم در سخنرانی عمومی اشاره کردم که مربوط به جهاد سازندگی بود - در مجموعه های مهندسی - رزمی کارهای برجسته ای انجام دادند. آنچه که به من گزارش کردند اینها بیست و پنج هزار کیلومتر در جبهه جاده ساخته اند؛ چهارهزار کیلومتر خاکریز زدند! رقم را ببینید! نقل می کنند پسر بچه ی چهارده، پانزده ساله پشت فرمان بولدوزر نشسته بود و خاکریز می زد؛ از بس کوچک بود، پشت فرمان دیده نمی شد! گاهی می خواست جلوش را ببیند، مجبور بود از روی صندلی اش بلند شود و ببیند؛ این بچه تا صبح خاکریز زد. این جوانها کجایند؟ در بین شماهایند؛ در میان این ملتند. این اراده ها کجایند؟ اینها تشکیل دهنده ی اراده ی عمومی ملت ایران هستند و از بین نمی روند. بعضی دل خوش کردند و گفتند هر چه از انقلاب دورتر بشوید، انقلاب کمرنگتر خواهد شد. می بینند که نشد. آن اراده هایی که می ایستد و اعلام می کند که در مقابل تهدید ابرقدرتِ زیاده طلبِ جهانی از چیزی نمی ترسد، همین اراده هاست؛ همین هایند؛ و جوانهایی که پشت سرِ اینها آمده اند. امروز نسل جوان ما در برابر هر امتحانی مثل همان نسل جوان دوران جبهه است. بعضی با دیدن یک ناهنجاری در یک دختر یا پسری در خیابانی یا در محیطی، فوراً قضاوت می کنند که نسل جوان ما از بین رفت؛ نه آقا! آن وقت هم داشتیم. نسل جوان، نسل جوانِ مؤمنی است. در آزمونهای دشوار است که یک ملت را می توان شناخت؛ یک ملت در آزمونهای دشوار خودش را نشان می دهد. نخبگان یک ملت تأثیر خودشان را در سرنوشت کشورشان آن وقتی می توانند نشان دهند که آزمایشهای دشوار پیش بیاید. یک روز - در شهریور ۱۳۲۰ - چند لشگر از شرق و چند لشگر از غرب وارد کشور شدند و چند تا هواپیما در آسمانها پیدا شدند؛ نیروهای نظامی آن روزِ کشور از پادگانها هم گریختند! نه فقط در جبهه ها نماندند، بلکه آنهایی هم که در پادگان بودند، خزیدند تو خانه ها و خود را مخفی کردند! یک روز هم همین ملت ساعت ۲ بعد از ظهر امام اعلام کرد که مردم بروند پاوه را از دست دشمنان خارج کنند؛ مرحوم شهید چمران به خود من گفت: به مجرد اینکه پیام امام از رادیو پخش شد، ما که آنجا در محاصره ی دشمن بودیم، احساس کردیم که دشمن دارد شکست می خورد. بعد از چند ساعت هم سیل جمعیت به سمت پاوه راه افتاد. من ساعت چهار و پنج همان روز در خیابان به طرف منزل امام می رفتم؛ دیدم اصلاً اوضاع دگرگونه است. همین طور مردم در خیابانها سوار ماشینها می شوند و از مراکز سپاه و مراکز مربوط به اعزام جبهه، به جبهه ها می روند. این همان مردمند؛ اما فکر و محتوای ذهن تغییر پیدا کرده است؛ آرمان پیدا کردند؛ به هویت خودشان واقف شدند؛ خود را شناخته اند. همین طور باید پیش برود. شهدای برجسته ی این استان زیادند. عکس بعضی از اینها را اینجا نصب کرده اند. شهید شاهچراغی، شهید سید کاظم موسوی - که از شهدای هفتم تیر است - شهید سید کاظم کاظمی، شهید حسن شوکت پور، شهید محمود اخلاقی، شهید همتی - که فرمانده ی ناوچه ی پیکان بود - شهید سید احمد نبوی، شهید حسن عرب عامری، شهید مرتضی شادلو و شهدای فراوان دیگر؛ فرزندانِ برجستگانِ این حوزه و این مجموعه: فرزند حضرت آقای اختری، فرزند حضرت آقای نصیری؛ اینها خیلی ارزش و اهمیت دارند. استان شما از این جهت استان پُرافتخاری است و این را قدر بدانید. جوانهای عزیز بدانند که شناسنامه ی یک ملت و یک قوم با این چیزها تعیین می شود؛ اینهاست که تعیین کننده است؛ اینهاست که اگر امروز شما آن را ساختید، فردای خوبی در اختیار شماست. کسانی که در دنیا به جایی رسیدند و ملتهایی که عظمتی کسب کردند، این طوری کسب کردند. البته اکثر آن ملتها امیدی به سرنوشت شخصی خودشان بعد از پایان این دوران حیات ظاهری نداشتند؛ خیلی هایشان هم امید به آینده نداشتند؛ اما شما دارید. «انّ اللَّه اشتری من المؤمنین أنفسهم و أموالهم بأنّ لهم الجنّة»؛ این جان را خدای متعال با بهشت معامله می کند. «هی فلا تبیعوها بغیرها»، مبادا این جان با ارزشِ انسانی را به غیر بهشت بفروشید. ارزش جان شما بهشت است. جان شما ارزشی به قدر بهشت دارد. آنچه که برای یک انسان اهمیت دارد، این است؛ موفقیت در این دنیا، چشم انداز خوب و در نهایت چشم انداز رضوان الهی و بهشت الهی است. این با مجاهدت به دست می آید، با صبر به دست می آید، با پرهیزگاری و پاکدامنی به دست می آید و با تلاش خستگی ناپذیر به دست می آید. در مقابل چالشهایی که دشمن آفریده، انسان سختی هایی را تحمل می کند؛ اما قرآن به ما می گوید از این سختیها نترسید: «ان تکونوا تألمون فإنّهم یألمون کما تألمون»؛ اگر شما از ناحیه ی آسیب دشمن رنجی را تحمل می کنید، دشمن هم از ناحیه ی مقاومت، صبر و رشادت شما رنجهایی را تحمل می کند؛ اما با این فرق: «و ترجون من اللَّه ما لا یرجون»؛ چشم انداز برای شما چشم اندازِ روشن است، اما برای دشمن نه. مسئله ی شهادت و مسئله ی جهاد در اسلام این است: تلاشِ از همه سو سود، بدون زیان؛ تلاشِ صادقانه ای که به زندگی انسان معنا می دهد؛ جهت حرکت انسان رامعین می کند؛ چشم انداز آینده ی زندگی را به عنوان یک ملت، چشم انداز روشن و تابناکی می کند و چشم انداز سرنوشت نهایی انسان را به عنوان یک فرد، رضوان الهی قرار می دهد؛ این جهاد و شهادت اسلام است؛ هیچ چیز جای این را نمی گیرد. پروردگارا! رحمت و رضوان خود را بر ارواح طیبه ی شهیدان ما نازل کن. پروردگارا! صبر کامل و اجر فراوان به خانواده های عزیز شهدا مرحمت کن. پروردگارا! مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرارمده. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,320
1385/08/17
بیانات در دیدار مردم استان سمنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3361
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم المصطفی محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیةاللَّه فی الأرضین و الصّلاة و السّلام علی جمیع أنبیاء اللَّه و رسله و ملائکته و عباده الصّالحین. بسیار خرسند و مسرورم و خدای متعال را سپاسگزارم که توفیق داد امروز در میان مردمی باشم که یادگارِ نشانه های کهن ترین فرهنگ غنىِ اسلامی و ایرانی را در میان خود دارند. عزیزان من! در گذشته ی تاریخی، ما همیشه استان سمنان را به عنوان استانی متدین و دانش پژوه دانسته ایم و شناخته ایم. در میان شاخصه های متعدد این استان، آن چیزی که از همه برجسته تر است، عبارت است از این دو شاخصه: دینداری و علم؛ دانش پژوهشی و برجستگی علمی. در دوران خود ما هم، آنچه که از استان پهناور شما دیده ایم و به یاد داریم، همه نشانه های خُلقیات خوب، عمل صالح، هوش و استعداد بشرىِ سطح بالا و حضور مردانه و دلاورانه در میدانهای مختلف انقلاب بوده است؛ هم در دوران انقلاب که من خودم در برخی از نقاط این استان از نزدیک شاهد بوده ام؛ هم در دوران دفاع مقدس که ماجرای حیرت انگیز و شنیدنی بسیاری از تیپ قائمِ سمنان، از مجموعه ی پشتیبانىِ جنگ سمنان و ستاد جهاد سازندگی در سمنان، از بسیجیان سمنان، از خانواده های شهدا و ایثارگران استان سمنان در ذهن و خاطره ی ما هست که من ان شاءاللَّه در زیارت خانواده های شهدا به بعضی از آنها اشاره خواهم کرد. از لحاظ هوش بشری و استعداد انسانی هم این استان جزو استانهای پیشرو کشور است. درصد بالای سواد، درصد بالای رتبه ی قبولی در دانشگاه، شخصیتهای برجسته ی علمی، سیاسی و اجتماعی، فعالان گوناگون و حضور محیطهای دانشگاهی بزرگ در این استان، همه مؤید همان معناست که تاریخ به ما منعکس کرده است. دینداری مردم هم آن شاخصه ی اصلی و پشتوانه ی همه ی زیباییها و نیکیهاست. در این سفرهایی که ما به استانهای سراسر کشور مسافرت می کنیم - برای خود من علاوه بر هدفهای این سفرها که عرض خواهم کرد - این فایده و بهره ی بزرگ را دارد که با زیباییهای معنوی نقاط گوناگون کشور آشنا می شویم. جهانگردان و سیاحان و ایرانگردان دنبال زیباییهای مادی و ظاهری هستند که در جای خود، حقاً هم تماشایی است؛ اما بنده که فرصت نگاه کردن و گردش کردن برای دیدن زیباییهای مادی استانها را ندارم، تماشاچی زیباییهای معنوی استانهای کشور و بخشهای مختلف این ملت بزرگم. اصحاب علم و ادب و معرفت، صفا و صداقتهای مردمی، جلوه های عظمت و شور و شعور ملت ایران در جای جای این میهن بزرگ و پرافتخار، جلوه های پایداری و ایثار، نشانه های عزم راسخی که ملت ایران در خود در طول این بیست وهفت سال نشان داده است و همین عزم راسخ، پشتوانه و ذخیره ی پشتیبانِ حرکتهای مستمرِ او به سوی پیشرفت شده است و همین هم ان شاءاللَّه او را به قله ی آرزوهایش خواهد رساند؛ اینها را ما در استانها مشاهده می کنیم. من شما مردم عزیز استان را می شناسم؛ هم از نزدیک، هم از روی گزارشها؛ امروز هم در این میدان عظیم و در خیابانهای شهر، نشانه های لطف و صفای شما مردم را مشاهده کردم. اما هدف ما از این مسافرتها چند چیز است: در درجه ی اول زیارت شما مردم، دیدار از نزدیک، سخن گفتن از روبه رو و سخنانِ شما را از دهها راه شنیدن؛ نامه هایی که به من می رسد، نمایندگانی که از طرف ما به بخشها و میان قشرهای مختلف می روند، گزارشگرانی که قبل از سفر و در حین سفر با طبقات مختلف تماس می گیرند؛ مجموعه ی این اطلاعات و نظرات و عقاید و حرفهای شما مردم، مثل آبی از چشمه ی گوارایی به سمت ما سرازیر می شود و اطلاعات ما را، فهم ما را و احساس مسئولیت و تعهد ما را به توفیق الهی بیشتر می کند. این رساندن پیام ارادت به مردم و شنیدن سخن مردم و گفتن روبه رو به مردم، مهمترین هدف این سفرهاست. اما همیشه یک هدف دیگر هم از این سفرها داشته ایم و آن، این بوده است که توجه مسئولان کشور به مناطق گوناگون کشور جلب بشود. خدا را شاکریم که این هدف امروز با دولتی که سر کار است، به خودی خود برآمده است. خوشبختانه سرکشی دولت و رئیس جمهور و وزرای محترم به مناطق مختلف کشور، آن آرزوی دیرینه ی ما را به نحو احسن برآورده کرده است. من همین سفر را هم که به استان سمنان می آمدم، به آقای رئیس جمهور گفتم: این سفر من به استان سمنان، باید مانع سفر شما به استان سمنان نشود و بروید. بحمداللَّه نشاط و تحرک دولت، نشاط خوبی است و امیدواریم که خداوند به این حرکت و به این نشاط، برکت بدهد و مقاصدی که دولت و نظام جمهوری اسلامی در مورد بخشهای مختلف کشور دارد، تحقق پیدا کند. البته ملاحظاتی که در این سفر به نظر می رسد، به مسئولان امر توصیه خواهد شد؛ نقاط حساس و مهم ان شاءاللَّه مورد توجه آنها قرار خواهد گرفت و به فضل الهی گره هایی از کار مردم در حد وسع و امکانات کشور گشوده خواهد شد. استان پهناور سمنان استعدادهای فراوانی دارد؛ از بعضی از این استعدادها استفاده شده و از بعضی استفاده نشده است. در این استان، غیر از استعداد و ظرفیت عظیم انسانی، استعدادهای صنعتی، استعدادهای معدنی - که در این استان معادنی هست که هنوز دست نخورده است و باید به آنها رسیدگی شود و از آنها به نفع مردم استان و کشور بهره برداری بشود - حتّی استعدادهای کشاورزی - با اینکه این استان جزو استانهای کم آب است، در عین حال، در همان بخش از زمین، خاک حاصلخیز و امکانات کشاورزی خوبی دارد؛ همین حالا هم طبق گزارش، با همه ی این محدودیتها، این استان صادرکننده ی محصولات دامداری، گوشت و محصولات باغی به خارج این استان است، که این نشان دهنده ی تواناییهای طبیعی و انسانی این استان است - استعداد گردشگری، شهرکهای صنعتی و تنوع اقلیمی وجود دارد، و همان طور که گفتیم از همه ی اینها بالاتر، دارای مردمِ صبور، سختکوش، علاقه مند، مؤمن و با سطح هوشی بالاست. این استان می تواند آینده ای به مراتب بهتر از امروز داشته باشد؛ همچنانی که امروز این استان نسبت به آنچه که قبل از انقلاب بود، بسیار بهتر و پیشرفته تر است و روزبه روز هم باید ان شاءاللَّه این روند ادامه پیدا کند. عزیزان من! آنچه مورد توجه مسئولان کشور است، سرعت بخشیدن به سازندگىِ همه جانبه ی کشور است؛ اما در کنار این معنا، محور اصلی شعارهای نظام اسلامی، استقرار عدالت، رسیدگی به مشکلات مردم، تسهیل زمینه های رشد و پیشرفت ملت ایران، و ساختن کشور آنچنان که مناسب حاکمیت اسلام و شعارهای اسلامی است، می باشد. این، آن چیزی است که مسئولان در پی آن هستند؛ این هدف بزرگی است و تلاش زیادی لازم دارد و بحمداللَّه امکان این تلاش هم هست و این تلاش شروع هم شده است؛ و چه در این دولت، و چه در دولتهای قبلی، خدمات فراوانی هم در این زمینه انجام گرفته؛ یعنی ملت و کشور به راه افتاده است. یک روزی ما در سطح دنیا و منطقه، از لحاظ همه ی شاخصهای پیشرفت، در پایین ترین سطوح بودیم؛ این ملت بزرگ، این ملت بافرهنگ، این کشورِ سرشار از منابع خداداده، در میان ملتهای دیگر هیچ بُروزی نداشت و علاوه بر این، مسئولان کشور با بی غیرتىِ تمام، سرسپردگی قدرتهای دخالت کننده ی بیگانه را پذیرفته بودند و این ملت بزرگ را در قول و عمل تحقیر می کردند. حرکت انقلاب و حرکت تکان دهنده ی ملت ایران در طول این بیست وهفت سال، وضع را بکلی برگرداند و امروز ملت ایران، حداقل در سطح دنیای اسلام، یک ملت الهام بخش است. خوشبختانه شاخصهای پیشرفت بر حسب اظهارنظر کارشناسان و متخصصان مطلع و وارد، شاخصهای خوبی است و در همه ی زمینه ها رو به جلو و ترقی هم هست؛ در زمینه های علمی، در زمینه های اقتصادی، در زمینه های معنوی، در زمینه های مسائل اجتماعی و در زمینه های بین المللی، شاخصها رو به رشد است. بحمداللَّه رویکرد مسئولان هم یک رویکرد صحیح و منطبق با مبانی انقلاب است. امروز بار دیگر در دنیای اسلام شعارهای بنیانی انقلاب اسلامی - که از زبان مسئولان کشور صادر می شود - ملتها، جوانها، دانشگاهیها و قشرهای مختلف مردم را مجذوب خود می کند و انسان این را امروز در دنیا مشاهده می کند. روحیه ی ملت خودِ ما هم یک روحیه ی امیدوارانه و بالاست. همین شعاری که شما دادید و همه جای این کشور این شعار را راجع به انرژی هسته ای می دهند، یک چیز ساده و عادی نیست؛ خیلی از ملتها نه می دانند انرژی هسته ای چیست، نه می دانند حق مسلّم آنهاست؛ و نه اگر بدانند، می توانند در این زمینه قدم از قدم بردارند؛ اما ملت ما هم می داند که انرژی هسته ای یک شاخص بزرگ و نمایان برای پیشرفت به تناسب پیشرفتهای امروزِ علمىِ دنیاست که اگر ملتی نداشت، کلاهش پسِ معرکه است؛ و می داند که این حق مسلّم آنهاست و این را شعار می دهند و از ته دل از مسؤولینشان می خواهند؛ و هم می دانند که کشورشان قادر است بدون اعتنای به دیگران، بدون دراز کردن دست نیاز به سوی دیگران، این حق مسلّم خودش را بگیرد و به دست آورد. این، خیلی چیز مهمی است. این، روحیه ی ملت ماست؛ این، امید ملت ماست. عزیزان من! همین امید و نگاه امیدوارانه، باید بتواند شما را در راههای دشوار رسیدن به قله کمک کند و به پیش ببرد؛ و به پیش خواهد برد. ما در سطح بین المللی دشمنانی داریم؛ در این شکی نیست. چرا دشمنند؟ چه کسانی هستند؟ اینها حرفهای توضیح داده شده است و همه می دانیم دشمنها چه کسی هستند؟ همان کسانی که مایلند ملتها در پنجه ی اقتدار آنها زندگی کنند؛ نفتشان مال آنها باشد، مس شان مال آنها باشد، اورانیومشان مال آنها باشد، نیروی انسانی شان مال آنها باشد و بازارشان در اختیار آنها باشد. قدرتهایی در دنیا هستند که نسبت به هر کشوری یک چنین طمع و امیدی دارند؛ اینها وقتی می بینند یک ملتی خودش پنجه بر روی موجودی خود می اندازد و سرنوشت خود را خود به دست می گیرد، بدیهی است که تحملشان دشوار می شود و می شوند دشمن. پس، علت دشمنی آنها معلوم است و اینکه چه کسانی هم هستند، معلوم است. از اول انقلاب، دشمنان صف بسته ی در مقابل انقلاب اسلامی و ملت ایران، صهیونیزم جهانی و استکبار امریکایی بوده اند و هر کسی که دور و بر اینها می چرخیده و برای آنها کار می کرده است. اما این دشمن، امروز در حوادث گوناگون جهانی در مقابله ی با نظام جمهوری اسلامی، دچار انفعال است. امریکای امروز، امریکای ده سال پیش نیست، امریکای پانزده سال پیش نیست. آن روزی که پدرِ رئیس جمهور فعلی امریکا - بعد از ماجراهای کویت - اعلام کرد که نظم نوین جهانی شروع شده و امریکا تنها ابرقدرت دنیاست؛ یعنی همه بایستی زیر چشم این کدخدای دهکده ی جهانی کار بکنند، آن روز گذشت؛ آن روزی که امریکاییها با اعتمادبه نفس، خاورمیانه را متعلق به خود تصور می کردند و در فکر بودند که سرنوشت تازه ای برای خاورمیانه رقم بزنند، گذشت. امروز امریکاییها در عراق شکست خورده اند، در افغانستان شکست خورده اند، در لبنان شکست خورده اند و در فلسطین هم شکست خورده اند؛ هر کدام به یک نحوی. در عراق یک جور گرفتار است، در فلسطین هم یک جور؛ که همه ی همت امریکا این بوده است که رژیم صهیونیستی را از مواجهه ی با صاحبان سرزمین فلسطین نجات بدهد. حتی حاضر شدند یک دولت فلسطینی - ولو به اسم و به ظاهر - را تحمل و قبول کنند تا شاید دولت غاصب صهیونیسم بتواند در مقابل صاحبان فلسطین، یعنی فلسطینیها، نفس راحتی بکشد؛ اما نتیجه این شد که امروز یک دولتی در فلسطین سر کار آمده که شعارش به رسمیت نشناختن صهیونیستهای غاصب و مذاکره نکردن با غاصبان است. مسئولان استکبار و کارگردانان استکباری این منطقه در این قضیه صددرصد شکست خوردند؛ در قضیه ی عراق یک جور دیگر شکست خوردند؛ در قضیه ی لبنان هم - در ماجرای مواجه ی با حزب اللَّه - یک جور دیگر شکست خوردند؛ هنوز هم دارند شکست می خورند. این وضع دشمن ماست. در مورد مواجهه ی آنها با جمهوری اسلامی ایران هم وضعیت انفعال دشمنان ما از این کمتر نیست، بلکه بیشتر است. بیست وهفت سال است که همه ی ترفندها را به کار برده اند تا شاید بتوانند این ملت را از اسلام و آرمانهای امام روگردان کنند؛ تا شاید بتوانند این ملت را به ارزشهای دینی بی اعتقاد کنند و بتوانند جوانان این ملت را یکسره غرق در منجلاب فساد کنند. در این زمینه هر کاری توانسته اند، کرده اند. کارهای بسیار پرهزینه و خرجهای زیادی کرده اند. مدتهای مدیدی تلاش کردند تا شاید بتوانند در دولتهایی که در نظام جمهوری اسلامی با رأی مردم سر کار می آیند، نفوذ کنند؛ شاید بتوانند برخی از عناصر مؤثر در دولتها را از خود کنند و بخرند و مقاصد و نیات خودشان را از آن راه تأمین کنند؛ همه ی این کارها و تلاشها را کردند، خرجهای زیادی کردند برای اینکه بتوانند با بهانه های ناسیونالیستی، قومیگری و فرقه گرایی میان این ملت اختلاف ایجاد کنند و جنگ داخلی راه بیندازند؛ سرمایه گذاری و تلاش کرده اند تا شاید بتوانند محیط دانشگاههای ما را متشنج کنند. این کارها در طول این بیست وهفت سال یکی پس از دیگری انجام گرفت؛ اما ملت بزرگ و رشید ما، جوانان هوشیار ما، مردان و زنانِ بامعرفت و زمان شناس ما در تمام این موارد، مشت محکمی به دهان دشمنان ما زدند. آنها می خواستند این ملت پُرانگیزه ی با ایمانِ پایبند به ارزشهای دینی و شجاع و دارای ابتکار عمل را به یک ملت وابسته، بی هویت، ترسو، مطیع، دنباله رو تبدیل کنند؛ برای این کار هم هزینه های زیادی کردند؛ و یکی پس از دیگری شکست نصیبشان شد. آیا اینها همه اتفاقی بود؟ این شکستهای دشمنان قوی پنجه ی ملت ایران - یکی پس از دیگری - اتفاق است؟ این که آنها امید داشتند نقش امام بزرگوار ما روزبه روز کمرنگتر بشود و شعارهای او فراموش بشود، نه تنها برآورده نشد، بلکه حالا بعد از گذشت بیست وشش، هفت سال، دولتی سر کار می آید که شعارهای رئیس جمهورش - که موجب محبوبیت او در بین مردم است - همان شعارهای امام است. این یک امر اتفاقی است!؟ این که مردم در هر جایی و در هر نقطه ای از کشور، به آن کسی اعتماد می کنند که به دین او، انقلابیگری او و پیروی او از امام بیشتر عقیده داشته باشند. بیست وهفت سال از انقلاب و هفده سال از درگذشت امام گذشته، اما ملت ما این طور پُرنشاط و پُرانگیزه شعارهای انقلاب را بر سر دست گرفته و به پیش می تازد؛ این یک تصادف است!؟ این یک اتفاق است!؟ نه، این یک روند است؛ این یک فرایند منطقی و معقول است و ادامه هم خواهد داشت. هم ادامه خواهد داشت، هم بر روی ملتهای دیگر تأثیر خواهد گذاشت. اینها خیال می کردند که ما برای صدور انقلاب لشگرکشی خواهیم کرد؛ یا لشگر نظامی یا لشگر امنیتی و اطلاعاتی؛ مثل خودشان که برای مقاصدشان لشگرهای امنیتی می فرستند؛ اما غافل از اینکه نه، ما نه لشگر اطلاعاتی می خواهیم و نه لشگر نظامی، بلکه حرف ملت ایران و آن طرحی که ملت ما برای اداره ی ملتها و جوامع به میان آورده، در دل ملتهای مسلمان می نشیند و ملتهای مسلمان به طور طبیعی علاقه مند و طرفدار ملت ما می شوند، که هستند و شدند و روزبه روز هم بیشتر می شوند. امروز شما ببینید در همین قضیه ی انرژی هسته ای - که سعی می کنند در دنیا جنجال کنند - وضعیت دنیا نسبت به ما چیست؛ بخصوص وضعیت کشورهای آسیا و خاورمیانه و کشورهای اسلامی. حالا امریکاییها مثل همیشه دهانشان را باز می کنند، چشمشان را می بندند و هر چه به دهنشان می آید، می گویند: دنیا با غنی سازی ایران مخالف است(!) نه، شمایید که دنیا را نمی شناسید؛ دنیا را نمی بینید. ملتهای دنیا که هیچ، حتی دولتهای دنیا که نشانه ی آن بیش از صد کشور غیرمتعهد و حدود پنجاه کشور اسلامی است که در کنفرانس اسلامی و در جنبش عدم تعهد گرد آمده اند و چند مجموعه ی دیگر که اکثریت قاطع کشورهای دنیا هستند، همه طرفدار این هستند که انرژی هسته ای از انحصار چند قدرت مدعی و طلبگار جهانی بیرون بیاید و ملت ایران را برای اینکه در این راه شجاعانه ایستاده، از ته دل تحسین و تشویق می کنند. ملت ایران در راه افتخار خود، با قدرت و با نشاط و با تلاش - با این نسلِ فرزانه و فهمیده و آگاهی که امروز بحمداللَّه روزبه روز در حال رشد است - (این نسل جوانِ عزیز ما) تفکرات خودش را، که بافته های ذهنی دنیای غرب را به چالش کشیده و زیر علامت سؤال برده، روزبه روز رشد خواهد داد و عمق خواهد بخشید و آنها را مثل هدایای معنوىِ ارزشمندی به دنیای اسلام و ملتهای مسلمان تقدیم خواهد کرد؛ و جبهه ی استکبار مجبور است عقب نشینی کند. این، وضعی است که بحمداللَّه ما از اول انقلاب تا امروز داشته ایم و چشم اندازی است که برای آینده می بینیم؛ این، درسی برای خود ما دارد و درسی هم برای دشمنان؛ آنها هم باید درس بگیرند، اما خود ما هم باید درس بگیریم. درسی که خود ما باید بگیریم این است که بدانیم علاج همه ی دردهای یک ملت، تلاش و کار است؛ کارِ متکی به ایمان و امید، علاج همه ی دردهای یک ملت است. ملت بیکار، ملت تنبل، ملت کسل، ملت ناامید و ملتی که بگوید: «ای آقا! از دست ما چه کاری برمی آید، آنها هر کار که بخواهند، می توانند بکنند»، چنین ملتی به جایی نخواهد رسید. آنچه ما به دست آورده ایم، به خاطر این بوده است که ملت ما در این مدت، این روحیات را - که در طول دهها سال سعی کرده بودند در او تزریق کنند - بکلی دور ریخت. ملت ما ملتی است باامید و مؤمن. این که انسان احساس عجز بکند، غلط است؛ این که انسان حوصله ی کار کردن نداشته باشد، غلط است. جوان باید کار کند، محصل باید کار کند، دانشجو باید کار کند، روحانی باید کار کند، صاحب سرمایه باید کار کند، کارگر باید کار کند؛ هر کدام کار خودشان را بکنند. فعال صنعتی و فعال کشاورزی باید تلاش کنند؛ فعال سیاسی و اجتماعی باید تلاش کند؛ همه اینها به سمت هدف سربلندی و پیشرفت روزافزون این ملت و این کشور است. وقتی این طور شد، همه چیز پیش خواهد رفت. من حالا ان شاءاللَّه در این چند روزی که در این استان هستم، در ملاقاتهای مختلف، درباره ی جوانب این مسئله حرفهای زیادی در ذهنم هست که هر چه فرصت کنم - بخصوص در ملاقات با جوانها - ان شاءاللَّه آنها را عرض خواهم کرد. امروز شما ملت ایران بافته ی نظری غرب را زیر سؤال برده اید؛ غربیها پایه ی کار خودشان را بر دین زدایی قرار داده بودند و می گفتند با دین نمی شود جلو رفت؛ شما این را باطل کردید. معلوم شد دین نه فقط مانع پیشرفت نیست، بلکه تشدیدکننده ی نیرو و تقویت کننده ی حرکت به سمت جلوست؛ این را ملت ایران ثابت کردند. غربیها می گفتند کارها بایستی با نظر مردم انجام بگیرد؛ شعار دمکراسی می دادند؛ اما عملاً حزب بازیهای غربی - که نمونه هایش را در خیلی از کشورهای دنیا؛ کشورهای معروف و بزرگ غرب مشاهده می کنید - نقش مردم را کم رنگ کرد. شما نشان دادید که دمکراسی واقعی، «مردم سالاری دینی» است؛ مردم می بینند، می شناسند، تشخیص می دهند، دوست می دارند و رأی می دهند؛ یعنی خود مردم هستند و احزاب، نقش ضعفی دارند؛ نقش حقیقی مال خود مردم است؛ مردم هستند که اراده می کنند و تصمیم می گیرند. از اول انقلاب تا امروز، انتخاباتهای گوناگون، حضور مردم را نشان داده و نقش آن را مسجل و مشخص کرده است. من در پایان، باز جمله ای را راجع به همین انتخاباتی که در پیش رو داریم، عرض خواهم کرد. شما با عمل خودتان، عنصر دین، ایمان، عدالت و صدق را در معادلات جهانی وارد کردید، در حالی که صداقت و راستگویی در معادلات سیاسی دنیا گمشده است. هیچکس از یک سیاستمدار توقع ندارد که راست بگوید؛ می گویند راست می گوییم، اما خودشان هم می دانند که همین حرف هم دروغ است. صدق و صفا و راستگویی، عدالت طلبی، شعار طرفداری از محرومان و مستضعفان، به عنوان ادبیات سیاسی و به وسیله ی مسلمانها و ملت مؤمن ایران در معارف جهانی وارد شد. آنها دعوی حقوق بشر کردند، دعوی مبارزه ی با تروریسم کردند؛ اما ملت ایران با ایستادگیهای خود، با افشاگری خود و با حضور خود، بسیاری از این ادعاها را باطل کرد و نشان داد که آنها دروغ می گویند. این کارها را شما کردید. این فتوحات بزرگ را در میدانهای مختلف، شما ملت ایران به دست آوردید و باید ادامه بدهید و ادامه اش هم به همان شکلی خواهد بود که حرکت عظیم مردم ایران توانست بر آن سایه افکن باشد؛ یعنی کار و نشاط متکی به ایمان و امید، و با روشن دیدن افق آینده. این، درسی است که ما باید بگیریم. ما باید اتحاد خودمان را قدر بدانیم؛ وحدت ملی باید قدر دانسته بشود؛ این، خیلی نعمت بزرگی است. امروز ملت ایران متحدند. امروز پرچمهای گوناگون سیاسی و حزبی و خطی و فرقه ای و غیره، همه در زیر پرچم جمهوری اسلامی ایران و پرچم عمومی ملت قرار دارند و اگر اهتزازی دارند، در زیر اهتزاز این پرچم اصلی است. این، خیلی نعمت بزرگی است. دیندارىِ شما نعمتی است؛ نشاط شما نعمتی است؛ این طبقه ی جوانِ وسیع کشور بزرگترین نعمت است. این نعمتها را باید قدر دانست. و توصیه هایی در زمینه ی کار و تلاش و تحصیل و پیگیری علم هست که عرض خواهیم کرد. به هر حال، راه پیشرفت روزافزون ملت ایران و رسیدن به آن قله، همان راهی است که از پایینها تا اینجا ما را رسانده؛ ادامه ی راه هم همین طور است. درس دشمنان ما چیست؟ معارضان ملت ایران هم باید از این تجربه ی بیست وهفت ساله درس بگیرند. آنها باید باور کنند که یک حادثه ی بین المللىِ بزرگی در سطح جهانی شروع شده است. این قرن - قرنی که در پیش داریم - قرن شکست سیاستها و روشهای قرنهای نوزدهم و بیستم است. قرنهای نوزدهم و بیستم برای ملتهای منطقه از یک سو و قدرتهای غربی از یک سوی دیگر، قرن دین زدایی و سپس سلطه و دست اندازی به کشورها بود؛ قرن استعمار و استثمار بود. قرن بیست ویکم - که این قرنی است که چند سال است در آن وارد شده ایم - بر حسب آنچه که انسان از قرائن می فهمد، قرنِ محو کردن و ازاله کردن آثار حرکت قرنهای نوزدهم و بیستم است؛ باید نشانه های استیلای قدرتهای بزرگ بر کشورها و ملتها بکلی از صفحه ی زندگی بشر پاک بشود؛ سلطه باید وجود نداشته باشد. امریکاییها می خواهند خوب زندگی کنند، بکنند؛ هر ملتی حق دارد در سایه ی تلاش خودش خوب زندگی کند؛ اما در داخل کشور خودشان خوب زندگی کنند. خلیج فارس، دریای عمان، اقیانوس هند، بقیه ی بخشهای دنیا، تنگه های حساس دنیا، مال امریکا نیست؛ اینها مال صاحبانش است. ملتها صاحبان کشورهای خودند. این قرن، باید قرن بازگشت ملتها به هویت خود، به انسانیت خود و شکستن طلسم سلطه گری و سلطه پذیری باشد؛ همچنانی که این قرن، قرن رو کردن به معنویت است. حالا درباره ی هزاره ی سوم حرفهای یاوه ی زیادی می زنند؛ برای هزار سال پیش بینی هایی می کنند که به هیچ مستند علمی و فنی متکی نیست. اما اگر انسان بخواهد از روی حدس و گمان درباره ی این هزاره حرفی بزند، می تواند بگوید که این هزاره، هزاره ی معرفت انسان به ارزش خودش است. در این هزاره، انسانها به ارزش خودشان و ارزش نزدیک شدن به خدای خودشان واقف می شوند. اگر بشود برای هزاره حدسی زد، آنچه که قابل حدس است، این است. ما حالا بحث هزاره را نمی کنیم؛ اما این قرنی که در پیش است، قرنِ روکردن به معنویت و قرن استقلال و هویت ملی ملتهاست و ایران، سرآغاز آن بود. دنباله ی ایران بسیاری جاهای دیگر پیش خواهد آمد و قدرتهایی که با این حرکت عظیم بشری مواجه و سینه به سینه بشوند، شکست خواهند خورد و قدرت استکباری یکی از اینهاست. من درباره ی انتخابات عرض کنم: راجع به انتخابات، هم در نماز عید سعید فطر مطالبی به ملت عزیزمان عرض کردیم، هم قبل از آن گفتم. انتخابات مهم است؛ هم انتخابات خبرگان مهم است، هم انتخابات شوراها مهم است و هم اصل حضور مردم در انتخابات مهم است. انتخابات خبرگان - همان طور که در نماز عید فطر عرض کردیم - یک ذخیره سازی برای ملت و برای آینده ی نظام است؛ مثل صندوق ذخیره، که یک روز در هنگام نیاز، این انتخاب شما به درد ملت و کشور خواهد خورد؛ باید این ذخیره را نگه داریم. این، پشتوانه ای است که باید برای کشور باشد. مجلس خبرگان همیشه باید آماده باشد؛ لذا بسیار مهم است. انتخابات شوراها هم از این جهت مهم است که کار روزمره ی مردم و زندگی شهر و روستایی مردم، متوقف به این انتخابات است. اگر انسانهای صالح، کارآمد، بانشاط، مؤمن، نجیب و امین در انتخابات شوراها انتخاب شوند، خیال مردم از لحاظ مسائل جاری روزمره ی زندگی - که با آن سر و کار دارند - راحت خواهد شد. شما اگر آن کسی را که می پسندید و می خواهید، انتخاب نکردید، آن کسی که شما نمی پسندید، انتخاب خواهد شد و رأی خواهد آورد. بنابراین، رأی خودتان را به میدان بیاورید. به مردممان عرض می کنم: هم در این انتخاباتها و هم به طور عمومی ملت ما باید بیشتر از گذشته به اتحاد اهمیت بدهند و تحمل کردن یکدیگر را یاد بگیرند. ما گاهی اوقات سر چیزهای کوچک با هم یک و دو می کنیم، در حالی که در مبانی و اصول مثل هم هستیم! یک چیزی شما می گویی، یک ایراد بیخودی ای من می گیرم، بنا می کنیم یک و دو کردن. البته یک و دو بین دو نفر و در یک محیط شخصی، اهمیتی ندارد؛ اما وقتی در محیط عظیم کشور چنین چیزی واقع شود، فضای سیاسی را نامطلوب می کند. بنابراین، ما باید از بی تحملی و ایرادگیریهای بیخود پرهیز کنیم و به مسئله ی اتحاد و مشارکت برای شکل دادن به آینده، اهمیت بدهیم. آینده ی کشور دست شماست؛ باید به این شکل بدهید. من از شما برادران و خواهران عزیز خیلی تشکر می کنم؛ هم شما که اینجا هستید، هم آن عده ی کثیری که در خیابانها بودند. خوشحالم که در بین شما هستم؛ این چند روز را در بخشهای مختلف این استان و در میان قشرهای مختلف خواهیم بود. حرفهای زیادی داریم که عرض بکنیم؛ حرفهایی هم از شما خواهیم شنید. پروردگارا! به محمد و آل محمد رحمت و فضل و برکت خود را بر این مردم نازل کند. پروردگارا! این جوانان عزیز، این مردم مؤمن، این دلهای پاک را مشمول تفضلات ویژه ی خودت قرار بده. پروردگارا! هر روز این کشور را از روز قبل بهتر، پُربارتر و روشن تر قرار بده. پروردگارا! قلب ولی عصر (ارواحنافداه) را از ما راضی و خشنود کن؛ ما را به معنای واقعی کلمه سرباز آن بزرگوار قرار بده. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,321
1385/08/17
بیانات در دیدار روحانیون استان سمنان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8841
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم و الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیةاللَّه فی الأرضین. برای من بسیار مایه‌ی خوشبختی است که در جمع عزیز و مکرّم روحانیت محترم استان سمنان امشب حضور پیدا کردم؛ هم شما طلاب جوان، هم اساتید محترم و علمای محترم؛ چه در سمنان و چه آقایانی که از شاهرود و مراکز دیگر تشریف آوردند؛ که با بعضی از این عزیزان و بزرگواران از سالهای خیلی دور آشنایی داریم و به آنان ارادت داریم. محامد مجموعه‌ی روحانیت استان سمنان، شامل سمنان و شاهرود و دامغان و بقیه‌ی بخشها و شهرستانها، برای من روشن است و بخصوص امشب که نشاط جوانانه‌ی شما برادران و خواهران طلبه را مشاهده میکنم، حقیقتاً و عمیقاً خرسند میشوم. نشاط شماها، آماده به کارىِ شماها، روحیه‌ی جوان و میلِ مایل به فعالیت در شما طلاب و فضلا، برای آینده خیلی مایه‌ی امید است و خوشحالم از اینکه بحمداللَّه این جمع قابل توجه روحانیون این منطقه را در اینجا مشاهده میکنم. البته روحانیت و علم در این استان، سوابق زیادی دارد و مفاخر سمنان و شاهرود و دامغان و بسطام و بقیه‌ی این مناطق عالِم خیز برای شماها روشن است. در زمانِ خود ما بزرگانی مثل مرحوم علامه‌ی سمنانی از این منطقه بودند، که با اینکه ایشان در سمنان تبعید شده بود، اما در سمنان ماند و اصرار هم داشت که نام «سمنانی» را پشت سر اسم خودش بیاورد: «حائری سمنانی»؛ این اصرار معنادار است. یا از علمای شاهرود، مرحوم آیةاللَّه شاهرودی، مرجع تقلید، ملای محقق؛ یا مرحوم آقای آقا شیخ آقا بزرگ شاهرودی اشرفی، مردِ ملای درجه‌ی یک است که اگر در نجف میماند، حتماً جزو مراجع بود؛ اینها پایه‌های علمی و دینی را در این منطقه محکم کردند. این سابقه و شناسنامه‌ی روحانی و علمىِ این استان است. نمیخواهیم با یاد گذشتگان، به فضل پدران افتخار بکنیم، که بگویند: «گیرم پدر تو بود فاضل»؛ نه، بحث سر این نیست، بحث سر این است که این خاک و این منطقه، عالِم خیز، عالم پرور و مستعدِ تربیت برجستگان علمی و روحانی است. وقتی انسان در چنین فضایی واقع میشود، حقیقتاً خستگیهای روحی از او گرفته میشود؛ یعنی احساس میکند که چشمه‌های فراوانِ سرریزِ امید در اینجا هم یک شعبه و نمونه‌ای دارد و این خیلی مهم است. آنچه ما طلبه‌ها در هر جا که هستیم - چه در قم، چه در مشهد، چه در حوزه‌های شهرستانها و چه شاغل به تحصیل، چه شاغل به شغل ملایی و طلبگی و روحانی، چه شاغل در دستگاههای دولتی و اجرایی - باید بدانیم، این است که امروز روحانیت در کشور ما یک نقش ممتاز و بی‌نظیری دارد. این که میگوییم «امروز»، این نه به خاطر فقط شرایط خاص جمهوری اسلامی است؛ بلکه اساساً روحانیت شیعه همواره خصوصیتی منحصر بفرد داشته است و امروز هم که نظام جمهوری اسلامی برپاست و مسئولان آن بعضاً از خود این حوزه‌ها برخاسته‌اند و صبغه‌ی روحانیت و دینی در این حکومت مشهود است، باز حوزه‌های علمیه‌ی شیعه همان خصوصیت را حفظ کرده‌اند. آن خصوصیت چیست؟ آن عبارت است از «استقلال و مردمی بودن». این، در هیچ جای دنیا وجود ندارد. مجامع روحانی، چه مسلمان، چه مسیحی، چه یهودی در غیرِ شیعه، مجامعی هستند که با مردم سر و کار دارند - یعنی مردم به کلیساها هم میروند - اما روحانىِ در آنجا، با پیشنماز مسجد ما در اینجا، از زمین تا آسمان تفاوت دارد. او یک فردی است وابسته به یک تشکیلاتی که از ملحقات دولت و سلطه‌ی حاکم بر آن کشور است یا سلطه‌ای شبیه سلطه‌ی روحانیت مثل مسیحیها، که مثلاً کاتولیکهایشان به یک جای دیگر وابسته‌اند، پروتستانها به یک جای دیگر وابسته‌اند و فرقه‌های مختلفشان هرکدام به مراکز قدرت وابسته‌اند و نصب و عزل میشوند؛ اما روحانیت شیعه این‌طور نیست؛ روحانی شیعه فقط متصل به مردم و برای مردم و در شئون روحانی، در خدمت مردم است؛ لذا تغذیه‌ی مالی روحانیون هم از مردم است. بارها بعضی از آقایان معتبر و معروف قم به بنده گفته‌اند که شما بیایید از منابع دولتی برای حوزه‌ها یک بخشی را به عنوان شهریه جدا کنید؛ بنده سالهاست با این قضیه مخالفت کرده‌ام و گفته‌ام نمیکنم. خود من هم که شهریه میدهم، از وجوهات میدهم. این خیلی مهم است: پشتیبان ما مردمند. هر کدام از مسئولان روحانی هم که در کشور مشغول کارهای اجرایی هستند، در درجه‌ی اول، روحانی هستند و در درجه‌ی دوم، مسئول. یعنی اگر این مسئولیت را کنار بگذارند، یا از آنها بگیرند، یک روحانی اند و مشغول کار روحانیشان هستند. این، پدیده‌ی خیلی بزرگ و مهمی است و باید مهم شمرد. ارتباط با مردم هم یک ارتباط دو جانبه و تنگاتنگ است. مردم به روحانی میرسند، روحانی به مردم میرسد. رسیدگی روحانی به مردم هم فقط مسئله‌گویی نیست؛ در حالی که در بین ما این‌طوری جا افتاده است. روحانی گره‌گشایی میکند، مشورت فکری میدهد و حل و فصل خصومتها و اختلافات را میکند؛ الان هم همین‌طور است. مینشیند، حرف میزند، نصیحت میکند و دل به دل مردم میدهد. لذا هر جایی هم که منصوبان ما در مشاغل گوناگون هستند و رفقا و طلبه‌ها و فضلایی را میفرستیم، سفارش من به آنها این است؛ مثلاً در مورد دانشگاه میگویم در دانشگاه آن‌طور رفتار کنید که گویا در مسجد پیشنمازید، با مردم مینشینید حرف میزنید، سؤال میکنند، جواب میدهید، گله‌گزاری دارند، مشکل دارند، مشکل روحی دارند، مشکل فکری دارند؛ یعنی همدلی با مردم. همین خصوصیت - با مردم بودن - باعث شده است که در تحولات عظیم اجتماعی کشور ما - که مهمترین کشور شیعه‌ی دنیاست - روحانیت پیشقدم باشد. شما ببینید کدام تحول بزرگ و اساسی - سیاسی محض - در کشور انجام گرفته است که در آن روحانیت در صف مقدم نباشد؛ از ایستادگی در مقابل دست‌اندازی اقتصادی خارجیها - مظهرش ماجرای تنباکو و «قرارداد رژی» در زمان میرزای شیرازی بود؛ نمونه‌ی دیگرش در قرارداد «رویتر» بود که باز آنجا روحانیون مخالفت کردند؛ نمونه‌ی دیگرش در شروع مشروطیت بود که روحانیون پیشقدم بودند، از نجف تا ادامه‌ی روحانیت در همه‌ی بلاد، و اگر روحانیون نبودند، امکان نداشت استبداد سلطنتی قاجاری از بین برود - تا قضایای بعد از مشروطیت که مخالفتهای گوناگونی میشد. وقتی هم که عوامل روسها و بقیه‌ی دست‌اندازهای سیاسی در شهرها اخلال میکردند، باز روحانیون همه جا پیشقدم، حفظ کننده و مهار کننده بودند. حتّی اگر در یک قضیه‌ی سیاسی مردم هم دو دسته میشدند، در رأس این دسته هم روحانی بود و در رأس آن دسته هم روحانی بود؛ یعنی مردم دل به روحانیت میدادند. در قضیه‌ی مشروطیت هم آن کسانی که مخالف مشروطه بودند - البته این را بدانید که از روحانیون کسی مخالف مشروطه نبود، بلکه مخالفت از وقتی شروع شد که ظهور و حضور انگلیسها و انگشت پنهانی آنها در مشروطه واضح شد؛ و الّا از اول هیچ کس حتّی در نجف، که مدارکی وجود دارد، با مشروطه مخالفت نداشت - و در آنجایی که دو دسته شدند، باز مردم به اعتماد روحانیای که در رأس کار بود، سر کار آمدند و دنبال این فکر را گرفتند؛ در مشهد یک جور، در زنجان یک جور، در تهران یک جور، و در مناطق دیگر هم یک جور. در قضیه‌ی ملی شدن صنعت نفت هم باز روحانیون بودند که جلو افتادند. اگر مرحوم آیةاللَّه کاشانی نبود، مطمئن باشید که مسئله‌ی ملی شدن صنعت نفت به هیچ‌وجه در این کشور پا نمیگرفت. حالا یک عده به تعبیری که بنده کردم، نمک خوردگانِ نمکدان شکن هستند؛ نان نهضت ملی را میخوردند، بعد به مرحوم آیةاللَّه کاشانی بدگویی میکنند! در حالی که او جلودار این قضیه بود. و اگر او نبود، قطعاً مسئله‌ی ملی شدن صنعت نفت در این کشور، به جایی نمیرسید. بعد هم در انقلاب اسلامی که دیگر واضح است. ببینید، با مردم بودن این است. روحانی که راه افتاد، دنبالش مردم راه میافتند. فإذا ولىّ أبودلف ولّت الدّنیا علی أثره این خاصیت روحانی شیعه است. حالا انقلاب اسلامی پیروز شده است، گفتمان روحانی شیعی، یعنی اعتقاد به حاکمیت الهی و حاکمیت شریعت الهی، پیروز شده و در جامعه تطبیق پیدا کرده است و روحانیت هم با همان نقش مستقل خودش در صحنه است؛ اما نه هیچ مرجعی را دستگاه سیاسی تعیین میکند، نه هیچ روحانیای را، ولی امام جمعه مستثناست؛ چون امامت جمعه از شئون حکومت است و حاکم وقت باید امام جمعه را معین کند. در عین حال، امام جمعه یک روحانی است؛ یک غیرروحانی و کسی که صلاحیت روحانی بودن را ندارد، نمیتوان به امامت جمعه منصوب کرد. باز شأن روحانی در درجه‌ی اول است و شأنِ جنبه‌ی سیاسىِ امامت جمعه در درجه‌ی بعد. این، خصوصیت ماست. حالا ما در دوران انقلاب اسلامی قرار گرفته‌ایم؛ شما جوانهایش هستید و ما پیرمردهایش؛ کسانی هم بعد از شما خواهند آمد و این سلسله ادامه پیدا خواهد کرد. وظیفه‌ی ما چیست؟ اولین وظیفه‌ی ما این است که این نقش روحانیت اصیل را جدی بگیریم. من بارها گفته‌ام که با همه‌ی این وسایل ارتباط جمعیای که وجود دارد - البته روحانیت باید از همه‌ی این وسایل ارتباط جمعی استفاده کند؛ از اینترنت و تکنولوژیهای جدید ارتباطاتی باید همه‌ی روحانیت برای دین استفاده کند؛ همچنانی که از رادیو و تلویزیون و بقیه‌ی چیزها استفاده میکند - در عین حال، مسجد، جلسه‌ی مذهبی، نشستن روبه‌روی مردم، دهان به دهان و نفس به نفس با مردم حرف زدن، یک نقش بیبدیل دارد و هیچ چیزی جای این را نمیگیرد و این هم مال شماست. گروههای سیاسی خودشان را میکُشند که بتوانند یک چنین نقشی را به دست آورند؛ اما نمیشود. شما که معمم و روحانی هستید، یا آن خانم طلبه یا مبلغ، وقتی در مقابل مخاطبان خودش قرار میگیرد و میدانند روحانی است، دلبستگی و دلدادگی و اعتماد به او، از نوع دیگری است و ربطی به اعتماد به بقیه‌ی گویندگان و سخنوران ندارد. ما باید این نقش را قدر بدانیم؛ قدر مساجد را بدانیم؛ قدر جلسات مذهبی را بدانیم. و مسجد مورد بیاعتنایی قرار نگیرد. من با روحانیونی که در یک اداره‌ای مشغول کار میشوند، در حالی که پیشنماز فلان مسجد هم هستند، مخالفم؛ چون یک روز در هفته، دو روز در هفته، سه روز در هفته برای اقامه‌ی نماز جماعت به مسجد نمیروند. میگوییم چرا؟ میگوید گرفتار شدم؛ سرم شلوغ بود. یا میرود نماز، ولی دیر میرود؛ مردم در صف جماعت منتظر نشسته‌اند؛ حالا آقا بعد از مدتی دوان دوان می‌آید؛ گاهی یک کیف سامسونت هم دستش است! من با این روش موافق نیستم. پیشنماز مسجد، باید مسجد را خانه‌ی خود، جایگاه خود و اداره‌ی خود بداند؛ وقتی وارد مسجد شد، «کالسّمک فی الماء» باید باشد؛ احساس کند که اینجا جای اوست و عجله‌ای برای بیرون رفتن از مسجد نداشته باشد؛ این درست است. جلسات مذهبی هم همین طور است. البته در درجه‌ی اول مسجد، بعد هم در درجه‌ی بعد، جلسات مذهبی و عُرفیات فراوانی که ما در این زمینه بحمداللَّه داریم. این اولین وظیفه‌ی ماست و این را باید قدر بدانیم. همان‌طور که عرض کردیم، این ارتباط با مردم که در مسجد و جلسات مذهبی هست، از آن کارهای اثر گذار است؛ ولی شرایطی دارد. من سالها پیش - شاید چهل، پنجاه سال قبل - یک کتاب از مرحوم شیخ محمد باقر بیرجندی - که از علما و بزرگان خراسان و از شاگردان میرزای شیرازی بوده است؛ پدرِ مرحوم آیتی بیرجندی که او هم از علمای بزرگ بود. ما مرحوم آیتی را دیده بودیم - به نام «لؤلؤ و مرجان در شرایط پله‌ی اول و دوم منبر روضه‌خوانان» (شاید هم از مرحوم آمیرزا حسین نوری است؛ الان شک کردم) دیدم. آن روز، یعنی صد سال قبل، یک عالم حرِّ فاضلِ درس خوانده‌ای برای پله‌ی اول و دوم منبر روضه‌خوانان شرایط قائل میشد. من عرض میکنم این شرایط، امروز شده هزار برابر. شما با همه‌ی قشرها مواجه میشوید و باید خودتان را آماده کنید. جامعه‌ی روحانیت در مجموع با قشر عامی، با قشر تحصیلکرده، با جوانان، با پیر، با زن، با مرد، با فقیر، با غنی، با وابستگان به جناحهای مختلف سیاسی، مواجه میشود و باید برای همه‌ی اینها خودش را آماده کند. ببینید، چقدر سخت است. یکی از چیزهایی که برای ما خیلی مهم است، مسئله‌ی «ارتباط با سیاست» است. اولاً سالهای متمادی سعی کردند که مقوله‌ی دین را از مقوله‌ی سیاست جدا کنند. با اینکه انقلاب اسلامی پیروز شده و سیاست دینی در کشور، محور همه‌ی فعالیتهاست و مسئله الهام‌گیری و سرچشمه پیدا کردن سیاست از دین - نه دین از سیاست، بلکه سیاست از دین - جزو عرفهای رایج ملتهای مسلمان شده، هنوز دارند تلاش میکنند، بلکه بتوانند این عُرف را بشکنند. اگر با لایه‌های عمیق‌ترِ تبلیغات سیاسی جهانی - غیر از این لفاظیهای سیاسی که رادیوهای بیگانه میکنند - آشنا باشید، میبینید همین حالا دارند تلاش میکنند که دین را از سیاست جدا کنند. آنها دنبال این هستند که سیاستمدارها بدون ارتباط با دین و بدون اعتنای به دین، کار خودشان را بکنند و آخوند و مبلّغ دین هم فقط احکام فردی و شخصی و طهارت، نجاست و دماء ثلاثه و حداکثر مسئله‌ی ازدواج و طلاق را برای مردم بیان کند. اولین حادثه‌ای که در اسلام، در دورانی که پیغمبر از فشار مخالفان در مکه خلاص شد، اتفاق افتاد، چه بود؟ تشکیل حکومت. پیغمبر به مدینه آمد و حکومت تشکیل داد. پیغمبر نیامد مدینه که بگوید من عقاید شما را اصلاح میکنم، احکام دینی را برایتان بیان میکنم، شما هم یک نفر را به عنوان حاکم برای خودتان انتخاب کنید؛ چنین چیزی نبود، بلکه پیغمبر آمد و ازمّه‌ی سیاست را به دست گرفت. ایشان از اول که وارد شد، خط مشی نظامی، سیاسی، اقتصادی و تعامل اجتماعی را طراحی کرد. چطور این دین به خط مشیهای سیاسی و نظامی و اقتصادی و اجتماعی کاری نداشته باشد و در عین حال، دینِ همان پیغمبر هم باشد!؟ در مطلب به این روشنی، خدشه میکنند! این در باب ارتباط با سیاست، که پایه‌ایترین مسئله است. اینکه ما میگوییم روحانیون - حالا روحانیونی که درگیر کار سیاسی هم نیستند؛ روحانی است، مدرّس است، پیشنماز است، مشغول یک شأنی از شئون روحانی است - سیاسی باشند، یعنی چه؟ این، آن نکته‌ی اساسی است؛ یعنی قدرت تحلیل سیاسی داشته باشد. من همیشه به دانشجوها و طلبه‌ها میگویم، به شما هم عرض میکنم، و این به همه‌ی روحانیت مربوط میشود: باید سیاسی باشید؛ منتها نه به معنای ورود در باندها و جناحهای سیاسی؛ نه به معنای ملعبه و آلت دست شدن این یا آن حزب یا گروه سیاسی، یا سیاست‌بازان حرفه‌ای؛ این مطلقاً مورد نظر نیست؛ بلکه به معنای آگاهی سیاسی، قدرت تحلیل سیاسی، داشتن قطب‌نمای سالم سیاسی که جهت را درست نشان بدهد. گاهی ما طلبه‌ها اشتباه میکنیم؛ قطب‌نمای ما درست کار نمیکند و جهت‌یابی سیاسی را درست نشان نمیدهد. این، چیزی نیست که به خودی خود و یک شبه به وجود بیاید؛ نه، این مُزاولت در کار سیاست لازم دارد؛ باید با مسائل سیاسی آشنا شوید، حوادث سیاسی کشور را بدانید و حوادث سیاسی دنیا را بدانید. طلبه‌ها امروز به اینها نیاز دارند. یک گوشه‌ای نشستن، سرخود را پایین انداختن، به هیچ کار کشور و جامعه کاری نداشتن و از هیچ حادثه‌ای، پیش‌آمدی، اتفاق خوب یا بدی خبر نداشتن، انسان را از جریان دور میکند. ما مرجع مردم هم هستیم؛ یعنی مورد مراجعه‌ی مردمیم و اگر خدای نکرده یک علامت غلط نشان بدهیم، یا یک چیزی که مطلوب دشمن است بر زبان ما جاری بشود، ببینید چقدر خسارت وارد میکند. بنابراین، یک وظیفه‌ی مهمی که امروز ماها داریم، ارتباط با سیاست است. کناره‌گیری از سیاست درست نیست و کار روحانی شیعه نیست. یک چیز دیگری که در باب روحانیت شرط و لازم است که ما دقیقاً و جداً به آن توجه کنیم، مسئله‌ی حفظ قداست روحانی است. روحانیت دارای قداست است. مردم به من و شما که نگاه میکنند، به خاطر لباسمان، شأنمان و شغلمان، حساب خاصی برای ما باز میکنند و یک تقدسی قائلند. بعضی از گناهانی که خودشان میکنند، خیال میکنند ماها نمیکنیم؛ بعضی از کارهای خیری که خودشان انجام نمیدهند، خیال میکنند ما انجام میدهیم؛ خیال میکنند ماها دائم در حال ذکر الهی و توجه به پروردگار - که غالباً از آن غفلت میشود - هستیم؛ یک چنین تصوراتی درباره‌ی ما دارند. البته این تصورات را نباید تقویت کرد. امام سجاد (سلام‌اللَّه علیه) در یکی از ادعیه‌ی صحیفه‌ی ثانیه‌ی سجادیه از خدای متعال شش چیز میخواهد، که یکیاش این است: «و لبّاً راجحاً»؛ باطنم از ظاهرم بهتر باشد. ماها در این زمینه گرفتاریم. باید باطنمان از ظاهرمان بهتر باشد. این قداست را چگونه حفظ کنیم؟ حفظ قداست با سلامت مالی، سلامت اخلاقی و حفظ زىّ طلبگی است. نمیگوییم عبای پاره به دوشمان بیندازیم؛ معنای زىّ طلبگی این نیست. معنایش این است که در دنیاطلبی مثل دنیاطلبان عمل نکنیم؛ هر چه هوس کردیم، بخواهیم. من قبلها روایتی دیدم که هر کس هر چه دلش خواست بپوشد، هر چه دلش خواست بخورد و هر مرکوبی که دلش خواست سوار شود، این شخص پیش خدای متعال ملعون است. این شأن پولدارها و پول‌پرستهاست. ما هم فلان چیز را هوس میکنیم، اما حالا پول نداریم، به‌مجردی که پول گیرمان آمد، فوراً میرویم آن را تهیه میکنیم؛ منتظریم که از این صد جزء اشرافی‌گری، وقتی این یک جزئش فراهم شد، نود و نه جزء دیگر را هم در فرصتهای دیگر همین‌طور بتدریج فراهم کنیم. این شأن طلبگی نیست. شأن طلبگی این است که انسان یک زىّ متوسطی همراه با قناعت، سلامت مالی و سادگی به طور نسبی برای خودش نگه دارد. سلامت اخلاقی، خیلی مهم است. آن وقت قداست حفظ خواهد شد. یک وقتی به مناسبتی خدمت امام رسیدیم؛ صحبت راجع به یک روحانی بود که یک تخلفی کرده بود و امام با ما مشورت میکردند که با او چگونه رفتار شود. من به ایشان مفصل گفتم که این پیروزی شما در انقلاب، محصول هزار سال آبروی روحانیت شیعه است - والّا چرا باید وقتی یک مرجع به میدان آمد، مردم این‌طور به دنبالش بیایند و جانشان را فدا کنند، که در نهضت امام بزرگوار ما کردند. هزار سال آبروی شیعه متراکم شد تا به اینجا رسید که یک مرجعی مثل امام بزرگوار ما که جرئت داشت، شجاعت داشت، قابلیت داشت، روح فداکاری و آگاهی به زمان داشت، پا بگذارد وسط میدان، و مردم هم به دنبالش بیایند - حالا بعضی از این هم‌لباسهای ما مثل موریانه‌ای که در یک بنایی بیفتد، دارند این آبروی هزارساله را ذره ذره میخورند و از بین میبرند؛ ایشان هم این معنا را تصدیق کردند. واقع قضیه همین است. باید مراقب باشیم ما جزو آن موریانه‌ها نباشیم. خدای نکرده هر عملِ زشت و وقیح و یک کار نامناسبی که از یکی از ماها سربزند، رخنه‌ای در آن ذخیره‌ی ارزشمند هزار ساله‌ی روحانیت و علمای شیعه است. یکی از کارهای دیگر ما که مهم است، کسب مهارتهای دینی است. ما باید در رشته و حرفه‌ی خودمان مهارت پیدا کنیم. باید عالم و با سواد بشویم؛ فارسیاش این است. در دوران مبارزات و بحبوحه‌ی مبارزات - که دائم ما را میگرفتند و آزاد میکردند - یک مشت طلبه‌ی جوان با ما مرتبط بودند و ما با اینها کار سیاسی میکردیم. من به اینها میگفتم: بیمایه فطیر است. باید درس را هم بخوانید. آن رفقایی که آن وقت ما در مشهد داشتیم - که از لحاظ سیاسی و انقلابی با ما مرتبط بودند - همه‌شان جزو طلبه‌های درسخوان بودند. باید با سواد شد و درس خواند. البته من اعتقادم بر این است که این درس خواندن، باید یک تحول عمیق و وسیع و همه‌جانبه‌ای در کیفیت تدریس و تدرّس ما در سطح حوزه‌های کشور به وجود آورد، که حالا جای آن حرف اینجا نیست. ما نقصها و کمبودهای زیادی داریم که باید نظام درسی ما، آن کمبودها را جبران کند؛ نباید هم بگذاریم دیر بشود؛ اما به هر حال درس خواندن، با سواد شدن، با کتاب و سنت آشنا شدن، با مبانی معرفت دینی آشنا شدن؛ چه فقه، چه فلسفه، را باید یاد گرفت. باید انسان بتواند در میدان چالشهای فکری امروزِ دنیا سینه سپر کند. امروز دنیا، دنیای تعارض فلسفه‌ها و فکرهاست. یکی از دلایلی که انقلاب اسلامی توانسته است در مقابل کارشکنیهای غرب ایستادگی کند - که امروز هم پیش از ظهر اشاره‌ی مختصری کردم - همین است؛ ما فکر به میدان آوردیم؛ ما مثل یک کودتا عمل نکردیم. امروز تفکرات اجتماعی و سیاسی جمهوری اسلامی، تفکرات سیاسی و اجتماعی غرب را به طور جد به چالش کشیده است؛ همین مسئله‌ی مردمسالاری دینی و مسئله‌ی پیگیری عدالت. اینها پرچم صلح را بالا میبرند و میگویند: صلح! صلح! خیال میکنند که صلح به طور مطلق یک ارزش است؛ نه، صلح به طور مطلق یک ارزش نیست. صلحِ عادلانه یک ارزش است. والّا ظالمی که آمد خانه‌ی یک مظلومی را غصب کرد، با همدیگر اختلاف پیدا میکنند؛ آن مظلوم اعتراض میکند، دعوا میکند؛ یکی بیاید بگوید صلح کنید؛ حالا پهلوی هم زندگی کنید! پس غصب خانه‌ی او چه میشود!؟ بنابراین، صلحِ عادلانه مهم است. این مسئله‌ی عدالت و تعمیم آن به همه‌ی میدانهای قضاوتهای سیاسی و اجتماعی، جزو افکار و نوآوریهای جمهوری اسلامی در عرصه‌ی سیاسىِ دنیای امروز است که اینها را به چالش میکشد. پس پایه‌ی فکری را باید قوی کرد تا انسان در پیکار اندیشه‌ها و افکار گوناگون در امروزِ دنیا بتواند بایستد و جبهه‌ی خودش را حفظ کند. عزیزان من! امروز تهاجم فرهنگی با استفاده از ابزارها و فناوریهای جدید ارتباطی خیلی جدی است؛ صدها وسیله و راهروِ اطلاعات به سمت فکر جوان و نوجوان ما وجود دارد؛ از انواع شیوه‌های تلویزیونی و رادیویی و رایانه‌ای و امثال اینها دارند استفاده میکنند و همین‌طور به صورت انبوه، افکار و شبهه‌های گوناگون را در آنها میریزند. باید در مقابل اینها ایستاد. امروز نمیشود به همان روشهای قدیمی خودمان اکتفا کنیم؛ البته که جوان نمی‌آید. جوان را باید بشناسید؛ فکر او را باید بشناسید؛ آنچه را که به او هجوم آورده، باید بشناسید. تا میکروب و بیماری را نشناسید که علاج نمیتوان کرد. اینها همه ملایی میخواهد. درس خواندن، مطالعه کردن و کار کردن، که همه‌ی اینها زیر عنوان مهارتهای دینی خلاصه میشود. مسئله دیگر، مبارزه‌ی با خرافات است. در کنار ترویج و تبلیغ معارف اصیل دینی و اسلام ناب، باید با خرافات مبارزه کرد. کسانی دارند روزبه‌روز خرافات جدیدی را وارد جامعه‌ی ما میکنند. مبارزه‌ی با خرافات را باید جدی بگیرید. این روش علمای ما بوده. مرحوم آقا جمال خوانساری، عالم معروف، مُحشىِّ شرح لمعه - که حاشیه‌های او را در حواشی شرح لمعه‌های قدیم دیده‌اید. نمیدانم حالا هم چاپ میشود یا نه. پسر مرحوم آقا حسین خوانساری (که پدر و پسر از علما و برجستگان تاریخ روحانیت شیعه‌اند) - سیصد سال پیش برای اینکه خرافات را برملا کند، کتابی به نام «کلثوم ننه» را نوشت، که الان هست. بنده چاپهای قدیمش را داشتم و اخیراً هم دیدم مجدداً چاپ شده است، که چاپ جدیدش را هم برای من آوردند. ایشان با زبان طنز، معروفترین خرافات زمان خودش را به زبان فتوای فقهای زنان درآورده و میگوید زنان پنج فقیه بزرگ دارند! یکیاش، کلثوم ننه است! یکی، دده بزم‌آراست! یکی، بیبیشاه زینب است! یکی، فلان است. آن وقت از قول اینها مثلاً در باب محرم و نامحرم، در باب طهارت و نجاست و در باب انواع و اقسام چیزها، مطالبی را نقل میکند. یعنی عالم دینی به این چیزها میپردازد. ما خیال میکنیم اگر با یک مطلبی که مورد عقیده‌ی مردم است و خرافی و خلاف واقع است، مقاومت کردیم، بر خلاف شئون روحانی عمل کرده‌ایم؛ نه، شأن روحانی این است. همین آیه‌ای که الان این آقای عزیزمان با صدای خوبی خواندند: «الّذین یبلّغون رسالات اللَّه و یخشونه ولا یخشون احدا الّا اللَّه و کفی باللَّه حسیباً» در مورد چیست؟ این آیه در مبارزه‌ی با یک خرافه است. «و اذ تقول للّذی انعم اللَّه علیه و انعمت علیه امسک علیک زوجک واتّق اللَّه و تخفی فی نفسک مااللَّه مبدیه و تخشی النّاس واللَّه احقّ ان تخشاه فلمّا قضی زید منها وطرا زوّجناکها لکن لا یکون علی المؤمنین حرج فی ازواج ادعیائهم اذا قضوا منهنّ وطرا»؛ این آیه مربوط به قضیه‌ی «زید» است. آیه‌ی بعدی: «سنّة اللَّه فی الذّین خلوا من قبل و کان امراللَّه قدراً مقدورا. الّذین یبلّغون رسالات اللَّه و یخشونه ولایخشون احدا الّا اللَّه» راجع به یک خرافه است. پیغمبر اکرم از طریق جبرئیل مطلع شد که زینب (دختر عمه‌اش) که یک روزی برای مبارزه‌ی با اشرافی‌گری، او را به عقد پسرخوانده‌ی آزاد شده‌ی خودش (یعنی زیدبن حارثه) درآورده بود، همسرش خواهد شد. پیغمبر زیدبن حارثه را که غلامش بود، خرید، آزاد کرد و به عنوان پسرخوانده‌ی خودش انتخاب کرد و بعد هم دختر عمه‌ی خودش زینب را - که جزو اشراف و خانواده‌ی قریش و بنی‌هاشم بود - به تزویج او در آورد. با هم زندگی میکردند. جبرئیل خبر داد که این زینب، زن تو خواهد شد. پیغمبر سکوت کرد، «و تخشی النّاس واللَّه احبّ ان تخشاه». بعد خود زید آمد و به پیغمبر شکایت کرد که من نمیتوانم با این خانم زندگی کنم؛ خانم و اشراف زاده و اعیان‌زاده، و من، غلام و سابقه‌ی بردگی؛ اصرار داشت که او را طلاق بدهد. پیغمبر اکرم سفارش کرد که: «امسک علیک زوجک»؛ او را نگهدار. «و تحفی فی نفسک ما اللَّه مبدیه». بعد بالاخره آنچه که تقدیر و امر الهی بود، انجام گرفت. پیغمبر هم که مطیع امر پروردگار است. زید، زینب را طلاق داد و پیغمبر زنِ پسر خوانده‌ی خودش را خواستگاری کرد و گرفت؛ و این در حالی بود که زنِ پسر خوانده را مثل زنِ فرزند میدانستند؛ خرافه یعنی این. بر حسب سنتهای قدیم جاهلی، مسلمانها هم هنوز در همان فکرها بودند که کسی زنِ پسرخوانده‌ی خودش را نمیتواند بگیرد؛ اما پیغمبر زن پسرخوانده‌ی خودش را گرفت. این است که میگوید: «الّذین یبلّغون رسالات اللَّه»؛ یعنی ناظر بر این قضیه است. البته کلی است؛ اما در این قضیه وارد شده؛ مبارزه‌ی با خرافات این‌قدر مهم است. در مبارزه‌ی با خرافات شجاع باشید. البته خرافه چیست؟ خود این مهم است. بعضیها هستند که حقایق دینی را هم به عنوان خرافه انکار میکنند. ما کاری با آنها نداریم. آنچه که با کتاب و سنت متقن و معتبر ثابت شده، از دین است؛ چه حالا عقول بپسندند یا نپسندند. از این حمایت و دفاع کنید. آنچه که با دلیل معتبر ثابت نشده است و با مبانی و اصول دینی معارضه ندارد، درباره‌ی آن ساکت بمانید. آنچه که با یکی از اصول دینی معارضه دارد و مدرک معتبری ندارد، ردش کنید. این میشود خرافه، و معیار خرافه این است. امروز شما ببینید مدعیان ارتباط با امام زمان و ارتباط با غیب، با شکلهای مختلف در جامعه دارند کار میکنند. البته این همه نشانه‌ی این است که گرایش به دین، یک عنصر اصلی در زندگی مردم است. مردم به مسائل دینی علاقه دارند که آدم خرافه ساز میرود خرافه درست میکند؛ چون آن کالای اصلی در اختیارش نیست، کالای تقلبی را به میدان میآورد تا اینکه مردم را جذب کند. این نشانه‌ی گرایش مردم به دین است. اما خوب، این خطرناک است. در مقابله‌ی با خرافات و آن چیزهایی که از دین نیست، شجاع باشید و بگویید. ملاحظه‌ی اینکه حالا ممکن است کسی بدش بیاید یا ممکن است چه بکند، نکنید؛ که غالباً در مواردی انسان متأسفانه میبیند که این مراعاتها هست. آزاد فکری و عقلانیت شیعه، این دو عنصرِ در کنار هم، مایه‌ی افتخار ماست. تفکرات شیعه، عقلانی است. ما از اول تشیع در تعالیم ائمه (علیهم‌السّلام) به سوی عقل، منطق و استدلال سوق داده شدیم و همین‌طور هم باید عمل بکنیم؛ حتّی در فقه. شما ببینید شاگردان برجسته‌ی امام صادق و امام باقر (علیهما السّلام) در مواردی با حضرت طوری حرف میزدند که حضرت با آنها استدلالی حرف میزدند. «یعرف هذا و اشباهه من کتاب اللَّه عزّوجلّ: ما جعل علیکم فی الدّین من حرج»؛ یعنی به «زراره» یاد میداد که این‌طوری باید از کتاب خدا استفاده کنی؛ یعنی امام روش اجتهاد و استنباط از قرآن را به او یاد میدهد. ما از اول این طوری رشد کردیم؛ شیعه عقلانی و با آزادفکری رشد کرده است. این را باید قدر دانست و دنبال کرد. امیدواریم که ان‌شاءاللَّه خداوند شماها را موفق و مؤید بدارد. البته یک روزی بود که اگر کسی میخواست از ری یا خراسان به این نواحی بیاید، خیلی زحمت زیادی داشت. حالا آقای معصومی از مشهد، آقای اشرفی از شاهرود، آقایان دیگر از جاهای مختلف، از اطراف شاهرود و دامغان به اینجا تشریف آورده‌اند و بنده هم که از تهران آمده‌ام. اما خیلی مثل آن زمان نیست که ابوتمّام در یکی از شعرهای مطولش میگوید: فقال فی قومس قومی و قد اخذت منالسّرا و خط المهریة القودی أمطلع الشمس تبقی ان تعم بنا فقال کلا و لکن مطلع الجودی به قومس که رسیدیم، طول راه و شب روی - شبها هم راه میرفتند - با شترهای مهریه (مهریه، شترهای تندرو و تیزرو است) ما را خسته کرده بود و مردم من به راهنمای کاروان گفتند: میخواهی ما را به مشرق ببری؛ محل برآمدن آفتاب و او جواب داد: کلّا و لکن مطلع الجودی. مثلاً حالا به طرف مشهد یا طوس میرفتند؛ مرادش از «مطلع الجود» ان‌شاءاللَّه که امام رضاست. پروردگارا! همه‌ی ما را از خادمان حقیقی دین قرار بده. ما را از روحانیون واقعی قرار بده. پروردگارا! ما را مایه‌ی بیآبرویی اسلام و احکام اسلام قرار مده. به ما توفیق بده که بتوانیم این بنای مشیّد را به نوبه‌ی خودمان بیشتر تشیید کنیم. گذشتگان و بزرگان ما را مشمول رحمت و مغفرت خودت قرار بده.    والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,322
1385/08/15
شرح حدیثی درباره پرهیز از جدل بیهوه، عیب‌جویی‌ و‌ طعنه‌زنی‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=47946
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ابتدای جلسه درس خارج فقه روز دوشنبه ۱۳۸۵/۰۸/۱۵ ضمن شرح حدیثی از پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به بیان اهمیت پرهیز از جدل بیهوده، عیب‌جویی و طعنه‌زنی پرداختند. پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به مناسبت ایام تبلیغات انتخابات سیزدهمین دوره ریاست جمهوری، متن و فیلم این شرح حدیث را منتشر میکند. بسم الله الرّحمن الرّحیم   الحمدلله ربّ ‌العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی ‌الارضین. یا اَبا ذَرٍّ! لا تَکُن‌ عَیّاباً وَ لا مَدّاحاً وَ لا طَعّاناً وَ لا مُماریاً.(۱) یا اَبا ذَرٍّ لا تَکُن‌ عَیّاباً [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) به اباذر فرمود:] ای اباذر! عیب‌جوی این و آن نباش! عیّاب یعنی کثیرالتّعییب؛ که مدام انسان این و آن را تعییب کند، عیب این را بگیرد، عیب آن را بگیرد، عیب آن [دیگری] را بگیرد. بعضی‌ها این جور هستند دیگر؛ مرتّباً در فکر این هستند که یک عیبی از کسی پیدا کنند و آن را ذکر کنند؛ گاهی واقعی، گاهی هم عیب‌جویی‌های غیر واقعی. پس «عیّاب» یعنی عیب‌جو.   وَ لا مَدّاحاً نقطه‌ی مقابلش هم این است: مدّاحِ این و آن نباش! همین طور مدام تعریفهای زیادی، بیش ‌از حد؛ این هم مَنهی(۲) است در این روایت. مدح زیادی هم همین جور است، حالا یک وقت انسان منصفانه در مقامی که لازم است تمجیدی از کسی میکند امّا اینکه همین طور مدام مدح یکی را بکند یا مدح همه را بکند یا مبالغه‌آمیز درباره‌ی کسی حرف بزند و مدح بکند، ممنوع است؛ بخصوص مدح صاحبان قدرت و ثروت که عیب آن و زشتی آن خیلی بیشتر هم هست. وَ لا طَعّاناً طعنه‌زن به این و آن [نباش]. طعنه‌زنی غیر از عیب‌جویی است. کارهای افراد را طعنه میزند، یک چیزی را در یک کسی مستمسک قرار میدهد. می‌بینیم دیگر این روزها طعنه زدن به این و آن متأسّفانه رایج است بخصوص در این مطبوعات و روزنامه‌ها و مانند اینها. یک کسی یک حرفی زده که مثلاً یک‌ خرده‌ای به نظر مبالغه‌آمیز می‌آید؛ این را به یک شکلی، [مثلاً] مسخره‌آمیز تیتر کنند در روزنامه و بزرگ کنند. «طعّان» این است. وَ لَا مُمَارِیا و اهل جدل هم نباش. «ممارات» یعنی مجادله کردن، مباحثه‌های بیخودی؛ سر یک چیزی کوچکی یا بحث علمی یا بحث غیر علمی مدام سر و کله زدن و مدام بحث کردن و مدام استدلال کردن و مانند اینها. خب همه‌ی حرفهای دنیا را میشود یک دلیلی برایش ذکر کرد، و بر همه‌ی دلیلهای دنیا هم میشود یک اشکالی ــ وارد یا ناوارد ــ وارد کرد؛ این [یکی] به آن اشکال کند، آن به این اشکال کند؛ تمام‌شدنی نیست.
1,323
1385/08/02
بیانات در خطبه‌‌های نماز عید سعید فطر
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3359
خطبه‌ی اول‌   بسم‌اللَّه الرّحمن الرّحیم‌   «الحمدللَّه ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نؤمن به و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین و صحبه المنتجبین و السّلام علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. اوصیکم عباداللَّه بتقوی اللَّه.» عید سعید فطر را به همه‌ی امت بزرگ اسلامی، به ملت شریف ایران و به شما نمازگزاران عزیز تبریک عرض میکنم و همه‌ی شما برادران و خواهران را به رعایت تقوای الهی و پرهیزگاری و پاکدامنی دعوت و توصیه میکنم. ماه مبارک رمضان - که ماه صفا و خلوص و معنویت انسانهای مؤمن است - بر همه‌ی ما گذشت. ملت ایران در طول این ماه، هم در زمینه‌ی معنویات و هم در زمینه‌ی مسائل سیاسی، طراوت و نشاط خود را نشان داد. در باب مسائل سیاسی، در روز جمعه‌ی آخرِ ماه مبارک رمضان، ملت ایران از همه‌ی نقاط کشور یکصدا خروشید؛ با فریاد خود، با شعار خود، با حضور خود و با بیان رسای خود از ملت مظلوم فلسطین حمایت کرد. امسال بحمداللَّه در دنیای اسلام در بسیاری از نقاط، همین توجه، همین شور و شعور و همین احساس مسئولیت مشاهده شد. یقیناً روحیه‌ی بالای امت اسلامی به خاطر پیروزیهای حزب‌اللَّه، در این طراوت روحی و نشاط سیاسی تأثیر داشت. و اما در باب طراوت معنوی، امسال ملت عزیز ما، در همه‌ی جای کشور، ماه رمضانِ بسیار باصفا و باحالی را گذرانید؛ مجالس نماز و قرآن، مجالس دعا و توسل، و مجالس احیاء و شب زنده‌داری در شبهای قدر، رونق به یادمانیای داشت. در سرتاسر کشور، در شهرها، در روستاها و در همه‌ی نقاط این کشور بزرگ، ملت ما - مخصوصاً جوانان - در این شبها جان و دل خود را در آب توبه شستشو دادند. خبرهای موثّق و مطمئنی که در اختیار بنده است و گزارشهایی که در حکم مشاهده‌ی با چشم است، نشان میدهد که در مساجد تهران و شهرستانها و در همه‌ی عبادتگاه‌های کشور، جوانان ما در شبهای قدر از همه‌ی انواع سلائق گوناگون مردم، با هر هیئت و قیافه و ریختی، با هر احساس و گرایشی، این شبها دل خودشان را برداشتند و به مساجد آمدند و با خدای خود راز و نیاز کردند. این صفای جوانی، این نورانیت دلهای جوان، این میل به قرب الهی و توجه و تکلّم با خدای متعال در میان جوانان ما، یک نعمت بسیار بزرگ است و بحمداللَّه این نعمت هست و روز به روز هم بیشتر شده است. در روزهای آخرِ ماه مبارک رمضان، در برخی از مساجد کشور، هزاران نفر اعتکاف کردند؛ شب و روز را به ذکر و عبادت گذراندند و هزاران ختم قرآن انجام گرفت. درباره‌ی این شستشوی معنوی و طهارت دلهای جوانانمان دو نکته را عرض کنیم: یک نکته این است که همه‌ی مردم و بالخصوص جوانان عزیز، این ارتباطی را که به برکت این روزهای مبارک و شبهای نورانی با خدای متعال پیدا کرده‌اند، نگذارند قطع شود؛ این رابطه‌ی با خدا را حفظ کنید. وسیله‌ی حفظ این رابطه هم در اختیار همه هست. اگر همین نماز پنج‌گانه، با توجه، با حضور قلب و با این توجه که در مقابل خدا ایستاده‌ایم، خوانده شود، بهترین رابطه است و روزبه‌روز دل شما را نورانیتر خواهد کرد. آن جوانهایی که شبهای قدر در مساجد، حسینیه‌ها و حرمهای مطهر گرد هم آمدند، گریه کردند، دعا خواندند، قرآن سر گرفتند، احیاء گرفتند و دلهایشان را با نور محبت الهی نورانی کردند، این رابطه را حفظ کنند، که از آن بهره‌مند خواهند شد. ان‌شاءاللَّه در طول زمان، در سالهای دیگر، روزبه‌روز این رابطه بیشتر خواهد شد؛ انسان از این راه هست که به کمال مطلوب و غایت خلقت خود دست خواهد یافت. موفقیت در همه‌ی میدانهای زندگی هم به همین وابسته است. نکته‌ی دوم این است که در این توجه‌هایی که میشود، در این مناجاتها، راز و نیازها و درخواستهایی که از خدا میکنید، همه‌جور حاجت را میشود از خدا خواست و باید خواست؛ حتّی حاجتهای کوچک. اما این درخواست خود را به این حاجات کوچک منحصر نکنید؛ حاجات بزرگتری هست، آنها را از یاد نبرید. بزرگترین آنها «مغفرت الهی» است؛ از خدا بخواهید که آثار به جامانده‌ی از تخلف و گناه را از دل و جان ما برطرف بفرماید؛ از خدا بخواهید که راه توبه را برای شما هموار کند. حاجت بزرگ دیگر «محبت الهی» است؛ مقام حُبّ الهی را از خدای متعال طلب کنید. حاجت بزرگ دیگر «اصلاح امور امت اسلامی» است؛ از خدا بخواهید خدای متعال امور همه‌ی مسلمانها - نه فقط ملت ایران را - و همه‌ی کشورهای اسلامی را اصلاح کند؛ بلکه از خدای متعال هدایت بشریت را به راه راست بخواهید. این دعاها اقبال استجابت زیادی دارد و همین دعاها اثر میکند؛ راه‌ها را باز میکند؛ وسائل را آسان میکند و ما را در رسیدن به این مطلوبهای بزرگ کمک میکند. از خداوند متعال میخواهیم که به همه‌ی شما توفیق بدهد و بتوانید برکات این ماه را برای خود حفظ کنید. بسم‌اللَّه الرّحمن الرّحیم‌ والعصر. انّ الإِنسان لفی خسر. الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات وتواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.   خطبه‌ی دوم‌ «الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین سیّما علىّ امیرالمؤمنین و الصّدیقة الطّاهرة سیّدة نساء العالمین والحسن والحسین سیّدی شباب اهل الجنّة و علی بن الحسین و محمدبن علی و جعفربن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد والحسن بن علی والخلف القائم الحجّة. اللّهم صلّ علیهم صلاة کثیرة تکون لهم رضا و لحقّ محمّد و ال محمّد اداءً و قضاءً بحول منک و قوّة یا ربّ العالمین. استغفراللَّه و أتوب إلیه و اتوکّل علیه.» در خطبه‌ی دوم، بار دیگر همه‌ی برادران و خواهران نمازگزار و نفس خود را به تقوای الهی و حفظ پرهیزگاری توصیه میکنم. در مسائلِ قابل طرح و مهم این روزها، دو سه مسئله را به اختصار مطرح میکنم. یک مسئله که همه‌ی ملت ایران باید به آن توجه داشته باشند، مسئله‌ی انتخاباتی است که در پیش رو داریم. دو انتخابات مهم در پیش روی ماست؛ یکی انتخابات مجلس خبرگان و دیگری انتخابات شوراهای شهر و روستا. اهمیت انتخابات خبرگان - که شاید هیچ کدام از انتخاباتهای کشور به این درجه‌ی از اهمیت و حساسیت نباشد - در این است که با این انتخابات، مردم افراد خبره‌ی مورد اعتماد خودشان را انتخاب میکنند تا اینها آماده‌ی به کار باشند برای لحظه‌ی حساس فقدان رهبری در کشور. این مجموعه‌ی مورد اعتماد ملت باید بنشینند و با بصیرت کامل، رهبری را که قادر بر ادای تکالیف رهبری میدانند، انتخاب کنند و به مردم معرفی کنند. اگر چنین جمعی در آن هنگام - یعنی هنگامی که کشور به تعیین رهبر احتیاج پیدا کرده است، یا به خاطر اینکه رهبر قبلی از دنیا رفته است و یا خدای نخواسته از صلاحیتها افتاده است، که باید رهبر دیگری را انتخاب کنند - حضور نداشته باشد و آماده‌ی به کار نباشد، آنچنان گرهی در دستگاه مدیریت کشور به وجود خواهد آمد که با هیچ سرانگشتی این گره باز شدنی نیست. خصوصیت انتخابات رهبری این است. کار مهم خبرگان در در درجه‌ی اول، همین انتخاب است و در درجه‌ی دوم، نظارت بر وضع رهبر موجود و حاضر، که متوجه باشند و ببینند آیا صلاحیتها در او باقی است؟ آیا علم او، تقوای او، مدیریت او، تدبیر او، خلوص او و صدق او باقی است؛ یا از حد نصاب پایین افتاده است؟ باید نظارت داشته باشند. این کارِ مهم مجلس خبرگان است. هیچ دستگاه دیگری در کشور وجود ندارد که بتواند این کارِ مهم را انجام بدهد و قانون به آن، چنین اجازه‌ای را داده باشد و چنین تکلیفی را کرده باشد. بنابراین، انتخابات مجلس خبرگان بسیار حساس است. در دوره‌ی قبل - یعنی هشت سال قبل که انتخابات مجلس خبرگان بود - از چند ماه قبل از انتخابات، رادیوهای بیگانه تبلیغات خود را شروع کردند تا مردم را نسبت به این انتخابات دلسرد کنند، تا آنان در انتخابات شرکت نکنند. هدف آنها همین بود که این معضل و گره بزرگ را در کشور به وجود آورند تا این دستگاه صاحب صلاحیت در کشور وجود نداشته باشد. مردم ما به توفیق الهی و به دستگیری و هدایت الهی، برخلاف آنچه که دشمنان میخواستند، با یک حضور قوی و پرشور در عرصه‌ی انتخابات شرکت کردند و این اعضای مجلس کنونی خبرگان را - که در آخر دوره‌ی خود به سر می‌برد - انتخاب کردند. برادران و خواهران بدانید: امروز هم این انتخابات بسیار مهم است و شرکت در آن، به مصالح اساسی ملت و کشور ارتباط پیدا میکند. هر چه این مجلس قویتر ،معتبرتر، پایدارتر، بصیرتر و بیناتر باشد، آینده‌ی کشور بیشتر تضمین شده است. دراین انتخابات، با شور تمام و با بصیرت کامل شرکت کنید؛ افراد موردی اعتمادی را که خودتان میشناسید یا اشخاص مورد اعتماد آنها را معرفی میکنند و بر صلاحیت آنها شهادت میدهند، آنها را به مجلس خبرگان بفرستید؛ تا این مجلس همواره با همان استحکام و اقتداری که قانون برای آن معین کرده است، بماند و آینده‌ی کشور تضمین شود. البته امروز هم تبلیغاتی در گوشه و کنار هست، اما نه به حجم هشت سال قبل؛ چون از اینکه حرف آنها در مردم اثر بگذارد، مأیوس شده‌اند. همه از روی احساس تکلیف و وظیفه شرکت کنند. بخصوص که دوره‌ی آینده‌ی این مجلس به خاطر ملاحظات قانونی، اندکی هم طولانیتر است؛ یعنی نُه سال و اندکی، طول مدت مجلس آینده است. انتخابات بعدی، انتخابات شوراهاست که معنای آن تمشیت امور شهری و روزمره‌ی زندگی مردم به دست خود مردم است. مظهر مردم‌سالاری است؛ انتخابات مهمی است. آن هم شرایط خود را دارد. این دو انتخابات همزمان در فاصله‌ی کمی - کمتر از دو ماه - انجام میگیرد. ان‌شاءاللَّه همه‌ی ملت ایران وارد شوند. مسئولان همه‌ی تلاش خود را بکنند، تا ان‌شاءاللَّه این انتخابات را سالم، کامل، بیعیب و نقص، و بیحرف و گفت به سروسامانی برسانند. آن کسانی هم که دستی در تبلیغات دارند، فضای سیاسی کشور را آشفته نکنند؛ بدگویی از این، اهانت به آن، معارضه‌ی جناحهای سیاسی با هم. مردم چه تقصیری کرده‌اند که بایستی ذهن آنها به خاطر انگیزه‌های مختلف سیاسىِ اشخاص و گروهها و جناحها و مجموعه‌ها، آشفته و مغشوش شود. اینها بگذارند فضای انتخابات سالم باشد. البته هرکس حق دارد از خود و نامزد انتخاباتی خود دفاع و حمایت کند؛ این مانعی ندارد. تبلیغات در حد متعارف و بدون اسراف و زیاده‌روی، خیلی خوب است؛ اما اهانت، تخریب و بدگویی - این‌کارهایی که جزو رسوم زشتِ بعضی از کشورهای غربی است - را کنار بگذارند؛ بگذارند مردم در یک فضای آرام، با تشخیص، با بصیرت و بدون سراسیمگی انتخاب کنند. مطلب بعد - باز هم توصیه‌ای به ملت ایران است - سرشماری است. در آینده‌ی نزدیک - در همین چند روز آینده - سرشماری عمومی کشور انجام خواهد گرفت و طبق قانون، ده سال یک بار این سرشماری انجام میگیرد. همه توجه داشته باشند که پایه‌ی برنامه‌ریزیهای کشور، آمار است، که با سرشماری به دست می‌آید. هر چه سرشماری دقیقتر و صحیح‌تر باشد، برنامه‌ها صحیح‌تر و درست‌تر خواهد بود و امکان موفقیت برنامه‌های آبادانی و سازندگی کشور بیشتر خواهد بود. بنابراین، مردم در امر سرشماری کمک کنند. مسئله‌ی آخر هم که جزو مسائل منطقه است، مسائل مربوط به ملت فلسطین و حوادث خاورمیانه و سیاستهای موذیانه‌ی ایالات متحده‌ی امریکا در خاورمیانه است. در دنیا همه این را فهمیده‌اند که دفتر حوادث خاورمیانه، با پیروزی حزب‌اللَّه در لبنان و شکست واضح و فاضح اسرائیل در میدان جنگ - در جنگ سی و سه روزه - ورق خورد و صفحه‌ی جدیدی شروع شد. آن سیاست و برنامه‌ای که امریکاییها میخواستند در منطقه‌ی خاورمیانه اجرا کنند، شکست خورده است. البته نه بدین معنا که امریکا و اسرائیل به دنبال اغراض خباثت آلود خودشان نیستند، چرا؛ اما امروز یک قدم از آن نقطه‌ای که بودند، عقب‌تر ایستاده‌اند و امتیازات بزرگی را هم از دست داده‌اند. همه‌ی ملتها باید هوشیار باشند. ملت ما، ملت لبنان و ملت فلسطین باید به‌هوش باشند. ملتهای عربی منطقه، ملت عراق ودیگر ملتهای مسلمان هم باید به‌هوش باشند؛ مواظب باشند اینها حرکتی در جهت موفقیت نقشه‌های خائنانه‌ی جدید امریکا و صهیونیسم انجام ندهند. آنچه که امروز برای دولت امریکا و رژیم اسرائیل به عنوان یک موفقیت محسوب شود، به زیان همه‌ی کشورهای اسلامی است. این‌طور نیست که بگوییم بعضی ضرر میکنند و بعضی سود میبرند؛ ابدا. آنچه که متجاوزان، غارتگران و طمع ورزان به این منطقه را خوشحال کند، همه‌ی ملتهای این منطقه را غمگین و متأثر خواهد ساخت. اگر در کوتاه مدت هم به آن توجه نکنند، در میان مدت یقیناً دچار آن خواهند شد. کشورها مراقب باشند و اتحاد خودشان را حفظ کنند. در داخل ملتها، اتحاد ملی را باید حفظ کنند. برادران فلسطینی از جناحها و گروههای مختلف بدانند که اتحاد آنها امروز از همه‌ی عوامل پیروزیشان مهمتر است. مبادا به خواست دشمن - که میخواهد بین گروههای فلسطینی اختلاف بیندازد - با هم اختلاف کنند و از نقشه‌ای که دشمنان برای آنها کشیده‌اند، غفلت کنند. عین همین قضیه در مورد لبنان صادق است. ملت لبنان وحدت خود را با همان شعارهای کوبنده‌ی مقاومت لبنان حفظ کنند. ملت عراق از اختلافات فرقه‌ای و طایفه‌ای بشدت پرهیز کند. امروز این راه و علاج حل مشکلات منطقه‌ی ماست و امیدواریم خداوند متعال همه‌ی ما را موفق بدارد و همه‌ی ملتهای اسلامی را موفق بدارد که بتوانند به این وظایف مهم عمل کنند. بسم‌اللَّه الرّحمن الرّحیم‌ قل هواللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفواً احد.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,324
1385/08/02
بیانات‌ در دیدار کارگزاران نظام به مناسبت عید سعید فطر
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3360
  بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم‌   این عید سعید فطر را به همه‌ی امت بزرگ اسلامی و به ملت عزیز ایران و به شما حضار گرامی و میهمانان عزیز و سفرای کشورهای اسلامی که در جلسه حضور دارند، تبریک عرض میکنم. همچنانی که در دعای قنوت نماز عید بارها تکرار کرده‌ایم، خدای متعال این روز را برای پیغمبر برگزیده‌اش: «ذخراً و شرفاً و کرامتاً و مزیداً(۱)»، ذخیره قرار داد و مایه‌ی شرف و کرامت، و مایه‌ی افزایش نور و بهاء معنوی آن بزرگوار و دینش قرار داد. روز عید فطر، روز بزرگی است و روز امت اسلامی است. و امروز امت اسلامی به مایه‌های اشتراک و وحدت و احساس عزت و عظمت، بیش از همیشه نیازمند است. سالهای متمادی امت اسلامی را تحقیر کردند و میراث عظیم فرهنگی و عظمت شخصیت و هویت این امت را انکار کردند. با این تحقیر، خواستند ملتهای مسلمان را از صحنه‌ی سیاست و عمل و مجاهدت خارج کنند تا برای دست‌اندازی آنها به کشورهای اسلامی و منابع اینها عرصه خالی باشد. این سیاستِ چندین ده ساله‌ی قدرتهای استعماری و استکباری در دنیای اسلام بوده است و مدتها موفق هم شدند. اگر امت اسلامی به هویت اسلامی خود توجه میداشت، معضلی به نام اسرائیل در منطقه به وجود نمیآمد. امت اسلامی را از عرصه‌ی تحولات منطقه - یعنی خانه‌ی خودش - کنار گذاشتند و در غیابش، بر علیه او تصمیم‌گیری کردند. امت اسلامی در طول سالهای متمادی به وظایفی که بر عهده‌ی او بود، عمل نکرده است؛ در این هیچ تردیدی نباید کرد. ما باید تقصیر خودمان را بفهمیم و بدانیم. اگر ما به تنبلی و راحت‌طلبی و ذلت تن نمیدادیم، دشمن نمیتوانست بر ما مسلط شود. ما عقب ماندیم و در این عقب ماندگی، مقصریم. لیکن امروز ورق برگشته است. امروز دنیای اسلام به هویت خود واقف شده است. این امت از همه‌ی عناصر عزت - که در متن دین شریف اسلام و قرآن کریم وجود دارد - باید استفاده کند. اول توجه به خدا و تمسک به قانون الهی است؛ توکل به خداست؛ اعتماد به خداست. خداوند متعال آن کسانی را که «الظّانّین باللَّه ظنّ السّوء(۲)»؛ سوء ظن به خدا دارند، ملامت میکند؛ میفرماید: «علیهم دائرة السّوء و غضب اللَّه علیهم(۳)»؛ آن کسانی که نصرت الهی را در صورت حضور در میدان عمل انکار میکنند، خودشان را باید ملامت کنند. اگر ما در میدان عمل وارد شویم، خدای متعال به ما کمک خواهد کرد؛ هم قول قطعی قرآن و وعده‌ی حتمی الهی است، هم مشاهدات دوران زندگی خودِ ماست. تاریخ اسلام هم برای مسلمین سرشار از تجربه است، که هر جا همت گماشتند، وارد شدند و متمسک به قدرت الهی شدند، خدای متعال آنها را کمک کرد. کمک و نصرت الهی حتمی است؛ منتها شرط این نصرت، حضور در میدان عمل است: «و لینصرنّ اللَّه من ینصره(۴)»؛ آن کسی که خدا را نصرت کند، خدا او را نصرت خواهد کرد. با نشستن، با تنبلی کردن، با توهمات دلخوش کردن، با مصالح امت اسلامی بازی کردن و هوای نفس را بر مصالح امت اسلامی ترجیح دادن، نصرت الهی خود را نشان نخواهد داد. امروز دنیای اسلام بیدار شده است. ما باید این بیداری را قدر بدانیم. ما باید این بیداری را در جهت درست خود به جریان بیندازیم. ما باید به جای اعتماد به قدرتهای استکباری، به خدا اعتماد کنیم. هر جا این اتفاق افتاد، پیروزی به دنبال آن هست، لامحاله. آنچه که مربوط به شما برادران و خواهرانِ عزیزی است که مسئولان این کشور اسلامی هستید، این است که قدر این ملت را بدانید. ملت ما ملت بزرگ، شجاع، مؤمن و باصفا و بااخلاصی است. قدر این ملت را بدانید؛ قدر خدمت به این ملت را بدانید؛ قدر خدمتگزار این ملت بودن را بدانید که افتخار بزرگی است. مسئولیتها را قبول کنید برای خدمتگزارىِ به این ملت، برای نوکرىِ این ملت؛ و این افتخار است. این ملت بزرگ، این ملت مؤمن و این ملتی که توانست با مجاهدت خود، با صبر خود، با آگاهی و هوشیاری خود و با روحیه‌ی بالای خود، به دنیای اسلام روحیه بدهد. خود شما هم جزو همین ملتید. در فضائل این ملت شما هم شریکید. اما امروز مسئولید. امروز بارهایی بر دوش گرفته‌اید که باید از عهده‌ی آنها بر آیید. اخلاص، جدّ و جهد، خستگیناپذیری، بیطمعی و ترجیح دادن مصالح عمومی بر مصالح شخصی را در عمل، راهنمای خودتان قرار دهید. این عمل شماست؛ این عبادت شماست؛ این بزرگترین عبادتهاست. البته اگر بخواهید این روحیه در شما باقی بماند، باید دلهای خودتان را با خدای متعال متصل کنید. ماه رمضان فرصت بزرگی است؛ عید فطر فرصت بزرگی است؛ همه‌ی روزهای سال و همه‌ی ساعات عمر برای ارتباط با خداوند متعال، فرصت بزرگی است. تلاوت قرآن، توجه به معارف و معانی قرآن، احساس وظیفه‌ی شکر در مقابل پروردگار، خضوع در مقابل خدای متعال، خشوع قلب، خشوع در مقابل ملت و تواضع، معیارها و ملاکهای کارهای من و شماست. باید اینها را رعایت کنیم. این، یعنی تو میدان بودن ما، یعنی کار کردن برای خدا، هوای نفس را در آن دخالت ندادن و خسته نشدن. که البته اگر برای خدا باشد، انسان احساس خستگی هم نمیکند. «و انّها لکبیرة الّا علی الخاشعین(۵)». خشوع که باشد، خستگی و ملامت دیگر از بین خواهد رفت. توجه به خدا که باشد، خستگیها از بین خواهد رفت. این مال من و شماست. این ملت هم در صحنه است. جوانان ما در صحنه‌اند. در هر میدانی که این ملت احساس کرد که حضور او مورد نیاز کشور است، با همه‌ی شور و شوق وارد شد. در دوران دفاع مقدس، میدان جهادش را دیدید، میدان علمش را دارید میبینید، میدان سیاستش را دیدید، حضورش را در راهپیماییها دیدید و حضورش در انتخابات پیدرپىِ این کشور را دیدید؛ این ملت ماست و ملت بزرگی است. قدر خدمت به این ملت را باید بدانیم و خدا را شکر کنیم که ما را خدمتگزار این ملت قرار داده است؛ به این وظیفه عمل کنیم. در دنیای اسلام هم مسئله همین است. امروز مسئله‌ی اول بین‌المللی دنیای اسلام، مسئله‌ی فلسطین است. البته مسئله‌ی عراق، مسئله‌ی لبنان و مسئله‌ی افغانستان، مسائل دنیای اسلام است؛ همه هم مهم است. در همه‌ی اینها هم که نگاه میکنیم، دست خاطی و گنه کار استکبار جهانی و امریکا و صهیونیسم را داریم میبینیم. وظیفه هم روشن است. ملتها و دولتهای مسلمان باید به فکر بازگشت به هویت خود باشند و قدرت پیدا کنند تا به آنها زور نگویند. امروز در منطقه‌ی خاور میانه برای قدرت امریکا مصلحت برتر، عبارت است از مصلحت صهیونیستها و اسرائیل. بعضی از دولتهای عرب و مسلمان هم با امریکا روابط خوب و نزدیکی دارند؛ اما مصالح آنها در درجه‌ی اول نیست. در مقابل مصلحت اسرائیل، مصلحت آنها اصلاً ملاحظه نمیشود. این را همه باید بفهمند و به آن توجه کنند. در خود فلسطین هم خیلی سعی کردند فلسطینیها را به جان هم بیندازند. خوشبختانه مسئولان فلسطینی هوشیاری به خرج دادند و ایجاد درگیری و خونریزی و نزاع و جنگ را مانع شدند. اما دشمن دست برنداشته است. دولت حماس یک دولت مردمی است. مواضعی که حماس اعلام کرده است؛ یعنی به رسمیت نشناختن و عدم مذاکره با اسرائیل، همان چیزهایی است که مردم فلسطین خواسته‌اند. آنهایی که میگویند حرف ما، حرف فلسطینیهاست، حرف فلسطینیها عبارت است از همان شعارهای دولتی که امروز با انتخاب فلسطینیها برسرکار است و این شعارها را داد و مردم هم او را انتخاب کردند. مسؤولان خودگردان هم بایستی در مقابل این خواست ملت فلسطین تسلیم شوند. باید با هم کنار بیایند و دولت مردمی حماس و مواضع آن را به رسمیت بشناسند. مسئله‌ی لبنان هم همین‌طور است. لبنان و حزب‌اللَّه قهرمان نشان دادند که با ایستادگی و با همت والا میتوان در مقابل اسرائیل ایستاد و اسرائیل را شکست داد. چیزی که به مخیّله‌ی بعضی از سیاستمداران کشورهای اسلامی هم خطور نمیکرد، اما اتفاق افتاد؛ واقع شد؛ اسرائیل در سایه‌ی ایستادگی، مقاومت، توکل به خدای متعال و استفاده از همه‌ی ظرفیت و نیروی حزب‌اللَّه و مردم لبنان شکست خورد. این یک نسخه‌ی عمومی و متعلق به همه‌ی دنیای اسلام است؛ هیچ تفاوت نمیکند. شرطش این است که ماها که مسئولان کشورهای اسلامی هستیم، منافع، خواستها و هویهای شخصی خودمان را در قضیه دخالت ندهیم و مصلحت امت و مصلحت کشور را در نظر بگیریم اگر این شرط رعایت شود، این نتیجه قطعی و حتمی است. در عراق هم همین‌طور است؛ دولت مردمی سرِ کار است. برخلاف میل اشغالگران و خواست آنها، و برخلاف آن نسخه و الگویی که آنها برای عراق در نظر گرفته بودند، آنچه اتفاق افتاده، این است. لذا شما میبینید که از اطراف، فتنه‌ها سر بلند میکنند. ایجاد این فتنه‌ها، کارِ همان کسانی است که نمیخواهند یک دولت حقیقتاً مردمی در عراق سرِ کار باشد که امروز سرِ کار است؛ میخواهند برای آن مشکل درست کنند. همه‌ی قرائن و شواهد، همین را نشان میدهد. ما امیدواریم که مسئولانِ برجسته‌ی فرهنگی، دینی، سیاسی، اجتماعی، مردمی و عشایری در عراق توجه کنند که علاج مشکل آنها «اتحاد کلمه» است. نبادا در دام دشمن بیفتند و با انگیزه‌های مذهبی و فرقه‌ای و سیاسی و جناحی و امثال اینها خودشان را تضعیف کنند و دشمن را تقویت؛ که نتیجه، تسلط دشمن خواهد بود. امیدواریم خداوند متعال این عید را بر همه‌ی مسلمانان مبارک کند. برای همه‌ی کشورهای اسلامی مایه‌ی خیر و برکت را فراهم کند و ان‌شاءاللَّه دنیای اسلام را روزبه‌روز عزیزتر و سرافرازتر قرار بدهد. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌   ۱) أقبال، ص ۲۸۹ ۲) فتح: ۶ ۳) همان‌ ۴) حج: ۴۰ ۵) بقره: ۴۵
1,325
1385/07/29
بیانات در دیدار جمعی از رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3358
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ جلسه‌ی بسیار شیرین و اثرگذار و پُراهمیتی است. کلمه کلمه‌ی این خاطرات برای تاریخ ما و سرگذشت پُرفراز و نشیبِ این ملت بزرگ، جزو جذابترین بخشها به حساب می‌آید. خیلی استفاده کردیم؛ خیلی لذت بردیم. از همه‌ی عزیزانی که خاطرات خودشان را بیان کردند و همچنین از کسانی که این مراسم و جلسه‌ی امروز را تدارک دیدند و مدیریت کردند، و از همه‌ی شما عزیزانی که یادگاران پُرشکوهترین روزهای تاریخ اخیرِ این کشورید و در اینجا حضور دارید، صمیمانه تشکر میکنیم. دو مقوله را از هم جدا کنید؛ هر کدام از اینها حرف و گفت فراوانی میطلبد. یک مقوله، مقوله‌ی مربوط به مسئله‌ی دفاع مقدس است؛ این دفاع مقدس و دوران هشت‌ساله، مثل جنگهای معمولی و بقیه‌ی جنگهای دنیا نیست؛ بلکه خصوصیاتی دارد. این، یکی از آن دو مقوله است که باید درباره‌اش بحث بشود؛ نه اینجا و به وسیله‌ی من، بلکه در فضای کلی جامعه باید مورد مداقه و تأمل قرار بگیرد. یکی هم یک مقوله‌ی فرعی نسبت به این مقوله است که آن هم به نوبه‌ی خود، خیلی مهم است و آن، خاطرات جنگ، تاریخ جنگ و ادبیات جنگ و هنری است که در شعبه‌ها و شاخه‌های مختلف، مصروف این ادبیات خواهد شد. هر کدام از این دو مقوله مهم است. در مورد قضیه‌ی اصل جنگ: اولاً این جنگ، یک جنگ دفاعی بود. جنگ دفاعی با جنگ تهاجمی دو فرق عمده در معنا و مضمون دارد؛ یک فرق این است که جنگ تهاجمی، حاکی از خوی تجاوزطلبی است؛ اما جنگ دفاعی این‌طور نیست. دوم اینکه جنگ تدافعی و دفاعی، محل بروز غیرت و تعصب و وفاداری عمیق انسانها به آرمانهایی است که به آنها پایبند است؛ حالا یا این آرمانها وطن است یا بالاتر از آن؛ یعنی دین و عقیده و اسلام. در جنگ تهاجمی، این مطرح نیست. فرض کنید امریکا که به عراق حمله میکند، سرباز امریکایی نمیتواند ادعا کند که این کار را دارد برای عشق به وطن خود میکند؛ عراق به وطن او چه ربطی دارد؟! در خدمت اهداف دیگری است. اما اگر عراقی در داخل کشور خود، در مقابل این حمله و این هجوم نظامی و حضور نظامی ایستادگی کرد، معنای این ایستادگی، دفاع از وطن، دفاع از هویت ملی و دفاع از ارزشهایی است که این به آن پایبند است. جنگ دفاعی و جنگ هجومی، این دو تفاوت را دارد. جنگ ما، جنگ دفاعی بود. ملت ایران نشان نداد که مایل به تجاوز و تعرض است؛ و ملت ایران نشان داد آنجایی که پای دفاع از هویت ملی و آرمانهای عزیزتر از هویت ملی درمیان است، ایستادگی او، ایستادگىِ درس‌آموز است؛ ایستادگىِ معمولی نیست، ایستادگیای است که میتواند برای ملتهای دیگر، به عنوان الگو و سرمشق به حساب بیاید؛ کما اینکه به حساب آمد؛ هم فلسطینیها به ما گفتند که ما از شما یاد گرفتیم؛ هم لبنانیها در طول این سالها مکرر به ما گفتند که ما از شما یاد گرفتیم؛ هم ملتهایی که نامسلمان بودند و مسلمان شدند یا مسلمان بودند و پیرو مکتب اهل‌بیت شدند، مکرر در مکرر از جاهای مختلف گفته‌اند که ما از جنگ شما، از دفاع شما و از ایستادگی شما، به صدق شما پی بردیم. حقیقتاً دوران دفاع مقدس، چنین دورانی بود و دفاع مقدس، حامل یک چنین مضمونی بود. حالا این بخشی از مقوله‌ی نگرش در دفاع مقدس و مضامین آن است. یک بخش دیگر این است که در دفاع مقدس، حادثه‌ای که اتفاق افتاد، چه بود؟ یک وقت بین دو کشور - حالا همسایه یا غیرهمسایه - جنگی اتفاق میافتد، این یکطور است؛ یک وقت هم یک اتحاد نانوشته و اعلام‌نشده و بعضاً اعلام‌شده از سوی همه‌ی قدرتهای بین‌المللی - قدرتهای حاضر در جهان - علیه یک نقطه و یک کانون و یک مرکز است؛ این دو با هم فرق دارند. این جنگ، با آن جنگ تفاوت دارد. جنگ ما، از نوع دوم بود؛ یعنی همه‌ی کانونهای قدرت بین‌المللی - قدرت نظامی و سیاسی و پولی و امنیتی و غیره - متفق‌القول و متحدالعمل بر سر ایران ریختند؛ جنگ احزاب به معنای واقعی کلمه؛ یعنی همه‌ی احزاب قدرت دنیا و باندها و مجموعه‌های قدرت، بر سر ایران ریختند. چرا؟ آن یک تحلیل سیاسی دارد؛ به هر دلیل. یعنی شوروی و امریکا با همه‌ی اختلافاتشان، در این قضیه هماهنگی داشتند. همین سنگرها و پنج‌ضلعیهایی که آقایان اشاره کردند، تاکتیکهای شوروی بود که به عراقیها منتقل شده بود. شماها که دستتان توی کار جنگ بوده، اینها را میدانید و مطلعید. هواپیمای غربی و شرقی، موشک غربی و شرقی، توپخانه‌ی غربی و شرقی، تانگ پیشرفته‌ی غربی و شرقی و انواع مهماتهای غربی و شرقی، به وسیله‌ی رژیم بعثی عراق، علیه ما به کار رفت؛ یعنی همه به آن کمک میکردند. بعد از اینکه جنگ تمام شده بود - به نظرم آخر سال 67 بود - در سفری که بنده - آن‌وقت رئیس‌جمهور بودم - و مسئولان به یوگسلاوی سابق - که از هم پاشید و یکی از مراکز مهم پشتیبانی عراق بود - داشتیم، پس از یک مذاکره‌ی طولانی و مفصل، حاضر نشد حتّی تانگش را به ما بفروشد! در حالی که هر وقت عراقیها در جبهه کم میآوردند، بلافاصله انواع و اقسام تانگهای شرقی و غربی برایشان میآمد؛ وقتی یک تانگشان ضربت میخورد، معطّلش نمیشدند، جرثقیل را میآوردند و آن را به داخل هور یا رودخانه پرتاب میکردند و از دُوْر خارجش میکردند؛ برایشان اهمیتی نداشت. حالا بچه‌های ما با چه زحمتی این تانگهای غنیمتی را گیر میآوردند، وصله‌پینه میکردند و استفاده میکردند. یعنی از امکانات جنگی - انواع و اقسام مهمات و ابزار - از تاکتیک، از اطلاعات فضایی، از همه‌ی انواع پشتیبانیها - پول، پشتیبانی سیاسی و غیره - در اختیار یک طرف جنگ بود - که رژیم بعثی بود - و همه در آنجا متمرکز شده بودند؛ یک طرف هم جمهوری اسلامی به تنهایی - تنهایىِ واقعی - بود. این هم یک بعد جنگ است. یک بعد دیگر در این مقوله‌ی خود جنگ، مسئله‌ی پایان جنگ است؛ که با این بگومگوهای بیخودی، یک شبهه‌های بیمعنی و بیمحتوایی در بعضی از ذهن‌های آماده‌ی شبه و شبهه‌پذیر ایجاد کردند. چه کسی میتواند شک کند در اینکه جمهوری اسلامی در دفاع هشت ساله، پیروز مطلق شد؟! اصلاً این قابل تردید نیست. با همان تفاصیلی که گفتیم، یک رژیمی با نیروی نظامی تجهیز شده و به شدت آماده، به قصد ساقط کردن رژیم یک کشور و تجزیه‌ی آن، وارد آن کشور میشود، بخشی از آن را اشغال نظامی میکند و همه‌ی دنیا هم به آن کمک میکنند؛ هشت سال هم همین‌طور فشار میآورد و آخر سر مجبور میشود دست خالی از این کشور خارج شود؛ در حالی که تعداد کشته‌ها، مجروحان و اسرایش بیش از این کشور مورد تهاجم است؛ کشور مورد تهاجم در بخشهای مختلف در طول جنگ، به قابلیتهای فراوانی دست پیدا کرده؛ اما او از کیسه خورده و از چشم قدرتهای پشتیبان خودش هم افتاده و یک وجب هم از خاک این کشور در دست او باقی نمانده است؛ خوب، در این قضیه، چه کسی پیروز است؟ چه کسی شکست‌خورده است؟ جای تردید است؟! جای شبهه است؟! این پایان جنگ، یکی از مسائل و بخشهای مهم جنگ است که مایه‌ی افتخار است. در مقوله‌ی خاطرات و تاریخ جنگ، من میخواهم تکیه و تأکید کنم. ما همه‌ی این حجم کاری که انجام دادیم، در مقابل آنچه که باید انجام بگیرد، بسیار کم است. با اینکه الان، هم سپاه، هم ارتش، هم حوزه‌ی هنری، هم بخشهای مختلف مردمی، هم ستاد کل و آن قسمت تاریخ جنگ مشغول کار هستند، در عین حال، فرآورده‌های مجموع اینها، هم از لحاظ کمیت، بسیار کمتر از آن چیزی است که باید باشد، هم از لحاظ کیفیت - اگرچه بعضی از کیفیات آنها واقعاً خوب است - اما در مجموع، آن کیفیتی که باید نشان‌دهنده‌ی زیباییها، ظرافتها، لطفها، برجستگیها و درخشندگیهای این دوران عجیب باشد، نیست و هنوز خیلی جا برای حرف زدن هست؛ خیلی. ببینید! وقتی گفته میشود که مثلاً ما ششصد یا هزار عنوان کتاب درباره‌ی دفاع مقدس نوشته‌ایم، بعضیها خیال میکنند که این خیلی زیاد است؛ نه، این خیلی کم است. جنگ یکی از مقاطع حساس تاریخ برای همه‌ی ملتهاست؛ چه در آن جنگ شکست بخورند، چه پیروز بشوند؛ بررسی این حادثه برای آن ملتها، سرشار از درس است. نه اینکه فقط افتخار کنیم؛ افتخار کردن، یکی از بخشهای قضیه است؛ اطلاعات فراوان، آگاهیهای گوناگون، نشان دادن وضعیتهایی که وجود داشته است و وضعیتهایی که میتواند در آینده وجود داشته باشد، از بخشهای دیگر قضیه است. در دنیا روی جنگهایی که اتفاق میافتد، خیلی کار میکنند؛ من نمیدانم شما دوستان یا دوستانی که در این مقوله‌ها مشغول کارند، چقدر اطلاع دارند که بر روی جنگهای گوناگون در کشورهای مختلف، چقدر کار شده است. من فقط این یک رقم را عرض بکنم: این جنگهای داخلی امریکا - که معروف به جنگهای انفصال است که تقریباً از سال هزار و هشتصد و شصت شروع شده و چهار سال هم طول کشیده؛ و در سال هزار و هشتصد و شصت و چهار یا شصت و پنج هم تمام شده است؛ من حالا دقیق یادم نیست - جنگ بین شمال و جنوب و جنگ بین ایالات مختلف در یک کشور بود و تقریباً حدود هشتاد یا نود سال بعد از تشکیل دولت ایالات متحده‌ی امریکا، دو بخش از این کشور با همدیگر جنگ کردند. یک نویسنده‌ی امریکایی - که ظاهراً معاصر ماست - میگوید: درباره‌ی این جنگها بیش از صد هزار عنوان کتاب نوشته شده است! برای چهار سال جنگ، آن هم جنگ بیافتخار - جنگ دو بخش از یک ملت با همدیگر افتخاری ندارد - بیش از صد هزار عنوان کتاب نوشته شده است. این را این نویسنده‌ی امریکایی - که نویسنده‌ی معتبری هم هست - میگوید. البته بعضی از این تبلیغاتچیهای امریکا، این جنگ انفصال را میگویند: جنگ برای لغو برده‌داری؛ که این هم دروغ است، این‌طوری نیست. البته همان زمان آبراهام لینکلن بوده و برده‌داری لغو شده؛ اما این جنگها برای آن نیست. کسی تاریخ این جنگها را بخواند، درست میفهمد. درباره‌ی جنگ داخلىِ بیافتخارِ سرتاسر شکست و پُرخسارت - که بالاخره بخش شمال بر بخش جنوب که تجزیه‌طلب بود، پیروز شد و دوباره حکومت ایالات متحده را برقرار کردند؛ در واقع کشور امریکا شکست خورد؛ اگرچه که یک بخش بر بخش دیگر پیروز شد؛ آن چیزی که نقل میشود، حدود ششصد، هفتصد هزار نفر در این چند سال کشته دادند؛ یعنی چند برابر مجموع شهدای ما در جنگ تحمیلی و دفاع مقدس! - برای چهار سال، آن همه کتاب نوشته‌اند. دفاع مقدس، جنگِ سرتاپا افتخار است؛ از همان روزی که رژیم صدام به تهران حمله کرد و فرودگاه را زد، و تا روزی که امام قطعنامه را قبول کردند و تا بعد از آنکه صدام دوباره حمله کرد و باز مردم مبارز و مجاهد ما ریختند و تمام صحرای این منطقه را پُر کردند و جوانان بسیجی از سرتاسر کشور که نمایش عجیبی نشان دادند و عراق را در این نوبت دوم، مجبور به عقب‌نشینی کردند، سرتاسر این دوران، دوران افتخار است. جا دارد که کار هنری بشود، ثبت و ضبط بشود و کار تخصصی انجام بگیرد. الان مراکزی هست و دوستانی کارهای حرفه‌ای و تخصصی خوبی انجام میدهند. در آنِ واحد دو کار: هم کار حرفه‌ای و تخصصی و مدیریت مطلع و عالمانه‌ی بر جمع‌آوری خاطرات، هم در کنار آن، استفاده‌ی از عموم کسانی که در جاهای مختلف خاطراتی از جنگ دارند و منحصر نکردن آن به یک کانال خاص که موجب محدودیت نشود. پروردگارا! در این لحظات افطار و در این روزهای آخر ماه مبارک رمضان، در این جمع مجاهد و مبارز فی‌سبیل‌اللَّه - که در اینجا حضور دارند - از تو درخواست میکنیم ارواح طیبه‌ی شهیدان دفاع مقدس و شهیدان انقلاب و همه‌ی شهدای ملت عزیز ما را با ارواح نبی مکرم اسلام و شهدای کربلا محشور بفرما. پروردگارا! سلام و صلوات ما را به آن شهیدان و امام شهیدان (رضوان‌اللَّه‌علیه) واصل بفرما. پروردگارا! مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرار مده. پروردگارا! به محمد و آل محمد ما را در امتحانهای دشوار و بزرگ کشور و ملتمان روسفید و سربلند از آب دربیاور؛ سلام ما را به محضر مبارک ولیعصر (ارواحنافداه) برسان.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,326
1385/07/25
بیانات در دیدار دانشجویان نمونه‌ و نمایندگان تشکل‌های مختلف دانشجویی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3357
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ خصوصیت این جلسه‌ی دانشجویی که در ماه رمضان داریم، اولاً در پاکی و طراوت و طهارت فضای این جلسه است؛ یک عده جوان، با دلهای پاک و در فضای قدسی ماه مبارک رمضان اینجا گرد میآیید و مطالبی را - که من خصوصیات آن مطالب را بعد اشاره خواهم کرد - مطرح میکنید که حرفهای از دل برآمده و ناآلوده‌ی به اهداف شخصی و سیاسی و امثال اینهاست. به نظر من، امسال که قدری این جلسه بیشتر به طرف آخر ماه هم افتاد، بیست‌وسه روز روزه گرفتید و ان‌شاءاللَّه روزه‌داری و گذراندن ایام لیالی متبرّک «قدر» و تلاوت قرآن، دلها و روحهای شما را نورانیت بخشیده و این نورانیت در این جلسه منعکس میشود. خصوصیت دوم، طراوت دانشجویی و جوانی است که در این جلسه هست و برای امثال من، غیر از استفاده‌ای که احیاناً از مطالب مطرح شده‌ی در این جلسه خواهیم برد، این استفاده را دارد که از لحاظ روحی، طراوت همنشین به همنشینِ فرسوده‌ی کهنسالی مثل ما هم سرایت میکند و ان‌شاءاللَّه به نیروی شما، ما نیرو میگیریم. لذا جلسه را مغتنم میشمارم و از دوستانی که در این جلسه بیاناتی کردید و دوستانی که جلسه را مدیریت کردند و کسانی که قبلاً مقدمات این جلسه را فراهم و آماده کردند، من از همه‌شان صمیمانه تشکر میکنم. مطالبی که در این جلسه بیان شد و معمولاً در این جلسات جوان و دانشجویی بیان میشود، چند خصوصیت دارد که ما با همین خصوصیاتش، این جلسه و بیانات را دوست میداریم و میپسندیم. یکی این است که در اظهارات و تراوشهای ذهنىِ شما، عناصر نو وجود دارد و طراوت نوپردازی فکری در اظهارات مجموعه‌ی جوانهایی که در این جلسه صحبت میکنند، هست و این مغتنم است. این نکته و بقیه‌ی آن دو، سه نکته‌ی بعدی را که عرض میکنم، فقط برای این نیست که یک توصیفی از جلسه کرده باشیم؛ بلکه برای این است که توجه کنید این خصوصیات جزو مشخصه‌های بارز و جذاب محیط دانشجویی است و اینها باید حفظ بشود. پس اولین مشخصه، همین نگاه نو به مسائل و احیاناً تراوشهای فکری جدید و تازه‌ای است که هست و این را ما دوست میداریم و لازم داریم. خصوصیت دوم، نگاه و توقعات آرمانی است. این را به شما عرض بکنم، بعضی از این چیزهایی که شما مطرح کردید، اگر در چرخ و پرِ تحلیل و بررسی قرار بگیرد، چیزی از آن باقی نمی‌ماند؛ لیکن چون نگاه و توقع، نگاه آرمانی است، این مطلوب است. ممکن است دسترسی به یک آرمان میسّر هم نباشد، اما رها کردن آن آرمان هم، جایز نباشد. لذا نگاه آرمانىِ شما و توقعاتی که ناشی از این نگاه هست، این برای ما مطلوب است؛ این را میخواهیم و باید باشد. خصوصیت سوم، زبان انتقادی و طلبگارانه است؛ نبادا کسی تصور کند که اگر این زبان انتقادی حتّی یک کمی تلخ هم باشد، حالا بنده که اینجا نشسته‌ام، ناراحت خواهم شد، نه؛ اتفاقاً خودِ این زبان انتقادی هم برخاسته‌ی از همان نگاه و توقعات آرمانی است؛ راضی نبودن به آنچه که داریم، معنایش میل و گرایشِ رسیدن به آن چیزی است که نداریم و این درست همان چیزی است که ما میخواهیم. بنابراین هم «فکر نو»، هم «نگاه و توقعات آرمانی» و هم «زبان ویژه‌ی برخاسته‌ی از آن نگاه» را داشته باشید؛ اینها چیزهای خوبی است. و اگر این خصوصیات محفوظ بماند، آن وقت جوانِ دانشجو نقش موتور را در یک قطار ایفا خواهد کرد؛ به حرکت درآورنده، پیش‌برنده و جهت‌دهنده خواهد بود. و الّا اگر جوانها هم به وضع موجود - یعنی آنچه که هست - قانع و راضی باشند، دیگر پیشرفتی متصور نخواهد بود؛ باید دائم بخواهند به نقاطی که دست نیافته‌اند، دست پیدا کنند. دو، سه تا نکته در خلال اظهارات شماها بود که لازم است من اینها را عرض بکنم؛ یعنی واقعاً لازمه‌ی دفاع از انصاف هست که این را بگوییم. این که گفته شود در مبارزه‌ی با فساد یا اجرای اصل چهل‌وچهار هیچ کاری انجام نگرفته، نه؛ این طوری نیست. کارهای زیادی انجام گرفته و دارد انجام میگیرد. من به آنچه که انجام گرفته، قانع نیستم، از مسئولان بالای کشور مرتب سؤال میکنم و از آنها میخواهم و مطالبه میکنم. لیکن این به معنای آن نیست که آنها در این جهت حرکت نمیکنند، نه؛ واقعاً کار دارد انجام میگیرد و پیشرفتهای خوبی هم داشته‌اند؛ بخصوص در این یک سال اخیر، واقعاً کارهای خوبی انجام گرفته است. البته شما بخواهید؛ شما نگویید کاری انجام نگرفته، اما جداً بخواهید و مطالبه کنید؛ این، آن چیزی است که ما مایلیم. یک نکته‌ی دیگری که من در خلال اظهارات شما دوستان دیدم، این است که گویا این‌گونه تصور میشود که عقبه‌ی کارشناسی دولت نهم، عقبه‌ی ضعیفی است یا اصلاً چنین عقبه‌ای وجود ندارد! من که هر روز حدود شاید شانزده، هفده تا روزنامه را با گرایشهای مختلف از جریانهای مختلف کشور مرور میکنم و میبینم، این، عیناً یکی از همان نقاطی است که جریانهای مخالف با این دولت مورد تأکیدشان است. ما تصور میکردیم که این‌گونه اظهارات و شایعه‌پراکنیها خیلی تأثیر ندارد، اما حالا میبینیم نه، بیتأثیر هم نبوده است! یعنی شما که دانشجو و جزو قشر زبده و نخبه هستید، واقعاً تصور میکنید که دولت، عقبه‌ی کارشناسی ندارد! نمیشود چنین قضاوتی بکنید، این‌طور نیست. یا مثلاً در اظهارات شما بود که: تغییراتی که در دولت انجام میگیرد، تا آن اعماق بدنه‌ی اجرایی، تغییر ایجاد میشود! این‌گونه نیست. خوب، دولتهای متعدد و پیدرپیای با من سروکار داشته‌اند و من با آنها کار کرده‌ام؛ نوع کارشان، نوع تحرکشان، نوع اقدامهایشان و تعویضهایشان را دیده‌ام؛ این ایرادی که تقریباً یکی از سرلوحه‌های مخالفان - حالا مخالفان مذاقی، سیاسی و هر چه هست - با این دولت هست و مطرح میکنند، من به هیچ‌وجه تأیید نمیکنم؛ این‌طوری نیست. البته تغییر و تبدیلهایی در همه‌ی دولتها شده است؛ در بعضی دولتها بیشتر و در بعضی کمتر. و این دولت نهم، جزو آن بیشترها نیست. از این تغییرات وسیعتر و عمیق‌تر فراوان داشتیم. این شایعات روزنامه‌ای و اینها را خیلی ترتیب اثر ندهید. حالا اینجا یک نکته‌ی اساسی مطرح میشود که من همیشه در مواجهه‌ی با دانشجویان، روی آن تکیه میکنم؛ و آن، «پیدا کردن قدرت تحلیل مسائل و جریانهای مهم کشور» است. سیاست در دانشگاهها - که بنده همیشه روی آن تأکید کرده‌ام - به این معناست. ما دو کار سیاسی داریم: سیاست‌زدگی و سیاست‌بازی؛ این یکجور کار است. این را من به هیچ‌وجه تأیید نمیکنم؛ نه در دانشگاه و نه در بیرون دانشگاه؛ بخصوص در دانشگاه. یکی هم سیاستگری است؛ یعنی حقیقتاً فهم و قدرت تحلیل سیاسی پیدا کردن؛ که یکی از وظایف تشکلهای دانشجویی این است. من تأکید میکنم، تشکلهای دانشجویی - که عمده نمایندگان آنها، در اینجا تشریف دارید - نوع برنامه‌ریزی و کار را به کیفیتی قرار دهید که دانشجو قدرت تحلیل سیاسی پیدا کند؛ هر حرفی را به آسانی نپذیرد و هر احتمالی را به‌آسانی در ذهن خودش راه ندهد یا رد نکند؛ این قدرتِ تحلیل سیاسی، خیلی مهم است. ما غالباً چوب این را خورده‌ایم؛ نه ما، بلکه ملتهای دیگر هم بر اثر خطاها و خبطهایی در فهم سیاسیشان، گاهی مشکلات بزرگی را از سر گذرانده‌اند. این، یک مسئله‌ی مهم است. یک نکته‌ی دیگر هم وجود دارد و آن «عمق بخشیدن به معرفت دینی» در بین دانشجویان است. بر روی این هم من اصرار دارم و بارها هم این گفته شده؛ منتها بدنه‌ی دانشجویی، بدنه‌ی متبدّلی است و به شما هم باید عرض بکنیم. کافی نیست که ما از لحاظ عاطفی و احساسی، به دین و مظاهر دینی علاقه‌ای داشته باشیم یا علاقه‌ای نشان بدهیم. یک وقت هم که وقت استفاده‌ی از تعلیم و معرفت دینی است، بمانیم و نتوانیم وظیفه‌مان را تشخیص بدهیم یا از آن ایمان، پشتوانه‌ای برای عمل پیدا کنیم؛ این کافی نیست. باید کار معرفتی عمیق انجام بگیرد. ببینید جوانان عزیز! آنچه که امروز اتفاق افتاده است، این نیست که یک دولتی در کشوری با مواضع خاصی بر سر کار آمده، مثل اینکه هر دولتی یا هر کشوری یک مواضع خاص سیاسی دارد؛ مسئله‌ی ما و مسئله‌ی جمهوری اسلامی این نیست، مسئله‌ی یک پدیده‌ی عظیم و بتدریج توسعه‌یابنده و ریشه‌دواننده‌ی در یک بخش مهمی از دنیاست؛ تشکیل یک نظامی که معنویت، جزو بافت اصلی آن محسوب میشود. این یک پدیده‌ی بسیار مهم و مورد نیاز بشریت هم هست، که مورد استقبال قرار گرفته است و بیشتر هم خواهد شد. نظامی که بر اساس تفکر و معرفت اسلامی بر سر کار بیاید، نظامی است که مسائل معنوی انسان، جزو عناصر اصلی آن خواهد بود. خصوصیت این نظام، این نیست که به مسائل مادی توجه نخواهد کرد و هدفش را فقط معنویات قرار خواهد داد، نه؛ این یک مغالطه و نشانه‌ی غلط دادن است؛ که در تبلیغات جهانی علیه ما، این نشانه داده میشود. به هیچ‌وجه این‌گونه نیست؛ بلکه معنای تشکیل چنین نظامی، این است که عنصر گمشده‌ی از میان بشر، یعنی عنصر «معنویت» - که تحت تأثیر پنجه‌ی قدرتمندِ قدرتمندان عالم است - به زندگی بشریت برمیگردد. همچنانی که انسان به نان و هوا و غذا و صنعت و علم و پیشرفت و لذایذ زندگی نیازمند است، به ایمان و تقوا و پاکی و پاکدامنی و طهارت دل و نورانیت دل و مجذوب معارف الهی شدن هم نیازمند است؛ به اخلاق حسنه و مکارم اخلاقی هم نیازمند است. این بخش دوم را پنجه‌ی مؤثر قدرتمندان مادی دنیا، بتدریج از میان بشریت دور کردند؛ صد سال پیش مثل امروز نبوده؛ دویست سال پیش باز بهتر بوده است. این خاصیت یک نظام ویژه در وضع کنونی جهان است. این نظم موجود جهان - که از صد سال، صدوپنجاه سال، دویست سال قبل قوّت گرفته - اقتضائش همین بوده که دامن معنویت بتدریج از فضای زندگی انسان جمع بشود و این به ضرر بشریت تمام شده است. بشر به پیشرفت علمی نیازمند است، به اکتشافات پیدرپی - همچنان که امروز بشر سرگرم این اکتشافات است و پیشرفتهای شگفت‌آوری دارد - نیازمند است؛ اما در کنار معنویت. خوب، نظام اسلامی هم، آن نظامی است که میخواهد این عنصر گمشده‌ی از تمدن و حیات بشری را به محیط زندگی بشر برگرداند. این در بیان، کارِ آسانی است؛ اما در عمل، هم کار مشکلی است، هم معارضانِ خیلی گردن‌کلفتی دارد. همه‌ی کسانی که منفعتشان در دنیا با ایجاد جنگ همراه است، با این مخالفند؛ همه‌ی کسانی که کار و بارشان در دنیا با ترویج سکس سکه میشود، با این مخالفند؛ همه‌ی کسانی که میخواهند سررشته‌ی ثروتهای حیاتی ملتها را به دست گیرند، با این مخالفند؛ همه‌ی کسانی که قدرت‌طلبی برایشان هدف اصلی است - در حکومتهای کوچک و بزرگ دنیا - با این مخالفند. یعنی معارضانِ گردن‌کلفتی دارد. خوب، حالا این نظام در ایران آغاز به کار کرد؛ کلنگش زده شد، بنایش به وجود آمد، تعالیم اولیه‌اش هم مثل مصالح ابتدایی کار، پای کار ریخته شد و به نحوی، سازندگی و بنّایىِ آن هم شروع شد. اولاً یک نظام مثل یک بنا، مرده نیست؛ مثل یک موجود انسانی است؛ کمبودهایی پیدا میکند و میتواند این کمبودها را جبران کند؛ اگر غفلت کند، جبران نخواهد شد؛ اگر دقت کند و تلاش و سعی کند، زودتر و بهتر جبران خواهد شد؛ یعنی مثل یک موجود پویا و پیش‌رونده. یک نظام انسانی، این‌چنین است. بنابراین ما داریم با چالش پیش میرویم. و البته قضاوت من این است که ما به طور محسوسی هم در همان جهت اهداف و آرمانهای اسلامی این نظام پیش رفته‌ایم. یکی از دلائلش این است که امروز نسل سوم و چهارم انقلاب، با آرمانهای اسلامی آشنا و به آن علاقه‌مند است و گرایشش به مظاهر اسلامی زیاد است، و این آمادگی را دارد که اگر تجربه‌ای در کشور به وجود بیاید که کارهای دشوار را از این نسل بخواهد، آنها را انجام بدهد؛ مثل دوره‌ی جنگ تحمیلی. یعنی این‌طور نباشد که بعضی وضع کنونی ما را با دوران جنگ تحمیلی مقایسه کنند؛ دوران جنگ تحمیلی، یک آزمایش و کوره‌ی عملی بود؛ اگر در هر کشوری آن‌چنان وضع و آزمایشی به وجود آید، جانهای تشنه و آماده‌ی به کار میآیند و استعدادها به فعلیت میرسند. امروز آن شرایط وجود ندارد؛ اما اگر به وجود آید، همان وضعیت پیش خواهد آمد؛ آن چیزی که من دارم مشاهده میکنم، این است. ما پیشرفت داشته‌ایم و در این ریزش و رویشی که نظام اسلامی دارد، مجموعاً رویش ما از ریزشمان بیشتر بوده است و پیش رفته‌ایم؛ علاوه بر اینکه در میدانهای گوناگون دیگر - میدانهای علمی و غیره که شماها گفتید و میدانید و بیان شد - پیشرفتهای زیادی داشته‌ایم. ولی همچنان کار در ابتدای خود قرار دارد؛ ما اولِ راهیم؛ ما ابتدای راهیم. اولاً باید نظام را از لحاظ مبانی معرفتیاش کامل کنیم. ثانیاً بنای نظام را باید بر اساس آن مبانی معرفتی کامل کنیم؛ یعنی نظام اسلامی، دولت اسلامی و کشور اسلامی، هر کدام مترتب بر همدیگر است؛ اینها همه یکسان و یک چیز نیستند. تا کشور، اسلامی بشود، ما خیلی کار داریم. تا مکارم اخلاق اسلامی و دانشگاه اسلامی - همین توقعاتی که شما دارید و آرزوهای بلندی که به حق در نسل جوان ما هست - تحقق پیدا کند، راه طولانیای داریم. اینکه میگویم اول کار هستیم، یکی از نشانه‌هایش این است. و از طرف دیگر، این فکر، فکری نیست که در چهارچوب حصار جغرافیایی یک کشور بگنجد و بتواند بماند؛ این، به طور طبیعی باید انتشار پیدا بکند و عقبه‌ی عاطفی و فکری ملتها را برای خودش کسب کند. البته از اول انقلاب، موارد متعددی از این را ما دیده‌ایم و پیش آمده است؛ امروز هم همین است؛ منتها احتیاج دارد که این عقبه، هر چه بیشتر استمرار داشته باشد. برای اینکه ما بتوانیم به این آینده‌های مطلوب برسیم، احتیاج به نسل جوانِ باهمتِ پُرانگیزه‌ی مؤمنِ تلاشگرِ کاردانِ راه‌بلد داریم. یکی از شرایط اصلیاش مؤمن بودن و متقی بودن است؛ اینکه میگوییم تشکلهای اسلامی و محیطهای دانشجویی، معارف و معرفت اسلامی را در خودشان عمق ببخشند، برای این است که بتوانند این بار سنگین را بر دوش بگیرند و به منزل برسانند؛ والّا نمیشود. این نکته و حرف اصلی ما با مجموعه‌های دانشجویی است. البته این را هم ما اضافه بکنیم که مجموعه‌های دانشجویی - که پایه‌ی اسلامی و پایه‌ی معرفتی دارند - در داخل دانشگاه، کاری نکنند که رقابتهای آنها یا معارضه‌هایی که به نام رقابت انجام میگیرد، به تضعیف قوای این مجموعه‌های مؤمن بینجامد. این مجموعه‌ها همدیگر را حفظ کنند. من نمیگویم همه یکجور فکر کنند، همه یکجور سلیقه داشته باشند؛ نه ممکن است، نه لازم؛ لیکن از معارضه و تضعیف یکدیگر جداً خودداری کنند. امروز این برای شماها روشن است. ممکن است ده، پانزده سال قبل از این، برای محیط دانشجویىِ آن روز روشن نبود و باید مکرر گفته میشد و میگفتیم؛ اما امروز شما این را میدانید. دشمن به طور ویژه، بر روی جریانهای دانشجویی، سرمایه‌گذاری میکند؛ تا بتوانند در محیطهای دانشجویی نفوذ و رخنه کنند و برای خودشان سربازانی را در آنجا تدارک ببینند. این کار با نامهای مختلف دارد انجام میگیرد. امروز سرویسهای جاسوسی امریکا و اسرائیل حتّی حرفی ندارند که به تشکلهایی در دانشگاههای ایران کمک مالی بکنند که این تشکل به حسب ظاهر، وابسته‌ی به توده‌ایهای سابقند. این در دانشگاههای شما وجود دارد. مجموعه‌ها و گروههای دانشجویی که تشکیل‌دهندگان و تغذیه‌کنندگان اینها همین توده‌ایهای چند سال قبل از این هستند - که یک مدتی هم به تلویزیون آمدند و توبه و انابه و گریه کردند و از بزرگان نظام طلب بخشش کردند - امروز بعد از آنکه اردوگاه مارکسیزم به‌کلی متلاشی شده و غلط بودنِ آن حرفها، ایده‌ها و فکرها، با آن فلسفه‌نماها، بر همه ظاهر و مبرهن شده و دیگر وجود این جریان چپ، معنایی ندارد؛ اما در عین حال میبینیم که اینها را نگه میدارند و حفظ میکنند؛ چون احتیاج دارند؛ یعنی برای معارضه‌ی با جریان دانشجویی اصیل و سالم - که همان جریان اسلامی و پایبند به معنویت و مفتخر به ایرانی بودن خود است - حاضرند زیر هر نامی، دانشجو را فعال کنند؛ زیر نام توده‌ای، سلطنت‌طلب و نامهای گوناگون. شماها باید متوجه باشید. مسئولیت شما سنگین است؛ هم باید درس را بخوانید، هم محیط سیاسیتان را بشناسید، هم روی محیط سیاسی اثر بگذارید و هم خودتان را از لحاظ فکری و روحی آماده کنید برای فردایی که بلاشک وزن این نظام متکی به معنویت - یعنی نظام جمهوری اسلامی - در معادلات جهانی بین‌المللی، ده برابر امروز خواهد شد. مطمئن باشید که ما چنین روزی را در پیش داریم و شما جوانهای امروز، آن روز را خواهید دید. علیالقاعده آن روز ماها نیستیم؛ اما شماها هستید و خواهید دید آن روزی را که وزن و ثقل و اهمیت جمهوری اسلامی در معادلات جهانی - چه از لحاظ سیاسی، چه از لحاظ علمی و چه از لحاظ بیان افکار سازنده - ده برابر امروز است. باید خودتان را ان‌شاءاللَّه برای آن روز آماده کنید. از خداوند متعال مسئلت میکنیم که همه‌ی شماها را حفظ کند و ذخیره‌های ارزشمند آینده قرار بدهد و توفیق رشد روزافزون به همه‌ی شماها عنایت فرماید، و ان‌شاءاللَّه خداوند شما را به پدر مادرهایتان ببخشد.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,327
1385/07/21
بیانات در خطبه‌‌های نماز جمعه‌ تهران‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3356
خطبه اول   بسم الله الرّحمن الرّحیم‌ «والحمدلله ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نتوجّه الیه و نستغفره و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشیر رحمته و نذیر نقمته سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا ابی‌القاسم‌ المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المعصومین و صحبه المنتجبین اللّهم صلّ علی ولیّک و حجّتک صاحب الزّمان و مظهر الایمان و معلن احکام القرآن و صلّ علی ائمة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین». روز نوزدهم ماه مبارک رمضان، روز قدر و روز ضربت خوردن مولا و سرور پرهیزگاران عالم، امیرالمؤمنین(علیه‌الصّلاةوالسّلام) است. در آغاز عرایض، همه‌ی شما برادران و خواهران و خودم را به ذکر الهی، یاد خداوند و رعایت تقوای الهی توصیه میکنم. روزه‌ی این ماه، عبادات این ماه، اعمال شبهای قدر در این ماه و تلاوت قرآن، یکی از مهمترین آثارشان، این است که دل ما، دلهای پرهیزگار و با تقوا بشود. در این خطبه‌ی اول، یک جمله‌ی مختصری در باب دعا عرض کنیم؛ چون علاوه بر اینکه این ماه رمضان، ماه دعاست، شبها و روزهای قدر هم شبها و روزهای مخصوصِ دعا کردن است؛ از این فرصت استفاده کنیم. بعد هم چند جمله‌ای درباره‌ی امیر مؤمنان عرض خواهیم کرد. درباب دعا، خلاصه‌ی عرض ما این است که دعا، مظهر بندگىِ در مقابل خداوند و برای تقویت روح عبودیت در انسان است، و این روح عبودیت و احساس بندگی در مقابل خداوند، همان چیزی است که انبیای الهی از اول تا آخر، تربیت و تلاششان متوجهِ این نقطه بوده است که روح عبودیت را در انسان زنده کنند. سرچشمه‌ی همه‌ی فضائل انسانی و کارهای خیری که انسان ممکن است انجام بدهد -چه در حوزه‌ی شخصی، چه در حوزه‌ی اجتماعی و عمومی- همین احساس عبودیت در مقابل خداست. نقطه‌ی مقابل این احساس عبودیت، خودبینی و خودخواهی و خودپرستی است؛ منیّت است. این منیّت است که در انسان، منشأ همه‌ی آفات اخلاقی و عوارض و نتایج عملی آنهاست. منشأ همه‌ی این جنگها و کشتارهای عالم، و ظلمهایی که به وقوع میپیوندد و منشأ همه‌ی فجایعی که در طول تاریخ اتفاق افتاده -و شما خوانده‌اید، شنیده‌اید یا امروز مشاهده میکنید- احساس منیّت و خودخواهی و خودبینی در مجموعه‌ای از انسانهاست که سرچشمه‌ی این فساد و نابسامانی، در زندگی آنهاست. عبودیت نقطه‌ی مقابل این خودخواهی و منیّت و خودپرستی است. اگر این خودبینی و خودخواهی در مقابل خداوند متعال باشد -یعنی انسان خود را در مقابل پروردگار قرار بدهد- نتیجه‌ی آن در انسان، طغیان است: طاغوت. طاغوت هم فقط پادشاهان نیستند؛ هرکدامِ از ما انسانها ممکن است در درون خودمان -خدای نکرده- یک طاغوت و یک بت تربیت کنیم و پرورش بدهیم. در مقابل خدا سرکشی کردن و خودبینی داشتن، نتیجه‌اش عبارت از رشد طغیان در انسان است. اگر این خودبینی در مقابل انسانهای دیگر باشد، نتیجه‌اش میشود نادیده گرفتن حقوق دیگران؛ تجاوز و دست‌درازی به حقوق این و آن. اگر این خودبینی در مقابل طبیعت واقع بشود، نتیجه‌اش میشود تضییع محیط طبیعی؛ یعنی آنچه که امروز به حق درباره‌ی مسئله‌ی محیط زیست در دنیا اهتمام هست. نادیده گرفتن محیط طبیعی زیست انسان هم، نتیجه‌ی طغیان، خودبینی و خودخواهی در مقابل طبیعت است. دعا ضد همه‌ی اینهاست. دعا که میکنیم، در واقع این حالت خشوع را در خود به وجود میآوریم و خودبینی و خودخواهی را در خود سرکوب میکنیم، و در نتیجه، جهان هستی و محیط زندگی انسانها از طغیان و تجاوز به حقوق و طبیعت محفوظ میماند. لذا فرمود: «الدّعا مخ العبادة»؛(۱) مغز هر عبادتی، دعاست. عبادات برای همین است که بتواند انسان را در مقابل خدای متعال خاشع و دلش را نیز مطیع و تسلیم کند. این اطاعت و خشوع در مقابل خداوند هم از نوع تواضع و خشوع و خضوع انسانها در مقابل یکدیگر نیست؛ بلکه به معنای خشوع و خضوع در مقابل خیر مطلق، جمال مطلق، حُسن مطلق و فضل مطلق اوست. لذا دعا، یک نعمت است و فرصت دعا کردن، یک نعمت است. در وصیت امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاة و السّلام) به امام حسن مجتبی(علیه‌السّلام) این معنا وارد شده است: «اعلم انّ الّذی بیده خزائن ملکوت الدّنیا والاخرة قد اذن لدعائک و تکفّل لاجابتک»؛(۲) خدای متعال که همه‌ی قدرت آسمان و زمین در قبضه‌ی توانایی اوست، به تو اجازه داده که با او دعا کنی و حرف بزنی و از او بخواهی. «وامرک أن تسأله لیعطیک»؛(۳) از او مطالبه کنی تا او هم به تو عطا کند. این رابطه‌ی درخواست کردن و گرفتن از خدا، مایه‌ی تعالی روح انسان است و همان تقویت کننده‌ی روح عبودیت است. «و هو رحیم کریم لم یجعل بینک و بینه من یحجبک عنه»؛(۴) خدای متعال بین خودش و تو، واسطه‌ای، فاصله‌ای و حجابی قرار نداده است. هر وقت با خدا شروع کنید به سخن گفتن و عرض نیاز کردن، خدای متعال صدا و درخواست شما را میشنود. با خدا همیشه میشود همزبان شد، میشود گفتگو کرد، میشود مأنوس شد و میشود از او درخواست کرد. این برای بشر، فرصت و نعمت خیلی بزرگی است. مهمترین خاصیت دعا -که من قبلاً هم درباره‌ی آن قدری صحبت کرده‌ام-. همین ارتباط با خدا و احساس عبودیت در مقابل خداوند، بزرگترین اثر و خاصیت دعاست؛ از خدا خواستن، که آن وقت خدای متعال هم اجابت خواهد کرد. البته اجابت الهی از طرف پروردگار، هیچ قید و شرطی ندارد؛ این ما هستیم که با اعمال خودمان مانع اجابت میشویم؛ ما هستیم که موجب میشویم دعای ما مورد اعتنا قرار نگیرد، که خود همین، یکی از معارفی است که میتوان از دعا استفاده کرد و یکی از خصوصیات دعا، همین است. یکی از برکات ادعیه‌ی مأثوره‌ای که از ائمه(علیهم‌السّلام) رسیده این است که این دعاها پُر از معارف الهی است. صحیفه‌ی سجادیه، دعای کمیل، دعای مناجات شعبانیه، دعای ابیحمزه ثمالی -و بقیه‌ی دعاهایی که وارد شده است- پُر از معارف الهی است که اگر کسی اینها را بخواند و بفهمد، علاوه‌ی بر آن ارتباط قلبی و اتصالی که به ذات اقدس الهی و حضرت ربوبی پیدا میکند، یک مبلغ عظیمی از معارف را هم از این دعاها فرا میگیرد. من به جوانها قویاً توصیه میکنم که به ترجمه‌ی این دعاها توجه کنند. این دعاهای عرفه و ابیحمزه، پُر از معارف است. اینکه در دعای کمیل میخوانیم: «اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تحبس الدّعا؛ اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تنزل البلا» یا «تنزل النقم»، همه‌ی اینها معارف الهی است؛ یعنی معنایش این است که ما افراد بشر، گاهی خطاها و گناهانی میکنیم که این گناهان مانع از این میشود که دعای ما مورد اجابت قرار بگیرد و قبول بشود؛ گناهانی از ما سرمیزند که این گناهان بلا را برای ما به ارمغان میآورد. گاهی بلاهای عمومی و ملی، براثر گناهانی به وجود می‌آید و البته اعلام نمیشود که این بلا برای این گناه به وجود آمد؛ اما وقتی افرادِ صاحب تدبر، فکر و تدبر کنند، میفهمند که این بلا از ناحیه‌ی چه عملی متوجه این ملت شد. بعضی اوقات اثرِ اعمال سریع است و بعضی با فاصله است؛ اینها را دعا به ما میگوید. یا وقتی در دعای ابوحمزه عرض میکنیم: «معرفتی یا مولای دلیلی علیک و حبّی لک شفیعی الیک»؛ این که من تو را میشناسم، خود این، راهنمای من به سوی توست؛ این که من تو را دوست میدارم و محبت تو در دل من هست، خودش شفاعت کننده‌ی من پیش توست. «و انا واثق من دلیل بدلالتک و ساکن من شفیعی الاّ شفاعتک»؛ من وقتی این راهنما را مشاهده میکنم، این معرفت خودم به تو را -که راهنما و دلیل من است- نگاه میکنم؛ وقتی این محبتی را که به تو دارم، مورد ملاحظه قرار میدهم، میبینم این تو هستی که این محبت و دلالت را به وجود آوردی؛ تویی که داری کمک میکنی. ببینید این، چشم انسان را باز میکند؛ این، یک معرفتی را ایجاد میکند؛ این از معارف الهی است؛ کمک الهی، توفیق الهی و عنایت الهی است؛ اینها را در دعاها میتوان پیدا کرد. بنابراین قدر دعا را بدانید. دعا، خواندنِ خداست؛ حالا میتواند به زبان فارسی یا به زبان خودتان باشد؛ هرچه که میخواهید با خدا حرف بزنید؛ این، دعاست. هرچه میخواهید با او در میان بگذارید. گاهی هم حاجت خواستن نیست، فقط اُنس با خداست. حاجات هم مختلف است؛ گاهی کسی از خدای متعال، رضای او را میخواهد یا مغفرت او را مطالبه میکند، این یک جور حاجت است. یک وقت هم انسان چیزهای مادی را درخواست میکند؛ هیچ مانعی ندارد. خواستن از خدا -هر چیزی و به هر زبانی- خوب است. و همین خواصی را که عرض کردیم (ارتباط با خدا و احساس بندگی) دارد. البته دعاهای مأثور از ائمه(علیهم‌السّلام) بهترین مضامین در زیباترین الفاظ و سرشار از معارف الهی است که قدر آنها را باید دانست و بایستی به آنها متوسل شد. درباره‌ی امیرالمؤمنین هم یک جمله عرض بکنیم. زندگی امیرالمؤمنین، زندگىِ یک مسلمان کامل و یک انسانِ تراز عالی به شمار میرود؛ الگو، امیرالمؤمنین است. دوره‌ی زندگی امیرالمؤمنین، کودکی و نوجوانی او، در آغوش پیغمبر و تحت تربیت پیغمبر بوده است و اصلاً در دامان پیغمبر رشد پیدا کرده و با تربیت او تربیت شده است. در دوران اول جوانی و نوجوانی، مسئله‌ی بعثت و حوادث دشواری که با بعثت پیغمبر، برای آن بزرگوار پیش آمد و امیرالمؤمنین دائم متصل به پیغمبر بود و همه‌ی این حوادث را امیرالمؤمنین تجربه کرد. از اول بعثت تا آن روزی که بعثت و رسالت اعلام شد، حمله‌ها و سختیها شروع شد. خودِ امیرالمؤمنین میفرماید: «لقد کنت اتّبعه اتّباع الفصیل اثر امه»؛ مثل برّه‌ای که دنبال مادرش حرکت میکند، دائم متصل به رسول خدا بودم. «یرفع لی فی کلّ یوم من اخلاقه علما و یأمرنی بالاقتداء به»؛ هر روز، با عمل و اخلاق خود، یک درس و دانش جدیدی به من میآموخت و از من میخواست که به آن عمل کنم. پیغمبر این شخصیت والا و ملکوتی را تربیت میکرد و میساخت. «و لقد کان یجاور فی کل سنة بحراء»؛ هر سال مدتی را در غار حراء میگذرانید. «فأراه و لایراه غیری»؛ من میرفتم او را میدیدم؛ هیچ کس غیر از من به سراغ او نمیرفت و او را نمیدید. «و لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول‌الله(صلّیالله علیه و آله) و خدیجة و انا ثالثهما»؛ تنها خانه‌ای که اهل آن، مسلمان بودند، خانه‌ی ما بود؛ پیغمبر بود، خدیجه بود و من. «اری نور الوحی و الرّسالة و اشمّ ریح النّبوة»؛ نور پیغمبری را میدیدم؛ عطر دلپذیر نبوت را استشمام میکردم. امیرالمؤمنین این چنین پرورش پیدا کرد. آن وقت قضایای بعثت و سختیها پیش آمد؛ آن روزی که پیغمبر خدا و مسلمانها را از مکه بیرون کردند و آنها مجبور شدند به شعب ابی‌طالب -آن درّه و شکاف کوه که متعلق به ابی‌طالب بود؛ جای بیآب و علف- پناه ببرند، امیرالمؤمنین هفده سالش بود. جوان هفده ساله وارد شعب ابی‌طالب شد و بیست ساله بودند که با آن روش معجزآسا بیرون آمدند. وقتی پیغمبر به طائف رفتند تا شاید بتوانند در آنجا اثری بگذارند -که ده روز در طائف ماندند- امیرالمؤمنین همراه پیغمبر بود؛ که آنجا اشراف و ثروتمندان طائف فهمیدند که پیغمبر اکرم به طائف آمده است، غلامان و نوکران و مردم کوچه و بازار را تحریک کردند و آنها به پیغمبر سنگ زدند؛ آنجا امیرالمؤمنین ایستاد و از پیغمبر دفاع کرد. آن شبی که برای اولین بار، چند نفر از بزرگان مدینه مخفیانه به خانه‌ی قدیمىِ عبدالمطلب آمدند و برای بیعت، کنار پیغمبر نشستند و کفار قریش اطلاع پیدا کردند و آمدند اطراف آن خانه را گرفتند تا حمله کنند، آن کسانی که آمدند دفاع کردند، امیرالمؤمنین و جناب حمزه بودند. این جوان -جوان مؤمن، جوان نورانی، جوان متصل به منبع وحی، مؤمن واقعی، پرهیزگار و پاکیزه‌ی کامل- تمام این دوران سیزده ساله و همه‌ی وجودش را وقف دفاع از رسالت و پیغمبر کرد. سخت‌ترین کارها را هم در هنگام هجرت پیغمبر، امیرالمؤمنین به عهده گرفت؛ یعنی منتقل کردن زنان (فواطم) و دادن اماناتی که دست پیغمبر بود و بعد رساندن خود به قوا و مدینه؛ بعد در مدینه، سردار تراز اول، مؤمن تراز اول، شاگرد تراز اول پیغمبر و عبادت کننده‌ی تراز اول در میان همه‌ی مسلمانان، امیرالمؤمنین است. در جنگ، همه‌ی چشمها به اوست؛ در مسجد و هنگام عبادت هم، همه‌ی دلها تحت الشعاعِ دل نورانی اوست. پای منبر پیغمبر هم، از همه‌ی شاگردان پذیرنده‌تر، داننده‌تر و پرسنده‌تر اوست؛ در یک روایت هست که به حضرت عرض کردند: شما چقدر از پیغمبر زیاد نقل میکنید؟ فرمود: من از پیغمبر سؤال میکردم، جواب میداد؛ وقتی سؤال نمیکردم، خودِ او ابتدا به من میگفت. بنابراین، شاگرد درجه‌ی یک بود. دوره‌ی پیغمبر، این ده سال هم با همه‌ی محنتها، شُکُوه‌ها، شیرینیها و تلخیهایش، این‌طوری گذشت. بعد از رحلت پیغمبر، ماجرای سقیفه و مسئله‌ی خلافت پیش آمد. خوب، معلوم بود حق با امیرالمؤمنین بود و حق را متعلق به خود میدانست؛ اما وارد جدال و جنجال نشد. وقتی بیعت تمام شد و حضرت مجبور شد و نخواست در مقابل جماعت مردم بایستد و فتنه‌ای درست بشود، تسلیم بیعت شد. بعد هم از کار کناره گرفت و اولِ کار، یک گوشه‌ای نشست؛ به معنای اینکه هیچ گونه مزاحمتی برای کسانی که در رأس کار هستند، به وجود نمیآورد. بعد از اندکی احساس کرد که جامعه‌ی اسلامی به او نیاز دارد: «حتّی رأیت راجعة الناس قد رجعت ترید محو دین محمّد(صلّی الله علیه و آله)»؛ آن وقت وارد میدان شد. همکاری، مشارکت و کمک به کسانی که مدیریت جامعه را به عهده داشتند، هدایت و دستگیری آنها در آنجایی که میلغزیدند؛ در آنجایی که اشتباه میکردند؛ چه در زمینه‌ی علمی، چه در زمینه‌ی سیاسی، در همه‌ی زمینه‌ها؛ که این مورد اعترافِ همه است؛ این حرفی نیست که ما شیعیان میزنیم. پُر است کتب روایات و تواریخ مسلمین از شیعه و سنی از کمکهای امیرالمؤمنین که: «لولا علی لهلک عمر»؛ که بارها و بارها این را سنّیها نقل کرده‌اند؛ این، حرف ما نیست. هدایتها و کمکهای آن بزرگوار در زمینه‌ی لشگرکشیها، در زمینه‌ی اجرای حدود، در زمینه‌ی مسائل سیاسی و غیره؛ مرشد کامل، محور و مرکز نورافشانی در جامعه‌ی اسلامی، امیرالمؤمنین بود. این بیست و پنج سال هم به همان شکلی که معروف است و میدانید، گذشت. نوبت به خلافت رسید. آن وقت معجزه‌ی مدیریت و حکومت در تمام تاریخ را امیرالمؤمنین سردست آورد. این چهار سال و نه ماه،ده ماهِ حکومت امیرالمؤمنین، معجزه‌ی حکومت است؛ دیگر نظیر آن، حکومتی دیده نشده است؛ حکومت عدل مطلق، شجاعت مطلق، همراه با مظلومیت مطلق. وضعی که در زمان پیغمبر هم پیش نیامد؛ زمان پیغمبر خطوط روشن بود، فاصله‌ها معلوم بود؛ اما زمان امیرالمؤمنین مشکلات بسیار پیچیده‌تر و در هم تنیده‌تر بود؛ آن هم با آن وسعت دنیای اسلام. زمان پیغمبر فقط مدینه و مکه بود و چند تا شهر دیگر. زمان امیرالمؤمنین کشور پهناور عظیم، مردمِ تازه مسلمان و مرزهای درهم ریخته‌ی اعتقادی و مشکلات فراوان دیگر؛ در چنین جامعه‌ای، امیرالمؤمنین حکومتی را برپا کرد که افتخار همه‌ی حکومتهای با انصاف دنیا این است که بتوانند خودشان را اندکی به آن شبیه کنند؛ و تازه نمیتوانند و هیچ کس تا امروز نتوانسته است. مظهر عدالت، مظهر قداست، مظهر انصاف، مظهر رحم، مظهر تدبیر، مظهر شجاعت، مظهر رعایت حقوق انسان و مظهر عبودیت در مقابل پروردگار؛ این خلاصه‌ی زندگی امیرالمؤمنین است. در دعاها و اذکار دیشب این جمله بود: «اللّهم العن قتلة امیرالمؤمنین»؛ خدایا! قاتلان امیرالمؤمنین را لعنت کن، از رحمت خودت دور کن. در مسجد کوفه، یک نفر که بیشتر بر فرق مبارک حضرت شمشیر نزد؛ اما میگوید قاتلان! ببینید، این هم یکی از همان درسهایی است که انسان از دعا میگیرد. لازم نیست که انسان، خودش مباشرتاً در حادثه حضور داشته باشد تا حادثه به او منسوب شود. از آن روزی که غوغای حکمیت در جنگ صفین به راه افتاد، یک عده‌ی ظاهرپرست، به قرآنهای سرنیزه فریب خوردند و این‌قدر این فریب خودشان را غلیظ کردند و حق را به جانب خود دانستند که جرئت کردند به انسان والامقامی مثل علی فشار بیاورند و زور بگویند و او را وادار به قبول حکمیت کنند؛ از آن روز، کسانی که در آن قضیه فعال بودند، جزوِ قتله‌ی امیرالمؤمنین‌اند؛ تا آنهایی که قدرش را نداشتند؛ تا آنهایی که کمک کردند؛ تا آنهایی که به دنبال شهوت‌رانیها یا اغراض شخصیشان در به شهادت رساندن این انسان بزرگ تاریخ، همراهی کردند. لعنت خدا بر همه‌ی آنها! امروز، روز مصیبت امیرالمؤمنین است. سحر امروز، از مسجد کوفه حادثه‌ای شروع شد که فجایع دنباله‌ی آن حادثه، تا مدتهای طولانی و شاید بتوان گفت تا قرنها ادامه داشت. لذا جبرئیل امین یا منادی آسمانی بین زمین و آسمان، فریاد برآورد: «تهدّمت والله ارکان الهدی»؛ پایه‌های هدایت مهندم شد. «قتل علىٍ المرتضی»؛ علی در محراب عبادت کشته شد. و بعدها همه شهادت دادند که: «قتل فی محراب عبادته لشدّة عدله»؛ جرم امیرالمؤمنین، «عدالت» او بود و همین عدالت بود که او را به این مقام والا و به شهادت رساند. شهادت هم برای امیرالمؤمنین یک درجه است. آن روزی که پیکر خونین آن حضرت را از مسجد بیرون می‌بردند، بعضی گریه میکردند؛ همه متأثر بودند و دلها از غم و غصه داشت میترکید، امیرالمؤمنین آن روز فرمود: «هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله»؛ این، همان چیزی است که خدا و پیغمبر وعده داده بودند و راست گفتند. طبق روایت به امام حسن فرمود که: فرزندم، چرا گریه میکنی؟ «هذا جدّک رسول‌الله و هذا خدیجة و هذا امّک فاطمة»؛ اینها همه منتظرند که علی به آنها ملحق بشود. «بسم‌الله‌الرّحمن الرّحیم. قل هوالله احد. الله الصّمد. لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد.» پروردگارا! تو را به قرب امیرالمؤمنین و مقام والای او نزد خودت سوگند میدهیم که ما را در عمل، اخلاق، گفتار و کردار، پیرو امیرالمؤمنین قرار بده. پروردگارا! این چیزهایی را که میگوییم و میشنویم، در گوینده و شنونده مؤثر قرار بده؛ ما را مسلمانِ به معنای واقعی کلمه قرار بده؛ دعاهای این مردم مؤمن و خداجو را در این شبها و روزها مستجاب بفرما. پروردگارا! حاجات همه‌ی محتاجان را به آنها عنایت بفرما؛ اموات ما را مشمول رحمت و مغفرت خود قرار بده. پروردگارا! ارواح طیبه‌ی شهدای عزیز و روح مبارک امام بزرگوار ما را با اولیائت محشور کن. پروردگارا! رحمت و مغفرت خود را بر ما هم نازل بفرما؛ ما را بیامرز؛ ما را مورد رحمت خود قرار بده؛ ما را مورد حمایت و دستگیری خود قرار بده. خطبه دوم   بسم‌الله الرّحمن الرّحیم‌ الحمدلله رب العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم‌ المصطفی محمد و علی اله الأطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما علی امیرالمؤمنین والصّدیقة الطّاهرة والحسن والحسین سیدی الشباب اهل الجنة و علی‌بن‌ الحسین و زین‌العابدین و محمدبن علی الباقر و جعفر بن محمدالصادق و موسیبن الجعفر الکاظم و علی بن موسی الرضا و محمدبن علی الجواد و علی‌بن‌ محمدالهادی والحسن بن علی الزّکی العسکری و الحجةالقائم المهدی صلوات الله علیهم اجمعین و صلّ علی ائمة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین و استغفرالله لی و لکم. به همه‌ی برادران و خواهران مجدداً عرض میکنیم که تقوای الهی را از یاد نبرید. وظیفه‌ی همه‌ی ما رعایت تقواست. توصیه‌ی دائمی ما به نفس خودمان و به برادران دینی و خواهران دینیمان، باید رعایت تقوا باشد. و اما در این خطبه مایلم چند جمله‌ای راجع به مسائل منطقه عرض بکنم و بعد با برادران عرب مطالبی را در میان بگذارم. مسئله‌ی لبنان، یک مسئله‌ی معمولی و عادی نبود. این جنگ سی و سه روزه، یک پدیده‌ی تاریخی بود. ما حادثه‌ای شبیه آن در کل این منطقه به یاد نداریم و دشمنان ملتهای مسلمان و بیداری اسلامی هم هرگز انتظار و توقع چنین چیزی را نداشتند؛ اما اتفاق افتاد. این جنگ سی و سه روزه، یک طرف پیروزمند داشت، یک طرف شکست خورده. خوب معلوم است طرف پیروزمند، حزب‌الله لبنان، مقاومت لبنان، ملت لبنان و درواقع امت اسلامی بودند. همه‌ی ملتها خوشحال شدند. شنیدید و واقعیت همین است که امروز نام حزب‌الله و رهبر آن در دنیای اسلام و کشورهای عربی و بین ملتها، جزوِ شیرینترینِ نامهاست. افرادشان جزوِ محبوبترین انسانهایند. در کشور خود ما هم همین‌طور است. در ترکیه، مصر، شمال آفریقا و در کشورهای اسلامی، همه‌جا همین‌طور است. این نشان‌دهنده‌ی این است که همه‌ی دنیای اسلام خودشان را در این پیروزی سهیم میدانند. طرف شکست خورده، البته صهیونیستها بودند؛ دولت جعلی اسرائیل بود؛ اما هیچ‌کس در دنیا نماند که آمریکا را هم جزوِ طرفهای شکست خورده نداند. اروپاییها هم این را تصریح کردند، دیگران هم گفتند، خود آمریکاییها هم با زبان بیزبانی به شکلهای مختلف، گفتند. آمریکا هم در این قضیه شکست خورد. بدیهی است اینها در سطوح مختلف، وابستگانی هم در منطقه دارند؛ آنها هم جزوِ جناح شکست خورده محسوب میشوند. همان که عرض کردیم، این پیروزی از یک طرف و شکست از یک طرف، یک حادثه‌ی بزرگ بود و عبرتهایی هم با خودش دارد که ملتها -چه دشمنان بخواهند، چه نخواهند- از این عبرتها استفاده خواهند کرد؛ یعنی ملت فلسطین، ملت عراق، ایران و ملتهای دیگر، همه به چشم خودشان دیدند که راه مقاومت و ایستادگی، تنها راه پیروزی است؛ راه دیگری وجود ندارد؛ ولو مقاومت کننده یک گروه کوچک باشد؛ ولو آن قدرتی که در مقابل آن مقاومت میشود، ارتش درجه‌ی یک دنیا باشد و از طرف آمریکا هم حمایت بشود. هرچه باشد، این یک راز و سنّت الهی است. ایستادگی وسیله‌ی پیروزی است، منتها کسانی که مقاومت میکنند، باید از خطرات مقاومت نترسند. اگر ترسیدند، در مقاومتشان اختلال پیدا خواهد شد و پیروزی به دست نخواهد آمد و این، آفت اغلب ملتها و جماعات است، که وسط راه دچار ترس میشوند. اگر آن گروه، ملت و جماعتی که میخواهد مقاومت کند، از فقدان لذایذ زندگی، از فقدان حیات و از فقدان راحتی نترسد و ناراحت و آشفته نشود و پیش برود، بدون تردید مقاومت با پیروزی همراه است. این مقاومت وقتی با ایمان باشد، ادامه پیدا خواهد کرد. لذا میگوییم و همیشه گفتیم که ایمانِ همراه با مقاومت، به دنبالش پیروزی است. مراد ما فقط ایمان دینی هم نیست؛ ایمان به هر اصلی. البته اگر ایمان دینی باشد، آن وقت خدای متعال وعده کرده است که همه‌ی قوانین طبیعت و تاریخ در خدمت این مقاومان قرار خواهد گرفت: «مَن کانَ یُریدُ العاجِلَةَ عَجَّلنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَن نُریدُ»؛ این مربوط به کسانی است که دنیا را میخواهند، نیّت‌شان دنیایی است؛ اما اراده دارند، میخواهند و خدا میدهد؛ و کسی که اراده‌ی دین دارد، همین‌طور است. «کُلًّا نُمِدُّ هٰؤُلاءِ وَهٰؤُلاءِ». این سنّت الهی است. این حادثه‌ی لبنان، درسی به همه‌ی مسلمانها داد و شما برادران و خواهران عزیز بدانید که بعد از قضیه‌ی لبنان، صفحه‌ی حوادث در این منطقه ورق خورده است و ممکن است آثارش به‌زودی معلوم نشود؛ اما بتدریج و در بلند مدت برای همه روشن خواهد شد. ملتها یک بار دیگر بعد از انقلاب اسلامی -که پیروزی انقلاب اسلامی در آنجا تجربه شده بود- به چشم خودشان دیدند و تجربه کردند که راه پیروز شدن و راه نجات، جز مقاومت در مقابل زورگویان، متجاوزان و ستمگران نیست. آن چیزی که من میخواهم عرض بکنم این است که شکست خوردگان این حادثه بیکار نمانده‌اند و نخواهند ماند؛ ماجرا پایان نیافته است. آنها مشغول فعالیت و تلاشند تا بتوانند نتایج این ناکامی و شکست را مهار کنند؛ چون ضربه‌ای که بر آنها وارد شده است، ضربه‌ی سختی است. ضربه بر دولت مجعولِ اسرائیل است که غرب یکپارچه -اروپا، آمریکا و دیگران- همیشه در طول این پنجاه سال، سعی کرده‌اند این را سرپا نگه دارند. قوام این دولت هم به ارتش آن است. ارتش باید مورد اعتماد مردمش باشد. آنچه در این حادثه مفتضح شد، ارتش اسرائیل بود که دولت و تشکیلات و همه‌ی روحیات ملی آنها وابسته‌ی به آن است. این ارتش پا در گل ماند و از یک گروه غیرنظامىِ با امکانات بسیار محدود و کم شکست خورد. لذا تکان شدید است و آمریکا و فعالان صهیونیست بین‌الملل و بقیه‌ی پشتیبانانشان، همه در تلاشند که به شکلی این شکست را مهار و جبران کنند و ترمیم کنند. ما باید مراقب باشیم و ببینیم آنچه را که علیه دنیای اسلام، علیه امت اسلامی و علیه ملتهای مختلف مسلمان -به تنهایی یا با هم- تدارک شده است، چیست؛ ما باید هوشیار و بیدار باشیم. اولاً برنامه‌ی اینها در خود لبنان، تضعیف حزب‌الله است. نتوانستند، لیکن رها نکردند. از لحاظ سیاسی در صددند هر چه بتوانند حزب‌الله را تضعیف کنند. میخواهند از قدرتمند و قویتر شدنِ حزب‌الله جلوگیری کنند؛ فشارهای سیاسی روی آن وارد کنند. این نیروهای سازمان ملل به نام «یونیفل» که از کشورهای مختلف آمدند و مأموریتشان این است که از مردم لبنان در مقابل تجاوز بیگانه حمایت کنند، میخواهند مأموریت اینها را تغییر بدهند و اینها را در مقابل حزب‌الله -که نیروی زنده‌ی لبنان است- به حرکت وادار کنند. این کارها جزوِ برنامه‌هایشان است. البته آن کشورهایی که این نیروها را فرستاده‌اند، حواسشان هست که نباید با ملت لبنان در افتاد و نباید با حزب‌الله مواجه شد، لیکن سیاستهای آمریکایی دنبال این چیزهاست. ملت لبنان حزب‌الله را دوست میدارند. اغلب سیاستمداران برجسته‌ی لبنانی -چه شیعه، چه سنی و چه مسیحی- به حزب‌الله علاقه‌مندند و به آن افتخار میکنند، لیکن دشمنانی هم هستند و تلاش میکنند. یکی از کارهایی که دنبال میکنند، مسائل فلسطین است. آنچه که دارد در فلسطین اتفاق میافتد، مقداری برای جبران بیآبرویی اسرائیل در قضیه‌ی لبنان است. بخش مهمی از این فشارها، این کشتار روزانه‌ی مردم در فلسطین، این حمله‌ی به نقاط مختلف -چه در ساحل شرقی، چه در غزّه- به خاطر جبران آن بیآبرویی است و سعی دارند دولت حماس را ساقط کنند. آنچه که من در اینجا میخواهم برادران فلسطینی را به آن توجه بدهم -که آن در بیانات عربی هم آمده است- این است که ما و مردم فلسطین و همه‌ی ملتهای مسلمان باید توجه کنند که واقعیت مردم علیه اشغالگر را به مردم علیه مردم تبدیل نکنند. سعی دشمن این است؛ فلسطینیها در مقابل فلسطینیها؛ در عراق هم عراقیها در مقابل عراقیها. این را باید همه مواظب و مراقب باشند. امروز اتحاد، مهمترین نیاز مردم فلسطین است مثل بقیه‌ی مناطق عالم. از جمله کارهایی که دشمنان دنبال آن هستند، مسائل عراق است. البته مسائل عراق قبل از قضیه‌ی لبنان هم بود و حالا هم شدت پیدا کرده است. عراق و لبنان و حوادثی که اتفاق افتاده است، حلقه‌های یک زنجیره‌ی از هم گسیخته‌ی آمریکایی است. میخواستند یک کاری را بکنند، از عراق شروع کردند، نشد؛ در لبنان دنبالش رفتند، بدتر شد؛ حالا رها شده است؛ لیکن آمریکاییها و همراهانشان همه‌ی تلاش خود را میکنند تا بلکه بتوانند تا حدی آن سیاستها را جلو ببرند. در عراق هم دارند همین مسئله‌ی مردم در مقابل مردم را دنبال میکنند. واقعیت آنجا، اشغالگرانی است که آمده‌اند و در همه‌ی امور -در دولت، در مجلس، در امور ریاست جمهوری، در امور نخست‌وزیری، در امور مالیه، در امور امنیت- دخالتهای بیجا و بیمورد میکنند و از همه‌ی اینها بدتر و خطرناکتر، اینکه به حکم شواهد فراوان، تروریسم را در عراق ترویج میکنند. یعنی قصد دارند به اسم شیعه و سنّی، مردم را در مقابل مردم قرار دهند. سنی را نسبت به شیعه به نحوی بدبین کنند، شیعه را هم نسبت به سنّی به نحوی بدبین کنند. این را به خون او تشنه کنند، او را در صدد انتقام‌گیری از این تحریک بکنند؛ این سیاست آمریکاییها در عراق است. امروز برادران عراقی ما بشدت به اتحادی احتیاج دارند که ناشی از درک این حقیقت باشد که دشمن میخواهد واقعیت مردم در مقابل اشغالگر را به مردم در مقابل مردم در عراق تبدیل کند. در کل منطقه هم همین‌طور است. این سیاست قدیمی اختلافات مذهبی و فرقه‌ای، امروز زنده شده است، که البته متخصص آن هم انگلیسها هستند؛ این کار را به آمریکاییها هم یاد دادند؛ اختلاف‌افکنی بین شیعه و سنّی، به هر نحوی که بتوانند. همه باید متوجه باشند. در عراق، شیعه و سنّی قرنها کنار هم زندگی کرده‌اند. چقدر فامیلهای شیعه و سنی با هم خویشاوند و قوم و خویشند. در طول این چند قرن گذشته، هیچ وقت اختلافی به این شکل مطرح نبوده است. زمان عثمانیها دولت و حکومت به شیعه زور میگفتند و اذیت میکردند، و زمان صدام و زمانهای دیگر هم کم و بیش همین‌طور بود؛ امامردمِ شیعه و سنّی با هم کاری نداشتند. امروز میخواهند مردم را به جان هم بیندازند. در دنیای اسلام هم یک جا از زبان وابستگانشان مسئله‌ی هلال شیعی را مطرح میکنند که: «آهای سنّیها! چه نشسته‌اید، خودتان را برسانید که شیعه‌ها دارند مسلط میشوند!»؛ یک هلال شیعی را از ایران تا عراق، تا بحرین، تا لبنان تشکیل میدهند؛ برای اینکه جامعه‌ی اهل سنّت و دولتهای اهل تسنّن را بترسانند. از این طرف هم مظاهری را درست میکنند که جمهوری اسلامی را از همسایگانش دور کنند. مسئله‌ی جزایر و مسائل گوناگون را مطرح میکنند که ایران هم احساس کند که مورد تهدید است. سنّی را یک جور علیه شیعه و شیعه را یک جور علیه سنّی تحریک میکنند. این برنامه‌های اینهاست. ما اگر میخواهیم پیروزیهایی که در این چند سال -به حول و قوه‌ی الهی- علیه سیاستهای استکباری در این منطقه به وجود آمده است، به نتیجه برسد، باید هوشیار و بیدار باشیم. ما در کشور خودمان علاوه بر اینکه به بنای کشور هرچه بیشتر میپردازیم، باید از جهتِ بنای ذهن سیاسی در بیرون کشور، همه‌ی تلاش خودمان را بکنیم و نگذاریم دشمن از این طریق رخنه کند. روز قدس در پیش است؛ روز فریاد امت اسلامی بر علیه ظلم و عدوان پنجاه ساله‌ی دشمنان امت اسلامی است. روز قدس را باید همه‌ی امت اسلام و همه‌ی ملتهای اسلامی گرامی بدارند و شما مردم عزیز ایران نیز مثل هر سال، به توفیق الهی این روز را گرامی خواهید داشت. بسم‌الله الرّحمن الرّحیم‌ والعصر. إنّ الانسان لفی خسر. الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ وتواصوا بالصّبر.   والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌   خطبه عربی   بسم الله الرّحمن الرّحیم السّلام علی أبناء أمتنا الإسلامیة رجالاً و نساءً فی جمیع أرجاء العالم، والسّلام علی المجاهدین المقاومین الصامدین فی لبنان و فلسطین. أیام شهر رمضان المبارک تنقضی واحداً بعد آخر. و بمرور هذه الأیام ترتوی القلوب والأرواح من ما أودعه ربّ العالمین فی هذه اللیالی و الأیام من برکة و رحمة. الأمّة الإسلامیة فی هذا الشهر تستشعر تجدیداً فی الرّوح وتصعیداً فی المعنویات و ارتفاعاً فی القدرة علی مواجهة التحدیات. أسأل الله سبحانه و تعالی أن یغدق فی هذا الشهر الکریم بخیراته و برکاته علیکم جمیعاً یا أهلنا من أبناء الأمّة الإسلامیة فی کلّ مکان. أیّها الإخوة والاخوات! إنّ الأمّة الإسلامیة تعیش الآن فی برهة حسّاسة و متمیّزة. برهة تتوافر فیها إمکانات تحقیق تطورات و انتصارات کبری. و کذلک إمکان أخطار و حوادث جسیمة. بعد الانتصار الهائل العظیم لحزب الله فی لبنان و ما جرّه علی استراتیجیة السیاسة الأمریکیة فی الشرق الأوسط من زلزال مدمّر هرع شیاطین الاستکبار لمعالجة هزیمتهم و ترمیم اندحارهم. و قبل ذلک کان انتصار حکومة حماس فی فلسطین ضربة موجعة للعدوّ الصهیونی و للسّیاسة الأمریکیة، و کان انتصاراً کبیراً للشّعوب المسلمة فی المنطقة. و قبل هذا و ذاک شهدت الساحة العراقیة أیضاً تدوین الدستور و انعقاد المجلس و غیرها من الظواهر المتوالیة الّتی أدّت الی قیام حکومة مستقلة موحّدة فی العراق. و کانت کلّ منها دلیلاً علی فشل المخطط الامریکی فی قضیة العراق و تبدد ما بذلته من نفقات مالیة و إنسانیة باهظة. إنّ الهیمنة علی منطقة الشرق الأوسط و تسلیط إسرائیل علیها و القضاء علی کلّ حرکة و یقظة إسلامیة مستقلّة تحرریّة هی الاهداف الّتی حملها الشیطان الأکبر بغزوه العراق و بما مارسه بعد الغزو. و هذه الأهداف لم تواجه فشلاً و احباطاً فحسب؛ بل إنّ حوادث فلسطین و المعاجز الّتی سجلها الفتیة المؤمنون اللبنانیون قد زلزلت الکیان الصهیونی و هی أیضا ضاعفت المعنویات العامه للأمّة الإسلامیة و ثقتها بنفسها و برسالتها. المهزومون فی هذه الحوادث یسعون لیل نهار لاحتواء أبعاد هزیمتهم. من هنا یتوجّب علی المسلمین أن یکونوا علی غایة من الیقظة، خاصة علی الساحة العراقیة والفلسطینیة و اللبنانیة و عامة علی ساحة العالم الإسلامی. أولاً علی الساحة العراقیه ثمة جهود لزلزلة الأمن و دفع البلد تدریجیا إلی فتنة طائفیة، و إظهار الحکومة المنتخبة من جماهیر الشعب بمظهر عدم القدرة علی إدارة الأمور. و هذا هو محور السیاسة الأمریکیة فی العراق. إنّهم یریدون بذلک أن یبرّروا تواجدهم العسکری و أن یوفرّوا الأرضیة لسیطرة حکومة عمیلة. تجزئة العراق أیضاً من الاخطار الّتی یمکن أن تفرضها السیاسة الأمریکیة علی شعبه. کلّ العناصر الفاعلة و الملتزمة فی العراق ینبغی أن تکون واثقةً أنّ عودة الأمن و مکافحة التخریب والفقر و البطالة فی هذ البلد الکبیر، لایمکن أن تتحقّق إلّا فی ظلّ حکومة قویّة منبثقة من إرادة الشعب. و هذا بدوره لایتحقق فی ظل الاحتلال الأمریکی و تدخله غیر المحدود فی جمیع شؤون البلد و فی مهام الحکومة و المجلس. لابدّ للجمیع أن یکونوا یداً واحدة فی الدفاع عن الحکومة الشعبیه المؤمنة المنبثقة من إرادة الشعب، و فی المطالبة الجادّة بخروج الأمریکیین و قطع تدخلّهم. لابدّ أن یتعاضد کلّ العراقیون فی هذه المطالبة - شیعة و سنّة و عرباً و أکراداً و ترکماناً و غیرهم. ثانیاً، علی الساحة الفلسطینیة بعد أن فشلت محاولات الحصار الاقتصادی و أنواع الضغوط أن تسقط حکومة الحماس الشعبیة فإنّ العدوّ. عمد الآن الی إثارة الخلافات الداخلیة لتحقیق هدفه. الفلسطینیون خلال الأعوام الماضیة استطاعوا رغم اختلافهاتهم الداخلیة استطاعوا ان یجدوا الساحات المشترکة بینهم، و أن یجتازوا بذلک مراحل فی غایة الصعوبة. غیر أنّ أجهزة الاستخبارات الأمریکیة و الصهیونیة تسعی الیوم ان تحول اختلافات و جهات النظر الفلسطینیة إلی مسألة عصیة علی الحلّ. ألیس من العجیب ان یتحول الاعتراف بإسرائیل إلی شرط لتعاون الفلسطینیین؟ إنّه شرط لاینسجم دون شکّ مع الإرادة القلبیة لکلّ الفصائل الفلسطینیة. إنّ علی الإخوة الفلسطینیین أن یکونوا علی حذر من العدو الظروف حساسة جدّا. المهزمون فی لبنان یسعون بحقد عمیق الی حلّ عُقَدهم. أنتم الیوم بحاجة إلی وحدة حول محور الدولة المنتخبة من الجماهیر: لاتدعوا اختلافاتکم تشکّل عاملاً علی تشجیع العدو. ثالثاً؛ علی الصعید اللبنانی حرب الثلاثة و الثلاثین یوماً کان المنتصر فیها حزب‌الله والمقاومة و الشعب اللبنانی و کل الأمة الإسلامیة. والمنهزم فیها إسرائیل و أمریکا و المغلوبون علی أمرهم فی المنطقة. إنّ المهزومین کما یبذلون الیوم الجهود للحفاظ علی بقاء الجسد المتداعی للنظام الصهیونی، یبذلون جهوداً مضاعفة لإنزال ضربة بحزب الله و المقاومة الإسلامیة فی لبنان. لیعلم الجمیع أن المقاومة اللبنانیة ببرکة جهادها و شجاعتها و دماء أبنائها المسفوکة ظلماً و عدواناً، تعیش فی قلوب الأمة الإسلامیة. والشعب اللبنانی و أکثر الساسة اللبنانییّن یفخرون بحزب‌الله. و من المؤکد أنّ کل محاولة لمواجهة هذه الفئة المؤمنة المضحیّة سواءً من الصهاینة أو من المأجورین الاذلّاء للشیطان الأکبر، سوف تواجه بردّ فعل العالم الاسلامی والعربی؛ خاصةً الشباب الغیاری من مقاومة. رابعاً علی صعید العالم الاسلامی، التفرقة الطائفیة احدی المؤامرات الّتی ینفذها المهزومون فی المنطقة. علی الإخوة المسلمین أن یحذروا کل الحذر من أیّ قول أو فعل یساعد علی تنفیذ هذه المؤامرة. إنّ أمریکا فی منطقة الشّرق الأوسط لاتبقی وفیة حتّی تجاه الحکومات الّتی کانت حلیفةً لها لسنوات مدیدة. لأنها لاتفکر إلّا بمصالحها و مصالح ربیبتها إسرائیل. لذلک لایعقدنّ أحد املاً علی رکونه إلی أمریکا؛ لا السنّیّ و لا الشّیعیّ و لا أیة قومیة فی المنطقة. إن إخافة السّنیّ بالهلال الشیعیّ و إرعاب الشیعیّ بالتطرف التکفیری و تخویف حکومات من الطاقة النوویة للجمهوریة الإسلامیة و إبعاد الجمهوریة الإسلامیة عن جیرانها، کل ذلک من استراتیجیات السیاسة الأمریکیة و البریطانیة. علینا جمیعاً ان نکون علی درجة عالیة من الوعی و أن لا ننزلق فی شراکهم. إنّ یوم القدس یوم تضامن الأمة الإسلامیة تحت رایة إنقاذ القدس الشریف. فلنحیی هذا الیوم و لنواصل صوتنا فی الدفاع عن الشعب الفلسطینی المظلوم إلی أسماع العالم و لنستلهم من عطاء شهر رمضان ما یثبت القلوب و الأرواح، و یزیدنا إیماناً بالوعد الإلهی. «إنّ الّذین کفروا ینفقون أموالهم لیصدّوا عن سبیل‌الله فسینفقونها ثم تکون علیهم حسرة ثمّ یغلبون. والّذین کفروا إلی جهنّم یحشرون. لیمیز الله الخبیث من الطّیّب و یجعل الخبیث بعضه علی بعض فیرکمه جمیعاً فیجعله فی جهنّم. أولئک هم الخاسرون.» و أوصیکم و نفسی بتقوی الله. و أقول قولی هذا و أستغفرالله لی و لکم. ترجمه خطبه عربی بسم الله الرّحمن الرّحیم سلام بر فرزندان امت اسلامیمان، از زن و مرد، در سراسر جهان ... و سلام بر مجاهدان مقاوم و پایدار در لبنان و فلسطین. روزهای ماه مبارک رمضان یکی پس از دیگری سپری میشوند، و با گذشت آن‌ها، دل‌ها و جان‌ها از فیض برکات و رحمت‌هایی که پروردگار عالمیان در این شب‌ها و روزها قرار داده سیراب میگردند. امت اسلام در این ماه جانی تازه میگیرد، و روحیه‌ی معنویش تعالی پیدا میکند، و تواناییش برای مقابله با چالش‌ها افزایش مییابد. از خداوند سبحان مسئلت دارم در این ماه مبارک همه‌ی شما فرزندان امت اسلامی را در هر جا که هستید مشمول خیرات و برکات خود بفرماید. برادران و خواهران! امت اسلامی هم‌اکنون در یک برهه‌ی حساس و ویژه‌ای به سر می‌برد که شرایط و امکانات برای تحقق تحولات و پیروزیهای بزرگ موجود است. کما این که امکان خطرات و رخدادهای بزرگ نیز هست. پس از پیروزی سترگ و عظیم حزب‌الله در لبنان و زلزله‌ی ویران‌کننده‌ای که استراتژی آمریکا در خاورمیانه را دستخوش خود ساخت، شیاطین استکبار با دستپاچگی برای جبران شکست و ترمیم ناکامی خود شتافتند. پیش از آن نیز پیروزی دولت حماس در فلسطین، هم به مثابه‌ی ضربه دردناکی برای دشمن صهیونیستی و سیاست آمریکا، و هم پیروزی بزرگی برای ملل مسلمان منطقه بود. قبل از این دو حادثه، صحنه‌ی عراق نیز شاهد تدوین قانون اساسی و تشکیل مجلس و دیگر پدیده‌های پشتِ سرِهمی بود که به تشکیل دولت مستقل یکپارچه‌ی عراق منجر گردید. هر کدام از این‌ها دلیلی بر شکست برنامه‌ی آمریکا در مسأله‌ی عراق، و برباد رفتن هزینه‌های هنگفت مالی و انسانی آمریکا بود. بسط سلطه بر منطقه‌ی خاورمیانه و مسلط ساختن اسرائیل بر این منطقه و از میان برداشتن هر گونه حرکت و بیداری استقلال‌طلبانه و آزادیخواهانه‌ی اسلامی، اهدافی بودند که شیطان بزرگ از طریق اشغال عراق و اقداماتی که پس از اشغال انجام داد، در سر میپرورانید. این اهداف نه تنها با شکست و ناکامی روبه‌رو شد، بلکه رخدادهای فلسطین و معجزاتی که جوانان مؤمن لبنانی آفریدند، رژیم صهیونیستی را متزلزل ساخت، و روحیه‌ی عمومی امت اسلامی و اعتماد این امت را به خود و به رسالت خود افزایش داد. شکست خوردگان این حوادث، شبانه‌روز در تلاشند تا ابعاد شکست خود را مهار کنند. از این روی بر مسلمانان واجب است -در رابطه با کل جهان اسلام و به ویژه در رابطه با عراق و فلسطین و لبنان- فوق‌العاده هوشیار باشند. اول این که در صحنه‌ی عراق، تلاش‌هایی میشود تا امنیت را متزلزل ساخته و کشور را به تدریج به سوی فتنه‌ی فرقه‌گرایی بکشانند و دولت منتخب مردم را در اداره‌ی امور ناکارآمد نشان دهند. محور سیاست آمریکا در عراق همین است. آن‌ها میخواهند با این طریق حضور نظامی خود را موجّه ساخته، و زمینه را برای سلطه یافتن یک دولت مزدور فراهم کنند. تجزیه‌ی عراق نیز از جمله‌ی خطراتی است که سیاست آمریکا میتواند برای مردم این کشور به بار آورد. همه‌ی عناصر تأثیرگذار و متعهد عراق باید یقین داشته باشند که بازگشت امنیت و مبارزه با خرابکاری و فقر و بیکاری در این کشور بزرگ، تنها در سایه‌ی یک دولت نیرومندِ برخاسته از اراده‌ی مردم، تحقق‌پذیر خواهد بود. که این امر هم در سایه‌ی اشغالگری آمریکا و دخالت‌های بیپایانش در همه‌ی امور عراق و در وظایف دولت و مجلس، شدنی نیست. همه باید در دفاع از دولت مردمی مؤمن برخاسته از اراده‌ی ملت، و مطالبه‌ی جدّی خروج آمریکاییها و قطع دخالت‌های آنان، یکدل و یکصدا باشند. همه عراقیها -از شیعه و سنّی و عرب و کرد و ترکمان و غیره- باید در جهت این خواست با یکدیگر معاضدت و تشریک مساعی داشته باشند. دوم آن که در صحنه‌ی فلسطین، پس از این که تلاش‌های مربوط به محاصره‌ی اقتصادی و انواع فشارها برای اسقاط دولت مردمی حماس با شکست روبه‌رو شد، دشمن اکنون برای تحقق هدف خود به ایجاد اختلافات داخلی روی آورده است. فلسطینیها در طی سال‌های گذشته -علی‌رغم اختلافات داخلی خود- توانسته‌اند زمینه‌های مشترکی میان خود به وجود آورند، و بدین‌سان مراحل فوق‌العاده دشواری را پشت سر گذارند. ولی دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکایی و صهیونیستی امروز میکوشند تا اختلاف‌نظرهای فلسطینیان را به مسأله‌ای غیر قابل حل تبدیل نمایند. آیا این عجیب نیست که شناسایی اسرائیل به صورت شرطی برای همکاری فلسطینیان درآید؟ قطعاً این شرط با خواست قبلی هیچ یک از گروه‌های فلسطینی سازگاری ندارد. برادران فلسطینی باید از دشمن برحذر باشند. شرایط حسّاس است. آن‌ها که در لبنان شکست خورده‌اند با کینه‌ای عمیق در تلاشند تا عقده‌های خود را بگشایند. شما امروز نیاز دارید که پیرامون محور دولت منتخب مردم متحد شوید. نگذارید اختلافات شما عامل مشوقی برای دشمن گردد. سوم آن که، در صحنه‌ی لبنان، طرف پیروز در جنگ سیوسه روزه‌ی این کشور، حزب‌الله و مقاومت و مردم لبنان و همه‌ی امت اسلامی بودند. طرف شکست‌خورده نیز، اسرائیل و آمریکا و درماندگان منطقه بودند. این شکست‌خوردگان به همان اندازه که امروز برای حفظ موجودیت رو به زوال رژیم صهیونیستی تلاش میکنند، تلاشی دوچندان را برای ضربه زدن به حزب‌الله و مقاومت اسلامی لبنان به کار میبرند. همه باید بدانند که مقاومت لبنان به برکت جهاد و شجاعت خود و خون فرزندان مظلوم خود، در قلب امت اسلامی جای دارد. مردم لبنان و بیشتر سیاستمداران لبنانی به حزب‌الله افتخار میکنند. قطعاً هر تلاشی در جهت رویارویی با این گروه مؤمن فداکار، چه از سوی صهیونیست‌ها و چه از سوی مزدوران ذلیل شیطان بزرگ، با واکنش جهان اسلام و عرب -به ویژه جوانان غیور مقاومت- مواجه خواهد شد. چهارم آن که در گستره‌ی جهان اسلام، تفرقه‌ی مذهبی یکی از توطئه‌هایی است که شکست‌خوردگان در منطقه به اجرا درمی‌آورند. برادران مسلمان باید نسبت به هر گونه سخن یا کاری که به اجرای این توطئه کمک کند، کاملاً مواظب و از آن برحذر باشند. آمریکا در منطقه‌ی خاورمیانه، حتی نسبت به دولت‌هایی که سال‌های سال متحدش بوده‌اند، نیز وفادار نمی‌ماند. زیرا جز به منافع خود و منافع دست‌پرورده‌اش -اسرائیل- نمیاندیشد. لذا هیچ‌کس، چه سنّی و چه شیعه و چه هر قومیتی در منطقه، نباید به وابستگی خود به آمریکا امیدی ببندد. ترساندن سنّی از هلال شیعی، و هراساندن شیعه از تندروی تکفیریها، و نیز ترساندن دولت‌ها از نیروی هسته‌ای جمهوری اسلامی، و جدا کردن جمهوری اسلامی از همسایگانش، همه و همه از استراتژیهای سیاست آمریکا و بریطانیا است. همه‌ی ما باید در سطح بالایی از آگاهی قرار داشته باشیم و به دام آن‌ها نیفتیم. روز قدس روز همبستگی امت اسلامی زیر پرچم نجات قدس شریف است. پس این روز را گرامی داریم، و صدای خود را در دفاع از ملت ستمدیده‌ی فلسطین به گوش جهانیان برسانیم؛ و با الهام از فیض ماه رمضان، دل‌ها و جان‌های خود را محکم و استوار سازیم و ایمانمان را به وعده‌ی الهی قویتر و بیشتر کنیم: «کافران اموال خود را برای بازداشتن [مردم‌] از راه الهی خرج میکنند. پس آن اموال را خرج خواهند کرد، آنگاه مایه‌ی حسرتشان خواهد گشت، و سرانجام مغلوب خواهند شد. و آنان که کفر ورزیدند، در جهنم گرد آورده میشوند، تا خداوند پلید را از پاک جدا کند، و پلیدها را بر روی یکدیگر گذارد و همه را روی هم انباشته سازد و در جهنم قرار دهد. اینان همان زیانکارانند.» هم شما و هم خود را به تقوای الهی سفارش میکنم؛ و با گفتن این سخن برای خود و شما از خداوند مغفرت میطلبم.   والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌ ۱) وسائل الشیعه، ج‌۷، ص ۲۷ ۲) بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۲۰۵ ۳) همان‌ ۴) همان‌
1,328
1385/07/18
بیانات‌ در دیدار کارگزاران نظام
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3355
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم الحمدللَّه رب العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم‌ محمّد و علی آله الطّیبین الطّاهرین المعصومین و اصحابه المنتجبین و صلّ علی ولّی امرک و حجّتک علی خلقک اجمعین. از خدواند متعال از اعماق دل به خاطر لطفهای پی‌درپی و بی‌پایان بر این ملت، متشکریم و امیدواریم که این ماه مبارک و این ایام سرشار از برکت، باز هم برای ملت ما زمینه‌ساز خیرات بیشتر و برکات افزونتری از طرف پروردگار بشود. عرض ما به شما برادران و خواهران عزیز - که مسئولان کشور و متصدیان امور اداره‌ی این ملت بزرگ هستید - این است که بیایید همه به وظایف سنگینی که خدای متعال بر دوش یکایک ما گذاشته، عاملتر و به عهد خودمان با خدا پایبندتر بشویم. این همه‌ی حرف و عرض ما با شماست. بدون کمک خدا، هیچ عزت و هیچ سعادتی نصیب هیچ فرد و ملتی نخواهد شد. و کمک الهی هم یک زمینه‌ها و یک موجباتی دارد؛ کما اینکه در دعا عرض میکنیم: «اللّهم انّی اسئلک موجبات رحمتک». از جمله‌ی مهمترین این موجبات رحمت الهی، همین است که مسئولان کشور و مدیران بخشهای مختلف، پیش خدای متعال و مردم احساس تعهد کنند. این احساس هر چه بیشتر بشود و به دنبال خود تلاش و تحرک بهتر و قویتری به وجود آورد، یقیناً رحمت الهی بیشتر شامل حال ما خواهد شد. باید حرکت کنیم و این حرکت را با نیت الهی و با نیت قربت همراه کنیم و بدانیم که در آن صورت، دستگیری خدا و تفضلات الهی حتمی است. حالا ماه رمضان، فرصت مناسبی است؛ چون «لعلّکم تتّقون»؛ اصلاً خدای متعال روزه را با این هدف مقرر فرموده است؛ لااقل یکی از اهداف واجب شدن روزه در این ماه - که شاخصه‌ی مهم این ماه است - همین تحصیل تقواست. در این دعای روزانه، بعد از نمازها میخوانیم: «و هذا شهر عظّمته و کرّمته و شرّفته و فضّلته علی الشّهور»؛ خدای متعال این ماه را بر ماههای دیگر، فضیلت داده است. یکی از چیزهایی که این ماه را فضیلت داده، همین «روزه» است؛ یکی از چیزها «نزول قرآن» است؛ یکی از چیزها «شب قدر» است؛ که اینها در همین دعا به عنوان شاخصه‌های این ماه ذکر شده است. این، ظرف مساعدی برای رشد و نموّ ماست؛ مثل بهار میماند؛ همچنانی که هر کدام از فصول سال، برای تحرکات عالم طبیعت، یک اقتضای طبیعی دارند، همین‌طور فصولی از سال، مقطعهایی از روزها و شبها و هفته‌ها و ماهها، یک اقتضائاتی برای رشد و نموّ و تحرک معنوی و باطنی انسانها و تعالی آنها دارند. شب جمعه یک خصوصیتی دارد؛ روز جمعه یک خصوصیتی دارد. از این ساعات، تعجب هم نباید کرد؛ همچنانی که در طبیعت مادی یک خصوصیتی دارند، در این طبیعت معنوی، در روح انسان، در تعالی انسان، در قبول اعمال و در تأثیر اعمال عبادی هم یک خصوصیاتی دارند؛ همان‌طور که عرض کردیم مثل روز جمعه، شب نیمه‌ی شعبان و اوقاتی که بخصوص از طرف شرع مقدس معین شده است؛ «ایاما معدودات» که درباره‌ی ماه رمضان است یا ایام ذیحجه و از این قبیل. انتخاب این روزها تصادفی نیست، که حالا ماه رمضان از لحاظ طبیعت و تأثیر با ماه رجب یا ماه ذیقعده یکسان باشد؛ نه، یک خصوصیتی دارد؛ مثل همان خصوصیت فصول که عرض کردیم. از این استفاده کنید. در یک روایتی هست که نبی مکرّم اسلام (صلّیاللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم) در آستانه‌ی ماه رمضان خطاب به مردم فرمودند: «سبحان‌اللَّه! ماذا تستقبلون و ماذا یستقبلکم»؛ شما به استقبال چه دارید میروید! و چه به استقبال شما دارد می‌آید! این همان تجلیل ماه رمضان با این زبان است. چشم حقیقت‌بین و باطن‌نگر نبی مکرّم برکات ماه رمضان را میبیند. روزه یک فرصت است، با همین آثار و برکاتی که درباره‌ی روزه شنیده‌اید و میدانید. یک روایتی از امیرالمؤمنین(علیه‌الصّلوةوالسّلام) هست که روزه را به روزه‌ی جسم و روزه‌ی جان تقسیم میکند. درباره‌ی روزه‌ی جسم میفرماید: «صوم الجسد الامساک عن الاغذیه بأرادة و اختیار»؛ روزه‌ی جسم این است که انسان خوراکیها را با اراده و اختیار خود مصرف نمیکند؛ «خوفا من العقاب و رغبة فی الثواب و الاجر»؛ با این انگیزه، انسان از غذا اجتناب میکند. این روزه‌ی جسم است. اما روزه‌ی جان: «و صوم النفس امساک الحواس الخمس عن سائر المآثم»؛ این، روزه‌ی جان است که حواس پنجگانه را از همه‌ی گناهان ممنوع کنید و امساک بدهید. «و خلوّ القلب من جمیع اسباب الشرّ»؛ دل را از اسباب و موجبات شرّ خالی کنید؛ این، روزه‌ی جان است. حالا اسباب شرّ چیست؟ امساک از گناهان حواس خمس، برای کسی که اراده‌ی امساک داشته باشد، آسان است؛ اینکه دست، چشم، گوش و زبان انسان مرتکب گناه نشود؛ لیکن آن امساکِ خلوّ قلب از اسباب الشرّ، خیلی سخت است؛ این سخت‌تر است و تمرین و مجاهدت میخواهد. و دوستان عزیز! من و شما مخاطبان این دستوریم؛ این مجاهدت، بر عهده‌ی ماست؛ واقعاً تأثیر گناهی که از ما سر میزند، با گناهی که از یک انسان معمولی - که در جامعه مسئولیتی ندارد - سر میزند، تفاوت میکند. باید هم نسبت به گناه قلبی و هم گناههای شخصی، خیلی مراقب باشیم. گناه اسباب شرّ، «حسد»، «حرص» - حرص به دنیا، حرص به جمع مال، افزون‌خواهی دنیوی - «بدخواهی نسبت به دیگران» - بددلی، بدخواهی، سوءظن - «نخوت و کبر» - خودبرتربینی، دیگران را کوچک دانستن، تحقیر کردن، مردم را حقیر شمردن - است. این شروری که در عالم به وجود می‌آید، از همین چیزها به وجود می‌آید. در انسانهایی، نخوت آنها، کبر آنها، حرص آنها، حسد آنها، بخل آنها و شهوت‌خواهیشان، آنها را به حرکاتی وادار میکند که تأثیر عمیق این حرکات در آغاز راه، خیلی به نظر نمیرسد، لیکن به‌تدریج که پیش میرود، به فاجعه‌های انسانی و تاریخی تبدیل میشود، که میماند. وقتی این فجایع بزرگ تاریخی را نگاه میکنیم و به طرف سرچشمه‌ی این مفاسد میگردیم، میرسیم به چنین خصوصیاتی که در یک انسان و در یک شخص وجود دارد؛ افزون‌خواهی، حرص، بخل و شهوتی در یک انسان و در یک مجموعه‌ی انسانی وجود دارد، که منشأ همه‌ی ابعاد این فاجعه‌ی بزرگ شده است. «ریاکاری» و نقطه‌ی مقابل آن، «بیمبالاتی، پرده‌دری» هم از اسباب شرّ است. اینها چیزهایی است که انسان باید دلش را از آنها خالی کند. ماه رمضان، ماه تمرین و تربیت ما برای این چیزهاست. ما باید در این راه قدم بگذاریم و حرکت کنیم. این باری که بر دوش مجموعه‌ی مسئولان گذاشته شده است، بار سنگینی است و البته بسیار مسئولیت پُرافتخار. نظام جمهوری اسلامی، نظامی است که میخواهد سعادت مجموعه‌های انسانی را با همان پیامی که پیغمبران در طول تاریخ نبوتها آورده‌اند و به بشر رسانده‌اند، تأمین کند؛ و عملاً دارد پیام پیامبران را در مقابل پیام طواغیت عالم تصدیق میکند. طواغیت امروز هم هستند و بر اینها گران می‌آید و مقابله و معارضه میکنند. راه پیروزی در این چالش و رویارویی هم جز «ایستادگىِ همراه با ایمان و باورِ به خود و باورِ به راه خود» نیست؛ باید راه را باور داشته باشیم: «آمن الرّسول بما انزل الیه من ربّه و المؤمنون کلّ آمن باللَّه»؛ یعنی آحاد مؤمنینِ به این راه، دست به دست هم بدهند و ایستادگی کنند؛ ایستادگی نشان بدهند. این راه پیشرفت و پیروزی است. اگر این کار را بکنند، پیروزی قطعی است. ما این را در طول این بیست‌وهفت سال تجربه کرده‌ایم. در میدانهای گوناگون، آنجایی که حرف خودمان را باور داشته‌ایم و پای آن حرف ایستاده‌ایم، آنجا پیش رفته‌ایم. در دفاع مقدس همین پیش آمد؛ در حفظ اساس این نظام مقدس، همین پیش آمده؛ در پیشرفت روزبه‌روز، بلکه ساعت به ساعتِ کشور در زمینه‌های مختلف، همین پیش آمده است. امروز شاخصهای پیشرفت و توسعه را که ما در کشورمان نگاه کنیم و با اول انقلاب مقایسه کنیم، اصلاً قابل مقایسه نیست. آن روز حدس هم نمیشد زد که با وجود آن مشکلاتی که سر راه هست، بشود به این نقطه رسید؛ اما به توفیق الهی رسیدیم. این، بر اثر ایستادگی همراه با باور بود؛ و راهش همین است. اگر مسؤولان کوتاهی کنند، این جزو گناهانی است که تأثیرش نه فقط برای اشخاص خودشان، بلکه برای ملت، تأثیر مخربی خواهد بود. گناهان مسئولان، علاوه‌ی بر گناهان شخصی آحاد مردم، یک سیاهه‌ای از گناهان است که مخصوص مسئولان است و یکی از آنها همین است: «کوتاهی کردن»؛ کاری را که میتوان انجام داد و میباید انجام داد، انجام ندادن. از جمله «دست‌درازی به اموال عمومی»، جزو گناهان من و شماست؛ یعنی من و شما هستیم که میتوانیم مرتکب این گناه بشویم؛ اما آحاد مردم نمیتوانند. تأثیرش هم نسبت به سرقتی که فلان آدم معمولی ممکن است بکند، به‌مراتب بیشتر و مضاعف است. «کُند کردن حرکت عمومی کشور با ایجاد یأس»، یکی دیگر از گناهان ماست. مردم را مأیوس کنیم، نیروی محرکه را مأیوس کنیم و افق را در چشم آن کسانی که بایستی با شوق و امید جلو بروند، تیره و تار نشان بدهیم؛ این کُند کردن حرکت مردم است؛ این یک گناه بزرگی است. یکی از چیزهایی که حرکت کشور را کُند میکند، تفرقه، اختلاف و دست به گریبان شدن است؛ این ایجاد اختلاف یا دامن زدن به اختلاف، جزو گناهان مخصوص طبقه‌ی ماها مجموعه‌ی مسئولان و سیاستمدارها - است. یا فساد اقتصادی؛ چه دست داشتن در فساد اقتصادی، چه چشم بستن بر فساد اقتصادی، چیزهایی است که حرکت عمومی کشور را کُند میکند. فساد اقتصادی، هم خودش یک کُندکننده است، از جهت اینکه فساد است و مسئله‌ی مالیه‌ی عمومی کشور را دچار مشکل میکند، هم انعکاسش در ذهن مردم از جهت دیگری موجب فساد است، که ناامیدی ایجاد میکند؛ لذا چه شرکت داشتن در یک فساد - العیاذباللَّه و خدای نخواسته - چه دیدن و چشم بستن بر یک فساد؛ یا کشاندن مردم به فساد؛ نوع ادبیات، نوع حرف و کاری که مردم را نسبت به مسائل مفسدانه جَری و گستاخ کند - چه فساد مالی، چه فساد امور جنسی و امثال اینها - کُند کردن حرکت کشور است، و اینها گناهان ماست. ما باید مراقب باشیم؛ «لعلّکم تتّقون»؛ یعنی تقوا داشته باشید. مکرر عرض کرده‌ایم که تقوا، یعنی مواظب خود بودن. تقوا یعنی مراقب خودتان باشید و با چشم باز خودتان را زیر نظر بگیرید که دست از پا خطا نکنید. خیلی اوقات هست که چشم ما به خطاهای دیگران باز است، نگاه میکنیم ببینیم کجا یک اشتباهی، خطایی یا شبه خطایی کردند - که آن را در ذهن خودمان حمل بر خطا بکنیم - اما چشم‌مان به خطاهای خودمان بسته است؛ این بد است. ما به عنوان شخص، به عنوان مسئول، به عنوان مدیر - در هر رده‌ای - به اشکالات و خطاهای خودمان نگاه کنیم. البته این سخت است. برای انسان، تصدیق کردن به خطای خود، پیدا کردن خطای خود و محکوم کردن خود، کار آسانی هم نیست؛ اما این کارِ سخت را باید بکنیم. خدای متعال در معرض قیامت، در آن دادگاه سخت و دشوار، یقه‌ی ما را خواهد گرفت و از ما سؤال میکنند؛ و اگر حالا فکرش را نکنیم، آنجا در جواب درمیمانیم. این دعاها و کلمات مأثور ائمه (علیهم‌السّلام) در این ایام و شبها، یاد دادنِ نوعِ ارتباط ما با خداست که بتوانیم دائم روی خودمان اثر بگذاریم و خودمان را اصلاح کنیم. در دعای ابوحمزه داریم که: «اللّهم فارحمنی اذاً قطعت حجّتی و کلّ عن جوابک لسانی و طاش عند سؤالک ایّای لبّی»؛ خدایا! آن لحظه‌ای که در پاسخ به سؤال و مؤاخذه‌ی تو دست من از استدلال خالی بماند و نتوانم استدلال بکنم - چرا این اقدام را کردی؟ چرا این اقدام را نکردی؟ حالا از ما سؤال کنند، همین‌طور پشت سر هم محاجه میکنیم، استدلال میکنیم؛ اما آنجا دستمان از استدلال خالی خواهد ماند؛ چون حقایق روشن است؛ آنجا دیگر جای پشتِ‌هم‌اندازی نیست - آنجا به من رحم کن؛ چون «و کلّ عن جوابک لسانی»؛ زبان انسان در مقابل سؤال و مؤاخذه‌ی الهی بند می‌آید. «و طاش عند سؤالک ایّای لبّی»؛ و ذهن انسان به هم میریزد. باید فکر آنجا را کرد. امروز من و شما در فرصت حیات و در فرصت نفس کشیدن،میتوانیم؛ و راهش هم همین مراقبت است و مراقبت هم در این ماه حاصل میشود و میتوان این مراقبت را حاصل کرد. این، حرف و عرض اصلىِ ماست. البته مخاطبِ درجه‌ی یکِ این توصیه‌ها هم خودِ این بنده هستم؛ چون از همه‌ی شماها بیشتر احتیاج دارم که این مراقبت را داشته باشم. حالا میگوییم، شاید ان‌شاءاللَّه خدای متعال اثری بگذارد و در این کلمات قرار بدهد؛ تا هم بر دل خود ما اثر کند، هم بر دل شما. و اما چند توصیه هم داریم که عرض میکنیم: یک توصیه، همین مسئله‌ی اختلاف است. مسئولان، سیاستمدارها، مدیران گوناگون و بخشهای مختلف - در دولت، در مجلس، در بخشهای تبلیغاتی، در بخشهای قضایی و گروههای گوناگون - مراقب باشند؛ زیرا اختلاف، به کشور لطمه میزند. ما خوشبختانه در طول این سالهای متمادی در مقابل پتکهای شکاف‌درست‌کن ایستادگی و مقاومت کردیم. به قصد ایجاد شکاف در این سد، پتکهای سختی وارد آوردند؛ اما نظام مقاومت کرد. در همه‌ی دورانها از اوایل انقلاب تا امروز، تشتّت، گفتگو و بگومگو بوده، چه در دوران حیات مبارک امام (رضوان‌اللَّه‌علیه)، چه بعد از او تا امروز؛ لیکن یک کمربندِ اعتقادی و ایمانىِ محکمی همیشه مانع شده از اینکه طرفین از دو طرف بیفتند و سقوط کنند. اگر کسانی هم به صورت نادر و تکتک از این قاعده‌ی کلی استثناء شدند، آنها در واقع به خودشان ضربه و لگد زدند و نتوانستند یکپارچگی نظام را از بین ببرند. یک وقتی حتّی سیاست رسمىِ دشمنان شد؛ گفتند بایستی ما در سطوح بالای نظام شکاف ایجاد کنیم؛ نشد و نتوانستند. البته خیلی هم فشار آوردند؛ ولی مسئولان به توفیق و کمک الهی مقاومت کردند. حالا هم همین تلاشها را دارند میکنند. البته امروز بحمداللَّه یکپارچگیای که در مجموعه‌ی نظام مشاهده میشود، از همیشه بهتر و بیشتر است. اتحاد و ائتلاف و الفت قلبی عمیق‌تر از همیشه است؛ لیکن این توصیه‌ی من، باز یک توصیه‌ی لازمی است؛ مراقب باشید! دشمن بیدار است و سعی در ایجاد اختلاف و شکاف میکند. این، یکی از چیزهایی است که به نظر ما، همه باید مراقب باشند. حالا اختلاف سلیقه البته هست، حتّی اختلاف ذهن و فکر و مبانی مختلف هم در برخی جاها هست؛ اینها اشکالی ندارد. در زمینه‌های اقتصادی ممکن است اختلاف‌نظر باشد، در زمینه‌های سیاسی هم ممکن است اختلاف‌نظر باشد؛ ما اینها را نکوهش نمیکنیم؛ اختلاف‌نظر باشد؛ اما این اختلاف‌نظر به شقاق، نفاق، دست‌به‌گریبان شدن، یکدیگر را بر زمین زدن، نباید برسد. در مقابل دشمن، همه باید متحد و متفق باشند. آنجایی که نظام با کلیتِ خود یک حرفی میزند، همه باید پشت سر آن حرف بایستند؛ ولو در ده مورد دیگر هم با هم اختلاف داشته باشند. این چیزی بوده که تا امروز بحمداللَّه وجود داشته و بعد از این هم باید باشد. یک نکته‌ی دیگر اینکه، همه باید دستگاههای اجرایی را تقویت کنند؛ یعنی دستگاههایی که وسط میدانند: قوای سه‌گانه و در درجه‌ی اول قوه‌ی مجریه و دولت - که بیشترین بار اجرائیات کشور بر دوش اوست و مسئولیتش از همه سنگینتر است - همه باید مراقبت کنند. کمک به دولت، کمک به کشور است؛ از هر جناحی میخواهد باشد. همه‌تان یادتان هست، دیدید که دولتهای مختلف از زمانی که بنده این مسئولیت را داشتم، مورد حمایت من بودند. این معنایش این نبوده که من با سیاستهای آن دولتها در همه جا موافق هستم، نه؛ تصریح هم میکردم و میگفتم که با بعضی از سیاستهایشان در زمینه‌های مختلف موافق نیستم؛ اما کلیت دولتها را من همیشه حمایت کرده‌ام. مواظب باشید دولت به خاطر اختلاف نظر، اختلاف سلیقه، اختلاف مذاق و اختلاف جناح مورد تضعیف قرار نگیرد. دولت را باید نگه داشت. همه باید رئیس‌جمهور را مورد تکریم قرار بدهند و این را همه یک اصل بدانند. اینکه افرادی بیایند و سعیشان این باشد که دولت را ناکارآمد جلوه بدهند، این خدمت به کشور نیست. اگر عقیده‌شان هم این است، این عقیده را بایست به یک نحوی به گوش خود مسئولان دولتی یا مسئولانی که میتوانند اثرگذار باشند، برسانند؛ اما تبلیغِ ناکارآمدی دولت را در بین مردم کردن، آن هم غیرمنصفانه، صحیح نیست. اگر واقعیت هم میداشت، نباید به شکل تبلیغاتی و داد زدنِ بر سر کوچه و بازار ظاهر میشد؛ چه برسد به آنجایی که واقعیت هم ندارد و غیرمنصفانه است. دولت با جدیت و تلاش خوب، کارِ پرحجم و متکی به محاسبه انجام میدهد، حالا گیرم که در فلان مسئله‌ی اقتصادی ممکن است نظری داشته باشد که با نظر فلان کارشناس یکسان نباشد؛ خوب نباشد؛ این، از اهمیت و ارزش کار دولت نمیکاهد. امروز همه دارند میبینند؛ ما هم داریم میبینیم و دیگران هم شاهدند که حجم کار متراکمی که دولت انجام میدهد، انصافاً درخورِ تحسین و ستایش است؛ کارِ خیلی خوبی است. انتقادهای غیرمنصفانه نشود. برخورد با دستگاههای دیگر هم باید همین‌طور باشد. مجلس مرکز تصمیم‌گیری درباره‌ی برنامه‌های اساسی و همه‌جانبه‌ی کشور است و مجلس هم نباید تضعیف شود. قوه‌ی قضاییه هم نباید تضعیف شود. انتقاد کردنِ صحیح و عاقلانه، غیر از حرف زدن به شکلی است که یک دستگاه را ناکارآمد نشان بدهند و ناموفق جلوه بدهند؛ چه حق باشد، چه ناحق، غلط است. در درجه‌ی اول، همه باید به دولت و به دستگاههای دیگر کمک کنند. از همدیگر گله‌گزاریهای افراطی نکنند. بنده چون در معرض مراجعه‌ام - حالا به صورت خصوصی به من، هیچ اشکالی ندارد - اشخاص و مسئولانی میآیند و این از آن، آن از این، گله‌هایی دارند، شکوِه‌هایی دارند؛ گاهی بجا، گاهی نابجا، ایرادی ندارد؛ به ما بگویند خوب است؛ اما این گله‌گزاریها نبایستی در سفره‌ی مردم گذاشته شود. مردم چه تقصیری کرده‌اند؟! جلوِ مردم دست به یقه شدن و با هم یک و دو کردن، مردم را دل‌شکسته میکند. چرا ما باید مردم را دل‌شکسته کنیم؟ مردمِ به این خوبی؛ مردمی که این‌طور پشتوانه‌ی نظامند؛ مردمی که بزرگترین قدرت را به این نظام مقدس دادند که بتواند در سخت‌ترین میدانها مثل کوه بایستد. این را مردم کردند؛ ما که از خودمان چیزی نداشتیم. مردم را نبایستی دل‌شکسته کرد. بعضی از بگومگوها هم هست که آدم میبیند این بگومگوها، آن مقداری که اهمیت دارد، بعضی از تبلیغات آنها را چند برابر دارای اهمیت میکند! آن وقت بارِ سنگینش روی دوش ملت میافتد؛ همین گفتگوهایی که راجع به مسئله‌ی پایان جنگ و قطعنامه اتفاق افتاد. البته اگر این بگومگوها نشود، بهتر است؛ اما وقتی شد، نبایستی درباره‌ی تأثیرش، آن‌چنان اغراق‌گونه حرف زد که گویا یک حادثه‌ی عظیمی اتفاق افتاده است؛ نه. حقیقت را درباره‌ی مسئله‌ی جنگ، همه‌ی مردم و مسئولان ما میدانند. در جنگ، مسئولان نظامی و سیاسی، همه‌شان تلاش کردند و همه‌شان خدمت کردند. ما اینها را به چشم خودمان از نزدیک مشاهده کردیم؛ همه‌شان هم ضعفهایی داشتند. اینها چیزهایی نیست که بتوان انکارشان کرد. سیاستمدارها هم ضعفهایی داشتند، نظامیها هم ضعفهایی داشتند؛ اما بیتردید، خدماتشان از ضعفهایشان بیشتر بوده است. برآیند این ضعفها و این خدمات، همینی بود که اتفاق افتاد که امام تصمیم‌گیری کردند. اینها با جزئیات دقیقش، یقیناً در زمان خود، به‌تدریج در معرض اطلاع مردم قرار خواهند گرفت و مردم میدانند، اما آنچه که من عرض میکنم، این متن واقع است که حالا ان‌شاءاللَّه اینها یک روز مستدل خواهد شد. برآیند همه‌ی این تواناییها و ضعفها و موفقیتها و خوبیها و کوتاهیها، همین بود که اتفاق افتاد؛ و این به معنای شکست نبود و مطلقا به معنای تسلیم‌طلبی نبود. امام مظهر استقامت و ایستادگی و مظهر امید به آینده و پیشرفت به سمت آینده‌ها بود. در جنگ هم همین‌طور عمل کرد؛ در پذیرش قطعنامه هم همین‌طور عمل کرد؛ در اعلامیه‌های خود و بیانیه‌های خود هم همین‌طور عمل کرد؛ این راه را به ما هم یاد داد و ما هم در همین راه قدم گذاشتیم و به فضل و به کمک الهی، در همین جهت هم پیش خواهیم رفت؛ بدون هیچ‌گونه تعلّل و توانی؛ به حول و قوّه‌ی خداوند. آنچه که در منش انقلاب اسلامی - که امام مظهر و نماد کامل آن بود - میتوان به روشنی از آن سخن گفت، عبارت است از شجاعتِ همراه با تدبیر. در انقلاب اسلامی هیچ‌وقت چشم‌بسته تیر به تاریکی انداختن وجود ندارد و نداشته - در برنامه‌های جمهوری اسلامی از اول تا حالا، چنین چیزی نبوده است - و امروز هم نیست و در آینده هم به توفیق الهی نخواهد بود. اینکه چشم‌مان را ببندیم و شمشیر را دور سرمان بگردانیم، نداریم. با چشم باز و مدبّرانه؛ منتها با دلیری، با برآورد درست از توانی که خدای متعال در جسم یک ملت مؤمن و عازم قرار داده و با تاکتیکها و روشهای گوناگون، و به اقتضاء حرکت میکنیم. در جنگ، عقب‌نشینی یک تاکتیک است؛ عقب‌نشینی فرار نیست - این را آدمهایی که جنگ را دیده‌اند، خوب میدانند، میفهمند - همچنانی که پیشروی تاکتیک است، عقب‌نشینی هم تاکتیک است. یک جا فرمانده لازم میداند عقب‌نشینىِ تاکتیکی بکند، که اگر نکند، خیانت است؛ همچنانی که اگر آنجایی که باید پیشروی کند، پیشروی نکند، خیانت است. فرق عقب‌نشینی تاکتیکی با فرار چیست؟ تفاوتش این است که تحت انتظام فرماندهی و یک عمل منضبط است. فرار، یک عمل غیرمنضبط است و ناشی از رها شدنِ آن ریسمان محکمی است که انسان به آن چنگ زده و ناشی از خالی شدن و تهی شدن است. آنجایی که لازم است، به جلو حرکت میکنیم؛ آنجایی که لازم است، با تندی؛ آنجایی که لازم است، با کندی؛ آنجایی که لازم است، یک قدم به عقب، دو قدم به جلو. خدای متعال هم کمک میکند. در قضیه‌ی هسته‌ای هم همین کار شده و بعد از این هم خواهد شد. ما آن دو سال، دو سال و نیم، آن مشیای که داشتیم، اگر آن مشی را نمیکردیم، امروز ممکن بود خودمان را ملامت کنیم، بگوییم چرا آن راه را تجربه نکردیم؟ حالا نه، با دلِ قرص و با دید روشن، میدانیم داریم چه کار میکنیم. آن راه را هم تجربه کردیم و دیدیم؛ هیچ‌کس احتجاجی بر علیه دستگاه و نظام، نسبت به این ممشایی که آقای رییس‌جمهور در باب مسئله‌ی هسته‌ای تشریح کردند، ندارد. راه همین است. ما آن راه دیگر را هم تجربه کردیم؛ روشن شد. البته روشن بود، حالا سندهای اینها هم یک روزی ان‌شاءاللَّه منتشر خواهد شد. کلمه‌کلمه‌ی حوادث این روزهای گوناگون ثبت و یادداشت و ضبط شده است؛ یک روزی در اختیار افکار این ملت قرار خواهد گرفت و ان‌شاءاللَّه روشن خواهد شد که در این مدت چه گذشته است. آن روز هم معلوم بود، منتها خوب، لازم بود. آن حرکت، حرکتِ لازمی بود و آن انجام گرفت. امروز هم این حرکت، حرکتِ درستی است. سیاست ما در مورد مسئله‌ی هسته‌ای، سیاست روشنی است: پیشرفت، پافشاری برحق ملت ایران بدون عقب‌نشینی؛ البته با منطق روشنی که داریم. هدف هم هدفِ انسانی و روشنی است. در آن زمینه‌ی بگومگوها، این را عرض بکنم که مراقب باشید کسانی گوش خوابانده‌اند که نسبت به انقلاب و نظام، و نسبت به شخص امام، عقده‌گشایی کنند و برای آن بهانه پیدا کنند. نباید بهانه به دست آنها داد. این را همه توجه داشته باشند. در مسائل داخلی، یکی دو تا نکته‌ی کوتاه و کوچک عرض بکنیم و به عرایضمان پایان بدهیم. یکی مسئله‌ی انتخابات است. انتخابات خیلی مهم است؛ هر دو انتخابات؛ هم انتخابات مجلس خبرگان، هم انتخابات شوراها در حدّ خود، در سطح خود و در جای خود، مهم است. همه بایستی نسبت به این انتخابات احساس تکلیف کنیم؛ هم مسئولان، هم آحاد مردم و هم مجموعه‌های گوناگون سیاسی و اجتماعی، و فعالانی که در کشور هستند. اولاً سلامت این انتخاباتها مهم است، که خوشبختانه مسئولان کشور به این توجه دارند، ما هم همیشه تأکید کرده‌ایم و حالا هم هست. باید از آرای مردم به طور کامل صیانت بشود. در همین اندازه از لحاظ اهمیت، حفظ سلامت فضای انتخابات، قبل از شروع انتخابات است - مثل همین حالا که به‌تدریج نام‌نویسیها شروع شده و مقدمات انتخابات فراهم شده است و تا زمان انتخابات، زمان زیادی نمانده - که بایستی سلامت فضا را حفظ کنید. بعضی فضای انتخابات را خراب میکنند؛ تخریب کردن، اهانت کردن و خُرد کردن شخصیتهای گوناگون، همه بر خلاف اقتضای سلامت انتخابات است. هم مطبوعات، هم رادیو و تلویزیون، هم کسانی که به ابزارهای گوناگون ارتباط جمعی دیگری مجهز هستند - رایانه‌ها و شیوه‌های رایانه‌ای - هم کسانی که یک منبری برای سخن گفتن دارند؛ مثل خطبای جمعه و نمایندگان مجلس شورای اسلامی؛ همه توجه داشته باشند که «تخریب، فضای انتخابات را خراب میکند». شما از آن کسی که به او علاقه‌مندید، دفاع کنید؛ هیچ مانعی ندارد؛ اما به آن کسی که رقیب اوست، مطلقا حمله نکنید؛ تخریب نکنید. این تخریب و این حرف‌زدنها و اهانت کردنها، نه حجیت دارد برای مستمعان، و نه جایز است؛ به خاطر اینکه فضا را خراب میکند. بنابراین مسئله‌ی حفظ سلامت خودِ انتخابات و حفظ سلامت فضای انتخابات، خیلی مهم است. همه سعی کنند مشارکت عمومی را تضمین و به تحقق یافتن آن کمک کنند. آحاد مردم هم مخاطبند، که حالا ما ان‌شاءاللَّه دیدارهای چندگانه‌ای با آحاد مردم و با عموم ملت در عید فطر و قبل از آن - اگر عمری باشد - خواهیم داشت و به آنها عرض میکنیم. به شما هم حالا عرض میکنیم، همه در این جهت کمک کنند. مسئله‌ی دخالت نیروهای نظامی در انتخابات، بر زبانهایی از سیاستمدارها جاری شده، که این واقعیت ندارد و ظلم به نیروهای نظامی هم هست، که اینها را متهم کنند. میبینید سالهای متمادی است که در انتخابات، به درخواست وزارت کشور، فقط نیروهای انتظامی برای حفاظت از صندوقها به آنها کمک میکنند و هیچ دخالت دیگری نیست؛ منتها در عین حال، ما تأکید میکنیم - مخصوص نیروهای نظامی هم نیست، نیروهای دولتی کلاً - که در مسائل انتخابات، نباید دخالت بکنند؛ بگذارند مردم و گروهها در تهیه‌ی فهرستهای نامزدهای انتخاباتی آزاد باشند. مسئولان دولتی و کسانی که دستشان به کارهای اجرایی بند هست، اینها هیچ دخالتی نکنند. و بگذارند مردم خودشان این کارها را انجام بدهند؛ یعنی شخصیتهاىِ اشخاصِ مسئول دولتی در نتایج انتخابات اثر نگذارد. بگذارید تبلیغ بکنند و مردم با رقابت آماده، عمل بکنند. نکته‌ی آخر هم مربوط به مسائل بین‌المللی است. در منطقه با قضایای لبنان، با قضایایی فلسطین و پیش از اینها با قضایای عراق، همه‌ی علائم، نشان شکستِ سیاستهای امریکا را در این منطقه نشان میدهد. از وقتی که مسئله‌ی عراق شروع شده، همین‌طور پیدرپی، یکی پس از دیگری، نشانه‌های شکست سیاستهای امریکا دیده میشود. بعد هم که در قضایای فلسطین و انتخابات فلسطین و دولت حماس، و بعد هم که این قضیه‌ی پرحماسه‌ی لبنان و این شجاعت و فداکارىِ جوانان مؤمن؛ اینها شکست سیاستهای امریکاست. امریکا درصدد جبران است و یکی از کارهایی که میکنند - که این را باید توجه داشت - این است که در منطقه سعی کنند کانون مرکزی این حماسه و حرکت را که جمهوری اسلامی است، دچار انزوا کنند. البته تا به حال نتوانسته‌اند و ان‌شاءاللَّه نمیتوانند؛ اما باید هم ما، هم دولتهای همسایه‌ی ما، هم دولتهای منطقه کلاً، و هم فعالان سیاسی منطقه، همه هُشیار باشند. این مسئله‌ی هلال شیعی که مطرح کردند، برای این بود که جامعه‌ی اهل سُنّت را بترسانند. این مسئله‌ی قدرت فرامنطقه‌ای ایران - که همین‌طور دائم امریکاییها و رسانه‌هایشان تکرار میکنند که ایران یک قدرت بزرگ شد، یک قدرت فرامنطقه‌ای شد - بیش از آنچه که بخواهند یک واقعیتی را منصفانه بیان کنند، نظرشان این است که دولتهای خلیج فارس، دولتهای عربی و دولتهای همسایه را بترسانند؛ بگویند حواستان جمع باشد که ایران آمد! ایران امروز قدرت نشده؛ ایران از آن روزی که خورشید انقلاب طلوع کرد، یک قدرت شد؛ در این هیچ شکی نیست. آنچه که در این سالها اتفاق افتاده، نشانه‌های این قدرت است که به‌تدریج بروز کرده و بعد از این هم بیشتر بروز خواهد کرد؛ منتها این قدرت، متعرّضِ هیچ کشوری و هیچ دولتی نیست؛ تهدید برای هیچ کشور و هیچ دولتی نیست؛ سر ستیز با هیچ دولتی و هیچ کشوری ندارد؛ بلکه طرفدار حق و عدالت است؛ از عدالت دفاع میکند؛ با ظلم و تجاوز و طغیانی هم که در سطح بین‌المللی مشاهده میشود، متنفّر است و با آن مقابله میکند. تهدید ملتها و دولتهای همسایه نیست؛ این را توجه داشته باشند. جمهوری اسلامی بحمداللَّه یک دولت، یک کشور و یک نظام مقتدری است که اقتدارش به خاطر تمسّک به دین و اصول اسلامی و تکیه‌ی به ملت است و هر کشور و دولتی که به ملت خود متکی باشد، همین‌طور مقتدر خواهد بود. ما هم از خدای متعال میخواهیم و سعی میکنیم که تمسّک ما را به دین، روزبه‌روز بیشتر کند و ارتباط و اتصال ما را با ملتمان هم، روزبه‌روز مستحکمتر کند.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,329
1385/07/13
بیانات در دیدار اساتید و اعضای هیأت علمی دانشگاه‌ها
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3354
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ برادران و خواهران عزیز، استادان محترم و اعضای هیئتهای علمی دانشگاهها، خیلی خوش آمدید. مقصود اصلی از این جلسه - که چند سالی است هر سال ما این را داریم - دو چیز است؛ اگر چه مقاصد دیگری هم ممکن است در کنار این دو چیز بر این محفل دوستانه و صمیمی مترتّب بشود. اول از آن دو چیز، اعلام احترام به مقام استاد و مقام علمی شخصیتهای علمی کشور است. ما خواستیم با این نشست، با این فرصت نسبتاً وسیع چند ساعته‌ای که هر سال اینجا گذاشته میشود و میدانی که اساتید محترم پیدا میکنند تا نظرات خودشان را در یک تریبون عمومی و سراسری - که پخش خواهد شد - بیان کنند، تکریم خودمان را نسبت به اساتید محترم اعلام بکنیم و نشان دهیم. و این به نظر ما، یک هدف مهمی است. اگر ما از عالِم تکریم کردیم، علم تکریم خواهد شد و اگر علم تکریم شد، رشد و رواج و گسترش خواهد یافت؛ و ما برای آینده‌ی کشورمان، به این احتیاج داریم. هدف دوم این است که در یک جلسه‌ی دوستانه و صمیمی، دور از رسمیتهای سمیناری و تقیّداتی که معمولاً وجود دارد، جمعی از زبدگان و فرزانگان و مطّلعان امور دانشگاه و علم کشور، عمده‌ترین مسائل دانشگاهها را اینجا مطرح کنند؛ البته مسائل مربوط به جنبه‌های علمی دانشگاه و آن چیزهایی که به اساتید، بیشتر مرتبط میشود، تا فضای این جلسه و فضای ذهن مسئولان علمی کشور و به تبع آن، فضای عمومی کشور با مهمترین مسائل دانشگاهها و نیازهای آنها و آینده‌نگریهایی که در این زمینه میشود کرد، آشنا بشود. ما هر سال که این جلسه را داشته‌ایم، من خودم شخصاً از بیانات دوستانی که اینجا صحبت کردند، بهره‌مند شدم و استفاده کردم؛ نکات خوبی برای من روشن شده و به دنبال آن، اقدامات مناسبی و خوبی هم صورت گرفته است. هیچ شک نکنید که ما در این ده، دوازده سال اخیر، یک حرکت نوِی را در زمینه‌ی پیشرفت علم، رشد علم، رشد تحقیق و تنوّع و نوآوریهای گوناگون آن، داریم در کشورمان تجربه میکنیم؛ اگرچه از اول انقلاب این حرکت آغاز شده، اما در این سالهای اخیر، رشد بیشتر و بهتری داشته است؛ لکن اینها هنوز گامهای بسیار اوّلی و ابتدایی است. لذا ما همچنان به نظرات، پیشنهادها و نکته‌بینیهای شما برای پیشرفت علم در کشور نیاز داریم. در این جلسه، بخشی از این نیاز ان‌شاءاللَّه برآورده خواهد شد. حالا من آماده هستم. هدف، اظهارات من نیست؛ من در این جلسه مایلم بیشتر شنونده باشم. حالا اگر وقتی در آخر باقی ماند، چند جمله‌ای هم عرض خواهم کرد؛ اما عمده ترجیح میدهم که من در این جلسه بشنوم.   * * * مطالبی که شنیدیم به نظر من مطالب مفید و متنوّعی بود؛ ممکن است بعضی از دوستان، بخشی از این مطالب را تصدیق نکنند، لکن طرح این موضوعات در این جلسه یقیناً مفید بود؛ ذهن ما و ذهن مسئولان و دست‌اندرکاران را باز میکند و بیش از پیش به جوانب و آفاق مختلف در زمینه‌ی مسائل دانشگاهی متوجه میکند. آنچه که من در این مجال کوتاه عرض میکنم، دو، سه مطلب و نکته‌ی کوتاه است: یکی این است که ما وقتی میخواهیم درباره‌ی نیازهای کنونی جامعه‌ی دانشگاهی و محیط دانشگاهی و علم حرف بزنیم، از دو دیدگاه، با دو زبان میتوانیم حرف بزنیم؛ یک زبان، زبان تشویق کننده و به حرکت درآورنده، و یک زبان، زبان مأیوس کننده و دلسرد کننده است. من خواهشم این است که اساتید محترم، مسئولان محترم در همه جا - سر کلاس، در مجامع علمی و در بیان گزارشها - آن زبان اول را به کار بگیرند، نه زبان دوم را. ما سرعت پیشرفتمان در این چند سال اخیر - طبق آمارهایی که بنده در اختیار دارم و به من ارائه داده‌اند - در دنیا، درجه‌ی اول است. من اخیراً مراجعه نکرده‌ام؛ اما این آمار را حدود یک ماه و نیم پیش دیده‌ام؛ آمار حساب‌شده‌ای است و دقیق و درست است. سرعت پیشرفت علمی کشور ما در سطح دنیا در درجه‌ی اول است، نه در سطح منطقه. لکن آنی که بالفعل دست ما را گرفته و آن نقطه‌ای که بالفعل در آن قرار داریم، چندان راضیکننده نیست. این هر دو واقعیت، باید در کنار هم دیده بشود. هر دو درست است؛ هم اینکه ما الان کمبودهای زیادی داریم، جایگاهی که ایستاده‌ایم، جایگاهی نیست که ما را به عنوان یک عنصر ایرانی و مسلمان، و دارای نگاههای بلند به افقهای دور راضی بکند و هم اینکه در عین حال حرکتی که ما کرده‌ایم، این حرکت، حرکت بسیار خوب و پُرشتابی بوده است؛ این شتاب را باید نگذاریم کم بشود. البته باید بیشترش هم بکنیم. من حدود یک سال و نیم پیش در یک مجمع علمی - شبیه همین مجموعه‌ی شما، که جوانها و دانشجوها و زبده‌ها و اینها بودند - گفتم من انتظارم این است که ما پنجاه سال دیگر (نمیگویم ده سال، پانزده سال دیگر) در دنیا و در سطح عالم، حرف اول علمی را بزنیم؛ یعنی مرزهای علم را ما تعیین کنیم. کار به جایی برسد که زبان ما - که زبان فارسی است - در دنیا زبان علم بشود. این، آن افقی است که جلوِ چشم من است. برای اینکه به این نقطه برسیم، اولاً باید باور کنیم که این میشود. اگر شما که استادید، آن آقا که دانشجوست و آن شخص سومی که مدیر و در رأس تشکیلات است، باور نداشته باشد که این کار عملی است، بدانید قطعاً نخواهیم رسید. باید باور کنیم. من حرفم این است: من میگویم زمینه‌های این باور موجود است. اولاً استعداد ما ایرانیها در زمینه‌های علمی، در دنیا اثبات شده است؛ از طرق مختلف، این معنا تحقیق و بررسی شده است و از نظر من، قطعی است. در پیشرفته‌ترین دانشگاههای دنیا، عنصر ایرانی از متوسط استعدادهایی که در آن دانشگاه بوده، سطحش بالاتر است؛ یعنی متوسط استعدادِ ایرانی از متوسط استعداد جهانی، سطحش بالاتر است. هم زمینه‌های طبیعی کشور، این را نشان میدهد. ما در جای خوبی از دنیا قرار داریم، از جمعیت خوبی برخورداریم، با سطح جغرافیایی خوبی قرار داریم و با این نسبتی که ما از لحاظ جمعیت و سطح ارضىِ جغرافیایی نسبت به کل بشریت و کل عالم داریم، امکاناتمان بالاست و کشور فقیری نیستیم. من یک وقتی آمار اینها را در همین سخنرانیهای عمومی گفته‌ام و پخش شده، نمیخواهم تکرار کنم. ما تقریباً یک صدمِ جمعیت دنیا را داریم و یک صدمِ وسعت ارضىِ کره‌ی زمین را هم داریم؛ آن وقت ذخایر ما در زمینه‌های مهمترین عناصر تشکیل‌دهنده و پیش‌برنده‌ی تمدن کنونی دنیا - یعنی فولاد، مس و چند عنصر دیگر - بیش از یک درصد است؛ سه درصد، چهار درصد، پنج درصد؛ به نفت یا گاز که میرسیم، ناگهان رشد جهشیای هم مشاهده میکنیم. استعداد انسانی هست، استعداد طبیعی هست و تجربه‌ی کارکرد هم هست. ما نگاه میکنیم هر جایی که تلاش کردیم، زحمت کشیدیم و یک توجهی نشان دادیم، پیش رفتیم. خوب، حالا آقای دکتر مرندی رنجها و دردها و غصه‌ها و نگرانیهای سه، چهار سال اولِ انقلاب در زمینه‌ی کمبود پزشک، کمبود استاد دانشگاه و کمبود فضای آموزشی دانشگاه و آموزش و پرورش را بیان کردند؛ یک داستانی است، که آن روزها از مشاهده‌ی این کمبودها، چه بر ماها میگذشت! برای جراحی قلب، هفت، هشت سال در این کشور وقت داده میشد. یک نفر میخواست مثلاً برود قلبش را عمل جراحی کند، دریچه‌اش را عوض کند، یا عمل پیوند رگ و غیره انجام دهد، بایستی هشت سال منتظر میماند! این مال بیست سال پیش است. خیلیها هم میمردند. ما امروز وقتی به آن گذشته نگاه میکنیم، میبینیم حرکت کشور در این زمینه‌ها، یک حرکت غیر قابل تصوری است؛ حرکت، خیلی خوب بوده. کار کردیم، نتیجه‌اش را هم داریم مشاهده میکنیم. همین رویان(1) - که آقای دکتر گُورابی گزارش دادند - و این ماجرای سلولهای بنیادی که اینها با امکانات کم توانستند به آن دست پیدا کنند و پیشرفتی که در این زمینه کرده‌اند و در این سمیناری که دو سال قبل در اینجا تشکیل شد و دانشمندان دنیا، آمدند و با آنها مصاحبه شد و گواهی و اظهار شگفتی کردند؛ اینها یک داستانهایی است که واقعاً جا دارد به عنوان مایه‌های افتخار، جلوِ چشم ما باشد. ما شخصیتهایی از قبیل مرحوم دکتر کاظمی آشتیانی - که حالا من مقیّدم از این جوان پاکباخته‌ی مؤمنِ فاضلِ کارآمد، و مدیر حقیقتاً انقلابی و مؤمن اسم بیاورم - داریم و الان هم در کشور، فراوان هستند و در بخشهای مختلف دارند کار میکنند؛ و کارهای خوبی هم انجام گرفته است. وضع دانشگاههای ما امروز با بیست، بیست‌وپنج سال قبل قابل مقایسه نیست؛ پیشرفتهایمان خیلی خوب است. البته من یک اشاره‌ای بکنم به آن آمارهایی که گفتیم تحلیل لازم دارد و آنچه که آقای دکتر ملکزاده گفتند. ببینید این معیارها و ملاکها، و عناصر نمره‌دار برای اینکه یک دانشگاهی نمره بیاورد یا نیاورد، همه‌اش عناصر علمی نیست؛ گاهی یک عناصری است که شما اصلاً قبولش ندارید؛ من نمیخواهم حالا تصریح کنم. بنده این عناصر تشکیل‌دهنده و نمره‌آور را برای اینکه یک دانشگاه در آمارهایی جهانی نمره بیاورد، دیدم؛ بعضی از اینها را شما قبول ندارید. اگر زمان وزارت آقای دکتر ملکزاده یا آقای دکتر مرندی یا آقای دکتر فاضل یا دیگران بنا بود که این معیارها اقدام بشود، خودِ این وزرا حاضر نبودند با فرهنگ اسلامی و ایرانی ما قبول کنند. یک مقداریش هم البته مسائل علمی است. شکی نیست که ما در آغاز کاریم؛ من اول هم گفتم، قدمهای اولیم. باید این قدمها را پیدرپی برداریم، باید پیش برویم و باید باور کنیم که «میتوانیم». من حرفم این است. شما با این باور و با این نگاهِ همراه با اذعان و قبول قابلیتِ این جوانهای مؤمن ما و پیشرفتی که کرده‌اند، کمبودها را یکی یکی بشمرید؛ هیچ اشکالی ندارد. این ما را تشویق خواهد کرد به این که این کمبودها را کم کنیم و روزبه‌روز پیش برویم. جوانی هم که از شما این را میشنود، همچنین تشویق خواهد شد به اینکه پیش برود و شوق و امید پیشرفت در دل او بیشتر خواهد شد؛ برخلاف اینکه ما نگاهمان، نگاه منفی باشد، نگاه مأیوس‌کننده باشد، که این را من قبول ندارم. نکته‌ی دوم و به نظر من نکته‌ی اساسی؛ شما آقایان و خانمهایی که اینجا تشریف دارید، گزیده و نمونه‌ای هستید از اساتید کشور. آنچه که اساتید ما برای پیشرفت علم، وجهه‌ی همت خودشان باید قرار بدهند، اولاً «شجاعت علمی» در همه‌ی بخشهاست؛ هم در بخشهای علوم انسانی، هم در بخشهای علوم تجربی، هم در بخشهای نزدیک به عمل و فناوری، و هم در بخشهای علوم پایه. نظریه را دنبال کنند، تولید کنند، خلق کنند، ابداع کنند، نقد کنند؛ چشم‌بسته و تقلیدی نباید کار را دنبال کرد. مشکل ما در گذشته همیشه این بوده که در زمینه‌های مختلف - در همه‌ی زمینه‌های علمی - چشم‌بسته و تقلیدی نگاه کردیم که ببینیم غربیها چه میگویند. درست است که غربیها حداقل دو قرن، دو قرن و نیم از ما در حرکت علمی جلوتر بودند و به مناطق خیلی عجیب و باورنکردنیای هم رسیدند؛ در این تردیدی نیست. ما هم عقب ماندیم؛ با همه‌ی افتخارات گذشته‌مان، به خاطر تنبلیها و سوءسیاستها؛ در این تردیدی نیست. اما من قبلاً هم گفته‌ام، ما از شاگردی کردنِ پیش کسی که بلد است، ننگمان نمی‌آید؛ ولی میگوییم نباید فکر کنیم که ما همیشه باید شاگرد بمانیم. معنای این نگاه تقلیدی، این است: ما همیشه باید شاگرد بمانیم. نوآوری لازم است. اعتماد به نفسِ شخصی و اعتماد به نفسِ ملی در اساتید ما، یک ضرورت است. اولاً، استاد ما شخصاً اعتماد به نفس داشته باشد و کار علمی بکند. به آن کار علمیاش تکیه بکند و افتخار کند. ثانیاً، اعتماد به نفسِ ملی داشته باشد. به قابلیت و تواناییهای این ملت اعتماد داشته باشد. اگر این معنا در یک استاد وجود داشته باشد، این سرریز خواهد شد در محیط درس، در کلاس درس، در انتقال به دانشجو و تأثیر تربیتی خودش را خواهد گذاشت. و ثالثاً پرکاری؛ ما یک مقداری از ناحیه‌ی کم‌کاریهایمان و تنبلیهایمان - در بخشها و سطوح مختلف - ضربه خوردیم. باید کار کرد و از کار نباید خسته شد. بنابراین نوآوری و ابتکار، شجاعت علمی، اعتماد به نفس شخصی و ملی و کارِ متراکم و انبوه، علاج کارِ پیشرفت علمی ماست. مخاطب این هم اساتید دانشگاهند. نکته‌ی سوم این است که - این شاید دنباله‌ی آن مطلب قبلی باشد - بنده از چند سال قبل از این، مسئله‌ی تولید علم و نهضت علم و خطشکنی علمی را مطرح و درخواست کردم. امروز خوشبختانه این به یک خواست عمومی در محیطهای دانشجویی و علمی تبدیل شده است. میبینیم بارها از زبان دانشجوها و اساتید تکرار میشود. ما هم با پیشرفتهایی که در زمینه‌های مختلف علمی و فناوری داشته‌ایم - که خوب، خیلیهایش هم آشکار است و در تبلیغات آمده؛ مثل مسائل مربوط به انرژی هسته‌ای و غیره؛ خیلیهایش هم نیامده؛ یعنی واقعاً کارهای نیمه‌کاره‌ای است که در جهت کاملتر شدن و کامل شدن هست، و ما در کشور زیاد داریم - به این چیزها افتخار میکنیم. و همین‌طوری که گفتم، نگاهمان نگاهِ امیدوارانه است و به عنوان اینکه «ما میتوانیم». اما یک نکته را باید بگوییم: خطشکنی علمی و عبور از مرزهای علم همچنان در کشور ما، جدی نشده است. ما میخواهیم علما و دانشمندان ما، راههای میانبر را پیدا کنند؛ راههای کشف نشده را از این بینهایت مسیرهایی که در عالم طبیعت وجود دارد و بشر باید یکی پس از دیگری کشف بکند. ما میخواهیم راههای کشف نشده را کشف بکنیم. اینی که میتوانیم فلان ابزارِ فناوری را، فرض کنید سانتریفیوژرا برای کار هسته‌ای، که دیگران قبل از ما، سالها پیش، پیدا کردند و تولید کردند و استفاده و بهره‌برداری کردند، خودمان بسازیم، البته کار بزرگی است که بدون کمک دیگران توانسته‌ایم انجام بدهیم و نسلهای جدید آن را تولید کنیم، در این شکی نیست؛ اما این یک کار بکر نیست؛ این کار انجام شده و راه رفته‌ای است که دیگران رفته‌اند و ما هم که بنا بوده تا پنجاه سال دیگر، تا صد سال دیگر محروم بمانیم - بنا نبود این فناوری و این دانش به کشوری مثل کشور ما و ملت ما داده بشود - جوانها، دانشمندان و پژوهشگران ما توانسته‌اند با پیگیری و تلاش خودشان به دست آورند و این چیز باارزشی است؛ اما من میگویم در زمینه‌ی علم و فناوری، آن کاری را که ذهن بشر به آن دست نیافته است، آن را وجهه‌ی همت قرار بدهید و دنبال بکنید؛ این طوری است که ما خط مقدم علم را شکسته‌ایم و یک قدم به جلو برداشته‌ایم. آن وقت میتوانیم این را ادعا بکنیم؛ و این ممکن است. البته برداشتن قدمهای جدید، مستلزم پیمودن راههای رفته‌شده و طیشده‌ی به وسیله‌ی دیگران است؛ در این شکی نیست. اما هیچ‌وقت نباید ذهن را از کاوش و جستجو برای یافتن راههای میانبر محروم و ممنوع کرد. ما این را در کشور لازم داریم. یک نکته که در بیانات بعضی از دوستان هم بود - بیان هم کردند و من هم اینجا یادداشت کرده بودم که رویش تکیه بکنم - این است که ما باید تحقیق را، که حقاً و بدون شک باید پژوهش و تحقیق مورد توجه و اهتمام بیشتری قرار بگیرد، در کشور اولاً با توجه به نیازهای آن، هدفدار کنیم؛ یعنی ببینیم واقعاً کشور به چه احتیاج دارد و پژوهشها را در جهت نیازهای کشور قرار بدهیم، که در خلال بیانات بعضی از دوستان هم روی آن تکیه شده بود و کاملاً هم درست است. و این لازمه‌اش این است که ما بانک اطلاعات و مرکزی داشته باشیم. همه بتوانند بدانند چه لازم است، چه انجام شده است و چه لازم است برای تکمیل یک پژوهش، تا بتواند این قطعات گوناگون در کنار هم جمع بشود. این هم یک نکته‌ی ذیل همین نکته است - که باز بعضی از دوستان تذکر دادند و من هم یادداشت کردم - که ما باید نظام اعطای امتیازات علمی را در دانشگاه تطبیق کنیم با این چیزها. والّا صرف اینکه مثلاً یک مقاله در یک مجله‌ی آی.اس.آی منتشر کرده یا چه تعداد مقاله منتشر کرده، کافی نیست؛ یعنی محقق و پژوهشگر ما نباید برای کسب رتبه‌ی علمی به دنبال این باشد که مقاله‌ای را تهیه و تولید کند که برای کشور هیچ فایده‌ای ندارد و هیچ خلأیی از خلأهای پژوهشی کشور را پر نمیکند. بله، آن کسی که آن را در مجله چاپ میکند، ممکن است برایش مفید باشد یا برای کس دیگری و جای دیگری مفید باشد؛ اما برای کشور مفید نیست. این کار را میکند صرفاً برای اینکه رتبه‌ی علمی به دست آورد. این نظام باید به هم بخورد؛ این درست نیست. نظام اعطای امتیازات علمی و آیین‌نامه‌هایی که در این زمینه هست، باید تطبیق کند با همین مطلب که کدام تحقیق منطبق است با نیاز کشور، و کدام تحقیق، تکمیل‌کننده‌ی یک زنجیره‌ی تحقیق و پژوهش است. ما گاهی در زمینه‌هایی یک زنجیره‌ای داریم؛ حلقه‌های وسطِ این زنجیره مفقود است. تأمین این حلقه‌ها خیلی اهمیت خواهد داشت. پس هدفدار کردن تحقیق علمی با توجه به نیازهای کشور و نیازهای صنعت و بقیه‌ی بخشهای حیاتی کشور است. یکی هم مسئله‌ی تربیت دینی دانشجویان است. امروز خوشبختانه در سطح دانشگاههای کشور، ما اساتید مؤمن، مخلص، دارای باورهای عمیق دینی و دارای حس اعتماد به نفس ملی، فراوان داریم. اینها تربیت‌شده‌های دوران انقلاب هستند که خوشبختانه در سطح دانشگاه، در همه جا، با پایه‌های والای علمی مشغول خدمت هستند؛ که این مایه‌ی خرسندی و افتخار است. تربیت دینی دانشجویان، بایستی یکی از اهداف مجموعه‌ی اساتید دانشگاهی کشور باشد. دانشجو را باید هم متدین و هم دارای باورهای ملی - همان اعتماد به نفس ملی که عرض کردیم - بار آورد. خلاف این را من گاهی از بعضی از دانشگاهها و بعضی از کلاسهای درس میشنوم. استادی می‌آید طوری درباره‌ی کشور حرف میزند که دانشجو از اینکه ایرانی است، بیزار میشود. این بی‌انصافی است؛ این برخلاف مصلحت این جوان و برخلاف مصلحت این نسل عمل کردن است. باید جوان را به هویت ملی و باورهای ملی خودش پایبند کرد؛ طوری که افتخار کند که ایرانی است و افتخار هم دارد. واقعاً افتخار دارد ایرانی بودن؛ آن هم ایرانی که امروز به خاطر مواضع سیاسیاش و مواضع بین‌المللیاش در دنیای اسلام، عزیزترین است. اگر شما امروز در همه جای دنیای اسلام بروید، نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران، عزیزترین ملت در چشم ملتها هستند؛ از شرق دنیای اسلام بگیرید تا غرب دنیای اسلام؛ از آسیا تا آفریقا؛ همه جا همین‌طور است. خوب، جوان ایرانی به این موقعیتی که دارد، علاوه‌ی بر مواریثِ فرهنگىِ تاریخیاش و افتخارات تاریخیاش، و علاوه بر استعدادهای موجود کشور - انسانی و طبیعی - چرا دلخوش نباشد؟ چرا او را مأیوس کنیم؟ از این چیزها گاهی مشاهده میشود، که البته برادران و خواهران عزیزی که اینجا تشریف دارید و همچنین بقیه‌ی اساتید، این را جزوِ وظایف خودشان بدانند. احیاء و رشد بخشیدنِ به هویت اسلامی و دینی و ایرانىِ جوانمان، یکی از مهمترین مسائل ماست و کمک فراوانی هم به پیشرفت کشور میکند. وقت تمام شد. از جلسه‌ی امروز بنده خیلی خرسندم. از دوستانی که در بهره‌مندی ما از این مجلس همکاری و کمک کردند، چه شما برادران و خواهرانی که اینجا تشریف آوردید، چه کسانی که صحبت کردند و چه دوستانی که مدیریت جلسه را بر عهده داشتند، من از همه‌شان صمیمانه سپاسگزارم و امیدوارم که خداوند برکات و رحمت خودش را در این ماه - بالخصوص - و در همه‌ی ایام سال، ان‌شاءاللَّه بر شما برادران و خواهران عزیز و محیط علم و دانشگاه کشور نازل کند.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌   1) پژوهشکده‌ی رویان در سال 1370 به عنوان مرکز جراحی محدود با هدف درمان، پژوهش و آموزش ناباروری افتتاح گردید و در سال 1377 مجوز مرکز تحقیقات علوم سلولی را از شورای گسترش دانشگاههای علوم پزشکی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی دریافت نمود. این پژوهشکده، فعالیتهای پژوهشی و آموزشی و نیز درمانی خود را در قالب شش گروه پژوهشی جنین‌شناسی، ناباروری مردان، ناباروری زنان، ژنتیک تولید مثل، اپید میولوژی و بهداشت ناباروری و نیز سلولهای بنیادی (بنیاخته‌ها) انجام داد.
1,330
1385/07/04
بیانات در دیدار قاریان شرکت کننده در بیست و سومین مسابقات بین‌‌المللی قرآن
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3353
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ از برادران عزیزی که امسال هم مثل سالهای قبل، دل و محفل ما را به ذکر آیات الهی و تلاوت کلام الهی منوّر کردند، خیلی تشکر میکنیم. هم از قاریان محترم و مجریان برنامه‌های گوناگون در این جلسه تشکر میکنیم و هم از اداره‌کنندگان این جلسه و کسانی که زحمت این کار را سالهای متمادی است که بر دوش گرفته‌اند و ما را محظوظ میکنند. امسال برنامه‌ی ما از سالهای قبل هم بهتر بود؛ پیشرفت قراء جوان ما در تلاوت، محسوس است. الحمدللَّه، پیدرپی این نسلهای قرآنی یکی پس از دیگری میآیند، استعدادهای خوب، دلهای پر از شوق و نفسهای گرم، در خدمت قرآن و تلاوت آن قرار میگیرند. این، بخشی از قضیه است؛ اما یک بخش لازم است. من همین‌جا این را عرض بکنم و تذکر بدهم، که اگر ما معتقدیم - که معتقدیم - که عمل به قرآن، اساس و محور احیاء قرآن است و مسئله به تلاوت و خواندن و اینها ختم نمیشود - که به آن اعتقاد داریم؛ معتقدیم باید به قرآن عمل کنیم، باید جامعه‌مان را قرآنی کنیم، باید فکرمان را قرآنی کنیم، باید عملمان را قرآنی کنیم، باید قرآن را باور کنیم؛ قرآن را باور کنیم و وعده‌ی قرآن را وعده‌ی صدق و حق بدانیم، همین‌طور که خود قرآن میفرماید: «و تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً لامبدّل لکلماته»؛ همچنانی که باید تعاملمان با شخص خودمان، با افراد خانواده‌مان، با افراد محیط کارمان، با افراد اجتماعمان، با مسلمین کشورهای دیگر، با قدرتها، با ملتها و همه‌ی اینها باید با نَفَس و روح قرآنی تنظیم بشود؛ اینها همه‌اش درست است و به آن اعتقاد داریم؛ احیاء قرآن، عمل به قرآن و گرامیداشت قرآن این است؛ اینها درست - اما اینها معنایش این نیست که ما تلاوت قرآن را دست کم بگیریم. من میخواهم به شما «قرآنی»ها - که اهل تلاوت، اهل تجوید و اهل لحن و آهنگ و صوت و خواندن قرآنید - این را تأکید کنم، گاهی شنیده میشود که بعضی میگویند آقا به قرآن باید عمل کرد؛ خوب، این حرف درستی است؛ اما مقصودشان این است که تلاوت قرآن و آرایه‌های قرآنی را دست کم بگیرند! من با این مخالفم. تلاوت قرآن هم جزوِ یک مجموعه و منظومه‌ای است که اینها همه به هم متصل است؛ این هم بایستی مورد توجه قرار بگیرد و گرامی داشته شود. هم باید تلاوت بکنید و هم باید معانی قرآن را بفهمید؛ اگر معنای قرآن را فهمیدید، میتوانید بهتر تلاوت کنید. الان قراء حالا را با قراء بیست سال قبلمان مقایسه کنیم، که این حرکت قرآنی در کشور ما تازه و آرام‌آرام شروع شده بود؛ بعضیها خوب هم میخواندند، صداها خوب بود و شیوه‌های قراء معروف را هم یاد گرفته بودند و میخواندند؛ اما دلنشین نبود؛ چرا؟ چون از معانی و مفاهیم آیات هیچ سر در نمیآوردند؛ این معلوم بود. اما امروز آن‌طور نیست؛ امروز جوانهای ما این آیاتی را که میخوانند، خودِ کیفیتِ خواندنشان، حکایت از این میکند که اینها معنای آیه را میفهمند و به مفهوم آیه توجه دارند. پس اول باید خوب بخوانید؛ تلاوت را خوب، زیبا و جامع و صحیح بخوانید؛ دوم، معانی و مفاهیم قرآنی را بفهمید، و سوم، قرآن را حفظ کنید. حفظ قرآن خیلی مهم است. شما جوانها به این احتیاج دارید و میتوانید. وقتی شما حافظ قرآن هستید، این تکرار آیات قرآنی و انس دائمی با قرآن، به شما فرصت میدهد که در قرآن تدبّر کنید. «تدبر در قرآن» با همین‌طور خواندن و رد شدن به دست نمی‌آید؛ با یکبار و دوبار خواندن هم حاصل نمیشود؛ با تکرار و انس با آیه‌ای از قرآن و امکان تدبّر در آن به دست می‌آید. و چقدر لطایف در قرآن کریم هست که اینها را جز با تدبّر نمیتوان فهمید. بنابراین حفظ و فهم معانی قرآن و تلاوت آن لازم است. در مورد تلاوت قرآن هم ما هر سال به طور مفصل اینجا نکاتی را عرض کرده‌ایم و الحمدللَّه روزبه‌روز هم جماعت قرآنی ما، هم دائره‌شان وسیع‌تر شده و هم از این جهت بهتر شده‌اند؛ با خواندن قرآن و کیفیت اثرگذاری با تلاوت آشنا شده‌اند. هر تلاوتی اثرگذار نیست؛ بعضی از تلاوتها هست که وقتی اجرا میشود، معانی قرآن را در گوش و دل و جان مخاطب رسوخ میدهد؛ دست یافتن به چنین تلاوتی، این باارزش است. ما میخواهیم به آنجا برسیم. البته شرط این، صدا هست، موسیقی هست، کیفیت ترکیب‌بندی آیات و تلاوتی که انجام میگیرد، هست؛ همه‌ی اینها مؤثر است. الحمدللَّه جوانهای ما در این زمینه واردند و حرکتشان حرکت خوبی است و روزبه‌روز هم بهتر خواهد شد. من فقط این توصیه را بکنم. بعضی از شما عزیزان - چه آنهایی که حالا میخوانید و چه آنهایی که از سالهای قبل میخواندید - ما گاهی اوقات حقیقتاً - نه زبانی - از دل، شما را تمجید و تحسین میکنیم؛ اما معنای این تحسین، این نیست که شما بهتر از این که هستید، نمیتوانید بشوید. بنده همه‌اش ترسم از این است که شما جوانهای خوب ما - همین قراء خوبی که الان هستید و اینجا هم تعداد زیادیتان حضور دارید - خیال کنید اینجایی که شما رسیده‌اید، این پله‌ی آخر است. نه آقا، این پله‌ی آخر نیست. نباید توقف بکنید؛ باید به جلو حرکت کنید؛ باید پیش بروید و روزبه‌روز باید بهتر بخوانید و بهتر بشوید، که این ممکن هم هست. البته این به ترتیباتی از لحاظ تعلیم و کانونهای قرآنی احتیاج دارد و این دوستانی که دست‌اندرکار این مسائل هستند، بایستی مقدمات را فراهم کنند و صدا و سیما هم بایستی کمک بکند. اگر ان‌شاءاللَّه تلاوت قرآن در جامعه‌ی ما همگانی شود، همه بتوانند قرآن را صحیح بخوانند و همه‌ی خانه‌ها موج شوق به تلاوت قرآن را در خود جای بدهند، آن وقت ما امیدمان به اینکه جامعه‌ی اسلامی و قرآنىِ به معنای واقعی در این کشور تشکیل بشود، بیشتر خواهد شد. ما امروز یک حکومت اسلامی و یک جامعه‌ی اسلامی هستیم؛ اما این قدمهای اول است. آن مقداری که ما از اسلام داخل کشورمان و داخل حکومتمان در گفتار و کردار دولتمردانمان مشاهده میکنیم، این، آن اقلِ قلیل از اسلام است؛ این کمتر از آن چیزی است که برای یک جامعه‌ی اسلامی مورد نیاز است. همه‌ی برکاتی که تا امروز بر نظام جمهوری اسلامی مترتّب شده، بر همین اقل قلیل مترتّب شده است. اگر ملت ایران توانستند بت استبداد را در این کشور بشکنند و فرو بریزند، اگر ملت ایران این جرئت و دلیری را پیدا کردند که احساس کنند میتوانند حرف زور را از هیچ‌کس در دنیا نپذیرند و زیر بار آن نروند، اگر میبینید جوانهای ما در میدانهای علمی و عرصه‌های علمی به پیش میتازند و با یک تصاعد هندسی همین‌طور جلو و پیش میروند - خوشبختانه روزبه‌روز دامنه‌ی پیشرفت علمی در کشور ما گسترده‌تر میشود - و اگر میبینید نشانه‌هایی از اجرای عدالت در کشور ما هست - که البته عرض کردم فقط نشانه‌هایی از اجرای عدالت هست، تا اجرای عدالتِ به معنای کامل هنوز فاصله داریم - اگر اینها را مشاهده میکنید و خلاصه اگر میبینید در جامعه و کشور ما، معروف اسلامی، معروف و منکر اسلامی، منکر است، این به برکت همین اقل قلیل اسلامی است که ما در جامعه‌مان داریم. هر چه ما بتوانیم دامنه‌ی معرفت اسلامی، روحیه‌ی اسلامی و فهم اسلامی را توسعه بدهیم، این دستاوردها بیشتر و بیشتر و بیشتر خواهد شد و برای کشورهای دیگر هم الگو خواهد شد. امروز خوشبختانه ملتهای مسلمان احساس اعتزاز به اسلام میکنند؛ این خیلی مهم است! جوانها! یک روزی در دنیای اسلام بود - از جمله در همین کشور و در کشورهای دیگر - که جوان مسلمان هیچ از مسلمان بودن خودش، احساس افتخار نمیکرد، حتّی ننگشان هم میکرد؛ ننگشان میکرد بسم‌اللَّه بگویند، ننگشان میکرد جلوِ چشم دیگران نماز بخوانند؛ یک روزی این‌طوری بود. افتخار به تبعیت و پیروی و دنباله‌روی از یا غرب یا شرقِ آن روز - تفکرات مارکسیستی - افتخار به این چیزها بود. امروز ورق برگشته است؛ امروز اردوگاه شرق شکست خورد و اردوگاه غرب روزبه‌روز ناکامیهای بیشتری دارد پیدا میکند و روزبه‌روز بیآبروتر و بیحیثیت‌تر میشود؛ مدعیان دمکراسی، حقوق بشر و آزادی، خودشان را در دنیا رسوا کرده‌اند. اسلام روزبه‌روز بیشتر طلوع میکند و این خورشید اسلام همین‌طور دارد بالا می‌آید. ملتهای مسلمان به اسلام احساس عزت و افتخار میکنند. در همه‌ی کشورهای اسلامی این‌طور است؛ از شمال آفریقا تا شرق آسیا، همه همین‌طورند؛ در اندونزی، مالزی، هند، پاکستان، بنگلادش، این کشورهای منطقه‌ی شرق ما تا خاورمیانه، کشورهای عربی، کشور ترکیه تا کشورهای شما آفریقا - چه عربیشان و چه غیرعربیشان - آنجایی که مسلمانها و جوانهای مسلمان هستند، نسبت به اسلام احساس عزت میکنند. همین «احساس عزت» است که به آنها پیروزی میدهد؛ چرا همین حزب‌اللَّه لبنان - یک مشت جوان، بدون ساز و برگهای معمولی سیاسی و نظامی و اقتصادی متداول دنیا - بر یک ارتش کاملاً مجهز و مورد توجه و اعتماد قدرتهای بزرگ جهانی، پیروز شد؟ چون به برکت اسلام، اتکاءبه‌نفس داشت. این که میگویم عمل به اسلام، این است که ما حرف و وعده‌ی قرآن را قبول داشته باشیم، معنایش این است که وقتی قرآن میگوید «و لینصرنّ اللَّه من ینصره انّ اللَّه لقوی عزیز»، این را باور کنیم. اگر نصرت خدا کردید، «لینصرنّ اللَّه»، خدا شما را نصرت میکند. «انّ اللَّه غالب علی امره»، این را باور کنیم. این معرفت قرآنی به ما یکچنین باوری را میدهد؛ آن وقت ثمره و نتیجه‌اش در بیداری ملتها، در ضعف روزافزون قدرتهای متجاوز و در به هم خوردن برنامه‌ی متجاوزان و مستکبران برای کشورهای مسلمان، اینجاها ظاهر میشود. بنابراین با قرآن انس بگیریم، قرآن را باور کنیم و قرآن را بفهمیم. کار قرآنی در کشور ما خوشبختانه به صورت انبوه انجام گرفته و دارد انجام میگیرد؛ اما نباید این حرکت هرگز دچار وقفه بشود. و شما جوانهای قرآنی عزیز را - که با قرآن مأنوس و مفتخر به قرآن هستید - توصیه میکنم که این راه و شیوه را و این منهج مبارک را ادامه دهید و دنبال کنید؛ و ان‌شاءاللَّه روزبه‌روز برکاتش عاید شما و ملتتان و کشورتان خواهد شد. به میهمانانی هم که در این جلسه هستند، خوش‌آمد عرض میکنیم؛ به قراء و اساتید و اینهایی که خواندند و آنهایی که نخواندند، به همه‌شان خوش‌آمد میگوییم و امیدواریم که ان‌شاءاللَّه این برنامه‌های مسابقات قرآنی هم که ظاهراً از امشب گویا شروع خواهد شد، ان‌شاءاللَّه با توفیق کامل انجام بگیرد. پروردگارا! تو را به عزت و جلالت و به رحمتت سوگند میدهیم ما را بندگان صالح و شایسته‌ی خود قرار بده. پروردگارا! ما را با قرآن زنده بدار؛ با قرآن بمیران؛ با قرآن در قیامت محشور کن. پروردگارا! قول و فعل ما را قرآنی قرار بده. پروردگارا! دشمنان قرآن، توطئه‌گران علیه قرآن و کسانی که نمیتوانند تداوم حضور قرآن را در جامعه‌ی اسلامی ببینند، آنها را مغلوب و منکوب بفرما؛ مستکبران را مغلوب کن. پروردگارا! در این روز ماه رمضان و در این ساعت نزدیک افطار، رحمت و مغفرت و لطف خودت را متوجه ما بگردان؛ ما را بیامرز؛ روزه و نماز و تلاوت ما را به کرم و فضلت قبول کن. پروردگارا! باران فیض و رحمت خود را بر همه‌ی بلاد و کشورهای اسلامی فرو بیاور. پروردگارا! ما را قدردان قرآن و روح قرآنی قرار بده؛ ما را در خدمت قرآن قرار بده. رحم اللَّه من قرأ الفاتحة مع الصّلوات‌
1,331
1385/06/27
بیانات‌ در دیدار دست‌‌اندرکاران ستاد اقامه‌‌ی نماز
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3352
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ برادران عزیز! آقایان محترم! خیلی خوش آمدید. من حقیقتاً وظیفه میدانم که از جناب آقای قرائتی و بقیه‌ی کسانی که با ایشان در مسأله‌ی مهم نماز همکاری کردند: آقایان علمای محترم، ائمه‌ی جمعه‌ی محترم، مسؤولان بخشهای مهم کشور، بعضی از وزرا، بعضی از مدیران، تشکر کنم. میخواهم عرض بکنم که آنچه در این زمینه وقت بگذارید و تلاش کنید و از نیروی مادی و معنوی خودتان در امر ترویج نماز استفاده کنید، زیادی انجام نگرفته است؛ جا دارد. اینکه به ما گفتند «الصّلوة عمود الّدین»، باید این را جدی بگیریم. خیمه‌ی دین با نماز برپاست؛ هم در دینداری و تدین یک فرد، هم در اقامه‌ی یک جامعه‌ی دینی و هم در دینداری یک کشور و یک مجتمع. اگر ما نتوانیم کیفیت تأثیر نماز را در این عرض عریض و وسیع درست تشخیص بدهیم، از کوتاهی دید ماست. و الّا آن کسی که فرموده است: «الصّلوة عمود الّدین» و آیات کریمه‌ی قرآن که ناطقِ به اهمیت نماز هستند، خوب میدانند که این ساز و کار چگونه و این نقش چگونه است. یک وقتی در دوران طاغوت و در بعضی از سلولهای زندانهای دشوار و هولناکِ آن رژیم که زندانیهای گوناگونی در آن جا زندانی بودند؛ از زندانیهای مسلمان و با تفکر اسلامی، تا بعضی که با گرایشهای حزبی و ایدئولوژیهای گوناگونی که بهرحال اسمش اسلامی بود، ما شنیده بودیم - شاید خود من به غیر واسط هم شنیده بودم، اگر دیگران هم شنیده بودند که نقل میکردند - که بعضی از اینها میگفتند: چقدر میگویید «حىّ علی الصّلوة»، بگویید «حىّ علی الجهاد». فضای مبارزه، این تفکر و این نگاه را به مسائل به وجود آورده که دائم چسبیده‌اید به صلوة و مرتب میگویید «حىّ علی الصّلوة، حىّ علی الصّلوة»، خوب بگویید «حىّ علی الجهاد» و مردم را به جهاد فرا بخوانید. اما تجربه‌های روزگار نشان داد که بیاعتنایی به نماز، چه بر سر یک انسانی و چه بر سر جهاد انسانها میآورد؛ هم جهاد را تعطیل میکند، هم جهت مبارزه را از جهاد بودن خارج میکند و به مبارزه‌ی برای قدرت و برای هوای نفس تبدیل میکند. آن چیزی که مبارزه‌ی یک انسان و چالش یک امت را رنگ جهاد و معنای جهاد میبخشد، همان توجه به خداست، که قوامش به نماز است. لذا اولین واجبی که بر پیغمبر واجب میشود، نماز است؛ اول تبلیغی که برای پیغمبر خدای متعال معین میکند، «و أمر اهلک بالصّلوة» است؛ توصیفی که خدای متعال در درجه‌ی اول برای جامعه‌ی موحد بیان میکند، «الّذین ان مکّنّاهم فی الارض اقاموا الصّلوة» است. این، اهمیت نماز است. برای حرکت در این میدان آنچه که بیش از همه لازم است، دو چیز است: یکی انگیزه، آن نیروی درونی که انسان را حرکت بدهد و راه ببرد؛ دیگر، آن قطب‌نمایی که انسان، آن ستاره‌ی راهنما را فراموش نکند و جهتش کج نشود. اگر انگیزه نبود، انسان وسط راه میماند؛ مشکلات زیاد است. اقامه‌ی جامعه‌ی توحیدی، اقامه‌ی عدل در میان بشر، برپا کردن خیمه‌ی حق در بین این همه طوفانهای اهوای باطل، کار آسانی نیست؛ انگیزه لازم است. این انگیزه عبارت است از توجه به خدا؛ «ذکر اللَّه»؛ مدد گرفتن از پروردگار، کار را با حساب خدا انجام دادن؛ و آن قبله‌نما هم عبارت است از توجه به هدف کار و اینکه ما مقصودمان قدرت نیست، ثروت نیست، هویپرستی نیست، تمنیات شخصی نیست، ملاحظات گوناگون سیاسی نیست؛ بلکه هدفمان خداست. این دوتا خصوصیت، این دو عامل مهم، یعنی انگیزه و جهتگیری، در نماز خلاصه شده. و این هم برای کسانی که بخش قابل توجهی از این مسؤولیت را بر دوش دارند، هم برای مردمان متوسط، هم برای عموم افراد جامعه، لازم است. البته کسانی مسؤولیتهایشان سنگینتر است، بیشتر احتیاج دارند؛ آنها نیازشان به هر دو بیشتر است؛ هم به انگیزه، هم به جهت‌یابی و دقت در جهتگیری. لذا این‌که خداوند به پیغمبر میفرماید: «قم اللّیل الّا قلیلا نصفه او نقص منه قلیلا او زد علیه و رتّل القرآن ترتیلا»؛ شب را به ذکر خدا بگذران، بخش مهمی از شب را نماز بخوان، با خدا متصل شو. چرا؟ زیرا: «انّا سنلقی علیک قولا ثقیلا»؛ خطاب سنگینی متوجه به توست، خودت را آماده کن، برای این است. بنابراین، ماها بیشتر احتیاج داریم، دیگرِ مردم هم به نسبت در درجات مختلف به نماز احتیاج دارند. نماز اهمیتش این است. و در نماز آنچه که مهم است و باید روی آن تکیه کرد بعد از ترویج اصل نماز - که همه را نمازخوان باید کرد و همه نمازخوان بشوند - عبارت است از توجهِ در نماز. همان چیزی که «حضور قلب» به آن گفته میشود. حضور قلب و توجه، کاری است که به تمرین احتیاج دارد. کسانی که این کارها را کرده‌اند و بلدند، به ما یاد میدهند که انسان باید در حال نماز، خود را در حضور یک مخاطب عالیشأن و عالی‌مقام که خالق هستی است و مالک همه‌ی وجود انسان است، احساس کند. هر مقدار از نماز که توانست این حالت را داشته باشد، به تعبیر روایات این نماز، نمازِ مقبول است و آن خاصیت و اثر را خواهد بخشید. و دیگر آثار نماز - که نمیشود آثار نماز را در چند جمله یا در چند فقره‌ی کوتاه خلاصه کرد - بر این مترتب میشود. البته مقدمه‌ی اول و لازم این است که ما همه‌ی جوانها و همه‌ی مردممان را با نماز آشنا کنیم و اهمیت نماز را برای اینها شرح بدهیم. این کار متصدی لازم دارد و بحمداللَّه شماها این را به عهده گرفته‌اید و متصدی این کار شده‌اید. حقیقتاً دستگاههای مختلف بایستی در این زمینه کار و تلاش کنند. این، مهم است؛ این فقط این نیست که ما یک آدم غافل یا بینماز را به نماز میکشانیم؛ این معنایش این است که ما داریم پایه‌های یک حرکت عظیم جهانی را که نظام جمهوری اسلامی ستون مستحکم آن است، در میان انسانها استوار میکنیم. انسانها وقتی دلشان با نماز انس گرفت و از طریق نماز با خدای متعال مأنوس و آشنا شدند، به طور طبیعی گناهان از اینها دور میشود؛ دلهایشان نسبت به گناه حساس میشود و آن حالت تقوایی که در شرع مقدس قوامِ دینداری است، بتدریج در انسان حاصل میشود. مسأله‌ی نماز این است. لذا ما اولاً از همه‌ی دوستان به خصوص از شخص آقای قرائتی که واقعاً تلاش مجدانه‌ای و مخلصانه‌ای در این راه انجام دادند و کسانی که با ایشان همکاری کردند، صمیمانه تشکر میکنیم. ثانیاً تأکید میکنیم این کار را نیمه‌کاره نگذارید؛ میان راه خسته نشوید. این، برای همیشه است؛ این کاری است که به طور مستمر باید ادامه داشته باشد؛ این مثل خود نماز که تعطیل‌بردار نیست، توقف نمیپذیرد؛ چون غفلت انسان موجبات فراوانی دارد و خیلی چیزها انسان را غافل میکند. برای اینکه با این غفلت مبارزه بشود، نماز لازم است؛ صبح، نماز؛ ظهر، نماز؛ شب، نماز؛ نافله، فریضه. به اهمیت نماز، به تأثیر نماز، به شرائط معنوی نماز باید مردم را آشنا کرد و از همه‌ی ابزارهای مفید تبلیغ بایستی در این راه استفاده کرد. یک جمله راجع به این حرفی که از قول پاپ نقل شده است؛ عرض بکنیم که دنیای اسلام بحق در مقابل این حرف عکس‌العمل نشان داد. این اظهارنظری که از یک شخصیتِ روحانی مسیحی درباره‌ی اسلام با یک میلیارد و نیم انسانِ متدینِ به اسلام و با میلیونها کتابِ نوشته‌شده‌ی درباره‌ی اسلام، صادر شد، از دو جنبه قابل توجه است: جنبه‌ی اول که بیشتر هم امروز در دنیای اسلام و در این چند روز به آن توجه شده، مسأله‌ی تهمتی است که به اسلام متوجه شده است و این ایراد و این تهمت، ظلم به اسلام و بی‌انصافی درباره‌ی اسلام است. اسلام را متهم کردن به اینکه از عقلانیت جداست و نسبت به عقل بیاعتناست، همان‌قدر ظالمانه است که انکارِ یک امر بدیهی؛ انکار منافع خورشید یا انکار نور خورشید. در کدام کتاب آسمانی این همه مخاطبان امر شده‌اند به تفکر، به تعقل؛ «لعلّکم تتفکّرون»، «لعلّکم تعقلون»؛ به تدبر در آیات تکوینی الهی. در کدام کتاب آسمانی در اولین خطاب به علم، به قلم، به تعلیم، توجه شده و اهمیت داده شده است. و امروز اگر دنیای غرب در کار علم و پیشرفت علمی موفقیتی دارد، کدام مورخ و مطلعِ باانصافی است که تصدیق نکند که این را از دنیای اسلام گرفته است. قرون وسطی که قرون تاریکی و ظلمت و سیاهی دنیای غرب و اروپا بود، دوران شکوفایی علم و تعقل و اندیشه و فلسفه و ابن‌سیناها و فارابیها و افرادی این‌چنین، در دنیای اسلام است. مسأله‌ی جهاد اسلام را هم نفهمیدن و بد معرفی کردن، یک بی‌انصافی دیگر است. جهاد اسلام برای تحمیل عقیده نیست؛ برای مبارزه‌ی با کسانی است که انسانها را به بردگی میکشند. جهاد اسلام جنگ با ملتها نیست؛ بلکه جنگ با قدرتهای ستمگر و ظالم است. این، تاریخ اسلام است؛ این، عملکرد پیشوایان اسلام است؛ این، توصیه‌ی پیشوایان اسلام است. امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلوةوالسّلام) در خطاب و فرمان خود به مالکاشتر این جمله‌ی جاودانه و فراموش‌نشدنی را دارند که میفرمایند: کسانی که تو با اینها در آنجا مواجه میشوی، یا با تو از لحاظ عقیده یکسانند، یا «و امّا شریک لک فی الخلق»؛ یا در انسان بودن با تو شریک هستند. حتی کسانی که از لحاظ عقیده با تو همراه نیستند، ولی انسانند، باید با انسان برخورد تکریم‌آمیز داشت. «لا ینهاکم اللَّه عن الّذین لم یقاتلوکم فی الدّین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم انّ اللَّه یحبّ المقسطین» - این دستور قرآن است - با کفار، با کسانی که با شما همعقیده نیستند، اما به شما تجاوز نکردند؛ تعرض نکردند؛ تعدی نکردند؛ با شما ظالمانه برخورد نمیکنند، به اینها اعمال قسط کنید؛ نیکی کنید. «و ان تبرّوهم»؛ به آنها نیکی کنید. دستور اسلام این است. چطور کسی این را نفهمد و جهاد اسلامی را که مبارزه‌ی آزادیبخش ملتهاست؛ مبارزه‌ی رها کردن ملتها از چنگال قدرتهای ستمگر ظالم است، این را این‌طور تفسیر کند، که متأسفانه در این بیانات تفسیر شده و متعلق به امروز هم البته نیست؛ قرنها روحانیهای اروپایی این حرفها را نسبت به اسلام میگفتند و ما در دورانهای اخیر تصورمان این بود که این حرفها تمام شده و روشنگرىِ حقیقت کار خودش را کرده است؛ اما انسان متأسفانه باز میبیند که از این حرفها بر زبانهایی که نباید جاری شود، جاری میشود. جنبه‌ی دوم قضیه، به نظر من از جنبه‌ی اول مهمتر است و آن، سیاستهای پشت‌پرده‌ی اینگونه بیانات است، که مسأله را برای ما روشن میکند. مسأله‌ی بحران‌آفرینی مذهبی در دنیا، قرار دادن اصحاب ادیان مختلف و مذاهب مختلف در مقابل هم، جلوگیری از همکاری ملتهایی که دارای عقاید مختلفند، ایجاد جنگ، ایجاد درگیری و ایجاد بحران، که این خواست قدرتهایی است که ادامه‌ی حیاتشان منوط به بحران‌آفرینی است؛ باید بحران‌آفرینی کنند تا بتوانند مقاصد خبیث خودشان را در میان جامعه‌ی بین‌المللی دنبال بکنند. من از این نگرانم که پشت سر این بیانات، بدبینی مسلمانان و مسیحیان نسبت به یکدیگر، کینه‌ورزی ملتهای مسیحی و مسلمان با یکدیگر، زشت کردن چهره‌ی مسلمین - بخصوص در کشورهایی که در آنجا در اقلیتند؛ مثل کشورهای اروپایی و امریکا - ایجاد بهانه‌هایی برای سرکوب جوامع مسلمان در این کشورها با اتهام واهی تروریست و امثال اینها فراهم شود. آنچه که پشت سرِ این قضیه هست، این‌جور سیاستهاست؛ این را باید توجه داشت. و گمان میکنم خود پاپ هم در این زمینه فریب خورده و توجه نکرده که پشت سر این حرف چیست و آن کسانی که وادار میکنند؛ زمینه‌سازی میکنند برای بیان این حرفها، چه مقاصدی دارند. چند سال قبل یکی از رؤسای اروپایی آمده بود تهران و در ملاقات با من، با یک تعبیری، اشاره‌ای کرد به جنگ مسیحی و مسلمان. من در مخاطبه‌ی با او اظهار تعجب کردم و گفتم مگر بناست جنگی بین مسلمانان و مسیحیها بشود! گفتم مسلمانها انگیزه‌ی جنگیدن با مسیحیان را ندارند. در این صدسال اخیر هم - شاید هم بیشتر - هر چه جنگ در دنیا - جنگهای بزرگ - اتفاق افتاده است، جنگِ بین خود مسیحیها بوده است؛ جنگ اول جهانی، جنگ دوم جهانی، جنگهای فرانسه و آلمان؛ اسم آوردم و به او گفتم که این جنگها بین دولتهای مسیحی بوده و بین مسیحیان و مسلمانان نبوده است. آن وقت، تعجب کردم از این که چرا این حرف را مطرح کرد. بعد از چندی این ماجرای برجهای نیویورک اتفاق افتاد و اظهارنظر رئیس‌جمهور امریکا که: جنگ صلیبی شروع شده است! این شخصی که مورد بحث ماست - که با من صحبت میکرد - یکی از کسانِ اصلیای بود که پس از بیانات جورج بوش در پروژه‌ی امریکایی - صهیونیستىِ حمله‌ی به عراق، دخالت مستقیم داشت. من آنجا توجه کردم که این حرفی که با من در اینجا مطرح شده بود، مسبوقِ به یک مذاکره، به یک گفتگو، به یک قرار در بین سران استکبار جهانی بوده است. آن کسانی که حلقه‌ی توطئه‌ی امریکایی - صهیونیستی را در مورد خاورمیانه تشکیل داده بودند، که قدم اولشان هم حمله‌ی به عراق بود. آنجا معنای آن حرف برای من آشکار شد؛ جنگ صلیبی! جنگ مسلمانان و مسیحیان! البته موفق نشدند. از آن روز تا امروز تلاشهای زیادی کردند. ماجرای کاریکاتورهای اهانت‌آمیز در همین سلسله است. ماجرای اظهارات اهانت‌آمیز بعضی از سیاستمداران و مطبوعاتیها نسبت به اسلام و مسلمین در امریکا و اروپا از همین مقوله است. این هم آخرین حلقه‌ی این سلسله است تا امروز، که متأسفانه این دفعه از زبان پاپ، از زبان یک روحانی مسیحی، صادر میشود. از بوش ما خلاف توقعمان نمیشود؛ چون بوش همین است. رئیس‌جمهور امریکا یعنی عنصری که برای قدرتها، کارتلها و تراستهای غارتگر جهانی کار میکند و به وسیله‌ی آنها انتخاب شده است و دستش در کارهای آنهاست. انسان از او تعجب نمیکند؛ اما از یک مقام روحانی خیلی تعجب‌آور است؛ خیلی مایه‌ی تأسف است که یک مقام روحانىِ ارشد در عالم مسیحیت وسیله‌ای بشود برای آن چیزی که سیاست عمده‌ی مستکبران و قدرتمندان و تجار زر و زور در سطح دنیاست! وسیله‌ای بشود برای سیاست عمده‌ی به غارت برندگان ثروتهای ملی و بحران‌سازها و برای آن چیزی که هدف آنهاست. مسلمانها باید به این توجه کنند. آن کسانی که در قبال این اظهارنظر غیرمنصفانه موضع میگیرند، توجه کنند که جهت حمله و حرکت آنها چه کسی باید باشد. آن کسی که این حرکت را در دنیا راه می‌اندازد و انگیزه دارد و منتفع و ذینفع در این حرکت هست، پاپ و امثال پاپ نیستند، آنها قدرتهای جهانی و صهیونیستها و امریکا هستند. در این قضیه هم شیطان بزرگ است که در پشت پرده، نقش‌آفرینی میکند. ان‌شاءاللَّه امیدواریم که خداوند همه‌ی ما را حمایت کند؛ هدایت کند؛ دستگیری کند و بتوانیم در آنچه که وظیفه‌ی ماست، بصیر و هوشیار و کوشا ان‌شاءاللَّه حرکت کنیم؛ و کیدِ دشمنان اسلام و مسلمین را خداوند به خودشان برگرداند. ‌   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌‌
1,332
1385/06/26
بیانات در دیدار اعضای هیأتهای علمی و اجرایی و میهمانان شرکت کننده در کنگره بزرگداشت استاد ش
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=36172
بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم (۱)  خوشامد عرض میکنم به همه‌ی حضّار محترم و میهمانانی که از کشورهای دیگر تشریف آورده‌اند و همچنین به ادبای عزیز، شعرای محترم کشورمان و بخصوص آذربایجان.  یکی از بهترین کارهایی که در زمینه‌ی احیاء ادب فارسی در این روزگار انجام گرفته و میتواند ادامه پیدا کند، تجلیل از شخصیّتی مثل شهریار است. شهریار (رحمةالله‌علیه) یک نمونه‌ای از شعرای برجسته‌ی دوران طولانی ادب فارسی ما است؛ یعنی ما وقتی به دوره‌ی هزار ساله یا هزارواندی ساله‌ی شعر فارسی و ادبیّاتی که بر محور شعر فارسی شکل گرفته، نگاه میکنیم، چهره‌های برجسته‌ای را می‌بینیم که این چهره‌های برجسته را میتوان در میان هزاران سخنور، شاعر و گوینده ممتاز کرد. شهریار یکی از این چهره‌ها است؛ یعنی یک شاعر متوسّط نیست، یک شاعر برجسته است، جزو ماندگاران شعر فارسی است؛ حقّاً این‌جور است. آن‌وقتی به اهمّیّت شعر صیقل‌خورده و شیرین و فصیح و پرمضمون شهریار درست پی میبریم، که توجّه کنیم زبان مادری شهریار زبان فارسی نیست؛ و این خیلی نکته‌ی مهمّی است. در عین حال شما ملاحظه میکنید که شهریار شعر فارسی را، جز در موارد بسیار معدود و استثنایی، جوری ادا میکند و میسراید، که جزو برجستگان فارسی‌زبان محسوب میشود و شعر او در طبقات بالای شعر فارسی قرار میگیرد. این نشان‌دهنده‌ی قوّت شعری و شاعریّت شهریار (رضوان‌الله‌علیه) است. بنابراین برای ما ایرانی‌ها، شهریار یک مایه‌ی افتخار ادبی است و برای همه‌ی کسانی که به ادبیّات اهتمام میورزند، یا برای خصوصِ ادبیّات فارسی ارزشی قائلند نیز شهریار همین رتبه‌ی عالی و متعالی را دارد.  آشنایی من با شهریار از دوران نوجوانی است؛ یعنی از سالهای نیمه‌ی اوّل دهه‌ی ۳۰ با شعر شهریار آشنا شدم. این تاریخچه از این لحاظ از نظر من اهمّیّت دارد که جهت‌گیری شعر شهریار را میشود در آن دید. من از کجا با اسم شهریار و با شعر شهریار آشنا شدم؟ از آنجا که یک خواننده‌ی مذهبی -یعنی یک روضه‌خوان- که صدای خیلی خوشی هم داشت، در یک جلسه‌ای با آواز بسیار خوشی، شعر «علی ای همای رحمت» را خواند؛ در آن جلسه، گمانم هرکسی حضور داشت -که جلسه‌ی بزرگی هم نبود- نسبت به شاعر این شعر حسّاس شد که این شعر مال کیست؟ ما در مدح امیرالمؤمنین و از زبان گویندگان شعر زیاد شنیده بودیم، امّا این شعر یک طعم دیگری، یک فضای دیگری و یک باب تازه‌ای در این مقوله بود که قبل از آن، ما این‌جور شعری درباره‌ی امیرالمؤمنین نشنیده بودیم؛ هم لفظ زیبا بود: علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه‌ی سایه‌ی هما را  این لفظ یک لفظ شیرین و شیوا و پرکننده‌ی ذهن انسان است؛ هم مضامین مضامین جدیدی بود: بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من‌ چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سرِ چشمه‌ی بقا را  گفتند مال شاعری است به نام شهریار؛ یعنی بنده در سنین مثلاً چهارده پانزده سالگی، با اسم شهریار آشنا شدم و رفتم دنبال دیوان شهریار، که در کتابخانه‌ی آستان قدس این دیوان بود؛ تازه چاپ شده بود؛ به نظرم یک دیوانِ سه یا چهار جلدی بود؛ گشتم این شعر را پیدا کردم، با اشعار دیگرِ او هم آشنا شدم. خب، حالا نکته‌ی این کجا است؟ آن شعری که در فاصله‌ی نه‌چندان طولانی از سروده شدن آن‌چنان رواج پیدا کند که به زبان روضه‌خوان و مدّاح و گوینده‌ی مذهبی برسد و در مجالس خوانده بشود، شعر ممتازی است. ما همیشه در اهمّیّت شعر دعبل خزاعی این را بیان میکردیم که دعبل در مروْ قصیده‌ی معروف خودش را بیان کرد -خواند، انشا کرد و گفت- در مقابل امام رضا (علیه‌السّلام)، وقتی که از خراسان برمیگشت، در بین راه‌های این شهرهای مرکزی، نزدیک قم و آن طرفها، وقتی که دزدها حمله کردند و قافله را لخت کردند و وسایلشان را جمع کردند، رئیس دزدها که نگاه کرد و دید وسائل افراد قافله جمع شده، به یک بیت از ابیات همان قصیده‌ای متمثّل شد،(۲) که آن قصیده اندکی قبل از آن -مثلاً چند ماه قبل- در مروْ خوانده شده بود. این سرعت حرکت شعر، نشان‌دهنده‌ی قدرت شعری شاعر است که میتواند زبان را آن‌چنان استخدام کند که بتواند در محیطها رواج پیدا کند. شعر شهریار این‌جور بود. امروز شما وقتی نگاه کنید، در محافل ادبی، در محیطهای علمی، در محافل مذهبی، در زبان عامّه‌ی مردم، شعر شهریار به شکل یکسانی رواج دارد؛ یعنی مخصوص مجمع ادبا نیست. ما زمان جوانی خودمان، شعرای بزرگی داشتیم؛ در ایران غزل‌سراهای خوبی بودند که انصافاً برجسته بودند، لکن شعر آنها در زبان مردم مطلقاً وجود ندارد؛ یعنی شما کسی را نمی‌یابید که با شعر آنها ترنّم کند، تغزّل کند، یا خواننده‌ای آن را بخواند، یا در زبان عامّه‌ی مردم وجود داشته باشد؛ چه برسد به اینکه آن‌قدر رواج پیدا کند که در مجالس و محافل عمومیِ مردمی خوانده بشود؛ ما شعرای این‌جوری داشته‌ایم که شعرشان در این سطح نیست. این یک خصوصیّتی برای شعر شهریار است و از برجستگی‌های شهریار محسوب میشود. در ضمن اینکه یک ادیب نمیتواند در شعر او ایراد وارد کند -یعنی گاهی اوقات شعر آن‌چنان است- در بین غزلهای شهریار غزلهایی است، یعنی ابیاتی دارد که در این ابیات حتّی یک حرف حشو و زائد هم وجود ندارد؛ کاملاً مستحکم، پرداخته، ساخته، چیده: در وصل هم ز شوق تو ای گل در آتشم‌ عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم  این بیت در آن حدِّ اعلای زیبایی شعری و کمال شعری است، که هیچ نمیشود کسی ایرادی به این شعر وارد کند. درعین‌اینکه از لحاظ شعری در این رتبه است، برای مردم معمولی، برای آدمی که میخواهد شعری ترنّم کند، برای کسی که میخواهد در محفل عامّه‌ی مردم شعری بخواند، این شعر، شعر قابل قبول، قابل فهم، قابل ارائه و روانی است؛ این هنر شهریار است.  به‌هرحال شهریار شاعر بسیار بزرگی است. تجلیل از او حقیقتاً تجلیل از شعر فارسی و ادب فارسی است. علاوه‌ی بر این، شخصیّت خود شهریار به نظر من با قطع نظر از محصول ذهن او -که شعر او است- شخصیّت برجسته‌ای است. بنده با اینکه سالهای متمادی با شعر شهریار آشنا بودم، خود او را از نزدیک ملاقات نکرده بودم تا سفر تبریز که دوستان اشاره کردند.(۳) آن اوّلین دیدار من با مرحوم شهریار بود، لکن دورادور شهریار را کاملاً میشناختم -[از طریق‌] دوستانی که به تبریز میرفتند و او را میدیدند و می‌آمدند؛ کسانی که با او معاشرت کرده بودند- شهریار یک شخصیّت نظیف و پاکیزه و دارای خصال برجسته‌ی اخلاقی بود. یک انسان متواضع، حق‌پرست، پارسا، بسیار صمیمی و صادق؛ از جمله‌ی کسانی که کالای شعر خود را حاضر نیست به کسی بفروشد؛ این خیلی مهم است. در زمان ما -در زمان جوانی ما که شعرایی در کشور بودند- بیشتر شعرای برجسته‌ای که بنده به یاد دارم، کسانی بودند که شعرشان را به ارباب قدرت فروختند؛ شعرای برجسته، خیلی خوب، مورد احترام ما هم هستند -یعنی آن شعرا را هم ما احترام میکنیم و هیچ این را موجب این نمیدانیم که نگاه احترام‌آمیزمان را از آنها سلب بکنیم- لکن بالاخره در دورانهایی، در زمانهایی، یا از روی اجبار یا از روی ضعف نفْس شعرشان را فروختند؛ برخلاف آن شعر معروف ناصرخسرو که: من آنم که در پای خوکان نریزم‌ مر این قیمتی دُرّ لفظ دَری را  بعضی‌ها ریختند و خودشان را ضایع کردند، بعضی‌ها هم یک خرده‌ای با ملاحظه [عمل کردند]؛ شهریار خودش را دور نگه داشت؛ درحالی‌که شهریار از لحاظ وضع مادّی، زندگی مرفّهی نداشت، برخورداری‌ای نداشت، شناخته‌شده هم بود، زبانش هم زبان شیرین و مطلوبی بود، مشهور هم بود، یعنی یک شاعر ناشناخته و گمنامی نبود. همان‌طور که قبلاً عرض کردم از جمله خصوصیّات شهریار این است که در زمان حیات خودش رسید به اوج شهرت؛ و چشم طمع از سوی ارباب قدرت به یک چنین کسی دوخته است، امّا شهریار تسلیم نشد؛ یقیناً فشارهایی بوده، یقیناً درخواستهایی بوده.  همین شهریار بعد از آنکه انقلاب پیروز شد -همان‌طور که دوستان اشاره کردند- در این قریب ده سال که بعد از پیروزی انقلاب ایشان زنده بود، بدون اینکه کسی از او مطالبه کند، بدون اینکه توقّعی به او ابراز بشود، خود او در خدمت این فکر، این جریان و این حرکت عظیم قرار گرفت؛ عاشقانه سرود. حالا ایشان اشاره کردند به شعرهایی که نسبت به بنده اظهار محبّت کرده؛ نه، مخصوص من نبود، یک وقتی ایشان یک شعری گفته بود، تقریباً اسم همه‌ی مسئولین کشور را به‌نحوی در آن شعر آورده بود و اظهار محبّت به اینها کرده بود. من یادم است مرحوم ظهیرنژاد، مرحوم چمران، در شعر [او] بودند؛ گفتیم شهریار از شماها یاد کرده. اینها اصلاً با شهریار ارتباطی نداشتند، شهریار هم با اینها کمترین رابطه‌ای نداشت، هیچ نگاهی به اینها نداشت، اصلاً پارساتر از این حرفها بود؛ امّا درعین‌حال دل او حرف زد، آمد در میدان. این استقلال فکری که او را یک روز نسبت به مبانی اسلام پابند کرد، یک روز نسبت به انقلاب این‌جور نزدیک کرد، از جمله‌ی ویژگی‌های برجسته‌ی شهریار است.  [و] آن مسئله‌ی مسلمانی و تدیّن؛ شهریار در یک محیطی و در یک فضایی زندگی کرد که محیط دین و دین‌داری نبود؛ یعنی آمد تهران، در محیطهای شعری، در محیطهای کاریِ آن روز، در دوران رضاخان -که دشمنی با دین و مخالفت با دین یک امتیاز برای هر کسی که میتوانست ابراز وجودی بکند محسوب میشد- در آن دورانها شهریار از دین، از خدا، از پیغمبر، از امیرالمؤمنین سروده؛ این «علی ای همای رحمت» مال همان روزگاران است، همان اوقاتی که عزاداری برای امام حسین در این کشور ممنوع بود و اگر کسی راجع به امام حسین شعری میخواند و حرفی میزد، تحت تعقیب قرار میگرفت، شهریار در همان دوران میگوید که: بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب‌ که عَلَم کند به عالم شهدای کربلا را  این تدیّن شهریار [است‌].  من امروز دو سه بیت از شعرهای شهریار را اینجا یادداشت کردم، ببینید: دلم جواب بلا میدهد صلای تو را؛ [اشاره به] اَلَستُ بِرَبِّکُم قالوا بَلی‌؛(۴) دلم جواب بلا میدهد صلای تو را صلا بزن که به جان میخرم بلای تو را به زلف گو که ازل تا ابد کشاکش توست‌ نه ابتدای تو دیدم نه انتهای تو را کشم جفای تو تا عمر باشدم هر چند وفا نمیکند این عمرها وفای تو را  زبان و آهنگ و موسیقی و مضمون شعر، مضمونی عرفانی؛ و آدم خیال میکند حافظ شیرازی است که آمده اینجا نشسته! برجستگی، اینها است؛ اینها است که یک شاعر را این‌جور می‌آورد در اوج قرار میدهد. به سوی خلق هر راهی که دارم کور خواهد شد که از دل با خدای خویش راهی کرده‌ام پیدا  اینجا انسان به یاد سبک صائب می‌افتد. اینها واقعاً برجستگی‌های شعری است. برای زندگانی موجبی در خود نمیدیدم کنون گر عمر باشد تکیه‌گاهی کرده‌ام پیدا  خب، این تدیّنش، آن مسئله‌ی آمدنش در خطّ انقلاب و مدیحه‌سرایی‌اش برای بسیجیان، بسیجیانی که نه ادّعا داشتند، نه به کسی پاداش میدادند، جز این که فلان‌جا جلسه داریم، آقای شهریار بیاید شعر بخواند و میکشاندند پیرمرد را میبردند؛ در خود تبریز و در بعضی جاهای دیگر. فقط اسباب زحمت شهریار، که او را بکشند این‌ور آن‌ور شعر بخواند.  حالا یک بیت هم از شعرِ وادیِ عاشقانه‌ی شهریار بخوانم: بجهیم از خود و در جبهه بجوییم خدا را وآنچه با خلق نگفتیم بگوییم خدا را  این شهریار است؛ یعنی واقعاً نظیر شهریار کسی را نداریم. ما زمان خودمان شعرای بزرگی داشتیم که با بعضی هم از نزدیک آشنا بودیم، مثل مرحوم امیری فیروزکوهی، رهی، قبل از اینها، ملک‌الشّعرای بهار، که اینها واقعاً شعرای درجه‌ی یک بودند، امّا هیچ‌کدام شهریار نیستند. شهریار، مجموعه‌ای از این خصوصیّاتی است که در یک شاعر جمع نمیشود. شهریار را شاعر ادبیّات فارسی -که شامل ایران و غیر ایران است- باید دانست؛ شاعر ایران به‌عنوان یک نقطه‌ی برجسته‌ی ملّی برای کشور باید دانست؛ ارزش شهریار و ارزشهای موجود در شهریار حقیقتاً در زمینه‌های مختلف بسیار زیاد است، لذا من اعتقادم این است که هرچه از شهریار تجلیل بشود، ما زیاده‌روی نکردیم.  در مورد منظومه‌ی «حیدربابا» هم که واقعاً منظومه‌ی برجسته‌ای است -خب، ترجمه هم شده، حالا هم که می‌بینیم ایشان ترجمه‌ی خوبی کردند، قبلاً هم من ترجمه‌های شعری‌ای که از حیدربابا انجام گرفته، دیده‌ام- به حکمتهای موجود در حیدربابا توجّه بشود؛ مسئله‌ی حیدربابا مسئله‌ی کوه حیدربابا و آن روستای معیّن و مانند اینها نیست؛ اصلاً در حیدربابا مسئله‌ی قوم‌گرایی مطلقاً یک هدف نیست؛ این را توجّه بکنید. البتّه در آن «سلام اولسون شوکتیزه ائلیزه»(۵) هست، منتها هدف از حیدربابا این نیست که فقط یک دلتنگی نسبت به آن روستا و آن شهر و آن خاطرات باشد. من نمیتوانم هدف حیدربابا را بیان کنم؛ چون ما که در دل شهریار نبودیم، امّا آنچه انسان نگاه میکند در منظومه‌ی حیدربابا حکمت پراکنده است؛ در این منظومه نکات حِکمیِ برخاسته‌ی از دید عمیق و دقیق یک شاعر به معنای واقعی کلمه وجود دارد؛ باید به این نکات توجّه کرد. و همین‌طور که میدانید، خیلی از شعرای قدیم ما با پیشوند حکیم -حکیم نظامی گنجوی، حکیم خاقانی، حکیم فردوسی- شناخته شدند. این به‌معنای حکمت اصطلاحی نیست، معنای آن این نیست که رفته‌اند درس حکمت خوانده‌اند و اینجا فلسفه برای ما بیان کردند -مثل اینکه مثلاً در شعر شیخ محمود شبستری، فلسفه و عرفان است- مراد از حکیم نظامی گنجوی، این نیست؛ معنای آن این است که این انسان برجسته، این شاعر، با نگاه رقیق و هنرمندانه‌ی خود توانسته حقایقی را ببیند و آن حقایق را با این زبان بلیغ توصیف کند، معنای حکیم این است؛ حالا در ضمن یک داستان، در ضمن یک حماسه، در ضمن یک غزل، فرق نمیکند؛ به این معنا شهریار یک حکیم است. دونیا قضوْو قَدَر، اوْلوم ایتیم‌دیر دونیا بوْیو اوْغولسوزدور، یئتیم دیر(۶) این حکمت است؛ این برای تسلّای یک انسانی که در یک چنین وضعیّتی وجود دارد، هیچّی از این بهتر نیست؛ «دونیا بوْیو اوْغولسوزدور، یئتیم دیر» یا همان بندی که ایشان ترجمه کردند و اشاره کردند: حیدر بابا دونیا یالان دونیادی‌ سلیماندان نوحدان قالان دونیادی(۷) اینها حکمت است؛ در این یک حقایقی وجود دارد؛ این حقیقت را بایستی برجسته کرد، روشن کرد، و به این چشم به حیدربابا نگاه کنیم.  به‌هرحال ما از دوستانی که باعث این بزرگداشت شدند، صمیمانه تشکّر میکنیم؛ همچنین از کسانی که در این بزرگداشت شرکت کردند و سهمی ایفا کردند، صمیمانه تشکّر میکنیم؛ از مهمانانی که از کشورهای مختلف آمدند، یا از داخل کشور از شهرهای مختلف شرکت کردند و سهمی ایفا کردند، صمیمانه تشکّر میکنیم؛ امیدواریم ان‌شاءالله که خطّ و راه و جهت‌گیریِ شخصیّتی مثل شهریار، برای همه‌ی کسانی که در وادی ادب فارسی و زبان فارسی دستی دارند، بتواند یک الگو و یک اسوه‌ای باشد. و خداوند رحمت خودش را بر روح مرحوم سیّدمحمّدحسین شهریار (رحمةالله‌علیه) نازل کند. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌   ۱) این کنگره پس از این دیدار، به مدّت دو روز در تبریز و با حضور ادبا و شعرایی از ایران و کشورهای تاجیکستان و جمهوری آذربایجان برگزار شد. ۲) مثال زد ۳) ۱۳۶۶/۴/۲۹ ۴) سوره‌ی اعراف، بخشی از آیه‌ی ۱۷۲ ۵) سلام بر بزرگی و ایل و دودمان شما ۶) دنیا سراسر مرگ‌ومیر و قضاوقدر است/ به اندازه‌ی دنیا هم پسران جوانشان را از دست دادند، یتیم شدند. ۷) حیدربابا! دنیا، دنیای بی‌ارزشی است/ و این دنیای بی‌ارزش، از زمان نوح و سلیمان بوده است.
1,333
1385/06/25
بیانات در دیدار نخبگان جوان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3351
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ یکی از دلایلی که من شیفته‌ی این مجالس جوانان هستم، همین احساس آزادگی و برای جوانِ امروز، دلیری بیان عقیده است. این، آن نکته‌ی بسیار جالب است؛ لذا من از این برادر عزیز که برخاستند و این مطلب را بیان کردند، تشکر میکنم. البته اداره‌ی این جلسه به صورتی که با وضع من متناسب باشد، به آن شکلی که شما میگویید، تقریباً عملی نیست. من اگر خودم میخواستم تصمیم بگیرم، همان کار را میکردم؛ یعنی میگفتم که افراد بلند شوند، خودشان وقت بگیرند و حرف بزنند؛ منتها این یک زمان گسترده‌ای لازم دارد و با وقت محدود من سازگار نیست. من نظرات جوانها، دانشجویان، دانش‌آموزان و نخبگان - همین کسانی که این جلسات را تشکیل میدهند و نظائر اینها - را در خلال گزارشهای متعدد از جاهای مختلف میبینم و از واقعیتها دور نیستم. البته از زبان خود شماها شنیدن، یک لطف بیشتری دارد؛ لیکن چون من محدودیتهایی دارم، از این جهت، آن ممکن نیست. به هر حال، به همین مقداری که برای ما ممکن است، حالا اکتفا میکنیم.   * * * اولاً به همه‌تان خوش‌آمد عرض میکنم و از یکایک جوانانی که اینجا مطالبی را بیان کردند، تشکر میکنم. آن چیزهایی هم که گفتید، همه ثبت شد؛ بعضی از اینها نکاتی است که قابل توجه مسئولان محترمی است که اینجا تشریف دارند - وزرای محترم، معاون محترم، رئیس جمهور و بقیه‌ی مسئولان که دیدم یادداشت هم میکنند - و باید مورد توجه قرار بدهند و دنبال کنند؛ بعضی شدنی است؛ بعضی هم ممکن است اشکالاتی بر آنها وارد باشد؛ به هر حال، باید بررسی و توجه بشود. بعضی از حرفها چیزهایی است که درست است و همین حالا مورد توجه است؛ مثلاً راجع به بنیاد نخبگان - که بعضی از دوستان صحبت کردند - خوشبختانه در این اواخر میبینیم که این بنیاد، یک تحرک بهتری پیدا کرده است؛ در ضمن آن کسانی هم که برای مسئولیت بنیاد نخبگان - چه قبلاً و چه امروز - در نظر گرفتند، خودشان جزوِ نخبه‌هایند؛ حالا منتها نخبه‌های دوره‌های قبل از شما. این‌طور نیست که کار نخبگان به کسانی سپرده شود که خودشان معنای نخبه را نمیدانند و حظی از نخبه بودن ندارند؛ این نخواهد بود. ان‌شاءاللَّه بهتر هم خواهد شد. من هم تأکید کرده‌ام، مجدداً تأکید میکنم و جای مهمی است. یا آن نکته‌ای که راجع به مرکز تحقیقات پتروشیمی گفتند، حتماً این را جنابعالی - جناب آقای دکتر داوودی - باید دنبال کنید؛ چون وزیر محترم نفت اینجا نیست. این نکته‌ی بسیار مهمی است؛ این همان چیزی است که من روی آن تکیه میکنم: «متصل شدن مراکز علم و تحقیق با مراکز استفاده‌کننده‌ی از علم و تحقیق»؛ اینها همدیگر را زیر نظر داشته باشند و از هم استفاده کنند. هم آنها میتوانند تحقیق اینها را جهت بدهند، هم اینها میتوانند فعالیت آنها را جهت بدهند. ان‌شاءاللَّه این را حتماً جنابعالی دنبال کنید. بعضی نکات را هم که من از بیانات دوستان استفاده کردم، بد نیست به شما بگویم؛ توجه داشته باشید. ببینید این حرکتِ به سمت مهاجرت به خارج از کشور، اولاً همه‌ی انواعش بد نیست، که من بارها گفته‌ام، گریختن و فرار از جبهه نیست. فرار از جبهه بد است؛ کشور شما در حال یک تحرک، یک چالش عظیم و یک اقدام بزرگ برای جلو رفتن و پیش رفتن است؛ مثل یک جبهه‌ی جنگ. گریختن از این جبهه بد است؛ اما آمدنِ کنار برای یاد گرفتن بیشتر و آماده شدن بیشتر، این بد نیست. من همه‌ی این رفتنهای به خارج را مردود نمیدانم؛ بارها هم در جمع شماها و بقیه‌ی جوانها گفته‌ام. چه عیب دارد بعضیها بیرون میروند؟ خوب بروند. آن کسانی که کشور را فراموش میکنند، مصالح کشور و مصالح ملت خودشان - یعنی خانواده‌ی خودشان - را پشت گوش میاندازند و فقط برای پر کردن جیب خودشان راه میافتند و بیرون میروند، البته اینها از نظر عقل محکومند؛ نه محکوم قضایی، هیچ قانونی وجود ندارد که این کار را محکوم کند؛ اما وجدان و عقل بشری و وجدان ملی، یک چنین عملی را محکوم میکند. اینها هم این‌طور نیست که نخبه‌ها باشند؛ نه، ممکن است در بین آنها چهار تا نخبه هم باشند، چهل تا غیر نخبه هم هستند. تصور نشود حالا اینهایی که پا میشوند و بیرون میروند، همه نخبه‌های ما هستند که یکییکی بیرون میروند؛ نه، پا میشوند میروند و دچار مشکلات هم میشوند - شما هم توجه داشته باشید، ما در این زمینه اطلاعات زیادی داریم - کسانی که میروند، غالباً با یک استقبال خوب و قدردانیای مواجه نمیشوند. اگر حقیقتاً هم نخبه باشند، آن مراکز، اینها را در حد توانشان میفشرند، استفاده‌ی خودشان را میکنند و بعد پرتاب میکنند دور؛ و هیچ تعهدی نسبت به آنها ندارند. هدف باید این باشد که انسان برای کشور خودش، برای مردم خودش، برای خانواده‌ی خودش، برای آن سرزمینی که او را در خود نشانده؛ بارور کرده و ثمربخش کرده، برای نسل فعلی و نسلهای آینده مفید واقع شود. هدف باید این باشد. این هدف هر طور که فراهم شود، ایرادی ندارد. یک نکته‌ی دیگر در زمینه‌ی مسئله‌ی «استقلال فرهنگی» است که بعضی از دوستان اشاره کردند. این استقلال فرهنگی در کشور شروع شده است. از اواسط دوران قاجار، یک فریفتگی و بیگانه‌زدگی در ما پیدا شد؛ البته عوامل طبیعیای هم داشت و این عوامل روزبه‌روز شدت پیدا کرد؛ در دوران حکومت پهلوی به اوج رسید و بر اساس آنها، پایه‌های فرهنگی بسیار خطرناکی را در کشور پایه‌گذاری کردند: مثل اینکه ایرانی «نمیتواند»، ایرانی عُرضه‌ی حضور در میدانهای علم و فرهنگ را ندارد؛ و نگاه منفی نسبت به همه‌ی گذشته‌ی فرهنگی و مواریث ارزشمند تاریخی و علمی ما؛ اینها چیزهایی بود که در این کشور اتفاق افتاد. شماها آن دوران را ندیدید. ما که در آن دوران بزرگ شدیم، بنده که با اکثر شماها شاید در حدود نیم قرن اختلاف سنی دارم، آن دورانها را درک کردیم و دیدیم که چه بود. حقیقتاً فرهنگی که ترویج میشد، فرهنگ «نمیتوانیم» بود؛ فرهنگ ترجیح مطلقِ هر چیز غربی بر هر چیز ایرانی بود؛ این‌طوری بود. در زمینه‌ی افتخارات ایرانی، دقیقاً بر روی چیزهایی تکیه میشد که غرب آنها را به دلایلی میخواست - با دلایل استعماری و قدرت‌طلبانه - که طراحان سیاستمدار غرب، آنها را طراحی کرده بودند؛ برخی نقاط را در کشور ما برجسته میکردند؛ همین نقاط مورد توجه دستگاههای اداره‌کننده‌ی کشور قرار میگرفت ولاغیر. سالهای متمادی گذشته این‌طور بود. انقلاب، همه‌ی وجدانهای این مردم را تکان داد، ماها را بیدار کرد، متوجه هویت خودمان کرد، تواناییهای خودمان را به ما نشان داد و «ما میتوانیم» را شعار ما قرار داد. ما هم وارد شدیم و تجربه کردیم؛ دیدیم بله، میتوانیم. لذا امروز استقلال فرهنگی در این کشور، روزبه‌روز در حال پیشرفت است و خودباوری فرهنگی بیشتر میشود. اصرار ما هم همین است که این کار بشود و شما جوانها به این توجه کنید و هر حرکتی را که مشاهده میکنید با این روحیه‌ی استغنای فرهنگی و استقلال فرهنگی معارضه دارد، با چشم بدبینی به آن نگاه کنید و بدانید که هدایت شده است. یک نکته‌ی دیگر مربوط به روند رشد علمی کشور است؛ که بعضی از دوستان گفتند این روند کُند است. من میخواهم بگویم نه، اتفاقاً روند رشد از جهت شتابان بودن، جزوِ شتابنده‌ترین روندهای رشد علمی در دنیاست. این با محاسبه‌ی علمی معلوم شده است؛ یعنی ما از لحاظ روند رشد علمی و فناوری در کشور، جزو شتابنده‌ترینها در سطح دنیا هستیم. منتها چون فاصله خیلی زیاد بوده، این شتاب، الان نتایجش را به‌روشنی نشان نمیدهد. چنانچه همین شتاب و آهنگ حرکت را بتوانیم به توفیق الهی ده، پانزده سال حفظ کنیم و پیش برویم، آن وقت کاملاً خودش را نشان خواهد داد. من البته مثالهای زیادی برای این دارم. بعضی از مثالها ممکن است برای شما محسوس نباشد؛ چون آنچه را که ممکن است من به عنوان آمار ذکر کنم، شما از آن اطلاعی ندارید، لذا محسوس نیست. اما حالا همین چیزهایی که محسوس است و مشاهده میشود، مثل همین تحقیقات مربوط به انرژی هسته‌ای ؛ این، به دست آمده از آن نقطه‌ای است که ما حرکتمان را از آن نقطه شروع کردیم. فاصله‌اش، یک فاصله‌ی دهشت‌آور است؛ ولی این کار انجام گرفت. در بحث مسایل زیست‌شناسی، همین مسئله‌ی سلولهای بنیادی و در بحث تولیدات نظامی، تحقیقات گوناگونی که در این زمینه انجام گرفته، همین مسئله است که عرض کردم. چون شما از آنچه که اتفاق افتاده، اطلاعی ندارید، جزء معلومات عمومی و اطلاعات عمومی نیست، لذا بیان آن برای شما خیلی محسوس نخواهد بود. این را بارها گفته‌ام، ما در این کشور در قبل از انقلاب، آن جنگنده‌هایی که عمدتاً از امریکا خریداری میشد، وقتی یک بخشی از آنها خراب میشد و احتیاج به تعمیر داشت یا مدت آن قطعه تمام میشد - شاید هنوز هم امکان کار کردن داشت، منتها زمان معین میکردند که باید تغییر کند - اجازه نمیدادند که این قطعه‌ی مرکب - قطعه‌ی مرکب خودش متشکل از بیست، سی یا پنجاه قطعه است - باز بشود و آن قطعات ریز دیده شود؛ یعنی صنعتگران و همافران و افسران فنی ما که در نیروی هوایی بودند، اجازه‌ی این کار را نداشتند. یکی، دو مرتبه این کار را کردند، آن همافر و افسر ذیربط را از طرف دادگاه نظامی رژیم محاکمه کردند که شما به چه مجوّزی مثلاً این بخش از هواپیمای اف چهارده یا اف چهار را باز کردید؟ باید همان قطعه را سربسته و دربسته تحویل مستشار امریکایی میدادند، او این را سوار هواپیما میکرد و به امریکا می‌برد و قطعه‌ی جایگزینش را میآورد؛ یعنی اجازه‌ی اطلاع از این را هم که این قطعه از چند جزء تشکیل شده و کجایش خراب شده، نمیدادند. حالا ما از آنجا به اینجا رسیدیم که جنگنده‌ی ایرانی در آسمان پرواز کرد! همه‌تان این را در تلویزیون دیدید. البته این در واقع نسل چندم است. اولین هواپیمای جنگنده که ساخت ایرانی بود، در حدود هشت، نه سال قبل از این در یک مانور نظامی - به پرواز درآمد که بنده آنجا خودم شاهد و ناظر بودم - بعد این تقویت و تکمیل شد؛ حالا این درآمده است؛ یعنی میتوانند این را به تولید انبوه برسانند؛ یعنی اگر برای کشور صرفه‌ی اقتصادی داشته باشد، قابل این هست که به تولید انبوه برسد. این فاصله‌ها، فاصله‌های دهشت‌آور است؛ یعنی فاصله‌ها بسیار فاصله‌های عمیقی است که در این مدت به برکت پیگیری و کوشش، طی شده است. بنابراین شتاب خوب است ؛ منتها این شتاب بایستی حفظ شود. این چیزی که شما جوانهای آگاه و هوشمند و مستعد باید بدانید، این است که این شتاب را بایستی همچنان حفظ کرد. مسئولان هم البته به این مسأله اهتمام دارند و بنا هم بر همین است که این چیزها دنبال شود. اگر در یک گوشه‌ای اختلالی هم در کیفیت پیشرفت کار هست، اینها اختلالهای جزئی است و برطرف خواهد شد. ما منکر وجود عیوب نیستیم؛ منتها منکر این هستیم که این عیوب ما را ناامید کند؛ این را نمیگذاریم؛ یعنی بنده خودم و مسئولانی که مسئولان این بخشها هستند، با همه‌ی وجود با ناامیدی مبارزه میکنیم. برای اینکه مهمترین مانع پیشرفت یک شخص و یک ملت، ناامیدی و تاریک دیدن افق است؛ نه، افق روشن است و میتوان جلو رفت. من چند نکته را قبل از بیانات شما مطرح کردم. البته در مورد این بیاناتی که گفتید، باز نکات دیگری هم هست که حالا من بعضی از آنها را یادداشت کرده‌ام. دیگر فرصت بیان آنها نیست. حالا یک نکته‌اش را اشاره کنم. یکی از این دخترخانمها گله کردند از اینکه جایگاه فارغ‌التحصیلان علوم‌انسانی، مثلاً یک جایگاه مشخص یا برجسته‌ای نیست. این طوری نیست؛ من به شما بگویم، اگر شماها ان‌شاءاللَّه زبده شوید و در همین علوم انسانی، مثلاً تاریخ، جامعه‌شناسی و روانشناسیای که خودتان گفتید، پیشرفت کنید، حقیقتاً بدانید ارزش شما در جامعه و در سطح بین‌المللی، از یک پزشک پیشرفته یقیناً کمتر نیست؛ بلکه بیشتر هم هست. شما الان نگاه کنید، ببینید در این چهره‌های علمی معروف دنیا چند تا پزشک هستند، چند تا جامعه‌شناس یا مورخ وجود دارند. میبینید که تعداد و برجستگی این دومی بیشتر است. منتها باید کار کنید تا پیش بروید. به این مقداری که الان شماها رسیده‌اید، مطلقاً قانع نباشید. به نام نخبه و استعداد درخشان هم قانع نباشید. شما با انتخابِ به عنوان نخبه، چه مثلاً با پذیرش در کنکور یا مدال آوردن در فلان المپیاد یا فلان جشنواره، وارد یک جاده‌ای شده‌اید. وضع فعلی شما این است. شما وارد این جاده شده‌اید. چنانچه از حرکت باز بمانید، همین اول جاده مانده‌اید و مثل این است که وارد نشده باشید. اهمیت کار شما این است که این جاده را با هر چه سرعت بیشتر طی کنید، پیش بروید و خسته نشوید تا ان‌شاءاللَّه به آنجایی برسید که شایسته‌ی شماهاست. من یک نکته‌ای را عرض بکنم. اولاً هدف از این جلسه، حل این مشکلات نیست. این مشکلات باید حل بشود، بلاشک. لیکن این جلسه‌ی ما، یک هدفِ بالاتری دارد؛ من بارها هم این را گفته‌ام. این جلسه عمدتاً یک جلسه‌ی نمادین است. این جلسه اولاً، نشان‌دهنده‌ی تکریم نظام جمهوری اسلامی به علم، ثانیاً، به تحصیل کننده‌ی علم و ثالثاً، به اهمیت علم در پیشرفت کشور است؛ نماد اینهاست. کارهای نمادین هیچ منافات با این ندارد که در واقعیت خود هم یک حرکتی در آن وجود داشته باشد؛ اما بیشترین تکیه روی نمادین است؛ مثل شعائر اسلامی؛ شعائر این‌طوری است. شعائر اسلامی جنبه‌ی نمادین دارد. خودش هم یک حرکت است؛ اما بیشترین تأثیری که مورد توجه است، آن تأثیر نمادین است. مثلاً: «انّ الصّفا و المروة من شعائر اللَّه»؛ صفا و مروه در حج؛ بیشتر اعمال حج از همین قبیل است. اینها اعمال نمادین است. دو نقطه را با یک فاصله‌ای معین کرده‌اند، میگویند بایستی بین این دو نقطه را مرتباً طی کنید و در حرکت باشید. در یک بخشی از این دو نقطه، این حرکت، باید حالت دویدن به خودش بگیرد؛ این نماد است. نماد یک حرکت دائمی برای مسلمان است. یا طواف؛ بر گرد یک محور، یک حرکت تمام‌نشدنی است؛ حرکت طواف تمام‌نشدنی است. شما حرکت طوافتان تمام میشود، نفر بعدی شروع میکند. شما کعبه را هیچ‌وقت خالی از این دایره‌ی حرکت‌کننده‌ی مردم مشاهده نمیکنید. اینها «شعائراللَّه» است؛ یعنی جنبه‌ی نمادین دارد. این درس را به جامعه‌ی انسانی میدهد. کارهای نمادین این است. ما میخواهیم در این کشور، معلوم باشد که تحصیل علم و خود علم و تأثیر آن در آینده‌ی کشور، یک نقطه‌ی برجسته و اساسی برای نظام جمهوری اسلامی است. در حقیقت این نقطه‌ی اساسی و برجسته‌ای در ذهن ملت ایران و برای این ملت است. ما از این ناحیه ضربه خورده‌ایم؛ از ناحیه‌ی عقب‌ماندگی در علم ضربه خورده‌ایم. یک روزی یک حرکت علمیای در دنیا به وجود آمد - حرکتهای علمی همیشه در دنیا حکم ظرفهای مرتبط را دارد و به همدیگر وصل میشوند. ملت و جامعه‌ی ما از علم یکدیگر استفاده میکنند - یک روزی مرکز پیدایش علم دنیا اسلام بود؛ بدون اینکه دنیای اسلام با داشتن ابزار علم، برود مثلاً اروپا، افریقا یا هر نقطه‌ی دیگری را استعمار بکند. این علم گسترش پیدا کرد، به همه جا رسید و همه از آن استفاده کردند و بهره‌مند شدند. اما در این برهه‌ی اخیر - یعنی بعد از رنسانس به این طرف که علم به دست یک مجموعه‌ی اروپایی و غربی افتاد - از علم استفاده‌ی معمولی و طبیعی نشد. علم در دست آنها ابزاری برای تسلط شد؛ سلطه‌ی بر کشورها، و بتدریج مسئله‌ی استعمار پیش آمد. دویست، سیصد سال شرق، یعنی اغلب مناطق آسیا و اروپا، زیر چکمه‌ی استعمار له شد و غربیها از علم، نه فقط برای سلطه‌ی سیاسی و استعماری، که برای فشردن ملتها و گرفتن شیره‌ی آنها و امکانات و ثروتهایشان استفاده کردند. همچنان که برای تحمیل فرهنگ خودشان بر ملتهای عقب‌افتاده‌ی از لحاظ علمی هم استفاده کردند و این آخری - یعنی تحمیل فرهنگ - موجب شد که آنها در پیشرفت علمی مطلقاً سهمی پیدا نکنند و به آنها اجازه داده نشود، و تشویق که نمیشوند هیچ، بلکه موانعی هم جلوِ آنها گذاشته شود. این وضعی بوده که پیش آمده است. خوب، ما این عقب‌افتادگی تاریخی را باید جبران کنیم؛ یعنی ما ضربه را از بیعلمی خورده‌ایم. اگر امروز دنیای اسلام از لحاظ اقتصادی عقب است، از لحاظ فرهنگی یا سیاسی عقب‌مانده است، این به خاطر آن است که رقیب، یعنی دنیای غرب، مجهز به سلاح علم است. از سلاح علم برای غلبه‌ی در میدانهای سیاست، اقتصاد و فرهنگ استفاده میکند. ما باید این سلاح را به دست آوریم. باید بتوانیم مسلح به علم شویم تا تهدید رقیب - یا رقیب یا دشمن، حالا همه‌شان یک جور نیستند - نتواند آن‌طوری که تاکنون کارآمد بوده است، کارآمد باشد. ما باید این را داشته باشیم. این یک هدف راهبردی بسیار بلند ملت و بسیار مهم و حیاتی است. علم را باید به دست آورد. البته این را میدانیم که علم به تنهایی کافی نیست. علم باید با اخلاق و ایمان همراه شود تا ما به همان چاله‌ای نیفتیم که غرب در آن افتاد؛ یعنی علم برای آن وسیله‌ی ظلم شد، وسیله‌ی انحراف اخلاقی شد و وسیله‌ی گسترش فرهنگهای گمراه‌کننده و هلاککننده شد. ما باید دچار آن نشویم. آن به جای خود محفوظ، اما حالا نقطه‌ی اساسی این است که علم برای ما یک امر حیاتی است. بنابراین ما در این جلسه خواستیم از علم، علم‌آموزی و کسانی که در میدان علم‌آموزی یک برجستگی از خودشان نشان داده‌اند، تجلیل کنیم. این جلسه، نماد تجلیل از این چند خصوصیت است. من در سرنوشت و تاریخ ملتها یک قدری مطالعه میکنم - نه فقط در گذشته، در زمان خود ما هم همین‌طور است - میبینم که دو عنصر از مهمترین عناصر تأثیرگذار در پیشرفتهای ملی برای کشورها، عبارت است از: یکی «خطرپذیری» و یکی هم «کار سخت و پیگیر و پشتکار» است. من میخواهم امروز این دو خصوصیت را به شماها توصیه کنم. خطرپذیری؛ نقطه‌ی مقابل آن، ترس است. ترس از چه؟ ترس از عدم موفقیت؛ وارد نشویم که مبادا موفق نشویم؛ حرکت نکنیم که مبادا نرسیم؛ اقدام نکنیم که مبادا مورد قبول قرار نگیرد؛ اقدام نکنیم که مبادا برای ما مشکلات ایجاد کند. اینها همه‌اش نقطه‌ی مقابل خطرپذیری است. یکی از خصوصیات خوب غربیها - که ما خصوصیات بد و خوب، هر دو را در کنار هم میبینیم و انکار نمیکنیم - خطرپذیری است. غربیها این خصوصیت مثبت را و به تبع آنها امریکاییها - که فرهنگ اروپاییها را اول‌بار گرفتند - خطرپذیرند. خطرپذیری میتواند جامعه را موفق کند. شما جوانها باید آماده باشید؛ ترس از اینکه شاید نشود، این خیلی چیز بدی است. گاهی اوقات تصورات انسان، یک آینده‌ای را برای انسان تصویر میکند که بکلی او را مأیوس میکند؛ این به نظر من، یکی از ایرادهاست. حالا اگر وارد دانشگاه شدیم، اگر درس خواندیم، اگر این تحقیق را کردیم، اگر وارد رشته‌ی تحقیق و پژوهش شدیم، آیا قبول میشود؟ آیا دست ما را به جایی بند میکنند؟ آیا نمیکنند؟ باید وارد شوید! به قول شاعر عرب میگوید: «شر من الشر خوف منه عن یقعی»؛ از بلا بدتر، ترس از بلاست، ترس از فرود آمدن بلاست؛ این از خود بلا سخت‌تر است. نبادا نشود؛ خوب به این «نبادا» نباید اعتنا کرد. وارد شوید، خواهید دید که میشود. در همه‌ی میدانهای مادی و معنوی که انسان موفقیتی مشاهده میکند، این جرئت و گستاخی و نترسیدن از احتمال موفق نشدن، عامل بسیار مهمی است که ما را پیش می‌برد. یکی هم مسئله‌ی «کار سخت» نقطه‌ی مقابل تنبلی است. نگذارید تنبلی و راحت‌طلبی و تن دادن به زندگىِ دور از مشکل، شما را وسوسه کند. اگر این حالت تنبلی وجود داشت، هیچ‌کدام از این کشفیات مهم علمی به وجود نمیآمد. شرح حال این کاشفان و مخترعان بزرگ را ببینید، چطور خواب را بر خودشان حرام کردند، سختیها را برای خودشان هموار کردند، با مشکلات ساختند و رفتند تا به آن نقطه‌ی اساسی رسیدند. البته این موفقیتها در بسیاری از موارد - شاید بتوان گفت در اغلب موارد - در نهایت هم برایشان فایده داشته؛ فایده‌ی مادی و زندگی و عنوان و پول و این چیزها را هم داشته است. لیکن اینها از اول هدفشان این چیزها نبوده است؛ میخواستند بروند تا عمق یک مسئله و یک کار را به دست آورند و به آنجا برسند. این را به عنوان یک توصیه‌ی قطعی عرض میکنم. یک نکته‌ی دیگری که به شما عرض میکنم، این است که (همین نکته‌ای که اشاره شد) علم با دین و اخلاق هست که برای بشریت مفید خواهد بود. این را به طور قاطع بدانید، علم هر چه هم پیشرفت کند، اگر از اخلاق و دین فاصله بگیرد، به حال بشریت مفید نخواهد بود. آن کسانی که میگویند ما دانش را برای ارتقاء بشریت میخواهیم، باید به این نکته توجه کنند. حالا مثالهای واضحی که همه شنیدید، من نمیخواهم اینها را تکرار کنم که حالا کسانی که مثلاً در علم شیمی پیشرفت کرده‌اند، به بمبهای شیمیایی و وسایل کشتار جمعی رسیدند؛ کسانی که در علوم هسته‌ای پیشرفت کردند، به بمب اتمی و کشتار فاجعه‌آمیز ملتها رسیدند؛ اینها حالا مثالهای واضحی است. شما در ملتها نگاه کنید. یک ملت پیشرفته‌ی از لحاظ علمی را که در دنیا در اوج پیشرفت علمی قرار دارد، در نظر بگیرید، ببینید آیا مردم این کشور حقیقتاً به سعادت رسیده‌اند؟ آیا در آن کشور عدالت وجود دارد؟ آیا در آن کشور فقر و تبعیض و بیعدالتی از بین رفته است؟ آیا آن‌چنان که ادعا میکنند، مردم با آرامش و دور از خشونت و تجاوز و تعدی زندگی میکنند؟ با اینکه علم در آنجا هست، این واقعیات هم در آنجا هست! آیا بر زندگی خانواده‌ها، یک حس اعتماد و آرامشی حکمفرماست؟ فرزندان در آغوش پدر و مادرها با عواطفِ خوب تربیت میشوند؟ قتل و ترور و جنایت و اینها در آنجا نیست؟ میبینید درست به عکس است. امروز بیشترین ناامنی در آن کشوری است که از لحاظ علمی، بالاترین رتبه را دارد؛ یعنی امریکا. هیچ کشوری در دنیا به ناامنی امریکا نیست؛ نه در اروپا، نه در آسیا. بیشترین ناآرامی روانی در آنجاست. بیشترین قتل و خشونت از ناحیه‌ی شهروندان نسبت به یکدیگر در آنجاست. بیشترین تبعیض و فاصله‌ی طبقاتی در آنجاست. ثروتهایی به بلندی کوه هیمالیا و فقرهای غیر قابل توصیف - یعنی مردن از گرسنگىِ به معنای واقعی - در آنجاست. فاصله‌ها این است. مهمترین آرمانهای بشری که از اول تاریخ تا حالا با تغییرات زمانه، تغییر نکرده، اینهاست. آرمان مهم بشر «عدالت» و «امنیت» است؛ «آسان زندگی کردن در کنار دیگران» است - بهشت آنجاست کازاری نباشد - «آزارندیدن از دیگران» است؛ احساس آرامش کردن در روان است؛ راحت بودن در خانواده است؛ لذت بردن از زندگی خانوادگی و از دیدن فرزندان است؛ از بودن در آغوش پدر و مادر است؛ اینها اساسی‌ترین نیازهای بشر است؛ اینها چیزهایی است که بشر از اول تا امروز میخواسته؛ دیروز هم میخواسته و امروز هم میخواسته است. این چیزها در آن جامعه‌ای که از لحاظ علمی پیشرفته‌ترین است، مطلقاً وجود ندارد. پس ببینید وقتی که علم با ایمان و اخلاق همراه پیش نرفتند، دوش‌به‌دوش پیش نرفتند، نتیجه این میشود. عالِم اگر متدین باشد، از علم او جامعه بهره‌ی حقیقی میگیرد. دین جلوِ پیشرفت علم را نمیگیرد؛ بلکه حتّی به پیشرفت علم، کمک هم میکند. اما جلوِ تعدی علم و تخطی از حدود انسانیت را که ممکن است علم به آن دچار شود، میگیرد. لذا من توصیه‌ام به جوانها این است: شما، همان قدری که برای علم کار میکنید، برای دل و معنویت خودتان هم کار کنید. میدان معنویت به روی شما باز است. علم و معنویت با هم هیچ منافاتی ندارند. کار کردن در یک کارگاه علمی، کارگاه آموزشی، مرکز تحقیقات، فلان کلاس درس و فلان دانشگاه، هیچ منافاتی با این ندارد که انسان نمازش را اول وقت، با توجه و با احساس حضور در مقابل خداوند بجا آورد. این، دل شما را شستشو میدهد. شماها جوانید و دلهای شما نورانی است؛ حتّی کسانی هم که تا حالا خیلی با مسائل مذهبی سر کار نداشته‌اند، دلهایشان به خاطر جوانی پاک و صاف است؛ یعنی دل شما از دل افرادی در سنین من، وضعش خیلی بهتر است و آمادگیتان زیاد است. مثل آینه‌های شفاف، نور لطف و توجه الهی را زود میگیرد و منعکس هم میکند؛ یعنی شما وقتی که از لحاظ دینی خوب بودید، از لحاظ روحی پاکیزه و پاکدامن بودید، عفیف بودید، متذکر بودید، حضور خودتان را در برابر پروردگار حقیقتاً حس کردید، وقتی این‌طوری باشید، وجود شماها - در هر نقطه‌ای باشید؛ چه دانشگاه، چه محل کار، چه خانه و چه خانواده و فامیل - تأثیر نورانی خواهد داشت؛ یعنی وقتی شما خوب باشید و نورانی باشید، به دیگران هم نور میدهید. این را قدر بدانید و از دست ندهید. این خطاب به شما چند ده نفری که اینجا هستید، نیست؛ این خطاب به همه‌ی جوانهاست و بخصوص جوانهایی که دارند در کار علم حرکت میکنند. و خوشبختانه امروز به میزان زیادی همین هم هست. یکی از شما دوستان گفتید که نسل کنونی کشور و ملت ما، از نسل اولِ انقلاب کمتر نیستند، این حرف من است؛ بنده هم همین عقیده را دارم و بارها هم گفته‌ام و به این معتقدم. شما جوانهای نسل امروز، در بخشهای مختلف نشان دادید که یک قدم جلوتر رفته‌اید؛ یعنی نسل جوان ما یک قدم به جلو حرکت کرده است؛ منتها کوره‌ی جنگ تحمیلی و دفاع مقدس و آن حال و هوای عجیب، یک تأثیرات طبیعیای دارد. اگر آن وضعیت، امروز هم پیش میآمد، آن وقت معلوم میشد که جوانهای ما چقدر در زمینه‌های معنوی پیش رفته‌اند. و ما امروز داریم این را مشاهده میکنیم؛ هم در دانشگاهها و هم در بیرون دانشگاه‌ها. بنابراین علم را باید با دین و اخلاق توأم کرد. این خطاب به اشخاص شماها بود. از فرصت ماه رمضان استفاده کنید؛ روزه را خوب بگیرید؛ جوانها روزه که میگیرند، منتها خوب روزه بگیرید. خوب روزه گرفتن به این است که در حالی که دهان شما از لحاظ خوردنی و آشامیدنی روزه است، دلتان را هم در زمینه‌ی هوسها، چشم خودتان را هم در زمینه‌ی آنچه که با چشم از هوسها دنبال میشود و بقیه‌ی اعضا و جوارح را روزه نگه دارید. احساس کنید که در این ماه - یعنی ماه رمضان - با این حال روزه دارید به خدای متعال نزدیکتر میشوید و دلتان نورانیتر میشود. من مطالب دیگری را هم یادداشت کرده‌ام که فرصت نمیشود. چون یکی از خود شما جوانها گفتید و من هم یادداشت کرده بودم، فقط این جمله را هم بگویم: شما جوانها خودتان باید احساس کنید نقش‌آفرینید؛ منتظر این نباشید که حالا در جاهای دیگر اتفاق خاصی بیفتد. بله، دستگاههای دولتی وظایفی دارند، بنیاد نخبگان وظایفی دارد و باید انجام بدهند و ان‌شاءاللَّه انجام هم میدهند و بتدریج بهتر هم خواهد شد؛ اما آنی که محور مسئولیت است، آن را شما «خودتان» بدانید. خودتان احساس کنید که مسئولید و احساس کنید که نقش دارید. این که آیا در آینده به ما نقشی خواهند داد یا نه؟ این را فعلاً شما کنار بگذارید و ببینید امروز در دوران دانشجویی و دوران تحصیل و کسب کمال، چه نقشی به عهده‌ی شماست، آن نقش را ایفا کنید؛ و آن، خوب درس خواندن، خوب کار کردن، جدی حرکت کردن، شتاب این حرکت را مطلقاً کاهش ندادن و در کنار تحصیل علم به تحصیل دین و تقوا و تزکیه‌ی نفس هم پرداختن است. ان‌شاءاللَّه که خداوند همه‌تان را موفق و مؤید بدارد و ان‌شاءاللَّه روزبه‌روز درهای سعادت را به روی شماها باز کند.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌‌
1,334
1385/06/09
بیانات‌ در دیدار اعضای مجلس خبرگان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3350
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ به همه‌ی آقایان محترم خوش‌آمد عرض میکنم و از خداوند متعال مسئلت میکنم که این زحمات و تلاشها را به عین قبول مورد نظر قرار دهد و همه را مشمول توفیق و رحمت و برکات خود قرار دهد. شعبانیات مبارکه را تبریک عرض میکنیم؛ چه خود ایام شعبان، چه اعیاد شعبان؛ بخصوص این موالیدی که بر آنها مرور کردیم و میلاد حضرت بقیةاللَّه‌الاعظم (ارواحنافداه) که در پیش داریم و خداوند متعال توفیق دهد بتوانیم به برکت این وجودات مقدس و مبارک، خودمان را هر چه بیشتر به صراط مستقیم الهی نزدیک کنیم. لازم میدانم از مجلس کنونىِ خبرگان تشکر کنم که علیالظاهر آخرین اجلاسیه‌ی خودش را برگزار کرد و در طول مدت مسئولیت، کارهای باارزشی را انجام داد؛ اولاً اجلاسهای متعدد و مضاعف - تقریباً دو برابرِ دوره‌ی قبلی - طرح و توجه به مسائل مهم در این اجلاسیه‌ها و کارهای جانبیای که انجام گرفته است، که لازم است افکار عمومی در جریان این تحرکات و این اقدامات قرار بگیرد. مثلاً در دبیرخانه کارهای خوبی انجام گرفته؛ مانند مجله‌ی حکومت اسلامی که شماره‌های متعدد منتشر شده، که شامل مباحث خوب و تحقیقی است؛ مرکز تحقیقاتی راه‌اندازی شده است که مسائلی در آنجا مطرح میشود و مورد پژوهش قرار میگیرد؛ نشستهای علمی - تخصصیای پیرامون مسائل مرتبط با خبرگان گذاشته‌اند؛ برنامه‌های علمیای در مسئله‌ی ولایت فقیه و مسائل مربوط به رهبری با همکاری صدا و سیما تولید و پخش شده و در اختیار مردم قرار گرفته است. اینها کارهای باارزشی است که انجام گرفته. بیانیه‌های مجلس خبرگان در هر دوره - که در همین اجلاس هم من بیانیه را دیدم - بسیار متین و شامل مباحث مهم و نشان‌دهنده‌ی گرایش و جهتگیرىِ مجموعه‌ی زبدگان علمی و سیاسی کشور در زمینه‌ی مسائل اصولی انقلاب و نظام است. ما باید از یکایک آقایان تشکر کنیم. آنچه که من امروز عرض میکنم، مسئله‌ی جایگاه مجلس خبرگان است. مجلس خبرگان در حقیقت یک پشتوانه‌ی عظیمی برای نظام است؛ مثل صندوق ذخیره‌ی ارزىِ معنوىِ نظام. یک پشتوانه و یک ذخیره‌ی معنوی است که باید حاضر باشد، آماده باشد، پابه‌کار باشد و به‌روز باشد برای هنگام لازم و مورد نیاز؛ همچنان که کشورها نیروهای مسلحشان را آماده نگه میدارند، سالهای متمادی در پادگانهایشان هستند و عملاً کاری انجام نمیدهند؛ لیکن برای لحظه‌ی مورد نیاز به‌روز و آماده نگه میدارند. مسئله‌ی مجلس خبرگان، یک چنین چیزی است. اگر این مجلس نباشد، در آن ساعت فقدان و خلأ رهبری، هیچ دست و انگشتی گره‌گشای مشکلی که پیش خواهد آمد، نخواهد بود. این، آن مجلسی است که کار آن در لحظه‌ی بحران و در لحظه‌ی لزوم گره‌گشایی اساسی است. این مجلس باید همیشه باشد، همیشه آماده‌ی به کار باشد، متوجه اوضاع باشد، مسائل جاری، مهم و اساسی کشور را دائماً مورد سنجش قرار دهد و برای آن لحظه‌ای که نیاز هست، آن کار اصلی خودش را - که انتخاب رهبری است - انجام دهد. این، اهمیت مجلس خبرگان را نشان میدهد. در لحظه‌ی بحران، نقش‌آفرینی منحصر به این مجلس است. و انسان میبیند که این سازوکاری هم که قانون اساسی برای تشکیل مجلس خبرگان فراهم کرده است، عاقلانه‌ترین و متین‌ترین سازوکار است. والّا اگر قرار بود در لحظه‌ی نیاز، آن وقتی که باید از سوی مردم رهبر انتخاب شود یا از سوی گروه خاصی انجام بگیرد - که سابقه نداشت - برای آن گروه قطعاً مشکلات و معضلاتی پیش میآمد که قابل حل نبود. قانون اساسی، مردم را به شکل انتخابات خبرگان، به طور کامل در متن قضیه وارد کرده است؛ مردم انتخاب میکنند، این ذخیره‌ی معنوی را برای کشور ایجاد میکنند و این ذخیره‌ی معنوی در هنگام لزوم، کاری را که باید انجام بدهد، انجام میدهد. این کار اصلی است و اهمیت مجلس خبرگان را از اینجا میتوان فهمید. خوب، آنچه که بر این معنا مترتب است، الزاماتی است که این جایگاه و نقش مهم، با خود همراه میآورد. این طبیعی است، هر چه کار مهمتر و نقش اساسیتر و محوریتر باشد، طبعاً الزامات هشداردهنده‌تری در کنار آن وجود خواهد داشت. اولین چیزی که جزوِ الزامات این جایگاه به حساب می‌آید، این است که ما مجلس خبرگان را در وضعی قرار دهیم که برای مردم اطمینان‌بخش و مورد قبول و اعتماد آنها باشد. هر گونه حرکتی که به تضعیف جایگاه مجلس خبرگان بینجامد، نقطه‌ی مقابل این رویکرد است. مجلس خبرگان را نباید تضعیف کرد. مردم وارد میدان میشوند، فکر میکنند، مطالعه میکنند، مشورت میکنند و رأی میدهند و این مجلس تشکیل میشود؛ پس مجلسی است که خود مردم آن را تشکیل داده‌اند، کما اینکه همین مجلسی که شما آقایان محترم در این دوره نماینده هستید، در هشت سال پیش از این که بنا بود انتخابات آن انجام بگیرد، تبلیغاتی برای عدم شرکت مردم در این انتخابات از ماورای مرزهای ما شروع شد؛ یعنی رسانه‌های بیگانه از مدتی قبل از انتخابات، یک برنامه‌ی طولانیای را شروع کردند تا مردم را نسبت به انتخابات خبرگان دلسرد کنند، آن را کم‌اهمیت و بی‌فایده جلوه بدهند و مانع از حضور مردم بشوند. مثل همیشه آن حرفها یک پژواکهایی هم در داخل داشت و متأسفانه در داخل هم کسانی دنباله‌ی همان صداها را گرفتند تا اینکه مردم را از پای صندوقهای رأی دور کنند و نگذارند. از چند ماه قبل از انتخابات خبرگان، این کار انجام گرفت. خوب، مردم علی‌رغم همه‌ی اینها آمدند، هجده میلیون - که یک رقم بسیار بالایی است - در یک چنین انتخاباتی وارد شدند، رأی دادند و بحمداللَّه این مجلس تشکیل شد. مردم اعتماد میکنند؛ نباید این اعتماد آنان به هیچ کیفیتی خدشه‌دار شود؛ چه در تبلیغات گوناگونی که مربوط به این مجلس است - که حالا این‌طور چیزها را در پیش خواهیم داشت - و چه در اظهارات گوناگون با انگیزه‌های سیاسی یا غیرسیاسی. چیزی که مردم را نسبت به این مجلس مهم و مؤثر و اجتناب‌ناپذیر مردّد کند و اعتماد آنها را کم کند، نبایستی از افراد صادر شود. این یکی از الزامات است که نبایستی بگذاریم با اظهارات نسنجیده، اعتمادی که مردم دارند و اظهار کرده‌اند و چند دوره این اظهار اعتماد تکرار شده است، متزلزل بشود. کار دیگری که باید انجام بگیرد، این است که این مجلس باید از وزانت برخوردار باشد؛ یعنی کسانی در این مجلس شرکت بکنند که بعد از آن که مورد انتخاب قرار گرفتند و اینجا آمدند، آن وزانت و موقعیت لازم را از لحاظ علمی، سیاسی، وجهه‌ی اجتماعی و دیانت داشته باشند که در آن روزی که آنها بناست یک انتخابی انجام بدهند، این انتخاب آنها مردم را خاطرجمع کند. پس وزانت این مجلس هم یکی از مسائل بسیار مهم است. صاحبان صلاحیت هم بایستی سعی کنند که خود را در معرض این کار قرار بدهند؛ یعنی واقعاً هر کسی که احساس میکند میتواند و صلاحیت این کار را دارد که در یک چنین مجلسی برای تکلیف و برای خاطر خدا عضو باشد و وظیفه‌ای را که در موعدی که خدای متعال از آن خبر دارد و ما خبر نداریم، بر عهده‌ی آنها خواهد گذاشت، آن را آزادانه، مستقل و با توجه به تکلیف شرعی انجام بدهد، کسی که یک چنین خاطرجمعیای را از خود دارد، به نظر من وظیفه‌ی شرعىِ اوست که خودش را در معرض این معنا قرار بدهد و به میدان بیاید. ما در مورد انتخاباتهای دیگر هم بارها گفته‌ایم، کسانی که در انتخابات ریاست جمهوری، نمایندگی مجلس و امثال اینها در خود صلاحیت میبینند که به داخل میدان بیایند؛ اما در اینجا این مسئله از آن انتخاباتها مؤکّدتر است. آن کسانی که واقعاً احساس میکنند این صلاحیت و توانایی را دارند، بیایند، وارد این میدان بشوند و خودشان را در معرض انتخاب مردم و حضور در این مجلس مهم و محترم قرار بدهند. آحاد مردم هم باید وظیفه بدانند. حالا ما ان‌شاءاللَّه در فرصت خود درباره‌ی مجلس خبرگان به مردم مطالبی عرض خواهیم کرد و توصیه‌هایی داریم که ان‌شاءاللَّه برای مردم میگوییم. دیر نشده است. اجمالاً اینجا عرض بکنیم که این، یک وظیفه‌ی عمومی است؛ همه احساس کنند وظیفه دارند که این کار را انجام بدهند. این هم یکی از چیزهایی است که باید برای حفظ اعتبار این مجلس مورد توجه باشد. این مجلس جای مسائل خطی و جناحی و دسته‌بازی و گروه‌بازی نیست؛ هدف این مجلس و آن مقصود و غرضی که برای آن به وجود آمده، یک مسئله‌ی کاملاً عمومی و ملی است. مسئله‌ای نیست که انگیزه‌های جناحی و خطی و مخالفتهای سلیقه‌ای و اینها حق داشته باشند که در کار این مجلس دخالت کنند. این مجلس بالاتر از این حرفهاست. بنابراین صاحبان عقاید و سلایق سیاسی میتوانند در همه جا، از جمله در این مجلس حضور داشته باشند؛ لیکن جای اعمال این اغراض و این جناح و خطگراییها اینجا نیست. باید از این انگیزه‌های جناحی جداً پرهیز کرد. من آنچه که درباره‌ی وضع کنونی کشور میتوانم به شما آقایان محترم عرض بکنم، این است که بحمداللَّه و حسن‌توفیقه، وضع عمومی کشور در همه‌ی بخشها رو به جلو و پیشرفت است. مبادا بعضی از محاسبات موقتی یا بعضی از پدیده‌های کوتاه‌مدت و موقت، ما را از نگاه بلندمدت نسبت به آنچه که وجود دارد، غافل کند و دور بیندازد؛ نه، ما حقیقتاً رو به جلو و به سمت اهداف انقلاب حرکت کرده‌ایم و الان در کشور آنچه که واضح و محسوس است، شتاب گرفتن فعالیتهای سازنده‌ی کشور است. حقاً و انصافاً مسئولان کنونی در حرکت به سمت کارهای لازمی که برای کشور متصور هست، با شتاب، با حرکت سریع و بدون تفویت فرصت دارند حرکت میکنند؛ جهتگیریها و هدفگیریهایشان هم درست است. هدفگیری «عدالت اجتماعی» هدفی است که همه‌ی ما دنبال آن هستیم؛ اصلاً فلسفه‌ی وجود ما این است. یا هدف «رسیدگی به مناطق محروم و مناطق دوردست» اینها جزوِ آرزوهای ماست. در مجموعه‌ی کسانی هم که امروز در دولت و قوه‌ی مجریه مشغول فعالیت هستند، انسان مشاهده میکند که ذهنهای باز، فعال و نگاههای عالمانه در بین آنها زیاد است. علاوه بر آنچه که انسان در نشانه‌های کاری آنها میتواند ببیند، در گزارشهای رسمی و اطلاعاتی و دیدارهایی که ما با بعضی از وزرای محترم داریم، انسان دارد مشاهده میکند و میبیند ذهنیت منطقی، متکی به نگاه علمی و دور از مسامحه‌کاری در محاسبه وجود دارد. الان، برنامه‌ها این‌طور است. دارند فکر میکنند، کار میکنند، بررسی میکنند و بیوقفه اقدام میکنند و حرکت میکنند؛ این خیلی مغتنم است. یک مجموعه‌ی جوان، پُرنشاط و تازه‌نفس وارد میدان شده‌اند و دارند خوب کار میکنند. من میشنوم و میبینم تبلیغاتی را که از اطراف - عمدتاً هم از مخالفان خارج از کشور و مخالفان اصل نظام - علیه جهتگیریهای کنونی وجود دارد، این جلو چشم ماست؛ ما همه‌ی این خبرها را میبینیم، میشنویم و میفهمیم که آماج این تبلیغات، چه کسانی هستند و ذهن چه کسانی را میخواهند از واقعیتها منحرف کنند. واقعیت این است که عرض کردیم؛ در همه‌ی زمینه‌ها به معنای حقیقی کلمه دارد کار انجام میگیرد؛ آن هم کار خوب. خوب، اثرش هم این بوده است که در مردم - بخصوص در جوانان - حقیقتاً نشاطی به وجود آمده است؛ نشاط کار، امید و نگاه به آینده؛ این را هم انسان از مراجعات مردم و از اطلاعاتی که انسان دارد، میفهمد و لمس میکند. در عرصه‌ی سیاست خارجی هم همین‌طور است. ما امروز در زمینه‌های سیاست خارجی تحرک و نشاطمان خوب است و انسان این تحرک و نشاط و فعالیت وسیع را میبیند که هست. ابتکار عمل هم در بسیاری از مسائل جهانی در دست نظام جمهوری اسلامی است؛ بخصوص در مسائل منطقه‌ای. این یک پدیده‌ی کم‌سابقه و کم‌نظیری است که ابتکار عمل در دست مسئولان نظام جمهوری اسلامی است. این‌طور نیست که منتظر نشسته باشند تا دیگران یک حرفی بزنند و اینها هم به مخالفت یا موافقت یک چیزی بگویند؛ نه، اینها اقدام و ابتکار میکنند. خوشبختانه حوادثی هم که پیش آمده - که حقیقتاً امدادهای الهی است - اینها هم کمک کرده است. همین حادثه‌ی شگفت‌آور لبنان یکی از این حوادث است. حقیقتاً مصداق: «و ما رمیت اذ رمیت و لکن اللَّه رمی» همین حادثه‌ی لبنان بود. خدا دست قدرتمند الهی این جوانها را مثل «زُبر الحدید» آن‌چنان در این میدان دشوار نفوذناپذیر کرد که [نقص نوار] عظیم و مهمی بود این حادثه. ارتشی که کشورهای قوی همسایه‌ی آن تصور نمیکردند که بتوانند در مقابل آن مقاومت کنند، چه برسد به اینکه به آن این‌طور ضربه وارد کنند. دشمن صهیونیستی در لبنان، آن هم در مقابل بخشی از امکانات لبنان، نه فقط متوقف شد، بلکه ضربه هم خورد، بر او خسارت وارد آمد، بیآبرو شد و نتوانست بیاید اهدافی را که ترسیم کرده بود؛ حتّی عُشری از آنها را هم تصرف کند و به آن اهداف دست پیدا کند. این خیلی حادثه‌ی عجیبی است. مخالفان و معاندین اسلام و مسلمین حاضر نیستند این را به زبان اعتراف کنند؛ اما در لابه‌لای حرفهای آنها کاملاً میشود فهمید. اینها مبهوتند! مانده‌اند! یک حادثه‌ی عظیمی است که اصلاً قابل فهم و تحلیل نیست. حالا میخواهند بنشینند درباره‌اش بحث و تحلیل کنند و ببینند چه شد که این‌طور شد؛ اما شد. این امداد و لطف الهی بود که با مجاهدت و تلاش به دست آمد. در خود فلسطین هم همین‌طور است؛ همین پیروزی حماس در چند ماه قبل از این در انتخابات مردمی روی کار آمدن دولت حماس؛ به زبان یک حرف آسانی است. حماس، یک گروهی که تحت تعقیبِ هم دشمن غاصب و هم آن حکومتی که با همراهی دشمن غاصب بر سر کار آمده بود و در طول چند سال مورد مطارده و اذیت و آزار آنها بود، و بچه‌ی کوچک و پیرمردشان را در ساحل شرقی و غزه راحت هدف قرار میدادند و نابود میکردند؛ این گروه که رهبرانش جرئت نمیکنند در خود فلسطین حضور پیدا کنند و مورد تهدید قطعی هستند؛ یک چنین گروهی به حکومت در فلسطین برسد! این اصلاً حادثه‌ی شگفت‌آوری بود؛ اما این حادثه اتفاق افتاد. حالا دشمنان نظام اسلامی و جمهوری اسلام تبلیغ میکنند که ایران کمک و حمایت کرد، که حالا اینها حرفهای غلطی است؛ اما آنچه که واقعیت دارد، این است که ملت ایران و نظام اسلامی و انقلاب اسلامی با این پیروزیهای بزرگ - که همه میدانند در شعاع حرکت انقلابی ملت ایران بود - تقویت شد؛ در این هیچ تردیدی نیست و این سابقه ندارد. امروز بعد از سالهای متمادی، برای جمهوری اسلامی یک چنین موقعیتی پیش آمده است؛ این، اعتبار جمهوری اسلامی، عزت جمهوری اسلامی، عظمت و نفوذ انقلاب و روانی و رسایی و جاذبه‌ی شعار و پیام انقلاب را برای همه‌ی دنیا روشن کرد. امروز در همه‌ی کشورهای عربی و بلکه کشورهای اسلامی، دلهای جوانها و طبقه‌ی روشن‌بین جامعه، سرشار و لبالب از دلبستگی به این شعارها و جهتگیری است؛ انسان این را مشاهده میکند، در گزارشها میفهمد و از نشانه‌ها و آثارش به دست میآورد. خوب، این کمک به ماست و خوشبختانه در داخل هم ما مشکل اساسیای نداریم. البته کار سخت است؛ من نظرم هست زمان حیات مبارک حضرت امام (رضوان‌اللَّه‌علیه) افراد از دستگاههای مختلف - چه وزارتخانه‌ها، چه دستگاههای دیگر - پیش امام میآمدند و شِکوه‌هایی میکردند: آقا فلان جا چنین نقصی وجود دارد، فلان جا این اشکال وجود دارد؛ بارها امام در جواب اینها میگفتند: «آقا! کار سخت است.» در واقع هم همین‌طور است. از خواستن تا توانستن و از توانستن تا تحقق پیدا کردن، فاصله‌های زیادی است؛ انسان خیلی کارها را میخواهد بکند، لیکن راه طولانی است و مقدماتی دارد. در طی این مقدمات نباید بیحوصلگی کرد. اگر روشن شد که تلاش دارد انجام میگیرد و جهتگیری هم درست است، بایستی منتظر نتایج بود تا ان‌شاءاللَّه به آن نتایج دست پیدا کنیم. در همین زمینه‌هایی هم که آقایان فرمودند، خوب کارهایی دارد انجام میگیرد. خوشبختانه چه در زمینه‌ی مسائل اخلاقی جامعه، چه در زمینه‌ی مسائل فرهنگی و چه در زمینه‌ی مسائل اداری، مسئولان بیتفاوت نیستند؛ عیب و بیماری را احساس میکنند، در مورد آن فکر هم میکنند و به دنبال علاجش هم هستند و به نتایجی هم میرسند. البته ممکن است بعضی از این نتایج درست باشد، بعضی غلط باشد؛ بعضی از راهکارها مؤثر باشد، بعضی مؤثر نباشد؛ اینها همیشه در همه‌ی کارها محتمل است. بالاخره انسان تا به آنجا برسد، کار دشواری پیش رو دارد. من آخرین نکته‌ای را که میخواهم عرض بکنم، این نگرانی و دغدغه‌ای است که بنده به مناسبت حضور موسم انتخابات در کشور ما، از تخریبها دارم. متأسفانه چند وقتی است که رائج شده؛ من حقیقتاً از این جهتگیریای که در گوشه و کنار مشاهده میشود، نگرانم. نه اینکه حالا افراد زیاد هم هستند، نه، عده‌ی کمی هستند؛ منتها همان تحرک عده‌ی کم، فضای جامعه را خراب میکند؛ مثل یک جمعیت هزار نفری یا دوهزار نفری که یک جا نشسته‌اند، پنج، شش نفر هم دچار سرماخوردگی و سرفه‌اند و دائم سرفه میکنند؛ این کار فضای مجلس را خراب میکند؛ واقعاً این‌طوری است. متأسفانه عده‌ای با انگیزه‌های گوناگون، تا فصل انتخابات میشود، تخریبهایشان هم از همان نزدیکی انتخابات شروع میشود. حالا بعضی با انگیزه‌های سیاسی و بعضی با انگیزه‌های حتّی دینی اشخاص - چهره‌های سیاسی، چهره‌های دینی، چهره‌های انقلابی، موجّهین حوزه‌های علمیه و حتّی محترمین از علما و روحانیون - را مورد تخریب قرار میدهند. این چه کاری است؟! این نه منطق شرعی دارد و نه منطق عقلایی؛ نه شرع با این کار موافق است، نه عقل. اگر واقعاً انسان از یک جهتگیریای که خیال میکند فلان کس یا فلان کسان در آن جهتگیری هستند، ناراضی است، راهش تخریب و اهانت به اشخاص نیست، راهش اسم آوردن از این و آن نیست، راهش تبیین است. از اول، حرکت انقلاب بر اساس تبیین به وجود آمد و حقایقی تبیین شد. وقتی انسان یک جایی روشنایی را معرفی کرد، تاریکی به خودی خود معرفی خواهد شد. عیبی ندارد تاریکی را هم معین کنند. اسم آوردن از اشخاص، تخریب کردن چهره‌های محترم و موجّه، منطق عقلی ندارد. اگر کسانی هدفشان این است که میخواهند یک خط انحرافی را کور و خراب کنند، راهش این نیست؛ این، آن مقصود را حاصل نمیکند. از نظر شرعی هم که معلوم است. این‌طور کارها عادتاً خالی از افتراء ناخواسته، دروغ ناخواسته و قول به غیرعلم ناخواسته، نیست. قرآن به ما میگوید: «لو لا اذ سمعتموه ظنّ المؤمنین و المؤمنات بأنفسهم خیرا»؛ چرا به هم حسن‌ظن ندارید؟ چرا حمل بر صحت نمیکنید؟ خوب شما کسی را قبول ندارید، آن اثری را که بر قبول داشتن مترتب میشود، مترتب نکنید؛ اما اینکه انسان بیاید دست به تخریب بزند، این بسیار کار بدی است. من آن چیزی را که الآن در این شرایط در باب انتخابات میخواهم بگویم، همین نکته است. حالا حرفهای دیگری در باب انتخابات هست که بعداً عرض خواهیم کرد. مراقب باشند انتخابات را - بخصوص انتخابات خبرگان را - با فضای تخریب و مخدوش کردن چهره‌ی افراد، متهم کردن اشخاص - چه در حوزه‌ها علمیه، چه در تهران، چه در شهرستانها - آلوده نکنند. این از جمله‌ی چیزهایی است که همه باید به آن توجه کنند و به آن اهمیت بدهند. تا ان‌شاءاللَّه خدای متعال هم راه را باز کند و مردم و دلهایشان را هدایت کند؛ دلهای مردم دست خداست. ایجاد امید، ایجاد انگیزه و عزم توفیق حرکت کردن به سمت کار و هدف درست، خدای متعال اینها را به انسانها میدهد. از خدای متعال بخواهیم و به او توکل کنیم. آنچه را هم که وظیفه‌ی ماست، انجام بدهیم؛ نتیجه را هم به خدا واگذار کنیم. هر چه که خدای متعال خواست، همان انجام خواهد گرفت؛ ان‌شاءاللَّه آن محصول نیّت و کار خیر ما باشد و ان‌شاءاللَّه مطلوب ما باشد. این‌طور بایستی حرکت کرد. از خداوند متعال میخواهیم که همه‌ی ما را به راه راست و صراط مستقیم هدایت کند و ملت بزرگ، انقلابی، مؤمن و هوشمند ما را در وظایفی که بر عهده‌ی اوست، ان‌شاءاللَّه تواناتر و موفق‌تر بدارد و این پیشرفتهایی که انسان در زمینه‌ی علمی، فناوری، سیاسی، اقتصادی و غیره مشاهده میکند یا آثار آن را مشاهده میکند، ان‌شاءاللَّه این را روزافزون بفرماید.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,335
1385/06/06
بیانات در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیأت دولت
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3349
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ تا این لحظه با شما دوستان عزیز و مسئولان محترم، جلسه‌ی خیلی خوبی داشتیم و من گزارشهای دوستان را با دقت گوش کردم؛ گزارشهای شفاف و روشنی بود. من روز سوم شعبان را - که بحمداللَّه امسال دیدار ما با شما مسئولان محترم دولت با این روز مصادف شده است - به همه‌تان تبریک عرض میکنم. یاد شهید رجایی عزیز و شهید باهنر عزیز را - که در همان مدت کوتاه مسئولیتشان، طوری عمل کردند که از خودشان برای ما الگو باقی گذاشتند - گرامی میدارم و حقیقتاً با تلاش سختی که کردند، با تحملی که به خرج دادند و با تمسکی که به عقیده و ایمان خودشان در عمل ورزیدند، موجب شدند که ما امروز بتوانیم برای تعریف مدل موردنظر خودمان، اسم و یاد اینها را مطرح کنیم. در یک جمله‌ی کوتاه، کتابی از معنا را از نام اینها بفهمیم، این خیلی ارزش دارد. یادشان گرامی باد! این را هم در مورد گزارشهای امروز عرض بکنم که به نظر من، گزارش آقای رئیس‌جمهور، گزارش خوب و جامعی بود و مناسب است که این گزارش عیناً منتشر شود؛ گزارش جامع‌الاطرافی است. اگر چه کلی بود؛ اما در عین حال، چنانچه به این شکل منعکس نشده، حتماً منعکس بشود؛ خوب است. آنچه که من میخواهم در این جلسه‌ی خصوصی و صمیمی به شما دوستان عزیز عرض بکنم، این است که فرصت این روز و روزگاری که شما بر سر کار هستید، بسیار فرصت استثنایی و مغتنمی است؛ حقیقتاً از دوره‌هایی است که ما نظیر آن را در گذشته‌ی دوران انقلاب تا امروز کم داشته‌ایم. اولاً، شعارهای دولت و مسئولان و اهداف تعیین‌شده‌ی آنان کاملاً با مبانی انقلاب و با مبانی اعلام‌شده‌ی امام عزیز ما منطبق است. ثانیاً، این گفتمان در بین مردم به طور محسوسی زنده است و وجود دارد؛ که وجود این گفتمان میان مردم هم، عامل عمده و اصلىِ گرایش آنها به این دولت و این رئیس‌جمهور محترم بود. مردم، تشنه‌ی عدالت، تشنه‌ی مبارزه با فساد و تشنه‌ی تمسک به اصول انقلاب بودند، که وقتی دیدند یک نفر صادقانه این شعارها را سر دست گرفته و مطرح میکند، حول محور او جمع شدند؛ خود این نعمت بزرگی است که این تفکر به صورت یک گفتمان مسلط در جامعه درآمد و همچنان ادامه دارد و بعد از روی کار آمدن این دولت، بحمداللَّه تقویت هم شده است. طبیعت کار هم این است، هر چه شما بهتر، بیشتر، صمیمیتر و پایبندتر به اصول حرکت کنید و پیش بروید، عمق این ایمان در دلهای مردم ما بیشتر خواهد شد و تغییر آن به وسیله‌ی دستهای بیگانه، برای آنها دشوارتر خواهد شد. بنابراین فرصت، واقعاً فرصت مهمی است. مردم به دولت اعتماد دارند؛ دولت، خود را جزوِ مردم و از جنس مردم میداند و میشمارد؛ از لحاظ انعکاس بین‌المللی، کشور از یک عزت کم‌سابقه یا بیسابقه‌ای برخوردار است؛ ابهت نظام اسلامی، عظمت ملت ایران، رسایی و شفافیت اغراض و اهداف جمهوری اسلامی در دنیای اسلام، بیش از همیشه است؛ و حّتی در دنیای غیر مسلمان، امروز عزت و ابهت ملت ما بسیار برجسته است و این را همه تصدیق میکنند و از نشانه‌ها و عکس‌العملهای خارجیاش هم این را میفهمیم. به هر حال، فرصت بسیار مهمی است. آنچه که من به این مناسبت میخواهم عرض بکنم، این است که من و شما - همه مان، یکایکمان - توجه داشته باشیم که این فرصت را نباید از دست بدهیم. در گزارش دولت - که به مناسبت این روزها به من داده شده - خوانده‌ام که دولت حتّی یک روز را هم بیهوده از دست نداده؛ همین‌طور درست است. من میخواهم تکیه کنم که حتّی یک روز را هم نگذارید هدر برود. از تمام روزهای این سه سالی که علی‌العجاله از عمر این دولت باقی است، حداکثر استفاده را بکنید؛ این فرصت، بسیار فرصت مهمی است. اگر خدای نکرده طوری بشود که نتوانیم آنچه را که مردم درباره‌ی مجموعه‌مان تصور میکنند، آن را تحقق ببخشیم، خسارت بزرگ خواهد بود و به این جریان و جهت‌گیری حتماً ضربه وارد خواهد آمد. آن وقت امیرالمؤمنین فرمود: «و لقلّ ما شیء ادبر ثمّ اقبل»؛ موجی که برگشت و رفت، دیگر خیلی آسان این طرف نمیاید و برنمیگردد. خون دلها باید خورد و زحمتها باید کشید تا اینکه باز برای اقبال و توجهی که امروز وجود دارد، زمینه فراهم شود. این را نباید از دست داد. خوب، نتیجه‌ی این چیست؟ نتیجه‌اش این است که هم شما و هم همه‌ی دلسوزان کشور باید به دولت کمک کنند تا بتواند این شعارهایی را که مطرح کرده، تحقق ببخشد. همه، بدون اغماض، و هر کسی که حقیقتاً برای این کشور و نظام دلسوز است، باید در این زمینه، خود را متعهد بداند. نکته‌ی بعدی این است که این دولت به عنوان یک دولت «اصولگرا» شناخته شده و رفتار و تلاشی هم که تا امروز نشان داده و آنچه در عمل و قولش منعکس شده، همین اصولگرایی را نشان میدهد؛ که ان‌شاءاللَّه خودِ همین برای کشور و شما برکاتی خواهد داشت. شاخصه‌های اصولگرایی، شاخصه‌های مهمی است؛ این شاخصه‌ها باید مورد توجه قرار بگیرد، که من به بعضی از اینها اشاره میکنم. در اظهارات شما هم هست، آن را میگویید و تکرار میکنید و در برنامه‌هایتان میگنجانید. تحقق مجموعه‌ی این شاخصه‌ها به معنای حقیقی کلمه، آن وقت دولت را به عنوان یک دولت اصولگرا معرفی خواهد کرد. شاخصه‌ی اول «عدالتخواهی و عدالت‌گستری» است. به زبان آسان است؛ اما در عمل بسیار کار دشواری است و مقدمات بسیاری لازم دارد. باید خیلی کار کرد تا اینکه عدالت تحقق پیدا کند؛ عدالت جغرافیایی، عدالت طبقاتی، عدالت در زمینه‌های مسایل اقتصادی، عدالت در زمینه‌های مسایل فرهنگی، عدالت در جایگزین شدن و جای گرفتن در مسئولیتها و مناصب و عدالت در قضاوتهای ما - نه فقط قضاوتی که قاضی در دادگاه میکند، بلکه داوریهایی که ما نسبت به اشخاص و قضایا میکنیم - اینها همه عدالت است و عدالت در آنها نقش دارد. عدالتخواهی و عدالت‌گستری به معنای همه‌ی اینهاست. البته امروز کشور ما بیش از هر چیز دیگر، تشنه‌ی عدالت اقتصادی است. علت هم این است که واقعاً یک شکافی به صورت میراث معیوبی از گذشته بود و این شکاف باید پُر میشد، که نشده است. البته به شکل معقولی باید پُر شود. ما پُر کردنِ این شکاف را به همان شکلی میگوییم که اسلام توصیه میکند؛ حرفهای غیر منطقی و ناممکن و نامعقول را نمیخواهیم به میان بیاوریم؛ همان‌طوری که اسلام میگوید: فرصتها در مقابل همه باشد و امکانات عمومی مورد استفاده‌ی همه قرار گیرد. بنابراین یک شاخصه، مسئله‌ی عدالتخواهی و عدالت‌گستری است که پهنه‌ی وسیعی دارد. «فسادستیزی» شاخصه‌ی دیگری است. «سلامت اعتقادی و اخلاقىِ مسئولان کشور» - بخصوص مسئولان عالیرتبه، در سطوح دولت و معاونین و از این قبیل - بسیار مهم است و شاخصه‌ی دیگری است که از لحاظ اعتقادی و اخلاقی اشخاص سالمی باشند. «اعتزاز به اسلام» یکی دیگر از شاخصه‌های اصولگرایی است. ما در دورانِ این بیست‌وهفت سال، بعضی از مسئولان نظام اسلامی را دیده بودیم که خجالت میکشیدند یک حکم اسلامی یا یک جهتگیری اسلامی را صریحاً بر زبان بیاورند؛ نه، ما طلبگاریم. من بارها گفته‌ام، در قضیه‌ی «زن»، ما پاسخگوی غرب نیستیم، غرب باید پاسخگوی ما باشد؛ ما هستیم که سؤال مطرح میکنیم. در زمینه‌ی حقوق‌بشر، ماییم که طلبگار مدعیان منافق و دو روی حقوق‌بشر هستیم. بنابراین به اسلام اعتزاز داشته باشید. آنچه را که اسلام به ما آموخته، اگر ما درست یاد گرفته باشیم و دچار کج‌فکری و انحراف و غلط فهمی نشده باشیم، چیزی است که باید به آن افتخار کنیم. «ساده‌زیستی و مردم‌گرایی» شاخصه‌ی دیگری است که بحمداللَّه دارید. «تواضع و نغلتیدن در گرداب غرور» هم یکی از شاخصه‌هایی است که لازمه‌ی اصولگرایی است؛ ما در معرض این هستیم. ببینید عزیزان! شماها در موضع بالایی قرار دارید و مورد احترامید؛ افراد پیش شماها میآیند و تعریف و تمجید میکنند - بعضی از روی اعتقاد، بعضی بدون اعتقاد - برای اینکه شما خوشتان بیاید. ما خودمان باید مواظب باشیم حرفهایی که در تمجید و ستایش ما میزنند، اینها را باور نکنیم. ما باید به درون خودمان نگاه کنیم: «الانسان علی نفسه بصیرة»؛ نقصها، مشکلات و کمبودهایمان را نگاه کنیم و فریب نخوریم. این فریب خوردن، انسان را در دام و گرداب غرور می‌اندازد. اگر انسان خودش را بد برآورد کرد، آن وقت دیگر نجات پیدا نمیکند. «اجتناب از اسراف و ریخت‌وپاش» که جزو برنامه‌های بسیار خوب شماهاست. «خردگرایی و تدبیر و حکمت در تصمیم‌گیری و عمل»، این جزو مسائلی است که حتماً به آن احتیاج دارید؛ همه‌مان در تصمیم‌گیریها و عملمان به آن احتیاج داریم. البته بعضی از اینها را من بعداً باز مختصری توضیح میدهم و باز میکنم. «مسئولیت‌پذیری و پاسخگویی»؛ در هر بخشی که ما هستیم، مسئولیت آن کاری که بر عهده گرفته‌ایم، این را بپذیریم. زیرمجموعه، زیرمجموعه‌ی ماست، احساس مسئولیت کنیم. در هر نقطه‌ای مسئولیت تعریف‌شده‌ای وجود دارد، آن مسئولیت را بایستی پذیرفت. از جمله‌ی شاخصه‌های مهم اصولگرایی، یکی «اهتمام به علم و پیشرفت علمی» است. شما ببینید چه زمانی در آغاز پیدایش اسلام گفته شد که: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة» یا «مؤمن و مؤمنة»؛ یعنی همان وقتی که نماز و زکات و این چیزها آمد، طلب العلم هم آمد؛ «اطلبوا العلم ولو بالصین» هم آمد. من بارها تکرار میکنم، این به خاطر همین است که جامعه، بدون علم نخواهد توانست آرمانهای خودش را بالا بیاورد. مثل این است که انسان حرف حقی داشته باشد؛ اما اصلاً زبان گفتنش را نداشته باشد. نداشتن علم این‌طوری است. علم موجب میشود که شما بتوانید آن آرمانها، آن اهداف و آن خط روشن و جاده‌ی روشنِ صراط مستقیمی را که در دست و اختیار شماست، مطرح کنید و کسان بیشتری را از بشریت، به آن هدایت کنید. علم نداشته باشید، این امکان‌پذیر نخواهد بود. بنابراین علم - که وسیله‌ی رشد ملی، بشری، انسانی و اوج گرفتن در محیط عام بشریت است - جزوِ چیزهای لازم است و باید به این اهتمام داشته باشید. «سعه‌ی صدر و تحمل مخالف»؛ که از جمله‌ی شاخصه‌هایی است که جزوِ پایه‌های اصولگرایی است. گاهی انسان از حرفی که میزنند، ناراحت هم میشود؛ حرص هم میخورد، گاهی به خدا هم شکایت میکند که خدایا! تو که میبینی واقع قضیه چیست و چقدر با چیزی که اینها میگویند، فاصله دارد؛ اما در عین حال، انسان بایستی حلم به خرج دهد. حلم یعنی ظرفیت و تحمل صدای مخالف را داشتن. البته این - شاید بعداً هم عرض بکنم - به معنای آن نیست که دولت از عملکرد خودش دفاع نکند؛ نه، حتماً بایستی دفاع کند. «اجتناب از هواهای نفس»؛ چه هوای نفس شخصی، چه هوای نفس گروهی؛ که حالا آقای رئیس‌جمهور گفتند و این نکته‌ی خوبی است. بحمداللَّه عناصر دولت به هیچ گروه و دسته و باند و جریانی وابسته نیستند؛ این خیلی نکته‌ی مهمی است. مراقب باشید حرکت، اظهارنظر و حرف، انتساب به یک جریان، به یک باند و به یک گروه را پیش نیاورد، که اگر این‌طور شود، هوای نفس تقریباً انفکاکناپذیر است. هوای نفس گروهی هم مثل هوای نفس شخصی است؛ آن هم همین‌طور است. هوای نفس گروهی هم انسان را بیحساب و کتاب به این طرف و آن طرف میکشاند و از خرد و جاده‌ی مستقیم منحرف میکند. این هم جزو لوازم اصولگرایی است. «شایسته‌سالاری»، «نظارت بر عملکرد زیرمجموعه» و «تلاش بیوقفه برای این خدمات»، که انصافاً این مورد در این دولت برجسته است. این تلاش بیوقفه را حقیقتاً همه شاهدند و ما هم شاهدیم. این حرکت پُرتلاشی که همه‌ی دولت - بخصوص شخص آقای رئیس‌جمهور - نشان میدهند، خیلی باارزش است. «قانون‌گرایی»، «شجاعت و قاطعیت در بیان و اعمال آنچه که حق است». «انس با خدا»، «انس با قرآن» و «استمداد دائمی از خدا»؛ این آخری - که از شاخصه‌های اصولگرایی است - تضمین‌کننده‌ی همه‌ی آن چیزهایی است که قبلاً عرض کردیم. انس با خدا یادتان نرود. ما بارها میگوییم که خدمات مسئولان نظام از هر عبادتی بالاتر است؛ این حرف درستی است و مبالغه هم در آن نیست. اما بدانید، این خدمات، آن وقتی خدمت خواهد شد و آن وقتی با خلوص و درخشش و شفافیت خود باقی خواهد ماند که شما دلتان با خدا مأنوس باشد. اگر دل از خدا غافل شد، اگر دل رابطه‌ی خودش را با ذکر و توجه و خشوع از دست داد، همین خدمتی که ما میگوییم بالاترین عبادت است، همین خدمت، مشوب خواهد شد؛ اصلاً به کلی مشوب میشود و در آن اغراض و هواها می‌آید. جهاد در میدان جنگ و میدان نظامی که این‌قدر عظمت دارد، اگر با اهداف خدایی نباشد و بدون ارتباط با خدا باشد، به یک چیز کم‌ارزش یا بیارزش و گاهی هم ضد ارزش، تبدیل میشود! لذا من بر این امر تأکید و اصرار دارم؛ بخصوص حالا که ماه شعبان هم هست. در این صلوات ماه شعبان - صلواتی که وارد شده و اول ظهر خوانده میشود - «الّلهم صلّ علی محمّد و آل محمّد شجرة النبوّة و موضع الرّسالة»، تا میرسد به اینجا «و هذا شهر نبیّک سیّد رسلک شعبان الّذی حففته منک بالرّحمة و الرّضوان»؛ این ماه پوشیده و محفوف‌شده‌ی به رحمت و رضوان الهی است؛ آن وقت «الّذی کان رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله یدأب فی صیامه و قیامه فی لیالیه و ایّامه بخوعا لک فی اکرامه و اعظامه الی محل حمامه»؛ یعنی تا دم مرگ، پیغمبر این حالت را حفظ کرد؛ ماه شعبان که میشد، ماه صیام و قیام پیغمبر بود - قیام یعنی برخاستن در نیمه‌های شب و تضرع، ذکر و خشوع، و صیام هم که روزه‌ی روز هست - این روش پیغمبر بود. ببینید پیغمبر با آن عظمت مقامش و با آن رسیدن به عالیترین مرتبه‌ی عصمت، در عین حال از این تلاش و مجاهدتی که او را دائم به خدا نزدیکتر و متذکرتر کند، تا دم مرگ باز نمیایستاد. چون پیغمبر هم روزبه‌روز تکامل پیدا میکرد. پیغمبرِ سال اول بعثت با پیغمبرِ سال بیست‌وسوم بعثت، یکجور نبودند؛ پیغمبر بیست‌وسه سال در تقرب پروردگار جلو رفته بود. اما حتّی تا همان سال آخر هم - که مراحل عالی انسانیت که اصلاً در عقل هیچ انسانی نمیگنجد، او طی کرده بود - از ذکر و ارتباط و اتصال و خشوع غافل نمی‌ماند. ماها که خیلی عقبیم، خیلی احتیاج داریم. ما بیشتر از آن بزرگوار احتیاج داریم؛ منتها همت ما آن‌قدر نیست. به هر حال، ارتباط با قرآن را، نماز اول وقت را، قرآن خواندنِ هر روز را، توجه و ذکر و استمداد از خداوند را، متوسل شدن در آن جاهایی که کار مشکل میشود، آن جاهایی که بار سنگین میشود و از خدا طلب کمک کردن، اینها را فراموش نکنید، اینها بسیار مهم است. خوب حالا چند نکته را عرض میکنم. خوشبختانه ارزیابی یک ساله را دولت شروع کرده و خود آقای رئیس‌جمهور در این زمینه پیش‌قدم شدند؛ این کار بسیار خوبی است. نقاط قوّت و ضعفتان را بسنجید و بدون تعصب داوری کنید. از نظرات افراد دلسوز در این داوری حتماً استفاده کنید. آن کسانی را که دچار ضعف یا عملکرد نامطلوب هستند، به طور طبیعی به شکلهای مختلف مورد تعرض قرار میدهید؛ اما در کنار آن، مدیری را هم که خوب عمل کرده، حتماً تشویق کنید؛ یعنی آن چیزی را که من اینجا میخواهم توصیه کنم، این است که، اخم به ضعفها و عملکردهای ضعیف را ما در عملکرد مسئولان و رئیس‌جمهور و بعضی دیگر مشاهده میکنیم؛ اما لبخند و تشویق و توجه به آن کسانی هم که خوب عمل کرده‌اند، این هم باید حتماً در کنارش باشد. پس ارزیابی و مترتب بر ارزیابی و تقویم عملکردها، باید برخورد متناسب با نوع و سطح عملکرد باشد. نکته‌ی بعدی این است که بالأخره عمر دولت شما و امکاناتش هم محدود است. اگر چه امکانات کشور خیلی وسیع است؛ اما بالأخره نیازها و درخواستهایی که بعضی از گذشته متراکم شده است و بعضی هم بالفعل به طور طبیعی وجود دارد، اینها خیلی زیاد و وسیع است. از طرف دیگر، همت انسان مؤمن این است که همه‌ی این مشکلات را برطرف کند؛ اما معلوم نیست واقعیتها اجازه‌ی این را بدهد که بتوان همه‌ی نقاط را در این مدتی که مسئولیت بر دوش این دولت است، برطرف کرد؛ بنابراین اولویتهای کاری را مشخص کنید؛ معنایش این نیست که به کارهای غیراولی نپردازید؛ نه، چند نقطه‌ی برجسته را که میتواند در بخشهای دیگر اثر بگذارد و حالت سرفصل و چهارراه به خود میگیرد، اینها را مشخص کنید - چه در زمینه‌های اقتصادی، چه در زمینه‌های فرهنگی و چه در بقیه‌ی زمینه‌هایی که موجود است - و به طور مداوم روی آنها تکیه کنید؛ اگر امر دائر شد بین آنها و غیر آنها، آنها را مقدّم بدارید. نکته‌ی بعدی توجه دائم به سند چشم‌انداز است. این سند چشم‌انداز، مسئله‌ی مهمی است. نباید هم تصور شود که این سند یا سیاستهای کلی را کسانی نشسته‌اند و دارند تنظیم میکنند؛ نه. درست است که اینها یک فرایندی دارد و از یک جاهایی شروع میشود؛ لیکن آن کسی که در این زمینه کار و فکر میکند و تصمیم میگیرد، خودِ رهبری است؛ این سیاستها، سیاستهای رهبری است. اینها چیزهایی است که با توجه به همه‌ی جوانب ملاحظه شده و این سند چشم‌انداز درآمده است و بر اساس سیاستهای کلیای که در این مدت وجود داشته، اعلام شده است. اینها باید در برنامه‌ها رعایت شود و نباید تخلف شود. البته ممکن است بعضی از تاکتیکها به ظاهر با سیاستها متناسب نباشد؛ اما انسان دقت که بکند، میبیند این تاکتیک در نهایت به همان چیزی که در سیاستها یا در سند چشم‌انداز ترسیم شده است، برمیگردد. ما از این امتناعی نداریم. مثل اینکه شما با اتومبیل دارید به طرف شرق حرکت میکنید، یک جا جاده پیچ میخورد؛ اگر کسی آنجا نگاه کند، میبیند جاده به طرف غرب یا شمال یا جنوب میرود؛ اما این پیچ طبیعىِ جاده است. بعد از اینجا که عبور کردیم، باز به همان مسیر طبیعی میرسیم. این‌طور حرکتها و مانورهای تاکتیکی و بین‌راهی را من ایراد نمیگیرم؛ اما جهتگیری حتماً باید جهتگیری سند چشم‌انداز باشد. نکته‌ی بعدی این است که سرعت را با دقت همراه کنید. سرعت غیر از شتابزدگی است؛ شتابزدگی بد است. سرعت وقتی با دقت همراه شد، کار معقول و صحیح است. سرعتِ بدون دقت، میشود شتابزدگی. مواظب باشید در تصمیم‌گیریها و نوع کارها، شتابزدگی پیش نیاید و دست‌پاچه‌مان نکنند. گاهی اوقات دست‌پاچه کردنِ مسئولان به مسائل مختلف - گاهی بعضی از نخبگان، بعضی از آحاد مردم و بعضی از مرتبطین، آدم را سر یک کاری دست‌پاچه میکنند - آنها را عقب می‌اندازد. انسان وقتی که دست‌پاچه شد، حتّی گاهی همان کاری هم که در فرصت معینی میتوانست انجام بدهد، آن را هم نمیتواند انجام بدهد؛ یعنی تأخیر هم میافتد. علاوه بر اینکه خیلی اوقات کار هم غلط و همراه با ضایعه انجام میگیرد. من تأکید میکنم، این سرعت عملی که در رفتار دولت مشاهده میشود، چیز ممدوحی است؛ اما مراقب باشید این سرعت عمل، شکل شتابزدگی به خودش نگیرد؛ یعنی همیشه با دقت همراه باشد. طبعاً تدبیر و درایت در تصمیم‌گیریها و اجرا، از جمله‌ی توصیه‌های عمومی ماست. نکته‌ی لازمی که باید عرض بکنم، این است که مردم به این وعده‌ها و به این سفرهای استانىِ پُربرکت، حقیقتاً امید بسته‌اند؛ کوشش کنید این امیدها برآورده شود. مبادا در هر بخشی از بخشها طوری عمل شود که مردم احساس کنند که امیدوار نیستند. الان خوشبختانه مردم امیدوارند؛ این را ما از طرق مختلف و با نشانه‌های گوناگون به دست آورده‌ایم. فقط به این جمعیت نگاه نمیکنم، ما در این سالها تجربه‌مان در این مسایل کم نیست؛ نه، از راههای مختلفی به دست آورده‌ایم که مردم خوشبختانه امیدوارند. این امید خیلی سرمایه‌ی بزرگی است، آن را نباید از دست داد. چطوری از دست میرود؟ اینکه مردم تصور کنند که فلان کار، در فلان نقطه، فلان شکل تحقق پیدا میکند، بعد ببینند تحقق پیدا نکرد و مراجعه کنند ببینند که فایده‌ای نکرد، این‌طور امید مردم از دست میرود. اگر یکبار هم حمل بر صحت کنند، وقتی تکرار شود، دیگر حمل بر صحت هم نخواهند کرد. این را مراقب باشید. حالا این که گفتند در معاونتها بخشی مخصوص پیگیری هست، این چیز خوبی است؛ این پیگیری را به طور جدی دنبال کنید. البته یکی از راههایی که این امیدواریها از بین نرود، این است که ما با مردم در همان آغاز کار بگوییم، آقا این کار را ما نمیخواهیم بکنیم یا این کار را نمیتوانیم بکنیم؛ مردم به رئیس‌جمهور و دولت اطمینان دارند، اگر یک وقت شما گفتید این کار را ما نمیتوانیم بکنیم، از شما قبول میکنند. یا بگویید بودجه و امکانات کشور برای این کار کافی نیست. اگر در مواردی این‌طور هم برخورد بکنید، این هم ایرادی ندارد. این هم از همان مواردی است که گفتیم فشارها انسان را دست‌پاچه نکند. نکته‌ی مهم دیگر این است که از برنامه‌ها و اقدامهای بلندمدت به خاطر مشکلاتی که به صورت جاری و روزمره و همین‌طور متعاقب یکدیگر برای دولت مطرح میشود، غفلت نشود. همان‌طور که گفتیم، مطالبات متراکم از گذشته زیاد هست، که حالا یا کوتاهی شده یا نتوانسته‌اند یا به هر دلیل دیگر انجام نگرفته و مردم آنها را میخواهند؛ اما این موجب نشود که ما از کارهای مهم و زیربنایی و بلندمدت غفلت کنیم. آن نکته‌ای که در مورد امید مردم عرض کردم، منظورم این است که تعهدات را با مقدورات تنظیم کنید و به مطالبات و توقعات ناممکن دامن نزنید. البته امروز یک عده‌ای به خاطر مخالفت با دولت این مطالبات را دامن میزنند! اینها مشهود و محسوس است و داریم میبینیم. خودشان میگویند که دولت چرا به توقعات دامن میزند؛ اما خودشان هم واقعاً توقعات را دامن میزنند و شعارهای بیخودی و کارهای ناممکن مطرح میکنند. شما هم از این اطمینانی که مردم به شما دارند، بیشترین استفاده را بکنید. آن جایی که واقعاً ممکن نیست، آن جایی که درست نیست و آن جایی که کار نشدنی است، به مردم صریح بگویید؛ بگویید این کار نمیشود و با امکانات کشور سازگار نیست؛ مردم از شما قبول میکنند. من در یک مورد خاصی به آقای رئیس‌جمهور گفتم این مورد را به مردم بگویید نمیشود؛ حتّی اگر پیش از شما هم وعده‌ای داده شده و حالا شما میبینید عملی نیست، به مردم بگویید آقا عملی نیست. مردم هم میپذیرند. نکته‌ی بعدی، مسئله‌ی کارِ کارشناسی است. من بارها در دولتهای قبل و شاید با بعضی از شما دوستان هم در جلسات خصوصی و غیر خصوصی گفته‌ام که گاهی کارشناسیهای مغرضانه، پوست خربزه زیر پای مسئولان است. به عنوان یک کارشناس یک کاغذ را روی میز انسان میلغزانند و این میشود یک سندی که آدم باید دنبالش برود؛ اما آدم نمیفهمد از کجا آمده است. من از این قبیل دیده‌ام. اما این یک روی قضیه است؛ روی دیگر قضیه این است که همه به کار کارشناسی احتیاج داریم. کار بدون کارشناسی، ابتر و عقیم و خنثی خواهد بود. این حرف موجب نشود که ما به کار کارشناسی بیاعتنایی کنیم. کارشناسان صادق و خوب در دستگاهها و مجموعه‌ی ظرفیت عظیم انسانی کشور هستند؛ حتماً از نظر کارشناسی این افراد صادق و مؤمن استفاده کنید. کار بدون کارشناسی نباید انجام بگیرد. نکته‌ی بعدی - که این هم بسیار مهم است - مسئله‌ی تعامل با قواست. بالأخره شما و مجلس و قوه‌ی قضائیه یک واحدید و یک کلّ هستید؛ ناچار باید با هم تعامل کنید. این هم نمیشود که این قوّه تقصیر را بر گردن آن قوه بیندازد و آن قوه تقصیر را بر گردن این قوه بیندازد. بالاخره در مجموع، حالا بنده که بر حسب قانون مسئولیت تنظیم قوا را بر عهده دارم، وقتی این‌طور میبینم، به این نتیجه میرسم که یک خُرده تقصیر این قوّه است و یک خُرده تقصیر آن قوّه است. وقتی که این‌طوری شد، طبعاً یک ذره این باید جلو بیاید، یک ذره آن باید جلو بیاید. بدون هماهنگی با قوای دیگر، شما نمیتوانید کار را پیش ببرید و حتماً بایستی این تعامل و هماهنگی و اعتماد را به‌وجود آورید؛ که این اعتمادِ از یک طرف، اعتماد از طرف دیگر را هم به وجود بیاورد. البته بدیهی و طبیعی است که وقتی انسان با یک طرفی میخواهد تعامل کند که در آن طرف هم اراده‌های مختلفی وجود دارد، نباید انتظار داشته باشد که همه‌ی اراده‌ها و زبانها در آن طرف، به این اعتماد و خوش‌اخلاقیای که شما نشان دادید، توجه کنند؛ نه، حالا بالاخره یک گوشه‌ای هم یک صدایی در می‌آید. اما اصل را بر این باید گذاشت؛ هم آنها باید به شما اعتماد کنند، هم شما باید به آنها اعتماد کنید. میثاق همه‌ی ما قانون اساسی است و یک وظایف تعریف‌شده‌ای در قانون اساسی کشور وجود دارد. یک کاری بر عهده‌ی مجلس است که باید انجام بدهد، دولت ناگزیر بایستی از آن تبعیت کند. اختیاراتی هم بر عهده‌ی دولت گذاشته شده است، مجلس و قوای دیگر حق ندارند در آنها دخالت کنند. هر کدام یک محدودیت و مسئولیت تعریف شده‌ای دارند و بر اساس همین بایستی تعامل داشته باشید. بالاخره قانون و مجلس و اینها اهمیت کمی ندارند. نکته‌ی بعدی، تعامل با نخبگان همفکر و بااخلاص است. آقای رئیس‌جمهور اشاره کردند در سرتاسر کشور نخبگان زیادی هستند - در تهران هم خیلی هستند، در جاهای دیگر هم هستند - باید با اینها تعامل کنیم. البته نشست و برخاست با نخبگان در سفرها خوب است؛ لیکن این کافی نیست، بیش از این لازم است. کسانی هستند که با شما همدلند و از جنس شمایند و حقیقتاً هم نخبه‌ی فکری و دارای نظر صائب هستند. اصلاً نباید خود را از تعامل با اینها و استفاده‌ی از وجود اینها محروم کرد؛ همچنان که از ظرفیت مدیریتی کشور نباید غافل شد. ما الان در طول این سالهای متمادی، بالأخره افراد زیادی داشته‌ایم که در این چرخه‌ی مدیریتی کشور ورز خورده‌اند؛ این ورز خوردن نیروها و ورزیده شدن آنها خیلی چیز باارزشی است. این ظرفیتی است و از این ظرفیت باید استفاده کرد. در هر رده‌ای از مسئولیتها که میتوانید اعتماد کنید، حتماً از این مدیریتها استفاده کنید؛ اینها به درد بخورند. البته یک وقتی آدمی است که عناد و دشمنی دارد، بنای بر اخلال و کارشکنی دارد، خوب، بدیهی است که از او نمیتوان استفاده کرد. اما وقتی یک مدیر شایسته و آدم بااخلاصی است و به کشور و اهداف کلان نظام و اینها علاقه‌مند هم است، از این ظرفیت مدیریتی حتماً استفاده کنید. اینها به تدریج جمع شده‌اند و نباید آسان از دست داد. یک نکته‌ی دیگر، مسئله‌ی سالم‌سازی دستگاه دولت است؛ یعنی آسیب‌زدایی، که به نظر من جزو کارهای خیلی سخت است. از جمله کارهایی که طبق تجربه‌ی ما واقعاً سخت است، سالم‌سازی این دستگاه عظیم اداری و دیوانی و به اصطلاح بوروکراسی است که در کشور وجود دارد. اگر بتوانید این مشکل را یک طوری حل و علاج کنید، حقیقتاً کارِ کارستانی انجام داده‌اید و خیلی باارزش است. نکته‌ی بعدی که من باز مفید میدانم در اینجا عرض بکنم، مسئله‌ی تصدیگری دولت در غیر وظایف حاکمیت است. این از مسائل مهم است. باید حتماً تا آنجایی که میتوانید، در غیر وظایف حکومتی و حاکمیتی، از تصدیگری دولت اجتناب کنید؛ بگذارید کار دست مردم باشد. حالا در این مسئله‌ی اصل چهل‌وچهار - به اصطلاح این مصوبه‌ای که به عنوان تفسیر و بیان اصل چهل‌وچهار ارائه شد - بند «ج» آن حالا محل بحث و کلام و ابلاغ است - که حالا ایشان اشاره کردند - اما آن بندهای «الف» و «ب» مصوبه‌ی ما خیلی مهم است؛ آن جلوگیری از ورود دولت در سرمایه‌گذاریهای جدید و تصدیگریهای جدید است؛ نه اینکه دست دولت را به کلی کوتاه کنیم؛ اما یک حدودی در آنها مشخص شده است. به این توجه کنید. یک مسئله هم تمرکززدایی است که جزوِ شعارهای این دولت است و شعار بسیار درستی هم هست؛ منتها مشخص کنید این تمرکززدایی چطوری است؛ مدل مشخصی لازم دارد. باید بالاخره به خصوصیات اقلیمی و قومىِ استانهای مختلف کشور توجه شود؛ طبق مسئله‌ی آمایش سرزمین، چه کارهایی را میخواهید به این منطقه‌ی بخصوص محوّل کنید؟ ممکن است بر اساس طرح آمایش سرزمین، این کار اصلاً در این منطقه مصلحت نباشد؛ حالا استاندار یا نماینده‌ی مجلس یا امام جمعه یا برخی از مردم دائم اصرار دارند! خوب، در اینجا تمرکززدایی معنی ندارد؛ یعنی در طرح آمایش سرزمین، حتماً به خصوصیات اقلیمی و قومی در این تمرکززداییها و واگذاری مسئولیت به استانها توجه بکنید؛ همچنان که بایستی به قانون اساسی و سیاستها توجه بشود. یک نکته‌ی دیگر هم کارهای خوبی است که در زمینه‌ی اقتصاد انجام گرفته - مثل این سهام عدالت، ادامه‌ی طرحهای نیمه تمام، نوع عدالت در ارائه‌ی تسهیلات بانکی، صندوق مهر رضا و امثال اینها - محتوا و فواید این کارها را با شکل صحیح برای مردم بیان کنید تا معلوم شود این کارها انجام گرفته است. البته ما بارها گفته‌ایم آمدن و نشستن و پشت میکروفون یا جلوی دوربین حرف زدن، این کافی نیست؛ یک مقداری برنامه‌سازی و ارائه‌ی مطلب، به شکل هنرمندانه لازم است. مسئله‌ی دیگر، مبارزه‌ی با فساد همراه با قاطعیت است. الان خوشبختانه رویکرد دولت و آقای رئیس‌جمهور طوری بوده که کسانی که تمایل به فساد دارند، مرعوبند؛ اما اگر کار صحیح و واقعی انجام نگیرد، کم‌کم این رعب شکسته میشود و این ابهت از بین میرود؛ میل به فساد در یک جاهایی وجود دارد. با فساد و تخلفات مالی بی‌محابا برخورد کنید. البته عرض کردیم بی‌محابا و با شجاعت و قاطعیت برخورد کردن، معنایش بیدرایتی در نوع برخورد نیست! اینها را باید با هم جمع کنید. هر دو طرفِ این کفه‌ی متوازن بایستی دیده بشود. یک مسئله‌ی مهم، حفظ سرمایه‌های ملی است. بعضی از دوستان حالا به این ساخت و سازها و توسعه‌ی شهرهای بزرگ و بخصوص تهران اشاره کردند. از پانزده، شانزده سال قبل که این ساخت و سازهای اطراف تهران، به صورت یک حرکت سرطانی آغاز شد، ما همین‌طور مکرر شهردارها - همه‌ی شهردارهایی که در این مدت تا امروز آمده‌اند - را مورد خطاب قرار دادیم و به آنها دائم مطالبی را گفتیم. بعد به این نتیجه رسیدیم که فقط مسئله‌ی شهرداریها نیست. متصدیان منابع طبیعی اینجا تخلفات بزرگی کرده‌اند؛ منابع طبیعی را با سفارش و رفاقت و با ملاحظه و برای جلب حمایت این و آن، همین‌طور بیدریغ در اختیار اشخاص و گروهها و مسئولان و عمامه‌ای و غیرعمامه‌ای و نهادهای انقلابی و ... قرار داده‌اند. یعنی یک ملاحظه و مصلحت کوتاه‌مدت را در نظر گرفته‌اند و دیگر نگاه نکرده‌اند. آدم وقتی به طرف شمال تهران و ارتفاعات میرود، واقعاً وحشت میکند؛ یک بخشهایی هست که بنده هر وقت میروم، با اینکه محیط حرکت و گردش و تحرک و ورزش است، با اعصاب ناراحت به خانه برمیگردم. هر دفعه میروم، میبینم باز یک کارهای جدیدی انجام گرفته است. این دولت به طور جدی مسئول است؛ هم وزارت مسکن، هم وزارت کشاورزی - که منابع طبیعی را در اختیار دارد - هم بقیه‌ی دستگاهها و هم از جمله وزارت کشور و شهرداریها. نباید بگذارید این اتفاق بیفتد؛ دارد همه جا اتفاق میافتد. انسان در شهرهای مختلف میبیند؛ تهران که جلوی چشم ماست و من به طور متوالی میبینم؛ بعضی جاهای دیگر هم که رفته‌ایم، همین‌طور است. نگذارید این سرمایه‌های ملی را این‌طوری ضایع کنند. مسئله‌ی فرهنگ و قضایای فرهنگی خیلی مهم است که من حالا چون اهتمام شماها را به مسائل فرهنگ میدانم و بحمداللَّه احساس میکنم که وزرای فرهنگی ما اهتمام دارند، روی آن تکیه نمیکنم؛ والّا من سالهای گذشته در دیدارهای با دولتها، یکی از آن بخشهایی که بیشترین تکیه را روی آن میکردم، مسئله‌ی فرهنگ بود. اهمیت کار فرهنگی نباید مورد غفلت قرار گیرد. در کار فرهنگی هیچ وقفه و تعللی جایز نیست؛ چون بیشترین تلاش دشمنان بر روی جامعه و ملت و کشور ما، تلاش فرهنگی است. این مبالغه نیست! بیشتر و پُرحجم‌تر و مؤثرتر از تلاشهای سیاسی و امنیتی، تلاش فرهنگی است. علت هم این است که آنها میدانند اگر در تلاشهای فرهنگی علیه انقلاب موفق و پیروز شوند، بقیه‌ی کارها برای آنها آسان خواهد شد؛ لذا روی این متمرکزند. ما مطلقاً نبایستی توقف داشته باشیم، باید پیش برویم. هیچ سطحینگری جایز نیست. ظاهرگرایی و عوام‌زدگی در کار فرهنگی جایز نیست. کار فرهنگی بایستی مدبرانه، عمیق، با حوصله و از سوی آدمهای باصلاحیت و کارشناسهای حقیقتاً وارد، در همه‌ی شعبه‌ها و شاخه‌های گوناگون فرهنگی مورد توجه قرار بگیرد. در کنار این مسئله‌ی کار فرهنگی هم باید به مسئله‌ی تحقیق و علم و فناوری توجه کرد. که حالا ما در آن جلسه‌ای که تقریباً دو هفته‌ی پیش با رؤسای دانشگاهها(1) داشتیم، من گزارشی داشتم که بودجه‌ی تحقیقاتی از آنچه که در برنامه در نظر گرفته شده و ما تصور میکردیم که درصدی پیش رفته، تنزل کرده است! حالا در گزارشها من شنیدم: « برای کار تحقیقات داریم تلاش میکنیم»؛ نه، طبق آن گزارش من گفتم به شش‌دهم درصد رسیده، بنابراین بودجه‌ی تحقیقاتیمان کمتر شده است؛ ما باید به یکونیم درصد میرسیدیم و تا آخر برنامه این بودجه باید به سه درصد برسد؛ نه فقط به یک و نیم درصد نرسیدیم، بلکه از یک درصد هم پایین‌تر رفته است! یا مثلاً بنیاد نخبگان که من آن روز هم گفتم و اعتراض کردم؛ این اعتراض به نظر من مهم است، باید به این برسید. یا صندوق حمایت از پژوهشگران؛ این صندوق حمایت از پژوهشگران و این سبک کارها، با اصرار و تأکید متوالىِ چند ساله‌ی ما در دولتهای قبلی به وجود آمده است؛ اینها را نباید متوقف کرد؛ اینها کارهای بسیار لازم و مهمی است. یا دفتر ارتباط علم و صنعت که من در دوره‌ی این پانزده، شانزده سالِ اخیر، با دو نفر از رؤسای محترم جمهور این را در میان گذاشتم و تأکید و اصرار کردم؛ اما نشد. باید این دفتر را راه بیندازید. این کارهای اساسىِ مهم، بین بخشی است؛ یعنی حتماً باید وابسته‌ی به دفتر ریاست جمهوری باشد؛ نمیتواند به وزارت علوم یا وزارت آموزش و پرورش یا بقیه‌ی بخشها وابسته باشد. این باید حتماً زیر نظر دستگاه ریاست جمهوری باشد و آنجا اداره بشود. در زمینه‌ی مسایل سیاسی هم کارهای زیادی شده و بیان هم کردند؛ ما هم تأکید و اصرار میکنیم همین مسئله‌ی تحرکت دیپلماسىِ جهت‌دار، برنامه‌دار، پخته، نافذ و اثرگذار باشد. ما هر چه در زمینه‌ی دیپلماسی تحرکمان بیشتر باشد، بهتر است. این سفرهای خارجی، ملاقاتهای خوب و گفتگوهای تلفنی، همه‌اش کارهای لازم امروز ماست؛ هر چه حجم و کیفیت اینها را بالا ببرید، بهتر است. مسئله‌ی دیپلماسی مهم است؛ البته همین‌طور که گفتیم، دیپلماسی باید جهت‌دار باشد؛ باید بدانیم چه میخواهیم و دنبال چه هستیم. گاهی انسان با پنج، شش، ده تا کار متفرق به یک هدفی میرسد که ظاهراً هیچ‌کدام از آن کارها، فی نفسه آن هدف را نشان نمیدهند؛ اما مجموع آن کارها، آن هدف را نشان میدهند. فرض کنید فلان موقعیت منطقه‌ای یا فلان پیشرفت بین‌المللی با پنج تا، شش تا، ده تا کار فراهم میشود. و دیپلماسی را باید به کار اقتصادی بین‌المللی وصل کرد. یکی از ضعفهای عمده‌ی ما، هم زمان دولت قبل، هم زمان دولت ماقبلِ قبل، همین بود که دستگاههای اقتصادىِ ما به دستگاه وزارت خارجه‌ی ما متصل نبودند؛ یعنی آنها برای خودشان کار میکردند؛ گاهی یک نفری میرفت از یک وزارتخانه‌ای، در یک کشوری یک قرارداد مهمِ قابل توجهی هم میبست، آن وقت سفیر ما در آن کشور اصلاً مطلع نمیشد؛ خوب، این خیلی عیب بزرگی است. نباید بگذارید این کار در این دولت اتفاق بیفتد. به هر حال، خداوند متعال کمککار شماست. آنچه را که ما داریم مشاهده و حس میکنیم، همین است و این را کاملاً نشان میدهد. یک به یک، این قدمها با حمایت و کمک الهی انجام میگیرد و پیش میرود. اوضاع بین‌المللی، اوضاع منطقه و ضعف روزافزون دشمنِ معاندِ نظام جمهوری اسلامی - یعنی امریکا و صهیونیسم - اینها همه، چیزهایی است که جزوِ امدادهای الهی است؛ اینها را مغتنم بشماریم و از این فرصت، هر چه ممکن است بیشتر استفاده کنیم. ما هم که برای همه‌ی شماها دعا میکنیم؛ جزوِ دعاهای همیشگی ما، دعای به آقای رئیس‌جمهور و شما و به مسئولان کشور است که بتوانید این بار سنگینی را که شانه‌تان را زیرش داده‌اید، ان‌شاءاللَّه به بهترین وجهی به منزل برسانید و کشور و انقلاب را یک قدم پیش ببرید.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌   1) دیدار با رؤسای دانشگاهها (23/5/1385)
1,336
1385/05/31
‌بیانات‌ در دیدار کارگزاران نظام و سفرای کشورهای اسلامی در سالروز عید مبعث
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3348
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ این عید بزرگ و سرآمد همه‌ی اعیاد بشری را به امت بزرگ اسلامی و به ملت عزیز ایران و به شما حضار محترم این مجلس و بخصوص به میهمانان و دوستداران وحدت اسلامی - که در این جلسه تشریف دارند - و به سفرای کشورهای اسلامی تبریک عرض میکنیم. امسال در کشور ما سال پیامبر اعظم شناخته شد، امروز هم روز بعثت آن بزرگوار است. خود آن حضرت، بنابر حدیث متواتر و معروف، فرمود: «بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق». بعثت با این هدف در عالم پدید آمد که مکرمتهای اخلاقی و فضیلتهای روحی بشر عمومیت پیدا کند و به کمال برسد. تا کسی خود دارای برترین مکارم اخلاق نباشد، خداوند متعال این مأموریت عظیم و خطیر را به او نخواهد داد؛ لذا در اوائل بعثت، خداوند متعال خطاب به پیغمبر میفرماید: «انّک لعلی خلق عظیم». ساخته و پرداخته شدن پیغمبر، تا ظرفی بشود که خدای متعال آن ظرف را مناسب وحی خود بداند، مربوط به قبل از بعثت است؛ لذا وارد شده است که پیغمبر اکرم که در جوانی به تجارت اشتغال داشتند و درآمدهای هنگفتی از طریق تجارت به دست آورده بودند، همه را در راه خدا صدقه دادند؛ بین مستمندان تقسیم کردند. در این دوران که دوران اواخر تکامل پیغمبر و قبل از نزول وحی است - دورانی که هنوز ایشان پیغمبر هم نشده بود - پیغمبر از کوه حرا بالا میرفت و به آیات الهی نگاه میکرد؛ به آسمان، به ستارگان، به زمین، به این خلایقی که در روی زمین با احساسات مختلف و با روشهای گوناگون زندگی میکنند. او در همه‌ی اینها آیات الهی را میدید و روزبه‌روز خضوع او در مقابل حق، خشوع دل او در مقابل امر و نهی الهی و اراده‌ی الهی بیشتر میشد و جوانه‌های اخلاق نیک در او روزبه‌روز بیشتر رشد میکرد. در روایت است که: «کان اعقل النّاس و اکرمهم»؛ پیامبر قبل از بعثت، با مشاهده‌ی آیات الهی، روزبه‌روز پُربارتر میشد، تا به چهل سالگی رسید. «فلمّا استکمل اربعین سنة و نظراللَّه عزّوجلّ الی قلبه فوجده افضل القلوب و اجلها و اطوعها و اخشعها و اخضعها»؛ دل او در چهل سالگی نورانیترین دلها، خاشعترین دلها، پُرظرفیت‌ترین دلها برای دریافت پیام الهی بود. « اذن لابواب السّماء ففتحت و محمّد ینظر الیها». وقتی به این مرحله از معنویت و روحانیت و نورانیت و اوج کمال رسید، آن وقت خدای متعال درهای آسمان و درهای عوالم غیبی را به روی او باز کرد؛ چشم او را به عوالم معنوی و عوالم غیبی گشود. «و اذن للملائکة فنزلوا و محمّد ینظر الیهم»؛ او فرشتگان را میدید، با او سخن میگفتند؛ کلام آنها را میشنید، تا اینکه جبرئیل امین بر او نازل شد و گفت: «اقرأ»؛ سرآغاز بعثت. این مخلوق بی‌نظیر الهی، این انسان کامل که قبل از نزول وحی الهی به این مرحله‌ی از کمال رسیده است، از اولین لحظه‌ی بعثت یک جهاد مرکبِ همه‌ی جانبه‌ی دشوار را آغاز کرد و بیست‌وسه سال در نهایت دشواری این جهاد را پیش برد. جهاد او در درون خود، جهاد با مردمی که از حقیقت هیچ ادراکی نداشتند و جهاد با آن فضای ظلمانی مطلق بود، که امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه میفرماید: «فی فتن داستهم باخفافها و وطأتهم بأظلافها و قامت علی سنابکها»؛ از همه طرف فتنه‌ها مردم را میفشرد: دنیاطلبی، شهوت‌رانی، ظلم و تعدی، رذائل اخلاقی در اعماق وجود انسانها، و دست تعدی قدرتمندانی که بدون هیچ مانع و رادعی به سوی ضعفا دراز بود. این تعدی نه فقط در مکه و در جزیرةالعرب، بلکه در برترین تمدنهای آن روز عالم؛ یعنی در امپراتوری بزرگ روم و در شاهنشاهی ایران، وجود داشت. تاریخ را نگاه کنید؛ صفحه‌ی ظلمانی تاریخ، سراسر زندگی بشر را فرا گرفته بود. مجاهدت با این قدرت عظیم و تلاش بیوقفه و غیر قابل تصور از اولین ساعات بعثت و تحمل وحی الهی برای پیغمبر آغاز شد و وحی الهی هم پیوسته مثل آب زلالی که به سرزمین مستعدی برسد، بر قلب مقدس آن بزرگوار نازل میشد و او را نیرو میبخشید و او همه‌ی توان خود را به کار برد تا این‌که بتواند این دنیا را در آستانه‌ی یک تحول عظیمی قرار بدهد؛ و موفق شد. اولین سلولهای پیکره‌ی امت اسلامی در همان روزهای دشوار مکه با دست توانای پیغمبر بنا شد؛ ستونهای مستحکمی که باید بنای امت اسلامی بر روی این ستونها استوار بشود؛ اولین مؤمنین، اولین ایمان‌آورندگان، اولین کسانی که این دانایی، این شجاعت، این نورانیت را داشتند که معنای پیام پیغمبر را درک کنند و دل به او ببندند. «فمن یرد اللَّه ان یهدیه یشرح صدره للاسلام». دلهای آماده و درهای گشوده‌ی دل به سمت این معارف الهی و این دستورات الهی، با دست توانای پیغمبر ساخته شد، این ذهنها روشن شد، این اراده‌ها روزبه‌روز مستحکمتر شد؛ و سختیهایی در دوران مکه برای همان عده‌ی قلیل مؤمنین - که روزبه‌روز هم بیشتر میشدند - پیش آمد، که برای من و شما قابل تصور نیست. در فضایی که همه‌ی ارزشها، ارزشهای جاهلی است، تعصبها، غیرت‌ورزیهای غلط، کینه‌ورزیهای عمیق، قساوتها، شقاوتها، ظلمها و شهوتها درآمیخته با هم است و زندگی مردم را میفشرد و در خود احاطه کرده - و در بین این سنگهای خارا و غیر قابل نفوذ - این نهالهای سرسبز بیرون آمد. «و انّ الشّجرة البّریّة اصلب عوداً و اقوی وقوداً» که امیرالمؤمنین میگوید، این است. هیچ طوفانی نمیتوانست این سبزه‌ها، این نهالها و این درختهایی را که از لای صخره‌ها رویید و ریشه دوانید و رشد کرد، تکان بدهد. سیزده سال گذشت و بعد بر اساس این پایه‌های مستحکم، بنای جامعه‌ی اسلامی، جامعه‌ی مدنی و نبوی، بر روی این پایه‌ها گذاشته شد. ده سال هم امت‌سازی به طول انجامید. این امت‌سازی فقط سیاست نبود؛ یک بخشی از آن، سیاست بود. بخش عمده‌ی دیگری آن، تربیت یکایک افراد بود: «هو الّذی بعث فی الامیّیّن رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمه». «یزکّیهم»؛ یک یک دلها در زیر تربیت پیغمبر قرار میگرفت. پیغمبر به یکایک ذهنها و خردها، دانش و علم را تلقین میکرد. «و یعلّمهم الکتاب و الحکمة». حکمت یک مرتبه‌ی بالاتر است. فقط این نبود که قوانین و مقررات و احکام را به آنها بیاموزد، بلکه حکمت به آنها میآموخت. چشمهای آنها را بر روی حقایق عالم باز میکرد. ده سال هم پیغمبر این‌گونه و با این روش حرکت کرد. از طرفی سیاست، اداره‌ی حکومت، دفاع از کیان جامعه‌ی اسلامی، گسترش دامنه‌ی اسلام، باز کردنِ راه برای این‌که گروههای خارج از مدینه بتدریج و یک به یک وارد عرصه‌ی نورانی اسلام و معارف اسلامی شوند، از طرف دیگر هم تربیت یکایک افراد. برادران و خواهران عزیز! این دو تا را نمیشود از هم جدا کرد. یک عده‌ای اسلام را فقط مسأله‌ی فردی دانستند و سیاست را از اسلام گرفتند. این، چیزی است که امروز در بسیاری از جوامع اسلامی و در معارف دنیای مهاجمِ مستکبرِ مستعمرِ غربی، ترویج میشود که: اسلام از سیاست جداست! سیاست را از اسلام گرفتند؛ در حالی که نبی مکرم اسلام در آغاز هجرت، در اولی که توانست خود را از دشواریهای مکه نجات دهد، اولین کاری که کرد، سیاست بود. بنای جامعه اسلامی، تشکیل حکومت اسلامی، تشکیل نظام اسلامی، تشکیل قشون اسلامی، نامه‌ی به سیاستمداران بزرگ عالم، ورود در عرصه‌ی سیاسی عظیم بشری آن روز، سیاست است. چطور میشود اسلام را از سیاست جدا کرد؟! چطور میشود سیاست را با دست هدایتی غیر از دست هدایت اسلام، معنا و تفسیر کرد و شکل داد؟! «الّذین جعلوا القرآن عضین»؛ بعضی قرآن را تکه پاره میکنند. «یؤمن ببعض و یکفر ببعض»؛ به عبادت قرآن ایمان می‌آورند؛ اما به سیاست قرآن ایمان نمی‌آورند! «و لقد أرسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط». قسط چیست؟ قسط یعنی استقرار عدالت اجتماعی در جامعه. چه کسی میتواند این کار را انجام دهد؟ تشکیلِ یک جامعه‌ی همراهِ با عدالت و قسط، یک کار سیاسی است؛ کارِ مدیران یک کشور است. این، هدف انبیاست. نه فقط پیغمبر ما، بلکه عیسی و موسی و ابراهیم و همه‌ی پیغمبران الهی برای سیاست و برای تشکیل نظام اسلامی آمدند. آن وقت یک عده‌ای از روی مقدس‌مآبی عبایشان را جمع کنند و بگویند: ما به سیاست کاری نداریم! مگر دین از سیاست جداست؟! آن وقت تبلیغات خباثت‌آمیزِ غربی هم دائم دامن بزنند به این حرف، که: دین را از سیاست جدا کنید؛ دین را از دولت جدا کنید. اگر ما مسلمانیم، دین و دولت به یکدیگر آمیخته است؛ نه مثل دو چیزی که به هم وصل شده باشند. دین و دولت یک چیز است. در اسلام دین و دولت از یک منبع و یک منشأ سرچشمه میگیرد و آن، وحی الهی است. قرآن و اسلام، این است. یک عده از این طرف، سیاست را از اسلام جدا میکنند، یک عده هم در طرف مقابل، اسلام را فقط سیاست و سیاست‌بازی و سیاسیکاری میدانند. اخلاق و معنویت و محبت و فضیلت و کرامت را که بزرگترین هدف بعثت پیغمبر ماست، ندیده میگیرند. این هم «الّذین جعلوا القرآن عضین» است؛ این هم «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» است. اسلام را در جملات براق و مشعشع سیاسی خلاصه کردن، از خشوع دلها غافل شدن، از ذکر، از صفا، از معنویت، از زانو زدن در مقابل خداوند، از خدا خواستن، به خدا دل بستن، اشک ریختن در مقابل عظمت پروردگار، رحمت الهی را طلب کردن، صبر و حلم و سخا و جود و گذشت و برادری و رحم را ندیده گرفتن و صرفاً به سیاست چسبیدن به اسم اسلام، هم همان انحراف را دارد؛ تفاوتی نمیکند. «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمه». هم تزکیه است، هم تعلیم است. عرصه‌ی تربیت دین، هم دل من و شماست، هم مغز من و شما و هم دست و بازوی من و شما. «یا ایّها النبىّ جاهد الکفّار و المنافقین و اغلظ علیهم»؛ در مقابل دشمن، در مقابل مهاجم، در مقابل آن کسی که مانع از گسترش انوار معنویت و وحی است، دست لازم است. «و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للنّاس». با دست پولادین، با مشت آهنین، با اراده‌ی شکست‌ناپذیر و خلل‌ناپذیر باید مواجه شد. اینها علاج دردهای امروز امت اسلامی است. امروز امت اسلامی به حکومت اسلامی به معنای واقعی کلمه نیازمند است. حکومت اسلامی یعنی آن حکومتی که به دل انسانها و ملتها میپردازد؛ به مغز آنها و دانش آنها و پیشرفت علمی آنها میپردازد؛ به دست و بازوی قدرتمند آنها میپردازد؛ به اداره‌ی سیاستِ صحیح در میان آنها میپردازد. این، امروز نیاز امت اسلامی است. امت اسلامی از وقتی دین را از حکومت جدا کرد، اخلاق را از مدیریت جامعه جدا کرد، دچار اختلال شد. آن روزی که پادشاهانی به نام خلیفه - در بغداد و در شام و در این گوشه و آن گوشه‌ی عالم - پرچم اسلام را بلند کردند، اما زیر پرچم اسلام هویهای نفسانی، شهوات، اغراض، تکبرها، غرورهای شاهانه، مال‌اندوزیها، ثروت جمع‌کردنها، به خزائن خود پرداختنها را وارد کردند و به این چیزها سرگرم شدند، زمینه‌های انحطاط دنیای اسلام فراهم شد. با این‌که حرکت نبی مکرم اسلام و اصحاب بزرگوار او و یاران مجاهد و مبارز او، اسلام را با سرعت و با شتاب به پیش می‌برد - که همان ضرب دست پیغمبر بود که تا قرنهای چهارم و پنجم، حرکت سیاسی و علمی اسلام را رو به پیشرفت می‌برد - در همان حال در دربارها، در خاندانهای حکومت‌کننده، بذرهای ضعف و انحطاط و فساد و نفاق پاشیده میشد. همان بذرها بود که رویید و امت اسلامی را زمینگیر کرد و ما نتایجش را بعد از چند قرن با پوست و گوشت و استخوان خودمان حس کردیم. ما ملتهای اسلامی که در قرن نوزدهم و در قرن بیستم میلادی دچار استعمار و دچار تسلط دشمنان شدیم، از قافله‌ی علم عقب ماندیم، دشمنان ما قوی شدند و روزبه‌روز ما ضعیف شدیم - آنها خون ما را مکیدند و تقویت شدند، ما خونمان از دست رفت و ضعیف شدیم - و کار به جایی رسید که سرنوشت امت اسلامی، سرنوشت ملتهای مسلمان در منطقه‌ی خاورمیانه بخصوص، افتاد به دست حکام ظالم و بیانصاف؛ انگلیس در یک دوره‌ای، بعد هم او میراث خودش را تحویل داد به شیطان بزرگ معاصر؛ یعنی رژیم ایالات متحده‌ی امریکا. به هر حال، از ضعف دنیای اسلام استفاده کردند. امروز درباره‌ی مسائل دنیای اسلام امریکاییها مثل یک مالک حرف میزنند! این سخنرانی رئیس جمهوری امریکا را ببینید؛ درباره‌ی لبنان، درباره‌ی فلسطین، درباره‌ی عراق، درباره‌ی سوریه، درباره‌ی ایران، درباره‌ی کشورهای دیگر، طوری حرف میزند، مثل اینکه قباله‌ی این ملکها توی جیب اوست و مالک است! چرا بایستی اینها این فرصت را پیدا کنند؟ چرا باید این گستاخی را پیدا کنند؟ آبادی بتخانه ز ویرانی ماست‌ جمعیت کفر از پریشانی ماست ماییم که خودمان را تقویت نکرده‌ایم؛ ماییم که توان خودمان را به میدان نیاورده‌ایم. ما خیلی نیرومندیم؛ ما خیلی توان داریم. شما به مردم و حزب‌اللَّه لبنان نگاه کنید؛ کشوری که به نظر امریکا و اسرائیل ضعیف‌ترین حلقه‌ی کشورهای خاورمیانه بود، چطور توانست بینىِ رژیم صهیونیستی را به خاک بمالد. ما وقتی از قدرت خودمان استفاده کنیم، این‌طور است. وقتی میدان دادیم، وقتی مدیران کشورها رودربایستی کردند، وقتی سیاستمداران، صاحبان مناصب، صاحبان رسانه‌ها به فکر منافع شخصیشان افتادند، آن وقت ملتها زیر دست و پا له میشوند؛ نیروی ملتها به میدان نمی‌آید. رحمت خدا بر امام بزرگوار ما که ملت ما را بیدار کرد و نیروی ملت ما را به میدان آورد. ما هم همین‌جور بودیم؛ ما هم زیر دست و پا له میشدیم. در این شهر تهران، بزرگترین منکرات انجام میگرفت و کسی اخم نمیکرد؛ در این شهر تهران، دشمن‌ترین دشمنان اسلام آمدند و مثل این‌که در خانه‌ی خودشان زندگی بکنند، با امنیت کامل زندگی میکردند! اموال این مملکت را می‌بردند، نفت را می‌بردند، جلو پیشرفتها را میگرفتند، برنامه‌های خائنانه و ظالمانه‌ی خودشان را بر این ملت تحمیل میکردند و مدیران کشور؛ یعنی محمدرضا شاه و اطرافیان او، دست به سینه در مقابل آنها میایستادند؛ دست به سینه‌ی باطنی. البته ظاهراً باد و بروتی بود، اما اجازه را از آنها میگرفتند. در این شهر تهران، دربار ایران برای تصمیم‌گیری در مهمترین مسائل، از سفیر امریکا و سفیر انگلیس میپرسیدند که این کار را بکنیم یا نکنیم؛ اینها جزو سندهای ماست و امروز وجود دارد. متأسفانه در بسیاری از کشورهای اسلامی، امروز همین مسائل هست. این ملت توانا، این ملت باهوش، این ملت دارای این سابقه‌ی تاریخی عظیم، این ملتی که امروز در میدان علم، در میدان جهاد، در میدان فناوری، در میدان سیاست درخشش خودش را نشان میدهد، زیر دست و پا له میشد. امام، ملت را به صحنه آورد؛ به مردم اعتماد کرد، مردم هم خودشان را نشان دادند. وقتی او به مردم اعتماد کرد، مردم هم به او اعتماد کردند. اینجا، نقطه‌ای که محل امید کفر بود، شد پرچمدار اسلام ناب محمدی و روزبه‌روز ان‌شاءاللَّه ملت ایران در این صراط پیش خواهند رفت. آن کسانی که خیال کردند با فاصله گرفتن از مبدأ انقلاب و با غیبت امام بزرگوارمان و وفات او، مردم از ارزشها فاصله خواهند گرفت، به خطا رفته‌اند؛ اشتباه کرده‌اند و میبینند که اشتباه کرده‌اند. ما به این ارزشهای متمسک هستیم؛ ما ارزشهای اسلامی را مایه‌ی عزت ملی خودمان میدانیم؛ ما این ارزشها را موجب رشد استعدادها در ملتمان میدانیم. ما به برکت اسلام، به حول و قوه‌ی الهی خواهیم توانست با سرعتی بیش از سرعت متعارف و معمول، قله‌های علم را بالا برویم و این قله‌ها را فتح کنیم. ما بر ضعفی که در سالیان متمادی بر ما تحمیل شده است، فائق خواهیم آمد و خودمان را قوی خواهیم کرد. معلوم است که استکبار راضی نیست؛ معلوم است که قدرتمندان با جنجال، با هوچیگری، با کار تبلیغاتی، با کار سیاسی، با فشار اقتصادی، میخواهند مانع از این حرکت شوند؛ اما نمیتوانند. ما ایستاده‌ایم؛ این ملت ایستاده است و ملتهای مسلمان بیدار شده‌اند. امروز دلهای ملتهای مسلمان پُر است از بغض صهیونیستها و بعض امریکا. امروز در سرتاسر خاورمیانه و شمال آفریقا و آسیا، کشورهای اسلامی و جوانها، مشتاق بروز هویت اسلامی خودشان هستند. این چیزی است که در ملتها روئیده است. یک روز خیال میکردند که ما میخواهیم انقلابمان را به کشورهای دیگر صادر کنیم؛ آن‌چنانی که شورویها یک روزی میخواستند انقلابشان را صادر کنند و با کودتا و با توطئه این کار را میکردند. امام بزرگوار ما بر روی این توهّمِ باطل، خط کشیدند. الان روح اسلام در ملتهای مسلمان زنده شده است و ملتهای مسلمان، روشنفکران مسلمان، سیاستمداران سالمِ مسلمان و ناوابسته، جوانان دانشگاهی مسلمان، چشمشان به اسلام باز شده و احساس اشتیاق میکنند؛ احساس هویت اسلامی میکنند و عزتشان را در این راه میجویند. امریکاییها دستشان بسته است و در مقابل ملتها هیچ کار نمیتوانند بکنند. ما دست تضرع به سوی پروردگار دراز میکنیم و عرض میکنیم: پروردگارا! ما در این راه به خاطر امر تو، به خاطر اطاعت فرمان تو قدم گذاشته‌ایم؛ ما در این راه برای دنیا وارد نشده‌ایم؛ برای پول، برای زخارف، برای قدرت وارد نشده‌ایم. امام بزرگوار ما پاک آمد و پاک رفت. مسؤولان کشور مقتدای خودشان را این‌طور دیدند و در همین راه حرکت میکنند و ملت ما از ما بااخلاصتر و باصفاتر و دارای عزم راسختری است. ما در این راه وارد شده‌ایم. وعده‌ی الهی این است که: «انّ اللَّه یدافع عن الّذین امنوا». وعده‌ی الهی راست است. «و تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً». فرمایش پروردگار متعال و ذات اقدس الهی در کمال راستی است. خدای متعال از مؤمنین دفاع میکند؛ البته مؤمنی که در میدان قرار بگیرد؛ والّا مؤمنی که در پستوخانه‌اش دراز کشیده، از چه دفاع کند؟ مؤمنی که وارد میدان شود، مؤمنی که هستی خود، موجودی خود، اراده‌ی خود، دست توانای خود، ذهن فعال خود را در راه خدا به میدان میآورد - چه در میدان علم، چه در میدان اقتصاد، چه در میدان سیاست، چه آن روزی که لازم باشد، در میدان جهاد - خدا از این مؤمن و از این مؤمنین دفاع میکند، و خدای متعال از ملت ایران، تا امروز دفاع کرده است. استکبار بیست‌وهفت سال است که همه‌ی توانش را به کار برده که این درخت را از ریشه بکَند؛ اما آن روزی که این درخت ریشه‌اش گسترده نشده بود، نتوانست و امروز بحمداللَّه ریشه‌ی این درخت در آفاق زمین گسترده است و آن کسی که با اراده‌ی الهی مقابله بکند، یقیناً ضربه‌ی سنت الهی بر او فرود خواهد آمد. از خداوند متعال میخواهیم که ما را در صراط مستقیم ثابت‌قدم بدارد؛ ما را دنبال حق و تابع حق و عامل به حق قرار بدهد؛ قلب مقدس ولیاللَّه‌الاعظم (ارواحنا فداه) را از ما راضی و خشنود کند؛ و ارواح مطهر شهدا و روح امام عزیزمان را با ارواح اولیاء خود محشور فرماید.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه‌
1,337
1385/05/30
بیانات‌ در دیدار شرکت کنندگان در همایش کنفرانس وحدت اسلامی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3347
بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ به همه‌ی برادران و خواهرانی که تشریف دارید، خوش آمد عرض میکنم و مبعث حضرت ختمی مرتبت، رسول اعظم و مطلع نورانیت تاریخ بشر را تبریک عرض میکنم. همچنین به همه‌ی شما و همه‌ی مسلمانان، پیروزی درخشان برادرانمان در لبنان در مقابله‌ی با رژیم صهیونیستی را، که در حقیقت پیروزی اسلام بود، تبریک عرض میکنم.برادران ما در جنوب لبنان و در مقابله‌ی با متجاوزان صهیونیست، خط مقدم امت اسلامی بودند. این جلسه، بسیار جلسه‌ی مهم و با عظمتی است. شما از مجموعه دنیای اسلام در این‌جا گرد آمدید. بدون شک آینده‌ی دنیای اسلام را باید از برنامه‌های زبدگان دنیای اسلام شناخت؛ زبدگان علمی و زبدگان دینی و زبدگان سیاسی. این جمع و جماعتهای برجسته‌ی دنیای اسلام اگر با نگاه حقیقت‌بین و دردشناس به امت اسلامی نگاه کنند و دنبال علاج باشند، امت اسلامی آینده‌ی خوبی خواهد داشت. اگر ما وظایف خودمان را نشناسیم، یا به آن عمل نکنیم، باز هم سالهای طولانی دنیای اسلام به همان دردهایی که امروز دچار آن هست، دچار خواهد بود. وظیفه‌ی ما سنگین است. موضوع بحث شما اقلیت‌های اسلامی در کشورهای غیراسلامی است. البته موضوع مهمی است و جای آن هست که درباره‌ی این موضوع، مجمع تقریب و برجستگان دنیای اسلام فکر و برنامه‌ریزی کنند. من از آنچه که در این زمینه شما انجام دادید، تقدیر میکنم؛ ولیکن نکته‌ای را میخواهم عرض بکنم و آن، این است که مسئله‌ی اول ما در دنیای اسلام، «وحدت امت اسلامی» است. اگر ما بتوانیم بر کید دشمن فائق بیاییم و نقشه‌ی او را در ایجاد اختلاف خنثی کنیم، بسیاری از مشکلات ما برطرف خواهد شد. مشکل اقلیت‌های اسلامی هم از جمله‌ی این مشکلاتی است که برطرف خواهد شد. ما دچار یک بیماری مهلکی هستیم که باید همت کنیم و این بیماری را از خودمان دفع کنیم. اختلافات بین دنیای اسلام و ناهماهنگیها و دامن زدن به دشمنیها، بیماری بسیار خطرناکی است. و من به شما عرض کنم که اگر در طول زمانهای گذشته این بیماری به طور طبیعی در جسم دنیای اسلام و امت اسلامی وجود داشت، امروز دستهای سیاسی بشدت به دنبال تشدید این بیماری هستند. ما نمونه‌های آن را در دنیای اسلام داریم میبینیم، که انسان به خود میلرزد. ما از دشمنهای بیرونی نمیترسیم. هیبت امریکا و قدرتهای استکباری تا حالا ما را دچار ترس و تردید نکرده؛ لشگرکشیهای خصمانه، تبلیغاتی و سیاسی و نظامی و اقتصادی ما را مطلقاً در موضع انفعال قرار نداده و قرار نخواهد داد؛ اما از این بیماری درون دنیای اسلام، ما به خودمان میلرزیم و میترسیم. این را علاج کنید. از وقتی پرچم اسلام در ایران بلند شد و جمهوری اسلامی با هدف تحقق بخشیدن به اهداف اسلامی تشکیل شد، دشمنان اسلام نقشه‌ی اختلاف را با دقت طراحی کردند و دنبال میکنند؛ چون وقتی مسلمانها احساس شرف و عزت کردند، وقتی دیدند میشود پرچم اسلام را بلند کرد، وقتی روح هویت اسلامی در آنها بیدار و زنده شد، وقتی توده‌های مسلمان شعار اسلام را در همه‌جا سر دادند، فهمیدند که خطر برای منافع استکبار در این منطقه‌ی عظیم اسلامی، خطر جدی است و منافع متجاوزانه‌ی آنها تهدید میشود. دنیای اسلام، تقریباً با یک میلیارد و نیم جمعیت، با امکانات فراوان اقلیمی و جغرافیایی و طبیعی و انسانی و سرمایه‌های بی‌نظیری که در اختیار دارد، میتواند یک مجموعه عظیم و متحد را تشکیل بدهد. امروز بیش از دویست سال است که کیسه‌ی استعمار غربی از این منطقه پیوسته پُر میشود؛ چه در دوران استعمار، چه در دوران استعمار نو، چه در دوران جدید، به شکلی این منطقه در خدمت اهداف سیاسی دنیای استکبار بوده، که در رأس آن امریکاست. اگر امت اسلامی وحدت خود را به دست بیاورد، اگر قدرت اسلامی به معنای حقیقی کلمه خود را نشان بدهد، اگر استقلال اسلامی، استقلال حقیقی، در این مناطق به معنای واقعی کلمه تحقق پیدا کند، تسلط و سیطره‌ی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی دشمن قطع خواهد شد. اینها به این راضی نیستند و با همه‌ی وجود تلاش میکنند این اتفاق نیفتد. راهی که آنها پیدا کردند،ایجاد اختلاف است و این بیماری متأسفانه در جسم دنیای اسلام نفوذ کرده. من از شما درخواست میکنم به این مسأله به طور جدّ بیندیشید. ما اسم وحدت اسلامی را خیلی می‌آوریم و همه دم از وحدت اسلامی میزنیم؛ همه دم از برادری اسلامی میزنیم؛ در عمل هم مجموعه‌ای از زبدگان دنیای اسلام، حقیقتاً احساس برادری میکنند - الان در این جلسه، روح برادری و اخوّت موج میزند - ما همه یکدیگر را از خود میدانیم و بین خودمان فاصله‌ای قائل نیستیم. این، واقعیتی است؛ اما ما نماینده و نشان‌دهنده‌ی واقعیتهای دنیای اسلام در صحنه‌ی سیاست، در صحنه‌ی حکومتها،در میان توده‌های مردم، به معنای واقعی کلمه، نیستیم. دشمنان بذر اختلاف را در بین امت اسلامی میپاشند و سیاسیون ناخالص، تعصبهای غلط، ندیدن آفاق بلند دنیای اسلام و محدود شدن در ظرفهای کوچک، زمینه رشد این تعصبهاست. بعضی از دوستان به عراق اشاره کردند. ببینید در عراق چه اتفاقی دارد میافتد. امروز در عراق، در برخی از کشورهای دیگر، کسانی از برادران سنی و شیعه در مقابل هم قرار دارند و متقرباً الیالله با هم دشمنی میکنند! چرا؟ چه کسی این انگیزه‌های باطل را در میان اینها تزریق کرده؛ اینها که از اسلام نیست. بیایید وحدت اسلامی را عملی کنید و منشوری را که همه‌ی علمای اسلام، همه‌ی روشنفکران دنیای اسلام، همه‌ی برجستگان سیاسىِ با اخلاص دنیای اسلام آن را تأیید و تصدیق کنند و برای عملی کردن آن تلاش کنند، تهیه کنید، تا دیگر مسلمانی جرئت نکند متکلم به کلمه‌ی توحید را که در یک مذهب یا در یک جناح دیگر است، تکفیر کند؛ تا برادران با هم باشند. مراد ما از وحدت اسلامی، یکی شدن عقاید و مذاهب اسلامی نیست. میدان برخورد مذاهب و عقاید اسلامی و عقاید کلامی و عقاید فقهی - هر فرقه‌ای عقاید خودش را دارد و خواهد داشت - میدان علمی است؛ میدان بحث فقهی است؛ میدان بحث کلامی است و اختلاف عقاید فقهی و کلامی میتواند هیچ تأثیری در میدان واقعیت زندگی و در میدان سیاست نداشته باشد. مراد ما از وحدت دنیای اسلام، عدم تنازع است: «ولاتنازعوا فتفشلوا». تنازع نباشد، اختلاف نباشد. قرآن میفرماید: «واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولاتفرّقوا». اعتصام به حبل‌الله برای هر مسلمان یک وظیفه است؛ اما قرآن اکتفا نمیکند به این که ما را به اعتصام به حبل‌الله امر کند، بلکه به ما میگوید که اعتصام به حبل‌الله را در هیئت اجتماع انجام بدهید؛ «جمیعاً»؛ همه با هم اعتصام کنید. و این اجتماع و این اتحاد، یک واجب دیگر است. بنابراین، علاوه بر این که مسلمان باید معتصم به حبل‌الله باشد، باید این اعتصام را به همراه دیگرِ مسلمانها و همدست با آنها انجام دهد. ما این اعتصام را درست بشناسیم و آن را انجام دهیم. آیه‌ی شریفه‌ی قرآن میفرماید: «فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقداستمسک بالعروة الوثقی». این، اعتصام به حبل‌الله را برای ما معنا میکند. تمسک به حبل‌الله چگونه است؟ با ایمان بالله و کفر به طاغوت. امروز طاغوت اعظم در دنیا، رژیم ایالات متحده امریکاست؛ زیرا صهیونیسم را او به وجود آورده است و آن را تأیید میکند. امریکا جانشین طاغوت اعظم قبلی یعنی انگلیس است. امروز تجاوز رژیم ایالات متحده و همفکرانش و همکارانش، دنیای اسلام را در وضعیت دشواری قرار داده است و دنیای اسلام در پیشرفت خود، در موضعگیری خود، در ترقی مادی و معنوی خود، زیر فشار امریکا و همکاران و همفکران اوست. در همین تجاوز رژیم صهیونیستی به لبنان در این یک ماه اخیر - که به این حماسه بزرگ اسلامی از سوی حزب‌الله منتهی شد و نصرت الهی بر اینها نازل شد - امریکا صریحاً وارد میدان جنگ شد و فقط به حمایت زبانی و مالی و سیاسی اکتفا نکرد و برای رژیم صهیونیستی تسلیحات فراهم کرد، فرستاد و کمک کرد. در واقع این جنگ را امریکاییها خواستند و آنها شروع کردند. امروز طاغوت اعظم آمریکاییها هستند. در بسیاری از بخشهای امت اسلامی ایمان بالله هست؛ اما کفر به طاغوت نیست. کفر به طاغوت لازم است. بدون کفر به طاغوت،تمسک به عروه‌ی وثقای الهی امکانپذیر نیست. ما کشورها و دولتها و ملتها را به این که به جنگ با امریکا بشتابند، دعوت نمیکنیم؛ ما دعوت میکنیم که تسلیم امریکا نشوند. ما دعوت میکنیم که با دشمن اسلام و مسلمین همکاری نکنند. یکی از اقسام همکاری نکردن همین است که به وسوسه‌های آنها در زمینه‌ی وحدت امت اسلامی اعتنا نکنند و امت اسلامی را با اتحاد خودش حفظ کنند. امروز به نظر ما مهمترین مسئله‌ی دنیای اسلام، مسئله‌ی اتحاد است. اگر این اتحاد انجام شد، ما پیشرفت علمی هم میتوانیم پیدا کنیم؛ پیشرفت سیاسی هم میتوانیم پیدا کنیم. شما میبینید دشمنان دنیای اسلام چه فشاری بر روی مسئله انرژی هسته‌ای در ایران دارند. آنها میدانند که ما دنبال بمب اتم نیستیم. آنها از پیشرفت علم در این کشور، از پیشرفت فناوری در یک کشور اسلامی ناراحتند. یک کشور اسلامیای که نشان داده که تسلیم سیاستهای امریکا نیست؛ نشان داده که از امریکا نمیترسد. این کشور اسلامی باید به پیشرفت مهمترین تکنولوژی امروز دنیا - یعنی تکنولوژی هسته‌ای - مجهز نباشد. آنها به خاطر این، فشار را وارد میکنند. البته ما تصمیم خودمان را گرفته‌ایم. ملت ایران در طول بیست و هفت سال بعد از انقلاب، با تجربه فهمیده است که تنها راه خلاصی از کید دشمنان، توکل به خدا و صبر در میدان و مجاهدت است. ما این راه را تا امروز رفته‌ایم و ثمرات شیرین آن را چشیدیم و به حول و قوه‌ی الهی در ادامه هم همین راه را با قوت تمام خواهیم رفت، که آثارش را هم میبینیم. برادران و خواهران عزیز! امروز دنیای اسلام در یک وضع استثنایی است. میتوان گفت قرنهاست که این فرصتی که امروز دنیای اسلام دارد، گیر دنیای اسلام نیامده است. امروز فرصت بسیار بزرگی در مقابل ماست؛ ملتهای اسلامی بیدار شده‌اند، موج بیداری اسلامی به زوایای دنیای اسلام کشیده شده، ملتهای اسلامی به حقوق خودشان واقف شده‌اند و بسیاری از رهبران اسلامی - ولو تظاهر نکنند - در باطن خودشان سرشار از بغض و دشمنی با استکبارند، که این را ما میبینیم. در بسیاری از کشورهای اسلامی سران و رهبران و سیاستمداران و مسؤولان، بسیار دلگیر و ناراحت از رفتارهای امریکا و قدرتهای استکباری هستند. این، یک فرصت بزرگ برای دنیای اسلام است و از این فرصت باید استفاده کرد. یک وظیفه سیاستمداران دارند، یک وظیفه هم رهبران فکری و فرهنگی دارند. این وظیفه‌ی دوم از وظیفه‌ی اول کم‌اهمیت‌تر نیست. علمای اسلام، روشنفکران و اساتید دنیای اسلام، متفکران برجسته‌ی دنیای اسلام، این کسانی که تریبونهای مردمی در اختیار آنهاست و میتوانند افکار مردم خودشان را بسازند، وظیفه‌ی بزرگی دارند و باید قدرت ملی، قدرت توده‌ی مردم در دنیای اسلام را بدرستی به آنها تفهیم کنند. چند قرن است - از اول دوران استعمار تا حالا - که دستگاه استکبار خواسته است به ملتهای مسلمان تفهیم کند که از شماها کاری ساخته نیست؛ شماها توانایىِ مقابله‌ی با ما را ندارید. البته استعمار توانسته این مسئله را در مدتی طولانی به جمع زیادی از مردم مسلمان بباوراند و خیانت بعضی از سیاستمداران هم به این کمک کرد. نتیجه‌ی این باور غلط، گرفتاریهای بزرگی شد که در رأس آن، مسئله‌ی قدس شریف و مسئله‌ی فلسطین است. الان نزدیک به شصت سال است که فلسطین، خانه‌ی اسلام، متضمن قبله‌ی اول مسلمانان، از دست مسلمانها، از دست صاحبان خودش، خارج شده و فلسطینیها آواره در کشورها شده‌اند و یا در خانه‌ی خودشان، در زیر فشار آن غاصب مدعی هستند که با پُررویی تمام آنجا نشسته و دشمنان اسلام هم از طرف او را تأیید میکنند. این غصه‌ی بزرگ، این مصیبت بزرگ، به خاطر این به وجود آمد که مسلمانها از تواناییهای خودشان غافل بودند. اگر این بیداریای که امروز در دنیای اسلام هست، در دهه‌های 30 و 40 میلادی وجود داشت، قضیه‌ی فلسطین اتفاق نمیافتاد و دولت غاصب انگلیس، آن روز جرئت نمیکرد یک کشور اسلامی را یکجا از مردمش غصب کند و به یک بیگانه بسپارد. حالا امروز باید از آنچه خسارت خورده‌ایم، بتدریج جبران کنیم. و این کار با برنامه‌ریزی ممکن است؛ این کار با عقل و تدبیر ممکن است؛ این کار با عزم راسخ ممکن است؛ ولی با میل به انفعال و تسلیم، هیچ وقت دنیای اسلام به اهداف خود نخواهد رسید؛ با ترس از دشمن و بیاعتقادی به نیروی مردم، هرگز مقاصد دنیای اسلام و امت اسلامی برآورده نخواهد شد. این توده‌های میلیونی مردم که در کشورهای اسلامی میبینید، یک قدرت عظیمی است که اگر این قدرت فعال بشود، هیچ قدرت بیگانه‌ای در مقابل آن نمیتواند ایستادگی کند. نمونه‌اش همین اتفاقی است که افتاد و خدای متعال حجت را بر ما تمام کرد. حادثه‌ی لبنان و پیروزی واضح حزب‌الله که حقیقتاً مصداق «کم فئةٍ قلیلة غلبت فئةً کثیرة باذن الله و الله مع الصّابرین» بود، حجت را بر ما تمام کرد. البته دشمنان اسلام نیروی مردم را انکار کردند و سیاستمداران را به نیروی ملتهای خودشان بیاعتقاد کردند. به نظر ما یکی از بزرگترین هنرهای امام راحل ما این بود که این نیروی مردم را شناخت و آن را کشف کرد و از آن بهره گرفت؛ و به مردم اعتماد کرد. وضع ایران قبل از پیروزی انقلاب، وضع خوبی نبود؛ مردم در حال بیتکلیفی، دشمنان مسلط، اینجا پایگاه اسرائیل و استراحتگاه سران رژیم صهیونیستی، که میآمدند می‌بردند، میخوردند و استفاده‌ی سیاسی و مالی میکردند. آن روزی که بعضی از کشورهای عرب تصمیم گرفتند که از نفت علیه اسرائیل استفاده کنند، شاه ایران دل صهیونیستها را گرم کرد و گفت من به شما نفت میدهم. وضع ایران در آن روز این‌گونه بود و کسی امیدی نداشت؛ اما امام راحل ما (قدّس‌الله نفسه‌الزّکیه) وقتی همت گماشت و بر این مبارزه عزم کرد، هیچ نیرویی جز نیروی مردم نداشت. او به این نیرو معرفت پیدا کرد؛ به این نیرو تکیه کرد و خدای متعال هم که همه چیز دست اوست - که «و ما رمیت اذ رمیت و لکنّ الله رمی» - دلها را منقلب کرد. وقتی دلها متوجه به این حقیقت شد، نیروها به میدان آمدند و قدرت رژیم طاغوتی و وابسته شاه متزلزل شد و نظام اسلامی در این کشور سربلند کرد. ما در حساسترین نقطه‌ی دنیای اسلام و بر سر چهارراه قرار داریم و بیشترین نقطه اعتماد امریکا و استکبار در این منطقه، بر رژیم سلطنتی شاه بود. نیروی مردم را باید شناخت. این نیرو، نیروی عظیمی است. برای به میدان آوردن این نیرو، همت و عزم و اخلاص و مجاهدت لازم است. اگر مردم داخل میدان شوند و سیاستمداران و زمامداران کشورها با توده‌های میلیونی مردم کشورهایشان نزدیک شوند، هیچ قدرتی نمیتواند در مقابل آنها ایستادگی کند و هیچ تهدیدی روی آنها تأثیر نخواهد گذاشت. البته بدون جهاد، بدون تحمل سختی، انسان به جایی نمی رسد و امت اسلامی باید سختیهایی را تحمل کند، تا بتواند به اهداف بلند خودش برسد؛ اینها وظایف مهم امروز ما در دنیای اسلام است. خدا را شکر میکنیم که دلهای جماعت کثیری از ملتهای مسلمان و برجستگان و علما و زبدگان را به سمت راه درست هدایت کرده است. اساس کار این است که نگذارید ملتها ناامید شوند؛ نگذارید افق را در مقابل آنها تیره و تار کنند و نگذارید هیبت استکبار، سایه سنگین خود را بر روی دلها و عزمها و اراده‌های ما بیندازد؛ و نگذارید اختلاف ما را ناتوان کند. امروز انسان متأسفانه میبیند که حرفهای امریکا و انگلیس از زبان بعضی از سیاستمداران دنیای اسلام تکرار میشود! همان چیزی که آنها میخواهند، اینها تکرار میکنند و به آتش اختلاف شیعه و سنی و اختلافات فرقه‌ای دنیای اسلام دامن میزنند. این، درست بر طبق آن چیزی است که دشمنان اسلام میخواهند. باید با این کار مقابله کرد. از خداوند متعال میخواهیم که همه‌ی ما را بر آنچه که رضای اوست، موفق بدارد و کمک کند تا ان‌شاءالله بتوانیم تکلیفمان را انجام بدهیم. ما در جمهوری اسلامی از انجاز وعده‌های الهی، با همه‌ی وجود خوشحال هستیم و پیدرپی انجاز وعده‌های الهی را میبینیم. البته ماها را تهدید میکنند و دائماً تهدید هست؛ هیچ چیز تازه‌ای وجود ندارد - از اول انقلاب، جمهوری اسلامی را تهدید کردند؛ اما جمهوری اسلامی با ایستادگی خود، توانسته این تهدیدها را خنثی کند، بعد از این هم همین‌جور خواهد بود؛ بعد از این هم تهدیدها خنثی خواهد شد - و هر یک از کشورهای مسلمان که در مقابل تهدیدهای استکبار بایستند و خود را نبازند، این تجربه موفق را دارند که پیروزی را به چشم ببینند؛ انجاز وعده‌های الهی را به چشم خودشان مشاهده کنند. ما دست برادری به سوی همه‌ی امتهای اسلامی، به سوی همه‌ی رهبران فکری و رهبران سیاسی دنیای اسلام دراز میکنیم و از آنها میخواهیم که این پیوند برادری را بیش از بیش مستحکم کنند و امیدواریم خدای متعال چشم دنیای اسلام را به پیروزیهای بیشتری، در زمینه‌های مختلف، ان‌شاءالله روشن کند. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌
1,338
1385/05/23
بیانات در دیدار رؤسای دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3346
 بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ دوستان بسیار خوب و مسئولان ارزشمند علم در کشور، خیلی خوش آمدید. حرف ما در این جلسه علی‌القاعده حرف «اهمیت علم» است؛ این حرفِ تکراری، لیکن در عین حال لازم‌التکرار را باید آن‌قدر بگوییم که به معنای حقیقی کلمه و از بن دندان، به این ضرورت اعتقاد پیدا کنیم و فضای کشور را از بیماری مزمنی که در طول سالهای متمادی دچارش بود، خارج کنیم و همه‌ی فعالیتهای کشور بشود علم و تحقیق‌محور. بارها گفته‌ایم و صد بار دیگر هم خواهیم گفت؛ و اگر دانشجو و استاد و مدیر و مسئول و وزیر از ما توصیه‌ای بخواهند، توصیه‌ی ما همین خواهد بود که: با علم و تحقیق و کاوش، این اقیانوس عظیمی که خدای متعال در برابر انسان قرار داده است و قدرت ژرف‌کاوی در این اقیانوس را هم به انسان داده، هر چه میتوانید پیش بروید و عمق‌یابی کنید. بنابراین، علم برای امروز و فردای ما حیاتی است. ما هر کار دیگری بکنیم، اگر در علم تهیدست باشیم، آن کارها، کارهای عقیم و بیعاقبتی خواهد بود. استعداد انسانی ما برای وارد شدن در میدان علم و پیش رفتن در این میدان، استعداد خوبی است؛ از متوسط استعدادهای بشری دنیا جلوتر و بالاتریم و این امروز دیگر جزو مسلّمات شده است. قبلها که این را میگفتیم، بعضیها با چشم تردید به آن نگاه میکردند؛ اما امروز این خبر متواتر شده که استعداد ایرانی، استعداد بالایی است. تجربه‌ی موفق انقلاب هم نشان داده است که اگر ما به عنوان مسئولان نظام و کشور در این میدان وارد بشویم، حرکت، حرکتِ خرسندکننده و تشویق‌آمیزی خواهد بود. ما از لحاظ کمیت دانشجویی، امروز تقریباً پانزده برابر قبل از انقلاب دانشجو داریم. در حالی که جمعیت کشور تقریباً دو برابر شده است، جمعیت دانشجویی ما تقریباً پانزده برابر شده است. تعداد دانشگاهها، اساتید، رشته‌ها و کارهای نوِ علمی و فناوری و تجربی، تشویق‌کننده‌ی مسئولان است که در این زمینه پیش بروند. در برخی از دانشهای نوِ دنیا ما با پیشروان این دانشها در سطح جهان فاصله زیادی نداریم. بهنگام چشم باز کردن و همت گماشتن، موجب شده در برخی از دانشهای بسیار نو، فاصله‌مان با دنیا خیلی کم شود و اگر همت کنیم، میتوانیم در حرکت خودمان به سبقت هم دست بیابیم. همه‌ی اینها تجربه‌های موفقی است که ما را به غور در این اقیانوس بیپایان دانش تشویق میکند. اینها مسائل روشنی است؛ بارها عرض کردیم و گفتم، ده‌ها و صدها بار دیگر هم باز خواهیم گفت، و شما هم بگویید و دنبالش بروید؛ و کاری کنید که اینها عرف ذهنی متعارف جامعه بشود. به تعبیر متعارف، «علم‌گرایی و علم‌محوری» در همه‌ی بخشها گفتمان مسلط جامعه بشود. آقایان - دو وزیر محترم - گزارشهای خوبی دادند؛ همین کارهایی را که گفتند - بخصوص آقای دکتر زاهدی - اگر انجام بگیرد، خیلی از مقاصد ما برآورده خواهد شد؛ منتها بشود؛ مسئله‌ی ما این است. شما که رؤسای دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی و فعالان تصمیم‌گیر و تصمیم‌ساز در این زمینه هستید، عذری وجود ندارد. من چند نکته پیرامون این مطلب عرض میکنم: یک نکته این است که ما در کشور به نقشه‌ی جامع علمی احتیاج داریم. ما باید بدانیم که برای رسیدن به هدف چشم‌انداز بیست ساله - که نام آن مکرر برده میشود - نقشه‌ی جامع علمی ما چیست؟ این را باید ترسیم کنیم. بعد، این نقشه را طبق راهبردهای عملیاتی و برنامه‌ریزیهای زمان‌دار و منظم، مثل یک پازل، بتدریج باید پُر و کامل کنیم. این کار انجام نگرفته و ما آن را نیاز داریم؛ و باید انجام بگیرد. این کار با زبدگان و نخبگان و صاحبان اندیشه‌ی کشور در حوزه‌ی دانشگاهها و آموزش و پرورش و حوزه‌های ذیربط عملی است و بایستی تحقق پیدا کند. نکته‌ی بعدی، مسئله‌ی نهضت تولید علم است، که ما از شش هفت سال قبل از این، این قضیه را گفتیم، مطرح کردیم و دنبال کردیم. خوب، حالا بعضی از بحثهای پیرامون این مسئله، حقیقتاً وقت تلف کردن و خود را مشغول کردن است، که: حالا اصلاً تولید علم معنایش چیست؟ آیا علم تولید کردنی است؟ آیا کشف کردنی است؟ (ما به یاد آن جمعی میافتیم که - البته سالها پیش برای ما نقل کردند - راجع به مسأله‌ی سینما بحث میکردند و پیش یک نفری رفتند تا از او نظر بخواهند. ایشان گفته بود: حالا ببینیم آیا سینِماست یا سینَماست یا سینُماست؟! اول این را حل کنیم!) حالا کشف کردنی است، تولید کردنی است، تحقیق کردنی است؛ هر چه هست، مقصود معلوم است. ما میگوییم پایه‌ی فناوریهای پیشرفته و رشد تمدن مادی، تمدن مرتبط با مسائل زندگی، دانش است؛ اگر بخواهید این دانش را از دیگران بگیرید و خودتان مصرف‌کننده باشید، به هیچ جا نخواهید رسید. باید این دانش در داخل برویَد. فرق میکند که انسان یک چیزی را از دیگری در حدی که او میخواهد به ما تعلیم بدهد، یاد بگیریم و شاگردی کنیم، یا اینکه همواره شاگرد نمانیم؛ همان‌طور که من مکرر عرض کرده‌ام. همیشه که نمیشود یک ملت شاگرد بماند. ما یک روزی در دنیای علم و مدنیت استاد بودیم؛ حالا به مرحله‌ی شاگرد تنزل پیدا کرده‌ایم؛ یک مدت هم شاگرد بسیار تنبل بودیم! اما امروز مشغول حرکتیم و بایستی پیش برویم؛ بخصوص در زمینه‌ی علوم پایه که در حقیقت پایه‌ی نظری هر تحرک علمی و هر فناوری پیشرفته است؛ من تأکید کرده‌ام و میکنم. و البته در کنار این توجه یافتن و سمتگیری دانش، باید به سوی عمل و کاربردی کردن و نیازهای کشور را در نظر گرفتن و در آن جهت حرکت کردن، توجه داشته باشیم. این نکته‌ی دوم که باید به این اهمیت داد. البته خوشبختانه امروز که ما در هر اجتماع دانشگاهی و دانشجویی شرکت میکنیم، میبینیم صحبت نهضت تولید علم و نهضت نرم‌افزاری را خیلی خوب تکرار میکنند؛ این حالا به یک عرفی تبدیل شده است. اما حالا باید ما به معنای حقیقی کلمه، این را دنبال کنیم که تحقق پیدا کند. علم را باید برویانیم؛ این چیزی نیست که بدون مدیریت کردن و سرمایه‌گذاری، به خودی خود به طور مطلوب صورت بگیرد. نکته‌ی بعدی، مسئله‌ی بنیاد نخبگان است - که به نظرم الان بیش از دو سال است که ما این را مطرح کردیم که یک چنین چیزی به وجود بیاید - که ظاهر قضیه این است که یک بنیاد و یک مؤسسه است یا یک اداره است؛ لیکن باطن قضیه این است که چنانچه یک چنین نهادی در کشور به وجود بیاید، به اعتقاد ما، فضای علمی کشور و چهره‌ی علمی دانشگاهها و پژوهشگاهها یک تغییر اساسی خواهد کرد. دلگرمی محقق و پژوهشگر و اهل علم، اساسِ کار است. همچنان که در جنگهای نظامی، روحیه از همه چیز مهمتر است، در محیط علمی هم همین معنا صادق است. این روحیه احتیاج به یک تمرکز در تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی و اقدام دارد که این را ما در عنوان بنیاد نخبگان تجسّد بخشیدیم. نکته‌ی بعدی این است که ما فارغ‌التحصیلان مقاطع مختلف دوره‌های تحصیلات تکمیلی را باید در دانشگاهها و مراکز پژوهشی حتماً وارد کنیم. این کار برنامه‌ریزی میخواهد. این جوان، با استعداد، با شور و با شوق تا اینجا دویده و به اینجا رسیده - حالا مقطع دکترا یا فوق لیسانس - حالا بعد که به اینجا رسید، بماند متحیر که چه کار بکند؛ این نباید اتفاق بیفتد. باید برای جذب اینها برنامه‌ریزی کرد. خیلی از اینها مسئله‌شان مادیات هم نیست. اهل علم مایل است که بتواند کار علمی بکند. این خبری که الان وزیر محترم گفتند که کارگاههای تحقیقاتی و آموزشی را توسعه داده و پولی برایش گرفته‌اند، واقعاً من را خوشحال میکند؛ این کار لازم است. یا این پارکهای علمی و فناوری - که حالا بعد به آن هم اشاره خواهم کرد - که در کشور راه افتاده، کارهای خوبی است؛ اما کم است. باید روی اینها متمرکز شد و کار کرد. باید تلاش کرد این اتفاق نیفتد که این جوان را که حالا تا اینجا با شوق و ذوق دویده، به خیال اینکه حالا یک کاری خواهد شد، ببیند که هیچ کاری دستش نیست و هیچ مسئولیتی به گردنش نیست - مسئولیت اداری مورد نظر من نیست، مسئولیت علمی؛ یعنی کار و تلاش علمی که او را خرسند و خوشحال کند - عده‌ای از جوانها به اینجا آمدند و در این حسینیه در مورد برنامه‌های هسته‌ای ما نمایشگاه گذاشتند و غرفه‌های گوناگونی درست کردند که بنده این بخشهای مختلف را ببینم؛ من چند ساعت این غرفه‌ها را دیدم. یکی از چند نکته‌ی بسیار برجسته و خوشحال‌کننده‌ای که بنده را متوجه خودش کرد، این بود که من دیدم این جوانها - غالباً شاید صدی نود جوانها بین بیست و سی ساله بودند - احساس اشتغال، احساس کار کردن و احساس هویت علمی و عملی میکنند. این، چیزِ خیلی باارزش و مهمی است. ما باید این احساس را در کل مجموعه‌ی جوانان و دانشجویانی که مقاطع مختلف دوره‌های تحصیلاتی تکمیلی را میگذرانند، به وجود بیاوریم؛ اینها هم رشد میکنند، هم فایده میدهند. درخت جوانِ بهره‌دهی است؛ هم میوه میدهد و هم خودش دارد رشد میکند. پیشنهادی که دوستان در گزارششان مطرح کردند، پیشنهاد اجرایی است. من در مورد پیشنهادهای اجرایی نظری ندارم: مثلاً دانشگاهها بعضی از این دانشجویانی را که در این کار مشغول هستند و مقاطع و دوره‌هایی را میگذرانند، آنها را بورسیه کنند تا اینها لااقل مشکلات زندگی و مادی نداشته باشند. البته من تصورم این است که اگر چه مشکلات مادی اهمیت دارد؛ اما تنها امر مهم، مشکلات مادی نیست. یک نکته‌ی دیگر که اشاره‌ای هم در صحبتهای آقایان بود، مسئله‌ی ملاک ارتقاء اعضای هیئتهای علمی است. این ملاکها چیست؟ خوب، حالا مقاله و مجلات آی.اس.آی و اینها، همه حرفهای خوب و درستی است؛ لیکن اینها تنها ملاک نباشد. حالا خود این مقالات درج‌شده‌ی در مجلات آی.سی.آی هم همیشه ملاک نیست. آن‌چنان که اهل فن و افراد مطلع به بنده گزارش میدهند، اینها سطوح مختلفی دارد و آن‌چنان نیست که صرف این معنا یک ملاک دائمی به حساب بیاید؛ لیکن ملاکهای دیگری هم وجود دارد: مثلاً فرض کنید پرورش دانشجو. استادی که در دانشجوپروری و شاگردپروری و به ثمر رساندن شاگرد، از خودش یک کار درخشانی نشان میدهد، یا نظر نوی در مسائل علمی و دانشگاهی ابراز میکند؛ ملاکِ ارتقاء است. این ملاکهای گوناگون را میشود تدوین کرد و ملاک ارتقاء اعضای هیئتهای علمی قرار داد. یک نکته‌ی دیگر، مسئله‌ی توازن نگاه رؤسای این بخش علمىِ شما به رشته‌های علمی است، که این تابعِ همان نقشه‌ی جامعی است که اول عرض کردیم. اگر آن نقشه‌ی جامع مطرح بشود و وجود داشته باشد، طبعاً نگاه به رشته‌های گوناگون، یک نگاه متوازنی خواهد بود. این‌طور نیست که ناگهان برای مدتهای متمادی بعضی از علوم به انزوا و حاشیه بیفتند و بعضی از علوم هم مثل برخی از رشته‌های پزشکی یا مهندسی پُردرآمد، ناگهان اهمیت پیدا کنند و درجه‌ی اول بشوند و بسیاری از رشته‌ها در انزوا قرار بگیرند؛ مثل بعضی از رشته‌های علوم انسانی و رشته‌های مربوط به علوم پایه که سالهای متمادی در این کشور در انزوا قرار گرفته‌اند که اگر کسانی تحقیق و دنبال کنند، احتمال دارد سرنخهای سوء نیت هم در این مسئله پیدا بشود. ببینید ما به پزشک، مهندس و این علما و فنانین خدماتی و اجرایی نیاز داریم. یک پزشک مثل آب، هوا و نان برای انسان لازم است، و همین‌طور برخی از رشته‌های دیگر؛ در این هیچ شکی نیست. من این‌طور رشته‌ها را - که زندگی روزمره‌ی مردم متوقف به اینهاست - به آن پولی تشبیه کردم که انسان در جیبش میگذارد که برود خرج کند. یک جامعه این پول، این ثروت، این پزشک و این مهندس را برای توی جیبش لازم دارد که بتواند خرج و زندگی کند؛ اما این پول، سرمایه نمیشود. اگر بخواهید این پول برای شما ماندگار شود، به یک سرمایه‌ی پولساز احتیاج دارید که پشتوانه‌ی این پول باشد. همه‌ی زندگی که همین پول امروزِ ما نیست؛ این، آن رشته‌های پشتیبانیکننده و اساس تشکیل دهنده را احتیاج دارد که علوم پایه از این قبیل است. اینها مدتها در این کشور فراموش شد و سراغ همان رشته‌هایی رفتند که حکم پول توجیبی را برای خرج روزمره‌ی یک کشور دارد. اگر کسی اینها را دقت کند، ممکن است رگه‌های سوءنیت را هم در این کار پیدا کند. من میگویم نگاه به رشته‌های علمی باید نگاه متوازن و برخاسته‌ی از آن نگاه کلی باشد. مثلاً یک مدتی واقعاً علوم انسانی در کشور ما مغفولٌ‌عنه واقع شد؛ مدتی ادبیات فارسی - هویت ملی ما به زبان و خط ماست - اصلاً مورد غفلت و بیاعتنایی قرار گرفت؛ و خیلی چیزهای دیگر. این، نباید اتفاق بیفتد. نکته‌ی بعدی، این است که در کلمات و اظهارات ما تکرار میشود که باید در دانشگاه به رشد کیفی دست پیدا کنیم؛ من این را قبول دارم، لیکن این به معنای نفی رشد کمّی نباشد. ما رشد کمّی هم لازم داریم. ما از زیاد شدن دانشگاه و مرکز تحقیقات و پژوهشگاه، به هر اندازه‌ای که باشد، حالا حالاها سود خواهیم برد. توجه بکنید که در چشم‌انداز بیست ساله، حد ما رسیدن به رتبه‌ی اول علمی در منطقه است. این همچنان که به حرکت کیفی و صیرورت احتیاج دارد، به حرکتهای کمّی و توسعه‌ی کمّی هم احتیاج دارد؛ افزایش دانشجو، افزایش مراکز دانشجویی، افزایش مراکز تحقیقاتی و چیزهایی که در این زمینه روزبه‌روز پیش می‌آید و بایستی به اینها رسید. باید به حد نصابی برسیم که تأمین کننده‌ی سند چشم‌انداز باشد. یک نکته‌ی دیگر که این هم در واقع دنباله‌ی همان سخن نقشه‌ی جامع است، اینکه رشد علمی کشور یک فرایند است. دانشگاه یک جزیره‌ی جدا از قبل و بعد خود نیست. برای اینکه ما بتوانیم رشد علمی کشور را به معنای حقیقی کلمه تأمین بکنیم، این فرایند را بایستی تضمین بکنیم؛ یعنی از دبستان، تا بعد از مقاطع عالی دانشگاهی. بعد از مقاطع عالی دانشگاهی، مراکز تحقیقاتی و پیشرفتهای تحقیقاتی و ارتباط با صنعت و پیشبرد فناوری در کشور و پدید آوردن جهشهای فناوری در بخشهای مختلف کشور است که اینها به بعد از مقاطع بالای دانشگاهی مربوط میشود؛ اما باید از دبستان شروع بشود. این کار، تنها کار وزارت آموزش عالی و وزارت بهداشت هم نیست؛ این کار، کار دولت است؛ کار شورای عالی انقلاب فرهنگی است؛ کار مجامع تصمیم‌گیر و سیاست‌ساز است. البته من در این زمینه با وزارت آموزش و پرورش حرف ویژه‌ای دارم که حالا این در رابطه‌ی با آنهاست، که آنها هم در خود آموزش و پرورش در این زمینه مشکلاتی دارند و باید تأمین بشود؛ اما با نگاه مشترک، آموزش و پرورش و آموزش عالی و آموزش پزشکی و حتّی برخی از بخشهای دیگر باید در این زمینه همکاری کنند تا بتوانند این فرایند را ترسیم کنند. ما کودک خودمان را باید از آغاز برای ذهن مولّد، ذهن سازنده و ذهن مبتکر آماده کنیم؛ نه مثل آنچه که ما را بار آورده‌اند، که بنشینیم تا یک چیزی از بیرون بیاید و به دست ما بدهد و ما هم در حد همت خودمان از آن استفاده بکنیم. این به میزان زیادی به تربیتهای علمی و ذهنی اولیه ارتباط دارد که به دبیرستان و دبستان و مراکزی این‌چنینی مربوط میشود. برنامه‌های علمی و درسی آنها بسیار مهم است. نکته‌ی بعدی، مسئله‌ی ارتقای رتبه‌ی علمىِ حقیقىِ اساتید است؛ و به روز بودن اساتید. باید ما ترتیبی بدهیم - حالا کار اجرایی و برنامه‌ریزیاش به عهده‌ی آقایان است - که استادِ ما وقت مطالعه کردن داشته باشد. استادی که مثل بعضی از روضه‌خوانها در دهه‌ی محرم از این مجلس به آن مجلس؛ «دو کلمه و دعایتان بکنم!»؛ از این دانشگاه به آن دانشگاه، از آن دانشگاه به این دانشگاه، این استاد نمیتواند دستگیرِ دانشجو باشد. خود اساتید - من با اساتید سالی یکی دو بار جلسه دارم؛ شاید بعضی از آقایان هم در آن جلسات بودید و بعضی هم در تلویزیون دیدید - به این معنا مذعن‌اند و قبول دارند که این کمبود کار و مشکل آنهاست. البته تلاش معاش است و تقریباً میشود گفت که چاره‌ای هم ندارند؛ اما باید شما این را تأمین کنید. عرض کردم، مسئولان این بخش شماها هستید. به شما باید گفت: این را باید دنبال کنید، برایش فکر کنید. استاد برای دانشجو باید وقت بگذارد؛ استاد باید در اتاقش بنشیند تا دانشجو بیاید از او بپرسد و حرف بزند. نه اینکه بیاید مثل معلم دبستان یا دبیرستان، در کلاس یک درسی بدهد و بعد هم گچ را بیندازد و خداحافظ! اینکه فایده‌ای ندارد. باید برای دانشجو وقت بگذارد و وقت مطالعه داشته باشد؛ بنشیند مطالعه کند. واقعاً استادی که مطالعه نکند، درسش پوچ در می‌آید. حالا حُسن درسهای حوزوی و طلبگىِ ما این است که اگر استاد بیمطالعه بیاید و بیربط حرف بزند، فردا دیگر شاگرد پای درس او نمی‌آید. بعد از مدتی درسش از صد نفر به پنجاه نفر و بیست نفر میرسد و گاهی هم تعطیل میشود؛ اما دانشگاه این‌طور نیست؛ این شاگرد بیچاره مجبور است که به این کلاس بیاید و مجبور است این واحدها را با این استاد بگذراند و منتظر نمره‌ی او هم هست و نمیتواند به او جسارتی هم بکند. پس از این جهت، این عیب دانشگاه است و این حُسن حوزه است. بالأخره شما کاری کنید که استاد بتواند خودش از لحاظ علمی و سطح دانش خود، ارتقاء پیدا کند. نکته‌ی بعدی، مسئله‌ی تربیت و فضای دینی و فرهنگی در دانشگاههاست؛ این بسیار چیز مهمی است و کشور به این مسئله احتیاج دارد. گویی این‌طور باور شده که اگر کسی یا جوانی به دانشگاه آمد، باید از لحاظ رتبه دینی و فرهنگی تنزل کند و از دانشگاه بیرون بیاید! چرا عکس این قضیه اتفاق نیفتد؟ دانشگاه طوری باشد که وقتی جوان فارغ‌التحصیلِ دبیرستان به دانشگاه آمد و از آن بیرون آمد، از لحاظ عمق دینی و رعایت دینی و اخلاق دینی پیشرفت کرده باشد؛ این را اصل قرار بدهید؛ این باید بشود. کجا بهتر از دانشگاه و زمینه‌ی بسیار نورانی دل دانشجویان جوان؟ شما میبینید امروز چقدر تلاش میشود که جوانان ما را از دین و از مظاهر دینی دور کنند. شما دانشگاه ما را ببینید؛ آن اعتکافش است و آن نماز جماعتش است. به من یک گزارشی از نماز جماعت دانشگاهها دادند؛ متوسط حضور دانشجویان در نماز جماعت در دانشگاهها از همه‌ی جای کشور بیشتر است؛ البته غیر از صحنهای مطهر و مسجد گوهرشاد و آن جایی که زوّاری هست. اما مثلاً کوچه، بازار، خیابان و مسجد محله که مرکز متدینهاست، دانشجویان دانشگاهها بیشتر از آنها در نماز جماعت شرکت میکنند. این، خیلی حرف مهمی است. و این که از دانشجوها هم در اعتکافها - آنهایی که در مساجد دانشگاهها یا در مساجد دیگر هستند - شرکت میکنند. دل دانشجو، دل خیلی خوبی است؛ ما باید به حال دانشجو غبطه بخوریم؛ یعنی بنده که غبطه میخورم. دلهای پاک و نورانی، آن وقت همراه با معرفت؛ این دیگر آن جوان عوام هیچ چیز ندان نیست. دل او با نور علم هم روشن است، آن وقت پاک و صاف هم هست. باید کاری کنیم که عوامل دورکننده‌ی جوان از محیط دینی و تربیت دینی و اخلاق دینی کم اثر بشود. همه یکجور نیستند و خانواده‌ها و پدر و مادرها مختلف هستند و تأثیراتی هم هست. کاری کنیم که این تأثیرات به حداقل برسد. ذهن جوان دانشجو، ذهن پرسشگری است؛ این خیلی چیز خوبی است. بعضی خیال میکنند این نقطه‌ی ضعف است؛ نه، این نقطه‌ی قوّت است. گاهی این‌قدر از ما نمیپرسند که دلمان میگیرد؛ میگوییم بپرسند تا بتوانیم یک چیزی را بگوییم. دانشجو باید بپرسد، تا آنچه را که میشود گفت، به او بتوان گفت. بهترین کسانی که میتوانند در مسائل دینی، اعتقادی، سیاسی، معرفتی، توحیدی، پرسشگری کنند، جوانانِ دانشجو هستند. با این زمینه و استعداد، ما بایستی برای محیط دینی دانشجو و فضای تربیتی، دینی و فرهنگی دانشگاهها تلاش کنیم. در همین زمینه، مسئله‌ی اعتماد به نفس ملی را - که حالا چون متداول است، میگویند غرور ملی؛ چون کلمه‌ی غرور، کلمه‌ی قشنگ خوش‌معنایی نیست؛ اما حالا متداول است. مراد همان احساس افتخار و اعتماد به نفس ملی است - باید در دانشجو زنده کرد. ما از اول، درسهایمان این‌طور بوده که اسم دانشمند یونانىِ قدیم - طالس فرض بفرمایید - تا دانشمندان گوناگون غربی در قاعده‌ی هندسه یا در فرمول شیمی را میشناختیم؛ و همین‌طور دانشمندان دیگر را تا امروز؛ اما به قدر یک تاریخ علم‌نویس مانند «جرج سارتُن» - من سی چهل سال پیش، هم کتاب «پیر روسو» را که تاریخ علوم است، هم کتاب «جرج سارتن» را دیده بودم - که دوره‌های علمی اسلامی را تقسیم میکند به دوره‌ی جابربن‌حیان، دوره‌ی خوارزمی و دوره‌ی فلان، دانشمندان خودمان را نمیشناسیم! دانشجوی ما آنها را نمیشناسد، ولی آنها میشناسند! خیام را به عنوان یک دانشمند و یک ریاضیدان بزرگ در دنیای غرب میشناسند؛ اما دانشجوی ما خیام را مثلاً با کوزه‌ی گلىِ می میشناسد؛ اگر هم بشناسد. نمیداند خیام که بوده است. ببینید اینها موجب میشود که آن اعتماد به نفس ملی از دست برود و دانشجوی ما سابقه‌ی علمی، گذشته‌ی علمی و میراث عظیم علمی خودش را نشناسد و افتخارات علمی خودش را در گذشته نداند. این از جمله‌ی کارهایی است که باید حتماً در محیط دانشگاه انجام بگیرد. درس میگذارید، رشته میگذارید، تبلیغات میکنید، هر کاری میکنید، من نمیدانم، این کار باید بشود. یک نکته‌ی دیگر، مسئله‌ی جریانهای دانشجویی است. حرکت سیاسی دانشجویان و کار سیاسی در دانشگاهها چیز مثبتی است. من سالها پیش در همین حسینیه، یک جمله‌ای گفتم که آن وقت بعضی از مسئولان هم گله‌مند شدند. آن جمله راجع به تحرک سیاسی دانشجویان در دانشگاهها بود؛ این لازم است؛ نه فقط برای اینکه دانشجو تخلیه بشود. بعضی خیال میکنند که تحرک سیاسی دانشجویان در دانشگاهها، فقط فایده‌اش این است که این جوان یک خُرده تخلیه بشود؛ نه، این جوان را ما برای فردای اداره‌ی کشور لازم داریم. این باید سیاست را بفهمد؛ مغزش در زمینه‌ی سیاست، مغز پخته و کارآمدی باشد؛ والّا فریبش میدهند و زمینش میزنند. خوب، این لازم است؛ منتها آنچه که لازم است، قدرت تحلیل و فهم سیاسی است؛ آن چیزی که متأسفانه جریانهای سیاسی بیرون از دانشگاه - که دائم برای پیشبرد مقاصد سیاسی خودشان به دانشگاهها دست‌اندازی کردند - مطلقاً به این توجه نکردند. همان استثماری که ما مدتهای طولانی در زمینه‌ی اقتصاد و فرهنگ و سیاست و ... دچارش بودیم، متأسفانه جریانهای سیاسی، بخصوص در این چند سال اخیر، این را نسبت به دانشجو در دانشگاه اعمال کردند. این، غلط است؛ لیکن باید فکری بکنید تا این جریانهای سالم دانشجویی - چه انجمنها، چه بسیج، چه تشکلهای گوناگون دیگری که بحمدالله امروز تشکلهای دانشجویی خوبی در دانشگاه هست - در کنار حرکت فکری علمی، به سمت یافتن قدرت تحلیل سیاسی کشانده شوند. قدرت تحلیل که نبود، انسان فریب تحلیلِ فریبگرِ بیگانه را میخورد. در دنیای سیاست هیچ‌کسی صریحاً نمی‌آید بگوید که من میخواهم به تو ظلم کنم؛ نه به یک ملت، نه به یک شخص؛ این‌طور که نمیگویند. میآیند با «مغالطه‌های سیاسی» کاری میکنند که بتوانند بر او تسلط پیدا کنند. درست مثل مغالطه‌های فلسفی، ذهن طرف را با یک چشم‌بندی علمی - در واقع یک تردستی - منحرف میکنند. یک مغالطه‌ی سیاسی درست میکنند، میخ خودشان را میکوبند. ما باید کاری کنیم که این جوان ما بتواند مغالطه را بشناسد؛ کما اینکه در فلسفه و منطق، شناخت مغالطه یکی از هنرهاست. ما بتوانیم جوان خودمان را آشنا کنیم به اینکه مغالطه چیست، تا بتواند مچ مغالطه‌کننده را بگیرد. بگوید این قضیه‌ای که درست کردی، اینجایش اختلال و اشکال دارد. قدرت تحلیل سیاسی این است؛ بایستی این را در جوان به وجود آورد. نکته‌ی بعد مسئله‌ی تحقیقات است، که حالا چون زیاد تکرار شده، به آن درست توجه نمیشود؛ مثل این اذکار عبادی که آدم تکرار میکند و همین‌طور عادت میکند، در حالی که ذهن انسان جای دیگر است! در برنامه‌ی چهارم، تا سه درصد تولید ناخالص را برای بودجه‌ی تحقیقات در نظر گرفته‌اند. از قبل گفتند باید تا آخر برنامه‌ی چهارم، بودجه‌ی تحقیقات به سه درصد برسد. در سال گذشته هم - به نظرم یا آخر 83 بود یا اوایل 84 - که در اینجا و در جمع اساتید صحبت بودجه‌ی تحقیقات شد، یک نفر گفت بودجه تحقیقات فلان درصد شده، من گفتم نه، به یک درصد رسیده و تا آخر امسال هم به یکونیم درصد خواهد رسید؛ اما اخیراً به من گزارش دادند که شش‌دهم درصد شده است! حالا ظاهراً همه‌ی همان شش‌دهم را هم نداده‌اند؛ چهل‌وپنج صدمِ درصد داده‌اند! اینکه نمیشود. اولاً آن برنامه‌ی پنج‌ساله، برنامه و قانون است، باید تحقق پیدا بکند؛ تخلف از برنامه، تخلف از قانون است؛ وانگهی این حیات آینده‌ی کشور است. این همه راجع به علم و تولید علم و تحقیقات و این مسائل حرف میزنیم، آن وقت بودجه‌ی تحقیقات کشور، اعتباراتش داده نشود، کم بشود، بیاعتنایی بشود؛ این نمیشود. خوب، حالا ما یقه‌ی چه کسی را بگیریم؟ اگر به آقای رئیس‌جمهور بگوییم، میگوید در دولت مطرح کنند. باید یقه‌ی همین دو تا آقایان وزیر را بگیریم! و از اینها بخواهیم که در دولت این مسئله را دنبال کنند؛ یعنی حقیقتاً این مسئله‌ی تحقیقات، قضیه‌ی کوچکی نیست. یک نکته‌ی دیگر، مسئله‌ی نسبت دانشجویان دوره‌های تحصیلات تکمیلی به کل دانشجویان است. شنیده‌ام این نسبت خیلی پایین است. آن‌طور که به من گزارش کرده‌اند، این نسبت شش درصد است. این، پایین است. طبق نظر افراد صاحب‌نظر، این نسبت باید به حدود سیدرصد برسد؛ روی این کار بشود. بنابراین برای اینکه بتوانیم این دانشجویان را به این نسبت برسانیم، ما به تکثیر مراکز تحصیلات تکمیلی و پدید آوردن رشته‌هایی که نداریم، احتیاج داریم. این نسبت را باید حفظ بکنیم؛ این هم مهم است. پارکهای علم و فناوری هم که اخیراً چند سالی است که دارد انجام میگیرد، کار خوبی است. آن‌طور که سه چهار سال پیش دوستانی در این زمینه‌ها برای من شرح و گزارش دادند، کار بسیار خوبی است. البته شنیده‌ام از این حدود ده پارک علمی و فناوری در کشور، دو، سه تا بیشتر فعال نیست و بقیه متوقف است. این هم جزوِ کارهای خوب است که مسئولان مربوط، به این مسائل توجه کنند. این حرفها را باید بگوییم، تکرار بکنیم و اینها را فقط موعظه هم تلقی نکنید. من خواهشم از رؤسای دانشگاهها و رؤسای مراکز تحقیقاتی و هم از آقایان وزرا و هیئت‌رئیسه‌های وزارتخانه‌ها که اینجا تشریف دارید، این است که، سخنانی که ما به شما عرض کردیم، موعظه نیست و این‌طور نیست که یک منبر رفتیم و حالا یک تذکراتی دادیم؛ نه، اینها اجرائیاتی است که لازم‌الاطاعه و لازم‌الاجراست. باید این کارها را بکنید. اگر نکردید، در قانون مجازات معینی ندارد که بگویند چنانچه این کار انجام نگرفت، فلان وزیر یا فلان مسئول، باید مجازات بشود؛ اما مجازات سخت‌تری دارد و آن قضاوتهایی است که درباره‌ی شما خواهد شد. قضاوت ما امروز در مورد آن کسانی که دانشگاههای ما را از آغاز پیدایش با بافت غیربومی و غیرناظر به نگاههای ملت و کشور تشکیل دادند و ما را به اینجا رساندند و به این انحطاط ما را کشاندند، چیست؟ چنانچه کوتاهی کنیم، آن‌وقت یک چنین قضاوتی در مورد ما خواهد بود. مجازات ما از مجازاتی که حالا در قانون برای یک جرم مشخص تعریف کرده باشند، سخت‌تر است. ان‌شاءالله موفق و مؤید باشید.   والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌
1,339
1385/05/17
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در سالروز میلاد امیرالمؤمنین(ع)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3345
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ میلاد مسعود امیر مؤمنان و امام پرهیزگاران و ستاره‌ی درخشان آسمان عدل و انصاف و انسانیت، علیابن‌ابی‌طالب (علیه‌الصّلاةوالسّلام)، را به همه‌ی امت اسلامی و به ملت عزیز ایران و بخصوص به شما حضار محترم، که از نقاط مختلف تحمل زحمت کردید و این جلسه‌ی شیرین و باشکوه را تشکیل دادید، تبریک عرض میکنم. محبت به امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) و ارادت به این مرد بزرگ تاریخ بشریت و تاریخ اسلام، نه مخصوص شیعیان است، نه حتی مخصوص به قاطبه‌ی مسلمانان؛ بلکه این چیزی است که آزادگان عالم در آن با مسلمانان شریکند. شما میبینید که شخصیتهایی که مسلمان هم نیستند، درباره‌ی این چهره‌ی درخشان و خورشید تابناک اظهار ارادت میکنند، کتاب مینویسند، شعر میگویند. خیلی خطاست اگر امیرالمؤمنین علیابن‌ابی‌طالب در بین مسلمانان یک وسیله‌ی اختلاف قرار بگیرد. آن بزرگوار شخصیتی است که همه‌ی مسلمانان و همه‌ی فرق اسلامی نسبت به او با همه‌ی وجود و با دل و جان، ارادت و محبت میورزند. این علاقه و محبت از برجستگیها و صفات و خصالی ناشی میشود که هر انسان منصفی در مقابل این خصال، خاضع است؛ قدر جامع و قدر مشترک، این است. ایمان مخلصانه، جهاد فداکارانه، ذوب شدن در امرونهی الهی، اطاعت و عبودیت مطلق در مقابل خداوند، بیاعتنایی به زخارف دنیوی و جهات مادی، رحم و انصاف و عدالت نسبت به عموم مردم، نگاه عطوفت‌آمیز به مظلومان، به ضعیفان، به مستضعفان، ایستادگی و قاطعیت در مقابل دشمنان دین، رفتن به دنبال وظیفه در همه‌ی شرائط و با هر گونه سختی و دشواری؛ اینها کلمات حکمت‌آمیزی است که بشر دیروز و امروز و فردا به این کلمات نیازمند است. نهج‌البلاغه‌ی امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) درسِ همیشه‌ی بشریت است. این شخصیت ظاهری امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) است که چشم کوته‌بین ما میتواند آن را ببیند و حس کند و زیباییهای آن را ادراک کند. ابعاد معنوی و قدسی و ملکوتی، مخصوص قدیسین و مخصوص صدیقین است، که آنها میبینند؛ و چشمهای ما توانایی ندارد که مانند اولیاءاللَّه و بندگان مقرب الهی آنها را درک کنند. امروز سالگرد ولادت یک چنین شخصیتی است و البته عید است. طلوع هر ستاره‌یی در آسمان تاریخ بشر برای انسانها یک عید است. ولادت هر یک از برجستگان بشریت، از اولین و آخرین، آن کسانی که راه سعادت را در مقابل مردم باز کردند و در این راه تلاش کردند، یک عید جداگانه برای انسانهاست. این عید برای مسلمین همیشگی است. ما امروز بعد از گذشت قرنهای متمادی، با این عید، با این پدیده، چگونه باید برخورد کنیم؟ اسم علی را بردن، که کافی نیست؛ خود را منتسب به او دانستن، که کفایت نمیکند؛ ما که شخصیتهای بزرگ تاریخ و پیشوایان دینی و انبیاء و اولیاء را فقط به عنوان یادگارهای تاریخی نمیشناسیم؛ اینها درسند؛ اینها الگویند؛ اینها دستگیر و راهنماىِ قدم به قدمِ زندگیاند. ما چه درسی از اینها میگیریم؟ این، مهم است. امروز امت اسلامی از امیرالمؤمنین و از وجود مکرم نبی اعظم اسلام (صلّیاللَّه‌علیه‌وآله) و از دیگر بزرگانِ راه روشن الهی چه درسی را باید بگیرد؟ کدام سرمشق را در زندگی باید عمل کند؟ این، مهم است. با این نگاه، به امیرالمؤمنین باید نگاه کرد. آنچه مسلم است، این است که اینها مظهر تلاش در راه خدا و دین او بودند. «اشهد انّک جاهدت فی اللَّه حقّ جهاده و عملت بکتابه و اتّبعت سنن نبیه صلی اللَّه علیه و آله»؛ شهادت میدهیم که او جهادِ در راه خدا را به صورت شایسته انجام داد. این، چیزی است که ما در زیارت امیرالمؤمنین و بقیه‌ی ائمه (علیهم‌السّلام) میخوانیم. این جهاد همیشه بر دوش ما هست. جهاد علمی، جهاد عملی، جهاد در دوران جنگ، جهاد در دوران صلح، جهاد با نفس، جهاد با دشمن بیرونی، جهاد با مال، جهاد با جان، جهاد با زبان؛ اینها درس است. کاری که میکنید برای اعتلاء دین یا اعتلاء امت اسلامی، جهاد است؛ درسی که میخوانید برای رسیدن به ارتقاء عمومىِ ملت اسلامی و امت اسلامی، جهاد است؛ تلاشی که میکنید برای ایجاد همدلی و محبت بین آحاد امت اسلامی و یکپارچگی آنها، جهاد است؛ وقتی با تمایلات اغواگرانه‌ی شیطانی در درون خودتان مبارزه میکنید، جهاد است؛ هنگامی که دشمنان خدا و دین و قرآن را در دل یا در زبان و یا در عمل خود دشمن میدارید، جهاد فی سبیل‌اللَّه است؛ اینها درس امیرالمؤمنین و درس اولیاء دین است - جهاد، فقط مخصوص میدان جنگ نیست - و امت اسلامی به خاطر فراموش کردنِ مجاهدت در راه خدا به وضعیت اسفبارِ امروز رسیده است. امت اسلامی پیشرو علم و مدنیت و اخلاق و گسترش نشانه‌های انسانیت در دورانهای طولانی در تاریخ بود. امروز امت اسلامی دچار تفرقه است، دچار ضعف است، دچار عقب‌ماندگی است؛ کفار و دشمنان دین در سیاست و در امور زندگی او دخالت میکنند؛ به او ظلم میکنند و او نمیتواند از خودش دفاع کند. این، ضعف و انحطاط دنیای اسلام بر اثر فراموش کردن مجاهدت در راه خداست. نمیگوییم چرا شمشیر دست نگرفته‌اید و وقت و بیوقت با دشمن نجنگیده‌اید - جنگ هم یکی از انواع جهاد است - میگوییم ما چرا از شناسایی دشمن غافل شده‌ایم؟ از نقشه‌های دشمن غافل شده‌ایم؟ از کید دشمن غافل شده‌ایم؟ چرا فریب دشمن را خورده‌ایم؟ امروز روز سیزدهم رجب و روز عید است؛ اما دل ما در حقیقت عید ندارد؛ چون پیکر امت اسلامی خون‌آلود است. به لبنان نگاه کنید و ببینید چه خبر است؛ به فلسطین نگاه کنید و ببینید در فلسطین چه میگذرد؛ به عراق نگاه کنید؛ به افغانستان نگاه کنید؛ امت اسلامی نمیتواند دلخوش باشد. این، ضعفهای ماست. در همین روزها، دو پدیده‌ی تلخ در امت اسلامی ظاهر شد، که هر کدام از این دو، جا دارد که مسلمان را به فکر فرو ببرد؛ امت اسلامی بایستی خود را ملامت کند؛ و توبه کند. یکی از دو پدیده، همین فجایعی است که در لبنان و در فلسطین پیدرپی انجام میدهند. الان نزدیک یک ماه است که گرگِ درنده‌ی وحشىِ آدمیخوار صهیونیست به جان مردم لبنان افتاده است؛ از «حزب‌اللَّه»، مجاهدِ فی سبیل‌اللَّه، تودهنی میخورد؛ ولی بر روی سر کودک مسلمان در «قانا» و در بقیه‌ی نقاط لبنان بمب میریزد؛ با رزمندگان مجاهد فی سبیل‌اللَّه نمیتواند مقابله کند؛ شکست میخورد؛ تلافیاش را سر مردم بیگناه، انسانهای مظلوم، کودکان، خانه‌های مردم، زیربناهای کشور، در میآورد. این، یک مصیبت بزرگ است. مثل همین، در «غزه» و در بقیه‌ی مناطق فلسطینینشین در جریان است. این، آن چیزی است که باید همه‌ی مسلمانها را هشیار کند و به خود بیاورد. دنیای استکبار و کفر هم نه فقط ساکتند، بلکه رفتاری و گفتاری از آنها سر میزند که متجاوز و ظالم را تشویق میکند؛ امریکا یکجور، انگلیس خبیث یکجور، برخی از قدرتهای دیگر، هر کدام به یک نحوی؛ سازمان ملل هم با ناتوانی و بیعرضگی کامل ایستاده است و تماشا میکند! آن وقت ادعای حقوق بشر و ادعای مدنیت و ادعای مبارزه‌ی با تروریسم هم میکنند این منافقین دوروی سیاهدل، و خجالت هم نمیکشند. این، یکی از آن چیزهای عبرت‌انگیز است. این قضیه‌یی که برای لبنان و به طور خاص برای شیعیان آن پیش آورده‌اند، برای همه‌ی ملتها و کشورها و فرق اسلامی ممکن است پیش بیاید؛ نمیشود به قدرتها چشم دوخت. امت اسلامی باید بتواند از خودش دفاع کند؛ باید بتواند موجودیت خود را حفظ کند. بارها دیده شده است، امروز هم مکرراً دیده میشود، که قدرتهای مستکبر عالم، آن وقتی که پای مسلمانها در میان است، چشم بر روی هر جنایتی که علیه مسلمانها انجام شود، میبندند. این مسأله در بوسنی دیده شد، در کوزوو هم دیده شد، در افغانستان هم دیده شد، در عراق هم دیده شد، امروز هم نوبت لبنان است. فلسطین هم سالهاست که در همین وضعیت است. برای آنها شیعه و سُنی و عرب و عجم تفاوت نمیکند؛ هر جا زورشان برسد، هر جا مانعی در مقابل خود نبینند، هر جا مشتی به دهان آنها نخورد، جلو میآیند. امت اسلامی و ملتهای اسلامی باید این را درک کنند و بفهمند؛ باید خود را قوی کنند. این، یک پدیده از دو پدیده است، که حقیقتاً عبرت‌انگیز است و ذهن مسلمان نمیتواند از آن غافل بماند و به آن مشغول نباشد. پدیده دوم که از این هم بدتر است، تفرقه دولتهای اسلامی است. شما ببینید قریب یک ماه است که دشمنان اسلام این‌طور جنایتکارانه به یک جمع مسلمان حمله میکنند - یک جنگ معمولی هم نیست؛ جنگی است سرشار و لبریز از جنایتهای جنگی، کشتار مردم بیدفاع، استفاده‌ی از سلاحهای ممنوع و غیرقانونی - اما دولتهای اسلامی، بخصوص برخی از دولتهای عرب، دست روی دست گذاشته‌اند، دارند نگاه میکنند! این اشتباه، بسیار خسارتبار است. این دولتها ملاحظه‌ی امریکا و ملاحظه قدرتهای استکباری را میکنند؛ اما آنها در هنگام خود، ملاحظه اینها را نخواهند کرد. دشمن هم البته فعال است و مسأله‌ی شیعه و سُنی یکی از ابزارهای مهم دشمنان برای زمینگیر کردن امت اسلامی است. هم سُنیها بدانند، هم شیعه‌ها بدانند؛ همه، در ایران و در دنیای اسلام، این را بدانند که اختلاف شیعه و سنی یکی از ابزارها و چماقهای دشمن علیه امت اسلامی است. آنها هر جور بتوانند، از این ابزار استفاده میکنند. آن روزی که سُنىِ فلسطینی زیر فشار است، یک عده‌ای را با این شعار، با این تبلیغات، که: اینها سُنی هستند، شما شیعه هستید؛ سعی میکنند نگذارند کمک کنند. امروز که شیعه‌ی لبنان زیر فشار است، به یک عده‌ای میگویند: شما سُنی هستید، اینها شیعه هستند؛ به آنها کمک نکنید. آنها نه به شیعه احترامی میگذارند، نه به سُنی؛ آنها با اصل اسلام طرفند. سم مهلک دنیای اسلام تفرقه است. این تفرقه، ملتها را از هم جدا میکند؛ دلها را از هم جدا میکند. الان دشمن، و همین سرویسهای جاسوسی اسرائیل و امریکا، در عراق یک عده‌ای را تحریک میکنند که با شیعیانی که در عراق اکثریت را دارند - حالا امروز اکثریت دولت متعلق به آنهاست - مقابله و مبارزه کنند؛ ناامنی ایجاد کنند؛ و این ناامنی را وسیله‌ای قرار میدهند برای این که پای خودشان را در عراق و در بغداد مستحکم کنند. امریکا برای ماندن در عراق بهانه لازم دارد و این بهانه، ناامنی است. آنها برای این که دولت عراق نتواند به خدمات لازم بپردازد، این اوضاع ناامن را در کشور به وجود می‌آورند، تا بهانه داشته باشند که بمانند. اختلافات را آنها به وجود می‌آورند: دل سُنی را نسبت به شیعه، دل شیعه را نسبت به سُنی آن‌چنان چرکین میکنند که نتوانند با این همه مشترکات، کنار هم قرار بگیرند. این، کار دشمن است. چرا ما این حقیقت را نمیفهمیم؟ سالهای متمادی است - از زمان مرحوم آیت‌اللَّه بروجردی (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) و بعضی از بزرگانِ علمای اهل سُنت در مصر - که این فکر پیدا شده که بیایید اختلافات را کنار بگذارید؛ سنی، سنی بماند؛ شیعه، شیعه بماند؛ عقاید خودتان را داشته باشید؛ اما با هم، دست در دست هم بگذارید. قرآن از زبان پیامبر اکرم به مسیحیان آن زمان میگوید: «تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الاّ نعبد الاّ اللَّه و لا نشرک به شیئا». آن وقت فرقه‌های مسلمان، با خدای واحد، پیغمبر واحد، قرآن واحد، قبله‌ی واحد، عبادت واحد، این همه مشترکات و مسلّمات، چند موضوع مورد اختلاف را وسیله قرار بدهند برای دشمنی! این، خیانت نیست؟ این، غرض‌ورزىِ غرض‌ورزان و غفلتِ غافلان نیست؟ هر کسی که در این زمینه تقصیری بکند، پیش خدای متعال مؤاخَذ است؛ چه شیعه باشد، چه سُنی. امروز دفاع از حزب‌اللَّه لبنان، بر همه‌ی جامعه اسلامی واجب است. ما با بصیرت مسأله را نگاه میکنیم و برای ما روشن است که استکبار چه کار میکند. ما در قضیه‌ی فلسطین هم به همان استحکامی ایستاده‌ایم، که در قضیه‌ی لبنان یا در قضیه‌ی عراق یا در قضیه‌ی افغانستان. ما میبینیم که استکبار امریکایی با همراهی بعضی از دولتهای خبیث اروپایی - مثل انگلیس که جزو سیاه‌چهره‌ترین دولتها و بدنام‌ترین آنها در این منطقه است - و با همکاری صهیونیستهای ظالم و سفاک، تصمیم دارند ریشه‌ی اسلام را از این منطقه براندازند؛ چون میبینند که اسلام در مقابل مطامع آنها ایستاده است. با تشکیل نظام جمهوری اسلامی و با بلند شدن پرچم اسلام در این منطقه، فهمیدند که اسلام زنده است. امروز احساسات اسلامی و تمایل برای مجاهدت در راه اسلام در همه‌ی کشورهای اسلامی و در تمام این سرزمین بزرگ و پهناور و حساس - از ساحل اقیانوس اطلس تا ساحل اقیانوس آرام - زنده است. مردم شمال آفریقا، مردم خاورمیانه، مردم آسیا، مردم شرق آسیا، تا هر جا مسلمانها هستند، میل به احیاء هویت اسلامی و عزت اسلامی در آنها زنده است؛ نمیتوانند این را از بین ببرند؛ ولی تلاش میکنند. ما باید بیدار باشیم؛ ما باید هشیار باشیم. یک نمونه‌ی از ایستادگی اسلامی و مجاهدت اسلامی را شما امروز در لبنان مشاهده میکنید. این همان ارتش بیرحم جرار صهیونیستی است که یک روزی به عنوان ارتش شکست‌ناپذیر معروف بود و در ظرف شش روز، ارتشهای سه کشور اسلامی را شکست داد؛ اما امروز یک ماه است که با همه‌ی توان و با استفاده از تسلیحات امریکایی و کمک نظامی امریکا، خود را میکُشد و مرتب از یک گروه مؤمن مجاهدِ «لا تأخذه فی اللَّه لومة لائم»، تودهنی میخورد. این، نشان‌دهنده این است که امت اسلامی اگر دل به خدا بسپارد، میتواند دشمنان اسلامی را متوقف کند. پروردگارا! شر دشمنان اسلام را از سر امت اسلامی کوتاه کن. پروردگارا! ما را با وظائف خودمان در مقابله‌ی با دشمنان اسلام آشنا کن. پروردگارا! وظیفه‌ی مجاهدت در راه خدا - آن‌چنان که شایسته است - و توفیق آن را به همه‌ی ما عنایت بفرما. پروردگارا! دلهای مسلمانان را به هم نزدیک کن؛ دستهای آنها را در هم گره کن. پروردگارا! مردم مظلوم لبنان را از شر لشکر قسیالقلب و بیرحم و سنگدل دشمن نجات بده. پروردگارا! رزمندگان مجاهد «حزب‌اللَّه» را در کنف حمایت خودت حفظ کن؛ آنها را منصور و مؤید بفرما. پروردگارا! عزت دنیای اسلام را روزبه‌روز بیشتر کن؛ ما را مشمول ادعیه‌ی زاکیه‌ی حضرت بقیةاللَّه (ارواحنافداه) قرار بده؛ تعجیل در ظهور آن حضرت بفرما.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,340
1385/03/29
بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3344
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌   والحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الطّیبین الطّاهرین و صحبه المنتجبین و السّلام علی جمیع انبیاء اللَّه المرسلین. قال اللَّه الحکیم: «و اذ تأذّن ربّکم لان شکرتم لازیدنّکم و لان کفرتم انّ عذابی لشدید». اولاً خوش‌آمد عرض میکنیم و از حضورتان تشکر میکنیم؛ بخصوص دوستانی که از دلِ اشتغالات سنگین یا از راههای دور خودشان را بیرون کشیدند و به این جلسه تشریف آوردند. وضع و هدف این جلسه‌ی ما در این سالهای مستمر، بر تذکر است. من به خودم که نگاه میکنم، میبینم به تذکر و نصیحت احتیاج دارم؛ قیاس به نفس میکنم؛ فکر میکنم ما مسئولان - در رده‌های مختلف - احتیاج داریم که به گوشِ جسم و دل، نصیحتها، تذکرات، عیب‌جوییها و انتقادهایی را بشنویم تا شاید خداوند متعال به ما فرصت اصلاح بدهد. باید به خودمان و دلمان بپردازیم؛ دل ما بیش از جسم ما احتیاج به مراقبت دارد. اگر بخواهیم دل، نورانی و مهبط رحمت و هدایت الهی باشد، باید به آن بپردازیم. رها کردن دل - که به جاذبه‌ها و مغناطیسهای مادی بسرعت و آسانی قابل جذب است - خطرناک است؛ دچار خودشیفتگی، غرور و غفلت میشویم؛ احتیاج داریم که بدانیم. در دو جای از قرآن این عبارت هست که: «ثمّ اذا خوّلناه نعمة منّا قال انّما اوتیته علی علم» - هم در سوره‌ی زمر هست و هم احتمالاً در سوره‌ی لقمان - خدا نعمتی به انسان میدهد، اما انسان از دهنده‌ی نعمت غافل میشود و تصور میکند که این خود اوست که توانسته این نعمت، این موقعیت و این فرصت را به دست آورد. عین همین عبارت درباره‌ی قارون هست که وقتی به او اعتراض کردند که این نعمتها را از خدا بدان، سهم خودت را هم ببر؛ اما آن را در راه خدا مصرف کن، او در جواب گفت: «انّما اوتیته علی علم عندی»؛ خودم به دستش آوردم، هنر خودم بود؛ این همان خطای بزرگی است که ممکن است همه‌ی ما دچارش بشویم؛ غرّه شدن به خود. عین همین قضیه، غرّه شدن به خداست. آیه‌ی شریفه: «فلا تغرّنّکم الحیاة الدّنیا و لا یغرّنّکم باللَّه الغرور» درباره‌ی غرّه شدن به خداست؛ به خدا هم غرّه نشوید. در دعای صحیفه‌ی سجادیه میفرماید: «فالویل الدائم لمن اغترّ بک»، «ما اطول تردّده فی عقابک»، «ما ابعده عن الفرج». مغرور شدن به خدا یعنی نابحق از خدا توقع کردن؛ بدون اینکه انسان عمل صالحی را به میدان بیاورد، از خدا پاداش بخواهد؛ این که انسان بگوید، ما که بنده‌ی خوب خدا هستیم و خدا حتماً به ما کمک خواهد کرد؛ این که انسان از حلم الهی سوء استفاده کند و به گناه ادامه بدهد؛ از عذاب خدا خود را ایمن بداند؛ اینها همه غرّه شدن به خداست. امام سجاد میفرماید: خدایا! مصیبت دائمی برای آن کسی است که به تو غرّه بشود. این غرّه شدن به خدا، همان بلایی است که بر سر بنیاسرائیل آمد. خدای متعال آنها را ملت برگزیده قرار داده بود؛ اما چون به خدا غرّه شدند و وظایف خودشان را انجام ندادند، خدای متعال درباره‌ی آنها فرمود: «ضربت علیهم الذّلة و المسکنة». آنها همانهایی هستند که خدای متعال در چند جای قرآن تصریح کرده که من اینها را مردمان برگزیده قرار دادم؛ «و انّی فضّلتکم علی العالمین»؛ اما همین‌ها با عمل بد خود کاری کردند که خدای متعال درباره‌ی آنها فرمود: «ضربت علیهم الذّلة و المسکنة و باؤوا بغضب من اللَّه»، و مورد خشم الهی قرار گرفتند. غرّه شدن به خدا، این چیزها را دنبال خودش دارد. بایستی به خودمان، دلمان و جانمان و به شستشوی روانی خودمان بپردازیم و وظایف سنگین، ما را غافل نکند. البته، راه باز است؛ همین نمازهای پنجگانه، همین امکان دعا، همین نافله، همین نماز شب؛ همه از راههای به خود پرداختن است؛ این راهها را در مقابل ما باز گذاشته‌اند. اگر تنبلی نکنیم، میشود؛ آن وقت انسان اعتلاء و نورانیت پیدا میکند و کارهایش برکت پیدا میکند. عزیزان من! من و شما بیش از مردم عادی به این مسائل احتیاج داریم. در بین این وظایف معنویای که ما به عهده داریم، من فکر کردم و دیدم امروز وظیفه‌ی «شکر»، یکی از بزرگترین وظایف ماست. گفتم چند جمله‌ای راجع به شکر صحبت کنم. آیه‌ای که تلاوت کردم، از سوره‌ی ابراهیم - «و اذ تأذّن ربّکم لأن شکرتم لازیدنّکم» - خیلی آیه‌ی مهمی است؛ هم تشویق است، هم تهدید است. اگر شکر کردید، ازدیاد نعمت دنبالش هست و برکات الهی پیدرپی خواهد رسید؛ اگر کفران کردید، عذاب خدا دنبالش است؛ بروبرگرد ندارد؛ هیچ نقطه‌ی استثنایی هم در تاریخ ندارد. اگر یک موردی را شما تصور کنید که پس چطور در فلان‌جا خدا عذاب شدید خودش را نشان نداد، این کوتاهی تحلیل است و اگر پای تحلیل به میان بیاید، معلوم خواهد شد که هیچ استثناء ندارد. «شکر» چیست؟ شکر، چند پایه‌ی اصلی دارد: اول، شناختن نعمت و توجه پیدا کردن به آن است. آفتِ اول ما این است که به نعمت توجه نمیکنیم؛ نعمت سلامت را جز بعد از مریض شدن و ناقص‌العضو شدن نمیفهمیم؛ نعمت جوانی را جز بعد از پیر شدن، درست تشخیص نمیدهیم؛ اشکال کار این است. نعمت امنیت را جز بعد از دچار شدن به ناامنی نمیفهمیم. مردم کوفه، وقتی نعمت امیرالمؤمنین را فهمیدند، که حجاج بالای سرشان آمد؛ مردم مدینه نعمت وجود امیرالمؤمنین و امام حسن را آن روز فهمیدند، که مسلم‌بن‌عقبه بالای سرشان آمد، قتل‌عامشان کرد، زنهاشان را بیناموس کرد، بعد هم گفت همه‌تان باید اقرار کنید که برده‌ی یزید هستید. مردم یکی یکی آمدند و جلویش اقرار کردند و هر کس اقرار نکرد، گردنش را زد. آن مردم، آن وقت فهمیدند که حکومت امیرالمؤمنین و حکومت امن و امان و حکومت احترام و تکریمِ به مردم در دورانِ قبل، چقدر ارزش داشته است. دوم، نعمت را از او دانستن. سوم، از خدا سپاسگزار بودن. نه اینکه بگوییم نعمت را خدا داده و وظیفه‌اش بوده که بدهد؛ نه، بلکه بدهکار بودن در مقابل خدای متعال. و چهارم، این نعمت را به کار گرفتن؛ مثل یک پلّکان. وقتی نعمتی را به شما میدهند، این پله‌ای از یک نردبان است که پایتان را روی آن گذاشته‌اید، تا بالا بروید؛ حالا نوبت پله‌ی بعدی است. اگر دسترسی به پله‌ی بعدی پیدا کرده‌اید، پس این هم یک نعمت است؛ از آن استفاده کنید و پایتان را روی آن بگذارید و بروید بالا. آن کسی که دسترسی به پلّکانِ نردبان پیدا میکند، اما پایش را روی آن نمیگذارد، شکر نکرده است. شما ببینید خود این شکر با این ارکان، چه نعمت بزرگ خدایی است. امام حسین (علیه‌السلام) در دعای عرفه عرض میکند که من اگر هر کدام از نعمتهای تو را شکر کنم، خود آن شکر، یک نعمت است؛ پس من اگر تا آخر دهر زنده بمانم، با همه‌ی وجودم گواهی میدهم که شکر یک نعمت تو را نمیتوانم به‌جا بیاورم؛ چون همین که آن نعمت را شکر کنم، خود اینکه توفیق شکر پیدا کرده‌ام، یک نعمت دیگر است و باید آن را شکر کنم و همین‌طور تسلسل پیدا میکند تا ابد. خودِ شکر، یک نعمت است. اولاً، وقتی شکر کردید، این شکر موجب ذکر میشود؛ متوجه خدا میشوید؛ خود شکر انسان را ذاکر میکند. ثانیاً، شکر به ما صبر میدهد. شکر نعمت یکی از خواصش، دادن صبر و پایداری است. در دعا میخوانیم: «اللهم انی اسئلک صبرالشاکرین لک». وقتی شما شکر میکنید، نعمت را میشناسید و موقعیت را درک میکنید؛ امکانی را که خدا در اختیار شما گذاشته است، به یاد میآورید و امیدوار میشوید. این امید، پایداری شما را زیاد میکند. لذا لازمه‌ی شکر، صبر است. یکی از دستاوردهای شکر، قدرت پایداری و ایستادگی در میدانهای دشوار است. یکی از خواص شکر، مغرور نشدن است. بعد هم خدای متعال وعده کرده است افزایش نعمت را؛ «لازیدنّکم». وعده‌ی الهی صدق است و ساز و کار روشنی هم دارد. همین که عرض کردیم، نشان‌دهنده‌ی این است که خودِ شکر، نعمت را زیاد میکند. شکرِ پله‌ی اول، انسان را به پشت‌بام میرساند. شکر، وظیفه‌ی ماست. در مقابل شکر چیست؟ کفران نعمت. کفران نعمت، نقطه‌ی مقابل این چیزهاست. به نعمت توجه نکردن و غفلت کردن از اصل نعمت، چیزی است که خیلی از ماها دچارش هستیم؛ یا نعمت را انکار کردن؛ یا آن را از خدا ندانستن؛ یا به نعمت خداداده مغرور شدن، که غرور ملازم با سقوط است و وقتی انسان غرور پیدا کرد، ساقط میشود؛ اینها کفران نعمت است. «و ضرب اللَّه مثلاً قریة کانت امنة مطمئنة یأتیها رزقها رغدا من کل مکان فکفرت بأنعم اللَّه فاذاقها اللَّه لباس الجوع و الخوف»؛ جامعه‌ای راحت و برخوردار از نعم معنوی و مادی الهی کفران نعمت میکند و خدا ناامنی و تنگدستی را بر او تحمیل میکند. نتیجه‌ی کفران نعمت، این است. ما در درجه‌ی اول، از چه شکر کنیم؟ نمیشود شمرد؛ «و ان تعدّوا نعمت اللَّه لاتحصوها». بنده وقتی دستم فلج شد، متوجه خصوصیاتی شدم؛ دیدم این انگشت من که براحتی حرکت میکند و مثلاً یک زنجیر را دور خودش تکان میدهد و این، خیلی کار ساده‌ای به نظر می‌آید، از حرفهای دکترها فهمیدم که خودِ این حرکت، معلول چندین تحرک و توانایی مهم در وجود انسان است؛ اما ما غافل بودیم. به هر حال، وقتی نعمت از انسان گرفته میشود، انسان متوجه میشود که همین کار آسان و کوچک، ثمره‌ی چندین نعمت بزرگ بوده که ما این‌طور راحت از آن عبور کرده‌ایم. این، غفلت ماست. این که شما میتوانید راحت به عنوان یک مسئول کشوری - در هر رده‌ای که هستید - بر اساس فکر دینی و ایمان اسلامی خودتان تصمیم بگیرید؛ این که سیاستهای خارجی بر شما مسلط نیست؛ این که مردم شما را از خود میدانند؛ این که شما اصلاً فرصت پیدا کرده‌اید در جایگاهی قرار بگیرید که میتواند منشأ اثر باشد؛ این که از دست یازدیدنِ به اموال عمومی پرهیز میکنید؛ این که گناه برای شما روان و آسان نیست، اگر بخواهیم از این طور نعمتها بشماریم، جزو هزارها نعمتی است که خدای متعال در اختیار ما قرار داده است؛ ولی ما نعمتها را نمیشناسیم. به نظر من اولین نعمتی که باید امروز ما خدا را به خاطر آن شکر کنیم، عزت و استقلال ملی است. یک روز در همین کشور، بالاترین مقام سیاسی آن برای تصمیم‌گیریهای اساسی، منتظر اشاره‌ی سفیران انگلیس و امریکا بود. یک روز در همین تهران، رؤسای سه کشور متفق در جنگ بین‌الملل دوم، برای این کشور رئیس معین کردند؛ یکی را برداشتند، یکی را گذاشتند. در همین تهران، رؤسای دولت بدون اجازه‌ی کاخ سفید، معین نمیشدند؛ امینی بیاید، اقبال برود؛ فلان کس بماند، فلان کس برود؛ فلان وزیر در فلان جا نصب بشود یا نشود؛ سرنوشت ملت ما این بود. نفت را به فلان کشور بفروشید، در فلان پیمان بین‌المللی یا منطقه‌ای وارد بشوید یا حق ندارید وارد بشوید. برای ملتی با یک چنین مسئولان و سردمدارانی، غرور و عزتی باقی میماند؟ بنابراین، اولین نعمت بزرگ الهی برای کشور، ملت و مسئولان ما، این است که عزت و استقلال ملی دارند. امروز هیچ قدرتی در دنیا نمیتواند ادعا کند که بر نظام سیاسی کشور ما حاکم است و اشاره، تصریح، نهیب یا تهدید او میتواند اثری بر روی تصمیم‌گیریهای ما بگذارد. نعمت بزرگ دیگری که امروز در کشور ما وجود دارد، شکوفایی استعدادهاست. آن روز این جوانهای فعالِ در انرژی هسته‌ای به همین حسینیه آمده بودند و یک نمایشگاه درست کرده بودند؛ یک عرصه‌ی مینیاتوری از یک حرکت و واقعیت عظیم، که انسان از دیدن این همه پیشرفت لذت می‌برد؛ اما من بیشتر از دیدن این جوانها لذت بردم. یک جوان کم‌سال، متدین و دارای عرق و همت، رئیس یک مجموعه‌ی بزرگ است - افراد را آقای آقازاده به ما معرفی میکرد - یک جوان، فلان پروژه‌ی عظیم را راه انداخته است؛ انسان حظ میکند. این جوانهای ما کجا بودند!؟ اینها را که ما از خارج نیاورده‌ایم. اینها همین زمین حاصلخیزِ فطرت انسانی در کشور ما هستند. تربیت باران و خورشید انقلاب و اسلام اینها را بارور کرد و رشد و شکوفایی داد. نظیر این در صد جای دیگر هست. حالا انرژی هسته‌ای معروف شده، این را میدانند؛ اما در جاهای دیگر هم نظیر اینها وجود دارد و من خودم از نزدیک مواردی را دیده‌ام. وقتی این جوان در اینجا میدان کار پیدا میکند و استعدادش شکوفا میشود، احتیاج پیدا نمیکند که به بیرون از این مرزها سرک بکشد؛ او دلش میخواهد کار کند. همه مینشینند و گله میکنند که مهاجرت مغزها، هجرت مغزها، فرار مغزها؛ که بنده هیچ‌وقت به عنوان یک معضل و یک مشکل اساسی به آن نگاه نکردم؛ میروند تحصیل میکنند و اکثرشان برمیگردند. ما در اینجا باید میدان را باز کنیم که این جوان احساس کند که این استعداد را میتواند به فعلیت تبدیل کند:   پری رو تاب مستوری ندارد      چو در بندی سر از روزن برآرد   شما وقتی یک میدان فوتبال را جلوی یک جوان قوىِ توانا گذاشتید، مشغول فوتبال میشود و هنرنمایی میکند؛ اما وقتی این میدان جلویش نبود، یا خمود میشود، یا میرود دنبال یک میدان فوتبال میگردد که آنجا بدود. باید میدان را باز کرد؛ و این کار شده است - البته ما وظایفی داریم که حالا بعد عرض خواهم کرد - این شکوفایی استعدادها یکی از نعمتهای بزرگ است که انسان آن را در همه جا؛ در نیروهای علمی ما، در نیروهای اداری ما، در نیروهای مسلح ما مشاهده میکند. یکی از بزرگترین نعم الهی، امید و اعتمادبه‌نفسی است که در مردم هست. روح امیدواری، خیلی نعمت بزرگی است. مردمِ مأیوس، ناامید و بدون افق دید، بیصبری میکنند؛ نه اینکه کار نمیکنند، مانع کار هم میشوند؛ ولی مردمِ امیدوار خودشان جلو جلو میدوند و مسئولان را به دنبال خودشان میکشانند. این اتفاق امروز در کشور افتاده است و روح امید بر مردم حاکم است؛ مردم به آینده امیدوارند. این، خیلی نعمت بزرگی است. باید این نعمت را قدر بدانیم و شکر کنیم. یکی از نعمتهای بزرگ الهی، طبیعت ماست؛ دیگری، سرمایه‌های زیرزمینی ماست؛ و یکی هم این فرصت خدمتی است که به شما داده شده است. از نعمتهای دیگر، جهتگیری و فضای دینی و معنوی است که امروز بر کشور حاکم است. یادمان نرود که کسانی بودند که با هر گونه حرکت دینی، با انواع و اقسام، مبارزه و معارضه میکردند و سعی میکردند علی‌رغم مسئولان بالای کشور و علی‌رغم رؤسای دولتها و علی‌رغم اعتقادات و ایمان مردم، یک فضای کاذبِ ضد دینی و فضای منفعلِ در مقابل فرهنگ غربی در کشور به وجود آورند. امروز مردم توانسته‌اند فکر، ایمان و معنویت خودشان را در فضای فرهنگی کشور حاکم کنند. این، نعمتِ بزرگی است. یکی دیگر از نعمتهای خیلی بزرگ، همین دولتی است که با شعارهای اصولی بر سر کار آمده است، که شعارهای اصولی بدهد و با این شعارها بر سر کار بیاید. این از نعمتهایی است که باید آن را شکر کرد. مجلس هم با شعارهای اصولی سر کار بیاید. اینها نعمتهای بسیار عظیمی است که ما بایستی این نعمتها را شکر کنیم؛ وظیفه‌ی ماست. من یک ترسیم کلی و اجمالی از وضع کنونی در کشور بکنم؛ نه میخواهیم به دام خوشبینی افراطی و گمراه‌کننده بیفتیم، نه میخواهیم به دام بدبینیهای افراطی و گمراه‌کننده بیفتیم. هم نقاط مثبت زیادی داریم، هم نقاط منفی داریم؛ هر دو را باید ببینیم تا بتوانیم درست انتخاب کنیم. نقاط مثبت ما در درجه‌ی اول، تراکم موفقیتهای بزرگی است که پیدرپی برای کشور ما پیش آمده است که برخی محصول تلاش دولتهای گذشته است و برخی محصول تلاش دولت کنونی است؛ مجموعاً موفقیتهای عظیمی برای کشور ما پیش آمده است که برای کشور یک نقطه‌ی مثبت است. البته همین‌هایی که گفتیم، در زمینه‌ی سیاست خارجی و علمی هم هست و مجموعه‌ی بلند بالای موفقیتهای جمهوری اسلامی است. یکی از نقاط مثبت، همین روح امیدی است که در مردم هست؛ مردم احساس نشاط میکنند. یکی دیگر از نقاط مثبت، یک دولت تازه‌نفس و مصمم و پرکار است که بر سر کار آمده است. این، نقطه‌ی مثبتی است. از دیگر نقاط مثبت ما، وجهه و جایگاه عزتمند بین‌المللی ماست که شواهد پی در پی آن مشاهده میشود. جایگاه بین‌المللی ما خیلی جایگاه محکم، عزتمند و برجسته‌ای شده است. هر کسی که با مسائل بین‌المللی و جریانهای خبری دنیا آشنا باشد، این را بروشنی مییابد. یکی از نشانه هایش هم همین سفرهای موفقی است که رئیس جمهور محترم در جاهای مختلف داشته که نشانه‌های موفقیت را انسان در این سفرها مشاهده میکند. باز از نقاط مثبت، همین پیشرفتهای علمی است که این پیشرفتها در بخشهای مختلف وجود دارد و امیدواریم خدای متعال به این جوانان و مدیران لایقی که در این بخشها مشغول فعالیتند، کمک کند تا اینها را به نتایج مطلوب خودشان برسانند و در مقابل چشم مردم قرار بدهند و احساس عزت مردم را افزایش بدهند. از نقاط مثبت دیگر، پیشرفت‌های علمی و زیرساختهای توسعه در کشور است، که عمدتاً محصول تلاش دولتهای گذشته است. امروز سرمایه‌گذاریهای خوبی که در وسایل ارتباطاتیمان مانند بخش مخابرات، بخش حمل ونقل و بخشهای گوناگون شده است و کارهای زیربنایی و زیرساختهای خوب، در کشور مشهود و محسوس است. یکی دیگر ازنقاط مثبت، آرامش سیاسی است، که همه‌ی تلاشهای دستهای پنهان خنثی شده است. شما مشاهده کردید که سعی کردند اختلاف مذهبی راه بیندازند، نشد؛ اختلاف قومی راه بیندازند، نشد؛ اختلاف صنفی راه بیندازند، نشد. این، نشان‌دهنده‌ی این است که این دریای عمیق، آرامشی دارد که این تحرکهای تدبیر شده و برنامه‌ریزی شده‌ی به وسیله‌ی دستهای پنهان یا پنهان و آشکار، نمیتواند این دریا را به تلاطم در بیاورد. هماهنگی قوا با یکدیگر، یکی از بزرگترین نقاط مثبت ماست. امروز مجلس، دولت، قوه‌ی قضائیه، به هم حسن ظن دارند؛ این کجا و اینکه مجلس به دولت بدبین، دولت به مجلس بیاعتنا، قوه‌ی قضائیه از هر دو گله‌مند، کجا؛ این خیلی وضعیت بدی است. امروز بحمداللَّه این‌طور نیست؛ هماهنگی هست، همدلی هست و دستگاههای مختلف و جریانهای گوناگون با هم همکاری میکنند؛ اتفاق و اتحاد وهماهنگی هست. در طرف دیگر، مانیازهای فوریای داریم که برآورده نشدن آن نیازها جزو نقاط منفی و مشکلات ماست. در کشور خلأهای خطرناکی وجود دارد؛ مسئله‌ی اشتغال، مسأله‌ی مهم ماست. در دولت قبلی هم من روی مسئله اشتغال خیلی تکیه کردم و برای راه‌اندازی جریان اشتغال، با دولت خیلی همکاری و کمک کردم. الان هم مسئله‌ی اشتغال برای ما، یک مسئله‌ی اساسی است. مسئله‌ی تورم، مسئله‌ی مناطق محروم، مبارزه‌ی با فساد، مسائل مهمی است و نمیتوانیم اینها را رها کنیم. «فساد» مثل رخنه‌ها و ترکهایی است که در یک استخر واقع میشود. شما لوله‌هایی چندین اینچی را میگذارید و مرتب از اینها به داخل استخر آب میریزید؛ اما پُر نمیشود - این همه تلاش، به جایی نمیرسد - چرا؟ چون رخنه و ترک وجود دارد و آبها بدون اینکه جمع شود تا قابل هدایت شدن باشد به آنجایی که باید هدایت شود، هدر میرود؛ فساد این‌گونه است. ما به مسئله‌ی امنیت سرمایه گذاری هم احتیاج داریم، تا در داخل کشور سرمایه گذاری شود. باید امنیت سرمایه‌گذاری به طور کامل تأمین شود، تا بتوان از ثروتهایی که در اختیار آحاد مردم هست، برای پیشرفت، کارآفرینی و راه‌اندازی جریان اقتصادی کشور استفاده کرد. مسئله دیگر، تثبیت همین جایگاه بین‌المللی است. این‌طور نیست که ما هر طور که رفتار کنیم و هرکاری که بکنیم، این جایگاه بین‌المللی به طور کامل باقی بماند؛ تضمین شده نیست؛ باید این را تثبیت کرد. این تدبیر و نگاه دقیق میخواهد و فعالیت فراوان و متراکم لازم دارد. پیرایش چهره‌ی فرهنگی کشور، یکی از مسائل عمده‌ی ماست. چهره‌ی فرهنگی کشور باید چهره‌ی نورانی، اسلامی و کاملاً منطبق با فضیلتهای اخلاق اسلامی باشد؛ این یکی از خلأهای ماست. البته، دولت و مجلس اصولگرا میتوانند با شکر آن نعمتهایی که عرض کردیم - پافشاری بر اصول و کار مستمر - بر حجم این توفیقات بیفزایند و از این خلأها پی در پی بکاهند. هم بنده گفتم، هم همه میگویند که امروز ارکان تصمیم‌گیری کشور - مجلس شورای اسلامی و دولت و قوه‌ی قضائیه - با مدیریت تفکر اصولی اسلام (به تعبیر رایج: اصولگرایی) اداره میشود که این یکی از نعمتهای بزرگ خداست. حالا این اصولی که از آن دم میزنیم، چیست؟ این، خیلی مهم است. من نمیخواهم حالا الان اصول راتدوین کنم؛ اما تعدادی از شاخصترین اصولی را که به آنها پایبندیم، عرض میکنم. اصولگرایی به حرف نیست؛ اصولگرایی در مقابل نحله‌های سیاسی رایج کشور هم نیست. این غلط است که ما کشور یا فعالان سیاسی را به اصولگرا و اصلاح‌طلب تقسیم کنیم: اصولگرا و فلان؛ نه. اصولگرایی متعلق به همه‌ی کسانی است که به مبانی انقلاب معتقد و پایبندند و آنها را دوست میدارند؛ حالا اسمشان هر چه باشد. این «اصول» چه هستند؟ در درجه‌ی اول، ایمان و هویت اسلامی و انقلابی و پایبندی به آن. این، وظایفی را بر عهده‌ی دولت میگذارد. نمیشود گفت دولت به ایمان مردم کاری ندارد؛ نه. مدتی این فکر را ترویج کردند؛ اما این غلط است. دولت وظیفه‌دار است. چطور وزارت بهداشت با داروفروشهای مصنوعی ناصرخسرو مبارزه میکند؛ اما وزارت ارشاد با مخدر فروشهای فرهنگی مبارزه نکند!؟ با سم‌پراکنان فرهنگی مبارزه نکند!؟ این، وظیفه‌ی دولت است؛ صدا و سیما یک جور، وزارت ارشاد یک جور و دستگاههای گوناگون یک جور. وظیفه‌ی مهم این است که ما پایه‌های یک ایمان روشن‌بینانه و استوار را در ذهن نسلهای جوان و رو به رشد خودمان تقویت کنیم؛ ایمانِ دور ازخرافه‌گری و سست‌اندیشی، ایمانِ روشن بینانه، ایمانِ به دین، ایمانِ به نظام، ایمانِ به مردم، ایمانِ به آینده، ایمانِ به خود، ایمانِ به استقلال کشور و ایمانِ به وحدت ملی و ایمانی که در هیچ بخشی برافروزنده‌ی آتشهای تعصب فرقه‌ای نباشد. این را من تکرار و تأکید میکنم و به همه میگویم: این غلط است که ما به نام ایمان اسلامی یا ایمان مذهبی حرفی بزنیم و کاری بکنیم که تعصبهای فرقه‌ای را دائم مشتعل کنیم و همه را به جان هم بیندازیم؛ قضیه اصلاً این‌طوری نیست. به ایمان خودتان پایبند باشید؛ با هر کسی هم که از لحاظ ایمان مذهبی یا دینی با شما مخالف است، بحث بکنید، مجادله بکنید، استدلال بکنید، منطق بکنید و او را به فکر خودتان معتقد بکنید؛ اما تعصب‌افروزی نکنید؛ «و جادلهم بالّتی هی احسن». این، قرآن است. چرا یک عده‌ای نمیفهمند!؟ من نمیدانم. در این بخش، یکی از وظایف مهم دیگری که بر عهده‌ی دولت و نظام جمهوری اسلامی است، این است که هویت اسلامی را در دنیای اسلام برجسته و شفاف کنیم، تا این یک معیاری باشد در جلوی چشم ملتهای مسلمان؛ تدین دور از خرافه و کاوش در منابع دینی و نوآوری. بعضیها خیال میکنند که نوآوری در دین امکان ندارد! گنجینه‌ی منابع اسلامی و دینی ما بیپایان است؛ ما به قدر وسع خودمان، فقط چند سطل آب از این چشمه‌ی جوشان برداشته‌ایم؛ تلاش کنیم و فکرهای نو و حرفهای نو در زمینه‌های مختلف تولید کنیم. این قرآن یک اقیانوس بی پایان است؛ خیلی حقایق هست؛ نه «خیلی»، بلکه بیشترِ حقایق عالم را که ما از قرآن میتوانیم بفهمیم، هنوز نفهمیده‌ایم. فکر کردن، استخراج کردن، نوآوری کردن و سخن نو را در مقابل افکار عمومی متفکران و اندیشمندان مسلمان قرار دادن، یکی از کارهای ماست. البته پیداست که این کار مثل همه‌ی کارهای دیگر، باید با اسلوب و فن خود انجام بگیرد؛ این یک متد دارد و خارج از آن متد نمیشود کار را انجام داد. آن کسی که اصلاً در یک فنی وارد نیست، نمیشود به او گفت در این فن نوآوری بکن؛ این کار کسانی است که واردند؛ مطلعند؛ با کتاب و سنت و با قرآن آشنایند؛ فنان این فن‌اند. از کسی که اصلاً موسیقی بلد نیست، نمیشود گفت یک آهنگ تازه بساز؛ چگونه بسازد؟ پرچم برادری اسلامی را با همه‌ی ملتهای اسلامی بلند کنیم و فضیلتهای اخلاقی را در جامعه رشد بدهیم: همکاری، گذشت، کمک، صبر، حلم؛ اینها خلقیات اسلامی است؛ اینها را در جامعه رشد بدهیم. این، همان ایمان و هویت اسلامی و انقلابی است که اصل اول است. بعضیها خیال میکنند وقتی ما میگوییم «اسلام» و «ایمان»، یعنی چشمانمان را ببندیم، همه کس را نفی کنیم، در مقابل هر حرف و فکری با اخم فراوان وارد بشویم؛ مثل بعضی از این منحرفهایی که در افغانستان دیدید و امروز در مجموعه‌ی شبکه‌ی تروریستی عراق، خودشان را نشان میدهند و همه‌ی دنیای اسلام را خارج از اسلام میدانند! اخمها درهم و چشمها بسته است و شمشیرها عریان را دور سرشان میچرخانند و ملتها را به خاک و خون میکشند؛ آن روش، روش ما نیست. ایران اسلامی پرچم خودش را دارد. ما کسی مثل امام را با آن افکار نو، روشن و با آن نوآوری در همه‌ی بخشها، حتّی در فقه داریم؛ این که شما میبینید اسلامی که ایران اسلامی عرضه میکند، مثل قند در کام ملتها شیرین می‌آید و همه‌جا پخش میشود، علتش این است. استعداد، ذوق، فهم و حکمت ایرانی وقتی در کار حلاجی و فهم دین میافتد، این ثمرات خوب را پدید میآورد. هویت اسلامی و دینی و پایبندی به آن، یعنی این. اصل دوم، عدالت است. فلسفه‌ی وجودی ما، عدالت است. این که ما برنامه‌ی رشد اقتصادی درست کنیم و بگذاریم بعد از حاصل شدن دو، سه برنامه رشد اقتصادی، به فکر عدالت بیفتیم، منطقی نیست. رشد اقتصادی باید همپای عدالت پیش برود؛ برنامه‌ریزی کنند و راهش را پیدا کنند. حالا عدالت چیست؟ البته ممکن است درمعنا کردن عدالت، افرادی، کسانی یا گروههایی اختلاف نظر داشته باشند؛ اما یک قدر مسلّمهایی وجود دارد: کم کردن فاصله‌ها، دادن فرصتهای برابر، تشویق درستکار و مهار متجاوزان به ثروت ملی، عدالت را در بدنه‌ی حاکمیتی رایج کردن - عزل و نصبها، قضاوتها، اظهار نظرها - مناطق دوردست کشور و مناطق فقیر را مثل مرکز کشور زیر نظر آوردن، منابع مالی کشور را به همه رساندن، همه را صاحب و مالک این منابع دانستن، از قدرِ مسلّمها و مورد اتفاقهای عدالت است که باید انجام بگیرد. بنابراین، عدالت یک اصل است و نیازمند قاطعیت. عدالت، با من بمیرم، تو بمیری درست نمیشود؛ عدالت، با تعارف درست نمیشود؛ اولاً قاطعیت میخواهد، ثانیاً ارتباط با مردم میخواهد، ثالثاً ساده‌زیستی و مردمی بودن لازم دارد و بالاتر از همه، خودسازی و تهذیب میخواهد؛ این هم جزو پیش شرطها و پیش نیازهای اجرای عدالت است. اول، باید خودمان را درست کنیم و یک دستی به سر و صورت خودمان بکشیم، تا بتوانیم عدالت را اجرا کنیم؛ وظیفه‌ی من و شما اینهاست. واقعاً باید با ویژه‌خواران و فساد مبارزه کنیم. اصل سوم، حفظ استقلال سیاسی است. این، خیلی مهم است؛ این، جزوِ مبانی اصولی نظام است. این استقلال، استقلال سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. ما باید این بندهای اختاپوس فرهنگىِ تحمیل شده‌ی به وسیله‌ی غرب را از دست و پای خودمان باز کنیم؛ این هم یکی از اصول ماست. آن حرکتی، آن جریانی، آن شعاری و آن برنامه‌ریزیای که در آن استقلال کشور و ملت دیده نشود، اصولگرایانه نیست. اصل چهارم، تقویت خودباوری و اعتماد به نفس ملی است. این اعتماد به نفس، در همه جاست. ما اکنون در زمینه‌ی مثلاً علوم تجربی، نمونه‌هاییاش را دیده‌ایم که حالا یکیاش فناوری هسته‌ای است، یکیاش تولید سلولهای بنیادی است، یکیاش کارهای خوبی است که در بخشهای گوناگون انجام داده‌اند و من حالا نمیخواهم پیش از موعد آنها را تصریح و بیان کنم، که به نفع پیشرفت دانش بشری هم هست. البته اینها فقط یک بخشی از کار است. استقلالِ اعتماد به نفس ملی و خودباوری، فقط به این چیزها منحصر نمیشود که ما میتوانیم سد درست کنیم؛ میتوانیم نیروگاه درست کنیم و میتوانیم بدون کمک خارجی کارهای بزرگ و پروژه‌های عظیم را راه‌اندازی کنیم، بلکه باید در سیاست، فلسفه، ابتکارهای مردمی و ارزشهای اخلاقی هم خودباوری داشته باشیم. ببینید! دیگران یک حرکت ابلهانه‌ی دیوانه‌واری مثل گاوبازی در خیابانهایشان راه میاندازند، تلفات جانی میدهند، خودشان را مسخره میکنند؛ اما افتخار هم میکنند که این سنّت ملی ماست! کار، غلط است؛ اما خودباوری خوب است؛ خجالت نمیکشند. حالا فرض بفرمایید اگر ما یک سنّت اسلامی داریم که منطقی هم برایش داریم و آن را هم پذیرفته‌ایم، نبایستی در انجام دادن آن خجالت بکشیم. من حالا نمیخواهم مثال بزنم؛ اما مواردی هست که مثال زدنش صلاح نیست؛ ممکن است ریز شدن و جزئی شدن در بعضی از مسائل باشد؛ ولی مثالهای فراوانی را میتوانید پیدا کنید. در ارزشهای اخلاقی: مبارزه‌ی فرهنگی دائم با خودباختگی مزمن و تحمیلی که چند ده سال بر این کشور تحمیل شده. بزرگان و پرچمداران فرهنگ و سیاست در این کشور، در یک مقطع زمانی و با صدای واحد، با وقاحت تمام گفتند که ایرانی صفر محض است! و اگر بخواهد معنا پیدا کند، باید برود کنار فرهنگ فرنگی. اولین پیشروان قافله‌ی روشنفکری کشور ما و معروفترین سیاستمداران دوران قاجار و پهلوی، این حرف را صریحاً گفتند، بعضیها هم که نگفتند، این‌طوری عمل کردند و این شد یک بیماری مزمن در جامعه‌ی ما؛ بایستی با این مبارزه کرد. اصل پنجم، جهاد علمی است. من تکیه میکنم - این جزوِ مبانی اصولگرایی است - «جهاد علمی». چند سال است من تکرار کرده‌ام: باید نهضت تولید علم در کشور راه بیفتد. من خوشحالم؛ وقتی با دانشجوها و جوانها مواجه میشوم که غالباً آنها حرف میزنند و مطالبی را میگویند، میبینم آنها همین مسئله‌ی تولید علم و اتصال علم و صنعت، و پشتیبانی دولت از پیشرفت و ابتکارات علمی را به عنوان توقع از ما مطرح میکنند. من میگویم خیلی خوشحالم و اینها حرفهای ماست و حالا در بین مجموعه‌ی دانشگاهی عرف شده؛ لیکن این کافی نیست؛ باید به سمت کارهای بزرگ برویم. ببینید! یک وقت هست شما میتوانید هواپیمایی را که دیگران اختراع کرده‌اند و ساخته‌اند، خودتان بدون کمک دیگران در داخل کشور بسازید، این خیلی خوب است؛ این بهتر از خریدن هواپیمای ساخته شده است؛ اما یک وقت هست شما خودتان یک چیزی در سطح هواپیما در کشورتان تولید میکنید؛ این است آنچه که ما لازم داریم؛ ما باید بر ثروت علمی بشر بیفزاییم. نگویند نمیشود؛ میشود. یک روزی بشریت فناوری ریزترینها - نانوتکنولوژی - را نمیشناخت، بعد شناخت. امروز صد تا میدان دیگر ممکن است وجود داشته باشد که بشر نمیشناسد؛ اما میتوان آنها را شناخت و میتوان جلو رفت. البته مقدمات دارد؛ اما آن مقدمات را هم میشود با همت فراهم کرد. من یک روز در مجموعه‌ی جوانها و اهل دانشگاه گفتم من توقعم زیاد نیست؛ من این را از شما جامعه‌ی علمی کشور توقع میکنم که شما پنجاه سال دیگر - پنجاه سال، نیم قرن است - در رتبه‌ی بالای علمی دنیا قرار داشته باشید؛ این توقع زیادی است از یک ملت با استعداد؟ اما اگر بخواهیم این اتفاق بیفتد، از الان باید سخت کار کنیم. شرطش تنبلی نکردن است؛ غفلت نکردن است؛ خست نورزیدن است؛ از ورود در این راه وحشت نکردن است و میدان دادن و پرورش نخبگان علمی است. در بعضی از بخشها ما با دنیا فاصله‌مان زیاد نیست؛ در آن بخشها - مثل همین بخشهایی که اسم آوردم، خوشبختانه فاصله‌مان با پیشرفتهای دنیا و آن نوکهای حرکت زیاد نیست - میتوانیم تلاشمان را مضاعف کنیم؛ این هم یک کار است. بنابراین، این جزوِ وظایف دولت است؛ بایستی میدان داد. این جوانها تشنه‌ی کار و فهمیدن هستند، به شرط اینکه امکانات در اختیار اینها قرار بگیرد. الحمدللَّه ما استاد خوب هم کم نداریم. یک روزی بود ما اوایل انقلاب، در این کشور قحط استاد داشتیم؛ اما امروز نه، بحمداللَّه اساتید فراوان است و امروز اکثریت آنان پرورش یافته‌ی دامان خود این ملت و روییده‌ی در همین آب و هوا هستند. اصل ششم، تثبیت و تأمین آزادی و آزاداندیشی است. آزادی را نباید بد معنا کرد. آزادی یکی از بزرگترین نعمتهای الهی است که یکی از شعبش آزاداندیشی است. بدون آزاداندیشی، این رشد اجتماعی، علمی، فکری و فلسفی امکان ندارد. در حوزه‌های علمیه، دانشگاه و محیطهای فرهنگی و مطبوعاتی، هو کردن کسی که حرف تازه‌ای میآورد، یکی از بزرگترین خطاهاست؛ بگذارید آزادانه فکر کنند. البته من فهم غلط از آزادی را تأیید نمیکنم؛ من باز گذاشتن دست دشمن را در داخل برای اینکه مرتباً گاز سمّی تولید کند و در فضای فرهنگی یا سیاسی کشور بدمد، تأیید نمیکنم؛ من براندازی خاموش را - آن‌چنانی که خود امریکاییها گفتند و عواملشان چند سال قبل در اینجا سادگی و بیعقلی کردند و به زبان آوردند - برنمیتابم و رد میکنم؛ اما توسعه‌ی آزادی و رها بودن میدان برای پرورش فکر و اندیشه و علم و فهم، ربطی به اینها ندارد. ظرافتی لازم است که آدم این دو منطقه را از همدیگر باز بشناسد و مرز اینها را معین بکند. آزادی و آزاداندیشی، یکی از مبانی اصلی اصولگرایی است. اصل هفتم، اصلاح و تصحیح روشهاست؛ اصلاحات. اصلاحات جزوِ مبانی اصولگرایی است. من به نظرم پارسال بود که در سفر کرمان، با جوانها و مجموعه‌ی دانشجوها و دانشگاهیها که روبه‌رو شدم، گفتم که اصلاحاتِ اصولگرایانه و اصولگرایىِ مصلحانه در هم تنیده هستند. آن اصلاحاتی که بخواهد با معیار امریکایی در کشور انجام بگیرد، مثل همان اصلاحات رضاخانی است. میدانید که رضاخان در مهمترین بخشها و سالهای سلطنتش، شعارش اصلاحات بود! همه‌ی این فجایع و جنایاتی که شما در دوره‌ی رضاخان سراغ دارید، تحت نام و زیر پرچم اصلاحات انجام گرفته است؛ اسناد بازمانده‌ی از دوره‌ی رضاخان را بخوانید. افراد را برکنار میکردند؛ چون میگفتند اینها ضداصلاحاتند؛ افرادی را سر کار میآوردند؛ چون میگفتند اینها مؤمن به اصلاحاتند. آن اصلاحاتی که با معیار رضاخانی، با معیار امریکایی و با معیار فرهنگ غربی انجام بگیرد، اصلاحات نیست، افسادات است. بنده سه، چهار سال قبل، چند سخنرانی در نماز جمعه و غیر نماز جمعه در این‌باره کرده‌ام. اصلاحات باید ضابطه‌مند و مبتنی بر ارزشها و معیارها و خطکشهای اسلامی و ایرانی باشد. معیار اصلاحات، قانون اساسی است؛ بر این اساس، باید ما اصلاحات کنیم؛ ما به اصلاحات احتیاج داریم. اصلاحات، تصحیح روشهای ماست؛ تصحیح هدفهای مرحله‌ای ماست؛ تصحیح تصمیم‌گیریهای ماست؛ تعصب نورزیدن روی تصمیم‌گیریها ناحق است. این، غیر از ساختارشکنی و مبارزه‌ی با قانون اساسی، مبارزه‌ی با اسلام و مبارزه‌ی با استقلال یک کشور است. آخرین اصل هم - که البته در این فهرست کوتاهی که من عرض میکنم، آخرین نیست - شکوفایی اقتصادی است؛ رسیدگی به زندگی مردم است و رسیدگی به اقتصاد کشور. ما احتیاج داریم که از سرمایه‌گذاری حمایت بشود؛ کارآفرینی بشود؛ تولید داخلی ترویج بشود؛ با قاچاق و فساد مجدّانه مبارزه بشود؛ اشتغال به عنوان یک مبنای اصلی و یک هدف مهم دنبال بشود؛ ثبات و شفافیت و انسجام سیاستها و مقررات اقتصادی انجام بشود - مقررات اقتصادیای که امروز یک چیزی بگوییم، فردا عوضش بکنیم، فایده‌ای ندارد - مقررات اقتصادی و قوانین ما باید هم ثبات داشته باشند که مردم بتوانند روی آن برنامه‌ریزی کنند، هم باید منسجم باشد و با هم بخواند و شفاف باشد. بازاریابی جهانی، یکی از مهمترین وظایف برای رونق اقتصادی کشور است - که جزوِ کارهایی است که ما نکرده‌ایم و جزوِ کم‌کاریهای ماست - و اطلاع‌رسانی کامل از فعالیتها و برنامه‌ها؛ ما بایستی اینها را در نظر داشته باشیم. البته برنامه‌های راهبردی اساسی کشور نباید از نظر دور بماند؛ مسئله‌ی ذخایر ارزی مطمئن که کشور بتواند با شوکهای اقتصادی و ارزی مقابله کند؛ تأمین منابع تولید و سرمایه‌گذاری؛ برنامه‌های راهبردی تولید و انتقال آب و انرژی در کشور، جزوِ مسایلی است که ما در چند سال آینده بشدت نیازمان به آنها محسوس خواهد شد؛ اینها بایستی با جدیت دنبال بشود؛ اینها جزوِ همان مقوله‌ی رونق اقتصادی کشور است. پرداختن به همکاریهای منطقه‌ای - همین کارهایی که الان انجام میگیرد؛ اکو، شانگهای و... - چیزهای لازمی است. ما این چیزها را باید با جدیت دنبال کنیم و همت بگماریم. از نفت هم باید استفاده‌ی بهینه کنیم. کارشناسها میگویند - من خودم وارد نیستم؛ آمار و ارقام از کارشناسهاست - این پنجاه، شصت میلیاردی که ما از طریق فروش نفت به دست میآوریم، با نهصد میلیارد دلار صادرات و معامله و تجارت به دست می‌آید؛ این خیلی مهم است. ما این درآمد را که از طریق نفت به دست میآوریم، صرف مسایل روزمره‌ی زندگی میکنیم؛ این، معنی ندارد؛ بایست اینها با محاسبه‌ی صحیح انجام بگیرد. ما این نفت را ضایع میکنیم؛ البته این، کارِ امروز و دیروز نیست؛ دهها سال است که بنای اقتصاد و پیشرفت کشور روی این روش گذاشته شده است و یک شبه هم نمیشود آن را عوض کرد. من ده، دوازده سال پیش به مسئولان آن روز گفتم آن روزی انسان در قضیه‌ی نفت احساس رضایت میکند، که کشور قادر باشد با اختیار خودش اعلام کند که من مصلحت میدانم امروز تولیدم را فلان قدر کم کنم؛ امروز سر فلان تعداد چاه کشور را طبق مصلحت کشور میخواهم ببندم؛ امروز میخواهم صادرات نفتم را این قدر کم کنم و نفت را در کارهای غیر سوخت مصرف کنم - سوخت، بدترین استفاده‌ی از نفت است و دنیا الیماشاءاللَّه استفاده‌های بهتر از سوخت نفت را کشف میکند و پیش میرود - آن روز ما میتوانیم خوشحال باشیم و به نفت خشنود باشیم. ما چالشهای تحمیلی هم داریم؛ هم از ناحیه‌ی خودمان - ضعفهای خودمان - و هم از ناحیه‌ی بیرون. رودربایستی را کنار بگذاریم؛ امروز مهمترین چالش بیرونی تحمیلىِ ما، از ناحیه‌ی امریکاست؛ در این هیچ تردیدی نداشته باشید. اینها روی خاور میانه از قرن نوزدهم برنامه‌ریزی دارند - نه امریکاییها، غرب - چون خاورمیانه منطقه‌ی فاصل بین دریای مدیترانه و اقیانوس هند است. دریای مدیترانه، محل استقرار دولتهای استعمارگر است و اقیانوس هند، منطقه‌ی مستعمرات؛ و خاور میانه بین این دو منطقه‌ی حساس قرار گرفته، که نمیتوانستند نسبت به آن بیتفاوت باشند. فشارهای انگلیس روی ایران و نفوذش در قرن نوزدهم، برای حفاظت از هند - که آن روز جزوِ دولت بریتانیا بود - انجام گرفت و ما آن روز قربانی هند شدیم؛ و این نسبت به همه‌ی خاور میانه تعمیم دارد. پیدایش اسرائیل هم از همین‌جاست. بعد، عوامل گوناگون دیگری هم پیدا شد: مسئله‌ی نفت، مسئله‌ی تقسیم متصرفات عثمانی بعد از جنگ اول و مسئله‌ی پیدایش شوروی، که همه‌ی اینها، موضوع را تشدید کرد. غرب، بعد هم در آخر میراث‌خوار غرب - امریکا - روی منطقه‌ی خاور میانه برنامه‌ریزی دارند. حالا در این منطقه‌ی حساس که در آن نفت و منطقه‌ی راهبردی و استراتژیک جغرافیایی و سیاسی و همه چیز هست، ناگهان دولتی به نام «جمهوری اسلامی»، با اصول خودش و با ضدیت با مبانی ظالمانه و سیاست متجاوزانه‌ی امریکا، سر بلند کرده است. بعضیها میگویند: شما چرا لج امریکا را در میآورید؟ لج امریکا را ملت درآوردند؛ شما درآوردید؛ جمهوری اسلامی را تشکیل دادید، لج امریکا درآمده، چه کارش کنیم؟ آنها در آن دوره‌ی ده ساله‌ی اول، با توطئه‌ی براندازی سخت - جنگ تحمیلی و تحریم اقتصادی - شروع کردند؛ اما نتوانستند کاری بکنند. جنگ تحمیلی و تحریم اقتصادی، هر کدام به نحوی برای ملت ایران و جمهوری اسلامی یک فرصت شد. این ابرهای تیره‌ای که آنها روی سر ملت ایران راه انداختند، در دل خود، برای ملت ایران بارانهای نافعی داشت. جنگ، ما را مصمم و استوار کرد؛ تحریم اقتصادی، ما را به فکر اتکای به خود انداخت و همه‌ی این برکات را برای ما آورد. در دوره‌ی بعد، براندازی نرم را دنبال کردند - تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی - که آن هم به جایی نرسید و بعد از سالهای متمادی، نتیجه این شد که حالا یک دولت متکی به اصول و با شعار اصول سرکار می‌آید، که پیداست تهاجم فرهنگی نتوانسته آن کاری که آنها میخواستند، بکند. بعد از این هم توطئه‌های دیگر در راه است، که ما باید خودمان را مصون کنیم. بخشی از این مصونیت با اتحاد، با ایمان، با به کارگیری عقل و علم به وجود می‌آید. تأکید میکنم که اگر انسان چشم را ببندد و راه بیفتد، کاری پیش نمیرود؛ با چشم باز، با حواس جمع، با اتحاد کلمه و با استفاده از همه‌ی فرصتها باید پیش رفت. همه‌ی مشکلات یکی پس از دیگری حل خواهد شد؛ قله‌ها یکی پس از دیگری فتح خواهد شد. البته من در زمینه‌ی مسایل مدیریتی و آنچه که به عهده‌ی مسئولان و مدیران است، توصیه‌هایی دارم و آنها را یادداشت کرده‌ام که مجال نشد و ان‌شاءاللَّه فرصت دیگری را برای آنها میگذاریم. در زمینه‌ی مسایل روز هم جناب آقای دکتر احمدینژاد مطالبی را درباره‌ی انرژی هسته‌ای و بسته‌ی اروپا گفتند، که حرفها همانهایی است که آقایان بیان کردند. پروردگارا! آنچه گفتیم و آنچه شنیدیم، برای خودت و در راه خودت قرار بده؛ به کرمت آن را از ما قبول کن. پروردگارا! ما و رفتار ما را مرضىِّ خودت قرار بده؛ ما را بر آنچه که فردای قیامت و در دوران سؤال و جواب دشوار برزخ از ما سؤال خواهی کرد، توانا و موفق بدار؛ دلهای ما را به نور معرفت و هدایت خود روشن کن؛ پیوند ما را با خود روزبه‌روز مستحکمتر بفرما؛ پیوند ما را با مردم، با مؤمنین و بین خودمان روزبه‌روز مستحکمتر بگردان.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,341
1385/03/25
بیانات در دیدار مسئولان سازمان انرژی اتمی و کارشناسان هسته‌ای‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3343
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ امروز برای من بسیار روز شیرین و پُرخاطره‌ای بود و دیدار با شما جوانان عزیز این کشور را که با همت والایی دست به کار بسیار مهم و ارزنده‌ای زده‌اید و پیش تاخته‌اید، فراموش نخواهم کرد. من میبینم و حس میکنم که تصمیم دارید همچنان به این حرکت افتخارآمیز ادامه بدهید؛ این برای من شیرین‌ترین چیزی است که ممکن است در یک چنین مقوله‌هایی پیش بیاید. برای یک کشور خیلی مهم است که اولاً، نیازهای حقیقی و اساسی خودش را درست بشناسد و تصمیم بگیرد که این نیازها را برطرف کند؛ ثانیاً، ابزار برطرف کردن این نیازها را که در درجه‌ی اول، فکر و نیروی انسانی است، در اختیار داشته باشد؛ این برای یک کشور خیلی مهم و تاریخ‌ساز است؛ این تمدن‌ساز است. فرقِ کشورهایی که میتوانند سرنوشت خود و بلکه بخشی از دنیا را به دست بگیرند، با آن کشورهایی که مثل پر کاهی در امواج سیاستهای جهانی به این طرف و آن طرف میروند، در همین است. کلید اصلی هم علم و بر اثر علم، فناوری است؛ بایستی آن کشور و ملتی که تصمیم دارد سرنوشت خودش را خودش بسازد و خودش، خودش را به خوشبختی برساند، این کلید را پیدا کند. من اول امسال به مناسبت همین سال پیامبر اعظم، در سخنرانی مشهد، یک حدیث کوتاهی را از امیرالمؤمنین خواندم: «العلم سلطان؛ من وجده صال و من لم یجده صیل علیه»؛ علم، قدرت است - از این دو حال خارج نیست - هر کس دانش را به دست آورد، میتواند قدرتمندی و قدرت‌نمایی کند؛ هر کس دانش را به دست نیاورد، قدرت‌نمایی و قدرتمندی علیه او انجام میگیرد. بزرگ‌ترین خیانتی که در طول این صدوپنجاه، دویست سالِ روزگار رشد روزافزون علم به کشور ما شد، این بود که نگذاشتند یا زمینه را فراهم نکردند که این ملت بااستعدادی که مثل بوعلی و فارابی و رازی را در سابقه‌ی تاریخىِ خود دارد، بتواند جای خودش را در دنیای علم امروز پیدا کند. حالا میتوانید بگویید نگذاشتند؛ این نگاه بدبینانه است؛ میتوانید بگویید زمینه فراهم نکردند - دیگر از این کمتر نیست - این نگاه خوش‌بینانه است. در دوره‌های قاجاریه و پهلوی، این گناه بزرگ بر گردن آنهاست که زمینه را فراهم نکردند. وقتی زمینه فراهم نشد، استعدادی که در این ملت و جوانها وجود دارد، یکی از دو، سه راه را خواهد پیمود: یا اصلاً استعداد بروز نمیکند. شما هر چه نیروی بدنی داشته باشید و استعداد رشد بدنی داشته باشید، وقتی از اول ورزش نکردید و به ماهیچه‌هایتان تحرک ندادید، رشد نخواهید کرد؛ این استعداد ضایع و دفن میشود. یا اینکه، آن کسی که دارای استعداد است و میبیند که راهی وجود ندارد تا این استعداد پرورش پیدا کند، به خارج از این مرزها میرود؛ که همان مسئله‌ی فرار مغزها در طول سالهای متمادی است و فقط به این سالها مربوط نمیشود؛ بلیه‌ی دوران طولانی تاریخ گذشته‌ی ماست. افرادِ بااستعداد و توانا به گوشه‌ی از دنیا رفته‌اند و مشغول کار شده‌اند. و یا اینکه این استعداد در راههای خطا و غلط به کار میرود؛ چون میدان برای استعدادها باز نشده است. امروز در ایران این کار انجام گرفت. امروز در کشور ما میدان برای بروز استعدادها و رشد علمی و مهارت فنی و فناوری باز است. و شما از بهترین نمونه‌هایی هستید که توانسته‌اید این را نشان بدهید. من الان در این نمایشگاه - که در واقع یک مینیاتورکار عظیمی است که شما انجام داده‌اید - مواردی را دیدم و به من توضیح دادند که دانشمند جوان ما - که در حقیقت باید گفت هنرمند جوانِ ما - با استعداد خود، با تکیه‌ی به ذهن خود و با تجربه‌ی خود، بدون اینکه هیچ نسخه‌ی قبلی در اختیار داشته باشد، توانسته یک کار بزرگ را انجام بدهد؛ یک امر بزرگی را تحقق ببخشد؛ این را در موارد زیادی داریم مشاهده میکنیم. در این مجموعه‌ی شما هم انسان ظرافت‌کاریهای ریز و بسیار پیچیده را مشاهده میکند و قدرت مدیریت کلان یک مجموعه‌ی مرکب و درهم‌تنیده را میبیند؛ این خیلی مهم است. این مدیریت‌های مجموعه، بر مجموعه‌های بزرگ و پیچیده مدیریت کردن، اینها را هم‌زمان پیش بردن، جزو کارهای بسیار بزرگ است، که ما این کار را در بخشهای مختلف مجموعه‌ی شما شاهده میکنیم. در ذهن من این است: برای ملت ما هیچ عیدی بزرگتر از این عید نیست که انسان احساس کند جوانهایش به خودشان اعتماد دارند؛ اعتقاد دارند؛ باور دارند که میتوانند کارهای بزرگ را انجام بدهند و این عزم راسخ را پیدا میکنند که این کار را انجام بدهند. عزیزان! این کار را انجام بدهید. این میدان، میدان گسترده‌ای است. آقای آقازاده اهمیت این فناوری پیشرفته و برتر و تأثیرش را در زندگی مردم کشور و تأثیرش را در آینده شرح دادند و شما هم بهتر از من میدانید که چقدر این صنعت برای کشور ما مهم است. این جنجال و قرشمال‌بازی سیاسی که راه انداخته‌اند، مثل این است که شما یک زمین حاصلخیزی دارید، یک چشمه‌ی آب جوشنده‌ای هم در این زمین دارید، که با این چشمه‌ی آب که مرتب میجوشد و ممکن است بیشتر از این هم بشود، میتوانید همه‌ی این زمین را سرسبز، زنده و آبیاری کنید. به شما میگویند این چشمه را کور کنید، رویش را اسفالت کنید، ما یک لوله‌ی آب سه اینچی به شما میدهیم، تا مزرعه‌تان را آبیاری کنید! آن چیزی که اروپاییها - متأسفانه با حمایت آژانس - و امریکاییها میگویند، این است. میگویند این چشمه‌ی جوشنده‌ی استعداد انسانی را از بین ببرید، تا ما به شما یک لوله‌ی سه اینچی آب بدهیم و هر وقت هم خواستیم قطع کنیم و هر وقت هم خواستیم بهای این آب را بهای آبروی ملی و حیثیت ملی شما قرار بدهیم؛ معنای حرفشان است. چه کسی زیر بار این حرف میرود؟ ما زیر بار این حرف نخواهیم رفت. ما استمرار و روزافزونىِ این حرکت را جزو اهداف برجسته‌ی خودمان میدانیم. کننده‌ی کار شماها هستید؛ الحمدللَّه هم همت دارید، هم استعداد دارید، هم شوق و ذوق دارید؛ پشتوانه‌ی این حرکت شما هم «ایمان» است. این را بدانید که کلید علمی که گفتم میتواند یک ملت را متحول کند، با ایمان دست می‌آید؛ با ایمان نگه داشته میشود؛ با ایمان به کار میافتد. ایمان قوی، یک چنین نقشی میتواند داشته باشد. با ایمان، همه‌ی کارها آسانتر انجام میشود تا بدون ایمان. الحمدللَّه هم ایمان دارید، هم انگیزه و همت و تصمیم و عزم راسخ دارید، هم توانایی استعداد و فکر دارید. شما باید این کار را بکنید؛ باید این کار پیش برود. امروز در دنیا سانتریفیوژهای نسل چهارم و پنجم هم تولید شده؛ شما ان‌شاءاللَّه خواهید توانست روی دست آنها بزنید؛ خواهید توانست پیش ببرید. ای بسا که شیوه‌های تولید همین مواد - چه از معدن تا تولید «6uf» یا غنیسازی آن - راه‌های خیلی میانبُرتر و خوبتری داشته باشد که شما آنها را کشف خواهید کرد؛ من شک ندارم که شما میتوانید این کارها را بکنید و میتوانید حرکت را سریعتر، آسانتر و بهتر انجام دهید. این را به شما عرض کنیم: هر حرکت شما، هر لحظه‌ی از این کار شما - که با این انگیزه و در این جهت به کار میگیرید - اجر الهی و معنوىِ غیرقابل معادل با هر ارزش مادی دارد؛ یعنی هیچ ارزش مادیای نمیتواند معادل آن اجر الهیای باشد که در پرونده‌ی شما ثبت میشود. اولاً، به خاطر اینکه کار، فینفسه کار باارزشی است؛ ثانیاً، برای اینکه شما دارید مقدمات استقلال و عزت مستمر و مستدام یک ملت را فراهم میکنید. من به شما بگویم که اهمیت به کارگیری انرژی هسته‌ای و به دست آوردن فناوری هسته‌ای در کشور ما، از کشف و استخراج نفت - آن روزی که برای اول‌بار در کشور ما نفت استخراج شد - بیشتر است. حالا شما ببینید نفت چقدر در سرنوشت یک کشور اثر دارد. کشف کردن نفت و استخراج کردن نفت یعنی یک ذخیره‌ای را از زیر زمین درآوردن و در واقع به یک معنا هدر دادن؛ این بلایی که ما امروز داریم سر نفت در میآوریم، هدر دادن نفت است؛ والّا استفاده‌ی بهینه از این ماده ممکن است هزار برابر ارزش مادی و معنویاش بیشتر از آن چیزی باشد که امروز ما داریم خرج میکنیم. اما این کار شما به معنای استخراج آن حقیقت نهفته‌ی در مغز و ذهن انسان در ورای این ظواهر عالم وجود است که شما این حقیقت را کشف میکنید؛ مثل همه‌ی دانشهای برتر دنیا. خیلی از این حقایق عالم وجود را ما نمیبینیم؛ اما ذهن انسانها آن را کشف میکند و به کار میگیرد و برای بهبود زندگی بشریت از آن استفاده میکند. شما این کار را میکنید و ارزش این کار از کشف و استخراج و به‌کارگیری و راه‌اندازی نفت و صنعت نفت خیلی بیشتر است. بنابراین، کار شما تاریخ‌ساز است. به این دلیل، هر لحظه‌ای کار شما، وقتی که با این انگیزه، با این توجه آن را انجام میدهید، اجر الهی دارید و این اجر الهی از همه‌ی این تشویق و تقدیرهایی که ما میکنیم و از هر معادل مادی، بالاتر است؛ قدر آن را بدانید و در حین کار، قبل از کار، بعد از کار، همیشه این را به یاد داشته باشید که خدای متعال این کار شما را میبیند و فرشتگان مقرب الهی این کار شما را به عنوان یک عمل صالح ثبت میکنند. خیلی از ملاقات شما و از شنیدن گزارش‌ها و دیدن کارهای شما و از این ملاقات خوبی که دسته‌جمعی در اینجا انجام گرفت، خوشحالم و امیدواریم خداوند شماها را موفق بدارد. سلام من را به همه‌ی دوستان و همکاران دیگرتان که در اصفهان و نطنز و هر جای دیگری هستند، برسانید و ان‌شاءاللَّه که کارتان و تلاشتان و خدمتتان مشمول توجهات حضرت ولیعصر(ارواحنافداه) باشد.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,342
1385/03/23
بیانات در دیدار جمعی از کارگردانان سینما و تلویزیون‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3342
 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌   برای من این جلسه، جلسه‌ی خیلی مفید و مطلوبی بود و از جهات متعددی استفاده کردم؛ هم از محتوای بیانات دوستان - که البته اینها باید جمع‌بندی بشود؛ ضبط شد، ثبت شد؛ من هم رئوس مطالب را یادداشت برداشتم؛ لیکن بر عهده‌ی دوستان است که این مباحث را جمع‌بندی کنند تا علاوه‌ی بر آن معرفتی که ما به برکت این جلسه و مسائل سینما پیدا میکنیم، یک گامی هم در جهت پیشرفت برداشته شود و ان‌شاءاللَّه برخی از موانع برطرف گردد - و هم از این اختلاف‌نظرهایی که میبینم در عرصه‌ی سینما وجود دارد. نه، این را من دلیل مظلومیت سینما نمیبینم - که آقای رئیسیان فرمودند - این را نشانه‌ی این میبینم که در فضای سینماگرىِ کشور ما، یک عرصه‌ی بازی هست که گاهی صدوهشتاد درجه بین نظرات متفاوت است، در عین حال همه خودشان را فرزند سینما و بلکه صاحب سینما میدانند و مطالبه‌ی حقوق سینما را میکنند؛ این برای من چیز مطلوب و جالبی است. البته میدانستم و از سالها پیش شنیده بودم که اختلاف‌نظرها در نگاه و جهتگیری، در این محیط هست؛ از آثار هم پیداست. لیکن آنچه که در مجموعِ این نظرات مورد اتفاق همه است، لزوم اعتلای سینمای کشور است؛ این را همه میخواهند و من هم به همین معنا کاملاً معتقدم. از اول که خواستیم این جلسه تشکیل بشود، من دو هدف را دنبال میکردم؛ یکی اینکه خواستم به سینماگران کشور احترام کنم؛ در واقع به سینمای کشور. من این نشست و انعکاس بیرونی این را به معنای تکریم هنر سینما و هنرمندان سینما تلقی کرده‌ام و دوست دارم این احساس در کشور گسترش پیدا کند و اهمیت سینما برای همه آشکار شود. هر کسی داعیه‌ای دارد، جهتگیریای دارد و توقعی دارد؛ اما بالأخره همه بر این معنا اتفاق‌نظر داشته باشند که این هنر بسیار پیچیده و برجسته‌ی سینما، برای کشور یک ضرورت و یک نیاز است. هدف دوم هم شنیدن بود که بحمداللَّه تا حدود زیادی حاصل شد و از شماها شنیدیم. البته من واقعاً ترجیح میدادم که همین مقدار باقیمانده‌ی از این وقت را هم باز شما صحبت بکنید و بیشتر بشنوم. قبل از این جلسه، امروز پیش از ظهر خوشبختانه فرصت پیدا کردم دو، سه ساعت برخی از نوشته‌هایی که بعضی از دوستان از جمع حاضر - مثل آقای مجیدی و بعضی دوستان دیگر - و مسئولان، برای من تهیه کرده بودند، نگاه کردم و یادداشتهای مفصلی را هم از اینها برداشته‌ام، که حالا نمیدانم از اینها چقدر خواهم توانست ان‌شاءاللَّه استفاده کنم. به‌هرحال، نظرات دوستان را خواندم. یک نکته را اول بگویم، که دیدم دغدغه‌ی بسیاری از دوستان است؛ و آن، یک نوع احساس ناامنی یا دغدغه‌ی ناامنی یا توهّم ناامنی است که میبینم در برخی از دوستان وجود دارد؛ حتّی آدم میبیند در دو سرِ این طیف وسیع، این دغدغه هست. من واقعاً جایی برای این دغدغه نمیبینم. درست است، ممکن است ما نسبت به برخی از فیلمها معترض باشیم - خود من در آن حدی که حالا میفهمم و از تماشای فیلم لذت میبرم، ممکن است ایرادی به یک فیلم داشته باشم؛ چه آن فیلمی که در تلویزیون پخش میشود، چه آنچه که در سینماست که گاهی برای ما می‌آورند و ما بعضی از فیلمها را میبینیم - لیکن من کارگردان را متهم نمیکنم. عوامل گوناگونی برای خطا در جهتگیری یک فیلم هست؛ یکیاش هم ممکن است نقش کارگردان باشد - که حالا من بعداً راجع به مسئله‌ی کارگردان، یک مقداری بیشتر عرض خواهم کرد - لیکن عوامل گوناگونی هست. ما اگر احساس میکنیم که به‌وسیله‌ی یک کارگردان یک معرفت عمیق صحیحی در یک فیلم منعکس نمیشود، باید ببینیم این معرفت عمیق، چگونه میتوانست به دل این کارگردان القاء شود تا او بتواند معرفت درونی خودش را منعکس کند. هر کسی باید آنچه را که خودش میفهمد، خودش ادراک میکند و خودش احساس میکند، آن را در هنرش بگنجاند؛ والّا هنر یک چیز مصنوعی خواهد شد. طبیعت قضیه هم همین است که آن سازنده‌ی فیلم و عنصر کارگردان، بالخصوص در این میان، یک معرفت درونی را منعکس میکند. چگونه میشد این معرفت درونی، آن‌چنانی که منِ بیننده میپسندم، به این کارگردان منعکس بشود و چرا نشده؟ این جای سؤال دارد. یادم هست قبل از انقلاب، قرار بود شعرایی در یک مراسم شرکت کنند و شعر بگویند. یکی از شعرای جوانِ آن روزِ ما - که استعداد خوبی هم داشت - درباره‌ی آن موضوع حقیقتاً چیزی نمیدانست. یکی از دوستان ما، پنج، شش ساعت نشست و برای او یک شرح مبسوطی از این موضوع را بیان کرد. آن شاعر هم جوانِ گیرنده و بااستعدادی بود و توانست آن مطلب را در یک قصیده‌ی بسیار بلند و قوی منعکس کند. آیا در زمینه‌ی انعکاس آن معارف ارزشىِ اسلامی - که من معتقدم در سینمای ما نشان زیادی از آنها وجود ندارد - به آن سازنده‌ی فیلم، به آن کارگردان و حتّی به آن بازیگر، کاری انجام گرفته و منعکس نشده است؟! من به خودم نگاه میکنم، به حوزه‌ی علمیه‌مان نگاه میکنم و به دستگاههای مدیریت فرهنگیمان نگاه میکنم، میبینم نه، ما در این زمینه کم‌کاری داشته‌ایم. بنابراین به قول معروف گفت:   هر بلایی کز آسمان آید       گرچه بر دیگری قضا باشد  به زمین نارسیده میگویند      خانه‌ی انوری کجا باشد   نمیشود رفت سراغ کارگردان و یقه‌ی او را گرفت که شما چرا؟ خوب، من یک مقدار وزارت ارشاد را، یک مقدار سازمان تبلیغات را، یک مقدار حوزه‌ی علمیه را، یک مقدار آن کسانی که صاحبان اندیشه‌ی دینی هستند، همین اندیشه‌های عرفانی، حکمت متعالیه و این چیزهایی که آقایان گفتید، اینها را مخاطب قرار میدهم و میگویم شما برای برخورداری کشور از این هنر فاخر - که در این جمع هست - چه کرده‌اید؟ «شما» چه کرده‌اید؟ چنانچه در آن زمینه کاری انجام نگرفته باشد، من از یک کارگردان خیلی توقع نمیکنم. هنرمند بااستعدادِ ما که اثرش یا خالی است یا حداقل نسبت به این ارزشهای مورد نظر ما خیلی پُربار نیست، از او توقع نمیکنم که چرا این اثر آن‌چنانی که من میپسندم، نیست. بنابراین من نمیتوانم قبول کنم که آماج این ناامنی، کارگردانهای ما باشند و اگر چنین واقعیتی وجود داشته باشد، واقعیت نابحق و نابجایی است. لیکن با شما دوستان عزیز - برادران و خواهران - من از موضع یک روحانی، مطالبی را دارم؛ طبعاً نه شما توقع دارید و نه من چنین اشتباهی خواهم کرد که از موضع یک کارشناس سینمایی حرف بزنم. امثال بنده، حداکثر آنچه که میتوانند در رابطه‌ی با سینما داشته باشند، این است که یک تماشاگر و مستمع خوب باشند و لذت ببرند؛ این حداکثر چیزی است که امثال بنده داریم. لذا نمیتوانم از جهت کارشناسی با شما اظهارنظری بکنم؛ این به عهده‌ی خود شماها و دوستان مدیریت فرهنگی است. اما به عنوان یک روحانی و یک طلبه، چرا، میتوانم مطالبی را به شما عرض بکنم. هنر سینما - همان‌طور که گفتید - بلاشک یک هنر برتر است؛ یک روایتگر کاملاً مسلط - که هیچ روایتگری تاکنون در بین این شیوه‌های هنرىِ روایت یک واقعیت و یک حقیقت، تا امروز به این کارآمدی نیامده - و یک هنر پیچیده و پیشرفته و متعالی. شما این دریچه را دمِ دست دارید؛ یعنی دریچه‌ی سینما به سوی معارف و پرتوی که از این دریچه به داخل افکنده میشود. این دریچه در اختیار شماست. اهمیت این هنر، مسئولیت شما را هم بالا می‌برد. من این را میخواهم عرض بکنم؛ یعنی شماها یک مسئولیت سنگینی دارید. همان‌طور که دوستان گفتند، هیچ‌کس به شماها دستور نداده که بروید کارگردان یا سینماگر بشوید، این میل، استعداد و شوق شما بوده که وارد این میدان شده‌اید؛ اما حالا که وارد شده‌اید، این مسئولیت را بپذیرید. شما میتوانید خیلی اثر بگذارید. ببینید! من وقتی به یک واعظ، یک روحانی و یک نویسنده‌ی کتاب دینی - که او هم یک روایتگر حقایق و معارف محسوب میشود - خطاب میکنم و میگویم آقا شما مواظب حرف زدنت، مواظب لغتی که به کار میبری و مطلبی که متناسب با زمان انتخاب میکنی، باش؛ اگر حرفی را که اینجا نباید بزنی، زدی، یا باید بزنی، نزدی، و به خاطر حرف تو یک جوانی به دین بیاعتقاد شد یا یک حقیقتی از حقایق دینی را به خاطر گفتار تو کج فهمید؛ تو پیش خدای متعال مسئولی؛ من میخواهم به شما بگویم، این تذکر به شما که برادر و خواهر عزیز ما هستید و این ابزار هنری بسیار کارآمد در اختیار شماست، طبعاً با یک ضریب خیلی بالایی مضاعف میشود؛ بگویم ده برابر؛ یقیناً بیشتر؛ یعنی شما ببینید تأثیر یک فیلم هنرىِ کارآمد در مقایسه‌ی با یک منبر چقدر فاصله دارد! خوب، شما میتوانید سازنده‌ی اخلاق باشید؛ عکسش هم ممکن است. شما میتوانید در نسل جوان این کشور صبر، امید، شوق، انگیزش، سلامت، نجابت و همه‌ی چیزهایی که یک جامعه‌ی پیشرفته نیاز دارد، القاء کنید. میشود هم به جای امید، نومیدی القاء کرد؛ میشود به جای شوق، رکود القاء کرد. «انتقاد» که دوستان ذکر میکنند و به تعبیر این دوستمان میگویند انتقادگری «نق نقو» تلقی نشود؛ نه، انتقاد، نق‌نق نیست؛ انتقاد - معنای لغوی انتقاد را نمیخواهیم بگوییم - یعنی همان عیب‌جویی. منظور از انتقادی که ممکن است نق‌نقو بودن از آن تلقی شود؛ یعنی عیب‌جویی کردن. دو نوع عیب‌جویی ممکن است؛ الان من و شما روبه‌روی هم نشسته‌ایم، خیلی آزادانه میتوانیم از هم عیب‌جویی کنیم؛ شما هم از من عیب‌جویی کنید، من هم از شما عیب‌جویی کنم. منتها این عیب‌جویی دو نوع است؛ یک وقت عیب‌جویی جنبه‌ی تحقیر، اهانت، طرف را به خاک سیاه نشاندن، از طرف انتقام گرفتن و چهره‌ی او را در نظر دیگران زشت کردن است و این کار در هیچ عرف نجیبانه‌ای - نمیگویم اسلامی - ممدوح نیست. یک وقت هم نه، هدف از انتقاد، دلسوزی است، تکمیل است، برطرف کردن عیب است و آیینه‌وار نمودن عیب شخص یا نظام یا مدیر یا مردم به خود آنهاست و این ممدوح است. ممکن است این هم به نظر شنونده تلخ باشد؛ اما این تلخی، تلخی گوارایی است. این هیچ ایرادی ندارد. حالا من ادعا میکنم از نظر دستگاه هم ایرادی ندارد؛ اگر شما در این تردیدی دارید، من به شما صادقانه میگویم، لااقل از نظر شخص من، هیچ ایرادی ندارد. ببینید! این هدف و این جهتگیری در کیفیت کار معلوم میشود؛ یعنی اینکه ما توقع داشته باشیم یک جوری انتقاد کنیم که آن جهتگیرىِ اول در آن وجود داشته باشد، اما مردم یا مخاطبین خیال کنند که ما داریم دلسوزی میکنیم، این هم نمیشود. همین‌طور که چند نفر از دوستان گفتید، مخاطبین ما هوشمندند و میفهمند. این معلوم میشود. بعضی از فیلمها انتقادی است، انتقاد آنها برای من - که الان هر تلنگری به این نظام مثل مشت به من است؛ یعنی من احساسم نسبت به نظام این است که هر گوشه‌ی نظام را شما یک تلنگر بزنید، مثل اینکه یک مشت به من زده‌اید - ممکن است رنج‌آور باشد؛ اما از نفس انتقاد مطلقاً رنج نمیبرم و خوشم می‌آید، و من احساسم این است که این، روحیه‌ی مجموعه‌ی دستگاه است؛ حالا گیرم بعضی کم یا زیاد. بنابراین انتقاد ایرادی ندارد که بعضی از دوستان مطرح کردید؛ آن چیزی که مهم است، این است که احساس مسئولیت بشود. ببینید! واقعیتی که امروز در جامعه‌ی ما هست - خارج از تبلیغات و شعار و نمیدانم بزرگنماییهای گوناگون - این است که ما یک کشوری هستیم که بر اثر تکیه‌ی بر باورهای خودمان و اظهار شجاعت در میدان - شجاعت نشان داده‌ایم؛ اینها را که دیگر نمیتوان منکر شد - در دنیا یک ملت شاخص شده‌ایم؛ نمیگویم شاخص‌ترین، اما یک ملت شاخصیم. این ایرانی که امروز شما دارید میبینید، این ایرانِ دوره‌ی رژیم گذشته نیست؛ وقتی محاسبه میکنیم، در دنیا، در بین ملتها و دولتها، در محافل سیاسی دنیا، در تعاملات بین‌المللی و در موازنه‌ی بین قدرتهای بزرگ دنیا، این ایران، این ملت و این مجموعه‌ی حکومت، یک مجموعه‌ی درخور احترام یا مجموعه‌ای که ناگزیر باید آن را جدی گرفت و آن را احترام کرد، تلقی میشود. امروز وضع کشور ما این است. پیشرفتهای زیادی هم داشته‌ایم. یعنی من اگر بخواهم مقایسه بکنم، باید با این تعبیرِ بیاغراق بگویم که، واقعاً قابل مقایسه نیست آنچه که ما بعد از انقلاب به عنوان یک ملت و یک کشور به دست آورده‌ایم، با آنچه که قبل از انقلاب بوده است. ما به خودمان اعتقاد پیدا کرده‌ایم، استعدادهای خودمان را شناخته‌ایم و این استعدادها را به میزان بسیار زیادی به فعلیت رسانده‌ایم؛ در زمینه‌ی علم، در زمینه‌ی صنعت، در زمینه‌ی مسائل اجتماعی و در زمینه‌ی کارکردهای عمومی، پیشرفتهای زیادی پیدا کرده‌ایم. نمیشود بین دوگونه نظام، یک نظام وابسته‌ی حذف‌شده‌ی در تعاملهای بین‌المللی و بیاعتقاد به خود و توسری زن به مردم خود را - که رؤسای کشور، مملکت را مال خودشان میدانستند؛ دوره‌ی طاغوت این است دیگر! حالا خیلی از شماها هم یادتان هست، من هم یادم هست؛ ما هم در آن دوره تنفس و زندگی کردیم. دستگاه حکومت، کشور را مال خودش میدانست؛ برای مردم شأنی قائل نبودند، مگر از روی اجبار - با یک تشکیلات و نظامی که مسئولان کشور را نوکر مردم میداند، نه صاحب مملکت و صاحب مردم - این احساس واقعی مسئولان است، واقعاً خودشان را خدمتگزار و نوکر مردم و فلسفه‌ی وجودی خودشان را، کار برای مردم میدانند - مقایسه کنید. اصلاً تقابل بین این دو شکل، تفاضل بین این دو شکل، قابل کیل و اندازه‌گیری کردن با پول و درآمد ماهانه‌ی فلان آدم و اینها نیست؛ یعنی تفاوت وجود و عدم است، فاصله‌ی وجود و عدم است؛ این همان چیزی است که اسلام از ما میخواهد و به ما میدهد. حالا نمیخواهم وارد مقوله‌ی ارزشهای اسلامی بشوم، اگر انسان بخواهد راجع به آنها فکر و بحث کند، مقوله‌ی بسیار باشکوه و دلنوازی است. خوب، این کشور، در یک چنین شرایطی است؛ این کشور میخواهد پیش برود، این کشور میخواهد حرکت بکند؛ ما این چیزهایی که حالا شما در زمینه‌ی فناوری هسته‌ای و پیشرفتهای علمی میشنوید، اینها فقط بخشی از بسیارِ آن چیزی است که در کشور اتفاق افتاده. بحمداللَّه جوان و استعداد هم که زیاد داریم، ما احتیاج داریم به امید، به شوق، به کار، به اعتماد به نفس، به کم کردن تکیه‌ی بر بیگانگان - به فرهنگشان، به رفتارشان، به بخشنامه‌های فکری و فرهنگیشان - ما به اینها احتیاج داریم؛ به جوشیدن از درون، به استخراج گنجینه‌هایی که در میراث فرهنگی ما هست. این جوان اگر بخواهد این‌طور تربیت شود، به حضور شما در صحنه احتیاج دارد؛ یعنی شما باید وارد میدان بشوید تا این اتفاق بیفتد؛ من این را میگویم. من میگویم الان کلید دست شماست. من شأن سینما را این میدانم. من میگویم امروز کلید پیشرفت این کشور، به میزان زیادی دست شماست؛ شما میتوانید این نسل را یک نسل پیشرونده، امیدوار، پُرشوق، معتقد به خود و معتقد به ارزشهای اسلامی و ملىِ خود بار بیاورید؛ و همین‌طور میتوانید این نسل را شرمنده، پشیمان، زیر سؤال برنده‌ی افتخارات گذشته و زیر سؤال برنده‌ی افتخار انقلاب و دفاع مقدس بار بیاورید. من یکبار دیگر دو، سه سال پیش در یک جلسه‌ی مجموعه‌ای از دوستان هنرمند - سینماگر و نقاش و مجسمه‌ساز و ... - این را گفتم، شما به عنوان یک هنرمند، دنبال زیباییها و ظرافتهای عالم وجود میگردید تا اینها را بشناسید، بیرون بکشید، برجسته کنید و نشان بدهید؛ کار هنرمند این است؛ یعنی ظرافتها، زیباییها، ریزه‌کاریها، دقایق و حقایق غیر قابل دید با چشم غیرمسلحِ به هنر را با سلاح هنر و نگاه هنرمندانه، بیرون میکِشد و نشان میدهد. اینکه میگویم زیبایی، معنایش این نیست که زشتیها را نمیتواند بیرون بکشد و نشان دهد؛ چرا، آن هم جزو ظرافتهاست. به آن جمع گفتم، شما به عنوان کسی که دنبال زیباییها میگردید، چطور میتوانید زیباییهای دفاع هشت ساله‌ی یک ملتِ دست خالی را از میهن خودش، از کشور خودش، از ملت خودش و از نظام خودش، در آن میدان دشوار نادیده بگیرد. الان چند سالی است که کتابهایی درباره‌ی سرداران و فرماندهان جنگ باب شده و مینویسند و بنده هم مشتری این کتابهایم و میخوانم. با اینکه بعضی از اینها را من خودم از نزدیک میشناختم و آنچه را هم که نوشته، روایتهای صادقانه است - این هم حالا آدم میتواند کم و بیش تشخیص دهد که کدام مبالغه‌آمیز است و کدام صادقانه است - بسیار تکان‌دهنده است؛ آدم میبیند این شخصیتهای برجسته، حتّی در لباس یک کارگر به میدان جنگ آمده‌اند؛ این اوستا عبدالحسین بُرُنسی، یک جوان مشهدی بنّا، که قبل از انقلاب یک بنّا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشته‌اند و من توصیه میکنم و واقعاً دوست میدارم شماها بخوانید. من میترسم این کتابها اصلاً دست شماها نرسد. اسم این کتاب «خاکهای نرم کوشک» است؛ قشنگ هم نوشته شده. ایشان اول جنگ وارد میدان نبرد شده بود و بنده هم هیچ خبری نداشتم. بعد از شهادتش، بعضی از دوستان ما که به مجموعه‌های دانشگاهی و بسیج رفته بودند و با این جوان بیسواد - بیسواد به معنای مصطلح؛ البته سه، چهار سالی درس طلبگی خوانده بوده، مختصری هم مقدمات و ابتدایی و اینها را هم خوانده بوده - صحبت کرده بودند، میگفتند آن‌چنان برای اینها صحبت میکرده و حرف میزده که دلهای همه‌ی اینها را در مشت میگرفته؛ به خاطر همین که گفتم، یک معرفت درونی را، یک ادراک را، یک احساس صادقانه را و یک فهم از عالم وجود را منعکس میکرده؛ بعد هم بعد از شجاعتهای بسیار و حضور در میدانهای دشوار، به شهادت میرسد؛ که حالا کاری به جزئیات آن ندارم. این زیباییهایی که آدم در زندگی یک چنین آدمی یا شهید همت و شهید خرازی میتواند پیدا کند و یا اینهایی که حالا هستند، نظیرش را شما کجا میتوانید پیدا کنید؟ کجا میشود پیدا کرد؟ سینمای معناگرا؛ خوب کدام معنا شیواتر و عمیق‌تر از احساس فداکاری و ایثار و گذشت یک جوان هجده، نوزده ساله، که از خانواده‌ی مرفهی بلند میشود می‌آید اهواز - که من دیدم از این قبیل جوانها؛ حالا چند موردش یادم هست، بالخصوص خودم با اینها معاشرت داشته‌ام و دیدم - خانواده‌ی مرفه، زندگی راحت، پدر و مادر مهربان، نه دچار عقده است و نه دچار کمبود است، می‌آید در میدان جنگ، آن‌چنان فداکارانه حرکت میکند که انسان مبهوت میماند. حالا خیلی از این جوانها با توصیه‌ی امثال بنده وارد این میدان شده بودند. من نگاه میکردم و میدیدم، ما کجا، اینها کجا! اصلاً انسان به گَرد اینها نمیرسد. خوب، اینها زیبایی است، اینها را توصیف کنید، اینها را استخراج کنید. آقای حاتمیکیا میگویند، من نمیدانم راجع به جنگ چه بگویم. خیلی حرف دارید برای گفتن؛ شما سینماگران جنگ، پشت صحنه‌ی جنگ را چقدر تصویر کردید؟ چه شد که این جنگ شروع شد؟ کدام فیلم سیاسىِ بین‌المللىِ پلیسی، میتواند شیرین‌تر از این در بیاید که شما تصویر کنید - اسناد هم الان وجود دارد - چطور شد که صدام حسین به خودش جرئت داد و این گستاخی را کرد که به قصد تسلط بر ایران، به ایران حمله کند؟ نه اینکه همه‌ی ایران را بگیرد، بدون شک، قصد او این بود که خوزستان و یکی، دو استان دور و بر را بگیرد و به عنوان یک همسایه‌ی مقتدر بر حکومت مرکزی ایران - هر که باشد آن حکومت؛ یا جمهوری اسلامی یا هر کس دیگر - مسلط بشود، که میشد؛ یعنی اگر این دفاع جانانه نبود و اگر آن تسلط بر خوزستان انجام میگرفت، مگر ممکن بود یک حکومت مرکزی اینجا سر کار باشد و به آن کسی که بخشی از کشور را قدرتمندانه تصرف کرده، باج ندهد؟! خوب، چه شد که این را وادار کردند که این حمله را انجام بدهد و او حمله کرد؟ و چگونه به او کمک کردند؟ و کدام کارخانجات به او سلاح شیمیایی فروختند؟ آنهایی که آن سنگرهای هشت‌ضلعی و پنج‌ضلعی را درست کردند، چه کسانی بودند؟ کدام کشورها آن هواپیماها را به او دادند؟ آن مأمورین عالیرتبه‌ی سیاسی، امنیتی و نظامیای که از کشورهای مختلف - از جمله امریکا - به بغداد آمدند و با او و مردان او ملاقات کردند، چه کسانی بودند؟ شما به اینها نپرداختید. اصلاً شخصیت صدام کیست؟ اینها برای قصه‌نویسی جا دارد. دوستان به مسئله‌ی قصه‌نویسی اشاره کردند. بله، من عقیده‌ام این است ما ضعیفیم. البته روح داستان‌سرایی در ایران ضعیف نیست؛ دلیلش هم داستانهای فردوسی و مولوی است. البته رمان به این شکلی که در اروپا و روسیه متداول بوده - به‌خصوص در قرنهای نوزدهم و اینها که رمانهای برجسته و بزرگ نوشته شده - چنین چیزی را ما در ایران نداریم؛ اما استعدادش را داریم. من عقیده‌ام این است؛ این‌طور نیست که ما استعدادش را نداشته باشیم. البته ما در شعر برجستگی داشته‌ایم؛ اما به این شکل در رمان، نه؛ لیکن به نظر من میشود. بعد از انقلاب هم یک کارهایی شده است؛ حالا در آن حدِّ از اعتلا نیست که آدم توقع دارد؛ اما اگر دنبال گرفته شود و واقعاً وزارت ارشاد روی این زمینه کار کند و بنویسند، میشود. حالا بعضی از دوستان گفتند که قصه را برای سینما بنویسند. من نمیدانم، بیشتر از من شما واردید؛ آیا واقعاً باید قصه را برای سینما نوشت؟ خیلی از آثار بزرگ سینمایی که وجود دارد، از آثار کلاسیک و قصه‌های قدیمی گرفته شده است؛ معلوم نیست رمانی برای این خصوص نوشته شده باشد. حالا گیرم که آن هم باشد، ما اگر در مسئله‌ی داستان و رمان و داستان‌سرایی پیشرفت کنیم، این کار انجام میگیرد. آن وقت بیایید این موضوعات را به سینما بکشانید؛ خیلی برجستگی پیدا خواهد کرد. ما در زمینه‌ی جنگ هنوز خیلی کارهای نکرده داریم. حالا من یک چیز دیگر هم به شما دوستان عرض بکنم؛ اینکه گفتیم شما مسئولیت دارید - که البته همه‌تان این مسئولیت را دارید؛ چون کار شما میتواند خیلی اثرگذار باشد - این مسئولیت پیش خدا اجر هم دارد؛ یعنی شما واقعاً نیت‌تان را خدایی کنید. این خانم گفتند که من دنبال احساسات شخصی خودم هستم، خیلی خوب، عیب ندارد، تشخیص شخصی خودتان را بسازید؛ اما با همین کار، نیت خدایی بکنید. نیت کنید که خدا را از خودتان راضی کنید و اجر ببرید. کار مهمی دارید انجام میدهید؛ چرا خودتان را از اجر محروم میکنید؟ با این کار اجر ببرید و میشود. اجر فقط این نیست که شما فیلم نماز و روزه درست کنید؛ نه، آن چیزی که اخلاق جوانها، رفتارهای اجتماعی، انضباط اجتماعی، جدیت در کار، ایمان قوی و احساس مسئولیت را در نسلهای جوان زنده میکند، این پیش خدا اجر دارد. امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) به امام حسن و امام حسین میگوید: «اعملا للأجر» برای مزد کار کنید. این مزد درهم و دینار دنیا نیست که برای امیرالمؤمنین میلیاردهایش به قدر یک ذره خاک ارزش ندارد؛ این مزد، مزد خدایی و مزد الهی است. این را به شما عرض بکنم، هیچ‌کدام از شماها هم از مزد الهی بینیاز نیستید. از این مرز که ما عبور کردیم - مرز مردن - این اول نیاز ماست به این مزد؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم، از این مرز عبور میکنیم و آنجا احتیاج داریم؛ آنجا تنها هستیم و به اجر الهی احتیاج داریم؛ شما در این میدان دارید حرکت میکنید، کار کنید برای خدای متعال. البته به عنوان یک انسان نخبه، یک هنرمند و یک نگاه نافذ به جامعه و کشور و انسانها، میتوانید احساس مسئولیت کنید و اجر انسانی و وجدانی هم میتوانید ببرید. به‌هرحال، من یادداشتهای زیادی نوشته‌ام که برای خودم ان‌شاءاللَّه مفید خواهد بود. این یادداشتهایی که از بیانات، گزارشها و تحلیلهای دوستان نوشتم، برای من مفید خواهد بود. به اعتقاد من، آنچه که محصول این جلسه باید باشد، در درجه‌ی اول این است که ما همه در اهمیت سینما اتفاق‌نظر داریم؛ این مورد قبول همه است. اهمیت به معنای شأن والای هنری و قدرت تأثیرگذاری آن، و مسئولیتی که از این ناحیه متوجه کسانی میشود که در سلسله‌مراتب سینما قرار دارند. ممکن است در این سلسله‌مراتب، من هم به عنوان یک آدمی که مسئولیتی در نظام دارد، قرار بگیرم؛ آقای وزیر مسلّماً در این سلسله‌مراتب قرار میگیرند. به‌هرحال، همه احساس مسئولیت کنیم؛ این مورد اتفاق ماست که اهمیت سینماست. و دوم اینکه بالاخره مضمون سینما باید در جهت اصلاح کشور و جامعه باشد؛ اگر انتقاد هم انجام میگیرد، این انتقاد با این نگاه باشد و آن وقت من تصور میکنم اختلافات بر سر اینکه «آیا انتقاد بکنیم؟ اسم این انتقاد سیاه‌نمایی است یا نق‌نقوگری است یا نیست؟» کم خواهد شد؛ به خاطر اینکه وقتی نیت، نیت اصلاح و پیشرفت بود، این نیت خودش را در اثر نشان خواهد داد. بنابراین، این فاصله کم خواهد شد. آقای حاتمیکیا میگویند به ما درجه بدهید؛ خدا به شماها درجه داده، بنده چه درجه‌ای را به شما بدهم! درجه‌ی شما، درجه‌ی خدایی است. این ذوق و استعداد هنری که شماها دارید، این همان درجه‌ای است که به شماها داده. ما اگر بخواهیم این را با ابزارهای مادی مدرجش کنیم، ضایعش کرده‌ایم. البته ما از شما قدردانی میکنیم؛ هم قدردانی میکنیم، هم انتظار داریم. یعنی من رودربایستی نمیکنم، بنده به عنوان یک روحانی، حقیقتاً از شما مجموعه‌ی کارگردانها انتظار دارم. شما باید ارزشهای دینی و ملی را تقویت کنید. وقتی ارزش ملی میگوییم، نباید فوراً ذهن به سمت چهارشنبه‌سوری برود؛ ارزش ملی یعنی احساس استقلال یک ملت؛ استقلال فرهنگی. در مقابل این القای دویست ساله‌ی فرهنگىِ غرب، یک ملتی بیاید به فرهنگ خودش تکیه بکند، این خیلی ارزش دارد؛ این را تقویت کنید. حالا گاهی با رفتن به جشنواره، ممکن است این تقویت بشود، گاهی با نرفتن به جشنواره این تقویت میشود. آنجایی که لازم است نروید، نروید؛ آنجایی که لازم است به جشنواره‌های بین‌المللی بروید، بروید؛ با این نیت بروید - حالا آقای عیاری به دوستان «کَن» لطف کردند و از آنها دفاع کردند که به ایشان گفته‌اند، شما چرا این‌قدر سیاه‌نمایی میکنید که فیلم شما را ما نتوانیم نشان بدهیم؛ باید دید آقای عیاری چه کار کرده بوده که آنها دلشان به حال ملت ایران سوخته - بالأخره من حرفی ندارم که شما از آنها دفاع کنید؛ اما این را واقعاً من هم خبر دارم. من با اینکه نه سینمایی هستم و نه با این چیزها ارتباط دارم؛ اما بالأخره میدانید طبعاً اطلاعات ما محدود به راههای اطلاع‌گیری شماها نمیشود؛ ما اطلاعات وسیع‌تری داریم. ما خبر داریم که همین مجموعه‌های جهانی، از جمله کَن - حالا که اسمش را آوردید - و بعضی از جشنواره‌های دیگر، واقعاً دارند کار میکنند؛ اینها هدف دارند. اینها دوست میدارند که از حضور هنرمند برجسته‌ی ایرانی در آنجا، در جهت سیاسی، یک استفاده‌ای ببرند. حالا من نمیدانم فیلم آقای مجیدی را چقدر اکران میکنند، چقدر در جلو چشم مردم میگذارند. بله، در جشنواره احترام میکنند. من آن وقتی علاقه‌ی آنها را به هنرمند خودمان باور میکنم که این فیلم را ترویج کنند؛ جلو چشم مردمشان بگذارند و در تلویزیونشان نشان بدهند، در سینماهایشان نمایش بدهند؛ این کارها را یا نمیکنند و یا خیلی کم میکنند. لذا وقتی که تشویق و تقدیر فقط به سالن جشنواره و سکوی جایزه‌ی جشنواره منحصر است، آدم خیلی باورش نمی‌آید که نیتشان - به قول ماها - زیاد خدایی باشد. بالأخره نیات سیاسی هست. عجیب هم نیست؛ ما هم در برخی از مسایل فرهنگی بین‌المللی، نیات سیاسی داریم، پنهان هم نمیکنیم. ما در رابطه‌ی با خیلی از کشورها با جهتگیری سیاسی کار فرهنگی میکنیم. آنها هم همین کار را دارند با ما میکنند. ما باید حواسمان جمع باشد و هوشیار باشیم. مرحوم حاج احمد آقا به من گفت، حاضر شدند بابت یک اعلامیه‌ی حج امام هشتاد هزار دلارِ آن روز بدهند که در یکی از روزنامه‌های امریکا - همین روزنامه‌های معروفی که هست - چاپ بشود، ولو به صورت آگهی؛ اما نکردند. این را حاج احمد آقا خودش به من گفت، گفت ما تلاش کردیم؛ اما حاضر نشدند چاپ کنند. همین خانم ابتکار که در گذشته معاون رئیس جمهور بودند، یک کتابی در باب قضیه‌ی سفارت امریکا، به اصطلاح این لانه‌ی جاسوسی نوشتند. خود ایشان جزوِ آن دانشجوهایی بوده که در آن کار شرکت کرده بودند. ایشان دوره‌ی کودکیاش را در امریکا گذرانده است؛ مرحوم دکتر ابتکار - که از دوستان ما بود - سالها در امریکا بوده و این خانم خیلی به زبان مسلط است و نگارش و تکلمش خیلی خوب است. این کتاب را به انگلیسی نوشته و بعد یک نفر آن را به فارسی ترجمه کرده بود. خود ایشان به من گفت، پیش هر ناشر امریکایی که رفته بود، حاضر نشده بود این کتاب را چاپ کند! در حالی که آنها اصرار دارند که مسئله‌ی اشغال سفارت را به عنوان یک زخم التیام نیافتنی، دائماً تکرار کنند. من زمان ریاست جمهوری، سفر سازمان ملل که رفته بودم، یک مصاحبه‌گر خیلی معروفی آمد و با من یک مصاحبه‌ای کرد که خیلی هم به صورت گسترده پخش شد. اولین سؤالش این بود که، شما چرا سفارت را گرفتید؟ گفتم بابا! حالا ما آمده‌ایم سازمان ملل و تو میخواهی با ما مصاحبه کنی؛ اولین سؤال را این قرار میدهی؟! حاضر نیستند رها کنند. از دیدگاه خودشان، آن را به عنوان یک حرکت تروریستی و وحشیانه و تلقی میکنند. حالا یک دختر خانمِ دانشجوی روشنفکری که نه اُمّل است، نه عقب‌افتاده است، نه تحصیل‌نکرده است، نه سابقه‌ی تروریستی دارد و خودش در آن قضیه بوده، ایشان قضیه را تشریح میکند؛ حاضر نیستند این را چاپ کنند. ببینید مسئله این است. خوب، او ملاحظه‌ی سیاست خودش را میکند. در امریکا این نمایش بیسانسوری فقط در مورد آن جاهایی است که به اصول امریکایی اصطکاک نداشته باشد. آنجایی که اصطکاک پیدا میکند، چه به اصول امریکایی و چه به مصالح فوری امریکایی - مثل مسئله‌ی جنگ خلیج‌فارس که زمان بوش پدر انجام گرفت - سانسور وجود دارد؛ خیلی کامل و خیلی رسمی و علنی؛ بدون پرده‌پوشی. خوب، آنها مصالح فرهنگیشان را رعایت میکنند، ما هم باید مصالح فرهنگی خودمان را رعایت کنیم. ما که از او توقع نداریم که مصالح ما را رعایت کند؛ ما از خودمان توقع داریم که مصالح خودمان را رعایت کنیم. بنابراین شما اگر جشنواره هم میروید، آن وقتی بروید و آن‌طوری بروید که مصالح فرهنگی کشورتان را مراعات بکنید. اگر طوری شد که او بناست مصالح خودش را علیه مصالح کشور شما رعایت کند، بله، ترجیح با نرفتن است، ترجیح با حضور پیدا نکردن است؛ این چیز روشن و واضحی است. خوب، حرف که زیاد است؛ ما هم حالا اگر بخواهیم این یادداشتها را بگوییم، خیلی طول میکشد. الان سه ساعت و پنج دقیقه شده است که ما خدمت شما رسیده‌ایم. الحمدللَّه جلسه‌ی خوبی بود. من از برگزاری این جلسه خوشوقت و خوشحالم؛ از کسانی که این جلسه را روبراه کردند، از همه‌ی شرکت‌کنندگان عزیز که اینجا شرکت کردید، از آقای مجیدی عزیز که زحمت کشیدند و اینجا هم در واقع کارگردانی کردند، از دوستانی که نظرات خودشان را خوب و روشن‌بیان کردند و نقطه‌نظرهایشان را گفتند و از مسئولان محترم وزارت ارشاد که دعوتها را فراهم کردند و در واقع تشکیل‌دهنده‌ی جلسه آنها بودند، از همه صمیمانه تشکر میکنم. اگر وقت اذان نزدیک نبود، باز هم پهلوی شما مینشستم، لیکن دیگر وقت نماز است، باید بروم.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,343
1385/03/14
بیانات در مراسم هفدهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمه‌الله)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3341
 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌   الحمدللَّه رب العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم‌ المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیةاللَّه فی الأرضین. قال‌اللَّه الحکیم فی کتابه: «بسم‌اللَّه الرّحمن الرّحیم. الم تر کیف ضرب اللَّه مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السّماء. تؤتی اکلها کل حین بأذن ربها و یضرب اللَّه الامثال للناس لعلّهم یتذکّرون». هفده سال از غروب این خورشید فروزان، از افق دید ما، گذشت؛ هفده سال از آن شب و روز اندوهبار - که ملت ایران را در ماتم فرو برد - گذشت. امام عزیز ما از چشم ما ناپدید شد؛ جسم او از میان ما رفت؛ ولیکن حقیقت امام، فکر امام، روح امام، درس امام و مکتب امام در میان ملت ما و در میان امت اسلامی باقی ماند. این شجره‌ی طیبه - همچنانی که در این آیه‌ی شریفه تلاوت شد - شاخ و برگ بر سرتاسر فضای زندگی امت اسلامی گسترانید؛ روزبه‌روز ریشه‌دارتر شد؛ روزبه‌روز مستحکمتر شد. این کلمه‌ی طیبه و شجره‌ی طیبه‌ی «جمهوری اسلامی» است که محصول آن، بیداری در دنیای اسلام و مجد و عظمت و پیشرفت در کشور ما و میان مردم ما بود. ملت ما از این شجره‌ی طیبه، میوه‌های شیرینی را چید که برای یک ملت، این ثمرات شیرین، حیاتی است. نکته‌ی اول این است که ما ملتی گمنام و دنباله‌رو سیاست قدرت‌های بیگانه بودیم؛ ملتی منفعل در مقابل تصمیم‌گیری دولت‌های متنفذ بودیم؛ یک روز امریکا، قبل از آن انگلیس، یک روز روس؛ اما این شجره‌ی طیبه ما را به یکی از اثرگذارترین ملت‌های عالم و اثرگذارترین کشور و ملت در این منطقه تبدیل کرد. این، اعتراف دشمنان ماست. ما ملتی بودیم خودباخته و به نیروهای درونی خودمان ناآشنا و بیاعتقاد، و به زرق و برق بیگانگان چشم دوخته و فریفته؛ ولی این شجره طیبه ما را به ملتی با ابتکار، با اعتماد به نفس، با حرف‌های نو و تازه در زمینه‌های گوناگون تبدیل کرد. ثمرات شیرین این شجره‌ی طیبه، امروز هزاران محقق و پژوهشگر، هزاران عالم و دانشمند، هزاران مغز متفکر و سرانگشت کارآمد در انواع و اقسام عرصه‌ها و صحنه‌هاست؛ چه در علوم انسانی، چه در علوم تجربی، چه در مسائل اجتماعی، چه در سیاست و چه در دین. امروز ما کشوری هستیم با جمعیت غالباً جوان، پُرانگیزه، باایمان و دارای همه‌ی شرایط پیشرفت. ثمرات این شجره‌ی طیبه در همه جای دنیای اسلام هم قابل مشاهده است؛ مسلمانان جهان بیدار شده‌اند و هویت اسلامی خودشان را بازیافته‌اند؛ آنها از مسلمانی خودشان احساس عزت کرده‌اند. در کشورهای اسلامی، جوانان، دانشگاهیان، روشنفکران و نخبگان، دلشان مجذوب هدف‌های اسلامی است و برای آن ارزش قائلند؛ برای آن تلاش میکنند. در دنیای اسلام، ملت‌هایی از برکت این شجره‌ی طیبه، هویت حقیقی و هویت ملی و اسلامی خودشان را بازیافته‌اند و با اینکه در طول سالیان متمادی در پنجه‌ی قدرت ابرقدرت‌ها بوده‌اند، احساس قدرت کرده‌اند. امروز فلسطین یک نمونه است، عراق یک نمونه است، شمال آفریقا نمونه‌های متعدی دارد، لبنان یک نمونه است. آرمان، اسلام و استقلال در میان این ملتهاست و آنها امیدوارانه و پُرانگیزه تلاش میکنند. اینها ثمرات همان شجره‌ی طیبه‌ای است که این مرد بزرگ، این عبد صالح، با قیام خود و با خصوصیات منحصربه‌فرد خود توانست غرس کند. نکته‌ی دوم این است که عامل اصلی پیشرفت امام بزرگوار ما و موفقیت او این است که به یک اصل قرآنی، به یک حقیقت قرآنی، با همه‌ی وجود، با همه‌ی دل، ایمان آورد و با همه‌ی توان در راه آن تلاش و کار کرد. آن اصل قرآنی همان چیزی است که در این آیه‌ی شریفه‌ی «ان تنصروااللَّه ینصرکم و یثبت اقدامکم» و در آیات متعدد دیگر از آن یاد شده و بر آن تأکید شده است: اگر خدا را نصرت کنید، خدا هم شما را نصرت خواهد کرد؛ اگر در راه خدا قدمی بردارید، خداوند متعال هم شما را ده‌ها و صدها قدم جلو خواهد برد. این، اصل قرآنی و یک حقیقت است؛ یک قانونی الهی است. نصرت خدا به معنای نصرت دین اوست. دین خدا، فقط طهارت و نجاست نیست، فقط اعمال ظاهری دینی نیست؛ دین خدا یعنی برنامه‌ی سعادت بشر در دنیا و آخرت. این برنامه همان‌طور که ضامن رشد و اعتلای معنوی جوامع بشری است، ضامن زنده کردن استعدادهای فکری و رشد دادن به شخصیت و تواناییهای آنها هم هست. دین خدا همچنانی که به معنویت نظر دارد، به زندگی دنیایی انسان هم نظر دارد و برای خوشبختی انسان برنامه دارد. امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) در نهج‌البلاغه، هدف از بعثت نبی مکرم اسلام را این‌گونه معین میکند: «لیثیروا لهم دفائن العقول»؛ تا گنجینه‌های خرد را در درون مردم استخراج کند و به فعلیت برساند. در زیارت اربعین سیدالشهداء (علیه‌السّلام) هم میخوانیم: «لیستنقذ عباده من الجهالة و حیرة الضلالة»؛ قیام حسینی برای این است که ابرهای جهل و غفلت را از افق زندگی انسان‌ها برطرف کند و آنها را عالم کند؛ آنها را به هدایت حقیقی برساند. نصرت خدای متعال در واقع معنایش این است که در جهت احیای سنت‌های الهی قدم برداریم؛ در طبیعت و جامعه اثر بگذاریم؛ در بیدار کردن فطرت‌ها اثر بگذاریم؛ برای نجات انسان از مجموعه‌ی عوامل بدبختی و تیره‌روزی تلاش کنیم. این، نصرت ماست برای دین خدا. امام برای نجات و رهایی کشور و ملت خود، این حقیقت قرآنی را به کار گرفت و خدا را نصرت کرد؛ قیام و اقدام کرد. خدای متعال هم او را نصرت کرد و به حرکت او برکت بخشید؛ به یک قدم او صد قدم پاسخ گفت. ما نصرتی را که خودمان درباره‌ی دین خدا میکنیم - نسبت این را - با نصرتی که خدا میکند، اگر بخواهیم بسنجیم، از نسبت یک به صد و یک به هزار هم بیشتر است. ما یک قدم برمیداریم؛ اما خداوند متعال نصرتش را وقتی شامل حال ما میکند، در حقیقت صد و هزار قدم ما را به جلو می‌برد. بنابراین، فاصله‌ی بین نصرت ما و نصرت خدا، بسیار زیاد است. برای نجات یک کشور، میلیون‌ها عامل و فعل و انفعال لازم است: عوامل طبیعی، عوامل انسانی، عوامل بین‌المللی، عوامل سیاسی و اقتصادی. مجموعه‌ی این عوامل باید به کار بیفتد تا یک ملتی بتواند در زندگی خودش تحول ایجاد کند. این عوامل، دست ما انسان‌ها نیست و با اراده‌ی ما ارتباط مستقیمی ندارد؛ اما ما وقتی که «قیام للَّه» میکنیم، خدای متعال با یک حرکت ما هزاران و میلیون‌ها حرکت و فعل و انفعال را در فضای زندگی اجتماعی به وجود میآورد و تحول ایجاد میشود؛ عیناً مثل طبیعت. شما یک نهال کوچک را در خاک فرو میکنید - از شما فقط همین کار است. این، کار کمی است - اما این نهال با میلیون‌ها فعل و انفعال در خاک و در خودِ بافت گیاهی، در فضا و هوا به یک درخت بزرگ تبدیل میشود؛ شاخ و برگ میدهد؛ میوه میدهد و نسبت به آن وضعیت اول، صدها و هزارها برابر تغییر پیدا میکند. کار شما در مقابل آن همه فعل و انفعالات هیچ است؛ اما اگر شما همان کار کوچک را که نشاندن این نهال در زمین است، انجام ندهید، این همه فعل و انفعالات انجام نمیگیرد. امام «قیام للَّه» کرد و خودش با همه‌ی وجود وارد میدان شد. با فریاد خود، با تلاش خود، با قبول زحمات، ملت را پای کار آورد. با این حرکت و با این عزم راسخ، خداوند متعال آن میلیون‌ها عامل و فعل و انفعال را بر این حرکت مترتب کرد و آنچه اتفاق افتاد، به یک معجزه شبیه بود؛ یعنی تشکیل نظامِ مبتنی بر اسلام در یک نقطه‌ی حساس؛ به خاطر این حرکت امام، که البته آماج دشمنی و کینه‌ی همه‌ی صاحبان زور و زر در سرتاسر عالم است؛ اما بر خلاف نظر آنها، این حقیقت تحقق پیدا کرد. نکته‌ی سوم این است که یک واقعیت شگفت‌آوری در انقلاب ما وجود دارد که این انقلاب را یک حالت استثنایی میبخشد و آن این است که در قوانین علوم اجتماعی درباره‌ی انقلاب‌ها، میگویند انقلاب‌ها همچنانی که یک فرازی دارند، اوجی دارند، یک فرودی هم دارند؛ مثل سنگی که شما پرتاپ میکنید؛ تا وقتی که قدرت بازوی شما پشت سر این سنگ است، برخلاف جهت جاذبه‌ی زمین حرکت میکند؛ اما وقتی این قدرت از جاذبه‌ی زمین کمتر شد، این سنگ به سمت جاذبه‌ی طبیعی زمین برمیگردد. آن قوانین میگویند تا وقتی شور و انگیزه‌ی انقلابی در مردم هست، انقلاب‌ها به سمت جلو حرکت میکنند، اوج میگیرند، بعد هم بتدریج این شور و هیجان و این عاملِ حرکت به پیش، کم میشود و در مواردی تبدیل به ضد خود میشود؛ انقلاب‌ها سقوط میکنند و برمیگردند پایین. انقلاب‌های بزرگ دنیا که در تاریخ دویست سال اخیر ما اینها را میشناسیم، بنا بر همین تحلیل، همه با آن نظریه قابل انطباق هستند؛ اما انقلاب اسلامی از این تحلیل جامعه‌شناختی بکلی مستثناست. در انقلاب اسلامی پادزهرِ فرود انقلاب در خود این انقلاب گذاشته شده است. بارها عرض کرده‌ایم که تجسم انقلاب در «جمهوری اسلامی» و در «قانون اساسی جمهوری اسلامی» است. نویسندگان قانون اساسی که از نظر امام و مکتب امام درس گرفته بودند، در خود این قانون عامل تداوم‌بخشِ انقلاب را گذاشته‌اند: پایبندی به مقررات اسلامی و مشروعیت بخشیدن به قانون، مشروط بر این که بر طبق اسلام باشد؛ و مسأله‌ی رهبری. من چند سال قبل در مقایسه‌ی بین نظام جمهوری اسلامی و نظام شوروی سابق - که امریکاییها و غربیها توانستند نظام شوروی را مضمحل کنند و طمع بسته بودند که همان جریان را نسبت به انقلاب اسلامی انجام بدهند - گفتم که تفاوت‌های این دو نظام، تفاوت‌هایی است که نمیتواند محکومِ یک قانون باشند. در نظام جمهوری اسلامی، اساس حرکت بر پایبندی به مبانی است. آن چیزی که به عنوان مبدأ مشروعیت این نظام محسوب میشود، یعنی ولایت الهی که منتقل میشود به فقیه، مشروط است به پایبندی بر احکام الهی. آن کسی که در رتبه‌ی رهبری نشسته است، اگر نسبت به آرمان‌های اسلامی، نسبت به قوانین اسلامی از لحاظ نظری یا عملی، بیقید شود، از مشروعیت میافتد و دیگر اطاعت او بر کسی واجب نیست، بلکه جایز نیست. این، در خود قانون اساسی، یعنی در خود سند اصلی انقلاب، ثبت شده است. بنابراین، شما اگر امروز به امواج دشمنی و کینه‌ورزىِ دشمنان انقلاب اسلامی نگاه کنید، میبینید که مهم‌ترین آماج دشمنی آنها با همین دو سه اصلی است که مربوط به این عامل تضمین‌کننده و نگهدارنده‌ی انقلاب است. لذا این انقلاب شکست‌خوردنی نیست؛ این انقلاب فرود آمدنی نیست؛ این انقلاب از سیر و حرکت خود باز نمی‌ایستد؛ چون جامعه‌ی ما یک جامعه‌ی مؤمن و دینی است و دین و ایمان اسلامی در اعماق دل مردم، از همه‌ی قشرها، نفوذ دارد؛ مردم به معنای حقیقی کلمه به دین معتقدند. بنابراین، آن چیزی که جزو ارزش‌های دینی باشد، برای مردم معتبر است و حراست از آن که در قانون آمده است، از نظر مردم یک وظیفه است. الان شما مشاهده میکنید که شانزده سال بعد از رحلت امام و بیست‌وشش سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، دولتی بر سر کار می‌آید که شعار اصلىِ آن، پیروی از آرمان‌های اسلام و انقلاب و عدالت است و مردم هم رأی و دل و خواست و جهت حرکتشان همین است. هر چند دشمنان، مخالفان و کینه‌ورزان بین‌المللىِ این ملت و این انقلاب و نظام جمهوری اسلامی درباره‌ی این ملت جور دیگری فکر میکنند؛ اما ما مردم خودمان را میشناسیم و این مردم حقیقت خودشان، دل خودشان، جهتگیری خودشان را که همان جهتگیری عمیق اسلامی است، در انتخاب‌های خود و در حرکت و شعارهای خود به‌روشنی نشان میدهند. نکته‌ی چهارم این است که سرمایه‌ای که امام برای کشور و ملت ما ذخیره کرده است، یک سرمایه‌ی تاریخی و حیاتی است. این سرمایه و ذخیره‌ی ارزشمند، استقلال سیاسىِ ماست؛ خودباوری ملی ماست؛ خودباوری فرهنگی ماست؛ ایمان عمیق مردم ماست؛ شجاعت ملت و مسؤولان ما در مقابل تهدیدهای دشمن و فریب نخوردن در برابر تمجیدها و تطمیع‌های اوست؛ اینها درس‌هایی است که امام عزیز ما در طول ده سال با نفس گرم خود، با روش خود، با ممشای خود، به ملت ما درس داد و فضای کشور ما پُر است از این درس ارزشمند. ما باید این ذخیره را نابود نکنیم؛ ما باید این ذخیره را نفروشیم؛ ما باید این ذخیره و سرمایه‌ی ارزشمند را راکد هم نگذاریم و آن را مصرف روزانه‌ی سیاسی خودمان هم نکنیم، بلکه باید این ذخیره را با دقت و مراقبتِ تمام حفظ کنیم و از سود این ذخیره و سرمایه‌ی ارزشمند، آینده‌ی کشور و تاریخ خودمان را بسازیم. عزیزان من! کشور ما در مسیر رشد و پیشرفت افتاده است و از آن حالت خواب‌آلودگی و رخوتی که در طول ده‌ها سال بر او تحمیل شده بود، با انقلاب عظیم ما و نظام جمهوری اسلامی ما، بیرون آمده است. ما در کشورمان هم منابع طبیعی فراوان و هم منابع انسانی بسیار ارزشمندی داریم. امروز هر حرکت علمی و تحقیقی که بخواهد در علوم مختلف در این کشور انجام بگیرد، استادان کار و محققان میتوانند ده‌ها، صدها، هزارها ذهن آماده را برای افتادن در این کار پیدا کنند. ما امروز در همین مسأله‌ی فناوری هسته‌ای - که مسأله‌ی روز ملت ما و مسأله‌ی روز دنیاست - با اینکه سابقه‌ای هم نداشتیم و از دیگران هم چیزی به وام نگرفتیم، توانسته‌ایم صدها جوان مؤمن و اندیشمند و کارآمد، با مغزهای فعال و با سرپنجه‌های هنرمند و قدرتمند، گرد بیاوریم، تا بتوانند این بار سنگین را برای ملت ما بر دوش بگیرند و به پیش ببرند. و در همه‌ی بخش‌ها همین‌طور است. منابع طبیعی و منابع انسانی در کشور ما فراوان است. دولت‌های قبلی زمینه‌های زیادی را فراهم کردند، امروز هم بحمداللَّه دولتِ کار و تلاش و مجاهدت بر سر کار است و باید از زمینه‌های آماده‌شده‌ی قبلی حداکثر استفاده را بکنند؛ نقایص قبلی را باید جبران کنند و از هماهنگی و همدلی این ملت عظیم و قدرشناس حداکثر استفاده را بکند، تا کشور ما که در مسیر رشد و پیشرفت هست، باز هم جلو برود و گردنه‌های گوناگون را طی کند و خود را به قله‌ی زندگی - که حق ملت ایران است - نزدیک کند. اما آنچه برای بنای آینده‌ی ما لازم است: اولاً، تقویت ایمان دینی است، که ستون اصلی کار است. بدون ایمان دینی - که دراین ملت دارای عمق هم هست - کاری پیش نمیرفت، بعد از این هم کاری پیش نمیرود. باید ایمان دینی تقویت شود. دوم، عدالت، که بزرگترین نیاز انسان‌هاست. باید عدالت به عنوان یک پرچم برافراشته در دست مسؤولان قوای سه‌گانه و مسؤولان کشور باشد و به دنبال عدالت حرکت بکنند. سوم، باید علم را - که مایه‌ی اقتدار ملی است - همه جدی بگیرند و دنبال کنند. کشوری که مردم آن از علم بیبهره باشند، هرگز به حقوق خود دست نخواهد یافت. نمیشود علم را از دیگران گدایی کرد. علم، درون‌جوش است؛ درون‌زاست. باید استعدادهای یک ملت به کار بیفتد تا یک ملت به معنای حقیقی کلمه عالم بشود. چهارم - علاوه‌ی بر اینها - آنچه که زمینه و بستر به کار گرفتن ایمان و عدالت و علم است، اتحاد ملی و آرامش در سطح کشور است. اگر در کشور آرامش نباشد، نه از علم میشود بهره‌برداری کرد، نه از ایمان، و نه میشود عدالت را در جامعه مستقر کرد. امروز دشمنان این ملت، بزرگترین جایزه را به کسی میدهند که بتواند این پایه‌ها را متزلزل کند و با ایمان مردم بجنگد؛ ایمان به خدا، ایمان به مردم، ایمان به راه و ایمان به موفقیت را در دل‌های مردم تضعیف کند. امام دارای این چهار ایمان بود: ایمان به خدا، ایمان به مردم، ایمان به این راه و ایمان به موفقیت حتمىِ آخر کار. این ایمان‌ها در دل مردم، آنها را به حرکت، به اندیشیدن، به پیش رفتن، وادار میکند. آن کسانی که ایمان به خدا، ایمان به مردم، ایمان به این راه، ایمان به موفقیت را در مردم تضعیف کنند، برای دشمن کار کرده‌اند. دشمن، بزرگترین جایزه را به این افراد میدهد. همچنین آن کسانی که با حرکت علمی کشور مخالفند؛ آن کسانی که دانشگاه‌ها، مراکز تحقیقی، مرکز علمی را میخواهند از علم و از تحقیق و پژوهش دور کنند، برای دشمن کار میکنند. دشمن، بیشترین جایزه را حاضر است به این افراد بدهد. آن کسانی که علیه امنیت ملت کار میکنند، وحدت ملی را مخدوش میکنند، به عنوان حمایت از اقوام، میخواهند وحدت ایرانی را - این اقوام، همه ایرانیاند؛ همه وفادار به ایرانند و همه خود را ایرانی میدانند و به آن مفتخرند - متزلزل کنند، برای دشمن کار میکنند. وظیفه‌ی دستگاه‌های مسؤول است که دشمنان ملت را درست بشناسند؛ ایادی دشمن را در میان مردم بدانند؛ جهتگیریهای دشمنان را بشناسند و از حق ملت دفاع کنند؛ از امنیت ملت دفاع کنند؛ از دانش‌پژوهی و پیشرفت علمی در کشور دفاع کنند؛ این وظیفه‌ی دستگاه‌های مسؤول است. نکته‌ی آخر: این شجره‌ی طیبه‌ای را که امام بزرگوار غرس کرد و خدای متعال برکت بخشید و شاخ و برگ آن را این‌چنین گسترده کرد، همه با هم باید حفظ کنیم؛ هم مسؤولان، هم آحاد مردم، هم نخبگان سیاسی، هم نخبگان علمی، هم اهل حوزه، هم اهل دانشگاه، هم کارگر و هم همه‌ی قشرهای دیگر. این، وظیفه‌ی همه است؛ همه، انقلاب و کشور را باید از خود بدانند؛ همه، نظام جمهوری اسلامی را باید از خود بدانند؛ همه، امت جمهوری اسلامیاند. ما آن کسانی را غریبه میدانیم؛ از این دایره خارج میدانیم، که برای دشمن کار میکنند. آن کسی که امام و راه امام و وصیت‌نامه‌ی امام را قبول دارد، او «خودی» است؛ آن کسی که استقلال ایران برایش دارای اهمیت است و به آن پایبند است، «خودی» است؛ آن کسی که عزت این ملت و پیشرفت علمی این ملت را دنبال میکند، او «خودی» است. غریبه‌ها کسانی هستند که مشتاق سلطه‌ی امریکایند؛ آن‌ها کسانی هستند که در خانه، برای دزدِ کمین گرفته کار میکنند و به نفع او اقدام میکنند. غریبه آن کسی است که بلندگوی افکار و اهداف دشمنان این ملت است. آن کسی که سخن ملت را میگوید، آن کسی که از زبان این ملت حرف میزند، آن کسی که با دشمنان این ملت دشمنی میکند، آن کسی که در راه مصالح این ملت در هر بخشی قدم برمیدارد، جزو سربازان جمهوری اسلامی است. آن کسانی که عمداً در قول و عمل، وحدت را میشکنند و حرکت در جهت خواست دشمن میکنند، اینها در مقابل جمهوری اسلامی صف‌آرایی میکنند. البته «خودی»ها مراقب باشند؛ غفلت نکنند. گاهی دیده میشود بعضی از «خودی»ها از سر غفلت و نادانی - گاهی هم به‌ندرت، بعضی ناجوانمردانه - تحت تأثیر کینه‌های شخصی، کارِ غریبه‌ها را میکنند! این افراد باید به‌هوش باشند. این ملت حرکت کرده است؛ این ملت قیام کرده است؛ این ملت بخش مهمی از این راه را پیش رفته است؛ این ملت اقتدار خود را به دشمنان خودش نشان داده است؛ این ملت همان ملتی است که بیست‌وهفت سال است همه‌ی دستگاه‌های استکبار جهانی علیه او کمر بسته‌اند، تصمیم گرفته‌اند، هم‌قسم شده‌اند و نتوانسته‌اند آن را شکست بدهند و به زانو دربیاورند. این ملت شایسته‌ی آن است که انسان برای او مجاهدت کند؛ تلاش کند؛ کار کند. این کشور استعداد مجد و عظمت دارد؛ این کشور میتواند به جایگاه تاریخی خود، که شعاع پراکندن به همه‌ی دنیاست، برسد. ما در این راه حرکت کرده‌ایم و این ملت راه‌های دشواری را پیموده است و باز هم با تلاش میتواند این راه را به پایان برساند. چند جمله درباره‌ی تبلیغات دشمنان عرض کنم: این کولیبازیهای تبلیغاتی که علیه ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی در دنیا، عمدتاً امریکاییها و رسانه‌های صهیونیستی و امپراطوری خبری وابسته‌ی به صهیونیسم، به راه میاندازند، روی چند نقطه دائم تأکید میکنند و دائم یاوه‌گوییهای خودشان را تکرار میکنند، برای اینکه شاید بتوانند جوّ دنیا را علیه نظام جمهوری اسلامی و علیه ملت ایران تحریک کنند. آن چند نقطه: اول، این‌که علیه ایران اجماع جهانی است! دوم، این‌که ایران تهدید جهانی است! سوم، این‌که ایران در صدد ساختن بمب و سلاح هسته‌ای است! چهارم، این‌که ایران ناقض حقوق بشر است! همه‌ی حرکت تبلیغاتی دشمن بر روی این چند جمله تکیه دارد و همین‌ها را با زبان‌های مختلف، با انواع ترفندها، در دنیا تکرار میکنند. البته حقیقت برای ملت ما و برای بسیاری از هوشمندان عالم هم روشن است؛ اما من به طور مختصر جمله‌یی عرض میکنم: علیه ایران هیچ اجماعی وجود ندارد. این دروغِ امریکاییها و چند متحد امریکا در دنیاست. در حرکت شجاعانه‌ی فناوری هسته‌ای در ایران، صد و شانزده کشور غیرمتعهد از ایران حمایت کردند؛ سازمان کنفرانس اسلامی از ایران حمایت کرده است؛ دولت‌های مستقل، همه از ایران حمایت میکنند. آن کسانی هم که با فشار امریکا و زیر رودربایستی با امریکا گاهی واسطه میشوند که حرف‌های آنها را برای ما تکرار کنند، خودشان آهسته به ما میگویند این را امریکاییها از ما خواسته‌اند؛ نظر خود ما این نیست! کشورهای دنیا، کشورهایی که میخواهند آینده‌ی خودشان را تأمین کنند، همه با انحصار فناوری هسته‌ای در چند کشور دنیا مخالفند. این که هیچ کشوری حق ندارد به فناوری هسته‌ای دست پیدا کند، یعنی تا بیست سال دیگر همه‌ی کشورهای گوناگون دنیا باید برای تأمین انرژی خودشان دست گدایی به سمت چند کشور غربی و اروپایی دراز کنند و از آنها انرژی بطلبند، برای اینکه بتوانند زندگی خودشان را اداره کنند. چه کسی، کدام کشور، کدام ملت، کدام مسؤول صادق یک کشور حاضر است این را بپذیرد؟! امروز ملت ما در این راه گام جلو گذاشته است و پیشقدم شده است؛ شجاعانه در این راه ایستاده است. ملت‌های جهان هیچ‌گونه علیه این کار انگیزه‌ای ندارند، تا اجماعی داشته باشند؛ اجماع بین چند کشور انحصارطلبِ سیاسی است و اجماع اینها ارزشی ندارد. ملت‌ها و کشورهای دنیا، همه در زبان و در دل، ملت ایران و حرکت نظام جمهوری اسلامی را در این راه تأیید میکنند و آن را میپسندند. تبلیغات‌چیهای امریکایی و صهیونیستی میگویند ایران یک تهدید جهانی است! ایران برای هیچ کشوری تهدید نیست؛ همه هم میدانند که واقعیت در مورد ایران این است. ما هیچ همسایه‌ای را تهدید نکرده‌ایم؛ ما با همه‌ی کشورهای این منطقه روابط دوستانه و برادرانه داریم. روابط کشور ما و دولت‌های ما با کشورهای اروپایی روابط سالم و خوبی است و در آینده که گاز در تأمین انرژی نقش بیشتری پیدا میکند، این روابط با اروپا بهتر هم خواهد شد؛ چون آنها به گاز ما احتیاج دارند. روابط ما با دنیای عرب، دوستانه و خوب است و مهم‌ترین مسأله‌ی ما در جامعه‌ی عربی، فلسطین است. ما در این مسأله آنچه را که آنها در دلشان هست، بر زبان میآوریم و آن را با صراحت بیان میکنیم. ما در قضیه‌ی فلسطین، یک موضع بسیار شفاف و روشنی داریم که ملت‌های عربی این موضع را با همه‌ی وجود دوست دارند و از اینکه ما آن را ابراز میکنیم، احساس عزت میکنند. همه‌ی مسؤولان کشورهای عربی هم دلهایشان همین را میخواهد؛ اگر چه بر اثر بعضی از ضرورت‌ها شاید نمیتوانند به این صراحت که ما ابراز میکنیم، بیان کنند. روابط ما با کشورهای گوناگون این منطقه و آسیا و مناطق دیگرِ جهان، روابط دوستانه است. آنها حق ایران، نقش ایران، تأثیر ایران را میدانند و برای آن اهمیت قائلند. روابط ما با روسیه هم روابط خوبی است. روس‌ها بخوبی میدانند که اگر در ایران یک دولت طرفدار امریکا بر سر کار بود، چه به روز آنها میآمد. ما منافع مشترکی با آنها داریم؛ در آسیای میانه، در خاورمیانه و در خود این منطقه منافع مشترکی با آنها داریم. ما با دنیا مشکلی نداریم. ما هیچ تهدیدی برای دنیا نیستیم و این را همه‌ی دنیا میدانند. امریکاییها با کولیبازىِ تبلیغاتىِ خودشان میخواهند مطلب را بر افکار عمومی دنیا مشتبه کنند. البته نتوانسته‌اند، باز هم نخواهند توانست. مطلب بعدی آنها این است که ایران دنبال بمب هسته‌ای است! این، یک حرف نامربوط و غلط و دروغ محض است. ما بمب هسته‌یی لازم نداریم. ما هیچ آماج و هدفی نداریم که بتوانیم بمب هسته‌ای را در آن جا مصرف کنیم. ما به کارگیری سلاح هسته‌ای را با احکام اسلامی مخالف میدانیم؛ این را صریحاً بیان کرده‌ایم. ما تحمیل هزینه‌ی ساخت سلاح هسته‌ای و نگهداری آن را بر ملت خودمان یک تحمیل بیجا و بیمورد میدانیم. ساخت چنین سلاحی و نگهداری آن، هزینه‌های زیادی دارد و ما به هیچ‌وجه جایز نمیدانیم که این هزینه بر مردم تحمیل شود؛ ما احتیاجی نداریم. ما داعیه‌ی تسلط بر دنیا، مثل امریکاییها، نداریم که بخواهیم سلطه‌ی زور بر دنیا داشته باشیم و احتیاج به بمب هسته‌ای داشته باشیم؛ بمب هسته‌ای و قدرت انفجاری ما، ایمان ماست؛ و جوانان و مردم ما که در دشوارترین میدان‌ها با کمال قدرت و با همه‌ی ایمان ایستاده‌اند و باز هم خواهند ایستاد. پشت سر این تبلیغات دروغین و کمربسته‌ی این دروغ‌ها، دستگاه‌های سیاسی و تبلیغاتی امریکاییها هستند و صهیونیست‌ها هم همراه آنها و در کنار آنها به امریکاییها کمک میکنند. آنچه که هست، مربوط به آنهاست. من به مسؤولان امریکایی، به این تیم و گروهی که امروز اداره‌ی امریکا را در دست گرفته‌اند و داعیه‌ی رهبری دنیا را دارند، میخواهم دو سه مطلب را بگویم. ای کاش بشنوند؛ ای کاش فکر کنند؛ ای کاش بفهمند! من به آنها میگویم: شما خودتان را با دولت ما مقایسه کنید؛ رئیس‌جمهورتان را با رئیس‌جمهور ما مقایسه کنید. دولت شما امروز در داخل امریکا منفورترینِ دولت‌ها در تاریخ ایالات متحده است؛ این را در نظرسنجیهای خودشان به همه‌ی دنیا اعلام کرده‌اند. امروز دولتی که در امریکا بر سر کار است، در تاریخ ایالات متحده، از همه‌ی دولت‌ها از نظر مردم امریکا منفورتر است. شما این را مقایسه کنید با دولت ما، که امروز دولت ما یکی از محبوب‌ترین دولت‌ها بعد از مشروطه تا امروز است؛ در طول این صد سال. رئیس‌جمهور شما - آقای بوش - وارد هر جای دنیا که میشود، با تظاهرات مخالف مردم و با نفرت مردم مواجه میشود؛ در اروپا این‌طور است، در آسیا این‌طور است، در آفریقا این‌طور است. در امریکای لاتین، دولت‌ها با شعار مخالفت با امریکا سر کار میآیند. امروز شما نگاه کنید: در پرو، در اکوادور، در ونزوئلا، در بسیاری از کشورهای امریکای لاتین، داوطلبان ریاست جمهوری شعار ضد امریکایی که میدهند، مردم اینها را انتخاب میکنند. منفور بودن از این بالاتر؟! مردم امریکا در مکالمات معمولىِ تلفنىِ خودشان از ناحیه‌ی دولت‌شان امنیت ندارند؛ یعنی به مردم خودشان آن‌قدر اطمینان ندارند که اجازه بدهند آنها آزادانه تلفن کنند؛ تلفن‌ها را به صورت قانونی - قانون گذرانده‌اند که تلفن‌ها را کنترل کنند! - کنترل میکنند. این، وضع شماست. شما وضع خودتان را با وضع ما در داخل کشور مقایسه کنید؛ با سفرهای مسؤولان کشور ما مقایسه کنید؛ با سفر اندونزی رئیس‌جمهور ما و با سفرهای رؤسای جمهورىِ قبلىِ ما به لبنان، سودان، پاکستان و به جاهای دیگر مقایسه کنید و ببینید مردم در این کشورها چه شور و شوقی نسبت به رؤسای جمهور اسلامی ایران نشان میدهند. چرا این‌ها را نمیفهمید؟! چرا اعتراف نمیکنید؟ شما در عراق به اعتراف خودتان سیصد میلیارد خرج کردید، تا بتوانید دولتی بر سر کار بیاورید که دست‌نشانده و مطیع امر شما باشد - ملت عراق با آنها لج کرد - و نتوانستید. (این سیصد میلیارد، اعتراف خودشان است؛ اما احتمالاً بیش از اینها خرج کرده‌اند.) در فلسطین همه‌ی تلاش خودتان را به کار بردید، تا دولت حماس بر سر کار نیاید؛ نتوانستید. ملت فلسطین علی‌رغم شما، دولت حماس را انتخاب کردند. فشارهای گوناگون از اطراف بر دولت فلسطین وارد کردید؛ ولی مردم فلسطین از لج شما همبستگیشان را با این دولت بیشتر کردند. در لبنان مأموران عالیرتبه‌ی وزارت خارجه‌ی امریکا به بیروت رفتند و چند ماه در آن‌جا ماندند، که شاید بتوانند لبنان را در پنجه‌ی خودشان بگیرند و مقاومت را در لبنان تضعیف کنند و یک لبنانِ دنباله‌رو اسرائیل به وجود بیاورند؛ نتوانستید. مردم لبنان با شما لج کردند. همه جای دیگر هم همین‌طور است. چرا آقای بوش اعتراف نمیکند که با رفتار خودش امریکا و ملت امریکا را در دنیا منفور کرده؛ چرا اعتراف نمیکنید که ضعیف شده‌اید؟ چرا اعتراف نمیکنید که تیغتان در دنیا کُند شده است؟ باز هم تهدید میکنید. پیام رئیس‌جمهور ما به رئیس‌جمهور امریکا را مقایسه کنید با پیام غیرمؤدبانه و سخیف امریکاییها - این پیام چند روز قبل در دنیا منتشر شد - که خارج از عرف دیپلماتیک و لبریز از تکبر حماقت‌آمیز، پُر از تهدید و حرف‌های پوچ بود. شما اگر میتوانستید به جمهوری اسلامی آسیب بزنید، در این بیست‌وهفت سال یک دقیقه را هم تلف نمیکردید. وزیر خارجه‌ی اسبق امریکا صریحاً گفت من باید ریشه‌ی ملت ایران را بکَنم؛ او گور به گور شد؛ اما ملت ایران روزبه‌روز رشد بیشتری کرد. شما از حقوق بشر حرف میزنید! شما از مخالفت با تروریسم حرف میزنید! دولتی که زندان گوانتانامو و زندان ابوغریب و جنایت‌هایی از قبیل جنایت حدیثه و جنایت اخیر کابل، ده‌ها و صدها، در پرونده‌اش هست، غلط میکند راجع به حقوق بشر حرف بزند. شما برای اینکه ایران را تهدید کنید، میگویید ما قادریم کاری کنیم که حرکت انرژی در این منطقه تأمین شود؛ اشتباه میکنید. دست از پا در مورد ایران خطا کنید، حتماً حرکت انرژی در این منطقه به خطر جدی خواهد افتاد؛ این را بدانید. و شما هرگز قادر نیستید امنیت انرژی را در این منطقه تأمین کنید. ما شروع کننده‌ی جنگ نیستیم؛ ما با هیچ دولتی سر جنگ نداریم؛ ما آرمان بلندی داریم که همه‌ی نیروی خودمان را میخواهیم صرف کنیم، تا به آن آرمان برسیم و آن، ساختن ایرانی است که خوشبختی مادی و معنوىِ این ملت را تأمین کند و بتواند الگویی باشد برای ملت‌های دیگر. (ملت‌های دیگر خودشان میدانند؛ خودشان تلاش میکنند.) ما میخواهیم این کشور بزرگ و این ذخایر عظیم انسانی و طبیعی را - که خدای متعال به دست این ملت و به دست مسؤولان سپرده است - در جای خود، به شکل صحیح خود، به کار بگیریم و این ملت را از زیر بار تحقیری که در طول چند صد سال نسبت به او انجام گرفته، خارج کنیم. این ملت احساس عزت میکند؛ احساس قدرت میکند، حق هم دارد؛ این ملت، عزت دارد؛ قدرت دارد؛ منتها ما را عقب نگه داشته‌اند؛ هم دستگاه‌های استبداد و حکومت‌های دیکتاتوری فاسد و هم پشتیبانان خارجی خبیث و بدخواه و بددل آنها. امروز ملت ما، ملت آزادی است. ما میخواهیم این راه را با قدرت، با چشم باز، با همبستگی ملی برویم و کاری به کسی نداریم؛ تهدیدی برای کسی نیستیم؛ اما به آرمان‌های خودمان پابندیم؛ به منافع ملیمان پایبندیم و آن کسی که منافع ما را تهدید کند، تیزی خشم این ملت را خواهد دید. پروردگارا! آنچه گفتیم، آنچه شنیدیم، برای خودت و در راه خودت قرار بده؛ آن را از ما قبول کن؛ ما را در راه خودت ثابت‌قدم بدار؛ ما را از بندگان شایسته و صالح خود قرار بده؛ نیت‌های ما و دل‌های ما را پاک و خالص کن؛ امام عزیز ما را در میان اولیاء و بندگان صالح خودت رتبه‌ای ارجمند بده؛ شهدای عزیز ما را با شهدای صدر اسلام محشور کن؛ ملت‌های مسلمان را از سختیها، بدبختیها، ذلت‌ها نجات بده؛ ملت ایران را در راه پُربرکتی که در پیش گرفته است، روزبه‌روز بیشتر تأیید کن؛ قلب مقدس ولیعصر (ارواحنافداه) را از ما راضی و خشنود بگردان؛ مسؤولان خدمتگزار مردم را موفق و مؤید بدار؛ دشمنان این ملت را منکوب کن؛ شر آنها را به خودشان برگردان.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,344
1385/02/26
بیانات در دیدار مدیران و برنامه‌سازان رسانه‌ای کشورهای مختلف
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3340
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ به میهمانان عزیز - که در اینجا هستند و در جشنواره حضور داشتند - خوش‌امد عرض میکنیم. معتقدم که این گردهماییها و نشستها - به‌خصوص در شرایط کنونی دنیا - میتواند به سود بشریت تمام بشود. مطالبی را به دوستان عرض میکنم و امیدوارم که پاسخ به این دو، سه تا سؤالی که از طرف بعضی از حضار شد، در خلال این حرفها داده شود. رادیو - که شما گردهماییتان بر محور آن است - همچنان رسانه‌ی مهمی است؛ یعنی با وجود پدید آمدن رسانه‌های بعدی، نقش رادیو همچنان نقش مهم، اثرگذار و بسیار گسترده‌ای است و این به خاطر امتیازاتی است که این رسانه دارد. اهمیت تأثیرگذاری هر رسانه‌ای، وظیفه‌ی برنامه‌سازان آن رسانه را سنگین‌تر میکند. من میخواهم روی این مسئله‌ی سنگینی وظایف شما مدیران و برنامه‌سازان رسانه‌ی رادیو، قدری تأکید کنم. امروز رسانه‌ها در دنیا فکر، فرهنگ، رفتار و در حقیقت هویت فرهنگی انسانها را القاء میکنند و تعیین‌کننده هستند. رسانه‌ها میتوانند در بهبود وضعیت زندگی انسان مؤثر باشند؛ میتوانند در گسترش صلح و امنیت جهانی مؤثر باشند؛ میتوانند در ارتقای اخلاق و معنویت در میان انسانها مؤثر باشند و میتوانند انسانها را خوشبخت‌تر کنند؛ متقابلاً میتوانند وسیله‌ی برافروختن جنگهای خانمان‌سوز باشند؛ میتوانند عادات و آداب و رفتارهای مضر را در میان مردم رایج کنند؛ میتوانند ملتهایی را از هویت انسانی خودشان و هویت ملیشان تهی کنند و میتوانند احساس تبعیض را در انسانها زنده کنند. رسانه‌ها امروز نقش‌شان خیلی زیاد است. اگر در سطح بین‌المللی مدیریت و برنامه‌سازی رسانه‌ای بر اساس معیارهای اخلاق، فضیلت، برابری و تکیه‌ی بر مفاهیم واقعی انسانی باشد، ملتها سود خواهند برد. اگر رسانه‌ها برنامه‌سازی و مدیریتشان بر اساس منافع کمپانیهای اقتصادی، ثروتمندان بین‌المللی، قدرتمندان تمامیت‌خواه و انحصارطلب باشد، یقیناً بشر زیان خواهد کرد. رسانه‌ها میتوانند زمینه‌ساز گفتگوی آزاد و دوجانبه و چندجانبه‌ی بین ملتها باشند. این یکی از بزرگ‌ترین امتیازات رسانه‌های عمومی و فراگیر است. رسانه‌ها میتوانند به صورت اخلاقی و استدلالی، مفاهیم ملتها را میان یکدیگر تبادل کنند و دادوستد معنوی و اخلاقی و فرهنگی کنند؛ این مسئله‌ی بسیار ارزشمندی است. میتوانند سطح آگاهی و معرفت مردم را ارتقاء دهند. اگر رسانه‌ها در دنیا عادلانه اداره شوند، جاده‌ی رسانه‌ای، یک جاده‌ی یکطرفه نباشد، ملتها به معنای حقیقی کلمه، حرف یکدیگر را گوش کنند و مفاهیم محترم در نزد یکدیگر را بشناسند، این به نزدیکی ملتها کمک خواهد کرد. همان‌طور که در بیانات چند نفر از شما دوستان، به اشاره یا تصریح بیان شد، بسیاری از دشمنیهای موجود میان ملتها - که از این دشمنیها صاحبان قدرت و ثروت سوءاستفاده میکنند - ناشی از عدم تفاهم و سوءتفاهم است. حرف یکدیگر را نمیدانند. من اگر یک نگاهی به وضع رسانه‌ای دنیا بکنم، نگاه من به وضع کنونی رسانه در دنیا، یک نگاه خوش‌بینانه‌ای نیست؛ این را باید به شما مدیران و برنامه‌سازان بگویم. آنچه را که رئیس محترم این اتحادیه از لحاظ پیشرفتها و اینها بیان کردند، اینها را من رد نمیکنم، وجود دارد؛ لیکن نگاه به وضع رسانه‌ای در دنیا، یک نگاه امیدوارکننده، دلگرم‌کننده و راضیکننده نیست. امروز جاده‌ی رسانه‌ای و ارتباطات، یک جاده‌ی دوجانبه و چندجانبه نیست؛ یک جاده‌ی یکطرفه است؛ یعنی باید گفت آنچه را که صاحبان قدرت رسانه‌ای و امپراطوری رسانه‌ای میپسندند، با استفاده از علم و فناوری پیشرفته، به زوایای دنیا منتشر و منعکس میکنند. آنچه آنها میپسندند، چیست؟ آن مفاهیمی که آنها میخواهند منتشر کنند، چیست؟ آیا یک مفاهیم انسانی است؟ آیا برخاسته‌ی از حس فضیلت‌طلبی است؟ آیا واقعاً در آن، عدالت انسانی وجود دارد؟ چنین چیزی را ما مطلقاً احساس نمیکنیم. امروز امپراطوری خبری و رسانه‌ای دنیا، تقریباً به طور کامل و نزدیک کامل، در انحصار کسانی است که آنها برای دنیا فضیلت اخلاقی، دین، ایمان، معنویت و صلح را نمیخواهند. همان کسانی بیشترین تسلط را بر رسانه‌های دنیا دارند که بزرگ‌ترین کارخانه‌های اسلحه‌سازی را دارا هستند؛ منهدم‌کننده‌ترین و ویران‌گرترین بمبهای اتمی در اختیار آنهاست یا مرتبط با آنهاست؛ سیاستهای سلطه‌جویانه جزوِ کارهای روزمرّه و دائمی آنهاست. رسانه‌ها بیشتر در اختیار اینهاست. البته امروز با پنجاه سال و بیست سال پیش تفاوت کرده است؛ ملتها و کشورهای مستقل، به رسانه‌هایی دسترسی پیدا کرده‌اند؛ تا حدودی کار خودشان را میکنند؛ اما همچنان بین آن چیزی که هست و آن چیزی که باید باشد، فاصله‌ی زیادی هست؛ یعنی همان جاده‌ی دوطرفه و چندطرفه که بتواند باطن ملتها و مفاهیم محترم در چشم ملتها را به درستی به یکدیگر منتقل کند. امروز شما سیاستهای رسانه‌ای مسلط دنیا را ملاحظه کنید. مصلحت آنها اقتضاء میکند که اسلام را با تروریست مساوی بدانند. این کار با سرعت هر چه بیشتر و با استفاده هر چه بیشتر از فناوریهای پیشرفته انجام میگیرد. مصلحت آنها اقتضاء میکند که متقابلاً امریکا را مظهر حقوق‌بشر و دمکراسی به حساب آورند. این کار به راحتی و با شیوه‌های پیچیده و بسیار پیشرفته‌ی رسانه‌ای در دنیا انجام میگیرد. دروغهای بزرگ مثل حقیقت در امواج رادیویی، تلویزیونی، اینترنتی و غیره منعکس میشود. همان‌طور که بعضی از دوستان اشاره کردید، ناگهان در سطح دنیا مسئله‌ی اول میشود آنفولانزای مرغی؛ که شاید تلفاتش در همه‌ی دنیا به هزار نفر هم نمیرسد. در همان حال صدوبیست هزار شهروند عراقی غیر مسلح که به‌وسیله‌ی امریکاییها یا مرتبطین تروریستشان از بین میروند، مسکوت میماند؛ ناگهان دنیا پُر میشود از اینکه ایران به دنبال ساختن سلاح هسته‌ای است. خود آن کسانی که این سیاست تبلیغاتی را اتخاذ میکنند و آن را ترویج میکنند، به وضوح میدانند که این یک دروغ است؛ لیکن مصلحت مدیریت امپراطوری رسانه‌ای و خبری این را اقتضاء میکند، پس باید گفته شود و گفته میشود. از اینکه یک ملتی با تلاش خود به یک فناوری پیشرفته‌ای دست پیدا کرده که آن را وام‌دارِ هیچ‌کس نیست و میخواهد از آن استفاده‌ی صلح‌آمیز بکند، از این اسمی در رسانه‌های دنیا برده نمیشود! در قضیه‌ی فلسطین اگر یک انفجار در یک منطقه‌ای از فلسطین اتفاق بیفتد که عده‌ای صهیونیست در آن زخمی شوند، به عنوان یک فاجعه‌ی بزرگ در دنیا منعکس میشود؛ اما متقابلاً کشتار هر روزه‌ی فلسطینیها - هر روزه‌ی بدون مبالغه - به‌وسیله‌ی سربازان و اعلام رسمی ترور فعالان فلسطینی از سوی رهبران دولت اسرائیل، این مسکوت میماند و منعکس نمیشود، بعد به ذهنها نمیرسد. این، آن مشکلات و بیماریهای مزمن و دردهای بزرگ مسئله‌ی رسانه‌ی عمومی و امواج رسانه‌ای در دنیاست. اساس قضیه اینهاست. دانشی که این رسانه‌های روان و آسان و سریع را در اختیار بشر گذاشته، باید بتواند بشر را خوشبخت کند. این خوشبختی به این صورت انجام میگیرد که ملتها بتوانند به‌روشنی از مفاهیم موردنظر یکدیگر مطلع شوند؛ بتوانند حرف و درد یکدیگر را بفهمند؛ انگیزه‌های یکدیگر را بفهمند و تشخیص دهند. شما ببینید اگر امروز مثلاً ملت امریکا نظر ملت ایران را در مورد مسائل مهم مطرحِ امروزِ جهانی بدانند، چه اتفاقی میافتد؛ در مورد مسئله‌ی حقوق‌بشر، مسئله‌ی مردم‌سالاری دینی - که شعار ماست - حرف ایران در زمینه‌ی مردم‌سالاری دینی، حرف ملت ایران در زمینه‌ی نقش دین در زندگی مردم و تأثیری که دین میتواند بگذارد، نقش زن در زندگی اجتماعی و نگاه اسلام به زن؛ فرض کنید ملت امریکا یا ملتهای اروپایی، اینها را از زبان خود ملت ایران بشنوند - که اینها را گمان میکنم شماها هم که اصحاب رسانه هستید، نشنیده‌اید، چه برسد شهروندان معمولی کشورهای غربی - در آن صورت، اتفاقات مهمی در دنیا رخ خواهد داد؛ بسیاری از سوءتفاهمها از بین خواهد رفت؛ بسیاری از گره‌های ملتها باز خواهد شد و گستره‌ی تصمیم‌گیریهای سیاستمداران و قدرتمندان بر اساس منافع امپراطوریهای پولی و مالی در دنیا محدود خواهد شد. امروز سیاستمداران و قدرتمندان دنیا از ناآگاهی ملتهای خودشان استفاده میکنند و بسیاری از حرفها و کارها را در سطح دنیا به نام ملتها انجام میدهند. ممکن است اگر حقیقت را ملتها بدانند، به این کارها راضی نباشند و به این همکاریها تن ندهند و این دولتها را قبول نکنند. رسانه‌ها میتوانند چنین نقشی داشته باشند و میتوانند به معنای حقیقی کلمه، به خوشبختی انسانها کمک کنند. اگر در مدیریت و برنامه‌سازی رسانه‌ای، دین، اخلاق و فضیلت حاکم باشد، یقیناً رسانه‌ها وضع بهتری خواهند داشت و وضع بشریت از آنچه که امروز هست، بهتر خواهد شد. من توصیه میکنم در این‌طور گردهماییها لااقل به همان اندازه‌ای که در زمینه‌های فنی و کاری تبادل‌نظر میشود، در زمینه‌ی آرمانهای انسانی و چگونگی به کار گرفتن این فضیلتها و آرمانها مذاکره و فکر بشود؛ برای اینکه معنویت و اخلاق وارد جریان رسانه‌ای دنیا بشود و این پیشرفت و حرکت علمی بسیار باارزشی که در دنیا انجام گرفته و رسانه‌ها را این‌طور ارتقاء بخشیده، در خدمت بشریت قرار بگیرد. این، آن مطلبی است که من به دوستان عرض میکنم. امیدوارم که این دو، سه نفر دوستی که سؤال کردند، پاسخ سؤالات خودشان را در آنچه که ما گفتیم، یافته باشند. من از مدیران صدا و سیمای جمهوری اسلامی هم به خاطر اینکه این اجتماع را به راه انداختند و این برنامه را ترتیب دادند و از شما میهمانان عزیز دعوت کردند، تشکر میکنم و امیدوارم که در این چند روز به شما خوش گذشته باشد و ان‌شاءاللَّه با خاطرات خوب ایران را ترک کنید.  والسّلام علیکم و رحمةاللَّه‌
1,345
1385/02/12
بیانات در دیدار معلمان سراسر کشور
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3339
بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ اولاً به همه برادران و خواهران عزیز معلم و خدمتگزار آموزش و پرورش کشور خوش‌آمد عرض میکنیم. هر سال به مناسبت «روز معلم» ما دیداری با معلمان عزیز داریم، لیکن این جلسه‌ی صمیمی و نسبتاً طولانی -که امروز خواهیم داشت- اولین‌بار است که اینجا تشکیل میشود. من خوشحالم از اینکه امروز ساعتی در جمع فرزانگان، معلمان و کمربسته‌گان تربیت و تعلیم نسل نوِ کشور خواهم بود. به روح مطهر شهید مطهری و همچنین دو شهید برجسته‌ی آموزش و پرورش -شهید رجایی و شهید باهنر- و بقیه‌ی شهدای عزیز درود میفرستیم. این جلسه در درجه‌ی اول، یک جلسه‌ی نمادین برای ابراز ارادت به معلمان است. در واقع با اظهار ارادت به شما عزیزانی که اینجا تشریف دارید، ما بدین وسیله به جامعه‌ی بزرگ معلمان در سراسر کشور، اظهار ارادت و اخلاص میکنیم و به آنها عرض میکنیم که ما قدر وجود شما، شغل شما و زحمات شما را میدانیم. در درجه‌ی بعد، این جلسه فرصتی است برای اینکه ما از مسائل آموزش و پرورش، فراتر از گزارش و نوشته، از زبان و دل کسانی که در اعماق این اقیانوس وسیع مشغول تلاش و خدمت هستند، مطالبی را بشنویم. اگر در پایان این جلسه وقتی باقی ماند، بنده هم چند جمله‌ای عرض خواهم کرد. چنانچه وقتی هم باقی نماند، به استفاده‌ی از بیانات شما بسنده خواهیم کرد. به هر صورت، امیدوارم که این جلسه ان‌شاءالله جلسه‌ی مبارکی باشد و ما و خانواده‌ی آموزش و پرورش کشور را نسبت به کار سنگینی که این مجموعه‌ی بزرگ برای آینده و سرنوشت این کشور بر دوش دارد، یک قدم نزدیکتر کند. این جلسه تاکنون، بسیار جلسه‌ی خوبی بود. مطالبی که دوستان بیان کردند، مطالب کارشناسی بود. خود شما معلمید و در دقایق کار آموزش و پرورش واردید، مطلعید و نظراتتان برای امثال ما حجت است. من مواردی را از بیانات دوستان یادداشت کردم. البته بعضی تکرار حرفهایی بود که قبلیها زده بودند و تأکید میکرد بر اهمیت این نکاتی که مورد نظر شما دوستان بود. بخشی از اینها به عهده‌ی وزیر محترم و مدیران عالی وزارتخانه است که اینجا حضور دارند و بعضی فراتر از حوزه‌ی کار و تواناییهای وزارت آموزش و پرورش است؛ یعنی به عهده‌ی دستگاه دولتی است. آنچه را هم که ما باید در این زمینه سفارش و تأکید کنیم، به توفیق الهی خواهیم کرد. آنچه که مهم است و همه‌ی شما به آن توجه دارید و در بیانات دوستان تکرار شد، این است که آموزش و پرورش سنگ بنای آینده‌ی کشور است. ما اگر مشکلاتی در زمینه‌های اخلاقی و رفتاری، علمی، اعتماد به نفسِ ملی و عمومی و در زمینه‌های گوناگون دیگر داریم، در ریشه‌کاوىِ اینها به آموزش و پرورش میرسیم. همان‌طور که بعضی دوستان گفتند، آموزش و پرورش از مراکز دیربازده است، لیکن بازده آموزش و پرورش یک بازده حیاتی، تعیین‌کننده و ماندگار است. اگر آموزش و پرورش در یک کشور ارتقاء پیدا بکند و اصلاح شود، در اقتصاد، سلامت و بهداشت، محیط زیست، مرگ و میر، باروری، زیبایی و هنر، رفتارهای گوناگون مردم در سطح جامعه با یکدیگر، و فراتر از همه‌ی اینها، در دین، فلسفه و اخلاق تأثیر خواهد گذاشت. امروز در دنیا به زبان کودکی به کودکان فلسفه میآموزند؛ یعنی چیزی که از نظر بعضی از طراحان کشور ما بیمعنی است؛ فکر میکنند فلسفه مخصوص آدمهای ریش و سبیل‌دار و کسانی است که یک سنی از آنها گذشته باشد. نگاه مدرن به مسائل حیات، امروز پیشروان علمی دنیا را به اینجا رسانده که باید فلسفه را از دوره‌ی دبستان به کودکان تعلیم داد؛ البته با زبان کودکی. این را به عنوان یک مثال عرض کردم برای روشن شدن این مطلب که آموزش و پرورش چقدر میتواند در آینده‌ی یک کشور اثر بگذارد، که البته برای شما هم روشن است. اکنون اقتصادِ مبتنی بر علم، سیاستِ مبتنی بر علم و جامعه‌ی علم‌محور، جزوِ شعارهای امروز دنیاست. ما اگر بخواهیم از قافله‌ی حرکت جهانی عقب نمانیم - چه برسد به اینکه بخواهیم نقش تعیین‌کننده، پیش‌رونده و پیش‌برنده ایفا کنیم - چاره‌ای نداریم جز اینکه یک نگاه بنیانی و اساسی به آموزش و پرورش بیندازیم. در زمینه‌ی عدالت هم همین‌طور است. بعضی از دوستان به مسئله‌ی عدالت در آموزش و پرورش اشاره کردند؛ اگر ما در مدیریت آموزش و پرورش به مسئله‌ی عدالت توجه کنیم، نتیجه این خواهد شد که در آینده‌ی کشور، عدالت نسبی بین قشرها و مناطق کشور برقرار خواهد شد. اگر ما امروز در آموزش و پرورش نگاه عدالت محور نداشته باشیم، نتیجه این خواهد شد که اختلاف طبقاتی در آینده‌ی کشور روزبه‌روز بیشتر خواهد شد؛ تأثیرات آموزش و پرورش را ببینید! نگاهِ غیر عدالت‌محور، این است که ما در کشور مدارس پیشرفته‌ی مجهز به بهترین تجهیزات در یک جاهایی، و مدارس محرومِ کپری یا شبیه کپری در یک مناطق دیگر داشته باشیم؛ معلم ممتاز برجسته برای تعدادی از مدارس، و معلمان خسته یا کم‌سواد برای تعداد دیگری از مدارس داشته باشیم. این درست ضد نگاه عدالت‌محور است. نتیجه چه خواهد شد؟ نتیجه اینکه: جمعی از کودکان امروزِ ما بدون هیچ دلیلی (جز اینکه یا پول دارند یا در یک منطقه‌ی برخوردار زندگی میکنند) از عالیترین تحصیلات برخوردار خواهند شد و یک عده‌ی دیگر در سطوح بسیار پایینی خواهند ماند، پیش نخواهند رفت و استعدادهایشان رشد نخواهد کرد. البته عدالت به معنای این نیست که ما با همه‌ی استعدادها با یک شیوه برخورد کنیم؛ نه، استعدادها بالأخره مختلف است؛ نباید بگذاریم استعدادی ضایع بشود و برای پرورش استعدادها بایستی تدبیر بیندیشیم؛ در این تردیدی نیست. اما ملاک، باید استعدادها باشد، لاغیر. عدالت، این است. بنابراین نتیجه این شد که آموزش و پرورش آن قاعده‌ی اساسی، (به قول معمارها و بنّاها) آن فونداسیون اساسی برای بنای رفیعی است که ما میخواهیم برای آینده‌ی کشورمان داشته باشیم. این یک واقعیتی است که ما را ده‌ها سال عقب نگه داشته‌اند و این ده‌ها سال، تصادفاً در دوران شکوفایی و پیشرفت علمی بوده است. ما بدون اینکه خودمان بخواهیم و اراده‌ای داشته باشیم، ده‌ها سال - از اواخر دوران قاجار تا تمام دوران پهلوی - ما را عقب نگه داشتند؛ این واقعیتی است. ما امروز باید عرق بریزیم، تلاش کنیم و همه‌ی توانمان را مصرف کنیم تا این فاصله را تا آن‌جایی که ممکن است، کم کنیم. اعتقاد بنده بر اساس تجربه و نگاه‌های علمی کارشناسانی که در این زمینه‌ها نظر داده‌اند، این است که «میتوانیم»؛ این چیزی نیست که ممکن نباشد. در سنن الهی و قوانین آفرینش، راه‌های میانبر، فراوان است؛ هنر این است که این راه میانبر را کسی پیدا کند؛ بنابراین میتوانیم ؛ منتها تلاش لازم دارد. با این مقدمه، آنچه که ثابت میشود، حرفی است که چند نفر از شما برادرها و خواهرها گفتید و بنده هم عمیقاً به این حرف معتقدم که آموزش و پرورش، مهمترین دستگاه مولّد ماست؛ دستگاه مولّد، نه یک دستگاه مصرف‌کننده. ما بایستی برای آموزش و پرورش مایه بگذاریم. این مایه گذاشتن، فقط پول نیست؛ پول فقط جزئی از مایه‌هایی است که باید گذاشت؛ مهمتر از پول، فکر است. بهترین و برجسته‌ترین فکرها باید بنشینند برای آموزش و پرورش طراحی کنند؛ باید فلسفه‌ی آموزش و پرورش اسلامی، واضح باشد و بر اساس این فلسفه، افق آینده‌ی آموزش و پرورش کشور روشن باشد؛ معلوم باشد ما دنبال چه هستیم و کجا میخواهیم برویم و بر اساس آن خطکشی بشود، برنامه‌ریزی بشود و راه‌ها مشخص بشود؛ ما به این احتیاج داریم. آموزش و پرورش باید از روزمرّگی بیرون بیاید؛ این اساس حرف است. البته مخاطب این حرف در درجه‌ی اول، وزیر محترم و مسئولان عالی آموزش و پرورش‌اند و سپس همه‌ی کسانی که در سلسله مراتب آموزش و پرورش و در هر نقطه‌ای که میتوانند در خارج کردن آموزش و پرورش ما از حالت روزمرّگی و اسارت در چهارچوب روشهای متحجر و منسوخ تأثیر بگذارند. من دو، سه نکته‌ی کوتاه هم در اینجا عرض بکنم؛ یکی مسئله‌ی «پرورشی» است. حالا معاونت پرورشی یا مرکز پرورشی - به هر شکلی - سازماندهیاش به عهده‌ی خود مسئولان محترم است. به این معنا کم‌اعتنایی و بیاعتنایی شد. آن روزی که معاونتهای پرورشی را از سطوح مختلف حذف کردند، بنده صریحاً با این کار مخالفت کردم؛ به من هم نگفتند که بنا ندارند این حرف را گوش نکنند؛ اما گوش نکردند. مهمترین کاری که باید امروز در کنار آن قاعده‌سازی انجام بگیرد، این است که به مقوله‌ی پرورش - به هر شکلی - اهمیت داده شود ؛ نه چون ما مسلمانیم، مسئله فقط این نیست. امروز در دنیای غربِ از لحاظ دانش و فناوری پیشرفته، مسئله‌ی پرورش در بسیاری از کشورها جزوِ آن مبانی اصلی است؛ مسئول و مأمور پرورشی وجود دارد. به پرورش اهمیت میدهند. پرورش فقط دیندار شدن و عمق ایمان یافتن نیست که ما دنبالش هستیم. پرورش تأثیر خودش را در رفتارها، برخوردها، رشد شخصیت، تقویت اعتماد به نفس و جوشاندن چشمه‌ی استعداد نشان میدهد. بنابراین مسئله‌ی پرورشی، یک مسئله‌ی مهم است. مسئله‌ی دیگری که من میخواهم به عنوان یک نکته عرض بکنم، مسئله‌ی «قرآن» در آموزش و پرورش است. قرآن در آموزش و پرورش حقیقتاً مهجور واقع شده است. یک وقتی - چند سال قبل از این - یکی از روحانیون محترم و مطلع از بسیاری از مسائل تبلیغی، یک نکته‌ای را به من گفت و من دقت کردم دیدم درست است و با تجربه‌های خود من هم کاملاً سازگار است. ایشان گفت که من در کشورهای اسلامىِ عمدتاً عربی با روشنفکرها که برخورد میکنم، حتّی روشنفکرهایی که اهل دین و دینداری نیستند، میبینم اینها با قرآن آشنایند. روشنفکرهای کشور خودمان را که نگاه میکنم (غیر از روشنفکران دینی؛ که حالا یک عده روشنفکران دینی‌اند؛ کم هم نیستند و بحمدالله بیشتر هم شده‌اند و با مفاهیم اسلامی و با قرآن آشنایند) بسیاری از روشنفکران ما با قرآن اصلاً آشنا نیستند و مفاهیم قرآنی را نمیدانند؛ اما در کشورهای عربی میدانند. این نکته را آن آقا به من گفت. من دیدم راست میگوید؛ ما با این سیاستمداران، نخبگان سیاسی و نخبگان فرهنگی و روشنفکری کشورهای عرب از سالهای متمادی قبل تا امروز ارتباط داشته‌ایم. اینها در اظهارات و حرفهایشان از آیات قرآن استفاده میکنند؛ مثلاً ما در حرفهایمان چطور از شعر سعدی استفاده میکنیم؛ همه‌ی مردم «توانا بود هر که دانا بود» را میدانند، از اشعار سعدی و حافظ در محاورات خودمان، در سیاست، مسائل گوناگون و اظهارنظرهای روشنفکری استفاده میکنیم؛ آنها از قرآن همین‌طور استفاده میکنند؛ ولی ما استفاده نمیکنیم. علت این است که در دورانی طولانی، قرآن در آموزش و پرورش ما، به‌خصوص در آن سنین یادگیری مهجور بوده یا اصلاً وجود نداشته است. آن قدیم - زمان کودکی ما - یک چیزهای مختصری بود و بعد به تدریج همین‌طور کمرنگ شد و بالأخره حذف شد. بعد از پیروزی انقلاب، توقع این بود که یک کارِ کارستانی انجام بگیرد. کارهایی هم شده است، لیکن جای حضور قرآن در دوره‌های گوناگون - چه دبستان، چه دبیرستان و چه راهنمایی - واقعاً خالی است. باید فکر بشود. نه به شکل تحمیلی، نه به شکل بیزارکننده و دورکننده؛ بلکه به شکل صحیح. امروز پیش از اینکه به این جلسه بیایم، از یک کشور عربی کتابی برای من آوردند، که یک کتاب لغت عربی است. با سلیقه‌ی خوبی بخشهایی از آیات قرآن را به مناسبت ادبیات عرب آورده است. البته این بخت عرب‌زبانهاست که برای ادبیاتشان میتوانند از قرآن استفاده کنند؛ ما البته نمیتوانیم؛ چون ادبیات فارسی با قرآن ارتباط مستقیمی ندارد؛ باید قرآن را برای ما ترجمه کنند. اما به هر حال این یک نیاز است. امروز خوشبختانه حرکت قرآنی در کشور خیلی خوب است؛ لیکن در آموزش و پرورش باید نهادینه شود. نقش معلمان، نقش مهمی است. یکی از چیزهایی که من خیلی خوشحال شدم و دیدم تقریباً تعداد زیادی از دوستان رویش تکیه کردند، مراکز تربیت معلم است. من هم به مسئولان قبلی و مسئولان فعلی راجع به مراکز تربیت معلم سفارش کرده‌ام؛ خیلی مهم است. ما معلم باسواد، معلم مطلع و معلم کاردان و حرفه‌ای در کار خود نیاز داریم. نمیشود ما نگاه کنیم هر کسی بیکار بود، بگوییم آقا تو بیا اینجا درس بده، آن هم در رشته‌هایی که خیلی اوقات اصلاً از آنها اطلاعی ندارند. ما درس دینیمان را در خیلی از مدارس، به کسانی میدهیم که هیچ مهارت و خبرویتی در این کار ندارند؛ این که درست نیست. به هر حال، دوره‌ی خوبی است. دولت کار و تلاش خوشبختانه بر سر کار است. اهداف انقلاب و مسائل گوناگون اساسی مورد توجه است. حداکثر استفاده را باید کرد. همه‌ی کسانی که در مقوله‌ی آموزش و پرورش یک دستی و مهارتی دارند، باید در این زمینه همکاری کنند. البته مسئولان محترم باید از این امکانات و تواناییها استفاده کنند تا بتوان یک بنای مستحکمی برای آموزش و پرورش ساخت و با توجه به تحولی که امروز کشور دارد و آینده‌ای که خودمان برای کشورمان ترسیم کرده‌ایم، (که معیارش هم همین چشم‌انداز بیست‌ساله است و این سند چشم‌انداز، بسیار چیز باارزشی است.) باید آموزش و پرورشمان را تحول بدهیم؛ ما در آموزش و پرورش احتیاج به تحول داریم. به هر حال، دیدار خوبی بود، برای ما روز خوبی بود و همین‌طور که عرض کردم، اگرچه که از بیانات دوستان استفاده کردیم، نکاتی را هم عرض کردیم؛ لیکن هدف اصلی از این دیدار، اظهار ارادت به معلمان و خانواده‌ی بزرگ آموزش و پرورش بود که حق آنها تکریم و احترام گذاشتن است. امیدواریم ان‌شاءالله تلاش شما و همه‌ی مسئولان، مشمول قبول الهی و توجهات حضرت بقیةالله و ان‌شاءالله مورد رضای ارواح مطهر شهیدان و امام بزرگوارمان قرار بگیرد.   والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
1,346
1385/02/09
‌‌‌بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیته‌‌های علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3338
بسم الله الرّحمن الرّحیم‌  اولاً از آقایان خیلی متشکریم. هر دو مقوله، حقاً و انصافاً در خور توجه فکرهای نقادِ محققان و صاحب‌نظران هست.  من در مقوله‌ی خودِ مسئله‌ی مشروطیت چند نکته در ذهنم هست، که آنها را عرض میکنم. آقای نجفی درست گفتند که اگر ما چشم‌انداز گذشته را درست تشخیص بدهیم، برای ترسیم چشم‌انداز آینده، خیلی مؤثر خواهد بود؛ و اصلاً معرفت و شناخت جریان‌ها جز با این کار ممکن نیست. بنابراین، نگاهی بکنیم و ببینیم چه اتفاقی در مشروطیت افتاد. البته با دوستان در دو سال قبل هم که جلسه داشتیم، صحبت‌هایی در این زمینه‌ها شد و من، فی‌الجمله، در جریان تفکرات و اقدامات آقایان هستم، که جهت‌گیریهایشان کاملاً درست است؛ منتها حالا آنچه که به ذهنم میرسد، عرض کنم:  در مشروطیت، نقش علما نقشی نیست که قابل مقایسه با نقش دیگران باشد. در سال‌های پیش از مشروطیت - یعنی سال‌های سلطنت مظفرالدین شاه - انجمن‌های پنهانی تشکیل میشد و نشست‌های گوناگونی بود که هم علما، هم غیرعلما بودند و آثار آنها در مشروطیت منعکس بود؛ منتها آن چیزی که مشروطیت را به ثمر رساند، این انجمن‌ها نبود؛ آن حضورِ مردمیای بود که جز با فعالیت و تأثیر علما امکان‌پذیر نبود؛ یعنی اگر فتوای آخوند نبود، فتوای آشیخ عبدالله مازندرانی و امثال اینها نبود، اصلاً امکان نداشت این حرکت در خارج تحقق پیدا کند. علاوه بر این‌که در همان کارهای دسته‌جمعىِ خواصی - نه عوامی - هم باز علما نقش غالب را داشته‌اند. شما نگاه کنید ببینید در همان وقتی که انجمن‌های مشروطیت - یعنی انجمن‌های بعد از فرمان - تشکیل شد، مؤثرترین آدم‌ها در مهم‌ترین مراکز کشور، علمایند. انجمن تبریز را ببینید، انجمن مشهد را ببینید، انجمن رشت را ببینید؛ اینها جاهای حساسند که عناصر اصلی و مؤثرشان، علما هستند. بنابراین، نقش روحانیت در مشروطیت، اولاً نقشی نیست که قابل انکار باشد، ثانیاً قابل مقایسه باشد با نقش دیگرانی که بودند؛ روشنفکرها، و در مرحله‌ی بعد، بعضی از صاحبان قدرت و متنفذان دولتی.  وقتی به علما نگاه میکنیم، میبینیم سابقه‌ی فعالیت علما خیلی بیش از دوره‌ی مشروطیت است. شاخصه‌ی آن فعالیت‌های قبلی، «ضد بیگانه بودن» بود. اصلاً وجه ضد استبدادی در فعالیت‌های علما، یک وجه منطوی در جنبه‌ی ضد بیگانه و ضد استعماری بود. مثلاً فتوای مرحوم میرزای شیرازی، اقدام مرحوم ملاعلی کنی در قضیه‌ی رویتر و از این قبیل، قبل از آنها در قضایای مبارزه‌ی با روس‌ها، اصلِ حرکت مرحوم آخوند در جهت تهدید روس‌ها برای اشغال ایران و بقیه‌ی این کارهایی که شما میبینید، وجه غالب و اصلی بوده است و البته در مسئله‌ی مشروطیت هم وجه ضد استبدادی در حرکت علما واضح و روشن شد، که حالا عرض میکنم که چگونه این مسئله شکل گرفت.  ما از این مقدمه چه نتیجه‌ای میگیریم؟ نتیجه این است که اگر کسی وجه ضد سلطه‌ای بیگانه را در حرکت مشروطه ندیده بگیرد، مثل این است که ماهیت و هویت این حرکت را ندیده گرفته. خودِ این، میتواند برای ما تفسیر و تحلیل کند دعواهایی را که علمای داخل در مشروطه با غیر خودشان داشته‌اند؛ در درجه‌ی اول مرحوم شیخ فضل‌الله و کسانی از قبیل ایشان؛ در درجه‌ی بعد، مرحوم سید عبدالله بهبهانی و مرحوم سید محمد طباطبایی و بقیه‌ی کسانی که باز از علما بودند و بعد، از مشروطه برگشتند. در نتیجه، مسئله‌ی ضدسلطه‌ی بیگانه را باید حتماً در نظر گرفت.  من حالا یک نگاهی میکنم به حرکت مشروطیت؛ یعنی از سال ۱۲۸۵ شمسی تا ۱۲۹۹؛ چهارده سال است. آقای حداد فرمودند: نوزده سال؛ به لحاظ سلطنت رضاشاه. در حالی که آن را اصلاً به حساب نیاورید. حکومت رضاشاه از سلطنتش که شروع نشد، از کودتای ۱۲۹۹ شروع شد؛ اصلاً استبداد از آن وقت شروع شد. رضاخان بود که توانست آن استبداد قاهرِ رضاخانی را - سردار سپه بود - مثل یک میوه‌ی رسیده‌ای در دامن او بگذارد؛ والّا امکان نداشت. پس مبدأ استبداد دوم را، سال ۱۲۹۹ بگذارید.  این حرکت انگلیسی که فعال مایشاء در قضیه‌ی مشروطیت و مابعد مشروطیت بودند، در چه دوره‌ای از تاریخ غرب و تاریخ انگلیس واقع میشود؟ از وقتی که غربیها و اروپاییها در اوج نشاط تمدن و پیشرفت علمی و سیاسیاند؛ یعنی یک حرکت پُرنشاط امیدوارِ مهاجمی به همه‌ی دنیا دارند، که شما ببینید دوران استعمار در این‌جا به اوج رسیده؛ یعنی همه‌جا، در واقع همه جای مناطق زرخیزِ عالم، تحت استعمار است و یکی از جاهایی که باید تحت استعمار قرار بگیرد، این منطقه‌ی نفت‌خیز است. در آن زمان، نقش نفت تازه به‌مرور داشت برای غربیها واضح میشد و شاید در آن روز مهمتر از نفت برای آنها مسئله‌ی ایجاد یک حائلی برای هندوستان بود؛ چون هندوستان برای انگلیس‌ها خیلی مهم بود و مناطق ایران و عراق حائلی بودند که نگذارند روس‌تزاری به هندوستان دست پیدا کند. بنابراین، ایران یکی از آماج‌ها و اهداف حتمی انگلیس‌ها بود.  در آن چهارده سال اینها چه کار کردند؟ اول، فرصت‌طلبی کردند و تا این حرکت عدالت‌خواهی مشروطیت را در ایران به‌وسیله‌ی عوامل‌شان از نزدیک حس کردند، خیلی ماهرانه روی این حرکت دست گذاشتند و آن را در اختیار گرفتند. جزو اولین کارهایی هم که کردند، این بود که ارکان اصلىِ جنبه‌ی دیگرِ این حرکت را که جنبه‌ی دینی و ملی باشد، از صحنه حذف کردند، بعد هم با استفاده از هرج و مرجی که در ایران به وجود آمد - میتوان احتمال داد که خیلی از این موارد هرج و مرج (حوادث آذربایجان، حوادث شمال غربی کشور و مسئله‌ی ارومیه) با تحریک خود اینها بوده، که قرائنی هم دارد. اتفاقاً «کسروی» حوادث شمال غربی کشور را خیلی خوب تشریح میکند و انسان میبیند چه اتفاقی آن‌جا افتاده - زمینه را برای یک حکومت استبدادی مطلق، یعنی همان چیزی که مشروطه ضد او آمده بود، فراهم کردند و بعد هم در ۱۲۹۹ این مستبد را آوردند سر کار؛ یعنی چهارده سال طول میکشد تا جامعه‌ی استبدادیای را که به‌وسیله‌ی نهضت ملی و اسلامی مردم داشت مضمحل میشد، با مقدماتی که خودشان انجام دادند، به یک جامعه‌ی استبدادىِ غیر قابل اضمحلال تبدیل کنند.  در این اثنا، جنگ جهانی اول هم اتفاق میافتد که با پیروزىِ جبهه‌ای که انگلیس‌ها در آن هستند، به انگلیس‌ها یک قدرت جدیدی میدهد و اینها میتوانند آزادانه هر کاری بکنند. میدانید که اینها در همین سال‌ها عراق را هم فتح کردند؛ یعنی مابین سال‌های ۱۹۱۴ و ۱۹۲۰؛ در واقع ۱۳۳۳ قمری تا ۱۳۳۸ قمری. اینها درباره‌ی عراق یک سلسله اقداماتی را شروع کردند که انسان میفهمد که این اقدامات، اولاً با پشتگرمی اینها به پیروزی در جنگ بوده، ثانیاً به دلیل تسلط بر ایران بوده است. اینها در ۱۹۲۰ توانستند عراق را قبضه کنند که «ثورةالعشرینِ» - انقلاب ۱۹۲۰ - عراقیها کاملاً سرکوب شد و اینها حکومت را به وجود آوردند. در همان سال - یعنی تقریباً در یک سال؛ حالا شاید از لحاظ ماه‌های میلادی یک مقداری این‌ور و آن‌ور باشد - رضاخان سر کار آمده؛ در ۱۲۹۹ و در ۱۹۲۰ یا ۲۱، ملک فیصل اول در عراق سرکار آمده است و پادشاهی، کاملاً در مشت انگلیس‌ها بود و به وسیله‌ی خودِ آنها در آن‌جا به وجود آمده؛ یعنی یک حرکت کاملاً حساب‌شده‌ی دقیقِ خوبی را انگلیس‌ها انجام دادند.  من البته نمیخواهم از اهمیت مشروطه - که آقایان فرمودید - در تاریخ کشورمان، که درست است، صرف‌نظر کنم؛ این چیز خیلی مهمی است و قابل انکار نیست؛ مثل خیلی از کارهایی که دشمنان یک ملتی کرده‌اند، اما آن کار به‌مرور تبدیل شده به چیزی که به نفع آن ملت است. حالا مشروطه را که خود ملت ما شروع کرد، او استفاده کرد! اما مثلاً فرض کنید که حزب کنگره‌ی هند را انگلیس‌ها به وجود آوردند، ولی استقلال هند به‌وسیله‌ی حزب کنگره انجام گرفت! یعنی خود این به‌مرور زمان تبدیل شد به پایگاهی علیه انگلیس‌ها. این، ممکن است و ایرادی ندارد.  شما به مشروطه افتخار بکنید و مشروطه را جزو نقاط عطف تاریخ ایران بدانید؛ اما حقیقت صحنه و آنچه در خارج واقع شد، این است. حالا ما ببینیم نهضت علما چه بود. به نظر من روی آن خیلی کار نشده و یکی از نقاطی که حتماً باید رویش تکیه بشود، این است؛ این‌که نهضت علما چه بود؟  نکته‌ی اول این است که شعار علما، «عدالت‌خواهی» بود. به طور مشخص آنچه که میخواستند، «عدالت‌خانه» بود. درست است؟ این، یک توقع اخلاقی نبود؛ چون خواست عدالت چیزی نبود که این همه سر و صدا بخواهد. اگر یک درخواست و توصیه‌ی اخلاقی بود، این چیزی است که همیشه بوده و همیشه علما و بزرگان، مردم را به عدالت یا حکام را به عدالت تشویق میکردند؛ اما این جنجالی که به وجود آمد و آن تحصن‌ها، آن ایستادگیها و بعد مقابله‌هایی که با دستگاه استبداد شد و فداکاریهایی که انجام گرفت، فقط یک درخواست اخلاقی محض نبود، بلکه آنها چیز دیگری را که فراتر از یک درخواست اخلاقی بود، میخواستند.  نکته‌ی دوم این‌که آن عدالتی که اینها میخواستند، دقیقاً و مستقیماً عدالت در زمینه‌ی مسائل حکومتی بود؛ چون مخاطب اینها حکومت بود. میدانید قضایا از عملکرد حاکم تهران شروع شد؛ آن جنجال در مسجد سید عزیزالله و مسجد جامع ظاهراً. البته همه‌ی اینها زمینه‌های تاریخی دارد و معلوم است؛ اما این غده این‌جا بود که سر باز کرد و منفجر شد. بنابراین، مخاطب این عدالت‌خواهی، حکومت و دولت بود و آحاد مردم - تجار، بقیه‌ی کسانی که ظلم میکنند در خلال جامعه - نبودند؛ بلکه محور و مرکز اصلی، حکومت بود.  نکته‌ی سوم این است که آنچه اینها میخواستند، یک بنیاد تأمین‌کننده‌ی عدالت بود، که اسمش را میگذاشتند «عدالت‌خانه». حالا این عدالت‌خانه چه‌جور تفسیر میشد، ممکن است در نظر خود آنها هم واضح نبود. ما ادعا نمیکنیم که آنها مثل نسخه‌ی مشروطیت که در نظر اروپاییها و غربیها یک نسخه‌ی عمل‌شده‌ی واضحی بود، روشن بود که چه میخواهند؛ ما نمیگوییم که در نظر علما و متدینین، نسخه‌ی عدالت‌خانه به همین وضوح بود؛ نه، لیکن فی‌الجمله این بود که میخواستند یک دستگاه قانونیای وجود داشته باشد که بتواند پادشاه و همه‌ی سلسله مراتب حکومتی را تحت کنترل و نظارت خودش قرار بدهد، تا اینها ظلم نکنند؛ تا عدالت تأمین بشود؛ یعنی یک دستگاه این‌جوری میخواستند. حالا این میتوانست تفسیر شود به مجلس شورای ملی یا مجلس شورای اسلامی؛ میتوانست تفسیر شود به یک چیز دیگر. آنچه آنها میخواستند یک نهاد عملی و یک واقعیت قانونی بود که قدرت این را داشته باشد که جلوی شاه را بگیرد؛ چون شاه اسلحه و سرباز داشت که اگر میخواستند جلوی او را بگیرند، طبعاً بایستی این دستگاه قدرتی فراتر از سرباز و سربازخانه داشته باشد. اینها را بایست فکر کرد، که اگر میخواستند، دنبال این بودند، لابد قاعدتاً فکر این را هم میکردند؛ یعنی طبعاً منابع مالی و منابع نظامی در اختیار او قرار میگرفت، تا بتواند اجرای عدالت کند و عدالت را بر حکومت و بر شخص شاه تحمیل کند.  نکته‌ی آخر هم این‌که معیار این عدالت، قوانین اسلامی بود؛ یعنی عدالت اسلامی میخواستند؛ در این هیچ تردیدی نیست و این را بارها و بارها گفته بودند. آنچه که مورد درخواست مردم بود این بود، که متنش هم مواد اسلامی و احکام اسلامی و قوانین اسلامی است. انگلیس‌ها همان‌طور که شما فرمول واقع شده‌ی خارجیاش را به‌روشنی میدانید، آمدند بر این موج فرصت‌طلبانه مسلط شدند و این را گرفتند و از شاه عبدالعظیم هدایتش کردند به سفارت انگلیس، بعد هم گفتند مشروطه! مشروطه هم از نظر الهام‌دهندگان معلوم بود که معنایش چیست! کسانی که تحت تأثیر اینها بودند، در درجه‌ی اول روشنفکرهای غرب‌زده بودند که البته قدرت‌طلبی هم در آنها مؤثر بود؛ یعنی این‌طور نبود که ما فرض کنیم روشنفکرهای آن زمان از قبیل همین افرادی که اسم آوردید که تاریخ‌ها را نوشته‌اند و در انجمن‌ها حضور داشته‌اند، صرفاً میخواسته‌اند نسخه‌ی غربی مشروطیت در ایران تحقق پیدا کند؛ ولو خودِ آنها کنار بمانند؛ نه، به‌هیچ‌وجه این را نمیخواستند. آنها میخواستند در حکومت باشند؛ کما این‌که برای این کار تلاش هم کردند و کسانی که به اینها ملحق شدند؛ از قبیل تقیزاده و غیر او، میخواستند در حکومت حضور داشته باشند. پس، فعالان روشنفکر این طور بودند. علاوه بر این، عده‌ای از قدرتمندان و رجال حکومتی هم به‌تدریج وارد این ماجرا شدند. بنابراین، حقیقت آنچه که در صحنه اتفاق افتاد، این است.  نکته‌ای که در کنار این مسئله، مورد توجهم هست، این است که چه شد که غربیها، مشخصاً انگلیسیها، در این مسئله کامیاب شدند؛ از چه شگردی استفاده کردند که کامیاب شدند. در حالی که مردم که جمعیت اصلی هستند، میتوانستند در اختیار علما باقی بمانند و اجازه داده نشود که شیخ فضل‌الله جلو چشم همین مردم به دار کشیده شود؛ قاعده‌ی قضیه این بود. به نظر من مشکل کار از این‌جا پیش آمد که اینها توانستند یک عده‌ای از اعضای جبهه‌ی عدالت‌خواهی - یعنی همان اعضای دینی و عمدتاً علما - را فریب بدهند و حقیقت را برای اینها پوشیده نگه دارند و اختلاف ایجاد کنند. انسان وقتی به اظهاراتی که مرحوم آسید عبدالله بهبهانی و مرحوم سید محمد طباطبایی در مواجهه و مقابله‌ی با حرف‌های شیخ فضل‌الله و جناح ایشان داشته‌اند، نگاه میکند، این مسئله را درمییابد که عمده‌ی حرف‌ها به همین است که این‌طور میگفته‌اند. این حرف‌ها به نجف هم منعکس میشده و شما نگاه میکنید که همین اظهارات - انسان در کار مرحوم آقا نجفی قوچانی، در آن کتاب و در مذاکراتی که در نجف در جریان بوده، اینها را میبیند - و حرفهایی را که از سوی روشنفکرها و به‌وسیله‌ی عمال حکومت گفته میشد و وعده‌هایی را که داده میشد، حمل بر صحت میکردند. این‌طور میگفتند که: شما دارید عجله میکنید؛ سوءظن دارید؛ اینها قصد بدی ندارند؛ اینها هم هدف‌شان دین است! این مسائل در مکاتبات، نامه‌های صدر اعظم و ... به مرحوم آخوند منعکس شده است. انسان میبیند که حساسیت آنها را در مقابل انحراف کم کرده‌اند؛ اما حساسیت بعضیها مثل مرحوم آشیخ فضل‌الله باقی ماند؛ اینها حساس ماندند؛ اصرار کردند و در متمم، آن مسئله‌ی پنج مجتهد جامع‌الشرایط را گنجاندند و مقابله کردند. یک جمع دیگری از همین جبهه، این حساسیت را از دست دادند و دچار خوش‌باوری و حُسن‌ظن و شاید هم نوعی تغافل شدند. البته انسان حدس میزند که بعضی از ضعف شخصیتیها و ضعف‌های اخلاقی و هوای نفس بیتأثیر نبود؛ حالا ولو نه در مثل مرحوم سید عبدالله یا سید محمد؛ اما در طبقات پایین، بلاشک بیتأثیر نبوده که نمونه‌ی واضحش امثال شیخ ابراهیم زنجانیست. اینها بالاخره جزء علما بودند. شیخ ابراهیم هم تحصیلکرده‌ی نجف بود، هم مرد فاضلی بود؛ اما تحت تأثیر حرف‌های آنها قرار گرفتند و غفلت‌زده شدند و مقداری هوای نفسانی در اینها اثر گذاشت و اختلاف از این‌جا شروع شد.  من به انقلاب خودمان که نگاه میکنم، میبینم هنر بزرگ امام این بود که دچار این غفلت نشد؛ اساس کار امام این است. امام اشتباه نکرد که حرفی را که گفته بود و هدفی را که اتخاذ کرده بود، در سایه‌ی تنبیه و ظاهرسازیهای شعارهای دیگران گم کند و فراموش کند. این، اساس کار موفقیت امام بود که مستقیم به طرف هدف پیش رفت؛ صریح و عریان آن را جلوی چشمش قرار داد و به طرف آن حرکت کرد. متأسفانه این کار را زعمای روحانی و مشروطه نکردند و برایشان غفلت ایجاد شد؛ فلذا اختلاف شد. اختلاف که به وجود آمد، آنها تسلط پیدا کردند. وقتی قدرت دست آنها آمد، دیگر کاری نمیشد کرد. عین همین قضیه را من در قضایای عراق دیدم. در قضایای عراق هم اول علما به طور جدی وارد شدند، بعد تعبیر و توجیه شروع شد: حالا شاید اینها راست بگویند! شاید هدف بدی نداشته باشند! انگلیس‌ها در آن‌جا بین مردم عراق شعارهایی را پخش کردند: «جئنا محررین لا مستعمرین!»؛ ما نیامده‌ایم برای استعمار شما، ما آمده‌ایم شما را از دست عثمانیها آزاد کنیم! همین حرفی که حالا آمریکاییها در این برهه‌ی اخیر به عراقیها میگفتند: ما آمده‌ایم شما را از دست صدام آزاد کنیم، نیامده‌ایم برای این‌که بر شما تسلط پیدا کنیم! آن وقت آنها در آن‌جا از ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۸ ظاهراً یا ۵۷، سیوهشت سال عراق را آن‌چنان فشردند که وقتی انسان این سال‌های طولانی را نگاه میکند و میخواند، گریه‌اش میگیرد که اینها در عراق و البته غالباً هم به‌وسیله‌ی خودِ همین عناصر عراقی چه کرده‌اند: از کشتار مردم، از نهب مردم، از غارت کشور، عقب نگه داشتن کشور و ذلت‌هایی که بر ملت عراق تحمیل کردند.  در این‌جا هم همین‌جور است؛ در این‌جا هم آمدند و شعارهای برّاقی را مطرح کردند و عده‌ای را غافل کردند، که ما اگر میخواهیم از تجربه‌ی مشروطیت استفاده کنیم، نباید بگذاریم این اشتباه تکرار شود؛ یعنی بایستی آن هدفی را که انقلاب اسلامی ترسیم کرده، صریح و بدون هیچ‌گونه مجامله در نظر داشته باشیم. البته رعایت اقتضائات زمان غیر از این حرف‌هاست؛ غیر از این است که ما هدف را فراموش و گم کنیم و به شعارهای دیگران دل ببندیم.  آنچه من بر آن اصرار دارم، مسئله‌ی تاریخ‌نگاری مشروطه است که از سال‌ها پیش با دوستان متعددی این را درمیان گذاشته‌ام و بحث کرده‌ام. ما واقعاً احتیاج داریم به یک تاریخ مستندِ قوىِ روشنی از مشروطیت. مشروطیت را باید درست تبیین کنیم، که البته وقتی این تاریخ تبیین شد و در سطوح مختلف آماده شد - چه در سطوح دانش‌آموزی و دانشگاهی، چه در سطوح تحقیقی - پخش و منتشر خواهد شد. حقیقت این است که ما هنوز از مشروطیت یک تاریخ کامل جامعی نداریم؛ این در حالی است که نوشته‌های مربوط به مشروطیت از قبیل همان نوشته‌ی ناظم‌الاسلام یا بقیه‌ی چیزهایی که از آن زمان نوشته شده، در اختیار مردم است؛ دارند میخوانند و برداشتهایی از قضیه‌ی مشروطیت میکنند که این برداشتها غالباً هم صحیح نیست. ان‌شاءالله موفق باشید.
1,347
1385/02/06
بیانات در دیدار کارگران‌‌‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3337
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ به همه‌ی برادران و خواهران عزیز کارگر، به‌خصوص برادران و خواهرانی که از راه‌های دور و شهرهای دیگر تشریف آورده‌اند، خوش‌آمد عرض میکنم و هفته‌ی کارگر را - که بهانه‌ای است برای ما تا به جامعه‌ی کارگری کشور عرض ارادت بکنیم - به همه‌ی شما تبریک عرض میکنیم. جامعه‌ی کارگری کشور از آغاز انقلاب تا امروز، امتحان خوبی در مقابل خدا و مؤمنین و فرشتگان مقرب الهی - کرام‌الکاتبین - از خودشان نشان داده‌اند؛ هم در مبارزات اخیرِ منتهی به انقلاب، هم قبل از دوران جنگ (آن وقتی که گروه‌های سیاسی معارض، خودشان را آماده کرده بودند برای اینکه در مجموعه‌ی کارگری کشور نفوذ کنند و جلو حرکت نظام جمهوری اسلامی را بگیرند، کارگرها بودند که با مشت بر سینه‌شان کوبیدند و آنها را از سر راه دور کردند؛ این را من از نزدیک خودم شاهد بودم، حکایت و روایت نیست.) و چه در دوران جنگ که در کنار قشرهای مختلف شهری، روستائیان، دانشجویان، علما و روحانیون، کارمندان ادارات، پیشه‌وران و کسبه، دوش به دوش هم در این صفوف بسیار دشوار و خطرناک دفاع از کشور و انقلاب، کارگرها ایستادند و امتحان دادند؛ هم در خود میدان جنگ و هم در کارخانه که پشت جبهه‌ی واقعی بود و عقبه‌ی جنگ بود. اگر یک روزی نویسندگان منصفی بخواهند این خط ممتدّ نظام جمهوری اسلامی را در این بیست و چند سال درست ترسیم کنند، آن وقت معلوم میشود که کارگران کشور ما برای انقلاب چه کرده‌اند و خودشان را چطور به تکلیف الهی پیوند زده‌اند و پیش خدای متعال خودشان را روسفید کرده‌اند. کار بزرگی بود؛ امروز هم همین‌طور است. در باب مسائل کارگری، اگر ان‌شاءاللَّه همین حرفهایی که وزیر محترم بیان کردند، با پشتکار این دولت به مرحله‌ی عمل دربیاید، اکثر مشکلات حل خواهد شد؛ منتها توجه کنند در مرحله‌ی حرف نماند، دنبال بشود که این کارها عملی شود. مشکلات مربوط به خصوص قشر کارگر، این چیزهایی که به معیشت کارگران یا به حرمت کارگر، احترام کارگر یا به مهارت کارگر یا به امنیت شغلی کارگر مربوط میشود، این چیزها را که ما میفهمیم و مسئولان دولت بحمداللَّه شناسایی کردند، اینها را با جدیت دنبال کنند. این مشکلات و گره‌هایی که از ناحیه‌ی مسائل تأمین اجتماعی یا از ناحیه‌ی قراردادهای موقت و امثال اینها و یا از ناحیه‌ی ضعف مدیریت بعضی از مدیران کارخانجات - که منجر به بیکاری کارگر میشود - پیش می‌آید، اینها را یکی یکی با حوصله، با تدبیر و با پیگیری مستمر حل و باز کنند، مشکلات جامعه‌ی کارگری حل خواهد شد. یک مسئله مربوط به روابط و احساسات کارگر و کارفرماست. این روابط در اسلام، برخلاف روابط کارگر و کارفرما در مکاتب مادی است. در مکاتب مادی، چه مکتبهای سرمایه‌داری - که یکسره طرفدار سرمایه‌دارند و به کارگر مثل ابزار کار و ماشین نگاه میکنند - و چه در مکتب کمونیسم - که خود را طرفدار قشر کارگر میدانستند و وانمود میکردند که بهشت را برای کارگران در همین دنیا به ارمغان خواهند آورد و عملکردشان نشان داد که دوزخ زندگی را، نه فقط بر کارگر، بلکه بر دیگر قشرهای جامعه ملتهب‌تر میکنند - در هر دو نظام (چه نظام سرمایه‌داری و چه نظام کمونیستی) رابطه‌ی کارگر و کارفرما، رابطه‌ی خصمانه است. در نظام سرمایه‌داری، رابطه، رابطه‌ی استثمارگری و فشار کار از آن ناحیه است؛ در نظام کمونیستی هم کارفرما را مثل یک شیطان مجسم و یک هیولائی تصویر میکردند؛ علتش هم این بود که میخواستند زمام همه‌ی منابع تولید و کارخانه‌ها را به دست دولت بدهند و خودشان بشوند کارفرمای بزرگ. همین کار را هم کردند و همین هم پدرشان را درآورد و نابودشان کرد؛ هم خودشان را نابود کرد و هم ملتهایشان را به خاک سیاه نشاند. در اسلام این‌طوری نیست؛ در اسلام رابطه‌ی کارگر و کارفرما، رابطه‌ی دو تا دشمن نیست، رابطه‌ی دو تا همکار است؛ رابطه‌ی استثمارگری هم نیست؛ یعنی کارفرما سلطان کارگر نیست. در نظام سرمایه‌دارىِ غربی، مالک امور، کارفرماست؛ حالا برای مصلحت ممکن است یک امتیازاتی هم برای کارگر قائل شود تا کار او را از دست ندهد؛ اما رابطه این است، او مثل ابزار کار است. نگاهش به کارگر، نگاه به یک انسان نیست، نگاهِ مثل یک ماشین است. اسلام این را قاطعانه رد میکند. کارگر و کارفرما دو عنصرند، هر کدام نباشند، کار زمین است. کارگر آن کسی است که بالمباشره کار و محصول کار را تولید میکند؛ کارفرما آن کسی است که زمینه‌ی این تولید را فراهم میکند. او تولیدکننده‌ی کار و محصول کار است؛ این فراهم آورنده‌ی زمینه و کارآفرین است. او هم نباشد، کار لنگ میشود؛ این هم نباشد، کار لنگ میشود؛ مثل دو شریک، مثل دو همسنگر. این نگاه اسلام است. هر دو باید نسبت به هم صداقت و محبت و صفا داشته باشند؛ هم کارفرما نسبت به کارگر، هم کارگر نسبت به کارفرما. حق هر کدام به وسیله‌ی آن دیگری رعایت شود. اگر این شد، که این نگاه اسلام است؛ هم حرمت سرمایه‌گذار و کارآفرین و کارفرما باقی و محفوظ میماند؛ هم حرمت کارگر و کننده‌ی کار و حاضر در صحنه. حرمت و حق هر دو محفوظ است و کشور هم به سوی اعتلا پیش میرود. رابطه‌ی کارگر و کارفرما این است. کارگران قدر کارفرماها را بدانند، کارفرماها هم قدر کارگران را بدانند؛ مثل دو همسنگری که اگر هر کدام آسیب ببینند، آن دیگری هم آسیب خواهد دید؛ مسئله این است. تنظیم این روابط هم به عهده‌ی مسئولان کشور است؛ چه آنهایی که قانون میگذارند و چه آنهایی که قانون را اجرا میکنند. این هم یک مطلب است که باید مورد توجه باشد. یک مطلب دیگر این است که همه‌ی کارگرها - چه کارگران ماهر و تحصیل‌کرده‌ی سطح بالا، چه کارگران متوسط و چه کارگران ساده‌ی معمولی - این نکته را باید بدانند که خود نفس «کار» از نظر اسلام، عمل صالح است. این که «انّ الانسان لفی خسر الاّ الّذین امنوا و عملوا الصالحات»؛ این عمل صالحی که انسان را از خسران خارج میکند، این فقط نماز خواندن و روزه گرفتن و زیارت رفتن و ذکر گفتن نیست؛ آنها هم هست؛ اما کارِ وظیفه‌ی زندگی را خوب انجام دادن هم عمل صالح است و یکی از مهمترینهایش «کار» است. در روایت وارد شده است که اگر پیغمبر میدید یک آدم جوانی و قادر بر کاری نشسته است، تنبلی میکند و کار انجام نمیدهد، میفرمود: «سقط من عینی»؛ از چشمم افتاد. کار، عمل صالح است. شنیده‌اید، پیغمبر دست این صحابی را دید زمخت و پینه‌بسته است؛ گفت: چرا دستت این‌طور است؟ گفت: یا رسول‌اللَّه! من با این دست کار میکنم. پیغمبر این دست را گرفت و بوسید و فرمود: «هذه ید لا تمسّه النار»؛ آتش، این دست را لمس نمیکند. عمل صالح بالاتر از این؟! این‌طوری کار کنید. وقتی به کارگاه میروید، وقتی به مزرعه میروید، وقتی به محیط کار میروید، از هر نوع کاری که اسمش «کار» است؛ چه آن کارِ کارگر ماهر و متخصص سطح بالا - که امروز بحمداللَّه کارگرانِ ماهر متخصصِ سطح بالا ما در کشور کم نداریم - چه کارگران متوسط و چه کارگر ساده - آن کارگر ساده هم عیناً همین‌طور است - وقتی پای ماشین میرود یا در هر نقطه‌ای از نقاط کارخانه که میخواهد مشغول کار شود، بداند این کاری که امروز او میخواهد بکند، کاری است که خدای متعال برای این کار به او ثواب و اجر خواهد داد. نفس کار ارزش دارد؛ غیر از اینکه «کار» وسیله‌ی اعاشه و درآمد زندگی است؛ که آن هم به جای خود مطلب مهم و عبادت دیگری است. شما ببینید اگر در یک کشوری جامعه‌ی عمومی آن کشور به کار با این چشم که کار عبادت است، نگاه کنند آن وقت وضع پیشرفت اقتصادی و علمی آن کشور به کجا خواهد رسید. این منطق اسلام است. لذا اگر ما نسبت به کارگر در هر سطحی احساس ارادت و محبت میکنیم، این گزاف نیست؛ این به خاطر آن است که پشت این احساس محبت و احترام، یک چنین فرهنگ عمیق و غنی اسلامیای وجود دارد. ما الحمدللَّه جامعه‌ی کارگریمان این است. البته ما در کشور مشکل اشتغال داریم و این مشکل بیکاری در کشور، باید ان‌شاءاللَّه با تلاش دولت و این مسئولان خدمتگزار - که من میبینم اینها شب و روز نمیشناسند و دائم مشغول کارند - و با تدبیر اینها به تدریج، بکلی محو بشود. این بیکاریهای عارضیای هم که پیش می‌آید که عرض کردیم بعضی از کارخانه‌ها بر اثر ضعف مدیریت یا بیکفایتی مدیر یا بعضی انگیزه‌های خدای نکرده سودجویانه، کارش به جایی میرسد که کارگر را محروم و بیکار میکند؛ اینها را باید آقایان دنبال کنند و باید برداشته شود. جامعه‌ی ما تاب تحمل این مشکل را ندارد. ما داریم الان از یک سراشیب تندی با قوّت و قدرت بالا میرویم؛ ما الان متوقف نیستیم. جامعه‌ی ما، یک جامعه‌ای است که دارد با قدرت پیش میرود. مستکبرین عالم را میبینید که چطور دارند یقه‌شان را پاره میکنند! این حرفهایی که امثال بوش و اطرافیان او میزنند، اینها یقه پاره کردن است، دارند یقه‌ی خودشان را پاره میکنند. این به خاطر همین است که شما دارید با قدرت تمام پیش میروید. جامعه‌ی ایرانی توقف نکرده است. انقلاب آمد، راه را باز کرد و به این قدرت اعتماد به نفس افزود. در قبل از پیروزی انقلاب، هم راهها را میبستند و هم انگیزه‌ها را سست میکردند و میگفتند آقا! ایرانی که نمیتواند، ایرانی که عرضه ندارد؛ این را بزرگانشان میگفتند و صریحاً هم میگفتند. میزدند توی سر این نسل بارآور و این استعداد جوشان؛ که یکی از بزرگ‌ترین خیانتهای آنها این است. انقلاب آمد، هم راه را باز کرد و هم گفت آقا! شما میتوانید. رفتیم دیدیم راست میگویند، «توانستیم». این کشوری که در طول سال‌های متمادی، فقط چند سد در این کشور ساخته شده بود، آن هم همه‌اش به دست بیگانه‌ها؛ چه کسی باور میکرد که این کشور در سدسازی در کل منطقه، از لحاظ فناوری و توانایی و قدرت علمی و قدرت محاسبه و امثال اینها اول بشود! این کشوری که اکثر مناطقش از نیروی برق معمولی محروم بودند، چه کسی باور میکرد حالا در یک راهی بیفتد که انرژی و فناوری هسته‌ای را - آن هم خودش، نه از دیگران وام بگیرد - فراهم کند، برای اینکه بتواند انرژی خودش را از این شیوه‌ی پیشرفته‌ی دنیا تهیه کند! چه کسی فکر میکرد؟! رفتیم، دیدیم میشود رفت؛ اقدام کردیم، دیدیم میتوانیم. این ملت این تجربه را دارد. بعد از این هم همین‌طور است. همه‌ی جوان‌های کشور، همه‌ی صاحبان فکر و تدبیر و همه‌ی پیرهای کشور، زن و مرد، باید همت کنند در این حرکت عظیم و همگانی این ملت، خودشان را سهیم کنند و میشود. شما هر جا هستید و هر جا مشغول کارید، بدانید همان جا یک گوشه‌ای از این جبهه‌ی وسیع است؛ اگر همان جا خوب و منضبط و وفادارانه و با مهارت کار کنید، در این جبهه اثر گذاشته‌اید. و دشمن این را نمیخواهد؛ این را هم توجه داشته باشید. دشمنان ما و استکبار خبیث جهانی فهمیده‌اند که با ملت و جمهوری اسلامی ایران در میدان جنگ نظامی نمیشود وارد شد؛ برایشان خسارت‌های زیادی دارد و درست هم هست و این را درست فهمیده‌اند. دارند بودجه میگذارند و سعیشان این است که داخل قشرهای مردم - در بین دانشجوها، در بین کارگرها، در بین دستگاه‌های اداری، در بین کارمندها و در بین قشرهای مختلف - اختلاف ایجاد کنند تا نگذارند کشور این راهی را که دارد طی میکند، این راه را طی کند. امروز دشمن دنبال این است. همه باید هوشیار باشند. تکلیف الهی بر دوش همه‌ی ما این است که هر کدام، هر جا هستیم، چشم و گوشمان را از همیشه بیشتر باز کنیم و ببینیم دشمن برای این نقطه‌ای که ما قرار داریم، چه طراحیای کرده است؛ نگذاریم او در این طراحی کامیاب شود؛ این وظیفه‌ی ماست. یک وقتی نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران را به حمله‌ی نظامی، جنگ و این چیزها تهدید میکردند، حالا هم گاهی میکنند، نه اینکه نمیکنند؛ اما خودشان میدانند که این کار برایشان چقدر خسارت دارد، و من حالا میگویم؛ این مسئولان امریکایی برای اینکه کارهای خودشان را پیش ببرند - همیشه این‌طور است؛ نه با ما، با همه‌ی دنیا - زبان تهدیدشان همیشه باز است و تهدید میکنند. بعضی از دولتها و ملتها هم دچار ضعف نفسند و در مقابل تهدید اینها خودشان را رها میکنند و تسلیم میشوند؛ اینها هم تشویق میشوند به اینکه همیشه تهدید کنند. یک ملت بیدار، یک ملت دارای اعتماد به نفس و یک ملت عازم و مصمم، به این تهدیدها اعتنایی نمیکند؛ مسئولانش هم همین‌طور. دولتی که به مردم متکی است، نظامی که به وسیله‌ی خودِ مردم حمایت و حفاظت میشود، او از تهدید واهمه‌ای نمیکند. من الان اینجا میگویم: امریکاییها بدانند، اگر تعرضی به ایران اسلامی بکنند، ایران اسلامی به منافع آنها در هر نقطه‌ی عالم که امکان داشته باشد، لطمه وارد خواهد کرد. ما آن آدمهایی نیستیم که بنشینیم کسی ضربه بزند، جواب ضربه‌ی او را ندهیم؛ ما اهل صلحیم، اهل آرامشیم و به کسی تعرض نمیکنیم؛ دلیلش هم واضح است، ببینند؛ ما به کدام کشور حمله کردیم؟ ما با کدام کشور جنگ شروع کردیم؟ ما کدام کشور را تهدید کردیم؟ ما اهل این چیزها نیستیم؛ اما اهل این هستیم که اگر کسی ضربه‌ای بزند، ضربه‌ی او را با دوچندان شدت، پاسخ بدهیم. به شما برادران و خواهران عزیز عرض بکنیم؛ بهترین راه مبارزه‌ی با استکبار و دشمنان، همین است که ما در ساختن و پیشرفت کشورمان، هر چه میتوانیم سعی کنیم؛ پیشرفت علمی، پیشرفت فناوری، پیشرفت اخلاقی، همبستگی ملی و محکم کردن پایه‌ی ایمان و انگیزه‌های معنوی؛ هر چه که در این چیزها ما پیشرفت کنیم، دشمن بیشتر عقب مینشیند و این مهمترین مبارزه‌ی ملت ایران است. از خداوند متعال مسئلت میکنیم به همه‌ی شما و ما توفیق بدهد بتوانیم وظایفی را که بر دوش داریم، آنها را به خوبی انجام بدهیم و قلب مقدس ولیعصر (ارواحنافداه) را از ما راضی و خشنود بکند و روح مطهر امام و شهدای عزیز را - که هر چه داریم از آنها داریم - از ما راضی و خشنود کند.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,348
1385/01/27
بیانات در دیدار کارگزاران نظام
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3336
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم به همه‌ی شما حضار محترم تبریک عرض میکنم؛ به‌خصوص به میهمانان عزیزمان: سفرای کشورهای اسلامی و میهمانان هفته‌ی وحدت. همچنین به همه‌ی ملت عزیز ایران و امت بزرگ اسلامی و همه‌ی حق‌طلبان و آزادیخواهان عالم، ولادت نبی نور و رحمت و پرچمدار آزادی و عدالت را تبریک عرض میکنیم. این روزها برای ما و امت اسلامی، روزهای بزرگی است؛ هم ولادت رسول مکرم اسلام است، هم ولادت حضرت ابی‌عبداللَّه جعفربن‌محمدالصادق )علیهماالسّلام( است. و به مناسبت این ولادت بزرگ - میلاد پیامبر - جمهوری اسلامی این هفته را هفته‌ی وحدت اعلام کرده است. آنچه در رابطه‌ی نبی مکرم و امت اسلامی مورد توجه قرار میگیرد، از جمله، مسأله‌ی سرنوشت امت اسلامی و حوادث و جریاناتی است که بر این امت بزرگ میگذرد - »لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم« - در همه‌ی ادوار تاریخ این‌طور است. آنچه بر امت اسلامی میگذرد، برای روح مطهر نبی مکرم حایز اهمیت است؛ آن دو چشم بصیر و بینا، نگران حال امت اسلامی است. دورانهای سختی را این امت گذرانیده و فراز و نشیبهای متعددی را در تاریخ دیده است و امروز به یک نقطه‌ی تعیین‌کننده رسیده است. اگر امروز امت اسلامی همت کند، میتواند راهی را انتخاب کند که قلم بطلانی بر عقب‌ماندگیها و مشکلات و سختیها و ذلتهای دنیای اسلام بکشد. پیشوای این حرکت هم نخبگان جامعه‌اند؛ چه نخبگان سیاسی، چه نخبگان علمی و فرهنگی - در حوزه‌ی دین، در حوزه‌ی دانشگاه - که میتوانند انتخاب این راه را به امت اسلامی توصیه کنند و نشان دهند. راه دیگر این است که امت اسلامی در همان غفلتی که دشمنان اسلام خواسته‌اند، بماند؛ در همان غفلت بمانیم و دچار اختلافات، تنگ‌نظریها، خودخواهیها و دنیاطلبی و بیمسئولیتی نخبگان شویم؛ و اگر این‌طور شود، مسیر سعادت دنیای اسلامی حداقل ده‌ها سال دیگر از دسترس امت اسلامی دور خواهد ماند؛ خاصیت این زمان ما این‌طور است؛ روز انتخاب امت اسلامی است. درست است که حرکت در راه رشد و صواب، یک امر دفعی نیست - تدریجاً و در میان‌مدت و بلندمدت نتیجه میدهد - اما حرکتِ ره‌نمایانه‌ی نخبگان و مسئولان، و تصمیم‌گیری آنها در همه‌ی دنیای اسلام، هر روز که تأخیر بیفتد، به ضرر امت اسلامی خواهد بود؛ همه باید احساس مسئولیت بکنند. امروز روز اتحاد دنیای اسلام است. شما ببینید برای به هم زدن همین اتحاد ضعیفِ کنونی، دشمن چقدر سرمایه‌گذاری میکند. اوضاع عراق را نگاه کنید؛ اوضاع دیگر مناطق اسلامی هم کم و بیش با همان توطئه‌ها دست به گریبان است، برای اینکه بین طوایف اسلامی، فِرَق اسلامی، اقوام اسلامی و ملتهای اسلامی، به بهانه‌های مختلف اختلاف بیندازند: اینها، آنها را بکشند؛ آنها، اینها را بکشند؛ اینها، بُغضِ آنها را در دل بپرورانند؛ آنها، متقابلاً کینه‌ی اینها را به دل بگیرند؛ نتیجه این بشود که از دشمن اصلی دنیای اسلام، طراحان تسلط و سیطره بر این منطقه از دنیا، غافل بمانند. اگر دنیای اسلام متحد باشد، نباید امروز فلسطین تنها بماند؛ نباید امروز دولت برخاسته‌ی از رأی ملت فلسطین زیر فشار قرار بگیرد و به قطع کمکها، در صورتی که از اصول خود منصرف نشود، تهدید بشود. دنیای اسلام بایستی با صدای واحد و با کلمه‌ی واحده، حمایت خودش را از ملت فلسطین و مسئولان فلسطینی اعلام کند و از پافشاری آنها بر اصولشان پشتیبانی کند. اگر این بشود، آن کسانی که خودشان بانی بدبختی ملت و کشور فلسطین هستند، دیگر نمیتوانند این‌طور در میدان طلبگارانه حرف بزنند. این همه فاجعه علیه ملت فلسطین انجام میگیرد، آقایانِ اروپاییهای بشردوست و طرفدار حقوق بشر )!( صمٌ‌بکم؛ گویی کرند، کورند و نمیبینند. آن وقت دولت فلسطینی به رأی و خواست مردم سر کار می‌آید، علیه‌اش حرف میزنند و موضع‌گیری میکنند. این، به خاطر تفرّق دنیای اسلام است؛ این، به خاطر خودخواهیهای نخبگان و سیاستمداران دنیای اسلام است. ما باید بیدار شویم؛ ما باید امروز بفهمیم که تصمیم ما، سرنوشت تاریخی دنیای اسلام را تعیین میکند. البته این تصمیم، فقط مربوط به شخص خود ما و امروزِ خود ما نیست. امروز هیچ راهی در مقابل امت اسلامی وجود ندارد، مگر اینکه به قدرت خود ایمان بیاورد و از ادامه‌ی انظلام پرهیز کند و تصمیم بگیرد زیر بار زورگویی نرود. ما ملتهای اسلامی را دعوت نمیکنیم به اینکه شمشیر به دست بگیرند و با کشورهای دنیا جنگ کنند؛ ما آنها را توصیه میکنیم به اینکه حق خود، قدر خود، عزت خود، عزت ملتهای خود، تاریخ و میراث ارزشمند خود را بشناسند، قدر آن را بدانند و به آن تکیه کنند؛ اجازه ندهند که دنیای کفر و استکبار - که امروز در مشت صهیونیست‌هاست - آنها را تحقیر کند؛ این حرف ماست. »عزیز علیه ما عنتم«؛ سختی شما و سختی دنیای اسلام و ملت اسلامی، بر پیغمبر سخت است. »حریص علیکم«؛ میخواهد شما هدایت شوید؛ میخواهد شما سعادتمند شوید و میخواهد شما از این صراط مستقیم الهی - که برای سعادت دنیا و آخرت، پیش پای شما گذاشته است - استفاده کنید و پیش بروید؛ پیغمبر این را از ما میخواهد. ما عرض میکنیم وجود مقدس نبی مکرم و رسول اعظم اسلام، مهمترین نقطه‌ی ایجاد وحدت است. قبلاً هم این را عرض کردیم که دنیای اسلامی میتواند در این نقطه به هم پیوند بخورد؛ اینجا، جایی است که عواطف همه‌ی مسلمانها در آنجا متمرکز میشود؛ این، کانون عشق و محبت و دنیای اسلام است. حالا شما ببینید قلمهای پول گرفته‌ی از صهیونیست‌ها، همین کانون را مورد توجه قرار میدهند و به آن اهانت میکنند؛ برای اینکه اهمیت اهانت به امت اسلامی و تحقیر دنیای اسلام، کم‌کم از بین برود. این، نقطه‌ی اصلی است؛ سیاستمداران، نخبگان علمی و فرهنگی، نویسندگان، شعرا و هنرمندان ما روی این نقطه تکیه کنند و همه‌ی مسلمانها با این شعار به هم نزدیک شوند. موارد مورد اختلاف را در نظر نگیرند، یکدیگر را متهم نکنند، یکدیگر را تکفیر نکنند و یکدیگر را از حوزه‌ی دین خارج نکنند. دلها در سراسر امت اسلامی، به یاد پیامبر و به عشق پیغمبر طراوت پیدا میکند؛ همه‌ی ما دلباخته و عاشق آن بزرگواریم. این هفته، حقیقتاً هفته‌ی وحدت است؛ این ایّام حقیقتاً ایّام اتحاد مسلمانهاست. مسئولان سیاسی، وظیفه‌شان سنگین است؛ مسئولان فرهنگی، نویسندگان و علما، باید از طرح مسائل اختلاف‌آفرین و تفرقه‌افکن بپرهیزند؛ هم سنّی و هم شیعه، همه، باید روی این نقطه‌ی اتحاد تکیه کنند. و توقع از علما و زبدگان و نخبگان سیاسی است که خطورت زمان را بفهمند، اهمیت اتحاد مسلمانان را بفهمند و توطئه‌ی دشمنان را برای شکستن این اتحاد و همدلی بفهمند. این حرف و عرض ما به ملت خودمان و به دنیای اسلام است و از خداوند متعال میخواهیم که به شرف و عزت و آبروی پیغمبر در نزد خود او، ان‌شاءاللَّه دنیای اسلام را در این راه موفق بدارد و فردای امت اسلامی را بهتر از امروزش قرار دهد. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,349
1385/01/25
بیانات در سومین کنفرانس حمایت از حقوق مردم فلسطین
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3335
قبل از شروع، از برادران و خواهران حاضر در این جلسه درخواست میکنم برای شادی روح شهیدان این روزهای اخیر در سرزمین مقدس «فلسطین»، فاتحه‌ای قرائت بفرمایید.   بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌   الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی الرّسول الاعظم الامین و علی اله الطاهرین و صحبه المنتجبین. به شما میهمانان عزیز، علما، متفکران، سیاستمداران، مجاهدان و سنگرداران مرزهای اعتقادی و جهادی اسلام خوش‌آمد میگویم. شما برای همفکری و چاره‌جویی درباره‌ی بزرگترین مصیبتی که در تاریخ معاصر با دسیسه‌های استعمار بر امت اسلامی وارد شده؛ یعنی اشغال فلسطین و قدس شریف، گرد هم آمده‌اید. همزمانی این اجلاس با سالروز ولادت رسول اعظم(صلّیاللَّه‌علیاله‌وسلّم) در سالی که ملت ایران آن را به نام مبارک آن حضرت مزین کرده است، باید برای همه‌ی ما الهام‌بخش مجاهدت و اتحاد و عزم راسخ و اعتماد به وعده‌ی الهی باشد و زمینه‌ساز رحمت و نصرت خداوند گردد؛ ان‌شاءاللَّه. دوران کنونی، دوران بیداری اسلامی است؛ و فلسطین در کانون این بیداری قرار گرفته است. اکنون نزدیک به شصت سال از اشغال فلسطین میگذرد و ملت مظلوم فلسطین دوران‌های پرمحنتی را با آزمون‌های گوناگون گذرانیده‌اند؛ از مقاومت‌های مظلومانه و مأیوسانه‌ی آغاز ماجرا و آوارگی و غربت و مشاهده‌ی نابودی خانه و کاشانه و قتل‌عام عزیزان و کسانشان، تا پناه بردن به مجامع بین‌المللی و تا روی آوردنِ به معامله‌های بیفرجام سیاسی و قمار سراسرباختِ مذاکره با اشغالگر و واسطه کردن قدرت‌هایی که خود مجرم اصلی در بروز و تداوم این محنت بوده‌اند. محصول این تجارب تاریخی، نسل نو و بالنده‌ی آن ملت رشید و شجاع را به قله‌ی بیداری و آزادگی رسانید و آتشفشان انتفاضه را پدید آورد. در جبهه‌ی مقابل نیز مسیری با مراحل متفاوت طی شد؛ از سبعیت بیرحمانه و عنان‌گسیخته و نسل‌کشیها و ویرانگریهای خشم‌آلود و تجاوزهای نظامی به همسایگان و داعیه‌ی از نیل تا فرات، تا دست‌اندازی سیاسی و اقتصادی به منطقه، با استفاده از ضعف و خیانتِ برخی سیاستمداران جهان اسلام، و ناگهان مواجهه با بیداری شیرِ آرمیده‌ی فلسطین و انتفاضه‌ی پرخروش ملتی به جان آمده و به‌پا خاسته. محصول این فرآیند پرماجرا که در همه حال متکی به پول و زور دو دولت انگلیس و امریکا و حمایت شرم‌آور آنان از جنایتکاران صهیونیست بود، امروز تزلزل و تردید و یأسِ سردمداران رژیم غاصب و مواجهه‌ی آنان با موج پرخروش و فزاینده‌ی بیداری اسلامی است. درست است که امروز هم فلسطین عرصه‌ی قساوت‌آمیزترین جنایات بشری از سوی صهیونیست‌های بیگانه و غاصب بر صاحبان مظلوم آن است و به صورتی استثنایی فجیع‌ترین ستم‌ها به طور علنی و با افتخار از سوی دولت صهیونیستی انجام میگیرد و اعلام میشود، ولی یک نگاه به عرض و طول این ماجرای شصت ساله، آشکارا از حقیقت تکان‌دهنده و عبرت‌آموزی خبر میدهد و آن چیزی نیست جز دگرگون شدن صحنه و جابه‌جا شدن جایگاه اقتدار دو جبهه؛ هم در خودِ فلسطین و هم در خاورمیانه و دنیای اسلام، که اساساً فاجعه‌ی غصب فلسطین برای در قبضه گرفتن و سیطره‌ی بلندمدت و تضمین شده بر آن، از سوی سیاستمداران غربی طراحی و اجرا شده بود. فلسطین دهه‌ی 1940 را در نظر بیاورید: سرزمینی در قلب دنیای عرب، کشوری فقیر، حکومتی ضعیف، مردمی بیخبر و همسایگانی دست‌نشانده‌ی استعمار؛ ثروتمندترین و مسلح‌ترین و شریرترین دولت غربی به تحریک صهیونیست‌ها آن را از دست مسلمانان بیرون میآورد و به یک حزب نژادپرست و جرّار و تروریست میسپارد. همه‌ی دولت‌های غربی و هر دو قطب سیاسی متخاصم عالم به آن کمک میکند؛ دولت‌های دست‌نشانده‌ی منطقه از قبیل ایرانِ پهلوی و بعضی دیگر به اسلام و عربیت پشت کرده، در خدمت آن قرار میگیرند؛ پول و سلاح و علم و صنعت از سوی همه در اختیارش گذاشته میشود؛ امریکا مانند قیّم و وکیل‌مدافع و کارپرداز او عمل میکند و شوروی هم تنها در این مسأله با امریکا هیچ مخالفتی نمیکند؛ قطعنامه‌های سازمان ملل در همان حد ضعیف و محافظه‌کارانه‌اش هم از سوی دولت جعلی و یاغی صهیونیست مورد بیاعتنایی کامل قرار میگیرد؛ با پشتگرمی امریکا و اروپا به مصر، به سوریه، به اردن، به لبنان، حمله‌ی نظامی میکند و بخش‌هایی را به قصد تصرف دائم اشغال میکند؛ بی‌محابا از ترور و قتل و غارت حرف میزند و تهدید میکند و تروریست‌های معروف یکی پس از دیگری در آن به حکومت میرسند، که آخرین آنها جنایتکار معروف «صبرا و شتیلا» ست. ده‌ها سال در صحنه‌ی فلسطین، دولت غاصب با چهره‌ای خشن، بیانعطاف، طلبگار و شکست‌ناپذیر باقی میماند. در جبهه‌ی مقابل، پس از آن ضعف و انکسارِ نخستین و ناکامی تلاش‌های نیمه‌کاره‌ی سال‌های اول، تجربه‌ها یکیک خود را میآزمایند و دستاویزهای فکری و عملی از قومیت و ناسیونالیزم تا چپ‌گرایىِ مارکسیستی و امثال آن از بوته‌ی آزمایش، ناموفق بیرون میآیند. ایمان دینی - که ملت به آن سخت پایبند است - به همت مجاهدان صبور و مقاوم به‌تدریج نقطه‌های روشنی در افقِ بسته و غم‌آلود پدید میآورد و امیدهایی میآفریند؛ و در این هنگام، ناگهان خورشید «انقلاب اسلامی» از مشرق طلوع میکند؛ بر روی پرچم بلند این انقلاب الهی، همراه با نام خدا و شریعت اسلامی، نام فلسطین نقش بسته است. از این مقطع، مسیر حوادث دگرگون میشود و روند زوال دولت غاصب و زوال سیطره‌ی مطلق امریکا در منطقه - که در طول سال‌های دراز، شریک جرم دولت غاصب بوده - آغاز میگردد؛ گروه‌های جهادی مؤمن به اسلام در فلسطین و لبنان سر بر می‌آورند و نسل مبارزان صادق و سرسخت را متشکل میکنند؛ جهاد و شهادت زنده میشود و قدرت حقیقی - یعنی قدرت ملتی که عزم ایستادگی و فداکاری در او راسخ است - جایگاه خود را در معادلات فلسطین و منطقه باز مییابد. خون مطهر جوانان شهادت‌طلب و حضور میدانی مبارزانِ از جان گذشته، همه‌ی محاسبات دنیاداران ماده‌پرست و لذت‌جو را در هم میریزد و میدان تازه‌ای را میگشاید که در آن خون بر شمشیر پیروز است. و امروز پس از شصت سال از آن آغاز محنت‌بار، جبهه‌ی حق با امیدهای تازه و با انگیزه‌ی ایمان - که نسل‌های جدید را پیدرپی مجذوب خود کرده - تازه‌نفس و جازم در میدان فلسطین روزبه‌روز خود را نیرومندتر میسازد و شکست‌های نظامی و سیاسی را یکی پس از دیگری در لبنان و فلسطین بر دشمن تحمیل میکند و با حماسه‌ی جهاد خود به سوی فتح مبین میرود؛ گویا کلام صادق خداوند خطاب به آنهاست: «وعدکم اللَّه مغانم کثیرةً تأخذونها فعجّل لکم هذه، و کفّ ایدی النّاس عنکم و لتکون آیة للمؤمنین و یهدیکم صراطاً مستقیما. و اخری لم تقدروا علیها قد احاط اللَّه بها و کان اللَّه علی کلّ شیء قدیرا». و متقابلاً جبهه‌ی باطل پس از عقب‌نشینیهای پیدرپی و از دست دادن امیدهای کاذبِ آغازین، دچار تفرقه و تردید و سردرگمی است. حامی اصلیاش - یعنی امریکا - خود در خاورمیانه با مشکلات لاینحل روبه‌رو و با نفرت روزافزون ملت‌های این منطقه، بلکه همه‌ی جهان مواجه است. شعار از نیل تا فرات به شعار امنیت - آن هم در داخل دیواری که خود به دور خویش میکشد - تنزل یافته و برای مقابله با فلسطینِ به‌پا خاسته، راهی جز تانک و بمب و ترور و زندان و بولدوزر نمیشناسد؛ یعنی همان ابزاری که به کار بردن آنها در ده‌ها سال گذشته، ملت فلسطین را به فولاد آبدیده‌ی کنونی مبدل کرد و از این پس هم اثر آن جز مقاوم‌تر شدن آنان نخواهد بود. برادران و خواهران من! امروز ملت فلسطین، وسط میدانِ یک جهاد دشوار و بلندمدت است و این نه تنها جهاد فلسطین که بخش برجسته‌ای است از جبهه‌ی گسترده‌ی جهاد دنیای اسلام با مستکبرین متجاوز و سفّاک و غارتگر. دنیای اسلام بیدار شده، شعار حاکمیت اسلام در همه‌ی کشورهای اسلامی جایگاه نخست را در میان جوانان و دانشگاهیان و روشنفکران این کشورها باز یافته. ایران اسلامی که پروراننده و به عمل آورنده‌ی اندیشه‌ی مردم‌سالاری دینی است، روزبه‌روز قویتر و پیشرفته‌تر شده، اسلام ناب که امام خمینی آن را پیراسته از التقاط و انحراف و جمود و تحجّر معرفی کرد، در عرصه‌ی سیاسی بسیاری از کشورها امتداد یافته و در شرق و غرب دنیای اسلام ریشه دوانیده است. طعم تلخ و زهرآگین لیبرال دمکراسی غرب که تبلیغات امریکایی، مزوّرانه میخواست آن را داروی شفابخش معرفی کند، جان و تن ملت اسلامی را آزرده و دل آنان را گداخته است. عراق و افغانستان و لبنان، گوانتانامو و ابوغریب و سیاهچال‌های پنهان دیگر و پیش از همه، شهرهای غزه و ساحل غربی، واژه‌ی آزادی و حقوق بشر غربی را که رژیم امریکا بیشرم‌ترین و وقیح‌ترین مبلّغ آن است، برای ملت‌های ما ترجمه کرده است. امروز لیبرال دمکراسی غرب به همان اندازه در دنیای اسلام رسوا و منفور است که سوسیالیزم و کمونیزمِ دیروز شرق. ملت‌های مسلمان میخواهند آزادی و کرامت و پیشرفت و عزت را در سایه‌ی اسلام به دست آورند؛ ملت‌های مسلمان از سلطه‌ی دویست ساله‌ی بیگانگان و استعمارگران به ستوه آمده و از فقر و ذلت و عقب‌ماندگی تحمیلی خسته شده‌اند. ما حق داریم و میتوانیم تحقیر و تکبر دولت‌های سلطه‌گر را به خودشان برگردانیم؛ این احساس صادق ملت‌های ما و نسل کنونی دنیای اسلام از شرق آسیا تا قلب آفریقاست و این، میدانِ جهادی پیچیده و متنوع و دشوار و بلندمدت است، و اگر فلسطین را پرچم این جهاد بنامیم، سخنی به گزاف نگفته‌ایم. امروز همه‌ی دنیای اسلام باید قضیه‌ی فلسطین را قضیه‌ی خود بداند؛ این، کلید رمزآلودی است که درهای فرج را به روی امت اسلامی میگشاید. فلسطین باید به ملت فلسطین برگردد و دولت واحد فلسطینی به انتخاب همه‌ی فلسطینیان سراسر کشور خود را اداره کند. کوشش پنجاه ساله‌ی انگلیس و امریکا و صهیونیست‌ها برای حذف نام فلسطین از نقشه‌ی جهان و هضم ملت فلسطین در ملت‌های دیگر به جایی نرسید و فشار و ستم و قساوت به‌عکس نتیجه داد. امروز ملت فلسطین از اسلاف شصت سال قبل خود، زنده‌تر و شجاعتر و کارآمدتر است. این روند که در سایه‌ی ایمان و جهاد و انتفاضه‌ی افتخارآفرین پدید آمده، باید ادامه یابد و وعده‌ی خداوند تحقق یابد که فرمود: «وعداللَّه الّذین امنوا منکم و عملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فی الارض کما استخلف الّذین من قبلهم و لیمکّننّ لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبّدلنّهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لایشرکون بی شیئا و من کفر بعد ذلک فأولئک هم الفاسقون». در دایره‌ی وسیع‌تر؛ یعنی جهان اسلام نیز دست یافتنِ به این هدف والا؛ یعنی رهایی از سلطه و زورگویی و دخالت استعمارگران و زندگی در سایه‌ی اسلام ممکن و شدنی و البته متوقف بر جهادی از نوع دیگر است. این، جهادی علمی و سیاسی و اخلاقی است؛ ملت ایران در بیست‌وهفت سال گذشته آن را آزموده و میوه‌های شیرین آن را چشیده است. پایه‌ی این جهاد مقدس، ایمان‌گرایی، مردم‌گرایی و علم‌گرایی است و خصوصیت آن، این است که هر گام استوار در آن، گام بعدی را استوارتر و طىّ هر مرحله‌اش، مرحله‌ی بعدی را ممکن‌تر میسازد. در جهادِ فلسطین و در جهادِ دنیای اسلام، شرط اصلی موفقیت، پای فشردنِ بر اصول است. دشمن همواره ربودن اصول را هدف میگیرد و با خدعه و وعده و تهدید، بر چشم پوشیدن از آن اصرار میورزد. با حذف یا کمرنگ شدن اصول، دنیای اسلام شاخص‌های راهنما را گُم میکند و محکومِ قواعدی میشود که دشمن آن را تعیین کرده است و نتیجه معلوم است. غالباً بعضی در میان خودِ ملت‌های ما و از خودِ ما، به پیروی از دشمن، ما را به رها کردن اصول‌مان توصیه میکنند و آن را تاکتیک و تدبیر مینامند! انگیزه‌ی آنان هر چه باشد - ضعف و غفلت یا طمع و خیانت - آنان مصداق این کلام خداوندند: «فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشی ان تصیبنا دائرة فعسیاللَّه ان یأتی بالفتح او امر من عنده فیصبحوا علی ما اسرّوا فی انفسهم نادمین». آنان از کمک به دشمن هیچ سودی نمیبرند. امریکا و غرب، بارها نشان داده‌اند که حتی به تسلیم‌شدگان هم رحم نمیکنند و چون تاریخ مصرف همکاری کنندگان به پایان برسد، به‌آسانی آنان را به دور میافکنند. برخی دیگر، قدرت دشمن را به رخ میکشند و حق‌طلبان را از اصطکاک با آن بیم میدهند. در این سخن، مغالطه‌ی خطرناکی نهفته است. اولاً، دشمنی که انسان خردمند از اصطکاکِ با او پرهیز میکند، دشمنی نیست که هویت او و منافع حیاتی او و اصل وجود او را هدف گرفته است؛ مقاومت در برابر چنین دشمنی، حُکم قاطع خرد انسانی است؛ زیرا بدیهی است که خسارت قطعىِ ناشی از تسلیم در برابر آن، همان خسارت احتمالی ناشی از مقابله با اوست؛ به اضافه‌ی ذلت و تحقیر. امروز استکبار جهانی - که رئیس جمهور کنونی امریکا سخنگوی آن است - دنیای اسلام را صریحاً تهدید میکند و سخن از جنگ صلیبی میگوید. شبکه‌ی استکباری صهیونیزم و سازمان‌های جاسوسی امریکا و انگلیس در همه‌ی دنیای اسلام، سرگرم فتنه‌انگیزیاند. با پول و تشویق آنان، مقدسات اسلامی در رسانه‌ها علناً اهانت میشود و حتی سیمای ملکوتی پیامبر اعظم از جسارت سخیف آنان مصون نمی‌ماند. هزارها فیلم سینمایی و بازی رایانه‌ای و امثال آن، با هدف زشت نمایاندن چهره‌ی اسلام و مسلمین، تولید و روانه‌ی بازارها میشود و این‌ها همه علاوه بر جنایات آنان در تعرضِ به کشورهای اسلامی و کشتارهای فلسطین و عراق و افغانستان و دخالت طلبگارانه‌ی آنان در کشورهای اسلامی برای تأمین منافع نامشروع سیاسی و اقتصادی است. تسلیم در مقابل چنین دشمنی، کاملاً در نقطه‌ی مقابل حُکم خرد؛ و مقاومت تنها راه توصیه‌شده‌ی عقل و شرع است. ثانیاً، مبالغه در قدرت دشمن، خود یکی از ترفندهای اوست. پول و زور سیاسی و نظامی، و جنگ‌افزار مدرن و انبوه، دولت‌هایی را میترساند که از پشتوانه‌ی ملت خود محرومند. غلبه‌ی نظامی بر رژیمی مانند رژیم صدام که نه خود از پشتیبانی ملتش برخوردار بود و نه ارتشش بویی از ایمان و جهاد برده بودند، دلیل قدرت نیست. امریکا نتوانسته بر ملت عراق پیروز شود. عراق به همان اندازه که توانست داعیه‌ی دمکراسیخواهىِ امریکا را به محک بکشد و رسوا کند، توانست قدرت مطلق و شکست‌ناپذیر بودن آن را نیز به چالش بکشد و مسخره کند. ملت‌ها و دولت‌های متکی به ملت، اگر از سرمایه‌ی ایمانِ به خدا و ایمانِ به خود برخوردار باشند و مقاومت را پیشه سازند، هرگز شکست نخواهند خورد و تحمل سختیهای جهاد، پیروزی را به آنان هدیه خواهد کرد و افسانه‌ی دروغین شکست‌ناپذیری دشمن متجاوز را باطل خواهد ساخت. حال و گذشته‌ی نه چندان دور این را به اثبات رسانده و از این پس نیز آن را ثابت خواهد کرد؛ ان‌شاءاللَّه. حلقه‌های به هم پیوسته‌ی توطئه‌ی امریکایی درباره‌ی ایران و عراق و سوریه و لبنان که با هدفِ حاکمیت بر خاورمیانه‌ای با سردمداری رژیم صهیونیستی است، هرگز کامیاب نخواهد شد و جز خسارت مهلک برای سردمداران امریکا به بار نخواهد آورد. اگر دولت امریکا تصادفاً از خرد و وجدان پیروی کند، باید از لجاجت در برابر ملت عراق دست بردارد و به رأی آن ملت درباره‌ی دولت برگزیده‌اش تمکین کند؛ دولت منتخبِ ملت فلسطین را محترم بشمارد و هم‌پیمان یاغی و شریر خود، یعنی دولت غاصب صهیونیست، را مهار کند؛ زندانیان مظلوم در گوانتانامو و ابوغریب و دیگرِ زندان‌های پنهان خود را بیدرنگ آزاد سازد؛ توطئه بر علیه سوریه و لبنان و جمهوری اسلامی ایران را متوقف کند و با نادانی خود، منطقه‌ی حساس خاورمیانه و خلیج فارس را ملتهب نسازد. در پایان، به ملت شجاع و مقاوم فلسطین عرض میکنم: شما با جهاد و صبر و مقاومت درخشان خود دنیای اسلام را سرافراز کردید و ملتی نمونه شدید؛ بار سنگین این محنت بزرگ پشت شما را خم نکرد و خون مطهر شهیدان‌تان عزم و استقامت‌تان را ریشه‌دارتر ساخت؛ دشمن شما با سفّاکی و بیرحمی خود، با کشتار و تخریب و آدم‌ربایی و وحشیگری خود، نتوانست شما را عقب براند و امروز شما از همیشه قویترید. خون شهدای بزرگی چون «شیخ احمد یاسین» و «فتحی شقاقی» و «رنتیسی» و جوانان شهادت‌طلب و دیگرِ شهدای مظلوم شما، تاکنون بر شمشیر دشمن پیروز شده و از این پس به حول و قوه‌ی الهی بیشتر پیروز خواهد شد. ما در جمهوری اسلامی ایران و یقیناً انبوه مسلمانان و آزادیخواهان در سراسر جهان در غم و محنت شما خود را شریک میدانیم. شهیدان شما، شهیدان ما؛ رنج و اندوه شما، رنج و اندوه ما؛ و پیروزی شما، پیروزی ماست. امت بزرگ اسلامی نمیتواند همچون غربِ مزوّر در برابر ظلمی که بر شما میرود، بیتفاوت و ساکت بماند و با دشمن شما دست دوستی بدهد. هر که چنین کند، با شما دشمنی کرده است و مطمئناً ملت‌های مسلمان از این گناه بزرگ مبرّایند. امت اسلامی موظف است به هر گونه‌ی ممکن به شما یاری برساند و شما را در ادامه‌ی این راه مبارک کمک کند. به وعده‌ی الهی اعتماد کنید؛ رنج‌ها و دردهای جانکاه خود را که خون‌های بناحق ریخته و سختیهای هر روزه بر شما وارد میسازد، به حساب خدا بنویسید و همچون سرور شهیدان عالم، حسین‌بن‌علی(علیهماالسلام) در لحظه‌ای که کودک شیرخوارش را در آغوشش با تیر زهرآلود شهید کردند، بگویید: «انما یهون الخطب علىّ انه بعین اللَّه». و بدانید که خداوند پیروزی نهایی مؤمنان و مجاهدان صابر را تضمین کرده است. «و تمّت کلمة ربّک صدقاً و عدلاً، لامبدّل لکلماته و هو السّمیع العلیم».   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌  
1,350
1385/01/06
بیانات در دیدار بسیجیان‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3334
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم ‌ به همه‌ی شما برادران و خواهران عزیز، به خصوص برادران و خواهرانی که از نقاط مختلف کشور در اینجا گرد آمده‌اید، خوش‌آمد عرض میکنم و امیدوارم سال جدید برای یکایک شما و همه‌ی جوانان عزیز کشورمان، سال موفقیت و شادابی و پیشرفت باشد. نامگذاری این سال به نام مبارک «پیامبر اعظم» یک پیام دارد؛ این پیام را باید با همه‌ی وجود و با همه‌ی دل دریافت کنیم و به اقتضای آن پیش برویم، و فقط این نیست که سال را متبرک کنیم به نام مبارک پیامبر. آن پیام، این است که جامعه‌ی ما - از فرد و مجموعه - باید روزبه‌روز خود را به آنچه که پیامبر برای آن کمر همت بست و آن تلاش و مجاهدت را مبذول کرد، نزدیک کند. اهداف والای پیامبر اسلام را در «یک جمله» نمیتوان گنجانید؛ لیکن میتوان سرفصلهایی از آن را سرمشق کار خود در طول یک سال، یک دهه و یک عمر قرار داد. یک سرفصل عبارت است از تکمیل مکارم اخلاقی: «بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق». جامعه بدون برخورداری افراد از خلقیات نیکو، نمیتواند به هدفهای والای بعثت پیامبر دست پیدا کند. آنچه فرد و جامعه را به مقامات عالی انسانی میرساند، اخلاق نیکوست. اخلاق نیکو هم فقط خوش اخلاقی با مردم نیست؛ بلکه به معنای پروراندن صفات نیکو و خلقیات فاضله در دل و جان خود و انعکاس آنها در عمل خود است. مردمی که در بین خود دچار حسد باشند، دچار بدخواهىِ یکدیگر باشند، دچار حیله‌گرىِ با یکدیگر باشند، دچار حرص به دنیا و بخل نسبت به مال دنیا باشند و دچار کینه‌ورزی با یکدیگر باشند، در این جامعه حتّی اگر قانون هم به طور دقیق عمل شود، سعادت در این جامعه نیست. اگر علم هم پیشرفت کند و تمدن ظاهری هم به منتهای شکوه برسد، این جامعه، جامعه‌ی بشری مطلوب نیست. جامعه‌ای که انسانها در آن از یکدیگر احساس ناامنی کنند، هر انسانی احساس کند که به او حسد میورزند، نسبت به او بددلی دارند، نسبت به او کینه‌ورزی میکنند، برای او توطئه میچینند و نسبت به او و داراییاش حرص میورزند، راحتی در این جامعه نیست. اما اگر در جامعه‌ای فضایل اخلاقی بر دل و جان مردم حاکم باشد، مردم نسبت به یکدیگر مهربان باشند، نسبت به یکدیگر گذشت و عفو و اغماض داشته باشند، نسبت به مال دنیا حرص نورزند، نسبت به آنچه دارند بخل نورزند، به یکدیگر حسد نورزند، در مقابل راه پیشرفت یکدیگر مانع‌تراشی نکنند و مردمِ آن دارای صبر و حوصله و بردباری باشند، این جامعه حتّی اگر از لحاظ مادی هم پیشرفتهای زیادی نداشته باشد، باز مردم در آن احساس آرامش و آسایش و سعادت میکنند؛ اخلاق، این است. ما به این احتیاج داریم. ما باید در دل خود، خلقیات اسلامی را روزبه‌روز پرورش دهیم. قانون فردی و اجتماعی اسلام در جای خود، وسیله‌هایی برای سعادت بشرند (در این تردیدی نیست)؛ اما اجرای درست همین قوانین هم احتیاج به اخلاق خوب دارد. برای اینکه در جامعه اخلاق استقرار پیدا کند، دو چیز لازم داریم: یکی تمرین و مجاهدت خود ماست و یکی هم آموزشهای اخلاقی که به وسیله‌ی آموزش و پرورش، مراکز تربیتی و مراکز آموزشی و علمی باید در همه‌ی سطوح به انسانها تعلیم داده شود؛ اینها موظفند. این یک قلم از کارهای لازم در سال پیامبر اعظم الهی است؛ یعنی خودمان را در خلقیات فاضله، مؤمن و مسلمان و تابع پیغمبر کنیم. یک فهرستی از صفات رذیله و زشت تهیه کنیم و ببینیم که هر کدام از آنها در ما هست، سعی کنیم آن را را کنار بگذاریم. همچنین یک فهرستی از خلقیات نیک تهیه کنیم و سعی کنیم با تمرین، آنها را برای خود فراهم کنیم. البته عامل پیشرفت در این راه، محبت است؛ محبت به خدا، محبت به پیامبر، محبت به این راه، محبت به آموزگاران اخلاق - یعنی پیامبران و ائمه‌ی معصومین (علیهم‌السّلام) - این عشق است که انسان را در این راه با سرعت پیش می‌برد؛ این عشق را باید در خودمان روزبه‌روز بیشتر کنیم. «الّلهم ارزقنی حبّک و حبّ من یحبّک و حبّ کلّ عمل یوصلنی الی قربک»؛ محبت خدا، محبت محبوبان الهی و محبت کارهایی که محبوب الهی است؛ این عشقها را در دل خود برویانیم. این یک قلم از تعلیمات پیامبر، در سال پیامبر اعظم است. یک قلم دیگر مسئله‌ی استقامت و ایستادگی است. در سوره‌ی «هود» خدای متعال به پیغمبر میفرماید: «فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا». یک روایتی از پیغمبر هست که فرمود: «شیّبتنی سورة هود»؛ یعنی سوره‌ی «هود» من را پیر کرد؛ از بس بار این سوره سنگین بود. کجای سوره‌ی هود؟ نقل شده است که مراد، همین آیه‌ی «فاستقم کما امرت» است. چرا پیغمبر را پیر کند؟ چون در این آیه میفرماید: همچنانی که به تو دستور دادیم، در این راه ایستادگی کن، استقامت کن و صبر نشان بده. خود این ایستادگی کار دشواری است. این «صراط» است؛ پل صراطی که مظهر آن را در روز قیامت برای ما تصویر کرده‌اند. باطن عمل و راه ما در اینجا، همان پل صراط است؛ ما الان داریم روی پل صراط حرکت میکنیم؛ باید دقت کنیم. اگر انسان بخواهد این دقت را در همه‌ی رفتار خود به کار بگیرد، او را پیر میکند. لیکن از این مهمتر به گمان من، آن جمله‌ی بعد است: «و من تاب معک». پیغمبر فقط مأمور نیست که خودش ایستادگی کند؛ باید خیل عظیم مؤمنان را هم در همین راه به ایستادگی وادار کند. انسانهایی که از یک طرف در معرض هجوم بلایا و مشکلات زندگی هستند - دشمنان، توطئه‌گران، بدخواهان و قدرتهای مسلط - و از طرف دیگر، مورد تهاجم هواهای نفسانی خودشان هستند - خواهشهای نفسانی و دل بیطاقت انسان که از زر و زیور دنیا مجذوب میشود و به سمت آنها کشیده میشود - از این صراط مستقیم، به چپ یا راست انحراف پیدا میکنند. محبت طلا و نقره، محبت پول، محبت شهوات جنسی، محبت مقام و اینها، چیزهایی است که هر کدام، یک کمندی بر گردن دل انسان میاندازند و آن را به سمت خودش میکشانند. مقاومت و ایستادگی در مقابل اینها که انسان پایش نلغزد: «و من تاب معک»؛ مؤمنین را در بین این دو جاذبه‌ی قوی - جاذبه‌ی فشار دشمن و جاذبه‌ی فشار درونی دل هوسران - و این دو مغناطیس، در خط مستقیم نگه داشتن و هدایت کردن، به گمان زیاد، این، آن کاری است که پیغمبر را پیر کرد. میدانید نبی اعظم اسلام مسلمانها را - چه در دوران مکه (سیزده سال) و چه در دوران تشکیل حکومت در مدینه - از چه گذرگاههای لغزنده و دشواری عبور داد و به آن قله‌ها رساند؟ یک چنین حرکت عظیمی، کار هیچ انسانی نبود. آن مردمی که هیچی نمیفهمیدند و از اخلاق انسانی هیچ بویی نبرده بودند. پیغمبر اینها را به انسانهایی تبدیل کرد که فرشتگان الهی در مقابل عظمت و نورانیت آنها احساس حقارت میکردند. استقامت، این است. امروز ما احتیاج به استقامت داریم. ما هم از یک طرف، جاذبه‌های زندگی رنگارنگ، دلها و هوسهای ما را برمیانگیزد. ما در دوران انقلاب، چقدر آدمها دیدیم که دلها و اعتقادهای خوبی داشتند؛ اما در مقابل راحت‌طلبی، شهوات، قدرت و مقام، تعریف این و آن، و تهدید دشمن طاقت نیاوردند، به یک طرف لغزیدند و به معارضان و احیاناً معاندان راه خدا تبدیل شدند. بنابراین ایستادگی لازم است. در مقابل دشمن هم ایستادگی لازم است. دشمن تهدید میکند، وعید و وعده میدهد، دائم عظمت خود را به رخ جامعه‌ی اسلامی و پیشرو میکشد، با زبان زور صحبت میکند و احیاناً زبان زور را با برخی شیرینیهای وعده‌های فریبنده در هم میآمیزد تا اینکه دلها را گمراه کند. استقامت کردن در مقابل فریبها و تهدیدهای دشمن، هنر بزرگی است که اگر یک ملت این هنر را داشته باشد، آن وقت به قله میرسد؛ به جایی که دیگر دشمن فایده‌ای در تهدید نمیبیند و مجبور است با او بسازد یا در مقابل او تسلیم شود. ملت ما این بخش از قضیه را از اول انقلاب تا امروز، خوب عمل کرده‌اند و ایستادگی کرده‌اند. شما بسیجیها یکی از نمونه‌های برجسته‌ی این استقامتید. یک وقتی در دوران دفاع مقدس، شرق و غربِ دنیا با هم علیه ملت ما همدست شدند؛ ملت ایستاد؛ امام مثل کوه استواری ایستاد و ملت هم به او لبیک گفتند. این استقامت، ما را در این جنگ طولانی و دشوار - هشت سال (!) - موفق کرد و پیروز شدیم، و دشمن خوار و خفیف شد. همه‌ی آن نیروهای جهنمی که پشت سر رژیم بعثی بودند، مجبور شدند به قدرت و عظمت ملت ایران اعتراف کنند. بعدها هم به شکلهایی دیگر و امروز هم به شکل دیگر. «تهدید» یکی از کارهای دشمن است؛ یکی از شیوه‌های دشمن، تهدید کردن است. ممکن است در یک مواردی تهدید خود را عمل هم کند؛ اما آن ملتی در این میدان کشمکش خواهد توانست عظمت، عزت، هویت و منافع خود را حفظ کند که عقب‌نشینی نکند و بایستد. این استقامت - «فما استقاموا لکم فاستقیموا لهم»؛ تا وقتی که دشمن در مقابل شماست و علیه شما ابزارهای تهدید و تخویف خود را مطرح میکند، باید ایستادگی کنید - در چند جای قرآن تکرار شده است؛ ایستادگی. یک ملت منافعی دارد - مشروع و مباح، معقول و منطقی - خوب میخواهد این منافع را تحصیل کند. ملت، استعدادی در جوانانش هست، برکاتی در زمینش هست و موقعیتی در جایگاه جغرافیاییاش هست؛ یک ملت حق دارد از اینها استفاده کند. قدرتهای زورگوی دنیا (نه امروز، از قدیم) عادت کرده‌اند دست روی منافع ملتها بگذارند و بگویند این مال من. هرجا ملتها و رهبران آنها کوتاه آمده‌اند، آنها جریتر شده‌اند. انگلیسها شبه‌قاره‌ی هند را در قرن نوزدهم گرفتند، ثروت شبه‌قاره را مثل خونی نوشیدند، خودشان را قوی کردند و هند را ضعیف. این‌طوری است. وقتی یک ملتی در مقابل طمع‌ورزی دشمنان قوی پنجه عقب‌نشینی میکند، میدان را برای آنها باز میکند. او در یک چنین وضعیتی، این‌طور نیست که حالا بگوید، به اینها رحم کنیم، ملاحظه کنیم، اینها عقب‌نشینی کردند؛ نخیر، تا این ملت عقب‌نشینی کند، آن جلو می‌آید و بدون مانع، پنجه‌های خود را در گوشت و پوست این ملت فرو میکند و تا جایی که زورش برسد، از او میکَند؛ او را ضعیف میکند و خودش را قوی میکند. ملتها همیشه آماده‌ی مقاومتند؛ مهم رهبران آنهاست. شما ببینید این ملت فلسطین که امروز این‌طور ایستاده است، همان ملت فلسطین پنجاه سال قبل است. آن روز ایستادگی نکرد، آن بلاها سرش آمد؛ امروز ایستادگی میکند و دشمن را قدم به قدم مجبور به عقب‌نشینی میکند. ملت ایران امروز همان ملت صد سال قبل است. صد سال قبل مسئولان این کشور و این ملت، در مقابل دشمنان، خودشان را دچار وادادگی کردند و ایستادگی نکردند؛ اجازه دادند دشمن بیاید و وارد این سرزمین شود؛ بر اقتصاد، سیاست، منابع و نفت این کشور تسلط پیدا کند؛ دشمن هم قدم به قدم جلو آمد. راه را قاجاریه باز کردند؛ اما دشمن پاداش آنها را این‌طوری داد که پهلوی را سر کار آورد؛ نوکرِ قلدرِ گوش به فرمان. روزبه‌روز سلطه‌شان را بر این مملکت بیشتر کردند. در انقلاب، همان ملت بود که با رهبری امام بزرگوار ما به خود آمد، بیدار شد، عقده‌های فرو خفته و دردهای متراکم دورانهای گذشته، او را وادار به حرکت کرد؛ کاری کرد که ملت را از ته دره‌های فراموش شدگی و ذلت، به اوج عزت رساند. امروز ملت ایران، یکی از عزیزترین ملتهای دنیاست؛ نه فقط در نظر مسلمانها، حتّی در نظر دشمنانش. استقامت، این است. این راه را بایستی ملت ایران با قدرت تمام ادامه دهد. حالا امروز مسئله‌ی فناوری هسته‌ای مطرح است. این هم که مطرح نباشد، یک موضوع دیگر مطرح خواهد شد؛ دشمن عادتش این است. هر چیزی که برای یک ملتی مایه‌ی پیشرفت است، برای قدرتهای بین‌المللی، آن چیز یک خطر محسوب میشود؛ نباید ملتها پیشرفت کنند. ملت اگر خودش توانایی استخراج نفت را میداشت و توانایی پالایش نفت را میداشت و توانایی استحصال گوناگون از نفت را میداشت، دیگر چرا انگلیسها بیایند استخراج و پالایش را به عهده بگیرند و امتیاز آن را در جیب خود بریزند. آن روز از ناتوانیهای ملت استفاده میکردند. حالا این ملت به توانایی رسیده، میخواهد خودش کشورش را اداره کند، میخواهد خودش استحصال کند، میخواهد خودش این استعدادها را پرورش بدهد و میخواهد برای کشور خودش این استعدادها را به کار بیندازد؛ اما آنها ناراحتند. امروز دشمن ملت ایران در درجه‌ی اول، امریکا و صهیونیستها هستند؛ البته انگلیس هم آتش‌بیار معرکه است. در مقابل منافع ملت ایران، آنها قرار دارند؛ اما اسمش را میگذارند اجماع جهانی؛ اجماع جهانیای وجود ندارد! اجماع جهانی، علیه استکبار امریکاست، علیه دخالتها و اشغال امریکاست، علیه جنگ‌افروزیها و فتنه‌انگیزیهای امریکا در سرتاسر دنیاست؛ این اجماع جهانی است. «مرگ بر امریکا» این است که ملت ایران و شما جوانان در این راه، محکم بایستید و پیش بروید. خوشبختانه مسئولین کشور، همه با گام محکم به پیش میروند و در این راه استقامت میورزند. حالا امروز قضیه‌ی فناوری هسته‌ای مطرح است و تبلیغات دشمن و جنگ روانی شبکه‌های تبلیغاتی صهیونیستی در دنیا شایعه میپراکنند که: ایران دارد بمب اتم درست میکند، ایران حاضر نیست با کشورهای اروپایی و غیر اروپایی مذاکره کند؛ خوب، اینها حرفهایی است که میزنند، کاری است که میتوانند بکنند و میکنند، و دشمنی‌ای است که میتوانند به خرج دهند و به خرج میدهند؛ اما حقیقت قضیه غیر از اینهاست؛ ما هم میدانیم، آنها هم میدانند. حقیقت قضیه این است که با پیشرفت ملت ایران مخالفند؛ چون این پیشرفت جلوی منافع نامشروع آنها را برای همیشه در این کشور خواهد گرفت؛ لذا مخالفند. من در مشهد گفتم، حرف دل امریکاییها این است که ما در این مملکت، یک روزی بر همه چیز این کشور مسلط بودیم، انقلاب شما مردم آمده، دست ما را کوتاه کرده؛ بگذارید دوباره مسلط شویم؛ این حرف دل امریکاییهاست. امروز بحمداللَّه جوانهای ما، مردم ما، مرد و زن ما، و همه‌ی اقشار ملت ما با آگاهی و بیداری، راه خودشان را پیدا کرده‌اند و پیش میروند. مسئولین کشور هم بحمداللَّه با شجاعت و تدبیر و به برکت این روحیه‌ی جوان و پُرشور، و گرایش عموم جوانان ما به تحصیل مدارج عالیه در علم و عمل، دارند راه را طی میکنند و پیش میروند. ان‌شاءاللَّه این کشور به نقطه‌ای خواهد رسید که دشمنان را از اینکه بخواهند دست‌اندازی کنند، مأیوس کند. امیدواریم خداوند متعال به برکت ادعیه‌ی زاکیه‌ی ولیعصر (ارواحنافداه) همه‌ی شما جوانها، بسیجیان و ملت عزیز ایران را مشمول توفیقات و رحمت و لطف خود قرار دهد و ان‌شاءاللَّه بتوانید در این برهه‌ی از زمان، در این مقطعی که فرصت متعلق به شماست، کشور را طوری بسازید که نسلهای آینده از شما متشکر باشند و از شما به نیکی یاد کنند.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,351
1385/01/05
بیانات در دیدار کاروان‌های راهیان نور در دهلاویه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3333
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیةاللَّه فی الأرضین. برای من مایه‌ی افتخار و سربلندی است که در این نقطه، در جمع شما راهیان نور و مجموعه‌ی عشاق دل‌باخته‌ی یاد شهیدان حضور داشته باشم. به همه‌ی برادران و خواهران عزیزی که در این منطقه سکونت دارند و همین‌طور به شما برادران و خواهران عزیزی که از نقاط مختلف کشور برای تکریم شهیدان به این نقطه آمده‌اید، سلام عرض میکنم. اگر این شهیدان عزیز نمیبودند و چنانچه این مردم مؤمن در این منطقه، سدِ راه دشمن نمیشدند، سرنوشت ایران عزیز و اسلامی چیز دیگری میشد. امروز و فردا و فرداها این ملت و این کشور، مرهون فداکاری شهیدان عزیزی است که این منطقه‌ی عظیم را با جسم و جان خود محافظت کردند، استقلال کشور را حفظ کردند و عزت این ملت را حفظ کردند. من در این منطقه، مردمی را دیدم که عمر خود را در همین منطقه گذرانده بودند - برادران و خواهران عرب - و با شجاعت، با جانفشانی و وفاداری خود به اسلام و ایران عزیز، آن‌چنان ایستادگیای کردند که همه‌ی محاسبات دشمن بعثی و پشتیبانان خارجىِ او، غلط از آب درآمد. من در این منطقه، جوانان غیور این کشور را مشاهده کردم که از اکناف این کشور پهناور و بزرگ، از آغوش خانواده‌ها، از زندگی راحتِ در کنار پدر و مادر، دل بریده بودند تا به اینجا بیایند و از مرزهای شرف و عزت ایران اسلامی دفاع کنند. خوزستان، نقطه‌ای است که در آن توطئه‌ی دشمنان ناکام ماند؛ خوزستان منطقه‌ای است که در آن محاسبات دشمنان اسلام غلط از آب درآمد. طاغوتِ عراق طور دیگری محاسبه کرده بود و پشتیبانان صدام - یعنی امریکا و دیگر عناصر اردوگاه استکبار جهانی - محاسبات دیگری کرده بودند. همت شما مردم، غیرت جوانان مسلمان از سراسر کشور و حمیّت و ایمان مرد و زنِ این سرزمین، محاسبات آنها را از ریشه باطل کرد. جانهایی در اینجا قربان اهداف بلند اسلامی شدند؛ که این شهید عزیز ما - شهید چمران - یکی از نمونه‌های برجسته‌ی آن است. یاد شهدا گرامی باد! یاد سرداران شهید و مجاهدان راه خدا گرامی باد! یاد شهیدان خوزستان و جوانان مخلص عرب - از اهواز و سوسنگرد و شادگان و حمیدیه و هویزه و دیگر مناطق این استان و شهیدان آبادان و خرمشهر - گرامی باد! اینها این کشور را بیمه کردند. یک پیام به استکبار جهانی: استکبار جهانی بداند که این ملت فولاد آبدیده است. زن و مردِ این کشور و این مرز و بوم، جوان و پیرِ این میهن بزرگ اسلامی و نسلهای پیدرپی از این ملت بزرگ، که در کوره‌های حوادث آبدیده شده‌اند، برای خودشان یک رسالت قائلند؛ رسالت پاسداری از اسلام و پرچم برافراشته‌ی اسلام در این سرزمین؛ که امروز یکونیم میلیارد مسلمان در مناطق مختلف دنیا به این پرچم چشم دوخته‌اند؛ این عمق راهبردىِ ملت و انقلاب ما در کشورهای اسلامىِ منطقه است؛ در فلسطین است، در شمال آفریقاست، در خاورمیانه است، در آسیای میانه است و در شبه قاره است؛ اینها عمق راهبردی ملت ایران است. پیام دوم خطاب به مسئولین عزیز خودمان است؛ مسئولین کشور، قدر این ملت را بدانند؛ این پیوند میان ملت و مسئولین یک چیز ارزشمندی است. با همه‌ی وجود برای این مردم و همه‌ی مناطق کشور کار کنند؛ به خصوص منطقه‌ای مثل منطقه‌ی پراستعداد خوزستان؛ که هم از لحاظ طبیعی و هم از لحاظ نیروی انسانی، منطقه‌ی بسیار بااستعدادی است. خدا را شکر میکنیم که این دولتی که اکنون سرکار است، دولت کار است؛ دولت کار، دولت خدمت. ملت هم همین را میخواهد؛ مردانی که آستینها را بالا بزنند و کمر خدمت به این مردم را ببندند. من در سال هفتادوپنج که به خوزستان آمدم، در تمام این منطقه‌ی وسیع حرکت کردم؛ خیلی جاها را خودم از نزدیک دیدم، خیلی جاها هم هیأتهایی فرستادیم، دیدند؛ اگر آن برنامه‌هایی که در نُه سال قبل برای خوزستان طراحی شد، خوب اجرا میشد، حالا ما خیلی جلوتر بودیم. حالا هم دیر نشده است. باید برای خوزستان و همه‌ی استانهای کشور، تلاشهای مجدانه، دلسوزانه و مدبرانه انجام بگیرد. * * * و الان ارید ان احچی و ایاکم ایها الاخوة و الاخوات العرب! باللغة العربیة الحبیبة. مرّة اخری یعاودنی الشعور بالفخر و السعادة و تثور فی نفسی ذکریات مهیّجة عزیزة و انا اجد نفسی فی هذه المنطقة و بین الاعزة من اخوانی و اخواتی العرب الکرام. هنا بالذات و بینکم انتم ایها المواطنون العرب شاهدت بأمّ عینی خلال سنوات الدفاع المقدس عظمة جهادکم و جسامة تضحیاتکم هنا فی هذه الارض الطاهرة رأیت رجالاً و نساء مفعمین بالایمان و الیقظة و الشجاعة قد بلغوا من القوّة فی احباط مکائد العدو المهاجم و دسائسه بقدر قوّتهم فی التغلب علی دبّاباته و مدافعه و اعوانه البعثیین السفلة. هنا بالذات عشت مع قلوب طافحة بالولاء لآل بیت رسول‌اللَّه (صلی‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) و بالوفاء للوطن الاسلامی قد صیّروا من شبابهم زبر الحدید و من رجالهم حصوناً منیعة للدفاع عن ثغور الوطن. لقد قضیت هنا ایاماً و لیالی مع مواطنین مخلصین ودودین ذوی حمیّة دینیة و شهامة حسینیة و مفاخر عظیمة سطّروها فی جهادهم ضد الانگلیز و عملائه المأجورین و علی طریق الثورة الاسلامیة و استقلال الوطن و کرامته. لقد استجدّت فی نفسی هذه الذکریات فی اهواز قبل تسع سنین حین التقیت باخوة اعزّة کرام قدموا من الحمیدیة و سوسنگرد و شادگان و هویزة و سائر مناطق خوزستان. وانعکست فی ما القاه الشعراء و الخطباء العرب من ابناء هذه المنطقة و بلغت اسماع جمیع الشعوب العربیة. ان السرور لیغمرنی ان ازور الیوم مرة اخری جمعاً منکم ایها المواطنون العرب. و ان اری امامی و بعد مرور علی ما مضی، مستقبلاً زاهراً لهذه المنطقة الحساسة من وطننا الاسلامی. ایها الاخوة و الاخوات الاعزّة! مما لا شک فیه انّ هذه المحافظة بامکانیاتها الهائلة و بهمّة أهالیها و المسؤولین فیها قادرة ان تتحول الی نموذج لتطوّر البلاد. لو انّ ما وضعناه من خطط لهذه المحافظة فی زیارتی السابقة قد نفّذ بشکل کامل لکنّا الیوم اقرب بکثیر من الوضع الذی نتوخّاه و نطلبه. ولکنّی أعلم و کلّی ثقة انّ هذه الحکومة الجدیدة - الّتی هی حکومة العمل و الخدمة - قادرة بحول اللَّه و قوّته ان تقطع خطوات رحبة علی هذا الطریق و ان تقرّبنا کثیراً ممّا نریده لأهلنا فی خوزستان. و اغتنم الفرصة لأطلب من کل اهالی هذه المحافظة - عرباً و غیر عرب - ان یساعدوا الحکومة فی اعمار خوزستان و ایصالها الی الوضع المطلوب. ان الشعب الایرانی - کما تعلمون - له اعداء؛ لا یریدون أن یحقق هذا البلد تقدماً یتناسب مع عظمته و هؤلاء یعمدون الی الوان المؤامرات و من تلک، الاخلال بالأمن و الاستقرار لیصدّوا عملیات الاعمار و الازدهار و یدفعوا بالحکومة الی الانشغال فی المشاکل الیومیة. انّ مجاورة المحتلّین الانگلیز فی محافظتی البصرة و العمارة فی العراق؛ الذین جاهروا بعدائهم و خبثهم خلال قرنین تجاه الشعب الایرانی یمهّد لتآمر المعتدین. لکنّ حکومة ایران و شعبها و خاصة غیاری خوزستان سیتغلّبون علی هذا التآمر، علی جمیع هذه التآمرات، و سیردّون کید الاعداء الی نحورهم باذن اللَّه تعالی. نسأل اللَّه سبحانه و تعالی ان یبعد عن الشعب العراقی المظلوم، شرّ المحتلّین و ان یمنّ علی الشعبین الایرانی و العراقی بالرفعة و العزّة و التقدم فی ظلال رایة الاسلام و حبّ رسول اللَّه و آل بیته الکرام (صلواةاللَّه‌علیهم‌اجمعین). امین یا ربّ العالمین. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته(۱) ___________________________________________________ ۱) اکنون میخواهم با شما برادران و خواهران عرب، با زبان دوست‌داشتنی عربی سخن بگویم. باز هم از اینکه در این منطقه و در میان برادران و خواهران گرامی عرب هستم، احساس افتخار و خوشوقتی نموده و خاطرات شورانگیز و ارزشمندی در دلم غلیان میکند. درست در همین‌جا، در میان شما شهروندان عرب بود که طی سالهای دفاع مقدس، با چشم خود عظمت جهاد و فداکاریهای سترگ شما را مشاهده کردم. اینجا، در همین سرزمین پاک، مردان و زنانِ سرشار از ایمان و آگاهی و دلاوری را دیدم که به همان گونه که بر تانکها و توپها و مزدوران پست بعثی پیروز شدند، توانستند ترفندها و دسایس دشمن را نیز درهم شکسته و خنثی کنند. در همین‌جا بود که من دلهایی لبریز از عشق و وفا به خاندان پیامبر خدا (صلی‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) و سرشار از وفاداری به میهن اسلامی را میدیدم، که از جوانان خود پاره‌هایی آهن، و از مردانشان دژهایی تسخیرناپذیر برای دفاع از مرزهای میهن ساخته بودند. من در اینجا، روزها و شبهایی را با هم‌میهنانی پُراخلاص و محبت و دارای غیرت دینی و شهامت حسینی به سر بردم. آنان در جهاد خود علیه انگلیسیها و عمّال مزدورشان، و در راه انقلاب اسلامی و استقلال و شرف و عزت میهن، افتخارات عظیمی را برای خود به ثبت رسانده‌اند. نُه سال پیش، وقتی در اهواز با برادران عزیز و ارجمندی که از حمیدیه، سوسنگرد، شادگان، هویزه و سایر مناطق خوزستان آمده بودند، دیدار کردم، همین خاطرات در ذهنم تازه شد و در سخنان شعرا و خطبای عرب این منطقه، که به گوش همه‌ی ملل عرب رسید، انعکاس یافت. خوشحالم که امروز نیز، بار دیگر به دیدار جمعی از شما هم‌میهنان عرب میآیم و با مروری بر گذشته، آینده‌ی درخشان این منطقه‌ی حساس میهن اسلامی را در برابر خود میبینم. خواهران و برادران گرامی! بدون شک این استان با امکانات عظیمی که دارد و با همت مردم و مسئولان آن، میتواند به الگویی برای تحول و پیشرفت کشور تبدیل شود. اگر برنامه‌ها و طرحهایی را که طی دیدار سابقم برای این استان ترسیم کرده بودیم، به طور کامل اجرا میشد، امروز به آن وضع مطلوب و مورد نظر خیلی نزدیکتر شده بودیم. ولی من میدانم و کاملاً یقین دارم که این دولت جدید - که دولت کار و خدمت است - به یاری خدا میتواند گامهای بلندی در این راه بردارد و ما را به آنچه برای هم‌میهنان خوزستانیمان در نظر داریم، خیلی نزدیکتر سازد. از این فرصت استفاده میکنم و از همه‌ی اهالی این استان - اعم از عرب و غیر عرب - میخواهم تا دولت را در امر عمران و سازندگی خوزستان و رساندن آن به وضع مطلوب یاری دهند. چنانکه میدانید، ملت ایران دشمنانی دارد که نمیخواهند این کشور به پیشرفتی متناسب با عظمت خود نایل شود. آنها به توطئه‌های گوناگون - از جمله، اخلال در امنیت و ثبات کشور - دست میزنند تا جلو کارهای عمرانی و پیشرفت و شکوفایی را بگیرند و دولت را با مشکلات روزمره سرگرم کنند. همسایگی با اشغالگران انگلیسی در استانهای بصره و عماره‌ی عراق، با توجه به اینکه طی دو قرن، دشمنی و خباثت خود را نسبت به ملت ایران نشان داده‌اند، زمینه را برای توطئه تجاوزگران فراهم میسازد. ولی دولت و ملت ایران - به ویژه مردم غیور خوزستان - بر همه‌ی این توطئه‌ها غلبه خواهند کرد و به یاری خدا، کید و مکر دشمنان را به خودشان باز خواهند گرداند. از خداوند سبحانه و تعالی مسئلت داریم شرّ اشغالگران را از سر مردم عراق برطرف سازد و به دو ملت ایران و عراق - در سایه‌ی پرچم اسلام و عشق به پیامبر خدا و خاندان گرامیاش (صلوات‌اللَّه‌علیهم‌اجمعین) - سربلندی و عزت و پیشرفت عطا فرماید. آمین یا ربّ العالمین. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,352
1385/01/01
بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3332
بسم الله الرّحمن الرّحیم ‌ الحمدلله ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم‌ محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیةالله فی الأرضین. از خداوند متعال سپاسگزارم که عمر و مهلت داد تا یک بار دیگر در جوار مرقد مطهر حضرت اباالحسن علی‌بن‌موسیالرضا، آغاز سال نو هجری شمسی را در کنار شما برادران و خواهرانی باشم که از سراسر کشور در مشهد مقدس گرد آمده‌اید. توجه کنید - برادران و خواهران - که مایلم در آغاز عرایض خودم، درباره‌ی اربعین چند جمله عرض کنم. امسال با تقارن عید نوروز با اربعین حسینی، عید و آغاز سال نو ما، رنگ حسینی گرفت و با نام حسین‌بن‌علی (علیه‌السّلام) سرور آزادگان جهان و سید شهیدان، رونق یافت. چه آمدن خاندان پیغمبر در روز اربعین به کربلا - که بعضی روایت کرده‌اند - درست باشد یا درست نباشد، ظاهراً در این تردیدی نیست که جابربن‌عبدالله انصاری به همراه یکی از بزرگان تابعین - که نام او را بعضی عطیه گفته‌اند، بعضی عطاء گفته‌اند و احتمال دارد عطیةبن‌حارث کوفی حمدانی باشد؛ به‌هرحال یکی از بزرگان تابعین است که در کوفه ساکن بوده - این راه را طی کردند و در این روز بر سر مزار شهید کربلا حاضر شدند. شروع جاذبه‌ی مغناطیس حسینی، در روز اربعین است. جابربن‌عبدالله را از مدینه بلند میکند و به کربلا میکشد. این، همان مغناطیسی است که امروز هم با گذشت قرنهای متمادی، در دل من و شماست. کسانی که معرفت به اهل‌بیت دارند، عشق و شور به کربلا همیشه در دلشان زنده است. این از آن روز شروع شده است. عشق به تربت حسینی و به مرقد سرور شهیدان - سیدالشهداء -. جابربن‌عبدالله جزو مجاهدین صدر اول است؛ از اصحاب بدر است؛ یعنی قبل از ولادت امام حسین، جابربن‌عبدالله، در خدمت پیغمبر بوده و در کنار او جهاد کرده است. کودکی، ولادت و نشو و نمای حسین‌بن‌علی (علیه‌السّلام) را به چشم خود دیده است. جابربن‌عبدالله به طور حتم بارها دیده بود که پیغمبر اکرم، حسین‌بن‌علی را در آغوش میگرفت، چشمهای او را میبوسید، صورت او را میبوسید، پیغمبر به دست خود در دهان حسین‌بن‌علی غذا میگذاشت و به او آب میداد؛ اینها را به احتمال زیاد جابربن‌عبدالله به چشم خود دیده بود. جابربن‌عبدالله به طور حتم از پیغمبر به گوش خودش شنیده باشد که حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت‌اند. بعدها هم بعد از پیغمبر، موقعیت امام حسین، شخصیت امام حسین - چه در زمان خلفاء، چه در زمان امیرالمؤمنین، چه در مدینه و چه در کوفه - اینها همه جلو چشم جابربن‌عبدالله انصاری است. حالا جابر شنیده است که حسین‌بن‌علی را به شهادت رسانده‌اند. جگرگوشه‌ی پیغمبر را با لب تشنه شهید کرده‌اند. از مدینه راه افتاده است؛ از کوفه، عطیّه با او همراه شده است. عطیه روایت میکند که: «جابربن‌عبدالله به کنار شط فرات آمد، آنجا غسل کرد، جامه‌ی سفید و تمیز پوشید و بعد با گامهای آهسته، با احترام به سمت قبر امام حسین (علیه‌السّلام) روانه شد. آن روایتی که من دیدم این‌طور است، میگوید: وقتی به قبر رسید، سه مرتبه با صدای بلند گفت: «الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر»؛ یعنی وقتی که میبیند که چطور آن جگرگوشه‌ی پیغمبر و زهرا را، دست غارتگر شهواتِ طغیانگران، این‌طور با مظلومیت به شهادت رسانده، تکبیر میگوید. بعد میگوید: از کثرت اندوه، جابربن‌عبدالله روی قبر امام حسین از حال رفت، غش کرد و افتاد. نمیدانیم چه گذشته است، اما در این روایت میگوید، وقتی به هوش آمد، شروع کرد با امام حسین صحبت کردن: «السّلام علیکم یا آل الله، السّلام علیکم یا صفوة الله». ای حسین مظلوم! ای حسین شهید! ما هم امروز در اول این سال نو، از اعماق وجودمان عرض میکنیم: «السّلام علیک یا اباعبدالله، السّلام علی الحسین الشهید». شهادت تو، جهاد تو و ایستادگی تو، اسلام را رونق داد و دین پیامبر را جان تازه بخشید. اگر آن شهادت نبود، از دین پیغمبر چیزی باقی نمی‌ماند. امروز دلهای ما هم مشتاق حسین‌بن‌علی (علیه‌السّلام) و آن ضریح شش گوشه و آن قبر مطهر است. ما هم گرچه دوریم، ولی به یاد حسین‌بن‌علی و به عشق او سخن میگوییم. ما با خودمان عهد کرده‌ایم و عهد میکنیم که یاد حسین، نام حسین و راه حسین را هرگز از زندگی خودمان جدا نکنیم. همه‌ی ملت ما، همه‌ی کشور ما، همه‌ی شیعیان عالم و بلکه همه‌ی آزادگان در سرتاسر جهان، یک چنین احساسی نسبت به حسین‌بن‌علی (علیه‌السّلام) دارند. امسال نام پیامبر اعظم اسلام، سال ما را مزین کرد. درباره‌ی پیامبر اعظم چه عرض بکنیم؟ جز اینکه بگوییم: پیامبر اعظم اسلام، مجموعه‌ی فضائل همه‌ی انبیاء و اولیاء است؛ نسخه‌ی کامل و تکامل یافته‌ی همه‌ی فضائلی است که در سلسله‌ی پیامبران و اولیاء الهی در تاریخ وجود داشته است.   نام احمد نام جمله انبیاست چون که صد آمد نود هم پیش ماست‌‌   وقتی نام پیامبر اعظم را میآوریم، کأنه شخصیت ابراهیم، شخصیت نوح، شخصیت موسی، شخصیت عیسی، شخصیت لقمان، شخصیت همه‌ی بندگان صالح و برجسته و شخصیت امیر مؤمنان و ائمه‌ی هدی (علیهم‌السّلام) در این وجود مقدس، متبلور و مجسم است. پیامبر اعظم را میتوان به درخشان‌ترین ستاره در کائنات عالم وجود تشبیه کرد و از آن وجود بزرگ و مقدس با این عنوان تعبیر کرد. چرا میگوییم ستاره‌ی درخشان، نمیگوییم خورشید؟ چون خورشید یک جسم و جرم مشخص و معین است، نورانی است و با عظمت است؛ اما یک جرم و یک کره‌ی آسمانی است. لکن در این ستاره‌هایی که شما میبینید، ستاره‌هایی هستند که یک کهکشانند و از این کهکشانی که ما در شبهای تابستان در آسمان بالای سر خودمان میبینیم، هزاران برابر بزرگترند. کهکشان یعنی: آن مجموعه‌ای که هزاران منظومه و هزاران خورشید در آن هست. پیامبر اعظم یک وجود کهکشان‌وار است و در او هزاران نقطه‌ی درخشنده‌ی فضیلت وجود دارد. در پیامبر اعظم، علم همراه اخلاق هست؛ حکومت همراه حکمت هست؛ عبادت خدا همراه با خدمت به خلق هست؛ جهاد همراه با رحمت هست؛ عشق به خدا همراه با عشق به مخلوقات خدا هست؛ عزت همراه با فروتنی و خاکساری هست؛ روزآمدی همراه با دوراندیشی هست؛ صداقت و راستی با مردم همراه با پیچیدگی سیاسی هست؛ غرقه بودن جان در یاد خدا همراه با پرداختن به صلح و سلامت جسم هست؛ در او دنیا و آخرت همراه است؛ هدفهای والای الهی با اهداف جذاب بشری همراه است. او نمونه‌ی کاملی است که خداوند در عالم وجود، موجودی کامل‌تر از او نیافریده است؛ او مبشر است، بشارت‌دهنده است؛ منذر است، بیم‌دهنده است؛ بر همه‌ی بشریت و بر همه‌ی تاریخ شاهد و ناظر است؛ فراخواننده‌ی همه‌ی بشریت به سوی خداست و چراغ نورافشان راه انسانهاست. «انّا ارسلناک شاهدا و مبشّرا و نذیرا و داعیا الی الله بأذنه و سراجا منیرا». سال پیامبر اعظم، سال این وجود کهکشان‌وار برای دولت و ملت ماست. علاوه‌ی بر این، وجود پیامبر اعظم در عرصه‌ی بین‌المللی، نقطه‌ی التقای عقاید و عواطف همه‌ی ملتهای مسلمان است. از همه‌ی اقوام، با همه‌ی مذاهب گوناگون، نقطه‌ی التقای همه‌ی امت اسلامی در عقیده و عاطفه، وجود مبارک پیامبر اعظم است. اینکه ما در یک چنین سالی با این نام قرار داریم، تکلیف بزرگی را بر گردن ما میگذارد. ملت و دولت ما در این سال، باید طوری عمل کنند که با حکمت نبوی، با علم نبوی، با حکومت نبوی، با عدالت نبوی، با اخلاق و کرامت نبوی، با فروتنی و عزت نبوی و با جهاد و رحمت نبوی هماهنگ باشد. اینها البته کار یک سال نیست؛ کمااینکه پیغمبر اعظم، پیغمبر یک سال نیست، همه‌ی سالها سال اوست؛ همه‌ی تاریخ، متعلق به اوست. ولی این به معنای این است که ما در راه ساختن آن‌چنان جامعه‌ای، آن‌چنان دنیایی و آن‌چنان تمدنی که هدف پیامبر اعظم بود، امسال باید یک خیزش، یک حرکت بزرگ و یک گام بلند داشته باشیم. سال پیامبر اعظم، سال نگاههای بلند، سال امید، سال کار، سال مجاهدت، سال خدمت و سال طراحیهای هوشمندانه برای آینده‌ی کشور است؛ سال حرکت به پیش است. یک نگاهی به اوضاع عمومی کشور میاندازیم. ما در حالی سال جدید را آغاز میکنیم که یک دولت جدید، تازه بر سر کار آمده است. هر دولتی، دوره‌ی تازه‌ای را برای خود تعریف میکند و با مشخصاتی که این دوره دارد، سال را آغاز میکند. این به معنای تغییر مسیر نیست؛ این به معنای این نیست که ملت با تغییر دولتها، راهِ هدفهای اصولی و بلند خود را عوض میکند؛ نه، بلکه این به معنای بهره بردنِ از پیشرفتهای دوره‌های دیگر است، همراه با ابتکارهای جدید، همراه با تسریع در کارها و احیاناً همراه با تصحیح؛ البته اگر خطا و اشتباهی صورت گرفته باشد. ملت با تغییر دولتهایی که خود انتخاب میکند، مثل مسافری است که در یک راهی دارد حرکت میکند، به یک نقطه‌ای که میرسد، وسیله‌ای را که از نفس افتاده یا خسته شده است، به یک وسیله‌ی تازه نفس و آماده‌ی به کار و متناسب با شرایط تبدیل میکند تا همان راه را ادامه دهد. اگر احیاناً در مرحله‌ی قبل، از مسیر اصلی انحرافی پیش آمده باشد، آن را برمیگرداند و راه را ادامه میدهد و به سمت اهداف والا پیش میرود. این مردم‌اند که تعیین میکنند، این مردم‌اند که اشخاص را که هر کدام شعاری دارند و هر کدام بروز و شخصیتی دارند، زیر نظر قرار میدهند و در میان آنها یک نفر را میپسندند و اکثریت جامعه به آن رأی میدهند. دولت در هر دوره‌ای، دولت مردم است؛ نشان دهنده‌ی خواست مردم و جهت‌گیری مردم است. این دولتی که تقریباً شش ماه است مشغول به کار شده، دولت جدید، شاخصه‌اش عبارت است از: تصمیم قاطع بر خدمت خستگیناپذیر به مردم، به میدان آوردن همه‌ی توان خود و پُررنگ کردن هدفهای بلند انقلاب. اینها مشخصه‌های این دولت است. این دولت با تکیه بر شعارهای انقلاب و شعارهای امام بزرگوار، بر آن است که همه‌ی توان خود را به میدان بیاورد؛ با همه‌ی وجود کار کند؛ گره‌های زندگی مردم را باز کند؛ زیرساختهای کشور را هرچه زودتر و هرچه بهتر و جامع‌تر به وضعیت مطلوب برای پیشرفتهای آینده بسازد و در عرصه‌ی بین‌المللی بر استقلال ملی و عزت ملت ایران تکیه کند. در عرصه‌ی بین‌المللی، بازیگران سیاسی، یکی از ابزار عمده‌شان، مکر است و یکی تهدید. اگر دولتی در مقابل مکاری و تهدید آنها خود را نبازد و به ملت خود تکیه کند، موفقیتهای بسیاری خواهد داشت. میبینیم و حس میکنیم که این دولت بنا دارد عزت و استقلال ملی را آن‌چنان که در شأن ملت ایران است، حفظ کند. آنچه که به طور خلاصه از شعارهای دولت و رئیس جمهور جدید و فعالیتهایشان میتوان گفت، این است که، تصمیم دارند یک گام بلند در خدمت، در علم و در تأمین نیازهای کشور به پیش بردارند. عزیزان من! کشور ما امکانات یک کشور پیشرفته را دارد؛ ما از لحاظ نیروی انسانی و استعدادهای طبیعی و بشری میتوانیم یکی از پیشرفته‌ترین کشورهای عالم بشویم. بعد از انقلاب، حضور در این میدان پیشرفت، آغاز شده است؛ البته در منطق جمهوری اسلامی، توسعه و پیشرفت بدون عدالت معنی ندارد؛ آن وقت پیشرفت همراه با عدالت، کار خستگیناپذیر، اراده‌ی مستحکم، برنامه‌ریزی دقیق و بالاتر از همه‌ی آنها، همراهی و کمک بیدریغی از مردم را طلب میکند، تا بتوانند در کشور پیشرفت شایسته‌ی این ملت را، همراه با عدالت به وجود آورند. اگر بخواهیم این پیشرفت، همراه با عدالت نصیب کشور و ملت ما شود، باید با بهره‌مندی از همه‌ی تلاشهایی که دولتهای گذشته کرده‌اند و فرآورده‌هایی که بر اثر تلاشهای مسئولان گذشته برای ملت پدید آمده است، بر خلاقیت و تولید همت بگماریم؛ خلاقیت و تولید، ما اینها را لازم داریم. تولید یعنی چه؟ مقصودم فقط تولید کالا نیست؛ تولید در یک گستره‌ی وسیع باید شعار ملت باشد. تولید کار، تولید علم، تولید فناوری، تولید ثروت، تولید معرفت، تولید فرصت، تولید عزت و منزلت، تولید کالا و تولید انسانهای کارآمد؛ اینها همه تولید است. رمز سعادت ملت ما در این است که در این گستره‌ی وسیع، هم دولت و هم ملت، بر این تولید همت بگماریم. این تأمین کننده‌ی امنیت ملی و اقتدار و پیشرفت کشور است؛ این یک جهاد است. من امروز به شما عرض میکنم، هم به مسئولین و مأموران دولتی و هم به آحاد مردم، به خصوص به شما جوانها؛ این یک جهاد است. امروز تولید علم، تولید کار، تولید ابتکار، تولید کالا، کالای مورد نیاز مردم، تولید انسان کارآمد، تولید فرصت و تولید عزت، هر کدام از اینها یک جهاد است. مجاهد فی سبیل‌الله تولید کننده است؛ باید هم علم را بیاموزیم و هم علم را تولید کنیم. ما باید یک کشور عالم بشویم. در یک روایتی از امیرالمؤمنین نقل شده است که فرمود: «العلم سلطان، من وجده صال و من لم یجده صیل علیه» (۱)؛ یعنی علم اقتدار است، علم مساوی است با قدرت؛ هر کسی که علم را پیدا کند، میتواند فرمانروایی کند؛ هر ملتی که عالم باشد، میتواند فرمانروایی کند؛ هر ملتی که دستش از علم تهی باشد، باید خود را آماده کند که دیگران بر او فرمانروایی کنند. ما باید علم را با همه‌ی معنای کامل آن به عنوان یک جهاد دنبال کنیم؛ این را من به جوانها، استادان و دانشگاهها میگویم. علاوه بر این، علم مجرد و به تنهایی هم کافی نیست؛ علم را باید وصل کنیم به فناوری، فناوری را باید وصل کنید به صنعت، و صنعت را باید وصل کنیم به توسعه‌ی کشور. صنعتی که مایه‌ی توسعه و پیشرفت کشور نباشد، برای ما مفید نیست؛ علمی که به فناوری تولید نشود، فایده‌ای ندارد و نافع نیست. وظیفه‌ی دانشگاهها سنگین است؛ وظیفه‌ی آموزش و پرورش سنگین است؛ وظیفه‌ی مراکز تحقیقاتی و مراکز پژوهشی سنگین است. پیشرفت همراه با عدالت، یک نهضت است؛ یک نهضت فراگیر. این نهضت یک ساله نیست. ما این نهضت را تازه هم شروع نکرده‌ایم و نمیخواهیم آن را تازه شروع کنیم. از اول انقلاب این نهضت به قدر توان و قدرت دولتها و مسئولان آغاز شده است. مردم و دولتها تلاشهایی کردند و آثار تلاش آنها را هم امروز داریم در صحنه‌ی زندگی خودمان میبینیم. زحمات گذشتگان، به آیندگان این فرصت را میدهد که قدمهای بلندتری بردارند. بنابراین، این نهضت از امروز شروع نمیشود، از قبل شروع شده است؛ یک ساله هم تمام نمیشود. اما وقتی میگوییم امسال سال پیغمبر اعظم است؛ یعنی امسال باید یک خیزش همگانی - هم دولتی و هم مردمی - در این کار انجام بگیرد. هر کس در هر نقطه‌ای که هست، باید یک گام بلند به جلو بردارد. به گفته‌ی آن عالم روشن‌ضمیر که در مسجدی میخواست به وعظ مشغول شود، جمعیت در مسجد جمع شده بودند، مسجد پُر شده بود و عده‌ای بیرون در، مانده بودند. برای اینکه آن کسانی که بیرون در هستند بتوانند به داخل بیایند، یک نفر بلند شد و گفت: «خدا رحمت کند هر کسی را که هرجا هست، بلند شود و یک قدم به جلو بیاید»؛ برای اینکه مردم را بلند کند و آنهایی که بیرون مانده‌اند، به داخل بیایند. این مرد عالمِ روشن‌ضمیر به مردم رو کرد و گفت: من دیگر حرفی برای گفتن ندارم. همین چیزی که این مرد گفت، همه‌ی حرف من همین بود. من میخواهم بگویم: ایها الناس! هر کدام هر جا هستید، بلند شوید، یک قدم به جلو بیایید؛ اگر در عالم عبادتید، یک قدم به جلو بیایید؛ در عالم تحصیل، یک قدم به جلو بیایید؛ در تولید یک قدم به جلو بیایید؛ کارگر، یک قدم جلو؛ کارفرما، یک قدم جلو؛ استاد، یک قدم جلو؛ دانشجو، یک مقدم جلو؛ مأمور دولتی، یک قدم جلو؛ محقق حوزه و دانشگاه، یک قدم جلو. در آیین و فرهنگ پیامبر اعظم توقف نیست، ایستادن نیست، وامانده شدن نیست، تحجر نیست و نومیدی وجود ندارد؛ پیامبر ما با نومیدی جنگید. مسلمان سرشار از امید است. البته ما دشمنانی داریم و آنها این حرکت به جلو را برای ملت ما نمی‌پسندند. جلودار این دشمنان هم رژیم ایالات متحده‌ی امریکاست. حرف سردمداران سیاست امریکا با ملت ایران چیست؟ توجه کنید من حرف دل گردانندگان سیاسی امریکا را برای شما بیان کنم؛ حالا حرفهای گوناگونی میزنند؛ اما حرف دل آنها یک کلمه است؛ آنها میگویند: ای ملت ایران! آن چیزی را که انقلاب شما از ما گرفته است، آن را به ما برگردانید. آنها میگویند قبل از انقلاب ما بر کشور شما سیطره‌ی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی داشتیم؛ رئیس کشور شما برای تصمیمهای بین‌المللیاش از سفیر ما اجازه میگرفت. این واقعیتی است. در قضیه‌ی نفت، معاملات بین‌المللی، روابط گوناگون سیاسىِ دیپلماسی و حتی در نوع برخورد با مردم، شاه پهلوىِ ملعون برای اقدامات خود با سفیر امریکا و سفیر انگلیس مذاکره میکرد. آنچه را آنها میخواستند و میپسندیدند، اینها اجرا میکردند. میگویند ما بر کشور شما این سلطه را داشتیم، انقلاب آمد و ما را بیرون کرد؛ این را به ما برگردانید تا ما دوباره بر کشور شما سلطه پیدا کنیم. حرف امریکاییها این است. حالا اسم حقوق بشر را می‌آورند، اسم انرژی اتمی را می‌آورند، اسم دموکراسی را می‌آورند و تهمت تروریست میزنند؛ اینها حرف است. حرف واقعی همان است؛ میگویند اجازه بدهید بار دیگر دولتهای شما را ما تعیین کنیم، بر اقتصاد شما ما حکومت کنیم و ما باشیم که تعیین کنیم شما در قطب‌بندیهای جهانی کجا باشید؛ همچنان که نسبت به بعضی از دولتهای دیگر این‌طورند. از ملت ایران این توقع را دارند. بیست‌وهفت سال است امریکاییها با ملت ایران در این چالش‌اند. امروز با گذشته تفاوتی نکرده است. آنچه که امروز امریکاییها از خود بروز میدهند، همان چیزی است که در طول بیست‌وهفت سال نسبت به ملت ایران، همیشه در ذهنشان بوده است. ابزارشان هم عبارت است از تهدید، ارعاب، تبلیغات جنگ روانی، دلسرد کردن مردم، نومید کردن مردم، ایجاد دودستگی و تحریک عصبیتها؛ اگر بتوانند، ابزار دشمنان ملت شما اینهاست. فشار بیاورند - فشارهای فرسایشی - و با تبلیغات اینها را برجسته، بزرگ و درشت کنند؛ برای اینکه در مردم احساس عدم امنیت به وجود آورند، برای اینکه مردم در موفقیتشان، آینده‌شان و کفایت مسئولانشان تردید و شک و شبهه پیدا کنند؛ کار دشمن اینهاست. فشار بیاورند، شاید بتوانند مسئولین را دچار دودستگی کنند؛ شاید بتوانند تصمیم‌گیران کشور را در تصمیم‌گیریهای بزرگ خودشان دچار تزلزل کنند؛ کار دشمن اینهاست؛ ابزار دشمن اینهاست؛ دشمن ابزار دیگری ندارد. تهدید میکنند که ما ملت ایران را تحریم خواهیم کرد؛ مگر تا حالا تحریم نکردید!؟ مگر تا حالا ملت ایران دچار تحریم شما قدرتهای زورگو نبوده است!؟ اگر ما امروز پیشرفتی پیدا کرده‌ایم و در علم، صنعت و برخی از صنایع، در منطقه حرف اول را میزنیم، اینها در همین شرایط تحریم برای ما پیش آمده است. ما پیشرفت نظامی پیدا کرده‌ایم؛ پیشرفت علمی پیدا کرده‌ایم؛ در زمینه‌های پزشکی پیشرفتهای شگفت‌آور پیدا کرده‌ایم؛ در زمینه‌ی صنعت، در برخی از صنایع بسیار پیچیده که دنیا تصور نمیکرد، ما پیشرفت پیدا کرده‌ایم. ما در زمینه‌ی علوم زیستی پیشرفت پیدا کرده‌ایم؛ علوم دانشهایی را که دارندگان آنها، هرگز اجازه نمیدهند غیر از یک مجموعه‌ی کوچک خودشان، کسی به آنها دست پیدا کند؛ ما به این دانشها دست پیدا کرده‌ایم. همه‌ی اینها در شرایط تحریم به وجود آمده است. اگر تحریم نمیکردند، شاید به اینجا نمیرسیدیم؛ اگر پول ما را میگرفتند، سلاحهای دسته چندم خودشان را به ما میدادند، ما به فکر نمیافتادیم که از ابتکار و استعداد جوانانمان استفاده کنیم؛ امروز هواپیما هم تولید کنیم، تانک هم تولید کنیم، موشک هم تولید کنیم و از بسیاری از کشورهای منطقه در این تولیدات جلوتر باشیم. اگر بازارها را باز میکردند، هرچه میخواستیم به ما میدادند، پول ما را میگرفتند، توی جیبشان میریختند و امروز هم ما به این پیشرفتها نرسیده بودیم. ما را از تحریم میترسانید!؟ به ما میگویند شما در جامعه‌ی جهانی منزوی هستید؛ ما به آنها میگوییم، منزوی شمایید، نه ما. امروز دنیا از روشهای امریکا متنفّر است؛ امروز دنیای اسلام از اندونزی تا مغرب، هرجا شما بروید و از مردم سؤال کنید، نفرت از سردمداران کاخ سفید، در اعماق دلهای مردم وجود دارد. اگر میخواهند بدانند چه کسی منزوی است، بنده پیشنهاد میکنم یک رفراندومی در دنیای اسلام برای سنجیدن میزان محبوبیت رئیس جمهوری ما و رئیس جمهور امریکا برگزار کنند. اگر سردمداران رژیم امریکا از نتایج خفت‌بار چنین رفراندوم، نظرسنجی و نظرخواهیای نمیترسند، این گوی و این میدان، بیایند راه بیندازند. امروز ملتها از امریکا متنفّرند؛ بسیاری از دولتها هم متنفّرند؛ منتها مصالحشان اجازه نمیدهد که این نفرت را بر زبان بیاورند؛ اما نفرت آنها گاهی کمتر از ما هم نیست. به جمهوری اسلامی اتهام نقض حقوق بشر میزنند. این دیگر از آن لطیفه‌های خنده‌آورِ دوران است! امریکا شده است پرچمدار حقوق بشر! کدام امریکا؟ امریکای هیروشیما، امریکای گوانتانامو، امریکای ابوغریب، امریکای راه اندازنده‌ی جنگ و ناامنی در بسیاری از نقاط عالم، امریکای سانسور در داخل خود کشور امریکا؛ ماجرای سانسور فکر و نوشته و بیان در امریکا، یکی از آن ماجراهای بسیار مهم و جالب است که مجالی نیست که من الان به آن اشاره کنم. اینها به ما میگویند نقض حقوق بشر؛ اما خودشان بزرگترین ناقض حقوق بشرند! اگر امروز در دنیا - نمیگویم دنیای اسلام، در سطح دنیا - یک همه‌پرسی انجام بگیرد، شک نکنید که رئیس جمهور فعلی امریکا، در ردیف شارون و صدام و میلوسویچ به عنوان مجسمه‌های شرارت شناخته خواهند شد. امروز امریکا تهدیدی برای صلح و امنیت جهانی است؛ لذا شعار «مرگ بر امریکا» دیگر امروز مخصوص ملت ما نیست. امروز در اکناف عالم شما میبینید که مجسمه‌ی رئیس جمهور امریکا را آتش میزنند و شعار مرگ بر امریکا میدهند. علت هم زیاده‌خواهی رژیم امریکا، استکبار رژیم امریکا، تکبر آنها، سلطه‌طلبی آنها و بازیچه‌ی صهیونیستها بودنِ آنهاست؛ حقیقتاً بازیچه‌ی صهیونیستهایند. من اینجا راجع به یک مطلبی که این روزها در رسانه‌های گوناگون جهانی مطرح شد، یک جمله بگویم، بعد وارد مسئله‌ی هسته‌ای بشوم. مسئله‌ی مذاکره‌ی با امریکا که سوژه‌ی تبلیغاتی مستکبران و اقتدارطلبان شد، ما از اول اعلان کردیم و الان هم اعلان میکنیم، در هیچ یک از مسائل مورد اختلاف خودمان با امریکا، ما با امریکا مذاکره نمیکنیم. دلیل آن هم یک امر واضحی است؛ دلیل این است که مذاکره برای امریکاییها یک ابزاری است برای تحمیل خواسته‌های خودشان به طرف مذاکره. مذاکره مفهوم واقعی خودش را در مذاکرات امریکا با طرفهای خودش ندارد و از دست داده است. مذاکره برای چیست؟ وقتی دو دوست در یک مسئله‌ی مورد اختلاف با هم مذاکره میکنند، این برای این است که هر کدام از نقطه‌ای که قرار دارند، حرکت کنند و به یک نقطه‌ی مورد توافق برسند. امریکا مذاکره را به این معنا نمیداند. آنها مذاکره را وسیله‌ای برای تحمیل خواسته‌های خودشان قرار میدهند؛ برای وارد آوردن فشار. بنابراین مذاکره با امریکا در همه‌ی مسائل معنا ندارد. آن چیزی که این روزها مطرح شده، درباره‌ی مسئله‌ی امنیت عراق است. مسئولین امریکایی - چه در عراق، چه در بیرون عراق - از مسئولین ما درخواستهای پی در پی و مکرری کردند و اینها هم اول اعتنایی نکردند؛ بعد برای اینکه شاید برای جلوگیری از ناامنیهای فاجعه‌بارِ ملت مظلوم عراق این کار لازم باشد، گفتند در این مسئله ما حرفی نداریم که نظرات خودمان را به طرف امریکایی منتقل کنیم. آن نظرات چیست؟ آن نظرات تفهیم این نکته به امریکاییهاست که آنها باید دست از سر عراق بردارند تا ملت عراق خودشان کشورشان را اداره کنند؛ دست از تحریک قومیتها باید بردارند تا عراق روی امنیت را ببیند. ملت عراق میتواند کشورش را اداره کند؛ امنیت را هم میتواند تأمین کند. پشت سر ناامنیهای موجود عراق، قرائن فراوانی وجود دارد که دست سرویسهای جاسوسی قرار دارد؛ یا سرویسهای جاسوسی انگلیس یا امریکا یا اسرائیل. این تأمین امنیت برای مردم عراق، برای ما یک انگیزه‌ای شد. امریکاییها در همین قضیه هم روح سلطه‌جویی و زیاده‌طلبی و دروغگویی خودشان را نشان دادند. این‌طور وانمود کردند که گویا ایران میخواهد در مسائل گوناگون خود با امریکا مذاکره کند. تعبیرات بسیار نامناسب و زشتی را هم به کار بردند؛ بعضی از مسئولین امریکایی بر اثر همان خوی تکبر و دروغگویی، حتی گفتند این به منزله‌ی احضار مسئول ایرانی است. من عرض میکنم، دولت امریکا غلط میکند که مسئول ایرانی را احضار کند. مسئولین ذیربط کشور ما اگر میتوانند با هدف تفهیم و حالی کردن به امریکاییها در قضیه‌ی عراق، مطلبی را به آنها منتقل کنند، مانعی ندارد؛ اما اگر مذاکره به معنای این است که یک عرصه‌ای باز شود برای اینکه طرف زورگو و پُررو و مکّار با اتکای به زور بخواهد حرفهای خودش را به طرف تحمیل کند، این مثل بقیه‌ی موارد، همچنان که اعلام کردیم، ممنوع خواهد بود. عزت، ایستادگی و مقاومت ملت ما مایه‌ی اقتدار و پیشرفت کشور ماست؛ این را نمیشود با توهمات مخدوش کرد. درباره‌ی مسئله‌ی هسته‌ای من یک جمله عرض بکنم. خلاصه‌ی حرف دشمن این است که به ملت ایران میگوید شما فناوری هسته‌ای را نداشته باشید. چرا؟ برای اینکه فناوری هسته‌ای، شما را در عرصه‌های مختلف نیرومند میکند؛ شما این فناوری را نداشته باشید تا ضعیف بمانید، تا بتوان راحت‌تر به شما زورگویی کرد. مردم باید توجه کنند که اعماق حرف دشمن چیست. مسئله این است، انرژی هسته‌ای و توانایی تولید سوخت هسته‌ای، در طول سالهای نه چندان دورِ آینده، یک نیاز مبرم و قطعی برای ملت ایران است. اگر ملت ایران امروز برای کشور خود فناوری هسته‌ای را تحصیل نکند، چند سال بعد، آن روزی که این جوانها وارد بازار کار و فعالیت میشوند، آن روزی که جمعیت ملت ایران میلیونها نفر از حالا بیشتر است؛ آن روز، ملت در یکی از اساسی‌ترین نیازهای خود مجبور است دستش را به طرف بیگانگان و احیاناً دشمنان دراز کند. مثل اینکه امروز ما نفت نداشته باشیم؛ نفت یک منبع تمام شدنی و تجدیدناپذیر است. نفت تا ابد که باقی نمی‌ماند؛ اگر این‌طور که امروز مصرف میشود، مصرف شود، تا بیست سال، بیست‌وپنج سال دیگر نفت ملت ایران تمام خواهد شد. دنیا به جای نفت به سراغ انرژیهای جایگزین رفته است که از همه مهمتر و قابل اطمینان‌تر، انرژی هسته‌ای است. اگر کشور ما بیست سال دیگر انرژی هسته‌ای نداشته باشد، برای راه‌اندازی یک کارخانه، دستش به سمت کسانی دراز است که پیشرفت ملت ایران را به هیچ قیمتی نمی‌پسندند. آبرو و عزت ملت را میگیرند تا یک مختصری از آنچه که در اختیار دارند، به این ملت بدهند. من یک وقتی در همین مشهد در حضور جمعیت عظیم مردم گفتم، اگر این نفتی که امروز در اختیار ماست، در اختیار اروپا و امریکا بود، ما برای هر بشکه‌اش باید در مقابل آنها سجده میکردیم تا یک بشکه نفت به ما بدهند؛ مگر میدادند!؟ اینها میخواهند پانزده سال، بیست سال آینده ملت ایران برای نیاز صنعتی و کشاورزی خود و برای جریان حیات در کشور خود، محتاج آنها باشد؛ برود درِ خانه‌ی آنها؛ اهمیت انرژی هسته‌ای این است. حالا میگویند انرژی هسته‌ای برای درمان و مصارف پزشکی هم به کار میرود؛ بله، اینها هم است؛ اما اینها درجه‌ی چندم است. در درجه‌ی اول این یک نیاز اساسی و اصلی برای کشور ماست. اگر امروز مسئولین و دست‌اندرکاران ما این را تأمین نکنند، بیست سال بعد همه‌ی مردم حق خواهند داشت اینها را لعنت کنند. آن روز هم نمیشود به دست آورد. وقتی یک ملت احتیاج به چیزی دارد، به او گرانفروشی میکنند، به او نمیدهند، او را تحقیر میکنند و به او بیاعتنایی میکنند. آن چیزی که امریکا به ما میگوید، این است که شما این فناوریای را که خودتان هم به دست آورده‌اید، این را بگذارید کنار، ما به شما سوخت هسته‌ای میدهیم. یعنی چه؟ یعنی شما نیروگاه بسازید، بعد برای سوخت این نیروگاه بیایید سراغ ما تا ما با هر شرایط و هر قیمتی که دلمان خواست، آن را به شما بدهیم. مثل این میماند که امروز نفت در اختیار امریکا باشد، بخواهد به ما نفت بدهد. شما فرض کنید اگر در این شرایط ما برای تولید انرژی در داخل کشور احتیاج به نفت یا گازوئیل داشتیم و میخواستیم آن را از امریکاییها بگیریم، با ما چه رفتاری میکردند! ملت ایران را چقدر تحقیر میکردند! اینکه میگویم انرژی هسته‌ای یا به تعبیر درست‌تر فناوری هسته‌ای، چرخه‌ی سوخت و امکان غنیسازی هسته‌ای حق مسلم ملت ماست، این به معنای این است که اگر این را امروز برای این ملت تأمین نکنیم، فردا این ملت دست گدایی به سوی دشمنان و مخالفین خودش دراز کند. ملت ما زیر بار این حرف نخواهد رفت. به ما میگویند شما نفت دارید، انرژی اتمی میخواهید چه کار کنید؛ مگر امریکا نفت ندارد؛ امریکا که نفت دارد، چرا انرژی هسته‌ای دارد؟ همین اخیراً رئیس جمهور امریکا گفت، ما باید برای تولید هسته‌ای سرمایه‌گذاری بیشتری کنیم. همه‌ی دنیای پیشرفته دارند میروند به سمت سرمایه‌گذاری برای تولید هسته‌ای، آن وقت به ملت ما میگویند شما نداشته باشید! این حرف زور را ما قبول نکرده‌ایم و شما ملت ایران بدانید مسئولین کشور قبول نخواهند کرد. بنده به هیچ قیمتی زیر بار این حرف زور نخواهم رفت. انرژی هسته‌ای و فناوری هسته‌ای حق مسلم شما ملت ایران است و هیچ کس حق ندارد از این حق مسلّم صرف نظر کند و کوتاه بیاید. دشمن شبهه‌پراکنی میکند و یک عده‌ای هم نادانسته، شاید بعضی هم دانسته، همین حرفهای دشمن را در داخل پر و بال میدهند. حقیقت قضیه این چیزی است که من به شما عرض کردم. امروز اگر شما این حق را به چنگ نیاورید، دهها سال ملت ایران به عقب خواهد رفت و عقب‌مانده خواهد ماند. هیچ فرد مسئولی، هیچ پیروِ پیامبر اعظم راضی نخواهد شد. دنیا هم این حق را قبول دارد. حالا تهدید شورای امنیت کردند، انگار شورای امنیت آخر دنیاست. ما هم شورای امنیت چشیده هستیم. در جنگ تحمیلی، آن روزی که عراقیها چند هزار کیلومتر خاک ما را زیر پا داشتند، همین شورای امنیت قطعنامه صادر کرد که بایستی جنگ را تمام کنید، دفاع و مقاومت نکنید؛ ما هم چون برخلاف مصالح کشورمان بود، قبول نکردیم. هر وقت برخلاف مصالح کشور باشد، قبول نمیکنیم. ملت ما ایستاده است. جوانان ما ایستاده‌اند، خوشبختانه مسئولین ما با نشاط ایستاده‌اند، خدا پشتیبان ماست و اقتدار آینده‌ی کشورِ ما امروز در گرو تصمیم و همت مسئولان و مردم ماست. به توفیق الهی، به کمک همت و اراده و عزم بلند مردم و به تأیید ولیعصر (ارواحنافداه) بر این حق پافشاری خواهیم کرد و آن را با همه‌ی وجود به چنگ خواهیم آورد. اجازه بدهید از این نفسهای پُرشور و دلهای گرم شما استفاده کنم و چند تا دعا کنم: پروردگارا! به عزت و جلالت و به حق پیامبر اعظم، رحمت و برکت و تفضل خود را بر این ملت مؤمن و پایدار نازل کن. پروردگارا! این ملت قدرشناس اسلام را بر دشمنان اسلام پیروز کن. پروردگارا! راه این ملت و راه جوانان ما را به سوی آینده‌ای که شایسته‌ی این ملت است، هموار بگردان. پروردگارا! مسئولین کشور را در خدمتگزاری به این مردم روزبه‌روز موفق‌تر بگردان. پروردگارا! برکات علی‌بن‌موسیالرضا (سلام‌الله‌علیه) را بر مردم این مرز و بوم و کشور روزبه‌روز افزایش بده؛ ما را مشمول دعای ولیعصر (ارواحنافداه) قرار بده. پروردگارا! درجات امام عزیز و شهیدان عالیمقامِ ما را در نزد خود روزبه‌روز برتر و رفیع‌تر بگردان؛ ما را بندگان صالح خود قرار بده؛ ما را خدمتگزاران این مردم قرار بده.   والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌ ۱) شرح نهج البلاغه، جلد ۲۰، صفحه ۳۱۹
1,353
1386/12/24
بیانات در مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما پس از شرکت در انتخابات هشتمین دوره‌ی مجلس و میان‌دور
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3423
جنابعالی همچون سالهای گذشته در آغاز انتخابات پای صندوق رأی حضور یافتید و رأی خودتان را به صندوق انداختید؛ بفرمائید که در این لحظات مهم و حساس چه پیامی و توصیه‌ای برای ملت عزیزمان دارید؟ بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم. برای کشورمان و ملتمان روز حساس و لحظه‌ی حساسی است؛ سرنوشت‌ساز است. بعضی از ایام زندگی انسان، این خصوصیت را دارد که سرنوشت بخش عمده‌ای از زندگی را یا بخشی از زندگی را در آن، انسان تعیین میکند. اگر بخواهیم تشبیه کنیم، مثل لیلةالقدر که هر سال، لیلةالقدر برای انسان سرنوشت‌ساز است. هنگام انتخابات هم برای یک ملت، برای یک دوره‌ای، برای برهه‌ای سرنوشت‌ساز است. لذا این لحظه را من شخصاً قدر میدانم و توصیه به ملت عزیزمان هم میکنم که قدر بدانند و با رأی خودشان، اراده‌ی خودشان، همت و خواست خودشان، تکلیف تقنین در چهار سال آینده را ان‌شاءاللَّه روشن کنند. و این توصیه را هم مثل همیشه میکنم که مردم عزیزمان نگذارند این کارِ بزرگ امروز را برای آخر وقت؛ همین اول وقت بیایند؛ «خیر الخیر ما کان عاجله»؛ بهترینِ کارهای خیر، آن کار خیری است که زود، بهنگام انجام بگیرد. از حالا تا عصر ممکن است انسان برایش یک عارضه‌ای پیش بیاید، کاری پیش بیاید، دستپاچه بشود. الان وقت زیادی است؛ در این فرصت - در ساعات اول روز - مردم بروند. و توصیه‌ی دیگر من هم این است که از همه‌ی حقشان استفاده کنند. مثلاً در تهران که ما سی نفر را باید انتخاب کنیم، اگر بیست و نه نفر را انتخاب کردیم، در واقع از یکسیام از حق خودمان بهره نبرده‌ایم و استفاده نکرده‌ایم. چه بهتر که از همه‌ی حق خودمان تا آن جزء آخرش استفاده کنیم؛ یعنی همه‌ی سی نفر را بنویسیم. و همچنین در هر نقطه‌ای، هر تعدادی که نامزد انتخاباتی آنجا هست. ان‌شاءاللَّه موفق و مؤید باشید؛ هم شما، هم همه‌ی این آقایان. خدا ان‌شاءاللَّه که همه‌تان را عاقبت بخیر کند و توفیق بدهد و این زحمات را از شما قبول کند. خداحافظتان.
1,354
1386/12/22
‌بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3422
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ اولاً خوشامد عرض میکنیم به همه‌ی برادران و خواهران عزیز که از نقاط مختلف کشور از راههای دور و نزدیک به اینجا تشریف آوردید و این محفل صمیمی و باصفا را در این حسینیه تشکیل دادید. حلول ماه مبارک ربیع الاول را که ماه ولادت نبی مکرم اسلام حضرت محمد بن عبداللَّه و یکی از مقاطع تاریخی بزرگ برای کل بشریت است، تبریک عرض میکنیم. در روز اول ربیع الاول هجرت پیغمبر واقع شده است؛ از مکه به مدینه که مبدأ تاریخ هجری مسلمانان است. این ماه هم ربیع‌المولود است، هم ربیع‌الهجره است. این خاطره‌های تاریخی برای امت اسلام بسیار بزرگ و ارزشمند است. امروز هم در دنیای به اصطلاح مدرن، با ترتیباتی که در میان ملتها وجود دارد و سابقه نداشته است، همچنان امت اسلامی و مردم مسلمان در سراسر جهان از این خاطره‌ها الهام میگیرند؛ درس میگیرند. در هر نقطه‌ی از دنیا که مسلمانی زندگی میکند که گوینده‌ی «لااله الا اللَّه» و «محمد رسول اللَّه» است، با یاد ولادت آن بنده‌ی برگزیده و سرآمد انسانها، در این ماه در خود احساس شعف میکند. عشق به نبی مکرم اسلام در دل یکایک مسلمانهاست؛ لذاست که شما میبینید امروز که جبهه‌ی استکبار جهانی درصدد تضعیف اسلام است، وجود مبارک پیامبر را هدف قرار میدهد. صهیونیستها و دولتهائی که زیر نفوذ صهیونیسم هستند، دستگاه استکبار و در رأس آنها آمریکای جنایتکار، وقتی میخواهند با امت اسلامی دربیفتند و با اسلام معارضه کنند، آماج حمله‌ی خودشان را نبی معظم و مکرم اسلام قرار میدهند. این به چه معناست؟ این به خاطر این است که یاد آن بزرگوار، نام آن بزرگوار، ولادت آن بزرگوار، هجرت آن بزرگوار، حکومت ده ساله‌ی آن بزرگوار در مدینه و یکایک اقدام و تعلیم و آموزش آن بزرگوار، امروز برای مسلمانها، اگر تدبر بکنند و تأمل بکنند، یک درس است؛ گشایشِ یک درِ بازی به سوی زندگی است. پیغمبر الهام‌بخش است برای امت اسلامی. چون این را میدانند؛ چون از بیداری امت اسلامی میترسند؛ چون از قدرت جامعه‌ی یک میلیارد و پانصد میلیونی مسلمان در سرتاسر عالم وحشت دارند، در مقابل پیغمبر صف‌آرائی میکنند. رحمة للعالمین را، منشأ عظیم‌ترین خیرات و برکات برای بشریت را در مطبوعاتشان، در زبان سیاستمدارانشان، در کتاب‌نوشتنهایشان، به وسیله‌ی مزدورانشان مورد اهانت قرار میدهند. این باید ما مسلمانها را بیدار کند؛ بفهمیم که در وجود پیامبر، در شخصیت پیامبر، در خاطرات زندگی پیامبر، در هجرت پیغمبر، در جهاد پیغمبر، در سیره‌ی پیغمبر، در درسهای قولی و عملی پیغمبر، چه گنجینه‌ی عظیمی برای مسلمانها نهفته است. ما از این گنجینه اگر استفاده کنیم، امت اسلامی به آنچنان موقعیتی خواهد رسید که نتوانند دیگر به او زور بگویند؛ نتوانند او را زیر فشار قرار بدهند؛ نتوانند او را تهدید کنند؛ این درس است برای ما. امروز جبهه‌ی استکبار علناً، صریحاً در مقابل اسلام ایستاده است. درست است که جمهوری اسلامی را آماج حملات خودشان از لحاظ سیاسی و تبلیغاتی قرار میدهند، لکن دشمنی آنها با جمهوری اسلامی هم به خاطر همین است که جمهوری اسلامی پرچم اسلام را بلند کرده است؛ اسلام را در دلهای آحاد امت اسلامی زنده کرده است؛ به اسلام رونق بخشیده است؛ عزت بخشیده است و خود به خاطر اسلام عزت پیدا کرده است. برای این است که با جمهوری اسلامی مخالفت میکنند، معارضه میکنند، دشمنی میکنند. با اسلام در حقیقت اینها مخالفند - یعنی با یکایک این امت عظیم اسلامی و ملتهای اسلامی - این را باید آحاد امت اسلامی و ملتهای مسلمان بدرستی، از بن دندان درک کنند و بفهمند. اسم حقوق بشر را می‌آورند، اسم دموکراسی را می‌آورند، اسم انرژی هسته‌ای را در یک برهه‌ای می‌آورند؛ اینها را بهانه‌ی دشمنی قرار میدهند، لکن واقع قضیه چیز دیگری است؛ واقع قضیه این است که اینها میدانند اسلام میتواند امت اسلامی را به یک قدرت عظیم تبدیل کند. با این مخالفند. میدانند که نام پیغمبر، یاد پیغمبر، زندگی پیغمبر، سیره‌ی پیغمبر و تعالیم پیغمبر میتواند امت اسلامی را از رخوت خارج کند، به او نشاط بدهد، او را در صحنه‌ی بین‌المللی تبدیل به یک عنصر اثرگذار و متنفذ کند، عزت به او ببخشد؛ این را نمیخواهند؛ با این دشمنی میکنند و مخالفند؛ والّا کیست که نداند آمریکائیها اولین دشمن حقوق بشرند. منظورم از آمریکائیها، مردم آمریکا نیستند؛ سیاستمداران، سردمداران، متنفذین، گردانندگان رژیم آمریکا و رژیم صهیونیستی، که اولین دشمنان بشریتند. ببینید چه میکنند در غزه! ببینید چه میکنند در منطقه‌ی فلسطین! ببینید با ملتهای مسلمان چگونه رفتار میکنند! ببینید در عراق و افغانستان با آن ملتهای مظلوم چگونه با سنگدلی و قساوت رفتار میکنند! ببینید شکنجه‌هایشان را! رئیس جمهور آمریکا رسماً، علناً قانون ضدشکنجه را رد میکند؛ این خیلی مطلب مهمی است. یعنی شکنجه باید قانونی باشد، باید آمریکائیها زندانیان خودشان را، بیگناهانی را که در عراق و در افغانستان و در هر نقطه‌ی عالم دستگیر میکنند، بتوانند اینها را آزادانه شکنجه کنند. پرچم طرفداری از شکنجه را در دست گرفته‌اند، آنوقت اسم حقوق بشر می‌آورند! نتیجه‌ی این رفتارها از سوی سیاستمداران و سردمداران و زمامداران آمریکا این شده است که همین «مرگ بر آمریکا»ی شما، امروز از دل ملتهای مسلمان - از ته دل - برمیخیزد. همه‌ی آنها همین را میگویند. یک روزی فقط ملت ایران بود که بیدار شده بود و شعار «مرگ بر آمریکا» میداد؛ امروز در سرتاسر جهان - دنیای اسلام، حتی در میان غیرمسلمین - هرجا این رئیس‌جمهور نگون‌بخت آمریکا سفر میکند، شما ببینید مردم چه تظاهراتی علیه او میکنند؛ پرچمشان را آتش میزنند؛ «مرگ بر آمریکا» میگویند؛ آدمک او را درست میکنند و آتش میزنند. آنوقت اینها طرفدار حقوق بشرند؟! این وقاحت آنها هم بیشتر مردم دنیا را و ملتهای زیر ستم را به دشمنی با آنها و نفرت از آنها وادار میکند. اینجور انسان با شکنجه موافق، با اشغال نظامی کشورها موافق، با بمب بر سر ملتها ریختن موافق، تبعیض اینجور در داخل خود آمریکا و در بیرون آمریکا بین آحاد مردم، واضح و علنی و آشکار، آنوقت دم از دموکراسی بزنند! دم ازحقوق بشر بزنند! این آن چیزی است که ملتها را به حقیقت و واقعیت این جرثومه‌ی فساد - یعنی استکبار - آشنا میکند؛ آگاه میکند؛ میفهمند این سیاستها چه چیز را دنبال میکند. امروز شما ملت ایران بدانید در دنیا تنها نیستید. این شعاری که شما میدهید، شعار دل همه‌ی ملتهای مسلمان است و بسیاری از ملتهای غیرمسلمان. این به پایمردی شما، با ایستادگی شما، با شجاعت شما ملت ایران اتفاق افتاده است. ملتهای دنیا حقیقت را فهمیده‌اند؛ پرده‌ی نفاق از روی این مستکبرین برطرف شده است. آنها هم میدانند؛ میدانند که ملت ایران میاندار این حرکت عظیم امت اسلامی است؛ این را میدانند، لذا دشمنیها را متوجه ایران کرده‌اند. هرچه که برای ایران و ایرانی مایه‌ی عزت و قدرت و رفاه و راحتی است، آنها باهاش دشمنند؛ یکیاش همین انتخاباتی است که چند روز دیگر تجربه‌ی عظیم مردم ماست که بروند به پای صندوقهای رأی. با انتخابات شما اینها دشمنند؛ با اصل انتخابات دشمنند؛ با حضور پرشور و گسترده‌ی مردم در انتخابات دشمنند؛ با انتخاب آدمهای اصلح و طرفدار حقوق مردم و متعبد و پایبند به مبانی اسلامی و ارزشهای اسلامی مخالفند، دشمنند؛ چرا؟ چون میدانند اینها هم انتخابات، هم حضور گسترده‌ی مردم، هم حضور آدمهای مناسب و شایسته در مجلس، به ضرر آنهاست؛ لذا مخالفت میکنند. هرجور مخالفتی که میتوانند میکنند؛ تبلیغات میکنند، رادیو به راه میاندازند، در رادیوهای گوناگونشان به خیال خودشان مردم را از انتخابات دلسرد میکنند - دارند به خیال خودشان کار میکنند - نتیجه هم ان‌شاءاللَّه کاملاً بعکس است. همین هفته‌ی گذشته آمریکا گفت: ما میخواهیم علیه ایران از شورای امنیت قطعنامه بگیریم برای اینکه مردم ایران را از صندوقهای رأی دور کنیم. شما فکرش را بکنید؛ اینها آنوقت مدعی مردم‌سالاری و دموکراسیاند! خوب، حضور مردم در هر نقطه‌ای از دنیا در انتخابات، مردم‌سالاری است؛ دموکراسی دیگر معنایش غیر از این چیست؟ اما چون میدانند که ملت ایران با حضور پرشور در انتخابات برای خود قدرت میآفریند، عزت خلق میکند، میخواهند این نباشد. البته از همین حالا معلوم است، در طول این سی سال گذشته هم معلوم بوده است که هر وقت دشمنان این ملت سعی کردند مردم در انتخاباتی شرکت نکنند و تبلیغات کردند، مردم بعکس پرشورتر در انتخابات شرکت کرده‌اند. این دفعه هم همینجور خواهد شد به توفیق الهی. مردم میدانند که حضور آنها در انتخابات مایه‌ی قدرت و ابهت بین‌المللی آنهاست. آنها این را نمیخواهند. آنها میخواهند مردم در انتخابات شرکت نکنند تا این نشانه‌ی روگردانی مردم از نظام اسلامی باشد و نظام اسلامی به این وسیله ضعیف بشود و آنها بتوانند به ملت و کشور و دولت و همه فشار وارد کنند. آنها میدانند که حضور پر شور مردم در انتخابات به مردم قدرت میدهد و آنها دیگر نمیتوانند نقشه‌هایشان را نسبت به ایران اجرا کنند. میخواهند این نباشد. تمام دستگاههای تبلیغاتیشان را به راه انداخته‌اند که مردم را از حضور در انتخابات منصرف کنند. عواملشان هم البته هستند متأسفانه؛ غیر از رادیوها و وسائل تبلیغاتی آنها، گاهی در گوشه و کنار در داخل هم هستند، برای اینکه مردم را از انتخابات دلسرد کنند. آنها نسبت به آنچه که در کشور، از خدمات عظیمی که انجام گرفته است، ایجاد تردید میکنند.کی میتواند منکر بشود که چه خدمات بزرگی را دولت و مجلس به این کشور کرده‌اند. کارهای عظیمی که انجام گرفته است و کارهائی که ان شاءاللَّه به توفیق الهی ثمرات آن و نتائج آن را مردم بمرور خواهند دید. برای اینکه اینها را از چشم مردم دور کنند و مردم را دلسرد کنند، هر چه میتوانند و در چنته دارند، علیه دولت، علیه مجلس، علیه مسئولین بیان میکنند، تا مردم را دلسرد کنند. یا مثلاً شبهه‌ی در خود انتخابات، که آیا این انتخابات آزاد است، آیا آزاد نیست؟ آیا در این انتخابات دستکاری نمیشود، تقلب نمیشود؟ من میتوانم با اطمینان کامل به شما عرض کنم که انتخابات - چه در این دوره‌ای که دو سه روز دیگر انجام خواهد گرفت ان‌شاءاللَّه، چه در دوره‌های قبل - درست انجام میگیرد. به همین دلائل هم هست که ما گفتیم، باز هم تکرار میکنیم: شرکت و حضور در انتخابات برای مردم، هم یک فریضه‌ی سیاسی است، هم یک فریضه‌ی دینی است. این مثل این است که یک انسانی بدن خودش را با ویتامین و با غذاهای مقوی تقویت کند؛ وقتی بدن تقویت شد، میکروبها دیگر نمیتوانند در او نفوذ کنند؛ دشمنی هم اگر حمله کرد، میتواند از خودش دفاع کند. این، مهمترین مسئله در باب انتخابات است؛ یعنی حضور مردم. ملت ایران همچنانی که در این حدود سی سال نشان داده است، هر جائی که آزمونی برای نشان دادن اقتدار ملی بوده است، وارد شده است. اگر راهپیمائی بوده است، تظاهرات بوده است، اگر انتخابات بوده است، اگر حضور در جبهه‌ها در دوران دفاع مقدس بوده است - هر جائی که مظهری از مظاهر قدرت ملی محسوب میشده است - ملت ایران با هوشیاری، با شجاعت در آن حضور پیدا کرده است. و همین است که در طول این سی سالی که تقریباً از انقلاب میگذرد، کشور شما، ملت شما، دولت شما روز به روز قویتر شده است؛ روز به روز آرمانهای انقلاب و مبانی انقلاب و ارزشهای انقلاب در او زنده‌تر شده است. ارزشهای انقلاب چیست؟ ارزشهای انقلاب در درجه‌ی اول، استحکام ایمان و دیانت در دلهاست - که منشأ همه‌ی کارها و مجاهدتها این است - عدالت اجتماعی است، مبارزه‌ی با فساد است، آزادی مردم در انتخاب است، عدم تحمیل آراء فردی و حزبی و دولتی و غیره بر مردم است، که مردم آزادانه فکر کنند، آزادانه عمل بکنند؛ در چارچوب مقررات اسلامی. مردم‌سالاری دینی یعنی این. اینها ارزشهای انقلاب و مبانی انقلاب است. لذا شما که میخواهید بروید پای صندوق رأی و رأی بدهید، هدفتان این باشد که یک مجلسی تشکیل بشود پایبند به همین مبانی انقلاب و ارزشهای انقلاب. نماینده، متدین، امین، معتقد به عدالت اجتماعی - استقرار عدالت در سرتاسر کشور - متنفر از فساد در هر بخشی و در هر طبقه‌ای از طبقات مسئولین، معتقد به عزت جمهوری اسلامی؛ مجلس باید یک چنین مجلسی باشد. ما هفت دوره مجلس شورای اسلامی را گذراندیم. در مجلس شورای اسلامی گاهی اتفاق افتاده است که کسانی آمده‌اند که با اسم «اسلامی» برای این مجلس مخالفت کرده‌اند! در دوره‌ی اول که بحث این بود که اسم مجلس چه باشد - که آمده بود «مجلس شورای اسلامی» - یک عده‌ای ایستادند که نه، «اسلامی» نباشد! خوب، این نماینده‌ی ملت ایران نیست. ملت ایران برای اسلام این فداکاریها را کرده است. ملت ایران عظمت خود را، عزت خود را، اقتدار خود را، آسایش و رفاه خود را در اسلام جستجو میکند. یک عده‌ای پیدا شدند که با اسم «اسلامی» برای مجلس مخالفت کردند! خوب، این مطلوب نیست. یا یک کسانی در یک مجلس دیگری پیدا شدند، تصمیم گرفتند بر طبق خواسته‌ی مخالفین که میگفتند بساط انرژی هسته‌ای را جمع کنید، در کشور قانون بگذرانند که دولت را الزام کنند که دنبال انرژی هسته‌ای نرود! این هم بود در یکی از مجالس ما. این چیزی نیست که ملت ایران آن را بخواهند. اما در همین مجلس هم - همین مجلسی که الان بر سر کار هست - قانون گذراندند و دولت را موظف کردند که بایستی انرژی هسته‌ای را دنبال کند و موانع سر راه را برطرف کند. همه جور داشتیم. باید ما هوشیار باشیم؛ آحاد ملت باید هوشیار باشند. نماینده‌ی متدین، امین، طرفدار عدالت، مخالف با فساد، طرفدار حقوق محرومین، پایبند به مبانی اسلام و ارزشهای اسلامی و خط امام؛ یک چنین نماینده‌ای را بفرستند مجلس؛ آنوقت مجلس مقتدر خواهد شد، عزتمند خواهد شد. تشخیص این برای همه البته آسان نیست، ولی باید تحقیق کرد، باید به آدمهای مطلع، آدمهای خبره، آدمهای مطمئن مراجعه کرد. و من عرض بکنم رأی دادن در مجلس به نماینده‌ها و به این کسانی که مطرح هستند برای رفتن به مجلس، پیش خدای متعال دارای ثواب است؛ ولو انسان در تشخیص اشتباه هم کرده باشد. البته اگر تشخیص درست داده باشد، این ثواب مضاعف میشود. خود رأی دادن، خود رفتن پای صندوق، خود شرکت در این آزمون بزرگ، پیش خدای متعال دارای ثواب است. خدای متعال شاهد و ناظر عمل ماست. «و قل اعملوا فسیری اللَّه و رسوله و المؤمنون»؛ عمل کنید، اقدام کنید، خدا اقدام شما را میبیند، پیامبر اعظم اقدام شما را میبیند، مؤمنین اقدام شما را میبینند. از حضور شما در پای صندوقها مؤمنین سایر کشورها هم خرسند میشوند. این دشمنان نادان ما، دشمنان احمق ما - همین سردمداران سیاست آمریکائی - که نسبت به این انتخابات این همه اظهار حساسیت کردند، موجب شده است که ملتهای مسلمان نسبت به این انتخابات حساس شده‌اند؛ همه گردن میکشند ببینند ملت ایران در این انتخابات چه میکند؟ چه جور وارد صحنه‌ی انتخابات میشود و چه کسانی را انتخاب میکند. آمریکائیها گفتند ما مایلیم فلان جور آدمها باشند، فلان جور آدمها نباشند. ملتهای مسلمان نگاه میکنند ببینند آیا نسخه‌ی آمریکائی در ایران عمل شد یا نسخه‌ی ایرانی و اسلامی عمل شد. آنچه که آمریکائیها میخواهند، مخالف منافع ایران است. رحمت خدا بر امام بزرگوار ما که میفرمود از دشمنی دشمن، از دشنامِ دشمن نترسید؛ وقتی او به شما بدگویی میکند، اخم میکند، دشنام میدهد، بدانید که شما یک کار بزرگی انجام داده‌اید یا دارید انجام میدهید که او ناراحت است. از این بترسید که از شما تعریف کند. اگر دشمن از شما تعریف کرد، این نشاندهنده‌ی این است که شما یک کاری به نفع او انجام داده‌اید. هر کسی را که دشمن ما، دشمن ایران، میخواهد که او بر سر کار نباشد، در مجلس نباشد، در دولت نباشد، او باید باشد؛ او به نفع ایران است. هر کسی را که دشمن ما میخواهد که او برود در دستگاه حاکمیت کشور و قانونگذاری کشور، او نباید برود. او طبق خواست دشمن عمل خواهد کرد. نماینده‌ی صالح آن کسی است که پایبندی او به اسلام باشد، پایبندی او به عدالت باشد، پایبندی او به منافع ملی باشد، مرز او با دشمن مرز مشخصی باشد. اگر این نشد، آن نماینده، نماینده‌ی خوبی نخواهد بود؛ نماینده‌ی ملت در واقع نخواهد بود. خوشبختانه در کشور ما مجموعه‌های سیاسیای که هستند، نسبت به مبانی اسلام و انقلاب تقریباً همه، بجز یک اقلیت کوچکی، متفق‌القولند؛ منتها مرزها را باید روشن کرد. بعضی، از دشمن رودربایستی دارند؛ بعضی، ملاحظه‌ی دشمن را میکنند. ملاحظه‌ی ملت را باید کرد، ملاحظه‌ی خدا را باید کرد، نه ملاحظه‌ی دشمن را. دشمن، دشمن است؛ هرچه ملاحظه کنی، هر چه عقب بنشینی، او جلو می‌آید. اگر خاکریز شما در مقابل دشمن خاکریز مستحکمی نباشد، او نفوذ میکند. دشمنان این را میخواهند. یکی از شاخصها همین است. مردم در هر جای کشور هستند، به این شاخص توجه کنند. آن کسانی که مرزشان با دشمن و دست‌نشاندگان دشمن مرز کمرنگی است، اینها برای ورود به مجلس اصلح نیستند. کسانی باید باشند که مرز روشنی با دشمن داشته باشند. این را من قبلاً هم گفتم، حالا هم تکرار میکنم، بگردید؛ از خدا هم کمک بخواهید، از آدمهای مطلع و امین و باصداقت کمک بخواهید، تا بدانید چه کسانی را باید بفرستید مجلس؛ آنوقت مجلس، مجلسی خواهد شد که میتواند آرمانهای ملت را تبلور و تجسم ببخشد به معنای واقعی کلمه؛ همچنانی که بحمداللَّه در طول این زمانهای گوناگون دیدیم مجالسی بودند که یا یکسره یا یک اکثریت قاطع در آنها همینجور عمل کردند؛ قوانینِ خوب گذاشتند، دولتها را وادار به کار کردند. ان‌شاءاللَّه مجلس هشتم مجلسی باشد که به کارهای خیر کمک کند، به آنچه که همت مسئولان و همت مجریان و همت دولت بر آن گماشته شده است، ان‌شاءاللَّه کمک کند، راهها را باز کند، قوانین مناسب ملت بگذراند و نظارت کند. شأن مجلس عبارت است از قانونگذاری و نظارت کردن؛ هم قانونِ خوب بگذارند که مجریان دستشان باز باشد و بتوانند برای مردم کار کنند، خدمت کنند - خوب، بحمداللَّه دولتهای ما خدمتگذار بوده‌اند، این دولت هم بخصوص فعالیت و تلاش خیلی خوبی دارد - و بتوانند آن کاری را که میخواهند انجام بدهند، برای مردم انجام بدهند؛ این از یک طرف، از یک طرف هم نظارت؛ بر همه‌ی دولتها نظارت باید وجود داشته باشد. انسان باید تحت نظارت باشد؛ هم نظارت وجدان خود، هم نظارت مراقبین قانونىِ خود؛ و بداند که تحت مراقبت خدای متعال و نظارت الهی هست. این میشود یک مجلس خوب. امیدواریم خدای متعال کمک کند به ما ملت ایران و آحاد مردم عزیزمان در شهرهای مختلف - چه در تهران، چه در استانهای گوناگون و شهرهای مختلف؛ چه در نقاط روستاها و مناطق دورافتاده - که همه ان‌شاءاللَّه بتوانند در این انتخابات با شور و شوق، با انگیزه و با قصد قربت شرکت کنند و ان‌شاءاللَّه محصول این شرکت عمومی، اولاً عزت ملت ایران و هیبت ملت ایران در چشم دشمنان بشود و جلو فتنه‌انگیزیهای دشمنان را بگیرد، ثانیاً یک مجلس کاملاً مفید برای ملت و نافع برای رسیدن به آرمانهای انقلاب و ارزشهای انقلاب به وجود بیاید و ان‌شاءاللَّه کمک حضرت بقیةاللَّه (ارواحنا فداه) شامل حال همه‌ی ما باشد و ارواح مطهر شهدا و روح مطهر امام که این راه را جلو ما ملت ایران باز کرد، ان‌شاءاللَّه با پیغمبر و اولیائش محشور باشد.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,355
1386/11/28
‌بیانات در دیدار مردم تبریز
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3421
بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌  اولاً تشکر میکنم از همه‌ی برادران و خواهران عزیز که این راه طولانی را طی کردید و به این حسینیه تشریف آوردید و این محفل سراپا صمیمیت و صفا را تشکیل دادید. خیلی خوش‌آمدید! قارداش لار... باجیلار، خوش گلمیسیز! (۱)  خاطره‌ی مجاهدت آزادمنشانه‌ی هشیارانه‌ی مردم آذربایجان از حافظه‌ی ملت ایران پاک نخواهد شد. بیست و نه بهمن سال ۱۳۵۶ یکی از این خاطره‌هاست. شما در شناسنامه‌ی تاریخی خودتان چه در دوران تاریخ گذشته، چه در دوران بعد از انقلاب، چه در دوران جنگ تحمیلی و چه تا امروز از اینگونه حوادث بسیار داشته‌اید. البته تاریخِ سرتاپا افتخار مردم عزیز آذربایجان در یک نقاطی اوج میگیرد که یکی از این نقاط همین بیست و نه بهمن است.  اگر برای جوانهای عزیزی که آن روز را ندیدند، بخواهیم در دو جمله مسئله را تصویر کنیم، مسئله این است که یک حرکتی در مواجهه‌ی با رژیم غدار، از یک نقطه‌ای، یعنی از حوزه‌ی علمیه‌ی قم و مردم قم سربلند کرد، رژیم بیباک و غدار و متکی به آمریکا بشدت آن را سرکوب کرد، نفسها در سینه‌ها حبس شد. همه خیال کردند قضیه تمام شد. آن نقطه‌ای که نگذاشت این قضیه به اینجا ختم شود و یک حادثه را تبدیل به یک جریان و یک فرایند کرد، عبارت بود از تبریز و آذربایجان. یعنی مردم غیور و شجاع و باهوش تبریز، یک حادثه را تبدیل کردند به یک جریان؛ نگذاشتند این حادثه در قم دفن شود. اگر بخواهیم تشبیه کنیم به حوادث صدر اسلام، مثل کار جناب زین‌العابدین و زینب‌کبری در حفظ حادثه‌ی عاشورا و نگذاشتن و مانع شدن از اینکه این حادثه در صحرای کربلا دفن شود و فراموش شود. شما این را یک پرچمی کردید و با قدرت این را در دست نگه داشتید و این پرچم شد شاخص. این، اهمیت حادثه را نشان میدهد.  اگر بخواهیم این حادثه را برگردانیم بر روی روحیات مردم و خصوصیات مردم آذربایجان، نتیجه این میشود که این مردم هم شور و هیجان دارند، هم شعور و هوشیاری سطح بالا دارند؛ میدانند چه کاری اهمیت دارد و کی اهمیت دارد؛ هم شجاعت و غیرت کافی دارند که این کار را ولو بسیار خطر داشته باشد، انجام بدهند؛ مردمی هستند بیدار، بیدار؛ بیداری که شما شعارش را میدهید.(۲) بنده با همه‌ی وجود این شعار را قبول دارم، از سالها قبل هم گفته‌ام. من در مقابل شعار شما به عنوان تصدیق این حرفها عرض میکنم: آذربایجان اویاخسان، انقلابا دایاخسان.  همه‌ی قضیه هم در همین بیداری و هشیاری و درک بالا و موقعیت‌سنجی و اقدام بجا و شجاعانه خلاصه میشود. اگر فرض کنید یک ملتی که در طول قرنهای متوالی بر اثر فساد دستگاههای حاکم، بر اثر استبدادهای گوناگون دچار غفلت شده است، دچار عقب‌ماندگی شده است، از قافله‌ی علم و تمدن و همه چیز عقب افتاده است، بعد هم استعمار وارد شده است با شیوه‌ها و روشهای بسیار پیچیده و مرموز، اینها را در آن حالت نگهداشته، منابع حیاتی آنها، ارزشهای تاریخی و فرهنگی آنها را نابود کرده است و زمام این ملت و این کشور را در دست گرفته است، بخواهد ورق را برگرداند، به چه احتیاج دارد؟ میشود رفت پیش استعمارگر ظالم و غدار و از او خواهش کرد: آقا شما بیائید از استعمار دست بردارید، از منافع خودتان صرفنظر کنید؟ میشود این کار را کرد؟ فایده‌ای دارد؟ اگر نه، بگوئیم التماس نمیکنیم، مذاکره میکنیم، با مذاکره حل میشود؟ میشود طعمه را از دهان گرگ با مذاکره، با حرف حساب، درخواست گرفت، میشود این کار را کرد؟  ملتها در چنین مقاطعی یک راه بیشتر ندارند و آن اینکه جوهر خودشان را نشان بدهند، قدرت خودشان را به صحنه بیاورند، از توانائیهای خودشان استفاده کنند تا دشمن نتواند بر روی ضعفها و ناتوانیهای آنها تکیه کند. جز این راهی برای یک ملت وجود ندارد. این کاری بود که ملت ایران کرد. این کار هم احتیاج دارد به بیدار بودن، آگاه بودن، تنبلی نکردن، دل به خواسته‌ها و آسایشهای حقیر مادی نقد و کوچک نسپردن، اهداف و آرمانهای بزرگ را در نظر گرفتن و وارد میدان شدن؛ به این احتیاج دارد. اساسش بیداری است؛ این کار را ملت ایران کرد.  بیست و دوم بهمن اوج این کار بود. بیدار کننده‌ای که سالها فریاد کشید تا این مردم را بیدار کند، امام بزرگوار ما بود. در این کار همه‌ی خیرخواهان، همه‌ی مصلحان، همه‌ی دانشمندان، همه‌ی علمای دلسوز کمک کردند، قشرهای مختلف هر کدامی بتدریج وارد شدند و کمک کردند. ناگهان ملت ما از ملتی که سابقه‌ی دوران قاجار را داشت و بعد در دوران پهلوی بکلی لگدمال شده بود، تبدیل شد به یک ملت زنده و بیدار، آمد وسط میدان، قدرت خودش را علنی کرد، قدرت خود را به صحنه آورد. این قدرت، قدرت ملی است؛ قدرت آحاد مردم است، هیچ نیروئی در مقابل این قدرت تاب مقاومت ندارد. ملتها امتحان کنند. البته امتحانش آسان هم نیست، فداکاری میخواهد، رهبرىِ درست میخواهد. اگر این فراهم بشود، هیچ ملتی در دنیا زیر ستم نخواهد ماند؛ دچار فقر نخواهد ماند. این شرایط در کشور عزیز ما فراهم شد.  بدون ایمان هم ممکن نبود این بیداری به وجود بیاید. ایمان مردم از درون مثل یک موتور فعال وجود آنها را به راه انداخت. اگر ایمان نبود، مرگ اینجور کوچک نمیشد در چشم مردم. آن چیزی که مرگ را حقیر میکند در مقابل چشم مردم، ایمان است. لذا هر چه ایمان بالاتر باشد، مرگ حقیرتر میشود. ایمانی مثل ایمان علی بن ‌ابی طالب، آنقدر مرگ را تحقیر میکند و کوچک میکند که میگوید من از مرگ نه فقط وحشت ندارم، بلکه با او انس دارم. «انس للموت من الطّفل بثدی امّه»؛ انس دارم، علاقه دارم، اصلاً نه اینکه نمیترسم، استقبال میکنم؛ این ناشی از ایمان است. وقتی ایمان هست، مرگ پایان زندگی نیست. وقت مردن آمد و جستن ز جو  کلّ شیء هالک الّا وجهه از جو انسان میپرد. یک خط فاصلی است بین این نشئه و آن نشئه؛ بعضیها را با زنجیر از این خط فاصل عبور میدهند؛ آنهائی که چسبیده‌اند به زندگی دنیا، بعضی خودشان جست میزنند، خودشان را پرتاب میکنند؛ چرا؟ چون میبینند آنجا چه خبر است. وعده‌ی الهی را مشاهده میکنند. لذا شهدای عزیزی که نام اینها را شنیده‌اید، بسیاری از اینها را میشناسید، بعضی از شماها با آنها همراه بوده‌اند، زندگی کرده‌اند، این شهدا از مرگ نمیترسیدند، اینها عاشق زندگی بوده‌اند. وصیتنامه‌ها را که انسان نگاه میکند، این را میفهمد. راه یک ملت این است. ملت ما این راه را شروع کرد.  فرقی که این ملت و انقلابش با بسیاری از ملتهائی که انقلاب کرده‌اند داشت، این است که این ملت خود را به جای محکمی متصل کرد؛ «فقد استمسک بالعروة الوثقی». عروه‌ی وثقی یعنی شما بخواهید از روی یک پرتگاهی عبور کنید، از یک لبه‌ی باریکی بخواهید عبور کنید، یک ریسمان محکمی باشد، دستتان را بگیرید. وقتی دستتان را گرفتید، خاطرتان جمع است که دیگر پرتاب نمیشوید. این عروه‌ی وثقی است. «فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی»؛ کفر به طاغوت، ایمان به خدا. ملت ما این را داشت، لذا از این گذرگاه عبور کرد؛ دغدغه‌ای برایش به وجود نیامد و همین موجب شد که این حرکت عظیم در بین مردم بماند.  به این نکته جوانهای عزیز ما توجه کنند؛ اهل معرفت و اهل فکر توجه کنند. انقلاب یک جریان است، همه جا همینجور است؛ یک جریان است، یک حادثه نیست، لکن این جریان در بسیاری از جاها در وسط راه متوقف میشود. به تاریخ انقلابهای گوناگون، انقلابهای بزرگ نگاه کنید؛ وسط راه متوقف میشوند. یک عده‌ای به یک پیروزی میرسند، دل خوش میکنند، از مردم فراموش میکنند، مردم یواش‌یواش صحنه را رها میکنند؛ تمام میشود.  انقلاب کبیر فرانسه که در قرن هیجدهم - اواخر قرن هیجدهم - شروع شد، در اوائل و اول قرن نوزدهم زایل شده بود، از بین رفته بود، چیزی ازش باقی نمانده بود. علیه سلطنت دیکتاتوری قیام کردند، سلطنت را زائل کردند، بعد از حدود پانزده سال، یک پادشاه مقتدر مستبد دیگری به نام ناپلئون بناپارت آمد سر کار. دهها سال اینها گرفتار بودند، بعد یواش‌یواش، بتدریج توانستند یک جوری خودشان را از بخشی از آن مسائل کنار بکشند.  انقلابها نمیمانند؛ نیمه‌کاره رها میشوند؛ چون ایمان نیست؛ چون آن عروه‌ی وثقی نیست. این انقلاب در بین مردم ما ماند و روز به روز شادابتر شد و کارائی خودش را روز به روز بیشتر نشان داد. امسال شما نگاه کنید به بیست و دو بهمن. بیست و نه سال از انقلاب گذشته است. امسال بیست و دو بهمن همانطور که جناب آقای مجتهد شبستری از تبریز نقل کردند، بنده هم از نقاط مختلف - چه تهران، چه سایر شهرستانها - خبرگیری کردم، کسانی که اهل این کارند و اهل تشخیصند، تقریباً به طور قاطع نظر دادند که امسال حضور مردم، هیجان مردم، شرکت مردم از سال گذشته و سالهای قبل بیشتر بود؛ چرا؟ چون این ملت زنده است؛ چون این انقلاب زنده است.  آن کسانی که در طول این سالهای وسط ناگهان هیجانزده شدند، اعلام کردند که انقلاب تمام شد، انقلاب مُرد، امام فراموش شد، خطا کردند، بد محاسبه کردند، اشتباه کردند. انقلاب بانشاطتر شد. ارزشهای انقلاب زنده‌تر شد.  امروز آن کسی که بیاید بین مردم و شعارهای انقلاب را مطرح کند، مردم به او رأی میدهند؛ مردم او را میخواهند؛ چون کارائی انقلاب را میبینند؛ کارهائی که انقلاب در این کشور کرده، جایگاهی که برای این ملت در دنیا به وجود آورده، روح اعتماد به نفسی که در جوانان این ملت دمیده شده، اینها چیزهائی است که گاهی در صد سال هم به دست نمی‌آید. این انقلاب اینها را انجام داد. مشکلات اینجوری حل میشود.  جوان، استعداد، توانائیهای درونی، آمادگیهای لازم، از حالت بالقوه بتدریج به حالت بالفعل تبدیل میشوند. انسانهای خام به فرآورده‌های برجسته‌ی انسانی تبدیل میشوند و قدرت مدیریت، قدرت سازندگی، قدرت تولید، قدرت دویدن در مسابقات انسانها در سطح جهان - مسابقات ملتها - به آنها داده میشود و یک ملت جلو میافتد. مایه‌ی همه‌ی اینها انقلاب و ارزشهای انقلاب است.  این ارزشها باید پایدار بماند و مانده است؛ تا امروز این ارزشها پایدار مانده است؛ زنده‌تر شده است. من بارها گفته‌ام: جوان امروز ما از جوان سال ۱۳۵۹ که جنگ تحمیلی شروع شد، آمادگیاش برای حضور در میدان نبرد اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست. ما راهمان برای آینده مشخص است و برنامه‌ریزی به صورت کلان بر رفتار عمومی انقلاب به توفیق الهی و به فضل پروردگار حاکم است. ما میدانیم چه میخواهیم بکنیم.  ملت ایران در درون کشور خود، در درون استعدادهای مردم خود، در عمق تاریخ خود گنجینه‌های بسیار زیادی دارد؛ ما میخواهیم این گنجینه‌ها را احیا کنیم. این گنجینه‌ها وقتی احیا شود، یک ملت ثروتمند میشود؛ یک ملت عالِم میشود. فناوری، علم، تمدن، قدرت بیان و جایگاه برتر در مجادلات بین‌المللی برای او حاصل میشود. آنوقت آن ملت میشود الگو برای ملتهای دیگر. تا امروز هم ملت ما الگو بوده است.  تا قبل از انقلاب اسلامی، ملت فلسطین همیشه درجا زدند، همیشه عقب رفتند. ملتهای اسلامی، که جوانهائی در بین آنها بودند که یک مقدار احساسات داشتند، گرایشهای چپ پیدا کردند که با فرو ریختن اردوگاههای چپ همه چیز تمام شد. اما انقلاب آنها را احیا کرد؛ ملتها را بیدار کرد. اگر یک نگاهی به صحنه‌ی پیرامون خودمان و دنیای اسلام بیندازیم، این معنا کاملاً روشن میشود. تا الان هم ملت ایران الگو بوده است. اما آن روزی که شما جوانها، شما استعدادهای درخشانی که تمام سرزمین کشور ما را پوشانده‌اید، بتوانید این استعدادها را ان‌شاءالله به منصه‌ی ظهور برسانید، این ملت به یک الگوی عملی برای کشورهائی که زیر ستم هستند، تبدیل خواهد شد؛ این خیلی مهم است. کلید سعادت خود این ملت و کلید سعادت ملتهای دیگر در دست ملت ماست؛ در دست شما جوانهاست. و دشمن این را میداند؛ دشمن این نکته را دریافته؛ لذا سعی میکنند این ملت را از ادامه‌ی راه خودشان منصرف کنند.  همه‌ی تلاشهای تبلیغاتی، سیاسی، اقتصادی، فشارهای گوناگون، تحریمهای گوناگون، قطعنامه‌های گوناگون برای همین است که به این ملت بباورانند این راه را ادامه ندهد؛ میخواهند کاری کنند این ملت این راه را ادامه ندهد. میدانند که اگر این راه به وسیله‌ی این ملت با همین شتاب، با همین قدرت ادامه پیدا کند، چتر ظلم و استکبار و طمع‌ورزی و غارتگریای که اینها بر روی ملتهای مسلمان و امت اسلامی گسترده‌اند، جمع خواهد شد؛ نابود خواهد شد؛ موجودیت استکبار در میان کشورهائی که وابسته‌ی به امت اسلامی هستند، به خطر خواهد افتاد. این را میدانند؛ خوب، تلاش میکنند؛ تلاشِ فراوان میکنند.  ببینید همین چند روز قبل از این رئیس جمهور آمریکا گفت: ما روی ایران فشار میآوریم تا مردم ایران به این نتیجه برسند که دنبال انرژی هسته‌ای رفتن برایشان صرفه ندارد. معنای این حرف این است که رسیدن ملت ایران به یک اوج فناوریای که حالا مظهرش از نظر آنها مسئله‌ی انرژی هسته‌ای است، به قدری ملتهای دیگر را سر شوق میآورد، توانائیهای ملتهای مسلمان را به آنها میباوراند که دیگر آنها نمیتوانند این را کنترل کنند؛ نمیتوانند مهار کنند. میخواهند نرسد. البته اسم دیگری رویش میگذارند؛ میگویند: ما از بمب اتم میترسیم! اما خوب، خودشان هم میدانند، خیلیها هم در دنیا میدانند که دروغ میگویند؛ مسئله‌ی آنها مسئله‌ی بمب اتم نیست. میدانند که ایران به دنبال سلاح هسته‌ای نیست؛ به دنبال دانش هسته است، به دنبال فناوری هسته‌ای است؛ آنها از همین ناراحتند. یک ملت بدون اینکه از آنها اجازه گرفته باشد، بدون اینکه از آنها کمک گرفته باشد - دست گدائی به سوی آنها دراز کرده باشد - از درون خود بتواند یک چنین فورانی بکند و اوجی بگیرد. این است که آنها را عصبانی میکند. «ما از فلان جناح، فلان گروه حمایت میکنیم»؛ چرا؟ چون آن جناح گفته یا وعده کرده که با پیمودن اینگونه راهها موافق نیست؛ با ایستادگی موافق نیست؛ موافق این است که برویم پیش آمریکا عرض بکنیم خدمتشان که شما اجازه بدهید ما پیشرفت کنیم(!) از دهان گرگ طعمه را با مذاکره نمیشود گرفت؛ با قدرت باید گرفت. هزار و صد سال است که در ادبیات کشور ما: مهتری گر به کام شیر در است‌ * رو خطر کن ز کام شیر بجوی  را گفته‌اند. گاهی هم عمل شده در تاریخ ما، بسیاری از اوقات هم عمل نشده. امروز ملت ایران دارد با ایستادگی خود به این توصیه عمل میکند؛ «رو خطرکن». این است مسئله‌ی ما.  مسئله‌ی ما با آمریکا و مسئله‌ی ما با مستکبرین عالَم این است. آنها میگویند شما وجودتان، استعدادتان، قدرتتان را به صحنه نیاورید که در مقابل قدرت ما، سلاح ما، توانائیهای تبلیغاتی ما رقیبی وجود نداشته باشد، ما بتوانیم یکه‌تازی کنیم در میدان. جواب ملت ما این است که: نخیر، ما میتوانیم از حق خودمان دفاع کنیم؛ میتوانیم جلو تجاوز شما را بگیریم؛ اگر نکنیم، خدا از ما مؤاخذه خواهد کرد.  راهی که ملت ایران انتخاب کرده، راه درستی است؛ حضور در صحنه، رها نکردن این دستاورد بزرگ. مسائل جزئی، اختلافی، اهمیتی ندارد. بگو مگوهائی که این گروه با آن گروه، این آدم با آن آدم دارد، اینها اهمیت ندارند. اینها چیزهای جزئی است. خانواده‌ی انقلاب باید یکپارچگی خودش را حفظ کند. بنده اولِ امسال گفتم: «اتحاد ملی»؛ یعنی خانواده‌ی ملت، خانواده‌ی انقلاب وحدت خود را، درونگرائی خود را نسبت به یکدیگر، اتصال و چسبندگی را به یکدیگر حفظ کنند؛ نگذارند واگرائی به وجود بیاید. ملت بحمدالله خودش این توصیه را آویزه‌ی گوش دارد؛ احتیاج به گفتن ما هم شاید نبود. ما هم تابع همین عقلانیت عظیمی هستیم که در ملتمان هست؛ ما هم به ملت عرض کردیم و آنها هم نشان دادند که همینجور است.  چند صباح دیگر انتخابات داریم. حضور در انتخابات هم از همین قبیل است؛ حضور است. من اصرارم در همه‌ی انتخاباتها بر حضور است. باید آمد سر صندوق رأی، به کوری چشم دشمن بایستی رأی داد. دشمن میخواهد که ملت انتخابات نداشته باشد، راهپیمائی بیست و دو بهمن نداشته باشد، راهپیمائی قدس نداشته باشد، حضور در مراسم عظیم دینی نداشته باشد، احساسات دینی نداشته باشد. جوان ما بیتفاوت و بیرگ و بیاعتنا و دلسپرده‌ی به شهوات و غرق در فساد و در مواد مخدر باشد. دشمن این را میخواهد؛ این برای دشمن خوب است، لذا این را ترویج میکنند؛ گاهی به زبان بیان ایدئولوژی، گاهی به زبان تهدید سیاسی، گاهی به زبان تهدید نظامی، گاهی به وسیله‌ی باندهای قاچاق مواد مخدر، گاهی به وسیله‌ی ترویج فیلمهای مهیج شهوت؛ دشمن همه‌جور وارد میدان میشود و تلاش میکند و خودکشون میکند که بلکه بتواند این ملت را از این حرکت مستقیم و قوی و عزیز منصرف کند. وقت انتخابات هم که میشود - شاید یادتان هست - غالباً قبل از انتخابات یک حرفی میزنند که معنایش این است که مردم در انتخابات شرکت نکنید؛ کارهائی میکنند، تلاش میکنند؛ گاهی به وسیله‌ی آدمهای غافل و فریب خورده، گاهی به وسیله‌ی آدمهای وابسته، کارهائی میکنند که بلکه مردم را از شرکت در این مراسم عظیم باز بدارند، که انتخابات یکی از این مراسم بسیار عظیم است.  من توصیه‌ام به مردم در درجه‌ی اول این است که بیایند وارد میدان انتخابات شوند، صندوقهای رأی را پر رونق کنند. خود این صفوفی که ایستادند، ممکن است زحمت هم داشته باشد؛ در هوای سرد؛ یک ساعت - کمتر، بیشتر - اما این مجاهدت است، این جهاد است؛ این زحمت پیش خدای متعال اجر دارد. بروند رأی بدهند. این در درجه‌ی اول.  به کی رأی بدهند؟ شاخص این است که شعارهای انقلاب بایستی به وسیله‌ی مسئولین و منتخبین ما روز به روز زنده‌تر شود. این شاخص است. ربطی به جناح‌بندیها ندارد، ربطی به اسمها ندارد. علاج دردهای این ملت و وسیله‌ی رسیدن به آرمانهای این ملت، شعارهای انقلاب است؛ اینها باید حفظ شود. آن کسانی که با این شعارها به معنای حقیقی کلمه مخالفند، دشمنِ این شعارهایند؛ اینها نباید در مراکز تصمیم‌گیری واقع بشوند. بین ملتند، باشند. آحاد ملت، هر کسی هر عقیده‌ای داشته باشد، اشکال ندارد؛ اما آن کسی که عقیده‌اش این است که این ماشین باید راه نیفتد، این را نمیشود پشت رُل گذاشت. یک آدمی که عقیده‌اش این است که از این جا باید این اتومبیل حرکت نکند، این شخص را پشت فرمان خودرو بگذاریم، هیچ وقت این اتومبیل حرکت نخواهد کرد. باید کسی را بگذاریم که معتقد به این حرکت باشد، معتقد به این راه باشد، معتقد به آن هدف باشد، معتقد به توانائیهای ملی باشد، معتقد به اسلام، معتقد به انقلاب باشد و شاخصها را قبول داشته باشد. این آن نقطه‌ی حساس است. این هم نکته‌ی دوم است.  البته باید هوشیاری بخرج داد؛ باید هوشیاری بخرج داد. از دوروها و دورنگها و ظاهر باطن مختلفها بایستی ترسید. خیلی اوقات، در طول تاریخ، اسلام از این دورنگیها، یکی نبودن ظاهر و باطن اشخاص، ضربه خورده است. حالا روایت هم در این زمینه زیاد هست. این را باید مواظبت کرد. شما مردم هوشیاری هستید؛ این را چه امثال من بدانیم، چه ندانیم، چه بگوئیم، چه نگوئیم، تاریخ ما، انقلاب ما، حوادث این بیست و نه سال ثابت کرده است؛ نه فقط به خود ما، به دنیا ثابت کرده. لذا به نام شما و ملت شما و مردم شما و امام شما افتخار میکنند. همین شهدای برجسته‌ی دنیای اسلام، همین شهید عزیزی که چند روز قبل به وسیله‌ی صهیونیستها به شهادت رسید، اینها افتخار میکردند که بچه‌های امامند؛ خودشان را فرزند امام میدانستند. این شهید حاج عماد خودش را فرزند امام میدانست. یعنی واقعاً اگر با یک جوان خودمان مقایسه کنیم، او معتقد نبود که این جوان ایرانی به امام از او نزدیکتر است. او هم خودش را به قدر یک جوان ایرانی فرزند امام و نزدیک به امام میدانست؛ چرا؟ چون امام به او روح داده بود؛ امام او را زنده کرده بود. اینجور جوانها همیشه در لبنان و در فلسطین و در غزه و در همه جا بودند، اما اینجور کارهای بزرگ از اینها سر نمیزد. کی فکر میکرد جوانهای لبنانی با سلاحهای معمولی بتوانند ارتشی را که ادعا میکند یکی از بزرگترین ارتشهای دنیاست، آنجور با افتضاح عقب بزند. روزهای اوّلی که جنگ سی و سه روزه تمام شده بود، صهیونیستها میگفتند نه، ما شکست نخوردیم(!) حالا گزارش این کمیته‌ی ونیوگراد قضایا را برملا کرده. اینها ظاهرسازی کردند که خیلی آبروریزی هم نشود؛ اما کاملاً پیداست؛ یک ارتش مجهز، امریکا هم مستقیماً وارد شد - این را بدانید امریکا در جنگ سی و سه روزه‌ی لبنان مستقیم وارد شد؛ هم پشتیبانی کرد، هم مستقیم وارد شد، بی سروصدا - اما همه‌شان شکست خوردند. از کی؟ از یک عده جوان که وسیله‌شان عبارت بود از اعتماد به نفس، اتکال به خدا و نترسیدن از مرگ، ایستادگی در میدان؛ توانستند شکست بدهند. افسانه‌ی شکست‌ناپذیری قدرتها اینجوری باطل میشود.  خدا را شکر میکنیم؛ خدا را شکر میکنیم بر نعمت انقلاب، خدا را شکر میکنیم بر نعمت امام، خدا را شکر میکنیم بر این عظمتی که ملت ایران از خودشان نشان دادند، خدا را شکر میکنیم بر توفیقی که به این ملت داده است. یکیک شما مردم و شما جوانها، یک نعمت بزرگ خدا هستید که انسان باید برای آنها خدا را شکر کند - «و ان تعدوا نعمت الله فلا تحصوها» - مگر میشود نعمت‌های الهی را احصاء کرد؟ این نعمتها را باید حفظ کنیم. این نعمتها را هم مسئولین بدانند، باید این نعمت را حفظ کنند، شکر کنند تا این نعمت برایشان بماند، هم آحاد مردم این نعمت خدا را قدر بدانند. بدانید فردای این ملت از امروز این ملت بمراتب بهتر و روشن‌تر و دلنوازتر است. و ان‌شاءالله شما جوانها آن روزها را خواهید دید. و خواهید توانست ثمره‌ی این مجاهدتهای عظیم را بچینید و ان‌شاءالله دنیائی را به آبادی و سعادت و فلاح برسانید.  پروردگارا! قلب مقدس ولیعصر را از ما راضی کن؛ ما را سربازان آن بزرگوار قرار بده؛ ما را با ولایت و محبت آنها زنده بدار و بمیران. پروردگارا! روح مطهر امام، ارواح مطهر شهیدان را از ما راضی کن؛ آنها را در عالیترین درجات با اولیاءت محشور بفرما.   والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌ ۱) برادران و خواهران! خوش‌آمدید. ۲) دیدار کنندگان قبل از شروع سخنرانی / پس از بیانات فوق، شعار میدادند: ...
1,356
1386/11/19
‌بیانات در دیدار فرماندهان نیروی هوائی ارتش
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3420
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ لازم است اولاً این روز بزرگ را به همه‌ی کارکنان نیروی هوائی ارتش جمهوری اسلامی ایران و نیز به ملت ایران تبریک عرض کنم. آنچه که در روز نوزدهم بهمن در سال ۵۷ اتفاق افتاد، بدون شک یک نقطه‌ی عطف بود. جمعی از کارکنان نیروی هوائی با یک حرکت خودجوش - که نشاندهنده‌ی برآیند همه‌ی احساسات و ذهنیات در آن نیرو بود - اقدام به کاری کردند که آخرین ضربه را بر پیکر محتضر رژیم طاغوت وارد کرد. هم کار بسیار شجاعانه بود، هم بسیار هوشمندانه بود. اینجور حوادث که در ظرف زمانی مورد نیاز و بهنگام اتفاق میافتد، گاهی میتواند سرنوشت یک ملت را تغییر بدهد یا آنها را در راه سرنوشتشان سرعت مضاعف ببخشد. نیروی هوائی، آن روز این کار را کرد؛ حرکت بسیار بزرگی بود؛ راه را باز کرد بر روی بسیاری از مردم. همانطور که در این سرود زیبائی که این عزیزان اجرا کردند گفته شده «اولینم که دل دادم به رهبر»، حقیقتاً همینجور بود. این حرکت، حرکت ریشه‌داری بود؛ اینجور نبود که امروز فکر کنند، فردا راه بیفتند؛ همانطور که اشاره کردم این یک برآیندی بود از مجموعه‌ی آنچه که در نیروی هوائی، از احساسات و ذهنیات و عقلیات میگذشت، که در زمان مناسب به این شکل بروز کرد. لذا این روز، روز مهمی است؛ روز بسیار مبارکی است. بازخوانی حوادث تاریخی اساساً به این منظور است که درسهای آن و عبرتهای آن برای نسلهای بعد باقی بماند. درس این حادثه برای ملت ایران در همه‌ی دورانها یک درس زنده است. اقدام شجاعانه، قدرتمندانه، با اتکاء به نفس و برخاسته‌ی از یک عقلانیت صحیح و برخاسته‌ی از یک ایمان شورانگیز. اگر ایمان هم نبود، نمیتوانست این حرکت اتفاق بیفتد. و مجموعه‌ی انقلاب ما از آغاز تا انجام، مظهر یک چنین حقیقتی است: یک فکر درست و هوشمندانه، همراه با ایمان شورانگیز، همراه با شجاعت و اقدام و نهراسیدن از آنچه که در این راه پیش خواهد آمد. این عناصر اصلی است که یک ملت را بالا میکشد؛ فقدان اینهاست که یک ملت را تحقیر میکند. ملت ایران در دوران طاغوت روزگار سختی را گذراند. این ملت با همه‌ی پیشینه‌های عزتمند تاریخی، به وسیله‌ی بیگانگان تحقیر میشد. ارتش تحقیر میشد، ملت تحقیر میشد، مسئولان کشور در همه‌ی رده‌ها تا بالاترین رده تحقیر میشدند، نخبگان جامعه تحقیر میشدند؛ به وسیله‌ی آن عناصری که خود را فراتر از این حرفها میدانستند و به چشم یک مزرعه‌ای که باید اینجا را درو کنند و لگدمال کنند و بچرند و ببرند، به ایران نگاه میکردند. ملت ایران در مقابل این ایستاد. انقلاب اسلامی عزت را جایگزین تحقیری کرد که بیگانگان بر این ملت روا میداشتند؛ استقلال را جایگزین آن وابستگی تلخ و ذلت‌بار میکرد؛ ایستادگی و اقتدار را جایگزین آن تسلیم محض در مقابل بیگانگان کرد. آن روز، مسئولین کشور بزرگِ ما در مقابل بیگانگان، در رده‌های مختلف و در اساسی‌ترین مسائل کشور تسلیم بودند؛ یعنی در هر مسئله‌ای که اراده بیگانگان - یک دوره انگلیس، در دوره‌ی چند ده ساله‌ی بعد هم امریکا - به آن تعلق میگرفت، در داخل تحقق‌پذیر بود؛ تا آنجائی که به دست مسئولان این کشور بود. و ملت مجبور بود تحمل کند؛ تسلیم‌پذیری مطلق. انقلاب این حالت تسلیم‌پذیری را به حالت اقتدار و ایستادگی تبدیل کرد؛ آن وابستگی را به استقلال تبدیل کرد؛ آن حقارت را به عزت تبدیل کرد؛ آن حکومت مطلقه‌ی موروثىِ غیرمنطقىِ بیمبنا (سلطنت) را به حکومت مردم و مردم‌سالاری تبدیل کرد. انقلاب بکل پایه‌های ویرانگر انسانی را که ارزشهای انسانی را ویران میکرد و در داخل کشور به وسیله‌ی رژیم طاغوت در طول سالهای متمادی بنا گذاشته شده بود، ویران کرد؛ پایه‌های جدیدی ساخت که هویت جدیدی برای کشور به وجود آورد. ارتش هم هویت جدیدی پیدا کرد. امروز ارتش هویتش با هویت ارتشِ دوران طاغوت بکلی متفاوت است. امروز شما حافظ منافع مردمید؛ آن روز ارتش موظف بود که حافظ منافع سلطنت و رژیم طاغوت و عناصر وابسته و پلیدِ حاکم بر این کشور باشد. امروز شما در مقابل دشمن احساس عزت میکنید؛ خودتان میسازید، خودتان فرا میگیرید، خودتان تحقیق و پژوهش میکنید؛ آن روز مجبور بودید هرچه آنها میدهند، چشم‌بسته قبول کنید. اینهاست که یک ملت را وقتی وارد این جاده شد، به اوج ترقی و عظمت میرساند. لذا ملت ایران راه پیشرفت را پیدا کرد و حرکت کرد. هزینه‌هایش را هم پرداختیم؛ این ملت در راه آرمانها میدانست و میداند که باید هزینه بپردازد؛ بدون پرداختن هزینه نمیشود به اوج رفت. این هزینه را پرداختیم، اما به توفیق الهی پیش رفتیم. امروز ملت ایران عزیز است؛ الهام‌بخش است؛ نظام جمهوری اسلامی یک نظام مقتدر شناخته شده است و کشورهای گوناگون، قدرتهای مختلف - منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای - در مقابل عظمت ملت ایران ناچار به اعتراف هستند و عظمت این ملت را اعتراف میکنند. در همه‌ی زمینه‌ها ملت ایران توانائی خود را، قدرت خود را نشان داد. قدر این را باید دانست. و شما جوانان عزیزی که در نیروی هوائی جمهوری اسلامی به خدمت مشغول هستید، همین عناصر را در تداوم کارتان بایستی مورد ملاحظه قرار بدهید و همینها را دنبال کنید. نیروی هوائی باید رشد کند، باید پیشرفت کند، باید همین اقتدار و عزتی را که به دست آورده است، مضاعف کند. در دوران دفاع مقدس نیروی هوائی خوب آزمایشی داد؛ بعد از دوران دفاع مقدس هم کارهای بزرگی در این نیرو انجام گرفته است. این راه را باید ادامه بدهید؛ راه تکامل هرگز متوقف‌شدنی نیست و این بسته به همت شما جوانان در رده‌های مختلف در نیروی هوائی است. آینده مال شماست؛ کشور متعلق به شماست؛ ارتش و نیروی هوائی متعلق به شما کارکنان ارتش جمهوری اسلامی و نیروی هوائی است؛ و شما پیشرفت‌تان پیشرفت ملت است، پیشرفت کشور است. خودتان را نیرومند کنید؛ این نیرومندی فقط هم به ابزار مادی نیست؛ نیروی ایمان، نیروی اراده و عزم راسخ و تصمیم بر پیشرفت؛ این را در خودتان تقویت کنید؛ روزبه‌روز پیش بروید. خوشبختانه ملت در این راه جدی است. خیلی سعی کردند اراده‌ی ملت را با شیوه‌های مختلف درهم بشکنند و نتوانستند. آنچه مهم و بسیار امیدبخش است، این است که ما در این بیست و هشت، نه سال به طور پیوسته در حال حرکت به جلو بوده‌ایم؛ توقفی وجود نداشته است. همه‌ی مانورهای سیاسی، تحرکات گوناگون، مسئولیتهای مختلف در دوره‌های مختلف، برآیند همه، عبارت است از یک حرکت منظمِ رو به جلو برای ملت ایران؛ و این ادامه پیدا خواهد کرد. دشمن خیلی سعی میکند این حرکت را متوقف کند؛ اما نتوانسته است و نخواهد توانست. و این را امروز اعتراف هم میکنند. اگر خبرهای جهانی را پیگیری کنید، میبینید امروز همه‌ی لحنها در محافل سیاسی، در مراکز تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری در دنیا و در مراکز قدرت جهانی، لحن ستایش از ملت ایران است. البته بعضی خصمانه و همراه با کینه‌توزی یا همراه با حسادت، بعضی هم در گوشه و کنار همراه با شیفتگی، همراه با خرسندی؛ این مال مسئولان کشورها و سیاستمداران است، اما در مورد ملتها، عموماً یا غالباً همین دومی است؛ ملتها شیفته‌ی ملت ایرانند. مسئولین کشور هرجا در مقابل ملتهای مسلمان و حتّی در مواردی ملتهای غیرمسلمان ظاهر میشوند، این شیفتگی را مشاهده میکنند. این به خاطر ایستادگی ملت ایران است و این ادامه پیدا خواهد کرد. یاد انقلاب را که ملت ما گرامی میدارد، به خاطر همین است؛ این برای این است که معلوم بشود آن عامل حرکت‌بخش و عزت‌بخشی که ملت ایران را در این مسیر پرافتخار به راه انداخت، آن عامل در دل مردم ما زنده است. ما راهپیمائی ۲۲ بهمن را در پیش داریم؛ خواهید دید ملت عزیز ما امسال هم مثل سالهای گذشته و پرشورتر از گذشته - که هر سال پرشورتر از سالهای قبل بوده است - وارد عرصه‌ی نگاههای جهانی خواهد شد. این حضور مردم را در راهپیمائی ۲۲ بهمن دست‌کم نباید گرفت؛ این خیلی چیز عظیمی است. سالگردهای انقلابها، سالگردهای روزهای ملی در کشورها را با این حرکت عظیم مردم در کشور عزیز ما مقایسه کنید. سالگرد انقلاب ما یک مراسم خشک و رسمی نیست؛ یک مراسم صددرصد مردمی است. مردم در سرمای سخت، در گرمای سوزان، در همه‌ی شرائط، آنجائی که لازم است در صحنه باشند، شرکت میکنند و در ۲۲ بهمن، همه ساله، ملت این عرصه را مغتنم میشمارند و وارد میدان میشوند و حضور خودشان را به رخ همه‌ی دشمنان و مخالفان میکشند. این در دنیا دیده میشود. ممکن است در زبانها، در لحنها جور دیگری تعبیر کنند؛ جمعیت را کم‌شمار معرفی کنند؛ جمعیتهای میلیونی را مثلاً به صورت چند هزار در تبلیغات بگویند؛ این کارها در تبلیغات میشود؛ اما آنهائی که باید بفهمند ملت ایران در چه حال است، میفهمند؛ واقعیتها را میبینند؛ حضور مردم، اراده‌ی مردم، دلبستگی مردم به انقلاب، وابستگی مردم به محتوای عظیم انقلاب را اینها احساس میکنند. روز ۲۲ بهمن و راهپیمائی ۲۲ بهمن مظهر اقتدار ملی است؛ مظهر اقتدار ملت ایران است؛ مظهر حضور مردمی و اراده و عزم ملی ملت ایران است که مرد و زن و پیر و جوان، در همه‌ی شرائط به خیابانها میآیند و خودشان را در سرتاسر کشور در مقابل چشم بینندگان قرار میدهند؛ این خیلی باعظمت است. یک جمله‌ای راجع به مسائل کشور عرض بکنم، یک جمله هم راجع به مسائل مهمی که امروز مبتلابه دنیای اسلام است. آنچه مربوط به مسائل کشور است، مهمترین مسئله، مسئله‌ی انتخابات است. انتخابات یکی از آن عرصه‌های بسیار حساس و تعیین‌کننده است. اگر هر دوره‌ای از این دوره‌های انتخابات را شما ملاحظه کنید، تحلیل کنید، خواهید دید در هر کدام از انتخاباتهای ما - چه انتخابات مجلس، چه انتخابات ریاست جمهوری و بعضی انتخاباتهای دیگر - در هر برهه‌ای سعی گردانندگان تبلیغات خصمانه‌ی استکبار جهانی بر این بوده است که حضور مردم را کمرنگ کنند؛ انگیزه‌ی مردم را کم کنند؛ همت آنها را، امید آنها را نسبت به انتخابات از بین ببرند یا کمرنگ کنند. البته به توفیق الهی نتوانسته‌اند. این نشاندهنده‌ی اهمیت انتخابات است. آن کسانی که دم از دمکراسی و مردم‌سالاری و حقوق مردم و نظامهای مردمی میزنند و با این بهانه کشورگشائی میکنند، کشتار میکنند، فاجعه‌آفرینی میکنند، آنها در مقابل مردم‌سالاری ملت ایران درمانده‌اند. این برای آنها یک مشکل حل‌ناشدنی است. نمیدانند چه بکنند با این حادثه، چه بگویند. از رژیم کودتائی حمایت میکنند، از رژیمهای موروثی حمایت میکنند، از کشورهائی که هیچوقت در آنها آراء مردم مرجع نبوده است برای تشکیل حکومت، پشتیبانی میکنند، آن وقت در مقابل ملت ایران که اینجور آزادانه وارد میدان میشود و قانونگذار را، مجری را و مسئولیتهای اساسی را انتخاب میکند، چه میتوانند بگویند؟ در مقابل چشم مردم دنیا چه کار میتوانند بکنند؟ ناچارند یا بگویند آزادی نیست یا بگویند مردم شرکت نکردند، یا اگر بتوانند انتخابات را تعطیل کنند؛ کمااینکه در یک برهه‌ای همت آنها به وسیله‌ی بعضی از عناصر فریب‌خورده این بود که انتخابات را بکلی تعطیل کنند، که اصلاً انتخابات انجام نگیرد؛ ولی به فضل خدا نتوانستند این کار را بکنند؛ اما همتشان این بود. این اهمیت انتخابات را نشان میدهد. آنچه در انتخابات بسیار مهم است، حضور عمومی مردم است؛ همه باید در انتخابات شرکت کنند؛ این یک وظیفه‌ی ملی است؛ این چیزی نیست که با بودن دولت دولتهای مختلف، روی کار بودن جریانهای مختلف، جناحهای مختلف، تغییر بپذیرد. انتخابات یک فریضه است؛ همه باید شرکت کنند؛ همه باید خود را موظف بدانند برای اینکه در انتخابات شرکت کنند. بهانه‌جوئی نباید بشود. بعضی از حرفها بهانه‌جوئی است. گاهی بهانه‌جوئی حقیقی است، گاهی بهانه‌جوئی برای این است که مردم دلسرد بشوند. انتخابات در کشور ما در مقایسه‌ی با انتخاباتهائی که ما میبینیم در دنیا دارد انجام میگیرد و خبرش را داریم، جزو سالمترینهاست؛ انتخاباتِ خوبی است. البته من به مجریان انتخابات توصیه کرده‌ام، الان هم توصیه میکنم: باید بشدت قانون را رعایت کنند. حد و مرز، قانون است. همه باید الزامات قانونی را بپذیرند و تسلیم الزامات قانونی بشوند. قانون حد فاصل حق و باطل است در حرکت و مشی ملت و مسئولین. قانون را نباید دور زد. این باید رعایت بشود؛ بحمداللَّه رعایت هم میشود. ما هم توصیه داریم میکنیم که با مراقبت و دقت بیشتر قانون را رعایت کنند؛ به کسی ظلم نشود، حق کسی تضییع نشود؛ حق مردم در طرف مقابل، تضییع نشود، که آدمهای ناباب و ناصالح، صالح معرفی نشوند؛ آدمهای صالح هم از حق خودشان محروم نمانند، ناصالح معرفی نشوند. این رعایتهائی است که باید همه بکنند. اما آنچه که اصل است، حضور در انتخابات است؛ باید همه در انتخابات شرکت کنند؛ این یک وظیفه‌ی عمومی است. البته فرصت هست تا روز انتخابات و من تا آن وقت باز هم عرائضی به ملت عزیزمان خواهم داشت. این را عرض کردیم تا کسانی که در زمینه‌ی انتخابات فکر میکنند، حرف میزنند، سیاستگذاری میکنند، اجرا میکنند، اقدام میکنند، با توجه به اهمیت این مسئله کار خودشان را دنبال کنند. در زمینه‌ی مسائل دنیای اسلام هم به نظر ما امروز مسئله‌ی فلسطین و مصیبت غزه یک مسئله‌ی عمومی است؛ مخصوص همان مردمی که در آنجا ساکن هستند، نیست این مسئله؛ مال دنیای اسلام است؛ مال همه‌ی خاورمیانه است؛ به یک معنا مسئله متعلق به همه‌ی ملتهاست. یک سیاست خاورمیانه‌اىِ سرتاپا غلط و جنایت‌بار از سوی دولت ایالات متحده‌ی امریکا وجود دارد. سیاست خاورمیانه‌اىِ آنها تکیه‌اش به طور کامل به تأمین منافع امریکا در این منطقه است؛ سر ملتهای این منطقه هرچه میخواهد بیاید، بیاید. یعنی دهها میلیون یا صدها میلیون ملتهائی یا مردمی که درا ین منطقه زندگی میکنند، منافعشان هیچ؛ پامال بشوند، تحقیر بشوند، کشته بشوند، داغدار بشوند، فشارهای زندگی آنها را در هم بشکند، اهمیتی ندارد، برای اینکه منافع امریکا در منطقه تأمین بشود. این پایه‌ی سیاست امریکا در منطقه‌ی خاورمیانه است. این البته چیز جدیدی نیست؛ ملتها هم این را میدانند، دولتها هم این را میدانند؛ لیکن در عین حال گاهی انسان مشاهده میکند در رفتاری که باید در مقابل این سیاست انجام بگیرد، کوتاهی میشود. ملت غزه، ملت فلسطین امروز با قدرت ایستاده‌اند؛ جای تحسین دارد؛ حقیقتاً باید این ملت را تحسین کرد. زیر این فشار عظیم اقتصادی از یک طرف، و تهاجم و کشتار و فاجعه‌آفرینی و تخریب و حملات گوناگون، آتشباری بر روی زن و کودک از یک طرف دیگر، در عین حال این ملت ایستاده‌اند. هدف آنها این است که بین این ملت و بین دولت منتخبشان جدائی بیندازند و هر کار میخواهند بکنند و آن سیاست را اجرا کنند. نشستند آن کنفرانس تاریخی را - که کنفرانس بسیار ننگینی بود برای این منطقه - راه انداختند، نتیجه‌اش شد این. نتیجه‌ی نشستن با امریکا و با صهیونیست غاصب و درباره‌ی منطقه رایزنی کردن و تصمیم‌گیری کردن، همین است. رئیس جمهور امریکا آمد منطقه و رفت، این آتش به جان مردم و زن و کودک منطقه‌ی غزه افتاد؛ این محاصره، این کشتار. مذاکره کردن با اینها - در حالی که هدف آنها روشن است در این منطقه - چه فایده‌ای دارد؟ دولتهای اسلامی باید تصمیم بگیرند؛ محاصره‌ی غزه را باید ابطال کنند. ملت و دولت مصر در این زمینه وظیفه‌ی بزرگی برعهده دارند؛ همه‌ی ملتهای مسلمان هم بایستی کمک کنند تا دولت و ملت مصر بتواند به وظیفه‌ی خودش در این زمینه عمل کند. یک زندان بزرگِ یک میلیون و نیمی درست کنند و زن را، کودک را، بچه را، از گرسنگی، از بیسیری، از تشنگی، از نبودن سوخت، از نبودن گرما در زمستانِ سخت، آنجور بیازارند، مزارعشان را نابود کنند، باغاتشان را نابود کنند، تجارتشان را از بین ببرند؛ به اینها اکتفا نکنند؛ حملات هوائی و زمینی هم بکنند. این قابل تحمل است؟ نباید غاصبان و پشتیبانانشان بتوانند از عناصر دیگری از فلسطینیها علیه این مردم مظلوم استفاده کنند. اگر چنین اتفاقی بیفتد، این ننگ بر روی پیشانی آنها تا ابد خواهد ماند. نباید از دولتهای عرب بتوانند در این زمینه استفاده کنند. این یک مسئله‌ی بسیار مهم است. راهی هم که ملت فلسطین برگزیده است، همان راه درست است؛ یعنی راه مقاومت، راه ایستادگی و همین است که بالاخره ملت فلسطین را نجات خواهد داد. امیدواریم خداوند متعال همه‌ی ما را به وظائفمان آشنا کند. ملتهای اسلامی را در راه درست، دستگیر، هدایت کننده و کمکگار باشد؛ دولتهای اسلامی را به راه درست هدایت کند. ان‌شاءاللَّه بتوانیم مشکلات دنیای اسلام را خود ما مسلمانها حل کنیم و با همدلی و همبستگی و همکاری، ان‌شاءاللَّه دشمن را ناکام کنیم. امیدواریم خداوند روح شهدای عزیز ما را با شهدای صدر اسلام، با پیغمبر و سیدالشهدا (علیهم‌السّلام) محشور بفرماید و امام بزرگوار ما را ان‌شاءاللَّه با اولیائش محشور کند.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,357
1386/10/19
بیانات در دیدار مردم قم در سالروز قیام نوزدهم دی‌ماه‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3419
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ خیلی خوش‌آمدید برادران و خواهران عزیز! در این روز سرد و برفی و از راه دور، روز تاریخی نوزدهم دیماه را با این اقدام خودتان و حضور خودتان، بار دیگر تجلیل و تعظیم کردید. شایسته هم، همین است. این لحظه‌های حوادث بزرگ تاریخی، در واقع عوامل پیشرفت تاریخ ملتها هستند. عاشورا یک نیمه‌روز بیشتر نبود؛ تاریخ را تکان داد و متحول کرد. یک حادثه، گاهی به قدری عمیق و حکیمانه و بجا در طول زندگی یک ملت اتفاق میافتد که تأثیرات آن برای سالهای متمادی، گاهی برای قرنهای متوالی باقی میماند. یقیناً روز نوزدهم دی برای ملت ایران از جمله‌ی این حوادث بود. ظرفیت حضور مردم و خشم مقدس و انقلابی مردم در طول سالهای متمادی با ظلم دستگاه طاغوت و اعمال نفوذ بیگانگان لبالب شده بود؛ یک حرکت هوشمندانه و بجا لازم بود. یک حرکت هوشمندانه و بجا لازم بود. این حرکت را شما مردم قم در روز نوزدهم دیماه انجام دادید و این گردونه به حرکت در آمد. آنچه که نظام طاغوت بر سر این کشور و این ملت آورد، در طول سالهای متمادی حاکمیت سیاه و ننگین خود، حقیقتاً یکی از فصول تلخ تاریخ ماست. یکی از همین فعالیتهای فاجعه‌آمیز، قضایای هفدهم دی بود که در زمان رضاشاه اتفاق افتاد. طبق نقشه‌ی دشمنان اسلام و ایران، به کمک روشنفکران آن روزِ متصل به دربار پهلوی، تصمیم گرفتند که زن ایرانی را از دائره‌ی عفاف و حجاب خود بیرون کنند و این نیروی عظیم ایمانی را که به برکت عفاف، زن همواره در جوامع مسلمان وجود داشته است، نابود کنند و بر باد بدهند. یکی از جنایات بزرگ رژیم طاغوت، همین مسئله‌ی هفده دی هست. کشف حجاب، از بین بردن آن حائل و فاصله‌ای که در اسلام میان دو جنس قرار داده شده است - که این برای سلامت زن و سلامت مرد است؛ برای سلامت جامعه است - تا همان بلائی که بر سر زن در جوامع غربی آمد، بر سر زن مسلمان ایرانی بیاورند. این اقدام را با چماق، رضاخان در داخل کشور انجام داد. زن غربی با ورود در منجلاب فساد، دستاوردش نابودی خانواده بود. اینجور نبود که زن با برداشتن حجاب در میدان علم یا در میدان سیاست یا در میدان فعالیتهای اجتماعی پیشرفت کند؛ همه‌ی اینها با حفظ حجاب و عفت ممکن بود و ما در نظام اسلامی این را تجربه کردیم. برداشتن حجاب، مقدمه‌ای برای برداشتن عفت بود؛ برای برداشتن حیا در جامعه‌ی اسلامی بود؛ برای سرگرم کردن مردم به عامل بسیار قوی و نیرومند جنسی بود؛ برای اینکه از همه‌ی کارهای دیگر بمانند؛ و یک مدتی هم موفق شدند، اما ایمان عمیق ملت ایران نگذاشت. زنهای مسلمان ما با وجود سختگیریها در طول زمان، در مقابل این فشار سرکوبگر مقاومت کردند؛ بعد از رفتن رضاخان به نحوی، در زمان خود او به نحوی، در طول دوران بقیه‌ی طاغوت هم به نحوی. لذا در همان دیماه ۱۳۵۶، روز هفدهم دیماه در مشهد، یک اجتماع عظیمی، تظاهراتی از زنان مسلمان با شعار «حفظ حجاب» راه افتاد. ما آنوقت در تبعید بودیم؛ خبر آن را شنیدیم که زنان مؤمن و مسلمان و شجاع یک چنین حرکتی را به راه انداختند. این، گوشه‌ای از فجایع رژیم طاغوت بود؛ نابود کردن آرمانهای دینی، ارزشهای اخلاقی، پیشرفتهای اقتصادی، عزت بین‌المللی و خلاصه بر باد دادن سرمایه‌های یک ملت جزو کارهائی بود که آن رژیم طاغوت و سیاهکار انجام داد. ملت ایران بموقع بیدار شدند و پاسخ گفتند به ندای رهبر عظیم‌الشأن خودشان و وارد میدان شدند. نوزده دی یک چنین مقطع تاریخىِ حساسی است؛ اینها را باید زنده نگه داشت. تلاش شده است و میشود برای اینکه احساسات مردم و این مقاطع حساس از یادها برود. مردم قم نشان دادند که وفادارند و پایبندند. در طول این زمانها، کسانی هم پیدا شدند که به تعبیر قرآن، «فمن نکث فإنّما ینکث علی نفسه»؛ این بیعت را با انقلاب و با اسلام و با امام شکستند، اما این شکستن بیعت به زیان خودشان بود: «نکث علی نفسه». بعضیها وفاداری نشان دادند؛ «و من أوفی بما عاهد علیه اللَّه فسیؤتیه اجراً عظیما»؛ پایبندی نشان دادند؛ وفاداری نشان دادند، که این اکثریت عظیم ملت ما بودند؛ ایستادند پای حرفشان و خدای متعال اجر عظیم را به آنها داد؛ پیروزی در جنگ را داد؛ پیروزی در همه‌ی میدانها در مقابل ابرقدرتها را داد؛ رشد ملی و پیشرفت گوناگون در عرصه‌های مختلف را به این ملت داد. ملت ایران به سمت آرمانهای خود حرکت کرد، گامهای بلندی هم برداشت. امروز هم حرکت میکند، امروز هم گامهای بلندی دارد. این یک مطلب راجع به مسائل نوزده دی. یک جمله راجع به محرّم و عاشورا عرض کنیم. محرّم، یکی از همین مقاطع تاریخی است. عاشورا را شیعه، با همه‌ی وجود نگه داشتند. شما ببینید در طول سالهای متمادی، قرنهای متمادی، یاد امام حسین، نام امام حسین، تربت امام حسین، عزای امام حسین هرگز از بین مردم پیرو اهل‌بیت و مؤمنِ به اهل‌بیت خارج نشد؛ این را رها نکردند؛ هرچند خیلی تلاش شد. حالا شما قضیه‌ی متوکل و بستن راه را شنیده‌اید. اینها آن کارهای چارواداری، مخالفتهای چارواداری بوده است. مخالفتهای بسیار زیادی در طول زمان به شکلهای ظاهراً علمی، به شکل احساساتی، به شکل تجربه‌ای انجام دادند، ولی شیعه نگه داشته است و باید نگه دارد. میگویند چرا ماتم و گریه و اشک را در بین مردم رواج میدهید؟ این ماتم و اشک برای ماتم و اشک نیست، برای ارزشهاست. آنچه پشت سر این عزاداریها، بر سر و سینه زدنها، اشک ریختنها وجود دارد، عزیزترین چیزهائی است که در گنجینه‌ی بشریت ممکن است وجود داشته باشد؛ او همان ارزشهای معنوىِ الهی است. اینها را میخواهند نگه دارند که حسین‌بن‌علی مظهر این ارزشها بود. یادِ آنهاست؛ زنده نگه داشتن آنهاست. و ملت اسلام اگر نام حسین را و یاد حسین را زنده نگه بدارد و آن را الگو قرار بدهد برای خود، از همه‌ی موانع و مشکلات عبور خواهد کرد. لذاست که ما در انقلاب اسلامی، در نظام جمهوری اسلامی از صدر تا ذیل، همه - مردم، مسئولین، بزرگان، شخص امام بزرگوار ما - بر روی مسئله‌ی امام حسین و مسئله‌ی عاشورا و همین عزاداریهای مردمی، تکیه کردند و جا دارد. این عزاداریها جنبه‌ی نمادین دارد، جنبه‌ی حقیقی هم دارد؛ دلها را نزدیک میکند، معارف را روشن میکند. البته گویندگان، وعاظ، مداحان، سرایندگان، همه باید توجه داشته باشند که این یک حقیقت عزیز است؛ با آن نبایست بازی کرد؛ حقایق ماجرای عاشورا را بازیچه نباید قرار داد. هر کسی یک چیزی به آن اضافه بکند، خرافه‌ای را به آن وصل بکند، کارهای غیر معقول را به نام عزاداری انجام بدهد، اینها نباید باشد؛ اینها طرفداری از امام حسین نیست. یک وقتی ما راجع به مسئله‌ی تظاهرات قمه، مطلبی را گفتیم، یک عده‌ای گوشه کنار صداشان بلند شد که آقا! این عزاداری امام حسین است؛ مخالفت نشود با عزاداری امام حسین! این، مخالفت با عزاداری نیست؛ مخالفت با ضایع کردن عزاداری است. عزاداری امام حسین را نباید ضایع کرد. منبر حسینی، مجلس حسینی، محل بیان حقایق دینی، یعنی حقایق حسینی است. شعر در این جهت، حرکت در این جهت، نوحه و مدیحه در این جهت باید باشد. شما دیدید در آن محرّم سال ۵۷، دستجات سینه‌زنی ما در بعضی از شهرستانها مثل یزد و شیراز و جاهای دیگر شروع شد و بعد هم گسترش پیدا کرد به همه‌ی کشور؛ سینه میزدند و حقایق روز را در نوحه‌های خودشان بیان میکردند؛ با ارتباط دادن و اتصال دادن اینها به ماجرای عاشورا، که درست هم هست. مرحوم شهید مطهری سالها قبل از انقلاب در این حسینیه‌ی ارشاد فریاد میکشید که: واللَّه - قریب به این مضمون - بدانید شمر، امروز - اسم نخست‌وزیرِ آن روز اسرائیل (صهیونیست) را میآورد - اوست. واقع قضیه هم همین است. ما شمر را لعنت میکنیم، برای اینکه ریشه‌ی شمر شدن و شمری عمل کردن را در دنیا بکنیم؛ ما یزید و عبیداللَّه را لعنت میکنیم، برای اینکه با حاکمیت طاغوت، حاکمیت یزیدی، حاکمیت عیش و نوش، حاکمیت ظلمِ به مؤمنین در دنیا مقابله کنیم. حسین‌بن‌علی قیامش برای این بود که بینی حاکمیتهای علیه ارزشهای اسلامی و انسانی و الهی را به خاک بمالد و نابود کند؛ و همین کار را هم امام حسین با قیام خود کرد. مجالس ما؛ مجالس حسینی، یعنی مجالس ضد ظلم، مجالس ضد سلطه، مجالس ضد شمرها و یزیدها و ابن‌زیادهای زمان موجود، زمان حاضر، معنایش این است. این استمرار ماجرای امام حسین است. و امروز دنیا پر از ظلم و جور است. شما ببینید چه میکنند؛ در فلسطین چه میکنند، در عراق چه میکنند، در کشورهای گوناگون چه میکنند، با ملتهای دنیا چه میکنند، با فقرا چه میکنند، با ثروتهای ملی کشورها چه میکنند. ابعاد عظیم حرکت حسین‌بن‌علی (علیه‌السّلام) شامل همه‌ی این میدان وسیع میشود. امام‌حسین نه فقط برای شیعه، نه فقط برای مسلمانها، بلکه برای احرار عالم درس دارد. رهبر آزادیبخش نهضت هند در شصت سال، هفتاد سال قبل اسم حسین‌بن‌علی را آورد؛ گفت من از او یاد گرفتم؛ در حالی که هندو بود؛ اصلاً مسلمان نبود. در بین مسلمین هم همینطور است. ماجرای امام‌حسین این است. شما گنجینه‌دارِ یک چنین جواهر ذی قیمتی هستید که همه‌ی بشریت میتواند از او بهره برد و استفاده کند. جهتگیری در عزاداری امام حسین به این نحو باید باشد: گسترش تبیین، بیان، آگاه‌سازی، محکم کردن ایمان مردم، روح تدین را در مردم گسترشِ دادن، روح شجاعت و غیرت دینی را در مردم زیاد کردن، حالت بیتفاوتی و سکر و بیحالی را از مردم گرفتن؛ اینهاست معنای قیام حسینی و بزرگداشت عزاداری امام‌حسین (علیه‌السّلام) در زمان ما. لذا زنده است، همیشه هم زنده خواهد بود. جنبه‌ی عاطفی آن هم تأثیرگذارِ بر روی عواطف و احساسات همه‌ی مردم است. جنبه‌ی عمقی و معنوی آن، صاحبان فکر و بصیرت را آگاه میکند؛ روشن میکند. بنده بارها در طول این سالها این جمله‌ی امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) را عرض کرده‌ام که فرمود: «ألا لا یحمل هذا العلم إلّا أهل البصر والصّبر»؛ این پرچم - پرچم انسانیت، اسلام، توحید - را آن کسانی که دارای این دو خصوصیتند، میتوانند بر دست بگیرند و بلند نگه دارند؛ «البصر والصّبر»؛ بصیرت و استقامت. امام حسین (علیه‌السّلام) مظهر بصیرت و استقامت است. پیروان امام حسین هم همین را نشان دادند و بعد از گذشت قرنها، آن روزی که رهبر شایسته‌ای در میان آنها پیدا شد، این حرکت عظیم را به وجود آوردند. انقلاب عظیم اسلامی یک ماجرای عظیمی است؛ داستان عظیمی است. ما در وسط قضیه قرار گرفته‌ایم، ابعاد عظیم این حادثه برای ما خیلی روشن نیست؛ آیندگانِ تاریخ و کسانی که امروز بیرون از این مجموعه هستند، آنها بیشتر از ما ابعاد و عظمت این حرکت را میبینند. در دنیائی که همه‌ی پول و ثروت و قدرت و سیاست و همه چیز و همه چیز در جهت ضد ارزشهای انسانی و دینی است، ناگهان در یک نقطه‌ی حساس عالم - نقطه‌ی حساس جغرافیائی عالم - یک نظامی سر بلند کند، یک ملتی قیام کند برای به دست گرفتن پرچم ارزشها؛ و ارزشهای انسانی را سر دست بگیرد، ندای توحید بدهد، معجزه است؛ معجزه‌ی زمان ما این است. بعد از همه طرف به او حمله کنند؛ بزرگ و کوچک، طاغوتها و طاغوتچه‌ها با همه‌ی توانشان بریزند سر او، و در عین حال او نه فقط شکست نخورد، بلکه بسیاری از آنها را شکست بدهد؛ آنها را عقب براند، که امروز شما دارید میبینید نشانه‌های عقب‌رفتِ استکبار را. در این مبارزه ملت ایران پیروز شد. انتخابات هم در پیش است. مسئله‌ی انتخابات هم خیلی مهم است. یکی از نمونه‌های عظمت این نظام، همین انتخابات است. برای همین هم هست که انتخابات ملت ایران - این پدیده‌ی به این وضوح - را انکار میکنند. مردمسالاری، این چیز واضح را که وابسته‌ی به انتخابات مردمی است - که در ایران در طول این بیست و هشت نه سال، هر سالی یک بار به طور متوسط اتفاق افتاده است - دشمنان عنود و لجوج انکار میکنند. چرا؟ چون میدانند که این یکی از آن شاخصه‌های مهم پیروزی ملت ایران است. در انقلابهای گوناگون، در فاصله‌های زمانی گوناگون، آن کسانی که پیشواها و به اصطلاح رهبران ملتها بودند، بالاخره درماندند؛ گفتند آقا! ما اختیارات تام و تمام میخواهیم. دکتر مصدق دو سال و خرده‌ای در این کشور حکومت کرد، بخش عمده‌ای از این دو سال، دو مجلس آن روز را منحل کرد و اختیارات مجلس را هم در اختیار گرفت؛ گفت بدون این، نمیتوانم، حالا مصدق که یک حکومت مردمی بود، اما طاقت نیاورد؛ نتوانست. حالا یک انقلاب مردمی به وجود بیاید؛ یک انقلاب با این جمعیت کشور که امروز سه برابر جمعیت آن روز است، با این همه توطئه‌ای که علیه این ملت میشود و این همه تبلیغات، اما این انقلاب با شجاعت تمام بر آراء مردم تکیه میکند؛ خاطرش جمع است و میخواهد این انتخابات که به معنای دخالت مردم، حضور مردم، تصمیم‌گیری مردم است، به هر قیمتی باشد؛ این را اصرار میکند، که در دوره‌ی قبل - چهار سال قبل از این - یک ماجرائی راه انداختند؛ یک نمایشی بود؛ یک بازیای بود و هدف هم همین بود که بلکه انتخابات را تعطیل کنند، خدای متعال نخواست و نگذاشت؛ ایستادگی مردم مؤمن نگذاشت که انتخابات را اینها بتوانند تعطیل کنند. انتخابات در پیش است، این انتخابات خیلی مهم است. نه خصوصِ این انتخابات، همه‌ی انتخاباتها مهم است، این هم از جمله مهم است. مردم وظائفی دارند؛ مسؤولین، نخبگان وظائفی دارند. اولاً سعی شود اهمیت و ارزش و عظمت انتخابات محفوظ بماند؛ معلوم باشد. مردم با امید و اعتماد به پای صندوقها بروند. من میبینم متأسفانه در اظهارات بعضیها - حالا ان‌شاءاللَّه که از روی غرض‌ورزی نیست - مرتب تکیه میکنند: آقا! تقلب نشود، آقا! تقلب نشود؛ آقا! دستبرد نشوند. چه تقلبی!؟ قریب به سی سال است که دستگاههای مجری این مملکت دارند انتخابات را انجام میدهند با سلامت کامل. بعضیها حتی شرم نکردند، گفتند ناظرین بین‌المللی بیایند نظارت کنند بر این انتخابات؛ بیگانه‌ها، دشمنها که با اصل انتخابات و با اصل ملت ایران مخالفند؛ با هر چیزی که به نفع ایران است مخالفند، اینها بیایند بشوند قاضی! این، بزرگترین جسارت به ملت ایران است. نه، بیخود مبالغه نکنند. ما البته سفارش کرده‌ایم؛ مکرر سفارش کرده‌ایم؛ مکرر هم سفارش خواهیم کرد به همه‌ی دست‌اندرکاران؛ هم به وزارت کشور، هم به شورای محترم نگهبان، به نظار و مجریان: مراقب باشند، مسؤولیتشان را، وظیفه‌شان را درست انجام بدهند، خوب انجام بدهند، آراء مردم دست اینها امانت است؛ نگذارند کسی دخالت بکند؛ نفوذ بکند. این سفارش را همیشه کرده‌ایم. مراعات هم کرده‌اند؛ باز هم مراعات خواهند کرد به فضل الهی. این مطلب اول. حیثیت انتخابات عظیم مردم و این کار بزرگ مردم را مرتب با اینکه شبهه‌اندازی کنند که آره، بناست تقلب بشود، بناست فلان بشود، نشکنند. دوم، همان مطلبی که من مکرر در یزد - چند روز قبل از این - تکرار کردم، باز هم تکرار میکنم: در انتخابات با کرامت رفتار کنند همه؛ چه آنهائی که نامزد میشوند، چه آنهائی که طرفدار آنهایند، چه آنهائی که مخالف با بعضی از نامزدها هستند. جناحهای مختلف کشور، بداخلاقی و بدگوئی و اهانت وتهمت و این حرفها را مطلقاً راه ندهند. این از آن چیزهائی است که اگر پیش بیاید، دشمن از او خوشحال میشود. نکته‌ی سوم اینکه مراقب فعالیتهای دشمن باشند. حالا پریروز - دو روز قبل از این - بوش، رئیس جمهور امریکا گفت ما از فلان دسته در ایران حمایت میکنیم. این ننگ است برای هر کسی که امریکا بخواهد او را تحت‌الحمایه‌ی خود بگیرد. اول، خود آن کسانی که آن دشمن وحشی میخواهد از آنها حمایت کند، بعد هم مردم فکر کنند، ببینند چرا میخواهد حمایت کند. کدام نقص در اینها هست که موجب شده است دشمن بخواهد از او حمایت کند. در داخل یک خانواده ممکن است دو تا برادر، یک برادر و خواهر با هم اختلاف داشته باشند. اگر دشمن، دزد، خائنی که بیرونِ خانه است، با یکی از اینها ارتباط برقرار کرد و گفت من طرف تو هستم، آن بایستی به خود بیاید، بگوید من چه غلطی کردم، چه اشتباهی کردم که این دشمن خانوادگی میخواهد از من حمایت کند. مردم هم باید حواسشان جمع باشد؛ نگذارید انتخابات بشود ملعبه‌ی دست بیگانگان. انتخابات مال ملت ایران است، مال جمهوری اسلامی است، مال اسلام است؛ مرزهاشان را با دشمن مشخص و متمایز کنند. من بارها به بعضی از افراد سیاسی که فعالیتهائی دارند و گاهی یک مخالف‌خوانیهائی میکنند، تذکر داده‌ام، نصیحت کرده‌ام؛ گفته‌ام مواظب باشید مرزهای میان شما و دشمن کمرنگ نشود؛ پاک نشود. مرز وقتی کمرنگ شد، احتمال اینکه کسانی از این مرز عبور کنند یا دشمن از این مرز عبور کند و بیاید این طرف یا دوست و خودی غافل شود و از مرز عبور کند و برود به دامن دشمن، زیاد خواهد بود. مرزها را روشن کنید؛ مشخص کنید. این ملت بیست و هشت سال است که با توطئه‌ی امریکا، با دشمنی امریکا، با انواع و اقسام لطمه‌زدنهای امریکا مواجه است. هر کار توانستند علیه این ملت کرده‌اند. مواظب باشید مرزهاتان را مشخص کنید. کسانی هستند مزدور آنهایند؛ کسانی هستند نوکر آنهایند؛ کسانی هستند در خدمت آنهایند. مرزهاتان را با اینها هم روشن کنید و مشخص کنید. وقت بصر و صبر، یکی همین‌جاست؛ بصیرت. ملت ایران وقت انتخابات که میرسد، احتیاج به بصیرت دارد؛ نگاه کند ببیند دشمن چه موضعی گرفته است در قبال این حرکت عظیم مردمی؛ حواس خود را جمع کند، تصمیم درست بگیرد. این هم وظیفه‌ی ما مردم است که بایستی مراقبت کنیم. البته مطمئن باشید و بنده مطمئنم که خدای متعال تفضلات خود را به برکت مجاهدت و ایمان شما مردم، از شما باز نخواهد گرفت و خدای متعال لطف خودش و کمک خودش و هدایت و حمایت خودش را شامل حال این مردم کرده است و باز هم خواهد کرد و پیروزی نهائی، بالاخره متعلق به ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی است. امیدواریم که خداوند متعال همه‌ی شما را موفق بدارد؛ ارواح طیبه‌ی شهدای ما را خشنود کند؛ روح مطهر امام را با اولیائش محشور کند و به همه‌ی شما خیر و اجر عنایت فرماید و قلب مقدس ولیعصر (ارواحنافداه) را از ما شاد و خشنود فرماید.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,358
1386/10/15
بیانات در دیدار مردم ابرکوه‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3417
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم المصطفی محمّد. و علی اله الأطیبین الأطهرین الهداة المهدیین سیّما بقیّةاللَّه فی الأرضین. خداوند متعال را شاکرم که این توفیق را داد که در خدمت شما برادران و خواهران مؤمن و باوفا و انقلابی در شهر ابرکوه باشیم - در این شهر باستانی و بسیار کهن - اگرچه شهر، شهر قدیمیای است، اما فکر مردم این شهر، فکر نو و جوان است؛ نشانه‌ی آن هم همین است که در همه‌ی دلها فروغ تفکر اصیل اسلامی و انگیزه‌های خدائی و الهی در جهت نظام جمهوری اسلامی زنده است. هر ملتی که مردم آن در دل خود دارای انگیزه‌ی نشاطآور و پرتحرکی باشند، آن ملت زنده و جوانند و ملت ما به توفیق الهی و به برکت انقلاب اسلامی از این موهبت برخوردار است. علاوه بر این اکثر جمعیت کشور و در خود ابرکوه اکثر جمعیت ابرکوه - طبق آمارها - جوان هستند. یک شهر جوان و یک جامعه‌ی جوان و یک کشور جوان میتواند به آینده امیدوار باشد. همت جوانی، آینده را خواهد ساخت. نیروی جوانی جامعه را به پیش خواهد برد. امام جمعه‌ی محترم شهرتان درباره‌ی مشکل آب ابرکوه مطلبی را به طور کوتاه اشاره کردند؛ بنده هم در گزارشهائی که قبل از سفر درباره‌ی همه‌ی استان و بخصوص در مورد این شهر - که اختصاصاً مایل بودم به این شهر سفر کنم - مطالعه کردم، همین مسئله‌ی آب در آن گزارشها هم تکرار شده است. این شهر و این منطقه‌ی از استان یزد، تکیه‌اش بر روی کشاورزی است و کشاورزی احتیاج دارد به آب؛ و این استان، استان کم‌آبی است؛ از جمله این شهرستان هم دچار همین کم‌آبی هستند. شک نداریم که با همت دولت و با کمک مردم و مسئولان و مأموران مختلف این مشکل هم مثل همه‌ی مشکلات دیگر حل خواهد شد. آنچه مهم است این است که ملت چیزی را بخواهد و مسئولین به عنوان خدمتگزاران ملت کمر همت ببندند و تصمیم بر اجرای نیازهای مردم داشته باشند. آنچه ملت ما در طول دهها سال قبل از انقلاب، بلکه پیش از آن به آن دچار بود، نبودن این دو عامل بود: یکی نبودن احساس مسئولیت در میان دولتمردان، که دولتمردان در قبال آحاد مردم، هیچ احساس مسئولیتی نداشتند؛ رؤسای کشور، کشور را ملک خودشان میدانستند و برای استفاده‌ی از این ملک به دنبال این بودند که ببینند کجا چه کاری برای آنها فایده‌ی بیشتری دارد؛ آنچه برایشان مطرح بود، فایده‌ی مردم نبود. این عرفِ «دورافتاده» و «نزدیک»، از آنجا به وجود آمد. اینکه فلان شهر دورافتاده است. دورافتاده یعنی چه؟ معنایش این بود که از مرکز کشور، از تهران دور است. این کافی بود برای محرومیت؛ چون چشمشان همین مناطق دور خود را میدید و دلشان به دنبال کارها و مراکز و مناطقی بود که برای آنها منشأ سود و نفعی باشد، نه برای مردم. انقلاب این عرف را عوض کرد. انقلاب دور و نزدیک را از منطق دولتیان و مسئولان کشور زدود؛ دور و نزدیک ندارد. لذا شما میبینید مسئولین کشور، هیأت دولت، رئیس جمهور به سرتاسر کشور مسافرت میکنند. این معنایش این است که نگاه و عواطف و همت مسئولین باید میان همه‌ی شهرهای کشور تقسیم شود. اینجور نباشد که یک شهری، یک منطقه‌ای که دوردست است، از شعاع همت و تصمیم مسئولین دور بماند؛ نه، دور و نزدیک ندارد. امروز در این کشور شهرهائی و مناطق دوردست و کوچکی موفق میشوند که مسئولان کشور را، یعنی رئیس جمهور را، دولت را، وزرا را از نزدیک ببینند، به آنها نامه بدهند یا حرف بزنند و از زبان آنها و حنجره‌ی آنها مستقیماً سخن بشنوند که در روزگارهای گذشته در طول تاریخ، امید این را نداشتند که حتی یک مدیر درجه‌ی سه به آنها سرکشی کند. پس این یک عامل، یعنی عامل احساس مسئولیت از سوی مسئولان کشور و مدیران ارشد کشور امروز وجود دارد. عامل دوم، همت و خودباوری مردم است. آن مردمی، آن ملتی، جمعیت آن شهری که برای خود ارزش و اهمیتی قائل نباشد، همواره محکوم به عقب‌ماندگی است از همه‌ی مسابقات انسانی و میان جوامع بشری. در دوران تسلط استعمار بر کشورهای این منطقه و بر کشور ما، یکی از خطرناکترین تبلیغاتی که روی ملت ما انجام دادند همین بود که به ملت ما، به مرد و زن ما بباورانند که شما نسبت به ملتهای غربی، ملتهای اروپائی عقب و درجه‌ی دو هستید. همین درجه‌ی دو بودن هم باز در میان مناطق گوناگون کشور یکسان نبود؛ بعضیها عزیزکرده‌تر میدانستند خودشان را و توقعاتشان بیشتر بود، بعضی توقعاتشان کمتر. انقلاب اسلامی آمد مثل طوفانی این هوای آلوده و کثیف را از کشور زائل کرد. امروز ملت ما با تکیه‌ی بر تاریخ مشعشع خود، با تکیه بر استعدادهای درونی خود و با تکیه بر اسلام و ایمان - که امروز سخن نو برای بشریت دارد - دیگر خودش را یک ملت عقب‌مانده نمیداند، خود را باور دارد. این همان چیزی است که همت ملی را برمیانگیزد، مردم را برای رسیدن به قله‌های پیشرفت آماده میکند و آنها را تشویق میکند. عرض من به شما برادران و خواهران، بخصوص به شما جوانان این است که نگذارید این احساس شیرین امیدواری به آینده در شما زائل شود. این کشور به‌ناحق عقب‌مانده نگه داشته شد. ما امروز پیشرفتهای زیادی کردیم، اما این پیشرفتها نسبت به آنچه که شأن ملت ایران است و جایگاه ملت ایران است، کم است. ملت ایران یک روزی در قله‌ی علم و اقتدار مادی و معنوی قرار داشته است به برکت اسلام. ما امروز اسلام را بازیابی کرده‌ایم؛ آغوشمان را به روی اسلام باز کردیم، اسلام را با نگاه متناسب با زمانه و با پیشرفت زمانه به دنیا عرضه کردیم. امروز تفکر سیاسىِ اسلامی، تفکر اجتماعی اسلام، تفکر گرایش معنوی اسلام، تفکر اسلام در مورد روابط داخلی و درونی افراد جامعه با هم، میتواند در دنیا مثل یک دستورالعمل، مثل یک سرمشق مطرح شود؛ نه اینکه این حرف را ما بزنیم یا من اینجا بگویم؛ این سخنی است که امروز اندیشمندان باانصاف دنیا همین حرف را میزنند. این را ملت ایران آسان هم به دست نیاورده. شما شهید دادید؛ ابرکوه شهدای عزیزی دارد، فداکارانی دارد، پدر مادرهائی دارد که فرزندان خودشان را فرستادند برای دفاع از این انقلاب در دوران جوشش انقلاب؛ و برای دفاع از مرزهای کشور در دوران دفاع مقدس. اینها بوده است که توانسته این انقلاب را زنده نگه دارد، این پرچم را بلند نگه دارد و امروز ملت ایران را عزیز کند. اگر ملاحظه میکنید که ملت ایران امروز در مجامع جهانی و در محیط بین‌المللی یک چهره‌ی پرافتخار و سربلند است، همه‌ی ملت ایران از همه‌ی مناطق در ایجاد این تصویر نیکو و زیبا از ملت ایران سهیمند؛ همه تلاش کردید، همه زحمت کشیدید. پس این دو عامل باید باشد: هم مسئولین باید این احساس مسئولیت را نسبت به نیازهای مردم در خودشان روزبه‌روز تقویت کنند، که من میتوانم به شما عرض کنم خوشبختانه مسئولین دولتی و وزرای ما و رئیس جمهور ما و مدیران ارشد کشور این احساس مسئولیت را دارند. بینی و بین‌اللَّه، انسان نگاه که میکند، میبیند در این احساس مسئولیت حقاً و انصافاً چیزی کم ندارند؛ کار هم زیاد میکنند، تلاش هم انصافاً تلاش خستگیناپذیری است. یک خدمت بزرگشان هم علاوه‌ی بر خدمات مادی و عمرانی و رسیدگی به امور مردم، همین است که شعارهای انقلاب را، ارزشهای انقلاب را سرِ دست میگیرند، به آنها افتخار میکنند؛ این خیلی مهم است. بودند و هستند در میان افراد ما در کشور، کسانی که قدر این شعارها را ندانستند. باید به آنها افتخار میکردند، اما افتخار نکردند. خوشبختانه مسئولین ارشد کشور همیشه سربلند و مفتخر به این شعارهای انقلاب و ارزشهای انقلاب بوده‌اند. پس ملت این رکن اوّلی را باید مطمئن باشد که هست و آن عبارت است از اهتمام مسئولین کشور و مدیران کشور برای بهبود وضع در سراسر کشور. حالا شما یک مسئله‌ی آب را، یا مسئله‌ی کشاورزی را، یا مسئله‌ی راه را، یا مسئله‌ی اشتغال را مطرح میکنید. در سرتاسر کشور مسائل زیادی هست که مسئولین کشور بایستی اینها را رسیدگی کنند، انجام بدهند، برنامه‌ریزی کنند، محاسبه کنند، امکانات کشور را بسنجند. خوشبختانه امکانات کشور هم امکانات کمی نیست، نیروی کارآمد هم در کشور کم نیست، باید برنامه‌ریزی کنند، پیش برویم. تا امروز هم پیش رفته‌ایم و آن مقداری که ملت ایران از لحاظ سازندگی کشور در این بیست‌وهفت هشت سالِ پس از انقلاب پیش رفته است، چندین برابرِ پنجاه سال قبل از دوران انقلاب است که به وسیله‌ی آن حکمرانان طاغوتی و ستمگار، ستمگر و بیاعتنای به حقوق مردم ممکن بود انجام بگیرد. آنها نسبت به نیازهای مردم هیچ احساس مسئولیت نمیکردند. هر کاری هم میکردند، به خاطر یک ضرورتی بود یا یک ظاهرسازیای بود یا یک اجباری بود یا مطالبات خطرناکی از سوی مردم بود؛ ناچار بودند والّا نمیکردند. به استان یزد که مردم نجیبی دارد، کمتر رسیدند، تا به بعضی از جاهای دیگر که میترسیدند عکس‌العملی در آنجاها انجام بگیرد. اینجوری بودند آنها؛ احساس مسئولیت نبود. امروز بحمداللَّه این احساس مسئولیت در حد اعلاء وجود دارد. مردم میتوانند به این مطمئن و خاطرجمع باشند که مسئولین برای خودشان چیزی نمیخواهند. تلاششان و کارشان و زحمت بیوقفه‌شان برای مردم است. آن رکن دوم را هم بنده دائماً توصیه میکنم: جوانان ما از همت بلند هیچ چیز کم نگذارند؛ همت را باید بلند کرد؛ آن که مشغول درس است، آن که مشغول کارِ صنعت است، آن که در حال کشاورزی است، آن که به خدمات گوناگون اشتغال دارد، همه احساس کنند که در قبال پیشرفت این کشور یک وظیفه و سهمی هم متوجه به آنهاست و باید این سهم را، این وظیفه را به قدر خود و به سهم خود انجام دهند. خوشبختانه ملت ما این احساس را هم دارند. این زنده بودن، این بانشاط بودن، اولین اثری که میگذارد این است که طراحان توطئه‌های جهانی را از اینکه بتوانند این ملت را شکست بدهند، مأیوس میکند. بهترین راه برای عقب‌نشاندن دشمن، اظهار آمادگی است. آن ملتی که آمادگی خود را، حضور خود را، عزم راسخ خود را در همه‌ی میدانها به نمایش میگذارد، دشمن را از نفوذ در خود و غلبه‌ی بر خود مأیوس میکند. در مقابل افکار جهانی و نگاههای جهانی، ملت ایران در هیچ مسئله‌ای، باید اظهار ضعف و عقب‌نشینی نکند. اینی که در باب مسئله‌ی هسته‌ای شما میبینید مسئولین دولتی اصرار میورزند، به خاطر این است که اولاً این یک ضرورت است - من پریروز در یزد در جمع جوانها و دانشجویان این را تشریح کردم - این یک نیاز ملی است که اگر امروز شروع نکردیم، ده سال بعد، پانزده سال بعد، ضربه‌اش را ملت و کشور خواهند خورد. اگر امروز شروع کنیم، در آن زمانی که نیاز داریم، محصول دسترنج ملی خود را خواهیم گرفت. اگر امروز شروع نکردیم، عقبیم؛ اولاً این مسئله است و مسئله‌ی دوم این است که در یک چنین نیازی، هرگونه انفعال در مقابل دشمن، دشمن را تشجیع میکند به اینکه توقع بیشتری را مطرح کند، یک قدم جلو بیاید. این است که ملت ایران ایستاده‌اند و ایستادگی درست است و همانطور که مسئولین کشور، مسئولین دولتی بارها گفته‌اند و آحاد مردم در همه‌ی نقاط کشور تکرار کردند و تجاوب کردند، حقیقتاً حق مسلم ملت ایران است که بتواند بر این قدرت علمی و قدرت انرژی دست پیدا کند. این یک مثال است فقط. همه‌ی خواسته‌های ملت ایران در این خلاصه نمیشود. ما راه طولانیای در پیش داریم. همراه سازندگی کشور، همراه پیدا کردن جایگاه حقیقی خود در سطح ارتباطات میان کشورها و ارتباطات بین‌المللی و هم از لحاظ معنوی و اخلاقی کارهای زیادی است که باید انجام بدهیم. اینها تلاش مسئولین را میطلبد و همراهی و اهتمام ملت عزیز را. آنها تلاش خودشان را میکنند، ملت هم بحمداللَّه در همه‌ی شهرها که ما با مردم عزیزمان مواجه میشویم، همین احساس میکنیم آمادگی و نشاط را میکنیم. در اینجا هم که منطقه‌ی ابرکوه، منطقه‌ی کویری و یکی از مناطق نامدار و با نشان این کشور هست، انسان در بین مردم، در بین شما جوانان عزیز و آحاد مردم، همین احساس را مشاهده میکند. در آینده‌ی نزدیک، باز مسئله‌ی انتخابات مطرح است. حضور مردم در انتخابات یکی از همان نمایشهای عزم راسخ و قدرت و تصمیم ملت ایران است. همیشه سعی کرده‌اند انتخاباتهای ما را کم‌فروغ کنند تا مردم اطراف عرصه‌ی انتخابات را خالی بگذارند، به صندوقهای رأی اعتنائی نکنند. دشمن همیشه این را خواسته است و مردم عزیز ما، آن طوری که من نگاه میکنم به تاریخ مجلس شورای اسلامی و انتخاباتها، میبینم درست نقطه‌ی مقابل آنچه که دشمن میخواسته است، عمل کرده‌اند. اجتماع مردم، توجه مردم، احساس مسئولیت مردم در هر انتخاباتی از انتخابات گذشته بهتر و بیشتر بوده است. این را تقریباً در همه‌ی انتخاباتهای ما میشود نمونه و نشانش را یافت. و امیدواریم در همین انتخابات آینده هم همینجور باشد. همه‌ی مردم از همه‌ی قشرها در این مسئولیت بزرگ شرکت کنند و در این میدان رقابت که یک عرصه‌ی رقابت مثبت است - رقابت انتخاباتی، جزو رقابتهای مثبت و دارای فایده و نفع است برای مردم؛ میدان رقابت انتخاباتی است - همانطور که من در یزد هم توصیه کردم، الان هم تکرار میکنم، از بداخلاقیهای انتخاباتی باید بشدت پرهیز کنند؛ بدگویی کردن، اهانت کردن، تهمت زدن، برای عزیز کردن خود و یا نامزد مورد نظر خود، دیگران را و رقبا را در چشم مردم خوار کردن، اینها راهها و روشهای صحیح و اسلامی نیست. رقابت باید باشد؛ رقابت مثبت و پرشور، اما با رعایت موازین اخلاقی. امیدواریم که خداوند متعال در این انتخابات هم به ملت ایران این توفیق را عطا کند که بتوانند آن وظیفه‌ی بزرگ خود را انجام بدهند و امیدوارم خداوند متعال روزبه‌روز بر عزت ملت ایران بیفزاید و شما مردم عزیز را از موهبت خود و از تفضلات خود برخوردار کند. من لازم است از حضور شما، از اجتماع شما، از احساسات گرم و صمیمانه‌ی شما تشکر کنم و این را هم به عنوان معذرت‌خواهی عرض کنم: ما تقریباً یک ساعت از آن وقتی که قرار بود برسیم به ابرکوه، دیرتر رسیدیم. علت هم این بود که در راه برف و مه بود، ناچار شدیم آهسته حرکت کنیم و این بود که دیر رسیدیم؛ والّا در وقتِ لازم از یزد حرکت کردیم که در سرِ ساعت برسیم اینجا، منتها این گردنه‌های سرِ راه هم پربرف بود و هم اینکه مه‌آلود بود. پروردگارا! تو را به عزت و کرمت سوگند میدهیم رحمت و فضل و لطف خود را بر این مردم نازل کن. پروردگارا! روزبه‌روز دنیا و آخرت این مردم را آبادتر از گذشته بفرما؛ شهدای عزیز این شهر و این منطقه را با اولیائت محشور بفرما. پروردگارا! روح مطهر امام عزیز را با انبیاء و اولیاء محشور کن.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,359
1386/10/15
بیانات در دیدار نخبگان استان یزد
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3418
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ قبل از شروع عرایضم دو نکته‌ی کوتاه را عرض بکنم: یکی اینکه این مطلبی که اخیراً این دوست محترممان - که حالا ان‌شاءاللَّه اسمشان هم بعداً بگویند که آشنا بشویم بیشتر - درباره‌ی مسئله‌ی ابرها گفتند، تصادفاً این دو سه روزه اشتغال ذهنی من، همین مطلب بود که چگونه میشود این شهر و این منطقه را که از لحاظ حضور ابرها هیچگونه کمبودی ندارد، اما از لحاظ بارندگی ابرها و فیض بارندگی جز مناطق محروم است؛ همیشه تشنه است؛ این زمین تشنه است، نجات داد. میخواستیم سفارش کنیم یک مرکز علمی این کارها را پی بگیرد، بلکه به سرانجامی برسد - کارهائی البته قبلاً شده در این زمینه - حیف است این سرزمین مستعد، این نیروی انسانی مستعد و آماده و علاقه‌مند به کار محروم باشند و محروم بمانند همچنان. بنابراین، من از جناب‌عالی ضمن اینکه تشکر میکنم از مطلبی که بیان فرمودید، خواهش میکنم آن چیزی که گفتید یا میخواستید مفصل‌تر بگوئید، روی کاغذ بنویسید، پایش را هم امضاء کنید، برای من بفرستید تا من این را مبدأ یک حرکت قرار بدهم. نکته‌ی دوم در مورد آقای آذر یزدی است که الان اطلاع دادند ایشان در این جلسه نشسته‌اند و ظاهراً بیمار هم بودند و با حال بیماری زحمت کشیده‌اند و آمده‌اند. من چندی پیش در یک برنامه‌ی تلویزیونی دیدم که از ایشان تجلیل کرده بودند. من با اینکه وقتم هم کم است، از وقتی تلویزیون را روشن کردم و دیدم که از ایشان دارد تجلیل میشود، پای آن برنامه نشستم، صحبتهای خود ایشان را هم گوش کردم. ایشان در آنجا میگفتند که در طول آن سالهای پیش از انقلاب هیچکس کمترین تشکری، تقدیری از این مرد زحمتکش و خدوم نکرده. آن برنامه را که من دیدم، نکته‌ای در ذهنم بود و دلم خواست که آن را یک وقتی به ایشان بگویم، فکر میکردم دیگر امکان ندارد و عملی نیست؛ کجا حالا ما آقای آذر یزدی را زیارت کنیم! حالا تصادفاً امشب ایشان اینجا هستند. آن نکته این است که من خودم را از جهت رسیدگی به فرزندانم، بخشی مدیون این مرد و کتاب این مرد میدانم. آنوقتی که کتاب ایشان درآمد - اول هم به نظرم دو جلد، سه جلد، تا آنوقتی که من اطلاع پیدا کردم، از این کتاب درآمده بود؛ «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» - من رفتم تورق کردم. بچه‌های ما داشتند به دوران مُراهقی - یعنی نزدیکی به بلوغ - میرسیدند، دوره هم دوره‌ی طاغوت بود و همه‌ی عوامل در جهت گمره‌سازی ذهن و دل جوان حرکت میکرد. من دلم میخواست چیزی باشد که جوانهای ما با او هدایت شوند و جاذبه هم داشته باشد. خب، کتاب خوب که خیلی بود. بنده فهرست پیشنهادی کتاب مینوشتم و بین جوانهای دانشجو و دانش‌آموزهای سطوح بالای دبیرستانها پخش میشد، اما برای بچه‌های کوچک، دستمان خالی بود، تا اینکه کتاب ایشان را من پیدا کردم. نگاه کردم دیدم این از جهات متعددی، از دو سه جهت، همان چیزی است که من دنبالش میگردم. به نظرم دو جلد یا سه جلد آنوقت چاپ شده بود، خریدم. بعد هم دنبالش گشتم تا اینکه جلد پنجم به نظرم یا ششم - حالا درست نمیدانم، یادم نیست - درآمد؛ بتدریج چاپ شد و من رفتم تهیه کردم و برای فرزندانم خریدم. نه فقط فرزندان، بلکه در سطح شعاع ارتباطات فامیلی و دوستانه، هرجا دستم رسید و فرزندی داشتند که مناسب بود با این قضیه، این کتاب ایشان را معرفی کردم. خواستم این حق‌شناسی را من به نوبه‌ی خود کرده باشم. ایشان یک خلأئی را در یک برهه‌ی از زمان برای زنجیره‌ی طولانی فرهنگی این کشور پر کردند. این کار، باارزش است. خداوند از شما - آقای مهدی آذر یزدی! - این خدمت را قبول کند و مأجور باشید. این ستایشهای زبانی و اینها، اجر کارهائی که با اخلاص انجام گرفته باشد، نمیشود؛ اجر کار مخلصانه را خدا باید بدهد و خدا هم خواهد داد. و اما جلسه‌ی امشب برای من جلسه‌ی شیرین و لذت‌بخشی بود؛ همیشه همینطور است. در سفرهای گوناگون در این فصل برنامه - که فصل دیدار با نخبگان است - من روحاً التذاذ پیدا میکنم و برای من، نوعی رفع خستگی است. اگر از برنامه‌های سفر خسته شده باشم، این در واقع یک نوع رفع خستگی است برای من. امشب یک خصوصیتی داشت و آن اینکه اولاً یزد یک منطقه‌ی نخبه‌خیز است و نخبگان این منطقه و این استان و این شهر، حقاً و انصافاً به نسبت، خیلی بیشتر از نخبگان بسیاری از مناطق دیگر کشورند؛ این یک. دوم اینکه آن صفا و صمیمیتی که ما در یزدیها سراغ داشتیم از دوران جوانی و نوجوانی تا امروز، بر این جلسه هم همین فضای صمیمیت حاکم بود. مطالبی هم که دوستان گفتید، در بین آنها مطالبی که من از آن استفاده بکنم و بهره‌مند بشوم، بود؛ همچنانیکه مطالبی که من خود را موظف کنم که آنها را دنبال کنم نیز بود. حالا رئوس و خلاصه مطالب را من یادداشت کردم. البته تماماً ضبط شده است، ثبت شده است بیانات شما، اینها منتقل خواهد شد به دفتر ما. ان‌شاءاللَّه مجموعه‌ی بررسیها، آنچه را که باید دنبال بشود، آنها را دنبال خواهند کرد. جلسه بیشتر از این کشش ادامه ندارد؛ یعنی الان سه ساعت تمام است که ما در خدمت شما دوستان هستیم، لذا دو سه جمله بیشتر من عرض نمیکنم. این جلسه، هم جنبه‌ی واقعی دارد؛ جنبه‌ی کاری دارد، هم جنبه‌ی نمادین دارد. جنبه‌ی واقعی و کاری او، این است که حقاً و انصافاً از مجموعه‌ی نخبه بایستی تشکر کرد. حالا همه‌ی نخبگان یزد امشب اینجا نیستند، لیکن شما یک گلچینی هستید از این نخبگان، تقدیر و تشکری هم که ما میخواهیم بکنیم، همین است که به شما عرض بکنیم ما قدر نخبگان و نخبگی را میدانیم در بخشهای مختلف؛ فعالیتهای علمی، فعالیتهای هنری، فعالیتهای قرآنی، فعالیتهای دینی، فعالیتهای ورزشی، فعالیتهای مربوط به علوم حوزه‌ای، فعالیتهای مربوط به علوم دانشگاهی، فعالیتهای کارگری، فعالیتهای صنفی و کسبی یا خدماتی، فعالیتهای میدانهای انقلاب؛ ایثارگری و جهاد و شهادت و اسارت و اینها؛ هر کدام که در هر بخشی یک نخبگی بروز داده باشید، ما قدردان آن و طلبگار و مشتری آن و متشکر و سپاسگزار از دارنده‌ی آن هستیم. این، آن کار واقعی است. این را ما به شما قولاً و عملاً اثبات میکنیم و این وظیفه‌ی ماست. این، بخش عملىِ این کار. بخش نمادین این کار برای این است که جامعه‌ی ما که این جلسه را خواهند دید - همه‌ی ملت ایران و جوانان بعداً در تلویزیون این جلسه را میبینند - از جمله و بویژه مسئولان کشور بدانند که اگر میخواهند کشور با گامهای بلند، با شتاب لازم به سمت آن آرمانهای تصویر شده حرکت کند، باید نخبه را نخبه بدانند و از او قدردانی کنند. این را ما پیامی میدانیم که این کار نمادین، حامل این پیام است. کارهای نمادین یک مضمونی باید داشته باشند و مضمون این کار ما، این است. خب، اینکه مربوط به خارج از فضای نخبگی شما. و اما شما. نخبه شدن یک امتیاز است بلاشک، عالم شدن یک امتیاز است، شاعر شدن یک امتیاز است؛ اما این امتیاز آنوقتی به هزار برابر خود ارزش پیدا خواهد کرد که مورد قبول و توجه پروردگار عالم قرار بگیرد و «قبول آنگه شود» به قول سعدی، که باید پیش خدای متعال قبول شود و راه قبول شدنش هم دشوار نیست. کاری را انتخاب کنید که به عقیده‌ی خودتان به سود کشورتان و آینده‌ی کشورتان است و در آن کار استعداد نخبه‌گون خود را به کار بیندازید و آن را دنبال کنید و قصدتان این باشد که از این کار به مردم سود برسانید؛ این شد کاری که برای خداست. کار برای خدا فقط این نیست که انسان با زبان بگوید و به زبان بیاورد: پروردگارا! من این کار را انجام میدهم محض رضای تو و برای خاطر تو. گاهی پس به زبان هم انسان این را میآورد؛ در حالی که دلش اینجور نیست. کار برای رضای خدا باشد. خدای متعال گفته است: «خیرکم انفعکم للنّاس»؛ بهترین شما برای مردم که سودمند بودید، در درگاه قرب الهی نزدیکترید؛ بالاترید. ببینید، نظام ارزشىِ اسلام این است. در درجات قرب الهی بالا میروید، وقتی کاری به نفع مردم انجام دادید. خب، آدم مؤمن و دل خداشناس وقتی میداند خدا این را میخواهد، وقتی انجام میدهد، قهراً برای کی انجام میدهد؟ برای خدا انجام میدهد؛ پس مقصود حاصل خواهد شد. این یک نکته که نکته‌ی اصلی و اساسی است. نکته‌ی دوم اینکه - همینطور که عرض کردیم - باید هنر، هویت خود، استقلال خود، عزت خود را حفظ کند. ممکن است هیچ کس هم طلبگار شما نباشد. شما آن کار باارزش را همت بگمارید تا بشود. نه اینکه من نمیدانم نقش تسریع کننده و پیش برنده‌ی تشویقها و کمکها و استعدادهای مأمورین دولتی را؛ چرا، من سالیان متمادی تجربه‌ی کارهای مدیریتی دارم در این کشور، میدانم؛ یقیناً اثرش زیاد است. این حرف برای این نیست که مسئولین را بیخیال کند؛ برای این است که شما را بیخیالِ کمک مسئولین کند. بخواهید؛ نه اینکه نخواهید، اما رویش این گیاه را متوقف نکنید به آن. در جان یک انسان نخبه، پیدایش یک اندیشه‌ی نو و خلق شدن یک فراورده‌ی تازه، یک رویش است؛ یک رویش طبیعی است. بگذارید این رویش انجام بگیرد. نباید لج کنیم، بگوئیم: حالا که مسئولین از کار ما استقبال نکردند، پس ما هم چه؛ نه، کار شما ارزشش بالاتر از این است که معیار ادامه یافتن یا نیافتنش این باشد که آیا مسئولین کمک میکنند یا نمیکنند. البته بدیهی است که کمک مسئولین گاهی حیاتی هم میشود، آن به جای خود محفوظ؛ توصیه‌ی من به شما این است. امروز کشور ما در حال پیشرفت است؛ چه بخواهند و چه نخواهند؛ آنهائی که دلشان با ما صاف نیست، با ملت ایران دلشان صاف نیست. این کشور در حال پیشرفت است؛ چه قبول کنند، بپذیرند؛ چه نپذیرند و انکار کنند؛ کسانی که در پی بهانه‌جوئی و وسوسه‌بازی هستند. این اتفاق دارد میافتد. قبول نکردن بعضی از آدمها؛ آدمهای وسواسی، آدمهای ایرادگیر، آدمهای جزئینگر، نفی نمیکند این پیشرفت را؛ این پیشرفت هست، و لو آنها نپذیرند. داریم میبینیم جلو چشممان. داریم میبینیم این حرکت وجود دارد؛ مثل وقتی که انسان سوار ماشین میشود و گاهی در یک بیابان بزرگ، سرعت را نمیفهمد؛ لیکن این شاخصها و علامتهای سر جاده؛ این سنگِ نشانها، یک جا نوشته هفتاد کیلومتر، چند دقیقه میگذرد، میبیند نوشته شصت کیلومتر تا مقصد. خب، ده کیلومتر پس جلو رفته‌ایم؛ و لو آدم احساس نکند؛ سرش گرم حرف زدن باشد. یک نفر دائم نق بزند که آقا! چرا جلو نمیرویم؛ چرا حرکت نمیکنیم؛ بفرما؛ این تابلوی راهنمائی جاده، دارد میگوید آنوقت هفتاد کیلومتر تا مقصد بود، حالا شصت کیلومتر است، بعد پنجاه کیلومتر است، بعد ده کیلومتر است. این نشاندهِ این است که داریم حرکت میکنیم. ما سنگِ نشانهامان - یعنی همین به تعبیر فرنگیاش تابلوهای جاده‌مان - دارند به ما نشان میدهند. ما داریم حرکت میکنیم و جلو میرویم. یک عده‌ای خوشحال میشوند، نوش جانشان این خوشحالی؛ یک عده هم ناراحت میشوند، چشمشان کور؛ ناراحت بشوند. ملت ایران دارد جلو میرود. شما نخبگان در این پیشرفت باید سهم متناسب با نخبگی را ایفاء کنید. همه‌ی میدانها هم مشمول این حرف است. بنده از آن آدمهای خشکی که بگویم حالا ما شعر میخواهیم چکار کنیم، هنر میخواهیم چکار کنیم، حالا فعلاً علم را راه بیندازیم، نیستم. با اینکه علم به نظر من در درجه‌ی اول اهمیت قرار دارد در پیشرفت کشور که بارها هم به جوانهای دانشجو و دیگران - اساتید و غیره - گفته‌ام؛ در عین حال معتقدم همه چیز با هم؛ علم، دین، هنر، ذوق، صنعت، سازندگیهای گوناگون، کشاورزی، خدمات، روابط خارجی؛ اینها همه یک مجموعه است و باید با هم پیش برود؛ هر کدامی هم به نحوه‌ای پیش خواهد رفت. خب، دیگر بیشتر از این شما را خسته نکنیم. از دوستانی که صحبت کردند، تشکر میکنیم. از دوستانی که صحبت نکردند و احیاناً صحبتهائی داشتند، عذرخواهی میکنیم. از همه‌تان، بخصوص آنهائی که از شهرهای دیگر زحمت کشیدند تشریف آوردند، قدردانی میکنیم به خاطر اینکه محبت کردید این جلسه را گرم کردید. و امیدواریم ان‌شاءاللَّه همه‌تان موفق و مؤید باشید.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,360
1386/10/13
بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه‌های استان یزد
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3416
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ خیلی خوشحالم از حضور در جمع باصفا و صمیمی و پرشور شما جوانهای عزیز. شما جوانید، و جوان مظهر آئینه‌وار صفا و صمیمیت و همت و شوق به آرمانها و ایده‌آلهاست. آنچه که جوانهای عزیزمان در اینجا بیان کردند، همه در بخشهای مختلف برای من دلنشین بود؛ نه از این باب که حالا هر چه که این دوستان پیشنهاد کردند، باید اجراء شود و در اولویت قرار دارد یا اساساً اجرائی است یا نه؛ اینها بسته به بررسی است و احتیاج به بررسی دارد، که میگوئیم بررسی هم بکنند؛ اما نفس اینکه جوان دانشجوی نخبه، جوان دانشجوی عضو تشکل، در یک جمعی - دانشگاهی، دانشجوئی - می‌ایستد و چکیده‌ی دریافت خود از مسائل جاری را با جرأت، با اعتماد به نفس بیان میکند و مطالبه میکند، این برای من پر معنا و بسیار شیرین است. بحث امروز من هم اساساً در همین زمینه است. من دیروز در اجتماع عمومی مردم راجع به اعتماد به نفس مطالبی گفتم. مخاطب اصلی و اولی شمائید. آنی که ما به شدت نیازمند اعتماد به نفس او هستیم، قشر جوان ماست؛ بخصوص قشر جوان اهل علم و فرزانه و بالقوه اداره کننده‌ی بخشی از آینده‌ی این کشور؛ چه اداره کننده‌ی علمی، چه اداره کننده‌ی سیاسی، چه اداره کننده‌ی عملی و اجرائی. این قشر باید توصیه‌ی به اعتماد به نفس را - که من دیروز به صورت گذرا گفتم و امروز میخواهم قدری بیشتر درباره‌ی آن حرف بزنم - درست به گوش بشنود و از اعماق دل بپذیرد و در همه‌ی فعالیتهای خود آن را محور و ملاک قرار بدهد. چرا من مسئله‌ی اعتماد به نفس را اصلاً مطرح میکنم؟ مگر در کشور چه اتفاقی افتاده که بنده اصرار دارم روی اعتماد به نفس ملتمان یا جوانانمان تکیه کنم؟ توضیحی وجود دارد. ملت ما بر اثر انقلاب، بر اثر دفاع مقدس، بر اثر تأثیر شخصیت ویژه‌ی امام - که حالا بعد اگر ان‌شاءاللَّه یادم ماند، اشاره میکنم که در ایجاد اعتماد به نفس ملی، شخص امام و عناصر تشکیل دهنده‌ی شخصیت او، یکی از بیشترین تأثیرها را داشت - و بر اثر پیشرفتهای گوناگون، امروز به یک نصاب قابل قبولی از اعتماد به نفس دست یافته است. بیم آن هست که در عرصه‌ی جنگهای روانی و تبلیغاتی و به اصطلاح جنگ نرم بین ما و دشمنانی که بسیار اصرار بر ادامه‌ی این نبرد دارند، این اعتماد به نفس یا خدشه پیدا کند، تضعیف بشود، متزلزل بشود یا لااقل در حدی که ملت ما به آن احتیاج دارد، پیش نرود. ما در نیمه‌ی راهیم. من به عیان میبینم که در ذهن و زبان و عمل بسیاری از برجستگان کشورمان این اعتماد به نفس هنوز به حد نصاب لازم نرسیده. نقطه‌ی مقابل اعتماد به نفس، خودکم‌بینی است؛ خودکم‌بینی در مقابل فکر یک جناحی از ملتهای عالم - که امروز غرب مظهر آن است - خودکم‌بینی در مقابل فلسفه‌ی آنها، خودکم‌بینی در مقابل علم آنها، حتّی خودکم‌بینی در مقابل الگوهای توسعه‌ی ملی که آنها پیشنهاد میکنند؛ در حالی که الگوی توسعه‌ی ملی نسبت به ملتهای مختلف، گوناگون است. خودکم‌بینی، این بیماری بسیار خطرناک، که در طول ده‌ها سال متوالی آن را در کالبد ملت ما تزریق کردند. واژه‌ی فرنگی، فکرِ فرنگی، گرده‌برداری از واژه‌های فرنگی، جزو کارهای رایج ماست. من الان گوش میکنم، متأسفانه میبینم علاوه بر واژه‌های فرنگیای که در طول ده‌ها سالِ گذشته بر زبان مردم جاری شده و وجود دارد، باز در رادیو و تلویزیون ما هر چند وقتی یک بار، یک واژه‌ی فرنگىِ دیگر مطرح میشود که مردم باید از هم سؤال کنند: آقا این یعنی چه!؟ بروند به یکی مراجعه کنند؛ آقا معنایش چیست، تا معنایش را بفهمند! خب، چه لزومی دارد؟ این مفهومی که تازه وارد کشور شده که شما میخواهید برایش لغتی بیان کنید، خب برایش لغت بساز! زبان فارسی با این گستردگی. اینها آن خودکم‌بینیهائی است که از اثرات گذشته است. این را برای چه گفتم؟ برای اینکه معلوم بشود ما هنوز در وادی اعتماد به نفس خیلی باید جلو برویم. من میترسم که این روح اعتماد به نفس ملی آن رشد لازم را نکند. این بحث را برای این میکنم. دیروز هم که گفتم، به همین منظور است؛ امروز هم که با شما خصوصیتر و مفصل‌تر صحبت خواهم کرد، باز به همین منظور است. ما آن دونده‌ای هستیم که باید برسیم به خط پایان؛ باید برسیم به خط بُرد. دائم باید بدویم. اینجا شما روی پلاکارد نوشته‌اید در سال ۱۴۰۴ ایران کشوری است توسعه‌یافته. دنباله‌ی چشم‌انداز این است که از کشورهای دیگر در منطقه باید از لحاظ فناوری و چه و چه و چه جلوتر باشد. شما خیال میکنید کشورهای دیگر همین‌طور ایستاده‌اند که ما جلو برویم، آنها حرکت نکنند؟ آنها هم دارند حرکت میکنند. مسابقه‌ی دوندگی است، مسابقه‌ی دو است. اگر وسط راه همت من و شما سست شود، اگر امیدمان کم شود، اگر خیال کنیم که آقا فایده‌ای ندارد، خب نمیرسیم. من از این بیمناکم؛ لذا راجع به اعتماد به نفس میخواهم صحبت کنم. امروز ما یک حد نصابی از اعتماد به نفس را داریم، که عرض کردم به برکت آن چند عاملی است که گفته شد. دشمن ما عبارت است از دستگاه استکبار سیطره‌جوی جهانی. دشمن که میگویم، این است. حالا مظهرش را شما بگوئید دولت آمریکاست، باشد؛ یا فلان دولت دیگر است، باشد. مشکل ما با کشورها و دولتها، مشکل بومی و نژادی و ملی و اسمی نیست؛ مشکل این است که یک مجموعه‌ی سیطره‌جوئی در قدرتها و سیاستهای دنیا به وجود آمده؛ اینها عادت کرده‌اند بر سیطره‌جوئی و برخورد نکردن با مانع جدی. حالا اینجا یک مانع جدی به وجود آمده؛ اسمش حکومت اسلامی است، جمهوری اسلامی است. با این مانع جدی بشدت پنجه میاندازند؛ بحث ما این است. دشمن یعنی آن جناح سیطره‌جوی سیاست و قدرت‌طلب جهانی، با هر اسمی. البته از نظر من امروز مظهرش دولت ایالات متحده‌ی آمریکاست و بزرگترین شیطان مجسمش آن است؛ حالا هر اسمی داشته باشد، هر کسی باشد؛ این دشمن است. دشمنیاش هم با ما به خاطر همین است که اینجا یک مانعی است. مثل یک بُرنده‌ای که همین‌طور میبُرید و جلو میرفت، بدون مانع؛ حالا جلویش یک رشته‌ی فولادىِ محکم قرار گرفته، نمیگذارد جلو برود. فشار برای خاطر این است. چالش ما با غرب، برگشتش به این است. بعضیها همین‌طور مینشینند فیلسوفانه و پیرمردانه و پدرخوانده‌گون ریش میجنبانند که آقا چرا با همه دعوا میکنید. بحثِ دعوا کردن نیست؛ بحثِ این نیست که ما با کسی میخواهیم دعوا کنیم. مسئله‌ی ما، مسئله‌ی ایستادگی در مقابل سیطره‌جوئی است. ما یک ملتیم که قرنهای متمادی یا حداقل ده‌ها سال متمادی ما را خواب و غفلت‌زده و خمار و گیج نگه داشتند؛ هر کاری خواستند، با ما کردند. ما حالا تازه بیدار شده‌ایم؛ ما میخواهیم دیگر تسلیم نشویم؛ جرم ما این است؛ «و ما نقموا منهم الّا ان یؤمنوا باللَّه العزیز الحمید». چالش اینجاست. این دشمنی که در مقابل ملت ایران است، با این اعتماد به نفسی که شما تا امروز به آن رسیده‌اید، ستیزه خواهد کرد؛ بخصوص که امروز آمریکا در سیاستهای خاورمیانه‌اىِ خودش شکست خورده. سیاستهای خاورمیانه‌ای آمریکا عمدتاً معطوف به جمهوری اسلامی بود. از یک طرف افغانستان، از یک طرف عراق؛ فکر میکردند جمهوری اسلامی بین دو لبه‌ی یک گازانبر قرار خواهد گرفت و زیر فشار واقع میشود و دستهایش را بالا می‌برد. سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا مبتنی بود بر تقویت رژیم صهیونیستی، و یکی از بزرگترین اقدامها و تصمیماتشان این بود که در داخل لبنان - که همسایه‌ی مشرف بر سرزمین فلسطینِ غصب شده است - آن نیروی محرکه و مؤمن و اثرگذار و نافذ، یعنی حزب‌اللَّه و نیروی مقاومت را از بین ببرند. سال گذشته با آن شکست مفتضحانه، این از دستشان گرفته شد. از پارسال تا حالا هم مرتب دارند دست و پا میزنند، برای اینکه شاید بتوانند در لبنان یک کاری بکنند، یک حکومت طرفدار آمریکا، یک ارتش طرفدار آمریکا به وجود بیاورند؛ که الان مشکل و معضله‌ی لبنان به خاطر این است. آمریکائیها حاضر نیستند به‌آسانی این گوشتِ به خیال خودشان پخته را از زیر دندانشان بیرون بیاورند؛ برای اینکه بتوانند یک فرد دست‌نشانده‌ای به عنوان رئیس - که فرمانده ارتش هم هست - و به تبع آن، یک دولت دست‌نشانده در آنجا به وجود بیاورند تا بتوانند حزب‌اللَّه را زیر فشار قرار دهند؛ اما تا حالا نتوانسته‌اند. برای قدرتی مثل آمریکا، اینها ناکامی است. با آن همه ادعا، با آن همه توان، با آن همه پول، با آن دستگاه دیپلماسىِ فوق‌العاده قوی، و با آن ابزارهای گوناگون فنی و انسانی نتوانستند با حزب‌اللَّه مواجه شوند. اینها حزب‌اللَّه را هم مرتبط با ایران میدانند؛ پیروزی حزب‌اللَّه را، پیروزی جمهوری اسلامی میدانند. اینجا هم شکست خوردند. در مسئله‌ی هسته‌ای، آمریکائیها تا همین چند ماه پیش اصرار، اصرار که باید ایران بکلی همه‌ی فعالیتهای هسته‌ایاش را کنار بگذارد؛ یعنی مثل آن کاری که با لیبی کردند؛ ته‌اش را جارو کند، تقدیم کند به آنها؛ بکلی اعلام انصراف کند. اخیراً - چند هفته‌ی قبل از این - وضع به جائی رسیده است که گفتند ایران در همین حدی که هست، توقف کند. ببینید فاصله‌ی اینها خیلی زیاد است. یک روزی بود که اینها حاضر نبودند پنج عدد سانتریفیوژ را تحمل کنند. مسئولین گفتگو و مذاکره‌ی با اروپا حاضر شده بودند بیست تا سانتریفیوژ را نگه دارند، آنها گفته بودند نمیشود؛ گفته بودند پس لااقل پنج تا، گفته بودند نمیشود. اگر میگفتند یکی، باز هم میگفتند نمیشود! امروز سه هزار تا سانتریفیوژ دارد کار میکند، مبالغ زیادی هم آماده‌ی کار گذاشتن است. میگویند در همین حد متوقف شوید. این هم یکی از ناکامیهای آمریکاست. در خود منطقه آمریکائیها تلاش کردند از بعد از قضیه‌ی بیستم شهریورِ آن برجهای دوقلو، صحنه را تصویر کنند به یک صحنه‌ی دو قطبی در این منطقه: جنگ بین دموکراسی و تروریزم. چقدر تبلیغات کردند، چقدر کار کردند، چقدر تهاجم نظامی و لشکرکشی و خرج کردند و هر کاری توانستند، کردند تا بگویند ما حامل دموکراسی هستیم، منطقه حامله‌ی تروریزم است؛ ما آمده‌ایم منطقه را نجات دهیم. امروز شما نگاه کنید در خود عراق که مرکز و محور فعالیتهای اینها بود؛ از مردم عادی که سؤال کنید، میگویند موجب و عامل تروریزم خود آمریکائیهایند؛ هیچ کس معتقد نیست که آمریکا برای عراق دموکراسی آورده. این حکومتی که تشکیل شد، این دولتی که روی کار آمد، این مجلسی که روی کار آمد، علی‌رغم آمریکا آمد؛ نمیخواستند این بشود؛ ناچار شدند؛ این را همه میدانند. بنابراین در صحنه‌های مختلف، اینها ناکام شدند. آیا وقتی که یک قدرت سیطره‌جو برای عقب نشاندن روحی و روانی یک ملت و شکستن اعتماد به نفس او، اینطور ناکام میشود، آیا ساکت میماند؟ جواب این است که نه، ساکت نمی‌ماند؛ دنبال راه‌های جدید میگردد. چون او دنبال راه‌های جدید میگردد، ما باید به فکر شیوه‌های جدید باشیم. ما باید محاسبه‌ی راه‌های جدید دشمن را بکنیم؛ بدانیم امکانات او، امکانات کمی نیست. من بارها گفته‌ام: «دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد». دشمن امکانات تبیلغاتیاش با امکانات تبلیغاتی جمهوری اسلامی قابل مقایسه نیست. این را هم من به شما عرض بکنم؛ در زمینه‌های کار فرهنگی، در زمینه‌های کار تبلیغاتی و ارتباطاتی، امکانات دشمن خیلی زیاد است؛ دائم مشغولند، پول هم فراوان خرج میکنند. اینی که گفتند آقا ما هشتاد میلیون دلار، صد میلیون دلار به مخالفین نظام در ایران - به تعبیر خودشان اوپوزیسیون - میدهیم، اینها ظاهر قضیه است؛ هزینه‌های آنها برای این کار خیلی بیشتر از این چیزهاست. دارند هزینه میکنند. من و شما، جوان این مملکت، دانشجوی این مملکت، مسئول این مملکت، استاد این مملکت باید بداند که دشمن از چه راهی وارد خواهد شد؛ پیش بینی کند. اگر پیش‌بینی کردید، آن وقت پدیده‌هائی که در جامعه پیش می‌آید، اینها را میشناسید. وقتی شما میدانید که فرضاً سیلی در راه است، یا طوفانی در راه است، پدیده‌های پیش از حدوث سیل یا طوفان وقتی در زندگی شما اتفاق میافتد، این لحظات پیش از سیل یا طوفان را میشناسید و عاملش را میدانید. وقتی نمیدانید، این عوامل برای شما ناشناخته است. گاهی انسان به آن عوامل نادانسته کمک میکند. این است که این بحث را برای ما جدی میکند. من اول راجع به اهمیت اعتماد به نفس چند جمله‌ای عرض بکنم. اعتماد به نفس ملی که باید در نخبگان یک کشور بروز کند، مهمترین تأثیرش این است که حالت انتظار کمک و دستگیری از دیگران را از انسان میگیرد. ملتی که به خودش اعتماد ندارد، همیشه منتظر است برای او چیزی فراهم کنند و به او بدهند. وقتی منتظر بودید برایتان غذای آماده بیاورند، دیگر غذا درست نمیکنید؛ غذا درست کردن هم بلد نمیشوید. این یکی از خطرات عمده است، خیلی هم واضح است؛ یعنی چیز فلسفىِ پیچیده‌ی مشکلی نیست. اما همین شیء واضح و سازوکار واضح برای عقب ماندگی کشور، گاهی از نظر ماها مورد غفلت قرار میگیرد. من فراموش نمیکنم؛ بر حسب تصادف، سالها پیش از پیروزی انقلاب منزل دوستی رفته بودیم - اهل یکی از شهرستانهای شمال کشور بود، آمده بود مشهد، ما رفتیم دیدنش - نماینده‌ی آن شهر در مجلس شورای ملىِ آن روز هم اتفاقاً مشهد بود و او هم آمده بود دیدن این شخص. تصادفاً ما با یک نماینده‌ی مجلس یک ساعتی همنشین شدیم. ما آن وقت جوان بودیم، مثل حالای شماها - که هر چه دلتان میخواهد، میگوئید - ما هم ملاحظه‌ی جوانب قضیه را نمیکردیم. بنده شروع کردم انتقاد از دستگاه، و همان حرفهائی که آن وقتها در ذهن ما بود، گفتیم. او نماینده‌ی مجلس شاه بود، به او برخورد؛ لذا بنا کرد با ما مجادله کردن. از جمله‌ی حرفهائی که من به او زدم، این بود که گفتم: آقا مملکت را راکد نگه داشته‌اید؛ همه‌اش واردات، همه‌اش واردات، همه‌اش مصنوعات دیگران؛ پس خود ما چرا کاری نمیکنیم؟ جوابی که او داد، جالب است، که شما بدانید طرز فکرها چه بود. گفت: آقا بهتر، بهتر! اروپائیها مثل نوکر برای ما کار کنند، ما از نتیجه‌ی کارکرد آنها استفاده کنیم! ببینید چطور این زهر را گاهی تا اعماق جان آحاد یک ملت و نخبگان یک ملت نفوذ میدهند که اینطوری صحبت میکنند. وقتی اعتماد به نفس نبود، حالت انسان، حالت انتظار کمک دیگران و انتظار دستگیری دیگران است. مثل آدم مفلوک و زمینگیر یک گوشه‌ای نشسته، منتظر است یک نفری از آنجا عبور کند، یک کمکی به او بکند. نقطه‌ی مقابلش حالت استغناء است: انسان منتظر نباشد که برای او بیاورند. وقتی منتظر نبود، در اندیشه‌ی فراهم کردن نیازهای خود بود، این استعدادهای موجود در وجود او - استعدادهای نهفته‌ی در وجود یک ملت - به کار میافتد. استعدادها که به کار افتاد؛ استعدادی که بالقوه بود، بالفعل شد و موفقیت کسب کرد، یک موفقیت به صورت خوشه‌ای موفقیتهای بعدی را به وجود میآورد. یک موفقیت، یک خوشه موفقیت را پشت سر خودش میآورد؛ طبیعت کار این است. در دوران دفاع مقدس، اوائل کار، بخصوص بچه‌های سپاه و بسیج واقعاً چیزی نداشتند؛ سلاح لازم را نداشتند؛ عمده‌ی سلاحشان همین کلاشینکف بود؛ یک تفنگ انفرادی. نمیشد با این سلاح جنگید؛ لذا به فکر افتادند. خود این به فکر افتادن، بابهائی را به روی آنها باز کرد. من توصیه‌ام به جوانهای عزیز این است که شرح حال سرداران شهید را بخوانید. در لابه‌لای حرفهای اینها، حالا یک بخشهائی عاطفی و معنوی و اینهاست - که آنها هم به نوبه‌ی خود منافعی دارد - اما بخشهائی هم بخشهای تجربىِ کارهای اینهاست که در میدان جنگ چگونه عمل میکردند. من بارها گفته‌ام که در دوران جنگ، ما بایستی آر. پی. جی هفت را به صورت قاچاقی با پولِ چند برابر از کشورهای دیگر می‌آوردیم و نهایت سختی را متحمل میشدیم؛ پولِ چند برابر هم میدادیم تا یک تعداد سلاحهای ابتدائىِ اینطوری را به دست بیاوریم. نتیجه‌ی آن تجربه‌ها و اعتماد به نفس این شد که ملت ایران به جائی برسد که سلاحهائی که خودش تولید میکند، در منطقه بخشیاش درجه‌ی یک و بی نظیر باشد، بخشی هم کم نظیر باشد. این به خاطر همین نیاز بود؛ چون به ما نمیفروختند، چون به ما نمیدادند. ما احساس کردیم که باید به خودمان تکیه کنیم. جوانهای ما به خودشان تکیه کردند. این تکیه‌ی به خود، استعدادها را جوشاند. این جوشش استعدادها فراورده دارد؛ فراورده‌ها هر یکی چندین دنباله دارد. این در همه جا هست. این اعتماد به نفس، هم در کشفیات هست، هم در علم هست، هم در ساخت و تولید هست، هم در الگوی توسعه هست. من در یکی دو تا دیدار دانشجوئىِ سفرهای سال گذشته در مشهد و سمنان، راجع به مسئله‌ی الگوی توسعه صحبت کردم؛ الگوی توسعه‌ی ایرانی، الگوی توسعه‌ی بومی، که ما برای توسعه‌ی کشور به سراغ نظریات دانشمندان اروپائی نرویم. نمیگویم از علم آنها استفاده نکنیم؛ اما نسخه‌ی آنها مال خودشان. علم آنها را یاد بگیریم؛ اما نسخه‌ی بیمارىِ خودمان را خودمان بنویسیم، تا مورد اعتماد خودمان باشد، تا بتوانیم به آن تکیه کنیم، اطمینان کنیم. حالا اگر اعتماد به نفس نباشد، میگوئیم آقا مگر ما میتوانیم؟ این همه دیگران تجربه کردند، ما حالا چه بالاتر از آنها میخواهیم بیاوریم؟ این، نبود اعتماد به نفس است؛ که الان هم متأسفانه بعضیها میگویند! بعضی از تحصیلکرده‌های ما همین را میگویند. ما گفتیم الگوی توسعه‌ی بومی تهیه کنیم، میگویند آقا کدام الگوی توسعه‌ی بومی؛ مگر میشود!؟ ببینید، این همان رسوبات باقیمانده‌ی از گذشته است؛ نبود اعتماد به نفس است. اگر یک ملت میخواهد پیشرفت کند، نمیشود منتظر دیگران باشد. غربیها، اروپائیها یکی از شیرین‌کارترین کارهایشان که به نفع خودشان تمام شد، این بود که آمدند نخبگان کشورهای دیگر را در مشت گرفتند، افکار خودشان را به اینها تلقین کردند؛ بعد اینها را رها کردند توی کشورهای خودشان، گفتند بروید. کشورهای غربی - یعنی انگلیس، فرانسه و بقیه‌ی کشورها - به جای اینکه پول خرج کنند تا افکار سیاسی خودشان را در آن کشورها پیاده کنند، تربیت‌شده‌های آنها رفتند بدون مزد و منت، کارهای آنها را برایشان انجام دادند. جزو بلاهای کشورهای عقب‌مانده و توسعه نیافته، یکی این بود. هنوز هم دنباله‌هایشان هستند و دارند کار خودشان را میکنند. این باید شکسته شود. اهمیت اعتماد به نفس این است که اگر ما اعتماد به نفس ملی پیدا کردیم، این استعدادها خواهد جوشید؛ آن وقت خواهیم دید که میتوانیم؛ برای ما اثبات خواهد شد که میتوانیم. سه مانع اصلی در راه فرایند اعتماد به نفس و به ثمر رسیدنش وجود دارد که ما باید متوجه این سه رخنه باشیم. این سه رخنه میتوانند فرایند اعتماد به نفس ملی و منتهی شدن آن به پیروزیهای پیدرپی و رسیدن به آرمانها را مخدوش کنند. اول، ایجاد یأس است؛ تیره کردن افق، به رخ کشیدن فاصله‌های علمی. این واقعیتی است؛ ما از لحاظ علمی، امروز با دنیای پیشرفته‌ی علمی که دویست سال است دارد کار علمی میکند، فاصله داریم. این فاصله‌ها را به رخ میکشند و میگویند آقا چطور میخواهید شما اینها را طی کنید؟ مگر میشود؟ جوان محقق و پژوهشگر و دانشمند ما را با این کار مأیوس میکنند. من میگویم: بله، میشود؛ چرا نمیشود؟ ما از دانش دیگران استفاده میکنیم و پا را یک قدم بالاتر میگذاریم؛ کمااینکه این کار را کرده‌ایم. ما از دانش دیگران استفاده کرده‌ایم. گاهی چیزهائی ساخته‌ایم که در دنیا نیست؛ مثل بعضی از پیشرفتهای پزشکی و داروئی و امثال اینها. اینها با استفاده از مقدمات دانش غربی به دست آمده، اما کارهای بزرگتری از آنها انجام گرفته. فاصله نباید ما را مأیوس کند. ما میتوانیم شتاب علمیمان را زیاد کنیم؛ این فاصله را روزبه‌روز کمتر کنیم؛ همت کنیم پیش برویم. بخصوص که امروز دنیای غرب دچار آفتهای جدی است که در پنجاه سال پیش و صد سال پیش این آفتها را نداشت. امروز آفتهای اخلاقی، آفتهای جنسی، تزلزل روحیه‌ها در غرب خیلی شدیدتر از آن روزهاست؛ امروز اینها در آنجا یک گرفتاری است. البته این مسائل بلندمدت، خودش را آسان نشان نمیدهد؛ اما از حرفهای آنها، از حرفهای اندیشمندانشان، متفکرینشان آدم میفهمد که نگرانند. نسل جوانشان رو به انحطاط است، جرم و جنایت رو به توسعه است، فروپاشی خانواده‌ها رو به تزاید است و همین طور دارد زیاد میشود؛ مهار هم از دستشان خارج شده است و گرفتارند. چه اشکال دارد؛ یک ملتی که مصمم است، خودش را تا حدودی میتواند از این بلایا حفظ کند، تصمیم دارد، توکل به خدا دارد، اعتماد به نفس دارد، آرمانهای مشخص هم دارد، این راه را طی کند؟ کمااینکه آنها طی کردند. ما یک روزی جلوتر از غرب بودیم؛ ما دچار آفت شدیم، آنها تلاش کردند، جلو افتادند. ما حالا میتوانیم جلو بیفتیم. طی کردن فاصله‌ها مطلقاً مستبعد نیست از یک ملتی که جوانش با همت حرکت میکند و پیش میرود؛ مسئولان و مدیرانش هم با همت مینشینند برنامه‌ریزی و طراحی میکنند. بنابراین سه تا مانع ممکن است دشمن طراحی کند: یکی پراکندن یأس، یکی منحرف کردن استعدادها، یکی هم برخورد سخت و خشن؛ یعنی تحمیل تهاجم نظامی و از قبیل اینها. در مورد این مسئله‌ی اول که پراکندن نومیدی و یأس است، من اصرار دارم شما جوانها بیشتر فکر کنید، تأمل کنید و نشانه‌هایش را ببینید. همین الان دارند این کار را میکنند؛ یک عده‌ای هم برای آنها و از زبان آنها و از حنجره‌ی آنها به نفع آنها حرف میزنند. حالا این چند مورد را ببینید: یکی از آنها مسئله‌ی انرژی هسته‌ای است. در داخل کشور خودمان جنجال راه انداختند که آقا انرژی هسته‌ای هزینه‌ی بدون سود است؛ چرا دارید این کار را میکنید؟ حالا تبلیغات جهانی که این مسئله را کاملاً دنبال میکرد و هنوز هم میکند؛ اما در داخل کشور خودمان از اولی که این مسئله‌ی هسته‌ای مطرح شد، از پنج شش سال قبل از این تا حالا مرتباً این مطلب را گفته‌اند و تکرار کرده‌اند. حتّی عده‌ای نامه نوشتند و گفتند آقا ما فیزیکدانیم. اینکه میگویند ما توانسته‌ایم دستگاه‌های سانتریفیوژ را راه بیندازیم، اصلاً واقعیت ندارد! به قدری قرص این را گفتند که ما مجبور شدیم افرادی را بفرستیم و بگوئیم بروند بازرسی کنند، درست ببینند؛ نکند که همینی که اینها میگویند، باشد. این، مال پنج شش سال قبل است. رفتند، آمدند گفتند نه آقا! کار، بسیار خوب، صحیح، علمی و محکم دارد انجام میگیرد. اول گفتند نمیشود، نمیتوانیم؛ بعد که دیدند توانستیم، گفتند آقا این هزینه‌ای است که سود ندارد، فایده‌ای ندارد. بنده در سخنرانی عمومی عید نوروز سال گذشته مفصل درباره‌ی این صحبت کردم و نمیخواهم تکرار کنم. چطور فایده‌ای ندارد؟ ما برای بیست سال دیگر حداقل بایستی بیست هزار مگاوات برق از انرژی هسته‌ای به دست بیاوریم. برآوردی که برای مصرف انرژی در کشور و تولید برقِ مورد نیاز کرده‌اند، حداقل بیست هزار مگاوات باید از طریق انرژی هسته‌ای باشد؛ والّا ما باید برق را از دیگران گدائی کنیم؛ یا اگر نتوانستیم گدائی کنیم، یا ننگمان آمد، یا به ما ندادند، از خیر چیزهائی که با نیروی برق میچرخد، باید بگذریم؛ از کارخانه، از تولید، از بسیاری از ابزارهای پیشرفت. خب، ما کِی شروع کنیم تا بتوانیم بیست هزار مگاوات را بیست سال دیگر به دست بیاوریم؟ الان اگر دیر هم نشده باشد، قطعاً زود نیست. ممکن است دیر هم شده باشد. ببینید چه مغالطه‌ی عجیبی است که «آقا احتیاج نداریم»! یا میگویند: شما نیروگاه هسته‌ای که نمیتوانید بسازید؛ این اورانیومهای غنیشده‌ی سه چهار درصد را برای چه میخواهید؟ باز بحث «نمیتوانید» است. چرا نمیتوانیم؟ ملتی که بدون کمک و بدون استاد توانست یک چنین مراکز عظیم غنیسازی را به وجود بیاورد، چرا نتواند نیروگاه بسازد؟ باید بتوانیم. چرا نتوانیم؟ یک روزی میگفتند: شما نمیتوانید نیروگاه بخاری هم بسازید. من یادم هست دوره‌ی ریاست جمهوری خود من بود؛ نیروگاهی بود که در زمان رژیم گذشته شروع شده بود، نصفه‌کاره مانده بود. میآمدند میرفتند تا دلالهای بین‌المللی از یک کشوری بیایند آن را درست کنند. بعضیها هم میگفتند ما در داخل میتوانیم درست کنیم. ما چند نفر از مسئولین مرتبط با این مسائل را در دفتر ریاست جمهوری خواستیم - چند تا از رؤسای کشور را - نخست وزیر و دیگران را هم دعوت کردیم تا بحث کنیم. اینها آمدند گفتند: آقا امکان ندارد که ما بتوانیم آن نیروگاه را - که نزدیک تهران هم هست - به آخر برسانیم و افتتاح کنیم. این، قضاوت آنها بود. گفتند: اصلاً امکان ندارد؛ حتماً بایستی خارجی بیاید. ما خارجی را نیاوردیم؛ متخصص داخلی رفت آن را کامل کرد، درست هم کرد، الان هم سالهاست که دارد برق میدهد و از تولید او دارد کشور استفاده میکند. اول انقلاب جهاد سازندگی میخواست سیلو بسازد. میدانید سیلوهای ما را در دوران طاغوت، شورویها میساختند. رژیم طاغوت گندم را از آمریکا میگرفت، سیلویش را شوروی میساخت! سیلو ظاهرش ساده است، اما نسبتاً فناوری پیچیده‌ای است. جهاد سازندگی گفت میخواهیم سیلو بسازیم؛ از اطراف صدا بلند شد که آقا نمیتوانید؛ بیخود خودتان را معطل نکنید، سرمایه‌ی کشور را هم به باد ندهید. یک نمونه‌ی سیلوی کوچکی در خوزستان ساختند که بنده آن وقت رفتم بازدید کردم. امروز کشور جمهوری اسلامىِ شما یکی از سیلوسازهای درجه‌ی یک دنیاست؛ جزء کشورهای سیلوساز برجسته‌ی درجه‌ی یک است. یکی از سدهای نزدیک تهران آب میداد. گفتند بروند این را درست کنند؛ گفتند خود کمپانی سازنده‌ی این سد باید بیاید؛ رفتند آوردند. این هم مربوط به اوائل ریاست جمهوری ماست. میگفتند: مگر ما میتوانیم سد درست کنیم؟ همین تلقیناتِ گذشته بود. جوانهای ما همت کردند، رفتند سراغ سدسازی. امروز کشور جمهوری اسلامی به فضل الهی بهترین سدساز این منطقه است. در منطقه‌ی ما هیچ کشوری مثل جمهوری اسلامی مسلط بر ساختن سدهای بزرگ - چه سد بتونی، چه سد خاکی - نیست. سدهائی که ما ساختیم، از مشابه‌های خودش که زمان طاغوت به وسیله‌ی شرکتهای خارجی ساخته شده، بهتر و با ظرفیت بیشتر و البته با هزینه‌ی بسیار بسیار کمتر است؛ کار خودمان هم هست. چرا نمیتوانیم؟ نخیر، نیروگاه هسته‌ای هم میتوانیم بسازیم؛ باید بسازیم. امروز شروع بکنیم، چند سال دیگر جواب خواهد داد. چند سال دیگر شروع بکنیم، چند سال بعدش جواب خواهد داد. اگر شروع نکنیم، عقب میمانیم. امروز اگر غنیسازی را شروع نمیکردیم، بایستی ده سال بعد، بیست سال بعد بالاخره شروع میکردیم. میگویند آقا روس‌ها که به شما اورانیوم غنیسازیشده میدهند، سوخت نیروگاه هسته‌ای میدهند؛ خودتان میخواهید چه کار کنید؟ این از آن حرفهائی است که این آقای رئیس جمهور محترم کم‌دان آمریکا هم اخیراً بیان فرمودند، که خب روس‌ها که دارند میدهند، ایران میخواهد چه کار کند! اینجا هم یک عده‌ای که نه به قدر او محترمند، نه به قدر او کم‌دانند، همان حرف را تکرار کردند که آقا روس‌ها که دارند میفروشند. دیدید دیگر؛ محموله‌ی اول آمد، محموله‌ی دوم آمد؛ دیگر شما میخواهید چه کار کنید که خودتان غنیسازی کنید؟ این مثل این میماند که به کشوری که ذخائر نفتىِ زیر زمینش پر است، بگویند آقا چرا چاه میزنی؛ خب برو نفت را بخر از بیرون بیاور! یعنی کشوری که دارای ذخائر نفتی است، بشود واردکننده‌ی نفت! چقدر خنده‌آور است. اگر یک روزی دلشان نخواست این سوخت را بدهند، یا گفتند به این قیمت میدهیم، یا گفتند به این شرط میدهیم، ملت ایران ناچار است قبول کند. ببینید، اینها آن چیزهائی است که اگر چنانچه توجه کنید، خواهید دید همان نقشه‌ی ایجاد یأس دشمن است که حالا یک کار به این عظمت انجام گرفته - مسئله‌ی انرژی هسته‌ای - این همه درباره‌اش مردم شادی و خوشحالی کردند، آقا در بیاید که: چرا شما بیخود مملکت را به این چالشهای این‌چنینی میکشانید، برای خاطر یک چیز کم‌اهمیتِ انرژی هسته‌ای!؟ ببینید، این همان ایجاد یأس است؛ این همان چیزی است که شما باید مراقبش باشید. این یکی از آن رخنه‌هاست که اعتماد به نفس ملی را ضربه میزند؛ همچنان که در چند سال قبل متأسفانه این کار شد. یعنی همین مسئله‌ی انرژی هسته‌ای را که باید پشتوانه‌ی مستحکم اعتماد به نفس ما ملت ایران میشد، خواستند وسیله‌ای بکنند برای اینکه اعتماد به نفس را از ما بگیرند. هی فشار آوردند که باید این را تعطیل کنید، باید آن را تعطیل کنید، باید آن را تعطیل کنید. رسیدند به کارخانه‌ی یو. سی. اف اصفهان، گفتند: این را هم باید تعطیل کنید. آن مقدمات اوّلی است. بنده آن وقت به مسئولین گفتم که اگر این حرف را گوش کردید، فردا خواهند گفت باید معادن اورانیوم را هم که توی این کشور هست، کلاً یکجا جمع کنید بدهید به ما، تا خاطرجمع شویم که شما نمیخواهید بمب اتم بسازید! این فرایند عقب‌نشینی البته برای ما یک فایده‌ای داشت - بی‌فایده نبود این عقب‌نشینیها - فایده‌اش این بود که هم خودمان وعده‌ها و حرفهای رقبای اروپائی و غربی را تجربه کردیم، هم افکار عمومی دنیا تجربه کرد. امروز هر کس به ما میگوید آقا تعلیق موقت بکنید، ما میگوئیم تعلیق موقت را که یک بار کردیم؛ دو سال! دو سال تعلیق موقت کردیم. فایده‌اش چه شد؟ اول گفتند موقت تعلیق کنید، گفتند تعلیق داوطلبانه بکنید؛ ما هم به خیال موقت و به خیال داوطلبانه، تعلیق کردیم. بعد هر وقت اسم از برداشتن تعلیق آمد، یک قرشمال بازیای در سطح دنیا درست کردند - در سطح مطبوعات و رسانه‌ها و محافل سیاسی - وای، داد، داد، ایران میخواهد تعلیق را بشکند! تعلیق شد یک امر مقدس که ایران اصلاً حق ندارد نزدیکش برود! ما این را تجربه کرده‌ایم؛ دیگر، تجربه‌ی جدیدی نیست. آخرش هم گفتند: این تعلیق موقت کافی نیست؛ اصلاً باید بکلی بساط اتمی را جمع کنید. همین اروپائیها که میگفتند شش ماه تعلیق کنید، وقتی این کار را کردیم، گفتند بایستی جمع کنید! این فرایند عقب‌نشینی، این فایده را برای ما داشت؛ هم برای خود ما تجربه شد، هم برای افکار عمومی دنیا تجربه شد. لیکن عقب‌نشینی بود دیگر؛ عقب‌نشینی کردند. من همان وقت هم در جلسه‌ی مسئولین - که از تلویزیون پخش شد - گفتم اگر چنانچه بخواهند به این روند مطالبه‌ی پیدرپی ادامه بدهند، بنده خودم وارد میدان میشوم؛ همین کار را هم کردم. بنده گفتم که بایستی این روند عقب‌نشینی متوقف شود و تبدیل بشود به روند پیشروی، و اولین قدمش هم باید در همان دولتی انجام بگیرد که این عقب‌نشینی در آن دولت انجام گرفته بود؛ و همین کار هم شد. در زمان دولت قبل، اولین قدم به سمت پیشرفت برداشته شد؛ تصمیم گرفته شد که کارخانه‌ی یو. سی. اف اصفهان راه‌اندازی شود، و راه‌اندازی هم شد، و دنبالش هم بحمداللَّه این پیشرفتهای بعدی است تا امروز. مایه‌ی اعتماد به نفس ملی را تبدیل میکنند به مایه‌ی بی‌اعتمادی، که نبادا دشمن حمله کند، نبادا دشمن ضربه بزند. از این قبیل مسائل زیاد است؛ این چیزهائی که سعی میکنند با وسوسه ایجاد کردن، کار خود را پیش ببرند. مثلاً ما یکی از سیاستهای اساسیمان قطع رابطه‌ی با آمریکاست. هرگز هم نگفتیم ما تا ابد قطع رابطه خواهیم بود؛ نه، هیچ دلیلی ندارد که تا ابد قطع رابطه با هر کشوری، با هر دولتی داشته باشیم. مسئله این است که شرائط این دولت به گونه‌ای است که رابطه‌ی با او برای ما ضرر دارد. انسان رابطه را با هر کشوری به دنبال تعریف یک منفعتی ایجاد میکند؛ آنجائی که برای ما منفعت ندارد، دنبال رابطه نمیرویم؛ حالا اگر ضرر داشت، به طریق اولی دنبال رابطه نمیرویم. رابطه‌ی سیاسی با آمریکا برای ما مضر است. اولاً خطر آمریکا را کم نمیکند. آمریکا به عراق حمله کرد؛ در حالی که با هم رابطه‌ی سیاسی داشتند، سفیر داشتند؛ این آنجا سفیر داشت، آن هم اینجا سفیر داشت. رابطه که خطر جنون‌آمیز و سیطره‌طلبانه‌ی هیچ قدرتی را از بین نمی‌برد. ثانیاً وجود رابطه برای آمریکائیها - نه امروز، همیشه اینطور بوده - وسیله‌ای بوده است برای نفوذ در قشرهای مستعد مزدوری در آن کشور. انگلیسیها هم همین طور بودند. انگلیسیها هم در طول سالیان متمادی سفارتخانه‌شان مرکز ارتباط با سفلگان ملت بود؛ کسانی که حاضر بودند خودشان را به دشمن بفروشند. سفارتخانه‌ها یکی از کارهایشان این است. در همین قضایائی که حدود هفده هجده سال پیش در چین اتفاق افتاد و جنجال فوق‌العاده‌ای شد، سفارت آمریکا محور و مرکز اداره‌ی آشوبها و اغتشاشها بود. اینها این خلأ را در ایران دارند؛ احتیاج به پایگاه دارند، و پایگاه ندارند؛ این را میخواهند. احتیاج به رفت و آمد آزاد و بی‌دغدغه‌ی مأموران جاسوسی و مأموران اطلاعاتیشان و ارتباطات نا مشروع آنها با عناصر سفله و مزدور دارند؛ اما این را ندارند. ارتباط، این را برای آنها تأمین میکند. حالا مینشینند آقایان وراجی کردن و حرف زدن و استدلال کردن، که نبود رابطه‌ی با آمریکا برای ما مضر است. نه آقا! نبود رابطه‌ی با آمریکا برای ما مفید است. آن روزی که رابطه‌ی با آمریکا مفید باشد، اول کسی که بگوید رابطه را ایجاد بکنند، خود بنده هستم. میگویند: چرا جلب دشمنی آمریکا را میکنید؟ مثلاً فرض کنید حالا رئیس جمهور تعبیر تندی میکند، ناگهان آقایانِ به اصطلاح عقلا میگویند این تعبیر تند بود؛ این دشمنی آمریکائیها را جلب میکند. نه آقا! دشمنی آمریکائیها تابع این الفاظ و تعبیرات نیست. دشمنی، دشمنىِ اصولی است. این دشمنی در زمانهای مختلف بوده. از اول انقلاب تا حالا دشمنی بوده - حالا بحث خطر حمله‌ی نظامی را بعد یک جمله‌ای عرض خواهم کرد - حداقل در طول هجده سال اخیر، یعنی از بعد از پایان جنگ تحمیلىِ هشت ساله تا امروز، همیشه این خطر وجود داشته؛ یعنی همیشه ملت ایران تهدید میشده، که ممکن است اینها حمله‌ی نظامی بکنند؛ مال امروز نیست. آن چیزی که میتواند خطر دشمن را ضعیف کند، نمایش قدرت شماست، نه نمایش ضعف شما. نمایش ضعف شما دشمن را تشجیع میکند. آن چیزی که ممکن است جلوی خودسری و خودکامگی دشمن را بگیرد، این است که احساس کند شما قدرتمندید. اگر احساس کند ضعیفید، بدون مانع، هر کاری که بخواهد بکند، میکند. یک نمونه از ایجاد یأس که من این را لازم است عرض کنم - یعنی انصاف اقتضاء میکند که انسان اینها را بگوید - اشکال‌تراشیهای غیر منطقی است. امروز شما ملاحظه کنید؛ متأسفانه راجع به اغلب تصمیمات دستگاه اداره‌ی کشور از سوی یک عده مخالف‌خوان اشکال‌تراشی میشود؛ اشکال‌تراشیهای غیر منطقی. اگر تصمیم اقتصادی است، اگر تصمیم سیاسی است، اگر تصمیم در حوزه‌ی مسائل هنری و فرهنگی است، اگر تصمیم در حوزه‌ی مسائل بین‌المللی است، به خصوص نسبت به دولت - حالا نسبت به رهبری یک مقدار رودربایستیای هست و یک چیزهائی را ملاحظه میکنند - آزاد، راحت و با اهانت مطالبی میگویند. این کارها زشت است. ممکن است کسانی که این کارها را میکنند، ندانند چه تأثیر سوئی این کار دارد. این، همان ایجاد یأس است؛ یعنی نقطه‌ی مقابل اعتماد به نفس. این، حالت ایجاد خودباختگی و انفعال و خودکم‌بینی است. خیلی از کسانی که در این میدانها تلاش میکنند، فعالیت میکنند، متأسفانه نمیفهمند و توجه ندارند که تأثیر کارشان چیست. اینها آدمهای بدخواهی نیستند. البته بعضی بدخواه هستند، اما غالباً بدخواه نیستند؛ ملتفت نیستند، ارزیابی درستی از کار خودشان ندارند. دولت تصمیم اقتصادی میگیرد، اعتراض پشت سر اعتراض، آن هم با لحنهای اهانت‌آمیز؛ تصمیم سیاسی میگیرد، همین طور؛ تصمیم بین‌المللی میگیرد، همین طور؛ به فلان سفر میرود، همین‌طور؛ به فلان سفر نمیرود، همین طور. وقتی ما سوار این اتوبوس شدیم و به این راننده اطمینان کردیم، دیگر سر هر پیچی که نباید گفت آقا مواظب باش، آقا دستم فلان شد، دلم لرزید. خب دارد رانندگی میکند، میرود دیگر. این در حالی است که این دولت انصافاً دولت پرکار و در بعضی از خصوصیات نمونه است. اینکه به همه‌ی شهرها میروند، این خیلی برای من مهم است؛ خیلی برای من جالب است. رئیس جمهور، وزیر و مدیران ارشد اجرائی کشور به شهرهای مختلف میروند. این رفتن به شهرها خیلی تأثیر دارد. بعضی میگویند آقا ما گزارشها را که میخوانیم؛ نه، گزارش خواندن فرق میکند با رفتن. شاید بیش از اغلب مدیرها برای من گزارش می‌آید. وقتی انسان میرود به یک شهری، میرود به یک استانی، مینشیند با یک مردمی، مینشیند با یک مجموعه‌ی جوانی، میبیند گزارشها با آنچه که واقعیت است، تفاوتهائی دارد. انسان آنچه که میبیند و میشنود، از گزارش خیلی باارزش‌تر است. این کار را امروز دولت دارد میکند. به همه جای کشور سفر میکنند. یک گوشه‌ای از این را میگیرند، تبدیلش میکنند به نقطه‌ی ضعف و ایراد گرفتن. چرا در این سفر صد تا مصوبه داشتید؛ در حالی که پنجاه تایش بیشتر قابل عمل نیست؟ خیلی خوب، حالا پنجاه تایش عمل بشود؛ این بهتر از هیچی نیست؟ اینها ایجاد یأس است. ایرادتراشیهای بیخود: چرا به فلان سفر رفتید؟ چرا به فلان سفر نرفتید؟ اینها اشکال‌تراشیهائی است که یأس‌آفرین است. عرض کردم؛ اغلب کسانی هم که این کار میکنند، توجه ندارند به دنباله‌ی کارشان. بالاخره هر دولتی ضعفی دارد. نه اینکه این دولت ضعف ندارد؛ چرا، ضعف و خطا دارند؛ مثل بقیه‌ی دولتها. بنده‌ای که میخواهم خطا بگیرم، مگر خودم خطا ندارم؟ خطاهای ما الی ماشاءاللَّه؛ یکی دو تا که نیست. انسان جایزالخطاست؛ باید تلاش کند خطا نکند یا کمتر بکند. کسانی هم که خطای طرف مقابل را میبینند، باید دلسوزی کنند و خطا را به گوش او برسانند؛ اما هوچیگری کردن، مردم را دلسرد کردن، اعتماد به نفس مردم را شکستن، آنها را ناامید کردن نسبت به آینده، هیچ روا نیست. این خطاب من به همه است؛ هم به مطبوعات، هم به رسانه‌ها، هم به مسئولین، هم به کسانی که منبرهای گوناگون خطابه و سخن گفتنِ با مردم را دارند؛ در مجلس، در نماز جمعه، در جاهای دیگر، در دانشگاه‌ها. این چیزی است که بحث مصلحت کشور است؛ باید مصلحت کشور را رعایت کرد. این هم یکی از آن راه‌های مقابله‌ی با اعتماد به نفس ملی است. یکی از راه‌ها - که این راه سوم را هم غربیها بشدت در این سالها دنبال کردند - مسئله‌ی هوچیگری است؛ هوچیگری مطبوعاتی. آدم خیال میکند که هو کردن افراد مال محدوده‌های خاصی از مردم است، توی مجامع خاصی؛ نخیر، در سطح بین‌الملل یکی از کارهائی که بسیار رایج است، هوچیگری است؛ هوچیگری رسانه‌ای. امروز امکانات رسانه‌ای هم فراوان است. یکی از این هوچیگریها همین مسئله‌ی حقوق بشر است. حالا کسانی این حرفها را میزنند که گوانتاناموی آنها عرق شرم بر پیشانی هر انسان باشرفی جاری میکند؛ امضای دستور شکنجه از سوی رئیس جمهورشان، انسان را در مقابل حقیقت دچار شرمساری میکند؛ اسناد گوانتانامو را، اسناد بازجوئیها را به دستور مقامات بالایشان آتش میزنند و میسوزانند؛ آدمهائی که اینقدر نسبت به حقوق بشر بیاعتناء هستند؛ آدمهائی که ملتها را تحقیر میکنند. اگر امروز شما بروید با ملت عراق صحبت کنید، اولین چیزی که میگویند، این است که به ما بیاحترامی میکنند، ما را تحقیر میکنند. اولین چیز، بیکاری و گرسنگی نیست. جوان عرب یک نخوتی دارد، یک غروری دارد؛ این را میآیند جلوی زنش دستبند میزنند، او را دمر میخوابانند، با چکمه بر پشت او میگذارند و میکوبند؛ او را شرمنده میکنند. اینجور اینها نسبت به حقوق بشر بیگانه‌اند. توی زندان ابوغریب عراق آن بلاها را سر متهمین می‌آورند که انسان از یادآوردنش شرم میکند. من گاهی اوقات یادم می‌آید، خجالت میکشم. اینها آن‌وقت میگویند حقوق بشر! و حالا از جمله جمهوری اسلامی را، و هر دولت مخالف خودشان را در سطح دنیا متهم میکنند به اینکه شما نقض حقوق بشر کردید! خب، این مسخره نیست؟ حالا همین کار مسخره را که یک دشمنی از بیرون میکند، گاهی در داخل هم آدم میبیند متأسفانه همان را تکرار میکنند و بازتاب میدهند؛ همان حرف را اینها هم میزنند. در مسئله‌ی دموکراسی، کسانی که حکومتهای کودتائی را پشتیبانی کردند - الان حکومتهای کودتائی هستند، که من نمیخواهم اسم بیاورم؛ خود شماها میدانید - حکومتهای مستبد موروثی را بشدت پشتیبانی کردند، در آنجاهائی که با نیروی نظامی، با شعار دموکراسی رفتند، نتوانستند دموکراسی را راه بیندازند؛ یعنی نخواستند. در عراق اول حاکم نظامی گذاشتند؛ بعد دیدند کار پیش نمیرود، حاکم سیاسی گذاشتند؛ بعد با انتخابات مخالفت کردند. علی‌رغم آنها انتخابات انجام گرفت. حالا هم مرتب این حکومت و مجلس عراق و دولت عراق را که منتخب مردمند، تهدید میکنند. اینها آن وقت میگویند شما دموکراسی ندارید! باز در داخل یک عده‌ای متأسفانه همان حرف را تکرار میکنند. من واقعاً تعجب میکنم. اینها یأس ایجاد کردن و هوچیگری است؛ ضد اعتماد به نفس ملت ایران است. ما هر سال یک انتخابات داریم راه میاندازیم؛ مگر غیر از این است؟ مگر مردم در انتخابات شرکت نمیکنند؟ مگر در جاهای دیگر دنیا که ادعای دموکراسی دارند، بیش از این کاری انجام میگیرد؟ با این شور و شوق، مردم در انتخاباتهای گوناگون شرکت میکنند؛ با رقابتهائی که وجود دارد؛ رقابت کامل بین جناحهای مختلف، باز - حالا آن‌که میگوید، دشمن است - در داخل چرا یک عده‌ای همین‌طور یا صریحاً میگویند دموکراسی و مردمسالاری نیست، یا صریحاً نمیگویند؛ جوری میگویند که معنایش همان «نیست» است؟ میگویند آقا ما باید برای ایجاد مردم‌سالاری در کشور تلاش کنیم! چیزی که هست. میخواهید برای ایجاد آن چیزی که هست، تلاش کنید!؟ اینها آن چیزهائی است که نقطه‌ی مقابل اعتماد به نفسی است که ملت ما به آن احتیاج دارد و باید آن را داشته باشد. مسئله‌ی زن. من بارها گفتم به شما خواهران عزیز، فرزندان خودم، دختران خودم، شما جوانهای دانشجو، دخترهای دانشجو؛ الان هم با جدیت عرض میکنم که در قضیه‌ی زن، آنیکه باید جواب بدهد، آنیکه گریبانش گیر هست، غرب است، نه اسلام، نه جمهوری اسلامی. آنهائی که مرزهای دو جنس را بکلی از بین بردند، آزادی جنسی را در عمل، در زبان، در تبلیغات، حتّی در فلسفه ترویج کردند، باید پاسخ بدهند. نتیجه این شد که با توجه به خوی تجاوزگری طبیعی و قوّت طبیعیای که مرد نسبت به زن دارد، زن مظلوم واقع بشود و نسبت به زن حق‌کشی انجام بگیرد. زن را وسیله‌ای برای فروش کالاهایشان قرار بدهند؛ مثل یک کالا، مثل یک متاع! شما این مجلات فرنگی را نگاه کنید؛ برای فروش یک متاع، پیکر لخت یک زن را نشان میدهند! آخر اهانتی از این بالاتر برای یک زن ممکن است؟ آنها باید جواب بدهند. حجاب، تکریم آن کسی است که در حجاب است. حجاب زن، تکریم زن است. در بیشتر کشورها - حالا من «بیشتر» که میگویم، چون همه را اطلاع ندارم - در گذشته، در قدیم، در همین اروپا تا دویست سیصد سال پیش زنهای اعیان و اشراف حجابی روی صورتشان میانداختند؛ در بعضی از فیلمهای قدیمی شاید دیده باشید. یک حجاب میانداختند که چشمها به روی آنها نیفتد. این، تکریم است. در ایران باستانی زنهای اعیان و اشراف و رؤسا همه باحجاب بودند؛ زنهای افراد پائین و طبقات پست، نه، بیحجاب هم میآمدند؛ مانعی هم نبود. اسلام آمد این تبعیض را گذاشت کنار، گفت نخیر، زن باید باحجاب باشد؛ یعنی این تکریم مال همه‌ی زنان است. این است نظر اسلام. آن وقت آنها حالا شده‌اند طلبکار، ما شده‌ایم بدهکار! آنها بدهکارند؛ آنها باید بگویند چرا زن را مثل یک کالا وسیله‌ی شهوت‌رانی قرار دادند. یک آماری را همین دیروز برای من نقل کردند - آمار مال یک هفته قبل است - که یک سوم زنهای دنیا از دست مردها کتک میخورند! به نظر من اشک انسان در می‌آید؛ این گریه‌آور است. و این بیشتر در کشورهای صنعتی است؛ در کشورهای فرنگی است و ناشی از همان خشونتهای جنسی و مطالبات خشن جنسی است که مرد از زن دارد. این هوچیگریهای آنها در مورد زن است؛ آن وقت راجع به زن بحث میکنند: شما حجاب را اجباری کردید. خود آنها بیحجابی را اجباری میکنند، دختر دانشجو را تو دانشگاه راه نمیدهند، به خاطر اینکه روسری دارد، آن وقت به ما میگویند چرا شما حجاب را اجباری کردید! این در جهت کرامت زن است، آن در جهت پرده‌دری و بیاحترامی به زن است. و از این قبیل مواردی هست که اینها هوچیگریهای غرب است. من از اینکه این هوچیگریها اثر مطلوب آنها را بگذارد، نگرانم. اینکه راجع به اعتماد به نفس حرف میزنم، یکی از عللش این است. این هوچیگریها اول در چهار نفر به اصطلاح نخبه‌های ما اثر بگذارد، از طرف ملت ایران احساس شرم کنند در مقابل آن هتاک غربی، و آنها شروع کنند به حمله کردن؛ اعتماد به نفس ضربه بخورد. توجه داشته باشید که این هوچیگریها یکی از شیوه‌های سه‌گانه برای متزلزل کردن اعتماد به نفس یک ملت است. یکی هم مسئله‌ی برخورد سخت است، که البته این امروز احتمالش کم است؛ از گذشته کمتر است. اینجا هم من عرض بکنم که یک بی‌انصافیهائی انجام میگیرد. گوئی که ما بودیم که تهدید سخت دولت سیطره‌جوی آمریکا را به سمت خودمان جلب کردیم؛ نه، عرض کردم؛ از بعد از پایان جنگ تحمیلی تا امروز، هیچ وقت نبوده که احتمال حمله‌ی نظامی آمریکا به ما نباشد. امروز کمتر از گذشته است. مسئولین دولت قبل، اوّلی که آمدند، یکی از حرفهایشان این بود که میگفتند تا قبل از آمدن دولت ما، لوله‌های توپ یا گلوله‌ی آمریکا به سمت ایران آماده‌ی شلیک بود؛ ما آمدیم، برداشته شد. پس خب، قبلاً بوده. در همین زمانِ دولت قبل بود که آن کسی که خودش مجسمه‌ی شرارت است، ملت ایران را جزو محور شرارت معرفی کرد. بوش، بوشِ شرور، بوشی که وجود او سر تا پا شر و پلیدی است، ملت ایران را یکی از سه ملت یا سه کشور محور شرارت قرار داد. این مال آن زمانی است که یک خرده هم ملاحظه‌ی آمریکائیها را میکردند؛ بعضیها هم از داخل گاهی اوقات چیزهائی میگفتند که آنها خوششان بیاید. البته شما این را بدانید که مسئولین برتر نظام، رؤسای جمهور ما یا مسئولین درجه‌ی یک نظام، اینها همیشه در همه‌ی این دوره‌ها مردمان بااخلاص و علاقه‌مند به پایه‌های نظام و مبانی نظام بودند؛ اینها انقلابی بودند؛ این مربوط به آنها نیست؛ مربوط به همان کسانی است که همه جا دور و بریها کارهائی را میکنند که اصل‌کاریها معتقد به آنها نیستند. به هر حال از این چیزها بوده. البته ما به عنوان یک کشور، یک ملت، یک نظام بایستی همیشه از لحاظ نظامی هوشیار باشیم. حالا یک روز آمریکاست، یک روز ممکن بود در گذشته شوروی باشد، یک روز ممکن بود یک کشور همسایه‌ی شرور مثل صدام حسین باشد. ما باید همیشه هوشیار باشیم، هوشیار هم هستیم. امروز هم با اینکه همه میگویند گزینه‌ی نظامی آمریکا از روی میز کنار گذاشته شد - که بعضی اعتقاد دارند از اول روی میز نبود، که حالا کنار گذاشته بشود - بنده اعتقادم این است و عمل ما هم همین است؛ باید مراقب باشیم، باید هوشیار باشیم، مسئولین نظامی ما باید بیدار باشند، ملت ما باید هوشیار باشد. خب، خلاصه‌گیری کنیم. اعتماد به نفس ملی یکی از ضرورتهای ملت ماست در همه‌ی دورانها؛ بخصوص در این دوران. علت این، بخصوص هم این است که دشمن در صحنه‌های گوناگون در گلاویز شدن با ملت ایران ناکام مانده؛ حالا دنبال شیوه‌های جدید، راه‌های جدید، حیله‌های جدید است و مکرهای جدیدی میکند؛ «و مکروا و مکر اللَّه». شما هم که بنده‌ی خدا هستید، در مقابل مکر او، در مقابل ترفند او باید هوشیاری ویژه‌ی خودتان را داشته باشید. چیزهائی که این اعتماد به نفس را ضعیف میکند، باید از آن اجتناب شود؛ بخصوص نخبگان، که بعضی از اینها را من گفتم؛ خودتان فکر کنید، رویش مطالعه کنید؛ چیزهائی که این اعتماد به نفس را تقویت میکند، اینها را باید برجسته کنید؛ شما در نشریات دانشجوئی، استاد در سر کلاس، دانشجوها در تشکلهای دانشجوئی، دانشجوها در محیط اثرگذاری خودشان. یکی از این برادرها گفتند با اینکه اثرگذاری دانشجوها زیاد است، در همه‌ی مسائل با آنها مشورت نمیشود. خب، با مجموعه‌ی چندین هزار نفری دانشجوئی چگونه میشود مشورت کرد؟ حالا پنجاه شصت هزار دانشجو در یزد است. مشورت یک سازوکار خاصی دارد. کارها بیمشورت هم نیست. من میخواهم بگویم اثرگذاری دانشجوئی بیش از آنچه که با مشورت‌دهی به مسئولین باشد، با جهت‌دهی به عناصر انسانی در نیروهای تحت تأثیر است. شما در خانواده‌تان میتوانید اثر بگذارید؛ روی برادر و خواهرتان میتوانید اثر بگذارید؛ روی پدر و مادرتان میتوانید اثر بگذارید. در محیط زندگی خودتان، روی فامیل، روی دوست، روی همبازی در ورزش میتوانید اثر بگذارید؛ اثر به زبان، اثر به منش، اثر به رفتار. این بهترین توفیق و پیروزی برای دانشجوست؛ اثرگذاری در محیطهائی که میتواند در آن اثرگذاری بکند. البته بعضی محیطها از این هم بیشتر است. بخصوص شما جوانید؛ این جوانی را قدر بدانید؛ این حوصله و نشاط جوانی را قدر بدانید. ماها در دوران اختناق - حالا نباید خیلی از خودمان بگوئیم؛ شماها از آن وقت ماها خیلی جلوترید؛ اما حالا بد نیست این را هم بدانید - که به سن حالاهای شما بودیم، جوان بودیم، وضعیت از لحاظ امنیتی یا غیره طوری بود که نمیشد رفت یک جائی نشست؛ وقتی مجبور بودیم یک جائی صحبت کنیم، سه ساعت، چهار ساعت سر پا به بحث و تبادل نظر و گفتن و شنفتن میگذشت! جوان نیرو دارد، نشاط دارد، توانائی دارد؛ میتواند با پشتوانه‌ی همین نیروی جوانی خود اثرگذاری کند. پس عوامل تضعیف اعتماد به نفس را بایستی هرچه میتوانیم، حذف کنیم؛ عوامل تقویت اعتماد به نفس را هرچه میتوانیم، تقویت کنیم. پروردگارا! این جوانهای عزیز را، این دلهای پاک و نورانی و روشن و بااستعدادِ تقرب به خودت را هرچه بیشتر نورانی کن؛ آنها را به خودت هرچه بیشتر نزدیک کن؛ آنها را عاقبت به خیر کن. پروردگارا! آینده‌ی این کشور را که به دست این جوانها ساخته خواهد شد، از امروز و گذشته‌ی آن بمراتب بهتر و زیباتر قرار بده. پروردگارا! معلمان بزرگ این راه را و در رأس آنها امام بزرگوارمان را و شهدای عزیزمان را با اولیائت محشور کن. پروردگارا! شهدای برجسته‌ی این شهر و این استان - شهید بزرگوار، مرحوم آیةاللَّه صدوقی و بقیه‌ی شهدای عزیز این استان - را با اولیائت محشور کن.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,361
1386/10/12
بیانات در دیدار مردم یزد
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3415
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ والحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیةاللَّه فی الأرضین. خیلی خوشحالم و خدای متعال را سپاسگزارم که این توفیق را عنایت فرمود که در میان جمع صمیمی، باصفا و مؤمن و متدین مردم عزیز یزد، بتوانم حضور پیدا کنم و این وظیفه‌ای را که مدتهاست بر دوش احساس میکردم برای سفر به نزد شما مردم عزیز، انجام بدهم. شهر شما و استان شما - برادران و خواهران عزیز یزدی! - مرکز دانش، مرکز هنر، مرکز کار و تلاش و ابتکار، مرکز ایمان و دین‌باوری است. همواره مردم عزیز شهر یزد و استان یزد را به عنوان مردمی بااستعداد، نجیب، سرشار از ایمان و باور دینی، سرشار از نیروی کار و ابتکار و تحرک و آماده در همه‌ی میدانهائی که در طول تاریخ معاصر ما از ملت ایران انتظار میرفته است، هم قبل از انقلاب به چشم دیدیم؛ تجربه کردیم، هم بعد از پیروزی انقلاب، مردم یزد درخشیدند؛ در عرصه‌های دفاع مقدس، در عرصه‌ی دفاع از هویت انقلاب اسلامی و پس از پایان دفاع مقدس، تا امروز هم در عرصه‌ی دفاع از ارزشهائی که مورد تهاجم سیاسی و فرهنگی دشمنان قرار گرفته بود. در همه‌ی این میدانها، مردم عزیز یزد را پابه‌رکاب، آماده‌به‌کار، کمربسته و دارای عزم و تصمیم مشاهده کردیم و آزمودیم. من فراموش نمیکنم آن روزهائی که هنوز ملت ایران شهد پیروزی را نچشیده بود؛ مردم شهرهای مختلف این کشور هر کدام به قدر توانائیشان، به قدر همتشان برای به سرانجام رساندن این حرکت عظیم کاری میکردند، من آمدم یزد. وضعیتی که در شهر یزد من دیدم، برای من شگفت‌آور بود. آن روحیه‌ی پرتپش انقلابی در کنار نظم و انضباط و آرامش و متانت. در این شهر من مرحوم آیةاللَّه شهید صدوقی را - در آن دوره نه به عنوان فقط یک روحانی برجسته در یک شهر بلکه به عنوان یک رهبر دینی و سیاسی و فرهنگی؛ یک رهبر انقلابی تمام‌عیار در این شهر یزد و در شهرهای سرتاسر استان - مشاهده کردم و احساس کردم. چند روزی من در یزد بودم، وضع شهر را دیدم. از تبعید میآمدم، شهرهای دیگر را هم دیده بودم و بعد دیدم؛ اما وضع یزد بدون اغراق یک وضع استثنائی بود. درباره‌ی مناقب مردم عزیز یزد لازم است مثل منی آنچه را که میبیند و میداند و احساس میکند، مخلصانه با شما مردم یزد و با ملت ایران - آنچه لازم است - در میان گذارد. من همواره در همه‌ی شهرهای این کشور با مردم وقتی مواجه شدم، بر روی این مطلب تکیه کردم که مردم ما - این مردمِ دارای ریشه‌های عمیق تاریخی، علمی و فرهنگی و سیاسی - باید شناسنامه‌ی خودشان را، شهر خودشان را بدرستی و دقت بشناسند؛ قدر خودشان را بدانند. اگر از مناقب شهر یزد و مردم یزد و استان یزد سخن میگوئیم، برای این است. عزیزان من! دهها سال دشمنان این ملت سعی کرده‌اند شناسنامه‌های تاریخی ما را پاره کنند، امحاء کنند، از بین ببرند. ما را با یک ملت بی‌ریشهاشتباه گرفتند؛ ما را با ملتهائی که نه تاریخ دارند، نه سابقه‌ی تمدن دارند، نه طومار بلندی از نام عالمان و دانشمندان و هنرمندان در طول تاریخ دارند، اشتباه گرفتند؛ با ما بد رفتار کردند. یک عده هم از میان خود ما متأسفانه فریب خوردند، قضاوت دشمن را درباره‌ی ملت ایران و درباره‌ی مردم ایران پذیرفتند. شهر یزد همانطوری که اشاره کردم، شهر علم است. نام آوردن از علمای یزد در رشته‌های مختلف علوم، بخصوص علوم دینی، ساعتها وقت می‌برد که انسان فقط اسم اینها را بیاورد و یاد مختصری از آنها بکند. این فقط مربوط به گذشته نیست. زمان خود ما، در دوران تحصیلات دینی خود ما، در دوران فعالیتهای اجتماعی خود ما، در همین استان، علمای برجسته، شخصیتهای برجسته، چهره‌های درخشان بودند. امروز هم وقتی نگاه میکنیم، میبینیم استان یزد در طول چهارده سال پیدرپی بیشترین نسبت قبولی در دانشگاهها را نسبت به شرکت‌کنندگان در کنکور سراسری کشور ارائه دادند. این چیز کمی نیست، این نشان‌دهنده‌ی این است که استعداد علمی، استعداد دانشمند شدن، استعداد نخبه شدن، استعداد تبدیل شدن به بازوان توانا و مغزهای متفکری که میتواند این ملت را تکان بدهد و به سوی آینده‌ای که انقلاب اسلامی برای او ترسیم کرده است به پیش ببرد، در این استان فراوان است. جوان یزدی، مرد و زن یزدی، روحانی یزدی، روشنفکر یزدی، استاد یزدی باید قدر این استعداد را بداند. و همه بدانند که شکر این نعمت، در شناختن آن، در به کار گرفتن آن، در راه‌اندازی آن است. تجربه‌ی مردم یزد و استان یزد در دفاع مقدس هم تجربه‌ی موفقی بود. مردم یزد تو خانه‌ها ننشستند تا برای پیروزی رزمندگان فقط دعا کنند؛ وارد میدان جنگ شدند. من فراموش نمیکنم در جبهه‌ی نبرد، تیپ الغدیر و پادگان الغدیر یزدیها یکی از بهترین، قویترین، پرخطرپذیرترین و منضبطترین مجموعه‌های نظامیای بود که ما در میدان جنگ دیدیم. شهدای برجسته‌ی شما، جانبازان شما، آزادگان سرافراز شما، خانواده‌های صبور آنها، همه شواهد صدقی هستند بر این حضور شجاعانه‌ی مردم یزد در میدان خطر، آنوقتی که به آنها نیاز هست. در دانشگاه خوبید، در میدان جنگ خوبید، در میدان صنعت خوبید، در میدان کشاورزی هم با وجود خشکی طبیعی این منطقه و این اقلیم، خوبید. یک یزدی چشمه‌ی آبی اگر در گوشه‌ای پیدا میکند که ساعتی به قدر یک سطل کوچک از آن آب می‌آید، همین آب را قدردانی میکند، هدایت میکند؛ با او یک کشتزار را، یک مزرعه را، یک باغ را به وجود میآورد و از برکات آن، خود و دیگران را برخوردار میکند. اینها خیلی قیمت دارد؛ سختکوشی. پنجاه سال قبل من در عراق باغستانهائی را دیدم بین کربلا و نجف؛ همه‌ی مردم عراق - آنهائی که ما دیدیم - میدانستند اینها کار یزدیهاست. گفتند یزدیها از ایران آمده‌اند این باغستانهای بین کربلا و نجف را در آن منطقه‌ای که کار و تلاش خیلی معنی ندارد، انجام دادند. هرجا در سرتاسر کشور رفتند، این سختکوشی خودش را نشان داده است؛ سختکوشی همراه با قناعت. من درباره‌ی اسراف با مردم عزیز کشورمان بارها صحبت کردم؛ در نماز(1) گذشته هم همین مطلب را بیان کردم، از مردم خواستم. یکی از آن‌جاهائی که میتواند در مورد اجتناب از اسراف الگو قرار بگیرد، شهر شما و استان شماست. البته این را در پرانتز عرض بکنیم؛ این خوىِ طبیعی این مردم است، به شرط اینکه عارضه‌ی اشرافی‌گری، خود را تحمیل نکند. اشرافی‌گری مثل یک بیماری است. بر هر کجا که وارد شد، بسیاری از خویهای مستحسن و پسندیده را تحت‌الشعاع قرار میدهد، کم‌کم آنها را ضعیف میکند و شاید از بین می‌برد. اسیر اشرافی‌گری نباید بشویم ما مردم ایران. خوی طبیعی یزدی قناعت است؛ سختکوشی است. در کنار آن - آن هم با آن استعدادی که شرح دادم در زمینه‌های مختلف - علمش و هنرش است. این آثار معماری، همین مجموعه‌ی معماری بسیار زیبائی که الان در آنجا هستیم، این مجموعه‌ی امیر چخماق، مسجد جامع و سایر مراکزی که در این شهر و در این استان وجود دارد، نشاندهنده‌ی ذوق هنریای است که در طول تاریخ ماندگار است، بومی است؛ میراثهای بومی یک شهر و یک استان است. خوب، من از همه‌ی اینها یک مطلب را میخواهم استحصال کنم و این را زمینه‌ی بحث کوتاهی که میخواهم با شما بکنم، قرار بدهم و او اعتماد به نفس است. یزدیها جزو خصوصیاتشان این است: اعتماد به نفس دارند. اینی که شما میبینید در شهر غربت، در کشور غریب، در بیابانهای بین کربلا و نجف، در هر نقطه‌ی دیگر از این کشور، یک نفر یزدی وقتی که آنجا میتواند جای پای خود را محکم کند، شروع میکند به تولید و سازندگی و تولید ثروت، همراه با همان خصوصیات مثبتی که گفته شد، این ناشی از اعتماد به نفس است. من امروز میخواهم به شما و همه‌ی ملت ایران عرض بکنم ملت ما یکی از داروهای بسیار لازم و مؤثری که نیاز دارد - داروی روحی و فکری - و باید این را در میان خود توسعه و ترویج کند، داروی اعتماد به نفس است. ملت ایران باید اعتماد به نفسی را که به برکت انقلاب و به برکت ایستادگی در میدان پرخطر انقلاب به دست آورد و بعد در میدان دفاع مقدس با همه‌ی آن مشکلات با ایستادگی خود، این اعتماد به نفس در او تقویت شد، این اعتماد به نفس را باید حفظ کند. این اعتماد به نفس، به ملت ایران این جرئت را، این همت را، این توانائی را میدهد که این راه طولانىِ تا آرمانهای ترسیم‌شده‌ی برای جامعه‌ی اسلامی را طی بکند؛ بدون او نمیشود. بدون اعتماد به نفس نمیشود این راه را رفت. برادران و خواهران عزیز من! انقلاب ما فقط این نبود که یک حکومتی برود، یک حکومتی بیاید قدرت را به جای او در دست بگیرد. مسئله این نبود. اگر این بود، ملت با این فداکاری چرا وارد میدان بشود؟ خوب، دو گروه با هم رقابت میکنند؛ یکی می‌آید علیه آن یکی. مثل اینکه میبینید در کشورهای دیگر؛ وارد میدان میشوند، میزنند یا میبرند یا میبازند. اینی که یک ملت با همه‌ی وجود، با همه‌ی تن و جان، با همه‌ی توان، با جوانش، با مالش وارد میدان میشود، این معناش این است که این حرکتی که دارد اتفاق میافتد، فقط دست به دست شدن قدرت بین دو گروه نیست؛ این یک تحول عظیم، متوجه و معطوف به یک سلسله آرمانهای مردمی و ملی است؛ معناش این است. انقلاب ما یک آرمانهائی را ترسیم کرد. مردم مؤمن ما وقتی به هدایت دین خودشان نگاه کردند، دیدند این آرمانها همان چیزهائی است که به آن نیاز دارند. لذا در راه او حرکت کردند؛ جوانشان را هم دادند، جانشان را هم دادند، مالشان را هم دادند، پاش ایستادند. ما میخواهیم به این آرمانها برسیم. این آرمانها چیست؟ اگر در یک جمله بخواهیم این آرمانها را بگوئیم، «جامعه‌ی اسلامی» است. ما امروز در راه جامعه‌ی اسلامی داریم حرکت میکنیم. جامعه‌ی اسلامی آن جامعه‌ای است که در او عدالت به نحو کامل استقرار داشته باشد؛ اخلاق اسلامی به صورت گسترده در میان مردم وجود داشته باشد؛ مردمان همان ترازی را به دست بیاورند که پیامبران الهی میخواستند این تراز ساخته بشود در میان جامعه‌ی اسلامی؛ قدرتمند، شجاع، عزیز، برخوردار از مواهب زندگی و در عین حال عبد خدا؛ تسلیم اراده‌ی پروردگار. آزادی حقیقی برای یک ملت و برای یک انسان این است که اراده‌ی خودش را، همت خودش را، نیرو و توان خودش را به کار بیندازد برای بهروزی خود و آن بهروزی را در عبودیت خدا و بندگی خدا ببیند. ما دنبال این هستیم. امروز خلأ بزرگ دنیای لیبرال دموکراسی غرب همین است. کارخانه‌ها را زیاد کردند، چرخهای گردنده را زیاد کردند، دامنه‌ی علم را گسترش دادند؛ اما عدالت اجتماعی را نتوانستند تأمین کنند. اخلاق انسانی به انحطاط کشیده شده؛ این حرفی نیست که من اینجا بگویم. مگر میشود در یک تریبون و منبر جهانی، که امروز این حرفها در دنیا منعکس میشود، چیزی برخلاف آنچه که احساس مردم آن کشورهاست، بر زبان آورد؛ حرفی است که خودشان میزنند. امروز بحران اخلاقی گریبانگیر لیبرال دموکراسی غرب است. امروز بحران جنسی، بحران اقتصادی، بحران اخلاقی، بحران خانوادگی، گرفتاریهای همان کشورهائی است که از لحاظ علمی چشم تاریخ را خیره کردند از پیشرفتهای خودشان. بشر سعادتمندیاش به این نیست که دانش او پیشرفت کند - دانش ابزار سعادت است - سعادت بشر به آسایش فکر است، به آسایش روح است، به زندگی بی‌دغدغه است، به زندگی همراه با امنیت اخلاقی و معنوی و مادی است، به احساس عدالت در جامعه است. این را غرب ندارد؛ نه اینکه ندارد، روزبه‌روز هم از او دارد دورتر میشود. ما این را برای نشان دادن به دنیا به عنوان آرمان خودمان ترسیم کردیم؛ ما نکردیم، خدا کرد. ملت ایران به اقتضای ایمان خود به این راه، دنبال این راه افتاد. برادران و خواهران عزیز من! مردم عزیز یزد! ملت عزیز ایران! اگر بخواهیم به آن آرمان برسیم، احتیاج دارد به اعتماد به نفس. باید بگوئیم میتوانیم؛ همچنانیکه تا امروز آن کارهائی را که اراده‌ی ملی به آن تعلق گرفت، توانستیم انجام بدهیم. مگر شوخی بود در یک کشوری که زیر فشار استکبار و استعمار است، فاسدترین حکومتهای جهان بر آن حکومت میکند و شرق و غرب عالم، منافعشان را در حکومت آن خاندان منحوس میبینند، این خاندان را به زیر کشیدن؛ بنیاد پوشالی حکومت سلطنتی موروثی را بکلی از بین بردن؛ یک نظام مردمی، متکی به آراء ملت، متکی به عواطف مردم، در یک چنین کشور استبدادزده‌ی در طول قرنهای متمادی به وجود آوردن؛ این کار شوخی است؟! این کار را ملت ایران کرد. امروز در این منطقه، هیچ کشوری از لحاظ اتکاء به آراء و عواطف مردم، به جمهوری اسلامی نمیرسد. انسان غصه میخورد که بعضیها به خاطر ملاحظات سیاسی - ملاحظات جناحی باید بگویم - جوری حرف میزنند که گوئی در این مملکت دموکراسی، مردم‌سالاری نیست. این بی‌انصافی است. بیست و هشت سال است که این ملت هر سال به طور متوسط یک انتخابات دارد؛ انتخابات آزاد، انتخابات از روی عقلانیت، انتخابات با حضور گسترده‌ی مردم، دارای نوسان، با حضور گرایشهای مختلف. چرا برای دلخوشی دشمنانمان که سعی میکنند انکار کنند وجود دموکراسی در سایه‌ی اسلام را و مرتباً منفیبافی میکنند، ما هم همان حرفهای آنها را تکرار کنیم؟ ملت ایران با اعتماد به نفس خود این بنای مبارک را گذاشت؛ توانست مردم‌سالاری را به وجود بیاورد، آن هم با یک شیوه‌ی تازه و بیسابقه؛ مردم‌سالاری دینی. در همه‌ی جای دنیا دموکراسیها در یک چهارچوب قرار دارند. هیچ جا وجود ندارد که یک دموکراسیای باشد، اما به وسیله‌ی یک چهارچوب و یک هدفگذاری خاصی هدایت نشود؛ یا به وسیله‌ی احزاب است، یا به وسیله‌ی دستگاههای قضائی است، یا به وسیله‌ی دستگاههای خارج از دستگاه قضائی و اجرائی است. همه جای دنیا اینجور است. ما این چهارچوب را اسلام قرار دادیم؛ چون ملت ایران ملت مسلمانند؛ چون ملت ایران مؤمنند. این شد مردم‌سالاری دینی، مردم‌سالاری اسلامی. علت اینکه ملتهای مسلمان از کشورهای دیگر، به چشم عظمت به ملت ایران نگاه میکنند، این است که ملت ایران اولاً جرئت کرد وارد میدان بشود و نظام حکومتی جرئت کرد به مردم میدان بدهد و بعد هم یک معنای خاصی، یک شکل خاصی، صیغه‌ی خاصی از مردم‌سالاری را که دنیا او را نمیشناخت، در دنیا مطرح کرد؛ مثل پرچمی در دست گرفت. همه جای دنیا ملتها و دولتها تحت تأثیر هوچیبازیهای تبلیغاتی دشمنانشان قرار میگیرند؛ ملت ایران تحت تأثیر هوچیبازیها قرار نگرفت. در قضیه‌ی مردم‌سالاری دینی، در بسیاری از قضایای دیگر، در مسئله‌ی زنان، در مسئله‌ی شیوه‌های معمول ما در سیاست خارجی، در ارتباطمان با قطبهای قدرت جهانی، در هیچ کدام از اینها، ملت ایران به خاطر هوچیبازیهای تبلیغاتی منفعل نشد؛ راه خودش را عوض نکرد، بعد از این هم همین خواهد بود. من میگویم این اعتماد به نفس را ملت ایران باید حفظ کند. یکی از نشانه‌های این اعتماد به نفس، قدم گذاشتن ملت ایران در میدانهای کشفیات علمىِ سطح بالاست، یکیاش مسئله‌ی انرژی هسته‌ای است که حالا در دهان همه‌ی مردم ما هست؛ اما فقط این نیست؛ در بخشهای بسیار حساس، بسیار دقیق، بسیار نو، جوانان ما، دانشمندان ما، برجستگان ما وارد میدان شدند، کارهای بزرگ انجام دادند؛ همین مسئله‌ی سلولهای بنیادی، کشف داروهای جدید و بیسابقه برای برخی از بیماریهای صعب‌العلاج - که اعلان کردند، بعد هم باز ان‌شاءاللَّه اعلام خواهند کرد - در مسائل گوناگون. ایرانی استعداد خودش را به میدان آورد و اعتماد به نفس نشان داد و پیش رفت و بعد از این هم پیش خواهیم رفت. فاصله‌ی ما را با دنیا از لحاظ علمی در طول دهها سال گذشته، که سالهای رشد دانش در عالم بود، افزایش دادند؛ اما به فضل الهی ما این فاصله را کم خواهیم کرد و به علم هم اکتفا نمیکنیم؛ معنویت، اخلاق، سازندگی خود؛ این را ما باید به عنوان یک وظیفه برای خودمان بدانیم. یک جمله راجع به انتخابات بگویم، یک جمله هم راجع به استان شما و شهر شما عرض بکنم. مسئله‌ی انتخابات، مسئله‌ی مهم امسالِ ملت ایران است. البته مسائل مهم داشته‌ایم، این آخر سالی شاید مهمترین مسئله‌ی کشور که در سال جاری ما اتفاق میافتد، انتخابات مجلس است. البته هنوز تا آن وقت فاصله داریم و زمان برای حرف زدن و گفتن هنوز باقی است، بنده هم عرایضی دارم که ان‌شاءاللَّه در وقت خود خواهم گفت. آنچه که امروز میخواهم به شما بگویم، این است که ملت ایران انتخابات را قدر بدانند. انتخابات یک نمایشگاه است برای نشان دادن عزم و رشد ملی ملت ایران، استقامت ملت ایران، دانائی و هوشیاری ملت ایران، پایبندی ملت ایران به نظام مردم‌سالاری دینی. آنچه که بنده در همه‌ی انتخاباتها تأکید کرده‌ام، امروز هم همان را در درجه‌ی اول تأکید میکنم، حضور مردمی و قدردانی مردمی است از انتخابات. من به شما عرض بکنم - البته حالا سربسته میگویم - سعی شد در این کشور، باب انتخابات بسته شود تا دشمنان بتوانند بگویند نظام جمهوری اسلامی نظام مردمی نیست؛ تلاش شد برای این کار، خدای متعال نگذاشت؛ اراده‌ی الهی بر اراده‌ی بدخواهان فائق آمد، دلهای مردم به سمت انتخابات جذب شد در دوره‌های متعدد و بخشهای مختلف؛ علی‌رغم دشمن، مردم در انتخابات شرکت کردند. این انتخابات هم همانجور است. آنچه که من عرض میکنم، در درجه‌ی اول حضور مردمی است. در درجه‌ی بعد که البته حائز اهمیت بسیاری است این هم، پیدا کردن نماینده‌ی اصلح است. آن کسانی که به وسیله‌ی شورای نگهبان صلاحیت آنها اعلام میشود، معنایش این است که این از حداقل صلاحیت مورد نیاز برخوردار است. در بین این کسانی که اعلام میشوند، افرادی هستند با صلاحیتهای بالاتر، افرادی هستند در سطح پایین‌تر. هنر ملت ایران و مردم شهرها و حوزه‌های انتخابیه این است که دقت کنند، نگاه کنند، بشناسند اصلح را، بهترین را انتخاب کنند؛ بهترین از لحاظ ایمان، بهترین از لحاظ اخلاص و امانت، بهترین از لحاظ دینداری و آمادگی برای حضور در میدانهای انقلاب؛ دردشناس‌ترین و دردمندترین نسبت به نیازهای مردم را انتخاب کنند. اینها فرصتهائی هست، بایستی مردم عزیز ما در همه جای کشور - این دیگر مخصوص استان یزد نیست - هوشیارانه، با بصیرتِ تمام تلاش کنند، پیدا کنند و با رأی خود مسجل کنند و مجلس را - آن مجلسی را که مورد نیاز جامعه‌ی کنونی ماست - تشکیل بدهند. البته مردم توجه باید داشته باشند که تبلیغات رنگین و متنوع ملاک نیست؛ وعده‌های غیر عملی ملاک نیست. من با خودِ نماینده‌های محترم در دوره‌های مختلف وقتی مواجه شدم، به اینها گفتم: آقایان و خانمهای نماینده! وظیفه‌ی نماینده این نیست که وعده‌ی عمرانی و فلان پروژه، فلان کار را در منطقه‌ی انتخابی خود به مردم بدهد؛ اینها کار اجرائی است، کار دولت است. وظیفه‌ی نماینده این است که بتواند قانون مورد نیاز کشور را پیدا کند، آن قانون را جعل کند. وقتی قانون شد - یعنی قاعده‌ای گذاشته میشود - دستگاههای اجرائی و قضائی مجبورند برطبق قانون عمل بکنند و عمل میکنند. وعده‌های غیر عملی دادن، وعده‌های بزرگ دادن، اینها ملاک نیست؛ باید مردم توجه کنند؛ گاهی علامت منفی هم هست. از طرف علاقه‌مندان به نامزدهای انتخاباتی گوناگون، بداخلاقیهای انتخاباتی، شایسته‌ی ملت ما نیست؛ تهمت زدن آدمهای مؤمن را، مصونیت‌دار از لحاظ اسلامی و شرعی را؛ در معرض هتک آبرو قرار دادن در شبنامه‌ها، در مطبوعات، در پایگاههای اینترنتی و غیره، اینها اصلاً مصلحت نیست. من به طور جد از همه‌ی کسانی که نسبت به نامزدهای مختلف علاقه‌مندیای دارند، درخواست میکنم، اصرار میکنم که این علاقه‌مندی خودتان را از راه تخریب دیگران، اهانت به دیگران، متهم کردن دیگران نشان ندهید. هرچه میخواهید، از نامزد مورد علاقه‌ی خودتان تمجید کنید، تعریف کنید؛ اما دیگران را تخریب نکنید. این علامت بدی است. بعضی جاها در دنیا معمول است اسرار خانوادگی یکدیگر را برملا میکنند، عکسهای پنهانی از هم میگیرند، افشا میکنند. خوب، همانهائی هستند که وقتی هم رفتند مجلس - دیده‌اید در تلویزیون - سر یک مسئله‌ای میافتد به جان هم، با مشت و لگد با هم رفتار میکنند! اینکه امتیاز برای نماینده نیست.آنچه که در مورد انتخابات باید به یاد مردم عزیز ما باشد، آماده شدن برای حضور همه‌جانبه و گسترده در انتخابات و کوشش کردن برای شناسائىِ اصلح و مراعات کردن رفتارهای انتخاباتی است، که این را عرض کردیم. در مورد یزد؛ چه استان یزد، چه شهر یزد. البته دوستان یزدی ما همیشه به من اعتراض میکردند در این چند سال که آمدن ما به یزد تأخیر پیدا کرد. من البته تصدیق میکنم این را. خوب، حالا بحمداللَّه سفرهای استانىِ مسئولین دولت هم هست؛ سفر میکنند، نیازها را میسنجند. بنده هم هنوز استانهائی هست که نرفته‌ام؛ استان فارس در همسایگی شماست، هنوز نرفته‌ایم؛ استان کردستان، استان کرمانشاه؛ اینها استانهائی است که در ردیف بازدیدهای ما قرار نگرفته هنوز، ان‌شاءاللَّه اگر عمری باشد، در آینده از آنها هم بازدید خواهیم کرد. خدا را شکر میکنیم که این توفیق پیدا شد. آنچه مهم است، این است که برای آبادی استان، برای پیشرفت استان، هم دولت با همه‌ی دستگاههایش، هم مجموعه‌های غیردولتی، آحاد مردم، مؤسسات غیر دولتی، مؤسسات اقتصادی و فرهنگی و غیره باید همکاری کنند. دولت باید این مصوباتی را که در مورد این استان انجام داده‌اند در سفری که به این استان کردند، ان‌شاءاللَّه توفیق پیدا کنند به طور کامل انجام بدهند. البته این حرکت دولت - سفر به استانها - بسیار حرکت خوب و مبارکی است. بنده قدردانی میکنم از این حرکت مجموعه‌ی دولت که به شهرها میروند، به راههای دور میروند، مشی مردمی اتخاذ میکنند؛ اینها باارزش است. با همه‌ی شهرها از دور و نزدیک ملاقات میکنند. بعضی از شهرها هستند که مردم آنها یک مدیر کل را هم هرگز نمیتوانسته‌اند ببینند، حالا رئیس جمهور را، وزیر را، نزدیکِ خودشان میبینند، با آنها حرف میزنند؛ اینها باارزش است. ما باید قدردان این چیزها باشیم. مصوباتی هم که در استانها تصویب میشود، اگر فرض کنیم بعضی از این مصوبات هم اجرا نشود، آنچه که اجرا میشود، برای استانها مغتنم است و باارزش است. باید تلاش کنند. اشاره کردند به مسئله‌ی آب. من میدانم مسئله‌ی مهم استان یزد، مسئله‌ی آب است. البته در نظرسنجیهای مردم، مسئله‌ی اشتغال، مسئله‌ی گرانی، جزء مسائلی است که مورد اهتمام شماست. همه‌ی مسئولین؛ چه آنهائی که باید قانون بگذارند، چه آنهائی که باید اجرا کنند، چه آنهائی که باید متخلف را تعقیب کنند - یعنی قوای سه‌گانه - وظیفه دارند در این زمینه‌ها کار کنند. ما هم سفارش کردیم، تأکید کردیم، باز هم تأکید میکنیم؛ اما پیشبردن کارها، مواجه شدن با مشکلات، دست و پنجه نرم کردن با موانع راه - که مسئولین در سطوح مختلف با آن مواجه هستند - کار آسانی نیست؛ دارند تلاش میکنند. باارزش است این تلاشی که دارند انجام میدهند. مهم این است که اعتماد ملت ما به مسئولینش اعتماد عمیقی است و این اعتماد را باید همچنان حفظ کنیم. البته دشمن سعی میکند ارتباط قلبی و عواطفِ بین مسئولین را و بین مردم را تضعیف کند. هر وقتی به تناسب بخشی از دستگاه جمهوری اسلامی را تضعیف میکنند، متهم میکنند؛ یک روز قوه‌ی مجریه را، یک روز قوه‌ی مقننه را، یک روز قوه‌ی قضائیه را، یک روز دستگاههای گوناگون دیگر نظام را؛ کار دشمن است، برای اینکه مردم را دچار حیرت و سردرگمی کنند. مردم ما خوشبختانه هوشیارند؛ بصیرند، مسائل را محاسبه میکنند و درست هم محاسبه میکنند. لذا رابطه‌ی بین مردم، رابطه‌ی بین مسئولین و مردم، رابطه‌ی گرم و مستحکمی است. ان‌شاءاللَّه روزبه‌روز این رابطه مستحکم‌تر بشود و مردم ببینند و عملاً حس کنند که مسئولین برای آنها دلسوزی میکنند؛ و مسئولین آماده‌ی به کارند و کارائی دارند و میتوانند کارها را پیش ببرند. من لازم میدانم از شما مردم عزیز به خاطر محبتتان، صفاتان، اجتماعتان در این روز سرد، در این میدان و در خیابانهائی که در راه شما را زیارت کردیم، تشکر کنم. از خدای متعال توفیقات شما را مسئلت میکنم و ان‌شاءاللَّه در این زمینه‌ها در طول روزهائی که در این استان هستم، مطالب دیگری هست که بتدریج عرض خواهم کرد. پروردگارا ! رحمت خود، برکات خود، تفضلات خود را بر این مردم عزیز نازل بفرما. پروردگارا ! این مردم را همچنانی که دل آنها و روح آنها در مقابل تو خاضع و خاشع است، دل و جان آنها را با انوار لطف خود نورانی بگردان. پروردگارا ! شهدای عزیز این جمع انبوه و این استان را با شهدای صدر اسلام محشور کن. پروردگارا ! علمای بزرگ، پیشوایان مذهبی برجسته‌ای که ما در طول این سالها خودمان دیدیم - مرحوم شهید صدوقی، مرحوم آیةاللَّه خاتمی، مرحوم آیةاللَّه اعرافی از میبد و علمای بزرگ دیگری که ما اینها را از نزدیک دیدیم، اهمیت کار آنها را و حضور آنها را احساس کردیم - درجات آنها را عالی کن. پروردگارا ! جوانان خوب، پدر، مادرهای خوب و مؤمن در این استان را مشمول توفیقات و هدایت خود قرار بده؛ روزبه‌روز بر پیشرفت و اعتلای مادی و معنوی این مردم بیفزا؛ روح مطهر امام بزرگوار را که سلسله‌جنبان این حرکت عظیم است و حق به گردن همه‌ی ملت ایران دارد، با ارواح مطهر انبیاء و اولیاء محشور بفرما.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته   1) خطبه‌های نماز عید فطر؛ 21/7/1386.
1,362
1386/10/08
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در روز عید سعید غدیر خم‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3414
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌   عید مبارک غدیر را به همه‌ی مؤمنان، به همه‌ی مسلمین در سراسر دنیای اسلام، به همه‌ی آزادگان که از اعماق دل مشتاق و دلباخته‌ی آن صفات و خصوصیاتی هستند که ما در امیر مؤمنان (علیه‌الصّلاةوالسّلام) آنها را سراغ داریم، تبریک عرض میکنیم. همچنین بالخصوص این عید سعید را به همه‌ی ملت ایران و به شما حضار محترم که در این جلسه‌ی صمیمی حضور یافتید و بخصوص به مردم عزیز و مؤمن کاشان، علمای اعلام و حوزه‌ی علمیه‌ی این شهر تبریک عرض میکنیم. برادران و خواهران عزیز! مسئله‌ی غدیر از چند جهت قابل توجه و اهتمام است. نباید تصور کرد که عید غدیر یک عیدی مثل بقیه‌ی اعیاد است. اگرچه جنبه‌ی نمادین و معنا و مضمون در همه‌ی اعیاد اسلامی هست، ولی نه به اندازه‌ای که در عید غدیر این معنا وجود دارد. یک بُعد این مسئله، مسئله‌ی جهت اسلام و سمتگیری حرکت اسلامی است که این جزو اعتقادات ماست؛ این جنبه‌ی ولایت است، اعتقاد به مسئله‌ی امامت و نصب امام از سوی پیغمبر یعنی در واقع از سوی خداوند متعال. این یک بُعد قضیه است، که اگر با چشم تحقیق مسلمین به این حادثه نگاه کنند، همه این معنا را تصدیق خواهند کرد که این حرکت عظیم پیغمبر در میانه‌ی راه حج، برگشت از حج، در وسط بیابان، در سال آخر عمر، با آن مقدمات، با آن مؤخرات، نام بردن از امیرالمؤمنین، معرفی کردن امیرالمؤمنین به اینکه «من کنت مولاه فهذا علىّ مولاه»، هیچ معنائی جز تعیین خط حکومت و ولایت در اسلام بعد از رحلت پیغمبر اکرم ندارد. معناش فقط همین است. محققین دنیای اسلام در طول تاریخ همین معنا را احساس کرده‌اند و فهمیده‌اند از این حادثه و این عبارت پیغمبر. معلوم میشود که از نظر اسلام، مسئله‌ی حکومت فقط این نیست که یک قدرتی بیاید در رأس جامعه‌ی اسلامی قرار بگیرد و کارائی داشته باشد برای اداره‌ی حکومت و زندگی مردم با نظم و انضباط اداره بشود؛ مسئله فقط این نیست از نظر اسلام، بلکه حکومت در نگاه اسلامی معنای امامت دارد. امامت یعنی پیشوائی جسم و دل؛ هردو. فقط حاکمیت بر اجسام نیست، اداره‌ی زندگی دنیائی و روزمره‌ی متعارف مردم نیست؛ مدیریت دلهاست، تکامل بخشیدن به روحها و جانهاست، بالا بردن فکرها و معنویتهاست. این معنای امامت است. اسلام این را میخواهد. ادیان دیگر هم همینجور بوده‌اند. حالا از ادیان دیگر، سند باقیمانده‌ی متقنی در دست بشر نیست، لکن اسلام سند روشن دارد. حرکت اسلام، پیدایش اسلام برای اداره‌ی زندگی بشر، این معنا فرق جوهری و معنوی را با همه‌ی حرکتهای دیگر دارد. دنیا و آخرت را میخواهد اداره کند، تکامل و تعالىِ حقیقىِ انسان را در کنار اداره‌ی زندگی روزمره‌ی مردم به عهده بگیرد. این، همان معنای امامت است. خود پیغمبر هم به این معنا امام بود که در آن روایت امام باقر (علیه‌الصّلاةوالسّلام) در منی، در میان جمعیت، حضرت صداشان را بلند کردند، فرمودند: «انّ رسول‌اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله کان هو الامام»؛ پیغمبر امام بود. امام یعنی حاکمیت دین و دنیا در زندگی مردم. خوب، این یک بُعد قضیه است که این بُعد اعتقادی است و شیعه با این مشعل درخشان، با این منطق روشن، در طول قرنهای متمادی توانسته است حقانیت خود را برای همه‌ی دلهائی که جستجوگر بودند و با انصاف بودند، اثبات بکند. اینکه شیعه توانسته است بماند و رشد کند، در میان این همه موانع و اشکالاتی که وجود داشته است و فشارهائی که بوده است در طول تاریخ، این به پشتیبانی و اتکاء به همین منطق قوی و روشن بوده است. اگر این منطق قوی نبود، شیعه مضمحل میشد و از بین میرفت. این منطق، منطق بسیار مستحکمی است. یک بُعد دیگر قضیه، توجه به ارزش معنوی آن شخصیتی است که در این حادثه، پیغمبر او را معین کرد و منصوب کرد؛ یعنی امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام). برای گزینش نسبت به یک چنین منصبی، اگر همه‌ی عوامل را که در کمال یک انسان دخالت دارند، بشر معمولی بخواهد محاسبه کند، یقیناً نمیتواند به همه‌ی آنها دست پیدا کند. این یک محاسبه‌ی الهی و فوق بشری لازم دارد. با یک چنین محاسبه‌ای، نبىّ مکرم اسلام امیرالمؤمنین را متناسب با این موقعیت و این مقام دانسته است. خوب، اسلام تا ابدالدهر حکومت خواهد داشت؛ انواع و اقسام آدمهائی که صلاحیتهائی در سطوح مختلف دارند، به حکومت خواهند رسید. این، قابل پیش‌بینی بوده از اولِ اسلام. آن کسی که سرچشمه را باید به او سپرد تا طول تاریخ اسلام از این سرچشمه سیراب شود، او باید کسی باشد در تراز امیرالمؤمنین علی بن ‌ابی طالب (علیه‌السّلام)؛ او نمیتواند یک انسانی معمولی باشد. سرچشمه در اختیار اوست؛ لذاست همه‌ی ائمه‌ی ما (علیهم‌السّلام) که خودشان هم صاحب همین منصب بودند - اگر چه فرصت حکومت به آنها داده نشد - همه به امیرالمؤمنین با چشم عظمت نگاه میکردند. ائمه (علیهم‌السّلام) همه، علی بن ‌ابی طالب را مثل یک خورشیدی در آسمان امامت میدیدند که بقیه‌ی ائمه مثل ستارگان آن آسمانند. امیرالمؤمنین افضل از آنها بود، کما اینکه درباره‌ی امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) با آن مقاماتی که آن دو بزرگوار دارند، پیغمبر میفرماید: «و ابوهما افضل منهما»؛ پدرشان از امام حسن و امام حسین بالاتر است، بافضیلت‌تر است. این است مقام امیرالمؤمنین. بنابراین همه‌ی صفات کمالی که ما برای برگزیدگان خدا قائلیم، این در امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) باید وجود میداشت تا پیغمبر به امر پروردگار او را منصوب کند به این مقام. این هم بُعد دوم است که نگاه به فضیلت امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) است. یک بُعد دیگر هم که امروز برای ما این بُعد خیلی اهمیت دارد و در غدیر وجود دارد، این است که همه‌ی ما بدانیم حکومت اسلامی و جامعه‌ی اسلامی باید شخصیت امیرالمؤمنین و جامعه‌ای را که امیرالمؤمنین میخواست درست کند، الگو قرار بدهد. الگوی ما این است؛ به آن سمت باید حرکت کنیم. معنایش این نیست که در طول تاریخ از بزرگان و علما و شخصیتهای برجسته، ممکن است کسانی پیدا بشوند که مثل امیرالمؤمنین یا یک درجه پایین‌تر از امیرالمؤمنین باشند؛ نه، این نیست؛ بزرگان ما، علمای ما، برجستگان ما، شخصیتهای ما از قنبرِ خادم امیرالمؤمنین هم پایین‌ترند، خاک پای امیرالمؤمنین هم نمیشوند. اینجور نیست که ما بخواهیم کسی را، یا بتوانیم کسی را با آن شخصیت والا مقایسه کنیم؛ این نیست، لکن این هست که ما بایستی کار را با توجه به آن سرمشق انجام بدهیم. وقتی که سرمشق را مینویسند، الگو را میدهند به دست متعلم که تمرین بکند؛ معنایش این نیست که حتماً این متعلم خواهد توانست مثل آن خط یا مثل آن نقاشی یا مثل آن الگو را از آب دربیاورد آخر کار؛ نه، میگوید به این سمت باید حرکت کنی؛ هدفت باید این باشد؛ همتت باید این باشد. امروز جامعه‌ی اسلامی ما باید همتش همان چیزی باشد که آن روز امیرالمؤمنین در صدد انجام دادن او بود و در آن فرصتی که به دست آورد برای حاکمیت، آنها را انجام داد. شما نگاه کنید ببینید شاخصه‌های امیرالمؤمنین و نظامی که او درصدد تشکیل آن نظام بود، چیست. ما باید آن شاخصها را در نظر بگیریم، به سمت آنها حرکت بکنیم. شاخصه‌ی عدالت، شاخصه‌ی اخلاق، توحید، کار را برای خدا انجام دادن، در نگاه به آحاد جامعه، نگاه مهربان و عطوفت‌بار به همه - همه‌ی افراد جامعه - داشتن. امیرالمؤمنین به عامل خود میفرماید که: مردم یا برادر دینی تو هستند یا همجنس تو در بشریتند. ببینید این نگاه چقدر وسیع است. آحاد بشر؛ نگاه عطوفت‌بار انسان - انسانی که امیرالمؤمنین میخواهد بسازد - نسبت به همه‌ی آحاد بشر این است؛ نگاه عطوفت‌بار. بعد، نگاه جدی و قاطع نسبت به گناه و تخلف و خیانت. امیرالمؤمنین از نزدیکترین نزدیکان خود هم تخلف را، خیانت را، انحراف از راه خدا را تحمل نمیکرد. آن عطوفت به جای خود، آن نگاه قاطع و ضابطه‌مند به جای خود. این نگاه امیرالمؤمنین است. اینها الگوست. ممکن است ما در حرکت به سمت این هدف و این الگو بتوانیم از ده درجه، دو درجه، سه درجه جلو برویم و بیشتر نتوانیم؛ اما باید در این جهت حرکت کنیم؛ شاخص ما باید این باشد. این، معنای غدیر است. اینیکه ما غدیر را زنده نگه میداریم، فقط به خاطر جنبه‌ی اعتقادی آن نیست؛ یا جنبه‌ی مناقبی آن نسبت به وجود مقدس امیرالمؤمنین. این جنبه هم جنبه‌ی بسیار مهمی است. فراموش نباید بکنیم که جامعه‌ی ما یک جامعه‌ی علوی است. آرزوی ما این است که در تراز جامعه‌ای که امیرالمؤمنین میخواست بسازد، قرار بگیریم. پس بایستی این معیارها را رعایت کنیم. یک بُعد دیگر این است که توجه داشته باشیم امیرالمؤمنین با این موقعیت، با این وضوحِ معنای امامت آن بزرگوار که منصوب پیغمبر و منصوب الهی است، آن وقتی که ملاحظه کرد و دید که جامعه‌ی اسلامی آسیب‌پذیر است و اگر او بخواهد دنباله‌ی این حق را بگیرد و مطالبه کند، ممکن است اسلام به خطر بیفتد، کنار نشست. این هم یک مسئله‌ی مهمی است. نه فقط کنار نشست - یعنی ادعا را مطرح نکرد که اختلاف و شق عصای مسلمین نشود - بلکه همکاری کرد با کسانی که به نظر امیرالمؤمنین صاحبان منصب حق نبودند - که بر جامعه‌ی اسلامی حکومت میکردند - چون دید که امروز اسلام به این احتیاج دارد؛ فداکاری. این هم یک درس دیگر است برای ما. این هم درس غدیر است، درس علوی است. ما امروز منطقمان در دنیای اسلام قویترین منطق است. در این هیچ شک و شبهه‌ای نباید داشت. منطق شیعه، منطق امامت و ولایت در همه‌ی دورانهای تاریخ همینجور بوده، امروز هم همینجور است. قویترین منطقهاست؛ اما درعین‌حال ما با اینکه کمال اعتماد را به منطق خود، به روش خود، به منش خود داریم - امروز هم پرچم اسلام دست ملت ایران است - درعین‌حال همه‌ی برادران دنیای اسلام را از هر مذهبی که هستند، به اتحاد و برادری دعوت میکنیم، نمیخواهیم اختلاف ایجاد شود. اثبات خود را با نفی دیگران نمیخواهیم بکنیم. این، بسیار نکته‌ی مهمی است. این همان انسجام اسلامی است که ما اول امسال عرض کردیم. درست همان نقطه‌ای است که دشمنان میخواهند از این نقطه وارد شوند و دنیای اسلام را از آنچه که هست، باز هم ضعیف‌تر کنند. سالهای متمادی اینها از ضعف دنیای اسلام، ضعف حکومتهای اسلامی استفاده کردند و هر کار دلشان خواست در دنیای اسلام، در منطقه‌ی اسلامی انجام دادند. حالا که ملتهای اسلام بیدار شدند و در بخشی از امت اسلامی یعنی این بخش ایران اسلامی یک چنین شکوه و عظمتی به وجود آمده است از اقتدار و حضور مردمی، و ملتهای دیگر هم روزبه‌روز بیدارتر میشوند، امروز استکبار - یعنی همان دشمنان همیشگی - باز این ویروس اختلاف را میخواهند با کمال خیانت و رذالت در پیکر بخشهای اسلامی تزریق کنند؛ اختلافات را تشدید کنند. با این باید مواجه شد. این هم درس غدیر است، این هم درس امیرالمؤمنین است. کسانی در همان وقت آمدند پیش امیرالمؤمنین که یا علی حق با توست؛ ما میآئیم چنین میکنیم، چنان میکنیم، از تو حمایت میکنیم، زیر بار اینها نرو. امیرالمؤمنین ردشان کرد. خود او اگر میخواست از حق خود دفاع کند و قیام کند، احتیاج به کسی نداشت؛ اما دید جامعه‌ی اسلامی تاب تحمل این اختلاف و درگیری را ندارد؛ لذا کنار کشید. این درس است برای ما. امروز اختلافات را نباید زنده کرد؛ نباید برجسته کرد. نباید فرق اسلامی مقدسات یکدیگر را - که نقطه‌ی حساسیت‌زای هر فرقه‌ای همان بخش مقدساتش است - مورد اهانت قرار بدهند. روی نقاط حساس یکدیگر انگشت گذاشتن و فشار آوردن، معلوم است تحریککننده است؛ این به اختلاف دنیای اسلام منتهی میشود؛ این اختلاف نباید باشد. حرف ما این است. امسال در حج هم به حجاج محترم همین پیام را دادیم؛ گفتیم دلسوزان دنیای اسلام همه‌ی حرفشان این است که روی نقاط حساسیت فرقه‌ها نباید انگشت بگذارند و حساسیت ایجاد کنند؛ دشمنی ایجاد کنند. امروز یک دشمن بزرگی وجود دارد که نه سنی است، نه شیعه، نه به هیچ یک از فرق اسلامی اندک گرایشی دارد؛ اما به سنی نزدیک میشود یک جور تلقین میکند، به شیعه نزدیک میشود یک جور تلقین میکند؛ برای اینکه بین اینها اختلاف و دعوا و جنگ به راه بیندازد. باید مواظب آن دشمن بود. خدا را شکر میکنیم ملت ایران در طول این بیست و هفت، هشت سالی که خدای متعال این توفیق را داد و اینها توانستند پرچم اسلام را در این سرزمین بلند کنند، جوری عمل کردند که در هر یک از تدابیر استکبار، آنها مقابل ملت ایران شکست خوردند. اگر نوع تحرکات و انگیزشها و حرکتهای استکبار را در مقابل جمهوری اسلامی در این بیست و هفت، هشت سال فهرست کنیم، در همه‌اش بدون استثناء آنکه شکست خورده، آن جبهه‌ی پرمدعا و متکبر و مستکبر بوده است. ما ادعائی هم نداشتیم، اما ما مردم مسلمان به برکت ایمانمان، به برکت توکلمان، به برکت حضورمان در صحنه، به برکت اینکه میخواستیم مسئولیت خود را انجام دهیم، ما ملت ایران بر همه‌ی این دستگاه پرهیاهوی استکبار در همه‌ی این قضایا فائق آمدیم. اینها به انواع و اقسام خواستند اختلاف ایجاد کنند، نتوانستند. و باید هوشیار باشیم. راه ادامه‌ی این موفقیتها، عزیزان من! این است که ما دشمن را فراموش نکنیم. دشمن را فراموش نباید کرد. در همه‌ی قضایا باید توجه داشت که دشمنی وجود دارد که از غفلت ما ممکن است استفاده کند، ضربه وارد کند. این، روشی است که قرآن به ما یاد میدهد. شما ببینید سرتاسر قرآن چقدر اسم شیطان تکرار شده. خوب، یک بار میگفتند یک شیطانی هست، تمام شد دیگر؛ این برای همین است که انسان در عرصه‌ی زندگی - که عرصه‌ی چالشها و مبارزه است؛ زندگی سرتاپا چالش و مبارزه است - فراموش نکند که دشمن دارد و دشمن ممکن است ضربه بزند. راهش این است: دشمن را فراموش نکنیم؛ خدای متعال را هم که پشتیبان ماست، از یاد نبریم؛ احساس مسئولیت حضور در صحنه را هم از یاد نبریم. این، آن عامل بسیار مؤثر و مهم است. حالا اندکی بعد، انتخابات را ملت ایران در پیش دارد. من درباره‌ی انتخابات ان‌شاءاللَّه توصیه‌هائی دارم و عرض خواهم کرد به ملت ایران. این یکی از آن عرصه‌های مهم است. این جا بایستی ملت ایران هوشیاری به‌خرج بدهند، بدانند که این یکی از همان امتحانها، یکی از همان عرصه‌های کارآمدی، یکی از همان پیچهائی است که از غفلت ما در آنجا ممکن است دشمن استفاده کند و ضربه به ما بزند. البته خدای متعال پشتیبان شما ملت عزیز و شجاع و فداکار و باوفا بوده است، بعد از این هم امیدواریم که خداوند متعال ان‌شاءاللَّه در همه‌ی مراحل، ملت عزیز ایران را پشتیبانی کند. خداوند ان‌شاءاللَّه این عید را بر همه‌ی ملت ایران مبارک قرار بدهد و عیدی ملت ایران را یک قدم نزدیک شدن به آرمانهای بلند اسلامی قرار بدهد.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,363
1386/09/14
‌بیانات در دیدار رؤسای قضائی کشورهای اسلامی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3413
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ خوشامد عرض میکنیم به همه‌ی میهمانان عزیز و برادران و خواهرانمان که از کشورهای اسلامی به اینجا که خانه‌ی خود شماست، تشریف آوردید. اینجا در خانه‌ی خودتان و در میان برادرانتان هستید. این اجلاس در این سطح راقی و عالی به نظر ما یک فرصت بزرگ است برای امت اسلامی که از این فرصت باید حداکثر استفاده را بکنیم. اولین چیزی که به طور نقد از این دیدارها به دست می‌آید، آشنائی و تعارف ما با یکدیگر است. این را باید خیلی مهم بشماریم. مدتهای طولانی است - دهها سال است - که دشمنان امت اسلامی از غفلت ما مسلمانها استفاده کرده‌اند و به شکلهای گوناگون ما را از یکدیگر دور کرده‌اند؛ ما را نسبت به هم ناآشنا کردند؛ ما را نسبت به یکدیگر دچار سوءظن کردند. برادرانی هستیم که رفتار ما با هم مثل بیگانه‌هاست و بیگانه‌ها از این وضعیت در داخل امت اسلامی سوءاستفاده میکنند. این را باید اصلاح کنیم؛ این را باید اصلاح کنیم. این جلسات گامهائی در این راه است. امت اسلامی یک مجموعه و یک واحد بزرگ و زنده است؛ اهدافی دارد، آرمانهایی دارد. این اهداف و آرمانها مخصوص یک ملت یا یک کشور امت اسلامی نیست؛ آرمانهای مشترک دنیای اسلام است. برای اینکه این آرمانها زنده بشود و تحقیق پیدا کند، ما باید به هم نزدیک بشویم. دولتهای اسلامی وسیله‌ی نزدیکی ملتهاشان میشوند و ملتها با هم وقتی نزدیک شدند، تجربیات خود را، روحیات خود را، خلقیات خود را با هم تبادل میکنند و در نتیجه آنچه به دست امت اسلامی خواهد آمد، چیز بسیار ارزشمند و بزرگی خواهد بود. ما امروز در دنیای اسلام مواجهیم با ضربات متوالی که از سوی قدرتها بر پیکره‌ی نه یک کشور و یک ملت، بلکه بر پیکره‌ی امت اسلامی دارد وارد میشود. یک مورد همین قضای اسلامی و حقوق اسلامی است. اسلام قوانین قضائىِ پیشرفته و متعالیای دارد، حقوق اسلام جزو راقیترین و پیشرفته‌ترین حقوق دنیاست؛ این را همه کس میتوانند ببینند. نگاه کنیم به آنچه که علمای اسلام در بلاد مختلف در طول این قرنها درباره‌ی مسائل حقوقی اسلام، مسائل جزائی اسلام در مجموعه‌ی مسائل قضائی، در مسائل مربوط به آئین دادرسی تدوین کردند. اینها را وقتی نگاه کنیم، میبینیم یک مجموعه‌ی بسیار ارزشمند است. ما اگر در دنیای اسلام بر این مجموعه در طول این سالهای متمادی متمرکز میشدیم، میتوانستیم با توجه به قانون تحول و پیشرفت، آنها را روز به روز راقیتر کنیم؛ ولی این اتفاق در دنیای اسلام نیفتاد. قدرت و قهر استعماری همچنان که در مسائل سیاسی و اقتصادی بر امت اسلامی غلبه کرد، در مسائل فرهنگی و در مسائل حقوقی هم سلطه و غلبه‌ی خودش را بر کشورهای اسلامی و ملتهای اسلامی اعمال کرد و قضای ما شد یک قضای فرنگی، غربی؛ بدون دلیل. اینها دردها و مشکلات دنیای اسلام است. دنیای اسلام امروز احتیاج دارد به اعتمادبه‌نفس و توکل‌به‌خدا. ما باید اعتمادبه‌نفس خودمان را بازیابی کنیم. در دنیای اسلام انسان نگاه میکند، گاهی میبیند یک فقیهی در فتوا دادن اعتمادبه‌نفس ندارد، یک قاضی در قضاوت اعتمادبه‌نفس ندارد و در مقابل هجوم تبلیغاتی مخالفین اسلام عقب‌نشینی میکنند. امروز دنیای اسلام احتیاج دارد به اعتمادبه‌نفس؛ هم در عرصه‌ی سیاسی، هم در عرصه‌های گوناگون اقتصادی و هم در عرصه‌های گوناگون فکری؛ از جمله در مسائل قضای اسلامی و حقوق اسلامی. ما میبینیم گاهی یک حکم اسلامی را یک فقیه تصریح نمیکند یا حتّی انکار میکند؛ چون غربیها این را نمی‌پسندند؛ این خیلی بد است. ما معیار داریم؛ معیارهای ما کتاب و سنت است و اینها معیارهائی است که برای اداره‌ی درست زندگی بشر در امروز - یعنی در قرن بیست‌ویکم - به درد میخورد و مفید است. ما از زمان عقب نیستیم. اگر درست برگردیم به احکام اسلامی، نیازهای امروز بشر را ما بهتر از فرهنگ غربی میتوانیم اداره کنیم. نتیجه‌ی تسلط فرهنگ غرب را دارید میبینید در دنیا. در دنیا عدالت نیست، امنیت نیست، روح برادری و اخوت بین انسانها نیست، دشمنی و نفاق و کینه‌ورزی الی ماشاءاللَّه فراوان است. سلطه‌ی بیمهار قدرتها هم در دنیا هست. خوب، اینها همه مولودات فرهنگ غربی و سلطه‌ی فرهنگی غرب بر دنیاست. شما ببینید با اقلیتهای مسلمان در کشورهای مدعىِ آزاداندیشی، امروز چگونه رفتار میکنند. این را مقایسه کنید با رفتار اسلام در دورانهای مختلف با اقلیتهائی که در کشورهای اسلامی وجود داشتند. در فتوحاتی که در زمان خلفای راشدین انجام گرفت، به هر نقطه‌ای که مسلمانها رفتند - در بعد از مرحله‌ی جنگ - در مرحله‌ی حاکمیت رفتارشان با غیر مسلمانها، رفتار مهربانانه‌ای بود. در همین منطقه‌ی روم شرقىِ آن روز، که امروز مجموعه‌ای از کشورهای اسلامی را تشکیل میدهند، عده‌ای یهودی زندگی میکردند - این را در تواریخ ذکر کرده‌اند - که وقتی مسلمانها رفتند، آنها قسم خوردند، گفتند: «والتّوراة»؛ قسم به تورات، «لعدلکم أحبّ إلینا ممّا مضی علینا»؛ به این مضمون. عدالت مسلمین را ستودند. امروز هم در کشورهای اسلامی شما میبینید؛ در کشور ما یهودیها، مسیحیها، زردشتیها آزادنه زندگی میکنند، نماینده به مجلس میفرستند، مراسم عبادی خودشان را انجام میدهند؛ در کشورهای دیگر هم همینجور. این اسلام است. رفتار اسلام با اقلیتها را مقایسه کنید با رفتار امروز متمدنین به ظاهر طرفدار حقوق بشر با اقلیتهای مذهبی کشورهاشان، با مسلمانها به طور خاص. امروز دنیا تشنه‌ی عدالت است، تشنه‌ی امنیت است، تشنه‌ی عدم تبعیض است. اینها را اسلام میتواند تأمین بکند. فرهنگ غربی و تمدن غربی نشان داد که قادر به تأمین عدالت برای بشریت نیست. وضعیت امروز را نگاه کنید، وضعیت فلسطین را نگاه کنید. مسئولین صهیونیستی صریحاً ابراز میکنند که اگر بین ما و فلسطینیها - بین صهیونیستها و فلسطینیها - در سرزمین مغصوب فلسطین تساوی برقرار بشود، همان سرنوشت آفریقای جنوبی در اختیار ماست. یعنی اقرار میکنند به آپارتاید؛ به این تبعیض نژادی اعتراف میکنند. دنیا این را دارد میشنود؛ دنیای محکوم مدنیت غرب و فرهنگ غرب دارد این را میشنود، در عین حال وظیفه‌ی خودش را انجام نمیدهد. این، آن وضعیتی است که به ما هشدار میدهد؛ به ما مسلمانها میگوید ما باید اعتمادبه‌نفس پیدا کنیم و توکل‌به‌خدا کنیم و بدانیم که اگر بر طبق عقیده‌ی خودمان، با فکر، با تدبیر، با نقشه، با اتحاد حرکت بکنیم، خدای متعال به ما پیروزی خواهد داد. ما باید به خدای متعال حسن‌ظن داشته باشیم. خدای متعال مذمت میکند کسانی را که به او سوءظن دارند: «و یعذّب المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات الظّانّین باللَّه ظنّ السّوء علیهم دائرة السّوء و غضب اللَّه علیهم و لعنهم و أعدّلهم جهنّم و ساءت مصیرا». ما باید به خدای متعال حسن‌ظن داشته باشیم، سوءظن به خدا نداشته باشیم. ما کجا، کِی عمل کردیم و اقدام کردیم و خدا به ما کمک نکرده؟ آن جائی که ما دچار مشکل شدیم، دچار ضعف و شکست شدیم، آن جائی است که عمل نکردیم، حق عمل را ادا نکردیم. هر جا حق عمل را ادا کردیم، خدای متعال به ما کمک کرده، و این وعده‌ی الهی است؛ «وعد اللَّه الّذین امنوا منکم و عملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فی الأرض کما استخلف الّذین من قبلهم». و آیات فراوان دیگر قرآن. حالا آنچه که ارتباط با این مجموعه‌ی قضائی و حقوقی پیدا میکند، این است که ما در ناحیه‌ی قضاء اسلامی این استقلال رأی و این اعتمادبه‌نفس و این بازگشت به معارف الهی و قرآنی در باب قضا را جدی بگیریم. و این اجلاس و این نشستهای با یکدیگر میتواند به ما در این زمینه کمک کند. در کشورهای اسلامی خوشبختانه تجربه‌های خوبی در این زمینه وجود دارد، ما هم تجارب خوبی داریم. ما هم در طول این قریب سه دهه‌ای که از انقلاب میگذرد، در این زمینه تجربیات مفیدی کسب کردیم. ما از تجربیات برادران استفاده کنیم، برادران از تجربیات ما استفاده کنند. همه به هم کمک کنیم تا بنای قضای اسلامی را که بنای رفیعی است، به معنای حقیقی کلمه بازسازی کنیم. دیروز پیشنهادهائی را که در این اجلاس از طرف میهمانان، میزبانان صورت گرفته است، شنیدم. بسیار پیشنهادهای خوبی است؛ ما حمایت میکنیم از ایجاد یک چنین اتحادیه‌ای و از تحقق این پیشنهادها. همه کمک کنیم، همه همکاری کنیم تا در این عرصه ان‌شاءاللَّه کشورهای اسلامی بتوانند پیشرفتی پیدا کنند. البته نشستهای ما، دور هم بودن ما، اُنسهای ما با یکدیگر، مخالفینی هم دارد. این مخالفین هم ساکت نخواهند نشست؛ این را هم بدانیم. تصمیم بگیریم به حول و قوه‌ی الهی ان‌شاءاللَّه کارهامان را برادرانه و بدرستی پیش ببریم. از خدای متعال توفیق بخواهیم، از او کمک بخواهیم و ان‌شاءاللَّه امیدوار باشیم به این که خدای متعال به ما کمک خواهد کرد. امیدوارم به همه شماها در تهران و در این سفر خوش بگذرد و ان‌شاءاللَّه با خاطرات خوبی ایران را ترک کنید.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,364
1386/09/08
‌بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و مبلّغان و پژوهشگران حوزه‌های علمیه کشور
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3412
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ این جلسه برای من بسیار جلسه‌ی شیرین و دلنشینی بود. درباره‌ی توفیقات حوزه‌ی علمیه - چه حوزه‌ی مبارک قم، چه حوزه‌های بزرگ دیگر مثل مشهد، اصفهان - حرفهای زیادی زده شده و در ذهنها هم هست و نویدهائی در این زمینه داده شده و میشود، لیکن به نظر من، آنچه که امشب در این جلسه مشاهده کردم، از همه‌ی آنچه که در این زمینه شنیدم، برای من شیرین‌تر و مطلوب‌تر و باورکردنیتر بود. این نسلی که امروز در حوزه‌ها در حال بالندگی هستند - که نمونه‌اش را این آقایانی که آمدند صحبت کردند و خانمی که صحبت کردند، تشکیل میدهند - بدون تردید خواهد توانست کارهای بزرگی را که ما از حوزه‌ی دانش دین انتظار داریم، انجام بدهد؛ به شرطی که این حرکت نُکس پیدا نکند، روزبه‌روز کامل‌تر شود و پیش برود. از پیشنهادهائی که بنده در طول این سالها درباره‌ی حوزه‌ی علمیه کردم، چه در مجامع عام که با طلاب و فضلا و مدرسین جلسه داشتیم و صدها، گاهی هزارها نفر در او شرکت داشتند؛ چه در جلسات کوچک و خصوصیتر که با بعضی از مسئولین حوزه یا بزرگان حوزه یا مراجع یا فضلا داشتیم و پیشنهادهائی دائم مطرح شده و گفته شده، خیلیهایش تا حالا تحقق پیدا نکرده، یا به صورت نیمه‌کاره و نیمه‌راهه تحقق پیدا کرده است، لیکن از حرکت پرجوش و خودجوش دینی و علمی که ناشی از انقلاب اسلامی است و از برکات انقلاب اسلامی است و فضیلت و ثواب آن برمیگردد به روح مطهر امام بزرگوارمان، ما مشاهده میکنیم میبینیم که این همه دستاورد را داشته‌ایم. خیلی از آن نظرات اصلاحی هنوز تحقق پیدا نکرده، اما تولید، کیفیت، نیروی انسانی زبده در این سطحی است که امروز ما داریم مشاهده میکنیم. یک نمونه‌اش را من امشب در گفته‌های آقایان دیدم که برای من واقعاً لذت‌بخش بود؛ نمونه‌های دیگرش را هم من در بعضی از جمعهای فضلا که با من ملاقات کردند، مشاهده کردم. جمعی از فضلای کاوشگر در علوم عقلی - فلسفه و کلام و عرفان و منطق و اینها - یکی دو سال پیش از این ملاقات کردند، آن جا هم من همین را دیدم؛ فضلائی که با دانشگاهها ارتباط دارند، جمعی با من ملاقات کردند، آن جا هم من همین انطباع و انعکاس را در ذهن خودم داشتم. این، خیلی نکته‌ی مهمی است. یعنی ظرفیت و استعداد رشد نیروهای انسانی در حوزه‌ی علمیه این است. این آب و هوا و شرایط طبیعی یک چنین اقتضائی دارد؛ ما به آن نرسیدیم و اینجور است؛ اگر برسیم، یقیناً چندین برابر، شاید ده برابر، فوائد و برکاتش بیشتر خواهد شد. این حالا نکته‌ی اول که من عرض میکنم. من البته مطالبی را یادداشت کرده بودم که اینجا با شما در میان بگذارم، لیکن لزومی ندارد؛ وقت هم که البته نیست، لیکن اگر وقت هم بود، خیلی دیگر لزومی نداشت؛ چون بسیاری از این مطالبی که در ذهن من بود، از زبان شماها گفته شد. این خیلی برای من جالب و زیباست که میبینم این مطالب در ذهن برادرها هست. من فقط دو سه مطلب کوتاه را که وقت هم خیلی نگذرد، عرض میکنم: یکی اینکه حوزه به مثابه‌ی یک کل که دارای ابعاض و اجزائی است، یک موجود زنده است. یعنی رشد دارد، نُکس دارد، تحرک و نشاط دارد، جمود و رکود دارد، حیات دارد، ممات دارد؛ یک موجود زنده است. دلیلش هم تاریخ حوزه‌های علمیه است. یک حوزه‌ی علمیه‌ای - مثلاً فرض کنید - مثل حوزه‌ی علمیه‌ی حلّه در قرن هفتم - حالا هفتم، اواخر ششم تا هفتم، تا اوائل هشتم هجری - یک حوزه‌ی پررونقی است. وقتی خواجه نصیر طوسی رفت حلّه، در آن جمعی از بزرگانِ علما که مجتمع بودند - آنطوری که من در ذهنم هست - ظاهراً حدود بیست نفر، بیست و پنج نفر عالم بزرگ بودند که یکی از آنها محقق حلّی بود، یکی پدر علامه بود، یکی ابن سعیدِ صاحب جامع‌الشرایع بود - یحیی ابن سعید حلّی - و از این قبیل. این حوزه‌ی حلّه است. حوزه‌ی حلّه امروز وجود ندارد. حوزه‌ی نجف یک روزی بود که بعد از آن رونق اولیه، رکود پیدا کرد. آدم معروفی، شخص برجسته‌ای در حوزه‌ی نجف نبود؛ بعد شاگردان وحید بهبهانی مثل بحرالعلوم و کاشف الغطاء و امثال اینها آمدند آن حوزه را آنچنان به رونق آوردند که به نظر من دویست سال است که ضرب دست آنها دارد حوزه‌ی نجف را پیش می‌برد. هنر فقهی و عمق کار آنها، حوزه را با نشاط کرد و زنده کرد و همینطور زنده ماند بحمداللَّه تا دوران اخیر. حوزه‌ی قم نبود؛ یک حوزه‌ی کمرنگ بی رونقی بود بعد از آن رونق اولیه‌ی عهد اسبق. حاج شیخ عبدالکریم حائری (رضوان اللَّه تعالی علیه) آمد، حوزه جان گرفت؛ اینجوری است حوزه‌ی علمیه. امروز را نگاه نکنید؛ فردائی وجود دارد؛ این فردا چگونه است؟ این را شما باید معیّن کنید؛ امروز باید معیّن کند. اگر امروز ارکان حوزه یعنی مدیران، صاحب‌نظران، اساتید، برجستگان همت بکنند، درست فکر کنند و برنامه‌ریزی کنند، حوزه بیست سال دیگر از لحاظ سطح و عمق و عرض و طول و توسعه‌ی نفوس، از حالا بمراتب بهتر خواهد بود. اگر حالا ما پیش‌بینی نکنیم، نه؛ هیچ معلوم نیست حوزه‌ی قمی در آینده با همین عرض و طول فعلی هم وجود داشته باشد. بزرگانی، محققینی، علمای خوبی، فقهائی، فلاسفه‌ای از حوزه گرفته میشوند؛ میروند - ننقصها من اطرافها - جای اینها باید شخصیتهائی رشد کنند، ببالند؛ جای اینها را پر کنند و بیش از آنچه که آنها انجام دادند، انجام بدهند. اگر این کار شد، این آینده‌نگری انجام گرفت، فردا خوب خواهد بود. اگر این آینده‌نگری امروز در حوزه‌ی قم انجام نگیرد و به وضع موجود راضی باشیم؛ به همینی که حالا حوزه را یک جوری اداره کنیم؛ به این اگر قناعت کنیم، فردا یا حوزه‌ای نداریم یا حوزه‌ای رو به انحطاط خواهیم داشت. ما امروز داریم فکر روزی را میکنیم که کشور ما نفت نداشته باشد؛ انرژی، انرژىِ بدون نفت. کشوری که نفت ندارد، شاید در منابع دنیا هم نفت باقی نماند. دنیا دارد فکر انرژی آن روز را میکند. ما هم با این دردسرهائی که ملاحظه میکنید، ایستاده‌ایم برای اینکه آن آینده را، امروز تأمین کنیم. اگر نکنیم، آن روزی که نفت تمام میشود، ما نیستیم، اما اثر سوء این عمل ما آن روز خواهد بود. ما مسئول خواهیم بود. باید این فکر را در حوزه نهادینه کنید. هم مدیران حوزه، هم شورای عالی حوزه، هم بزرگان حوزه، هم حضرات مراجع باید این را بدانند و به این توجه کنند که ما امروز باید به فکر حوزه‌ی قم یا اصفهان یا مشهد یا بقیه‌ی شهرها در بیست سال آینده باشیم؛ در سی سال آینده باشیم. سی سال آینده یعنی چه؟ یعنی دنیائی که احتمالاً هیچ شباهتی با امروز ندارد؛ از لحاظ امکان اثرگذاری، امکان تسخیر دلها، امکان تسخیر سرزمینها. بیست سال قبل این فناوری اطلاعات که این آقای عزیز به این خوبی آمدند اینجا شرح دادند، وجود نداشت؛ چیزکی بود، امروز ببینید چه خبر است! آن روز ما وقتی که فکر امروز را بکنیم، امروز در خلأ باقی نمیمانیم. امروز در هر خانه‌ای، در هر مدرسه‌ای، در هر گوشه‌ای، به قول یکی از آقایان شاید در هر روستائی اگر برویم، از فناوری اطلاعات یک چیزی آنجا مشاهده میکنیم. حوزه‌ی علمیه میخواهد عقب بماند؟ سی سال آینده را به همین قیاس کنید؛ البته با یک شتاب بیشتری. یعنی شتاب علم در این بیست سالی که گذشت، یقیناً بمراتب کمتر خواهد بود از شتاب علم و پیشرفت علم و فناوری در بیست سالی که پیش روی ماست؛ در سی سالی که پیش روی ماست. آن روز ای بسا صاحبان افکار گوناگون، مکاتب گوناگون، نحله‌های منحرف، صاحبان اغراض فاسده بتوانند خیلی آسان کلاسهای درس دانشگاههای شما را، مدرسه‌های شما را، فرزندان شما را در خانه‌هایتان در مشت بگیرند، در تصرف بگیرند؛ شما هم هیچ کار نتوانید بکنید. فکر آن روز را حوزه‌ی علمیه باید بکند. مسئول، حوزه‌ی علمیه است. مسئول دینداری مردم، روحانیت است. روحانیت هم مولود و ساخته‌ی دست حوزه‌ی علمیه است. با این نگاه مسئولیت را بسنجید؛ این جوری توزین بکنیم مسئولیت را تا بفهمیم بر دوش ما، بار سنگینی که هست، چیست. این یک نکته؛ مسئله‌ی آینده‌نگری. یک مسئله این است که تحول را مدیریت کنید. ببینید آقایان و خواهران عزیز! تحول اجتناب‌ناپذیر است. تحول، طبیعت و سنت آفرینش الهی است؛ این را بارها من مطرح کرده‌ام، گفته‌ام. تحول رخ خواهد داد. خوب، حالا یک واحدی را، یک موجودی را فرض کنیم که تن به تحول ندهد؛ از یکی از دو حال خارج نیست: یا خواهد مُرد یا منزوی خواهد شد. یا در غوغای اوضاعِ تحول یافته مجال زندگی پیدا نمیکند، زیر دست و پا له میشود، از بین میرود؛ یا اگر زنده بماند، منزوی خواهد شد. مثل همان انسان جنگلی که در روزنامه‌ی امروز یا دیروز - این یکی دو روزها - خواندیم؛ یک آدمی است چهل سال پیش، رفته در جنگل مازندران و یک ارتباط خیلی ضعیفی دارد با محیط بیرون خودش؛ منزوی میشود. میشود رفت، میشود از تحول دوری گزید، اما با انزوا. اگر حوزه بخواهد از تحول بگریزد، منزوی خواهد شد؛ اگر نمیرد، اگر زنده بماند. البته مایه‌ی دین مانع مردن میشود، اما منزوی خواهد شد؛ روزبه‌روز منزویتر خواهد شد. تحول حتمی است، منتها تحول دو طرف دارد: تحول در جهت صحیح و درست، تحول در جهت باطل و غلط. ما باید مدیریت کنیم که این تحول در جهت درست انجام بگیرد. این وظیفه‌ی مؤثرین در حوزه است. مدیران حوزه، فضلای حوزه، صاحبنظران حوزه باید همتشان این باشد. از تحول نباید گریخت. حالا آقایان بیان کردید در شیوه‌ی آموزش، در شیوه‌ی پژوهش، در شیوه‌ی پذیرش، در کتاب درسی؛ همه‌ی اینها تحول میخواهد. نگوئید ده سال پیش، پانزده سال پیش لازم بود، این برنامه را نوشتیم. خیلی خوب، آن برنامه مال ده سال پیش بود، ببینید شکل تکمیل یافته‌ی این برنامه چیست؟ تحول یعنی این؛ یعنی به‌روز بودن، بهنگام جلو رفتن، از حوادث عقب نماندن. البته حوزه‌های علمیه در برهه‌ی زمان معاصر به طور طبیعی کمی از زمان عقب ماندند. تقصیری هم البته متوجه کسی از این جهت نیست؛ چون پیدایش انقلاب و سرعت تحولاتی که ناشی از پیدایش این برق عظیم در جامعه بود، همه چیز را عقب نگه داشت. روشنفکری جامعه‌ی ما هم عقب است. دانشگاههای ما هم از آنچه که باید باشند، عقبند. حوزه‌ی علمیه هم عقب است؛ یعنی متناسب با تحول جامعه‌ی ما، این تحول عظیمی که پیدا شد در همه‌ی اطراف خودش و در سطوح گوناگون و تا اعماق زیادی تأثیر گذاشت، از این تحول عقبیم. حوزه یک مقداری عقب است، لیکن میتواند با سرعت لازم و با جدیت این را جبران کند. تحول را باید پذیرفت و آن را باید مدیریت کرد. خیلی باید مراقب بود. ببینید اینجا صحبت مدرک شد. بنده جزو کسانی هستم که از اوائل بر روی مدرک مستقل حوزه‌ای تکیه کردم، الان هم اصرار دارم. مدرک؛ خود حوزه با اعتبار خودش نه به اعتبار وزارت علوم؛ چون اعتبار حوزه عمیق‌تر، ثابت‌تر و مهمتر از اعتبار هر وزارتی است. با اعتبار خودش، حوزه مدرک بدهد. حالا اسم مدرک را هر چه میخواهند بگذارند. بعضی از دوستان اعتراض کردند که چرا میگریزید از اسم دکترا و کارشناسی ارشد و اسمش را گذاشته‌اید سطح سه و سطح چهار؛ اینها را من بحثی ندارم. اینها را بنشینند بحث کنند، هر جور تصمیم گرفتند، همان درست است؛ لیکن اصلِ مدرک را بنده قبول دارم، اما مدرکزدگی آفت مدرک است. طلبه برای مدرک درس بخواند، این عیب بزرگی است. این، همان خط میانه‌ی تحول است. این، مدیریت تحول در زمینه‌ی مدرک. مدرک بدهید، اما از مدرکگرایی و مدرکزدگی که ما همیشه آن را عیب تعلیمات جدید میدانستیم، پرهیز کنید. این یک نمونه است. مسئله‌ی کتابهای درسی را که آقایان مطرح کردند، کاملاً درست است. بنده در قم - در یکی از سفرها، حالا درست یادم نیست که کِی بود. یکی از آقایان گفتند ده سال است؛ من نمیدانم. من خیال میکردم سه چهار سال است - در جلسه‌ی فضلا بحث کتاب درسی و تغییرات کتاب درسی را مطرح کردیم، بلافاصله بازخوردش به من رسید؛ مخالفتها! - که البته این مخالفتها از طرف من نادانسته هم نبود، میدانستم عده‌ای مخالف میکنند با این قضیه - تغییر کتاب درسی لازم است، حتماً هم باید تغییر پیدا کند؛ در این هیچ شکی نیست. استدلالی که یکی از برادران ما اینجا ذکر کردند، من یادداشت کردم؛ استدلال بسیار متینی است که اگر قرار بود ما کتاب درسی را عوض نکنیم، باید همان «معالم» را میخواندیم، دیگر «قوانین» چرا نوشته شد؟ «رسائل» چرا نوشته شد؟ «فصول» چرا نوشته شد؟ «کفایه» چرا نوشته شد؟ خوب، این درست است؛ الان هم همین است. الان هم بایستی حتماً کتاب درسی تغییر کند؛ بایستی کاری کرد که همّ طلبه، فهمیدن مطلب باشد، نه فهمیدن عبارت. هیچ هنری نیست در اینکه ما عبارت را جوری مغلق بگیریم، یا اگر تعمداً هم مغلق نگیریم، بی مبالاتی کنیم که عبارت بشود مغلق، تا طلبه مبالغی وقتش صرف این کار بشود. این چه هنری است؟ این چه لطفی دارد؟ چه خیری در این نهفته است. نخیر، عبارت را آنچنان واضح بیان کنیم که آن کسی که استعداد فهمیدن مطلب را دارد، راحت از عبارت، مطلب را بفهمد. استاد هم برای تفهیم عبارت دچار مشکل نشود و فقط مطلب را بیان کند. کفایه را تبدیل کنیم به کفایه‌ی جدید؛ چه اشکال دارد؟ مکاسب را که در او شیوه‌ی شیخ در بیان مطلب، دائم آمد و رفتِ اجتهادی است؛ چون درس خارجِ شیخ انصاری است - مکاسب را دست کم نباید گرفت. حالا کی مثل شیخ انصاری است؟ این همه مکاسب نوشته‌اند. این درس خارج که حالا به صورت تدوین شده در آمده، خصوصیتش برای آن کسی که در درس خارج شیخ نشسته، خوب است؛ مطلب را دائم به این طرف بکشاند و به آن طرف بکشاند، دائم ابداع احتمال کند، اما برای کسی که میخواهد فقه استدلالی را از روی متن یاد بگیرد، نه؛ خوب نیست؛ طلبه دچار مشکل است - تسهیل کنند. همان مطالب شیخ را بیاورند در یک کتاب دیگری، منتها سرراست و روشن. تحقیق شیخ را در هر مسئله‌ای قشنگ بیان کنند، اما متعبد و مقید باشند به همان که شیخ بیان کرده؛ او را بیان کنند در این کتاب جدید. این میشود مکاسب جدید، که لازم است. این عقیده‌ی من است. حالا ممکن است مسئولین حوزه و مدیران حوزه و بعضی از برجستگان حوزه نپسندند و این کار نشود، اما یک روزی بدون تردید خواهد شد. خوب، این، این طرف قضیه. آن طرف قضیه، گفتیم باید تحول مدیریت شود. باید توجه شود که مایه‌ی علمی رقیق نشود، سطح مطلب شیخ پایین نیاید، سطح مطلب آخوند در اصول پایین نیاید. طلبه در خلأ دانائی نسبت به این مبانی که امروز در فقه و اصول ما عناصر مهم و اثرگذاری هست، قرار نگیرد؛ طلبه در خلأ قرار نگیرد. عبارات، عبارات صحیح و خوب و عربی باشد. بنده بعضی از نوشتجات حوزه را که ملاحظه میکنم، از این جهت ما یک خرده‌ای کمبود داریم، نقص داریم. یک نوشته‌ی متین قرص و محکمی که در همه‌ی مجامع علمىِ اسلامی وقتی که رفت - چون به زبان عربی است. زبان علمی ما زبان عربی است و همه میتوانند استفاده کنند - به عنوان یک اثر برجسته و ممتاز شناخته شود، ایراد لفظی و متنی و قلمی نداشته باشد. بنابراین تحول ناگزیر است. حالا این یکی دو مورد از موارد تحول بود؛ موارد زیادی هست؛ بسیاری از آنها را هم شما دوستان در بیاناتتان گفتید که مورد تأیید من هم هست. باید این تحول مدیریت بشود. این هم یک نکته است. حالا در زمینه‌ی تشکیلات هم، نظراتی هست. دوستان البته پیشنهادهائی کردید: اساسنامه نوشته شود، نظامنامه نوشته شود، چشم‌انداز نوشته شود؛ در بیانات آقایان بود. همه‌اش هم خوب است، همه‌اش هم درست است؛ منتها هیچکدام از اینها بدون یک مدیریت کارآمد امکانپذیر نیست. کلید همه‌ی اقدامهای مثبت سازمان یافته‌ی قابل انتظارِ نتیجه که آدم بتواند نتیجه را از آنها انتظار ببرد، مدیریت است. ما باید مدیریت را در حوزه تکمیل کنیم. خوب، خوشبختانه در این سالهای اخیر بحث شورای عالی مدیریت و بحث نهاد مدیریت در حوزه مورد قبول قرار گرفت و اقدام شد و فوائد و برکاتش را هم دارید میبینید. من امشب اطلاع پیدا کردم از بیانات آقایان، دوازده تا انجمن تخصصی در حوزه هست؛ انجمن علمی تخصصی. خیلی جالب است. بنده نمیدانستم این را: انجمن علمی اقتصاد، انجمن علمی روانشناسی، انجمن علمی رجال، انجمن علمی تاریخ. البته بعضیهایش را میدانستیم. این کارِ مدیریت است. اگر مدیریت نبود، چنین چیزی پیش نمیآمد، لیکن به آنچه که تاکنون در زمینه‌ی تشکیلاتدهی و سازماندهی در حوزه انجام گرفته، مطلقاً نباید اکتفاء کرد. ما نواقصی داریم. اولاً شورای عالی - که نمیدانم آقایان شورای عالی تشریف دارند اینجا یا نه؟ - باید به مسئله‌ی سیاستگذاری خیلی اهمیت بدهد. مهمترین کار در مراحل اول و مراحل اصولی، سیاستگذاری است در حوزه‌های علمیه. این سیاستگذاری ابعاد گوناگونی دارد. ما مگر نمیگوئیم میخواهیم علم تولید بشود و پیشرفت کند، خوب کدام علم؟ معنای پیشرفت علم فقه چیست؟ معنای پیشرفت علم اصول مثلاً چیست؟ پیشرفت کند یعنی چه؟ سمت و سوی این پیشرفت به سوی چیست؟ اینها همه سئوالهائی است که پاسخ لازم دارد. سیاستهائی که در مرکز شورای عالی نهاده میشود، به این سئوالها پاسخ میگوید؛ سیاستگذاری. چشم‌انداز روشنی برای آینده‌ی حوزه علمیه باید ترسیم شود. همانطور که در مسائل کشور چشم‌انداز بیست ساله تدوین شد، بیائید یک چشم انداز بیست ساله، ده ساله برای حوزه تشکیل بدهید. این کارِ شورای عالی حوزه‌ی علمیه است. خوب، کِی میتواند شورای عالی این کار را انجام بدهد؟ وقتی که افراد محترم شورای عالی برای این کار فرصت کافی بگذارند؛ متفرغ باشند؛ یعنی عضویت در شورای عالی حوزه یک شأنی در کنار شئون اصلی به عنوان شأن فرعی نباشد. خوب شما ببینید یک دانشگاه مدیریتش، یا فرض کنید که دستگاه سیاستگذارش چه جوری عمل میکنند؟ حوزه‌ی علمیه‌ی به این عظمت - حالا چه حوزه‌ی قم، چه حوزه‌ی مشهد، چه حوزه‌ی اصفهان - نمیتواند به صورت حاشیه‌ای اداره بشود. باید وقت بگذارند؛ این یک. دوم اینکه باید یک بدنه‌ی کارشناسی بسیار قوی داشته باشند. خوشبختانه در حوزه ما این بدنه‌ی کارشناسی را - همین شماها؛ آقایانی که امشب صحبت کردند و بسیار دیگر از شماها که صحبت نکردید و شاید افراد زیادی در حوزه‌ی علمیه از این فضلای جوان و خوشفکر - داریم. اینها یقیناً یک بدنه‌ی کارشناسی خودکفا را تشکیل میدهند. ما از جهت مسائل حوزه‌ای، هیچ احتیاجی به کس دیگری نداریم و میتوان از این فضلا استفاده کرد. البته این بدنه‌ی کارشناسی باید کار کنند، تلاش کنند. اینها یکی از کارهائی است که شورای عالی میتواند انجام بدهد. در زمینه‌ی تشکیلات حوزه و سازماندهی حوزه و در کنار شورایعالی، مسئله‌ی نهاد مدیریت حوزه است، که بسیار مهم است. حتماً باید یک شورای برنامه‌ریزی برای حوزه وجود داشته باشد. همینی که در بیانات آقایان هم بود که برنامه‌ها گاهی ناهمخوانند. یا آن خواهرمان در زمینه‌ی برنامه‌های مربوط به خواهران گفتند که در سطوح مختلف، برنامه‌ها غیر منعطف است. این کاملاً اشکالات واردی است. کی میتواند این اشکالات را برطرف کند؟ یک هئیت برنامه‌ریزِ واقف و آگاه از پیشرفتهای برنامه‌ریزی مدرن. امروز برنامه‌ریزی، یک کار علمی است؛ مثل بقیه‌ی کارهای علمی. یک هنر ذاتی و قریحه‌ای نیست فقط؛ اگر چه حالا آن هم بی تأثیر نیست، اما امروز یک کارِ علمی است. از کسانی که تخصص این کار را دارند، استفاده بشود؛ در همان بدنه‌ی کارشناسی حضور پیدا کنند، برنامه‌ریزی کنند. یکی از کارهائی که در سازماندهی حوزه لازم است، آمارگیری است، که من اشاره‌ای کردم وسط صحبت دوستان. ما از حوزه آمار درستی نداریم. به طریق اولی، آنوقت از مجموعه‌ی روحانیت در کشور آمار درستی نداریم. تعداد روحانیون در کشور، حدود تحصیلی اینها، میزان فضل اینها، توانائیهای تبلیغی اینها، تأثیرگذاری اینها در محیطشان؛ اینها چیزهائی است که اصلاً در آمارهای ما، در اطلاعات ما منعکس نیست؛ ما آمارگیری نداریم. آمارگیری هم یک دانش است. یکی از کارهائی که باید حتماً انجام بگیرد، سریع هم باید شروع بشود و چند سال هم طول خواهد کشید، اما برکاتش خیلی زیاد خواهد بود، همین مسئله‌ی آمارگیری است. از طلاب حوزه، از سطوحشان، از مقدار و اندازه‌ی درکشان از درسی که خوانده‌اند، پیشرفت تحصیلیشان، از اینها آمارگیری داشته باشیم، بدانیم زیردست مجموعه‌ی مدیریت حوزه چیست، با چی میخواهد کار کند. این کمبود را هم ما داریم که البته آنوقت دنبال آمارگیری، نظام ارزشیابی پیش می‌آید؛ این هم یکی از چیزهائی است که در مسئله‌ی سازماندهی عرض میکنیم. یکی از موضوعاتی که حتماً لازم است من عرض بکنم، مسئله‌ی آزاداندیشی است که در بعضی از صحبتهای آقایان بود. چرا این کرسیهای آزاداندیشی در قم تشکیل نمیشود؟ چه اشکالی دارد؟ حوزه‌های علمیه‌ی ما، همیشه مرکز و مهد آزاداندیشىِ علمی بوده و هنوز که هنوز است، ما افتخار میکنیم و نظیرش را نداریم در حوزه‌های درسىِ غیر حوزه‌ی علمیه، که شاگرد پای درس به استاد اشکال کند، پرخاش کند و استاد از او استشمام دشمنی و غرض و مرض نکند. طلبه آزادانه اشکال میکند، هیچ ملاحظه‌ی استاد را هم نمیکند. استاد هم مطلقاً از این رنج نمی‌برد و ناراحت نمیشود؛ این خیلی چیز مهمی است. خوب، این مال حوزه‌ی ماست. در حوزه‌های علمیه‌ی ما، بزرگانی وجود داشته‌اند که هم در فقه سلیقه‌ها و مناهج گوناگونی را میپیمودند، هم در برخی از مسائل اصولیتر؛ فیلسوف بود، عارف بود، فقیه بود، اینها در کنار هم زندگی میکردند، با هم کار میکردند؛ سابقه‌ی حوزه‌های ما اینجوری است. یکی، یک مبنای علمی داشت، دیگری آن را قبول نداشت. اگر شرح حال بزرگان و علما را نگاه کنید، از این قبیل مشاهده میکنید. مرحوم صاحب حدائق با مرحوم وحید بهبهانی، نقطه‌ی مقابل؛ هر دو در کربلا زندگی میکردند؛ معاصر، مباحثه هم میکردند با هم. یک شب در حرم مطهر سیدالشهدا (سلام‌اللَّه‌علیه) اینها سر یک مسئله‌ای شروع کردند بحث کردن، تا اذان صبح این دو نفر روحانی ایستاده - حالا وحید بهبهانی آنوقت نسبتاً جوان بوده، اما صاحب حدائق پیرمردی هم بوده - بحث کردند! مباحثه هم میکردند با هم، منازعه هم میکردند، اما هر دو هم بودند، هر دو هم درس میگفتند. من شنیدم که شاگردان وحید - که وحید تعصب شدیدی علیه اخباریها داشت - مثل صاحب ریاض و بعضی دیگر از شاگردان وحید، میرفتند درس صاحب حدائق هم شرکت میکردند! اینجوری بوده؛ ما تحمل را در حوزه باید بالا ببریم. خوب، یکی مشرب فلسفی دارد، یکی مشرب عرفانی دارد، یکی مشرب فقاهتی دارد، ممکن است همدیگر را هم قبول نداشته باشند. من چند ماه پیش از این، در مشهد گفتم که مرحوم آ شیخ مجتبی قزوینی (رضوان‌اللَّه تعالی علیه) مشرب ضدیت با فلسفه‌ی حکمت متعالیه، مشرب ملاصدرا، داشت - ایشان شدید، در این جهت خیلی غلیظ بود - امام (رضوان اللَّه علیه) چکیده و زبده‌ی مکتب ملاصدراست؛ نه فقط در زمینه‌ی فلسفیاش، در زمینه‌ی عرفانی هم همینجور است. خوب، مرحوم آ شیخ مجتبی نه فقط امام را قبول داشت، از امام ترویج میکرد تا وقتی زنده بود. ترویج هم از امام کرد؛ ایشان بلند شد از مشهد آمد قم، دیدن امام. مرحوم آ میرزا جواد آقای تهرانی در مشهد جزو برگزیدگان و زبدگان همان مکتب بود، اما ایشان جبهه رفت. با تفسیر حمد امام که در تلویزیون پخش میشد، مخالف بودند؛ به خود من گفتند؛ هم ایشان، هم مرحوم آقای مروارید، اما حمایت میکردند. از لحاظ مشرب و ممشا مخالف، اما از لحاظ تعامل سیاسی، اجتماعی، رفاقتی، با هم مأنوس؛ همدیگر را تحمل میکردند. در قم باید اینجوری باشد. یک نفری نظر فقهی میدهد، نظر شاذّی است. خیلی خوب، قبول ندارید، کرسی نظریه‌پردازی تشکیل بشود و مباحثه بشود؛ پنج نفر، ده نفر فاضل بیایند این نظر فقهی را رد کنند با استدلال؛ اشکال ندارد. نظر فلسفیای داده میشود همینجور، نظر معارفی و کلامیای داده میشود همینجور. مسئله‌ی تکفیر و رمی و این حرفها را بایستی از حوزه ورانداخت؛ آن هم در داخل حوزه نسبت به علمای برجسته و بزرگ؛ یک گوشه‌ای از حرفشان با نظر بنده‌ی حقیر مخالف است، بنده دهن باز کنم رمی کنم؛ نمیشود اینجوری، این را باید از خودِ داخل طلبه‌ها شروع کنید. این یک چیزی است که جز از طریق خودِ طلبه‌ها و تشکیل کرسیهای مباحثه و مناظره و همان نهضت آزادفکری و آزاداندیشی که عرض کردیم، ممکن نیست. این را عرف کنید در حوزه‌ی علمیه؛ در مجلات، در نوشته‌ها گفته شود. یک حرف فقهی یک نفر میزند، یک نفر رساله‌ای بنویسد در ردّ او؛ کسی او را قبول ندارد، رساله‌ای در ردّ او بنویسید. بنویسند، اشکال ندارد؛ با هم بحث علمی بکنند. بحث علمی به نظر من خوب است. یکی هم مسئله‌ی منزلت اجتماعی فضلا و اساتید است که این هم جزو مشکلات ماست. حالا یک پیشنهادی بعضی از دوستان کردند که حالا من مطرح میکنم و او اینکه هیئت علمی در قم تشکیل شود؛ یعنی هیئتهای علمی برای سطوح مختلف، برای رشته‌های مختلف رسمیت پیدا کنند که یک نفری به یک حدی که رسید، از یک آزمونی که عبور کرد، جزو هیئت علمی قم بشود. این یک عنوانی باشد. البته شبیه این را بنده چند سال قبل از این به آقایان محترم جامعه‌ی مدرسین عرض کردم که یک مقداری دامنه را وسیع بگیرند، که به آن شکلی که مورد نظر بود، ظاهراً عملی نبود و تحقق پیدا نکرد؛ اما حالا به این شکل مطرح است. به هر حال کار در حوزه زیاد شده. آنچه که باید بشود یا تا حالا نشده و میبایست میشده، یا اگر هم مال گذشته نیست، از حالا به بعد باید بشود، صد برابر آن کارهائی است که ما تا حالا در حوزه کردیم و این صد برابر را میشود انجام داد؛ به شرطی که شماها حضور داشته باشید، دامن همت به کمر بزنید، شما وارد میدان باشید، هر کدامی در هر بخشی که نظر دارید و تخصص دارید، در آن بخش کار کنید و ان‌شاءاللَّه مجموعه‌ی مدیریت از نیروی شما استفاده کند. من حالا این پیشنهادها را، بعضیهایش را که یادداشت کردم، لیکن مجموعه‌ی اینها هم ثبت شد، ضبط شد. به نظرم میرسد که خیلی خوب است، شاید هم لازم باشد که مجموعه‌ی این حرفهائی را که اینجا زده شد، تدوین کنند و به صورت یک کتاب دربیاورند، منتشر کنند؛ این به نظرم کار خیلی مناسبی است. حالا آدم دلش میخواهد که اینها در تلویزیون پخش شود، اما چون با ضرورتها و امکانات و اینها خیلی بنده آشنا نیستم، نمیدانم که چقدر آن کار عملی است؛ آن را نمیگویم؛ آن هم اگر بشود، خوب است؛ لیکن حداقلش این است که مجموعه‌ی دوستان ما - چه در دفتر اینجا، چه دوستانی که با دفتر مرتبطند در قم - بنشینند همین حرفها را استخراج کنند، ویراستاری کنند و همینها را پخش کنند. خود اینها خیلی فوائد و برکاتی خواهد داشت؛ این خوب است. از جمله‌ی پیشنهادهایی که شد و من خوشم می‌آید و میپسندم، این است که مدیران مدارس از سرتاسر کشور - مدارس حوزه‌های علمیه - سمیناری تشکیل بدهند، دور هم جمع بشوند، تجربیات را منتقل کنند؛ اینها خیلی خوب است. از جمله‌ی کارهائی که به نظر من خیلی خوب است، مقداری توقعات از دولت اسلامی و نظام اسلامی مطرح شد با شکلهای مختلف؛ خوب بعضی از اینها البته الان هیچ عملی نیست، تا وقتی که حوزه آن مرکزیت منسجم را پیدا بکند؛ یعنی حوزه سازماندهیاش جوری باشد که آن مرکزیت مدیر و متفکر و مسلط بر امور و مورد اعتماد همه، ان‌شاءاللَّه تکمیل بشود و شکل بگیرد، بعد میشود با او انسان تعامل کند؛ چون خیلی از این پیشنهادهائی که شد، احتیاج دارد به ظرفیتها و امکانات حوزه. فرض کنید بیایند از فضلای حوزه استفاده کنند، از افکار حوزه استفاده کنند؛ خوب، با کی، کجا، چه جوری؟ و باید کار بشود؛ در حوزه باید کار بشود ان‌شاءاللَّه، که البته نتایج آن به آنجاها خواهد رسید و نظام اسلامی موظف است که از حوزه استفاده کند و این تعامل را داشته باشد؛ لیکن بخشی از تعاملهائی که ذکر شد، الان هم عملی است و ممکن است. یکی از پیشنهادهائی که آقایان کردید و من میپسندم، تشکیل یک مؤسسه‌ی آموزشی است برای تبلیغات بین‌المللی. البته این را بنده اگر بخواهم درست به یاد بیاورم، شاید حدود چهارده پانزده سال قبل مطرح کردم. در آنوقت یکی از آقایانِ بزرگان حوزه که امروز بحمداللَّه حیات بابرکتشان ادامه دارد، یک بیماریای پیدا کردند، رفتند خارج از کشور - یکی از کشورهای اروپائی - برای معالجه. در آنجا جوانها و دانشجوها و ایرانیها به ایشان مراجعه کردند که آقا مثلاً بیائید اینجا در فلان جلسه صحبت کنید، بیائید فلان‌جا سخنرانی کنید. یک ماه یا بیشتر این آقای بزرگوار و محترم را نگه داشتند و ایشان نیازها را دید. بعد که ایشان آمدند اینجا، از من وقت ملاقات خواستند و آمدند ملاقات کردند با من، و اوقات تلخی با من، که آقا چرا شما به این نیازها جواب نمیدهید؟ چرا پاسخ نمیدهید؟ این همه نیاز هست. من گفتم حالا ما یک کارهائی البته کرده‌ایم، اما دست ما هم خالی است؛ حالا الان این گوی و این میدان. شما بروید در قم یک مدرسه برای تربیت مبلّغین دینی برای دنیای خارج از ایران برنامه‌ریزی کنید و علىّ نفقة عیاله - همین‌جور گفتم - خرجش با من؛ هزینه‌هایش را من، همه را متحمل میشوم. مدرسه‌اش را شما بسازید؛ من که نمیتوانم بیایم قم، مدرسه درست کنم. ایشان رفتند و یک مدتی هم تلاش کردند و به نظرم یک اطلاعیه‌ای هم در قم داده شد که کسی که میخواهد شرکت کند، بیاید اینجا، و بعد هم فراموش شد! تا حالا هم فراموش‌شده است. این کار را بکنید. این کار بسیار کار خوبی است؛ کار لازمی است. در زمینه‌ی منبر هم که آقایان گفتند، این از آن حرفهای همیشگی بنده است. جزو ترجیع‌بندهای همیشگی حرف ما، همین مسئله‌ی تجلیل و تعظیم منبر است و اهمیت منبر و تربیت مبلّغ. خیلی خوب، این گوی و این میدان. بروید مشغول بشوید، برنامه‌ریزی کنید، کار را شروع کنید، برنامه‌ی محکم و متقنی برایش درست کنید، شروع کنید. البته مشکلات خیلی زیاد دارد، حالا وارد کار که شدید، با مشکلات یواش‌یواش آقایان آشنا میشوند. ولیکن من معتقدم از همه‌ی این مشکلات، شما میتوانید با نیروی جوانی و با نیروی عزم و اراده و با ایمانی که دارید، عبور کنید. پروردگارا! این جلسه‌ی ما را دارای خیر و برکت برای اسلام و مسلمین و روحانیت قرار بده. آنچه که گفتیم، آنچه شنیدیم، برای خودت و در راه خودت قرار بده. پروردگارا! ما را بر آنچه که از ما سؤال خواهی کرد - «و استعملنی بما تسألنی غداً عنه» - در قیامت، موفق و قادر بگردان. پروردگارا! ارواح طیبه‌ی شهدای عزیزمان که همه‌ی این توفیقات و امکاناتی که وجود دارد، مرهون خون مطهر آنها و مجاهدتهای دلیرانه‌ی آنها و فداکاریهای آنهاست و روح مطهر امام بزرگوار را با اولیاء خودت محشور کن و از ما راضی کن. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌  
1,365
1386/09/05
بیانات در دیدار گردان‌های نمونه عاشورا و الزهرای بسیج‌‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3411
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ برای من بسیار شیرین و خاطره‌انگیز است که با شما عزیزان - جمعی از بهترین جوانان این کشور، مجموعه‌ای از بسیجیان دلاور - در این میدان ملاقات کنم و با جمعهای دیگری که در سراسر کشور مانند شما اجتماع کرده‌اند، سخن بگویم. بسیج مثل خود انقلاب از آیات الهی است. جنس بسیج هم از جنس انقلاب است. خصوصیاتی که انقلاب اسلامی را در همه‌ی تاریخِ انقلابها ممتاز میکرد، تأثیرات آن را در اعماق دلهای مردم در کشورهای دیگر عمق میبخشید، این خصوصیات در این مجموعه‌ی عزیز و گرانبهائی که نامش بسیج است، وجود دارد. همچنانیکه انقلاب یک پدیده‌ی بی سابقه بود، بسیج هم یک پدیده‌ی بیسابقه بود. در کشورهای مختلف با شکلهای گوناگون نیروهای مقاومت درست میکنند. به تقلید آنها در رژیم طاغوت در اینجا هم چیزهائی درست کرده بودند، لکن جوهر و حقیقت بسیج از زمین تا آسمان با آنها متفاوت است. اگر در کارهائی که دیگران از روی دست هم در سرتاسر جهان در کشورهای مختلف انجام داده‌اند، تکیه بر ظاهر و بر ادعا و بر زرق و برق است و از باطن و معنا و روح خبری در آن نیست، در بسیج درست بعکس است. بسیج مستضعفین که امام آن را بنیاد کرد، سر تا پا روح بود، معنویت بود و جان بود. اتفاق افتاد که آغاز ولادت بسیج نزدیک شد به شروع جنگ تحمیلی که هشت سال این ملت را به دفاع مشغول کرد. بنابراین بسیج از اوائل ولادت خود، وارد میدان نبرد شد؛ آن هم نبردی سخت؛ نبردی که یک طرف آن همه‌ی قدرتهای بزرگ جهانی پشت سر رژیم متجاوز صدام بودند، یک طرف ملت ایران بود و نیروهای مسلح ایران. در چنین جنگی بسیج وارد شد. ورود بسیج در این جنگ موجب شد که صحنه‌ی جنگ در مقابل چشم حیرت‌زده‌ی همه‌ی مردم دنیا به سود معنویت - که با دست خالی همراه بود، اما سرشار از ایمان بود - رقم بخورد و همه‌ی دنیا در برابر چشم خود ببینند که چطور جوان ایرانی با سرمایه‌ی ایمان، با تکیه‌ی بر خدا، با اعتمادبه‌نفس وارد میدان نبرد میشود، پیچیده‌ترین تاکتیکهای جنگی را طراحی میکند و معجزه‌ای مثل فتح‌المبین و بیت‌المقدس در مقابل چشم دنیا میگذارد. تاکتیکهائی که جوانهای مؤمن در عملیات بیت‌المقدس - که منتهی شد به آزادی خرمشهر - به کار بستند و طراحیای که آنها کردند، تا امروز هم برای آن کسانی که در مقوله‌های نظامی صاحب فکر و نظرند، درس‌آموز است؛ تاکتیکهای پیچیده، پرتحرک، دشوار، به حسب ظاهر نشدنی، اما به دست معجزه‌گر جوان مؤمن ایرانی، جوان مبتکرِ متکی به خدا، عملی و شدنی و واقع شده، بیسابقه بود. این معنویت، این تکیه‌ی به نیروهای معنوی و ایمانی، این اعتماد به نفس، این شجاعت، این حقیر شدن همه‌ی جلوه‌های ظاهر زندگی مادی، حرکت در راه رضای خدا، در هیچ جا سابقه نداشت؛ همچنانیکه که خودِ انقلاب اسلامی هم نظیری و سابقه‌ای در تاریخ نداشت. بسیج مثل انقلاب، مردمی بود و مردمی است. درست است که شما در قالب مجموعه‌های وابسته‌ی به نیروی مقاومت، شکل گردانهای رزمی میگیرید، آمادگیهای نظامی پیدا میکنید و در میدان نبرد خودتان را نشان دادید و اگر یک روزی کشور باز نیاز به نیروی نظامی و جنگی پیدا کند، در صفوف مقدم هستید؛ این درست است، اما جنگ همه‌ی محتوای بسیج نیست. بسیج، گسترده‌ی در همه‌ی عرصه‌های زندگی است. آن وقتی که نوبت سازندگی است، بسیج پیشرو است؛ آن وقتی که نوبت مددرسانی و خدمات است، بسیج پیشرو است؛ آن وقتی که نوبت تحقیقات بسیار دقیق و ریز و حساس است، نیروهای بسیجی در صفوف اولند. امروز شما نگاه کنید در همین قضیه‌ی هسته‌ای، در این فناوری پیچیده و بسیار دشوار، جوانهائی که آنجا هستند، جوانهای متدین و اجزاء طبیعی و حقیقی بسیج را تشکیل میدهند. در همه جا همینجور است. مؤسسه‌ی بسیار فعال و پیشروِ رویان، مرحوم دکتر کاظمی، افتخار میکرد یک بسیجی است. جوانهای مؤمن و فعال آن، طبیعتشان، جنسشان، جنس بسیج است؛ آنجا هم بسیج، آنجا هم ایمان، آنجا هم اعتمادبه‌نفس، که از خصوصیت بسیجی است. در همه‌ی عرصه‌های زندگی در کشور عزیز ما و در نظام جمهوری اسلامی، بسیج حضور دارد. یک بعدش، این بعد نظامی است و تحرکات نظامی و آموزشهای نظامی و تربیت نظامی و انضباط نظامی. مثل خود انقلاب مردمی است. هر عنصری، هر فردی، هر مجموعه‌ای که بتواند این خصوصیت انقلاب را با خود همراه داشته باشد، مثل انقلاب ماندگار و جاودانه است؛ مثل انقلاب مؤثر و فعال و اثرگذار در محیط حضور خود هست. در میدان سیاست هم مردمی بودن، در میدان سازندگی هم همینجور، در میدان مدیریت کلان کشور هم مردمی بودن، عنصر مردمی بودن. انقلاب مردمی است، بسیج هم مردمی است. بسیج مثل انقلاب سیراب از معارف اسلامی و سلوک دینی است. انقلاب ما تحت تأثیر جوسازىِ به اصطلاح انقلابیون ملحدی که در سراسر جهان ادعاهاشان گوش فلک را کَر میکرد، قرار نگرفت. مظهر این تعبد و تمسک به دین، امام بزرگوار ما بود؛ یکپارچه متمسک به دین، در اصول و فروع، در معارف والای اسلامی و در عمل فردی؛ انقلاب اینجور متولد شد. ملت به این سمت حرکت کردند، این را خواستند، برای این جان دادند. بسیج هم همینجور متولد شد. بسیج یک مجموعه‌ی دینی است. در میدانهای نبرد هشت ساله هیچکس به جوانهای بسیجی نمیگفت شما بیایید اینجور توسل کنید، اینجور توجه کنید، اینجور عبادت کنید، اینجور دعا کنید؛ از درون میجوشیدند، دلشان و ایمانشان آنها را به سمت تعبد میبُرد. بافت وجودی آنها که در آن میدان دشوار جلای بیشتری هم پیدا کرده بود، به آنها میآموخت چگونه خدا را عبادت کنند؛ و عبادت میکردند. این چیزهائی که میشنوید و در کتابهای یادگار از آن دوران میخوانید از عبادت بسیجیها، از تضرع و اشک زلال جوانهای بسیجی در میدانهای جنگ، اینها جوشیده از دل آنها بود. هیچ کسی نمیتواند این را به کسی یاد بدهد. اینها یادگرفتنی نیست، اینها از درونِ دل و از عمق جان جوشیدنی است. بسیج یک موجود متدین و متشرع است. بسیج مثل انقلاب با دشمنان سازش‌ناپذیر است. انقلاب اسلامی را زیر فشار قرار دادند برای اینکه به سود قواعد ظالمانه‌ی جهانی از جایگاه خود عقب‌نشینی کند؛ انواع فشارها را بر انقلاب و بر نظام جمهوری اسلامی به این منظور وارد کردند که یکیاش تحمیلِ هشت سال جنگ بر این کشور بود. انقلاب تسلیم نشد، امام تسلیم نشد، بسیج هم در مقابل فشارها و قواعد ظالمانه و جوسازیها هرگز تسلیم نمیشود و یک قدم به عقب نمیرود. بسیج در واقع آن پوششی است، آن قالبی است که بهترین جوانان این کشور برای رسیدن به آرمانهای بلند این ملت بزرگ، میتوانند در زیر این پوشش گرد هم بیایند و جمع بشوند. بسیج، پیر و جوان و زن و مرد و این قشر و آن قشر نمیشناسد. هر کدام از ما آن روزی که به معنای حقیقی کلمه بتوانیم خود را بسیجی بدانیم، باید افتخار کنیم؛ و افتخار میکنیم. برای همین خصوصیات است که دشمنان این انقلاب یکی از اصلیترین نقاط حمله‌ی خود را همیشه بسیج قرار داده‌اند. بسیج را متهم کردند. در میدانهای سیاسی، بازیگران سیاسی هرچه خواستند علیه بسیج گفتند. بسیج، آرام - مثل یک اقیانوسِ آرام و پر عمق - در پاسخ به آنها چیزی نگفت و چیزی نمیگوید؛ و چیزی نگوئید. بسیج یعنی آن مجموعه‌ی بهترین عناصر یک کشور که همت ما، عشق ما، امید ما این است که این مجموعه فراگیر باشد؛ همه‌ی افراد این ملت بزرگ را در بر بگیرد. همینجور هم هست؛ ما میگوئیم بیست میلیون، اما در واقع، بسیج دهها میلیون بیشتر از این تعدادها و مقدارها باید باشد و به امید خدا هست و خواهد بود. وقتی این ملت ایستاده است، وقتی این ملت حاضر نیست از آرمانهای بلند خود دست بکشد، وقتی این ملت اسیر جوسازیهای دشمنان نمیشود، وقتی این ملت با بازیهای سیاسی معمول و مرسوم در دنیا قدمش نمیلغزد و از راه مستقیم خود عدول نمیکند، وقتی این ملت پرچم اسلام را با دستهای قدرتمند خود بلند میکند و ملتهای اسلامی و همه‌ی امت اسلامی را با حضور خود و وجود خود دلگرم میکند، این نشاندهنده‌ی این است که بسیج موفق بوده است و موفق خواهد بود و دشمنان بسیج و مراکز و دستگاههائی که به خاطر دشمنی با انقلاب و با آرمانهای انقلاب با بسیج دشمنند، باید اذعان کنند، اعتراف کنند که شکست خورده‌اند. نیروی عظیم بسیج، نیروی عظیم ملت ایران است. جوانان عزیز! پسران! دختران! قشرهای مختلف! عناصر مؤمن و شاداب و مبتکری که در این قالب بزرگ و مجموعه‌ی عظیم قرار گرفته‌اید! هرچه میتوانید کیفیت خودتان را بالا ببرید تا بتوانید بر روی فضای عمومی جامعه اثر بگذارید و جوانهای بیشتر و مجموعه‌های بیشتری را به آن مرکزیت اصولی و آرمانی نزدیک کنید. مجموعه‌های مردمی بسیج، باید فکرشان این باشد؛ مدیران و اداره کنندگان و سرپرستان بسیج هم باید همین را فکر کنند. امروز نظام مقدس جمهوری اسلامی به برکت همین عناصر سازنده‌ی خود - که عناصر سازنده‌ی بسیج هم همانهاست - توانسته است به سمت آرمانها پیش برود؛ میدان را از دست دشمنهای خود بگیرد. امروز ما کجا قرار داریم، بیست سال پیش، بیست و پنج سال پیش کجا بودیم؟ در همه‌ی میدانها ملت ایران جلو آمده و دشمنان ملت ایران در همه‌ی میدانها و عرصه‌ها اعتراف میکنند که در مقابل ملت ایران کم آورده‌اند. و ملت ایران توانسته است این حرکت بزرگ خود را دنبال بکند. ملتهای دیگر هم به شما نگاه میکنند. ملت مظلوم فلسطین، ملت خون داده و مظلوم عراق به شما نگاه میکنند. نشاط شما، ایستادگی شما، سربلندی شما، عزم و اراده‌ی شما در روحیه‌ی آنها اثر میگذارد. امروز میبینید امریکائیها و همدستانشان باز برای اینکه شاید بتوانند خودشان را به مقاصد شومشان نزدیک بکنند، دست زدند به تشکیل کنفرانس پاییزی، که من در روز عید فطر هم اشاره کردم؛ «پاییزی» است؛ خزان‌زده است؛ اسمش رویش است. امیدوارند که بتوانند به این وسیله به دولت جعلىِ غاصب صهیونیست کمکی برسانند؛ جبران شکستهای گذشته را بکنند و برای مسئولان امروز کاخ سیاه آبروئی درست کنند. امروز همه در دنیا و سیاستمداران از پیش، میدانند که این کنفرانس - که چند روز دیگر تشکیل خواهد شد - شکست‌خورده است. این به خاطر چیست؟ به خاطر بیداری ملت فلسطین است. و بیداری ملت فلسطین گره خورده است به بیداری ملتهای دیگر، و در رأس آنها، ملت عظیم و بزرگ ایران، شما جوانان مؤمن. حرکت شما، شعار شما، حضور شما، فعالیت شما، در قضایای جهانی به همین نسبت اثر میگذارد. پروردگارا! روح مطهر امام را که این جوانان عظیم ساخته و پرداخته‌ی آن ایمان و روح بلند و بزرگند، روز به روز بر علو درجاتش بیفزا. پروردگارا! شهدای عزیز این ملت را، شهدای نیروهای مسلح را، شهدای بسیج را، که مظلومانه و شجاعانه - مثل مقتداشان امیرالمؤمنین که هم مظلوم بود، هم شجاعترین بود در میدانهای نبرد - به شهادت رسیدند، با شهدای کربلا محشور کن. پروردگارا! این جوانان عزیز ملت ایران را به ملت ایران ببخش. پروردگارا! روز به روز بر افتخارات ملت ایران و جوانانشان بیفزا.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,366
1386/08/23
‌بیانات‌ در دیدار کارگزاران حج
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3410
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ خیلی متشکریم از برادران خدمتگزار در باب حج؛ چه برادرانی که در بعثه مشغول خدمت هستند و بخصوص جناب آقای ریشهری و چه برادران و خواهرانی که در سازمان حج مشغول تلاش و زحمتکشی هستند در بخشهای مختلف؛ بخصوص جناب آقای خاکسار که شنیدم ترتیبات خوبی هم در زمینه‌های گوناگونِ انجام مراسم مناسک حج و عمره داده شده است. این یک نقطه‌ی بسیار مهمی است؛ یک هدیه‌ی الهی است به امت مسلمان. اگرچه همه‌ی فرائض الهی و تکالیف در واقع هدایای الهی است به آحاد بشر؛ نماز هم یک هدیه‌ی الهی است، روزه هم یک هدیه‌ی الهی است، انفاقات هم همین‌طور، لکن حج یک خصوصیت بین المللی اسلامی دارد. یقیناً این را میشود یکی از معجزات اسلام شمرد، که یک مرکز واحدی تشکیل بشود و همه‌ی امت، خود را در برابر او و نسبت به او یکسان ببینند: «سواء العاکف فیه و الباد»؛ نسبت مسلمانان به این خانه‌ی مقدس یکسان است؛ چه آنهائی که در خودِ مکه ساکنند، چه آنهائی که در اقصی نقاط دنیای اسلام زندگی میکنند؛ مکه مال همه‌ی اینهاست و اینها با شوق و ذوق هر سال راه میافتند و نمیگذارند این خانه‌ی متعلق به مسلمین، خانه‌ای که خانه‌ی خداست و خانه‌ی مردم است - «انّ اوّل بیت وضع للنّاس للّذی ببکّة»؛ بیت اللَّه است، اما برای مردم وضع شده است و بنیان نهاده شده است - تنها بماند؛ لذا با شوق و ذوق از اطراف دنیای اسلام راه میافتند برای اینکه خود را به اینجا برسانند؛ یک فرصتی است برای مسلمانها که همدیگر را بشناسند و با آراء یکدیگر، افکار یکدیگر، گرفتاریهای یکدیگر آشنا بشوند؛ خیلی نعمت عجیبی است اگر قدر بدانید. حج در امسال که اعلان شد سال انسجام اسلامی است، یک رنگ و روی تازه‌ای پیدا میکند. همیشه هنگام انسجام است و امت اسلام باید دنبال اتحاد باشد؛ اما تعیین امسال با عنوان انسجام اسلامی مثل قله‌ای است در یک رشته کوه. علت هم واضح است؛ چون سیاست دشمنان اسلام و مسلمین بر تفرقه قرار گرفته است؛ میخواهند بین مسلمانها ایجاد اختلاف کنند. این برای آنها از هر جنگ نظامی، از هر حرکت سیاسی، از هر چالش اقتصادی باصرفه‌تر است. متأسفانه زمینه‌ها هم فراهم شده است؛ مقداریش مربوط به تاریخ است، مقداری هم مربوط به جهالتهای ما در همین دوران خودِ ماست. حالا غیر از اختلاف اقوام مختلف و ملتهای مختلف، اختلاف مذاهب؛ شیعه و سنی - که اگر مسئله‌ی شیعه و سنی نبود، میرفتند سراغ مذاهب درونِ هر یک از این دو فرقه؛ بین آن فِرق خاص و نحله‌های خاصِ تسنن یا تشیع و آنها را آتش‌افروزی میکردند، که حالا به آنها فعلاً کاری ندارند - چون خودِ مسأله‌ی شیعه و سنی، وسیله‌ی خوبی است برای ایجاد اختلاف بین آنها؛ این را ما در همه جا داریم میبینیم. در دنیای اسلام اهتمام آنها را میبینیم. البته موفق نشدند؛ خدا را شکر. خواستند بعد از تشکیل دولت اسلام در یک کشور شیعی، اینجور وانمود کنند که اختلاف بین فرق اسلامی و برادران مسلمان تشدید شده است، لکن موفق نشدند. علت هم این بود که دولت اسلامی، اسلامی برخورد کرد. ما در دنیای اسلام بیشترین دلسوزی را برای برادران خودمان در فلسطین کردیم که از برادران اهل سنت مایند؛ در فلسطین که شیعه‌ای وجود ندارد تقریباً. بیشترین پشتیبانی را از اتحاد شیعه و سنی در عراق، ما کردیم. در داخل کشور خودمان برادران شیعه و سنی در هر نقطه‌ای که هستند، با الفت و مهربانی و تفاهم رفتار میکنند. دولت اسلامی و جمهوری اسلامی نگذاشت که استکبار بتواند به اهداف خود دست پیدا کند، ولی آنها دارند تلاش میکنند. متأسفانه یک جاهائی هم میبینیم که به حادثه‌آفرینیهائی هم منتهی میکنند. هوشیار باید باشید. من توصیه‌ی مؤکد میکنم در همه‌ی مراسم حج، مسئله‌ی انسجام اسلامی و باطل کردن کید دشمن را مورد توجه قرار بدهید. البته دولتها باید احساس مسئولیت کنند. دولت میزبان در کشور عربستان باید احساس مسئولیت کند. البته مسئولین آن دولت، حرفشان، اظهارشان شبیه همین چیزی است که ما از آنها توقع داریم، لکن باید عملی شود و در میدان عمل، در صحنه‌ی عمل، باید معلوم شود که به دنبال انگیزه‌های اختلاف نیستند و صاحبان این انگیزه‌ها را هم تقویت نمیکنند، بلکه جلوگیری میکنند. این باید در عمل اثبات بشود. این یک نکته است که نکته‌ی ایجاد الفت و اتحاد است. و شما از این طرف مراقب باشید؛ بدانید تحریک عواطف مذهبی برادران اهل سنت کار بسیار خطا و گناه است؛ این را به عنوان یک اصل بپذیرید. یک نقاط اختلافی وجود دارد. تکیه‌ی بر روی این نقاط، شعله‌ور کردن آتش تعصبات در این نقاط اختلاف، این درست همان چیزی است که امروز سازمانهای جاسوسی امریکا و اسرائیل دنبالش هستند؛ این همان‌چیزی است که آنها میخواهند. بعضیها ناخواسته و بدون جیره و مواجب میشوند مزدور آنها، همان کاری را که او باید پول بدهد و بدست بیاورد، آن را بدون اینکه از او اجر و مزدی هم بگیرند، برایش دارند انجام میدهند و خشم الهی و سخط الهی را برای خودشان فراهم میکنند. امروز دنیای اسلام احتیاج به وحدت دارد. باید یک صدا در دنیای اسلام بلند شود. این است که میتواند جلو این ستمِ بر مردم فلسطین را بگیرد؛ این است که میتواند جلو دخالتهای مستکبرانه‌ی امریکا در خاورمیانه و در کشورهای اسلامی را بگیرد. آنها دارند از همین شکافها استفاده میکنند و میخواهند آن را توسعه بدهند؛ برای اینکه بر سرنوشت کشورهای اسلامی مسلط شوند. هرکس در این راه به آنها کمک کند، پیش خدای متعال محسوب با آنهاست. و این مواخذه‌ی عجیبی دارد از سوی پروردگار عالم. خیلی باید مراقب بود. نکته‌ی دوم مسئله‌ی سازندگی حج است؛ هم سازندگی شخصی و اخلاقی و معنوی - که روحانیون محترم، علمای محترم در داخل کاروانها میتوانند خیلی نقش ایفا کنند و هم سازندگی ملی؛ یعنی خلقیات یک ملت مُلتئم، پخته، سنجیده، خردمند را در دوره‌ی حج، زمینه‌اش را برای حاجی فراهم کند. اگر یک جوانی، یک مردی یا زنی در دوره‌ی حج انس با قرآن را یاد بگیرد، تأمل و تدبر در عبارات دعاها و مناجات با پروردگار را یاد بگیرد، این میشود سرمایه‌ای برای او در طول زندگی. حاجی اگر خود را مقید کند که در مدینه‌ی منوره یک ختم قرآن بخواند؛ در مکه‌ی مکرمه یک ختم قرآن بخواند - اینجا خانه‌ی قرآن است؛ محل نزول قرآن است - یا اگر نمیتواند یک ختم قرآن بخواند، یک بخش عمده‌ای از قرآن را بخواند با تأمل، با تدبر؛ اگر عادت کند به تأمل و تدبر در قرآن در این مدتی که آنجاست - بتوانید عادت بدهید حاجی را به اینچنین سیره‌ها و رویه‌های ماندگار معنوی و روحی - این برای او میشود یک سرمایه. قرآن یک ذخیره‌ی تمام‌نشدنی است. انس با قرآن از هر واعظی، از هر رفیق ناصحی، از هر درسی برای انسان مفیدتر است. اگر حقیقتاً انسان با قرآن رابطه برقرار کند و قرآن را بخواند برای استناره و استفاده و استضائه‌ی قلبی و معنوی خود، این برای او از هر واعظی بالاتر است. اگر انسان این انس را بتواند پیدا بکند، خیلی دستاورد بزرگی است. اعمال را با تدبر انجام دادن؛ این طواف، این سعی، این وقوف، این حالت خضوع و خشوع، این رعایت محرمات و ممنوعات دوران احرام؛ هرکدام از اینها یک درس است. این را حجاج محترم ما و برادران و خواهران عزیز ما با وارد کردن انگیزه‌های کوچک دنیائی باطل نکنند؛ مثل همین خریدن جنسی از فلان مغازه. خود این مبتلا شدن به مراجعه‌ی به مراکز فروش برای یک چیز کم اهمیت، یک بلا و یک مشکل است و ملابساتی که دارد، مشکل دیگر. وقت نماز بگذرد، جلو چشم مردم، تحقیر و توهین حاجی ایرانی محسوب بشود و چیزهای دیگری که حالا در خلال این، در کنار این، پیش می‌آید. اینی که من هر سال این را تأکید میکنم به دست‌اندرکاران حج و توصیه میکنم به برادران و خواهران حاجی، برای این است. یک هوس کم‌اهمیت و حقیر، کل آن فضای معنوی را ممکن است تحت تأثیر قرار دهد. ما که مردم را دعوت به زهد اباذری که نکردیم؛ ماها که کوچکتر از آن هستیم که فکر آنجور زهدی را بکنیم؛ ما دعوت میکنیم خودمان را و مردم را به زیاده‌روی نکردن در این امور. ما زیاده‌روی میکنیم در مصرف کردن، در دل سپردن، در اهمیت دادن، در دنبال کردن؛ این زیاده‌رویها ضرر میزند به فضای معنوی. به هر حال به نظر من روحانیون محترم میتوانند خیلی نقش ایفا کنند؛ هم با زبان، هم با عمل و رفتار و برخورد با مخاطبان. و همچنین مسؤولین محترم دست‌اندرکار حج. به هر حال خدمت بزرگی است و شما کارگزاران حج، حج برای شما نعمت مضاعف است؛ چون علاوه‌ی بر نعمت خودِ حج، نعمت خدمت به حجاج و کار برای حجاج هم برای شما وجود دارد. ان‌شاءاللَّه خداوند از شما قبول کند و قلب مقدس ولیعصر از شما راضی باشد و دعای آن بزرگوار شامل حال شما باشد.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌  
1,367
1386/08/16
‌بیانات در هفدهمین دوره‌ی دانش‌آموختگی دانشجویان دانشگاه علوم انتظامی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3409
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ به همه‌ی شما جوانان عزیزم تبریک عرض میکنم؛ هم به دانش‌آموختگانی که از امروز وارد عرصه‌ی عمل انتظامی و خدمت عملی به کشورشان خواهند شد؛ و هم به جوانان عزیزی که امروز سردوشی گرفتند و رسماً دانشجوی این مرکز علمی و آموزشی خواهند شد. اگر باید انسان برای انتخاب راه زندگی و تحصیل، هدفی را در میان هدفهای مهم گزینش کند، بدون تردید هدفی که شما گزینش کردید، یکی از برترین و بهترین هدفهاست. و باید این توفیق را قدر بدانید و خدای متعال را شکر بگوئید و به خود ببالید؛ زیرا مقوله‌ی امنیت، یک مقوله‌ی بسیار مهم و استثنائی است. شما ببینید خداوند در قرآن کریم - «و امنهم من خوف» - یکی از بزرگترین نعمتهای خود را نعمت امنیت به شمار میآورد و آن را به رخ آن مردمی که مخاطب این معنا بودند، میکشد. امنیت، یک زمینه برای همه‌ی موفقیتها و پیشرفتهاست. علاوه بر اینکه اگر امنیت در جامعه نباشد و آحاد مردم دغدغه‌ی ناامنی را داشته باشند، یکی از برترین حقوق انسانها پایمال شده است. شما این را بر دوش گرفتید؛ این وظیفه را متعهد شدید. در همه‌ی جوامع انسانی و در میان همه‌ی قشرها در دورانهای مختلف، انسانهائی هستند که با قانون‌شکنی، هنجارشکنی، با ترجیح خواسته‌های شریرانه‌ی خود بر خواسته‌های دیگران، موجبات ناامنی را در جامعه فراهم میکنند. کی باید مقابله کند؟ آن مجموعه‌ای و سازمانی که این بار را بر دوش میگیرد، دو جنبه‌ی مهم را، از جنبه‌های انسانی والا، به نمایش میگذارد. یک جنبه دلسوزی نسبت به آحاد مردمی است که میخواهد از آنها دفاع کند، امنیتشان را حفظ کند؛ یک جنبه احساس اقتدار در مقابل آن کسانی است که قانون و نظم و انضباط را در جامعه به چیزی نمیشمارند و در مقابل قانون که متعلق به عموم مردم است، سینه سپر میکنند. آن جنبه‌ی اول، جنبه‌ی عطوفت و رأفت به انسانهاست؛ جنبه‌ی دوم، جنبه‌ی اقتدار و خشونت نسبت به آن کسانی است که حقوق این انسانها را در نظر نگرفته‌اند. این دو چیز باید با هم جمع شود. پس شما باید از اینکه چنین وظیفه‌ای دارید، به خود ببالید و خدا را شکر کنید. در کنار این هم باید به اهمیت این وظیفه بیندیشید و خود را واقعاً آماده کنید. نیروی انتظامی ما امروز با سالهای گذشته تفاوتهای زیادی کرده؛ با دوره‌ی طاغوت - که ما یادمان هست؛ شماها آن‌وقت در دنیا نبودید - از زمین تا آسمان تفاوت کرده. روزی بود که مسئولان انتظامی در این کشور غالباً جز ایجاد رعب و وحشت و دلخوری برای مردم، کاری نمیکردند؛ امروز نیروی انتظامی برای مردم است، در کنار مردم است، پشتیبان مردم است؛ مردم اعتماد پیدا کرده‌اند. شما وقتی در میدان هستید، کار خودتان را خوب انجام میدهید، آن چیزهائی را که مردم به عنوان مسائلشان در جامعه از لحاظ نظم و انضباط و امنیت مطرح است، وجهه‌ی همت قرار میدهید، مردم به شما اطمینان پیدا میکنند؛ احساس دلگرمی میکنند؛ به شما محبت میورزند؛ به شما افتخار میکنند. در این برنامه‌های امنیت روانی و اخلاقی و اجتماعی که در این مدت نیروی انتظامی در مواجهه‌ی با اشرار و بقیه‌ی اخلالگران در امنیت روانی و اجتماعی جامعه اقدام کرد، مردم هرجا موفقیتی از شما سر زد و دیدند، احساس موفقیت برای خودشان کردند؛ احساس افتخار کردند. من نمیتوانم ادعا کنم که امروز نیروی انتظامی از همه جهت متناسب با آن چیزی است که انتظار جامعه‌ی اسلامی است؛ ولی میتوانم ادعا کنم که این راهی که شما پیمودید تا به این نقطه‌ای که امروز هستید، رسیدید، راه بسیار طولانی و پرتلاش و افتخارآمیز بوده، که باید ادامه دهید. مایه‌ی اصلی کار شما، دل خداباور و متعهد و دارای احساس مسئولیت و دوستدار مردم و رشید و شجاع در مقابل برهم‌زنان و اخلالگران امنیت جامعه است. کار، بزرگ و در عین حال ظریف و پیچیده است. هر چه میتوانید خودتان را آماده کنید؛ جوانهای عزیز! ما به موازات پیشرفتهای گوناگون علمی و سیاسی و افتخارات و عزت ملی که بحمداللَّه به برکت مواضع انقلاب، ملت ما به دست آورده - در سطح منطقه و در سطح جهانی - به احساس امنیت عمومی در جامعه نیازمندیم. یک ملت مثل یک فردی است که موفقیت او، حسادتها را بر میانگیزد. آن کسی که یک موفقیتی پیدا میکند، ضمن اینکه خدا را شکر میگوید، باید مراقب حسادتها باشد. ملت هم همینجور است. کسانی هستند، بدخواهانی هستند که علاوه‌ی بر مسئله‌ی حسادت، از پیشرفت ملت ایران ناراحتند؛ برای خاطر اینکه منافعی که برای خودشان در این منطقه تعریف کردند، با پیشرفت ملتها - پیشرفتهای علمی و سیاسی - سازگار نیست. خوب، اینجور عناصر، این دشمنان، این حسودان، این بدخواهان و بددلان بیکار نمیمانند. و از جمله‌ی نقطه‌های آسیب برای هر کشور و ملتی، مسئله‌ی امنیت است؛ شما باید خیلی بهوش باشید. راهها بحمداللَّه کوبیده شده، هموار شده؛ میتوانید پیش بروید. فضای این مرکز آموزشی، خوشبختانه فضای دینی است، فضای معنوی است، فضای بسیار خوبی است؛ این فضا را حفظ کنید، تقویت کنید. و شما دانشجویانی که وارد این دانشگاه شدید، همچنین دانش‌آموختگانی که وارد عرصه‌ی کار عملی و انتظامی خواهید شد، توجه داشته باشید که این روحیه را در تمام طول مدت حفظ کنید؛ نگذارید آسیبهای گوناگون، برخوردهای گوناگون، به شما این صدمه را بزند که از انگیزه‌های شما بکاهد. نکته‌ی دیگر این است که در کار ایجاد امنیت و دادن احساس امنیت به آحاد مردم، جنبه‌های سیاسی و جناحی و گرایشهای گوناگون و اختلاف مذهب و اختلاف قومیت و اینها، هیچ تأثیری نباید بگذارد. امنیت در جامعه مال همه است. تنها کسی باید احساس ناامنی بکند که در صدد است امنیت مردم را متزلزل کند و بر آن آسیب وارد کند. فقط او باید احساس ناامنی کند از ناحیه‌ی شما؛ والّا همه‌ی آحاد ملت با هر مذهبی، با هر دینی، با هر گرایش سیاسیای، با هر سلیقه‌ای فرق نمیکند؛ همه یکسانند در برابر وظیفه‌ی بزرگی که بر دوش شماست، که ایجاد امنیت است. از خداوند متعال میخواهیم شماها را موفق کند که بتوانید ان‌شاءاللَّه دوران خدمت پرافتخاری را بگذرانید و پیش خداوند و ارواح مطهره‌ی شهدا سرافراز باشید و ملت بتواند از ناحیه‌ی این خدمتگزاری شما، روز به روز احساس امنیت بیشتری بکند.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,368
1386/08/09
بیانات‌ در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان بسیجی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3408
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ به همه‌ی شما جوانان عزیز خوشامد عرض میکنم و امیدوارم دلهای پاک و نورانی و روشن شما که محل جلوه‌ی حقایق الطاف پروردگار متعال است، راهنمای شما باشد در همه‌ی دوران طولانی عمر بابرکت شما ان‌شاءاللَّه در آینده. دیدار امروز ما با شما جوانان، فرزندان عزیزم؛ دانش‌آموزان و دانشجویان به مناسبت روز بسیار مهم سیزدهم آبان است. سیزده آبان در واقع روز جوانان است؛ جوانان دانش‌آموز و دانشجو. اگر چه اولین خاطره‌ای که از این روز در ذهن تاریخی ملت ما ثبت شده است، سیزده آبان ۱۳۴۳، یعنی سالها قبل از تولد شماهاست. روزی که مزدوران امریکا که متأسفانه سالها بر این کشور فرمانروائی میکردند، امام بزرگوار ما را به خاطر مبارزه‌ی با قانون امریکائی کاپیتولاسیون در قم دستگیر کردند و از کشور تبعید کردند، لکن در مقابل این حادثه، سالها بعد از آن، نوبت جوانان فرا رسید که در ظرف تاریخی خود حوادث مهمی را در این روز ثبت کنند؛ و کردند. یک حادثه‌ی تلخ دیگر، سیزده آبان در سال ۱۳۵۷ بود که دانش‌آموزان ما به وسیله‌ی همان مزدوران مسلط امریکائی در کشور ما، جان باختند؛ قتل عام شدند. این دومین ضربه‌ای بود که امریکا به وسیله‌ی ایادی خود بر ملت و کشور ما وارد کرد. لکن بعد از این، سومین خاطره پیش آمد، که سیزده آبان سال بعد است؛ یعنی سال ۱۳۵۸. این دفعه سیلی جوانان ایرانی به امریکا بود. الان سالهاست که امریکائیها در تبلیغات خودشان این حادثه‌ی سوم را به عنوان تعرض ایرانی مطرح میکنند و روی آن جنجال میکنند، لکن دو حادثه‌ی قبل را فراموش میکنند و از تاریخ حذف میکنند. از اینجور خیانتها در تاریخ زیاد شده است، لکن حقیقت همین است که حادثه‌ی تصرف سفارت امریکا که مرکز جاسوسی امریکا بود، در واقع سیلی سخت جوانان ایرانی بود به آن دولت و قدرت زورگو و مداخله‌گری که سالهای متمادی کشور ما و ملت ما و منابع ما را در مشت خود میفشرد. ماجرای ملتها و قدرتها در طول تاریخ همین است. نگاه به تاریخ باید ما را از سرنوشت عمومی ملتها و آحاد بشری آگاه کند؛ درس است، راه را نشان میدهد. این سرنوشت ملتهاست. سرگذشت تاریخ عمومی ملتهاست. ملتی که در روابط ظالمانه‌ی سیاسی جهان تحت ستم قرار گرفته است، یا میسوزد و میسازد؛ تحمل میکند، یا درصدد پاسخ برمی‌آید. از این دو حال خارج نیست. سرنوشت ملتها را این انتخاب تعیین میکند. روی این نکته شما جوانها خیلی باید تأمل و فکر کنید. این، راه را به ما نشان میدهد. روابط ظالمانه میان قدرتهای سلطه‌گر و ملتها و کشورهای زیر سلطه، مسئله‌ی امروز و دیروز نیست؛ مال همیشه‌ی تاریخ است. بعضی از قدرتها با یال و کوپال خود، با توانائیهای مالی و نظامی خود، به خود حق میدهند به ملتهای دیگر ستم کنند، ظلم کنند، وارد بشوند، بکُشند، لگدمال کنند، ببرند، غارت کنند؛ این میشود روابط ظالمانه. این میشود همان چیزی که ما اسم آن را گذاشته‌ایم نظام سلطه. نظام سلطه یعنی یک طرف سلطه‌گر، یک طرف سلطه‌پذیر. این ملت زیر سلطه چه تصمیمی خواهد گرفت؟ چگونه عمل خواهد کرد؟ سرنوشت او را پاسخ به این سئوال مشخص میکند. یا راه اول را انتخاب میکند، میگوید میسوزم و میسازم، که خوب، معلوم است که سرنوشت چنین ملتی که سوختن و ساختن، تحمل‌کردن، دم برنیاوردن و تن به زندگی خفت‌بار و همین دوسه‌روز زندگی کردن را برمیگزیند، چه است. سرنوشت او زیر سلطه ماندن است. اگر میخواهید مثال واضحی برای چنین ملتهائی پیدا کنید، به امت اسلام در طول این دو قرن اخیر نگاه کنید. کشورهای اسلامی در این دو قرن اخیر، این راه را انتخاب کردند؛ راه سوختن و ساختن را؛ راه دم برنیاوردن را. در این شرایط کی مقصر است؟ روشنفکران مقصرند، علمای دین مقصرند، جوانان مورد نیاز و مورد امید آن جامعه مقصرند. سرنوشت این ملتها این میشود که شد. با آن میراث فرهنگی غنی، با آن سابقه‌ی درخشان سیاسی، کارشان به آنجا برسد که تمام کشورهای اسلامی تقریباً زیر سلطه‌ی استعمار بودند در این یکی دو قرن اخیر؛ یا استعمار صریح و علنی، مثل خیلی از کشورهای عربی و غیره، یا استعمار غیرمستقیم - به اصطلاح استعمار نوین - مثل کشور ما در دوره‌ی نظام طاغوت. نتیجه‌ی انتخاب راه اول همین است؛ از لحاظ علمی عقب میمانند، از لحاظ افتخارات بین‌المللی عقب میمانند، از لحاظ وضع زندگی روزبه‌روز رو به فقرِ بیشتر میروند، منابع انسانیشان معطل میماند، منابع طبیعیشان به غارت میرود؛ این میشود نتیجه؛ ویرانی کشورها. در مقابل، آن قدرتهای سلطه‌گر با تغذیه‌ی از منابع اینها، خودشان را روز به روز قویتر میکنند و مسلطتر میشوند و زور بیشتری وارد میکنند. اما راه دوم، سرنوشت ملت را عوض میکند: «انّ اللَّه لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم». انتخاب با خود ملت است. اگر در میان یک ملتی که اینجور زیر ستم است، انسانهای بزرگی پیدا شدند، آزادگانی پیدا شدند، علمای برجسته‌ی با شجاعت وارد میدان شدند، آحاد مردم حاضر شدند از لذتهای زودگذر و راحتهای حقیر روزمره‌ی زندگی صرفنظر کنند و مجاهدت کنند و دل به شهادت بدهند، میتوانند خودشان را از این ذلتِ زیر سلطه بودن خارج کنند. این انتخابی بود که ملت ایران با انقلاب اسلامی کرد. نقش اول متعلق به امام و امت است. پاسخ مثبت امام بزرگوار ما - این شخصیت بی‌نظیر و فراموش‌نشدنی تاریخ کشور ما - و پاسخ امت به امام در این حرکت، ورق را برگرداند؛ سیلی را خورده بودیم، متقابلاً سیلی زدیم. انقلاب اسلامی سیلی بزرگ ملت ایران به دست‌اندازیها و تجاوزها و زورگوئیها و تحقیرها و سلطه‌طلبی ظالمانه‌ی امریکا و قدرت استکباری در طول سالهای متمادی بود. یک مظهرش البته سیزده آبان سال ۵۸ است که این مخصوص جوانهاست. همه‌ی ملت ایران در دوران انقلاب نقش ایفا کردند؛ زنان نقش برجسته ایفا کردند، مردان نقش برجسته ایفا کردند، قشرهای مختلف همه وارد میدان شدند؛ این حادثه‌ی بزرگ اتفاق افتاد. معلوم است که قدرت سلطه‌گر به‌آسانی و بزودی تسلیم نمیشود و عقب نمینشیند. این مبارزه باید استمرار پیدا کند تا یک ملت بتواند جایگاه خود را مستحکم کند؛ شما امروز در حال ادامه‌ی این مبارزه‌اید. این مبارزه همیشه در میدان جنگ نیست؛ اما همیشه در میدان ظرفیتهای انسانی است؛ همیشه در میدان اراده‌هاست. اراده‌ی ملت وقتی بر ادامه‌ی راه استقلال و عزت باشد، پیش خواهد رفت؛ این اتفاقی است که در ایران افتاد. جوانان عزیز! شما وارث یک واقعیت پرشکوه در این کشورید. کشور ما یک روز نقطه‌ی حساس و اساسی تمرکز سلطه‌ی استکباری در این منطقه بود. زمامداران خائن، خاندان منحوس پهلوی، رجال خودباخته و رشوه‌بگیر، روشنفکران ساکت، علمای بیتفاوت، مجموعاً همه دست به دست هم داده بودند و ملت را مثل یک آب راکد درآورده بودند. سلطه‌گران هم هر کار میخواستند، با این ملت میکردند، که یکی از نمونه‌هایش همان کاپیتولاسیون بود که اشاره کردم. در مجلس ایران قانون گذراندند که دولت ایران و دستگاه قضایی ایران نسبت به مجرم و جنایتکار امریکائی در ایران حق تعقیب ندارد. امام آن روز فریاد کشید؛ امام آن روز برای مردم حقیقت مطلب را روشن کرد. اگر یک نظامی سطحِ پائین امریکائی - یک گروهبان امریکائی، یک آشپز امریکائی - به بزرگترین مقامات علمی، دینی، سیاسی کشور ما اهانت میکرد، مردم حق نداشتند او را محاکمه کنند! اتفاقی که در کشورهائی که امریکائیها در آنجا ظلم میکنند، الان دارد اتفاق میافتد. شما ببینید همین شرکت امریکائی «بِلَک واتر» در بغداد، مردم بی گناه را به رگبار میبندد، کسی جرئت ندارد اینها را محاکمه کند و بگوید چرا کردید. اینها یک چنین وضعیتی را در ایران طلب و دنبال میکردند. بر ملتی وقتی مسلط شدند، به هیچ چیز آن ملت رحم نمیکنند. ملت باید به خود بیاید، هوشیار باشد، راه خود را پیدا کند؛ و ملت ایران پیدا کرد. البته ما هزینه‌های زیادی دادیم. جنگ هشت ساله یکی از هزینه‌هائی بود که ملت ایران داد؛ اما در مقابل استقلال خود را گرفت؛ عزت خود را گرفت. امروز ملت ایران و جوانان ایران در دنیای اسلام و در بسیاری از کشورهای دیگر برای ملتها و برای روشنفکران الهام‌بخشند. امروز احترام ایران و اعتبار ایران در دانشگاههای سراسر دنیای اسلام از همه‌ی کشورها بیشتر است. به خاطر همین اراده‌ای که ملت ایران از خود نشان داد و سرنوشت خودش را عوض کرد. این راه باید ادامه پیدا کند؛ امید به شما جوانهاست. خودتان را آماده کنید. مسئله فقط مسئله‌ی جنگ نظامی نیست که بگوئیم خودتان را آماده‌ی جنگ نظامی کنید؛ نه، اگر یک روزی اتفاق نظامی هم در این کشور بیفتد، این میلیونها جوان ایرانی، این پسران، این دختران، این مادران و فرزندان، امتحان خوبی داده‌اند؛ در گذشته نشان داده‌اند که چه میکنند، در آینده هم همین خواهد بود؛ لکن مسئله منحصر به این نمیشود. راه علم، راه تقویت اراده، راه خلاقیت و سازندگی، راه رشد و تکامل را جوان ایرانی باید بپیماید. هر مقدار ما از معارف اسلامی فاصله بگیریم، از مجاهدت و تلاش و تکاپو دست برداریم، ضرر خواهیم کرد و به همین نسبت در این نبرد تاریخی مرگ و زندگی، عقب خواهیم رفت؛ ضربه خواهیم خورد. ملت ایران باید هم در میدان علم بایستد، هم در میدان فعالیت اقتصادی تلاش کند، هم این وحدت و یگانگی و یکدلی میان ملت و دولت را تقویت کند، هم هسته‌های معرفت و آگاهی و توانائی فکری و روحی را در مجموعه‌ی ملت، بخصوص در میان جوانان باید تقویت کند. در دانشگاههای ما، این هسته‌های علم و معرفت و سیاست، انجمنهای گوناگون - انجمنهای اسلامی، جامعه‌ی اسلامی، جنبش عدالتخواهی، بسیج دانشجوئی، دهها مجموعه‌ی جوان - که با نامهای گوناگون در دانشگاهها، در دبیرستانها مشغول فعالیتند، هر کدام از اینها یک برگ زرین برنده‌ای هستند از تلاش ملت ایران؛ اینها را باید تقویت کنیم. این میشود بسیج یک ملت. بدخواهان این ملت، بسیج را بد معنا میکنند؛ بسیج یعنی این. بسیج یعنی اینکه هر جوانی بداند و بفهمد که باید کشورش مستقل و آزاد و آباد باشد و بخواهد در این راه تلاش کند و نقش بر عهده بگیرد؛ مسئولیت بر عهده بگیرد. این میشود بسیج. نام بسیج، نام مقدسی است. بسیج عمومی یک ملت یعنی آمادگی و هوشیاری دائمی یک ملت، بخصوص جوانهائی که در راه تحصیل علمند؛ دانش‌آموزی و دانشجوئی. مسئولان کشور هم همینجور؛ همه باید به این معنا، بسیجی باشند. اینکه شد، ملت میشود آسیب‌ناپذیر. روزبه‌روز ملت رشد پیدا میکند و این در کشور ما اتفاق افتاده است؛ لذا روزبه‌روز کشور ما رشد کرده است. شما جوانهای عزیز بدانید وضعیت امروز کشور از لحاظ سیاسی، از لحاظ علمی، از لحاظ اقتصادی، از لحاظ رشد انگیزه‌های انقلابی و اسلامی، از لحاظ آگاهی و روشن‌بینی جوانان با بیست سال پیش، خیلی تفاوت کرده؛ ما خیلی جلو رفته‌ایم. آنچه که جلو چشم است و محسوس و قابل اندازه‌گیری است، پیشرفتهای علمی ماست که یک نمونه‌اش همین مسئله‌ی هسته‌ای است و نمونه‌های فراوان دیگری هم دارد. با این پیشرفت، دشمنان ما البته مخالفند. امروز مسئله‌ی عمده‌ی سیاست خارجی کشوری مثل امریکا شده است مسئله‌ی هسته‌ای ایران؛ چرا؟ برای خاطر اینکه این، نشانه‌ی پیشرفت ملتی است که آنها نمیخواهند پیشرفت کند؛ نمیخواهند قدرت پیدا کند؛ نمیخواهند قدرت علمی پیدا کند؛ نمیخواهند قدرت روحی و اعتماد به نفس پیدا کند، تا بتوانند تسلط را برگردانند. به این جهت، مخالفت میکنند. امروز تبلیغ عمده‌ی امریکا و رجال سیاسی این کشور در رسانه‌هایشان، که از همه‌جا دستشان کوتاه شده، این است که چسبیده‌اند به این قضیه که ایرانیها دارند سربازان ما رادر عراق میکُشند؛ دروغ محض! آنها زیر سئوال رفته‌اند؛ امروز دولت و نظام حاکم بر امریکا به خاطر رفتار احمقانه و ابلهانه و ظالمانه‌ای که در عراق در پیش گرفته‌اند، از سوی ملت خود زیر سئوال است؛ میگویند: جوانهای ما را میفرستید عراق میکُشید. باید به مردم خودشان جواب بدهند. جوابشان این است؛ میگویند: نه، ما نمیکُشیم اینها را، ایرانیها میکُشند! دروغ محض! دست خود آنها به خون جوانانشان و سربازانشان آغشته است. آنها در عراق چه میکنند. آنها از هزاران کیلومتر فاصله، سربازشان را فرستاده‌اند به عراق برای چی؟! میجنگند برای چی؟! امروز اصلیترین عامل ناامنی در منطقه‌ی خاورمیانه، حضور امریکائیها و دخالت امریکائیهاست. آنها هم در عراق، هم در لبنان، هم در فلسطین مایه‌ی ناامنیاند؛ مایه‌ی بیثباتیاند. این را امروز دنیا میفهمد. خوشبختانه ملتها بیدار شده‌اند. شماببینید در هر نقطه‌ای از نقاط دنیا که رئیس‌جمهور امریکا و دولتمردان امریکا به نحوی در آنجا حضور پیدا میکنند، ملتها عکس‌العمل نشان میدهند، پرچم امریکا را میسوزانند؛ آدمک بوش را میسوزانند. انزوا یعنی این. امروز امریکا قدرتش، هیمنه‌اش، ابهت ابرقدرتیاش در چشم ملتها ریخته و ملتها بیدار شده‌اند؛ جرئت و جسارت پیدا کرده‌اند. و عامل اصلی شما هستید؛ شما ملت ایران، شما جوانها، که قیام کردید، ایستادید، انقلاب کردید، حرف حقی را زدید، پای آن حرف ایستادید. «انّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا»؛ استقامت کردید. نتیجه این است که خدای متعال رحمت و برکتش را بر شما نازل میکند؛ «تتنزّل علیهم الملائکة الّا تخافوا و لاتحزنوا». خوف از دشمن در دل جوانان ایرانی نیست. جوانان ما از دشمن نمیترسند. حزن و اندوه بر اینکه زیر سلطه‌ی دشمنند، در دل آنها نیست. «الّا تخافوا و لاتحزنوا»؛ خوف نداشته باشید، حزن و اندوه نداشته باشید. این پیام ملائکه‌ی الهی و فرشتگان الهی به شماست. و من عرض میکنم جوانان عزیز! این راه را ادامه بدهید. آینده‌ی کشور روشن است، افقها بسیار تابان است؛ اما به اراده‌ی شما بستگی دارد، به فعالیت شما، به کار شما، به پرداختن شما به خودسازی؛ خودسازی علمی، خودسازی دینی، پاک نگه داشتن دامان روح و دل نورانی - که خدا به شما داده است - در همه‌ی میدانها؛ فعالیت، تلاش، سرزندگی؛ این عاملی است که کشور شما را به اوج قدرت و عزت ان‌شاءاللَّه خواهد رساند. امیدوارم ارواح مطهر شهیدان و روح مقدس امام بزرگوار همیشه حامی شما باشد و قلب مقدس ولیعصر (ارواحنا فداه) از شما راضی باشد و ان‌شاءاللَّه آن روز درخشان و آینده‌ی زیبا را همه‌ی شما ببینید.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,369
1386/08/02
‌بیانات‌ در مراسم مشترک دانش‌آموختگی دانشگاه‌های افسری ارتش
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3407
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ هم به عزیزان دانش‌آموخته‌ای که دوره‌ی دانشگاههای افسری را طی کردند و هم به جوانان عزیزی که امروز سردوشی گرفتند و به طور رسمی به ارتش جمهوری اسلامی ایران ملحق شدند؛ گلهای تازه دمیده‌ی این بوستان رنگین و میوه‌های تازه رسیده‌ی این باغستان پر برکت، صمیمانه تبریک عرض میکنم. شما جوانهای عزیز بهترینها را انتخاب کردید: دانش، پاکیزگی و پاکدامنی و حضور فعال در میدان پرافتخار دفاع از کشور و ملت. در نهج‌البلاغه درباره‌ی نیروهای مسلح جمله‌ای هست که در زبانها و نوشته‌ها تکرار میشود و این جمله خیلی درخور تأمل و تدبر شماست که: «فالجنود باذن اللَّه حصون الرّعیّه»؛ باروهای مستحکم ملت و کشور؛ این مهمترین خصوصیت نیروهای مسلح است. یک ملت برای اینکه قله‌های کمال مادی و معنوی و قله‌های عزت و شرافت را فتح کند، به امنیت و به آسوده‌خیالی از تهاجم دشمنان احتیاج دارد. بدون احساس امنیت و بدون حضور آرامش و اطمینان، در هیچ کشوری نه علم میتواند پیشرفت کند، نه مقامات معنوی و اخلاقی ملتها میتواند به آن نقطه‌ی مطلوب برسد. دنیا و آخرت را با امنیت میتوان تأمین کرد. امنیت را چه تأمین میکند؟ در دنیائی که انگیزه‌های قدرت‌طلبانه هست، انسانهای شیطان‌صفت هستند، جهانخورانِ دنبال جهانگشائی در گوشه و کنار آن هستند، ملتها چگونه میتوانند امنیت خود را به دست بیاورند و حفظ کنند؟ این سهم نیروهای مسلح است. در هر کشوری نیروهای مسلحند که با اقتدار خود، با هوشیاری و آمادگی خود، با پیمان عمیقی که با ملت در دل و زبان خود میبندند و خود را در مقابل خدا و وجدان خود متعهد میکنند، همان باروهای مستحکم را به وجود می‌آورند. این مخصوص امروز نیست؛ در همیشه‌ی دنیا کانونهای ناامن‌ساز در دنیا وجود داشته‌اند و ملتهائی توانسته‌اند خودشان را حفظ کنند که این هوشیاری در آنها وجود داشته باشد. البته نیروهای مسلح، تنها وارد این عرصه نمیتوانند بشوند؛ ملت باید بهوش باشد، آحاد ملت باید این احساس مسئولیت را در مقابل امنیت ملی در همه‌ی وجود خودشان حس کنند. نیروهای مسلح بازوهای توانا و نیرومند چنین ملتی هستند. امروز به حول و قوه‌ی الهی ملت ما از چنین احساسی برخوردار است و من نیروهای مسلح توانا و سرافراز خودمان را میبینم که متناسب با همین احساس شکوهمند ملی شکل گرفته‌اند. شما تجربه‌ی طولانی و پرارزش فرماندهانی را پشت سرتان دارید که اثبات کردند که تا آخرین قطره‌ی خون خودشان ایستاده‌اند. گفتن این حرفها به زبان آسان است؛ لکن در میدان عمل مردان پولادین، مردان صاحب عزم، مردانی که سخن خود را در عمل تصدیق کنند، لازمند تا بتوانند این گفته‌ها و این شعارها را در عمل خودشان محقق کنند. اینجور افراد را شما در ارتش سرافرازتان، در سپاه پاسداران انقلابی سربلندتان و در نیروهای عظیم و انبوه بسیجیتان کم نداشتید؛ چهره‌های پرافتخار و صادق؛ شما دنباله‌روان آنها هستید. جوانهای عزیز! عزیزان من! از این فرصت جوانی استفاده کنید؛ خود را با ایمان، با عزم قوی، با حفظ پاکدامنی و پارسائی بسازید و همچنانی که امام علی (علیه‌السّلام) فرموده است، خود را باروهای مستحکم و سربلند این ملت قرار بدهید. همه‌ی انسانها زندگی میکنند، اما همه‌ی زندگیها مایه‌ی سرافرازی دنیوی نیست؛ بعضی زندگیها برای خود آن شخص و برای ملت او مایه‌ی سرافکندگی است. اما زندگی انسانهای مؤمن و صادق، برای خودشان، برای خانواده‌شان، برای ملتشان و برای تاریخشان مایه‌ی سربلندی است. کوشش کنید از اینگونه افراد باشید؛ و میتوانید. رحمت خدا بر شهید ستاری که این دانشگاه به نام اوست و اینجا را او بنیانگذاری کرد. خوشبختانه امروز دانشگاههای نیروهای زمینی و هوائی و دریائی و نیروهای اطلاعاتی ما با ظرفیتهای خوبی مشغول کارند؛ این ظرفیتها باید افزایش پیدا کند. عمق درسها، کارآمدی درسها، تلاش استادان و دانشجویان باید از آنچه که هست، باز هم بیشتر شود. استعداد ایرانی و توانائیهای ملی ایرانیان اقتضاء میکند که نوآوریها در بخش نیروهای مسلح ما از جمله در ارتش جمهوری اسلامی ایران و نیروهای سه‌گانه‌ی آن، روزبه‌روز بیشتر شود. پژوهش، نوآوری، کارآزمودگی، انضباط کامل، چیزهائی است که بایست در اولین قلمهای فهرست وظائف شما وجود داشته باشد. روح این همه، ایمان و تقوای شماست. یک روز اینجور به ملت ما و به خود نیروهای مسلح باورانده بودند که لباس ارتشی با دینداری سازگار نیست. ارتشیان غیور ما، خلاف این را به اثبات رساندند؛ نشان دادند که دوره‌های تحصیلی ارتش و دوره‌های کاری و مراکز گوناگون ارتش، جایگاه رشد ایمان و بصیرت دینی است. امروز جوانان ارتشی ما، در دین، در تقوا، در پاکدامنی، جزو بهترین جوانان ما هستند. فداکاریهائی هم که این عزیزان کرده‌اند، مثل همه‌ی سرافرازان نیروهای مسلح، نامهائی را از اینها بر پیشانی بلند این کشور و این ملت تا ابد ثبت کرده است. اینها را جزو برنامه‌های حتمی خودتان به حساب بیاورید. کیفیت درسها و کارآمدی آموزشها را روزبه‌روز بیشتر کنید و ان‌شاءاللَّه خودتان را برای به عهده‌گیری مسئولیتهای بزرگ در ارتش جمهوری اسلامی ایران و در سطح فعالیتهای عمومی کشور آماده کنید. امید است که پروردگار عالم به شما توفیق بدهد و قلب مقدس امام زمان (ارواحنا فداه) و روح مطهر شهیدان از شما شادمان باشد.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,370
1386/07/21
‌بیانات در دیدار کارگزاران نظام در روز عید سعید فطر
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3406
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم‌ عید سعید فطر بر همه‌ی امت اسلامی و بر ملت مؤمن و عزیز ایران و بر شما حضار محترم این مجلس که مسئولان بلندپایه‌ی بخشهای مختلف دولت جمهوری اسلامی هستید و همچنین بر سفرای محترم کشورهای اسلامی و میهمانان عزیزمان که در مجلس حضور دارند، مبارک باد. با یک نگاه عید فطر را میشود عید اجتماع امت اسلامی و انسجام امت اسلامی به حساب آورد. علت هم این است که در طول ماه رمضان دلها نورانی و رقیق شده است و عوامل شیطانی اختلاف در وجود انسانها ضعیف شده است. عید فطر هم در واقع رجوع به فطرت است. فطرت انسان گرایش به خدای متعال و به توحید و به مرکز واحدِ متعالیای است که همه‌ی انگیزه‌های انسانها، همه‌ی احساسات انسانها در آنجا میتوانند مجتمع شوند و کنار هم قرار گیرند. نماز عید فطر هم مظهری از همین وحدت در هر نقطه‌ای از نقاط دنیای اسلام است. لذا در این دعائی که ما در قنوت میخوانیم؛ «الّذی جعلته للمسلمین عیدا و لمحمّد (صلّی اللَّه علیه و اله) ذخرا و شرفا و کرامتا و مزیدا»؛ برای وجود مقدس نبی اکرم این عید یک ذخیره است، وسیله‌ی شرف است، وسیله‌ی کرامت و ازدیاد مقام عالىِ متعالىِ آن وجود مقدس است. کِی این خصوصیات حاصل میشود؟ آن وقتی که این عید، عید آشتیکنان دلهای مسلمانان با یکدیگر باشد. هم در ابعاد ملی این حرف صادق است، هم در ابعاد وسیع امت اسلامی این حرف صادق است. در ابعاد ملی همچنانیکه ملت بزرگ ما در طول سالیان پس از انقلاب تا امروز تجربه کرده است، اتحاد و اتفاق کلمه، وسیله‌ی عزت اوست، وسیله‌ی قدرت اوست. ما کشوری هستیم که ملت بزرگ و یکپارچه‌ی ما از اقوام و مذاهب گوناگون تشکیل شده است. سعی دشمنان این ملت همیشه این بوده است که انگیزه‌های قومی را، انگیزه‌های مذهبی را، انگیزه‌های فرقه‌ای را، و در برهه‌ی سیاسی شدن ملت ایران، انگیزه‌های سیاسی و جناحی را بر این حس اتحاد کلمه غلبه بدهد و تا امروز نتوانسته است؛ اقوام ما در کنار یکدیگرند، مذاهب گوناگون در کنار یکدیگرند. آنها خیلی تلاش کرده‌اند. قبل از آنکه انقلاب پیروز شود، وقتی پرچم پیروزی از دور جلو چشمهای انسانهای بصیر بود و دیده میشد، عمله‌ی طاغوت آنوقت میگفتند که ایران تجزیه خواهد شد. به تعبیر آنها، «ایرانستان» خواهد شد. انتظار این را داشتند. اول انقلاب ما هم پولهای زیادی خرج شد برای اینکه اقوام ایرانی را از هم جدا کنند، مذاهب را در مقابل هم قرار بدهند. انقلاب بر همه‌ی اینها فائق آمد. لذا امروز شما وقتی نگاه میکنید، در جلوه‌گاههای حضور عظیم این ملت بزرگ، از همه‌ی قشرها، از همه‌ی اقوام، از همه‌ی ولایات این سرزمین بزرگ، با همه‌ی لغتها، انسانهائی را میبینید که دارند آرمان واحدی را فریاد میکنند. دو برادر میتوانند در کنار هم زندگی کنند، دست در دست هم داشته باشند، در حالیکه در برخی از مسائل با هم اختلاف‌نظر دارند. این اختلاف‌نظر به دست به گریبان شدن نباید بینجامد. انقلاب این را به ما یاد داد. این را ما به برکت انقلاب فرا گرفتیم و عمل کردیم؛ لذا امروز ملت ما، یک ملت یکپارچه است. در این سالهای اخیر از طرف دشمنان سعی بر این است که حالا که اختلافات قومی به جائی نرسید، اختلافات مذهبی به جائی نرسید، اختلافات لغت و لهجه به جائی نرسید، گرایشهای سیاسی را مایه‌ی اختلاف کنند. البته عده‌ی قلیلی هم فریب میخورند و اشتباه هم میکنند، اما بدنه‌ی ملت، سواد ملت، هوشیارانه در مقابل این توطئه ایستاده‌اند. محور وحدت در این کشور، نظام جمهوری اسلامی و اسلام عزیز و قرآن کریم است که همه به او معتقدند. در خطبه‌ی نماز - امروز صبح - عرض کردم که ایام ماه رمضان، لیالی ماه رمضان، مظهر اعتقاد و ایمان دلهای جوانان انبوه این کشور و تضرع و تقرب و لطافت روح آنها بود. کی باور میکند؟ اما این در کشور ما واقعیت دارد. جوانهای ما - امروز اکثر ملت ما جوانند؛ کمتر کشوری، کمتر ملتی این همه جوان دارد - اینجور خالصاً، مخلصاً، با حضور قلب خدا را یاد کنند، اشک بریزند، با خدا راز و نیاز کنند، دلهاشان را پیش خدای متعال ببرند، اینها از برکات اسلام عزیز ماست. این را باید نگه داشت. عید فطر روزی است که ما به خود بیائیم و اگر در دلهای ما انگیزه‌های اختلاف و نقار و نفاق و دوگانگی وجود دارد، آنها را هرچه میتوانیم ضعیف کنیم، در دل خودمان آنها را سرکوب کنیم. ما راه طولانیای در پیش داریم. درست است که انقلاب، به ما و به حرکت ما شتاب داد - ما پیشرفتهای زیادی کردیم. ما از یک ملت درجه‌ی سه‌ی دنیا، به یک ملت عزیز تبدیل شدیم؛ ملتی که ملتهای مسلمان به او چشم دارند. در درون خودمان هم پیشرفتها خیلی زیاد بوده است - اینها درست است، اما ما هنوز اول راهیم. اسلام ظرفیتش خیلی زیاد است. قله‌هائی که اسلام جلو ما قرار میدهد، خیلی برتر از اینهاست. باید این قله‌ها را طی کنیم؛ باید به این قله‌ها برسیم. اسلام توانست یک ملت را که از تمدن بوئی نبرده بودند و با علوم و دانشهای بشری هیچ رابطه‌ای نداشتند، اینها را در رأس قله‌ی دانش جهانی قرار دهد که همه‌ی دنیای بشری از دانش اینها، از معرفت اینها، از نوشته‌های اینها، از تفکرات و اندیشه‌های اینها بهره‌مند شوند. این هنر اسلام است. ما مسلمانها بودیم که خودمان را از این قله پرتاب کردیم پائین؛ ما بودیم که اشتباه کردیم، تن دادیم به ضعفها و ذلتها، که امروز دنیای اسلام عقب مانده است. ما میتوانیم دوباره این راه را پیش بگیریم و پیش برویم. «ذلک بأنّ اللَّه لم یک مغیّرا نعمة أنعمها علی قوم حتّی یغیّروا ما بأنفسهم». همان اندازه که ما در خودمان تغییر ایجاد کردیم، پیش رفتیم؛ خدای متعال ما را جلو برد. باز هم بایستی این حرکت ادامه پیدا کند. این مربوط به مسائل داخل کشور ماست. امتحانها هم زیاد است. در آخر امسال، ما انتخابات داریم. انتخابات یک عرصه‌ی ظهور و بروز وحدت ما، عقلانیت ما، شعور ملی ما میتواند قرار بگیرد. بعضی خیال میکنند انتخابات، زمزمه‌های انتخابات، فضای انتخاباتی، مایه‌ی اختلاف است؛ نه، میتواند مایه‌ی اتحاد باشد؛ میتواند تشجیع کننده‌ی به سرعت عمل و پیشرفت باشد؛ با رقابت مثبت. هر گروهی سعی کنند برای خدمتگزاری به این ملت، سهم متناسب با خودشان را که لایق خودشان میدانند، به دست بیاورند؛ هیچ اشکالی ندارد. این رقابت مثبت به جامعه نشاط میبخشد، ما را زنده‌دل میکند، روح جوانی را بر جامعه‌ی ما حاکم میکند. در همین انتخابات اگر بد عمل بکنیم، به هم بد بگوئیم، با هم کینه‌ورزی کنیم، به یکدیگر تهمت بزنیم، برخلاف قوانین و مقررات رفتار کنیم، میتواند وسیله‌ی سقوط و ضعف و انحطاط باشد؛ دست خود ماست؛ امتحان الهی است. امروز روز عید فطر است؛ آن هم بعد از یک ماه رمضانِ سی روزه‌ی پر برکت و سرشار از نعم الهی و برکات معنوی الهی. خوشا بحالتان. ماه رمضان خوبی را گذراندید، امروز هم روز فطر خوبی است. این را مبدأ یک عزیمت حقیقی به سمت تعالی انسانی قرار بدهید؛ این مربوط به داخل کشور. در سطح امت اسلامی هم همینجور است. شما ببینید زیاده‌طلبان بین‌المللی درباره‌ی همه‌ی مسائل دنیای اسلام میخواهند دخالت کنند. سنای امریکا مینشینند مصوبه میگذرانند که عراق باید تجزیه شود. آخر به شما چه ربطی دارد. پس ملت عراق چه‌کاره‌اند. غلط میکند مجمع قانونگذاری یک کشوری برای یک کشور دیگری تکلیف معین کند. یک کشور مهم اسلامی را تجزیه کردن، تقسیم کردن، تبدیل به سه تا کشور قابل تصرف، قابل نفوذ و بازیچه‌ی خود قرار دادن، این بزرگترین خیانت به دنیای اسلام و به ملت عراق است. مسئولان عراقی اظهار مخالفت کردند، حق هم با آنهاست؛ ملت عراق مخالفند، حق هم با آنهاست؛ دنیای اسلام هم با این مسئله مخالف است. این را ببینید، این نوعِ دخالتهای مستکبرانه و متکبرانه‌ی استکبار است. خوب، تا کِی این وضع باید ادامه پیدا کند؟ مسئله‌ی فلسطین یک نوع دیگر. چون حالا صهیونیستها از جوانان مسلمان عرب تودهنی و سیلی خوردند، حالا میخواهند اینها را باز دوباره احیاء کنند و یک جوری آن شکست صهیونیستها را جبران کنند. کنفرانس صلح تشکیل میدهند. این کنفرانسِ صلح است؟! صلح معنایش این است؟! یک ملتی را از تمامی حقوق خود محروم کردن، از خانه و زندگی و خاک و وطن خود محروم کردن به نفع یک گروه اشغالگرِ فضول زیادی، بعد هم تو سر اینها زدن و مصوبه گذراندن که حق ندارید. کنفرانس صلح برای این است. مردم فلسطین از کنفرانسهای گذشته چه سودی دیدند؟ بفرمائید، امروز دولت مردمی در غزه انتخاب شده. خوب، این دولت، مردمی است. در این شکی هست؟ آیا مردم این دولت را انتخاب کرده‌اند یا نه؟ خوب اگر این یک دولتی است که ملت فلسطین آن را انتخاب کرده، امریکا و فلان کشور دنباله‌رو امریکا چه حقی دارند که نسبت به مسائل آن ملت دخالت کنند و تصمیم دیگری بگیرند. مال خود آن ملت است. فلسطینیها گفتند ما مخالفیم. پیداست که این، توطئه‌ای علیه فلسطینیهاست. بعضی از دولتهای منطقه در سالهای گذشته میگفتند ما که از فلسطینیها فلسطینیتر نیستیم - آنوقتی که آن کنفرانسهای خیانتبار را بعضیها به نام مردم فلسطین قبول کرده بودند - و فلسطینیها قبول کرده‌اند. بسیار خوب، شما از فلسطینیها فلسطینیتر نباشید؛ حالا خود فلسطینیها میگویند ما این کنفرانس صلح را قبول نداریم. این را خدعه و نیرنگ میدانند. چرا بایستی برخی از کشورها نسبت به یک چنین حرکتی که علی‌رغم ملت فلسطین است، علی‌رغم دنیای اسلام است، علی‌رغم خود دولتهای منطقه است، با امریکا موافقت نشان بدهند؟ چرا این دخالتها انجام میگیرد؟ چون ما با هم متحد نیستیم، چون ما نیروهامان پشتِ هم نیست، چون دستمان در دست هم نیست. اگر کشورهای مسلمان با هر لغتی، با هر جمعیتی، در هر نقطه‌ای از دنیای اسلام دست به دست هم بدهند و حرف واحدی را بزنند، دیگر امریکا و غیر امریکا جرئت نمیکنند بر خلاف حرف واحد امت اسلامی حرفی بزنند و اقدامی بکنند. جمهوری اسلامی نمیگوید دولتهای دیگر بیایند آنچه را که ما میگوئیم، بگویند. بنشینند دور همدیگر راجع به مسئله‌ی فلسطین، بدون در نظر گرفتن خواست فلان ابرقدرت زیاده‌طلب و دخالتگر، تصمیمی بگیرند، همان تصمیم را اعلام کنند؛ مرجع قبول هم خود ملت فلسطین باشند. چرا بایستی از آن طرف دنیا کسانی بیایند و همه‌ی تلاششان این باشد که برای اسرائیل - این زاده‌ی نامشروع استکبار و استعمار در این منطقه - امنیت درست کنند. ولو حالا ملتها ضایع و نابود شوند؛ هرچه میشود، بشود. این ضعف ماست.   آبادی بتخانه ز ویرانی ماست       جمعیت کفر از پریشانی ماست ‌   ما ملتها باید با هم باشیم؛ ما دولتها باید با هم باشیم تا این قدرت بتواند خودش را نشان دهد. این، حرف جمهوری اسلامی است. ما این حرف را میزنیم و پایش میایستیم. خوب، استکبار هم با ما دشمنی میکند. نمونه‌هایش را در قضیه‌ی انرژی هسته‌ای و چیزهای دیگر دارید مشاهده میکنید. الحمدللَّه دشمنیهای استکبار هم علیه این ملت اثر نکرده است و نخواهد کرد. خداوند دلهای ما را هدایت کند. خداوند ما را به آنچه که صلاح امت اسلامی است و نیاز این لحظه‌ی حساس تاریخی است، هدایت کند و ما را بر آن توفیق بدهد و کمک بکند. پروردگارا! ارواح طیبه‌ی شهدای عزیز راه اسلام، بخصوص شهدای مظلوم جمهوری اسلامی و شهدای فلسطین و عراق و سایر ملتهای مسلمان را مشمول رحمت خودت قرار بده و روح مطهر امام بزرگوار را با اولیائت محشور کن و قلب مقدس ولیعصر (ارواحنا فداه) را از ما راضی و خشنود بگردان.   والسّلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته‌
1,371
1386/07/21
بیانات در ‌خطبه‌‌های نماز عید سعید فطر
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3405
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم‌ الحمدللَّه الّذی خلق السّموات و الارض و جعل الظّلمات و النّور ثمّ الّذین کفروا بربّهم یعدلون. نحمده و نستعینه و نستغفره و نؤمن به و نتوکل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشیر رحمته و نذیر نقمته سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین سیّما بقیّة اللَّه فی الأرضین و علی صحبه المنتجبین. عید سعید فطر را به همه‌ی مسلمانان و مؤمنان روزه‌دار در سراسر جهان اسلام تبریک عرض میکنیم؛ مخصوصاً به ملت مؤمن و عزیز ایران و به شما برادران و خواهران نمازگزار. عید رمضان در حقیقت عید شکر است؛ شکر به خاطر توفیق گذراندن دوران یک ماهه‌ی ضیافت الهی، شکر روزه‌داری، شکر توفیق عبادت و ذکر و خشوع و توسل به بارگاه کبریائی حضرت حق. حقیقتاً هم برای این شکر، انسان مؤمن باید عید بگیرد. کارنامه‌ی بهره‌وری ملت عزیز ایران از این ماه - بر طبق اطلاعات موثقی که در اختیار بنده است - کارنامه‌ای درخشان و برجسته است. ملت ما حقیقتاً از ماه مبارک رمضان بهره بردند؛ همه‌ی قشرها، همه‌ی مجموعه‌های اجتماعی و سلائق مختلف و گرایشهای گوناگون و کسانی که در زندگی معمولیشان، در رفتارشان، در لباسشان، در بعضی از خلقیاتشان با همدیگر تفاوتهائی دارند، همه آمده بودند. خدا را بر این نعمت بزرگ - که نعمت ایمان و اقبال قلبی ملت مسلمان به دین و حقایق دینی و اسلامی است - باید خیلی شکر گذاشت. این یکی از برجستگیهای ملت ایران است. آنچه که در وسائل تبلیغات جمعی و رسانه‌ها - مثل رادیو و تلویزیون و روزنامه‌ها - از دینداری مردم نشان داده میشود، بدون هیچ تردیدی یک بخش از هزاران بخش توجهات و توسلات مردم است. در این کشور بزرگ، در این همه شهر، در این همه روستا، در دهها هزار مسجد و حسینیه و مراکز گوناگون، این مردم، این جوانها، دختران و پسران در شبهای قدر و در ایام و لیالی دیگرِ این ماه جمع شدند، دست توسل دراز کردند، از خدای متعال خواستند، با خدا سخن گفتند و راز و نیاز کردند؛ این خیلی ارزش بالائی است. این ماه رمضان برای ما درسهائی دارد؛ نه از قبیل درسهائی که انسان از زبان معلم یا از روی کتاب فرا میگیرد، بلکه از قبیل درسهائی که انسان در یک تمرین عملی، در یک کار دسته‌جمعی بزرگ فرا میگیرد. اولش همین درس ارتباط با خدا و حفظ پیوند قلبی با ذات احدیت و حضرت محبوب است. لذت این درس را چشیدید، دیدید که چگونه میتوان آسان با خدای متعال تماس برقرار کرد. «و انّ الرّاحل الیک قریب المسافة و انّک لا تحتجب عن خلقک الّا ان یحجبهم الاعمال دونک»؛ به خدا راه نزدیک است. این را در شب قدر دیدید؛ در هنگام توسل و زیارت و دعا دیدید؛ راز و نیاز کردید؛ دل خودتان را برای خدای متعال به ارمغان بردید و محبت خودتان را با خدا محکم کردید. این لذت بزرگ را برای خودتان نگه دارید. این رابطه را نگذارید قطع شود. این، درس اول. یک درس دیگر گرد آمدن همه‌ی سلائق گوناگون یک ملت بر گرد محور دین و توحید است. اینکه میگوئیم اتحاد ملی، اینکه میگوئیم ملت ایران یکپارچه است، این اتحاد، این یکپارچگی بی ریشه نیست، فقط به خاطر یک توصیه و یک دستور و فرمان نیست؛ عقبه‌ی این اتحاد همین ایمان دینی است. دین است، اعتقاد است که همه‌ی ما را به سمت یک مرکز میکشاند؛ آن مرکز توجه به ذات اقدس باری‌تعالی‌ است. این مایه‌ی اتحادملی ماست؛ دلها را به هم نزدیک میکند، نرم میکند. در نماز جماعت، در نماز جمعه، در مراسم احیاء و قرآن سر گرفتن و دعا و تضرع، بغل‌دستىِ شما هر که میخواهد باشد؛ از هر سلیقه‌ای، از هر گروه اجتماعیای، با هر ریخت و قیافه‌ای، برادر شماست؛ همراه شماست؛ همراز شماست در پیشگاه ذات مقدس پروردگار. این ارتباط قلبی را حفظ کنید؛ این هم درس دیگر است. یک درس دیگر مسئله‌ی سخت گرفتن بر خود و انفاق به دیگران است. این گرسنگی کشیدن، تشنگی کشیدن، روزه‌ی از اذان صبح تا اذان مغرب، این سخت گرفتن بر خود است. بسیاری از مردم ما به خودشان با روزه‌گیری سخت گرفتند و به دیگران انواع و اقسامِ انفاق را کردند. انسان چقدر لذت می‌برد که میبیند در شب ولادت امام مجتبی (علیه الصّلاة و السّلام) در نیمه‌ی ماه رمضان، بالای سر یک نانوائی تابلو زده‌اند که امشب به عشق امام حسن، نان از این نانوائی صلواتی است؛ هر که میخواهد بیاید نان ببرد. این انفاقهائی که در افطارها - افطارهای بینام و نشان، افطارهای در مساجد - به وسیله‌ی همینگونه کارهای ابتکاری مردم ما دادند، این یک درس دیگر است، یک تمرین دیگر است. بر خود سخت بگیریم، به دیگران انفاق کنیم. من روی این نکته اندکی درنگ بکنم؛ چون یکی از مسائل مهم کشور و اجتماع ما این است. ما مردم مسرفی هستیم؛ ما اسراف میکنیم؛ اسراف در آب، اسراف در نان، اسراف در وسائل گوناگون و تنقلات، اسراف در بنزین. کشوری که تولید کننده‌ی نفت است، وارد کننده‌ی فرآورده‌ی نفت - بنزین - است! این تعجب‌آور نیست!؟ هر سال میلیاردها بدهیم بنزین وارد کنیم یا چیزهای دیگری وارد کنیم برای اینکه بخشی از جمعیت و ملت ما دلشان میخواهد ریخت و پاش کنند! این درست است!؟ ما ملت، به عنوان یک عیب ملی به این نگاه کنیم. اسراف بد است؛ حتی در انفاق راه خدا هم میگویند. خدای متعال در قرآن به پیغمبرش میفرماید: «لا تجعل یدک مغلولة الی عنقک و لا تبسطها کل البسط»؛ در انفاق برای خدا هم اینجوری عمل کن. افراط و تفریط نکنید. میانه‌روی؛ میانه‌روی در خرج کردن. این را باید ما به صورت یک فرهنگ ملی در بیاوریم. قرآن میفرماید: «و الّذین اذا انفقوا»؛ کسانی که وقتی میخواهند خرج کنند، «لم یسرفوا و لم یقتروا»؛ نه اسراف میکنند - زیاده‌روی میکنند - نه تنگ میگیرند و با فشار بر خودشان، زندگی میکنند؛ نه، اسلام این را هم توصیه نمیکند. اسلام نمیگوید که مردم بایستی با ریاضت و زهد آنچنانی زندگی کنند؛ نه، معمولی زندگی کنند، متوسط زندگی کنند. اینکه میبینید بعضی از فضولهای خارجی، دولتهای خارجی، دائم و دم‌به‌ساعت، چندین سال است که ملت ما را تهدید میکنند که تحریم میکنیم، تحریم میکنیم، تحریم میکنیم - بارها هم تحریم کرده‌اند - به خاطر این است که چشم امیدشان به همین خصوصیت منفی ماست. ما اگر آدمهای اهل اسراف و ولنگاری در خرج باشیم، ممکن است تحریم برای آدم مسرف و ولنگار سخت تمام بشود؛ اما ملتی که نه، حساب کار خودش را دارد، حساب دخل و خرج خود را دارد، حساب مصلحت خود را دارد، زیاده‌روی نمیکند، اسراف نمیکند. خوب، تحریم کنند. بر یک چنین ملتی از تحریم ضرری وارد نمیشود. این نکته را از ماه رمضان به یاد نگه داریم و ان‌شاءاللَّه عمل کنیم. بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم. والعصر. انّ الانسان لفی خسر. الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصّبر. خطبه‌ی دوم‌   بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌   الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا أبیالقاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین سیّما علىّ أمیرالمؤمنین و الصّدیقة الطّاهرة و الحسن و الحسین سیّدی شباب أهل الجنّة و علىّ‌بن‌الحسین زین‌العابدین و محمّدبن‌علىّ باقر علم النبیّین و جعغربن‌محمد الصّادق و موسیبن‌جعفر الکاظم و علىّ‌بن‌موسی الرّضا و محمّدبن‌علی الجواد و علی‌بن‌محمّد الهادی و الحسن‌بن‌علىّ الزّکىّ العسکرىّ و الخلف القائم المهدی حججک علی عبادک و امنائک فی بلادک و صلّ علی أئمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. أوصیکم عباداللَّه بتقوی اللَّه. اولین مطلبی که در خطبه‌ی دوم باید عرض کنم، سپاس فراوان از ملت ایران به خاطر راهپیمائی روز قدس است. حقیقتاً باید گفت: درود بر ملت ایران! عظمت ملی خود را، عظمت جایگاه اسلامی خود را، عزت خود را به دنیا نشان دادید. نقش این راهپیمائیها بسیار زیاد است. استعمارگران از وقتی فلسطین را اشغال کردند، هدفشان این بود که نام و یاد فلسطین را به فراموشی بسپرند؛ اصلاً مردم دنیا و نسلهای بعدی فراموش کنند که روزی یک سرزمینی در دنیا بوده است، یک کشوری بوده است به اسم فلسطین؛ هدفشان این بود. بعد که نتوانستند و این قیام عظیم ملت فلسطین - چه در انتفاضه‌ی اول و چه در انتفاضه‌ی مسجدالأقصی - بار دیگر این شعله را در دنیا برافروخته کرد و دلهای ملتها و آحاد مردم و منصفان عالم را به خود متوجه کرد، راه علاج را این دانستند که مجموعه‌ی عرب فلسطینی را در گوشه‌ای از این سرزمین، در واقع زندانی کنند؛ محصور کنند و کشور آبادِ پرنعمت فلسطین و منطقه‌ی حساس فلسطین را به طور خالص در اختیار صهیونیستها و با هویت صهیونیستی نگه دارند و عربها را به طرف غزه و ساحل غربی برانند. امروز هم وقتی به رفتار صهیونیستها نگاه کنید، میبینید هدفشان این است که هر چه میتوانند، این انگیزه‌های ایستادگی و استقامت را در مردم فلسطین نابود کنند؛ همه‌ی کارهاشان با این سیاست است: انگیزه‌ی مقاومت از بین برود. ولی مردم فلسطین ایستاده‌اند. اولاً مبارزه را رها نکردند، ثانیاً دولتی را با آراء خودشان سر کار آوردند که این دولت، شعارش ایستادگی و مقاومت و مبارزه‌ی با اشغالگران است و با همه‌ی فشارهائی هم که در این یکی دو سال اخیر بر این دولت و مردم آن منطقه وارد کردند، اینها محکم ایستاده‌اند؛ دارند مقاومت میکنند. ولی یک ملتِ تنها، منزوی در یک گوشه، بدون دسترسی به هیچ نقطه‌ای از نقاط عالم، غیر از امید به خدا باید دلخوشیهائی داشته باشد. این شعار عظیم ملتهای مسلمان به نفع فلسطین، به آنها روحیه میدهد؛ دلهای آنها را برای استقامت بیشتر آماده میکند، علاوه بر اینکه افکار عمومی دنیا را به حقانیت داعیه‌ی فلسطین آشنا میکند. ملت ایران، با این راهپیمائی به جمهوری اسلامی آبرو دادند؛ به ایران و ایرانی آبرو دادند و نشان دادند که همچنان در صف مقدم دفاع از حق بزرگ امت اسلامی نسبت به کشور فلسطین و ملت فلسطین قرار دارند. این بسیار با ارزش بود. در همین زمینه‌ی مسائل فلسطین، امروز تلاش میشود که باز به نحوی به نام صلح، تحمیل دیگری بر مردم فلسطین بکنند. تا حالا هر چه اجتماع به نام صلح تشکیل شده است، نتیجه، علیه مردم فلسطین و به ضرر آنها بوده است. باز امریکائیها یک کنفرانس دیگری را پیشقدم شدند، ملت فلسطین رد کردند. این کنفرانسی که اسمش را کنفرانس پائیزی گذاشتند، فلسطینیها رد کردند. وقتی فلسطینی یک عملی را، یک حرکتی را که به نام او از سوی جمعی تشکیل میشود - دولتهای دیگر - رد میکند، چگونه میتوانند این اجتماع و این کنفرانس را قبول کنند. وقتی این کنفرانس را خدعه میدانند، دیگران هم باید خدعه بدانند. این تحرکات در حقیقت ابتکارهای رژیم ایالات متحده‌ی امریکا برای نجات صهیونیست‌هاست. صهیونیستها که دولتشان، ارتششان، آن تودهنی محکم را سال گذشته از حزب اللَّه شجاعِ از جان گذشته‌ی لبنان خورد و اینجور در مقابل دیوار «نه» ی بلند دولت فلسطینی - دولت حماس - قرارگرفته و آنجور تضعیف و تحقیر شده است، او را میخواهند نجات بدهند. آن وقت فلسطینی را در مقابل فلسطینی قرار میدهند. و من اگر یک پیام به برادران فلسطینی داشته باشم، آن یک کلمه، این است که بگویم: برادران! در مقابل هم قرار نگیرید. دشمن در خانه‌ی شماست. دشمن در میان شما فتنه‌انگیزی میکند. فلسطین را مردم فلسطین باید نجات بدهند، امت اسلامی هم باید پشتیبانی بکند. امت فلسطین، مردم فلسطین، کنار هم قرار بگیرند. مسئله‌ی فلسطین یک مسئله است. مسئله عراق، مسئله‌ی دیگر دنیای اسلام است. دل ما برای عراق خون است. این تروریسم کورِ در واقع حمایت شده و تأیید شده‌ی از سوی دشمنان ملت عراق، روزِ ملت عراق را سیاه کرده. اینجا هم تقصیر اول به عهده‌ی اشغالگران است. خودشان امنیت را برقرار نمیکنند؛ یا نمیتوانند، یا نمیخواهند. به دولت مردمی هم این امکان را نمیدهند که ابتکارات امنیتی را خود او به دست بگیرد و خود او کار کند. آنها مقصرند. امروز هر فاجعه‌ای در عراق اتفاق بیفتد - فاجعه‌ی انسانی، فاجعه‌ی عمرانی، فاجعه‌ی سیاسی - مقصر اول و مسئول اول، اشغالگرانند؛ یعنی در درجه‌ی اول امریکا و بعد هم بقیه‌ی همپیمانانی که در عراق مشغول اشغال نظامی هستند، مسؤولند. پروردگارا! امت اسلامی را از شر دشمنانش نجات بده. پروردگارا! ملتها و دولتهای اسلامی را بیدار کن؛ به آنها قدرت ببخش. پروردگارا! ما را به آنچه که رضای تو در آن است، هدایت و راهنمائی بفرما؛ ما را بر انجام دادن آن، توفیق عنایت کن. پروردگارا! ارواح مطهره‌ی شهدای اسلام و شهدای عزیز جمهوری اسلامی و جنگ تحمیلی و روح مطهر امام را با اولیائت محشور کن. پروردگارا! دعای حضرت بقیة اللَّه (ارواحنا فداه) را در حق ما مستجاب کن و سلام ما را در این روز عید به حضور آن بزرگوار برسان.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌   بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم‌ انّا أعطیناک الکوثر. فصلّ لربّک وانحر. انّ شانئک هو الأبتر.
1,372
1386/07/17
بیانات در دیدار دانشجویان نخبه و نفرات برتر کنکور و فعالان تشکل‌های سیاسی فرهنگی دانشگاه‌ها
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3404
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ از دوستانی که اینجا مطالبی بیان کردند، صمیمانه و از ته دل تشکر میکنم؛ چه دوستانی که از سوی تشکلها حرف زدند، چه دوستانی که نظرات خودشان را بیان کردند، مطالب مفیدی را به گوش ما رساندند، که برخی از این مطالب، برای من مطالبِ جالب توجهی بود و شاید ان‌شاءاللَّه یک اقدامی، یک حرکتی را ایجاب کند؛ لیکن از این جالبتر، این است که جوانهای ما، دانشجویان ما در زمینه‌ی مسائل گوناگون - چه مسائل دانشگاهی، چه مسائل سیاسی، چه مسائل اجتماعی - نظراتی دارند، مطالباتی دارند، مدعا دارند؛ این برای من جالب است. من بارها گفته‌ام؛ از آن روزی باید ترسید که جوان ما، دانشجوی ما در دانشگاه انگیزه‌ی طرح مسئله، طرح سؤال، طرح درخواست نداشته باشد. همه‌ی همت ما باید این باشد که این روحیه‌ی مطالبه، خواستن و مدعا داشتن در زمینه‌های گوناگون را در نسل جوان کشورمان - بخصوص جوان علمی - گسترش بدهیم. اگر این شد، ممکن است به همه‌ی آن مطالبات نتوان پاسخ داد - کما اینکه در کوتاه‌مدت همینجور هم هست؛ به همه‌ی مطالبات در کوتاه‌مدت یقیناً نمیشود پاسخ داد؛ ظرفیتها محدود است - لیکن یقیناً آینده‌ی خوب و یک افق روشن با چنین مطالباتی جلوی چشم است. جوان باید مطالبه کند، باید احساس کند که این مطالبه سودمند است، ثمربخش است؛ و تشویق بشود بر این مطالبه و باید احساس کند که او فقط مسئولیتش طرح سؤال و پرتاب کردن یک شعار نیست، که بگوید خوب، ما کار خودمان را کردیم؛ نه، پیگیری کردن، مطالعه کردن، درباره‌ی مسئله اندیشیدن، آن را پخته کردن، راهِ کارِ اجرائی را برای آن جستجو کردن، برای طرحش با مراکز دست‌اندرکار و مجری تلاش کردن و فعالیت کردن و بالاخره خود وارد میدان کار شدن، اینها جزء وظایف و تکالیف جوان ماست که این را هم بایستی جوان ما درک کند؛ در کنار آن مطالبه و طلبگاری و مدعا داشتن که عرض کردیم. مطلب کلیدیای که لازم است اول عرض کنم - که یکی از عزیزان، اینجا مطرح کردند - راجع به گزاره‌هائی است که درباره ارتباط رهبری و مردم در اینجا و آنجا گفته میشود. این چیزی که در جلسه گفته شد، ملاک نیست؛ یا تأویل یا توجیه یا تفسیرهای مِن عندی؛ هیچ کدامِ اینها درست نیست. من حرفم همانی است که دارم میگویم. آنچه را که بر طبق مصلحت کشور و مصلحت نظام نباید گفت، نمیگوئیم؛ نه اینکه خلافِ آن را بگوئیم، بعد بخواهیم در یک جلسه‌ی خصوصی، مثلاً فرض کنید آن خلاف‌گفته را تصحیح کنیم؛ نخیر، اینجور نیست. بله، بسیاری از مسائل هست که گفتنِ آن بر مسئولان کشور حرام است؛ نباید بگویند. ما اگر همه‌ی آن چیزهائی را که میدانیم، بگوئیم، فقط شما که نمیشنوید، آنهائی که دشمن شما هستند، آنها هم میشنوند. قطعاً این چیزی که در جلسه گفته شد، نیست؛ و بلاشک نباید برخی از مطالب را گفت. اما آنچه را که نباید گفت، نباید گفت؛ نه اینکه باید خلاف آن را گفت و در اذهان شوب ایجاد کرد؛ شائبه‌ای به وجود آورد. قبلاً این روشن باشد، معلوم باشد؛ حرف ما همانی است که از ما میشنوید؛ چه در نماز جمعه، چه در دیدارهای عمومی، چه در دیدارهای دانشجوئی و دیدارهای گوناگونِ اختصاصىِ دیگر. یک درخواست دیگر هم بکنم. دانشجویانی که به عنوان نخبگان علمی آمدند اینجا صحبت کردند، مطالب خوبی را گفتند؛ البته تندتند صحبت میکردند، من همه‌ی جزئیات را هم نشنیدم. یادداشت کردم این را بگویم به دوستان؛ خواهش میکنم آن چیزهائی که مورد نظرتان هست، با پیشنهادهای مشخصتان روی کاغذ بیاورید؛ هم در ذهن خودتان شکل‌یابىِ بیشتری پیدا میکند، هم آن را به ما بدهید که ما بتوانیم اگر بناست دنبال شود، ان‌شاءاللَّه دنبال کنیم. توصیه‌ی من به فضای دانشجوئی و محیط دانشجوئی، همین مطلبی است که عرض کردم؛ یعنی خواستن، مطالبه کردن، داعیه داشتن؛ هم در زمینه‌ی مسائل سیاسی و اجتماعی، هم در زمینه‌ی مسائل علمی، هم در زمینه‌ی مسائل خاص دانشگاهی؛ همراه با عقلانیت. من از اول انقلاب تا حالا، حتی در آن روزهائی هم که روزهای بعضی از تحرکات نامتناسب بود و من به دانشگاه تهران میآمدم و با جوانها صحبت میکردم، عقیده و سلیقه‌ام همین بود که دانشجو باید از افراط و تفریط پرهیز کند؛ من با افراطکاری و زیاده‌رویهای گوناگون در هر جهتی، موافق نیستم. با اعتدال، با روش منطقی و صحیح مسائل را دنبال کنید و بدانید که خواست و پیگیری شما اثر دارد. این تصور غلط نبادا به ذهن بیاید که چه فایده دارد؛ نخیر، کاملاً فایده دارد. اگر مثلاً شعار عدالتخواهی که حالا یک مسئولی این را بر زبان آورده، گفته میشد، بعد هم تمام میشد، کسی در جامعه پرچم عدالتخواهی را به دست نمیگرفت. مطمئن باشید یک دولت عدالتخواه و یک گفتمان عدالتخواهی مثل امروز به وجود نمیآمد. شماها کردید؛ کار شما جوانها بود؛ به عنوان جنبش عدالتخواهی، به عنوان طرح مسئله‌ی عدالتخواهی - نمیخواهم حالا به یک تشکیلات خاص اشاره کنم - این را در دانشگاهها جوانهای مؤمن، جوانهای متعهد، جوانهای بامسئولیت مطرح کردند، گفتند؛ وقتی تکرار شد، به شکل یک گفتمان عمومی درمی‌آید و نتیجه‌اش را در گزینشهای مردم، در جهتگیریهای مردم، در شعارهای مردم، در انتخابات مردم، نشان میدهد. بنابراین شما یک گام جلو آمدید. من میبینم بعضی از دوستان دانشجو - حالا چه در این جلسه، چه شاید بیش از این؛ در ارتباطات دیگری که با من گرفته میشود - نسبت به برخی از مسائل مربوط به عدالت و رفع تبعیض و مبارزه‌ی با فساد، در ذهنشان سؤالاتی مطرح میشود که خوب حالا چی که دائم گفتیم. بله، گفتید و شد؛ منتها این انتظار که همه‌ی آنچه را که ما خواستیم، در کوتاه‌مدت تحقق پیدا کند، عملی نیست؛ در هیچ شرائطی در کوتاه‌مدت، آرمانهای بزرگ تحقق پیدا نمیکند. آرمانهای بزرگ احتیاج به استمرار عمل دارد. کار را بایستی به صورت پیگیر دنبال کرد و از آن مأیوس نشد تا به نتیجه برسد. البته محیط دانشجوئی، محیط سیالی است؛ یعنی شما امروز دانشجوئید، پنج سال دیگر اغلبتان دانشجو نیستید؛ یک گروه دیگری به جای شما دانشجویند. خوب، اینجا دو تا محیط برای استمرار هست: یکی خودِ شما هستید. شما بمجرد اینکه از محیط دانشجوئی دانشگاه خارج شدید، یادتان نرود که در تشکل دانشجوئی، در محیط دانشجوئی، در کلاس درس، در یک چنین جلساتی چه میگفتید، چه میخواستید و به عنوان آرمان چه چیزهائی را مشخص میکردید؛ اینها را فراموش نکنید؛ اینها را نگه دارید. این یک مطلب است. ما یکی از آفتهامان همین است؛ آدمها چند صباحی در محیطی قرار میگیرند، رنگی به خودشان میگیرند، از آن محیط که دور شدند، مثل آهنی میشوند که از کوره بیرون بیاوری؛ تا توی کوره است، رنگش سرخ است، وقتی بیرون آوردید، تدریجاً رنگش به سیاهی میگراید؛ اینجوری نشوند. از درون بجوشید. این فکرها را در دلتان ریشه‌دار کنید. البته - در پرانتز عرض کنیم - راهش هم همین است که این را به ایمان دینی و به عقاید دینی وصل کنید. آنجاست که تکلیف الهی، انسان را هیچ وقت فارغ نمیگذارد. آنهائی که توانستند مبارزه کنند، آنهائی که توانستند طاقت بیاورند، آنهائی که توانستند در مقابل مشکلات سینه سپر کنند، آنها از این دستورالعمل، از این نسخه بهره گرفتند؛ والّا امروز شما دانشجوئید و محیط دانشگاه هست و محیط جوانی است و گرم و گیرا و عدالت و آرمانخواهی و اینها، بعد پس‌فردا از محیط دانشجوئی که خارج شدید، همه چیز یا دفعتاً فراموش بشود یا بتدریج فراموش بشود، این درست نیست. این یک مرکز برای استمرار است. مرکز دوم، خودِ دانشگاه است. شما امروز دانشجوئید و انگیزه‌هائی هم دارید؛ خیلی هم خوب، فردا جای شما - پنج سال دیگر، شش سال دیگر که شما دانشجو نیستید - آنهائی که میآیند، وارث چه هستند؟ به تعبیر دیگر، آنها چگونه این محیط را شکل خواهند داد؟ بخشی از این کار به عهده‌ی امروزِ شماست، که یکی از چیزهائی که من در اینجا یادداشت کرده‌ام که به شما دوستان عرض کنم، این است. ما راجع به نخبه‌پروری علمی بحث کردیم، من حالا نخبه‌پروری سیاسی را توصیه میکنم. من تأیید میکنم که در بخشهای تبلیغات و صدا و سیما، نخبه‌های سیاسی و نخبه‌های اجتماعی باید مطرح بشوند؛ یکی از دوستان اینجوری فرمودید، که کاملاً درست است؛ مورد تأیید من است و این کار ان‌شاءاللَّه باید بشود؛ لیکن بخشی از نخبه‌پروری هم مربوط به شماست؛ یعنی در محیط تشکلهای دانشجوئی، نخبه‌های سیاسی پرورش پیدا کنند؛ فضا را آماده کنید. این دیگر دست دولت و دست محیط خارج از دانشگاه نیست؛ دست خود شماست. از فکر، از ذهن استفاده کنید، ببینید چگونه میتوانید محیط بحث و استدلال و ورزیابی فکری و تقویت روحیه و تقویت امید و محکم کردن پایه‌های فکر سیاسی را در این طبقه‌ی جدیدی که بعد از شما میآیند، برنامه‌ریزی کنید که خاطرجمع باشیم که مجموعه‌ی دانشجوئی در دوره‌ی بعد و دورههای بعد، همچنان در جهت همین هدفهای بلند و آرمانهای خوب پیش خواهد رفت. البته مراقب زاویه‌ها باید بود؛ کج‌رویها را بایستی دید و شناخت. یک نکته‌ی دیگری که در دنباله‌ی آن مطالبه‌ی دانشجوئی عرض میکنم، این است که مطالبه کردن با دشمنی کردن فرق دارد. اینکه ما گفتیم گاهی اوقات معارضه‌ی با مسئولان کشور نشود - که الان هم همین را تأکید میکنیم؛ معارضه نباید بشود - این به معنای انتقاد نکردن نیست؛ به معنای مطالبه نکردن نیست؛ در باره رهبری هم همینجور است. این برادر عزیزمان میگوید «ضد ولایت فقیه» را معرفی کنید. خوب، «ضد» معلوم است معنایش چیست؛ ضدیت، یعنی پنجه در افکندن، دشمنی کردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نیستم؛ ممکن است کسی معتقد به کسی نیست. البته این ضد ولایت فقیه که در کلمات هست، آیه‌ی مُنزل از آسمان نیست که بگوئیم باید حدود این کلمه را درست معین کرد؛ به هر حال یک عرفی است. اعتراض به سیاستهای اصل ۴۴، ضدیت با ولایت فقیه نیست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبری، ضدیت با رهبری نیست. دشمنی، نباید کرد. دو نفر طلبه کنار همدیگر مینشینند؛ خیلی هم با هم رفیقند، خیلی هم با هم باصفایند، همدرس هستند، مباحثه میکنند، حرف همدیگر را رد میکنند؛ این حرف او را رد میکند، آن حرف این را رد میکند. ردکردن حرف، به معنای مخالفت کردن، به معنای ضدیت کردن نیست؛ این مفاهیم را باید از هم جدا کرد. بنده از دولتها حمایت کرده‌ام، از این دولت هم حمایت میکنم؛ این به معنای این نیست که همه‌ی جزئیات کارهائی که انجام میگیرد، مورد تأیید من است، یا حتّی من از همه‌اش اطلاع دارم؛ نه، لازم نیست. اطلاع رهبری از آن مجموعه‌ی حوادث و رویدادهائی لازم است که به تصمیم‌گیریهای او، به جهتگیریهای او و به انجام تکالیف و وظائف او ارتباط پیدا میکند، نه اینکه حالا از همه‌ی چیزهائی که در محیط دولت و محیط کار وزارتخانه‌ها اتفاق میافتد، باید حتماً رهبری مطلع باشد؛ نه، نه لازم است، نه ممکن است؛ موافقت با آنها هم لازم نیست. بعضی از اشخاص و بعضی از کارها ممکن است در مجموعه‌ی دولتی وجود داشته باشد که صددرصد مورد اعتماد و مورد تأیید ماست، اما آن کار را ما تأیید نکنیم؛ چون دلیل ندارد که رهبری وارد محیط اجرائی شود؛ به دلیل اینکه مسئولیتها مشخص است و باید مسئول، وزیر، رئیس فلان مرکز یا بنگاه فرهنگی یا اقتصادی، وظائف خودش را انجام بدهد. بنابراین ما به هیچ وجه انتقاد کردن را مخالفت و ضدیت نمیدانیم. بعضی تصور میکنند که ما چون از مسئولان کشور، از دولت محترم - که واقعاً دولت خدمتگزار و باارزشی است؛ حقاً و انصافاً. کارهائی هم که دارد انجام میگیرد، میبینید؛ کارها جلو چشم است. باید انسان بیانصاف باشد که اهمیت این کارها را انکار کند - حمایت میکنیم، این حمایت و این طرفداری، به معنای این است که انتقاد نباید کرد، یا من خودم انتقاد نداشته باشم؛ ممکن است مواردی هم انتقاد داشته باشم. به هر حال شما آنچه که من امیدم هست در محیط دانشجوئی، این است. واقعاً اینجور هم خواهد شد؛ مطمئن باشید؛ چون انسان حرکت کلی را که سنت آفرینش است، میبیند؛ چرا که هر جا ایمان بود و مجاهدت دنبالش بود، نتیجه قطعی است؛ میبینم که خواهد شد. آن چیزی که ما از محیط دانشجوئیمان انتظار داریم، پیشرفت علم، پیشرفت اندیشه‌ی سیاسی، عمق اندیشه‌ی دینی و ایمان دینی، عمق معرفت دینی و روشن‌بینی دینی، دست یافتن به قلمروهای جدید؛ هم در زمینه‌ی علم، هم در زمینه‌ی سیاست، هم در زمینه‌ی معرفت دینی در محیط دانشجوئی است؛ البته به کمک راهنمایان هر بخشی. شما برای کار علمی باید استاد داشته باشید، برای کار معرفت دینی باید استاد داشته باشید، برای کار سیاست هم همینجور است. کار را شما میکنید؛ او راهنمائی میکند. دانشگاه ما و محیط دانشجوئی ما بایستی در همه‌ی این عرصه‌ها پیشرفتهای حقیقی و چشمگیری کند و این پیشرفتها را ان‌شاءاللَّه خواهد کرد. پروردگارا! من این جوانها را که فرزندان من هستند در حقیقت، به تو میسپارم. پروردگارا! همه‌شان را در کنف حمایت خود و هدایت خود و لطف خود نگه‌دار. پروردگارا! نسل جوان کشور ما را آینده‌سازِ آرمانی این کشور قرار بده. پروردگارا! همه‌شان را، حرکاتشان را، جهتگیریهایشان را، اقدامهایشان را مشمول رضای خودت قرار بده. پروردگارا! جوانان ما را در توفیق علمِ همراه با عمل - علمِ جهت‌دار و ثمربخش - موفق بدار. پروردگارا! قلب مقدس ولیعصر (ارواحنا فداه) را از ما راضی و خشنود کن؛ ارواح طیبه‌ی شهدای عزیزمان و روح مطهر امام را از ما راضی و خشنود کن؛ ایران و جمهوری اسلامی را روز به روز سربلندتر و عزیزتر بفرما.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌  
1,373
1386/07/09
بیانات در دیدار اساتید و رؤسای دانشگاه‌ها‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3403
 بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌  اولاً به همه‌ی برادران و خواهران خوش‌آمد عرض میکنیم و از دوستانی که تشریف آوردند اینجا و به بیان نقطه‌نظرهای خودشان در زمینه‌های مختلف پرداختند، تشکر میکنیم. از جناب آقای دکتر لاریجانی هم که جلسه را خوب اداره کردند، متشکریم.  گرچه من مکرر در این جلسه - در سالهای گذشته و جلسات شبیه این - گفته‌ام یک جنبه‌ی نمادینی در این جلسه‌ی سالیانه‌ی ما هست؛ یعنی میخواهیم که این دیدار مظهر احترام نظام به اساتید و دانشگاهیان و محققان و پژوهشگران کشور باشد؛ لیکن هیچ نباید تصور کرد که این جلسه جنبه‌ی نمایشی دارد؛ بلکه بعکس، برداشت و توقع این است که طرح موضوعات در این جلسه بتواند مجموعه‌ی تصمیم‌گیران نظام را - وزرای محترم، مسئولان گوناگون، خودِ ما که اینجا هستیم - هدایت کند به آنچه که شایسته‌ی کار علمی و دانشگاهی و پیشرفت در این زمینه هست. این که عرض کردیم «مایلم بشنوم»، از این جهت است. فرض بر این است که استاد محترمی که اینجا بناست صحبت کنند، بررسی کرده‌اند و در مجموعه‌ی وضعیت کنونی علم و دانشگاه در کشور یک نکته‌ی قابل طرحی به ذهنشان رسیده و اینجا آن را مطرح میکنند؛ این را ما از این جلسه توقع داریم. البته مطالب خوبی هم گفته شد.  چرا ما این اهتمام و این انگیزش را در زمینه‌ی مسائل مربوط به دانشگاه و دانش و پژوهش به خرج میدهیم؟ چون عقبیم؛ عقب نگه داشته شدیم. و چون پیشرفت ما، عزت ما، هویت ملی و اسلامىِ ما وابسته به این است که در این بخش کار جدی کنیم. این علتش است. ما فرق داریم با فلان کشوری که فرض بفرمائید از یک تمدن کوتاه‌مدت برخوردار است. بعضی از کشورها در منطقه‌ی ما هستند که همه‌ی موجودیت اینها به عنوان یک کشور به صدسال نمیرسد؛ اصلاً چنین هویت جغرافیائیای در صد سال گذشته به این معنا و به این نام وجود نداشته و بعضی از ملتها هم در همین منطقه‌ی ما هستند که هیچ سابقه‌ی قابل ذکری در تاریخ ندارند. در جاهای دیگر دنیا هم هستند؛ در امریکای لاتین، در اروپا و در جاهای مختلف دیگر اینجور کشورهائی وجود دارند. اما کشور و ملت ما یک کشور ریشه‌دار است؛ ما در تاریخ، ریشه داریم؛ ما سابقه داریم؛ ما تازه نروئیدیم؛ از گذشته‌ی خودمان هم میتوانیم تغذیه بشویم و باید تغذیه میشدیم. اگر چنانچه با نواخت و آهنگ رشد علم بعد از اسلام تا قرنهای پنجم و ششم و هفتم هجری به این کشور نگاه کنید، اگر با آن نواخت ما پیش میرفتیم، امروز در قله بودیم. با آن آهنگ و با آن نواخت پیش نرفتیم؛ چرا نرفتیم؟ خوب، جای بررسی و تحلیل دارد؛ حکومتها ناباب بودند، همتها کوتاه بود، بعد در دورانهای دویست سیصد سال اخیر عوامل خارجی تأثیر گذاشته و بالاخره واقعیت این است که: ما با آن نواخت حرکت نکردیم، بلکه به طرف حضیض هم رفتیم.  حالا میخواهیم جبران کنیم. حالا حکومت، حکومتی است لایق، با کفایت؛ ملت، ملتی است بیدار؛ نخبگان، نخبگانی هستند میداندار و صحنه‌گردان؛ حالا میخواهیم جبران کنیم. خوب، یک وقت سند چشم‌انداز را به عنوان یک سند شناسنامه‌ی افتخار در جیب میگذاریم و گاهی به سر و دست میگیریم، یک وقت هست نه، سند چشم‌انداز را به عنوان یک دستورالعمل به حساب میآوریم و برای جزء جزء آن، راه‌کار پیدا میکنیم. اگر ما بخواهیم الهام‌بخش باشیم، در منطقه مرجع علمی باشیم، این راه‌کار دارد. راه‌کارش را در سند چشم‌انداز ما نباید معین کنیم، مسئولان در منطقه‌ی اجرا باید اینها را مشخص کنند؛ اصرار ما این است. ما میخواهیم این کار در زمینه‌ی مسائل علم و پژوهش به صورت درست، به صورت خوب و کامل انجام بگیرد. علت این اهتمام و این انگیزش این است.  در این زمینه البته حرفهائی و توصیه‌هائی هست که ما آن توصیه‌ها را در این جلسات معمولاً عرض میکنیم، امروز هم من چند نکته را عرض میکنم:  یک نکته در مورد نقشه‌ی جامع علمی است. من اینجا یادداشت کرده بودم که این را ذکر بکنم، خوشبختانه دیدم سه چهار نفر از سخنرانان امروز در ضمن بیاناتشان به همین مسئله‌ی نقشه‌ی جامع علمی اشاره کردند، یک توضیحی هم آقای دکتر لاریجانی دادند که حکایت میکند از اینکه تلاشهائی در جریان هست برای اینکه این نقشه‌ی جامع علمی فراهم بشود و ارائه بشود و به عنوان دستورالعمل برای برنامه‌ریزیهای علمی آینده قرار بگیرد. این مژده‌ی خوبی است؛ لیکن من تا قبل از اینکه این را از ایشان بشنوم، چنین اطلاعی نداشتم و ندارم. من میدانم در شورای عالی انقلاب فرهنگی دارد این کار میشود؛ یعنی در یک کمیته‌هائی مطرح است؛ لیکن آنچه که توقع هست، آنچه که به نظر ما بایسته است که انجام بگیرد، او این نیست که این کار تأخیر بیفتد و طول بکشد؛ یک سال، دو سال بنشینیم تا بالاخره یک نقشه‌ی جامع علمی فراهم کنیم؛ نه، این را فرزانگان، نخبگان، برجستگان، به ابتکار شورای عالی انقلاب فرهنگی باید بنشینند تمام کنند و یک چیز پخته و کاملی از آب در بیاورند تا بر اساس آن بشود برنامه‌ریزی علمی برای دانشگاهها و برای آینده‌ی کشور کرد. من همین‌جا این را هم به وزرای محترم، هم به مسئولان محترم شورای عالی انقلاب فرهنگی که در اینجا تشریف دارند، توصیه میکنم که این مسئله دنبال شود.  ما اگر بخواهیم سند چشم‌انداز تحقق پیدا کند و آن مرجعیت علمی که برای کشور پیش‌بینی شده، به وجود بیاید و عملی بشود، ناچاریم که این کارها را انجام بدهیم، که مهمترینش تهیه‌ی نقشه‌ی جامع علمی است. این یعنی یک گام مهم، یک دروازه‌ی مهم به سوی اجرائی کردن اهداف و شعارهائی است که مطرح شده و امروز بحمدالله در محیطهای علمی به صورت یک گفتمان در آمده است.  نکته‌ی دیگری که بخصوص مربوط به اساتید محترم هست، این است که اساتید باید یکی از اهتمامهایشان شاگردپروری باشد. ارزش استاد، اعتبار استاد در بیرون، به شاگردانِ اوست. در حوزه‌های علمیه‌ی ما هم همینطور است. آن استاد، آن فقیه یا اصولی یا حکیمی ارزش بیشتری در چشمها دارد که آثار وجودی او به شکل شاگردان و تلامذه‌ی برجسته‌ی او، خودش را نشان بدهد. شاگردپروری کنید. این افرادی که میآیند در کلاسهای درس شما - چه در دوره‌های کارشناسی، چه در دوره‌های تحصیلات تکمیلی - مینشینند و شما با اینها به عنوان استاد مواجه میشوید، اینها را نباید به حساب یک مستمعِ یک سخنرانی، یک منبر به حساب آورد؛ نه، باید مثل مصنوعی که اینها را میخواهید با دست خودتان بسازید، با اینها برخورد کنید. البته استعدادها یکسان نیست، شوقها یکسان نیست، زمینه‌ها و فضاهای گوناگون یکسان نیست؛ اما این هدف برای اساتید، به نظر من یک هدف جدی باید باشد. نگاه کنید ببینید چقدر شاگرد پرورش دادید. شاگرد فقط آن کسی نیست که سر کلاس حاضر میشود؛ آنی است که به وسیله‌ی شما ساخته میشود و تحویل داده میشود به دنیای علم به عنوان یک نیروی کارآمد و علمی.  همین‌جا من اشاره کنم به مسئله‌ی حضور اساتید در دانشگاهها که جزو مقررات دانشگاهی شد، که اساتید ساعات معینی را در هفته حتماً در دانشگاهها باشند. این خیلی چیز مهمی است؛ این را نباید دست‌کم گرفت. یکی از مطالبی که بنده در این سه چهار سال اخیر مکرراً گفته‌ام - از بس تکرار شد، نمیخواستم بار دیگر بگویم - مسئله‌ی نشستن استاد با دانشجوست؛ پاسخ به سؤال گفتن. یعنی ارتباط استاد و دانشجو به سر کلاس منحصر نماند و دانشجو فرصت داشته باشد که به استاد مراجعه کند، از او بپرسد، از او توضیح بخواهد، از او بیشتر فرا بگیرد؛ بلکه در مواردی استاد، شاگرد را بخواهد در اطاق خود و یک نکته اضافی و تکمیلی را به او تفهیم کند یا یک تکلیف را از او بخواهد، یک مأموریت علمی و تحقیقی به او بدهد، که همه‌ی اینها متوقف است بر حضور اساتید در دانشگاهها. یک روز میگفتیم استاد کم داریم، امروز بحمدالله اساتید خوب در کشور کم نیستند؛ تعداد استاد نسبت به دانشجو بحمدالله تعداد خوبی است، تعداد قابل قبولی است. این را به نظر من باید اهمیت داد. پرورش دانشجو - که به نظر من پرورش شاگرد و نخبه‌پروری است - در کلاس درس، یک بخشش متوقف به همین حضور چندین ساعته‌ی اساتید - چهل ساعته که در مقررات هست - در دانشگاههاست. یعنی اساتید باید این را جدی بگیرند و به آن اهمیت بدهند.  یک مسئله‌ی دیگر - که البته این مسئله تکراری است که من عرض میکنم، لیکن از بس اهمیت دارد، مجدداً میگویم - مسئله‌ی تحقیق و پژوهش است. ما هم در جلسه‌ی دولت به دولتیها سفارش کردیم و گفتیم، هم در جلسات خصوصی با برخی از مسئولان مثل خود آقای رئیس‌جمهور گفتیم؛ لیکن یک بخش دیگرِ قضیه، مربوط به خود دانشگاههاست که این اعتباراتِ مربوط به تحقیق و پژوهش را درست جذب کنند؛ درست مصرف کنند؛ در جای خود به کار ببندند؛ چون تحقیق، منبع تغذیه‌ی آموزش است. ما اگر تحقیق را جدی نگیریم، باز سالهای متمادی بایستی چشم به منابع خارجی بدوزیم و منتظر بمانیم که یک نفر در یک گوشه‌ی دنیا تحقیقی بکند و ما از او یا از آثار تألیفی بر اساس تحقیق او استفاده کنیم و اینجا آموزش بدهیم. این نمیشود؛ این وابستگی است؛ این همان ترجمه‌گرائی و عدم استقلال شخصیت علمی برای یک کشور و برای یک مجموعه‌ی دانشگاهی است. دانشگاه یک کشور، محیط علمی یک کشور ضمن اینکه ارتباطات علمی خودش را با دنیا حفظ میکند، از تبادل علمی، از گرفتن علمی هیچ ابائی ندارد. من بارها گفته‌ام که ما از شاگردی ننگمان نمیکند که شاگردی کنیم؛ استاد پیدا بشود، ما پیش او شاگردی میکنیم؛ اما از این ننگمان میشود که همیشه و در همه‌ی موارد شاگرد باقی بمانیم؛ این که نمیشود. برای یک مجموعه‌ی علمی، این مایه‌ی منقصت است که در پژوهش و تحقیق که منشأ و منبع رویش علمی است، ضعیف باشد؛ باید بتواند از لحاظ علمی متکی به خود باشد. البته از دیگران هم استفاده کند، با دنیا هم تبادل کند، آن وقت در این صورت جایگاه شایسته‌ی خودش را هم در تبادلهای علمی در دنیا پیدا خواهد کرد؛ وقتی متکی است به دانش و تحقیق و کارکرد علمىِ خود. این در دنیا و در مبادلات علمی هم تأثیر خودش را میگذارد. این هم تأکید چندباره درباره‌ی تحقیق.  چون دوستانِ مربوط به دفتر نهاد نمایندگی رهبری در جلسه تشریف دارند، جمله‌ای هم به آقایان عرض بکنیم: آقایانی که در دانشگاهها به عنوان روحانیونی که با خصوصیت و عنوان دفتر نهاد نمایندگی شناخته میشوند، باید خودشان را مسئول اصلی و نهائی ارتقاء دینی در دانشگاه بدانند. ما به مدیریتهای دانشگاهی و به شورای عالی انقلاب فرهنگی همیشه سفارش کرده‌ایم که در زمینه‌ی دینی کردن دانشگاه و محیط دانشگاه وظیفه و مسئولیت دارند؛ آن به جای خود محفوظ، اما اگر همه‌ی تمهیدات لازم انجام بگیرد، ولی روحانیای که در دانشگاه مستقر است، منشأ و منبع و مرجع یک فکر عمیق و اصیل و مستدل و تحسین برانگیز و قانع کننده‌ی دینی از نظر دانشجوها نباشد، همه‌ی آن تمهیدات بی‌فایده خواهد بود. باید پی در پی در محیط دانشگاه فکر دینىِ نو و مستدل عرضه کنید و فکر دینی دانشجویان را ارتقاء بدهید. مخاطبان خود را هم فقط دانشجویان متدین و مذهبی و حزب‌اللهی ندانید؛ خوب، آنها که البته هستند. مخاطبان شما همه‌ی بدنه‌ی دانشجوئی کشورند؛ حتّی کسانی که در دل با دین خیلی میانه‌ای هم ندارند، اینها هم مخاطب شمایند؛ آنها را هم بایستی جذب کنید و با منطق قوی و اعتماد به نفس و اعتماد به این منطق میتوان دلها را جذب کرد، عنادها را حتّی کم کرد یا در موارد زیادی از بین برد.  همین نمونه‌ای که اشاره کردند، همین نمونه‌ی دانشگاه کلمبیا، نمونه‌ی خوبی است. انصافاً این منطق قوی و تسلط بر نفس - یعنی روحیه‌ی خوب، اعتماد به نفس - و اعتماد به این منطق، کار خودش را کرد. البته پیداست که تمهیداتی صورت گرفته بود؛ بیست و چندتا کانال تلویزیونی امریکا و اروپا را بیاورند آنجا که مستقیم مراسم را پخش کنند، با آن کاری که انجام دادند و آن رفتاری که متأسفانه رئیس آن دانشگاه انجام داد که حقاً و انصافاً رفتار نامناسبی بود و رفتار یک شخصیت دانشگاهی نبود؛ بلکه حتّی رفتار یک آدم باشرف هم نبود. بنابراین پیدا بود که تمهیداتی کرده‌اند برای اینکه طرف را عصبانی یا شرمنده کنند؛ منفعل کنند و این را همیشه به عنوان یک سند زنده در جنجالهای تبلیغاتی و سیاسی در دست داشته باشند؛ ولی خدای متعال این را عکس کرد و درست آنچه که میخواستند انجام بدهند، نقطه‌ی مقابل آن بحمدالله انجام گرفت و دیدید که تصدیق و تأیید هم کردند. و من اعتقادم این است که در محیطهای دانشگاهی، همچنان این مسئله به این زودیها در آن کشور از بین نخواهد رفت، به عنوان یک سؤال، به عنوان یک مسئله، به عنوان یک مطلب که چه بود قضیه، ادامه پیدا خواهد کرد.  منطق جمهوری اسلامی، آنجا گفته شد؛ منطق دین گفته شد؛ بحث خوبی راجع به نگاه اسلام و دین به علم، نور بودن علم و در دست خدا بودنِ نورافکن علم - که اینها بحثهای خوبی است - مطرح شد. اشتباه میکنند کسانی که فکر میکنند در محیطهای فرنگی - حالا اروپائی، امریکائی - وقتی حضور پیدا میکنند، باید همان حرفهای خودِ آنها را - صد سال است، دویست سال است که از این حرفها دارند میزنند - تکرار کنند و به خودشان بگویند؛ اینها حرف نشد، اسلام حرف دارد.  امروز حقاً و انصافاً در دنیای فکر و اندیشه - حالا آنهائی که با فکر و اندیشه سر و کار ندارند، با آنها کاری نداریم - یک خلأ و سؤال در دنیای غرب وجود دارد؛ این خلأ را دیگر پاسخهای لیبرال دموکراسی نمیتواند پر کند، کما اینکه سوسیالیزم نتوانست پر کند. این خلأ را یک منطق انسانی و معنوی میتواند پر کند، که این در اختیار اسلام است. از مرحوم دکتر زریاب که هم دانشگاهی مسلطِ خوبی بود، هم طلبه‌ی خوبی بود - ایشان دوره‌ی طلبگی خوبی را گذرانده بود و با علوم اسلامی آشنا بود و شاگرد امام بود - یکی از دوستانمان نقل میکرد - من خودم از ایشان نشنیدم - که یک فرصت مطالعاتی در اواخر عمرش گرفته بود و رفته بود اروپا، بعد که برگشته بود، گفته بود امروز آن چیزی که من در محیطهای عملىِ دانشگاههای اروپا مشاهده کردم، نیاز به ملاصدرا و شیخ انصاری است. شیخ انصاری کارش در حقوق است، فقه است؛ ملاصدرا حکمت الهی است. میگوید من میبینم امروز اینها تشنه‌ی ملاصدرا و شیخ انصاریاند. این برداشتِ یک استاد غرب شناسِ زبان‌دانِ مسلط به چند زبان اروپائی است که سالها هم در آنجاها زندگی کرده و درس خوانده بود و با علوم اسلامی هم آشنا بود. این، برداشت اوست، که برداشت درستی است.  ما به این منطق قوی در درون خودمان و در دانشگاههای خودمان نیاز داریم. با زبان دانشگاهی، با زبان دانشجوئی بایستی این منطق توسعه پیدا کند. بعضی از اساتید محترمی که اینجا صحبت کردند، اشاره کردند که اساتید عزیزمان هم به این مسائل احتیاج دارند. اساتید هم خودشان را از آشنائی با معارف دینی بینیاز ندانند. چند سال قبل یکی از محققان کتاب نویس در زمینه‌ی مسائل اسلامی که کتابهایش به زبانهای گوناگون ترجمه میشود و مشتریهای زیادی در اروپا و جاهای دیگر دارد و ما اطلاع داریم - من نمیخواهم اسم بیاورم - برای من ذکر میکرد که وقتی به کشورهای عربی و از جمله به کشورهای خلیج فارس که میروم، روشنفکرها و اساتید دانشگاههای آنجا با قرآن و حدیث آشناترند تا روشنفکرها و اساتید ما. این آقا این مطلب را حدود ده سال قبل به من میگفت. البته علت این است که زبان قرآن، زبان آنهاست؛ مثل اینکه شما ضرب‌المثلی از سعدی، فردوسی یا حافظ در ذهنتان هست؛ چون کتابهای آنها را خواندید و زبان خودتان بوده، در ذهنتان مانده، که حالا میبینید این ناطقان محترم هم که میآیند، بعضی از آنها با شعر و ادبیات شروع میکنند. آنها چون زبانشان با زبان قرآن یکی است - یکی از اقبالهای آنها این است که زبان قرآن، زبان خودشان است - این زبان را راحت میفهمند؛ لذاست که با معارف قرآنی آشنا هستند. سیاستمدارانشان را هم که ما دیده‌ایم همینجورند؛ سیاستمدارانشان هم که میآیند - حالا ولو آن آدمهای فاسق و فاجر و دور از معنویات - یک آیاتی از قرآن، مطالبی از دین و متون دینی را بلدند و در ذهنشان هست. این کمبود است، ما باید جبران کنیم. حالا جبران اصولی و اساسیاش البته برنامه‌ریزیهای دیگری لازم دارد؛ لیکن آن مقداری که در ارتباط با اساتید علی‌العجاله لازم است - که عمری را گذرانده‌اند و زحماتی کشیده‌اند - این است که با مسائل اسلامی و معارف اسلامی خودشان را آشنا کنند. واقعاً برنامه‌ریزی کنند برای این کار؛ هم خود اساتید محترم، هم آقایانی که در دانشگاهها هستند، برنامه‌ریزی کنند. لیکن مخاطب عمده‌ی شما دانشجوها هستند.  به هرحال مسئله‌ی ارتقاء فکر دینی در دانشگاهها را بسیار جدی باید گرفت و مراقب باشید خلأ فکری برای دانشجوی ما و روشنفکر دانشگاهی ما به وجود نیاید. ما خیلی حرف داریم؛ حرف گفتنی و قانع کردنی. باید تبلیغات را عمق داد؛ با حرفهای نو و قوی و منطبق با معیارهای روشنفکری. من از اینکه گفته شود روشنفکری دینی آیا داریم، نداریم؛ از این بحثها بنده بیگانه و بیزارم. نگاه نو، نگاه مبتکرانه به مسائل دینی و مسائل فکری اسلامی، همان نگاه روشنفکری است و معنایش بدعت‌گذاری نیست. همان مبانی را با ابعاد جدیدی که انسان به برکت گذشت زمان آن ابعاد را میشناسد، فهمیدن و بیان کردن. از این نبایستی ما غفلت کنیم.  به هرحال امیدواریم خداوند متعال همه‌ی شما برادران و خواهران عزیز را موفق بدارد؛ مؤید بدارد. جلسه‌ی امروز هم جلسه‌ی خوبی بود؛ برای بنده هم مفید بود. بعضی از خصوصیات را یادداشت کردیم و ان‌شاءالله تفاصیل آنچه را که گفتید، در مراکز موظف به این کار؛ در دفتر خود ما و بیرون از دفتر خود ما، ان‌شاءالله بررسی میشود و دنبالگیری میشود و آنچه که اقدامش مربوط به ماست، ان‌شاءالله اقدام خواهد شد، آنچه هم که مربوط به مسئولان محترم دولتی است - که آقایان وزرا خودشان هم اینجا تشریف دارند - به آنها گفته خواهد شد که ان شاء الله دنبال شود. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌
1,374
1386/06/31
بیانات در دیدار کارگزاران نظام‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3402
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ والحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم‌ محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین و صحبه المنتجبین سیّما بقیّةاللَّه فی الأرضین. قال اللَّه الحکیم فی کتابه: «بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم یا ایّها الّذین امنوا اذکروا اللَّه ذکرا کثیرا و سبّحوه بکرة و اصیلا هو الّذی یصلّی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظّلمات الی النّور و کان بالمؤمنین رحیما. تحیتهم یوم یلقونه سلام و اعدّلهم اجرا کریما» فرصت مغتنمی است و تقریباً همه‌ی کسانی که بارهای سنگین مدیریت کشور در سطوح اصلی و اساسی بر دوش آنهاست، در این جلسه‌ی بزرگ و پر اهمیت شرکت دارید. حرف سیاست و گزارش امور گوناگون کشور به وسیله‌ی رئیس جمهور محترم بیان شد و سخن در این باره‌ها همیشه هست و بسیار است و لازم هم هست، ولی من فکر کردم که از این فرصت، اندکی هم استفاده کنیم برای چیزی که مقدم است بر استنتاجها و تبیینها و تصمیمهای سیاسی ما؛ و آن حرف دل و حرف ایمان خالصانه‌ی ماست که میتواند در همه‌ی مراحل این حرکت مثل جانی در کالبد، مثل نوری در ظلمت، مثل حیات‌بخشی در میان اجسام بیروح، نقش بیافریند. لذا این آیات را انتخاب کردم تا اینها را قدری با هم مرور کنیم. خود من هرچه نگاه میکنم، میبینم احتیاج دارم به اینکه این آیه‌ی شریفه‌ی «اذکروا اللَّه ذکرا کثیرا و سبّحوه بکرة و اصیلا» را تکرار کنم و در آن تدبر کنم و به آن عمل کنم. قیاس به نفس کردم، به نظرم میرسد که شما هم و همه‌مان محتاج به این هستیم. میفرماید: «یا ایّها الّذین امنوا». این، بعد از آن است که جامعه‌ی ایمانی شکل گرفته و این جامعه آزمونهای بزرگ را از سرگذرانده است. این آیات سوره‌ی احزاب است و بعد از سال ششم هجرت نازل شده است؛ یعنی بعد از جنگ بدر و اُحد و جنگهای متعدد دیگر و بالاخره جنگ احزاب. در یک چنین شرائطی، قرآن به مسلمانها خطاب میکند که: «اذکروا اللَّه ذکرا کثیرا»؛ خدا را ذکرِ کثیر کنید. ذکر یعنی یاد. ذکر و یاد در مقابل غفلت و نسیان است. غرق در عوارض و حوادث و پیشامدهای گوناگون شدن و از مطلب اصلی غفلت کردن؛ این، گرفتاری بزرگ ما بنی آدم است. میخواهند این نباشد. آنوقت این یاد هم صِرف یاد کردن و متذکر شدن نیست، ذکر کثیر را از ما خواسته‌اند. در اینجا من روایتی را ذکر کرده‌ام: «عن ابی عبداللَّه (علیه‌السّلام) قال: ما من شیء إلّا و له حدّ ینتهی إلیه»؛ همه‌ی این فرائض و احکام الهی حدی دارند؛ اندازه‌ای دارند، که وقتی به آن حد و مرز رسیدند، تمام میشود؛ تکلیف تمام میشود؛ «الّا الذّکر»؛ مگر ذکر. «فلیس له حدّ ینتهی الیه»؛ ذکر حد ندارد؛ اندازه‌ای ندارد، که وقتی این اندازه ذکر و یاد حاصل شد، بگوئیم دیگر بس است؛ دیگر لازم نیست. بعد خود حضرت توضیح میدهد و میفرماید: «فرض اللَّه عزّ و جلّ الفرائض فمن اداهنّ فهو حدّهنّ»؛ هر کس فرائض را ادا کرد، آنها را به حد ومرز خود رساند. «و شهر رمضان فمن صامه فهو حدّه»؛ مثلاً ماه رمضان که تمام شد، شما این فریضه را به مرز خودش رساندید؛ تمام شد و دیگر چیزی بر شما واجب نیست. «والحجّ فمن حجّ فهو حدّه»؛ هر کس حج را به جا آورد - به اعمال پایان حج که رسید - آن را به مرز رساند. این در صورتی است که در هر دو جا «فهو حدَّه» بخوانیم. البته میشود «فهو حدُّه» هم با یک تعبیر دیگری خواند؛ اما «الّا الذّکر»؛ فقط ذکر مثل بقیه‌ی فرائض نیست. دیگر بقیه‌ی فرائض را ذکر نفرمودند؛ زکات را وقتی دادید، دیگر واجب نیست، به همان اندازه‌ای که مقرر شده است. خمس را همین‌جور، صله‌ی رحم را همین‌جور. بقیه‌ی فرائض و واجباتی که هست، همه از همین قبیل است، مگر ذکر؛ «الّا الذّکر فانّ اللَّه عزّ و جلّ لن یرض منه بالقلیل و لم یجعل له حدّا ینتهی الیه»؛ خدا به ذکرِ قلیل راضی نشده است؛ حدی برای آن قرار نداده است که بشود به آن حد رسید. «ثمّ تلا»؛ بعد، حضرت این آیه را تلاوت فرمود: «یا ایّها الّذین امنوا اذکروا اللَّه ذکرا کثیرا». اهمیت ذکر این است. در دنباله‌ی آیه میفرماید که: «هو الّذی یصلّی علیکم و ملائکته». مرحوم علامه‌ی طباطبائی(رضوان اللَّه علیه) در المیزان میفرمایند: این آیه‌ی شریفه‌ی «هو الّذی یصلّی» در مقام تعلیل برای امر «اذکروا اللَّه ذکرا کثیرا» است؛ یعنی این ذکر کثیری که از شما خواسته شده است، به این خاطر است که خدائی را یاد کنید که این خدا همان کسی است که «یصلّی علیکم»؛ بر شما درود میفرستد، صلوات میفرستد. خدای متعال صلوات را به شما میفرستد. «هو الّذی یصلّی علیکم و ملائکته»؛ نه فقط خدای متعال، ملائکه‌ی الهی هم بر شما مؤمنین درود و صلوات میفرستند؛ که صلوات از طرف پروردگار، رحمت اوست؛ صلوات از ملائکه، استغفاری است که برای مؤمنین میکنند؛ «و یستغفرون للّذین امنوا»، که در آیات قرآن هست. چرا این رحمت و این صلوات و این استغفار را ذات اقدس حق و فرشتگان الهی برای شما از عالم غیب، از ملأ اعلی میفرستند، «لیخرجکم من الظّلمات الی النّور»؛ برای اینکه شما را از ظلمات نجات بدهند، به نور بکشانند، که داستان این ظلمات و این نور هم داستان گسترده و مفصلی است. ظلمات در اندیشه‌ی ما، ظلمات در قلب ما، در خلقیات ما؛ و نور در مقابل اینهاست. عمل هم میتواند ظلمانی باشد، هم میتواند نورانی باشد؛ ذهن و فکر و عقاید انسان میتواند نورانی باشد، میتواند ظلمانی باشد؛ خلقیات و صفات انسان میتواند ظلمانی باشد، میتواند نورانی باشد؛ حرکت اجتماعی یک ملت میتواند به سمت ظلمات و تاریکی باشد، میتواند به سمت نور باشد. اگر بر ملتی، بر کشوری، بر هیأت حاکمه‌ای، بر فردی، شهوات غالب شد، خشونت ناشی از حیوانیت غالب شد، حرص غالب شد، دنیاداری و دنیاطلبی غالب شد، این ظلمات است؛ حرکت ظلمانی است، جهت ظلمانی است، هدف هم ظلمات است. اگر نه، معنویت غالب شد، دین غالب شد، انسانیت غالب شد، فضائل اخلاقی غالب شد، خیرخواهی غالب شد، صدق و راستی غالب شد، این میشود نورانیت. اسلام و قرآن، ما را به این دعوت میکنند. خدای متعال و ملائکه‌ی او ما را برای این تجهیز میکنند که از آن ظلمات خلاص کنند و ما را وارد این وادی نور کنند. ذکر خدا را بکنید؛ این هم علت و دلیلش. حالا این ذکر و یاد الهی، مراحلی دارد. ما، آدمها همه در یک حد و در یک مرحله که نیستیم؛ رتبه‌ی ماها مختلف است. بعضیها از لحاظ روحی در درجات بالا هستند؛ مثل اولیاء و انبیاء و صالحین و اهل دل و اهل معنا. بعضی هم هستند مثل امثال بنده و ماها که به آن سطوح دسترسی ندارند؛ بعضیمان خبر هم نداریم از آنچه که در آن سطوح هست. برای همه‌ی ما ذکر هست - هم برای آنها هست، هم برای ما هست - ذکر برای آنها، همانی است که در روایت از امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) است که فرمود: «الذّکر مجالسة المحبوب»؛ ذکر همنشینی با محبوب است. این، برای اولیاست. لذت ذکر برای آنها لذت همنشینی است. امیرالمؤمنین (سلام‌اللَّه‌علیه) در یک روایت دیگر میفرماید؛ «الذّکر لذّة المحبّین»؛ ذکر لذت عاشقان و محبان است. خوب، این مال آنهاست. خوش به حال شماها اگر چنانچه در برخی حالات شبانه‌روز - بخصوص در این روزها و در این شبها - جرقه‌ای، پرتوی از این حالت در زندگی شما بدرخشد؛ گاهی ممکن است پیش بیاید. البته مال آنها دائمی است. «خوشا آنانکه دائم در نمازند»؛ این مال آنهاست، لکن کسانی که در رتبه‌های پایین‌تر هم هستند، گاهی ممکن است جرقه‌ای بزند؛ باید اینها را قدر دانست. این حالا یک مرحله‌ی از ذکر است که مال محبین است؛ مال اهل دل است، لکن برای ما هم که در آن مرحله نیستیم، ذکر فوائد عجیبی دارد که حالا من آنچه را که در اینجا یادداشت کرده‌ام، عرض میکنم: «دفع انگیزه‌های ماده گرایانه و هوسرانیهای گمراه‌کننده». ذکر مثل مدافعی است که درمقابل هجوم این هوسها، ما را و دل ما را محافظت میکند. دل خیلی آسیب‌پذیر است. ما دلمان، روحمان خیلی آسیب‌پذیر است. در مقابل چیزهائی تحت تأثیر قرار میگیریم؛ دل مجذوب به جاذبه‌های گوناگونی میشود. اگر بخواهیم دل - که جای خداست، جایگاه خداست. رفیعترین مرتبه در وجود انسان، دل انسان است؛ یعنی همان باطن و حقیقت وجودی انسان - سالم و پاکیزه بماند، مدافعی لازم است؛ این مدافع ذکر است. ذکر نمیگذارد که دل دستخوش تهاجم بیامان هوسهای گوناگون شود و از دست برود. ذکر دل را نگه میدارد که در فساد و در جاذبه‌های گمراه‌کننده غرق نشود. در همین رابطه من روایتی را دیدم که خیلی پرمعناست؛ میفرماید: «الذّاکر فی الغافلین کالمقاتل فی الفارّین». در میدان جنگ، یک رزمنده را میبینید که دفاع میکند، ایستادگی میکند و از همه‌ی امکاناتش برای ضربه زدن به دشمن و جلوی تهاجم دشمن را گرفتن، استفاده میکند؛ اما رزمنده‌ی دیگر هم ممکن است باشد که بگریزد؛ طاقت تحمل از دست بدهد و از مقابل دشمن بگریزد. میفرماید: ذاکر در میان جمعِ غافل مثل همان سرباز رزمنده‌ی ایستادگیکننده است در میان کسانی که دارند فرار میکنند. ببینید این تشبیه و تنظیر به همین لحاظ است؛ چون او دارد در مقابل تهاجم بیگانه دفاع و ایستادگی میکند، ذکر شما هم دارد ایستادگی میکند؛ دارد از مرز دفاع میکند؛ از مرز دل شما دارد دفاع میکند. لذاست که شما در آیه‌ی شریفه‌ی قرآن که جزو آیات جهاد است، میبینید که میفرماید: «اذا لقیتم فئة فاثبتوا و اذکروا اللَّه کثیرا»؛ در میدان جهاد وقتی در مقابل تهاجم دشمن قرار گرفتید، ایستادگی کنید و ذکر کثیر خدا بکنید. «اثبتوا و اذکروا اللَّه کثیرا»؛ ثبات قدم به خرج بدهید، ایستادگی کنید و ذکر خدا کنید. این ذکر خدا آنجا هم به درد میخورد. «لعلّکم تفلحون»؛ که این وسیله‌ای است برای اینکه شما به فلاح و کامیابی دست پیدا کنید. ذکر خدا؛ چرا؟ چون این ذکر، دل را قرص میکند. دل که قرص شد، دل که ثبات پیدا کرد، قدم هم ثبات پیدا میکند. در میدان جنگ اینجوری است. میدان جنگ قبل از آن که پاهای ما، که سست‌عنصر هستیم، به طرف عقب جبهه مشغول دویدن و فرار شود، دل ما فرار کرده. این دل ماست که جسم ما را به فرار وادار میکند؛ و الّا اگر دل ایستاده باشد، جسم می‌ایستد. در همه‌ی میدانهای جنگ - هم میدان جنگ نظامی، هم میدان جنگ سیاسی، هم میدان جنگ اقتصادی، هم میدان جنگ تبلیغاتی - ذکر خدا کنید که این ذکر خدا موجب فلاح و کامیابی شماست. ذکر خدا پشتوانه‌ی ثبات قدم است. بنابراین ذکر موجب میشود که ما بتوانیم در آن صراط مستقیم سلوک کنیم؛ پیش برویم. آن هدفی که ترسیم کردیم برای خودمان به عنوان مؤمن، به عنوان مسلمان، به عنوان پیرو یک مکتب مترقی، به عنوان کسانی که انگیزه داریم برای برپا داشتن این بنای رفیعی که خبر از شکوفائی تمدن اسلامی در آینده و در قرون آینده میدهد، احتیاج داریم به ذکر خدا تا بتوانیم در این جاده حرکت کنیم. من و شما بیش از دیگران به ذکر احتیاج داریم. علت اینکه من گفتم این مجلس را مغتنم شمردم، به خاطر همین است که شما با افراد معمولی این تفاوت بزرگ را دارید که شما در جائی، رشته‌ای از این مجموعه را در دست گرفتید که در حفاظت از این مجموعه، کار شما مؤثر است. اگر شما این رشته را محکم نگه دارید یا آن را سست نگه دارید یا بکلی از دست بدهید، وضع فرق خواهد کرد با آن کسانی که سررشته‌های اصلی و اساسی در دست آنها نیست. پس شما بیشتر از دیگران به ذکر احتیاج دارید. و این ذکر - ذکر اللَّه - که بر دل ما حاکم شد، بدون تردید در رفتار ما اثر میگذارد؛ در انجام دادن آنچه که بر عهده‌ی ماست از وظائف و تکالیف، در اجتناب‌کردن و پرهیزکردن از آنچه که بر ما حرام و گناه است و موجب وزر و وبال و موجب غضب الهی است، اثر میگذارد و کمک میکند که از اینها دوری کنیم. خوب، حالا ذکر چیست؟ روایتی از حضرت ابی عبداللَّه (علیه‌السّلام) است. و روایت دیگری هم هست، که آن روایت دوم بیشتر مورد توجه من بود؛ اما هر دو روایت را میخوانم. روایت اول از حضرت ابی جعفر (علیه السلام) است؛ حضرت باقر (سلام اللَّه علیه) فرمود: «ثلاث مِن اشدّ ما عمل العباد»؛ سه چیز هست که جزو تکالیف بسیار مهم و دشوار مؤمنین است؛ کارهای سخت. یکی، «انصاف المؤمن من نفسه»؛ اینکه انسان در قبال دیگران انصاف به خرج بدهد. یعنی آنجائی که امر دائر میشود بین اینکه حق را به خاطر خود زیر پا بگذارد یا خود را به خاطر حق زیر پا بگذارد، این دومی را انجام بدهد. آنجائی که حق به طرفِ مقابل هست و شما حق ندارید، منصفانه حق را به او بدهید. خودتان را اگر چنانچه موجب کوچک شدن و زیر پاگذاشتن است، زیر پا بگذارید. این کار سختی است؛ اما کار مهمی است. امام باقر میگوید این، جزو مهمترین کارهاست؛ البته سخت است. و هیچ کار خوب و بزرگی بدون سختی که امکان ندارد. دوم، «و مواساة المرء اخاه»؛ مواسات ورزیدن با برادر مؤمن. مواسات با مساوات فرق دارد؛ برابری نیست. مواسات یعنی همراهی کردن و کمک کردن به برادر مؤمن در همه‌ی امور. انسان وظیفه بداند؛ کمک فکری، کمک مالی، کمک جسمانی، کمک آبروئی. این مواسات است. سوم، «و ذکراللَّه علی کل حال»؛ در همه حال ذاکر خدای متعال باشد. ذکر این است. آنوقت حضرت باقر در همین روایت، «ذکر اللَّه علی کل حال» را معنا کرده‌اند: «و هو ان یذکر اللَّه عزّوجل عند المعصیة یهمّ بها»؛ وقتی که میرود به سمت معصیت، ذکر خدا او را مانع بشود. ذکر؛ یاد کند خدا را و این معصیت را انجام ندهد؛ انواع معاصی را؛ خلاف واقع گفتن، دروغ گفتن، غیبت کردن، حق را پوشاندن، بی‌انصافی کردن، اهانت کردن، مال مردم را، مال بیت‌المال را، مال ضعفا را تصرف کردن یا درباره‌ی آنها بیاهتمامی به خرج‌دادن. اینها گناهان گوناگون است. در همه‌ی اینها، انسان توجه کند به خدا؛ ذکر خدا مانع بشود از اینکه انسان به سمت این گناه برود. «فیحول ذکر اللَّه بینه و بین تلک المعصیة و هو قول اللَّه عزّوجل انّ الذّین اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّیطان تذکّروا». بعد حضرت میفرمایند که این، تفسیر آن آیه است که فرمود: «انّ الذّین اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّیطان»؛ وقتی شیطان به اینها تنه میزند، گذرنده‌ی شیطان اینها را مس میکند؛ یعنی هنوز درست به جانش هم نیفتاده، «تذکّروا»؛ فوراً اینها متذکر میشوند. «فاذا هم مبصرون»؛ این ذکر موجب میشود که چشم اینها، بصیرت اینها باز بشود. معنای «ذکراللَّه علی کل حال» این است. در صدر روایت بعدی که مورد توجه من است، تقریباً عباراتش شبیه همین روایتی است که خواندم و همان سه چیز را ذکر میکند. در آن روایت، «و ذکر اللَّه علی کل حال» را داشت، در اینجا و در روایتی که حضرت ابی‌عبداللَّه میفرماید، آمده است: «و ذکر اللَّه فی کل المواطن»؛ انسان در همه جا ذکر خدا کند. اما آن نکته‌ی مورد توجه این است که میفرماید: «امّا انّی لا اقول سبحان اللَّه و الحمدللَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر»؛ اینی که میگویم در همه حال ذکر خدا را بگوئید، مقصودم این نیست که بگوئید سبحان اللَّه و الحمدللَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر. این، ذکر لفظی است. «و ان کان هذا من ذاک»؛ اگرچه این هم ذکر است، این هم مطلوب است، این هم شریف است و خیلی باارزش است؛ اما مقصود من فقط این نیست، بلکه «ولکن ذکره فی کلّ موطن اذا هجمت علی طاعته او معصیته» - هجمت یا هممت. نسخه‌ای که من دیدم، هجمت است. احتمال میدهم هممت باشد - وقتی به سمت طاعت خدا میروی، یا به سمت معصیت خدا میروی، یاد خدا باشی. این «یاد خدا بودن» مورد نظر است؛ این ذکر اللَّه. البته این اذکاری که در روایات ما، در این دعاها، در این اوراد گوناگون، تسبیحات حضرت زهرا و بقیه‌ی اذکاری که هست - اینها همه وسائل ذکرند، اینها کپسولهای ذکرند - ذکر شده است، انسان باید اینها را با توجه به معانی و حقایقشان بر زبان جاری کند؛ توجه پیدا کند. البته اینها خیلی باارزش است. البته از این مقولات نمیشود فارغ شد. واقعاً اگر ساعتهای متمادی هم ما درباره‌ی همین مسائل معنوی و آنچه که به درد دل ما میخورد، بپردازیم، زیاد نیست. حقیقتش این است؛ من به شما عرض کنم ماها عقبیم. ما به قدر اقتضای نظام اسلامی در تربیت اسلامی پیش نرفتیم. حالا بعضی میگویند ما مثلاً در مقوله‌ی فرض کنید که سازندگی، فناوری، چه و چه، بیشتر از این میتوانستیم پیش برویم، ولی پیش نرفتیم. اما آنچه که ما بیشتر از همه‌ی مقولات و همه‌ی عرصه‌ها باید در آن پیشروی میکردیم و نکردیم، همین عرصه‌ی معنویات و خودسازی و دل را آراستن و اخلاق را زیور دادن است. ما در این زمینه‌ها انصافاً عقبیم. اگر بخواهید یک نمونه برای آنچه که شایسته‌ی ماست، پیدا کنید، نگاه کنید به دوران دفاع مقدس. ببینید آن جوانهائی که در جبهه بودند، آن پدر مادرهائی که این جوانها را اینجور میفرستادند، آن خانواده‌هائی که آنجور با شوق و ذوق جبهه را پشتیبانی میکردند، چه حالتی، چه احساساتی داشتند. آنها نمونه‌های خوبی است. البته نمیگوئیم نمونه‌ی اعلاست، اما نمونه‌های بسیار خوبی بود. ما باید به همان سیاق، با همان آهنگ و نواخت، پیش میرفتیم؛ ما پیش نرفتیم. البته آنها را هم گاهی داریم فراموش میکنیم. بعضیهامان فراموش میکنیم، بعضیهامان متأسفانه انکار میکنیم! و بدتر، بعضیها آن حالات را تخطئه میکنیم! این مسائل را در بعضی از اظهارات میبینید. نسنجیده‌گوئیها و یاوه‌گوئیهائی که گاهی گوشه کنار شنیده میشود؛ حتی تخطئه‌ی آن حالات زیبا و مقدس رزمندگان ما و جوانان ما در دوران دفاع مقدس. البته ماها غالباً از آن جزئیات خبر هم نداریم؛ حتی من هم که دارم میگویم و حتی آن کسانی هم که در جنگ بودند - فرماندهان - آنها هم از همه‌ی آنچه که اتفاق افتاده، خبر ندارند. اینقدر میدان صیرورت و تحول و پیشرفت به سمت صفات عالیه و فضائل انسانی در آنجا زیاد بوده - تقریباً به عدد افرادی که آنجا بودند - که واقعاً احصاء آنها ممکن نیست. من یک کتابی را اخیراً خواندم که شرح چند روز در حول و حوش یکی از حملات ماست؛ از زبان افراد باقیمانده از یک دسته، نه از یک لشکر یا از یک تیپ یا از یک گردان یا از یک گروهان حتی. تعدادی از این دسته باقی ماندند و گزارش کردند. این نویسنده و محقق بسیار باذوق - که حقاً و انصافاً اینجور کارها بسیار باارزش است - رفته جزء جزء مطالب را از زبان آن افراد گرفته، یک کتاب ششصد، هفتصد صفحه‌ای شده. ما فقط میشنویم عملیات فاو. خیلی از کارهای مهمی هم که در این عملیات انجام گرفته، اینها را همینطور از رو میدانیم: از اروند عبور کردند، فاو را گرفتند، کارخانه‌ی نمک را فتح کردند، فلان کار را کردند. ما کلیات را میدانیم؛ اما اینکه در این قدم به قدم چه گذشته، دیگر اینها را نمیدانیم. یک صفحه‌ی عظیم مینیاتور با نهایت استادی و زیبائی جلوی ما گذاشته‌اند، ما هم از دور ایستاده‌ایم نگاه میکنیم و میگوئیم: به به! نمیرویم نزدیک تا ببینیم در هر گوشه‌ای از این مینیاتور، چقدر هنر به کار رفته تا ساخته شده. این کار را بعضیها میکنند؛ کرده‌اند. حالا این نمونه‌ای که بنده دیده‌ام، یکی از آن کارهاست. امیدواریم این کارها ادامه پیدا کند. آن، پیشرفت اخلاقیات بود. آنجا آدم میفهمد که فضائل اخلاقیای که اسلام و خدا و اعتقاد به غیب و ایمان به غیب به انسان میدهد، چگونه در زندگی انسان اثر میگذارد؛ آنجا انسان میبیند. این بایستی رشد پیدا میکرد. خوب، به آن اندازه رشد پیدا نکرده. باید خیلی بیش از اینها به خودمان بپردازیم. آنچه که من بعد از این میخواهم به شما عرض بکنم، این است: مسئولان عزیز! ای کسانی که امروز مجلس، دولت، قوه‌ی قضائیه، نیروهای مسلح یا بقیه‌ی دستگاهها را با مسئولیتهای خودتان انباشته‌اید؛ و کسانی که قبل از شما این مسئولیتها را در دست داشته‌اند و کارهائی کرده‌اند - مجموعه‌ی شما مخاطب این حرف من هستید - شما کار بزرگی کرده‌اید. شما مسئولان نظام و سررشته‌داران تشکیلات جمهوری اسلامی از اول تا حالا، یک مقطع عظیمی از تاریخ را ترسیم کرده‌اید و رقم زده‌اید. کار بزرگی کرده‌اید. اگر به تاریخ کشورمان از هزارها سال پیش تا امروز نگاه کنید - از آن وقتی که تاریخ مدون داریم - میبینید حکومت فردىِ مطلقه‌ی دیکتاتوری، حکومت یک جمع معدود با ریاست یک فرد بر عامه‌ی مردم، بدون اینکه عامه‌ی مردم اندک اختیاری در اداره‌ی این کشور داشته باشند، داشته‌ایم. این، تاریخ ماست. سلطنتهای ما، همه از این قبیل بوده‌اند. آن پادشاهانی که ما آنها را احترامشان هم میکنیم؛ پادشاهان مقتدر غزنوی، سلجوقی، بعد بیائید تا برسید به دوران صفویه؛ شاه عباس، شاه اسماعیل، شاه طهماسب، آنها هم همینجور بودند. اینها پادشاهان خوب مایند؛ اما همین پادشاهان خوب، چه جوری این مملکت را اداره کردند؟ سجلّ و شناسنامه‌ی این مملکت از لحاظ اداره‌ی حکومتی چیست؟ این است: یک نفر در رأس، همه مطیع او. و این مجموعه، اداره کننده‌ی کل سرنوشت این کشور هستند و آحاد مردم هیچ تأثیری ندارند و مملکت مال اینهاست. پادشاه به وزرای خودش میگفت: نوکران من! نوکرش هم بودند. واقعش هم همین بود. ناصرالدین شاه و محمدشاه و فتحعلیشاه و بقیه و بعدیها، حتی به وزراشان، به صدر اعظمشان میگفتند: شما نوکر خوبی هستید! فرهنگ سیاسی در کشور این بود. وقتی که نخست‌وزیر و وزیر، نوکر شاه‌اند، رئیس فلان اداره، گفت:   جائی که شتر بود به یک غاز           خر، قیمت واقعی ندارد!   مردم هم که مثل «هباء منبثا»؛ هیچ. مملکت متعلق به یک جمع معدود و در حقیقت متعلق به یک فرد بود. این تاریخ ماست. شما مسئولان این کشور آمدید از این ملت و از این انقلاب، نظامی را تحویل گرفتید که همه‌ی ارکان آن به دست مردم و به انتخاب مردم است؛ رهبریاش به انتخاب مردم است، ریاست جمهورش به انتخاب مردم است، نمایندگان مجلسش به انتخاب مردم است. این نهادهائی که میتواند به وسیله‌ی مردم انتخاب بشود و منطقی و معقول است، در اختیار مردم است. البته نیروهای مسلح و دستگاه قضائی در هیچ جای دنیا به انتخاب مردم نیست. آن، یک حساب جداگانه‌ای دارد، معیارهائی دارد؛ به دست منتخبان مردم است. یک چنین نظامی را شما اینجا درست کرده‌اید. الان بیست و هشت سال است که در این مملکت دارد انتخابات انجام میگیرد. البته یاوه‌گوئی نسبت به انتخابات کشور ما هست. نسبت به کدام حقیقت عالم، یاوه‌گوئی نیست؟ نسبت به ذات اقدس ربوبی هم یاوه‌گوئی هست، نسبت به اصل دین هم هست. دیگر مردمسالاری از این واضحتر و از این روشن‌تر چه ممکن است باشد؟ خوب، این نسبت به تاریخ گذشته‌ی ما، مقطعی اساسی است. وضع دنیا را نگاه کنید. شما یک حقیقت جدیدی را دارید به دنیا معرفی میکنید. نظام دنیا بخصوص بعد از پیدا شدن پدیده‌ی استعمار و بخصوص در این دو قرن اخیر و باز بالخصوص در آن دوره‌ی سلطه‌ی استعمار که منتهی شد به جنگهای بزرگ این قرن، بر اساس سلطه‌پذیری و سلطه‌گری بود. چند کشور، چند تا دولت، به دلیل خاصی، سلطه‌گری میکنند و به نظر خودشان باید هم بکنند! بقیه‌ی دولتها و بقیه‌ی ملتها هم باید سلطه‌پذیری داشته باشند؛ باید زیر سلطه باشند و باید این سلطه را بپذیرند. به قول این نویسنده‌ی جامعه‌شناسِ معروف غربی که منتقد سیاستهای غرب و امریکاست، در حقیقت ثروتمندان کشورهای سلطه‌گر، اغنیای کشورهای سلطه‌گرند. سلطه مال آنهاست، مال همه‌ی آن کشورها هم نیست. و ثروتمندان کشورهای سلطه‌پذیر هم باید در خدمت آنها قرار بگیرند؛ و قرار میگیرند. درست هم هست؛ تحلیل درستی است. شما آمدید این نظام پذیرفته‌شده‌ی جاافتاده‌ی ظالمانه‌ی جهانی را انکار کردید و پایش هم ایستادید؛ مهم این است. «إنّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا»؛ این مهم است. حرف خوب، شعار خوب، پدیده‌ی حکومت مردمی، پدیده‌ی انقلاب مردمی، مکرراً و متعدداً در خیلی جاهای دنیا بوده؛ اما اینکه این پدیده بتواند خودش را نگه دارد، بتواند این نهال ریشه بدواند، بتواند این پیکره خودش را در مقابل تهاجمهای گوناگون آسیب‌ناپذیر کند که بیست و هشت سال از عمرش بگذرد و کارهای بزرگی را انجام بدهد و مخالفان خودش را به چالش بکشد؛ آن هم مخالفان متکبری که هیچ‌وقت حاضر نبودند خودشان را دهن به دهن کنند با یک کشور به اصطلاح خودشان جهان سومی، اینها نشاندهنده‌ی این است که یک مقطع جدیدی را شما آغاز کرده‌اید. این را قدر بدانید. اهمیت این مسئولیت بزرگ را بدانید. خوب، نتیجه‌ی این شناختن جایگاه و موضع و مسئولیت چیست؟ این است که کار را باید ادامه بدهید؛ کار را باید به آخر برسانید. حق ندارید این کار را نصف‌کاره بگذارید؛ خسته نباید بشوید. باید نگذارید که تلاشتان مطلقاً دچار وقفه شود. باید عوامل شکست و به زانو در آمدن را شناسائی کنید و آنها را از خودتان دور کنید. چیزهائی هست که ملتها را شکست میدهد. این را همه میدانند؛ چیز جدیدی نیست؛ ما هم میدانیم. اختلاف کلمه اینجور است، جا دادن و راه دادن به نفوذیهای دشمنان از این قبیل است، کوچک گرفتن و سست شدن در مأموریت همینجور است، ناامید شدن از رسیدن به هدف همینجور است، ندیده گرفتن دشمن و کوچک گرفتن دشمن و چشم بستن بر روی دشمن از جمله‌ی عوامل ضعف و شکست است؛ همه‌ی اینها بد است. این عوامل ضعف را باید از خودتان دور کنید. دل سپردن به خواسته‌های حقیر شخصی جزو عوامل شکست است؛ یعنی ناگهان یک مسئول، یک مدیر عالیرتبه در سر راه به یک کار بزرگ برخورد کند، به طعمه‌ای که میتواند برای او شخصاً مفید باشد. حالا مثال چاروادارىِ واضحش، رشوه دادن و رشوه گرفتن است؛ اما بعضی مثالهای دیگر هم دارد که از این ظریفتر است، به این وضوح و به این روشنی هم نیست؛ اما باطنش همان است. انسان برسد به یک نقطه‌ای که ببیند اگر بخواهد ادامه بدهد این راه را، این خواسته از دست او خواهد رفت؛ اما اگر سست بشود، متوقف بشود، اینجا پا سبک کند، یک چیز قلمبه‌ی حسابی گیرش می‌آید. این، جزو آن عوامل ضعف است. اینجا، باید این خواسته‌های حقیر را با توجه به عظمت آن چیزی که در مقابل هست و عظمت کاری که دارد انجام میگیرد، بکلی انسان ندیده بگیرد. خیلی مسائل هست که در این زمینه میشود مطرح کرد. بدانید نظام شما، یک نظام کارآمد و برجسته است. دشمنان شما سعیشان این است که به‌زور به شما بفهمانند، بقبولانند، بباورانند که این نظام شما، نظام ناکارآمدی است. نه، اتفاقاً این نظام خیلی کارآمد است. این نظام در عرصه‌های مختلف، کارآمدی خودش را نشان داده. در مورد خدمات و گسترش خدمات عمومی به مردم، ایرانِ امروز را شما مقایسه کنید با ایران دوران طاغوت؛ اصلاً قابل مقایسه نیست. این، یک عرصه‌ی کارآمدی است، که حالا مثالها و نمونه‌های فراوان و آمارهایش را شماها خوب میدانید. البته خیلی خوب است که برای مردم اینها گفته بشود و شماها بازگو کنید. یک عرصه‌ی دیگر، مسئله‌ی اعتماد به نفس ملی است که در زمینه‌های علمی، در زمینه‌های سیاسی، در زمینه‌های فناوری خودش را نشان داده و دارد نشان میدهد. در این کشور، مهندس ما جرئت نمیکرد اسم ساختن نیروگاه برق را بیاورد؛ جرئت نمیکرد اسم ساختن سد را بر زبان جاری کند؛ جرئت نمیکرد اسم ساختن فرودگاه را بر زبان جاری کند. همه‌ی این کارها را باید خارجیها میکردند. مهندس ایرانی حداکثر این بود که در آن پروژه‌ای که یک مهندس خارجی یا یک شرکت خارجی قبول کرده بود، یک گوشه‌ای عضو بشود؛ اگر آنها قبول میکردند؛ بعضی جاها هم قبول نمیکردند. من پای همین سد کرخه، سه چهار سال پیش، مصاحبه کردم و مفصل شرح دادم؛ سد کارون ۳ را - نه سد کرخه را - با سد دز مقایسه کردم. سد دز زمان طاغوت ساخته شده، سد کارون ۳ زمان جمهوری اسلامی ساخته شده؛ شبیه هم هستند. دو تا سد بتونی با ظرفیتهای نزدیک به هم از لحاظ آب و از لحاظ برق. در ساخت سد دز چقدر به ایرانیها توهین کردند؛ چقدر تحقیر کردند و آبروریزی کردند برای مهندس ایرانی و سرمایه‌دار ایرانی و سرمایه‌گذار ایرانی؛ اما در ساخت این سد، خودِ جوان ایرانی، مهندس ایرانی، این کار پیچیده‌ی عظیم را که خیلی از آن سد دز از لحاظ کار فنىِ ساخت بتون و وصل بتون به بدنه‌ی کوه حساستر و مهمتر است - که تفاصیلش را برای ما شرح دادند - انجام داد، نیروگاهش را خودش درست کرد، سدش را خودش درست کرد، جاده‌ی زیر آب را که از بین رفته بود و پل معلق هوائی طولانی را خودش درست کرد؛ با افتخار. عرقش در آمد، اما سرش به افتخار برافراشته شد. این، چیز کمی نیست. این را در همه چیز شما تعمیم بدهید. امروز مهندس ایرانی، تحصیلکرده‌ی ایرانی، دکتر ایرانی، ارتشی ایرانی، سپاهی ایرانی، به خود میبیند که بسازد، تولید کند، ایجاد کند، به کار بگیرد و برتر از دستهای دیگر، دستی را در عرصه ظاهر کند. آن روز حتی فکرش را هم نمیکردند که حالا مثالهایش الی ماشاءاللَّه. این، کارآمدی این نظام است؛ این نظام این کار را کرد. کشاورزىِ نابود شده‌ی کشور را این نظام احیاء کرد، صنعت ساده‌ی ابتدائی کشور را این نظام به صنعت پیچیده‌ی حساس انرژی هسته‌ای رساند. این نظام الان در زمینه‌های صنایع نو - مثل همین که آقای رئیس جمهور گفتند؛ «نانوتکنولوژی» و صنایعی از این دست، که اینها از صنایع نوی دنیاست - تقریباً دوش به دوش صفوف اول دارد حرکت میکند و دارد کار میکند. اینها کارآمدی نظام است. شاید بشود گفت از همه‌ی اینها باز مهمتر و بالاتر، کارآمدىِ این نظام در زمینه‌ی تحکیم مردمسالاری بود. با آن سابقه‌ی منحوس و زشتی که در این کشور وجود داشت، این نظام توانست مردمسالاری را جا بیندازد. ما امروز تقریباً هر سال یک انتخابات داریم - حالا با تصمیماتی که اخیراً گرفتند، شاید یک خرده کمتر بشود؛ اما تا حالا اینجور بوده - و در بیست و هشت سال، تقریباً بیست و هشت انتخابات داشتیم. این همه انتخابات با آرامی، با سلامت، بدون دردسرهای بزرگ انجام گرفته. این، نشاندهنده‌ی این است که مردمسالاری در این کشور جا افتاده است. چه کسی این کار را کرده؟ این نظام کرد. این کارآئىِ بسیار مهمی است. جایگاه سیاسی و عزت بین‌المللی؛ چه کسی میتواند این را منکر بشود؟ چه کسی میتواند تأثیرگذاری دولت جمهوری اسلامی را امروز در سیاستهای منطقه، بلکه سیاستهای فرامنطقه منکر بشود؟ چه کسی میتواند عزت جمهوری اسلامی را در بین ملتهای مسلمان منکر بشود؟ کدام کشور میتواند ادعا کند که رئیس آن کشور، مسئولان بالای آن کشور میروند در یک کشور مسلمان دیگر، مردم آن کشور مسلمانِ دیگر، ولو دولتشان هم نخواهد، اجتماع میکنند و به نفع او شعار میدهند؛ غیر از جمهوری اسلامی؟ فقط جمهوری اسلامی است که رؤسایش در میان ملتهای دیگر، امتداد معنوی و حقیقی و سیاسی دارند. اینها کارآئی نیست!؟ کدام عرصه‌ی کارآئی از اینها مهمتر و بالاتر؟ ایجاد یک گفتمان نو در سطح بین‌الملل اسلامی. همین گفتمان هویت اسلامی و سلطه‌ناپذیری و استقلال را این نظام ایجاد کرد؛ گسترش داد. و ارتباطات و همسایه‌ها و غیره و غیره؛ حرف زیاد است. ما باید این کارآئی را افزایش بدهیم، با علم، با عقل، با عزم؛ سه تا «عین». عالمانه باید باشد؛ عاقلانه باید باشد؛ عازمانه باید باشد. باید با عزم همراه باشد؛ با سست‌عنصری و سست‌عهدی نمیشود پیش رفت. علم و عقل را به کار بگیرند و عزم ملی را مثل موتوری پشت سر اینها قرار بدهند. ما میتوانیم این کارآئی را افزایش بدهیم. البته کشور ایران و ملت ایران و دولت جمهوری اسلامی مظلوم است. ما مظلوم واقع شدیم. مظلومیم، اما ضعیف نیستیم. مثل امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام)؛ مظلوم بود، اما از همه‌ی مردان زمان خود قویتر بود. مثل همه‌ی اهل حق؛ مظلوم بودند، موردانکار واقع شدند، ظلم شدند، اما ضعیف نبودند. ما ضعیف نیستیم، مظلومیم. این مظلومیت را هم نمیگذاریم تا آخر طول بکشد؛ تحمل نمیکنیم. تحمل نکردنش هم به همین است: بایستی عقلمان را و علممان را و عزممان را تقویت کنیم که اینها با ذکر الهی که قبلاً صحبت کردم، همه حاصل خواهد شد. البته تهدید میکنند. تهدید اهمیتی ندارد. این را من به شما عرض بکنم: اولاً، تهدید تازگی ندارد؛ ما بعد از جنگ تا حالا - از سال ۶۷ تا حالا - مرتباً تهدید شدیم به حمله‌ی نظامی. اگر به حافظه‌تان مراجعه کنید، کسانی که در جریانات هستند، میدانند. بنده تقریباً بیش از همه تهدیدها را میدانم؛ چون گاهی اوقات یک چیزهائی به ما منتقل میشد که به دیگران هم منتقل نمیشد. دائماً ما تهدید داشتیم. نمیگوئیم این تهدیدها به طور قطع تحقق پیدا نخواهد کرد؛ ممکن هم است تحقق پیدا کند؛ بکند؛ اثر این تهدیدها این است که ما را آماده‌تر میکند. ثانیاً، آن کسانی که تهدید میکنند، این را باید فهمیده باشند، حالا هم بفهمند؛ تهدید نظامی ایران و تعرض نظامی به ایران به صورت بزن و در رو، دیگر ممکن نیست. هر کس تعرضی بکند، بشدت عواقب آن تعرض دامنگیر او خواهد شد. ثالثاً، اینهائی که تهدید میکنند، مقصودشان این است که تو دل مسئولان را خالی کنند؛ تو دل مردم را خالی کنند. من عرض میکنم: تو دل کسی خالی نمیشود با این حرفها؛ نه مسئولان، نه آحاد ملت. ولی این اثر را دارد که مسئولان را به تقویت آمادگیها سوق میدهد؛ چون مسئولان وظیفه دارند احتمالات ضعیف را هم مورد نظر قرار بدهند. من نگاه میکنم به سالهای گذشته - مثلاً سال ۷۵ یکی از سالهائی بود که تهدید نظامی در زمان کلینتون بشدت جدیت پیدا کرد - و میبینیم تهدیدها موجب شد مسئولان ما در بخشهای گوناگون فنىِ نظامی کارهای نو و جدیدی را انجام دادند؛ آمادگیهای بیشتری پیدا کردند. هر دفعه که تهدید بشود، یک آمادگی بیشتری به وجود می‌آید. اثرش خالی کردن تو دل مردم و مسئولان نیست؛ اما اثرش آماده‌سازی بیشتر کشور هست. بنابراین به ضرر ما تمام نمیشود. رابعاً، این تهدیدها نشان میدهد که لیبرال دموکراسی از لحاظ منطق دستش بکلی خالی است. حالا با صدام که اینها مواجه میشدند، میگفتند حمله‌ی نظامی کرده، درست هم میگفتند؛ به ایران حمله کرده بود، به کویت حمله کرده بود. اما همه میدانند که جمهوری اسلامی به کسی حمله نکرده، انگیزه‌ی حمله به کسی را هم ندارد؛ اهل تعرض نیست. حضور جمهوری اسلامی، حضور منطق است، حضور فکر است، حضور انگیزه‌ی معنوی است. اینها دستشان در این صحنه بکلی خالی است؛ نمیتوانند مقابله کنند. این مسئله نشاندهنده‌ی این است که دستگاه حکومتی و سیاسىِ برخاسته و چیده شده‌ی بر اساس لیبرال دموکراسی اینقدر دستش خالی است که مثل آدم بیسوادی است که وقتی در مقابل یک آدم فاضل قرار میگیرد و او مجابش میکند، چاره‌ای ندارد جز اینکه از بازوهایش استفاده کند و مشتش را گره کند! خوب، پیداست هیچی ندارد؛ معلومات ندارد. این نشاندهنده‌ی تهیدستی اینهاست. البته ملت ایران به فضل الهی آمادگیاش خیلی خوب است. شما هم بایستی این آمادگیهارا بیشتر کنید؛ بخصوص حالا که مسئله‌ی انتخابات هم مطرح است. من خواهش میکنم همیشه، در همه‌ی دورانها، انتخاباتها را وسیله‌ای قرار بدهید برای قوت ملی، برای افزایش اقتدار ملی؛ نه برای تضعیف نظام و تضعیف آبروی ملت. جنجالهائی که بعضاً از طرف بعضی از احزاب و گروهها و جریانهای سیاسی و جناحهای بداخلاق در اطراف انتخابات میشود، تضعیف کننده‌ی کشور و ملت و نظام است. جناحهای مختلف، جریانهای مختلف، گرایشهای مختلف، با شوق و ذوق و علاقه‌مندی همه‌ی عواملشان را بسیج کنند و انتخابات را به عنوان یک هدف عالی، هدف خوب، هدف شیرین مورد توجه قرار بدهند و به دعوا و جنجال و اهانت و پنجه به روی هم کشیدن قضایا را نکشانند. انتخابات را وسیله‌ای بکنید برای اینکه دشمنان را ناامید بکنید و ان‌شاءاللَّه این انتخابات هم مثل بقیه‌ی انتخاباتها مایه‌ی عزت روزافزون اسلام باشد. وقت هم گذشت، از شما هم معذرت خواهی میکنم. پروردگارا! به محمد و آل محمد آنچه گفتیم و شنیدیم، برای خود و در راه خود قرار بده؛ آن را از ما قبول بفرما؛ ما را روز به روز نسبت به حقیقت خود و حقیقت دین ذاکرتر و متوجه‌تر بفرما؛ ما را در راه هدفهای عالی عازمتر و جازمتر بفرما. پروردگارا! ارواح مطهره‌ی شهدای عزیزمان و روح مطهر امام (رضوان اللَّه علیه) را با اولیائشان محشور بفرما؛ ما را در راه آنها رونده و پیش‌رونده قرار بده؛ قلب مقدس ولیعصر را از ما راضی و خشنود بگردان.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه‌
1,375
1386/06/23
بیانات در خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3401
خطبه‌ی اول‌   بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌   الحمدلله ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نؤمن به و نستغفره و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشیر رحمته و نذیر نقمته سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم‌ المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیّةالله فی الأرضین. همه‌ی برادران و خواهران نمازگزار و عزیز را و خودم را توصیه میکنم به رعایت تقوای الهی، که برترین محصول و نتیجه‌ی این ماه مبارک است. ماه مبارک رمضان با همه‌ی برکاتش و همه‌ی زیبائیهای معنویاش، بار دیگر فرا رسید. از قبل از شروع ماه مبارک، پیامبر معظم اسلام مردم را آماده میفرمود برای ورود در این عرصه‌ی خطیر و والا و پربرکت؛ «قد اقبل الیکم شهر الله بالبرکة و الرّحمة». در خطبه‌ی روز جمعه‌ی آخر ماه شعبان، بنا به روایتی اینطور فرمود: خبر داد، توجه داد به مردم که ماه رمضان فرا رسید. اگر بخواهیم در یک جمله ماه رمضان را تعریف کنیم، باید عرض کنیم ماه فرصتها. فرصتهای فراوانی در این ماه در برابر من و شماست. اگر از این فرصتها بتوانیم درست استفاده کنیم، یک ذخیره‌ی عظیم و بسیار ارزشمندی در اختیار ما خواهد بود. من درباره‌ی همین مطلب اندکی توضیح عرض میکنم و خطبه‌ی اول درباره‌ی همین مسائل مربوط به ماه رمضان و این فرصتهای بی‌نظیر است. در همین خطبه‌ای که اشاره شد، رسول مکرم فرمودند که «شهر دعیتم فیه الی ضیافة الله»؛ این یک ماهی است که شما در این ماه دعوت شده‌اید به میهمانی الهی. خود این جمله در خور تدبر و تأمل است؛ دعوت به میهمانی الهی. اجبار نکردند که همه‌ی افراد از این میهمانی استفاده کنند؛ نه، فریضه قرار داده‌اند؛ اما تحت اختیار خود ماست که از این میهمانی استفاده بکنیم یا نکنیم. بعضی هستند که در این میهمانی عظیم اصلاً فرصت این را پیدا نمیکنند که به این دعوتنامه توجه کنند. غفلت آنها، فرورفتگی آنها در کار مادیت و دنیای مادی به قدری است که آمدن و رفتن ماه رمضان را نمیفهمند. مثل همین که کسی را برای یک میهمانی بسیار با شکوه و پرخیر و برکتی دعوت کنند و او فرصت نکند؛ غفلت کند از اینکه کارت دعوت را حتّی نگاه کند. اینها که دستشان بکلی خالی میماند. بعضی میفهمند این میهمانی هست، اما به این میهمانی نمیروند. کسانی که خدای متعال به آنها لطف نکرده است و توفیق نداده که با اینکه عذری ندارند، روزه را نمیگیرند یا از تلاوت قرآن یا از دعاهای ماه رمضان محروم میمانند، آنها همین افراد هستند. کسانی هستند که وارد این میهمانی نمیشوند، نمیآیند به این میهمانی؛ حساب اینها روشن است. جمع کثیری از مردم مسلمان - امثال ما - وارد این میهمانی میشویم، اما بهره‌ی ما از این میهمانی به یک اندازه نیست؛ بعضیها بیشترین بهره را از این فرصت میبرند. ریاضتی که در میهمانی این ماه وجود دارد - که ریاضت روزه و گرسنگی کشیدن است - شاید بزرگترین دستاورد این ضیافت الهی است. برکاتی که روزه برای انسان دارد، به قدری این برکات از لحاظ معنوی و ایجاد نورانیت در دل انسان زیاد است که شاید بشود گفت بزرگترین برکات این ماه همین روزه است. روزه را بعضی میگیرند؛ پس اینها وارد ضیافت شده‌اند و بهره‌ی از این ضیافت را هم گرفته‌اند. لیکن علاوه‌ی بر روزه گرفتن - که ریاضت معنوىِ این ماه مبارک است - اینها آموزش خود را هم از قرآن در حد اعلی تأمین میکنند؛ تلاوت قرآن با تدبر. با حالت روزه‌داری یا حالت نورانیتِ ناشی از روزه‌داری، در شبها و نیمه شبها تلاوت قرآن، انس با قرآن، مخاطب خدا قرار گرفتن، لذت دیگری و معنای دیگری دارد. چیزی که انسان در چنین تلاوتی از قرآن فرا میگیرد، در حال متعارف و معمول نمیتواند به چنین تلاوتی دسترسی پیدا کند؛ آنها از این هم بهره میبرند. علاوه‌ی بر اینها، از مکالمه‌ی با خدای متعال و مخاطبه‌ی با خدا، راز و نیاز کردن، دل خود را و اسرار درون خود را برای خدا به زبان آوردن هم بهره‌برداری میکنند؛ یعنی همین دعاها. این دعای ابیحمزه‌ی ثمالی، این دعاهای روزها، این دعاهای شبها و سحرها، اینها حرف زدن با خداست، خواستن از خداست، نزدیک کردن دل به ساحت حریم عزت الهی است؛ از این هم بهره میبرند. بنابراین در این میهمانی، از همه‌ی دستاوردهای آن بهره میبرند. از اینها مقدم‌تر، شاید به جهتی بالاتر از اینها، ترک گناهان است؛ در این ماه گناه هم نمیکنند. در همان روایت خطبه‌ی پیامبر اعظم، امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) سؤال میکند از پیغمبر که در این ماه کدام عمل بافضیلت‌تر است. در جواب میفرمایند: «الورع عن محارم الله». اجتناب از گناهان و از محارم الهی، بر کارهای اثباتی و ایجابی مقدم است؛ جلوگیری از آلودگی و زنگار روح و دل است. این افراد از گناه هم اجتناب میکنند. پس هم روزه‌داری است، هم تلاوت است، هم دعا و ذکر است، هم دوری از گناهان است. این مجموعه، انسان را از لحاظ اخلاق و رفتار هم به آن چیزی که مورد نظر اسلام است، نزدیک میکند. وقتی این مجموعه کار انجام گرفت، دل انسان از کینه‌ها خالی میشود؛ روح ایثار و فداکاری در انسان زنده میشود؛ کمک به محرومان و مستمندان برای انسان آسان میشود؛ گذشت به نفع دیگران و به زیان خود در امور مادی برای انسان روان میشود. لذا میبینید در ماه رمضان جرم و جنایت کم میشود، کار خیر زیاد میشود، محبت بین افراد جامعه بیش از اوقات دیگر میشود؛ که اینها به برکت همین ضیافت الهی است. بعضی اینطور از ماه رمضان بهره‌ی کامل میبرند، بعضی هم نه؛ از یک چیزی بهره‌مند میشوند، از چیز دیگری خود را محروم نگه میدارند. باید تلاش مسلمان در این ماه این باشد که حداکثر بهره را از این ضیافت الهی بگیرد و دست پیدا کند به رحمت و مغفرت الهی، که من تأکید کنم بر روی استغفار؛ استغفار از گناهان، استغفار از خطاها، استغفار از لغزشها؛ چه گناهان کوچک، چه گناهان بزرگ. این خیلی مهم است که در این ماه، ما خودمان را، دلمان را از زنگارها پاک کنیم؛ خودمان را از آلودگیها مصفا کنیم، شستشو بدهیم؛ و این با استغفار امکان‌پذیر است. لذا در روایات متعددی دارد که بهترین دعاها یا در رأس دعاها، استغفار است؛ طلب مغفرت از پروردگار. برای همه هم استغفار هست. پیغمبر اکرم هم - آن انسان والا - استغفار میکرد. حالا استغفار امثال ما از نوعی از گناهان است؛ این گناهان متعارف و معمولی و گرایشهای حیوانی در وجود ما و همین گناهانِ به تعبیری میگوئیم گناهان چارواداری؛ گناه‌های آشکار و واضح. بعضیها استغفارشان از چنین گناهانی نیست؛ از ترک اولی است. بعضی ترک اولی هم نمیکنند؛ اما استغفار میکنند، که این استغفار از قصور ذاتی و طبیعی انسانِ ممکن در قبال عظمت ذات مقدس پروردگار است؛ استغفار از عدم معرفت کامل، که این مال اولیاء و مال بزرگان است. ما باید از گناهانمان استغفار کنیم. فایده‌ی بزرگ استغفار این است که ما را از غفلت نسبت به خود خارج میکند. ما گاهی در مورد خودمان دچار اشتباه میشویم. وقتی به فکر استغفار میافتیم، گناهان، خطاها، خیره‌سریها، پیروی از هوای نفس که کردیم، تجاوز از حدود که انجام دادیم، ظلمی که به نفس خودمان کردیم، ظلمی که به دیگران کردیم، جلوی چشم ما زنده میشود و به یادمان می‌آید که چه کرده‌ایم؛ آن وقت دچار غرور، دچار نخوت، دچار غفلت نسبت به خود نمیشویم. اولین فایده‌ی استغفار این است. بعد هم خدای متعال وعده فرموده است که آن کسی که استغفار کند، یعنی به عنوان یک دعای حقیقی از خدای متعال حقیقتاً آمرزش بطلبد و از گناه پشیمان باشد، «لوجدوا الله توّاباً رحیما»؛ خدای متعال توبه‌پذیر است. این استغفار، بازگشت به سوی پروردگار است؛ پشت کردن به خطاها و گناهان است و خداوند میپذیرد؛ اگر استغفار، استغفار حقیقی باشد. توجه کنید که همین‌طور آدم به زبان بگوید: استغفرالله، استغفرالله، استغفرالله، اما حواسش این طرف و آن طرف باشد، این فایده‌ای ندارد؛ این استغفار نیست. استغفار یک دعاست، یک خواستن است؛ باید انسان حقیقتاً از خدا بخواهد و مغفرت الهی و گذشت پروردگار را بطلبد: من این گناه را کرده‌ام؛ پروردگارا! به من رحم کن، از این گناه من بگذر. اینطور استغفار کردنی نسبت به هر یک از گناهان، مسلماً غفران الهی را پشت سر خواهد داشت؛ خدای متعال این باب را باز فرموده است. البته در دین مقدس اسلام، اقرار به گناه پیش دیگران ممنوع است. اینکه در بعضی از ادیان هست که بروند توی عبادتگاه‌ها، پیش روحانی، کشیش، بنشینند، اعتراف به گناه کنند، این در اسلام نیست و چنین چیزی ممنوع است. پرده‌درىِ نسبت به خود و افشای اسرار درونی خود و گناهان خود پیش دیگران، ممنوع است؛ هیچ فایده‌ای هم ندارد. اینکه حالا در آن ادیان خیالی و پنداری و تحریف شده اینطور ذکر میشود که کشیش گناه را میبخشد، نه؛ در اسلام بخشنده‌ی گناه، فقط خداست. حتّی پیغمبر هم نمیتواند گناه را ببخشد. در آیه‌ی شریفه میفرماید: «ولو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرّسول لوجدوا الله توّابا رحیما»؛ وقتی گناهی انجام دادند، ظلم به نفس کردند، اگر بیایند پیش تو که پیغمبر هستی، از خدای متعال طلب مغفرت و طلب بخشش کنند و تو هم برای آنها طلب بخشش کنی، خداوند توبه‌ی آنها را میپذیرد. یعنی پیغمبر برای آنها طلب بخشش میکند؛ خود پیغمبر نمیتواند گناه را ببخشد؛ گناه را فقط خدای متعال باید ببخشد. این استغفار است، که این استغفار حقیقتاً جایگاه مهمی دارد. از استغفار در این ماه غفلت نشود؛ بخصوص در سحرها، در شبها. دعاهائی که در ماه رمضان هست، اینها را با توجه به معانیاش بخوانید. بحمدالله جامعه‌ی ما یک جامعه‌ی معنوی است. دعا و توجه و توسل و ابتهال الیالله در بین مردم ما رایج است و مردم دوست میدارند؛ جوانهای ما دلهای پاک و نورانیشان به ذکر خدا متمایل است؛ اینها همه فرصت است. ماه رمضان هم که یک فرصت الهی است، در اختیار ما قرار داده شده؛ استفاده کنید از این ماه مبارک، از این فرصت بسیار بزرگ؛ دلها را به خدا نزدیک کنید، آشنا کنید؛ با استغفار، دلها و جانها را پاکیزه کنید؛ خواسته‌هایتان را با خدای متعال مطرح کنید. ارتباط معنوی ملت ما با خدای متعال کارهای بزرگی انجام داده است، و ماه رمضان فرصت فوق‌العاده‌ای است برای این کار؛ از این فرصت استفاده شود. ان‌شاءالله خداوند متعال به همه‌ی ما کمک کند تا بتوانیم در این ماه رمضان جنبه‌ی فرشته‌گون وجود خود را بر جنبه‌ی حیوانی خود غلبه دهیم. ما یک جنبه‌ی ملکی و فرشته‌ای داریم، یک جنبه‌ی مادی و حیوانی داریم. هویهای نفسانی، جنبه‌ی مادی را بر آن جنبه‌ی ملکی و فرشته‌ای غلبه میدهد. ان‌شاءالله در این ماه رمضان بتوانیم آن روحانیت را، آن نورانیت را بر جنبه‌ی مادی غلبه بدهیم و این را به عنوان ذخیره‌ای نگه داریم و از ماه رمضان به عنوان تمرینی که در طول سال این تمرین به کار ما خواهد آمد، ان‌شاءالله استفاده کنیم. بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ والعصر. انّ الانسان لفی خسر. الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات‌ و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. خطبه‌ی دوم‌ بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ الحمدلله ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم‌ المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما علىّ امیرالمؤمنین و سیّدة نساء العالمین و الحسن و الحسین سیّدی شباب اهل الجنّة و علىّ‌بن‌الحسین و محمّدبن‌علىّ و جعفربن‌محمّد و موسیبن‌جعفر و علىّ‌بن‌موسی و محمّدبن‌علىّ و علىّ‌بن‌محمّد و الحسن‌بن‌علىّ و الخلف القائم المهدىّ حججک علی عبادک و امنائک فی بلادک و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین‌ و استغفر الله لی و لکم‌ در این خطبه اولین مطلبی که عرض میکنیم، یاد نیک مرحوم آیةالله طالقانی (رضوان‌الله‌تعالیعلیه) است که نماز جمعه‌ی باشکوه تهران اول بار به امر امام بزرگوارمان به امامت ایشان برگزار شد. این مرحوم یک عالم مجاهدِ بااستقامتِ پارسا و پاکیزه‌ای بود؛ امتحان خوبی هم داد. هم در دوران مبارزه، هم پس از پیروزی انقلاب و در این معادلات پیچیده و بسیار دشواری که در زمینه‌های سیاسی و امنیتی بعد از انقلاب پیش آمد، مرحوم آیةالله طالقانی امتحان خوبی داد. نماز جمعه هم نهاد بابرکتی شد؛ چه در تهران، چه در سایر شهرهای این کشور. بتدریج نماز جمعه در شهرهای کوچک و کوچکتر هم در سرتاسر کشور اسلامی در هر نقطه‌ای تبدیل شد به کانونِ هم معنویت و هم مقاومت. نماز عبادی - سیاسی که تعبیری بود که آن روز ظاهراً از زبان امام بزرگوارمان صادر شد، به این معناست؛ هم مرکز عبادت است، هم مرکز آگاهی معنوی و سیاسی است؛ که این آگاهی موجب نلغزیدن، راه کج نکردن و به زانو در نیامدن یک ملت است. اغلب این شکستهائی که شما در صحنه‌ی سیاسی در دنیا برای ملتها مشاهده میکنید، منشأش ناآگاهیهائی است که ضربه‌های خود را در جاهای گوناگونی زده است. آگاهی، یک ملت را ضد ضربه میکند؛ او را آماده میکند برای مقاومت. بنابراین اینجا، هم پایگاه معنویت است، هم پایگاه مقاومت. قدر این نماز را، هم آحاد مردم بدانند، هم بخصوص جوانهای عزیزمان بدانند، و هم آقایان ائمه‌ی جمعه‌ی محترم در سراسر کشور بدانند؛ آنها هم قدر این نماز را بدانند؛ این یک منبری است که نظیر آن دیگر وجود ندارد. کاری کنند که جاذبه‌ی نماز جمعه، جوانها و دلهای پاکیزه و مشتاق را به این سمت بکشاند و این کانون روزبه‌روز گرمتر شود. یک مطلب دیگر که عرض میکنم و آن را مقدمه قرار میدهم برای مطلب اصلیای که عرض خواهم کرد، مسأله‌ی هفته‌ی دفاع مقدس است که در پیش است. جنگی که در سال ۱۳۵۹ علیه جمهوری اسلامی شروع شد، اگرچه از طرف صدام بدبخت و روسیاه بود، اما پشت سر این قضیه یک پروژه‌ی بین‌المللىِ استکباری بود برای زمین زدن نهضت اسلامی و انقلاب اسلامی. تحلیلگران غربی تحلیل کردند و فهمیدند و درست هم فهمیدند که این انقلاب فقط این نیست که یک رژیم دست‌نشانده را در ایران از بین برده است و این کشور عظیم و پربرکت را از سیطره‌ی استکبار خارج کرده؛ بلکه این حرکت الهام‌بخش خواهد شد، دنیای اسلام را تکان خواهد داد، ملتها را به فکر خواهد انداخت. همین هم شد: فلسطین به فکر افتاد، کشورهای شمال آفریقا به فکر افتادند، در تمام دنیای اسلام حرکت و جنب و جوش هویت‌یابىِ اسلامی شروع شد که تا امروز هم همچنان روبه توسعه و گسترش است. چون فهمیدند که اینجا کانون الهام‌بخش دنیای اسلام خواهد شد، گفتند جمهوری اسلامی را باید ما به هر کیفیتی هست، از بین ببریم. لذا با اینکه منطقه، منطقه‌ی خطیری است، منطقه‌ی نفت است و غربیها خیلی به مسأله‌ی نفت و خلیج فارس اهمیت میدهند و امنیتِ اینجا برایشان حیاتی است، لیکن درعین‌حال وارد میدان شدند، صدام را تقویت کردند، بلکه او را تشجیع کردند که این جنگ را شروع کند؛ او هم چون آدم نادانِ کله‌شقِ قدرت‌طلبِ خامی بود، خیال میکرد که حالا می‌آید دو سه روزه یا چند هفته‌ای مسأله را تمام میکند و باقدرت برمیگردد سر جای خود. لذا وارد این جنگ شدند و هشت سال تمام ایران اسلامی فشارهای همه‌جانبه‌ای را که از سوی همه‌ی قدرتهای بزرگ دنیا بر ایران از کانال جنگ وارد شد، تحمل کرد؛ این خیلی مهم است. شوروىِ سابق از این کانال به ایران فشار آورد، امریکا فشار آورد، پیمان ناتو - اروپائیها - فشار آوردند، مرتجعین منطقه با انواع و اقسام طرق از این کانال علیه جمهوری اسلامی فشار آوردند. یکی از این فشارها هر انقلابی را، هر دولتی را به زانو درمیآورد و از پا میانداخت؛ اما مجموع این فشارها نه فقط جمهوری اسلامی را از پا درنیاورد، بلکه ملت ایران را قویتر و آگاه‌تر، و عزم و اراده‌ی آنها را راسخ‌تر کرد و جمهوری اسلامی را روزبه‌روز به سمت قوت اسلامی و الهی پیشتر برد. ایستادگی در میدان دفاع، چنین اثری را به وجود آورد. ضربات فراوانی هم به جبهه‌ی مقابل زده شد. یعنی صدام و رژیم بعثی ضربه‌ی اصلی را اینجا خوردند. امریکا به فکر افتاد که میتواند دست و پای آنها را جمع کند. یعنی دیدند رژیمی است توخالی که متکی به مردمش نیست؛ این را فهمیدند. در واقع ضربه‌ی اصلی را ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی به این متجاوز زد، که آخرش به این‌جاها منتهی شد که ملاحظه میکنید. اما جمهوری اسلامی روزبه‌روز قویتر شد. حالا میشنوید میگویند تحریم و محاصره و از این حرفها. از این محاصره‌ها و تحریمها بمراتب بدتر در دوره‌ی جنگ بود. ما در میان همان تحریمها بوده است که نیروهای نظامىِ دست خالی خودمان را امروز به اینجا رساندیم و از لحاظ توانائیهای نظامی، جمهوری اسلامی در خط مقدم توانائی نظامی در این منطقه است. امکاناتی که جمهوری اسلامی توانسته است با قدرت، با ابتکار، با استفاده از خلاقیت خود و با جوشش درونی به وجود بیاورد، چشمها را خیره کرده است. در زمینه‌های گوناگون علمی و فناوری و پیشرفتهای گوناگون هم که جای خود دارد و روشن است، که یک نمونه‌اش این مسأله‌ی انرژی هسته‌ای است. اینها همه در دوران تحریم و در دوران فشار، به دست ملت ایران آمد. یعنی تحریمها نه فقط اثری نکرد، بلکه اثر عکس کرد؛ نیروهای درونی را به فکر واداشت و به حرکت وادار کرد. حالا حرف اصلیای که من میخواهم در جملات کوتاهی امروز عرض کنم، این است که سرکوب انقلاب و شکست انقلاب - که یک پروژه‌ی استکباری بود - در این منطقه شکست خورده است و بعکس، مهاجمین به انقلاب، حتّی در حجم دولت حجیم و قدرتمندی مثل امریکا، روزبه‌روز به شکست و انهزام نزدیکتر میشوند. امروز ما نشانه‌ها و علائم واضح شکست را در سیاستهای امریکائی در منطقه مشاهده میکنیم. اینها برای ملت ما و برای جوانان ما و برای تحلیلگران ما سرفصل‌های مهمی است که باید روی آن واقعاً تدبر کنند. یعنی بحث عظیم مواجهه‌ی نیروهای مردمىِ متکی به معنویت با نیروهای مادىِ متکی به زور و تهدید، یک بحث بسیار مهم و جدیدی است که باید در مباحث علوم اجتماعی و روان‌شناسی ملتها و روان‌شناسی اجتماعی مورد توجه قرار بگیرد؛ این کاملاً مغفولٌ‌عنه است. ملتی مثل ملت ما که نه بمب اتم دارد، نه از لحاظ علمی به او فرصت داده شده در طول صد سال که همپای پیشروان قافله‌ی علمی حرکت کند و مواقع زیادی عقب مانده، هم از لحاظ ثروتها به پای آن کشورهای ثروتمند نمیرسد، اما در عین حال این کشور و این ملت توانسته است توطئه‌های مجموعه‌ی کشورهای قدرتمندِ برخوردار از سلاح و تکنولوژی و ثروت مادی و رسانه‌ای را در مهمترین میدانها به عقب‌نشینی وادار کند و شکست بدهد. این علتش چیست؟ این در خور تأمل و تدقیق است. این را باید دانشمندان علوم سیاسی و علوم اجتماعی تحلیل کنند؛ ببینند نقش این معنویتها چگونه خود را نشان میدهد، که امروز در ایران نشان داده. لذا نگاه به این صحنه، نگاه عبرت‌آموز و درس‌آموزی است. صحنه، صحنه‌ی شکست قدرت استکباری امریکاست. نمیخواهیم ادعای واهی بکنیم؛ نه، اینها چیزهای واضحی است و خودشان هم میگویند. امریکائیها قضیه‌ی ۲۰ شهریور، یعنی همان ۱۱ سپتامبرِ چهار پنج سال قبل را بهانه‌ای قرار دادند برای اینکه مطامع خودشان را در خاورمیانه پیش ببرند. هدف اصلی آنها هم این بود که بتوانند خاورمیانه‌ای درست کنند بر محور منافع اسرائیل؛ به تعبیری که آن روز ما میکردیم، خاورمیانه‌ای با پایتختی اسرائیل؛ اینطور چیزی مورد نظرشان بود. اشغال عراق و حمله‌ی به عراق، جزئی از نقشه‌های این پروژه بود. عراق یکی از ثروتمندترین کشورهای این منطقه و کشورهای عربی است؛ کشوری که امروز متأسفانه مردمش اینطور در فقر و حالت دردآوری زندگی میکنند. امریکائیها میخواستند این کشور را در مشت بگیرند - صدام کافی نبود، غیر قابل محاسبه بود - دولتی را در آنجا سر کار بیاورند که هم ظاهر مردمی داشته باشد، هم توی مشت آنها باشد. این یکی از قدمهای مهم ایجاد خاورمیانه‌ی جدید بود که باید بر محور منافع اسرائیل به وجود بیاید. آن وقت چنین خاورمیانه‌ای میتواند ایران اسلامی را در محاصره قرار بدهد؛ هدفشان این بود. شما حالا جزء جزء این نقشه را مورد ملاحظه قرار بدهید. در فلسطین این نقشه شکست خورد. فلسطین که یک نقطه‌ی اصلی و محوری بود، این نقشه در آنجا شکست خورد. چرا؟ به‌خاطر اینکه در فلسطین گروه حماس که بزرگترین و اصلیترین هسته‌ی مقاومت در مقابل اسرائیل است، با آراء مردم دولت تشکیل داد و سر کار آمد. تودهنی به امریکا و اسرائیل از این بالاتر؟ از آن روزی هم که این دولت به وجود آمده است، مرتب دارند کارشکنی میکنند که از میدان خارجش کنند؛ اما تا امروز نتوانسته‌اند. متأسفانه از خود بعضی از فلسطینیها هم کمک گرفتند برای به زانو در آوردن دولت مردمىِ فلسطین؛ اما تا امروز بحمدالله نتوانسته‌اند، امیدواریم بعد از این هم نتوانند. این مربوط به فلسطین. خود رژیم صهیونیستی هم - که هدف، تقویت این رژیم بود - ضربه خورد و امریکائیها هم تودهنی خوردند. چگونه تودهنی خوردند؟ تابستان سال گذشته، این نیروی نظامىِ پرهیاهوی پرمدعا - ارتش اسرائیل که ادعا میشد قویترین ارتش این منطقه است - با ساز و برگِ مفصل وارد جنگ با لبنان شد؛ آن هم نه با یک کشور، نه با یک دولت؛ با یک نیروی منظم، با چند هزار نیروهای حزب‌الله و مقاومت اسلامی. سیوسه روز این جنگ طول کشید، که در این منطقه سابقه ندارد. چندین جنگی که اسرائیل با اعراب داشته است، از چند روز - حداکثر یکی دو هفته - تجاوز نکرده است. این جنگ، سیوسه روز طول کشید و با شکست کامل و مفتضحانه‌ی ارتش اسرائیل تمام شد. کی تصور میکرد؟ امریکائیها اصلاً فکرش را نمیکردند، اما اتفاق افتاد. این هم یک تودهنی. آنها قصد داشتند در لبنان حزب‌الله را خلع سلاح کنند؛ اما حزب‌الله نه فقط خلع سلاح نشد، بلکه آنچنان قوی و مقتدر شد که توانست ارتش اسرائیل را که به صورت افسانه‌ای شکست‌ناپذیر میدانستند، شکست بدهد. پس در مورد دولت فلسطین شکست خوردند، در مورد دولت جعلی صهیونیستی شکست خوردند، در مورد قطع کردن دست جوانان رشید لبنانی از کمک به فلسطین شکست خوردند، در مورد عراق هم شکست خوردند. عراق را آمدند اول با فتح نظامی اشغال کردند. این، قدم اول بود و بخش آسان مسئله بود. امروز بیش از چهار سال از اشغال عراق به وسیله‌ی امریکائیها و همپیمانانشان میگذرد. همه در دنیا قضاوتشان این است که امریکا در عراق شکست خورده. همه‌ی تحلیلگران دنیا میدانند که امریکا امروز با سراسیمگی دنبال راهی میگردد که آبرومندانه از عراق خارج شود. همه میدانند که امریکا در عراق به بن‌بست رسیده. هدف امریکائیها این بود که یک دولت دست‌نشانده به وجود بیاورند. دولتی که مردم عراق روی کار آورده‌اند، دولتی است که با هدفهای امریکائی خیلی فاصله دارد؛ در مقابل امریکائیها می‌ایستد؛ دست‌نشانده‌ی آنها و تسلیم آنها نیست. امریکائیها خیلی به این در و آن در زدند، بلکه بتوانند دولت مردمی را ساقط کنند و دولت خودشان را سر کار بیاورند، اما نتوانستند؛ تا امروز هم نتوانسته‌اند. اگر ملت عراق ان‌شاءالله هوشیاریشان را حفظ کنند، بعد از این هم نخواهند توانست. در مورد تضعیف جمهوری اسلامی و محاصره‌ی جمهوری اسلامی هم قضیه بعکس شده. به همت مردم ایران، به توفیق الهی، به حول و قوه‌ی پروردگار، این ملت نردبان اعتلاء و ترقی را همین‌طور پیدرپی، پله بعد از پله پیموده و بالا رفته است. امروز ما از لحاظ موقعیت سیاسی از چهار سال قبل و پنج سال قبل که امریکائیها آن هدف را شروع کردند، بالاتریم. امروز ما از لحاظ تمکن علمی بالاتریم؛ از لحاظ منابع مالی جلوتریم. امروز ملت ما از لحاظ نشاط و آمادگی روحی جلوترند. امروز ملت ما از لحاظ حاکمیت ارزشهای انقلابی و مبانی امام بزرگوار، جلوتر از گذشته است. در طول این چهار پنج سال هرچه تلاش کردند، بعکس، ملت ایران زنده‌تر، هوشیارتر، بانشاطتر و در صحنه‌ترند و در هیچ مسأله‌ای نیست که انسان ببیند ملت ایران از خودشان بیتفاوتی نشان میدهند، در حالی که جای حضور آنهاست. محصول امریکا این است: شکست کامل در قضیه‌ی اهداف خود. علاوه بر این، امریکائیها امروز از طرف امت اسلامی مورد سؤالند و استیضاح میشوند. امروز امریکا در افکار عمومی ملت اسلام و امت اسلامی محکوم است. میشنوید این نظرخواهیها و نظرسنجیهای گوناگون را در اطراف دنیای اسلام؛ همه حکایت میکند از منفوریت امریکا و محکومیت امریکا؛ اینها مورد سؤالند. من اعتقاد راسخ دارم که روزی خواهد آمد که همین رئیس جمهور کنونی امریکا و مسئولین امریکائی در یک دادگاه عادلانه‌ی بین‌المللی به خاطر فجایعی که در عراق به وجود آورده‌اند، گریبانشان گرفته شود و محاکمه شوند. امریکائیها باید جواب بدهند چرا از اشغال عراق دست برنمیدارند؛ باید جواب بدهند که چرا عراق را اینطور امواج ناامنی و طوفانهای ناامنی و تروریستی فراگرفته. تروریسم را امریکائیها آوردند به عراق تحمیل کردند. باید جواب بدهند که در این کشور ثروتمند چرا پنجاه درصد مردم امروز بیکارند؛ چرا از خدمات عمومی در این کشور اثری نیست. مردم مشکل برق دارند، مشکل سوخت دارند، مشکل آب سالم و آب آشامیدنی دارند، مدارسشان ویران شده، دانشگاه‌هایشان ویران شده، مدرسه‌ای ساخته نشده، بیمارستانهایشان از حیّز انتفاع خارج شده. مردم نیازمند به بیمارستانند؛ کدام بیمارستان را امریکائیها ساختند؟ کدام بیمارستان را تجهیز کردند؟ کدام دانشگاه را ساختند یا تعمیر کردند؟ کدام جاده را درست کردند؟ کدام خط لوله را کشیدند؟ کدام آب آشامیدنی را وصل کردند؟ اینها جواب لازم دارد؛ اینها را بایستی امریکائیها جواب بدهند؛ نمیتوانند شانه خالی کنند. حالا امروز یک چهار صباح با بیاعتنائی با این قضایا برخورد کنند، اما همیشه اینطور نخواهد ماند؛ گریبان اینها را میگیرند؛ مثل اینکه گریبان خیلیها گرفته شد. قدرتمندانی که گریبانشان گرفته شد، کم نیستند. گریبان هیتلر یک روز گرفته شد، گریبان صدام یک روز گرفته شد، گریبان بعضی از رؤسای اروپائی گرفته شد. ملتها با این روش مخالفند، ملت امریکا هم مخالفند. ملت انگلیس هم از بودن انگلیسیها در عراق ناراحت بودند و بدشان میآمد، که مجبور شدند انگلیسیها بگذارند از بصره خارج شوند. مردم اسپانیا و ایتالیا هم که دولتهایشان کمک امریکا در جنگ به عراق بودند، آن دولتها را ساقط کردند؛ دولتهای دیگری در هر دو کشور سر کار آمدند. مردم دنیا از این وضع ناراحتند. آنچه پیش میرود، خواست ملتهاست؛ خواست آحاد مردم است. قدرت‌نمائی قدرتمندان دیری نمیپاید. امریکا شکست خورد. در این حرکتی که از چند سال پیش در این منطقه راه انداختند، که هدفش خاورمیانه بود و به نظر ما هدف نهائی و غائیاش جمهوری اسلامی بود، نه خاورمیانه را توانستند به دست بیاورند، نه جمهوری اسلامی را توانستند تضعیف کنند؛ عراق هم که وضعشان اینطوری است. امریکائیها دچار مشکلند. حالا فرافکنی و طلبگار شدن رسانه‌ای که اهمیتی ندارد. حالا ایران یا کشور دیگری را متهم بکنند، که مایه‌ای ندارد. اما در خود این گزارشهایشان، ضعف و فروماندگی و پای در گلی کاملاً آشکار است. همین نمایندگان سیاسی و نظامی امریکا در عراق که رفتند به کنگره‌ی امریکا گزارش جنگ عراق را بدهند، چیزی که توانستند به عنوان دستاورد ذکر بکنند، این بود که گفتند عراق به بازار تسلیحاتی امریکا ملحق شد. خاک بر سرتان! یک کشور را گرفتند، اینطور مردم را لگدمال کردند، اینطور منافع ملت را از بین بردند، آن‌طور به ملت خودشان دروغ گفتند که ما به این نیت داریم میرویم، این کارها را میخواهیم بکنیم، حالا نتیجه این است که تسلیحات امریکا در عراق قابل فروش رفتن است! این، نشان‌دهنده‌ی نهایت ضعف و عقب‌ماندگی است؛ نشان‌دهنده‌ی این است که حقیقتاً ناکامند. برادران و خوهران عزیز! ملت بزرگ ایران! قدر خودتان را بدانید؛ قدر این راه را بدانید؛ قدر این صراط مستقیمی که شما را قدرتمند و عزیز کرد و دشمن شما را در مقابل شما کوچک و حقیر کرد، بدانید. این راه، راه خداست؛ دعوت پیامبران خداست؛ راه حاکمیت اسلام است. ما مسائل فراوانی در زمینه‌ی امور داخلی کشورمان داریم که میتوانیم درباره‌ی آنها بحث کنیم؛ اما مجال نیست. من تنها چیزی که عرض میکنم، این است که ملت ما هوشیار باشند، بیدار باشند. شما به برکت این بیداری و هوشیاری کارهای زیادی کرده‌اید، عرصه‌های زیادی پیش رفته‌اید و تصرف کرده‌اید، موفقیتهای بزرگی به دست آورده‌اید؛ باز هم در سایه‌ی همین بیداری و هوشیاری است که خواهید توانست قله‌ها را فتح کنید، خواهید توانست خود را از آسیب‌پذیری بیرون بیاورید. کاری کنید که دیگر کسی جرأت نکند ملت ایران را تهدید هم بکند. جمعه‌ی آخر ماه، روز قدس را داریم که حالا احتمال دارد در ماه رمضانِ امسال یک جمعه جلوتر بیفتد، برای اینکه همه‌ی کشورهای اسلامی بتوانند شرکت کنند. حالا این مسئولیتش با مسئولینی است که این کارها را تدبیر میکنند. جمعه‌ی قدس را به یاد داشته باشید و فراموش نکنید. ان‌شاءالله همه‌ی ما بتوانیم از فرصتهای این ماه حداکثر استفاده را بکنیم. بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ اذا جاء نصرالله والفتح. و رأیت النّاس یدخلون فی دین‌الله افواجا. فسبّح بحمد ربّک واستغفره انّه کان توّابا.
1,376
1386/06/22
بیانات در دیدار قاریان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3400
 بسم الله الرحمن الرحیم   اولاً باید به این خوانندگان عزیز و تلاوتگران بگوییم: طیّب اللَّه انفاسکم؛ ان‌شاءاللَّه. امروز از این تلاوتها و این نغمه‌های شیرین و دلنشین قرآنی که بحمداللَّه جوانان ما روزبه‌روز بهتر و جذاب‌تر و شیرین‌تر در آن پیش میروند، لذت بردیم؛ هم این دو نوجوانی که تلاوت کردند، هم گروههای دسته‌جمع که همخوانی کردند، خیلی خوب بودند؛ و هم قرّاء عزیزمان که انسان هر سالی که میشنوند این تلاوتها را، خوب احساس میکند که کاروان تلاوت قرآن و آهنگهای قرآنی از آنچه که در گذشته بوده، جلوتر آمده، و اگر مقایسه کنیم با دورانهای قبل - پیش از انقلاب - از صفر بلکه زیر صفر، بحمداللَّه به درجات عالی دست پیدا کرده؛ خیلی مایه‌ی خوشوقتی ماست. دو سه اشکال در اینجا وجود دارد که اینها را عرض کنیم: یک اشکال این است که ما خیال کنیم تلاوت قرآن و انس با قرآن و رواج قرآن یعنی فقط همین. این، یک اشکال بزرگی است که مبادا ما دچار این بدفهمی و کج‌فهمی بشویم. بنده به این تلاوتها خیلی اعتقاد دارم. قبلها در بعضی از همین جلسات، علت این اعتقاد را هم عرض کردیم که دیگر تکرار نمیخواهم بکنم. و خوانندگان خوبمان و تلاوتگران مسلط و استاد و وارد را حقیقتاً ارجمند میدانم، لیکن همه‌ی اینها مقدمه است؛ مقدمه برای حاکمیت فضای فرهنگی قرآن در ذهن جامعه‌ی ما. یعنی شما جوان مسلمان، مرد و زن مسلمان، کودکان مسلمان باید با قرآن انس پیدا کنید. قرآن را به معنای حقیقىِ مخاطب قرار گرفتنِ در مقابل خدا، بخوانید و در آن تدبر کنید و از آن بیاموزید. مرحله‌ی بعدش هم عمل است؛ اما من مرحله‌ی قبل از عمل را عرض میکنم: آموختن قرآن، فهم معارف قرآن، تدبر در آیات قرآن و کلمات قرآنی. این کلماتی که شما ملاحظه میکنید، همان چیزهائی است که خداوند متعال به عنوان آخرین ذخیره‌ی معنوی وحی الهی به بشریت عطا کرده است. همینهاست که باید بشر را تا ابدالآباد، تا انتهای این عالم، به راههای سعادت و فلاح و رستگاری هدایت کند؛ پر از معارف است اینها؛ اینها را باید فهمید. متأسفانه ما حجاب زبانی داریم، حجاب لغوی داریم؛ این کمبود ماست. یعنی کمبود ملتهای غیر عرب است. کسانی که زبانشان عربی است، همینطور که قاری تلاوت میکند، اینها که نشسته‌اند، ولو نه به‌صورت کامل، آن را میفهمند؛ بیان قرآن، بیان فصیح و بلیغ و خیلی والائی است و هرکسی جزئیات این بیان را نمیفهمد. بلاتشبیه مثل گلستان سعدی که انسان آن را مثلاً در جمعی بخواند. خوب، گلستان سعدی فارسىِ بلیغ است، مردم هم میفهمند؛ اما دقائق و جزئیاتش را فقط ادبا، اهل ذوق و اهل درک بالا میفهمند. حالا این را هزاران برابر بکنید. قرآن اینجوری است. دقائق و لطائف و جزئیات را ممکن است مستمعِ عرب‌زبانِ معمولی نفهمد، اما بالاخره مفهوم این کلمات را میفهمد؛ لذا دلش رقیق میشود؛ لذا در شنیدن تلاوت قرآن اشک میریزد؛ چون موعظه‌ی الهی را درک میکند. این حجابی است که ما داریم و قابل حل هم هست. نبادا کسی خیال کند حالا چه کار کنیم، نمیشود؛ نخیر، این کاملاً قابل حل است. بسیاری از کلمات و لغات قرآنی در زبان فارسی متداول ما تکرار شده است و ما میفهمیم. بنده قدیمها در مشهد، جلسه‌ی قرآن داشتیم، همینطور مینشستیم، بنده گاهی صحبت میکردم برای آن جوانهای آن روز - آنها البته پیرمردهای امروزند - و به آنها همین را میگفتم؛ مثال میزدم که مثلاً فرض بفرمائید: «و لنبلونّکم بشیءٍ من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثّمرات و بشّر الصّابرین». این آیه‌ی شریفه را اگر نگاه کنید، از لغات این آیه، آنچه که یک فارسیزبان نفهمد، فقط دو سه‌تاست، والّا بقیه‌ی لغات را میفهمد. حالا مثلاً «لنبلونّکم» را باید برایش معنا کنند، اما «شیء» را میداند یعنی چه. خود شما شیء، اشیاء را به کار میبرید. «خوف» را میدانید چیست، «جوع» را میدانید چیست، «نقص» را میدانید چیست، «اموال» را میدانید چیست، «انفس» را میدانید چیست، «ثمرات» را میدانید چیست. اینها چیزهائی نیست که یک فارسیزبان اینها را نفهمد. بنابراین، فهمیدن آیات قرآن، فهم حرفهای رابط و ترکیب کلمات و انس با قرآن و مراجعه‌ی به ترجمه‌ها دشوار نیست. خوشبختانه امروز ترجمه‌ی خوب هم زیاد است. آن‌روزهائی که ما عرض میکنیم، حتی یک ترجمه‌ی خوب از قرآن وجود نداشت که بشود مردم استفاده کنند و از لحاظ معنا خاطرجمع باشند. امروز الحمدللَّه انسان ترجمه‌های خوب را میبیند که متعدد وجود دارد. به این ترجمه‌ها مراجعه کنید؛ مردم مراجعه کنند، آن‌وقت میفهمند. پس این یک اشکال است که بایستی این اشکال برطرف بشود؛ یعنی معنای آیات را بفهمند. اشکال دوم این است که وقتی قاری و تلاوتگر ما تلاوت میکند و این لحنهای زیبا و آهنگهای خوب را فرا میگیرد و میخواند، تصور بکند که کار او فقط همین تلفیق آهنگها و بیان این الفاظ با صدای خوش و با آهنگ خوش است. این هم یکی از اشکالات است که اگر پیش بیاید، ضرر دارد. قاری ما وقتی قرآن را تلاوت میکند، باید آنچنان تلاوت کند که گوئی قرآن را دارد نازل میکند به قلب مخاطب؛ اینجوری باید قرآن را بخوانید. البته این قرّاء معروف مصری، همه‌شان هم اینجور نیستند؛ بعضیهایشان اینجورند؛ بعضیهایشان هم نه؛ اما شما به آنها کاری نداشته باشید. شما باید قرآن را جوری تلاوت کنید که این مفاهیم قرآنی و آیات کریمه‌ی قرآن، گوئی دارد نازل میشود بر قلب مخاطب؛ آهنگها را با مضامین جُفت کردن، منطبق کردن و از آهنگ برای برجسته کردن معنا و مضمون آیه کمک گرفتن. این آهنگها و این نغمه‌های قرآنی، مهمترین هنرش این است که بتواند کمک کند به اینکه آن مضمون برجسته شود و در ذهن مخاطب بنشیند. پس قرائت‌کننده‌ی ما هم بایست این نکات را توجه کند. ما البته در باره‌ی موسیقی قرآنی، آهنگها و نغمه‌های قرآنی، لحنهای قرآنی، توقفها و قطع و وصلهای در تلاوت، خیلی صحبت کرده‌ایم، حالا الحمدللَّه میبینم که در ذهنها و در بیانهای اهل قرآن این چیزها زیاد تکرار میشود. یا توجه به ترجمه که میبینم الحمدللَّه خیلی از این تلاوت‌کننده‌ها به ترجمه‌ها توجه میکنند و نکات را مورد نظر قرار میدهند، که دیگر آنها را تکرار نمیخواهیم بکنیم؛ لیکن این نکته خیلی مهم است که تلاوت‌کننده‌ی قرآن قصدش اثرگذاری این کلام در ذهن مخاطب باشد؛ یعنی شما بخواهید دل ما را تکان بدهید. هدف این نباشد که ما خواننده را تحسین کنیم، بلکه هدف باید این باشد که خواننده دل ما را از جا بکند با این تلاوت؛ بخصوص با این آیات که امروز من از اول که نگاه میکردم، دیدم اغلبِ آیاتی که دوستان خواندند - حالا شاید هم تصادفاً - آیات توحیدی بود. این آیات را اگر همینطور که من گفتم بخوانید، شنونده دلش از جا کنده میشود. این تلاوت شما به قدر یک کتابِ استدلال توحیدی اثر میگذارد. اثر تلاوت خوب این است. اشکال سوم این است که ما در ماه مبارک رمضان که ماه تلاوت قرآن و ماه نزول قرآن و ماه جلسات است و ما هم که این جلسه را داریم و جلسات فراوانی هم در مساجد و محافل گوناگون است، ماه رمضان که تمام شد، قرآن را ببندیم و ببوسیم و بگذاریم کنار. این نباید اتفاق بیفتد. قرآن را بایستی از خودمان جدا نکنیم. دائم باید با قرآن مرتبط و مأنوس باشیم. حالا در روایات دارد که هر روز لااقل پنجاه آیه‌ی قرآن بخوانید. این، یکی از معیارهاست. اگر نتوانستید، روزی ده آیه‌ی قرآن بخوانید؛ نگوئید سوره‌ی حمد را میخوانم و این چند آیه‌ی سوره‌ی حمد با چند آیه‌ی سوره‌ی قل‌هواللَّه - یک رکعت - میشود همان ده آیه‌ای که فلانی میگوید. نه، غیر از آن قرآنی که در نماز میخوانید - چه نماز نافله، چه نماز فریضه - قرآن را باز کنید، بنشینید، با حضور قلب، ده آیه، بیست آیه، پنجاه آیه، صد آیه بخوانید. قرآن را برای تدبر کردن و فهمیدن و استفاده کردن بخوانید. یک نوع قرآن خواندن این است که انسان ظاهر قرآن را بگیرد بخواند تا آخر. این نوع، نمیخواهیم بگوئیم هیچ اثری ندارد. البته بنده سابقها میگفتم هیچ اثر ندارد، بعد تجدید نظر کردم. نمیشود گفت هیچ اثر ندارد، ولی اثرش در قبال آن اثری که متوقعِ از تلاوت قرآن است، شبیه هیچ است؛ نزدیک هیچ است. یک تلاوت، تلاوت کسانی است که آیه را میخوانند، لیکن - این مال امثال ماهاست - میخوانند برای اینکه یک نکته‌ای پیدا کنند برای گفتن در فلان منبر، در فلان سخنرانی، در فلان محفل، در فلان مجلس. این، عیبی ندارد؛ اما این نوع هم آن نیست که ما موظفیم انجام بدهیم. یک تلاوت این است که انسان مثل یک مستمعی بنشیند پای صحبت خدای متعال. خدای متعال دارد با شما حرف میزند. مثل اینکه از یک عزیزی، از یک بزرگی، نامه‌ای به شما رسیده باشد. شما نامه را میگیرید میخوانید. برای چه میخوانید؟ برای اینکه ببینید چه برای شما نوشته. قرآن را اینجوری بخوانید. این نامه‌ی خدای متعال است. امین‌ترین زبانها و دلها این قرآن را از خدای متعال گرفته و به شما رسانده است. ما از آن استفاده کنیم؛ بهره ببریم؛ لذا در روایت هست که سوره را وقتی که میخوانید، همت شما این نباشد که به آخر سوره برسید، همت شما این باشد که قرآن را بفهمید؛ ولو حالا به آخر سوره، به وسط سوره، وسط جزء، به وسط حزب نرسید و آن را تمام هم نکنید؛ تأمل و تدبر کنید. قرآن را اینگونه بخوانید. اگر کسی با قرآن مأنوس بشود، از قرآن دل نمیکَند. اگر ما با قرآن مأنوس بشویم، حقیقتاً از قرآن دل نمیکَنیم. نکته‌ی آخر هم که باز تکرار است و مکرر ما این را عرض کرده‌ایم، حفظ قرآن است. حفظ قرآن یک نعمت بزرگ است. این جوانها و نوجوانها سن توانائی حفظ را قدر بدانند. شماها در سنی هستید که میتوانید حفظ کنید و در ذهنتان بماند. ما هم میتوانیم حفظ کنیم؛ در سنین ما هم میشود؛ اما خیلی ماندگار نیست؛ زود از ذهن ما میرود. اینطور نیست که در سنین امثال بنده نشود حفظ کرد؛ چرا؟ سنین بالاتر از ما - یعنی سنین هفتاد و پنج، هشتاد - میشود حفظ کرد. من شنیدم مرحوم آیت‌اللَّه خوئی در همین سالهای آخر عمر قرآن را حفظ کرده بود. خیلی مهم است؛ پیرمرد مثلاً هشتاد ساله قرآن را حفظ کند! میشود حفظ کرد، اما ماندگار نیست؛ از ذهن زائل میشود. اگر شما در دوره‌ی جوانی و بخصوص در دوره‌ی نوجوانی؛ یعنی از سن همین نوجوانهائی که اینجا برای ما تلاوت کردند یا بالاتر از اینها، قرآن را حفظ کنید، این یک سرمایه و ذخیره‌ای برای شماست. و امکان تدبر در قرآنی که در حفظ انسان هست، بمراتب بیشتر از امکان تدبر برای کسی است که قرآن را حافظ نیست. گاهی انسان یک آیه‌ای را در قرآن نگاه میکند، مثل اینکه هرگز این آیه را تلاوت نکرده؛ اما کسی که حافظ هست، چنین چیزی برایش پیش نمی‌آید. امیدواریم خداوند متعال آنچه را که گفتیم و شنیدیم، ان‌شاءاللَّه در دلهایمان نافذ کند. پروردگارا! ما را با قرآن زنده بدار و با قرآن بمیران. پروردگارا! ما را با قرآن محشور کن؛ ما را از معارف قرآنی و معرفت بلند موجود در قرآن بهره‌مند بفرما. پروردگارا! دلهای ما را به قرآن زنده کن؛ به قرآن نورانی کن. پروردگارا! ما را حافظان به معنای واقعی کلمه نسبت به قرآن قرار بده؛ جامعه‌ی ما را جامعه‌ی قرآنی کن. پروردگارا! این تلاوت‌کنندگان قرآن و علاقه‌مندان به قرآن و اساتید قرآن را - که بحمداللَّه در جلسه‌ی ما هم هستند - مشمول لطف و رحمت و قدردانی و شکر خودت قرار بده. پروردگارا! روزبه‌روز بر وسعت دائره‌ی نفوذ قرآن - که این اساتید عزیز ما برای آن تلاش کردند - بیفزا؛ قلب مقدس ولیعصر را از ما راضی کن. قلب امام عزیزمان، روح مطهر امام عزیزمان و ارواح طیبه‌ی شهدا را که در راه قرآن مبارزه کردند، از ما راضی و خشنود بفرما.   رحم‌اللَّه من قرأ الفاتحه مع الصّلوات.
1,377
1386/06/12
بیانات در دیدار نخبگان جوان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3399
بسم الله الرحمن الرحیم خیلی استفاده کردیم و لذت بردم. شنیدن این مطالب از دهان شما جوانان عزیز - که حقیقتاً مثل فرزندان عزیزی برای این حقیر محسوب میشوید - واقعاً لذت‌بخش است. و خدا را شکر میکنم که میبینم این خود آگاهی در سطح گسترده‌ی جوانان این کشور روزبه‌روز رو به رشد است. این مطالبی که شما اینجا بیان کردید، هر یک از اینها - چه در زمینه‌ی ارتباط علوم انسانی، چه در زمینه‌ی تعلیم و تربیت اخلاقی، چه در زمینه‌ی ارتباط علم و صنعت، چه در زمینه‌ی امکان دادن به استعدادها و نخبه‌ها - جزو آرزوهای دیرین این بنده بوده که در طول سالهای متوالی اینها را گفته‌ایم و خواسته‌ایم و امروز من میبینم اینها تبدیل شده به یک خواست عمومی. از شماها تشکر میکنم؛ از برگزار کنندگان این همایش ملی تشکر میکنم و اغلب این مطالبی را که بیان کردید، قبول دارم؛ به آنها معتقدم و همانطور که آقای دکتر واعظ زاده بیان کردند، اینها و بقیه‌ی مطالبی که در خود همایش بیان شده، ثبت شده و یکی یکی باید مورد توجه قرار بگیرد و اجرائی بشود؛ و خواهد شد. ممکن است عوامل گوناگونی ما را در رسیدن به این آرزوها، اندکی به تأخیر بیندازد؛ لکن بدانید این حرکت علمی، این جوشش و شکوفائی، بالندگی و باروری، قابل توقف نیست و پیش خواهد رفت به توفیق الهی، قائم به شخص هم نیست. این حرکت در کشور آغاز شده؛ این خودآگاهی به وجود آمده و ان‌شاءاللَّه به سرمنزل خود هم خواهد رسید. جلسه‌ی امروز ما از نظر من دو هدف را دنبال میکند: یکی، هدف نمادین در سطح ملی و عمومی، که ما میخواهیم در کشور ما - در سطح افکار عمومی کشور - این باور به وجود بیاید که نهضت علمی در کشور جدی است. و مسئولان کشور این را میخواهند و به‌طور جدی به دنبال آن هستند و برای علم و جوینده‌ی علم و نخبه‌ی علمی، ارزش قائلند؛ این، معنای این حرکت نمادین و این اجتماع نمادین ما، امروز در اینجاست. و هدف دوم، تذکر مجدد به مسئولان کشور - مسئولان دولتی، مسئولان بخشهای گوناگون - هست که بدانند این خواست را باید دنبال کنند. در سیاستهای کلان و سیاستهای اجرائی باید پیشرفت و رشد علمی کشور، برنامه‌ی قطعی و حتمی به حساب بیاید و ملاحظه شود. این دو هدف ان‌شاءاللَّه حاصل شده است. من فقط چند نکته را بیان میکنم؛ خیلی از حرفهای خوب را شما خودتان گفتید. یک نکته که تازه هم نیست، این است که: حرکت علمی برای کشور ما یک ضرورت مضاعف است؛ یک نیاز مضاعف و مؤکد است. نیاز است؛ چرا؟ چون علم، عامل عزت و قدرت و امنیت یک ملت است - که مختصراً توضیح خواهم داد - مضاعف و مؤکد است؛ چرا؟ چون به این وظیفه، در طول صد سال از بهترین زمانها عمل نشده؛ از دوران اواسط قاجار که نهضت علمی و نهضت صنعتی دنیا اوج گرفته و شکوفا شده بود - از اواسط نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم - و علم در شکل استعمار خودش را نشان داده بود؛ غرب با دستیابی به ابزار علم، مشغول استعمار دنیا شده بود. از آن روز - تقریباً صد سال یا بیشتر - که وقت بیداری و هوشیاری ما بود، این وظیفه‌ی بزرگ، وظیفه‌ی رشددادن علمی کشور، به دلائل گوناگون تعطیل و متوقف شد. عمده دلیل هم عبارت بود از: حاکمیت استبداد، حاکمیت طاغوتها، حاکمیت سلاطین دست نشانده، ضعیف و زبون. ما وارث این عقب‌ماندگی هستیم. لذا تلاش ما باید مضاعف باشد. پس، یک نیاز است و این نیاز مؤکد و مضاعف است. در این زمینه که علم نیاز است، شماها میدانید، اما خوب است مجدداً من این را بگویم که حقیقتاً کشوری که دستش از علم تهی است، نمیتواند توقع عزت، توقع استقلال و هویت و شخصیت، توقع امنیت و توقع رفاه داشته باشد. طبیعت زندگی بشر و جریان امور زندگی این است. علم، عزت میبخشد. جمله‌ای در نهج‌البلاغه هست که خیلی جمله‌ی پرمغزی است. میفرماید: «العلم سلطان»؛ علم اقتدار است. «سلطان» یعنی اقتدار، قدرت. «العلم سلطان من وجده صال و من لم یجده صیل علیه»؛ علم اقتدار است. هر کس این قدرت را به چنگ آورد، میتواند تحکم کند؛ میتواند غلبه پیدا کند؛ هر کسی که این اقتدار را به دست نیاورد، «صیل علیه»؛ بر او غلبه پیدا خواهد شد؛ دیگران بر او قهر و غلبه پیدا میکنند؛ به او تحکم میکنند. این واقعیت را ملت ایران در یک دوره‌ی طولانی، با پوست و گوشت و استخوان خودش لمس کرد. به ما تحکم کردند؛ به ما زور گفتند؛ منابع ما را در مشت گرفتند؛ ملت ما را از رفاه محروم کردند. تاریخچه‌ی تلخ و محنت‌باری این دوره‌ی صد ساله‌ی کشور ما دارد، که ما نتایجش را الان داریم میچشیم؛ با اینکه ما حرکت را شروع کردیم؛ انقلاب اوضاع را دگرگون کرد؛ ورق را برگرداند. امروز کشور ما یک کشوری است که از لحاظ عزت سیاسی و بین‌المللی، در دنیا کم‌نظیر است؛ این را دشمنان ما هم قبول دارند. ملت بیدار شده است. شجاع است. کشور دارای هویت و شخصیت است؛ اما در عین حال نتایجش را داریم میبینیم. یعنی آن کسانی که علم را صد سال، دویست سال پیش از ما به دست آوردند و چند میدان از ما جلوتر حرکت کردند و پیش رفتند و به برکات علم دست پیدا کردند، هنوز هم دارند زور میگویند. همین مسئله انرژی هسته‌ای و توانائی علمی و فناوری هسته‌ای، یک نمونه‌اش است. «نداشته باشید؛ ما به شما اطمینان نداریم»؛ حرف زور. کیها به ما میگویند: اطمینان به شما نداریم!؟ آن کسانی که خودشان در ظرف بیست سال، دو جنگ جهانی درست کردند و همه‌ی دنیا را در آتش جنگ مشتعل کردند؛ اروپائیها. آن کسانی به ما میگویند به شما اطمینان نداریم، که هر جا دستشان رسید، نیروی نظامی خودشان را وارد کردند. نمونه‌ی زنده‌ی موجودش، عراق است که دارید میبینید؛ نمونه‌ی قدیمیتر و دردناکترش فلسطین است؛ نمونه‌ی دیگرش افغانستان است؛ نمونه‌ی دیگرش کوزوو است؛ نمونه‌ی دیگرش مناطق گوناگون دنیاست؛ یک نمونه‌اش هیروشیماست. اینهائی که شرارتهای عمده‌ی دنیا در دوران صنعتی، مال آنها و از ناحیه‌ی آنهاست، به ملت ایران که تاکنون یک بار در این سالهای متمادی - از جمله در دوران بعد از انقلاب - تعرّض از این کشور به یک همسایه و غیر همسایه دیده نشده - ما از دولت جمهوریاسلامی بحث میکنیم؛ قبلیها را کار نداریم. در دوران جمهوریاسلامی یک گلوله به طور ابتدائی از سوی کشور ما به یک همسایه شلیک نشده. این را همه قبول دارند - میگویند: به شما اطمینان نداریم! این، یعنی زورگویی. حالا کشوری مثل فلان کشور شمال آفریقا، تا یک چنین اخمی به او میکنند، دستپاچه میشود، تمام وسائلش را جمع میکند سوار کشتی میکند و میگوید ببرید! ملت ایران ایستاده و خواهد ایستاد؛ نه فقط در این قضیه، ما در دهها قضیه همینجور ایستاده‌ایم؛ حالا این قضیه در سطح عموم کشانده شده. در دهها قضیه از اول انقلاب تا امروز، ما در مقابل زورگوئیها، قلدریها، گردن‌کلفت‌ها، صدا کلفت‌کردن، اخم‌نشان‌دادن، بین‌المللی، ایستاده‌ایم؛ فهمیده‌اند که ما زیر بار نمیرویم. ولی این زورگوئیها هست. این زورگوئیها به خاطر چیست؟ به خاطر اینکه آن طرف مقابل، مسلح به علم است. ببینید این برای شما جوانها خیلی عبرت‌انگیز است. یک دولت بیگانه‌ی از اخلاق، بیگانه‌ی از معنویت، بیاعتنای به حقوق بین‌المللی مثل دولت امریکا، چون دارای علم هست و توانسته این علم را به فناوری تبدیل کند و در زندگیاش به کار بگیرد، به خودش حق میدهد که در سطح بین المللی اینجور زورگویی کند. «من وجده صال»؛ هر کس علم را داشت، میتواند به دیگران تحکم کند - «و من لم یجده صیل علیه» - نداشته باشید، به شما تحکم میکنند. ببینید، ضرورت اینجاست. وجدان هر انسان، انسانی که به شخص خود، هویت خود، به خانواده‌ی خود، به فرزندان خود، به آینده و نسل خود و به ملیت و کشور و هویت ملی و دینی خود علاقه‌مند است، نمیتواند نسبت به این قضیه بیاعتنا بماند. این که من سالهاست روی مسئله‌ی نهضت علمی اصرار میکنم، پافشاری میکنم و دنبالگیری میکنم، برای این است. علم، پیشرفت علمی و فراگیری، نیاز اول کشور ماست؛ البته همه‌ی علوم - حالا عرض خواهم کرد - و فقط هم علوم تجربی نیست. همه‌ی علوم باید در جای خود پیگیری شود و کشور ما میتواند. بنابراین، نتیجه‌ی نکته‌ی اول این است که شما که مشتی از خرمن عظیم نخبگان کشور هستید، میتوانید در ایجاد قدرت ملی و در سازندگی و آینده‌ی کشور مؤثر باشید. نکته‌ی دوم این است که کشور ما از لحاظ استعداد نخبه‌پروری و دارا بودن نخبه‌ها، یک سطحِ بالاتر از متوسط را دارد. این در محاسبات باید بیاید. من یک وقتی در جمع مسئولان کشور در همین حسینیه - چند سال پیش از این - گفتم سطح جغرافیائی کشور ما تقریباً یک صدم سطح آبادِ جغرافیائی دنیاست، جمعیت کشور ما هم هفتاد میلیون است که تقریباً یک صدم جمعیت بشر است. بنابراین، حق ما به طور متوسط از منابع زیرزمینىِ دنیا، میشود یکصدم؛ اما ما مهمترین منابع زیرزمینی را بیش از یکصدم داریم: فلزات اصلی، فولاد، مس، سرب و بسیاری از کانهای دیگر؛ همه سه درصد، دو درصد، چهار درصدِ ذخائر دنیا، در کشور ماست. نفت، که وضعش معلوم است و ما دومین دارنده‌ی نفت در سطح منطقه‌ی نفت‌خیزِ خلیج فارس و خاورمیانه هستیم. گاز، ما دومین دارنده‌ی گاز در سطح دنیا هستیم. ببینید چند برابرِ میانگین سرانه‌ی افراد بشر، ملت ما و کشور ما دارای منابع طبیعی است. من حالا میخواهم بگویم همین افزایشِ نسبت در مورد نیروی انسانی هم هست. یعنی کشور ما یکصدم نیروهای انسانی نخبه‌ی دنیا را ندارد، بیشتر از یکصدم دارد. نمیتوانم آمار بدهم؛ چون محاسبه نشده است. آن درصدهائی که در مورد منابع طبیعی گفتیم، محاسبه شده است. این را محاسبه نکرده‌ایم؛ ان‌شاءاللَّه امیدواریم در آینده به این چیزها هم برسیم. اما قرائن این را نشان میدهد. چیزهائی که از افرادِ دنیادیده‌ىِ بررسیکرده‌ی دانشگاههای دنیا ما شنیده‌ایم، همه همین را تأیید میکند. من از افراد متعدد شنیده‌ام که در بهترین دانشگاههای دنیا، تعداد نخبگان ایرانی - وقتی ایرانیها آنجا هستند - به نسبت، دوبرابر، سه‌برابرِ کشورهای دیگر است. مرحوم دکتر چمران حقاً و انصافاً خودش یک نخبه علمی بود - حالا جنبه‌ی علمی او تحت الشعاع جنبه‌ی نظامی و مجاهدت و فداکاری و شهادت او قرار گرفته - و در بالاترین و پیشرفته‌ترین دانشگاههای امریکا درس خوانده‌بود. او به من میگفت در آن مرکز، نخبه‌هائی از کشورهای دیگر بودند؛ اما ایرانیها در اغلب بخشهای دانشگاه و دانشگاههای دیگر، تعدادشان بیشتر بود و برجستگی و نمود بیشتری داشتند. البته ایشان یک ناقل بود؛ ولی من از افراد متعدد این را شنیده‌ام و گزارشهای فراوان و متعدد و غیرواحدی در این زمینه دارم. خوب، پس ما در آینده از لحاظ نیروی انسانی دچار کمبود نخواهیم بود. گذشته‌ی ما هم همین را نشان میدهد. ما متأسفانه از گذشته هم منقطعیم. جوانهای ما تاریخ علمی ما را نمیشناسند. این یکی از ضعفهای ماست که البته سفارش شده، گفته شده که در این زمینه - در زمینه‌ی تاریخ علم در ایران - کار شود؛ و دارند کار میکنند و کارهای خوبی هم انجام گرفته، که ان‌شاءاللَّه بعد از این بیشتر هم خواهد شد. در همه‌ی این قرنها ما برجستگان علمی در کشورمان داشته‌ایم که البته به این قرون آخر که رسیده، ضعیف شده. پادشاهان نالایق، جنگهای داخلی گوناگون نگذاشته؛ والّا در دوره‌های مختلف و در زمینه‌های گوناگونِ علوم روزِ دنیا، ما نخبه‌پرور بوده‌ایم. در قرنهای چهارم و پنجم هجری - یعنی قرنهای دهم و یازدهم میلادی که دوران قرون وسطای اروپاست؛ یعنی دوران جهالت محض - ما ابن سینا را داشتیم، محمدبن زکریای رازی را داشتیم. اروپائیها وقتی به گذشته نگاه میکنند، خیال میکنند همه‌ی دنیا در قرون وسطی بوده! تاریخ را هم آنها نوشته‌اند! متأسفانه تاریخهای آنها هم در کشور ما ترجمه و ترویج شده. دوران قرون وسطای اروپا، یعنی دوران نهایت ظلمت و تاریکی و بیخبری؛ دورانی است که ما فارابی را داشتیم، ابن‌سینا را داشتیم، خوارزمی را داشتیم. ببینید فاصله چقدر است! من یک وقتی در جمع جوانها از «تاریخ علم جرج سارتن» یا تاریخ علوم دیگر - الان اسم مؤلفش یادم نمی‌آید. همه‌ی آنها فرنگی هستند؛ نمیخواهم دیگر نام آنها را تکرار کنم - مطالبی درباره‌ی وضع پیشرفت مسلمانها در آن دوره گفته‌ام. بنابراین، ما از لحاظ نیروی انسانىِ نخبه دچار مشکل و ضعف نیستیم؛ نه امروز، نه ان‌شاءاللَّه در آینده. روز به روز هم باید بیشتر بشود؛ نخبه‌ها شناسائی بشوند. نکته‌ی سوم این است که: ببینید عزیزان من! ما میخواهیم کشور را علمی کنیم؛ اما هدف از علمی شدن کشور این نیست که کشور را غربی کنیم. اشتباه نشود. غربیها علم را دارند، اما در کنار علم و آمیخته‌ی با این علم چیزهائی را هم دارند که از آنها میگریزیم. ما نمیخواهیم غربی بشویم؛ ما میخواهیم عالم بشویم. علمِ امروزِ دنیائی که عالم محسوب میشود، علم خطرناکی برای بشر است. علم را در خدمت جنگ، در خدمت خشونت، در خدمت فحشا و سکس، در خدمت مواد مخدر، در خدمت تجاوز به ملتها، در خدمت استعمار، در خدمت خونریزی و جنگ قرار داده‌اند. چنین علمی را ما نمیخواهیم؛ ما اینجور عالم شدن را نمیخواهیم. ما میخواهیم علم در خدمت انسانیت باشد، در خدمت عدالت باشد، در خدمت صلح و امنیت باشد. ما اینجور علمی میخواهیم. اسلام به ما این علم را توصیه میکند. آن روزی که کشورهای اسلامی و بخصوص کشور ایران اسلامی ما از لحاظ علم سرآمد بود، آن روز ما هیچ کشوری را استعمار نکردیم، تو سر هیچ ملتی نزدیم، به هیچ ملتی زور نگفتیم. اسلام علم را با ایمان، با کتاب و سنت، با تهذیب اخلاقی، با اخلاق و معنویت میخواهد. چقدر من از این جمله‌ی مناجات شریف شعبانیه که این دختر خانم در سخنرانیشان خواندند، لذت بردم: «الهی هب لی قلبا یدنیه منک شوقه و لسانا یرفع الیک ذکره» یا «صدقه و نظرا یقرّبه منک حقّه»؛ خدایا دلی به من بده که شوق و عشق، آن را به تو نزدیک کند. عالم مسلمان این را میخواهد؛ نزدیکی به خدا، معنویت، اخلاص، صفا. و این است که آن وقت این علم، این ذخیره‌ی عظیم، این حربه‌ی بزرگ در خدمت دفاع از انسانیت به کار میافتد؛ در خدمت امنیت انسانها، عدالت بین انسانها، صلح و صفای انسانها و جوامع بشری به کار میافتد. ما این را میخواهیم. این را برای خودتان هدف قرار بدهید. شما امروز لحن کسانی را که بر کرسیهای سیاسیای سوارند که پایه‌های آن بر روی سرمایه و علم منحرف - سرمایه‌داری - قرار گرفته، ببینید. دولتهای غربی الان اینجوریاند. حالا در قله‌ی قدرتهای غربی، امریکاست. کرسی قدرت پایه‌هایش بر روی کارتلها و تراستهای سرمایه‌داران قرار دارد و ابزارش علم است. از سلاح به وسیله‌ی علم استفاده میکنند؛ از جاسوسی و دزدی اطلاعات به وسیله‌ی علم استفاده میکنند؛ از زد و بند در جاهای مختلف دنیا به وسیله‌ی علم استفاده میکنند. ببینید سران اینجور کشورها که اینجور علم منحرف دارند، لحنشان چیست؟ شنیدید این سخنرانی چند روز قبل رئیس جمهور امریکا را که چقدر نفرت‌انگیز، چقدر خشونت‌طلبانه و متکبرانه بود. همین غرور و تکبر روزبه‌روز هم دارد اینها را در گرداب فرو می‌برد. امروز شما این را بدانید - من حالا دارم به شما میگویم. شما آن روز را خواهید دید؛ آن‌روز ماها نیستیم، اما شما جوانها آن روز را خواهید دید - که این تمدن بناشده‌ی بر این پایه‌ی غلط، در گرداب دارد فرو میرود؛ دارد لحظه به لحظه در باتلاق پائین‌تر میرود و سقوط خواهد کرد؛ بدون شک. همین غرور هم، همین تکبر ابلهانه و احمقانه هم یکی از عوامل همان سقوطی است که انتظارِ اینها را میکشد. اینها سقوط میکنند. یک هارت و هورتی امروز میکنند؛ اما در سراشیب دارند حرکت میکنند، خودشان هم ملتفت نیستند؛ البته هوشیارهاشان چرا. هوشمندان‌شان سالهاست فریاد میکشند، هشدار میدهند؛ زنگ خطر! منتها کیست که بشنود؛ مَستند. مست. سکران سکر هوی سکر مدامة انّا یفیق فتی به سکران‌ دو مستی در اینهاست؛ مستىِ هواپرستی، مستىِ قدرت. آدمی که یک مستی داشته باشد، نمیشود چیزی در مغزش فرو کرد؛ وقتی دو مستی به سراغ کسی بیاید، که واویلاست! هم از آن زهرماریهای سگی بخورد مثلاً، هم قرص اکستازی؛ اینها هر دو را خورده‌اند! حالا شمشیر علم هم دست اینهاست. بایستی با شیوه‌ی هنرمندانه و با مانور خردمندانه، اینها را گرداند و به زمین زد؛ و ان‌شاءاللَّه به زمین میزنیمشان. توجه داشته باشید که ما دنبال این علم نیستیم. ما دنبال علمی هستیم که ما را به معنویت، به انسانیت، به خدا، به بهشت نزدیک کند. و شما جوانها دلهاتان پاک است. من این حرفها را دارم میزنم، اما آن دلی که بیشتر آماده‌ی شکل گرفتن از این حرفهاست، دل شماست. شما هستید که با دلهای جوان خودتان و با روحیه‌های شاداب و باطراوت خودتان، میتوانید این مسیر را طی کنید. نکته‌ی چهارم این است: در زمینه‌ی نخبه‌ها، یک وظیفه متوجه دولت است، یک وظیفه متوجه نخبه‌هاست. وظیفه‌ی دولت همین چیزهائی است که آقای دکتر واعظزاده - معاون محترم رئیس جمهور عزیزمان - گفتند. اینها وظائف دولت است، باید هم انجام بگیرد، من هم تأکید میکنم و دنبالگیری خواهم کرد ان‌شاءاللَّه. خوشبختانه، جهتگیری دولت هم همین هست که اینها به نتیجه برسد. اینی که شماها گفتید که نخبه‌ها در بنیاد نخبگان و مراکز گوناگون باشند، این حتماً باید تحقق پیدا کند. الان هم میخواهم بگویم همینجور است. همین آقایانی که امروز بنیاد نخبگان و این معاونت علمی را میچرخانند، از جوانهای نخبه‌ی مایند. اینها با شماها از لحاظ سنیخیلی فاصله ندارند و جزو همین نخبه‌هایند که الحمدللّه حالا آمده‌اند روی کار و توانسته‌اند تا معاونت رئیس‌جمهور و تشکیل معاونت علمی و بنیاد نخبگان بالا بیایند و این کارهای عظیم را همین شما جوانهای نخبه هستید که در واقع دارید انجام میدهید. بعد از این هم همینجور پیش برود. و اما خود نخبگان. این را به شما که اینجا هستید، دارم عرض میکنم؛ اما خطاب به همه‌ی نخبگان کشور است. نخبگان ما فقط شما نیستید. هزاران، صدها هزار، شاید هزارها هزار نخبه و استعداد در این کشور وجود دارد که البته بایستی اینها شناسائی شوند. اولین حرف این است که مواظب باشید غرور شما را نگیرد. در حرفهای این جوانهای عزیزی که اینجا صحبت کردند هم اتفاقاً همین بود. غرور، خودبیش‌بینی، طلبگاری؛ اینها درست نیست؛ این برایتان ضرر دارد. شما فرزندان این خانه هستید؛ فرزندان این آب و خاک هستید. پدران و مادران شما در این کشور کسانی هستند که جوانیشان را صرف کردند برای اینکه این بنا را درست کنند تا شما در این بنا بتوانید راحت زندگی کنید. آنها حق دارند. مواظب باشید به پیشکسوتها تحکم نشود، اهانت نشود، بیاعتنائی نشود. از کشور و از ملت طلبگاری نشود. البته گفتم که وظائف دولت و وظائف کسانی که توانائی در بخشهای غیر دولتی دارند، معلوم است؛ وظیفه‌ی آنها مشخص است؛ اما شما هم از این طرف به این نکته توجه کنید. نصیحت دوم من به شما عزیزان: شما برای خودتان یک نقش تاریخی و ملی تعریف کنید، نه یک نقش شخصی. وقتی انسان نقش شخصی برای خودش تعریف میکند - یک آدم بااستعداد - هدف او این میشود که به ثروت برسد، به شهرت برسد، همه او را بشناسند، همه او را احترام کنند؛ این میشود هدف. به این چیزها هم که رسید، دیگر کاری ندارد، انگیزه‌ای برایش باقی نمی‌ماند؛ اما انسان وقتی برای خودش یک نقش ملی، یک نقش تاریخی تعریف کرد، وضع فرق میکند. شما باید آینده و تاریخ کشور را در نظر بگیرید و ببینید این ملت به کجا باید برسد و شما امروز در کجای این چرخ و این ریل عظیم قرار دارید. امروز شما چه نقشی را باید ایفا کنید تا آن روز، این ملت بتواند در آنجا باشد. چنین نقشی برای خودتان تعریف و ترسیم کنید؛ هدف را بالا بگیرید. نصیحت سوم هم اینکه، همتتان را بلند بگیرید. من چندبار تا حالا در جمع جوانها و نخبه‌ها این را گفته‌ام. همت نباید این باشد که ما فلان فناوری را که دیگران ساخته‌اند و ما همیشه از آنها میخریدیم و وارد میکردیم، حالا فرض کنید میتوانیم خودمان اینجا بسازیم. اینکه چیزی نیست. البته چیزی هست، کم اهمیت نیست؛ اما آن چیزی نیست که ما دنبالش هستیم. شما هدف را این قرار بدهید که ملت و کشور شما در یک دوره‌ای، بتواند مرجع علمی و فناوری در همه‌ی دنیا باشد. یک وقتی من در جمع جوانهای نخبه گفتم: شما کاری کنید که در یک دوره‌ای - حالا این دوره ممکن است پنجاه‌سال دیگر یا چهل سال دیگر باشد - هر دانشمندی اگر بخواهد به آخرین فراورده‌های علمی دست پیدا کند، ناچار باشد زبان فارسی را که شما اثرتان را به زبان فارسی نوشته‌اید، یاد بگیرد؛ همچنانیکه امروز شما برای دستیابی به فلان علم، مجبورید فلان زبان را یاد بگیرید تا بتوانید کتاب مرجع را پیدا کنید و بخوانید. شما کاری کنید که در آینده، کشور شما یک چنین وضعی پیدا کند؛ و میتوانید. یک روز اینجور بوده است؛ کتابهای دانشمندان ایرانی را به زبانهای خودشان ترجمه میکردند، یا آن زبان را فرا میگرفتند برای اینکه بتوانند بفهمند. این هم بد نیست شما بدانید که کتاب «قانون» ابن‌سینا که در پزشکی است، همین ده پانزده سال پیش - زمان ریاست‌جمهوری من - به فارسی ترجمه شد! بنده دنبال کردم؛ افرادی را مأمور کردم، بعد هم شنیدم یک مترجم خوش‌قلمِ بسیار خوش ذوق کُرد، این را به فارسی ترجمه کرده که امروز ترجمه‌ی فارسیاش هست. تا آن وقت، قانون به زبان عربی نوشته شده بود - ابن‌سینا کتاب را به زبان عربی نوشته است - و به فارسی ترجمه نشده بود؛ در حالیکه چند صد سال قبل به زبان فرانسه ترجمه شده! یعنی آنها که این کتاب را لازم داشتند، برده‌بودند و ترجمه کرده بودند. ببینید، مرجعیت علمی این است؛ مجبورند کتاب شما را ترجمه کنند یا زبان شما را یاد بگیرند. هدفتان را این قرار بدهید. همتتان را این قرار بدهید. همتتان را پیشرفت در زمینه‌ی دانش و شکستن مرزهای علم قرار بدهید، که البته در این زمینه، من مطالب دیگری هم دارم که وقت تمام شده و ناچارم آخرین نکته را بگویم. ما باید نقشه‌ی جامع علمی کشور را تنظیم کنیم. این را من سال گذشته هم به این مجموعه علمی گفتم، الان هم در شورای عالی انقلاب فرهنگی دارد این کار میشود، اما باید این کار با جدیت هر چه بیشتر بشود. ما باید بدانیم نقشه‌ی جامع علمی کشور چیست. کدام علم، به چه اندازه، در کجای این نقشه جا دارد. اینجور نباشد که مثل یک ورزشکاری که فقط کار بازو میکند و بازوهایش میشود اینقدر، در حالیکه پا و سینه و شانه‌اش مثل یک آدم لاغر است، باشیم! این، فایده‌ای ندارد. یک ورزشکار فقط کارِ سینه بکند، بقیه‌ی اندامهای او هیچ قدرتی نداشته باشد، فایده‌ای ندارد. باید متناسب باشد. بعضی از این جوانان عزیز راجع به علوم انسانی گفتند. ما در بخشی از رشته‌های علوم انسانی، قرنها جلوتر از دنیا هستیم. خیلی جلوتر از کسانی هستیم که امروز در این رشته در دنیا سرآمد به حساب میآیند. چرا اینها را دنبال نکنیم؟ در رشته‌های گوناگون علوم انسانی؛ ادبیات، فلسفه، تاریخ، هنر، ما خیلی سابقه داریم. بعضی از علوم انسانی دیگر هم هست که اگرچه از غرب آمده، اما اگر درست دقت کنیم، خمیرمایه‌ی آن که عبارت از عقلانیت و تجربه‌گرائی است، از تفکر و روح ایرانی - اسلامی است. اروپای خرافاتی نمیتوانست زیست‌شناسی و اقتصاد و مدیریت و روانشناسی و جامعه‌شناسی را به این شکل تنظیم کند. این، سوغات تفکر علم‌گرایی و تجربه‌گرائی شرق و عمدتاً ایران اسلامی بود که رفت در آنجا و به این تحول منتهی شد. به هر حال، در این چیزهائی که عقب هستیم، باید خودمان را جلو ببریم و خودمان ابداع کنیم؛ ترجمه نکنیم. ترجمه‌گرائی زیانهای بسیار بزرگی برای ما دارد. بنابراین، نقشه‌ی جامع علمی، چیزِ لازمی است: جایگاه علوم گوناگون، هرکدام؛ مقدار دانشجو، نوع دانشجو، جنس دانشجویان - دختر، پسر - مناطق گوناگون؛ اینها باید روشن بشود؛ ما بدانیم چه‌کار میخواهیم بکنیم. این کارها البته شروع شده، لکن باید جدیت بکنید دنبال بشود. مسئله‌ی کاربردی کردن تحقیقات و اختراعات - که اتفاقاً بعضی از جوانها گفتند - جزو چیزهائی است که من رویش تکیه دارم. ما ممکن است یک تحقیقاتی بکنیم، در یک پروژه‌ی تبلیغاتی به جاهای خوبی هم محققِ ما برسد؛ اما این در وضع کشور، در جهت رشد و توسعه‌ی کشور نقشی نداشته باشد؛ یعنی نتواند به ثروت ملی تبدیل شود. ما باید علم‌مان را بتوانیم به ثروت ملی تبدیل کنیم. این، تلاش لازم دارد، برنامه‌ریزی لازم دارد. آن وقت یک نکته‌ای در کنار این هست - که باز در همان نقشه‌ی جامع علمی قرار میگیرد - که ما باید زنجیره‌ی علم و فناوری را تکمیل کنیم، که گاهی یک جاهائی از این زنجیره قطع شده است، تا یک خط تولید واقعی درست بشود و علم بتواند از همه‌ی جهات به اهداف خودش برسد. و خمیرمایه‌ی همه‌ی این چیزها، شوق شما و همت شما و علاقه‌ی شما و تلاش دست‌اندرکاران است که امیدواریم خداوند کمک کند. ان‌شاءاللَّه این تلاش را بکنید و میبینیم بحمداللَّه راه هم افتاده؛ این جریان علمی راه افتاده و ان‌شاءاللَّه به نتایج خواهد رسید. من خیلی از دیدار امروز خوشبختم و امیدوارم که ان‌شاءاللَّه این دیدار کمک کند به رسیدن به اهداف عالیای که کشور و ملت ما دارد.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,378
1386/06/04
بیانات در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیأت دولت
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3398
بسم الله الرحمن الرحیم اولاً ایام مبارک شعبان و قله‌ی اعیاد شعبانیه یعنی نیمه‌ی شعبان را به شما برادران و خواهران عزیز که در خدمت آرزوها و امیدهای نیمه‌ی شعبان قرار دارید، تبریک عرض میکنیم. این تصادف هم تصادف جالب توجهی است که این روزها با نیمه‌ی شعبان و ولادت حضرت حجت (سلام اللَّه علیه و عجّل اللَّه تعالی له الفرج) مصادف شده است؛ چون خصوصیت نیمه‌ی شعبان و جشن ولادت حضرت بقیة اللَّه (ارواحنا فداه) عبارتست از امید و عدالت. دو نقطه‌ی برجسته‌ای که در انتظار ما و جشن‌گیری ما برای نیمه‌ی شعبان وجود دارد، یکی مسئله‌ی امیدزایی است که نوید این ولادت و آینده‌ای که بر اثر این ولادت، دنیای بشر در انتظار آن است، خود این امیدزاست؛ و دیگر این‌که در آن جهانی که پس از آمدن آن بزرگوار شکل خواهد گرفت، برجسته‌ترین خط، خط عدالت است. شما وقتی در همه‌ی روایات و آثاری که راجع به آن بزرگوار و راجع به آن دوران آمده نگاه میکنید، میبینید اغلب تکیه بر روی این نیست که مردم در آن دوران دیندار میشوند - با اینکه دیندار هم میشوند - بلکه تکیه بر روی این است که مردم در آن وقت برخوردار از عدالت میشوند و قسط و عدل اقامه میشود؛ این مطلب در دعاها و زیارتهای آن بزرگوار و روایات هست. یعنی نقطه‌ی برجسته در آن آینده‌ی پر از نوید، عبارتست از عدالت؛ بشر تشنه‌ی عدالت است. شما هم دولتی هستید که این دو خصوصیت را جزو شعارها و برنامه‌های عملکرد خودتان قرار داده‌اید؛ هم به مردم امید میدهید، هم وعده‌ی عدالت میدهید. همان امید هم به خاطر این است که شما پرچم عدالت را بلند کرده‌اید و دم از عدالت میزنید. حقیقتاً هم خلأ امروز دنیا، بیش از همه چیز خلأ عدالت است. در کشور و جامعه‌ی خود ما هم بیشترین چیزی که این جامعه تشنه‌ی اوست، عبارت است از عدالت. وقتی ما به مشکلات، کمبودها، توقعات و انتظارات مردم و آرزوهای بلندی که در ذهن خود ما برای مردم هست، نگاه میکنیم، میبینیم تقریباً همه‌ی اینها برمیگردد به مسئله‌ی تأمین عدالت؛ که اگر عدالت تأمین بشود، همه‌ی این چیزها حل خواهد شد. شما عدالت را مطرح کردید، خیلی خوب است. البته ممکن است در این وادی طولانی و پرخطر و دشوار، شما بتوانید قدمهایی را طی کنید؛ ممکن است تا پایان راه، عمرهای ما یا فرصتهای خدمتگزاری کفاف ندهد؛ اما همین قدمی که میگذارید و جهتی که اتخاذ کرده‌اید، بسیار باارزش و زنده‌کننده‌ی این شعار است. بنابراین امسال، تصادف هیأت دولت و این هفته‌ی مبارک با نیمه‌ی شعبان یک تصادف دلنشینی است و معناهایی را در ذهن انسان تداعی میکند. شهید رجایی و شهید باهنر هم حقیقتاً از کسانی بودند که امروز برای ما، دو نقطه برای همین مفاهیم والا و باارزش محسوب میشوند؛ یعنی حقیقتاً آنچه آنها را به حرکت وامیداشت - که ما از نزدیک میدیدیم - عشق به عدالت و عشق به ارزشهای انقلاب و اینها بود. جا دارد که شما هفته‌ی دولت را به یاد آنها بزرگ و گرامی بشمارید و خودتان را به آن بزرگوارها منتسب بدانید. ان‌شاءاللَّه یادشان گرامی باشد. از وقتی شما مسئولیت را به‌دست گرفتید، این سومین باری است که به مناسبت هفته‌ی دولت ما با شما ملاقات میکنیم؛ یعنی سه بار هفته‌ی دولت گذشت. این گذشتِ سریع عمر را ببینید که چقدر تکان‌دهنده است! مثل همین دیروز بود که نوبت اول هفته‌ی دولت این دولت جدید بود و ما نشسته بودیم. آنجا هم اتفاقاً من عرض کردم که فرصتهای خدمت، خیلی زودگذرند. ببینید فرصت خدمت چه زود میگذرد! این برای ما عبرت و درس است؛ از هیچ لحظه‌ای نباید غفلت کرد و هیچ فرصتی را نباید از دست داد. شماها بحمداللَّه اغلب جوانید و دارای نشاط و نیروی جوانی هستید. از این فرصت حداکثر استفاده را بکنید؛ قوای جوانی، حوصله‌ی جوانی، روح ابتکار و روح جسارت و بلندپروازیای که در جوان هست را در خدمت این اهداف عالی قرار بدهید و خسته نشوید. تقریباً دو سال است که شماها مشغول خدمتید. در این دو سال، آنچه که من از رفتار این دولت تلقی کردم، اینهایی است که عرض میکنم و تصور میکنم ناظران برخوردار از انصاف هم - که اکثریت نزدیک به اتفاق ملت ایران هستند - همین دریافتها و برداشتها را داشته باشند: اولاً مسئله‌ی پایبندی به اصول و ارزشهاست که خیلی شاخص مهمی است. دولت، هم در قول و شعار - که مهم است - و هم در عمل، نشان میدهد که به اصول انقلاب و ارزشهای انقلاب پایبند است. توجه کنید به این‌که وقتی به همه‌ی انقلابهای بزرگ دنیا نگاه میکنیم - تحولات عظیم سیاسی که در این قرون نوزدهم و بیستم میلادی در دنیا اتفاق افتاده و قبل از اینها انقلاب فرانسه - میبینیم این انقلابها در مدت کوتاهی به مبادی و اصول خودشان پشت کردند و بیوفایی کردند! این - بدون هیچ تحلیلی - برخاسته و برگرفته‌ی از متن تاریخ است. حالا گاهی اوقات این اصول را به زبان میآوردند؛ اما همه میدانستند که این مفاهیم تغییر کرده؛ هم در فرانسه و هم در انقلاب شوروی در مدت کوتاهی این‌طور شد و این مبانی در قول و عمل تغییر کرد و دگرگون شد. در این خرده انقلابهایی هم که در این مدت در گوشه و کنار دنیا اتفاق افتاده، بدون استثناء - یعنی تا آن‌جایی که من اطلاع دارم، حتی یک مورد استثناء برای این پیدا نمیکنم - این مبانی تغییر کرده است. این برای انقلاب ما یک پدیده‌ی معجزآسا و بی‌نظیر است که ما امروز همان شعارهایی را میدهیم و همان اصول و مبانیای را برای خودمان برنامه‌ی عمل قرار داده‌ایم که در اول انقلاب همانها اعلام شده بود؛ یعنی در برنامه‌ریزیهای ما و در خواست ما، هیچ تخطیای از این اصول صورت نگرفته است. این خیلی مهم است. روشها تغییر پیدا میکنند، لکن مبانی و اصول باقی میمانند. این اصول اساسی باقی مانده. همه‌ی دشمنی و خصومتی هم که با انقلاب ما انجام میگیرد، برای بقاء این اصول است. شاید در مرور زمان و در دوره‌های مختلف، غبارهایی بر روی این اصول نشست؛ اما امروز انسان میبیند که این اصول از همیشه شفافتر، زنده‌تر و برجسته‌تر مطرح است؛ در زبان شما و در شعارهای شما و در برنامه‌هایی که اعلام میکنید، اینها مطرح میشود و شماها چون مسئول هستید، آنچه که میگویید، در مقام حرف باقی نمی‌ماند و یک خط و شیار و عمقی را در جامعه به‌وجود میآورد؛ این طبیعت مسئولیت است. البته در بین‌الهلالین عرض بکنیم که به همین علت، مسئولیت حرف‌زدنهای شما هم بالا میرود و این‌طور نیست که حرفی که میگوییم، مثل خطی که روی آب میکشیم برطرف بشود؛ نه، حرفی که میزنید، در واقعیتها و در ذهنیتهای جامعه، تأثیرات ماندگاری دارد؛ حالا کوتاه یا بلند. پس شعارهای شما، فضای اصولگرایی و فضای ارزشهای انقلابی و فضای وفاداری به مبانی امام و انقلاب را بر جامعه حاکم کرده است؛ این خیلی چیز باارزشی است. اولین و مهمترین شاخصه‌ی دولت شما این است. دوم، همین پایبندی به عدالت است که عرض کردیم. ممکن است شماها نتوانسته باشید - یا تا آخر هم نتوانید - همه‌ی آنچه را که در مورد عدالت میباید انجام داد، انجام بدهید؛ لکن نفس رویکرد شما به عدالت، چیز بسیار باارزشی است و هر مقداری که میتوانید بایستی حرکت کنید که:   به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل‌          که گر مراد نجویم به‌قدر وسع بکوشم‌   بهتر از این است که انسان اصلاً دم از عدالت نزند، عدالت را فراموش کند، عدالت را در لابه‌لای مفاهیم دیگری مخفی و گم کند و از ذهن و چشم انسان دور بشود. اینها جایز نیست. وقتی عدالت رو آمد و به عنوان یک معیار و شاخص اصلی مورد توجه قرار گرفت، به‌طور قهری در برنامه‌ها هم خواهد آمد. پایبندی به عدالت هم، شاخصه‌ی بعدی است. پایبندی به خدمت هم یکی از شاخصه‌های این دولت است که قابل ارج‌گزاری و ذکر است. پرکاری این دولت هم انصافاً چیز برجسته‌ای است؛ حتی بعضیهایی که مخالف هم هستند، این را نمیتوانند انکار کنند؛ یعنی بی‌انصافیها هرچه هم زیاد باشد، نمیتواند بر این حقیقت غلبه پیدا کند که دولت شما انصافاً دولت پرکاری است و تلاشتان و کارتان و تحرکتان خیلی زیاد است. این بسیار جای خرسندی دارد. خصوصیت دیگر، شجاعت این دولت و قاطعیت اوست. این کار بزرگی که شما برای سهمیه‌بندی بنزین انجام دادید که یک قدم اولی است تا یارانه‌ها هدفدار و هدفمند شده و به آن سرمنزل خود هدایت و مصرف بشوند - البته من میبینم در برخی از گوشه‌کنارهای دولت، خودشان هم گاهی به عظمت این کار توجه ندارند؛ خیلی کار بزرگی انجام گرفته که ان‌شاءاللَّه اگر یادم ماند، بعد ممکن است اشاره کنم که این کار بایستی تا آن منزل آخر پیش برود و نباید در این کار هیچ توقفی و اختلالی ایجاد کرد - یا بقیه‌ی اقدامهایی که شده، حاکی از شجاعت و قاطعیت این دولت است. از جمله‌ی خصوصیات دیگری که من یادداشت کرده‌ام در این‌جا بگویم، مسئله‌ی روحیه‌ی تحول‌گرایی و نوآوری و اصلاح است. همین‌طور که الان آقای رئیس‌جمهور گزارش دادند، تغییراتی که در ساخت عمومی تشکیلات دستگاه و دولت داده میشود، خیلی کارهای اساسیای است. اصلاح هم واقعاً همینهاست که انسان بیاید و در جهت صلاح، بخشهای مختلف را نگاه کند و ساختها را به‌طور اساسی تغییر بدهد و دگرگون کند. یک خصوصیت دیگر هم که باز جای ذکر دارد، این است که این دولت در برابر زیاده‌خواهیهای استکبار، دچار انفعال نشد؛ این به‌نظر من خیلی مهم است که در تعامل با دنیا، انسان جای خودش را بداند، خواست خودش را بداند، نیرو و قدرت خودش را بداند و بداند که باید چه‌کار کند. امروز دنیا یک میدان بی دردسر آرامِ بیرقیبی نیست که انسان بگوید: خب، ما هم منافعی داریم، دنبال منافعمان آرام آرام راه میافتیم و میرویم! نه، دنیا این‌طور نیست. البته همیشه همینجور بوده؛ امروز با ارتباطات نزدیکی که بین افراد بشر هست، این تشدید شده. دنیا جای تعارض، جای کارشکنی و جای تعرض زورمندهاست به کسانی که زور ندارند یا کم زور دارند؛ به معنای واقعی، یک قانون جنگل در فضای سیاسی دنیا حاکم است. این کارهایی که الان دولتهای مستکبر و در رأسشان امریکا انجام میدهند، منطق عقلائی و عقلانی و سیاسی و بین‌الملل‌پسند دنبالش نیست؛ منطق زور دنبالش است. میگوید: چون میتوانیم، پس میکنیم! منطق، منطق زور است. در یک چنین دنیایی اگر انسان تسلیم شد و از خودش وادادگی نشان داد و بر سر مواضعش ایستادگی نکرد و از توان خودش در مقابله و مواجهه استفاده نکرد، قطعاً ضرر خواهد دید. در چنین دنیایی کسی رحم به کسی نمیکند! این ایستادگی در مقابل زیاده‌خواهی استکبار و احساس عزتی که در این میدان میشود، به‌نظر من یکی از خصوصیات این دولت است. اینها خصوصیاتی است که بحمداللَّه هست. در رساندن خدمت به افراد محروم جامعه و عدالت، به اعتقاد این مسئله‌ی سفرهای استانی خیلی مهم است. این کاری که آقایان بر دوش گرفتید و راه افتادید و رفتید و همه‌جای کشور را زیر پا گذاشتید و با مردم تماس گرفتید و از نزدیک درد دلهای مردم را - که از زبان مسؤولینشان، ائمه‌ی جمعه‌شان و افراد شاخصشان گفته میشود - شنیدید، خیلی به‌نظر من خوب است. بنده خودم سالهاست در مسائل اجرائی و غیر اجرائی این کشور هستم؛ اما وقتی به یک منطقه‌ای مسافرت میکنم و برمیگردم، معلومات من نسبت به آن منطقه چند برابر معلوماتی میشود که انسان از روی کاغذ و در گزارشها و به‌طور کلی میبیند. رفتن به سفر و مواجه شدن با واقعیتهای زندگی مردم، خیلی چیز مهمی است. چطور ممکن است کسی این را انکار کند یا درباره‌اش تردید کند یا در فائده و سود او تشکیک کند؟ این خیلی کار مهمی است. این کار را شماها دارید انجام میدهید. البته زحمت هم دارد؛ زحمتش را هم قبول میکنید. بحمداللَّه شما این موفقیتها را داشته‌اید. حالا وظیفه‌تان در قبال این موفقیتها چیست؟ وظیفه‌تان شکر است؛ شکر خداست. مبادا کسی از شما - چه آقای رئیس‌جمهور، چه یکایک حضرات - تصور کنند که اینها را شما بودید که انجام دادید. نه، خدای متعال بود که به شما این توفیق را داد. هرکاری که شما کردید به توفیق الهی بود، با قوّتی بود که خدا به شما داده بود، با شوقی بود که خدا در دلتان گذاشته بود، با فرصتی بود که خدا برای خدمتگزاری به شما داده بود. مبادا غرور ما را بگیرد؛ که یکی از بزرگترین لغزشگاهها غرور است؛ که انسان بگوید منم که این کارها را کرده‌ام و منم که این چیزها به ذهنم رسید. انسان وقتی به عملکردهای خودش نگاه میکند و به تجربه و در طول زمان لغزشهای خودش را، اشتباهات خودش را و ساده‌نگریهای خودش را در مییابد، آن وقت میفهمد که آن‌جایی که موفقیتی بدست آمد، آن موفقیت کار چه کسی بود؛ والّا اگر قرار بود ما خودمان باشیم، همه‌اش همین لغزشها و بیتوفیقیها و اینها بود! البته انسان لغزشها و اشتباهات خودش را خیلی زود نمیفهمد؛ به‌مرور میفهمد. من امروز که به عملکردِ ده سال پیش و پانزده سال پیش خودم نگاه میکنم، اشکالاتی را در آن مشاهده میکنم که آن روز هیچ نمیفهمیدم؛ امروز میفهمم. انسان به مرور اشتباهات خودش را درک میکند؛ زود درک نمیکند. آن اشتباهات به ما درس میدهد که اگر یکجایی، موفقیتی هم از ما دیده شد و کار خوب و درستی هم اگر از ما سر زد، این جز به توفیق الهی و به کمک الهی نبوده. بنابراین در چاله‌ی غرور نیفتید که بیرون آمدن از این چاله خیلی دشوار است و کمک الهی را لازم دارد. ضمناً به آنچه که شده هم بسنده نکنید؛ البته سفارشهایی هم داریم که عرض میکنیم: سفارش اول ما مسأله‌ی «سند چشم‌انداز» است. در گزارش آقای رئیس‌جمهور یک جمله‌ی کوتاهی گفته شد و اسم سند چشم‌انداز آمد؛ لکن این کافی نیست. سند چشم‌انداز، یک مسأله‌ی فرادولتی است؛ مال این دولت و آن دولت و این سیاست و آن سیاست و این جریان و آن جریان نیست؛ محصول یک کار فشرده و متراکم است؛ کارِ کارشناسی شده است؛ و درست هم هست. این سند، در واقع برنامه‌ی کلان بیست‌ساله‌ی ماست و یک سند به معنای حقیقی کلمه است. آنچه که در این سند گفته شده، تعارف نشده. باید در همه‌ی برنامه‌ریزیها - چه در قانون‌گذاری که قانون‌گذارها مسؤولش هستند، چه در اجرا و مقررات اجرائی که شماها مسؤولش هستید - سند چشم‌انداز را مورد ملاحظه قرار بدهید؛ بسنجید و ببینید کجاها در جهت سند چشم‌انداز نیست، آن‌جا را تصحیح کنید و نگذارید زاویه بخورد. این فقط مسؤولیت رئیس‌جمهور نیست - اگرچه رئیس‌جمهور، بیشترین مسؤولیت را در این زمینه دارد - بلکه مسؤولیت یکایک شما آقایانی است که در رأس دستگاههای اجرائی قرار دارید. یعنی واقعاً سند چشم‌انداز را بعنوان یک میثاق، مبنای عمل قرار بدهید. این یک نکته و سفارش مؤکد من است. سفارش دوم مسأله‌ی تقویت کارشناسی است. من حرفهایی را که مخالفان شما و منتقدان باانصاف و بیانصاف شما در زمینه‌ی کارشناسی نشده بودنِ کارهای دولت ذکر میکنند، هیچ جدی نمیگیرم و آنها ملاک قضاوت من نیست؛ چون میبینم که یک جاهائی کارهای کارشناسی بسیار خوبی هم انجام میگیرد؛ اما میخواهم تأکید کنم بر این‌که کار کارشناسی را حقیقتاً جدی بگیرید؛ بخصوص در کارهای مبنایی و بنیانی، مثل مسأله‌ی برنامه‌ریزی و بودجه‌نویسی، یا مسأله‌ی شوراها و امثال اینها؛ اینها کارهای بنیانی و ماندگار است؛ یعنی باید بماند. اگر کارِ کارشناسی عمیقِ دقیقِ همه‌جانبه‌ی متبحرانه‌ای انجام گرفت، این کار ماندگار خواهد شد؛ والّا اگر چنانچه گوشه‌ی کارشناسیاش سائیده بود، زحمات شما به هدر خواهد رفت. اولاً خود شماها ممکن است در آینده به اشتباهاتی که اتفاق میافتد، واقف بشوید و بعضی اشتباهات دیگر قابل جبران نیست؛ دیگر اینکه کسانی که بعد از شما میآیند و آیندگان - شما که فقط برای همین دوره‌ی دولت خودتان این کارها را انجام نمیدهید، شما میخواهید این کارها در ساختار تشکیلاتی دستگاه کشور باقی بماند - آنها را جدی نخواهند گرفت؛ بر خلافِ آن‌وقتی که کار کارشناسی دقیق شده باشد. بالاخره در پایه‌ها، کوچکترین اشتباه در محاسبه، خطرات بزرگ درست میکند. فونداسیون یک ساختمان با دیواری که بین دو اتاق کشیده میشود، فرق میکند؛ آن‌جا محاسبات باید خیلی دقیق و کارشناسی باشد تا بنا باقی بماند و دچار مشکل نشود. این هم یک مسئله است. البته در این کار کارشناسی، مسئله‌ی تعامل با نخبگان هم - که من مکرراً هم به شماها گفته‌ام و هم با آقای رئیس‌جمهور مکرر صحبت شده - مطرح میشود؛ یعنی از نخبگان استفاده کنید. نخبگان کشور زیادند و در این جمع و جمعهای مرتبط با این جمع هم منحصر نمیشوند. ما انصافاً آدمهای نخبه در کشور کم نداریم؛ در دانشگاهها هستند، در محیطهای کاری و تحقیقاتی هستند. گاهی که انسان با افراد نخبه برخورد میکند، میفهمد که همه هم آماده و مشتاقند و دلشان میخواهد کمک کنند؛ جویا و خواهان اینها باشید. البته این باید در عمل نشان داده بشود تا نخبگان بیایند و خودشان را عرضه کنند که یک مسئله‌ی مهمی است. یک سفارش دیگر من مسأله‌ی تعامل با دیگر قواست. خوشبختانه امروز روابط قوه‌ی مجریه با قوه‌ی مقننه و قوه‌ی قضائیه روابط خوبی است؛ لکن در بدنه باید این تعامل تقویت بشود؛ یعنی کوشش بشود که تعامل منطقی و صحیح برقرار شود. البته من هیچ عقیده ندارم که مجلس در رابطه‌ی با دولت، از وظایف خودش صرف‌نظر کند؛ نه، مجلس باید به وظائفی که نسبت به دولت دارد، سخت‌گیرانه، منتها خیرخواهانه، عمل کند. دولت هم مطلقاً از اختیارات خودش نباید عدول بکند و باید از اختیاراتی که قانون و قانون اساسی به او داده، حداکثر استفاده را در قبال سایر قوا بکند. اما روح تعامل، روح توافق و سازگاری باید بر هر سه دستگاه حاکم باشد. نکته‌ی دیگری که میخواهم سفارش بکنم، مسأله‌ی اطلاع‌رسانی است که آن روز هم در اجتماع کارگزاران دولتی(۱) گفتم؛ واقعاً اطلاع‌رسانی را قوی کنید؛ رسانه‌های مناسب را تغذیه کنید؛ رسانه‌ی ملی هم باید در مورد دولت کار فعالانه بکند. البته کار اطلاع‌رسانی، کارِ ظریفی است؛ این‌طور نیست که یک نفر مقابل دوربین بنشیند و خطاب به مردم بگوید که ما این کار را کردیم، آن کار را کردیم؛ مردم هم وقتی شنیدند، کاملاً همه قبول کنند و باور کنند که بله، این کارها شده! اصلاً اطلاع‌رسانی این‌گونه نیست. اطلاع‌رسانی یک کار هنرمندانه است. خوراک و مایه‌ی اصلیاش را به رسانه‌ی ملی بدهید، رسانه‌ی ملی هم کار کند؛ به‌طور هنرمندانه اطلاع‌رسانی کنید تا مردم تا عمق جانشان قبول کنند. الان هم خیلی از کارهای شما را مردم نمیدانند؛ یعنی از کارهای بزرگ و کارهای ملی اطلاع پیدا نمیکنند، چه برسد به کارهای بخشی و استانی، چه برسد به کارهای ساختاری! این کارهای ساختاریای که جزو خدمات مهم شماهاست و به آنها افتخار هم میکنید و جا هم دارد، مردم اصلاً به آنها توجه پیدا نمیکنند. اینها را باید تفهیم کرد و برای مردم بیان کرد. این کار برای مردم هم امیدزاست، هم روشنگر است، هم کمک و حمایت مردم را به دنبال دارد، و هم روشنگر در مقابل انتقادهاست. البته این را هم بگویم: از انتقاد هم اصلاً عصبانی نشوید. بعضی از انتقادکن‌های از دولت، هدفشان این است که شما را عصبانی کنند، خسته کنند و از جا در ببرند؛ اصلاً انتقاد با این هدف انجام میگیرد. یا عیبجوییهای بیخود؛ دیده‌اید گاهی یک خبری را تیتر میکنند، بزرگ میکنند؛ فردا، پس‌فردایش معلوم میشود اصلاً دروغ است و اصل ندارد! اینها هم کارهایی است که بعضیها انجام میدهند. مطلقاً حالت عصبانیت و بیتابی نباید به شما دست بدهد. بعد هم شما از همان انتقاد - ولو غیرخیرخواهانه باشد - استقبال کنید؛ چون گاهی در انتقادهای خصمانه هم حقایقی وجود دارد که انتقاد کننده از روی خیرخواهی نمیگوید، اما انتقادش واقعی است؛ چه برسد آن کسانی که از روی خیرخواهی از شما انتقاد میکنند. اصلاً هیچ نرنجید و از انتقاد استقبال کنید. نکته‌ی بعدی که میخواهم سفارش کنم، این است که از بخش فرهنگ رفع مظلومیت کنید. بخش فرهنگ انصافاً بخش مظلومی است. الان در گزارش آقای رئیس‌جمهور، اصلاً اسمی از فرهنگ نیامد؛ یا در اولویت‌بندیها این اولویت فدای اولویتهای دیگر شد و آنها تقدم پیدا کرد که در کوتاهی وقت، بیان بشود! این مظلومیت است دیگر. واقعاً مسأله‌ی فرهنگ را دست کم نگیرید. خیلی از مشکلات جامعه‌ی ما با فرهنگ‌سازی حل میشود. توجه بکنید که امروز، عمده‌قوای دشمنان ما در جبهه‌ی فرهنگی دارد کار میکند. این جنگهای روانی، این فعالیتهای فرهنگی، این بودجه‌های پنهان و آشکاری که برای منحرف کردن ذهنها میگذارند، همه‌اش مربوط به مسئله‌ی فرهنگ است. فرهنگ مثل هواست که انسان وقتیکه این هوا را استنشاق کرد، با هوایی که استنشاق کرده و با آن جانی که گرفته، میتواند دو قدم بردارد و جلو برود؛ بقیه‌ی کارها همه برخاسته‌ی از آن‌چیزی است که شما استنشاق کرده‌اید. اگر چنانچه یک جایی، هوای مسمومی تزریق بشود، نتیجه‌ای که در اندامها دیده خواهد شد تابع آن مسمومیتی است که در این هواست. اگر فضا را با دود یا مخدری تخدیر کنند، وقتی شما آن را استنشاق کردید، رفتار شما متناسب با آن چیزی خواهد شد که استنشاق کرده‌اید؛ فرهنگ یک چنین حالتی دارد. فرهنگ را دست کم نگیرید؛ خیلی مهم است. بنابراین صرف وقت کنید و در بودجه هم برایش پول و فصول قابل توجهی بگذارید تا جهتِ ارزشی به فرهنگ بدهید. از جمله‌ی کارهایی که مسؤولین فرهنگی دولت خیلی باید به آن بپردازند و واقعاً یک دقیقه را در آن فروگذار نکنند، این است که به فرهنگ عمومی جامعه و ابزارها و وسائل فرهنگی، جهت ارزشی بدهند. چون تلاش زیادی شده تا جریانهای فرهنگی و عاملهای فرهنگی - هنر و ادبیات و شعر و سینما و بقیه - در جهت غیر ارزشی حرکت کنند و راه بیفتند. شما باید کمک کنید و همه‌ی تلاشتان را بکنید که به تحرکات فرهنگی کشور در جهت ارزشی جهت بدهید. به همین مناسبت و در همین جهت، من به مسأله‌ی علم و تحقیقات بپردازم. خیلی باید به مسأله‌ی نهضت علمی در کشور اهمیت داد؛ باید آن را جدی گرفت. من عرض بکنم: هیچ کشوری - از جمله کشور ما نخواهد توانست به آرزوهای ملی و بزرگ خود دست پیدا کند، مگر آن‌وقتی که در مسابقه‌ی علمی بتواند یک جایگاه و رتبه‌ای پیدا کند. عقب‌ماندگی علمی، حتماً عقب‌ماندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را به‌دنبال خود دارد. این وحشیهایی که امروز دنیا را در قبضه‌ی خودشان گرفته‌اند و حقیقتاً بویی از انسانیت و معنویت نبرده‌اند، به برکت علم است که توانسته‌اند این تسلط را پیدا کنند؛ علم را یاد گرفتند. من مکرر گفته‌ام: مثل یک آدم چاقوکشی که عاقل است؛ قداره‌بند و چاقوکش است؛ میرود یک علمی را یاد میگیرد و به برکت این علم، همان چاقوکشی را هم از دست نمیدهد! اینها همین‌طورند. آدم میبیند، اینها حقیقتاً چاقوکش‌های دنیایند؛ این مستکبرین، قداره‌بندها و عربده‌کش‌های دنیایند؛ منتها به علم مجهزند. حالا شما خیلی نجیب، خیلی متدین، خیلی شریف، خیلی اصیل، خیلی خانواده‌دار؛ او بی اصل و نسب، بیریشه، بیخانواده؛ اما او مجهز است، شما مجهز نیستید؛ شما بیسوادید، او باسواد است؛ می‌آید بر شما تسلط پیدا میکند؛ بروبرگرد ندارد. خودتان را عالم کنید. کشورتان و ملتتان را در قافله‌ی علم جلو ببرید. ما در این زمینه عقب‌ماندگی داریم. لعنت خدا بر آن کسانی که در هنگام خود، اولویت علم و تحقیق را در این کشور نفهمیدند و کشور را عقب نگه داشتند؛ بعد هم دیگر آن همتهای والا در این کشور دیده نشد که بتواند عقب‌ماندگی را جبران بکند. حالا انقلاب شد؛ انقلاب بکلی ورق را برگرداند و مسیر را عوض کرد. ما میتوانیم این عقب‌ماندگی را جبران کنیم. البته اگر بخواهیم عیناً همان خطی را که دیگران رفتند دنبال بکنیم، دائماً و تا ابدالدهر از آنها عقب خواهیم ماند. راههای میانبر وجود دارد. آفرینشِ الهی راههای تو در توی عجیب و غریبی دارد؛ آنها را باید کشف کرد. همه‌ی این پیشرفتهای علمی، کشف راههای میانبر است. اینقدر راههای میانبر وجود دارد که اگر شما آنها را پیدا کردید و کشف کردید و پیش رفتید، خواهید توانست ناگهان خودتان را در آن منزل مقدم این مسابقه بیابید و پیدا کنید. البته پیدا کردن راه میانبر بدون داشتن مقدمات علمی، امکان‌پذیر نیست. مقدمات علمی را باید گذراند و مردم را باید عالم و دانشمند کرد؛ منتها کار تحقیق را باید جدی گرفت. پس مسأله‌ی نهضت علمی و جهش علمی، مهم است. بودجه‌ی تحقیقات هم حقیقتاً یکی از آن نقاط ضعف ماست. من گاهی که با دانشگاهیها و اساتید و مسؤولین بخشهای علمی کشور مواجه میشوم، این مسأله‌ی بودجه تحقیقات را مطرح میکنند. سه، چهار سال است که مرتب به ما گفته‌اند بناست به سه درصد بودجه برسد؛ اما حالا مثلاً با شش دهم درصد یا هفت دهم درصد داریم پیش میرویم و کار میکنیم! واقعاً خیلی کم است. همه‌اش وعده میدهند آقا بهتر خواهد شد و نمیدانم چه خواهد شد؛ اثری هم دیده نمیشود. بودجه‌ی تحقیقات را حقیقتاً زیاد کنید؛ به جاهای دیگر فشار بیاورید، ولی این را پیش ببرید. این معاونت علمی و تحقیقیای که بحمداللَّه اخیراً در ریاست‌جمهوری تشکیل شد، این از آن کارهای بسیار مهم است - یکی از کارهای ساختاری همین است - به آنها میدان بدهید، راه را باز کنید، کمک کنید و از آنها مطالبه کنید و بخواهید؛ آنها میتوانند این کارها را پیش ببرند. یکی هم این مسأله است. یک مسئله هم مسئله‌ی سیاستهای اصل ۴۴ است که حالا به‌طور موردی من این را عرض میکنم؛ سیاستهای اصل ۴۴ خیلی مهم است. لایحه‌ای که به مجلس داده شد، نواقصی داشت؛ در مجلس هم بعضی از نواقص آن را برطرف کردند؛ من میخواهم توصیه کنم به گونه‌ای رفتار شود که این لایحه با اهداف ذکر شده‌ی در این سیاستها تطبیق کند؛ یعنی حقیقتاً این خط غلطی که در سالهایی از اوائل انقلاب به ناحق در امر اقتصاد کشیده شده و همینطور هم ادامه پیدا کرده، این خط را کور کنید و به خط درست بروید! این با مسئله‌ی عدالت‌خواهی و آن چیزی که ما در سیاستهای اصل ۴۴ ذکر کردیم، هیچ منافاتی هم ندارد؛ یعنی مسئله‌ی عدالت‌خواهی را حتماً در نظر بگیرید؛ منتها اقتصاد کشور باید شکوفا بشود؛ نیروهای مردمی باید به میدان اقتصاد بیایند و کار کنند؛ این هم با حرف و گفتن عملی نمیشود، عمل و اقدام لازم دارد و باید حس بشود. حالا بحث سرمایه‌گذاری مطرح میشود؛ یک وقتی این‌جا - چند سال قبل از این - یک جلسه‌ی مفصلی از مسئولین بخشهای مختلف اقتصادی برگزار شد؛ یکی از آقایان حرف خوبی زد؛ گفت: ما به خارجیها میگوییم بیایند این‌جا سرمایه‌گذاری کنند! خب خارجیها نگاه میکنند ببینند سرمایه‌گذارهای داخلی ما در داخل کشور سرمایه‌گذاری میکنند یا نه!؟ این ویترین ماست؛ اگر دیدند کسانی در داخل که قدرت سرمایه‌گذاری دارند، در داخل کشور با خیال راحت سرمایه‌گذاری میکنند، آن وقت آنها هم تشویق میشوند و میآیند؛ اما وقتی ببینند اینها خودشان این‌جا سرمایه‌گذاری نمیکنند، خیلی مشکل است که سرمایه‌گذار خارجی را انسان قانع کند که بیا اینجا سرمایه‌گذاری کن تا ما از آن سرمایه‌گذاری تو استفاده کنیم! اینها همه‌اش در سیاستهای اصل ۴۴ مورد توجه قرار گرفته است. یک مسئله هم که باز یک مسئله‌ی موردی است که میخواهم عرض بکنم، مسئله‌ی این گرانیهاست؛ این را واقعاً فکری برایش بکنید. گرانیها - بخصوص در مسئله‌ی مسکن و برخی از کالاها - واقعاً وجود دارد و به مردم فشار میآورد. البته حل مسئله‌ی گرانی، یک کار ریشه‌ای است. بدیهی است که مهار تورم، یک کار علمی، ریشه‌ای و بنیانی است که مقدمات و اصولی دارد و تا آن اصول انجام نگیرد، خواهد بود؛ منتها کارهای ضربتی هم باید انجام داد. بالاخره نمیشود نشست تا این کارهای بنیانی، یک روزی به نتیجه برسد؛ نه، واقعاً یک فکری بکنید؛ کاری بکنید. حالا من نمیخواهم در آن زمینه که چه کار خواهید کرد، پیشنهاد کنم. البته این را هم بگوییم که در گرانی، هم عوامل واقعی و هم عوامل کاذب و روانی دخالت دارند؛ گاهی یک کلمه حرف و یک تصمیم نادرست و نسنجیده، ناگهان این موج گرانی را تحریک میکند و تورم را در بخشهای مختلف بالا می‌برد و انتظاراتی را به وجود میآورد که امیدواریم ان‌شاءاللَّه این را هم بتوانند آقایان دنبال کنند. به خدا توکل کنید. از خدای متعال توفیق بخواهید. رابطه‌تان را روز به روز با معنویت و خدای متعال تقویت کنید. مبادا اشتغالات کاری، شما را از ذکر و توجه و پرداختن به معنویات باز بدارد! یعنی یکی از خطرها این است که در عمل‌زدگی غرق بشویم و از آن ارتباط قلبی خودمان غافل بمانیم. آن چیزی که پشتوانه‌ی نشاط و شور و شوق و تحرک و توفیق ماست، کمک الهی است. کمک الهی را باید به معنای واقعی کلمه از خدا خواست و از خدا طلب کرد. هم باید نعمت الهی را - نعمت این مسئولیت و این توفیق خدمتی که به شما داده - شکر کرد و هم این‌که ازدیاد و دوام و استمرار آن را از خدای متعال طلب کرد و خواست. لذا این احتیاج دارد به توجه؛ این ایام ماه شعبان را مغتنم بشمارید. در این صلوات شریف ظهرها میخوانید: «الّذی کان رسول‌اللَّه - صلّی اللَّه علیه و اله - یدأب فی صیامه و قیامه فی لیالیه و ایّامه بخوعا لک فی اکرامه و اعظامه الی محلّ حمامه»؛ یعنی پیغمبر تا لحظه‌ی مرگ هم ماه شعبان و روزها و شبهای شعبان را گرامی میداشتند و همه‌ی شعبانها در زندگی آن بزرگوار این‌طور بود؛ که بعد در همین صلوات میخوانید: «اللّهم فأعنّا علی الاستنان بسنّته فیه و نیل الشّفاعة لدیه»؛ سنت این بزرگوار را در این ماه ان‌شاءاللَّه ادامه بدهید؛ توجه، دعا، ذکر و آماده شدن برای ورود در ماه مبارک رمضان. امیدواریم که خداوند متعال به شماها توفیق بدهد و اجر امام بزرگوار ما را از این خدماتی که شماها میکنید و زحماتی که میکشید - که پیش خدای متعال اجر دارد - ان‌شاءاللَّه افزایش بدهد و روح مطهر شهدا را از شما و ما راضی کند.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌   ۱) دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام، ۹/۴/۱۳۸۶
1,379
1386/05/28
بیانات در دیدار میهمانان شرکت کننده در چهارمین مجمع جهانی اهل بیت (ع)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3397
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ به میهمانان عزیز و مجتمعان در این اجلاس و گردهمائی خوش آمد عرض میکنیم. همچنین به مناسبت میلادهای مبارک شعبانیه؛ ولادت حضرت اباعبداللَّه و حضرت سجاد و حضرت اباالفضل و ولادت با سعادت حضرت بقیةاللَّه (ارواحنا فداه) به همه تبریک عرض میکنیم. محور این اجلاس و اجلاسهای شما برادران و خواهرانِ منسوب به مجمع اهل‌بیت، یک محور بسیار باعظمتی است؛ یعنی اهل‌بیت پیغمبر (علیهم‌الصّلاة و السّلام). این همان چیزی است که هم در قرآن کریم به اهمیت آن تصریح شده است: «انّما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرّجس اهل‌البیت و یطهّرکم تطهیرا»، هم در احادیث نبوی مکرر درباره‌ی اهل‌بیت مطالب صریح و غیرقابل انکاری وارد شده است؛ از جمله حدیث معروف «ثقلین» که عترت را در کنار کتاب‌اللَّه قرار داد: «انّی تارک فیکم الثّقلین کتاب‌اللَّه و عترتی»، که متواتر بین مسلمین است. و از جمله حدیث معروف و شاید متواترِ «مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح من رکبها نجا و من ترکها غرق»، و روایات فراوان دیگر. جمع حاضر محور اجتماعشان، این عنوان فاخر و بسیار والا و باعظمت است. البته همه‌ی مسلمین به اهل‌بیت ارادت دارند، مگر جمع خیلی قلیلی که نواصب و امثال اینها باشند. فرقه‌های مسلمین، همه نسبت به اهل‌بیت پیغمبر ارادت دارند و جایگاه والای آنها را در علم و عمل قبول دارند؛ ولی شیعیان کسانی هستند که به تعبیر زیارت جامعه - «معروفین بتصدیقنا ایّاکم» - شناخته شده‌اند به اینکه اینها پیرو ائمه و مصدِّق ائمه (علیهم‌السّلام) هستند و مقامات معنوی آنها را میشناسند و جایگاه آنها را در امت اسلامی و در جانشینی پیغمبر میپذیرند و قبول کرده‌اند. اینکه محور این اجتماعات، یک چنین امر باعظمتی است، سطح کار، عظمت کار، ارزش کار را بالا می‌برد؛ رسالت کار را اهمیت میبخشد. برای چه ما دور هم جمع میشویم؟ این هدف را باید به طور مشخص روشن کنیم؛ بدانیم دنبال چه هستیم. امروز دنیای اسلام به پیام اهل‌بیت نیازمند است. مسئله‌ی پیروان اهل‌بیت و مجمع اهل‌بیت و ندای اهل‌بیت در جوامع شیعی، ندای تفرقه‌افکنانه نیست؛ بر خلاف آنچه که بعضی تنگ‌نظرها از یک طرف و بعضی مغرضها از یک طرف تصور میکنند و آن را در بوقهای تبلیغاتی خودشان دائم میدمند و تکرار میکنند. مسئله، مسئله‌ی نفی نیست؛ مسئله، مسئله‌ی اثبات است. مکتب اهل‌بیت حقایقی دارد، مطالبی دارد که امروز دنیای اسلام به اینها نیازمند است. اگر همین صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجادیه را - که به مناسبت ولادت این بزرگوار جا دارد توجه و اهتمام بیشتری به این کتاب بسیار عزیز بشود - کسی نگاه کند، خلاصه و عصاره‌ای از تفکرات اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) در این کتاب گنجانده شده است. در صحیفه‌ی سجادیه، ایمان عمیق، عرفان واضح و دور از ابهام، توجه کامل به مبدأ عظمت و معبود و ذات اقدس الهی، اهتمام به امور مردم، مسلمین - امور آحاد مردمی که با انسان مرتبطند - اهمیت به افتخارات اسلامی و صدر اسلام، موج میزند. کتابِ زندگی عارفانه و عاشقانه و عاقلانه و خردمندانه است؛ مجموعه‌ای از اینهاست. و دریای مواج روایات اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) هم از طرف دیگر. این، چیزهائی است که امروز دنیای اسلام به اینها نیازمند است. ما اگر بر محور نام مبارک اهل‌بیت اجتماع میکنیم، برای این نیست که دیواری دور خودمان بکشیم تا ما را از بقیه‌ی مسلمین جدا کند، بلکه بعکس، برای این است که افقهای جدیدی را در مقابل چشم متفکران اسلامی باز کنیم؛ پنجره‌های جدید را بگشائیم تا حقایق جدیدی را ببینند. این، رسالت و مسئولیت ماست. در درجه‌ی اول طبعاً خود پیروان اهل‌بیت باید اقرار و اعتراف به این هویت والا بکنند و خودشان این گوهر گرانبهائی را که در دستشان هست، بشناسند تا بعد بتوانند آن را عرضه کنند؛ این جرأت را پیدا کنند که در بازارِ متاعهای گوناگون، این گوهر گرانبها را در معرض قرار بدهند؛ در برابر چشم دیگران قرار بدهند. رسالت مجمع اهل‌بیت این است: احساس اعتزاز و افتخار به هویت پیروی اهل‌بیت. ما افتخار میکنیم به اینکه این بزرگواران را شناختیم. ما خدا را شکر میکنیم که نسبت به مقامات اهل‌بیت پیغمبر (علیهم صلوات اللَّه) غافل نماندیم، خداوند ما را هدایت کرد و فهمیدیم، شناختیم. و احساس کنیم که باید این حقائق را در مقابل چشم مردم جهان قرار داد؛ همان‌طور که ائمه قرار میدادند؛ نه با تنگ‌نظری، نه با ستیزه‌گری، نه با آمیختن مطالب خرافی و خزفها را با این گوهرها مخلوط کردن، که یکی از مسائل امروز ما این است. ما باید از مفاهیم دینی خرافه‌زدائی بکنیم. به طور کلی از جمله مفاهیمی که در حوزه‌ی معرفت اهل‌بیت و معارف اهل‌بیت وجود دارد، این مسئله است، و این، کار علماست؛ کار برجستگان است؛ کار هر کسی نیست و این وظیفه‌ی علما و متخصصان را سنگین میکند. همان‌طور که در روایات وارد شده است؛ «محاسن کلام اهل‌بیت را به دیگران معرفی کنید»، که - «فانّ النّاس لو علموا محاسن کلامنا» - اگر مردم آن زیبائیها و درخشندگیهای کلمات اهل‌بیت را ببینند، به خودی خود دلها را متوجه آنها میکنند و مجذوب آنها میشوند؛ این امروز وظیفه‌ی ماست. یک توطئه‌ی عمیق و خطرناکی - که خیلی هم قدیمی است - برای ایجاد اختلاف بین فرق اسلامی وجود دارد؛ حالا امروز در دنیا مسئله‌ی شیعه و سنّی را مطرح میکنند، اما این اختلاف مخصوص شیعه و سنّی نیست، بلکه میخواهند بقیه‌ی فرق اسلامی هم در درون تشیع، در درون تسنن - فرقه‌های اصولی، فرقه‌های فقهی، فرقه‌های کلامی - در مقابل هم قرار بگیرند، گریبان هم را بگیرند، علیه هم فریاد بکشند؛ این چیزی است که دشمن میخواهد و بخصوص انگلیسها در این قضیه متبحرند؛ خیلی مجربند؛ سالهای متمادی - دهها سال، شاید بشود گفت به یک معنا صدها - در این زمینه کارکرد دارند؛ خوب بلدند، نقاط ضعف را میشناسند؛ روی آنها انگشت میگذارند برای ایجاد اختلاف. الان هم بشدت مشغولند. البته دیگر اینجا مخصوص انگلیسها نیست؛ سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل و امریکا و همه هستند، برای اینکه این اختلاف را عمیق کنند. شایعات درست میکنند؛ با فلان مسئول یک کشور سنّی، طوری حرف میزنند که احساس کند شیعه به عنوان یک خطر دارد او را تهدید میکند. اینجا با جامعه‌ی شیعیان - مسئولان کشور شیعه و بقیه‌ی کشورهائی که در آنها شیعه هستند - طوری حرف میزنند که احساس کنند اهل سنت دارند آنها را تهدید میکنند و هستی و هویت آنها را از بین میبرند. کارشان این است. عین همین قضیه در تواریخ سابقه هم دارد، نمونه‌های مشخص و معینی ذکر شده است، ما هم در زمان خودمان داریم میبینیم. به فلان مسئول سنّی میگویند چه نشسته‌ای که از ایران آمدند چند تا روستا را در کشور تو شیعه کردند! اینجا هم میآیند و به بعضی از ما میگویند چه نشسته‌اید که آمدند چندتا روستا از کشور شما را سنّی کردند! اینها کار دشمن است. باید این را شناخت. یک مسئله، اصل «ایجاد اختلاف و نگرانی» است تا با هم متحد نشوند. تا این اتحاد یک واحد عظیمی را - که تصور آن، دلهای مستکبران طماع را میلرزاند - به وجود نیاورد؛ یعنی واحد امت اسلامی را. اگر امت اسلامی به معنای واقعی کلمه‌ی امت تشکیل شود، استعمارگران و طمع‌ورزان و کسانی را که خواسته‌اند این منطقه را به نفع خودشان بفشرند و از آن بهره‌برداری کنند، بسیار میترساند. آنها میخواهند این اتفاق نیفتد. اصل «ایجاد اختلاف»، یک انگیزه‌ی دیگر هم دارد که آن بعد از قیام ملت ایران و برافراشته شدن پرچم انقلاب اسلامی در این کشور به آن انگیزه‌ی قبلی اضافه شد و آن این است که میترسند از اینکه تفکرات اسلام ناب، اسلام جهاد، اسلام استقلال، اسلام عزت و هویت، اسلامی که تسلط بیگانگان و دشمنان را بر امت اسلامی گناه میداند و آن را به هیچ قیمت نمیپذیرد، از ایران به بقیه‌ی جوامع اسلامی سرایت کند و مشکله را برای آنها چند برابر کند. سعی میکنند بین ایران اسلامی و بین سایر مناطق جهان اختلاف بیندازند. میدانند که تفکراتی که یک ملت را - یک ملت استعمارزده مثل ملت ما را در دوران طاغوت - بیدار میکند، به صحنه میآورد، به مجاهدت وادار میکند، ترس او را میریزد، او را به وسط میدان کارزار عظیم بین‌المللی میکشاند و او را در همه‌ی مراحل از میدان پیروز خارج میکند، برای جهان‌خواران، برای کسانی که برنامه برای منطقه‌ی خاورمیانه و برای نفت اینجا و برای بقیه‌ی چیزهای اینجا دارند، خیلی خطرناک است. نمیخواهند بگذارند؛ البته خیلی هم تلاش کرده‌اند، موفق هم نشده‌اند تا امروز. تا امروز تفکرات انقلاب اسلامی به همه جای دنیای اسلام، علی‌رغم آنها نفوذ کرده است؛ با همه‌ی این تخریبها، با همه‌ی این تبلیغات مخالف. البته اگر تبلیغات آنها نبود، وضع طور دیگری میشد. لذا امروز علیه نظام اسلامی و جمهوری اسلامی تبلیغات فراوانی میشود. از یک طرف علیه تشیع هم به همین جهت تبلیغات میشود. آن مجموعه‌ای که به عنوان پیروان اهل بیت میخواهند وسط میدان باشند و کار کنند، باید به این چیزها توجه کنند و اولویتهای خودشان را با توجه به این حقایق انتخاب کنند. برادران و خواهران عزیز! شما کار بزرگی را بر عهده گرفته‌اید. مجمع اهل‌بیت وظائف بزرگی را برای خودش تعریف کرده است. این کارهای شکلی - چند تا سمینار در کجا و... - کارهای کوچکی است. کار اساسی شما، کاری است که باید در خلال این فعالیتها تحقق پیدا کند و آن، معرفی مکتب اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) است به دنیای اسلام، بلکه به سراسر عالم؛ چون امروز همه‌ی دنیا تشنه‌ی معنویتند و این معنویت در اسلام هست و در اسلامی که در مکتب اهل‌بیت معرفی میشود، به نحو جامع و کاملی وجود دارد؛ معنویتِ بدون انزوا، بدون جدائی از زندگی، معنویتِ همراه با سیاست و عرفان، همراه با فعالیت اجتماعی، تضرع و گریه‌ی پیش خدای متعال و همراه با جهاد. این، چیزهائی است که در مکتب اسلام وجود دارد، در تعلیمات و معارف شیعه متبلور و مجسم است و نمونه‌های زنده‌اش را ما دیده‌ایم؛ در تاریخ معاصر هم در ایران اسلامی این نمونه‌ها فراوان و فراوان دیده شد. این، وظیفه‌ی اصلی است. البته این را ما یقین داریم که در این کارزاری که بین حق و باطل، امروز راه افتاده است - کارزار بین اسلام و معارف اسلامی و بیداری اسلامی از یک سو، و طمع‌ورزیهای استکباری سیاستهای شیاطین عالم و در رأس آنها شیطان بزرگ یعنی دولت امریکا از یک طرف دیگر - پیروزی با ماست؛ پیروزی با طرف حق است. در این، هیچ تردیدی وجود ندارد. همه‌ی قرائن این را نشان میدهند و تأیید میکنند. طبیعتِ سنن الهی هم همین است؛ یعنی غیر از این معنی ندارد. آن گروهی که طرفدار حقند اگر بایستند و اقدام بکنند، شکی نیست که بر باطل پیروز خواهند شد. سنتهای الهی در جهت تقویت حق است و انتظار طبیعی از جریان سنن الهی در تاریخ، اقتضاء این را دارد. ما هم داریم به تجربه این را مشاهده میکنیم. اگر امروز نشاط و حرکت اسلامی در دنیا با بیست سال قبل مقایسه شود، ملاحظه خواهد شد که بمراتب، به اضعافِ مضاعف نسبت به بیست سال قبل، این حرکت نشاط بیشتری دارد و پیشرفت بیشتری کرده. خصوصِ جمهوری اسلامی را اگر نگاه کنید - امسال را با بیست سال قبل ملاحظه کنید - میبینید جمهوری اسلامی در همه‌ی ابعاد پیشرفتهای محیرالعقولی کرده است؛ از جهت علمی، از جهت فناوری، از جهت سیاسی، از جهت مدیریتی، کارآمدی بیشتری پیدا کرده است؛ قوت بیشتری پیدا کرده است. در سطح دنیای اسلام - در آفریقا و آسیا، حتّی در کشورهائی که مسلمانها در اقلیتند - هم انسان میبیند که این احساس هویت در میان مجموعه‌های مسلمان روزبه‌روز بیشتر شده است؛ این از این طرف. از آن طرف هم امریکای امروز از امریکای بیست سال قبل بمراتب ضعیف‌تر است. امریکای امروز ابهت آن امریکا را ندارد، قدرت آن امریکا را هم ندارد. شکستهائی را هم تحمل کرده که روزبه‌روز ضعف او را بیشتر کرده است؛ در ورطه‌هائی هم افتاده است که هرچه زمان میگذرد، در این ورطه‌ها بیشتر فرو میرود و آینده‌ی خطرناکی را برای امریکا و برای همه‌ی کسانی که با ریسمان امریکا به ته چاههای خطرناک سیاسی و غیره رفتند، ترسیم میکند. این تجربه‌ی ماست، این نگاه ماست؛ این واقعیتهائی است که در برابر ماست؛ منتها به این واقعیتها مغرور هم نباید شد. باید دانست که رحمت الهی و کمک الهی بستگی دارد به حرکت و تلاش انسان مؤمن؛ به عمل صالح او. باید در میدان باشیم، باید احساس وظیفه را فراموش نکنیم؛ مجاهدت را فراموش نکنیم؛ جهاد در صحنه‌های مختلف، وظیفه‌ی ماست و ضامن پیشرفت و پیروزی ماست. در صحنه‌ی سیاسی هم جهاد هست، در صحنه‌ی فرهنگی هم جهاد هست، در صحنه‌ی تبلیغاتی و ارتباطاتی هم جهاد هست، در صحنه‌های اجتماعی هم جهاد هست. جهاد فقط جهاد نظامی نیست؛ انواع و اقسام عرصه‌های زندگی بشر، عرصه‌ی جهادند. در هرجای دنیا که هستیم، ارتباطات بین برادران روزبه‌روز مستحکم‌تر شود، کار آنها متراکم‌تر، اولویتهای آنها روشن‌تر و نیروها بیشتر مصروف اولویتها بشود. مطمئناً چشم‌اندازِ فردای جامعه‌ی مسلمین به طور عام و پیروان اهل‌بیت به طور خاص، از امروزشان بهتر خواهد بود و ان‌شاءاللَّه به اهداف و آرمانهای والا نزدیکتر خواهند بود. امیدواریم خداوند متعال تفضلات خود را شامل حال همه‌ی برادران و خواهران بفرماید؛ ما را با وظائفمان آشنا کند؛ ما را به انجام دادن به این وظائف توفیق بدهد و ان‌شاءاللَّه قلب مقدس حضرت بقیةاللَّه (ارواحنا فداه) را از ما راضی و خشنود کند و ان‌شاءاللَّه روح مطهر امام راحل - که او این راه را در مقابل ما گشود - و ارواح طیبه‌ی شهداء را از ما راضی و خشنود کند.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,380
1386/05/20
بیانات در دیدار کارگزاران نظام در سالروز مبعث
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3396
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ این عید بزرگ و فرخنده را به همه‌ی امت عظیم اسلامی و به ملت مؤمن و نجیب ایران و به شما حضار عزیز - مسئولان کشور، میهمانان عزیز، سفرای کشورهای اسلامی - تبریک عرض میکنیم؛ بلکه باید عرض کنیم که این عید را به همه‌ی بشریت تبریک میگوئیم؛ چون بعثت پیامبر خاتم (صلّیاللَّه علیه و اله و سلّم)، فتح‌بابی بر روی آحاد بشریت بود که آنها را از دردهای مزمن و قدیمی جوامع بشری نجات بدهد. بعضی این ندا را اجابت کرده‌اند و فوائد آن را بردند، بعضی هم تخلف کردند، ضررش را چشیدند. امروز هم به نظر ما بشریت در نهایت نیاز و احتیاج است به پیام بعثت و به پیروی از تعالیم انبیاء عظام الهی، که همه‌ی آنها به نحو کامل در تعالیم اسلام و قرآن جمع شده است. در رأس برنامه‌های دعوت اسلامی، سه چیز از همه مهمتر است که در آیات کریمه‌ی قرآن به آنها تصریح شده است: علم و حکمت، تزکیه و اخلاق، و عدالت و انصاف. اگر درست نگاه کنیم، امروز هم بشر محتاج همین سه چیز است. علم بشر، امروز پیشرفتهای زیادی داشته است؛ منتها در یک بُعد خاص. علوم مادی و طبیعی - علوم مربوط به زندگی مادی - در بین بشریت پیشرفت کرده است؛ اما بشر در علوم معنوی - چیزهائی که ذهن بشر را نسبت به مبدأ آفرینش و به توحید الهی روشن میکند؛ دل او را هدایت میکند به آن سمتی که بشر برای آن آفریده شده است - محتاج آموختن و فرا گرفتن است. دعوت اسلام به علم، یک دعوت همه‌جانبه است. مسئله‌ی اخلاق و تزکیه‌ی معنوی و روحی، از این هم امروز مهمتر است. گرفتاریهای بشر، ناشی از دور افتادن از تزکیه‌ی اخلاقی است. در درجه‌ی اول نخبگان ملتها، مسئولان امور کشورها و جوامع، مخاطب این سخنند. اگر در قله‌های جوامع بشری - که نخبگان سیاسی و علمی و فرهنگی قرار دارند - اخلاق و معنویت و تزکیه وجود داشته باشد، این سرچشمه‌ی فیاض به دامنه‌ها خواهد رسید و مردم هم از اخلاق نیک برخوردار خواهند شد. مسئولان کشور اسلامی در درجه‌ی اول مخاطب این سخنند. حب دنیا، حب شهوات، پایبندی به امیال و هوسهای حیوانی، دوستیها و دشمنیهائی که منشأ آنها منشأ حیوانی و مادی است؛ جنگ‌افروزیهائی که منشأ آنها قدرت‌طلبی و میل به توسعه‌ی قدرت مادی است؛ ناامنیهائی که منشأ آنها خباثتها و رذالتهای سیاسی دست‌اندرکاران امور سیاست کشورهاست، گرفتاری عمده‌ی بشری است. تزکیه‌ی اخلاقی برای یک کشور، یک امر ضروری است؛ مهرورزی انسانها با یکدیگر، انصاف انسانها نسبت به یکدیگر، رعایت حال انسانهای دیگر در برنامه‌ریزی زندگی انسان، رحم و مروت بین افراد بشر، چیزهائی است که زندگی بشر را آرامش میبخشد. اگر ملاحظه میکنیم که دنیا امروز بیش از گذشته در آتش ناامنیها میسوزد - ناامنی، امروز بزرگترین بلای بشر یا لااقل یکی از بزرگترین بلایای بشری است؛ انسانها در درون خانواده‌شان امنیت ندارند؛ در محیط زندگی اجتماعی امنیت ندارند؛ در میان کشور و میهن خودشان امنیت ندارند - این ناامنی ناشی از سوء سیاستها، ناشی از قدرت‌طلبیها، ناشی از بیاخلاقیها، ناشی از دوری انسانها از تزکیه است. و اسلام ما را به تزکیه دعوت میکند و این یک قلم بسیار عمده از تعالیم اسلام است. «یتلوا علیکم ایاتنا و یزکیکم و یعلّمکم الکتاب و الحکمة»؛ آیات الهی را تلاوت میکند و آنها را تزکیه میکند؛ آنها را تعلیم میدهد. و عدالت. استقرار عدالت، دستور همه‌ی انبیاء الهی است، که فرمود ارسال رسل و فرستادن کتابها و این همه تلاشی که انبیاء و پیروان انبیاء انجام دادند، برای این است که: «لیقوم النّاس بالقسط»؛ زندگی مردم، زندگی همراه با قسط باشد. برادران و خواهران عزیز! آرزوی ما در مبارزات اسلامی، تشکیل جامعه‌ای بوده است که با این خصوصیات امتیاز داشته باشد. انقلاب اسلامی برای قدرت‌طلبی یک گروه یا یک حزب یا یک جمعیت به وجود نیامد. انقلاب اسلامی را مردم مسلمان ایران به راه انداختند؛ هدف از این انقلاب هم تشکیل جامعه‌ی اسلامی است و معیارها و شاخصهای عمده‌ی جامعه‌ی اسلامی هم اینهاست: جامعه‌ی برخوردار از علم، برخوردار از اخلاق و برخوردار از عدالت. همه باید برای این تلاش کنند. اصولی که به آن پایبندیم، اینهاست. ارزشهائی که جامعه‌ی اسلامی برای آنها تشکیل شده است، اینهاست. آن چیزی هم که میتواند زندگی مادی ما را، رفاه ما را، عزت سیاسی و بین‌المللی ما را، امنیت ما را به طور کامل تأمین کند، اینهاست. همه باید تلاش کنند جامعه‌ای برخوردار از علم، برخوردار از اخلاق، برخوردار از عدالت به وجود بیاورند. وظیفه‌ی دولتها هم این است، وظیفه‌ی آحاد مسئولان هم این است، وظیفه‌ی مدیران بخشهای مختلف هم همین است، آحاد مردم هم آرزوشان این است. آن چیزی را که طلب میکنند و مطالبه‌ی از مسئولان میکنند، این است: یک جامعه‌ی برخوردار از علم و اخلاق و عدالت. ما از اول انقلاب تا امروز، هر جا به وظیفه‌ی اسلامی خودمان عمل کردیم، به احکام الهی احترام گذاشتیم، پای وظیفه ایستادیم، پیش رفتیم؛ هرجا ملاحظات گوناگون بر ما حاکم شد، از این اصول اساسی اسلام عقب‌نشینی کردیم، زرق و برق مکاتب مادی رائج را در چشم خودمان و در دل خودمان بزرگ کردیم، شکست خوردیم، مغلوب شدیم، ناکام ماندیم. امروز مکاتب کنونی دنیا - آن چیزی که امروز سخنگویان سیاست بین‌المللی در کشورهای قدرتمند، آن را مطرح میکنند - نمیتواند بشر را به سعادت برساند. علاوه بر اینکه آن شعارهائی هم که به وسیله‌ی مسئولان و مدیران قدرتهای بین‌المللی مطرح میشود، شعارهای واقعی نیست. امروز بشر دچار دو درد بزرگ است: یکی اینکه راهی که به بشر نشان داده میشود - راه مادیت - راه غلطی است. دوم اینکه آن کسانی که گردانندگان امور بشریتند، مردمان صالحی نیستند. شما نگاه کنید به اوضاع دنیا، ظلمی را که به ملتها میشود، ظلمی که به امت اسلامی میشود، ظلمی که در فلسطین میشود، در عراق میشود، در افغانستان میشود، ظلمی که به احکام اسلامی میشود، اینها را ملاحظه کنید. آن کسانی که منشأ ترور و منشأ فساد و منشأ جنگ و خونریزی هستند، اسلام را متهم میکنند به تروریسم! اسلام را متهم میکنند به ارتجاع؛ آن کسانی که حکومت مطلقه‌ی خود را بر کل بشریت میخواهند تحمیل بکنند! امروز ایالات متحده‌ی امریکا، این قدرت طاغوتی شیطانىِ مستکبر، در صدد بلعیدن همه‌ی دنیاست. درصدد توسعه‌ی قدرت خود به تمام زوایای زندگی انسانهاست. آن وقت اینها، ادعای دمکراسی میکنند؛ ادعای حقوق بشر میکنند! فاسدترینِ انسانها، پرچم اصلاح بشریت را در دست گرفته‌اند. این گرفتاری بزرگی است برای بشر. و امت اسلامی ما، امروز در مقابل یک تجربه‌ی بسیار عظیم تاریخی قرار دارد. به دیگران نظری نمیکنیم؛ به خودِ امت اسلامی نظر میکنیم. امت اسلامی در درون خود، قرآن را دارد، احکام اسلامی را دارد، خطوط روشن زندگی سعادتمندانه‌ی بشر را در قرآن دارد. امت اسلامی میتواند با بازگشت به خود، با بازگشت به هویت اسلامی، در مقابل این موج مخربِ همه‌ی بنیانهای زندگی بشر بایستد؛ اگر همت کند. امت اسلامی باید همت بکند. در درجه‌ی اول هم مسئولان کشورهای اسلامی مخاطب این سخنند؛ آنها باید همت بکنند. انسجام اسلامی یعنی کشورهای مسلمان قدر امت بزرگ اسلامی را بدانند. ما از تکه تکه شدن سودی نمیبریم. ما از دشمنی با یکدیگر سودی نمیبریم. ما از تشدید اختلافات قومی، فرقه‌ای، شیعه و سنی، عرب و عجم سودی نمیبریم. امت اسلامی یک مجموعه‌ی عظیم است با امکانات بسیار، با سرمایه‌های بسیار؛ اما دنیای غرب ما را تکه‌پاره کرده است، ما را در مقابل هم قرار داده است. قومیتهای ما را سلاحی برای برخورد با برادران مسلمان قرار داده است و ما هم نادانسته و جاهلانه، این توطئه و این ترفند را پذیرفتیم و در این دام قرار گرفتیم. باید به خود بیائیم. ما تعارف نکردیم که گفتیم امسال، سال انسجام اسلامی است. میبینیم توطئه‌های دنیای اسلام را؛ میبینیم تلاشهائی را که انجام میگیرد؛ پولهائی را که خرج میشود برای اینکه بین برادران جدائی بیندازند، نیروهای ما را علیه هم به کار بیندازند، نگذارند پیش برویم. ما خیلی عقب‌ماندگی داریم. دنیای اسلام خیلی عقب‌ماندگی دارد. در میدان علم و فناوری باید جلو برویم؛ بالاتر از آن، در میدان تهذیب نفس، پرداختن به خود، باید حرکت کنیم؛ باید جلو برویم. این چیزی که به عنوان دمکراسی، امروز غربیها پیشنهاد میکنند، در حقیقت حکومت مردمی نیست. حکومت مردمی را اسلام آورد. در اسلام رابطه‌ی مسئولان کشور و مدیران جامعه با آحاد مردم، رابطه‌ی ایمان است، رابطه‌ی محبت است، رابطه‌ی همکاری صمیمانه است، رابطه‌ی رضایتمندىِ حقیقی است. این نسخه، امروز در اختیار ماست. هر وقت به این نسخه‌ها در هر مقداری عمل کردیم، کامیابی و موفقیت را به رأیالعین مشاهده کردیم. امروز دنیای اسلام مجروح است. دل انسان برای ملت فلسطین میسوزد. دل انسان برای ملت عراق میسوزد. دل انسان برای رنجهای ملت افغانستان میسوزد. اینها زیر فشارند؛ زیر فشار دشمنان اصل امت اسلامی. آن کسانی که امروز در مسئله‌ی فلسطین، فلسطینیان را زیر فشار میگذارند؛ در عراق، ملت عراق را لگدمال میکنند، آنهائی هستند که با خصوصِ ملت عراق یا خصوصِ ملت فلسطین، دشمنىِ خاصی ندارند؛ آنها با امت اسلامی مخالفند. هر جای دیگر هم دستشان برسد، همین رفتار را انجام میدهند. برایشان سنی، شیعه، عرب، عجم تفاوتی نمیکند. قدرت‌طلبی، این است. مستِ قدرت بودن و جز هدفهای مادی و شهوانی و خواسته‌های کمپانیهای پولساز را ندیدن، نتیجه‌اش برای بشریت همین است. امت اسلامی باید بیدار بشود. شخص شخیص نبی مکرم اسلام (صلّیاللَّه علیه و اله و سلّم)، یک نقطه‌ی اصلی و محوری برای اتحاد همه‌ی گروههای اسلامی است. دلهای همه لبالب از محبت پیغمبر است. همه‌ی آحاد امت اسلامی، عاشق و دلباخته‌ی این بنده‌ی برگزیده‌ی خدا و این انسان والای سراسر تاریخند؛ این را وسیله‌ی وحدت و محور اتحاد امت اسلامی قرار بدهند و امت اسلام به هم نزدیک بشوند. امیدواریم خداوند متعال ما را هدایت کند؛ ما را به آنچه که وسیله‌ی رشد و سربلندی اسلام و مسلمین هست، راهنمائی بفرماید؛ از ما دستگیری کند و ان‌شاءاللَّه قلب مقدس ولیعصر را از ما راضی و خشنود کند. و درود میفرستیم به روح مطهر امام بزرگوارمان و شهدای گرانقدرمان که ما را در این راه وارد کردند و به پیمودن این راه کمک کردند.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,381
1386/05/12
بیانات در شرح دعای ماه رجب
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=51809
پیرامون دعای شریف «یا مَن اَرجوُه لِکُلّ خَیر» مطابق با ۱۹ رجب ۱۴۲۸   بسم الله الرّحمن الرّحیم «یا مَن اَرجوُه لِکُلّ خَیر»؛ یعنی، ای کسی که اگر کار خیری از من سر بزند، به او امید دارم! یعنی به ثواب او امیدوارم. [دریافت صوت] شما هر کار خوبی که میکنید امیدوارید خدای متعال به شما اجر بدهد. امّا در مقابل، وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِندَ کُلِّ شَرّ؛ کار شرّی که از شما سر میزند، خودتان را از خشم خدا ایمن می‌بینید. اگر انسان خودش را از خشم خدا ایمن نبیند که کار خلاف نمیکند؛ مثلاً غیبت میکند، حرف خلاف میزند، دروغ میگوید امّا خود را از خشم خدا ایمن می‌بیند. آمَنُ سَخَطَه، من احساس ایمنی میکنم؛ آمَنُ، یعنی احساس ایمنی میکنم از سَخَط او، از خشم او؛ عِندَ کُلِّ شَرّ، در هر کار بدی، در هر کار زشتی؛ یعنی در هر بدی‌ای و کار زشتی که از من سر زده. ببینید این‌جوری است: هر کار خیری میکنیم امید داریم که خدا به ما کمک کند، خدا از ما قبول کند، خدا به ما پاداش بدهد، خدا این کار ما را حساب کند؛ [مثلاً] دو رکعت نماز میخوانیم، یک اعتکافی میکنیم، یک روزه‌ای میگیریم، یک پولی صدقه میدهیم، در همه‌ی اینها امید داریم که خدا به خاطر این کار به ما تفضّل کند. خب شما که برای کارهای خوبتان از خدا توقّع و انتظار و رجاءِ لطف و محبّت دارید، برای کارهای بدتان هم از خشم او ترس داشته باشید! این را ندارید. ببینید، این نشان میدهد که نسبت ما با خدای متعال، نسبت یک بنده‌ی لوس و بنده‌ی نُنُر است در مقابل پروردگار که از او توقّع داریم کارهای خوب را نگاه کند، ببیند؛ [امّا] دلمان میخواهد کارهای بد را نبیند و توجّه نکند. نسبتِ ما و خدا، یک نسبتِ مولای کریمِ بزرگوارِ بخشنده‌ای است که یک چنین امیدی را برای کارهای خوبمان در دل ما و یک چنین ایمنی‌ای را برای کارهای بدمان در ما به وجود آورده؛ یعنی از بس کار بد کرده‌ایم و به ما خشم نگرفته، ما دیگر خاطرمان جمع است که [اگر] کار بدی میکنیم، از خشم او ایمنیم. نسبت ما و خدا، نسبت بخشندگیِ فراوان و لطف فراوان خدا در حقّ ما است. این فقره‌ی اوّل. یا مَن یُعطِی الکَثیرَ بِالقَلیل؛ این هم همان مضمون را دارد؛ [یعنی] ای کسی که به یک کار کوچک، یک پاداش بزرگ میدهی! فرض کنید که آنچه ما در راه خدا انجام میدهیم، می‌بخشیم، تلاش میکنیم، خب اینها اهمّیّتی ندارد؛ در مقابل نعمتهای الهی چه اهمّیّتی دارد، امّا خدا در مقابل آن به ما چه میدهد؟ بهشت، رضایت خودش، نعمتها‌ی اخروی که اینها خب خیلی بزرگ است، خیلی اهمّیّت دارد. یا مَن یُعطِی الکَثیرَ بِالقَلیل؛ در مقابل کار قلیل ما، عطای کثیر میدهد. این هم فقره‌ی دوم. فقره‌ی سوّم هم همین مضمون است و باز هم مولای خوب را نشان میدهد، خداوندیِ همراه با کرامت را نشان میدهد. یا مَن یُعطی مَن سَأَلَه؛‌ [یعنی] هر کسی از او چیزی بخواهد، به او میدهد. این واقعیّت است، بدانید که [اگر] انسان از خدا چیزی بخواهد، خدا به او میدهد؛ آنجایی که می‌بینید دعا مستجاب نمیشود، یا شما درست نخواستید، یا یک مصلحتی، یک مانع بزرگی در کار است، یا بر خلاف سنّت‌های آفرینش است؛ [چون] سنّت‌های آفرینش هر دعایی را مستجاب نمیکند، اجازه نمیدهد هر خواسته‌ی انسان برآورده بشود. امّا اگر این موانع نباشد، هر خواسته‌ای از خدا داشته باشید، خدای متعال میدهد. این هم فقره‌ی سوم که هر چه خواستید خدا به شما میدهد. فقره‌ی چهارم، از این بالاتر است: یا مَن یُعطی مَن لَم یَسئَله‌؛‌ خدا حتّی به کسی هم که از او چیزی نخواسته میدهد؛ مثل چه کسی؟ مثل خود شما وقتی که بچّه بودید؛ چه چیزی از خدا خواسته بودید؟ نَفَس خواسته بودید؟ جان خواسته بودید؟ بُنیه خواسته بودید؟ معده‌ی کاری، ریه‌ی فعّال؟ اینها را که خدا به شما داده، شما از خدا خواسته بودید؟ یا نه، خدا نخواسته به شما داد؟ یک‌هزارم همه‌ی آنچه را شما دارید، از خدا نخواستید، یک‌میلیونم‌ آن را شما از خدا نخواستید، امّا خدا به شما داد. پس «یا مَن یُعطی مَن لَم یَسئَله» [یعنی] به کسی که از او چیزی نخواسته عطا میکند. وَ مَن لَم یَعرِفه؛ حتّی به کسی [هم] که اصلاً خدا را نمی‌شناسد میدهد؛ چون همه‌ی این نعمتهای زندگی ما مال خدا است. خب این بزرگواری‌ها، این لطفها، این مهربانی‌ها از طرف خدای متعال، ناشی از چیست؟ ناشی از این است: تَحَنُّناً مِنه؛ تحَنُّن یعنی احساس مراقبت؛ «حَنان» یعنی لطف و نزدیکی و مراقبِ چیزی بودن، مراقب کسی بودن به خاطر لطفی که به شما دارد و مراقب شما است. وَ رَحمَة؛(۱) و به خاطر رحمتی که به شما میخواهد بکند. خدای متعال بشر را برای همین آفریده، وَ لِذٰلِکَ خَلَقَهُم؛(۲) خلقت بشر برای این است که به او رحمت [عطا] کند. خب، این حالا شد صفت ما و خدا. ببینید آن کسی که دعا را تنظیم میکند ــ که امام است و بلد است چه ‌جوری با خدا حرف بزند ــ چقدر هوشمندانه آن را تنظیم میکند. تا اینجا شد رابطه‌ی ما و خدا؛ ما [از این طرف] گیج و گول و ندانسته و نخواسته و بی‌معرفت و بی‌ملاحظه، او از آن طرف اهل رحمت، اهل تفضّل، اهل عطا، اهل مهربانی. خب حالا که این‌جور شد، یک درجه بالاترش را میخواهیم. حالا که خدای متعال این‌قدر کریم است، پس دیگر [باید] از خدا بخواهیم؛ چه بخواهیم؟ اَعطِنی؛‌ خدایا به من عطا کن‌، [چون] حالا من دیگر از آن کسانی نیستم که از تو نخواهم؛ [البتّه] تو نخواسته خیلی چیزها داده‌ای، امّا حالا [از تو] میخواهم. اَعطِنی بِمَسئَلَتی ایّاک،‌ یعنی به‌ خاطر سؤال و درخواستی که از تو میکنم، به من عطا کن «جَمیعَ خَیرِ الدُّنیا وَ جَمیعَ خَیرِ الآخِرَة»؛ همه‌ی خوبی‌های دنیا و همه‌ی خوبی‌های آخرت را به من عطا کن؛ این را از خدا میخواهیم و امید هم داریم که خدا این را بدهد؛ چرا؟ چون از اوّلِ دعا این‌جوری توصیف کردیم خدا را. به این هم اکتفا نمیکنیم، میگوییم: وَ اصرِف عَنّى ‌بِمَسئَلَتى‌ ایّاک؛ باز به خاطر سؤالی که از تو میکنم ــ سؤال یعنی درخواست؛ اینجا به این معنا است ــ به خاطر درخواستی که از تو میکنم، از من دور کن، منصرف کن، چه چیزی را؟ جَمیعَ شَرِّ الدُّنیا وَ شَرِّ الآخِرَة؛ همه‌ی شُرور دنیا را و شُرور آخرت را. چرا ما از خدا این‌جور وسیع و بی‌پایان میخواهیم؟ خب «سنگ مفت و گنجشک مفت»! ما حالا میخواهیم. هر چیزی‌ از اینها بر طبق مصلحت الهی شد، هر چیزی‌ از اینها بر خلاف مصلحت خودمان نشد، خدای متعال به ما عطا میکند. چرا این‌جور وسیع از خدا میخواهیم؟ فَاِنَّهُ غَیرُ مَنقوصٍ ما اَعطَیت؛ چون در آنچه تو عطا میکنی، کم گذاشته نمیشود. چون همه‌ی این عوالم در نظرِ خالقِ این عوالم و مؤثّرِ این عوالم، مثل یک دانه‌ی ریگ است؛ به نظر من و شما مثلاً هزار تومان، بیشتر از صد تومان است ــ ما این‌ٰجوری [هستیم دیگر] ــ امّا آن کسی که فرض کنید میلیاردی پول [دارد]، پول‌سازِ میلیاردی است، هزار [تومان] و صد [تومان] برایش اصلاً فرقی نمیکند؛ صد تومان، هزار تومان، ده هزار تومان، صد هزار تومان تفاوتی نمیکند. فَاِنَّهُ غَیرُ مَنقُوصٍ ما اَعطَیت. خب، تا اینجا که دعا کردید، بعد میرسد به آن فقره‌ی معنوی‌تر و روحی‌ترِ دعا و آن، همان است که در اغلب این دعاهای ما، در خیلی از دعاهای ما از همه مهم‌تر دانسته شده و آن، نجات از آتش دوزخ است. امام حسین (علیه السّلام) در آخر دعای عرفه میگویند خدایا! یک حاجتی دارم که اگر چنانچه آن حاجت را روا کنی، همه‌ی این حاجاتی را که در دعای عرفه از اوّل تا حالا خواستم، به من ندهی، باز چیز زیادی گیر من آمده؛ اگر همه‌ی آن حاجات را روا کنی، این یکی را روا نکنی، هیچ چیز گیر من نیامده؛(۳) و آن چیست؟ این است که مغفرت تو شامل حال من بشود و عذاب تو من را مسّ نکند. اینجا هم همین است؛ حالا که همه‌ی خیرات را از تو خواستیم و نخواسته هم دادی، یا ذَا الجَلالِ وَ الاِکرامِ یا ذَا النَّعماءِ وَ الجودِ یا ذَا المَنِّ وَ الطَّولِ حَرِّم شَیبَتی عَلَى النّار؛ ای آن کسی که دارای جلالتی، دارای کرامتی، دارای مَنّی ــ «مَنّ» به معنی منّت گذاشتن نیست، به معنای آن چیزی است که میتواند مایه‌ی منّت بشود؛ یعنی همان نعمت، لطف؛ «طَول» [هم] یعنی کَرَم و زیاده‌دهیِ یک بخشنده به یک انسان ــ ای کسی که دارای نعمت هستی، دارای جود و بخشش هستی، حَرِّم شَیبَتی عَلَى النّار؛ دعای مهمّ من این است که این ریش سفید من را که «شِیبه» یعنی ریش سفید، بر آتش حرام کنی. حالا شماها که ریشتان سفید نیست، یا خانمها که ریش ندارند میتوانند بگویند: حَرِّم وَجهی عَلَى النّار. این را بدانید که این اشکالی ندارد. چون حضرت [صادق] وقتی به آن شخص [این دعا را] میفرمودند، محاسن خودشان را گرفتند و محاسن خود حضرت سفید بود و به خدای متعال عرض کردند: حَرِّم شَیبَتی عَلَى النّار. «شِیبه» یعنی ریش سفید، یعنی ریش ما؛ اینهایی هم که ریششان سفید است بگویند «حَرِّم شَیبَتی» ایرادی ندارد. شماها که ریشهایتان مشکی است، یا خانمها هم که ریش ندارند، میتوانند بگویند: حَرِّم وَجهی عَلَى النّار؛  صورتم را بر آتش [حرام کن]. محاسنشان را یا چانه‌شان را بگیرند؛ چون این گرفتنِ چانه و گرفتنِ محاسن یک نوع خواهش است؛ شما هم در فارسی مثلاً گاهی میگویید این کار را بکن، [بعد] آدم دست را به ریشش میگیرد، این خواهش است؛ این همان کاری است که در فارسی هست. این در مشهدی‌ها هست، نمیدانم جای دیگر هم هست یا نه؛ میگویند: «آقا بالا غیرتاً»؛ یعنی یک کاری را که میخواهد انجام بگیرد یا انجام نگیرد، التماس که میخواهد بکند، دستش را به ریشش میگیرد. این همان کار است؛ دست به ریش که میگیرید، همان عمل است. یعنی عرض میکنید پروردگارا! خواهش میکنم «حَرِّم شَیبَتی عَلَى النّار»؛(۴) این ریش سفید من را بر آتش حرام کن. لذا شماها که ریشهایتان مشکی است، میگویید این ریش مشکی من را، یا خانمها که ریش ندارند میگویند این صورت من را بر آتش حرام کن؛ یعنی مرا به آتش نینداز. خب، آدم این‌جوری دعا بخواند بهتر است یا نه، اصلاً نداند؟ مثل اینکه یک کلمات بی‌معنی‌ای را آدم تکرار کند؛ این خیلی [فایده‌ای ندارد]؛ البتّه اگر همان جا هم توجّه داشته باشد که با خدا دارد حرف میزند، بی‌فایده نیست امّا خیلی فرق میکند با اینکه انسان معنایش را بداند. آن حرکت انگشت سبّابه هم در مقام تضرّع است؛ این [کار] آن وقتها معمول بوده؛ الان شما حرکت ندادید هم ندادید، اشکال ندارد، چون بین ماها این کار معمول نیست؛‌ آن زمان، آن [کار] از روی همین اظهار علاقه و اظهار ارادت و اظهار مسکنت [بوده].  
1,382
1386/05/06
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم‌ در سالروز ولادت امیرالمومنین علیه‌السلام
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3395
بسم الله الرحمن الرحیم   به همه‌ی برادران و خواهران عزیز که از شهرهای دور و نزدیک زحمت کشیدید و تشریف آوردید، مخصوصاً به خانواده‌های معظم شهیدان بزرگوار و جانبازان عزیز و به همه‌ی برادران و خواهران خوش‌آمد عرض میکنیم و امیدوارم خداوند متعال این عید سعید و این روز بزرگ را بر همه‌ی آحاد امت اسلامی و شیفتگان امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) و بخصوص به ملت ایران مبارک بفرماید و از برکات این روز شریف، همه‌ی آحاد امت اسلامی را برخوردار کند. امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) متعلق به همه‌ی انسانیت است؛ نه فقط متعلق به شیعیان و نه حتّی متعلق به مسلمانان. همه‌ی انسانیت در برابر عظمتها و زیبائیهای علی بن ‌ابی طالب (علیه‌السّلام) خاضع و خاشعند؛ مگر آنهائی که نشناسند و ندیده باشند. لذا شما میبینید مداحان امیرالمؤمنین فقط مسلمانها نیستند؛ مسیحی هم ستایش امیرالمؤمنین را میکند. فقط شیعیان نیستند؛ جامعه‌ی اهل‌سنت هم در همه‌ی اقطار دنیای اسلام از امیرالمؤمنین به زبان دیگری و با شیفتگی بیشتری نسبت به سایر بزرگان صدر اسلام یاد میکند. چرا؟ علت چیست؟ علت، عظمت این شخصیت است؛ عظمتی که در طول عمر آن بزرگوار و تا چند قرن بعد از شهادت آن بزرگوار، کسانی سعی کرده‌اند آن را بپوشانند؛ و نشد. درخشش خورشید را نمیشود پوشاند؛ خورشید است، میتابد، گرما و نور میدهد. مگر میشود انکارش کرد؟! این خصوصیاتی که در امیرالمؤمنین شناخته شد، این عظمتی که در علی بن ‌ابی طالب دیده شد، این عظمت چیست؟ کجاست؟ ابعاد آن چگونه است؟ این دیگر از آن بحثهائی است که هیچ بشر غیر معصومی نمیتواند ادعا کند که آن را شناخته است؛ چون ابعاد عمیق و ناشناخته‌ای دارد و مثل یک اقیانوس است. انسان در اقیانوس، طوفان، موج، آب و موجودات شگفت‌آور را میبیند؛ اما اعماق اقیانوس را فقط آن کسی میتواند درک کند که خود توانسته باشد به آن اعماق برسد. اعماق شخصیت اقیانوس‌گونه‌ی امیرالمؤمنین را جز کسانی که خودشان مثل او مرتبط با منبع غیب بودند و مستفیض از افاضه‌ی الهی بودند، کسی نتوانسته است درک کند و نمیتواند درک کند. آنچه ما میبینیم ظواهر امر است؛ نشانه‌هاست. این را هم همه‌ی ما نمیتوانیم ببینیم؛ این حکمتهای عمیقی که در نهج‌البلاغه است، در کلمات قصار امیرالمؤمنین هست، همه‌ی ما نمیتوانیم درک کنیم؛ فرزانگان بزرگ و صاحبان عقل و علم ژرف هستند که اینها را درک میکنند. ما که نگاه میکنیم، آنچه از امیرالمؤمنین میبینیم، اینهاست: شجاعت او، عبادت او، جوانمردی او، پایبندی او به امر و نهی الهی، جهاد او، ایثار و از خودگذشتگی او، زمان‌شناسی او، انسان‌شناسی او، رحم و مروت و رقت قلب او نسبت به ضعفا، بیباکی او در مقابل گردن‌کشان و سرکشان و مستبدان، اصرار و پافشاری او بر عدالت بین مردم، دشمنی او با ظلم و جور. اینها ظواهر این اقیانوس ژرف و عمیق است. حالا ببینید همین ظواهر چقدر پیچیده و شگفت‌آور و زیباست! انسان چه کسی را میتواند پیدا کند که این همه صفات ممتاز در او جمع باشد؟! امیرالمؤمنین اینجوری است. این هم حرفی نیست که شیعیان این را بگویند. اینها چیزهایی است که جزو مسلّمات تاریخ است و دشمن امیرالمؤمنین هم به آنها اقرار کرده است. در مجلس معاویه، کسی مطلبی را به عنوان تملق راجع به امیرالمؤمنین گفت، معاویه بر آن شخص برآشفت و جمله‌ای در مدح امیرالمؤمنین بیان کرد! از یاران امیرالمؤمنین، کسانی که بعد از شهادت آن بزرگوار سر و کارشان با دستگاه معاویه میافتاد، معاویه به آنها میگفت از علی برای من بگوئید. آنها هم میگفتند. در روایت دارد که گاهی معاویه اشک میریخت! این شگفتیها اینجوری است! در حالی که دشمنی معاویه با علی چیز پنهانی که نیست؛ این را همه میدانند. یکی از اولاد عبداللَّه زبیر یا از نوه‌های او - خانواده‌ی زبیر با امیرالمؤمنین بد بودند - از پدر خود پرسید علت عظمت خاندان امیرالمؤمنین که روزبه‌روز بیشتر میشود، چیست؟ او گفت: بله، همینجور است. دشمنان او هرچه کردند که فضائل او را بپوشانند، او مثل یک طلای ناب، بالاخره خود را از لابلای این خس و خاشاک نشان داد. و دشمنان او هر چه کردند برای خود فضیلت درست کنند، مثل مرداری که تعفن او بیش از پیش و لحظه به لحظه بیشتر میشود، بینیها را آزرد. دشمنان امیرالمؤمنین درباره‌ی او، اینجور حرف زده‌اند. الان هم کتابهای مسلمانها - چه شیعه و چه سنی - پُر است از فضائل امیرالمؤمنین. در همه‌ی دورانهای زندگی، او اسوه است. نوجوانهای ده ساله و دوازده ساله و سیزده چهارده ساله میتوانند به علی اقتدا کنند؛ او را الگوی خودشان قرار بدهند. چرا؟ چون او در ده یازده سالگی، اول کسی بود که اسلام را شناخت و پذیرفت و به دنبال پیغمبر راه افتاد. این، خیلی مهم است. یک کودک ده یازده ساله حقیقت را در میان آن همه دشمنی و انکار بشناسد و پای آن بایستد و برای آن سر از پا نشناسد. جوانهای بیست ساله و بیست‌ودو ساله و بیست‌وپنج ساله میتوانند امیرالمؤمنین را الگوی خودشان قرار بدهند؛ چرا؟ چون او کسی بود که در بیست‌وسه سالگی - که پیغمبر اکرم در آن زمان از مکه به مدینه هجرت فرمود - مهمترین بار این هجرت بزرگ را بر دوش گرفت و پیامبر عزیزترین شخصیتهای خاندانش یعنی «فواطم»(1) را به او سپرد تا با خودش از مکه به مدینه بیاورد؛ وکالت خودش را در مکه به او داد که امانتهای مردم را بدهد، قرضهای پیغمبر را ادا کند، طلبهای او را جمع‌آوری کند و در مدینه به پیامبر ملحق شود. شب هم که بنا بود بریزند در آن خانه و پیغمبر را با شمشیرهاشان قطعه قطعه کنند، او بود که حاضر شد جای پیغمبر بخوابد؛ خود را در معرض این خطر قرار بدهد. این شخصیت را ببینید! عظمت را ببینید! این میشود الگو. وقتی پیغمبر در مدینه حکومت تشکیل داد، امیرالمؤمنین شد سرباز درجه‌ی یک پیغمبر در تمام این ده ساله؛ از بیست‌وسه سالگی تا سیوسه سالگی. هر جا پیغمبر مسئله یا مشکلی داشت، علی بن ‌ابی طالب (علیه‌السّلام) اول کسی بود که آنجا در کنار پیغمبر و برای دفاع از حقیقت پیغمبر حاضر بود. در جنگها پیشروِ جنگ، او بود؛ در گرههای مشکل و باز نشدنىِ جنگهای پیغمبر، شمشیر او گره‌گشا بود. هرجا همه عقب مینشستند، او جان خود را کف دست میگرفت و میرفت جلو. هیچ چیز هم برای خود نخواست؛ یکسره در راه خدا و برای خدا و در خدمت پیغمبر. پیغمبر که از دنیا رفت، امیرالمؤمنین حق خلافت را متعلق به خودش میدانست؛ برای این کار اقدام هم کرد، حرف هم زد، ابلاغ دعوت هم کرد؛ بعد که دید نمیشود، بعد که دید اگر او وارد میدان شود و کار دعوت به خود را ادامه دهد، اجتماع مسلمانان از هم میپاشد، کنار کشید. «فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجا». بیست و پنج سال، امیرالمؤمنین به خاطر وحدت امت اسلامی و انسجام جامعه‌ی اسلامی و برقراری حکومت اسلامی از حق خود - که آن را برای خود مسلّم میدانست - هیچ نگفت. اینها شوخی است؟! اینها آسان است؟! اینهاست که یک انسان را اینجور بر قله‌ی آفرینش بنیبشر مینشاند. اینهاست که انسان را تبدیل میکند به یک خورشید فروزان در طول تاریخ بشری، که غروب ندارد. بعد که بیست‌وپنج سال گذشت و امیرالمؤمنین یک مرد پنجاه و هفت هشت ساله - در سنین پیری - بود، مردم آمدند اصرار کردند، التماس کردند، گفتند باید بیائی، باید قبول کنی، دست برنمیداریم؛ امیرالمؤمنین، اول قبول نمیکرد، بعد وقتی دید که از همه جای دنیای اسلام خیلی از مردم آمده‌اند و اصرار میکنند - از مصر، از عراق، از خود مدینه؛ بزرگان، مهاجرین، انصار - و میگویند یا علی! غیر از تو هیچ کس نیست که بتواند این جامعه را اداره کند و این مشکلات را حل کند، گفت خیلی خوب، قبول میکنم؛ و قبول کرد. از لحظه‌ای که این مسئولیت را قبول کرد، تا لحظه‌ای که فرق مبارکش در محراب عبادت شکافته شد، یک روز و یک ساعت از مطالبه‌ی آن حقی و حقیقتی که اسلام به خاطر او بنا شده بود، دست برنداشت؛ نه رودربایستی، نه مجامله، نه ملاحظه، نه ترس، نه ضعف، مانع او نشد. «لیقوم النّاس بالقسط». انبیاء برای اجرای عدالت آمده‌اند؛ برای نزدیک کردن مردم به خدا آمده‌اند؛ برای اجرای مقررات الهی در بین مردم آمده‌اند. و امیرالمؤمنین رسالتش در وصایت پیغمبر و خلافت اسلامی این است. یک لحظه از این راه عقب‌نشینی نکرد. در حرکت، کوتاهی نکرد. رفقای قدیمی از او بریدند؛ متوقعان بهشان برخورد؛ از او جدا شدند؛ علیه او جنگهای براندازی راه افتاد. کسانی که تا دیروز او را ستایش میکردند، عدالتِ او را که دیدند، تبدیل به دشمن خونىِ او شدند؛ لکن ملامت ملامتگران - «لا تأخذهم فی اللَّه لومة لائم» - ذره‌ای در امیرالمؤمنین اثر نگذاشت؛ راه را محکم ادامه داد؛ بعد هم در همین راه به شهادت رسید؛ «قتل فی محراب عبادته لشدّة عدله». شخصیت امیرالمؤمنین و ظواهری که ما میبینیم، اینهاست. ببینید چقدر شگفت‌آور است! چقدر این تابلو پُر از ظرافت و پُر از زیبائی و شگفتی است! ما حالا اسممان علوی است؛ شیعیان علی. صرف اینکه بگوئیم علی و راه او را دنبال نکنیم، فایده‌ای ندارد. کسانی بودند در زمان خود آن بزرگوار که اظهار ارادت به او هم میکردند، لکن از آنچه که او میخواست، تخلف میکردند. امیرالمؤمنین با اینها بیرحمانه برخورد کرد. فسق و فجور کردند، حد الهی را بر اینها جاری کرد؛ کفر گفتند، اینها را از دم شمشیر گذراند. بعضیها وقتی آن عظمتها را میدیدند - ماها کوچکیم دیگر - و وقتی ما یک انسانِ با این عظمت را میبینیم، میگوئیم این خداست! باورمان نمی‌آید که خدای عزیز علیم میتواند یک چنین شخصیت باعظمتی را بسازد؛ لذا اشتباه میکنیم. در زمان امیرالمؤمنین هم همین اشتباه را کسانی کردند و گفتند او خداست. امیرالمؤمنین دستور داد همه‌شان را کُشتند؛ رحمشان نکرد؛ در رودربایستی گیر نکرد که اینها طرفدار مایند و دارند درباره‌ی ما مبالغه میکنند؛ نخیر، اینها راه توحید، راه مبارزه‌ی با شرک را رها کردند، مرتد شدند و توبه هم نکردند؛ امیرالمؤمنین هم دستور داد و همه را به حد الهی محکوم کردند و به قتل رساندند. امیرالمؤمنین اینجوری است. اگر ما خیال کنیم به صرف اینکه امیرالمؤمنین را به زبان تعریف و ستایش کنیم یا محبت او را در دل داریم، خدای متعال و خود امیرالمؤمنین از کج‌رویها، از سیاه‌کاریها و از بدیهای ما صرف‌نظر میکنند، بدانیم که این منطق امیرالمؤمنین نیست. منطق امیرالمؤمنین، سلوک راه خداست. شیعه یعنی کسی که دنبال امیرالمؤمنین به راه میافتد. حالا یک وقتی خطائی، اشتباهی، گناهی کسی میکند، او بحث دیگری است؛ استغفار باید بکند؛ اما دلخوش کردن به انتساب به امیرالمؤمنین و کم و کوچک شمردن تخلف از راه خدا، به‌هیچ‌وجه در منطق امیرالمؤمنین پذیرفته نیست. اهمیت کار امیرالمؤمنین این است که از حق، از عدل، از ثبوت راه الهی، به خاطر ملاحظات صرف نظر نکرد. امروز اگر بخواهیم مصداقی برای این حرکت امیرالمؤمنین پیدا کنیم - که البته مصداق ناقصی است - تشکیل جامعه‌ی اسلامی و حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی است. این، یعنی در مقابله‌ی با ظلم و کج‌روی و کفر و حرکت ظالمانه‌ی مفسدانه‌ی طواغیت جهانی، سر بلند کردن و ایستادن. در این راه باید حرکت کرد. نظام جمهوری اسلامی خودِ وجودش و هویتش ضدیت با ظلم و زور است؛ ضدیت با تبعیض است. شما ببینید امروز حاکمیت دنیا دست کیهاست؛ ببینید در دنیا چه فجایعی به وسیله‌ی قدرتمندان دارد انجام میگیرد؛ ببینید با بشریت این قدرتهای دارای زر و زور چه میکنند؛ آن هم با تبلیغات رنگ و لعاب‌دار، همراه زر و زور و تزویر با اسم حقوق بشر! با اسم دمکراسی! با اسم آزادی! چه میکنند با بشر! امروز امریکا - منظورم حکومت امریکاست - مظهر ظلم علیه بشریت است و به خود مردم امریکا هم امروز دارد ظلم میشود. نظام طاغوتی و شبکه‌ی مفسد صهیونیستی در دنیا، امروز مظهر فساد اخلاقی و تباه کردن نسلهای بشری است؛ ضلالت و گمراهی. قدرتهائی که امروز تسلط بر عالم دارند، قدرتهای ستمگر و ظالمند و به همین دلیل هم با جمهوری اسلامی سر ناسازگاری و سر ستیزه‌گری دارند. ایستادگی جمهوری اسلامی، مظهر عدالت‌خواهی امیرالمؤمنین است. آنچه ما ملت ایران و مسئولان بالخصوص بر عهده داریم، این است که این الگو را هرچه بیشتر به نمونه‌ی اصلی خود نزدیک و شبیه کنیم. در داخل کشور شعار «عدالت» را جدی باید گرفت؛ شعار «دینداری» را جدی باید گرفت؛ راه امیرالمؤمنین را جدی باید گرفت و همین است که میتواند ما را برای رسیدن به آرمانها و آرزوهای بلند ملت ایران کمک کند؛ کما اینکه خصوصیات امام بزرگوار ما در آن چیزهائی که پیشرفت جامعه و حیات جامعه‌ی اسلامی محتاج آن هست، شبیه خصوصیات امیرالمؤمنین بود؛ البته با فاصله‌ی مشخصی که بین آن قله‌ی عظیم با انسانهای معمولی هست. امام بزرگوار ما در راه حق و عدالت قائل به رودربایستی و ملاحظه‌ی این و آن و ترس و ضعف و عقب‌نشینی نبود؛ او هم همانطور که امیرالمؤمنین توصیه فرموده بود که: «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلّة اهله»، از تنهائی نمیترسید؛ از اینکه تنها بماند، نمیترسید، واهمه نداشت؛ حق با اوست، پس خدا با اوست. با مجاهدت حرکت کرد، خدای متعال هم ملت ایران و ملتهای مسلمان را با او در دل و در جوارح همراه کرد و دیدید چه حرکت عظیمی به وجود آمد. امام اینجوری بود. امروز هم مسئولان کشور و آحاد مردم ما اگر میخواهند ملت ایران به آن قله‌ی بلند عظمت و افتخار و عزتی که آرزویش را دارد، دست پیدا کند، باید همین راه را دنبال کنند؛ باید با شجاعت تمام، با آگاهی و بینش کامل، با خطرپذیری در مقابل قدرتمندان و زورگویان و زورمندان عالم این راه را ادامه دهند. موفقیت در «ایستادگی» است. دشمنان اصلی ملت ایران - شبکه‌ی صهیونیستی و رژیم صهیونیستی و رژیم امریکا، بخصوص این مجموعه‌ای که امروز در امریکا بر سر کار هستند، دشمنان اصلی ملت ایران و راه ملت ایران هستند - روز به روز در دنیا بدنام‌تر و از عواطف ملتهای مسلمان منزویتر شده‌اند؛ بلکه حتّی در بین ملتهای غیرمسلمان هم منزویترند. امروز امریکا یکی از منفورترین کشورها در همه‌ی دنیاست؛ هرجا نظرخواهی میکنند، نتیجه این است. و نظام جمهوری اسلامی به برکت ایستادگی ملت ایران، به برکت شعار عدالت و مردم‌دوستی - که بحمداللَّه امروز در این کشور، این شعار بر زبان دولتمردان به طور دائم وجود دارد - در چشم ملتهای مسلمان عزیز است. ملتهای مسلمان این راه را پسندیدند و کم و بیش تا آنجائی که توانسته‌اند در این راه حرکت کرده‌اند؛ البته شرائط ملتها مختلف است. شما وقتی نگاه کنید به ملتهای مسلمان منطقه‌ی ما و کشورهای اسلامی، میبینید همه‌ی این ملتها به نحوی این راه جمهوری اسلامی و راه ملت ایران را مورد تأیید و حمایت معنوی خودشان قرار داده‌اند؛ از آن تمجید کرده‌اند و قدمی یا قدمهائی در این راه حرکت کرده‌اند و پیش رفته‌اند؛ این، آن چیزی است که استکبار جهانی را خشمگین میکند. راه موفقیت هم ایستادگی در این راه است. این را بدانند همه‌ی آحاد ملت ایران که راه نجات، راه موفقیت، راه دست یافتن به آرمانهای بزرگ یک ملت - که عزت و رفاه و اوج افتخارات ملی و فرهنگی و همه‌جانبه است - فقط وابسته به این است که این ملت از دشمنان خود واهمه نکند، راه خود را بشناسد و این راه را با استقامت و پایداری تمام به پیش برود. امیدواریم خداوند متعال ملت ایران و همه‌ی ملتهای مسلمان را مشمول لطف و تفضل خود قرار بدهد و روح مطهر امیرالمؤمنین و امام المتقین ان‌شاءاللَّه از فعالیتهای ملت ایران و از جوانان مؤمنی که در این کشور مشغول تلاش هستند، راضی باشد؛ و ان‌شاءاللَّه همه مشمول دعای آن بزرگوار و دعای ولیعصر (ارواحنافداه) قرار بگیرید؛ و ان‌شاءاللَّه روح مطهر امام بزرگوار و شهدا از شما راضی باشند.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌   1) فاطمه‌ی زهرا (س)، فاطمه‌ی بنت‌اسد، فاطمه‌ی بنت زبیر بن عبدالمطلب‌
1,383
1386/05/03
بیانات در دیدار مسئولان آموزش و پرورش سراسر کشور
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3394
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ خسته نباشید دوستان عزیز! که گردهمایی داشتید درباره‌ی مهمترین موضوع انسانی کشور؛ یعنی آموزش و پرورش؛ آن هم درباره‌ی یکی از اساسی‌ترین و اصولیترین مطالبی که در زمینه‌ی آموزش و پرورش ممکن است مطرح شود؛ یعنی تحول. تحول یک کلمه است، لکن در پشت این وجودِ لفظی، در پشت این کلمه یک دنیا کار نهفته است. اولاً این کارها چیست؛ ثانیاً با چه هدفی این کارها قرار است انجام بگیرد؛ ثالثاً چگونه باید این کارها انجام بگیرد. پاسخ به این سه تا سؤال، یک عمر کار است. ما همه‌ی اینها را در زیر کلمه‌ی تحول قرار میدهیم و میگوئیم: تحول. خوب، اصلِ اینکه شما به فکر تحول افتاده‌اید و میخواهید یک دگرگون سازىِ عمیق در کار آموزش و پرورش کشور انجام بدهید، حقیقتاً جای تشکر دارد؛ همتی به خرج دادید، جرأتی به خرج دادید، اسم تحول آوردید؛ چون گاهی نظامها آنچنان به نظر ماندگار و به هم جوشیده و غیر قابل تغییر به نظر میرسند که انسان جرأت نمیکند به آنها به قصد تغییر و تبدیل نزدیک شود. خوب، شما جرأت کردید، گفتید میخواهید در نظام آموزشی کشور تحول ایجاد کنید. خودِ این خیلی مهم است. اولاً جزو مطالبی که برای شما و برای بنده و برای هر کسی که به مسئله‌ی آموزش و پرورش علاقه‌مند است، واضح است - در عین حال باید تکرار بشود - این است که آموزش و پرورش مهمترین کار یک کشور است. اگر کشوری بخواهد به عزت مادی، به سعادت معنوی، به سیطری سیاسی، به پیشروی علمی، به آبادانی زندگی دنیا، به هر آرزوئی، بخواهد دست پیدا کند، باید به آموزش و پرورش به عنوان یک کار بنیادی، مقدماتىِ لازم بپردازد؛ چرا؟ چون همه‌ی این کارها به نیروی انسانی احتیاج دارد. نیروی انسانی هم عمدتاً در آموزش و پرورش شکل میگیرد و صورت میبندد؛ بطوری که اگر آموزش و پرورش ما، که تقریباً دوازده سال از بهترین فصل عمر یک انسان را در اختیار دارد، به شکل مطلوبی کار کند، باعث میشود که جوانی که در این جا ساخته شده و قالب‌گیری شده و صورت‌بندی شده، دیگر کمتر احتمال تغییر بنیانی در حوادث آینده در او برود. اگر آن جوان شکلِ خوبی گرفت، به همین شکل کمابیش زندگی را ادامه خواهد داد. پس آموزش و پرورش کانون اصلىِ ساختن و پرورش دادن و تولیدِ آن عاملِ اساسی است؛ که چیست؟ انسان است؛ انسان کارآمد، نیروی انسانی. بنابراین در زمینه‌ی مسائل انسانی که نگاه کنیم، هیچ مسئله‌ای، هیچ نهادی بالاتر، مهمتر از آموزش و پرورش نیست. این یک مطلب که خیلی مطلب مهمی است. البته همه هم همین‌طور که گفتیم، این را میدانیم - حرف تازه‌ای نیست؛ مسئولان کشور هم میدانند - در عین حال به لوازم این اطلاع و دانائی چندان عمل نمیشود! فرض بفرمائید در نگاهِ کلانِ برنامه‌ریزی کشور - برنامه و بودجه و تقسیم منابع مالی و اینها - آموزش و پرورش را به عنوان یک مصرف کننده نباید در نظر گرفت، به عنوان یک تولید کننده، آن هم تولید کننده‌ی مهمترین و اساسی‌ترین عنصر برای پیشرفت کشور باید در نظر گرفت. آنچه ما به آموزش و پرورش از امکانات، از پول، از فرصتهای گوناگون، از حمایتهای مختلف میدهیم، در واقع کمک به ذخیره‌سازی یک ثروت عظیم معنوی است؛ که این ثروت بتدریج بایستی برای آینده‌ی کشور و ملت خرج شود. این را باید در نظر داشت. مطلب دیگری که باید در نظر داشت، این است که آموزش و پرورش کنونىِ کشور ما، ساخته و پرداخته‌ی فکر ما و برنامه‌های ما و فلسفه‌ی ما نیست؛ این یک امر واضحی است؛ این هم جزء مسلمات است، منتها به آن توجه نمیکنیم! از روزی که نظامی به نام نظام آموزش و پرورش در این کشور به وجود آمد - از آغاز کار - بنای کار بر آن فلسفه‌ای نبود که ما امروز دنبال آن فلسفه هستیم. دو عیب بزرگ وجود داشت. یک عیب از جنبه‌ی اعتقادی و ایمانی، یک عیب از جنبه‌ی سیاسی و مدیریتی کشور. عیبِ جنبه‌ی ایمانی این بود که آن کسانی که آموزش و پرورش جدید را وارد کشور کردند، نه فقط نیتشان متدین کردن مردم و جوانها نبود، بلکه بعکس، نیتشان دور کردن مردم از عقاید دینی بود. به طور مسلم این است. البته آن کسانی که طراحان اولیه‌ی وزارت آموزش و پرورش در کشور بودند، برنامه‌ها را ریختند، کتابهای درسی را نوشتند، بعضیشان کاملاً جزو آدمهای بیدین نبودند؛ نه، در بین آنها آدمهای متدین هم بودند، لکن کلانِ برنامه این بود. همان برنامه‌ای بود که در آموزش و پرورش به یک شکل، در مسئله‌ی کشف حجاب به یک شکل، در مسئله‌ی کوبیدن مراکز مذهبی به وسیله‌ی رضاخان به یک شکل خودش را نشان میداد؛ یعنی توسعه‌ی تفکرات غیر دینی، بلکه ضد دینی. آموزش و پرورش بر اساس یک چنین فکری به وجود آمد. و آن کسانی که از اول، آموزش و پرورش را درست کردند - عرض کردیم - بعضیشان آدمهای بی دینی هم نبودند، متدین هم بودند؛ نشانه‌های تدینشان هم بعضاً گوشه و کنار در آن نظام قدیمىِ آموزش و پرورش و کتابهای قدیمی پیداست؛ که ما بعضی را از گذشته در زمان نوجوانی دیده بودیم و یک چیزهائی پیدا بود، لکن اساس، اساسِ ضد دینی بود، نه غیر دینی؛ بر اساس ضدیت با دین بود. هر چه هم گذشت، این جنبه‌ی ضد دینی، پیوسته و تا آخرِ دوران پهلوی بیشتر و بیشتر شد. آن جنبه‌ی سیاسی و مدیریتی، جنبه‌ی ضد ملی آموزش و پرورش بود. اگر چه که آن رژیم دعوی ملیت داشت، واقعاً هم دنبال ملیت میگشت؛ چون ایدئولوژی که نداشتند؛ ناچار بودند - وقتی ایدئولوژی کنار زده میشود، دین کنار زده میشود، یک جایگزین لازم دارد. این جایگزین را ملیت قرار داده بودند؛ مثل خیلی از کشورهای دیگر. لذا ملیت را دنبال میکردند - لکن آن ملیتی که دنبال میکردند، به معنای واقعی به معنای حفظ هویت ملی نبود. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه وابستگیهای سیاسی آنها روز به روز بیشتر میشد و همین در کیفیت تعالیم و آموزشهای آموزش و پرورش خودش را نشان میداد؛ همچنانیکه در تدوین دستگاههای حقوقی ما و قضائی ما خودش را نشان میداد؛ همچنانیکه در ساخت ادارات دولتی ما و تشکیلات عمومی دولت خودش را نشان میداد؛ یعنی غرب‌زدگىِ مطلق. این، در آموزش و پرورش هم بود. نظام آموزش و پرورش ما یک نظام غرب‌زده، تقلیدی، مبتنی بر باورها و مبانی پذیرفته‌ی در اروپا بود. حالا یکی بلژیک را ترجیح میداد، یکی انگلیس را ترجیح میداد، یکی فرانسه را ترجیح میداد؛ بالاخره مربوط به آنها بود. در بخشهای مختلف اداری و تشکیلات دولتی ما، این محسوس بود. آموزش و پرورش هم عیناً به همین کیفیت شکل گرفت و همینطور ماند. حالا نکته‌ی قابل توجه این است که آن کسانی که الگوی آموزش و پرورش سنتی و قدیمی ما بودند، آنها به همان شکلها و قالبهای آن روز بسنده نکردند؛ مرتباً تحولات به وجود آوردند و خودشان را پیش بردند؛ اما این مقلدان آن تحولات را دیگر نفهمیدند و همان شکل سنتی را نگه داشتند. این، آموزش و پرورشِ شکل گرفته‌ی سنتی کشور ما بود. البته این، خطوط اساسیاش بود؛ نه اینکه بخواهیم یک تعریف کاملی از آموزش و پرورش کرده باشیم. این دو عیب بزرگ؛ یعنی اول، جنبه‌ی ضدیت با دین - حداقل مغایرت با مبانی دینی و اخلاق دینی و تربیت دینی - و دوم هم بشدّت ترجمه‌ای بودن، وابسته بودن، تقلیدی بودن، از نیازهای حقیقی کشور و ملت ایران نجوشیده بودن، عیب اساسی آموزش و پرورش ما بود که ماند تا دوره‌ی انقلاب اسلامی. در دوره‌ی انقلاب، خیلی کارها در آموزش و پرورش انجام گرفته است؛ اما نظام آموزش و پرورش تحول پیدا نکرده و همان نظام قدیمی است! این عیوبی که شما بخصوص معلمان قدیمی، کارکُشته، مدیران آموزش و پرورش و پرورشیهای آگاه و قدیمی معمولاً میشمرند، میگویند درسها حفظی است، قدرت ابتکار را در جوانها به وجود نمیآورد، تأمل نیست، کار متراکم و انبوه است و ...، اینها همه ناشی از همان نظام قدیمی است که از آن وقت مانده است و همانطور که قبلها عرض کردیم، کهنه، متراکم، غبار گرفته، متصلّب، در نظام ما باقی مانده است. البته بیشتر در مسائل روبنائی کارهای زیادی شده است: کتابها با «بسم‌اللَّه» شروع نمیشد، حالا با «بسم‌اللَّه» شروع میشود؛ آیه‌ی قرآن نداشت، حالا دارد. کارهای خوب انجام گرفته؛ نه، من حقاً و انصافاً منکر کارهای خوب نیستم. بنده کتابهای درسی را میبینم که در زمینه‌های گوناگون، مبانی اسلامی و مبانی ملی - با اختلاف در این سالها و بسته به نوع سلائق مدیرتهای مختلف در دوران این بیست و هشت سال - وارد آنها شده و هر وقتی یک کاری انجام گرفته. این کاری هم که الان اشاره کردند - گنجاندن مفاخر علمی در کتابهای درسی - آوردند من دیدم؛ کار بسیار خوبی هم هست. بالاخره جوان ما لازم است در کتاب درسی، دانشمندان کشورش و گذشته‌ی کشورش و مفاخر علمی کشورش را بشناسد. جوان ما فلان بازیکن تیم فلان کشور را خیلی بیشتر میشناسد تا ابن سینا را! تا محمد بن زکریای رازی را! آنهائی که اهل سینمایند، فلان هنرپیشه‌ی معروف فرانسوی یا امریکائی را خیلی خیلی بیشتر میشناسند تا فلان دانشمند ریاضیدان یا مثلاً فرض کنید که ادیب بزرگ فارسی را! اینها در کتابهای درسی می‌آید؛ خیلی هم خوب است. این کارها را ما قدردانیم. منتها اینها هیچکدام تحول نیست. تحول یک حرکت ریشه‌ای است و شماها میتوانید بکنید. این مجموعه‌ای که امروز، مسئولیتهای مهم کشور و آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت را بر عهده دارند، اینها انگیزه‌ی کافی برای این کار دارند. و باید این کار بشود. ببینید ما چه میخواهیم؟ محصول و خروجی آموزش و پرورش را چه میخواهیم باشد؟ اول این را مشخص بکنیم؛ ترسیم بکنیم؛ بعد ببینیم که برای ساختن یک چنین موجودی، یک چنین مردی، زنی، جوانی، چه کارهای مهم و اساسی، چه تعالیمِ لازم، در خلال چه برنامه‌ی آموزشی باید داده شود، تا این موجود پرورش پیدا کند. آن وقت آدمهای کارآمدمان بنشینند آن نظام را تعریف و تدوین کنند و با شجاعت لازم وارد میدان شوند و تشکیلات آموزش و پرورش را بر طبق آن نظام تعریف کنند و تحقق ببخشند. این، میشود تحول حقیقی و بنیانی. ما میخواهیم آن کسی که از آموزش و پروش خارج میشود بعد از سیزده سال - حالا که پیش دبستانی هم هست، میشود سیزده سال - انسانی باشد با برجستگیهای اخلاقی، برجستگیهای فکری و مغزی، و با تدین؛ یک چنین انسانی میخواهیم. از نظر اخلاقی: انسانی باشد شجاع، خوشخو، خیرخواه، خوش‌بین، امیدوار، بلندهمت، مثبت در قضاوتها و سایر خصوصیات اخلاقیای که برای یک انسانِ مطلوب شما در نظر میگیرید. از لحاظ خصوصیات فکری: خلّاق، پرسشگر، اهل فکر، اهل نوآوری، مایل به ورود در میدانهای بسیار وسیعِ نادانستنیهای بشر برای کشف دانستنیها و افکندن نور علم به وادی مجهولات، و صاحب فکر. از جنبه‌ی رفتاری: آدم منضبط، قانون‌شناس. ما چنین موجودی میخواهیم. آیا میشود چنین موجودی را تربیت کرد؟ البته؛ البته که میشود. درست است که انسانها یکسان نیستند؛ درست است که ژنهای گوناگون و مؤثرات گوناگون خلقتی، آدمها را با اختلافاتی به وجود میآورد؛ اما به طور معمول و عام، همه‌ی انسانها نقش پذیرند. گفت:   من که لوحی ساده‌ام، هر نقش را آماده‌ام‌     دست نقاشان قدرت تا چه تصویرم کنند   این دست هنرمند شماست که این صفحه‌ی سفید را نقاشی میکند؛ این موجود، این جسم را قالب‌دهی و صورت‌بندی میکند. البته هر صورت‌بندی شده‌ای، هر جسم قالب‌بندی شده‌ای ممکن است بعداً با یک سوهانی - مثلاً - کنارش را بتراشند؛ با یک پتکی - مثلاً - او را درهم بکوبند؛ اینها را منکر نیستیم؛ نمیگوئیم عوامل بعدی هیچ اثری ندارند؛ اما بسیار بندرت اتفاق میافتد؛ غالب، وجه عمومی، این چیزی خواهد بود که تربیت شده‌ی اینجاست. بنابراین میشود از لحاظ اخلاقی، از لحاظ رفتاری، از لحاظ فکری و روحی، انسانها را اینجوری بار آورد. کی بار خواهد آورد؟ عمدتاً آموزش و پرورش. البته صدا و سیما هم عامل مؤثری است؛ خانواده هم عامل مؤثری است؛ عوامل گوناگون جنبی هم که البته اهمیتشان کمتر هست، آنها هم هستند؛ لکن من عقیده‌ام این است که یک آموزش و پرورشِ خوب، میتواند صدا و سیما را هم مقهور خودش بکند. ما امروز میتوانیم بگوئیم صدا و سیما یک برنامه بگذارد برای آموزش و پرورش که بیایند آنجا، برنامه اجرا کنند. آموزش و پرورشِ تحول یافته‌ی مطلوبِ صددرصد درست، تأثیر دیگری میتواند بگذارد. دنبال آن هستیم. آموزش و پرورش میتواند خانواده‌ها را هم تحت تأثیر قرار دهد. بنابراین، مهمترین و مؤثرترین عامل، آموزش و پرورش است. پس، این توانائی در آموزش و پرورش هست که انسان این چنینی را تربیت کند. این، میشود فلسفه‌ی آموزش و پرورش. البته همانطور که گفتند، افراد صاحب‌نظر و عمیق بنشینند همین را تدوین کنند؛ معلوم بشود که ما میخواهیم بیاموزیم، تعلیم بدهیم و پرورش بدهیم، تا چه اتفاقی بیفتد. این فلسفه‌ی آموزش و پرورش است؛ این را مشخص بکنند؛ تدوین بکنند. آن وقت بر اساس این فلسفه، نظام مطلوب آموزش و پرورش به دست خواهد آمد. آن نظام بایستی مثل یک جدول، پُر بشود از برنامه‌های گوناگون، و البته بخش مهم و اساسىِ آن، اِجراست. اجرا، به انسانهای مستعد و لایق احتیاج دارد که این را هم باز باید تربیت کنیم. اینها کارهائی است که در ظرف یک سال و دو سال انجام نمیگیرد. شما همّتتان را بگذارید که مثلاً فرض کنید در ظرف پانزده سال این کار انجام بگیرد. پانزده سال زمان زیادی است؛ اما برای این کار، زمان طولانیای نیست؛ میارزد. قاعده‌ی کار را شما فراهم بکنید؛ زمینه‌ی کار را فراهم کنید؛ به قول فرنگی مآبها فونداسیون این بنا را شما کاملاً بریزید؛ آماده بکنید تا دیگران بیایند بر روی آن، بنا کنند. آن وقت، آموزش و پرورش از روزمرگی خلاص خواهد شد. روزمرگیای که ما گفتیم، اینجوری میشود از آن خلاص شد. البته تا آن روز نباید بیکار بمانید؛ همین کارهائی که آقای وزیر محترم گفتند، اینها کارهای بسیار خوبی است؛ من، این گزارش را هم قبلاً دیده بودم. فنیحرفه‌ایها، تربیت‌معلم‌ها، شبانه‌روزیها، پرداختن به نقاط محروم و ...، اینها خیلی کار خوبی است؛ اینها کارهای لازمی است؛ اینها باید انجام بگیرد؛ لکن اینها هیچکدام آن تحول مورد نظر نیست؛ آن تحول مورد نظر، چیزی است عمیقتر و بنیانیتر؛ آن باید انجام بگیرد. البته شورای عالی انقلاب فرهنگی، مسئولیت مهمی دارد. کما اینکه خود شورای عالی آموزش و پرورش هم مسئولیت دارد. همه‌ی نیروهای فکری و زبده‌ی کشور با همدیگر دست به دست هم بدهند و هر کدام در جای خود و به سهم خود، این کار بزرگ را ان‌شاءاللَّه بتوانند انجام بدهند. ما دعا میکنیم که خداوند ان‌شاءاللَّه شماها را موفق و مؤید بدارد و یکی از کارهای بسیار خوبی هم که شد در این دوره، احیای معاونت پرورشی است که بر اثر سوء سلیقه‌ی بعضی از گذشتگان، از بین رفته بود یا تقریباً از بین رفته بود. این احیا شد که بسیار چیز لازم و مهمی است. شما هم در بخشهای مختلف کشور، این را حتماً مورد توجه قرار بدهید و اهتمام لازم به مسئله‌ی پرورشیها و معاونت پرورشی و بخشهائی که مربوط به این کار است، بشود. ان‌شاءاللَّه قلب مقدس ولیعصر از شماها خشنود باشد و ارواح طیبه‌ی شهدا و روح مطهر امام بزرگوار ان‌شاءاللَّه از شما شاد باشند و ناظر و دعاگوی شماها باشند و ان‌شاءاللَّه خداوند فردای شما را از امروز و دیروزتان بمراتب بهتر کند.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه‌‌
1,384
1386/04/25
بیانات در بازدید از پژوهشکده‌ی رویان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3393
 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ چند سالی است که یک حرکت مبارک علمی در کشور آغاز شده؛ همه این را قبول دارند که این تحرک ارجمند تقریباً در بین مجموعه‌ی اهل علم کشور اعم از استاد و دانشجو و محقق و دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی کم و بیش گسترده است. بنده وظیفه دارم نسبت به این حرکت عظیمی که دانشمندان، محققان و استادان ما در سرتاسر کشور ایجاد کرده‌اند، به سهم خودم حقگزاری و ابراز قدردانی کنم. امروز آمدن من به این مرکز در واقع یک حرکت نمادین است برای قدرشناسی از حرکت علمی عظیم و وسیعی که خوشبختانه در کشور ما شروع شده؛ اگرچه هنوز در آغاز راه است. اینجا را انتخاب کردیم، اولاً به‌خاطر رویان، ثانیاً به‌خاطر جهاد دانشگاهی. مؤسسه‌ی رویان، یک مؤسسه‌ی موفق و یک نمونه‌ی کامل و چشمگیر از آن چیزی بود و هست که انسان آرزویش را دارد. علت اینکه من به مرحوم سعید کاظمی اینقدر علاقه داشتم و الان هم در دلم و در ذهنم برای آن جوان عزیز، ارزش و جایگاه قائلم، همین است. حرکت او، نحوه‌ی کار او، مدیریت او، پیگیری او، یک مجموعه‌ی کاملی بود از آن چیزی که آدم دوست میدارد و آرزو دارد، که حالا من اندکی در این باره عرض خواهم کرد. رویان هم با کمک او و بقیه‌ی همکارانی که در رویان از اول مشغول بوده‌اند، اینجوری بارآمد؛ اینجوری رشد کرد؛ اینجوری روئید. و من این را از اوائل کار احساس کردم. آن دوست مشترک من و مرحوم کاظمی که شرح قضایای کاری ایشان را در آغاز کار - پانزده شانزده سال قبل - و در خواستهای او را با من مطرح کرد، من نشانه‌های یک حرکت درست را در این کار احساس کردم؛ لذا گفتم من در حد مقدورِ خودم در خدمت این کار و پشتیبانی این کار قرار میگیرم. هرچه زمان گذشت، آن ظن اوّلی تقویت شد؛ تکذیب نشد. اگر بخواهم این الگوی مطلوب را در یک جمله معرفی کنم، عبارت است از: ترکیب علم، ایمان، تلاش. هم علم را جدی گرفتند، هم ایمان و پایبندی و تقوا را؛ نه به صورت یک سربار، بلکه به شکل یک عنصر اصلی در بافت مجموعه و در بافت کار. و هم خستگی را فراموش کردند، که به گمان من مرحوم کاظمی جان و سلامت خودش را هم سر همین کار گذاشت؛ یعنی این دنبالگیری و این اهتمامها و خسته نشدنها. لذا رویان در چشم من بسیار گرامی است و عزیز است و شما جوانها و مردان و زنان مؤمن و عزیزی که در این مجموعه کار میکنید، برای من عزیز هستید و معتقدم رویان استعداد بسیار زیادی برای کار کردن و برای پیش رفتن دارد. از قول من نقل کرده‌اند که من گفته‌ام: «این سلول بنیادی یک حرکت علمی است»، واقعش همین است؛ همینطوری که این سلولهای بنیادىِ شما، یک دامنه‌ی تمام‌نشدنی برای تحقیق دارند - که هرچه شما تحقیق میکنید، پیش میروید، یک میدان دیگری باز میشود که میبینید میتوان آن را موضوع تحقیق قرار داد و پیش رفت و به مرزهای جدیدتری رسید - رویان هم همینجور است؛ این مجموعه‌ی شما هرچه کار کند، پیش برود، باز قابلیت پیشرفت دارد و یکایک محققان، پژوهشگران معتقد به علم و با ایمان - که در این مجموعه یا هر مجموعه‌ی دیگری از این قبیل هستند - همین حکم را دارند؛ یعنی توانائی اینها تمام‌نشدنی است. و اما جهاد دانشگاهی را انتخاب کردم، چون جهاد دانشگاهی مولود مبارک انقلاب است. همینطور که در قرآن کریم در مقایسه‌ی دو مسجد میفرماید: «لمسجد اسّس علی التّقوی من اوّل یوم أحقّ عن تقوم فیه، فیه رجال یحبّون ان یتطهّروا»، جهاد دانشگاهی همینجور است؛ جزو معدود رویشهای اصلی خود انقلاب است. این معنایش این نیست که جهاد از اول در هر برهه‌ی از زمان، هرجور بوده، هرجور فکر کرده، هرجور کار کرده، درست است؛ نه، ما آدمها گاهی درست فکر میکنیم، گاهی غلط فکر میکنیم، گاهی درست عمل میکنیم، گاهی غلط عمل میکنیم. ملاک قضاوت، این تناوبها و پیچ و خمها نیست؛ ملاک قضاوت، هدفگیری و جهتگیری و استمرار در حفظ این هدف است؛ ولو حالا گاهی انسان خطائی هم بکند، لغزشی هم بکند. من هویت جهاد را درنظر دارم که برکات زیادی هم بحمداللَّه داشته. حالا من یک جمله درباب جهاد میگویم، بعد هم یک چند جمله‌ای درباب علم و تحقیق و آینده‌ی کار کشور در این زمینه عرض خواهم کرد. جهاد دانشگاهی مرکب از دو کلمه است دیگر: جهاد و دانشگاه؛ هم باید در آن جهاد باشد، هم باید متناسب با دانشگاه باشد. جهادی عمل کردن، مفهوم خاصی دارد. هرجور کاری، جهادی نیست. جهاد با جهد و تلاش از لحاظ ریشه یکیاند؛ یعنی در آن معنای جهد و کوشش وجود دارد؛ اما جهاد فقط این نیست؛ جهاد یعنی مبارزه؛ مبارزه‌ی در همین اصطلاح متعارف فارسىِ امروز ما. مبارزه انواع و اقسامی دارد: مبارزه‌ی علمی داریم، مبارزه‌ی مطبوعاتی داریم، مبارزه‌ی سیاسی داریم، مبارزه‌ی اقتصادی داریم، مبارزه‌ی نظامی داریم، مبارزه‌ی آشکار داریم، مبارزه‌ی پنهان داریم؛ اما یک نقطه‌ی مشترک در همه‌ی اینها وجود دارد و آن اینکه در مقابلِ یک خصم است؛ در مقابلِ یک مانع است. مبارزه با دوست معنی ندارد؛ مبارزه در مقابلِ یک دشمن است. فرض کنید در دوران اختناق، کسی هر هفته مثلاً پنج تا کتاب میخواند؛ خیلی کار بود؛ اما لزوماً مبارزه نبود؛ جهد بود، جهاد نبود. اگر میخواست جهاد باشد، باید کتابی را میخواند که در حرکت او در مواجهه‌ی با رژیم طاغوت و رژیم اختناق، تأثیر داشت؛ آنوقت میشد جهاد. خاصیت جهاد این است. دایره‌ی جهاد شما علم و فناوری است؛ یعنی شما اینجا از شمشیر و نیزه و ژ3 نمیخواهید استفاده کنید؛ از مغز و امکانات اندیشمندىِ درون انسان و فکر و قلم و چشم و اینها میخواهید استفاده کنید. مجموعه، مجموعه‌ی علمی است؛ اما در چه جهتی باشد تا جهاد باشد؟ این مهم است. نگاه کنید ببینید برای کشور شما، برای انقلاب شما، برای اهدافی که این انقلاب ترسیم کرده، کدام دشمن عنود در کمین نشسته و شما باید با آن دشمن عنود مبارزه کنید؟ کارتان در آن صراط که شد، میشود جهاد. بنابراین، اگر دنبال علمی بگردید که این علم، دشمنان آن اهداف را نه فقط ناراضی نمیکند، خرسند هم میکند، این جهاد نیست. فرض کنیم جهاد دانشگاهی یا فلان مؤسسه‌ی مربوط به جهاد دانشگاهی بگوید در سال فلان، صد یا پانصد مقاله از من در «ISI» منتشر شده؛ این، ملاک نیست. این مقاله چه بود؟ در چه جهت بود؟ به چه درد شما خورد؟ آن کسانی که با آرمانهای شما دشمنند، نسبت به این مقاله چه موضعی داشتند؟ آیا آنها احساس خطر کردند؟ البته سیاسیونشان - اهل علم که نگاهشان جور دیگری است - یا نه، احساس خطر نکردند. وقتیکه راجع به سلولهای بنیادىِ شبیه‌سازی و اینطور کارها آقایان حرف زدید و بنده یا دیگری هم تجلیلی از این کار کردند، مقامات امریکایی اعلام کردند که برای علوم ژنتیک هم باید شورای حکامی به وجود بیاید! این معنایش چیست؟ دشمن از اینکه شما در این رشته دارید حرکت میکنید، دردش آمده است. مثالهای واضحش را عرض میکنم؛ هزاران مثال دارد. آن‌روزی که شما مثلاً بتوانید آنچنان راداری بسازید که از هیچ نقطه از فضای آسمان این کشور، هیچ جنبنده‌ای نتواند وارد شود، آن روز دشمن دردش می‌آید؛ یعنی این تیری است که مستقیم میخورد به دشمن. این، میشود جهاد. در حرکت جهادی، در علم جهادی، در تحقیق جهادی، این عنصر حتماً شرط است. دشمن هم مقصود آمریکا نیست. حالا ما در مقام صحبت، دشمن واضحمان آمریکا و استکبار جهانی است. نه، دشمنها انواع و اقسامی دارند. یک وقت یک کارتل بزرگ مالی و اقتصادی از اینکه شما بتوانید مثلاً کارخانه‌ی سیمان بسازید، ناراحت میشود؛ مانع‌تراشی میکند؛ نمیگذارد، که الان در گزارشهائی که در اینجا به من دادند، از جمله همین مسئله بود. دلشان میخواهد یک شورای حکام هم درست کنند برای ساخت سیمان، که هر کس حق نداشته باشد کارخانه‌ی سیمان بسازد یا تولید سیمان کند. کار جهادی باید هدفمند، درست متوجه به آرمانها و هوشمندانه و عاقلانه و دشمن‌شکن باشد. یعنی به همان معنائی که ما مبارزه را در اصطلاح معمولی به کار میبریم: «دارم مبارزه میکنم؛ این یک مبارزه است.» این، یک تعبیر مصطلح است. در جهاد، این معنا هست. این، تعریف بخش جهاد. و اما دانشگاهی. دانشگاهی یعنی سطح این فعالیت و تحرک، یک سطح راقی است؛ متناسب با دانشجو و استاد و ذهن فعال علمی است. در همه‌ی کارها همین باید رعایت شود. عوام‌گرائی و عوام‌پسندی در کار و در همه فعالیتها نباید دخالت داشته باشد. البته بخشی از فعالیتها علمی است و خوب است؛ مثل همین تحقیقات؛ اما فرض بفرمائید اگر فعالیت در زمینه‌های علوم انسانی و فرض کنید در ادبیات است، باید حرفی که از اینجا بیرون می‌آید، فراتر از آن حرفی باشد که ممکن است یک ادیب معمولی بزند. یعنی سطح، باید سطح راقیای باشد. خیلی از حرفها در زمینه‌ی علوم انسانی - که حالا ما در آن سابقه داریم و بلدیم و واردیم - مثل تاریخ، مثل ادبیات، مثل فلسفه که اینها مسائل بومی کشور ماست، هست. برخی از این مسائل، حرفهای عادیای است، حرفهای متعارف است؛ جهاد دانشگاهی هم که نزند، هر کسی میتواند بزند. جهاد دانشگاهی باید حرفِ گزین، حرفِ برتر را به میدان بیاورد. از باب مثال، شما فعالیت قرآنی دارید. فعالیت قرآنی را خیلیها دارند؛ همه‌اش هم خوب است - میدانید من جزو کسانی هستم که نسبت به فعالیتهای قرآنی دنبالگیری و احساس مسئولیت ویژه دارم؛ از قبل از انقلاب، الان هم همینجور است. یعنی اگر در یک مسجدی دَه نفر جوان هم جمع شوند تلاوت قرآن کنند، از نظر من مطلوب است؛ این را دوست میدارم - لکن شما اگر فعالیت قرآنی میخواهید بکنید، باید فعالیت قرآنی شما با فعالیت قرآنىِ غیر دانشگاهی فرق داشته باشد. لذا اگر شما هم فرض کنید بخواهید همان لحن و نوا و شیوه‌ی فلان قاری و تجوید و صدای خوش و... را مثل بقیه تکرار کنید، البته خیلی خوب است؛ اما فعالیت جهاد دانشگاهی در قرآن، این نیست؛ یک چیزی فراتر از این است. ببینید باب فهم دانشگاهی در مواجهه‌ی با قرآن چیست. بروید سراغ فهمیدن قرآن. قرآن‌خوانِ شما جوری باشد که وقتی قرآن میخواند، جلسه‌ای که مستمع قرآن اوست، مفاهیم قرآن را با دل خود لمس کند؛ حس کند؛ و جلسه‌ی قرآن‌خوانی شما، جلسه‌ی مفاهیم قرآن هم باشد. اینها ابتکار لازم دارد؛ بابِ شماست. بنابراین، جهاد دانشگاهی این امکانات و این وسائل را دارد و بنده به جهاد دانشگاهی اعتقاد راسخ دارم. کارهای بزرگی کرده‌اند؛ کارهای خوبی کردید و همینطور که گفتیم: «اسّس علی التّقوی من اوّل یوم». از اول تا حالا که ما جهاد دانشگاهی را شناختیم، بر اساس دین و تقوا بود. بر اساس دین و تقوا نگهش دارید. چند دقیقه‌ی پیش با دوستان اینجا صحبت بود و عرض کردیم سعی کنید هویت جهاد، تغییر پیدا نکند. اینی که شما میبینید هویت بعضی از اشخاص - فکرهایشان، ترکیبهای ذهنیشان - از اول انقلاب تا حالا صد و هشتاد درجه عوض شده، این یک روال و ممشای طبیعی نیست که بگوئید طبیعتش همین است دیگر؛ نخیر، هرگز اینجوری نیست. طبیعی این است که اگر انسان یک فکر و یک راهی را به منطق و استدلال پذیرفت، این را تا آن نقطه‌ی آخرِ راه برود و اگر عمرش کفاف نداد، در این راه بمیرد. این طبیعی نیست که ما بگوئیم: یک راهی را حرکت کنیم برویم؛ گاهی هم با شور و خیلی هیجان، بعد از یک نقطه، ناگهان زاویه بزنیم! بعد، این زاویه‌ها اینقدر ادامه پیدا کند که تبدیل شود به عکس! این، به هیچ وجه طبیعی نیست. بعضیها توجیه میکنند: خوب آقا، اول انقلاب، اول انقلاب بود؛ حالا زمان اثر گذاشته، ما عوض شدیم! نخیر، زمان بر روی عنصرهای ضعیف و بی ریشه و اعتقادهای واهی و مبتنی بر احساس محض اثر میگذارد؛ یا زمان با همراهی طمعها و هوسها اثر میگذارد. «انّ الّذین تولّوا منکم یوم التقی الجمعان انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا». قرآن میگوید: آنهایی که در جنگ احد برگشتند؛ طاقت نیاورند بایستند، این لغزش اینها به خاطر آن کاری است که قبلاً کردند. ما وقتی روح را نساختیم، خودمان را محکم نکردیم، معلوم است؛ هر مماسی روی آن اثر میگذارد؛ یکی، دو تا، سه تا، ناگهان میبینید که شکلش عوض شد؛ اما وقتیکه مثل فولاد آبدیده، محکم و استوار و بر مبنای تفکر درست و منطق صحیح، هویت دینی انسان شکل گرفت و هویت انقلابی شکل گرفت، هرچه زمان بگذرد، این هویت روشنتر، واضحتر، جذابتر، مستحکمتر میشود. آدمها اینجورند، نهادها هم اینجورند. نگذارید نهاد جهاد دانشگاهی، تبدیل شود به یک هویت دیگر؛ به یک هویت غیر دینی، غیر انقلابی. من یک بار در جمع همین عزیزان جهاد دانشگاهی مطلبی را چند سال پیش گفتم، که یادم هم نبود؛ این را برای من آوردند، خواندم و یادم آمد - باید این هویت صحیح را و این هویت ایمانی را حفظ کنید و باقی بماند. خوشبختانه همینجور هم بوده و تا حالا هم باقی مانده است؛ چون ساخت جهاد دانشگاهی و نوع مدیریت، نوع عملکرد، نوع ارتباط رأس با بدنه، جهتگیریها، خواستها، خواستهای خوبی بوده است - آنچه که آن روز گفتم، این بود که بعضیها تصور میکنند انقلابیگری، یک حرکت انقلابی، یعنی حرکت بیانضباطِ همراه با شلوغی، سردرگمی و بینظمی! میگویند آقا، آنها انقلابی بود و تمام شد! این، غلط است. مطلقاً در ذات تحرک انقلابی، اغتشاش و بینظمی نیست. بعکس، انضباط انقلابی از محکمترین و قویترین انضباطهاست. انضباطی که ریشه از ذهن انسان، از دل انسان، از ایمان انسان میگیرد، بهترین انضباطها را دارد. اول انقلابها از جمله انقلاب ما، بینظمیهائی دیده میشود که این ناشی است از آغاز حرکت انقلابی؛ چون یک بنای کهنه‌ی درهم ریخته باید نابود شود و جایش یک بنای دیگر بیاید. این، چیز طبیعیای است؛ ولی وقتیکه بنای نو، بنای جدید ساخته شد بر پایه‌های درست، حرکت بر اساس آن، حرکتِ منضبط و خوب خواهد بود و پیش خواهد رفت و این، انقلابی است. بنابراین انقلابیگری را با بینظمی و با شلوغکاری و با نشناختن ضابطه و قانون نباید اشتباه کرد. علیایحال، جهاد دانشگاهی از جاهائی است که ما به آن امید داریم برای آینده‌ی علمی کشور. اما راجع به مسئله‌ی علم و تحقیق، من این را عرض بکنم: کشور ما بدون حرکت در جاده‌ی گسترش دانش و گسترش پژوهش، امکان ندارد بتواند به نقطه‌ی مطلوب خودش دست پیدا بکند؛ مخصوص کشور ما هم نیست. کلید، دانش و پژوهش است. دانشمند شدن یک ملت هم به این نیست که دانسته‌های دیگران را فرا بگیرد. آن، مقدمه‌ی کار است. علم یک دامنه‌ی وسیعی دارد؛ انحصاری نمیتواند باشد که ما فرض کنیم یک مجموعه‌ای از کشورها و یا ملتها هستند که نخبگان اینها علم را باید تولید کنند، مرزهای جدیدی را برای علم تعریف کنند، یک مقداری خودشان استفاده کنند، یک مقداری هم که زیاد آمد، بدهند دیگران استفاده کنند. این نمیشود. این نسبت، این شکل کار، معنایش همین عقب‌ماندگی دائمىِ بخشی از کشورها، همین رابطه‌ی ظالمانه‌ی بین کشورها، همین مسئله‌ی دنیای اول و دنیای دوم و دنیای سوم و شمال و جنوب و همین حرفهائی است که جزء ادبیات رائج سیاسی در این قرن و قرن قبل بوده و شده. همه‌ی انسانها توانائی دانش‌پژوهی و دانشمندی را دارند. استعدادها البته مختلف است، لکن هیچ کشوری نیست که در آن انسانها توانائی این را نداشته باشند که در این دامنه‌ی وسیع و عظیمِ علم بالقوه و بالاستعداد، یک جایگاهی برای خودشان پیدا کنند و یک نقشی در آن ایفا کنند. اگر کشوری که سابقه‌ی او، تاریخ او، تجربه‌ی او، نشان میدهد که توانائی استعداد او، توانائی بالائی است و از متوسط بالاتر است - که کشور ما قطعاً از این قبیل است - این بایستی در ایجاد علم، در توسعه‌ی علم، در پیشرفت علم نقش ایفاد کند و اگر توانست این نقش را ایفاد کند، آنوقت این عقب‌ماندگی، این تبعیض و بیعدالتی در همه‌ی زمینه‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی از بین خواهد رفت و خواهد شد دارای سهم برابر در مقابل کشورهای دیگر و در مقابل قدرتهائی که امروز وجود دارند. آنوقت میتواند خودش را اداره کند، روی پای خودش بایستد؛ یک چیزی بدهد، یک چیزی بگیرد؛ اما امروز اینجور نیست. امروز نظام سلطه در دنیا بنایش بر گرفتن و دادن نیست؛ بنایش بر گرفتنِ حداکثری و دادنِ حداقلی است؛ ثروت را میمکند، امکانات را میمکند، اختیارات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را در کشورها میمکند و در اختیار میگیرند و در مقابل، گاهی هیچ چیز نمیدهند، گاهی چیز مضری میدهند، گاهی هم یک چیزکی به آن کشورِ نقطه‌ی مقابل میدهند. الان بافت سیاسی دنیا این است: سلطه‌گر و سلطه‌پذیر. اگر بناست این بافت به هم بخورد و کشورها بتوانند به قدر ظرفیت ملتهایشان و استعداد ملتهایشان در روابط عالم جایگاهی داشته باشند، عمده‌ترین چیزی که در این کار تأثیر دارد، علم است. بنابراین علم را باید جدی گرفت؛ باید پیش رفت. ما حرکتمان شروع شده، لکن هنوز در اول کاریم؛ هم باید به مراکز علمی و تحقیقی کمک بشود؛ هم به پروژه‌های علمی، پروژه‌های تحقیقی و فناوری باید کمک بشود؛ هم بایستی این میل به علم و تحقیق و پژوهش همه‌جا گسترش پیدا کند. باید مخصوص استاد و محقق هم نماند؛ در محیط دانشجوئی و فضای دانشجوئی گسترش پیدا کند؛ یعنی دانشجو میل به علم‌آموزی و تولید علم پیدا کند که این کاری است که احتیاج دارد به تدبیر و با توصیه و خواهش و تمنا و سفارش و دستور و اینها، نخواهد شد. مسئولان بخشهای آموزشی کشور ما؛ چه وزارت آموزش و پرورش، چه وزارت علوم و وزارت بهداشت و درمان، چه بخشهائی که مربوط به مسائل برنامه‌ریزىِ فرهنگیاند، در این زمینه مسئولیت دارند. آنها کاری بکنند که محیط دانشگاهی، محیط علم‌طلبی باشد. واقعاً این جوان بخواهد عالم بشود و فقط مسئله این نباشد که بخواهد مدرکی بگیرد، یا حالا اسمی مثلاً برای یک کار کوچکی در بیاورد. این، حرکت لازم دارد. این حرکت باید ادامه پیدا کند. کمک دولت و دستگاههای مسئول و کمک کسانی که جایگاهی دارند که میتوانند اثرگذار باشند بر روی ذهن مخاطبانشان، در این زمینه حتماً لازم است. و من اصرارم بر این است که هر وقت ما برای پیشرفت علم کار میکنیم، این را فراموش نکنید که علم و دین توأمانند. علم مجرد از دین و دور از دین ولو در گام اول در کوتاه‌مدت یک کشوری را به یک نقطه‌ای از افتخار هم برساند، اما در بلندمدت برای بشریت زیانبار است؛ کما اینکه دارید میبینید که زیانبار است. علمی که از دین جدا شد و خودش را متعهد به دین ندانست، نتیجه‌اش همین میشود که امروز در دنیا رائج است؛ علم وسیله‌ی زورگوئی است، وسیله‌ی استثمار است، وسیله‌ی تخریب حرث و نسل است و محصول علم، بمب اتم است از یک طرف؛ از طرف دیگر، محصول علم، این مواد مخدر کذائی است؛ محصول علم، روی کار آمدن سیاستمدارانِ دور از همه‌ی احساسات انسانی است در خیلی از کشورهای دنیا. علم را باید با دین همراه دانست. علم را برای خدا و در راه خدا باید تحصیل کرد و به کار گرفت. این، جزو تعالیمِ اولیه‌ی ما باید باشد؛ در همه‌جا. و توفیقات این علم هم بیشتر است؛ این را به شما عرض بکنم. نگویند اگر علم را مقدس کردیم و با دین همراه کردیم و مؤمن‌کاری درآوردیم، دیگر پیشرفت نمیکند؛ نخیر، الان همین خود جهاد دانشگاهی شما، همین مجموعه کارهای شما - که به وسیله‌ی عناصر مؤمن این همه کار بزرگ انجام گرفته - نشان دهنده‌ی این است که علم وقتی با ایمان همراه باشد، توفیقاتش هم بیشتر خواهد بود. چیزهای دیگری هم من اینجا یادداشت کرده‌ام، که عرض بکنم، منتها دیگر وقت گذشت؛ ساعت دوازده است. امیدواریم ان‌شاءاللَّه این دیدار ما بتواند پیامی باشد برای جامعه‌ی علمی کشور از سوی مجموعه‌ی دستگاه؛ پیام قدرشناسی، پیام ارجگزاری، پیام حقگزاری از حرکت علمی و بالخصوص درباره‌ی جهاد دانشگاهی و بالاخص در مورد مؤسسه‌ی رویان. و امیدواریم خداوند به همه‌ی شماها اجر بدهد، پاداش بدهد و امیدواریم که خداوند ان‌شاءاللَّه روح مرحوم کاظمی عزیز را از برکات و تفضلات خودش برخوردار کند و خانواده‌ی محترمشان هم که اینجا تشریف دارند، ان‌شاءاللَّه مشمول صبر و سکینه‌ی الهی قرار بگیرند و ما روزبه‌روز شاهد توفیقات بیشتر شما عزیزان در رویان و در جهاد دانشگاهی باشیم.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,385
1386/04/20
بیانات در دیدار اعضای شورای نگهبان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3392
 بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ خوش‌آمد عرض میکنیم به برادران و خواهران عزیز، اعضای محترم شورای نگهبان و اعضای هیئتهای نظارت که این زحمات بزرگ و مهم را بر دوش گرفته‌اند و ان‌شاءالله در انجام این وظایف سنگین، رضای الهی را به طور کامل کسب کنند. مسئله‌ی شورای نگهبان در قانون اساسی کشور ما، یک مسئله‌ی بسیار مهم و بزرگ و منحصر به فرد است. هم وظیفه‌ی تشخیص موافقت قوانین مجلس با شرع مقدس و با قانون اساسی، بسیار وظیفه‌ی بزرگی است؛ که اگر این وظیفه نباشد، ادامه‌ی اسلامی بودن و شرعی بودن حکومت به هیچ وجه تضمین ندارد - این، آن نقطه‌ی حساسی است که تضمین کننده‌ی ادامه‌ی حیات اسلامىِ این نظام است - هم وظیفه‌ی تفسیر قانون اساسی، بسیار وظیفه‌ی سنگین و بااهمیتی است؛ که آنجائی که اصلی از اصول قانون اساسی به دلیلی مورد ابهام قرار میگیرد، نظر شورای نگهبان فصل‌الخطاب است؛ و اعتبار نظر شورای نگهبان، هموزن اعتبار اصل قانون اساسی است. این، خیلی مطلب مهمی است. همچنین وظیفه‌ی نظارت شورای نگهبان بر انتخابات و تضمین صحت انتخابات، از جمله‌ی کارهای بسیار بزرگ و مهمی است که در قانون اساسی بر عهده‌ی شورای نگهبان گذاشته شده است. اگر نظارت شورای نگهبان نباشد، و اگر تأیید صحت انتخابات به وسیله‌ی شورای نگهبان انجام نگیرد، اصل این انتخابات زیر سؤال خواهد رفت و اعتبار خود را از دست خواهد داد؛ چه انتخابات مجلس، چه انتخابات خبرگان، چه انتخابات ریاست جمهوری، و هر انتخاباتی که نظارت آن بر عهده‌ی شورای نگهبان است. این وظایفِ یکی از دیگری مهمتر، همه بر دوش شورای نگهبان گذاشته شده است. پیش‌بینی شورای نگهبان در قانون اساسی، علاوه بر اینکه یک فهم و درک عمیقِ صحیح از مجاری امور در اداره‌ی کشور را نشان میداد، از ناحیه‌ی شباهت به نظامهای عقلائىِ دیگر هم این کار، یک کار صحیح و متین و حکیمانه به حساب میآمد. آن روزی که بحث شورای نگهبان مطرح شد - البته قاعده همین بود که برای اطمینان از اسلامی بودن و شرعی بودنِ حرکت دولت اسلامی، دستگاه ناظری وجود داشته باشد - این معنا به ذهن انسان میرسید؛ لیکن همان روز هم وقتی نگاه شد به دستگاه‌های دنیای کنونی و دنیای مدرن، دیدیم همه جا تقریباً چنین چیزی وجود دارد. یعنی در هیچ نظام مستحکم عقلائیای شاید نشود فرض کرد و پیدا کرد جائی را که برای مراقبت و نظارت بر اجرای اصول حاکم بر آن نظام، دستگاهی وجود نداشته باشد؛ این، همه‌جائی است. البته اصول حاکم بر هر نظامی، ارزشهای معتبر در هر نظامی، با هم متفاوت است؛ ولی تقریباً در همه جا دستگاهی وجود دارد که تأیید کند، امضاء کند، تصدیق کند که کاری که دارد به وسیله‌ی حکومت انجام میگیرد، بر روی خط ارزشها و در جهت اهداف آن نظام است. حالا بعضی جاها اسمش را میگذارند دادگاه قانون اساسی، بعضی جاها مثلاً پاسدار قانون اساسی - از این قبیل تعبیرات دارند - اینجا شورای نگهبان است. دیدیم از اول انقلاب تا حالا بعضیها را که به مناسبتهای مختلف بر اصل وجود شورای نگهبان ایراد وارد کردند. به نظر ما این ایراد، هم غیر منصفانه بود، هم حاکی از عدم آگاهی به مسائل دنیا بود؛ عدم آگاهی از واقعیتهای جهان بود. بدون شورای نگهبان، بدون دستگاهی که تضمین کند سلامت این خطی را که حکومت دارد دنبال میکند، معقول نیست که یک نظامِ دارای اصول، دارای ارزشها و دارای اهداف، بتواند کار خودش را دنبال بکند. بنابراین اصل ایجاد شورای نگهبان در قانون اساسی، یک کار ضروری و لازم و کاملاً متین و حکیمانه بود. امروز هم هرچه بیشتر پیش میرویم، به اهمیت حضور شورای نگهبان بیشتر پی میبریم. شواهد متعددی از همه طرف برای انسان روشن میکند که چه فکر درستی بود گذاشتن این شورا در قانون اساسی، و چه لطف بزرگی کرد خدای متعال برای این کار، و امام بزرگوار ما که اینطور محکم در مقابل شبهات ایستادند و از شورای نگهبان دفاع کردند؛ ایشان چه کار بزرگی را انجام میدادند و در نظر داشتند. اگر ملاحظه کرده باشید، دشمنان نظام اسلامی هم در تبلیغاتِ خودشان یکی از نقاطی که متصل - شاید در هیچ برهه‌ای نباشد که این نقطه را فراموش کنند - مورد بمباران تبلیغاتی قرار میدهند، شورای نگهبان است. آنها از وجود این دستگاه مهم و اثرگذار ناراحتند. و ما واقعاً باید تشکر کنیم از آقایان محترم در شورای نگهبان - چه فقهای عظام، چه حقوقدانان محترم - که با اینکه یک تشکیلات بظاهر کوچکی است، لیکن این کار بزرگ را توانستند انجام دهند، با حفظ رعایتهای لازمی که مردم از آنها توقع دارند. مردم توقع دارند شورا آنچه را که انجام میدهد، همراه با استدلال متین از لحاظ تکیه‌گاهِ قانونی باشد؛ در خود شورا و در عملکرد شورا اتحاد و انسجام وجود داشته باشد؛ شورا در کار خود تأخیر نداشته باشد؛ بوقت و بموقع کارها را انجام دهد. اینها همه بحمدالله در این مدت طولانی از مسئولیت شورا تحقق پیدا کرده است. در باب نظارت و کاری هم که هیئتهای نظارت انجام میدهند و سرانجام به شورای نگهبان و قضاوت شورای نگهبان منتهی میشود، عرض میکنیم این هم بسیار مهم است. اگر کسانی اشکال میکنند، ایراد میکنند، بهانه‌گیری میکنند، اصل این کار را زیر سؤال میبرند، این خلاف انتظار نیست - بالاخره نظرات گوناگونی هست - مهم این است که انسان و آن دستگاه عامل بداند که چه کاری بر عهده‌ی اوست و چه کاری دارد انجام میدهد. کاری که شما انجام میدهید، بسیار کار مهمی است. این کار خلاصه‌اش عبارت از این است که کسانی که بناست برای کشور و ملت تصمیم بگیرند - چه در قالب مجلس خبرگان، چه در قالب مجلس شورای اسلامی، چه در قالب رئیس جمهوری - و سرنوشت کشور به دست اینها داده میشود، از صلاحیت لازم برخوردار باشند. نمیشود هر کسی را مسلط بر سرنوشت مردم کرد. نمیشود به هر کسی با هر کیفیتی در رفتار و اخلاق و عقاید و سلائق و ممشا و معلومات و معرفت و اینها، اجازه داد که برای اداره‌ی یک کشورِ هفتاد میلیونی، با این عظمت، با این تاریخ، بیاید قانون بنویسد؛ او را الزام کند که باید تو اینطور بکنی، اینطور نکنی؛ این شرائطی دارد. آن کسی که بناست رهبر را انتخاب کند، شرائطی دارد، صلاحیتهائی دارد؛ همه کس که نمیتوانند بیایند رهبر بشناسند، رهبر انتخاب کنند، رهبر را برکنار کنند؛ اینها وظایف مجلس خبرگان است. کسانی با صلاحیتهای سطح بالا، از چنین اختیاری برخوردارند. یا آن کسانی که بناست برای این کشور قانون بنویسند، یعنی حرکت قوه‌ی اجرائی را و قوای عامله‌ی کشور را ریل‌گذاری کنند و بگویند قطار دولت باید از این ریل عبور کند، در واقع سرنوشت کشور دست اینهاست. نمیشود هر کسی بدون صلاحیتهای لازم در این مسند حساس بنشیند؛ صلاحیتهائی لازم است. یا آن کسی که بناست رئیس قوه‌ی مجریه‌ی کشور بشود؛ یعنی همه‌ی موجودی کشور، دارائی کشور، امکانات کشور در اختیار او باشد، برای اینکه به مدت چهار سال این کشور را اداره کند، نظم بدهد، پیش ببرد، آباد کند، مشکلاتش را برطرف کند؛ نمیشود هر کسی بیاید در اینجا قرار بگیرد؛ صلاحیتهائی لازم است. این صلاحیتها را کی باید تشخیص بدهد؟ آیا جائی لازم نیست که تشخیص بدهد این صلاحیتها در این شخص یا در این اشخاص هست یا نیست؟ بدیهی است و واضح است که دستگاهی لازم است؛ این دستگاه، همین دستگاه شورای نگهبان و واسطه‌های نظارتی‌ای است که این دستگاه دارد. ببینید که این کار چقدر مهم است. وقتی فهمیدیم چقدر مهم است، آنگاه میفهمیم که چرا بعضی از جریانهائی که دل خوشی با نظام اسلامی ندارند، اینقدر به این کار حمله میکنند، هجوم میبرند و علیه آن تبلیغات میکنند. دستگاه‌های تبلیغاتی بیگانه هم که کارشان همین است. همیشه و بخصوص در وقتی که انتخاباتی وجود دارد، یکی از حرفهای دائم‌التکرار اینها همین مسئله‌ی نظارت و شورای نگهبان و رد صلاحیت و اینهاست. اثبات صلاحیت، امضای صلاحیت یا رد صلاحیت، یک وظیفه است. اگر این را از مجموعه‌ی فعالیتهای نظام برداریم، چیزی برای نظام باقی نمی‌ماند. چطور اجازه بدهند یک آدمی که از لحاظ عقیده، اعتقاد محکمی به مبانی نظام ندارد؛ از لحاظ ممشای عملی، یک انسان سالم و مستقل و دارای روش و اخلاق مستقیمی نیست؛ از لحاظ سیاسی، دلبستگی او به مسائل کشورش و مردم کشورش کمتر از دلبستگی او به مصالح بیگانگان است، فرضاً بیاید در رأس دستگاه اجرائی یا در مسند قانونگذاری قرار بگیرد؟ این کار جایز است؟ نظارت شورای نگهبان در مسائل انتخابات، یکی از مهمترین کارهائی است که انجام میدهد؛ کار بسیار مهمی است، کار بسیار لازمی است. به جوسازیهائی که علیه این کار میشود، ابداً نباید اعتناء کرد. البته کار را باید درست انجام داد. به همان اندازه که کار مهم است، به همان اندازه سلامت کار مهم است. یعنی باید معیارها را درست فهمید، و فقط بر اساس این معیارها قبول کرد یا رد کرد. از این معیارها نباید تخطی شود، کوتاهی هم نباید بشود، غفلت هم نباید بشود. معیار عبارت است از مقررات و قانون. سلائق نباید دخالت کند. گرایش سیاسی، گرایش گروهی، گرایش جناحی نباید دخالت کند. سفارش و توصیه نباید دخالت کند. معیار بایستی بین خود و خدا، همان معیار قانونی باشد؛ هم در مسئله‌ی نظارتها، هم در مسئله‌ی قبول یا رد قوانین مجلس. فقط باید معیار را معیار قانون قرار داد. مرّ قانون باید رعایت شود. گاهی ممکن است انسان به نظرش برسد که اگر اینجا بر طبق قانون عمل کنیم، مصلحت نباشد. در همان‌جا رعایت قانون از رعایت آن مصلحت بالاتر و لازم‌تر است؛ چون اگر چنانچه بنا شد که با نظر اشخاص و افراد و مصلحت‌اندیشىِ این و آن، معیارها و ضابطه‌ها به هم بخورد، دیگر ضابطه‌ای باقی نخواهد ماند؛ یک روز یک کسی یک جور مصلحت میداند، یک روزِ دیگر کس دیگری جور دیگری ممکن است مصلحت بداند، یا در یک روز دو نفر دو جور مصلحت بدانند؛ لذا دیگر قانونی باقی نمی‌ماند، ضابطه‌ای باقی نمی‌ماند. ضابطه مقدم است بر هر مصلحت‌اندیشی، بر هر نگاه و دید و بینش. البته در نگاه فقهی یا استنباط حقوقی در شورای نگهبان ممکن است تغییراتی پیش بیاید؛ این ایرادی ندارد؛ برای هر مجتهدی تبدّل رأی پیش می‌آید. امروز از دلیل، یک چیز میفهمد؛ یک روز دیگر ممکن است به همان دلیل نگاه کند، چیز دیگری بفهمد؛ این اشکالی ندارد. تبدّل رأی شورای نگهبان در موارد گوناگون، عیب نیست؛ منتها همین تبدّل رأی هم بایستی منطبق باشد بر ضوابط و قوانین، و منضبط باشد. نکته‌ی دیگری که من قبلاً هم گفته‌ام، این است که آنچه را که در شورای نگهبان به عنوان نظریه و به عنوان رأی صادر میشود - چه در زمینه‌ی ارتباط با قانون اساسی، چه در زمینه‌ی ارتباط با شرع، موافقت و عدم موافقت - با استدلال و استنادِ محکم همراه شود؛ این استدلالها یک مجموعه‌ی حقوقىِ بسیار باارزشی را تهیه میکند؛ میتواند مرجعی قرار بگیرد برای همه‌ی کسانی که در زمینه‌ی مسائل حقوقی و شرعی و مسائل قوانین و اینها کار میکنند. در خود شورای نگهبان برای یک مسئله گاهی مباحثات فراوانی انجام میگیرد، حرفهای خوب گفته میشود، استدلالهای گوناگون در مقابله‌ی با نظرات یکدیگر مطرح میشود؛ اینها چیزهای خیلی خوبی است، اینها چیزهای باارزشی است؛ اینها ثبت و ضبط بشود و در اختیار افکار صاحبنظران قرار بگیرد تا اهمیت کار شورا حس شود. به هر حال یکی از نعم الهی بر ما، بحمدالله شورای نگهبان است؛ این نعمت را باید قدر بدانیم و حفظ کنیم. حفظ آن فقط به این نیست که در لفظ و در ظاهر و اینها احترام آن را نگه داریم؛ حفظ آن به این هم هست که هرچه میتوانیم، در شورای نگهبان ساخت و پرداخت و محصول کار را با اتقان بیشتری همراه کنیم، که این به عهده‌ی شما دوستان، برادران و خواهران محترم است. امیدوارم خداوند متعال شماها را مأجور بدارد، به شماها تفضل کند، زحمات شما را ان‌شاءالله مشکور بدارد و قلب مقدس ولیعصر (ارواحنا فداه) از شماها راضی باشد.   والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌
1,386
1386/04/14
بیانات‌ در دیدار مداحان اهل بیت(ع) به مناسبت میلاد حضرت فاطمه‌ی زهرا(س)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3391
 بسم الله الرّحمن الرّحیم به یکایک برادران عزیز این عید بزرگ و میلاد مسعود را تبریک عرض میکنیم. خیلی هم از همه‌ی حضار محترم؛ بخصوص برادران عزیزی که برنامه اجرا کردند؛ مجری محترم برنامه، یکایک مداحان عزیز، شعرائی که این شعرها را سروده بودند و شاعر عزیزمان، تشکر میکنم؛ از همه‌تان یکایک متشکرم. محفل و دل ما را با مناقب دختر پیامبر اعظم و بزرگترین زن تاریخ بشر نورانی کردید. این خود یک معجزه‌ی اسلام است؛ یعنی فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها) در عمر کوتاه خود به مقامی میرسد که سیده‌ی نساء عالمین است؛ یعنی از همه‌ی زنان بزرگ و قدّیس طول تاریخ برتر است. این چه عاملی است، این چه نیروئی است، این چه قدرت متحول‌کننده‌ی عمیق درونی است که از یک انسان در این مدت کوتاه، میتواند یک چنین اقیانوس معرفت و عبودیت و قداست و عروج معنوی بسازد؟ خود این، معجزه‌ی اسلام است. یک جنبه‌ی دیگر، نسل مبارک این بزرگوار است که تطبیق سوره‌ی کوثر با فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها) - اگر در آثار حدیثی ما هم نیامده باشد - یک تطبیق مصداقی درست است؛ این همه برکات بر خاندان پیغمبر، بر یکایک ائمه‌ی هدی (علیهم‌السّلام)! عالم پُر است از نغمه‌های دلنواز فردی و اجتماعی و دنیائی و اخروی که از این حنجره‌های پاک برخاسته؛ حسین‌بن علی، زینب کبری، امام حسن مجتبی، امام صادق، امام سجاد؛ هر کدام از ائمه. ببینید چه غوغائی است در عالم معرفت، در عالم معنویت، در بزرگراه هدایت از کلمات این بزرگواران و درسهای آنها و معارف آنها! این نسل فاطمه‌ی زهراست. خیلی خدا را شکر کنیم - در بعضی از این شعرهائی هم که دوستان خواندند همین معنا بود - نعمت بزرگی است تولّای فاطمه‌ی زهرا و صدیقه‌ی کبری (سلام‌الله‌علیها) برای ما. خدا را شکر که او را شناختیم؛ خدا را شکر که خودمان را به ذیل عنایت او متوسل کردیم و خدا را شکر که نعمت وجود او را قدر دانستیم، به او توسل جستیم، از او معرفت خواستیم، به او محبت ورزیدیم. اینها نعمتهای بزرگ خداست؛ اینها را باید حفظ کنیم. نقش شما مداحان عزیز هم حرف دوم ماست. دین اگر چه که پایه‌اش عقلانیت و فلسفه و استدلال است؛ در این هیچ شکی نیست، اما هیچ مبنای عقلانی و فلسفی و حِکمی بدون آبیاری شدن از عاطفه و ایمان قلبی امکان ندارد که رویش پیدا کند و ریشه بدواند و در تاریخ بماند. ادیان، خصوصیتشان همین است؛ با مکاتب دیگر، با این ایدئولوژیها، با این فلسفه‌های گوناگون فرقشان همین است که ایمانها را جلب میکند. ایمان، غیر از علم است؛ ایمان غیر از استدلال است؛ ایمان غیر از فلسفه است؛ ایمان یک امر قلبی است. جایگاه ایمان با جایگاه عاطفه و احساس یکجاست. ایمان یعنی دل سپردن، سر سپردن، دل دادن. بنابراین، دل نقش پیدا میکند؛ عواطف جایگاه خود را در طول تاریخ ادیان به این شکل حفظ میکنند. با اینکه در جنگ فلسفه‌ها با یکدیگر، هیچ فلسفه‌ای نیست که بتواند در مقابل فلسفه‌ی ادیان و فلسفه‌ی توحید مقاومت کند؛ بخصوص فلسفه‌ای مثل فلسفه‌ی مدون اسلامی، اما مسئله این نیست؛ خیلیها مبانی و مفاهیم اسلامی را هم بلدند، حقیقتی را هم میدانند، اما به آن حقیقت دل نسپرده‌اند. شما فکر میکنید حقانیت علی بن ‌ابی طالب را در صدر اسلام، آن کسانی که از خود پیغمبر درباره‌ی علی بن ‌ابی طالب آن حرفها را شنیده بودند، نمیدانستند؟ علم داشتند. ما در اخبار خوانده‌ایم آنها از دو لب پیغمبر شنیده بودند؛ علم داشتند؛ اما آنچه کم بود، ایمان به آن معلوم بود؛ ایمان به آن چیزی بود که علم به او پیدا شده بود: یعنی دل دادن. چه چیزی جلوی ایمان را میگیرد؟ خیلی چیزها؛ که حالا این یک باب واسع دیگری است. نقش هنر، نقش شعر، نقش ادبیات، نقش حضور در میدانهای عملی در پرورش این روح ایمانی، نقشی است که بسیار بسیار کارساز و مؤثر است. شما جای مداح و ذاکر اهل بیت را اینجا ببینید؛ نقش ایمان‌آفرین، نقش فرهنگ‌ساز، نقش مستحکم‌کننده‌ی پیوند قلبی بین پیروان و بین آن محبوبان؛ یک چنین نقشی است. این نقش، بسیار نقش مهمی است. بنده در طول این سالهائی که این جلسه را داشته‌ایم - که الان بیست‌وچند سال است که هر سال، ما این جلسه را با مداحهای محترم داشته‌ایم؛ از زمان ریاست‌جمهورىِ من؛ سالهای دهه‌ی شصت، که هر سال این جلسه بوده - هر سال ما یک کلمه راجع به مسئله‌ی مدح و مداح و ذاکر و اینها عرض کرده‌ایم؛ نمیخواهم اینها را تکرار کنم، میخواهم عرض بکنم برادران مداح اهمیت این کار را درک کنند. وقتی اهمیت معلوم شد - به موازات اهمیت، مسئولیت است - مسئولیت این کار را درک کنند. مسئولیت یعنی چه؟ یعنی از ما سئوال خواهند کرد. در دعای مکارم‌الاخلاق میخوانید: «و استعملنی بما تسألنی غداً عنه»؛ فردا؛ در روز قیامت، از من سئوال خواهی کرد؛ پروردگارا! حالا کمک کن که آن چیزی را که بناست فردا از من سئوال کنی، من جوابش را امروز در عمل خودم آماده کنم؛ معنای این فقره‌ی دعا این است. پس شما مسئولیت دارید. این مسئولیت، یعنی سئوال میکنند. کاری کنیم که عمل ما بتواند پاسخگوی آن سئوال باشد. وقتی این معلوم شد، آن وقت میرویم سراغ اینکه حالا چطور؟ همه‌ی حرفهائی که ما زدیم - حرفهائی که افراد پُرمسئولیت، دانا، فهیم در جامعه‌ی مداحان بر زبان آوردند، جلسه درست کردید، مطالبی گفتید - در پاسخ همین سئوال است که: چه کار بکینم؟ این «چه کار بکنیم» یک کلمه‌ای است که یک کتاب جواب دارد. اگر سه جمله از این کتاب را بخواهیم عرض بکنیم، یکیاش این است که: وقتی شعر را میخوانیم، به فکر باشیم که از این شعر ما ایمان مخاطبان ما زیاد شود. پس، هر شعری را نمیخوانیم؛ هرجور خواندنی را انتخاب نمیکنیم؛ جوری میخوانیم که لفظ و معنا و آهنگ، مجموعاً اثرگذار باشد. در چه؟ در افزایش ایمان مخاطب. این البته گفتنش آسان است؛ آدم بالای گود بنشیند و یک دستوری به آن پهلوان وسط گود بدهد. عمل کردنش سخت است. اما شماها میتوایند عمل کنید. شماها صدایتان خوب است، حافظه‌تان خوب است، نیرو و نشاطتان خوب است؛ میتوانید همه‌ی این کارهائی را که گفتم، انجام بدهید. به جوانها توصیه میکنم شیوه‌های پیشکسوتها را بکلی کنار نگذارند؛ دست نکشند. من با نوآوری موافقم؛ نوآوری هیچ اشکالی ندارد؛ اما اگر بخواهید در این نوآوری کمال پیدا کنید، بایستی این نوآوری در امتداد شیوه‌ی گذشتگان باشد. «العلی محظورة الّا علی من بنی فوق بناء السّلفی». یک طبقه ساخته‌اند، شما روی آن طبقه یک طبقه بسازید؛ دیگری بیاید روی آن طبقه‌ی شما یک طبقه بسازد؛ آن وقت بناء میشود مرتفع. و الّا یکی ساخت، شما بیائی خراب کنی، یک طبقه بسازی؛ یکی دیگر بیاید آن را که شما ساختی، خراب کند، باز یک طبقه بسازد، همیشه همان یک طبقه خواهید ماند. محسّنات اساتید، پیشکسوتها و کسانی را که در این کار از شما یک پیراهن بیشتر پاره کرده‌اند، یاد بگیرید و چیزی بر آن اضافه کنید. شیوه‌های جدید، این‌جوری درست بشود، خوب است. ما در قدیم از زبان موسیقیدانهای معروف شنیده بودیم که میگفتند موسیقی اصیل ایرانی را نوحه‌خوان و شبیه‌خوانها حفظ کرده‌اند؛ موافق‌خوان، مخالف‌خوان، علیاکبرخوان، قاسم‌خوان. هر کدام یک دستگاهی را به اینها میدادند که باید در آن دستگاه بخوانند. این موجب شد که موسیقی نانوشته‌ی ایرانی - که نه نُت داشت، نه نوشته داشت و نه چیز دیگری داشت - بتواند برسد به دست کسانی که اینها را با نُت و شیوه‌های جدید بتوانند ثبت و ضبط کنند. حالا جوان امروز، چه خواننده‌ی رادیو و تلویزیون - که متأسفانه آنجا از این جهت وضع خوبی هم ندارد - چه خواننده‌ی جلسه‌ی مداحی، ناگهان بیاید آهنگهای اروپائی را - آن هم به شکل غلط و نابلد بنا کند خواندن؛ سبکهائی که فرض کنید حالا فلان خواننده‌ی غربی یا مقلد عربِ آن غربی یکوقتی خوانده، ما این را از او یاد بگیریم و بنا کنیم خواندن! که قبل از انقلاب هم متأسفانه همین کارها را کردند. موسیقی اصیل ایرانی را که میتوانست نوع حلال هم داشته باشد - البته همان موسیقی اصیل، یک نوعش هم حرام است؛ فرقی بین ایرانی و غیر ایرانی نیست - همان را هم ضایع کردند. البته بعد از انقلاب بهتر شد؛ اما حالا مثلاً مداح یا خواننده‌ی ما بیاید در رادیو و تلویزیون به تقلید - آن هم غلط - آهنگ غربی یا آهنگ مجالس لهو را در مجلس ایمان و در مجلس معنویت تکرار کند، این درست نیست؛ این غلط است. نوآوری، درست؛ اما نه این‌جور. این مربوط به آهنگ است. البته صدای خوب را میتوان با آهنگ بد خراب کرد؛ صدای متوسط را میتوان با آهنگ خوب آرایش داد. خود آهنگ یک مسئله است. برویم سراغ شعر، کلام. داستان مفصلی اینجاست. اولاً لفظ شعر، لفظِ خوب باشد؛ همه شعر خوب را نمیشناسند. هر شعری که یک آدم ناوارد تصور کرد این خوب است، دلیل بر این نیست که آن خوب است. شعر را بایستی آدم شعرشناس تصدیق کند که خوب است. فایده‌ی شعر خوب چیست؟ فایده‌اش این است که بدون اینکه من و شما ملتفت شویم، تأثیرگذاریاش در مخاطب بیشتر است؛ هنر، این است دیگر. یک هنر عالی، ولو مخاطب آن هنر تشخیص ندهد که این عالی است، اما تأثیر او در نفس آن مخاطب، تأثیر عمیقتری خواهد بود از یک هنر سطحىِ مبتذل بازاری؛ فایده‌اش این است. لفظ، باید لفظ قوی، خوب، زیبا؛ مضامین، مضامین جذاب، جالب، تازه، غیرتکراری و مطلب - که عمده این است - آموزنده باشد. غیر از لفظ و غیر از مضمون‌سازی لفظی، مقوله‌ای هست به نام مقوله‌ی مطلب. یعنی آنچه شما دارید بیان میکنید، باید آموزنده باشد. فرض کنید یک واعظی برود بالای منبر و از اول تا آخر منبر حرفهائی بزند که یک ذره بر معرفت مردم، بر بصیرت مردم درباره‌ی آن موضوع اضافه نشود. خوب، این وقت خودش و دیگران را تلف کرده. مداح هم همین‌جور است. شعری شما بخوانید؛ ولو لفظ هم لفظ خوبی باشد، راجع به حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) هم باشد، اما چیزهائی باشد که مستمع هیچ استفاده‌ی از او نمیتواند بکند؛ نه معرفتش نسبت به آن بزرگوار بیشتر میشود، نه از مقامات توحیدی او چیزی میفهمد، نه از مجاهدت او چیزی میفهمد، نه از رفتار و سجیه‌ی آن بزرگوار که درس است - چون معصوم است و هر حرکت او برای بشر درس است؛ سرمشق است - چیزی میفهمد، اشکال خواهد داشت. پس کارتان سخت است عزیزان! کار شما بر خلاف اینکه بعضیها خیال میکنند چهار کلمه حفظ کنیم و یک صدای بازی هم داشته باشیم، بس است؛ نه، کار، خیلی سخت است. کار، هنرمندانه، مؤثر، هدایتگر و جهت‌بخش باشد. امروز چقدر مسئله ما داریم؛ نه فقط مسئله‌ی امریکا و انرژی هسته‌ای، که اینها مسائل بسیار مهمی است؛ بلکه امروز تمام مراکز و قطبهای قدرت فکری و تبلیغات دنیا دارند طراحی میکنند که چطور بتوانند این ریشه‌ی ماندگار و محکمی را که در این سرزمین جا گرفته و این ایمان اسلامی، این پایبندی به تعهد اسلامی و قرآنی و این دلهای مؤمن را از هم بپاشند. شما اینجا نشسته‌اید خیال میکنید که همین‌طور زندگی دارد میچرخد. نه آقا! یک جنگ است؛ یک جنگ حقیقی است الان بین این جامعه، این نظام، متفکران این نظام، فعالان این نظام در رده‌های مختلف، از جمله خود شما که مداح مجموعه‌ی کشور هستید از یک طرف، با یک طرف دیگر؛ کسانی که میخواهند ریشه‌ی این ایمان را از این خاک مقدس و از این دلهای پاک دربیاورند؛ چون فهمیده‌اند آن نظامی، آن بنائی که بر این اساس شکل گرفته، با منافع سودجویانه و زورگویانه و زیاده‌خواهانه اینها سازگار نیست؛ با دست‌اندازی و سیطره‌طلبی دنیای استکبار بالاخره کنار نخواهد آمد؛ این را فهمیده‌اند. دنبال اینند که فکر توحیدی را، فکر ولایت را، محبت اهل بیت را، محبت به قرآن را، تعصب و غیرت نسبت به مبانی دینی و اعتقاد به مبارزه‌ی با ظالم را، اعتقاد به قبح و زشتی ظلم‌پذیری را از دل این مردم با انواع حیله‌ها بیرون بکشند. انواع و اقسامش را دارند انجام میدهند و آن را بیان هم میکنند. کنگره‌ی امریکا گفته فلان قدر میلیون مثلاً برای اشاعه‌ی دمکراسی در ایران خرج میکنیم! البته اسمش را هم دمکراسی میگذارند! خوب، آزادند هر اسمی که میخواهند بگذارند، بگذارند؛ حقیقت معلوم است چیست. آن چیزی که آنها میخواهند، بر هم زدن پایه‌ی مستحکم فکری است که بر این مردم، بر این دلها، بر این روحها کاملاً تسلط دارد و این جهت صراط مستقیم، آن را هدایت میکند. هدفشان این است، غرضشان این است. این پولهائی که میگویند، میخواهند صرف این کار بشود. این پولها صرف بمب و گلوله و اینها خیلی نمیشود؛ عمده صرف همین کارهای تبلیغاتی، همین کارهای فرهنگی با شکلهای مختلف میشود. البته از این طرف هم مقاومت و بلکه هجوم میشود. بنابراین یک جنگ است. در این جنگ طبقه‌ای که با ایمان مردم، با دل مردم، با معارف مردم، با نام مبارک ائمه (علیهم‌السّلام) و اهل بیت سر و کار دارد، وظیفه‌ی سنگینی دارد. برادران عزیز! این وظیفه را درست بشناسند؛ درست از آن استفاده کنند. الحمدلله چیزهای خوبی انسان از افراد میشنود؛ البته گوشه‌کنار حرفهائی هم هست. یکی از چیزهائی که من بخصوص میخواهم تکیه کنم، مسئله‌ی «انسجام اسلامی» است که ما گفتیم. انسجام اسلامی یعنی عصبیتهای بین‌المذاهبی مسلمانها نباید تحریک شود. شما نباید کاری کنید که عصبیت آن مسلمانِ غیرشیعه علیه شما تحریک شود؛ او هم متقابلاً نباید کاری کند که غیرت و عصبیت شما را علیه خودش تحریک کند. آنها همین را میخواهند. الان شما ببینید دو تا گروه فلسطینی در فلسطین دارند با هم میجنگند! برای اسرائیل چه از این بهتر! به جای اینکه تفنگها به طرف آنها متوجه شود، علیه همدیگر دارند میجنگند! خوب، این خیلی چیز خوبی برای اسرائیل است. چقدر خرج کند، میارزد که یک چنین وضعی پیش بیاید. فرض بفرمائید در لبنان هم یک گروهی پیدا میشوند و بنا میکنند با یک گروه دیگری مبارزه کردن و جنگیدن. چه نعمتی بزرگتر از این برای اسرائیل و امریکا! این بهتر است یا اینکه یک گروهی مثل حزب‌الله بیاید جلو، همه هم دنبالش - بعضی از روی دل و ایمان، بعضی هم از روی ترس از افکار عمومی - و اسرائیل را شکست بدهند؟ معلوم است که وضعیت اختلاف برای آنها بهتر است. در دنیای اسلام، قضیه همین است. آیا مسلمانهای مصر و اردن و عراق و پاکستان و هند و ترکیه و جاهای دیگر، اگر به خیابانها بیایند و به نفع جمهوری اسلامی شعار بدهند، برای امریکا بهتر است یا کاری کند که اگر در یک مسئله‌ای، ایران اسلامی صدائی بلند کرد، همه‌ی این ملتها خاموش بشوند؛ بعضیها اظهار مخالفت هم بکنند؟ پیداست دنبال دومیاند. چه جوری میشود؟ چطور ممکن است این کار؟ خیلی آسان است. کاری کنند که عصبیتهای شیعه و سنی را زنده کنند. به آنها تفهیم کنند اینها شیعه‌اند؛ اینها صحابه را سب میکنند؛ اینها مقدسین شما را چنین و چنان میکنند. جدائی بیندازند؛ آنها این را میخواهند. منادی وحدت شیعه و سنی، از اوّلی که این فکرها پیدا شده، این چیزها مورد نظرش بوده است. یک عده‌ای چرا نمیفهمند؟ امام بزرگوار ما که منادی اتحاد بین مسلمین بود، از همه‌ی اینهائی که مدعیاند، ولایتش و اعتقادش و ارادتش و عشقش به ائمه (علیهم‌السّلام) بیشتر بود. او بهتر میفهمید ولایت را یا فلان آدم عامی که حالا به اسم ولایت کارهای خلاف میکند، حرفهای بیربط میزند در مجالس عام و خاص؟ وحدت را حفظ کنید. اگر دیدید در جامعه بین شما کسانی هستند که عکس این رفتار میکنند، آنها را طردشان کنید؛ مخالفت خودتان را به آنها ابراز و اعلام کنید؛ اینها ضرر میزنند؛ ضربه میزنند. ضربه‌ای به اسلام میزنند، ضربه‌ای به تشیع میزنند، ضربه‌ای به جامعه‌ی اسلامی میزنند. این از جمله مسائل بسیار مهم است. امروز وحدت اسلامی به نفع نظام اسلامی است؛ به نفع جمهوری اسلامی است. علیه این جهتگیری حرکت کردن، به نفع امریکاست؛ به نفع صهیونیست‌هاست؛ به نفع همان گردن‌کلفتهائی است که در دنیای اسلام جیبهایشان را از دلارهای نفتی پُر کردند و دلشان نمیخواهد که عنصری مثل جمهوری اسلامی، مثل ملت ایران اصلاً وجود داشته باشد. به هر حال، از خدای متعال میخواهیم همه‌ی ما را هدایت کند. پروردگارا! این دلهای پاک، این دلهای روشن، این زبانهای مادح و ذاکر را مشمول تفضلات و لطف خودت قرار بده. پروردگارا! از طرف همه‌ی ما، از طرف شهیدان ما، از طرف گذشتگان ما، از طرف امام بزرگوار ما، امروز سلام و درود بیپایان به روح مطهر فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها) نثار و ابلاغ کن. پروردگارا! ما را مرضی آن ذات مقدس و آن وجود مقدس قرار بده؛ ما را پیرو آن بزرگواران قرار بده. پروردگارا! ملت ما را روز به روز سربلندتر بفرما؛ قلب مقدس ولیعصر را از ما راضی و خشنود کن.   والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌
1,387
1386/04/13
بیانات در دیدار بانوان نخبه‌ در آستانه سالروز میلاد حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3390
بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ اولاً میلاد باسعادت بانوی بزرگ و چهره‌ی درخشنده‌ی همه‌ی تاریخ بشر در میان زنان، حضرت زهرای اطهر (سلام‌الله علیها) را به شما خواهران عزیز و دختران عزیزم تبریک عرض میکنم. همچنین تصادف این روز بزرگ را با ولادت امام عزیز و بزرگوارمان - که این عزیز و این بزرگوار هم نقطه‌ی عطفی است در نگاه به مبانی اسلامی در همه‌ی زمینه‌ها، از جمله در مقوله‌ی مربوط به مسأله‌ی زن و بانوان - خدمت شما عزیزان، خواهران و دختران و فرزندان خودم تبریک عرض میکنم. امروز جلسه‌ی خوبی بود. این جلسه از نظر من جلسه‌ی بسیار خوب و مفید و دلنشینی بود؛ هم برای من، هم برای کسانی که بعداً از این جلسه مطلع خواهند شد و گزارش آن را خواهند دید. تقریباً دو ساعت بیانات بانوان محترم را من شنیدم. عمده‌ی مقصود هم همین بود؛ یعنی دو غرض از تشکیل این جلسه تعقیب میشد: یکی همین بود که از زبان برگزیدگانی از جامعه‌ی بانوان کشور، برخی از مسائلی که به نظر آنها مهم است، علناً مطرح شود؛ بخصوص در مقوله‌ی موضوعات مربوط به زن، و این کار انجام گرفت. همه‌ی سخنرانهای امروز دارای ذهنیت بالا، قوی، منطقی، منظم و صاحبِ‌نظر در موضوعی که مطرح کردند، بودند؛ این برای من بسیار مطلوب و جالب بود. من خلاصه‌ای یا اشاره‌ای از مطالب این خانمها اینجا یادداشت کردم که بعد ان‌شاءالله به کار من خواهد آمد. مطالبی که مطرح شد - بخصوص بعضی از آنها - بسیار پُرمغز و قابل توجه بود. این یک غرض و مقصود. مقصود دوم هم نگاه نمادین به این جلسه است. همانطور که بارها من اشاره کرده‌ام، در مسأله‌ی زن از دنیا طلبگاریم؛ ما مدعی دنیائیم. حالا مؤسسات وابسته به سازمان ملل یا غیر آنها یا فلان مجموعه‌ی روزنامه‌نگار بیایند به اسم حقوق بشر، موضوع حجاب و بعضی از این قبیل چیزها را زیر سؤال بکشند و اظهار طلبگاری کنند، این واقعیت قضیه را عوض نمیکند. ما از دنیا طلبگاریم. دنیا که عرض میکنم، یعنی دنیای غرب. ما هستیم که به دنیا خطاب میکنیم و میگوئیم: شما به بشریت عموماً و به زن خصوصاً خیانت کرده‌اید؛ با کشاندن زن و مرد به وادی ابتلائات جنسی و برافروختن و دامن زدن به آتش زیاده‌رویهای جنسىِ بیقانون و بینظم در جامعه، با آوردن زن به شکل متبرج به وسط میدان. معلوم است که زن، آن بخش زیبای آفرینش بشر است. این بخش زیبا به طور طبیعی با اندکی در پرده بودن همراه است؛ این خاصیت این بخش زیبا و لطیف وجود انسانی است. این پرده را دریدن و آنچه را که باید با نظم و قانون پیگیری شود - آن نیاز غریزی انسانی، چه در زن و چه در مرد - بیقانون و بینظم در جامعه رواج دادن، بزرگترین خیانتی است که در درجه‌ی اول به زن و در درجه‌ی بعد به همه‌ی بشریت - زن و مرد - انجام گرفته؛ این کار را سیاستهای غربی کرده‌اند. البته اولین ضرر و بزرگترین ضرر را هم خودشان برده‌اند. الان مسأله‌ی همجنس‌گرائی در دنیای غرب یکی از ابتلائات است. البته به رو نمی‌آورند؛ اما حقیقت قضیه این است که امروز برای اندیشمندان و آنها یکی از دردهای بزرگ و غیرقابل علاج شده است؛ چاره‌ای هم ندارند. آنطور حرکت کردن، آنطور ادبیاتِ پرده‌درانه و عریان در زمینه‌ی مسائل جنسی و ارتباط زن و مردم را به میان آوردن، آنطور جنس زن را - یعنی همان بخش زیبا و لطیف و مستور و در پرده‌ی وجود بشر را - برای شغل، برای تبلیغات، برای کار، به میدان کشاندن، از لبخند او، از زیبائیهای او، از جسم او، از چهره‌ی او برای ترویج فلان جنس بیارزش و پست، برای به دست آوردن پول استفاده کردن، این چیزها را هم دنبال خودش دارد؛ طبیعی است. این کارها را دنیای غرب کرده، این کارها را سیاستهای غربی کرده‌اند؛ مربوط به ادیان هم نیست، مربوط به مسیحیت و یهودیت هم نیست؛ مربوط به سیاستهای جدیدی است که از حدود صد و پنجاه سال پیش - حالا دقیق نمیتوانم عرض کنم - در دنیا رایج شده. شما ادبیات کشورهای اروپائی را در قرون هجده و نوزده و نگاهشان به زن را ببینید؛ مطلقاً تفاوت دارد با آنچه که در قرن بیستم و در نوشته‌ها و ادبیات قرن بیستم، انسان میبیند نسبت به زن، آنها پیگیری کرده‌اند. آن روز نگاهشان، نگاه نجیبانه‌تر، شرم‌آلودتر و متناسب‌تر با طبیعت زن و مرد بود. معلوم میشود این کار سیاسی حالا از طرف صهیونیست‌ها بوده، از طرف دستگاه‌های استعمارگر بوده؛ اینها احتیاج به تحقیق و کار دارد. این همین‌طور بتدریج روزبه‌روز شدت پیدا کرده تا به وضعی که امروز ملاحظه میکنید، رسیده. بنابراین دنیای غرب باید پاسخگو باشد؛ چون به زن ضربه زده‌اند؛ به حقوق زن تجاوز کرده‌اند؛ ارزش زن را تنزل داده‌اند؛ به اسم طرفداری، به او خیانت کرده‌اند. این مطلبی است که ما داریم. در زمینه‌ی حقوق اسلامی، خانمها بعضی اظهاراتی کردند، که درست هم هست؛ جا برای کار و بیان و تبیین فراوانی دارد. من تصدیق میکنم مطالبی را که بعضی از خانمها بیان کردند و گفتند ما در تقابل با تبلیغات معارض - از جمله تبلیغات فمینیستی - آنچنان که باید، کار درستی، کار قویای، کار پُرحجمی و با کیفیتهای بالا نکرده‌ایم. من از همین‌جا به دستگاه‌های تحقیقاتی، به پژوهشگاه‌ها، به دانشگاه‌ها، به حوزه‌های علمیه و به صاحب‌نظران توصیه میکنم و از آنها مطالبه میکنم که در این زمینه کار کنند. مسأله، مسأله‌ی مهمی است. ما اگر در مسأله‌ی زن در کشورِ خودمان خوب کار کنیم، این خدمت به جامعه‌ی زنان در همه‌ی دنیاست؛ خدمت حقیقی است به مجموعه‌ی زنان در همه‌ی عالم. حالا ممکن است بعضی ارزش این خدمت را امروز بفهمند، ممکن است بعضی سالها بعد بفهمند؛ لیکن اگر خوب کار کردیم، این خدمت به آنهاست. آنچه که من میخواهم عرض کنم، دو سه نکته‌ی کوتاه است که یادداشت کردم بگویم؛ همانها را عرض میکنم. یکی اینکه نفس وجود این مجموعه‌ی بانوان نخبه در رشته‌های مختلف - که همه‌ی بانوان نخبه هم در این جمع خلاصه نمیشود؛ شما نمونه‌ای از نخبگان زن در سرتاسر کشور هستید - نشان‌دهنده‌ی موفقیت نگاه نظام اسلامی و نگاه اسلام به زن است. ما این همه زن نخبه در دوره‌ی حاکمیت طاغوت نداشتیم. این، حرف من است و بر این اصرار دارم. امروز عدد مطلق و نسبی محققین زن، اساتید زن، دانشمندان زن در رشته‌های مختلف، متفکرین و نویسندگان زن که در رشته‌های گوناگون فکر میکنند، صاحب‌نظرند و قلم میزنند، ادبای زن، شعرای زن، هنرمندان زن - قصه‌نویس‌ها، شاعرها، نقاش‌ها - بمراتب بیشتر از دوره‌ی طاغوت است؛ یعنی آن دوره‌ای که به نام طرفداری از زن، حجاب و عفاف و وجود فاصله‌ی بین زن و مرد را بکلی از بین برده بودند و روزبه‌روز هم این بیبندوباری را ترویج میکردند؛ حتّی در مواردی از کشورهای اروپائی هم بدتر و تندتر عمل میکردند. امروز ما در نظام جمهوری اسلامی و زیر پوشش حجاب، زیر چادر، زیر مقنعه، این تعداد عظیم نخبه‌ی فکری، علمی، عملی، فعال سیاسی، صاحب‌نظران فرهنگی و هنری داریم. آن روز بخشی از بخشها و بعضی از ابعاض این مجموعه را هم ما نداشتیم؛ بسیار محدود بودند. این، یک نظریه‌ای درست عکس آن چیزی را که درصدد بودند القاء کنند، احیاء میکند و او اینکه آن کیفیت ترویج بیبندوباری نه فقط به معنای رشد دادن به زن، به معنویات زن، به استعدادهای زن نیست، بلکه سرگرم کردن زن به آنچه که لوازم آن، کیفیت زندگی است - آرایشهای گوناگون و گرفتاریهای گوناگونِ جنبیای که این کارها دارد - خودش مانع حرکت به سمت کمال و تعالی زنان است. در نظام اسلامی محدودیتی که به وجود می‌آید، که این محدودیت بر طبق فطرت انسانىِ زنانه است؛ هم برای مردها محدودیت است، به یک کیفیتی؛ هم برای زنها به کیفیت دیگری محدودیت است، کمک کننده‌ی به این است که نیروهای آنها هرز نرود و حتیالمقدور در جهت درستی به کار بیفتد؛ که آن وقت نتیجه‌اش میشود رشد فکری و علمی و عملی در جامعه‌ی زنان، که امروز شاهدش هستیم. این نکته‌ی اول. اینکه گفته میشد - و البته هنوز هم بعضیها با غفلتِ تمام میگویند - مگر میشود با حجاب و با رعایت حدود شرعی و اسلامی، جامعه‌ی زنان رشد کند، تکلیف مسأله‌ی زن در نظام اسلامی چه میشود، این جواب عملیاش، جواب عینیاش، همین وجود مجموعه‌ی عظیم نخبگان زن در جامعه‌ی ماست، که هیچ وقت ما در کشور چنین وضعی را نداشتیم؛ در دوره‌ی طاغوت هم نبوده، قبل از آن هم که وضع تعلیم و تربیت از جهت دیگری اشکال داشته. امروز در نظام اسلامی بحمدالله این فراهم است. حالا تعداد بیشتر برگزیدگان دختر در دانشگاه‌ها و امثال آن، اینها مسائل درجه‌ی دو است؛ مسأله‌ی درجه‌ی یک این است که همین مجموعه‌ی زنان نخبه توانسته‌اند در نظام جمهوری اسلامی در بخشهای مختلف بدرخشند. نکته‌ی دیگر این است که ما در کشورمان شاهد هستیم که بعضی از فعالان زن و بعضی از مردها تلاش میکنند برای هماهنگ شدن با کنوانسیون‌های جهانىِ مرتبط با زن، و با احکام اسلامی وَر بروند و بازی کنند و کم و زیاد کنند؛ این غلط است. من نمیخواهم بگویم همه‌ی آنچه که در فقه ما در مورد احکام مربوط به زنان مطرح شده است، حتماً سخن آخر است؛ نه، ممکن است با یک تحقیقی در یک زمینه‌ای که به وسیله‌ی فقیه ماهر و مسلطی انجام بگیرد، فلان حکم فقهی که امروز در مورد زن وجود دارد، دچار تغییر شود؛ این اشکالی ندارد؛ این ممکن است و اتفاق هم افتاده. در همین مسأله‌ی ارث زن از زمین و غیر منقول - که خانم اشاره کردند - نظر فقهی بعضی از بزرگان قدیم و امروز نظر فقهی خود ما هم همین است که آنچه منع از میراث شده، عین قیمت آن زمین بلاشک حق همسر و زوجه است و ارث می‌برد؛ اشکالی هم ندارد. بنابراین در مسائل فقهی چنین چیزی امکان دارد که ما بگوئیم این تغییر پیدا میکند؛ لیکن آنچه که باید در زمینه‌ی مسائل فقهی انجام بگیرد، کار فقهی به وسیله‌ی فقیه ماهر و مسلط به مبانی فقهی است؛ آن هم با نگاه به متد فقه، به شیوه‌ی استفاده‌ی فقاهتی؛ نه اینکه کسی بر طبق میل خودش، برای انطباق با آنها، برای اینکه خودش را هماهنگ کند با فلان معاهده‌ی جهانی، فلان کنوانسیون جهانی - که فراهم آورندگانش با مردمی که در این سرزمین با مبانی اسلامی زندگی میکنند و اعتقاد به مبانی اسلامی دارند، اصلاً از لحاظ مبانی فکری متفاوتند - بیاید از گوشه‌ی احکام اسلامی بساید و ببُرّد؛ این کاملاً غلط است؛ اصلاً قابل دفاع نیست. بدون تردید آنچه که در احکام اسلامی و در فقه اسلامی مطابق مصلحت آمده است، همین‌هاست، و همین درست است؛ که با یک مداقه و در بخشهای مختلف، این معلوم میشود. خواهران عزیز، کسانی که در زمینه‌ی مسائل زنان فعالند و فکر میکنند و کمبودهائی را ملاحظه میکنند، راه علاج را این نبینند که ما در احکام فقهىِ اسلامی تصرف کنیم؛ نه، احکام فقهىِ اسلامی آنجائی که با تحقیق استنباط شده و منطبق با مبانی اسلامی است، کاملاً درست و مطابق با مصلحت است. نباید ما به خاطر اینکه در فلان مجمع جهانی، در فلان اجلاس بین‌المللی، فلان چیز تصمیم‌گیری شده و فلان کنوانسیونِ مثلاً جهانی به وجود آمده، ما بیائیم با نگاه تنگ‌نظرانه و آمیخته‌ی با رعب و مرعوبیت، در تفکرات خودمان و فقه خودمان تصرف کنیم؛ این هم به نظر من درست نیست. نکته‌ی دیگری که در بیانات خواهران هم تکرار شد، این است که در مسأله‌ی زن آنچه که در درجه‌ی اول اهمیت قرار دارد، مسأله‌ی «خانواده» است؛ نقش زن به عنوان عضوی از خانواده. به نظر من از همه‌ی نقشهائی که زن میتواند ایفاء کند، این اهمیتش بیشتر است. البته بعضیها اینطور حرفها را در همان نظر اول با شدت رد میکنند و میگویند آقا شما میخواهید زن را توی خانه اسیر کنید، محبوس کنید، از حضور در صحنه‌های زندگی و فعالیت باز بدارید؛ نه، به هیچ وجه قصد ما این نیست؛ اسلام هم این را نخواسته. اسلام وقتی که میگوید: «والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»،(۱) یعنی مؤمنین و مؤمنات در حفظ مجموعه‌ی نظام اجتماعی و امر به معروف و نهی از منکر همه سهیم و شریکند؛ زن را استثناء نکرده. ما هم نمیتوانیم زن را استثناء کنیم. مسئولیت اداره‌ی جامعه‌ی اسلامی و پیشرفت جامعه‌ی اسلامی بر دوش همه است؛ بر دوش زن، بر دوش مرد؛ هر کدامی به نحوی بر حسب توانائیهای خودشان. بحث سر این نیست که زن آیا میتواند مسئولیتی در بیرون از منزل داشته باشد یا نه - البته که میتواند، شکی در این نیست؛ نگاه اسلامی مطلقاً این را نفی نمیکند - بحث در این است که آیا زن حق دارد به خاطر همه‌ی چیزهای مطلوب و جالب و شیرینی که در بیرون از محیط خانواده برای او ممکن است تصور شود، نقش خود را در خانواده از بین ببرد؟ نقش مادری را، نقش همسری را؟ حق دارد یا نه؟ ما روی این نقش تکیه میکنیم. من میگویم مهمترین نقشی که یک زن در هر سطحی از علم و سواد و معلومات و تحقیق و معنویت میتواند ایفاء کند، آن نقشی است که به عنوان یک مادر و به عنوان یک همسر میتواند ایفاء کند؛ این از همه‌ی کارهای دیگر او مهمتر است؛ این، آن کاری است که غیر از زن، کس دیگری نمیتواند آن را انجام دهد. گیرم این زن مسئولیت مهم دیگری هم داشته باشد - داشته باشد - اما این مسئولیت را باید مسئولیت اول و مسئولیت اصلی خودش بداند. بقای نوع بشر و رشد و بالندگی استعدادهای درونی انسان به این وابسته است؛ حفظ سلامت روحی جامعه به این وابسته است؛ سَکن و آرامش و طمأنینه در مقابل بیقراریها و بیتابیها و تلاطم‌ها به این وابسته است؛ این را نباید فراموش کنیم. این هنری نیست که زن کار مردانه را تقلید کند؛ نه، زن یک کار زنانه دارد که ارزش آن از هر کار مردانه‌ای بیشتر است. امروز دستهای بشدت مشکوک موج ضد ارزشی را در دنیا به راه انداخته‌اند - که در همه جا هست، در کشور ما هم متأسفانه در گوشه و کنار دیده میشود - اینها میخواهند زن را وادار کنند به اینکه بشود یک مرد! این را کسر شأن زن میدانند که چرا فلان کارها را مرد میکند، زن نکند! این کسر شأن است؟ نگاه به این مسأله، نگاه غلطی است. این را عیب میگیرند که چرا شما میگوئید زن، زن است؛ مرد، مرد است. خوب، مگر اینطور نیست؟ شما دلتان میخواهد که ما بیائیم بگوئیم زن، یک مرد است؛ آن وقت یک مرد مصنوعی؛ کپی دوم مرد! این چه افتخاری است برای زن؟ افتخار برای زن این است که یک زن باشد؛ یک زن کامل، یک مؤنث کامل. در مقام ارزشگذاریهای والا اگر نگاه کنیم، این ارزش - یک زن کامل بودن - از یک مرد کامل بودن کمتر که نیست، در مواردی قطعاً بالاتر و بیشتر هم هست. ما چرا این را از دست بدهیم؟ البته مسئولیتهائی هست که مشترک است. همانطور که گفتیم، مسئولیت حضور در جامعه و فهمیدن دردهای عمومی جامعه و سعی در علاج دردهای عمومی جامعه، مخصوص مرد و مخصوص زن نیست؛ زنها هم نمیتوانند شانه‌شان را از این مسئولیت خالی کنند. اگر زنها باید در این زمینه کاری انجام بدهند، البته باید انجام بدهند - محدودیتی هم وجود ندارد - اما مسئولیتهای اختصاصی هم، یعنی آن کاری که خدای متعال به حسب طبیعت به عهده‌ی زن قرار داده، مهم است. به هر حال شما زنان نخبه‌ی کشورید؛ چه آنهائی که در اول کار و اول راه هستید - یا دانشجوئید، یا در دوره‌های اول کار هستید - چه آنهائی که چندین سال کار کردید، زحمت کشیدید. بدانید امروز زنان کشور ما مسئولیتشان سنگین است. مسئولیت مضاعفی که امروز شما دارید، همین است که نگاه غلط به مسأله‌ی زن و مرد را تصحیح کنید. نگاهی که امروز دنیای غرب سعی میکند در مسأله‌ی زن و مرد القاء کند، نگاه غلطی است، نگاه باطلی است؛ این به پایمال شدن ارزشهای بسیاری در جوامع بشری منتهی خواهد شد، که الان دارد گوشه‌هائی از آن نشان داده میشود، دیده میشود، و در جوامع ما به طریق اولی. این نگاه را باید تصحیح کنید. البته این را هم عرض بکنیم؛ شعارها و بافته‌های ذهنی غربیها در مورد زن، هیچ نتوانسته جلوی ظلمی را که در خانواده و بیرون خانواده در طول تاریخ به زنها میشده - که هنوز هم میشود - بگیرد. اگر فرض کنیم بشود در جامعه‌ای از مظلومیت زنان - که این مظلومیت هم یک علل طبیعی و قهری دارد - جلوگیری کرد، فقط در سایه‌ی اخلاق و قانون و تهذیب و تهذب مردان است. اما امروز در غرب مطلقاً از این خبری نیست. آزار زنان، فشارهای گوناگون جسمانی و آزارهای روحی بر زنان در غرب، آمارهائی که الان دارند میدهند، بمراتب از کشور خود ما و از جاهائی که ما اطلاع داریم، بیشتر است. بنابراین جلوی آن مشکل را هم نتوانستند بگیرند، از این طرف هم این همه ضایعه ایجاد کردند. ما باید در مورد مسأله‌ی زن نگاه جامع داشته باشیم، و این نگاه جامع در اسلام هست. مسأله‌ی ارزشگذاری به اصالت زن، زن بودن، برای زن یک ارزش والاست؛ یک اصل است. به هیچ وجه تشبه به مردان برای زن ارزش به حساب نمی‌آید؛ همچنان که برای مردها تشبه به زنان ارزش به حساب نمی‌آید. هر کدام نقشی دارند، هر کدام جائی دارند، جایگاهی دارند و طبیعتی دارند و مقصودی از وضعیت خاص آنها در آفرینش حکیمانه‌ی الهی مورد نظر بوده که این مقصود باید برآورده شود؛ این مسأله مهم است. امروز شما خانمها میتوانید در این زمینه نقش ایفاء کنید؛ هم تحقیق کنید، هم بنویسید، هم ترویج کنید، هم عملاً نشان بدهید. البته این را من بارها گفته‌ام، الان هم میگویم؛ در جوامع ما هم - یعنی جوامع اسلامی و جامعه‌ی ایرانىِ خود ما - متأسفانه مثل جوامع غربی یک بیعدالتی در ارتباطات خانوادگی زن و مرد وجود داشته؛ عمده هم مربوط به داخل خانواده است؛ این باید جلویش گرفته شود. یک مقداری با نصیحت امکان‌پذیر است؛ یک مقداریاش هم با نصیحت ممکن نیست، با ضرب و زور قانون باید جلویش گرفته شود. زنان، مظلوم واقع میشوند. مرد چون از لحاظ جسمانی و برخی از خصوصیات دیگر توانائیهای بیشتری دارد، در مواردی از این توانائیها سوء استفاده میکند و زورگوئی میکند؛ این باید جلویش گرفته شود. این کار با قانون امکان‌پذیر است؛ البته همانطور که عرض کردیم، با تهذیب و اخلاق مردان هم امکان‌پذیر است. تصویر کیفیت برخورد زن و مرد در اخلاق اسلامی و قانون اسلامی هم به نظر ما بایستی بیشتر رویش کار شود. بعضی متدین هم هستند، اما چون با مفاهیم اسلامی درست آشنا نیستند و اخلاقیات مرتبط با روابط زن و مرد را در اسلام درست نمیدانند، تدینشان موجب نمیشود که از غلظتشان کم شود، از تحکم و زورگوئیشان بکاهد؛ نه، هم متدینند، هم آن تحکمها و زورگوئیها را دارند؛ این هم باید اصلاح شود. اخلاق اسلامی در روابط زن و مرد - بخصوص در داخل خانواده - باید مورد توجه قرار بگیرد. البته مسأله‌ی حجاب خیلی مهم است. من مسأله‌ی حجاب را واقعاً مهم میدانم. اهمیت مسأله‌ی حجاب در جاهای باواسطه‌ای خودش را نشان میدهد؛ از جمله در مسأله‌ی خانواده خودش را نشان میدهد. به هر حال از دیدار امروز ما خیلی خوشوقتیم. خدا را شاکریم از اینکه این همه خواهران خوب بحمدالله در این زمینه‌ها فعالید؛ اهل فکر و کار هستید. امیدواریم روزبه‌روز خداوند بر توفیقات شماها بیفزاید. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌ ۱) توبه: ۷۱
1,388
1386/04/09
بیانات در دیدار اعضای هیأت دولت و مدیران اجرایی کشور
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3389
 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌   به برادران و خواهران عزیز، کارگزاران دلسوز و زحمتکش در سطوح مختلف و بخشهای گوناگون دستگاه اجرائی کشور خوشامد عرض میکنیم. و از رئیس جمهور محترم جناب آقای دکتر احمدینژاد که این جلسه را تدبیر کردند و تشکیل دادند، تشکر میکنیم. این جلسه، اولین جلسه از نوع خود محسوب میشود و ما تا حالا در طول این سالها هیچ جلسه‌ای که در آن مسئولان گوناگون بخشهای قوه‌ی مجریه در آن شرکت داشته باشند، نداشته‌ایم. البته جلسات مشترک بین قوای سه‌گانه در سطوح محدود، همچنین جلسات گوناگون با وزرای محترم و مسئولان بخشهای مختلف، جداگانه داشته‌ایم؛ لکن این اجتماع، یک معنا و طعم دیگری دارد و به نظر من مغتنم است و چقدر خوب است که این تجربه در آینده هم تکرار بشود. اولین مطلبی که به مجموعه‌ی محترم عرض میکنیم، این است که یک فرصت ذیقیمتی در اختیار شما قرار گرفته است. به این فرصت برای تقرب به خدا، برای عبادت، برای تکامل نفس، برای انجام وظیفه‌ای که ما را پیش خدای متعال روسفید خواهد کرد و ذخیره‌ای محسوب خواهد شد، نگاه کنید؛ برای آن روزی که انسان با حسرت به زندگی دنیائی خود نگاه میکند و دنبال ذخیره‌ای برای آن روز میگردد؛ روز قیامت. از دو نظر باید این فرصت را حقیقتاً مغتنم بشمرید: یکی از این نظر که امکان خدمت به شما داده شد؛ همه‌ی ما در این جهت شریکیم. ما میتوانستیم طلبه‌ای باشیم در گوشه‌ی یک حوزه‌ی علمیه‌ای و مشغول کار محدودی باشیم؛ میتوانستیم معلمی و آموزگاری باشیم؛ میتوانستیم شاغلی باشیم در یک بخش فرهنگی و غیره با یک ظرفیت و دائره‌ی محدود؛ اما حالا ما - یعنی من و شما - در یک مجموعه‌ای که سرنوشت کشور در دست این مجموعه است، واقع شده‌ایم. این، خیلی فرق میکند با اینکه انسان یک کار مفیدی را در یک گوشه‌ای برای خودش انجام بدهد. سرنوشت یک کشور، سرنوشت یک ملت، بلکه میشود گفت به جهت اهمیتی که این کشور و این ملت دارد، سرنوشت دنیای اسلام، امروز در دستان این مجموعه‌ای است که اینجا نشسته‌اند؛ یا مجموعه‌ی کارگزاران نظام اسلامی. این را همه‌مان هرجا هستیم، قدر بدانیم. این فرصت، همیشه در دست ما که نمی‌ماند؛ امروز اینجا مشغولیم، فردا یا در این شغل نیستیم یا اصلاً در این دنیا نیستیم. این فرصت مغتنمی است؛ کار بزرگی دارد به وسیله‌ی یکایک اجزای اجرائی نظام جمهوری اسلامی انجام میگیرد. بنابراین، از این نظر این فرصت را مغتنم بشمرید. جهت دوم این است که امروز خوشبختانه یک وضع استثنائی در طول چندین سال گذشته وجود دارد. از این جهت استثنائی است که شعارهای اساسی انقلاب به عنوان محور برنامه‌ریزیها و حرکتها و سیاستها اعلام میشود. این هم یک جهت دومی که فرصت خدمت امروز را مهم میکند و فرصت مغتنمی قرار میدهد. شاید بعضیها - حتّی بعضی مخلصین انقلاب، نه بیگانه‌ها و بددلها؛ حتّی نزدیکان - در طول بعضی از سالهای گذشته تصورشان این بود که شعارهای اصلی انقلاب؛ سربلندی اسلام، مسئله‌ی عدالت، مسئله‌ی مبارزه با استکبار، تلاش و مجاهدت برای رفع استضعاف از مستضعفان، دیگر روزگارش تمام شده است! بعضی البته جسارت و گستاخی کردند و همینها را نوشتند و گفتند! اشتباه میکردند، معلوم بود؛ میدانستیم اشتباه میکنند. اما این گستاخی، دلها را خراش میداد. امروز به همت ملت ایران، با انتخاب ملت ایران، دولتی سر کار آمده است که شعارهای اصلی انقلاب، شعارهای اساسی و اصولىِ اوست. گفتمان مفاهیم انقلاب اسلامی، امروز گفتمان رائج و غالب است؛ این خیلی اهمیت دارد. من البته این را پیش‌بینی میکردم. من شاید حدود هفت سال، هشت سال قبل از این، در جلسه‌ی کارگزاران نظام اسلامی که در همین حسینیه تشکیل شد، دلائلی آوردم بر اینکه دشمنان انقلاب که خیال میکنند میتوانند انقلاب را به فراموشی بسپرند و قربانی کنند و از رویش عبور کنند، اشتباه میکنند؛ گفتم نمیتوانید؛ میدانستیم اشتباه میکنند. بحمداللَّه ملت ایران همت کردند و آنچه که میخواستیم، شد. این هم یک فرصت است. پس مسئولیت کنونىِ شما در یک چنین موقعیتی است که شعارهای انقلاب، اصول اساسی برنامه‌ریزی در این دولت اعلام میشود؛ این هم خیلی مهم است. پس مسئولیتها را مغتنم بشمرید. من عرض میکنم به آقایان وزرا و مسئولان - مکرر این مطالب گفته شده است، لکن شما برادران و خواهران عزیز را کمتر زیارت کرده‌ایم که رو به رو این مطلب را عرض بکنیم - که توجه داشته باشید که خدمت، با این ارزشی که عرض شد به طور اجمال، خیلی بالاتر از آن است که انسان آن را وسیله‌ای قرار بدهد برای اینکه فلان مقصود مادی یا فلان هدف شخصی خود را برآورده کند. این چند سال - حالا چهار سال، ده سال، کمتر، بیشتر - که ما در این مسئولیتها هستیم، لحظه لحظه‌ی آن را برای تقرب به خدا استفاده کنیم. بعضی هستند که از این فرصتهای خدمت استفاده میکنند برای پُر کردن جیب خودشان؛ برای، به خیال خودشان، تأمین آینده‌ی خودشان؛ برای آباد کردن زندگی خودشان؛ این خطاست. این همانی است که امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام) مالک اشتر را از آن نهی کرد و فرمود این مسئولیتی که به تو سپرده شده است، طعمه ندان؛ این یک طعمه نیست که بیفتی رویش و بنا کنی «دو بدین چنگ و دو بدان چنگال»، خودت را، شکمت را، زندگیات را بخواهی با این کار رنگین کنی؛ نه، این یک فرصت ارزشمندی است برای اینکه خدمت و کار کنید و برای خودتان ذخیره درست کنید. این، حرف اصلی و حرف اوّلی ماست. بحمداللَّه هم عطش کار و انگیزه‌ی کار در این دولت هست، هم عناصر و نیروی کارآمد و کاردان در این دولت هست. این شرط، حاصل است. آن طرف قضیه هم نیازهای عظیم کشور هست. بالاخره ما میراث‌برِ دوران طولانی تسلط طواغیت بر این کشور هستیم. روی همه چیزِ ما اثر گذاشته‌اند. روی فرهنگ ما، روی ذهنیات ما، باورهای ما، روی منابع ما، روی جغرافیای ما، روی موقعیت بین‌المللی ما، روی ایجاد اختلاف طبقاتی؛ در همه چیز اثر منفی گذاشته‌اند. سالهای متمادی در این کشور، اساس حکومت بر پرورش دادن اشراف و نخبگان مالی و پولی و یا نخبگان فامیلی بوده است؛ مملکت را مال خودشان و ملک خودشان میدانستند و برای مردم معمولی - یعنی اکثریت قاطع مردم - اصلاً حقی قائل نبودند؛ هم در دوره‌ی قاجاریه این جور بود، هم در دوره‌ی پهلوی این‌جور بود؛ واقعاً هیچ حقی برای مردم قائل نبودند و اگر هم چیزی به زبان میآوردند، به عنوان ظاهرسازی، به عنوان تبلیغات بود؛ لکن کاملاً معلوم میشد که دید آنها نسبت به مردم چیست. ما وارث یک چنین وضعی هستیم. بدیهی است که در کشور مشکلات فراوان و نیازهای متراکم الی ماشاءاللَّه هست. نمیگویم ما هم از اول انقلاب تا حالا هیچگونه سیاست اشتباهی یا عملکرد غلطی نداشته‌ایم؛ چرا، این هم بوده. اگر این عملکردهای غلط، این سیاستهای اشتباه نمیبود، البته امروز قدری جلوتر بودیم؛ آنها هم کمک کرده است به اینکه نیازها امروز زیاد بشود. پس نتیجه این است که امروز کشور و ملت ما حقیقتاً نیازمند یک تلاش پیگیر، مدبرانه، همه‌جانبه و برنامه‌ریزی شده برای پیشرفت هستند. استعداد پیشرفت هم در این کشور خیلی زیاد است. ما استعداد طبیعیمان و استعداد انسانیمان خیلی بالاست و احتیاج داریم به ابتکار، به وارد کردن نیروی کار در عرصه‌ی تصمیم‌گیری و عمل و تلاش؛ استفاده از نیروی کارآمد و قابل و بااخلاص و بردن کشور در مسیر صحیح پیشرفت، که‌ان‌شاءاللَّه پیشرفت مادی و معنوی - هر دو - باشد. ما احتیاج داریم به اقدامات شجاعانه. یکی از چیزهائی که من در مورد این دولت خدا را شکر میگویم، همین است که شجاعت اقدام وجود دارد. با تردید، با تزلزل، با ترس و لرز نمیشود کارهای بزرگ را انجام داد؛ لازم است با شجاعت وارد شد. البته شجاعت به معنای بیگدار به آب زدن نیست. بررسیها باید انجام بگیرد، فکر صحیح باید بشود، وقتی به نتیجه رسیدیم، بدون تردید و تزلزل بایستی اقدام کنید. «وشاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکّل علی اللَّه»؛ مشورتهایت را بکن، بررسیها را بکنید، جوانب را خوب بسنجید، وقتی به نتیجه رسیدید، آن‌وقت به خدا توکل کنید و وارد میدان بشوید. این شجاعت لازم است. البته وارد بعضی از میدانها شدن، مشکلاتی هم ایجاد میکند؛ شکی نیست؛ اما این مشکلات، مثل مشکلات کندن یک چاه عمیق است برای رسیدن به نفت؛ بدون مشکل که نمیشود. این، شبیهِ آن مشکلات است. این مشکلات را همه تحمل میکنند برای اینکه به نفت برسند؛ برای اینکه به آب برسند. معدن را میکاوند، برای اینکه به کان و ماده‌ی ارزشمند کانی برسند. این مشکلات از این قبیل است. حالا همین مسئله‌ی بنزین از جمله‌ی همین کارهاست. این کار شجاعانه‌ای بود؛ خوب شد انجام گرفت. جوانبش را درست ملاحظه کنند و پیش ببرند. من در گزارشها خواندم، گمانم چهل‌هزار میلیارد تومان ما یارانه‌ی انرژی میدهیم! اگر ما بتوانیم این را بتدریج کم کنیم، این مبلغ گزاف و کلان، صرف چه خواهد شد؟ صرف مدرسه، صرف جاده، صرف زندگی مردم، صرف اشتغال، صرف سرمایه‌گذاریهای گوناگون، به جای اینکه در راه دود کردن کالائی صرف شود که ما آن را از بیرون وارد کنیم. بعضی ایراد خواهند گرفت. این ایرادها همیشه هست. بعضی از این ایرادها واقعاً از روی دلسوزی هم هست؛ نه اینکه همه مغرضانه باشد. باید به مردم توضیح داد. ایرادی که من به این دولت وارد میکنم، این است که توضیح دادنشان به مردم کم است. این روابط عمومیهای شما در بخشهای مختلف باید فعال عمل کنند. روابط عمومی شماست که از رسانه‌ی ملی یا از مطبوعات میتواند استفاده‌ی بهینه بکند؛ یاد بگیرند راه بیان کردن را. گاهی انسان توضیح هم میدهد، بیان هم میکند؛ منتها بی‌فایده! چون نوع بیان، نوع بیانِ اثرگذار و باوربرانگیز نیست؛ حقیقت را درست روشن نمیکند. این یکی از نقصهاست که باید حتماً این نقیصه را جبران کنید. آن کسانی که دلسوزانه انتقاد میکنند، با این تبیین، با این توضیح دلشان آرام میگیرد. بعضی هم البته نه، بعضی از اقدامها را اگر بکنید، میگویند چرا کردید، به این دلائل غلط بود؛ اگر همان اقدام را نکنید، میگویند چرا نکردید، به این دلائل خطا بود! دلیل میشمرند؛ باب تحلیل هم که واسع است؛ هرچه دلشان میخواهد، میگویند! آنها اهمیتی ندارند. حق، خودش را نشان خواهد داد؛ لکن بعضی از انتقادها، بعضی از نگرانیها، بعضی از دغدغه‌هائی که در بعضیها هست، دلسوزانه است؛ باید آنها را بیان کرد و برایشان توضیح داد. در زمینه‌ی سیاست خارجی هم - همان‌طور که آقای رئیس‌جمهور توضیح دادند - موضع جمهوری اسلامی از اول موضع تهاجمی بود. تبدیل موضع تهاجمی به موضع تدافعی، یک خطاست. و این خطا بعضاً اتفاق افتاده است! چرا موضع تهاجمی؟ یعنی ما با دنیا جنگ داریم؟ نه، معنایش این نیست؛ ما طلبگاریم. ما در قضیه‌ی سیاستهای استعماری دنیای استعمارگر، طلبگاریم؛ در قضیه‌ی تعامل با مسئله‌ی زن در دنیا ما طلبگاریم؛ در مسئله‌ی ایجاد جنگهای داخلی و تسلیحات گوناگون ما از دنیا طلبگاریم؛ در مسئله‌ی اشاعه‌ی سلاحهای اتمی و سلاحهای شیمیائی و میکربی ما از دنیا طلبگاریم؛ در مسئله‌ی خراب کردن اخلاقیات مردم و توسعه‌ی فرهنگ استهجان و لاابالیگری و اشاعه‌ی شهوت جنسی ما از دنیا طلبگاریم؛ اینها مطالبات یک ملت زنده و بامبناست از دنیای مسلطی که این کارهای خلاف را دارد انجام میدهد. من یک وقتی در جائی صحبت میکردم - سئوالاتی مطرح میکردند - یکی از من پرسید شما در مقابل فلان قضیه چه دفاعی دارید؟ من گفتم ما دفاعی نداریم، هجومی داریم. ما در بسیاری از قضایا دفاعی نداریم، هجوم داریم، سئوال داریم، مطالبه داریم در مقابل دنیا. حالا دنیای استکبار طبیعتش زبان‌درازی است؛ طبیعتش این است که آن جائی هم که حق ندارد، طلبگاری کند. الان شمانگاه کنید و ببینید این سخنرانیهائی که رؤسایجمهور بعضی از کشورها مثل رئیس‌جمهور و سران دولت امریکا انجام میدهند، چقدر گستاخانه و حساب‌نشده و غلط است. موضوعات را یا حقیقتاً نمیفهمند یا سعی میکنند موضوعات را تغییر بدهند؛ جور دیگری وانمود کنند. امروز امریکا در دنیای اسلام بشدت منفور است؛ اینکه دیگر جای انکار نیست. این نفرت هم البته دلائلی دارد و بیخود یک دولت و یک رژیم در نظر ملتها منفور نمیشود. در بین فلسطینیها منفور است، علتش روشن است؛ بین لبنانیها منفور است، علتش روشن است؛ بین عراقیها منفور است، علتش روشن است؛ بین ملتهای گوناگون مسلمانِ دیگر معلوم منفور است، علتش روشن است؛ چون دائم به اسلام، به مسلمین، به ارزشهای اسلامی اهانت میکنند؛ از اهانت کنندگان به اسلام حمایت میکنند؛ حقوق ملتهای مسلمان را زیر پا له میکنند. خوب، نتیجه این نفرت چه میشود؟ نتیجه‌اش این میشود که امریکا با همه‌ی لشگرکشی سنگین و پُرهیاهویش در عراق، پا در گِل میماند و شکست میخورد. امروز دیگر ما نیستیم که میگوئیم امریکا در عراق شکست خورد؛ قضاوت همه است؛ قضاوت خود امریکائیها و نخبگان سیاسی امریکا هم همین است. خوب، چرا شکست میخورد؟ چون منفور مردم است؛ چون مردم از او بدشان می‌آید. نفرت مردم از امریکا موجب میشود که با او همکاری نکنند و هرجا هم میتوانند، ضربه‌ای به او بزنند. امریکاییها میآیند صورت مسئله را عوض میکنند و میگویند ایران در عراق، در مقابل امریکاست. بله، ایران از شما متنفر است؛ در این شکی نیست؛ دولت و ملت ایران از شما متنفرند؛ این روشن است؛ اما قضیه‌ی عراق، قضیه‌ی ملت عراق است. در فلسطین، تیرشان به سنگ میخورد، ناکام میمانند، نقشه‌هایشان خراب میشود، طرفدارانشان مغلوب میشوند، نیروی طرفدار حق فلسطینی غلبه و قدرت پیدا میکند، اینها عصبانی میشوند و میگویند دست ایران اینجا در کار است! ایران آمد در غزه، اسرائیل را محاصره کرد! خوب بیچاره‌ها، چرا واقعیت را ندیده میگیرید؟! چرا به ملت فلسطین اهانت میکنید؟ ما اگر بتوانیم ضربه‌ی سیاسی به امریکا و اسرائیل بزنیم، حتماً میزنیم. اما قضیه غزه و فلسطین، قضیه‌ی مردم فلسطین است. فلسطینیها از امریکا متنفرند؛ با اسرائیل از بن دندان و از اعماق دل دشمنند؛ حق هم دارند، خانه‌شان را تصرف کرده‌اند. این حقیقت را انسان نبیند و بیخود به این در و آن در بزند. در لبنان همین‌جور؛ در افغانستان یکجور دیگر؛ در پاکستان یکجور دیگر. ببینید این نفهمیدن و به این در و آن در زدن و به جفنگ‌گوئی افتادنِ مسئولان بلندپایه‌ی یک قدرت بزرگ سیاسی و نظامی جهان و نشناختن موضوع، نشانه‌ی این است که در فهمشان و در جهتگیریشان دچار ادبارند؛ مغلوب حقیقیاند؛ چون غیر از عرصه‌ی جنگ سیاسی و جنگ نظامی، یک عرصه‌ی دیگری وجود دارد در جنگ، به نام عرصه‌ی اعتقادی و ایمانی و عرصه‌ی باورها. آنها در باورهای خودشان مغلوبند. طرف مقابلشان حق دارد، حقیقت را میبیند، باورهای روشنی دارد؛ اما آنها این باورهای روشن را ندارند و ناگزیرند عرصه‌ها را مخلوط کنند؛ موضوعات را به هم وصل کنند. شجاعت در قبال مسائل جهانی، مثل مسائل داخلی یک اصل است. بحمداللَّه آدم میبیند که این معنا وجود دارد. البته تأکید میکنم و تکرار میکنم این شجاعت به معنای گز نکرده پاره کردن نیست و نباید باشد؛ بفهمیم چه کار میکنیم، ملتفت باشیم چه اقدامی داریم انجام میدهیم؛ محاسبه‌ی لازم را بکنیم و بعد قدم را محکم برداریم؛ فتوکّل علی اللَّه. خدای متعال هم کمک کرده تا امروز، بعد از این هم همیشه کمک خواهد کرد. یک مسئله‌ی دیگری که به نظر من در خور توجه است و خوب است و قضاوت من در این مورد در معرض نظر دوستان قرار بگیرد، این مسئله‌ی سفرهای استانی است. سفرهای استانی بسیار کار خوب و برجسته و لازمی بود و من واقعاً تعجب میکنم که بعضیها چطور کاری را که این‌جور واضح است که خوب است، انکار میکنند و زیر سئوال میبرند. این برای وزرا، برای رئیس‌جمهور، برای عوامل اجرائی و دولت خیلی زحمت دارد و کار بسیار طاقت‌فرسائی است؛ لکن آنچه که محصول این کار میشود، عبارت است از روشن شدن فاصله‌ی بین نگاهِ از دور به حقایق یک کشور و نگاهِ از نزدیک؛ این، خیلی فرق میکند. بنده سالها کار اجرائی کرده‌ام و آشنا هستم. دو جور انسان قضایا را میبیند: گزارشهای خوبی که برای انسان می‌آید؛ گزارشهای کامل به حسب ظاهر که هیچ ایرادی هم ندارد و درست هم هست - گزارشها را انسان میخواند و مباحثه هم میکند - لکن آنچه که محصول این گزارشهاست، با آنچه که محصول نگاهِ از نزدیک است، فاصله‌ی بسیار زیادی دارد. دیدن واقعیت، رفتن به مناطقی که امید این را نداشتند که مسئولان بلندپایه حتّی به یاد آنها بیفتند، کار خیلی بزرگی است و این کار خیلی کار باارزشی است. بعضی از شهرهائی که مسئولان کشور - رئیس‌جمهور و وزرا - به آنجا رفتند، هرگز در طول این مدتها شاید یک مدیرکل را هم ندیده بودند که برود و از آنها احوالی بپرسد؛ سئوالی بکند؛ اما ناگهان میبینند رئیس‌جمهور جلوی آنهاست! این، خیلی کار مهمی است. مبادا این کار مهم را خراب کنید. آنچه انجام گرفت، شروع یک حرکت مبارک بود؛ اما باید این حرکت تا نهایت خط برود، تا آن برکات به طور کامل حاصل بشود. از اینجا به بعد دست مسئولان اجرائی است. اولاً مصوبات این سفرها موبه‌مو اجرا بشود؛ هیچ کوتاهی نشود؛ اما اگر در جائی قابل اجرا نیست - ممکن است گاهی بررسیای برای اقدام به فلان کار در فلان استان یا فلان شهرستان انجام گرفته است، ولی محاسبه‌ی کارشناسیاش کامل نبوده و بنا نیست انجام بشود - این را صریح به مردم بگوئید. بگوئید ما تصمیم گرفته بودیم این کار را انجام بدهیم، اما حالا میبینیم به این دلائل نمیشود آن را انجام داد. نگذارید کارها بماند؛ نگذارید امید مردم نسبت به صداقت و پشتکار و توانائی دولت متزلزل بشود. استاندارها، فرماندارها، مدیران بخشهای گوناگون، مدیران کل و مسئولان ادارات - که خیلی از آنها در اینجا حضور دارید - یکایک کارها را دنبال کنید. البته من اطلاع پیدا کرده‌ام که ایشان شروع کرده‌اند در یک فرصت زمانی اینها را تعقیب کردن؛ خیلی خوب، بسیار کار خوبی است و باید این کار انجام بگیرد. البته این سفرها، برکات جنبىِ فراوان دیگری هم داشته است. نکته‌ی دیگر این است که خود مسئولان بخشها و استانها هم از این کارها بکنند؛ آنها هم بروند. استاندارها با شهرستانها و با مسئولان بخشهای مختلف و با مردم ارتباط و تماسشان را حفظ کنند و ادامه بدهند. یک نکته‌ی دیگری که لازم است عرض بکنم، این است که مسئولان گوناگون دولتی، بخصوص مسئولان سطوح بالا، وقت خودشان را به بگومگوهای متداول عرصه‌های سیاسی و جناحی تلف نکنند، که این یکی از آفتهاست. نه اینکه توضیح ندهند؛ چرا، ما این را تأکید داریم که هر شبهه‌ای ایجاد میشود، مسئولان دولتی آن شبهه را برطرف کنند و توضیح دهند؛ توجیه و تبیین کنند؛ لکن در دام بگو مگوهای سیاسی و تحرکات گوناگون جناحی نیفتند. این، اینها را از کار باز میدارد؛ پرهیز از این، به نظر ما بسیار لازم است. نکته‌ی دیگر هم این است که مسئله‌ی نیازهای مادی مردم با نیازهای معنوی مردم، باید با هم دیده شود؛ یعنی دولت اسلامی فقط به شکم و مسکن و آسایش و آرامش ظاهری زندگی مردم اکتفا نمیکند؛ به اخلاق آنها، به دین آنها، به صراط مستقیمی که جوانهای آنها باید بروند، به آموزش و پرورش آنها، به رشد علمی آنها، به رشد دینی و تقوائی آنها هم اهمیت میدهد. این‌جور نیست که ما بگوئیم آن دیگر کار دولت نیست؛ نه، دولت باید بسترهای لازم را برای سریان و جریان اندیشه‌ی درست و اخلاق فاضله در کشور به وجود بیاورد. این خود در عین اینکه یک کار فرهنگی است، یک کار سیاسی هم هست. امروز یکی از سیاستهای رائج و متداول در دست و بال شبکه‌ی خطرناک صهیونیستی دنیا و عوامل دولتیشان در کشورهای مختلف این است که جوانها را، بخصوص در کشورهای اسلامی و بخصوص در کشورهائی که ممکن است در مقابل آنها به عنوان یک رقیب علمی یا رقیب سیاسی قد علم کنند و منافع آنها را به خطر بیندازند، از نگاه جدی به زندگی باز بدارند. آنها میخواهند این جوانها را ضایع کنند؛ آنها برای این کار برنامه‌ریزی کرده‌اند. مقابله‌ی با این برنامه‌ریزی علاوه بر اینکه یک وظیفه است، یک حرکت شجاعانه‌ی سیاسی است؛ لذا بخشهای مربوط به امور دینی، وزارت ارشاد، کارهای علمی، بخشهای وزارت آموزش و پرورش و آموزش عالی و آموزش پزشکی، جزو بخشهای بسیار حساس در برنامه‌ریزیهای کلان دولت محسوب میشوند و وظائف بزرگی را بر دوش دارند. همین مسئله‌ی امنیت اخلاقی که این روزها نیروی انتظامی و وزارت کشور دنبالش هستند، بسیار مسئله‌ی مهمی است. بله، جنجال میکنند - مثل همان قضیه‌ی بنزین و مثل خیلی از قضایای دیگر - ولی به این جنجالها نباید توجه بکنند؛ باید ببینند تکلیف چیست، آن را انجام بدهند. مبارزه‌ی با فساد اقتصادی از جمله‌ی همین کارهاست. در داخل تشکیلات دولتی، اهمیت مبارزه‌ی با فساد اقتصادی بیشتر است از عین همین کار در دستگاه قضائی. دستگاه قضائی مجازات مفسد را بر عهده دارد، دستگاه اجرائی جلوگیری از بروز فساد را بر عهده دارد؛ این مهمتر است؛ این پیشگیری است. در پیچ و خم دالانهای گوناگون اجرائی است - چه در مرحله‌ی برنامه‌ریزی، چه در مرحله‌ی اجرا - که فساد جان میگیرد؛ این میکربهای فساد به وجود میآیند و رشد میکنند و تکثیر میشوند؛ جلوی اینها را باید گرفت. البته مبارزه‌ی با فساد به صلاح احتیاج دارد؛ اول خودمان باید صالح باشیم؛ اهل فساد نباشیم تا بتوانیم با فساد حقیقتاً مبارزه کنیم. اگر در ما نقطه‌ی ضعفی از باب فسادپذیری وجود داشته باشد، آن وقت دیگر خاطرجمع نخواهیم بود از اینکه در میدان قدم بگذاریم. لذا مواظب خودمان باشیم. برادران و خواهران عزیز! مواظب خودتان باشید. آدمهای فاسدی که اسمهایشان را شنیده‌اید یا توصیفشان را میشنوید، اینها از اول که فاسد نبودند؛ یک وقت یک لقمه‌ی چرب و نرمی، دهن شیرین‌کنی - دانسته یا ندانسته - کسی توی دهن اینها گذاشته، به کامشان شیرین آمده، بعد لقمه‌ی بعدی و لقمه‌ی بعدی را خودشان برداشته‌اند و شده‌اند فاسد. خیلی مراقب باشید. این چندسالی که مشغول خدمتید - حالا هر چه هست؛ ده سال است، پانزده سال است، چهار سال است، پنج سال است - خیلی از خودتان مراقبت کنید. تقوا یعنی همین؛ یعنی همین مراقبت. و نکته‌ی دیگری هم که عرض بکنیم این است که در همه‌ی برنامه‌ریزیها، سند چشم‌انداز در نظر باشد و این را در همه‌ی سطوح ملاحظه کنند. ثبات در برنامه‌ریزی، شرط موفقیت است. اگر ثبات در برنامه‌ریزی و استمرار در جهت درست نباشد - که البته این حرکت در طول راه تصحیح هم خواهد شد، لکن جهتگیری یکی است و استمرار دارد - سازندگی و پیشرفت کشور به نتیجه نخواهد رسید. بیست سال را در نظر بگیرید. هر سال ما یک برنامه داریم - برنامه‌ی یکساله که با بودجه به مجلس داده میشود - که اگر بنا باشد جهتگیری منظم نباشد، امکان دارد تناقض در این برنامه‌ها، اصلاً کارهائی را هم که انجام میگیرد، خنثی کند. ما برنامه‌های پنج ساله درست کرده‌ایم - در همه‌ی دنیا معمول است - اما اگر برنامه‌ی پنج‌ساله‌ی امروز در جهت مقابل برنامه‌ی پنج‌ساله‌ی دیروز یا در جهت مقابل برنامه‌ی پنج‌ساله‌ی فردا باشد، این کارها همدیگر را از بین خواهد برد و اصلاح هرگز صورت نخواهد گرفت؛ چون فعالیتها همدیگر را خنثی میکنند و نتیجه، ضایع شدن سرمایه‌های ملی است. ما برای اینکه این اتفاق نیفتد، برنامه‌ی بلندمدت کلىِ عام را به عنوان سند چشم انداز تهیه کردیم. این، برنامه‌ی کلىِ بیست ساله است. برنامه‌ها زیر این سقف باید شکل بگیرند؛ برنامه‌های پنج ساله در این جهت باید حرکت کنند. هر دولتی سر کار می‌آید، این جهت را حفظ کند؛ آن وقت برنامه‌ها میشوند مکمل هم. البته دولتها همه یکجور نیستند؛ بعضیها کند کار میکنند، بعضیها تند کار میکنند، بعضیها همه‌ی نیرویشان را به صحنه می‌آورند، بعضیها آن جور نیستند، بعضی ممکن است اشتباهات بکنند، بعضی نکنند؛ اینها همه‌اش قابل اصلاح است؛ ولی جهتگیری باید یکی باشد. بنابراین در همه‌ی برنامه‌ریزیها این را هم ملاحظه کنید. خوشبختانه کشور در حال پیشرفت است. این را هم دوستان ما میدانند، هم دشمنان ما میدانند. بحمداللَّه ما در همه‌ی زمینه‌ها در حال پیشرفتیم؛ هم در زمینه‌ی سازندگی در داخل کشور، هم در زمینه‌ی ترمیم روحیه‌ها. انگیزه‌مندی و تحرک و علاقه‌ی در جوانها، چیز خیلی محسوسی است. جوانهای ما حقاً و انصافاً در میدانند و دارای انگیزه‌اند و آماده‌ی کارند؛ تشنه‌ی کارند. ما باید نیروهای آماده و بااستعداد را بشناسیم، اینها را پیدا کنیم و کار مناسبشان را به آنها بدهیم. اگر ما درست مدیریت کنیم، کشور خیلی ظرفیت و استعداد پیشرفت دارد. هر جائی که خوب کار شد، دقیق کار شد، با رعایت اولویت کار شد، با شجاعت کار شد، انسان میبیند کار همین‌جور پیش رفت و رشد پیدا کرد. در زمینه‌ی سیاست خارجی هم همین‌جور است. هم در مسئله‌ی انرژی هسته‌ای، هم در بقیه‌ی مسائل، ما آنچه را که حق است، آنچه را که درست است، آنچه را که مطابق با فهم و مورد تأیید انسانهای منصف سراسر دنیاست، میگوئیم؛ آن را ما میخواهیم و همان را هم با شجاعت دنبال میکنیم. جنجالها هم اثری نخواهد گذاشت؛ از هیچ طرف اثری نمیگذارد؛ نه ما را تند میکند، نه ما را کند میکند. ما همانی که پیش خودمان و خدا صحیح است و حجت داریم، انجام میدهیم. آنی که احساس میکنیم تکلیف ماست، او را انجام میدهیم. ملت ایران نشان دادند که با استقامتند، با قدرتند، وفادارند، در صحنه‌اند، صادقند. ما اگر درست حرکت کنیم، ملت با ما همراه هستند. از خداوند متعال توفیق میخواهیم ما را هدایت کند؛ دست ما را بگیرد؛ به همه‌ی شما برادران و خواهران عزیز توفیق عنایت کند؛ رئیس‌جمهور محترم، اعضای هیئت دولت و مسئولان بلندپایه‌ی دستگاههای گوناگون اجرائی را ان‌شاءاللَّه مشمول تفضلات و هدایتهای خود بکند و یکایک کارگزاران اجرائی دولت را - برادران و خواهران و مسئولان بخشهای مختلف - مشمول دستگیری و توفیق و لطف خود قرار بدهد و ان‌شاءاللَّه دعای حضرت بقیةاللَّه (ارواحنافداه) شامل حال همه‌ی شما باشد.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,389
1386/04/07
بیانات در دیدار خانواده‌ی شهدای هفتم تیر و مسئولان قوه قضائیه
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3388
 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ به همه‌ی برادران و خواهران عزیز، خانواده‌های محترم شهدای هفتم تیر و مسئولان و مدیران قوه‌ی قضائیه خوش آمد عرض میکنیم. این مناسبت هم، مناسبت پر معنایی است. روز هفتم تیر بسیار روز مهم و تاریخ‌سازی است. از یک طرف انگیزه‌ی جنایت‌آمیز و دست مجرم دشمنان انقلاب اسلامی را برای ما مشخص میکند، که تا کجا حاضر بودند پیش بروند؛ و از یک طرف استحکام بنیانهای نظام جمهوری اسلامی را مشخص میکند، که تا چه حد در مقابل حوادث عجیب و بحرانها قادر به ایستادگی و مقاومت است. آن کسانی که در هفتم تیر به شهادت رسیدند، جرمشان نخبگی و کارآمدی بود. سیاست دشمنان پلید و خبیث جمهوری اسلامی گرفتن این افراد نخبه از انقلاب است. چهره‌های معروفی مثل شهید بزرگوار و کم نظیر ما، مرحوم آیةاللَّه بهشتی (رضوان‌اللَّه‌علیه) و برخی از چهره‌های معروف دیگر را همه میشناسند؛ لکن من عرض بکنم ما که تقریباً یکایکِ آن مردان صالح و خدمتگزار را میشناختیم، میتوانیم عرض بکنیم و شهادت بدهیم که هر کدامشان یک پایه‌ی استوار برای آینده‌ی نظام و برای اقامه‌ی نظام جمهوری اسلامی در کشور بودند؛ شخصیتهای برجسته، صالح، کارآمد، دارای استعدادهای قوی. و خواستند اینها را که هفتاد و دو نفر بودند، از جمهوری اسلامی بگیرند. اگر هفتصد نفر هم بودند، دستِ مجرم آن منافقان خبیث، باز هم این کار را میکرد؛ یعنی از کشتار، از نابود کردن، از خون‌ریختن، هیچ ابایی نداشتند؛ بلکه بتوانند نظام جمهوری اسلامی را به زانو دربیاورند. در طول این سالها همیشه همین‌جور بوده است. امروز هم همین‌جور است. دشمنانِ نظام اسلامی از هیچ حرکتی - ضدانسانی، ضدانصاف، ضدعدل، صددرصد جنایت‌آمیز - برای ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی ابا ندارند. اگر کاری انجام نمیگیرد، به خاطر این است که نمیتوانند و آن روی قضیه، استحکام نظام جمهوری اسلامی است. شوخی است؟! در یک ساعت حدود هفتاد نفر شخصیتِ زبده‌ی یک نظام را از او بگیرند - که چهره‌ی برجسته‌ای مثل شهید بهشتی در میان آنهاست؛ در بینشان وزیر کارآمد، نمایندگان کارآمد مجلس، فعالان کارآمد سیاسی حضور دارند - و نه فقط این ضربه تأثیری در هویت و استحکام و ایستادگی نظام نگذارد، بلکه انگیزه و ایمان مردم را بیشتر کند؛ استحکام نظام را بیشتر کند. اینها آن ابعاد بسیار مهمِ هفتم تیر است. و قوه‌ی قضائیه‌ی ما این روز را برای قله‌ی هفته‌ی نیروی قضائی و یادآوری اهمیت نیروی قضائی انتخاب کرده است. اینها با هم مرتبط است. قوه‌ی قضائیه یعنی آن دستگاهی که بخش عظیمی از مقاصد نظام جمهوری اسلامی بستگی به کارآئی آن قوه و کارکرد آن دارد. مسئله‌ی عدالت، مسئله‌ی احقاق حق، مسئله‌ی قانونگرائی، ایستادگی در مقابل زورگو، متجاوز، سوءاستفاده‌چی، دادن احساس امنیت و آرامش و طمأنینه به مردم در زندگی، چیزهایی نیست که در نظام جمهوری اسلامی به چشمِ کم‌اهمیت بشود به آنها نگاه کرد. این وظائفی است که متوجه به قوه‌ی قضائیه است؛ قوه‌ی قضائیه متکفل و متعهدِ این کارهاست. دادن امنیت به مردم یک پایه‌ی مهمش روی دوش قوه‌ی قضائیه است. چه امنیت اجتماعی، چه امنیت اقتصادی، چه امنیت اخلاقی، چه امنیت حیثیتی. درست است که دستگاههای گوناگونِ اجرائی هرکدام به نحوی در این کارها با قوه‌ی قضائیه شریکند - مثلاً در امنیت اجتماعی، دستگاههای انتظامی با قوه‌ی قضائیه شریکند و باید استقرار امنیت کنند - اما نقش قوه‌ی قضائیه در اینجا چیست؟ این است که آن کسی که متجاوز است، از سوی قوه‌ی قضائیه آنچنان با او برخورد شود که مایه‌ی عبرت شود. یا درست است که مسئولان استقرار امنیت اقتصادی غالباً در دستگاههای اجرائیاند - وزارتخانه‌های اقتصادی و دستگاههای پولی و بانکی - و اینها مسئولند؛ اما نقش قوه‌ی قضائیه این است که اگر در مجموعه‌ی این عملکردها و تعامل این دستگاهها با مردم، مفسد اقتصادی به وجود آمد، قوه‌ی قضائیه آنچنان با او برخورد کند که برخوردش موجب عبرت برای کسانی باشد که دستگاه اقتصادی را به فساد میکشانند. این، خود یک عامل مهم در ایجاد امنیت اقتصادی است. بعضی خیال میکنند - یا این‌جور وانمود میکنند که خیال کرده‌اند - که برخورد با مفاسد اقتصادی، مخل امنیت اقتصادی است. این عکس قضیه است؛ این درست نقطه‌ی مقابل حقیقت است. برخورد با مفسد اقتصادی موجب امنیت اقتصادی است برای غیرمفسد. غیرمفسد کیست؟ اکثریت مردم. مفسد اقتصادی تعداد معدودی هستند؛ سوءاستفاده‌چیها. با اینها برخوردِ سخت بشود تا اکثر مردم، اکثر فعالان صحنه‌ی اجتماع که در امر اقتصادی کار میکنند، احساس کنند دارای امنیتند و راه صحیح آن راهی است که آنها پیش گرفته‌اند. امنیت اخلاقی در جامعه، امنیت فرهنگی و امنیت حیثیتی هم همین‌طور است. در جامعه‌ی اسلامی، حیثیت افراد نباید مورد تلاعب دست افرادی قرار بگیرد که هیچ احساس مسئولیتی نمیکنند. دستگاهها باید برخورد کنند. آبروی افراد را بردن، اتهام به افراد وارد کردن، اشخاص را بدون دلیل - از مسئول و غیرمسئول - زیر سئوال بردن، درباره‌ی آنها شایعه ایجاد کردن، چیزی است بر خلاف احکام اسلامی؛ بر خلاف شرع اسلامی است؛ بر خلاف رویه‌ی اسلامی است. فرض بفرمائید به یک نفر تهمت سوءاستفاده‌ی مالی بزنند، که تا او بیاید ثابت بکند چنین چیزی نبوده، زمان زیادی صرف خواهد شد. این چیزها؛ امنیت حیثیتی در جامعه‌ی اسلامی، امنیت آبروئی، مسأله‌ی مهمی است و باید به آن توجه بشود. قوه‌ی قضائیه در این زمینه و در استقرار این امنیت نقش دارد. در همه جا نقش قوه‌ی قضائیه این است که با متخلف، برابر قانون برخورد کند. کسی که تخلف کرد، بر حسب قانون، متخلف سر جای خود نشانده شود، که اینها همه در ساخت نظام اسلامی و در زندگی صحیح و در رسیدن به اهداف جمهوری اسلامی نقشهای بسیار مهمی دارند. من باید از مجموعه‌ی قوه، فعالان قوه، بخصوص رئیس محترم قوه‌ی قضائیه - که بحمداللَّه فقیه، عالم، آشنا و بصیر هستند - به خاطر تلاشهائی که انجام گرفته است، تشکر کنم. همان‌طور که در گزارش گفتند - به من هم گزارش داده شده است - در بخشهای مختلف، فعالیتهای وسیعی صورت گرفته است. من آن‌چیزی را که به عنوان توقع عرض میکنم - هم به جناب ایشان، هم به مسئولان قوه‌ی قضائیه - این است که نگاه کنید به خروجی قوه. ممکن است ما کار زیادی هم انجام بدهیم، اما محصول زیادی به دست نیاید. این معنایش چیست؟ معنایش این است که این کارِ ما، با اینکه به لحاظ کمیتِ مطلق زیاد است، اما به لحاظ کمیت نسبی کم است؛ بیشتر باید کار کرد. اگر کسی بگوید که من در هفته صد ساعت کار میکنم، این صد ساعت، نسبت به یک نفر خیلی زیاد است؛ اما نسبت به بعضی از کارها و بعضی از افراد، صد ساعت، زمان کمی است. باید کمیت نسبی را نگاه کرد. راهش این است که به خروجیها نگاه کنید. ببینید آنچه انجام گرفته، مطلبی را که من در سالهای گذشته یکی دو مرتبه گفته‌ام، آن را تأمین کرده یا نه. و آن، این است که قوه‌ی قضائیه از نظر مردم به عنوان یک ملجأ و پناه، احساس بشود و دیده بشود؛ دلِ مردم این‌جوری گواهی بدهد. به هر کس ظلم شد، هر کس احساس کرد به او ظلم شده، به خودش، در دلش، به دیگران، بگوید میروم قوه‌ی قضائیه و مشکلم را حل میکنم؛ یک چنین نگاه امیدوارانه‌ای به قوه‌ی قضائیه باید در کل جامعه شکل بگیرد. این اگر شده باشد، شما به مقصودتان رسیده‌اید؛ اگر نشده باشد، پس باید هنوز کار کنید. به خروجیها نگاه کنید. باید کاری کنید که قوه‌ی قضائیه بشود ملجأ و پناه برای همه؛ از عالی و دانی. شکی نیست که یک عده‌ای از قوه‌ی قضائیه همیشه ناراضی خواهند بود. «و ان یکن لهم الحقّ یأتوا الیه مذعنین». قرآن میگوید اگر در قضاوتی که پیش پیغمبر میکنند، حق به طرف آنها داده بشود، قبول میکنند؛ اگر حق به طرف مقابل داده بشود، نه؛ اعتراض میکنند! زیر بار نمیروند! همیشه همین‌جور است. لکن در کل جامعه، آن قوه‌ی قضائیه‌ای که قاطع، به قانون و وظائف خود عمل میکند و ملاحظه‌ی کسی را نمیکند و با متخلف به طور جدی برخورد میکند - مخصوصاً اگر متخلف در داخل خود قوه باشد، بشدت با آن برخورد میکند - با یک چنین قوه‌ی قضائیه‌ای، مردم دلشان و پشتشان گرم میشود. این را باید حاصل کرد؛ این را باید به دست آورد. البته این احتیاج دارد به تدابیر گوناگون؛ همین چیزهایی که در این گزارش اشاره کردند؛ تقویت همینها و پیشبرد همینها. همین فناوری نوین که گفته شد، همه جا مستقر بشود؛ همه‌ی کارها مشخص بشود؛ دسترسی به اطلاعات برای مسئولان بالای قوه‌ی قضائیه در هر لحظه‌ای مهیا باشد. نظارت هم باشد، که من بر روی نظارت هم در دیدارهای قبلی تکیه کرده‌ام؛ نظارت بر کارکرد قوه‌ی قضائیه. از همه بالاتر، برنامه‌ای و نظام‌مند عمل شدن در قوه‌ی قضائیه است، که مدیریتها نظام‌مند و برنامه‌ای باشد. خوشبختانه از اولِ این دوره‌ی پنج‌ساله، کارهای خوبی انجام گرفته. من اصرار دارم که در این دو سالی که از این دوره‌ی پنج‌ساله‌ی کنونی باقی است، این کارهای با شدت ادامه پیدا کند. مبادا طوری باشد که حرکت ما در اول دوره، با حرکتمان در آخر دوره تفاوت کند. من به دولتها هم همیشه این سفارش را میکنم. قوه‌ی قضائیه باید مثل یک موجود زنده به طور دائم به خود بپردازد و پیش برود و حرکت بکند. زمانهای خوبی، فرصتهای خوبی در اختیار شماست. این هماهنگی بین قوای سه‌گانه، نعمت بزرگی است؛ آسان هم به دست نیامد. بعضیها دوست داشتند - شاید حالا هم دوست داشته باشند - که دائم بین قوای مملکت درگیری و ستیزه و چالش باشد. امروز بحمداللَّه انسجام هست؛ همراهی هست. البته این مانع از این نمیشود که قوا هرکدام به وظائف خودشان عمل کنند. قوه‌ی قضائیه در جنب قوه‌ی مجریه و قوه‌ی مقننه به وظائف خودش قاطع عمل بکند. قوه‌ی مقننه در جنب قوه‌ی قضائیه و قوه‌ی مجریه به وظائف خودش قاطع عمل کند. همه به وظائف خودشان عمل کنند؛ اما با هم همدل باشند و همکاری کنند. این، فرصت بسیار بزرگی است. از این فرصت مسئولان محترم قوه، مدیران باارزش قوه‌ی قضائیه، حداکثر استفاده را ان‌شاءاللَّه بکنند، تا ما بتوانیم این نمونه‌ی قضای اسلامی - نه فقط دادگاه اسلامی را، بلکه مجموعه‌ی دستگاه قضای اسلامی را که شامل دادگاهها و دادسراها و سازمانهای وابسته و حبس و غیره است، بر طبق نظر اسلام که فعلاً در قانون اساسی ما و قوانین ما متبلور و متجسم است - را ان‌شاءاللَّه شسته، رفته و ملموس، در زندگی مردم قرار بدهیم. دعا میکنیم خداوند متعال زحمات شما را مشکور و مأجور بدارد و بهترین تحیات را به ارواح مطهر شهدای عزیزمان، بخصوص شهدای هفتم تیر، بخصوص شهید عزیز، شهید بهشتی (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) که پایه‌گذار قضا و دادگستری جدید بود، نازل بفرماید و ان‌شاءاللَّه قلب مقدس ولیعصر را از همه‌ی ما راضی و خشنود گرداند و ما را مشمول دعای خیر آن بزرگوار قرار بدهد.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه
1,390
1386/03/14
بیانات در مراسم هجدهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمه‌الله)
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3387
 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم‌ محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین المکرّمین سیّما بقیة اللَّه فی الارضین. قال‌اللَّه الحکیم فی کتابه: «ألم تر کیف ضرب اللَّه مثلا کلمة طیّبة کشجرة طیّبة اصلها ثابت و فرعها فی السّماء. تؤتی اکلها کلّ حین باذن ربّها و یضرب اللَّه الامثال للنّاس لعلّهم یتذکّرون.» مجلس باعظمتی است. و از این باعظمت‌تر، میلیونها دلی است که در سراسر کشور، بلکه در اکناف عالم در این روزها به یاد امام بزرگوار ما میتپد. و این‌همه، حاکی از عظمت آن شخصیتی است که به توفیق الهی، توانست به یک ملت عظمت ببخشد، بلکه توانست به امت اسلامی عظمت بدهد. خداوند متعال کلمه‌ی طیبه را به درخت پاکیزه و بارور تشبیه کرده است؛ ریشه‌ها در زمین استوار و شاخ و برگ آن در فضا پراکنده است و به تناسب موقعیت و انتظار، میوه‌ی خود را به مشتاقان میدهد: «تؤتی أکلها کلّ حین باذن ربّها». کلمه‌ی طیبه، هر آن فکری است که در دل یک انسان بزرگ و الهی بروید و منشأ برکات برای مردم بشود؛ هر آن عملی است که از جوارح یک انسان صالح سر بزند و برای هدایت بشر و رشد عالم انسانیت دارای برکات باشد. همچنین کلمه‌ی طیبه، آن انسانی است که این اندیشه‌ی نیکو یا این عمل صالح در وجود او متحقق شده است و در او بروز و نمود پیدا میکند. بعد از این آیه، خداوند متعال میفرماید: «یثبّت اللَّه الّذین امنوا بالقول الثّابت فی الحیوة الدّنیا و فی الاخرة». آن قول ثابت موجب میشود که قائل به آن قول هم، ثبات و دوام پیدا کند. کلمه‌ی طیبه، هم قول است، هم آن قائل است؛ هم فکر است، هم آن چیزی است که زائیده‌ی از آن فکر است؛ هم آن شخصیت انسانىِ برگزیده‌ای است که این فکر و عمل به او قائم است. این جور است که شما میبینید امام بزرگوار ما هر روز گوئی زنده‌تر میشود؛ در فضای جامعه‌ی ما و در فضای بین‌الملل اسلامی، روزبه‌روز امام بزرگوار برجسته‌تر و فکر او و راه او فهمیده‌تر و ملموستر میشود. آن چیزی که این دوام را، این استمرار وجود را، این برکات را پدید آورده است، چیست؟ آن، ایمان مخلصانه و عمل صادقانه است. امام بزرگوار ما مصداق این آیه‌ی شریفه بود که «انّ الّذین امنوا و عملوا الصّالحات سیجعل لهم الرّحمن ودّا»؛ هدف او، هدف الهی؛ رفتار او، رفتار ایمانی؛ و عمل او، عمل صالح. این است که در فضای ذهنیت جامعه‌ی اسلامی، برای چنین موجودی میماند و میرائی ندارد؛ مثل سلسله‌ی انبیاء الهی و اولیاء الهی که جسمشان از مردم غایب شد، اما حقیقتشان و هویتشان زنده است. رهبران مادی را با انواع حیله‌ها میخواهند در دلها زنده نگه دارند، نمیشود. جسد لنین - رهبر شوروی - را مومیائی کردند تا بماند و جلوِ چشم باشد، اما نماند. آن مومیائی - یک جسم بیارزش - آن فکر و آن اصول و آن یاد، همه محکوم به زوال شد؛ هم در جامعه‌ی خود او، هم در سطح جهان. تفاوت رهبری و زعامت معنوی و روحی این است. علت هم همان اتصال با منبع اصلی قدرت، ارتباط با خدا، همه چیز را از او دانستن و همه کار را برای او کردن، است. این راز اقتدار و ماندگاری و نفوذ مردان خداست. امام با این دید و با این مبنا، همچنان زنده خواهد ماند. دشمنان او، مخالفان او، معارضان دینی و سیاسی او، رفتند و خواهند رفت؛ اما امام بزرگوار با فکرش، با هویتش و با وجود حقیقیاش در جامعه‌ی اسلامی و در جامعه‌ی بزرگ بشری ادامه پیدا خواهد کرد و روز به روز برجسته‌تر و قویتر و محسوستر خواهد شد. راز قدرت معنوىِ امام بزرگوار ما این است. سرّ این نفوذ عجیب که این مرد بزرگ در دل توده‌های عظیم مسلمان در کشورهای مختلف راه یافت و راز این نفوذ عظیم، این است: از خود عبور کردن، برای خود تلاش نکردن، خدا را دیدن و از خدا الهام گرفتن و برای خدا مجاهدت به تمام معنا انجام دادن. این راز عظمت امام بزرگوار و رهبری روحانی است. پیامبران هم راز نفوذشان، راز ماندگاریشان همین بود؛ والّا ظواهر و بند و بست سیاسی و شعارهای دهان‌پرکن و مورد علاقه‌ی توده‌های مردم را همه بلدند بدهند؛ دیگران هم این کارها را میکنند. این نیست آن چیزی که یک زعیم معنوی و روحانی را در دلها نافذ میکند؛ بر دلها حاکم میکند. و حکومت او از نوع حکومت معنوی و صوری نیست؛ از نوع حکومت انبیاء است؛ از نوع حکومت جباران و جائران هرگز نیست. لذا شما در زندگی امام که نگاه میکنید، این ارتباط با خدا و اتصال با خدا در او یک سکینه و آرامشی به وجود میآورد. آنجائی که دیگران وحشتزده میشدند، او آرام بود! آنجائی که دیگران به تزلزل میافتادند، او قاطع و مصمم بود. در وصیتنامه‌ی خود هم خطاب به مردم ایران، بلکه ملتهای مسلمان میگوید با دلی آرام و قلبی مطمئن از مردم خداحافظی میکند و به جوار رحمت الهی میرود. دمِ مرگ هم با دل آرام این جهان را ترک میکند. بعضیها به ذهنشان میآمد که چطور امام با این دقت و اهتمامی که در احکام دین و نسبت به جان و مال داشت و این همه ما در انقلاب و در جنگ شهید دادیم، دچار دغدغه نبود و با دل آرامی میتوانست دنیا را ترک کند و به ملاقات پروردگار برود؛ میگفتند جواب این خونها را که خواهد داد. جواب امام به این وسوسه‌ها این است که جواب این خونها را همان کسی خواهد داد که جواب خونهای صفین و نهروان را داد. جواب این سختیها را همان کسی خواهد داد که جواب سختیها و رنجها و محنتهای امیرالمؤمنین را در دوران زندگی خواهد داد. انقلاب برای نجات یک ملت دارای هزینه است؛ جنگ هشت‌ساله برای دفاع از استقلال یک ملت دارای هزینه است؛ ایستادگی در مقابل زورگویان عالَم برای اثبات حقانیت و حقوق خود دارای هزینه است. امام این هزینه را پرداخت. هزینه‌ای که امام پرداخت، اعتماد عمومی مردم بود. این اعتماد عمومی را در این راه امام به کار انداخت و هزینه کرد، امّا خدای متعال این هزینه را جبران کرد. آنچه را که امام هزینه کرده بود، چند برابر به او برگرداند. در تشییع جنازه‌ی این مرد بزرگ، جمعیتی که حضور پیدا کردند، از جمعیت مردم در روز استقبال او بیشتر بود. این معناش همین است که «من کان للَّه کان اللَّه له». دلهای مردم به او متوجه بود. او این سرمایه را برای خود نخواست؛ این سرمایه از نظر او مِلک پروردگار بود؛ باید در راه خدا مصرف میکرد و کرد؛ و خدا هم این سرمایه را به صورت مضاعف به او برگرداند. راه خدا این جوری است؛ راه خدا مجاهدت دارد، هزینه دارد و هزینه‌ی آن را باید پرداخت. یک ملت اگر اهل خدا هم نباشد، دین و قیامت را هم قبول نداشته باشد و بخواهد به عزت برسد، باید هزینه کند؛ بخواهد به استقلال برسد، باید هزینه‌ی آن را بپردازد؛ بخواهد حق خود را در مقابل زورگویان عالَم حفظ کند، باید متحمل هزینه‌ی آن بشود. نمیشود گوشه‌ای نشست و توقع و آرزوی پیشرفت و توسعه و عزت و آقایی کرد، اما در میدان عمل هیچ کوشش و تلاشی نشان نداد؛ این شدنی نیست. بعضیها همین قدر این را بلدند که گِله کنند، کمبودها را مطرح کنند، شِکوه کنند؛ اما سهم خود را در راه پیشرفتی که باید پرداخت، چگونه میپردازند؟ از این دیگر حرفی نمیزنند. آنوقتی که وقت تلاش و سعی است، تماشاچیاند؛ آنوقتی که وقت داوری است، بیرحمانه و غیرمنصفانه داوری میکنند؛ این نمیشود. یک ملت، یک جمعیت، یک فرد، برای اینکه بتواند به آرزوهای بلند خود دست پیدا کند، باید تلاش کند. ملت ما این تلاش را کرد و توانست انقلاب را پیروز کند. این تلاش را کرد و توانست در جنگ تحمیلی هشت‌ساله، سربلند از آب در بیاید. همه‌ی قدرتها دست به دست هم دادند، رژیم بعثی عراق را جلو انداختند برای اینکه انقلاب را نابود کنند؛ جمهوری اسلامی را از بین ببرند؛ اما ملت ایستاد. این ایستادگی نتیجه‌اش این شد که دنیا این تجربه را پیدا کرد که ایرانی، آنجائی که پای دفاع از حق و دفاع از حقیقت و دفاع از حقوق خود او در میان باشد، هرگز از میدان خطر عقب نمینشیند. و تنها و تنها راه دستیابی یک ملت به حقوق خود، همین ایستادگی آگاهانه و از سر بصیرت است. آگاه باشند، حقِ خود را بشناسند، بر آن پافشاری کنند. نمیشود حق را از دیگران التماس کرد و گرفت. امام ابرقدرتها را خوب شناخته بود؛ با قدرتهای سلطه‌گر و تجاوزگر نمیشود با التماس حرف زد. تا وقتی شما التماس کنید، عقب‌نشینی کنید، نرمش بخرج بدهید، طبیعت سلطه‌طلب این است که مُشتهای خود را گره‌تر میکند، تهدید خود را جدیتر میکند، چهره‌ی خود را خشمگین‌تر میکند و جلوتر می‌آید. حق را با ایستادگی باید گرفت. ملت ایران به حقِ استدلال خود دست یافت، عزت خود را تأمین کرد، مرزهای خود را امن کرد، یک حکومت باثبات در کشور به برکت همین ایستادگی، به برکت همین مجاهدت به وجود آورد؛ احساس قدرت کرد. عزیزان من! ملت بزرگ ایران! جوانان عزیز! خودتان را جدی بگیرید. خودتان را باور کنید. توانستید و خواهید توانست. آن چیزی که قدرتهای سلطه‌طلب بخواهند به یک ملت اعطا بکنند، ارزشِ گرفتن ندارد. حق دستیابی به انرژی هسته‌ای را ملت ایران التماس کند تا قدرتمندان زورگوی دنیا و عزیزان بی‌جهت دنیا بپذیرند که او دارای حق هسته‌ای است! نه؛ این، رویه‌ی یک ملت آزاد و مستقل نیست. همه‌ی حقوق دیگر هم از این قبیل است. مطلب دیگر این است که امام بزرگوار ما توانست یک هویت جدیدی را در دنیای پرآشوب سیاست، در این منطقه به وجود بیاورد و آن، هویتِ جمهوری اسلامی و ملت زنده‌ی ایران است که توانستند این جمهوری را ایجاد کنند و از آن پاسداری کنند. این، یک هویت اسلامی و یک هویت ملی است و این هویت، مخصوص ملت ایران هم نیست. هویت اسلامی، متعلق به همه‌ی امتهای اسلام است. امامِ بزرگوار ما با همت ملت ایران توانست این هویت را ایجاد کند و آن را زنده کند. سالهای متمادی، سیطره‌ی غرب بر این منطقه مستحکم شده بود. بعد از جنگ بین‌الملل دوم، تقریباً کارِ تسلط بر منطقه‌ی خاورمیانه تمام شده بود. از سالها قبل، استعمار شروع کرده بود و در این دوره، کار را تمام‌شده میدید. عراق یک جور زیر سلطه، ایران جور دیگر، کشورهای عربی - اردن و سوریه و لبنان و مصر و کشورهای دیگر - هر کدام به نحوی زیر سلطه‌ی سنگین استعمارگران و سلطه‌گران غربی و اروپائی و سپس امریکائی بودند. برای محکم کردن کار، رژیم غاصب اسرائیل را هم در این منطقه‌ی حساس به وجود آوردند تا مطمئن باشند که غرب به وسیله‌ی صهیونیستها، در این منطقه‌ی حساس، وجودِ محسوس و نظامی و سیاسی و فعالی دارد و همه چیز را کنترل کند. در سالهای آخر نیمه‌ی اول و اوائلِ نیمه‌ی دوم آن قرن، تحرکات آزادیخواهانه در کشورهائی به وجود آمد، اما غربیها بسرعت توانستند آنها را کنترل کنند و زیر پنجه‌ی خودشان بگیرند. عراق را یکجور، بعضی کشورهای دیگر عربی را جور دیگر، مصر را به نحوی دیگر؛ نمیگذاشتند به‌هیچ‌وجه کنترل این منطقه‌ی حساس و سرشار از منابع حیاتی از دست آنها خارج شود. در چنین شرائطی، ناگهان انقلاب اسلامی آنها را غافلگیر کرد. باور نمیکردند نهضت روحانیت و رهبری امام به یک چنین حرکت عظیم مردمی تبدیل شود. ملت ایران یکپارچه وارد میدان شد. همت ملت ایران و رهبری بی‌نظیر امام بزرگوار ما این حادثه‌ی معجزه‌گون را آفرید. در دنیای سیاست، هیچکس باور نمیکرد که در این منطقه - آن هم در ایران که امریکائیها نفوذ صد در صد بر دولتمردان و دربار آن داشتند - ناگهان نظامی سر بلند کند که بر قاعده‌ی دین، بر مبنای دین، بنا شده و پرچم اسلام و لا اله الّا اللَّه و محمد رسول اللَّه را در دست گرفته است. آن روز همه‌ی کسانی که به سیاست، با چشم عمیق نگاه میکردند، فهمیدند که مسیر منطقه عوض شد. البته سلطه‌گران خیلی تلاش کردند که این شعله را خاموش کنند؛ این حرکت را از بین ببرند؛ این نوزاد را رشد نکرده، لگدمال کنند؛ اما افرادِ بابصیرت میدیدند و میفهمیدند که دست قدرت الهی دارد خود را نشان میدهد. روز به روز این نهال بارور، بالنده‌تر و ریشه‌دارتر شد. این نهالِ جمهوری اسلامی است؛ این همان کلمه‌ی طیبه است؛ «أصلها ثابت و فرعها فی السّماء». امروز نظام جمهوری اسلامی در همه‌ی این منطقه، باثبات‌ترین نظام است. ملت ایران امروز در این منطقه پرشورترین و مصمم‌ترین و پاىِ کارترین ملتهای این منطقه است. و نظام جمهوری اسلامی در این مدت توانسته است با قدمهای بسیار بلندی در همه‌ی زمینه‌ها به پیش برود. در میدان سیاست، ادبیات سیاسی دنیا را با عناصر مهمی تغییر داد؛ در میدان علم، رکود مطلق حاکم بر این منطقه و این کشور را بر هم زد. جوانان ما به خود امیدوار شدند؛ خود را باور کردند. حرکت عمومی ملت و دولت به سمت آرمانها، حرکتی شتابنده است. دولتها و دولتمردانِ گوناگون در جهت حرکت انقلاب اسلامی، در تمام طول این مدت، پیش رفتند و کارهای بزرگی انجام گرفت و در دنیای اسلام روز به روز چهره‌ی جمهوری اسلامی درخشانتر و آبروی ملت ایران بیشتر شد. امروز در هر نقطه‌ی از دنیای اسلام و میان امت اسلامی، در میان جوانان، در میان دانشگاهیان، در میان توده‌های مردم که شما بروید و نظرخواهی کنید، نظام جمهوری اسلامی، امام بزرگوار و ملت، در این نظام مورد قبول و تصدیق و حمایت و محبت اکثریت آنها هستند. ملت، در صحنه؛ نظام، در حال پیشرفت؛ کشور، در حال تحرک به سمت آرمانها؛ و دلهای جوان، سرشار و لبالب از امید. اما ما باید بدانیم و توجه کنیم که تداوم این حرکتِ مبارک، بسته به این است که خطوط اصلىِ این حرکت را هرگز از یاد نبریم؛ کما اینکه تا امروز قاطبه‌ی ملت ایران و بخش عظیمی از نخبگان این کشور، آن را از یاد نبرده‌اند و آن را دنبال کرده‌اند. اگر در بین خطوط اصلی چند نقطه‌ی اصلیتر را بخواهیم نشانه کنیم و مطرح کنیم، یکی اسلامی بودن است؛ یکی مردمی بودن است؛ یکی نو بودن و ابتکاری بودن است. اسلامی بودن دارای خصوصیات گوناگونی است. ابعاد مختلفی از همین مطلب، از همین عنوان اسلامی بودن فهمیده میشود که باید به آنها توجه داشت. ما میگوئیم نظام ما، اسلامی است؛ یعنی متعلق به اسلام است؛ مورد توجه و قبول همه‌ی مسلمانان است؛ مخصوص یک فرقه‌ی از مسلمانان نیست. درست است که این نظام از دلِ معارف شیعی جوشید و به وسیله‌ی یک مرجع تقلید شیعه، رهبری و هدایت شد، اما نظام جمهوری اسلامی هرگز شناسنامه‌ی تکمذهبی برای خود فراهم نکرده است. به همین دلیل هم هست که در سرتاسر دنیای اسلام، جوانان از مذاهب مختلف اسلامی، طرفدار و علاقه‌مند به این نظام بوده‌اند و نام امام را گرامی و مقدس داشته‌اند. در تمام این بیست و هشت سال و تا امروز، در کشورهای عربی، در بسیاری از کشورهای اسلامىِ غیر عربی در شرق و غرب دنیای اسلام، جوانان، دلباخته‌ی نام امام بزرگوار ما و شیفته‌ی جمهوری اسلامیاند. امروز جوانان سنىِ فلسطین مانند جوانان شیعه‌ی مخلص لبنان، چشم به نظام جمهوری اسلامی دوخته‌اند. امید را از نگاه به جمهوری اسلامی در دل خود انباشته میکنند. استقامت جمهوری اسلامی، آنها را امیدوار میکند. آنها از عزت جمهوری اسلامی احساس عزت میکنند. در هر کشوری از کشورهای اسلامی، هرکدام از مسئولان عالیرتبه‌ی کشور ما به دانشگاهی رفتند، به میان مردم رفتند، مردم آنها را مانند جان در آغوش گرفتند؛ به آنها عشق میورزند. هر چه مواضع یک مسئول صریحتر و روشنتر نمایانگر مواضع جمهوری اسلامی باشد، محبت و ارادت دنیای اسلام به او بیشتر میشود. بنابراین اسلام در کشور ما به معنای اسلام فرامذهب و هویت فرامذهبی است. اکثریت مردم کشور ما که شیعه و امامی و مخلص اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) هستند، در کنار اکثریت دنیای اسلام که دارای مذاهب مختلف اهل تسنن‌اند، و در کنار برادران شیعه‌ی خودمان در عراق و در لبنان و در پاکستان و در بحرین و در دیگر نقاط، با یک نگاه به جمهوری اسلامی نگاه میکنند و حاضرند در راه جمهوری اسلامی فداکاری کنند. ما در جنگ تحمیلی افرادی از کشورهای دیگر را سراغ داشتیم که برای دفاع از مرزهای جمهوری اسلامی، آماده‌ی فداکاری بودند. اسلامی بودن، یعنی وابسته‌ی به اسلام و مبتنی بر شرع مقدس اسلام. یک بُعد دیگر اسلامی بودن این است که ما ارزشهای اخلاقی و نظامهای سیاسی و اجتماعی و قواعد کلىِ دین را از کتاب و سنت میگیریم و به آن متعبدیم. ما به تعبد به کتاب و سنت افتخار میکنیم و معتقدیم فهم درست کتاب و سنت، برای یک نگاه باز و روشن و برای یک جامعه‌ی اسلامی میتواند صدها راه برای مسائل گوناگون زندگی باز کند. بعضی خیال میکنند تعبد به کتاب و سنت، محدود کننده‌ی انسان در تجربه‌های گوناگون و پیدرپی و نوبه‌نو در زندگی جهانی است. این ناشی از درست نشناختن کتاب و سنت و نگاه عامیانه به کتاب و سنت کردن است. نگاه مجتهدانه به کتاب و سنت میتواند راههای گوناگونی را باز کند برای اینکه انسان بتواند جامعه، خود و نظامهای گوناگون را اداره کند و راههای بازی را در مقابل خود بیابد. یک بُعد مهمِ اسلامی بودن این است که اجتهاد اسلامی، میتواند به تمام نیازها پاسخگو باشد و پشتوانه‌ی علمی فقیهان و متکلمان و فیلسوفان اسلامی و دانشمندان علوم اسلامی، میتواند راهها را باز کند. خط اصلی دوم، مردمی بودن است. مردمی بودن در نظام جمهوری اسلامی، یک شاخه‌ی اصلی است؛ یعنی رأی مردم، هویت مردم، کرامت مردم، خواست مردم، از جمله‌ی عناصر اصلی در نظام جمهوری اسلامی و این بنای مستحکم است. رأی مردم تعیین‌کننده است. نیازهای مردم، هدف اساسىِ دولتمردان و نظام جمهوری اسلامی است. این نیازها، هم نیازهای مادی است و هم نیازهای معنوی و اخلاقی و روحی. در نظام جمهوری اسلامی همچنانیکه اقتصاد مردم اهمیت دارد، امنیت مردم هم اهمیت دارد؛ همچنانیکه امنیت جسم آنان دارای اهمیت است، امنیت اخلاق آنان هم دارای اهمیت است؛ همچنانیکه حفظ تشکیلات کشوری مهم است، حفظ نظام خانواده هم مهم است. جمهوری اسلامی در مقابل همه‌ی این نیازهای مردم، خود را موظف میداند و مردم به معنای حقیقىِ کلمه، صاحب رأی و صاحب اختیارند؛ بر خلاف دمکراسی رائج در غرب؛ لیبرال دمکراسی شکست‌خورده‌ی رسوا شده‌ی غربی. دمکراسی غربی در حقیقت انتخاب مردم نیست، انتخاب زرسالاران است؛ حتی انتخاب بدنه‌ی احزاب هم نیست، انتخاب سران و رهبران احزاب است. آنها هستند که حکومتها را می‌آورند و میبرند؛ آنها هستند که تصمیمهای بزرگ را میسازند. مردم در اکثر تصمیمهای بزرگ، برکنار از تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازیاند؛ کسی هم به آنها اعتنا نمیکند. آنقدر هم آنها را گرفتار مشغله و کار میکنند که نمیتوانند و فرصت آن را پیدا نمیکنند که آنچه را که میخواهند، به زبان بیاورند. ساخت استبدادی و دیکتاتوری به شکل بسیار مدرن و پیشرفته، امروز در بسیاری از کشورهای غربی و در رأس آنها در امریکا مستقر و حاکم است. آنجا مردم به معنای انسانهای صاحب اختیار و صاحب اراده، نقشی در بر سرکارآوردن حکومتها ندارند؛ پول است و زورِ صاحبان سرمایه و زرسالاران است که همه چیز را تعیین میکند و همه چیز را در مجرای دلخواه خود به حرکت می‌اندازد. نظام جمهوری اسلامی، آن دمکراسی مبتنی بر مبانی غلط غربی را رد میکند. مردم‌سالاری دینی به معنای کرامت حقیقی انسان و حرکت عموم مردم در چهارچوب دین خدا و نه در چهارچوب سنتهای جاهلی و خواسته‌های کمپانیهای اقتصادی و اصول خودساخته‌ی نظامیان و جنگ‌سالاران است. در نظام جمهوری اسلامی، حرکت برخلاف آنهاست؛ حرکت در چهارچوب دین خداست و اراده‌ی مردم، تعیین کننده‌ی مطلق است. امروز نظامهای غربی و در رأس آنها امریکا، همین دمکراسىِ بد تجربه‌شده و بد امتحان‌پس‌داده را میخواهند به‌زور به بعضی کشورها تحمیل کنند. دولت فلسطین را که از آراء مردم برخاسته، قبول نمیکنند؛ برای دولت عراق که از آراء مردم به معنای حقیقی کلمه، جوشیده و بر سر کار آمده، انواع مشکلات را درست میکنند؛ از کودتاهای نظامی و کودتاگران نظامی به شرطی که زیر فرمان آنها باشند، کمال حمایت را میکنند، باز دم از مردم‌سالاری میزنند! مشخصه‌ی سوم نوآوری است. من با اصرار میخواهم به نخبگان سیاسی و فرهنگی خودمان این توصیه را بکنم که مبانی اسلام را آنچنانیکه از کتاب و سنت فهمیده میشود، بیان کنند و در مقابل نگاه پرسشگر مردم دنیا یا مردمی از داخل کشور خودمان قرار بدهند. این بسیار بد است که بعضی از ما احیاناً به خاطر احساس حقارتی که در مقابل غربیها میکنند، سعی کنیم افکار اسلامی را آن‌جوری بیان کنیم که با نظرات غربی تطبیق بکند؛ این بسیار نامناسب و ناشایسته است. ما امروز معارفی داریم؛ ادبیات سیاسىِ ما در دنیای امروز دارای جذابیت است. یک عده‌ای چون خودشان دلباخته‌ی به مفاهیم غربی هستند، افکار اسلامی، مبانی حکومتی و قواعد گوناگون اجتماعی در اسلام را جوری بیان میکنند که با مبانی غربی تطبیق کند؛ برای اینکه آنها خوششان بیاید! ما باید این فکر را بکنیم که این نوآوری اسلامی را که تاکنون برکات خودش را به این روشنی نشان داده است - با اینکه ما در عمل نواقص زیادی داشته‌ایم - بتوانیم به دنیا تفهیم کنیم؛ به دنیا بشناسانیم. امروز مشتاقان معارف معنوی واقعی و راستین - معارف معنوی راستین، نه آنچه که بعضی از مکاتب انحرافی به عنوان معنویت بیان میکنند - در دنیا بیشمارند؛ زیادند. زندگی مادی، چرخ و پَر زندگی ماشینی، مردم بسیاری را به ستوه آورده است. مکتب اسلام میتواند دریچه‌ای در مقابل آنها باز کند؛ عالَم نوی را به آنها نشان بدهد. ما نباید در بیان حقایق اسلامی، نوآوریهای اسلامی را با تطبیق با مبانی غلط دیگران از بین ببریم و این جلوه را خراب کنیم. ما از یاد گرفتن از دیگران ننگ نداریم. هرچه را که بلد نیستیم، از دیگران یاد میگیریم. آن حرف خوبی که دیگران بگویند، آن را از آنها میپذیریم؛ این دستور اسلام است؛ اما آنجائیکه میخواهیم سخن اسلام را بیان کنیم، باید سخن اسلامِ ناب را فراهم بکنیم. من در یک جمله عرض بکنم: براداران و خواهران عزیز! این هویت جدیدی که امام بزرگوار ما به وجود آورد، با ناباوری همه‌ی دنیا مواجه شد. آن روزی که در مقابل جنگ تحمیلی توانست دوام بیاورد و پیروزی را به نام خود ثبت کند، یک بار دیگر دنیا را متعجب کرد؛ آن روزی که توانست با پیشرفت علمی خود در مسئله‌ی هسته‌ای و مسائل دیگر علمی، توانائیهای خود را اثبات کند، یک بار دیگر چشمهای افراد صاحب‌نظر را متعجب و خیره‌ی به خود کرد. من عرض میکنم راه طولانیای در پیش دارید و در این راه طولانی، موفقیتهای بیشماری در انتظار شماست. آنچه که تا کنون ملت ایران از موفقیتها به دست آورده است، در مقابل آنچه که به برکت ایستادگی و روشن‌بینی و آگاهی، در آینده ان‌شاءاللَّه به دست خواهد آورد، چیزی محسوب نمیشود. آینده‌ی ملت ایران از گذشته‌ی او بمراتب بهتر خواهد بود. امروز دستگاه امپراطوری خبری و رسانه‌ای دشمن، سعی میکند تصویر مخدوش و غلطی را از ملت ایران و جمهوری اسلامی منعکس کند؛ اما تصویر واقعی این است: ملت ایران در برابر همه‌ی تهدیدها و چالشهائی که در این بیست و هشت سال با آن مواجه بود، پیروز شد؛ ملت ایران در مقابل همه‌ی فشارهای گوناگونی که آوردند، توانست اصول خود و جهتگیریهای خود را حفظ کند؛ ملت ایران بر اثر صبر و پایمردی خود توانست هم در بخش علمی و آنچه مربوط به پیشرفتهای علم و فناوری است، هم در بخشهای مدیریت اجتماعی و سیاسی کشور و هم در وجهه‌ی عزت بین‌المللی، رتبه‌ی خود را به رتبه‌های بسیار بالا برساند و بالاخره ملت ایران توانست برای ملتهای مسلمان منطقه الگو بشود. ملتها از ایستادگی ملت ایران، احساس عظمت میکنند؛ احساس عزت میکنند؛ عزت ملت ایران را عزت خودشان میدانند. این، آن هویتی است که انقلاب اسلامی با پایمردی این مرد بزرگ و با همت ملت ایران به وجود آورده است. ما وظائف سنگینی داریم که باید این وظائف را انجام بدهیم. دولتمردان وظائف سنگینی دارند که باید انجام بدهند. ملت حق دارد اولین چیزی را که از مسئولان انتظار دارد و توقع می‌برد، ملاحظه‌ی عدالت باشد. برای تأمین عدالت که بسیار هم دشوار است، باید همه کار کنند؛ همه تلاش کنند. من اول سال گفتم: مسئله‌ی اقتصادی یک مسئله‌ی مهم کشور است. مسئله‌ی جنگ روانی دشمن یک مسئله‌ی مهم دیگر است. مسئله‌ی پیشرفت علمی هم مسئله‌ی سومی است که برای ملت ما بسیار مهم است. ملت عزیز ما در زمینه‌ی اقتصادی و فعالان اقتصادی، آنچه میتوانند باید تلاش کنند. در بخش سرمایه‌گذاری، در بخش کارگری، در بخش نوآوریهای فنی و صنعتی، در بخش رشد کشاورزی، هرکس هرچه میتواند باید تلاش کند. در کار اتحاد ملی و مقابله‌ی با جنگ روانی دشمن، همه باید هوشیار باشند. ملت ایران به فضل پروردگار این توانائی را دارد که از خطرات عبور کند؛ از آنچه که دشمن آن را تهدید میداند، عبور کند. دشمن چشم دوخته است به نقاط اختلاف در میان ملت بزرگ ایران، برای برجسته کردن موارد اختلاف یا ایجاد کردن موارد اختلاف. اواخر امسال ما انتخابات داریم؛ دشمن تصور میکند میتواند با چالشهای انتخاباتی، بین مردم ما جدایی و تفرقه بیندازد. ما به حول و قوه‌ی الهی همین انتخابات آینده‌ی مجلس را وسیله‌ی دیگری برای رشد و عزت این ملت قرار خواهیم داد. پیوند برادری میان ملت لازم است، اما کافی نیست؛ پیوند برادری علاوه‌ی بر درون ملت، باید میان امت اسلامی با کشورها و ملتهای دیگر برقرار باشد. جنگ شیعه و سنی از جمله‌ی توطئه‌های بزرگ دشمنان است. یک گروه متعصبِ متحجرِ بیخبر از حقایق عالَم و بیخبر از معنویت را در مقابله‌ی با فِرق اسلامی به راه میاندازند - در عراق یکجور، در لبنان یکجور، در مناطق دیگر یکجور - برای اینکه اختلاف ایجاد کنند. برادران مسلمان چه در ایران، چه در عراق، چه در پاکستان، چه در لبنان، چه در فلسطین، چه در دیگر مناطق عالَم، از هر مذهبی که هستند، این را میدانند که نظر ما این است و نظر علمای حقیقی اسلام این است که: «آلودن دست به خون برادر مسلمان، جزو گناهان غیرقابل بخشش است». کسانی دست خود را به خون برادران مسلمانشان میآلایند به عنوان پیروی از اسلام؟! به نام پایبندی به اسلام؟! این خروج از اسلام است. همه بدانند: برادری ملت ایران با ملتهای مسلمان دیگر، یک برادری واقعی است؛ اختلاف مذهبی در جای خود هست - شیعه، شیعه است؛ سنی، سنی است - در میان اهل تسنن و در میان شیعه، اختلافهای فکری و مذهبی باز هم وجود دارد؛ اما همه‌ی اینها زیر پرچم لا اله الّا اللَّه و محمد رسول اللَّه باید برادر باشند و در مقابله با دشمنان اسلام و دشمنان امت اسلامی بتوانند ایستادگی کنند. پروردگارا! امام بزرگوار ما را با پیغمبران محشور کن؛ ما را قدردان میراث گرانقدر معنوی او قرار بده؛ ما را قدردان شخصیت بی‌نظیر او قرار بده. پروردگارا! ملت ایران را پیروز کن؛ ملت ایران را کامیاب کن؛ ملت ایران را روز به روز عزیزتر بفرما. پروردگارا! امت بزرگ اسلامی را با همه‌ی نعمتها و کرامتهای خود، سربلند بگردان. پروردگارا! امت بزرگ اسلامی را روز به روز متحدتر بفرما. پروردگارا! برادران علاقه‌مند به نظام جمهوری اسلامی و علاقه‌مند به امام راحل و محبوب دل این ملت را در هر نقطه‌ی دنیا که هستند، مشمول تفضلات خود قرار بده؛ قلب ولىّ‌عصر (ارواحنا فداه) را از ما راضی بفرما.  والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,391
1386/03/08
بیانات در دیدار نمایندگان هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3386
 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌   خدای متعال را شکر میگزاریم که یکبار دیگر مجموعه‌ی منتخبان خدمتگزار مجلس در یک دوره‌ی قانونگذاری - با کوله‌باری از زحمات و خدمات و تلاشهائی که میتوانند آنها را فهرست کنند و نام ببرند و به آن افتخار کنند - امروز گرد آمده‌اند. چه خوب است که انسان - در هر مرتبه و در هر شغلی - وقتی به پشت سر خود نگاه میکند، در یک محاسبه‌ی دقیق و سختگیرانه و بدون مسامحه، فهرستی از کارهایی را مشاهده کند که قابل ارائه‌ی به پیشگاه الهی است. این‌که به ما گفته‌اند: «حاسبوا أنفسکم قبل أن تحاسبوا» و علمای سلوک و اخلاق، محاسبه را یکی از اولین وظائف سالک دانسته‌اند، برای این است که ما دائم در حال خواندن نامه‌ی عمل خودمان باشیم و در روزی که این نامه‌ی اعمال خوانده خواهد شد، غافلگیر نشویم. قبل از این‌که نامه‌ی اعمال ما در پیشگاه الهی مورد محاسبه و مطالعه قرار بگیرد، خود ما بخوانیم؛ اگر کمبودی هست، اصلاح کنیم؛ اگر نقطه‌ی قوتی در آن هست، خدا را بر آن سپاس بگزاریم. والّا اگر این محاسبه را انجام ندهیم و غافل بمانیم، آن‌وقت غافلگیر میشویم. امام سجاد در دعای ابوحمزه عرض میکند: «اللّهم فارحمنی إذا انقطعت حجّتی و کلّ عن جوابک لسانی و طاش عند سؤالک ایّای لبّی»، در مقابل سؤال الهی حجت انسان و استدلال انسان تمام میشود - به تعبیر رائجِ امروز، انسان کم میآورد - زبان انسان از گویائی میافتد و حتّی ذهن و عقل و لبّ انسان هم آشفته میشود؛ «و طاش عند سؤالک ایّای لبّی». آنهایی که خودشان را زیر مداقه‌ی یک محاسبه قرار دادند، امید فرجی دارند. وقتی به نامه‌ی اعمال خود نگاه کردیم و دیدیم این نقاط کمبود وجود دارد، چون هنوز وقت باقیست و عمر باقیست، جبران میکنیم؛ «و أنیبوا إلی ربّکم» - «أنیبوا» یعنی برگردید و جبران کنید - اگر دیدیم نقاط روشنی وجود دارد، به کمک الهی، به توفیق الهی و به هدایت الهی دلگرم و امیدوار میشویم؛ هم خدا را شکر میگزاریم، هم ادامه میدهیم؛ محاسبه فایده‌اش این است. همان‌طور که یک فرد باید خودش را محاسبه کند، یک جمع هم - مثل مجلس شما، مثل دولتها، مثل مجموعه‌ها و افراد مسؤول در کشور - باید خودشان را محاسبه کنند؛ ما خودمان را باید محاسبه کنیم. اگر انسان چنین فهرستی داشته باشد - مثل این فهرستی که جناب آقای دکتر حداد در بیانات شیرین و خوش لفظ و معنای خودشان طبق معمول بیان کردند - طبعاً خوشحال میشود و خدا را شکر میکند؛ لکن قانع نمیشود. قانع نباید شد و از غفلتها و قصورها نباید اغماض کرد؛ همچنانی که در محاسبه‌ی دیگران هم - تا جایی که پای دوستیها و رابطه‌ها و ملاحظه‌ها در میان نباشد - اغماض نمیکنیم، سختگیری میکنیم و نکته میگیریم. برای خودمان هم باید همین گونه باشد. امیدواریم ان‌شاءاللَّه خدای متعال به شما، به ما، به همه‌ی مسؤولین این لطف را بکند که چشم بصیرِ به خود به ما بدهد و قوّت بر عمل و قوّت بر عزم را در ما روز به روز بیفزاید؛ «قوّ علی خدمتک جوارحی و اشدد علی العزیمة جوانحی.» سه سال گذشت؛ این سه سال - همین‌طور که جناب آقای حداد از قول این حقیر نقل کردند - زمان کم و زمان کوتاهی نبود؛ لکن همین زمانهای زیاد، به چشم بر هم زدنی میگذرد و تمام میشود؛ انسان تا به خود می‌آید، میبیند گذشت. عمر هم همین‌طور است. انسان وقتی به هفتاد سال و سنین بالا هم میرسد - حالا که الحمدللَّه خیلی از شماها جوانید - میبیند با چشم بر هم زدنی همه چیز گذشته و از این راه طولانی عبور کرده. این یکسال آخر هم باز با چشم بر هم زدنی خواهد گذشت. برای ما چه میماند؟ کاری که در این یک سال انجام بدهیم و آن مضمونی که در این جدول و خانه‌های یکساله بگنجانیم؛ مثل این حروف مقطعه‌ای که در جدول میگنجانیم تا یک جمله‌ی تمام و یک سخن درست از او در بیاید. نگاه کنیم، ببینیم ذره ذره‌ی کاری که در این مدت انجام خواهیم داد، چگونه است؟ چیست؟ با چه نیتی است؟ در کدام جهتی است؟ از پیش بدانیم چه میخواهیم و برای آنچه که میخواهیم، تدبیر لازم را انجام بدهیم. البته یکسال، زمان کمی هم نیست و زمان زیادی است. در این یک سال خیلی کارهای بزرگی میشود انجام داد؛ که بعد به آنها اشاره‌ای خواهم کرد. آنچه که در مورد این دوره‌ی از مجلس این حقیر میتوانم عرض بکنم و جمع‌بندیای که تا امروز از این مجلس، فی الجمله در ذهن هست - به عنوان یک شاهد و یک ناظر که در بعضی از این مجالس متعدد، اندکی بودیم و بقیه را هم از نزدیک شاهد بودیم و با آنها تعامل داشتیم - به نظر من مجلس خوبیست و جزو دوره‌های خوب مجلس محسوب میشود. این مجلس، از جهتی یک خصوصیتی دارد و آن این است که این ترکیب - ترکیبی که بعضی از جهات کلی و خطوط اصلی آن را عرض خواهم کرد - در یک فضای نامناسب روئید؛ مثل گیاه یا درختی که از میان سنگلاخ برویَد. «ألا و إنّ الشّجرة البرّیّة أصلب عوداً و أبقی وقوداً»؛ درختی که در میان سنگ میرویَد، هم محکمتر و استوارتر است و هم آن وقتی که او را تبدیل به آتش کردند، آتش ماندگارتری دارد و اثرش برای مدتها میماند؛ مجلس شما این‌گونه است. شرائطی که قبل از پدید آمدن این مجلس به وسیله‌ی بعضی اشخاصی که از روی غفلت، کارهایی انجام میدادند به وجود آمده بود - رفتن به سمت تحریم انتخابات، رفتن به سمت استعفای نمایندگان، اعتصاب در مجلس، مقابله‌ی مجلس - چیزهای بد و عجیبی بود و صدای عمومی مجلس، با خیلی از مبانی و اصول نظام مغایرت داشت. در یک چنین فضایی، این مجلس روئید. معنای این چیست؟ مجلس را که کسی نصب نمیکند؛ مجلس را مردم انتخاب میکنند؛ معنایش این است که دل این ملت برای همان چیزی میتپد که کسانی برنامه‌ریزی کرده بودند که آن را قلعِ ماده کنند؛ دل این ملت برای اصول اسلامی میتپد. نمیخواهیم ادعا کنیم که همه‌ی آحاد ملت جزو مقدسینِ درجه‌ی یکاند؛ اما میخواهیم ادعا کنیم که آنهایی هم که در عمل جزو مقدسین درجه‌ی یک نیستند، برای اسلام و برای ارزشهای اسلامی و برای ارزشهایی که این انقلاب به این کشور داد، اهمیت قائلند و طعم آنها را چشیده‌اند. حافظه‌ی تاریخی این ملت، نمیتواند آن دورانی را که این کشور بزرگ و این ملتِ تاریخی، بازیچه‌ی دستِ استعمارگران و بازیگران صهیونیست شده بود، فراموش کند؛ میخواستند اقتصاد او را، فرهنگ او را، دل مردم را، جهت زندگی مردم را، پوشش مردم را، عقاید مردم را، دستمایه‌ی بازی خودشان قرار بدهند؛ اهانتی از این بزرگتر به این ملت متصور نبود. فقر بود، تبعیض بود، زورگویی بود، ظلم بود؛ در عین حال، همه‌ی اینها با اهانت به مقدسات بود، با جهتگیریهای ضد اسلامی و قرآنی و دینی بود؛ با کشاندن مرد و زن به سمت منجلاب فساد بود. حافظه‌ی این ملت، آن دوران را فراموش نخواهد کرد. اگر فرض کنیم در زمان حاضر، اکثر افراد ملت، آن دوران را با پوست و گوشتشان لمس نکرده‌اند - چون جوانند؛ البته ماها لمس کرده‌ایم - اما یک ملت چیزهایی را در ذهن و حافظه‌ی خود نگه میدارد و آنها به معارف آن ملت، فهم آن ملت و بصیرت آن ملت تبدیل میشود. ملت این اصول را دوست دارد. از این خواست ملت، این مجلس جوشید. شما هم در تبلیغات انتخاباتیتان غالباً بر روی اصول اسلامی، پایبندی به ارزشها، مبارزه‌ی با فساد، کار برای طبقه‌ی محروم، تلاش برای حفظ استقلال و عزت ملی، تکیه کردید. مردم هم از این شعارها و حرفها استقبال کردند و رأی دادند و این مجلس تشکیل شد. این یک پدیده است و به یک مقطعی در تاریخ کشور تبدیل میشود. تاریخ، بیرحم است. آیندگان نگاه میکنند، قضاوت خواهند کرد و نظر خواهند داد و این مقطع یکی از آن مقاطع بسیار حساس و مهم بود. هویت مجلس شما این است. بر مبنای همین هویت و در امتداد این شعارها، خطوط اساسی و خوبی هم - حقاً و انصافاً - تعقیب شد؛ نه دوستان شما - طرفداران مجلس - و نه دشمنان شما نمیتوانند منکر آنها بشوند. مجلس نشان داد که به طبقات ضعیف در جامعه اهتمام میورزد؛ برای او مسأله‌ی اساسی، جبران ضعف طبقات ضعیف و مردمان فقیر و دورماندگان از بسیاری از امتیازات است؛ به این توجه نشان دادید - هم در گفته‌ها گفته شد، هم در برخی از قوانین منعکس شد - که بسیار مهم و خوب بود. در زمینه‌ی سیاستهای اصل چهل و چهار - که میتواند یک حرکت عظیم اقتصادی در کشور بوجود بیاورد - مجلس پاسخ خوبی داد. همین کمیسیون ویژه‌ای که اشاره کردند، تشکیل شده و دارد خوب کار میکند. منتها باید مجلس و همه‌ی نمایندگان از آن حمایت کنند و این‌که فقط چند نفر - که عضو آن کمیسیون هستند - دنبال کنند، کافی نیست. پیش بروید و یک قانون محکم و قوی بوجود بیاورید تا یادگاری شما برای کشور بماند. از جمله‌ی نقاط قوّت بسیار بارز در این مجلس، مواضع محکم و اصولی در مسائل بین‌المللی و در مواجهه‌ی با استکبار بود. خیلی بد است که دشمنانی که با یک ملت، با جهتگیری یک ملت و با اصول یک ملت مخالفند، ناگهان از دل تشکیلاتِ مدیریت کشور، یک چراغ سبز و یک علامت موافقتی دریافت کنند! خیلی خجالت‌آور است و انسان احساس خفّت میکند. منطق ما در مقابله‌ی با دست‌اندازیهای امریکایی، منطق ضعیفی نیست. منطقی است که اگر برای همه‌ی ملتهای دنیا تبیین بشود، با همه‌ی دل به آن میگروند. ما حرف زوری نمیزنیم؛ حرف خلاف متعارفی نمیزنیم. ما میگوییم یک ملت و یک کشور، نمیخواهد اجازه بدهد که یک قدرت، یک امپراطورىِ متجاوز، مدعی و طلبگار از همه‌ی دنیا، به منابع او دست بیندازد، به منابع انسانی او دست بیندازد، سیاست او را تعیین کند و از او سلب اختیارات کند. میگویند: فلان کار را بکنید، فلان کار را نکنید، فلان چیز را بفروشید، فلان چیز را بخرید، این کار را برای حکومتتان بپذیرید، آن را نپذیرید! این کاری است که الان امریکاییها در خیلی از جاهای دنیا دارند میکنند. در متصرفات شوروىِ سابق مکرر کردند؛ در منطقه‌ی خاورمیانه دهها سال است دارند میکنند؛ در آسیا و در خیلی از کشورها دارند میکنند. ایران گفت ما نمیخواهیم شما در کار ما دخالت کنید؛ میخواهیم خودمان تصمیم بگیریم. این حرف بدی است؟ ملت ایران در مواجهه‌ی روبه‌رو و آشکار با استکبار، میگوید شما چرا دم از حقوق بشر میزنید و این‌جور آشکار و فاضح حقوق بشر را در همه جا - در عراق، در افغانستان، در آفریقا، در کوزوو، حتّی در خود امریکا - نقض میکنید؟! این حرفی نیست که ملتها این را نفهمند. شما ببینید، امروز مسؤولین کشور - رئیس جمهور یا مسؤولان بلندپایه‌ی دیگر - به هر کشوری که سفر میکنند، اگر بتوانند در بین دانشگاهیها، در بین روشنفکرها یا در بین توده‌ی مردم حضور پیدا کنند و حرفی بزنند، با پاسخی از اعماق دل آنها مواجه میشوند. برای چیست؟ قبلاً هم همین‌جور بود: سفر بنده به پاکستان، سفر آقای هاشمی به آفریقا و سفرهای آقای خاتمی به بعضی نقاط دیگر. امروز رئیس‌جمهور ما به هر کشور اسلامیای که میرود، اگر به مردم میدان بدهند و اجازه بدهند، بخاطر مواضع قاطعی که از ایشان شنیده‌اند، با گرمىِ بیش از حد استقبال میکنند. اینها معنایش این است که ملتها - بخصوص دنیای اسلام - این حرفها را میپسندند. حالا ما به عنوان یک دولت، یک ملت، یک کشور، به صورت یکپارچه و یک تشکیلات حکومتی - نه به صورت یک گروه یا حزب معترضِ مسلح یا غیرمسلح در یک گوشه‌ی دنیا - ایستاده‌ایم و داریم این حرفها را میزنیم و همه‌ی دنیا هم ما را بخاطر این ایستادگی تحسین میکنند؛ ولی ناگهان از وسط جبهه‌ی ما - بخصوص از چادر و خیمه‌ی فرماندهىِ نظام - یک علامتی داده بشود که ما با شمائیم! «یاایّها الّذین امنوا لاتتّخذوا عدوّی و عدوّکم اولیاء ... تسرّون الیهم بالمودّة.» این مجلس در موضع رفیع و والای مجلسِ قانونگذاری ایستاد و در همه‌ی ماجراها و فراز و نشیب‌ها، این موضعِ ضد استکباری خودش را علناً، با صراحت، با وضوح و با منطق، بیان کرد. منطق و استدلال هم بر سخنان و رفتار او حاکم بود. این خیلی باارزش است و نمیشود آن را ندیده گرفت. دوستان شما هم این را قبول دارند، دشمنان شما هم این را قبول دارند. این هم یکی از آن خطوط اساسی افتخارات شماست که در محاسباتتان، باید شکر او را بگزارید. یکی از امتیازات این مجلس در این سه سال گذشته - که ان‌شاءاللَّه در یک سال باقیمانده هم همین‌طور باشد - این بود که منشأ تشنجات سیاسی و بگومگوهای اختلاف‌افکن در بیرون نشد؛ رادیو را که انسان باز میکند تا گفتگوی مجلس را بشنود، با مجموعه‌ای از بیانها و گفتارهایی مواجه بشود که جز دعوا و تشنج و اختلاف و اتهام از آن بیرون نمی‌آید. این مجلس در این زمینه، مواضعِ خوب و قابل قبولی داشت. البته برخی از اظهارات در مجلس هست که به آن اشاره میکنم؛ لکن مجموعاً مجلسِ تشنج‌آفرینی نبود و در درون خودش خوب بود. امتیازات دیگری هم جناب آقای دکتر حداد نقل کردند و کارها و فعالیتهایی که انجام گرفته را گفتند. برادران و خواهران عزیز! سال آخر یکی از سالهای امتحان است. من در اولِ این دوره به شما گفته‌ام - البته قبلاً به دوره‌های دیگر هم گفته‌ام - در مجلس، نباید نماینده‌ی فلان منطقه تصور کند که هنر نمایندگی او در این است که برای آن منطقه دائماً پشتیبانی جلب کند. اصلاً مسأله‌ی نماینده‌ی مجلس این نیست؛ نباید فکر کنیم که چون ما نماینده‌ی فلان شهر یا فلان استانیم، مرتب بایستی برای آن شهر یا استان امتیاز بگیریم. این یک میدانِ رقابتِ غلط و بیبرنامه و نادرستی است که تبعات بدی هم دارد. شما درست است که از فلان نقطه‌ی کشور انتخاب شده‌اید، اما فقط نماینده‌ی آن‌جا نیستید؛ شما نماینده‌ی همه‌ی ملت ایرانید. شأن مجلس هم قانونگذاری است، نه گرفتن تسهیلات و کمکهای عمرانی و غیره برای آن منطقه‌ی خود؛ به قانون اساسی هم نگاه کنید. شأن شما این است که قانون بگذارید؛ منتها قانونی بگذارید که آنقدر محکم و خوب و شامل باشد که منطقه‌ی شما را هم سیراب کند. این حالت گاهی در سال آخر تشدید میشود؛ حالا ما این را بیرودربایستی به شما عرض بکنیم؛ مراقب باشید. بنابراین سال آخر، سال امتحان الهی است. همیشه این‌طور بوده، حالا هم همین‌طور است. مراقب باشید. آنچه که به نظر من میرسد که در این یک سال انجام بگیرد - با این تصور که چون شما یک سال دیگر هم فرصت دارید که برای مردم در قواره‌ی مجلس شورای اسلامی کار کنید، باز همین یک سال هم فرصت مهمی است - این است که نگاه کنید و ببینید اولویتها و اهم‌ها چیست و با جدیت دنبال آن بروید. البته یک فهرستی هم رئیس محترم مجلس چندی پیش به من ارائه کردند که پانزده، شانزده مورد در آن نوشته شده بود؛ خوب بود؛ البته بنده نه تعیین میکنم و نه ترجیح میدهم، شما خودتان میدانید. تعدادی از چیزهائی را که واقعاً برای کشور مهم و اساسی و ماندگار است، یا فوری و فوتی است - و لو خیلی اساسی نیست، اما برای وضع کنونی از یک فوریتی برخوردار است - انتخاب کنید و بدون نگاه به مسائل خاصی که ممکن است برای هر کسی پیش بیاید - مسائل جناحی و شخصی و غیر ذلک - آنها را دنبال کنید. این یک سال، میتواند سال بابرکتی باشد. البته در آن خطوط اساسىِ مهمی که لازم بود به عنوان امتیاز عرض بکنیم، مواضع قاطع شما در قضیه‌ی هسته‌ای بود که آن هم یکی از نقاط برجسته است. خیلی خوب عمل کردید. کار درست همین بود که دولت را الزام کنید به ایستادگی؛ دولت هم خودش علاقه‌مند به این کار و پیشرو در این کار است. این درست بر طبق مصلحت کشور و مصلحت آینده است. به طبقات کم‌درآمد و ضعیف هم مانند قبل اهتمام داشته باشید. اگر میگوئیم به کارهای اساسی بپردازید، با همین ملاحظات اساسىِ دیگری است که در این کار وجود دارد. مثلاً یک وقتی امام به نمایندگان مجلس شورای اسلامی فرمودند که درست است که هر چه شما تصویب کنید به شورای نگهبان میرود و اگر مخالف قانون اساسی بود رد میشود؛ اما این معنایش این نیست که شما از اول، چیزی را که میدانید مخالف قانون اساسی است تصویب کنید و به آن‌جا بفرستید؛ آنها هم رد میکنند؛ بعد هم بالاخره یک مجمع تشخیصی وجود دارد که برود آن‌جا! نه، این تضییع وقت مجلس است: آوردن قانونی که صریحاً بر خلاف قانون اساسی است به مجلس، یا وارد شدن به بعضی از جزئیاتِ مسائل اجرائی. البته ارتباطات مجلس و دولت خوب است و من میدانم که ارتباطات مجلس و دولت چه‌طور است. الحمدللَّه جهتگیریهای کلی، جهتگیریهای یکسانی است؛ اگرچه اختلاف سلائقی وجود دارد. در موارد اختلاف سلیقه، بالاخره هر طرف بایستی یک مقداری کوتاه بیاید تا بتوانند مسائل را جمع کنند. این را به عنوان یک نگاه مصلحت‌اندیشانه‌ی اساسی من عرض میکنم: با دولت بایستی همراهی بشود. دولت در اداره‌ی کشور و در مدیریت کشور، جهتگیری درستی دارد. در همه‌ی برنامه‌ها، دولتها ممکن است با مجالس، با بعضی از نخبگان یا با بعضی از افراد دیگر اختلاف‌نظرهایی داشته باشند؛ در این اختلاف‌نظرها هم هیچ کس نمیتواند ادعا کند که قطعاً و در همه جا، حق با این طرف است یا با آن طرف؛ ممکن است گاهی حق با این طرف باشد، گاهی هم حق با آن طرف دیگر باشد. اما این نباید موجب بشود که دولت اصولگرای معتقد به مبانی انقلاب و بشدت در حال تحرک و خدمت و زحمت‌کشی، تضعیف بشود؛ این را توجه داشته باشید. نه اینکه بگوئیم انتقاد نکنند؛ انتقاد دو گونه است. علامتِ دلسوزانه بودن انتقاد این است که وقتی انسان انتقاد را بیان میکند، نقطه‌ی قوّت را هم در کنار او بیان کند تا معلوم بشود که بنای نظر شخصی، بنای انتقام‌گیری و بنای اذیت کردن ندارد؛ والّا اگر ما یک مجموعه‌ای داشته باشیم که نقاط قوّت و نقاط ضعفی هم دارد، آن وقت در بیان انتقاد، نقاط قوّتش را اصلاً در نظر نگیریم و به زبان نیاوریم، بعد یک یا دو یا ده‌تا از نقاط ضعف را همین طور بنا کنیم گفتن؛ معلوم است که تضعیف خواهد شد. علامت این که نمیخواهیم تضعیف کنیم، این است که نقاط قوت را هم بیان کنیم. حالا اگر یک وقت در موردی انتقادی هم داریم، بگوئیم؛ اشکالی ندارد و کسی با آن مخالفتی ندارد. بالاخره خود هماهنگی مجلس و دولت هم یکی از برکات این دوره است. دشمنانی هم داشت و دارد؛ این را به شما عرض بکنم. کسانی هستند که با هماهنگی دولت و مجلس مخالفند. از اول هم همین‌طور شعار دادند که اینها یکدست کردند؛ با این که کسی در این یکدستی تأثیری نداشت. ملت این کار را کرده بود و این‌طور انتخاب کرده بود؛ رئیس جمهور را آن‌طور، نمایندگان را هم این‌طور. حالا یکدست درآمده‌اند دیگر! چه کار کنیم؟ این یکدستی عیب نیست، حسن است؛ تا بتوانند با همدیگر کار کنند و با هم اهداف مشترکی را دنبال بکنند. توجه بکنید در این اظهاراتی که بر زبان میآورید - هم نطقِ پیش از دستور، هم بیان تذکر، هم راه‌های نظارت بر دولت: سؤال و تذکر و استیضاح - در طرف مقابل و جبهه‌ی مقابل، دشمن از روی غفلت خود یک پیام غلطی دریافت نکند. چون گاهی اوقات ما قصد بدی هم نداریم، اما طوری حرف میزنیم که طرف مقابل از حرف ما دچار اشتباه میشود؛ خیال میکند که یک گرایش طرفدارِ او در بین این مجموعه وجود دارد؛ آن وقت تشویق میشود و روحیه پیدا میکند. مواظب باشید دشمن روحیه پیدا نکند. حالا به هر حال ما آنچه را که در پایان این سه سال به شما میتوانیم عرض بکنیم، «خسته نباشید» است. ان‌شاءاللَّه که خداوند کمکتان کند تا بتوانید همین صراط مستقیم را ان‌شاءاللَّه با پرهیز از مزلّات ادامه بدهید و مراقب مزالّ اقدام باشید. در روایات ما هست که از موارد شبهه بپرهیزید، زیرا که نزدیک شدن به موارد شبهه انسان را در خطر لغزش به آن سوی مرز قرار میدهد. این است که امیدواریم که خدای متعال ان‌شاءاللَّه شماها را تأیید کند، به شما توفیق بدهد و کمکتان بکند و بتوانید ان‌شاءاللَّه در پایان این دوره، پیش خدای متعال یک کارنامه‌ی روشن و مورد قبول پروردگار داشته باشید. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1,392
1386/02/31
بیانات در دیدار اعضای بسیج دانشجویی دانشگاه‌ها
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3385
بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ این جلسه‌ی بسیار عزیز و شما جوانان عزیز، یکی از شیرین‌ترین نعمتهای خدا بر این بنده‌ی حقیر است. جمع دانشجویان بسیجی، نیروهای زنده، فعال، هوشمند و در حقیقت سربازان آماده‌به‌کار و کمربسته‌ی اسلام و انقلاب، برای هر مسئولی -بلکه برای هر احدی از آحاد کشور که به سرنوشت این کشور علاقه دارد- مایه‌ی سپاس و مایه‌ی مباهات است. مطالبی را برادران و خواهرمان بیان کردند. اگر وقت میبود و برای من و جلسه ممکن بود، ترجیح میدادم که این یک ساعت دیگر را هم از مطالب و نظرات شما بشنوم؛ ولی همین مقداری که شما عزیزان آمدید و مطرح کردید، بنده را خیلی خرسند میکند. آن چیزی که همیشه من آرزو داشتم، از خدا میخواستم و برای آن تلاش میکردم، در بیانات شما جوانان عزیز بسیجی به‌طور مجسم مشاهده کردم و آن عبارتست از: وجود یک ذهنیت شفاف و روشن، یک درک متعالی از مسائل کشور و مسائل جهان، اهمیت بسیج و اهمیت حضور جوان در محیط علمی و در محیط سیاسی. نقطه‌نظرهایی که من همیشه تلاش میکردم که جامعه‌ی جوانِ مؤمن و انقلابىِ ما، به آنها توجه کنند و در آنها پیشرفت کنند، در بیانات عزیزانی که صحبت کردند، فی‌الجمله مشاهده کردم. مطمئنم اگر تعداد بیشتری هم صحبت میکردند، این باور و این احساس بیشتر میشد. ابتدا اشاره‌ای کوتاه به برخی از مطالبی که برادران و خواهرمان در اینجا بیان کردند میکنم؛ بعد هم چند جمله‌ای در جمع‌بندی مسائل بسیج و بسیج دانشجویی و مسائل کلی کشور عرض خواهم کرد. اولاً این که جوان بسیجی بیاید و درباره‌ی این‌که: «خوب است دولت مشکلات صنفی دانشجویان را -که به آسانی قابل حل است- حل بکند» صحبت کند یا از این که: «کار علمی در میان بسیج، حمایت و پشتیبانی لازم را پیدا نمیکند» گلایه بکند، این من را خوشحال میکند؛ این همان توقعی است که ما از بسیج داریم. بسیج یعنی آن عنصر دلسوزی که کشور را متعلق به خود و آینده را وابسته‌ی به تلاش خود میداند؛ نگران است، چون صاحبخانه است. اگر در خانه یک شیشه بشکند، ممکن است مهمانها و تماشاکن‌ها خیلی اهمیتی ندهند، اما برای صاحبخانه فرق نمیکند که شیشه‌ی کدام اتاق بوده و نگران میشود؛ صاحبخانه است دیگر. این نگرانی را من در شما مجموعه‌ی جوان بسیجی، قدر میدانم. راجع به مسأله‌ی ورود در سیاست بحث شد. من حالا مطالبی عرض خواهم کرد و امیدوارم که این معنا روشن بشود. به نظر من سئوال ندارد! مگر مجموعه‌ی بسیجی -آن هم بسیجىِ انقلاب و دانشجوی انقلاب- میتواند نسبت به مسائل سیاسی کشور بیتفاوت یا بدون موضع و بدون نظر باشد!؟ مگر چنین چیزی ممکن است!؟ من، شما دانشجوهای بسیجی را توصیه میکنم به این که محافظه‌کار نشوید و همواره دانشجو و بسیجی -به همان معنای مثبت و پُرخون و پُرتپش- باقی بمانید. البته دنباله‌ی این که میگوئیم «محافظه‌کار نشوید» این است که «ولی هوشیار هم باشید». کاملاً هوشیار باشید. شعار میدهید: دانشجو بیدار است! بله، همین توقع هست؛ من میخواهم به شما عرض بکنم: بیدار باشید. بیداری دانشجو هم فقط بیزاری از امریکا نیست. امریکا چیست؟ امریکا به معنای یک منطقه‌ی جغرافیایی یا یک ملت مطرح است؟ یا نه، به عنوان یک حجم و هویت سیاسی، امنیتی، تشکیلاتی، فرهنگی که به چشم دیده نمیشود؟ آن هم تشکیلاتی با پشتوانه‌ی عظیم مالی و تجربه‌ی فراوان در کار تبلیغات و جنگ روانی. بیزاری از این، بیداری مضاعف لازم دارد. مثل بیداری در میدان جنگ نظامی نیست که شما اگر در سنگر بیدار باشید، به مجردی که دشمن کوچکترین تحرکی نشان داد، او را هدف قرار بدهید. در جنگ فرهنگی، در جنگ سیاسی، در جنگ امنیتی، تحرک دشمن را درست نمیتوان دید. گاهی اوقات، دشمن کار را به گونه‌ای ترتیب میدهد که حرف حقی، از زبان یک نفر صادر بشود! دشمن ناحق و باطل است، پس چرا میخواهد این حرف حق از زبان آن شخص صادر بشود؟ چون میخواهد پازل خودش را کامل کند. این پازل از صد یا دویست قطعه تشکیل شده؛ یک قطعه‌اش هم همین حرف حقی است که آن شخص باید بزند تا این پازل را کامل کند! اینجا این حرف حق را نباید زد. پازل دشمن را کامل نباید کرد. در این حد هوشیاری لازم است! بله، وارد سیاست بشوید و فکرِ سیاسی کنید؛ اما بسیار هوشیار. دشمن نباید بتواند از هیچ حرکت و اظهار و موضعگیری شما استفاده کند. این، اصل اول و یک خط قرمز است. چه‌طور دشمن را بشناسیم؟ چه‌طور تمایلات او را کشف کنیم؟ چه‌طور بفهمیم که این کار به نفع دشمن یا به ضرر دشمن است؟ این همان نقطه‌ی اساسی است. این همان جایی است که به اهتمام کامل، مطلقاً سهل‌انگاری نکردن و هوشیاری و بیداری کامل احتیاج دارد. اگر هم در جایی برای انسان مطلب روشن نیست، آن جا نباید حرکت کند. اگر دیدید زیر پا محکم است، پا بگذارید؛ اگر دیدید مشکوک است، پا نگذارید. بنابراین محافظه‌کار نباشید، اما هوشیار باشید؛ این، آن خط سیاسی است. البته سخت است و آسان نیست؛ اما شما هم مرد کارِ سختید؛ بسیجی هستید و باید این کار سخت را به عهده بگیرید. ممکن است فلان تشکل دیگر دانشگاهی این ظرفیت را نداشته باشد که حتّی این حرف را بشنود؛ اما شما بعنوان بسیج، باید این ظرفیت را داشته باشید که این کار را بکنید؛ تفاوت شما اینقدر است. دانشجوی عزیز تبریزیمان، خیلی خوب و جمع‌بندی شده حرف زد. اینجور ذهنیت‌ها -جمع‌بندی کردن و مطالب را از بالاسرِ خطوط سیاسی و جناح بازیها دیدن- همان چیزی است که من از دانشجوی بسیجی توقع دارم. اردوهای جهادی دانشجوئی بسیار کار خوبی است و یکی از شعبه‌های کمک به دولت است؛ که بعداً درباره‌ی آن عرض خواهم کرد. این هم که سؤال بکنیم آیا بسیج وارد عرصه‌ی علم بشود یا نشود، این از همان سؤالهایی است که تعجب من را بر میانگیزد! چرا نشود!؟ بسیج باید جلوتر از همه وارد عرصه‌ی علم بشود. شما باید بروید و عرصه‌های علمی را، عرصه‌های فناوری را، نوآوریهای علمی و آفاق شناخته‌نشده‌ی علم را تصرف کنید. البته درس‌نخوانده و کارنکرده نمیشود؛ این هم راه دارد و بعد عرض خواهم کرد. در مورد بسیج، این مطلبی را که بعضی از این عزیزانِ من هم به آن اشاره کردند، یک قدری باز کنم. بسیج یک تشکل دو بعدی است: یک اتصال به محیط دانشجویی و دانشگاه و یک اتصال به سپاه دارد. سپاه چیست؟ آیا سپاه صرفاً یک سازمان نظامی است؟ نه، سپاه نماد مقاومت انقلابی و شجاعانه است؛ این هرگز فراموشتان نشود. شما خیال نکنید که سپاه صرفاً یک سازمان نظامی است؛ آن وقت یک عده هم بیایند بگویند: سپاه یک سازمانِ نظامی است، ما که نظامی نیستیم! نه، سپاه فراتر از یک سازمان نظامی است. سپاه مجموعه‌ای است که برای مقاومت، برای مجاهدت، برای همان هدفهایی که شما امروز در دانشگاه برای آنها دارید درس میخوانید، از زمین حاصلخیز انقلاب اسلامی روئید. کجا؟ در میدان مجاهدت! این معنای سپاه است. البته هیچ کس خیال نمیکرد؛ ولی رشد بیسابقه و فوق‌العاده‌ای هم کرد. بسیاری از عناصر اصلی سپاه، جوانهایی مثل شما و در سن شما -بعضاً هم از سن شما پائینتر- بودند. یک وقت با خبر شدند که دشمن حمله کرده؛ درس و امتحان و کلاس و استاد و خانه و زندگی راحت را گذاشتند و به جبهه رفتند؛ «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر» : عده‌ای شهید شدند، عده‌ای مجروح شدند، عده‌ای هم برگشتند؛ این سپاه است. البته معلوم است که «حکم مستوری مستی همه بر عاقبت است»؛ بنده نمیگویم هرکس به جبهه رفت و لباس سپاهی پوشید، فرشته است؛ نخیر، بعضی از همین فرشته‌ها؛ تبدیل شدند به شیطان! خصوصیت انسان همین است که اگر از خود مراقبت نکند -حتّی در آن وقتی که به سر حد فرشته هم میرسد- امکان سقوط دارد و ممکن است سقوط کند. بعضیها سقوط کردند؛ لیکن آنها تشکیل دهنده‌ی هویت سپاه نیستند؛ هویت سپاه این چیزی است که من گفتم؛ البته در داخل این هویت، آدمها در سطوح مختلفی قرار دارند. پس شما از یک بُعد به دانشگاه و محیط دانشجوئی و درس و علم و بحث و تحقیق، و از یک بُعد به مجموعه‌ی سپاه وصل هستید؛ این یک خصوصیت ویژه است. حالا با این دو بُعد، شما سپاهی هستید یا دانشجو و تشکل دانشجویی!؟ این سؤال مهمی است. پاسخ این است که نه، شما نظامی نیستید؛ شما دانشجو و یک تشکل دانشجویی هستید؛ منتها یک تشکل دانشجویی که به نقطه‌ی مطمئنی -که عبارت است از همان نماد مقاومت- تکیه دارد؛ البته این تکیه‌گاه، تحرک او را محدود نمیکند، دست و پای او را نمیبندد، کار علمی او را محدود نمیکند، هویت او را نظامی نمیکند، اما به او ذخیره‌ای از دستاورد تجربه‌ی جهادی و انضباط ناشی از این تجربه میبخشد؛ این به نفع تشکل دانشجویی است: از خیرش استفاده میکنید، اما نظامی هم نمیشوید. البته من بلافاصله بگویم: نظامی شدن به هیچ وجه نقطه‌ی ضعف نیست؛ نظامی بودن افتخار است؛ منتها شما در محیط دانشجویی، این افتخار را ندارید؛ افتخارات دیگری دارید. این افتخار مال محیط نظامی است. بله ممکن است یک دانشجوی بسیجی، بعنوان بسیج فعال یا بسیج ویژه در رزمایشها هم شرکت کند یا کارهای دیگری هم انجام بدهد و یک افتخار نظامی هم بگیرد؛ مانعی ندارد؛ اما بدنه‌ی بسیج دانشجوئی، نظامی نیست؛ یک تشکل دانشجویی با همان خصوصیات یک تشکل دانشجویی است. بنابراین توصیه‌ی من این‌است: دانشجو بمانید و به ارتباط با سپاه افتخار کنید. نظامی نیستید -نظامی بودن یک افتخار است؛ آنهم نظامیای که عضو سازمان نظامی سپاه باشد- اما اگر کسی نظامی شد، این برای او یک افتخار است؛ کسی هم نخواست، اجباری ندارد. فرق این تشکل با تشکلهای دیگر چیست؟ چون در بین تشکلهای دیگر هم تشکلهای مؤمن، انقلابی و علاقه‌مند هستند. فرق این تشکل با تشکلهای دیگر این است: بسیج به معنای فرد یا مجموعه‌ی آماده‌ی برآوردنِ نیازهای انقلاب است، در هر زمان و از هر نوع؛ این معنای بسیج است. تشکلی به این نام تشکیل شده و شما عضو او هستید. اگر دیگری در یک سازمان دیگر است و همین احساسات شما را دارد، او هم بسیجی است و فقط رسماً جزو سازمان شما نیست. کما این که در محیط کارگاه، هر کس این احساس را دارد بسیجی است. در محیط روحانیت و حوزه‌ی علمیه، هر کس این احساس را دارد بسیجی است. در محیط بازار و در محیط اداره و در محیط روستا، هر کس این احساس را دارد بسیجی است؛ این احساسی که فردی آماده است در هر زمان و در هر عرصه‌ای که به او نیاز باشد، حضور پیدا کند. من که عرض میکنم: افتخار خود من این است که یک بسیجی باشم؛ سعی کرده‌ام این‌جوری عمل کنم. سال آخر ریاست جمهوری -دو، سه ماه مانده بود به آخر ریاست‌جمهوری من- در یکی از دانشگاهها برای یک جمع دانشجو صحبت میکردم و به سؤالات پاسخ میدادم؛ یکی از سؤالات این بود که شما بعد از ریاست جمهوری قصد دارید چه کار کنید و شغلتان چه باشد؟ گفتم: اگر امام به من بگوید برو بشو رئیس عقیدتی سیاسی فلان پاسگاهِ مرزىِ منتهاالیه جنوب شرقی کشور، من با افتخار میروم آن‌جا و مشغول خدمت میشوم! اگر این کار از من برمی‌آید و این کار را از من میخواهند، من حاضرم و به آن‌جا میروم؛ توطین نفس کردم. این را از باب اینکه شما فرزندان من هستید، به شما دارم میگویم. صحبت پدرفرزندی است؛ نمیخواهم راجع به خودم صحبت بکنم. هر جا و در هر زمانی به شما نیاز هست، آن‌جا حاضر باشید. این میشود بسیجی؛ بسیج یعنی این. البته بعضیها صددرصد بسیجیاند، بعضی صددرصد نیستند: نوددرصد، هشتاددرصد. کشور ما و نظام ما به این احتیاج دارد و این چیزی که مورد احتیاجش هست، خوشبختانه دارد. راز ایستادگی ما این است؛ راز امید ما به آینده هم همین است. هیچ نقطه‌ی کوری در چشم‌اندازِ مقابل ما وجود ندارد. چرا؟ به خاطر همین. ما امروز یک نظامی هستیم که در دنیای پیچیده‌ی پُرمسأله‌ی سیاست و اقتصاد، نوآوری کردیم؛ نمیگذارند این حقیقت بدرستی آشکار بشود. ملت ایران و جمهوری اسلامی، یک نوآوری پُرهیاهو و پُراثری داشته است. من بارها گفته‌ام، دنیای سیاست -بعد از چالشها و زیر و رو شدن‌های فراوان- تبدیل شد به دنیای سلطه؛ یعنی تقسیم دنیا به سلطه‌گر و سلطه‌پذیر. چند کشور سلطه‌گر و بقیه‌ی کشورها سلطه‌پذیرند؛ در کشورهای سلطه‌گر هم آحاد مردم سلطه‌پذیر و فقط یک عده‌ی معدودی سلطه‌گرند. یعنی هرم دنیا ناگهان از سطح وسیع قاعده، با یک حرکت تند و تیز به رأس کوچکی میرسد که دارد بر همه‌ی دنیا حکومت میکند؛ این دنیای سلطه است. بعد از فروریختنِ شوروی، دنیای سلطه باز هم دامنه‌اش تنگ‌تر شده؛ یعنی این رأس، به شکلی در انحصار یک دولت و یک قدرت درآمده و او امریکاست. امریکا هم قانع نیست؛ روسیه هم که در مقابل امریکا کوتاه آمد، باز امریکا قانع نیست و دارد همینطور پیشروی میکند؛ الان استقرار سامانه‌های موشکی در قلمرو ناتو -در اروپا- را ببینید، این یکی از آن کارهاست؛ یا حضور امریکا در قفقاز را ببینید؛ قفقاز یک روزی حیات خلوت روسها بوده! امریکا همینطور دارد روسیه را هم محاصره میکند. حالا در این دنیای سلطه -که حتّی دولتهای اروپایی هم که خودشان جزو خانواده‌ی قدرتند، جرأت نمیکنند در مقابل قدرت امریکا حرفِ زیاد بزنند و فقط گاهی نق میزنند؛ چه برسد به دولتهای متوسط و پایین- ملتی بوجود آمده که تمام مسلّمات آن رأس قدرت را زیر سؤال برده؛ همه‌ی مسلّمات سیاسىِ رأس قدرت، رفته زیر سؤال. زیر سؤال رفتن، فینفسه چیزی نیست؛ اما اشکالش برای امریکا این است که این مجادله‌ی سیاسی، یک مجموعه‌ی عظیمی تماشاگر دارد. تماشاگرها کیستند؟ ملتها؛ که دارند نگاه میکنند و میبینند. تأثیری که این در روحیه‌ی ملتها میگذارد، برای قدرت استکباری امریکا از هر زهری تلخ‌تر است. امروز در همان کشورهایی که امریکا بر دولتهای آنها مسلط است -در آسیا و آفریقا و خاورمیانه و امریکای لاتین- در بین ملتهای آنها، امریکا منفورترینِ دولتهای دنیاست. این به خودی خود پیش نیامده؛ این تصادفی پیش نیامده. قدر شهدای جبهه‌تان را بدانید، قدر آن مقاومتهای مظلومانه را بدانید، قدر آن ایستادگی و صلابتِ از پولاد محکمترِ امام راحل را بدانید؛ اینهاست که ملت فلسطین را یکطور، ملت لبنان را یکطور، ملتهای امریکای لاتین را یکطور، ملت آفریقای جنوبی را یکطور، ملتهای خاورمیانه را یکطور، ملتهای بسیاری از کشورهای عرب را -که دولتهاشان وابسته‌ی به امریکا هستند- یکطور، تحت تأثیر قرار داده. مهم این است که جوان ایرانی بداند ایران در کجای این جبهه است. در دنیا یک جنگ عظیم و یک چالش بزرگ برپاست؛ جنگ توپ و تفنگ نیست، اما جنگ اراده‌ها و عزم‌ها و سیاست‌ها و تدبیرهاست. ایران در کجای این جنگ است؟ ایران در جبهه‌ای از این جنگ در مرکز فرماندهی قرار دارد که افراد آن جبهه را ملتها تشکیل میدهند. سرسری عبور نکنیم از این‌که وقتی رئیس جمهور ایران به اندونزی میرود، در نماز جمعه برایش شعار میدهند، در دانشگاه برایش شعار میدهند، در مجموعه‌ی اساتید برایش شعار میدهند و اگر اجازه میدادند در کوچه و بازار راه برود، مردم هم برایش شعار میدادند. اینها چیزهای مهمی است. بنده زمان ریاست جمهوری به پاکستان رفتم؛ آنچنان تظاهراتی شد که با وجود این‌که قرار بود ریگان -رئیس جمهور امریکا- بعد از سفر من برود و از پاکستان بازدید کند، دیگر نرفت! دیدند آبروریزی است برای او؛ چون آن وضعی که مردم در استقبال از رئیس جمهوری اسلامی ایران بوجود آوردند، اگر او میرفت آن‌گونه نمیشد. الان رئیس جمهوری اسلامی ایران به هر کشوری از کشورهای منطقه‌ی شرقی -چه اسلامی و چه حتّی غیراسلامی- بخواهد برود، وقتی به مردم بگویند، عکس‌العمل آنها شوق‌آمیز، با اظهار علاقه و با اظهار طرفداری است؛ به هرکدام از آنها بگویند رئیس جمهور امریکا میخواهد بیاید، عکسش را آتش میزنند و پرچمش را پاره میکنند! این‌طوری است. امروز در دنیا، جبهه‌ی سیاسی و جنگ اراده‌ها و عزمها و تدبیرها به این شکل است؛ آرایش این جبهه این‌گونه است. اتاق فرماندهی این طرف این جبهه، ایران است: ایران حزب‌اللّهىِ پُر از عزم و همت، اما با دست خالی؛ به خاطر این‌که صد سال قبل از او، سلاطین خائن پهلوی و قاجار، هرچه توانستند ضربه زدند، غارت کردند و لطمه زدند؛ حالا از صفر شروع کرده. طرف مقابل، دویست سال است که مشغول خودسازی است -چه از درون خودش، چه با آنچه که از دنیا غارت کرده- و دست او از لحاظ علمی و از لحاظ اقتصادی پُر است. دست این طرف -از لحاظ عُده‌ی ظاهری و پشتیبانیهای ظاهری؛ یعنی پول و سلاح و اینها- خالی است؛ اما در عین حال دنیا وقتی نگاه میکند، این دو کفه را برابر، و در یک جاهائی کفه‌ی همین نیروی حزب‌اللّهی را سنگینتر میبیند. چرا سنگینتر میبیند؟ مگر ما چه داریم؟ همان احساس حضور! حضور! ما ملتی داریم که با انقلاب اُخت است؛ گره‌خورده است؛ جوشیده است. در بین این ملت که سطوح گوناگون و مختلفی دارند، روحیه‌ی جمع کثیری این است که هرجا و هر زمان و هرطور که لازم باشد، سینه‌شان را سپر میکنند و به وسط میدان میآیند. این نقطه‌ی قوّت ماست. این چگونه حاصل شده است؟ با موتور ایمان، با روحیه‌ی انقلاب، با انگیزه‌ی دین؛ این حقیقتی که دنیاداران او را نفهمیدند! نفهمیدند که قدرت دین چه استحکامی به یک ملت و به یک نظام میدهد. جمهوری اسلامی به طور طبیعی در این راه و در این کیفیت قرار داشت و قرار گرفت؛ یعنی ایمان. حالا شما -بسیج دانشجویی- در این خیمه‌ی فرماندهی در کجا قرار دارید؟ خودتان معین کنید و فکرش را بکنید؛ البته با این محاسبه. دانشجوجماعت -بخصوص آن وقتی که انگیزه‌ی بسیجی و روح بسیجی بر او حاکم است- آن عنصر بی همتاست؛ بی همتاست. یعنی برای پیشبرد این حرکت عظیم، دیگر نمیتوان روی او قیمت گذاشت. من اول سال در مشهد گفتم؛ دشمن طبق نقشه‌های خود، سه هدف را دنبال میکند. اول: عقب نگه داشتن کشور از لحاظ اقتصادی؛ برای این‌که دولت را -که دولتی مکتبی و وفادار و هوادار ارزشهای اسلامی است- ناکارآمد و نالایق و بی کفایت جلوه بدهند؛ لذا وضع اقتصادی برای این منظور، طبق نقشه‌های دشمن باید عقب بماند. دوم: عقب نگه داشتن علمی؛ برای این‌که آینده‌ی کشور، جز با نردبانِ علم، ترقی و پیشرفت نخواهد کرد. ملت ایران چاره‌ای جز این ندارد که از لحاظ علمی بنیه‌اش را تقویت کند و در علم پیش برود؛ استعدادش را هم خدا داده است. سوم: بر هم زدن اتحاد و انسجامی که بین ملت ایران -یا بین ملت ایران و ملت‌های مسلمان- وجود دارد؛ که آن وقت شعار «اتحاد ملی و انسجام اسلامی» را مطرح کردیم. شما از لحاظ کمک به کارآمدی دولت، در همه‌ی این سه قسمت میتوانید فعال باشید. لازم نیست من در این جا فرمولش را بگویم -که بعضی دوستان گفتند یکجانبه است یا دوجانبه است- بروید فرمولش را پیدا کنید. شما بسیج هستید؛ اگر سازماندهی شما، کارآمدی لازم را داشته باشد -که باید داشته باشد- و اگر وزرائی که عضو دولتند، با شما همکاری کنند -که یقیناً میکنند؛ چون هم آقای زاهدی، هم آقای لنکرانی خودشان بسیجیند- باید راهش را پیدا کنید. ببینید چه‌طور میشود از دولت و کشور و از این خیل عظیمِ جوان مؤمن و حاضر در میدان و دارای استعداد، در پیشرفتهای گوناگون کشور استفاده کنید؛ چه در پیشرفتها و تحرکات علمی، چه در کارهای جهادی و چه در کارهای اقتصادی. البته جوانها حواسشان باشد، من هیچ توصیه نمیکنم که شما اولِ درس خواندن بروید و عضو عالی فلان اداره -مشاور وزیر یا غیر آن- بشوید؛ نه، این طور چیزها را اصلاً من قبول ندارم؛ اسم و عنوانی که انسان را از لحاظ اعتبار بالا بیاورد، اما از لحاظ واقعیت در آن چیزی نباشد، فایده‌ای ندارد. در پیچ و خم تشکیلات عظیم فعالیت کشور -چه فعالیت اقتصادی، چه فعالیت اداری- و هر جائی ممکن شد، بشوید یک پیچ، بشوید یک مهره! در این کارخانه‌ی عظیم، هر کدام از پیچ‌ها شل باشد، محصول خراب خواهد شد. در خط تولید دیده‌اید؛ کارگرها ردیف میایستند و هر کدام کارشان عبارت است از این که این پیچ یا مهره را محکم کنند یا کارهای دیگر را انجام بدهند. دانه دانه‌ی این کارها، در مجموعه‌ی کارکرد این دستگاه تأثیر میگذارد. این باید تأمین بشود. بسیج دانشجویی نیازهائی دارد؛ نیازهای اصلی و عنصری و اساسی: نیاز اولش به فکر و تحلیل و روشن‌بینی است. فکر، تفکر، اندیشه‌پردازی -یا به قول شماها کارِ تئوریک- در زمینه‌ی مسائل اسلام، در زمینه‌ی مسائل انقلاب، در زمینه‌ی مسائل بین‌المللی و در زمینه‌ی مسائل جاری؛ به طوری که دانشجوی بسیجی، در هر جمع دانشجویی، ذهن روشنتر، زبان گویاتر و ابتکار بیشتری داشته باشد. همان طوری که گفتم و اشاره کردم، حقایق را از ورای جناح‌بندیهای سیاسی نگاه کنید و ببینید؛ از بالا نگاه کنید و جبهه را ببینید. در یک جبهه‌ی گسترده‌ای که ممکن است طول آن صد کیلومتر باشد، واحدهای گوناگونی هستند؛ یک نفر در یک واحد، فقط خودش را میبیند. اما آن کسی که با هلیکوپتر از بالا عبور میکند، آرایش جنگی مجموعه‌ی این واحدها را میبیند. از بالا اوضاع کشور را نگاه کنید؛ آن وقت جای خودتان را درست پیدا میکنید که کجا باید باشید، چه کار باید بکنید، به چه چیز باید حساسیت نشان بدهید، به چه چیز باید حساسیت نشان ندهید. همان طور که گفتم گاهی یک حرف حق را نباید زد؛ چون گفتن این حرف، پازل دشمن را تکمیل میکند. مواظب باشید در هیچ مرحله‌ای، شما تکمیل‌کننده‌ی پازل دشمن نباشید. یک نیاز دیگر عبارت است از جهاد علمی. جهاد علمی برای شما لازم است. باید در میدانهای علم وارد بشوید؛ وزارتخانه‌ها هم باید کمک کنند؛ معاونتهای تحقیقاتی هم باید کمک کنند؛ معاونتهای اداری مالی دانشگاه‌ها و وزارتخانه‌ها هم باید کمک مالی کنند؛ خود سازمان مقاومت بسیج هم در بخشهایی باید کمک و پشتیبانی کند. یکی دیگر از نیازهای عمده‌ی شما مسأله‌ی اخلاق و معنویت است. شماها جوانهای خوبی هستید؛ این را بدون تعارف میگویم؛ انصافاً جوانهای بسیجی ما، جوانهای خوبی هستند. اما خوبی مراتبی دارد. هیچ وقت در خوب بودن و خوب شدن حد نشناسید؛ مرتب در حال بالاتر رفتن باشید. سعیتان این باشد که گناه نکنید. فرائض را با شوق و رغبت انجام بدهید. از یاد خدا غفلت نکنید. با قرآن انس پیدا کنید. در محیطهای گوناگون که با همدیگر هستید، سعی کنید به دینداری و معنویتِ یکدیگر کمک کنید. اگر رفیقی در جایی پایی کج میگذارد، او را برادرانه و مشفقانه باز بدارید. عزیزان من! از لحاظ اخلاق خودسازی کنید. انسان با تمرین، همه‌ی کارها را، همه‌ی خلقیات و خویها را میتواند به خودش بدهد؛ بخصوص در فصل جوانی که شما هستید. در فصل ما -فصل پیری- محال نیست، اما خیلی سخت است. در فصل شما نه، خیلی آسان است. اگر بینظمید و بخواهید به خودتان نظم بدهید، آسان است. اگر بخیلید و بخواهید به خودتان سخاوت بدهید، آسان است. اگر بداخلاق و اخم‌رو و ترش‌رو و بهانه‌گیرید و بخواهید به خودتان خوش‌اخلاقی بدهید، آسان است. اگر غیبت‌کننده و ایرادگیرنده‌ی از این و آنید و بخواهید خودتان را نگه دارید، آسان است. با تمرین! با تمرین حقیقتاً میتوانید به سمت تعالی حرکت کنید؛ به این احتیاج دارید. این جوانهایی که اول وارد دانشگاه میشوند، غالباً دلهای پاکی دارند و دلشان هم میخواهد که یک کانون معنویتی پیدا کنند و به او بپیوندند؛ بسیج مورد نظر آنهاست و از بسیج توقع دارند. شما به یک معنا، شبیه ما طلبه‌ها هستید: مردم از طلبه‌ها انتظار بیشتری دارند؛ از بسیج هم انتظار بیشتری دارند. پس اخلاق و معنویت هم از نیازهای عمده‌ی شماست! درسهای اخلاقی را در بین خودتان رائج کنید. از اساتید اخلاق و موعظه‌گرها استفاده کنید. البته مواظب باشید در دام عنکبوتهای دنیادار و دکاندار گرفتار نشوید؛ این روزها از این چیزها هم زیاد است: دکاندارهایی که به اسم معنویت، ادعا میکنند که امام دیدیم و ...! هیچ واقعیتی هم ندارد. حواستان باشد که اسیر آنها نشوید. از جمله‌ی نیازهای شما، یک مجموعه‌ی اندیشه‌ورز است. من دلم میخواهد ما گرته‌برداری از لغات خارجی را کمتر کنیم. متأسفانه کم‌کاریهای ما موجب شده که گرته‌برداری کنیم. اتاق فکر، درست ترجمه‌ای از انگلیسی است. من دلم نمیخواهد کلمه‌ی «اتاق فکر» را به کار ببرم، اما چاره‌ای نیست. یک مجموعه‌ی فکری درست کنید -همان اتاق فکر در مراکز- اینها بنشینند فکر کنند، فکرهای عالی بکنند. از افراد مطمئن، خاطرجمع و خوشفکر استفاده کنید. نشریات بسیج دانشجویی جزو پُرمایه‌ترین و غنیترین نشریات باشد که هر دانشجویی یا هر استادی یا هر کسی بیرون از محیط دانشگاه آن را نگاه کرد، از آن استفاده کند؛ این جزو نیازهای شماست. یکی از نیازها، گزینش افراد باصلاحیت در بخشهای مختلف این تشکیلات بزرگ است. امام (رضوان‌الله‌تعالیعلیه) همیشه به همه -از جمله به دانشجوها- توصیه میکردند که از نفوذیها بپرهیزید؛ واقعش هم همین بود. آن اوایل جزو مجموعه‌های ماهر در نفوذ، اعضای حزب توده بودند که با چاپلوسی و ظاهرفریبی و ریاکاری، خودشان را جا میزدند. بعد البته یک عده‌ی دیگر هم از آنها یاد گرفتند و وارد تشکیلاتهای گوناگون و بخشهای مختلف نظام شدند و کار را به جایی رساندند که حاکمیت دوگانه را هم ادعا کردند. شماها که یادتان هست؛ مال چهار پنج سال پیش است. حاکمیت دوگانه، انشقاق، انشقاق در رأس! خیلی چیز عجیبی است! به این جا هم رسیدند. حواستان باشد؛ انشعاب و انشقاق و دودسته شدن خطرناک است؛ یکی به خاطر یک فکری از مجموعه‌ای جدا بشود، باز یکی دیگر از آن طرف به خاطر یک فکر دیگر جدا بشود؛ در حالی که این فکرها ممکن است درست هم باشد، اما آنقدر اهمیت نداشته باشد که انسان این یکپارچگی را به خاطر آن به هم بزند. بنده که عرض کردم اتحاد ملی، خوب، اتحاد ملی برای شما دانشجویان بسیجی از همین بسیج خودتان شروع میشود: اتحاد سازمانی و تشکیلاتی. نگذارید شما را تکه‌تکه و پاره‌پاره کنند. و یک توصیه هم که واقعاً به آن احتیاج دارید -با اینکه شماها بسیجی هستید و تحرک شما زیاد است- این است که مراقب باشید تحرک خود را از دست ندهید و از تنبلی بپرهیزید؛ این چیز مهمی است. تن‌آسایی نکردن، چیز مهمی است. به نظر من بسیج دانشجویی با این توصیه‌هایی که عرض کردیم، با آن نکات و روشن‌بینیهایی که در خود شماها هست -که من نمونه‌اش را امروز از شما شنیدم- ان‌شاءالله برای آینده‌ی کشور، برکاتش از گذشته هم بیشتر خواهد بود. من احساس میکنم که ان‌شاءالله بسیج و بخصوص بسیج دانشجویی، در آینده باز به برکات بیشتر و فراوانی دست خواهد یافت. خوب، ما حرف که با شما بیشتر از اینها داریم، شما هم حرف با ما خیلی دارید؛ اما چه کنیم که متأسفانه وقتها کم است و باید شما را به خدا بسپاریم. پروردگارا! این دلهای جوان را با نور معرفت و لطف خود نورانی کن. پروردگارا! ما را هم به برکت لطافت و نورانیت این جوانها نورانیت بده. پروردگارا! ما را در میدان جهادِ دشوار فی سبیل‌الله روزبه روز موفق‌تر بگردان؛ عزم ما و نیت ما را مقاوم و پایدار بگردان. پروردگارا! دشمنان ملت ایران و دشمنان انقلاب اسلامی را نابود کن؛ ملت ایران را به آرزوهای بزرگ خود برسان؛ ارواح طیبه‌ی امام عزیز و عظیم‌الشأن ما و شهدای گرانقدر ما را با ارواح ائمه‌ی هدی (علیهم‌السّلام) و شهدای صدر اسلام محشور بفرما؛ قلب مقدس ولیعصر (ارواحنافداه) را از ما راضی و خشنود کن.  والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌
1,393
1386/02/27
بیانات‌ در دیدار خانواده‌های شهدا و ایثارگران خراسان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3384
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ برای من افتخار و شرف است که در جمع خانواده‌های معظم شهیدان و بازماندگان افرادی که برترین عناصر انسانی زمان ما بودند و در جمع جانبازان عزیز که شهیدان زنده‌ی دوران ما هستند، حضور پیدا کنم. خانواده‌ی شهیدان و ایثارگران از نظر تأثیر و ارزش رفتار و حرکت، فقط با خود شهدا قابل مقایسه هستند؛ با هیچ قشر دیگری در انقلاب، این مجموعه قابل مقایسه نیستند. ارزش آن مادران و پدران، آن همسران و فرزندان و بازماندگان که حرمت خون شهیدشان را حفظ کردند و خودشان با صبرشان، با گذشتشان مظهر دیگری شدند از فداکاری در پیشبرد اهداف انقلاب، این است که یکی از مؤثرترین و نقش‌آفرین‌ترین عناصر کشورند. نمیخواهیم تعارف کنیم یا خوشامد بگوئیم؛ میخواهیم حقیقت مطلب آنچنان که هست، روشن شود. یک ملت با آرمانهای بلند و اهداف مقدس و والا در مقابل جبهه‌ی وسیع دشمنیهای کینه‌توزانه، برای رسیدن به این هدفها و آرمان چه کار باید بکند؟ جز همت، جز عزم راسخ، جز ورود در میدانهای خطر، جز خطرپذیری و آمادگی برای رویاروئی با حوادث، کار دیگری میتواند بکند؟ و ملت ما این کار را کرد. ملت ما به دنبال آرمانها و هدفهای والای انقلاب اسلامی در مواجهه‌ی با دنیای نکبت‌بار کفر و استکبار و کین‌توزیهای قدرتهای سلطه‌طلب شرق و غرب حرکت کرد و عزم راسخ نشان داد. مظهر این عزم راسخ در یک دوره‌ی طولانی، همان جوانانی بودند که به تعبیر توصیف کننده‌ی شهدا کربلا «لبسوا القلوب علی الدّروع کأنّهم یتهافتون الی ذهاب الأنفس»؛ دلها را بر روی زره‌ها پوشیدند و به استقبال خطر رفتند؛ عاشقانه وارد میدان شدند و جان گرامی و عزیزشان در مقابل آن آرمانها در نظرشان کوچک شد. با چنین عزمی، با چنین اقتدار معنوی و روحیای رفتند و در میدانها ایستادند. مقاومت آنها توانست زانوی جبهه‌ی متحد کفر و استکبار را خم کند، او را از پا در آورد و از میدان خارج کند. این کار را جوانهای ما کردند. اگر ما در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، آبادی کشور، عزت ملت هر پیشرفتی در طول این بیست و هفت سال کردیم، مرهون فداکاری آن کسانی است که در بحرانیترین روزها و سخت‌ترین آزمونها سینه‌هایشان را سپر کردند و رفتند در مقابل خطر ایستادند؛ هوشیارانه و صبورانه مقاومت کردند و جنگیدند. «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر». برترینهاشان آن کسانی بودند که به شهادت رسیدند. شهدای زنده‌ی ما، این جانبازان عزیز هم در حقیقت شهیدند، اینها برترینهایند. این بود که ملت ایران را به صورت یک نیروی شکست‌ناپذیر در آورد؛ این است که در تحلیلهای امروزِ دنیا، آنجائی که صحبت از تعرض و تجاوز و اهانت به ملت ایران است، عقلای قوم میگویند با ملت ایران شوخی و سرسختی نکنید. این اقتدار معنوی را همین جوانها برای ما به وجود آوردند و این شد یک ذخیره برای این ملت. خون شهیدان ما هدر نرفت؛ خدا را سپاس میگوئیم. شهدای ما، هر قطره خونشان توانست اکسیری بشود برای تبدیل عنصرهای پَست و نخاله‌ی وجود ما به عنصرهای والا و باشرف. شهدا خودشان متحول شدند و در ارواح جوانان ما و مردم ما تحول آفریدند. جوانهای امروز نه امام را که مظهر قداست و شرف و نمونه‌ی برترین اولیا بعد از معصومین بود، دیده‌اند، نه دوران جنگ را تجربه کرده‌اند، نه سختیهای دورانهای قبل از انقلاب را دیده‌اند؛ اما همین جوانهای امروز با روحیه‌ی آماده و قوی، با ذهن روشن و عزم راسخ ایستاده‌اند. این بر اثر چیست؟ این همان تزریق خون است که شهیدان ما به این انقلاب انجام دادند؛ شهیدان ما را زنده کردند. این، یک ذخیره است. این ذخیره را ملت ایران باید حفظ کند. به خانواده‌ی شهدا میخواهیم بپردازیم. من عرضم این است که پدران شهدا، مادران شهدا، همسران صبور شهدا، فرزندان شهدا در این افتخارات پشت سر شهدا قرار دارند. اگر خانواده‌های شهدا این صبوری را نمیداشتند، این تکریم به شهادت عزیزان خود برایشان این‌قدر بااهمیت نبود، قدر شهادت در جامعه‌ی ما میشکست. شهدا خودشان گوهر گرانبهائی شدند و درخشیدند و خانواده‌های شهدا با رفتار خود، با ایمان خود، با صبوری خود، این گوهر درخشنده را در معرض دید همه قرار دادند. لازم است از همسران جانبازان هم صمیمانه تشکر کنم؛ خانواده‌هاشان، همسرانشان، که این شهیدان زنده را مثل جان گرامی رعایت کردند و حفظ کردند. دو سه نکته عرض کنیم: یکی این است که یاد شهیدان نباید در جامعه‌ی ما از ذهنیتها خارج شود. شهیدان را باید زنده نگه داشت. یاد شهیدان را باید گرامی بدارید و زنده نگه دارید؛ در همه‌ی استانهای کشور این معنا وجود دارد. بیست و سه هزار شهید استان خراسان بزرگ - شامل سه استان کنونی - یکی از برجسته‌ترین و بزرگترین رقمهای افتخارآفرین است. نگذارید غبارهای فراموشی - که عمداً گاهی این غبارها را میخواهند بر روی این خاطره‌های گرامی بپاشند و قرار بدهند - روی این خاطره‌های گرامی را بگیرد؛ زنده نگه دارید. مسئولان هم بایستی این کار را بکنند؛ مسئولان بنیاد شهید هم موظفند؛ مسئولان دستگاههای دیگر دولتی و عمومی هم وظیفه دارند. خود خانواده‌ها هم در محیطهائی که شعاع نفوذ و سلطه‌ی آنهاست، این کار را انجام بدهند. از نام شهید و از افتخار به شهید هرگز غفلت نکنید. تبلیغات عنادآمیز دشمنان سعی کرده‌اند که ارزشهای شهید را بتدریج کم کنند و در مواردی به ضد ارزش تبدیل کنند! این در کشور ما اتفاق افتاد؛ این سعی انجام گرفت؛ البته خنثی شد. اما عده‌ای این قدر وقاحت ورزیدند که نام شهدا و اصل شهادت را زیر سئوال ببرند. شما ببینید توطئه‌های دشمن تا کجا از لحاظ فرهنگی و سیاسی نفوذ میکند و چقدر من و شما باید هشیار باشیم که جلو این توطئه‌ها را بگیریم. معیار اسلامی، «شهید» را از زمره‌ی مردم معمولی بیرون میبَرد و در کنار اولیا و صدیقین قرار میدهد؛ آن یک نگاه والائی است که به عقل ما هم درست نمیگنجد. حتّی با نگاه‌های مادی معمولی، شهید آن کسی است که جان خود را برای نجات شرف و استقلال ملتش فدا کرده. هیچ وجدان و شرفی، هیچ دل بیدار و غیر بیماری میتواند این را انکار کند؟ در کشور ما، در ایران اسلامىِ ما در یک برهه‌ای از زمان سعی کردند این را انکار کنند. فرزندان شهدا به نام پدرانشان افتخار کنند. آنها کسانی بودند که نه در راه تهاجم به یک کشور بیگانه و به یک همسایه، در راه مقابله‌ی با تهاجم یک دشمن، در راه حفظ میهن، حفظ استقلال، حفظ شرف ملی ایستادگی کردند. آن کسانی که در زمان حکومت شریر بعثی، به ایران حمله کردند و میخواستند ایران یا لااقل قسمتی از ایران را مثل وضع فعلی عراق بکنند که اشغالگر بیاید داخل خانه و محله‌ی زندگی مردم و امکان تنفس را از پیر و جوان و مرد و زن بگیرد؛ به آنها اهانت کند، آنها را تحقیر کند، پا روی گردن آنها بگذارد؛ این کار را میخواستد با ملت ما بکنند. ببینید امروز اشغالگران در عراق چه کار میکنند! جلو جوانِ غیور عرب، مرد بیگانه همسر و خواهر او را بازرسی بدنی میکند! به یک مرد غیور از دیدن چنین منظره‌ای چه میگذرد؟ یک جوان غیرتمند عرب را در مقابل همسرش، در مقابل فرزندانش روی زمین میخوابانند، لگد روی پشت و روی سرش میگذارند. به یک خانواده‌ی عزتمند و با شرف چه میگذرد در یک چنین وضعی؟ اینها میخواستند این کار را با ملت ایران بکنند. صدام و حزب بعث و پشتیبانان امریکائی و شوروی و اروپائىِ او قصد داشتند با ملت ایران چنین معامله‌ای بکنند. و این جوان رزمنده‌ی ما نگذاشت. کدام افتخار از این بالاتر؟ جوان رزمنده‌ی ما رفت مثل کوه در مقابل تجاوز دشمن ایستاد. چه افتخاری با این افتخار برابری میکند؟ شما دختر همین جوانی، پسر همین جوانی، همسر همین جوان بودی، پدر مادر همین جوان هستی؛ افتخار کن. این یک مطلب، که یاد شهدا، افتخارات شهدا، عزت شهدا را همه باید نصب‌العین خودشان قرار بدهند؛ نگذارید فراموش بشود. شما غفلت کنید، نیروهای انقلاب غفلت کنند، نیروهای مؤمن غفلت کنند، نفوذیهای دشمن از آن طرف وارد میشوند و چیزی هم طلبگار میشوند. «فاذا ذهب الخوف سلقوکم بالسنة حداد اشحّة علی الخیر اولئک لم یؤمنوا فاحبط اللَّه اعمالهم»؛ وقتی که روز خطر است، در لانه‌ها خزیدند و نفسشان در نیامد. وقتی خطر برطرف شد؛ مردان خطرپذیر در مقابل خطر سینه سپر کردند و خطر را برطرف کردند، اینها از لانه‌هاشان بیرون میآیند؛ زبانهای دراز، زبانهای تیز، طلبگار هم میشوند! مگذارید دشمنان انقلاب، دشمنان امام، دشمنان خط جهاد، دشمنان خط ایمان باللَّه، طلبگار بشوند. من تشکر میکنم از کسانی که یادواره‌های شهدا، کنگره‌های بزرگداشت شهدا را با محتواها و مضمونهای قوی و عالی در سراسر کشور برگزار کردند و همچنین از آن کسانی که یاد و خاطره‌ی شهیدان را در کتابها تدوین و پخش کردند. بنده خودم از این کتابها هر چه دستم برسد میخوانم و بهره‌مند میشوم؛ حقیقتاً بهره‌مند میشوم. انسان لذت می‌برد؛ از لحاظ روحی ابتهاج پیدا میکند وقتی این شرح حالها را میخواند. نگذارید این خط متوقف بشود. نکته‌ی دوم این است که خود خانواده‌ی شهدا؛ جوانهای شهدا؛ پسرهاشان، دخترهاشان بایستی پاسداران حقیقی ارزشهای شهید باشند. امروز بحمداللَّه بسیاری از فرزندان شهیدان و جانبازان ما در دانشگاهها، در رتبه‌های علمی یا فارغ التحصیل شدند یا در شرف فارغ التحصیلی هستند؛ مبادا امواج گوناگون، اینها را از آن ریشه‌ی باارزشی که دارند، غافل کند. ریشه‌ی آنها همان شهادت است. فرزندان جانباز افتخار کنند به پدران جانبازشان که با جوانىِ در عین سلامت و تندرستیجسمی به میدان جنگ رفتند و برای خاطر خدا سلامتشان را برای همه‌ی عمر - یا چشمش را، یا گوشش را، یا دستش را، یا نخاعش را - از دست داده‌اند. این، افتخار دارد. این حرکت عظیم، بزرگترین افتخار است. فرزندان این عزیزان، همسرانشان و خانواده‌هاشان به وجود اینها افتخار کنند. خود شما پاسداری کنید؛ نبادا بگذارید کسانی با تبلیغاتشان، با وسوسه‌هاشان این روحیه را بشکنند. من گاهی در ملاقات با خانواده‌های عزیز شهدا، از اینها میشنوم که از برخی از اظهاراتی که گاهی کسی گوشه‌کنار میکند، گله‌مندند. تحت تأثیر این حرفها قرار نگیرید. حقیقت را که نمیشود پوشاند؛ این حقیقت درخشان که عزیز شما توانسته است کشورش را، استقلالش را، عزت و حرمت ملی را حفظ کند. این نکته مربوط به خانواده‌های شهدا و خانواده‌های جانبازان است. نکته‌ی سوم در مورد بنیاد شهید است. بنیاد شهید بایستی همه‌ی توان و نیرو و نشاط و امکانات را در خدمت رفاه مادی و معنوی و اخلاقىِ خانواده‌ی شهدا قرار بدهد. این، اصل است. این اصل باید در همه‌جا مورد توجه قرار بگیرد؛ هم در مشهد و خراسان و هم در نقاط دیگر. و آخرین نکته این است که داعیه‌ی ما در دنیای امروز، داعیه‌ی کوچکی نیست؛ داعیه‌ی بزرگی است. نمیتواند تبلیغات خارجی تو سر جنس ما بزند. ما میدانیم چه میخواهیم و چه داریم؛ ارزشش را میدانیم. داعیه‌ی ما آنچنان داعیه‌ای است که امروز در دنیای اسلام، در هر کشوری از کشورهای اسلامی - چه در آفریقا، چه در آسیا - و در هر نقطه‌ای این داعیه‌ها و این شعارها مطرح بشود، اکثریت قاطع مردم با آن همراهی خواهند کرد؛ برای آن شعار خواهند داد و اظهار ارادت و عشق خواهند کرد. این، داعیه‌ی ماست؛ یعنی داعیه‌ای است که حرف دل همه‌ی ملتهای مسلمان است. شما استقبالی را که مسلمانها در کشورهای مسلمان از رئیس‌جمهور کنونىِ ما و در دورانهای قبل از رؤسای جمهور ما - که آنها را مظهر نظام اسلامی میدانستند - کرده‌اند، ببینید. این دیگر عرب و عجم ندارد؛ اینجا آسیائی و آفریقائی ندارد. وقتی کسی که مظهر ایران اسلامی است و در آن کشورها حاضر میشود، دلها، نه به صورت تشریفات، نه ظاهرسازی، به استقبال او میروند و برای او شعار میدهند؛ اگر دولتها و پلیسهای آنها و دستگاههای امنیتی آنها جلوشان را نگیرند. داعیه‌ی ما چنین داعیه‌ای است و این داعیه در همه‌ی دنیای اسلام طرفدار حداکثری دارد. من میگویم دنیای اسلام، اما دائره از این وسیع‌تر است؛ در غیر دنیای اسلام، مردمی که با کاری که جمهوری اسلامی دارد میکند و کرده است، آشنا هستند، آنها هم همین احساس را دارند؛ منتها آنجا آشنائیها کمتر است. تبلیغات ما، تبلیغات متناسب با عظمت کارمان نبوده؛ تبلیغاتمان ضعیف بوده است. هرجائی که میدانند، از این آرمان طرفداری میکنند. این آرمان چیست؟ این آرمان «ضدیت با نظام سلطه» است. ما میگوئیم دنیا را سلطه‌گران عالم تقسیم کرده‌اند به دو قسم: سلطه‌گر و سلطه‌پذیر. ما با این مخالفیم. سلطه‌گران غلط میکنند که بر دنیای غیر کشور خودشان میخواهند سلطه پیدا کنند. و دولتهای سلطه‌پذیر - که زورگوئی آن سلطه‌گران را قبول میکنند - بیجا میکنند که علی‌رغم میل ملتهای خودشان تسلیم آن سلطه‌گرها میشوند؛ این حرف ماست. ما میگوئیم ملتها هویت خودشان را باید حفظ کنند؛ منافع خودشان را باید حفظ کنند؛ منابع طبیعیشان باید برای خودشان باشد؛ دیگران نباید به اینها زور بگویند؛ نباید سرزمین اینها را غصب کنند؛ نباید بر اینها سلطه‌ی سیاسی و فرهنگی پیدا کنند؛ این حرفی است که همه‌ی ملتها و بسیاری از دولتها این حرف را قبول دارند و از بن دندان این حرف را میپذیرند. این داعیه‌ی ماست. شعار در دنیا خیلی است؛ هنر ملت ایران این است که این شعار را در عمل محقق کرده؛ «دو صد گفته چون نیم کردار نیست». روشنفکرهای زیادی در دنیا همین حرفها را زدند؛ اما حرف بود. ملت ایران عمل کرد؛ ملت ایران ایستاد و همین ایستادگی بود که برکت کرد و صدق دعای ملت ایران را برای ملتهای دیگر ثابت کرد و این‌طور ملتهای دیگر علاقه‌مند به ملت ایران شدند. این داعیه‌ی ماست. این داعیه‌ای است که کسی در کشور ما بتواند از او دست بردارد؟! جرأت کند از مردم ملاحظه نکند و بتواند بر خلاف این داعیه حرکت کند؟! آن مجموعه‌ای، آن حزبی، آن گروهی، آن جناحی، آن جریانی که بخواهد برخلاف این رفتار کند، مردم توی دهن آن جریان میزنند. رحمت و فیض الهی را برای ارواح طیبه‌ی شهدای عزیزمان مسئلت میکنم. عافیت و سلامت را برای جانبازان عزیزمان از خداوند متعال مسئلت میکنم. صبوری و تحمل را برای خانواده‌های عزیز شهدا، خانواده‌های جانبازان، فرزندان آنها، همسران آنها، پدر و مادرهای آنها مسئلت میکنم. پروردگارا! ما را در این راه ثابت قدم بدار. پروردگارا! رفتار ما، گفتار ما، نیتهای ما را مورد رضای ولیّت قرار بده؛ ما را مشمول دعای آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! روح امام را از ما راضی کن؛ روح شهدا را از ما راضی کن؛ مرگ ما را جز به شهادت در را خودت قرار مده.  والسّلام علیکم و رحمةاللَّه‌
1,394
1386/02/25
بیانات در دیدار اساتید دانشگاه‌های استان خراسان‌ در دانشگاه فردوسی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3382
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ این جلسه، به جهات متعددی یکی از شیرین‌ترین و جذاب‌ترین جلسات برای بنده است. اولاً به جهت حضور مجموعه‌ی عالمان و دانشمندان این شهر و استانی که از دیرباز به علم‌پروری و عالم‌پروری و محقق‌پروری معروف بوده است؛ ثانیاً به خاطر سوابق خاطره‌انگیزی که بنده با این مجموعه‌ی دانشگاهی دارم - با بعضی از عزیزانی که در این جلسه حضور دارند، دوستیها و رفاقتهای نزدیک و همکاریهای بسیار صمیمانه؛ با آقای دکتر فرهودی هم‌زندانی؛ و با مجموعه‌هایی از جمع علمی این دانشگاه، جلسات فراوان و دیدارهای پرهیجان در دوران‌های دشوار داشته‌ایم - برای من خاطره‌های زیادی را زنده میکند؛ ثالثاً از این جهت که مشاهده میکنم جوانان ما در عرصه‌ی علم پیشرفت‌هایی کرده‌اند که امروز دانشگاه ما به برکت استادىِ آن جوانان، میتواند پرچم افتخار را بر دوش بگیرد. خیلی از دانشجویان و جوانانی که در آن دوران اختناق و تاریکی و فشار، در لابلای مشکلات فراوان درس میخواندند، امروز بحمداللَّه جزو اساتید، جزو پرچمداران علم، جزو نوآوران عرصه‌ی علم محسوب میشوند؛ بعضیشان در همین جمع شما هستند، بعضیشان هم در تهران و جاهای دیگر هستند. این هم بخش دیگری است که برای من این اجتماع را گرامی و عزیز میکند. بیاناتی که فرمودند، به نظرم بیانات مفید و باارزشی بود. چند جمله درباره‌ی بیانات این دوستان عرض بکنم. در باب بودجه‌ی تحقیقات، حق با شماست. آنچه که ما در زمینه‌ی بودجه‌ی تحقیقات نیاز داریم، با آنچه که امروز بودجه‌ی تحقیقات ما در مجموعه‌ی بودجه‌ی کشور است، فاصله‌ی زیادی دارد. من هم سفارش کرده‌ام، تأکید کرده‌ام و غیر از جلسات عمومی، در دیدارهای خصوصی هم به مسئولین گفته‌ام که باید این را دنبال کنند؛ آقای دکتر زاهدی - وزیر محترم - اینجا هستند؛ حتماً این را در دولت دنبال کنند و به یک جایی برسانند. امروز مسأله‌ی تحقیقات برای ما یک مسأله‌ی تجملاتی نیست، یک مسأله‌ی حیاتی است. من نمیدانم همه‌ی تصمیم‌گیران چقدر به عمق این حرف واقفند، اما من از بُن دندان اعتقادم این است که امروز یکی از دو، سه کار اصلی و اساسی ما برای حفظ هویتمان، موجودیتمان، استقلالمان و آینده‌مان، مسأله‌ی تحقیق علمی است؛ بدون شک و تردید. باید این را خیلی جدی بگیرند؛ این از بسیاری از کارهای ما مهمتر است؛ ولو ظاهر زودبازده‌ای ندارد و به چشم نمی‌آید، اما خیلی مهم است. در زمینه‌ی مسأله‌ی اسلامی کردن دانشگاه‌ها اعتقاد من این است که هرچه ما در این زمینه کار بکنیم، زیاد نیست. آن چیزی که من در مورد دانشگاه‌ها و اسلامی کردن دانشگاه‌ها یک وقتی عرض کردم، این است که توقع ما از دانشگاه کشور و مرکز علم کشور این است که اگر یک جوان کم‌اعتقادِ لاابالی وارد دانشگاه شد، در حالی از دانشگاه بیرون بیاید که عمیقاً متدین و دارای تعهد دینی و اخلاق دینی است؛ توقع ما از دانشگاه این است؛ مثل حوزه‌ی علمیه. حالا اگر بنیان دانشگاه را از اول در کشور ما کسانی گذاشتند و جوری گذاشتند که گوئی باید دانشگاه غیر دینی یا حتی ضد دینی باشد، این مطلب دیگری است؛ اما واقع قضیه این نیست. علم همراه است با دین؛ هر کسی صادقانه با دانش برخورد کند، ایمان دینی در او رشد پیدا میکند؛ همچنانی که دانش، همدوش است با فضائل اخلاقی و با احساس تعهد؛ این طبیعتِ دانشگاه است. البته ما تصدیق میکنیم - همان‌طوری که فرمودند - که اینگونه نشده. اما حقیقت قضیه این است که امروز چهره‌ی دانشگاه ما، یک چهره‌ی اسلامی و دینی است. در چه دورانی ما این همه اساتید مؤمن، متعهد، علاقه‌مند، میهن‌پرست، دین‌پرست، خداپرست و صادق در دانشگاه‌هایمان داشته‌ایم؟ اصلاً این همه استاد در دانشگاه داشته‌ایم؟ آن هم اساتیدی با این احساس تعهد. در کدام دوره از دوره‌های دانشگاه کشور - در این شصت، هفتاد سال - در بین دانشجویان، این همه دانشجوی متعهد و علاقه‌مند به دین و پایبند به مبانی اخلاقی و ایمانىِ دین داشته‌ایم؟ در همین زمینه هم ما پیش رفتیم. البته بدیهی است با آن بیانی که قبلاً عرض کردم، ما به این قانع نیستیم؛ اما از آنچه که پیش آمده هم خدا را شاکریم و کفران نعمت نمیکنیم. مسأله‌ی نیاز تولید علم به گسترش تحقیق و تقابل و تنافی آن با انحصارات دولتی و حقوق انحصاری شرکتها، حرف کاملاً درستی است که آن را قبول داریم و امید ما این است که با اجرای سیاستهای اصل 44 - که سال گذشته ابلاغ شد - این گره باز بشود. اساساً ورود در میدان تفسیر اصل 44 و توجه به ذیل اصل 44 و اهتمامی که در این زمینه شد و خود بنده وارد این میدان شدم، به خاطر چند نکته و از جمله همین نکته بود. البته این نگرانی هم که دوست قدیمیمان بیان کردند که اجرای غلط اصل 44 ممکن است به تکاثر و از قبیل آن بینجامد هم درست است. اگر آن چیزی که ما گفتیم و ما خواستیم و ما دنبال میکنیم اجرا بشود، ان‌شاءاللَّه نه آن افراط و نه آن تفریط اتفاق نخواهد افتاد. باید همان‌گونه که مقرر شده و گفته شده است انجام بگیرد و ان‌شاءاللَّه به لطف الهی اینگونه خواهد شد. البته تذکراتی هم فرمودند که من یادداشت کردم و ان‌شاءاللَّه آنها را دنبال میکنم. بعد از دیدار با شما، دیداری با دانشجوها خواهم داشت و مفصلتر صحبت خواهم کرد. غرض من از این جلسه بیشتر این بود که حرفهای اساتید را بشنوم، ولی آنچه که من در این جلسه به اختصار میخواهم عرض بکنم، چند مسأله‌ی کوتاه و مهم است. یک مسأله این است که امروز، موضوع علم برای کشور ما یک موضوع حیاتی است؛ و علم هم به میزان زیادی به شما مجموعه‌ی دانشگاهی متکی است. امروز دانشگاه باید احساس بکند که کشور در یک نقطه‌ی عطفی قرار گرفته است که با دو گونه حرکتِ دانشگاه، دو مسیر متباین و متعارض از این نقطه‌ی عطف بوجود خواهد آمد؛ اگر یک طور عمل کنیم به یک سمت خواهیم رفت، اگر به گونه‌ی دیگری عمل کنیم، به سمت دیگر و نقطه‌ی مقابل آن خواهیم رفت؛ پس در یک چنین لحظه‌ی حساسی قرار داریم. امروز مناسبات بین‌المللی روی قدرت میچرخد. میبینید دیگر، قدرتها به اتکاء و استناد قدرتمندی خودشان، زور میگویند و بیمنطق و بیاستدلال حرف میزنند. جُرم خیلی از دولتهای متوسط و دست پائین هم این است که زورگوئی آنها را به راحتی قبول میکنند؛ لذا زورگوئی بر اساس قدرت، امر رائجی شده است. در همین قضیه‌ی هسته‌ای، در مسأله‌ی خاورمیانه، در قضایای گوناگون سیاسی و در مسائل گوناگونی که داریم، وقتی با دولتها صحبت میشود، میگویند: چکار کنیم، امریکا میگوید! یعنی این یک حجت قاطع است که چون امریکا دارای قدرت و زور است، دیگر چاره‌ای نیست. این قدرت - که امروز محور همه‌ی تحرکات بین‌المللی شده - متوقف است به علم؛ و لذا ثروت امریکا هم ناشی از علم است، توانائیهای تبلیغاتیاش هم ناشی از علم است، موقعیت بین‌المللىِ سیاسیاش هم ناشی از علم است. علم است که یک کشور را به یک اقتداری میرساند؛ علم، این‌قدر برای کشورها مهم است. روشن است که ما یک راه طی شده‌ی دویست ساله‌ی دیگران را در ظرف بیست سال نمیخواهیم طی کنیم. مدعا این نیست که ما در ظرف ده سال، پانزده سال، خودمان را به سطح علمی کشوری که دویست سال است دارد تلاش علمی میکند و از محصول دویست سال قبل از آنِ بقیه‌ی کشورها هم استفاده کرده است، برسانیم. این مورد نظر نیست؛ بلکه مدعا این است که نباید وقت را تلف بکنیم. اگر ایران باید آینده‌ای داشته باشد و اگر این ملت باید همین راه استقلال و عزت و عدم وابستگی را که در آن وارد شده ادامه بدهد، این امکان ندارد مگر با عالم شدن این ملت. باید عالم بشوند و علم در این کشور ترقی پیدا کند. علمِ وارداتی، علم - به معنای حقیقی کلمه - نیست؛ علمِ درون‌زا است که اقتدار میبخشد. این‌که من مسأله‌ی تولید علم و شکستن مرزهای علم را مطرح کردم، به خاطر این است و باید آن را جدی بگیرید. حوزه‌ها سهمی دارند در بخشی، دانشگاه‌ها هم سهم عمده‌ای دارند در بخش دیگری. امروز اساتید و مدیران دانشگاه باید اینگونه به دانشگاه نگاه کنند. هرگونه تدریسی که در یک کلاس، ناشی از بیحوصلگی، ناشی از کم‌وقتی، ناشی از بیاهتمامی و بیاعتنایی به درس، بیاعتنایی به دانشجو، بیاعتنایی به وقت و ساعت انجام بگیرد، مناسب شأن دانشگاه امروزِ کشور ما نیست. من تأیید میکنم که ما بایستی اساتید استخوان‌دار و قدیمىِ قوی و باارزش را با اصرار در دانشگاه حفظ کنیم - که دوستان اشاره کردند - در کنار این مؤکداً عرض میکنم که بایستی از اساتید جوان و پرانگیزه هم استفاده بشود و وارد بشوند. ما نباید در هیچ بخشی دچار کمبود استاد و خلاء استاد باشیم. امروز راه هم برای این باز است. خوشبختانه دانشجوهایی که دوره‌های تکمیلی را میگذرانند، رتبه‌های خوبی دارند، رتبه‌های بالایی دارند و استعدادهای خوبی دارند، میتوانند در تدریس دانشگاه‌ها نقش ایفا کنند. بخشنامه‌ها و دستورالعمل‌های قدیمی، آیه‌ی قرآن نیست که نشود آن را عوض کرد. به موقعیت‌ها نگاه کنید و دانشگاه را از لحاظ تدریس به یک میدان پرتحرک تبدیل کنید؛ با تعامل دانشجو با استاد، تحرک استاد، مطالعه‌ی استاد، دسترسی استاد به مراکز علمی و اطلاعات علمی و نشریات علمی - که امروز خوشبختانه با رواج اینترنت و چیزهای دیگر، خیلی از گذشته آسانتر شده - دانشگاه را به یک مجلس عمومىِ دائماً در حال مباحثه و در حال کار تبدیل کنید؛ دانشجو را رشد بدهید و تربیت کنید. این یک نکته است. نکته‌ی دیگر این است که درباره‌ی بحث تولید علم و مسأله‌ی جنبش نرم‌افزاری - که ما مطرح کردیم - مراکز تحقیقی جواب دادند، دانشگاه‌ها هم در سطوح محققین و اساتید جواب دادند و از این جهت بنده حقیقتاً خشنودم؛ منتها در سطح دانشجویان و جوانان این معنا جدی گرفته نشده و تحقق پیدا نکرده؛ در حالی که از استعداد جوان و نیروی جوان، خیلی باید استفاده کرد. این کار، کار اساتید است. بخصوص دانشجویان دوره‌های تکمیلی، اگر بوسیله‌ی استاد راهنمایی بشوند، میتوانند حقیقتاً در نوآوری علمی، همان اساتید خودشان را در مواردی پشت سر بگذارند. گاهی استاد، شاگردی را راهنمایی میکند و دست‌گیرىِ علمی میکند و آن شاگرد با دست‌گیرىِ استاد، از خود استاد جلوتر میرود؛ از این قبیل موارد زیاد اتفاق افتاده است. این را بایستی تحقق بخشید. نکته‌ی دیگر این است که ظاهراً از اول - من خودم چون دانشگاهی نبوده‌ام و در محیط دانشگاه رشد نکرده‌ام، خیلی نمیتوانم در این زمینه اظهارنظر کنم؛ اما همیشه از دوستان دانشگاهی شنیده‌ام - بنای دانشگاه، برخلاف حوزه‌های علمیه، بر تعمق در درس و ترجیح عمق‌یابی بر حفظ، نبوده است؛ این عیب است. در حوزه‌های علمیه، برای طلبه‌ی درسخوان - نه آن کسی که درس نمیخواند - محفوظات مطرح نیست، بلکه مطلب را بایستی بفهمد؛ از یک سطحی به آن طرف باید علاوه‌ی بر فهم، در این مسأله صاحب‌نظر هم بشود. دوره‌های دکترىِ شما هم برای همین است؛ تا صاحب‌نظر بشوند. این حالت رشد روحیه‌ی پرسشگری و تقویت تحقیق و پیگیری و پیوسته‌خواهی و قانع نشدن و اینها را باید در دانشجو تربیت کرد. در درسهای ماها و در حوزه‌های علمیه، گاهی در یک درس، پانصد یا هزار نفر مستمع و شاگرد نشسته‌اند، یک نفر از شاگردها وقت استاد و وقت دیگران را با اشکال میگیرد و به استاد اشکال میکند؛ مطلقاً در عرف چنین مجلسی وجود ندارد که استاد ناراحت بشود که چرا اشکال کردی، یا آن دانشجوهای دیگر ناراحت بشوند که آقا وقت ما گرفته شد. نه، در عرف حوزه‌ای ما اینگونه است؛ اشکال کردن، حقِ طلبه و حق یکایک طلبه‌هاست و آنها از این حق استفاده میکنند و استاد هم مطلقاً گله‌مند نیست؛ بلکه خوشحال است از اینکه مستشکلینی در درس هستند؛ یکی از افتخارات اساتید این است که در درس ما مستشکلین متعددی هستند. این باید در دانشگاه رواج پیدا کند؛ یعنی باید اشکال کردن به استاد، پرسشگری و تحقیق، رواج پیدا کند؛ و این دست شماست. یک مسأله، مسأله‌ی نقشه‌ی حرکت علمی کشور است که من این را در سال گذشته مطرح کردم. البته توقع نمیکنم که این کار را دانشگاه فردوسی انجام بدهد، اما توقع میکنم که دانشگاه استخوان‌دارِ ریشه‌دارِ فردوسی در این کار سهیم بشود؛ روی این فکر کنید. ما برای پیشرفت علم در کشور، به نقشه‌ی کلی علمی احتیاج داریم. درباره‌ی چه چیزی میخواهیم تحقیق کنیم؟ چه چیزی را میخواهیم فرابگیریم؟ چگونه این اجزاء علمی پراکنده، به هم متصل میشوند؟ در کجا از اتصال اینها، میشود برای آینده‌ی کشور و حرکت کشور بهره برد؟ اینها جز با یک نقشه‌ی علمی، برای کشور امکانپذیر نیست. البته نقشه‌ی علمی، نقشه‌ی دائمی نیست؛ مدت‌دار و زمان‌دار است. ممکن است در این برهه نقشه‌ی علمی یک چیز باشد، ده سال دیگر نقشه‌ی علمی بکلی تغییر کند و چیز دیگری باشد؛ لیکن این نقشه‌ی علمی لازم است. در این زمینه انتظار دارم دانشگاه شما - چه دانشگاه پزشکی، چه دانشگاه فردوسی - کمک کنند تا این کار در بین اساتید و در بین محققین و در بین دانشمندان و علمای دانشگاهی ما، تبدیل به یک مطالبه‌ی عمومی بشود. این هم یک مسأله است. یک مسأله هم در مورد رشد دادن به دانشجوها - که اشاره کردم - کارهایی است که به عهده‌ی اساتید و به عهده‌ی مدیریت‌هاست؛ اینجا مخاطب فقط اساتید نیستند؛ مدیریت‌ها هم هستند. این کارها را واقعاً در برنامه بگذارید: مثل کارگاه‌های آموزشی؛ مثل اردوهای علمی؛ مثل جایزه به نوآوریها؛ مثل مطالبه‌ی دستگاه صنعت از محقق جوانی که در دانشگاه دارد یک کاری را انجام میدهد، یعنی ارتباط دانشگاه و صنعت که این هم جزو شعارهای حتمی و قطعیای بوده است که بنده از سه، چهار سال قبل از این مطرح کردم. خوشبختانه در این دولت، معاونت مخصوصی به نام «معاونت علمی» برای کارهای علمی بوجود آمد که این جزو برکات این دولت است و اتفاقاً یکی از همشهریان خود شما در این معاونت مشغول کار است. به نظر من این معاونت، معاونت مبارکی است و کارهای بسیار مهم و خوبی را میتواند انجام بدهد. با کمک این معاونت، آقایانِ دو وزیر - هم در شورای عالی انقلاب فرهنگی، هم در دولت - مطالبه کنند، تا مدیران بتوانند وسائل را برای این معنا فراهم بکنند. من بیش از این مزاحم دوستان و برادران و خواهران عزیز نمیشوم و میرویم که به جلسه‌ی بعد برسیم. آن توصیه‌ی اول را میخواهم بار دیگر تکرار بکنم: امروز نقش و رسالت دانشگاه، یک نقش تعیین‌کننده است؛ ولو تعیین‌کننده‌ی برای زمان حال نه، اما تعیین‌کننده‌ی برای آینده‌ی کشور است. امروز تصمیم دانشگاهیان و همت دانشگاهیان، مثل نقش سوزن‌بانی است که دو مسیر ریلی را بکلی از هم جدا میکند. شما الان سوزن‌بانید؛ میتوانید با همتی که در این برهه‌ی از زمان میکنید، ریل حرکت ملت ایران را به سمت رفاه و عزت و ترقی و استقلال کامل قرار بدهید؛ و میتوانید خدای نکرده با عدم تحرک لازم و با عدم اجابت به نیازِ امروز، جور دیگری عمل کنید و نتیجه‌ی دیگری حاصل بشود. پروردگارا ! ما را به وظائف سنگین‌مان در این روزگار بیش از پیش آشنا بفرما. پروردگارا ! محیط علمی و محیطهای دانشگاهی کشور ما را مشمول لطف و فضل و هدایت ویژه‌ی خود قرار بده. پروردگارا ! همه‌ی کسانی که در این راه زحمت میکشند و تلاش میکنند، از اجر و پاداش خود برخوردار فرما.  والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,395
1386/02/25
بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3383
بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌  خیلی شیرین و جذاب است برای من که در جمع دانشجویان این شهر و در دانشگاه فردوسی حضور پیدا کنم؛ و یاد و خاطره‌ی سالیان دوری را که در همین شهر با جمعی از دانشجویان همین دانشگاه در جلساتی گرم، پُر هیجان و در عین حال پُر خطر اجتماع میکردیم، در ذهن بنده دوباره زنده بشود. البته دانشجویان امروز این دانشگاه با دانشجویان سالهای اول دهه‌ی پنجاه -که من به آن اشاره میکنم- سی و پنج سال فاصله دارند؛ لکن جریان دانشجوئی مثل یک شط زلال است؛ مثل یک رودخانه است. اگرچه اجزاء و قطعات آبی که از یک رودخانه عبور میکند، هر لحظه متفاوت است، اما جریان یک جریان است. شما وقتی که جلو کارون یا زاینده‌رود میایستید، این را همان رودخانه‌ای میبینید که در سال قبل مشاهده کردید. من به شما که نگاه میکنم -عزیزان جوان دانشجو- مسجد کرامت و مسجد امام حسن مجتبی را به یاد میآورم؛ که آنجا هم همین شماها -شماهای سی و پنج سال قبل- مینشستید و درس تفسیر قرآن و تفسیر نهج‌البلاغه و مبانی نهضت اسلامی مذاکره و بحث میشد؛ نوشته میشد و گفته میشد. چوبش را هم میخوریم؛ هم شما میخوردید، هم ما میخوردیم. دستگاه جبارِ طاغوت، آن روز تحمل نمیکرد که یک طلبه با جمعی دانشجو بنشینند و از دین حرف بزنند؛ بخصوص که محفل دانشجوئی ما آن روز، محفل گرمی هم بود؛ محفل پُر جمعیت و متراکمی بود. البته این جمعیتهائی که امروز شما بعد از انقلاب میبینید، قبل از انقلاب در هیچ جا و به هیچ مناسبتی شکل پیدا نمیکرد؛ اما نسبت به جلسات و اجتماعات آن روز، هیچ اجتماعی شاید در کشور -اجتماع دانشجوئی- به یکپارچگی، یکدستی و تراکم اجتماع مسجد امام حسن یا مسجد کرامت که بنده آنجا درس تفسیر برای دانشجوها میگفتم، وجود نداشت. شما حالا یادآور آن خاطره‌ها برای من هستید.  اول یک جمله در باب مطالبی که این عزیزان دانشجو بیان کردند، عرض بکنم. من تقریباً همه‌ی آنچه را که این عزیزان گفتند، قبول دارم. این پیشنهادها، این فکرهای نو، این برقهائی که در ذهن جوانِ دانشجوی ما میزند، برای ما خیلی ارزشمند است. حرفها ضبط شد، ان‌شاءالله اینها مورد توجه قرار میگیرد. آن مقداری که با کارکرد متعارف و لازم برنامه‌های ما تماس دارد، مستقیماً از سوی ما دنبال خواهد شد، آن مقدار هم که مربوط به دستگاههاست، به آن توصیه خواهد شد. البته عزیزان دانشجو -نه فقط اینجا، همه جا- وقتی حرف میزنند، ایده‌پردازی میکنند، فکر نو و شیرین خودشان را با ما در میان میگذارند، یک چاشنی گله و شکوه و آه و ناله‌ای هم با آن همراه میکنند؛ عیبی هم ندارد؛ دل نازک جوانها در مقابل نابسامانیها هنوز مثل دل ما سخت و محکم نشده؛ زود دلهاشان تحت تأثیر قرار میگیرد. گفت: دلم از هیچ میلرزد، دل یار است پنداری به مویی بسته صبرم، نغمه‌ی تار است پنداری  بحثی که امروز من مطرح میکنم، بحث لزوم بازشناسی الگوی توسعه و پیشرفت است. ما میخواهیم پیشرفت کنیم. مدل این پیشرفت چیست؟ این مدل را باید بازشناسی کنیم. در آخرین دیداری که من با دانشجوها داشتم -چند ماه قبل در سمنان- بحث تحول را مطرح کردم. گفتم تحول، سنت الهی است در زندگی بشر. با او سینه به سینه نباید شد؛ از او استقبال باید کرد. باید تحول را مدیریت کرد، تا به پیشرفت بینجامد؛ جامعه را پیش ببرد. این را آنجا مطرح کردم. البته همان‌جا هم گفتم -الان هم تکرار میکنم- دانشگاهیان؛ چه دانشجو، چه استاد و حوزویان؛ چه طلبه، چه استاد، همه باید این خط و رشته‌ی فکری را تعقیب و دنبال کنند. حالا توضیحات بیشتری عرض خواهم کرد تا بتوانیم به نتیجه برسیم.  کارهای بزرگ از ایده‌پردازی آغاز میشود. این ایده‌پردازی کاری نیست که در اتاقهای دربسته و در خلأ انجام بگیرد. باید فکرهای گوناگون، اندیشه‌های گوناگون با آن سر و کار پیدا کنند، تماس پیدا کنند تا آنچه که محصول کار هست، یک چیز عملی و منطقی از آب در بیاید. پس جان کلام، در این بحثی که امروز من میخواهم بکنم، این است که ما باید توسعه و پیشرفت را بازشناسی کنیم، ببینیم برای کشور ما، برای جامعه‌ی ما، مدل پیشرفت چیست.  دو گرایش غلط همیشه درباره‌ی پیشرفت و تحولِ منتهی به پیشرفت وجود داشته است. یک گرایش عبارت است از خیانتهائی که به نام پیشرفت و تحول انجام گرفته؛ ضربه‌هائی که به نام خدمت و زیر پرچم اصلاحگری بر پیکر ملت ما وارد شده است. از دوران قاجار خیلی از درباریان قاجار و شاهزادگان قاجاری -که هم بیسواد بودند، هم دنیاپرست بودند، هم در عین حال با محافل غربی ارتباط داشتند- عامل و وسیله‌ی وابستگىِ نادانسته‌ی کشور و فرهنگ ما به غرب شدند و ادعایشان این بود که این، پیشرفت و تحول است!  در قضیه‌ی مشروطه، آن خطِ انگلیسىِ ماجرای مشروطه حرفش ترقیخواهی بود؛ شعارش توسعه و پیشرفت بود. همان کسانی که رهبران مشروطه را نابود کردند؛ شیخ فضل‌الله را به دار کشیدند، مرحوم آیةالله بهبهانی را ترور کردند، ستارخان و باقرخان را غیر مستقیم به قتل رساندند و خلع سلاح کردند، رهبران صادق مشروطه را زیر فشار قرار دادند و یک عده افرادی را که وابسته‌ی به غرب و سیاستهای استعماری بودند، به نام مشروطه‌خواه بر مردم مسلط کردند، شعار آنها هم همین ترقیخواهی بود! آنها هم میگفتند: پیشرفت، تحول! زیر این نام، آنچنان خیانت بزرگی انجام گرفت.  رضاخان با شعار ترقی و اصلاح آمد سر کار. کودتا کرد؛ حکومت کودتا، بعد هم آن دیکتاتورىِ سیاه و بی‌نظیر، که همه تحت عنوان و زیر پرچم پیشرفت و توسعه و ترقی انجام گرفت. محمد رضا پسر او -حکومت موروثی و بعد هم کودتا در مرداد ۳۲- هم ادعای حرکت اصلاحی داشت و این همه فاجعه برای این کشور به وجود آوردند. ضربه‌ای که به این کشور و به این ملت زدند، این طوری بود.  در سطح جهانی هم همین طور است. استعمار ملتها -که لکه‌ی ننگ تاریخ بشر در یکی دو قرن اخیر هست- به نام پیشرفت ملتها انجام گرفت. استعمار یعنی نوسازی. انگلیس‌ها، هلندیها، پرتغالیها، فرانسویها در نقاط مختلف آسیا و آفریقا و امریکای لاتین رفتند بومیها را قتل عام کردند، سرزمینها را تصرف کردند، دزدی کردند، خیانت کردند، هزار فاجعه به وجود آوردند؛ زیرِ نام نوسازی، پیشرفت، استعمار.  در دوره‌ی بعد هم که نواستعمار پدید آمد، باز هم همین بود. این همه تجاوز، این همه جنگ‌افروزی، این همه کودتا که به وسیله‌ی سرویسهای امنیتی کشورهای غربی -چه امریکا، چه انگلیس و چه غیر اینها- انجام گرفته، همه زیر پرچم تجددخواهی و پیشرفت و تحول و توسعه انجام گرفته. همین الان شما افغانستان و عراق جلوی چشمتان است. امریکاییها آمدند وارد عراق شدند برای اینکه دنیای نوئی را؛ دنیای آزادی، دمکراسی و توسعه را برای مردم عراق به وجود بیاورند. شما ببینید الان در عراق چه خبر است! شاید در طول دوران حکومتهای کودتائىِ عراق -که آخرینش صدام بود- محنتی را که امروز مردم عراق دارند از دست امریکاییها میکشند، تا حالا تحمل نکرده باشند. زن و مرد عراقی تحقیر میشوند. جوان امریکایی چکمه‌اش را میگذارد پشت گردنِ یک جوان عراقی؛ چرا؟ چون از خیابان عبور میکرده و به او مشکوک شده؛ او را میخواباند و جلوی چشم زن و بچه‌اش، صورتش را به خاک فشار میدهد. یا مرد را جلوی چشم مرد خانه کتک میزنند؛ مردها زن خانه را به اسم توسعه و پیشرفت و به اسم نجات ملت عراق بازرسی بدنی میکنند. در افغانستان هم همین طور است.  پس نام توسعه از یک طرف مورد چنین سوء استفاده‌هائی در طول تاریخ و در زمان خود ما در سرتاسر دنیا و در کشور خود ما انجام گرفته است. از یک طرف هم در نقطه‌ی مقابل، کسانی بوده‌اند و هستند که با هر نوع نوآوری و تحولی مخالفت کرده‌اند؛ به اسم اینکه این سابقه ندارد، این را نمیشناسیم، این را نمیدانیم، به این مشکوکیم. حدیثِ «شرّ الأمور محدثاتها» را بد معنا کرده‌اند. با اینکه نوآوری سنت تاریخ است؛ سنت طبیعت است و بدون نوآوری زندگی بشر معنا پیدا نمیکند؛ اما اینها مخالفت کردند. این دو گرایش متضاد وجود داشته است.  پس ما باید پیشرفت و آن چیزی را که از تحول اراده میکنیم و میخواهیم، درست برای خودمان معنا کنیم و بفهمیم دنبال چه هستیم، تا نه آن سوء استفاده انجام بگیرد، نه این مخالفت و ضدیت. البته این به معنای این نیست که ما تازه میخواهیم پیشرفت را شروع کنیم، لذا الگو برای پیشرفت میخواهیم؛ نه، پیشرفت در کشور ما با انقلاب و با نهضت انقلابی شروع شد. یک جامعه‌ی ایستای راکد، زیر فشار، استعدادهای خفته، بدون اجازه‌ی هیچ تحرکی در دریای عمیق استعدادهای ملی ما، با حرکت انقلابی دگرگون شد.  امروز علاوه بر این که خودِ تشکیل نظام جمهوری اسلامی یک تحول بزرگ، یک پیشرفت شگفت‌آور و عظیم بود که یک حکومت موروثىِ کودتائىِ فاسدِ وابسته را یک ملتی بتواند تبدیل کند به یک حکومت مردمی، که هیچ تحولی از این بالاتر نیست و خودِ این، بزرگترین تحول و بزرگترین پیشرفت بود، این را هم من به شما عرض بکنم که در هیچ نقطه‌ی دنیا، در هیچ کشوری از کشورهای دنیا این منظره‌ای را که شما امروز ملاحظه میکنید، نمیتوانید ببینید. اینکه مسؤولان کشور با دانشجوها صمیمانه، رو به رو، ساعتها بنشینند؛ یا رئیس‌جمهور کشور به تمام شهرهای دور و نزدیک کشور برود و در همه جا با استقبال و مواجهه‌ی مردم رو به رو شود؛ با مردم رو به رو حرف بزند. در مبارزات انتخاباتی سفر میکنند و با طرفدارهای خودشان مواجه میشوند؛ اما هم آنها میدانند، هم مخاطبانشان، که اینها کار تبلیغاتی است؛ کار انتخاباتی است؛ بعد از انتخابات تمام میشود؛ چه ناکام بشوند، چه پیروز بشوند. اما معنای مردمی در کشور ما این است که نه فقط انتخابِ مردمی است، ارتباطِ مردمی هم است. با مسئولان حکومت، با اجزاء حکومت، تعاطی و تبادل فکر و ارتباط وسیع و عمیق عاطفی است؛ عشق‌ورزىِ بین مسئولان و مردم است. مسئولانِ صادق به معنای واقعی کلمه به مردم عشق میورزند؛ مردم هم به آنها متقابلا همین‌طور.  بعد از انقلاب هم تا کنون، ما هم در زمینه‌ی علمی، هم در زمینه‌ی اجتماعی، هم در زمینه‌ی سیاسی، هم در زمینه‌ی بین‌المللی، هم در زمینه‌های اقتصادی و عمرانی پیشرفتهایی که کرده‌ایم، بهت‌آور است. جوان امروز ما، دانشجوی امروز ما که شما هستید، نسخه‌ی گذشته را جلوی چشم ندارید تا مقایسه کنید که امروز چه است و آن روز چه بود. شما امروز کشورتان را با یک کشور پیشرفته‌ای که مثلاً دویست سال سابقه‌ی تحرک علمی و پیشرفت علمی و تحقیق دارد نگاه میکنید، میبینید کمبود دارد، میگوئید کمبود است. درست هم هست، بله؛ اما این مقایسه، مقایسه‌ی علمیای نیست. کشور را باید با آنچه که بود، مقایسه کرد؛ کشور را باید با کشورهای مشابه و همجوار مقایسه کرد. امروز در آمارهای جهانی، رشد علمی ایران در درجه‌ی اول یا در درجات اول در همه‌ی دنیاست. البته با همین سرعت، هنوز خیلی عقبیم؛ اما کارهایی که شده، در همه‌ی زمینه‌ها پیشرفت بوده است. حالا نمونه‌هایش را شما در محیط دانشجوئی خودتان نگاه کنید. جمعیت کشور ایران از بعد از انقلاب دو برابر شده؛ جمعیت دانشجو ده برابر شده و تعداد دانشگاهها و رشته‌ها و پیشرفتها هم شاید بیش از ده برابر شده. یک روزی ساده‌ترین وسیله را ما بایستی از دیگران گدائی میکردیم؛ اما امروز پیچیده‌ترین فناوریها را کشور ما میتواند خودش درست کند. این پیشرفتها محیرالعقول است؛ شگفت‌آور است؛ این را دیگران هم تصدیق دارند، که حالا اگر فرصت بشود، ان‌شاءالله عرض میکنم.  به هر حال بحثی که برای الگوی پیشرفت میکنیم، برای این نیست که میخواهیم پیشرفت را شروع کنیم؛ پیشرفت از انقلاب شروع شده، بلکه به این معناست که با بحث نظری و تعریف شفاف و ضابطه‌مند از پیشرفت، قصد داریم یک باور همگانی در درجه‌ی اول در بینِ نخبگان، بعد در همه‌ی مردم به وجود بیاید که بدانند دنبال چه هستیم و به کجا میخواهیم برسیم و بخشهای گوناگون نظام بدانند چه کار باید بکنند. این را باید پیدا کنیم. البته من امروز نمیخواهم مدل و الگوی پیشرفت را اینجا مطرح کنم؛ نه، میخواهم لزوم این کار را بگویم.  مدل‌سازی و الگوسازی، کار خود شماست؛ یعنی کار نخبگان ماست. در تحقیقات دانشگاهی باید دنبالش بروند، بحث کنند و در نهایت مدل پیشرفت را برای ایران اسلامی، برای این جغرافیا، با این تاریخ، با این ملت، با این امکانات، با این آرمانها ترسیم و تعیین کنند و بر اساس او، حرکت عمومی کشور به سوی پیشرفت در بخشهای مختلف شکل بگیرد.  چرا لزوم این کار را باید بیان کرد؟ خیلی ساده است؛ به خاطر اینکه امروز در چشم بسیاری از نخبگان ما، بسیاری از کارگزاران ما، مدل پیشرفت صرفاً مدلهای غربی است؛ توسعه و پیشرفت را باید از روی مدلهایی که غربیها برای ما درست کرده‌اند، دنبال و تعقیب کنیم. امروز در چشم کارگزارانِ ما این است و این چیز خطرناکی است؛ چیز غلطی است؛ هم غلط است، خطاست، هم خطرناک است. غربیها در تبلیغات خیلی ماهرند؛ یعنی ماهر شده‌اند؛ در طول این دویست سیصد سالی که کار تبلیغاتی پی‌درپی میکنند، با تبلیغات موفقِ خودشان توانسته‌اند این باور را در بسیاری از ذهنها به وجود بیاورند که توسعه‌یافتگی مساوی است با غرب و غربی شدن! هر کشوری بخواهد کشور توسعه‌یافته‌ای محسوب بشود، بایستی غربی بشود! این تبلیغات آنهاست. هر کشوری که از الگوهای موجود غرب فاصله داشته باشد، توسعه‌یافته نیست! و هر چه فاصله‌اش بیشتر، فاصله‌اش از توسعه‌یافتگی بیشتر! این‌طوری میخواهند جا بیندازند و متأسفانه در ذهنها جا انداخته‌اند.  البته غربیها این تبلیغات را کرده‌اند و ملاک و معیار توسعه‌یافتگی را الگوهای خودشان قرار داده‌اند؛ اما حقیقتاً در مقام عمل، به آن کشورهائی که میخواستند غربی بشوند، کمک درستی هم نکرده‌اند؛ یعنی همین‌جا هم صداقت بخرج ندادند. من به شما عرض بکنم: غربیها هیچ مایل نبودند و نیستند که غیر غربی وارد باشگاه علمی غرب شود. این کشورهای آسیائی که الان پیشرفت کرده‌اند -مثل ژاپن، مثل چین، مثل تا حدودی هند- غرب به هیچ کدام از اینها کمکی نکرد. چین در کشمکش‌های شدید شرق و غرب -کمونیسم و دنیای سرمایه‌داری- از طرف شوروىِ آن روز سخاوتمندانه مورد حمایت قرار گرفت؛ حتّی انرژی هسته‌ای‌اش را روس‌ها دادند. چین هیچ چیز نداشت؛ شورویها چون میخواستند یک جبهه‌ی آسیائی بزرگی در مقابل امریکا و اروپا تشکیل بدهند، چین را تجهیز کردند؛ چون چین کمونیستی بود، تجهیزش کردند. هند هم در درجه‌ی بعد همین‌طور؛ یعنی در جبهه‌بندیهای شرق و غرب، هند گرایش به چپ داشت، شورویها -چپ‌ها- کمکش کردند. امریکاییها متقابلاً پاکستان را تقویت میکردند. البته پاکستان هم انرژی هسته‌ای را خودش به وجود نیاورد، آنها از چین گرفتند؛ اما امریکا چشمش را بست و در موازنه‌های سیاسی منطقه‌ای به رو نیاورد. ژاپن، پیشرفت علمی خودش را به کمک امریکا و غرب به دست نیاورد؛ ژاپنیها توانستند نفوذ علمی کنند -شاید تعبیر سرقت، تعبیر خوبی نباشد- و توانستند علم را به شکلی که طرف راضی نیست، از او بقاپند؛ منتها ملت سختکوشی بودند و خودشان را پیش بردند؛ غرب به آنها کمکی نکرد.  ما حالا باید برای شکستن این طلسم فکر کنیم؛ کدام طلسم؟ این طلسم که کسی تصور کند که پیشرفت کشور باید لزوماً با الگوهای غربی انجام بگیرد. این وضعیت کاملاً خطرناکی برای کشور است. الگوهای غربی با شرائط خودشان، با مبانی ذهنی خودشان، با اصول خودشان شکل پیدا کرده؛ بعلاوه ناموفق بوده. بنده به طور قاطع این را میگویم: الگوی پیشرفت غربی، یک الگوی ناموفق است. درست است که به قدرت رسیده‌اند، به ثروت رسیده‌اند؛ اما بشریت را دچار فاجعه کرده‌اند. پیشرفتهای غربی، پیشرفتهایی است که امروز همه‌ی دنیا و همه‌ی بشریت دارند از آن رنج میبرند؛ کشورهای عقب‌مانده یکجور، کشورهای پیشرفته یکجور. این همان پیشرفت و توسعه‌ای است که توانسته است گروه‌های معدود و انگشت‌شماری از خانواده‌های ثروت را به ثروت برساند؛ اما ملتهای دیگر را دچار اسارت و تحقیر و استعمار کرده؛ جنگ به وجود آورده و حکومت تحمیل کرده است و در داخل خود آن کشورها هم اخلاق فاسد، دوری از معنویت، فحشا، فساد، سکس، ویرانی خانواده و این چیزها را رواج داده. بنابراین، موفق نیست. شما الان اگر آثار ادبی کشورهای غربی -مثلاً فرانسه- را که مربوط به سه قرن یا دو قرن پیش هست، بخوانید، وضع امروزِ آنجا را هم مطالعه کنید، خواهید دید مردمِ آنجا از لحاظ اخلاقی بمیزان بسیار زیادی عقب رفته‌اند. این وضعیتی که امروز بر آنجا حاکم است، آن روزها حاکم نبود. پیشرفت تمدن غربی در طول قرنهای متمادی، این کشورها را از لحاظ اخلاقی دچار مشکل کرده؛ آنها را از لحاظ اخلاقی به انحطاط کشانده؛ از لحاظ وضع زندگی هم به آنها خدمتی نکرده؛ یعنی فقر در آنجاها برنیفتاده است. در آنجا کار و تلاش زیاد است؛ اما دستاورد و محصول برای فرد و برای خانواده کم. بنابراین، پیشرفت غربی، پیشرفت ناموفقی است.  ما باید پیشرفت را با الگوی اسلامی - ایرانی پیدا کنیم. این برای ما حیاتی است. چرا میگوئیم اسلامی و چرا میگوئیم ایرانی؟ اسلامی به خاطر اینکه بر مبانی نظری و فلسفی اسلام و مبانی انسان‌شناختی اسلام استوار است. چرا میگوئیم ایرانی؟ چون فکر و ابتکار ایرانی، این را به دست آورده؛ اسلام در اختیار ملتهای دیگر هم بود. این ملت ما بوده است که توانسته است یا میتواند این الگو را تهیه و فراهم کند. پس الگوی اسلامی ایرانی است. البته کشورهای دیگر هم از آن، بدون تردید استفاده خواهند کرد؛ همچنانی که تا امروز هم ملت ما و کشور ما برای بسیاری از کشورها در بسیاری از چیزها الگو قرار گرفته، اینجا هم یقیناً این الگو مورد تقلید و متابعت بسیاری از ملتها واقع خواهد شد.  آنچه که موجب میشود ما الگوی غربی را برای پیشرفت جامعه‌ی خودمان ناکافی بدانیم، در درجه‌ی اول این است که نگاه جامعه‌ی غربی و فلسفه‌های غربی به انسان -البته فلسفه‌های غربی مختلفند؛ اما برآیند همه‌ی آنها این است- با نگاه اسلام به انسان، بکلی متفاوت است؛ یک تفاوت بنیانی و ریشه‌ای دارد. لذا پیشرفت که برای انسان و به وسیله‌ی انسان است، در منطق فلسفه‌ی غرب معنای دیگری پیدا میکند، تا در منطق اسلام. پیشرفت از نظر غرب، پیشرفت مادی است؛ محور، سود مادی است؛ هرچه سود مادی بیشتر شد، پیشرفت بیشتر شده است؛ افزایش ثروت و قدرت. این، معنای پیشرفتی است که غرب به دنبال اوست؛ منطق غربی و مدل غربی به دنبال اوست و همین را به همه توصیه میکنند. پیشرفت وقتی مادی شد، معنایش این است که اخلاق و معنویت را میشود در راه چنین پیشرفتی قربانی کرد. یک ملت به پیشرفت دست پیدا کند؛ ولی اخلاق و معنویت در او وجود نداشته باشد. اما از نظر اسلام، پیشرفت این نیست. البته پیشرفت مادی مطلوب است، اما به عنوان وسیله. هدف، رشد و تعالی انسان است.  پیشرفت کشور و تحولی که به پیشرفت منتهی میشود، باید طوری برنامه‌ریزی و ترتیب داده شود که انسان بتواند در آن به رشد و تعالی برسد؛ انسان در آن تحقیر نشود. هدف، انتفاع انسانیت است، نه طبقه‌ای از انسان، حتّی نه انسانِ ایرانی. پیشرفتی که ما میخواهیم بر اساس اسلام و با تفکر اسلامی معنا کنیم، فقط برای انسان ایرانی سودمند نیست، چه برسد بگوئیم برای طبقه‌ای خاص. این پیشرفت، برای کل بشریت و برای انسانیت است. نقطه‌ی تفارق اساسی، نگاه به انسان است. اینجا یک درنگی بکنیم و من یک مطلب معرفتی اسلامی را در اینجا عرض بکنم:  در اسلام نگاه به انسان از دو زاویه است که این دو زاویه هر دو مکمل همدیگر هستند. این میتواند پایه و مبنائی برای همه‌ی مسائل کلان کشور و نسخه‌هائی که برای آینده‌ی خودمان خواهیم نوشت، باشد. این دو زاویه‌ای که اسلام از آن به انسان نگاه میکند، یکی نگاه به فرد انسان است؛ به انسان به عنوان یک فرد؛ به من، شما، زید، عمرو به عنوان یک موجود دارای عقل و اختیار نگاه میکند و او را مخاطب قرار میدهد؛ از او مسئولیتی میخواهد و به او شأنی میدهد، که حالا خواهیم گفت. یک نگاه دیگر به انسان، به عنوان یک کل و یک مجموعه‌ی انسانهاست. این دو نگاه با هم منسجمند؛ مکمل یکدیگرند. هر کدام، آن دیگری را تکمیل میکند.  در نگاه اول که نگاه اسلام به فردِ انسانی است، یک فرد مورد خطاب اسلام قرار میگیرد. در اینجا انسان یک رهروی است که در راهی حرکت میکند، که اگر درست حرکت کند، این راه، او را به ساحت جمال و جلال الهی وارد خواهد کرد؛ او را به خدا خواهد رساند؛ «یا ایّها الانسان انّک کادح الی ربّک کدحاً فملاقیه». اگر بخواهیم این راه را تعریف کنیم، در یک جمله‌ی کوتاه میشود گفت این راه، عبارت است از مسیر خودپرستی تا خداپرستی. انسان از خودپرستی به سمت خداپرستی حرکت کند. مسیر صحیح و صراط مستقیم این است. مسئولیت فرد انسان در این نگاه، این است که این مسیر را طی کند. یکایک ما مخاطب به این خطاب هستیم؛ دیگران بروند، نروند؛ حرکت کنند، نکنند؛ دنیا را ظلمات کفر بگیرد یا نور ایمان بگیرد، از این جهت تفاوت نمیکند. وظیفه‌ی هر فردی به عنوان یک فرد این است که در این راه حرکت کند؛ «عَلَیکُم أَنفُسَکُم لَا یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهتَدَیتُم». باید این حرکت را انجام بدهد؛ حرکت از ظلمت به نور، از ظلمت خودخواهی به نور توحید. جاده‌ی این راه چیست؟ بالاخره مسیری را میخواهیم حرکت کنیم و به جاده‌ای نیاز داریم؛ این جاده، همان واجبات و ترک محرمات است. ایمان قلبی موتور حرکت در این راه است؛ ملکات اخلاقی و فضائل اخلاقی، آذوقه و توشه‌ی این راه است، که راه و حرکت را برای انسان آسان و تسهیل میکند؛ سرعت میبخشد. تقوا هم عبارت است از خویشتن‌پایی؛ مواظب خود باشد که از این راه تخطی و تجاوز نکند. وظیفه‌ی فرد در نگاه اسلام به فرد، این است. در همه‌ی زمانها، در حکومت پیغمبران، در حکومت طواغیت، یک فرد وظیفه‌اش این است که این کار را انجام دهد و تلاش خودش را بکند.  اسلام در این نگاه به انسان به عنوان یک فرد، توصیه میکنند زهد بورزد. زهد یعنی دلباخته و دلبسته‌ی دنیا نشود؛ اما در عین اینکه توصیه به زهد میکنند، قطع رابطه‌ی با دنیا و کنار گذاشتن دنیا را ممنوع میشمارند. دنیا چیست؟ دنیا همین طبیعت، همین بدن ما، زندگی ما، جامعه‌ی ما، سیاست ما، اقتصاد ما، روابط اجتماعی ما، فرزند ما، ثروت ما، خانه‌ی ماست. دلبستگی به این دنیا، دلباخته شدن به این نمونه‌ها، در این خطاب فردی، کار مذمومی است. دلباخته نباید شد. این دلباخته نشدن، دلبسته نشدن، اسمش زهد است؛ اما اینها را رها هم نباید کرد. کسی از متاع دنیا، زینت دنیا، از نعمتهای الهی در دنیا رو برگرداند، این هم ممنوع است. «قل من حرّم زینة الله الّتی اخرج لعباده و الطّیبات من الرّزق قل هی للّذین امنوا»؛ یعنی کسی حق ندارد که از دنیا اعراض کند. اینها جزو مسلّمات و معارف روشن دین است که من نمیخواهم توضیح بدهم. این، نگاه فردی است. در این نگاه به فردِ انسان، اسلام استفاده‌ی از لذائذ زندگی و لذائذ حیات را برای او مباح میکنند؛ اما در کنار او یک لذت بالاتر را که لذت اُنس با خدا و لذت ذکر خداست، آن را هم به او یاد میدهند. انسان در یک چنین راهی به عنوان انسانِ اندیشمند و دارای اختیار، باید انتخاب کند و در این صراط حرکت کند و برود. در این نگاه، مخاطب البته فردِ انسان است. هدف این حرکت و این تلاش هم رستگاری انسان است. اگر انسان به این دستورالعمل و نسخه‌ای که به او داده شده است. عمل بکند، رستگار میشود. این، یک نگاه است.  در زاویه‌ای دیگر در نگاه کلان، همین انسانی که مخاطب به خطابِ فردی است، خلیفه‌ی خدا در زمین معرفی شده؛ یک وظیفه‌ی دیگری به او واگذار شده و آن عبارت است از وظیفه‌ی مدیریت دنیا. دنیا را باید آباد کند؛ «و استعمرکم فیها». همین انسان مأمور است که دنیا را آباد کند. آباد کردنِ دنیا یعنی چه؟ یعنی از استعدادهای فراوان و غیرقابل شمارشی که خدای متعال در این طبیعت قرار داده، این استعدادها را استخراج کند و از آنها برای پیشرفت زندگی بشر استفاده کند. در این زمین و پیرامون زمین، استعدادهایی هست که خدای متعال اینها را گذاشته است و بشر باید اینها را پیدا کند. یک روزی بشر آتش را هم نمیشناخت، اما آتش بود؛ الکتریسیته را نمیشناخت، اما در طبیعت بود؛ قوه‌ی جاذبه را نمیشناخت، قوه‌ی بخار را نمیشناخت، اما اینها در طبیعت بود. امروز هم استعدادها و قوای بیشمار فراوانی از این قبیل در این طبیعت هست؛ بشر بایستی سعی کند اینها را بشناسد. این مسئولیت بشر است؛ چون خلیفه است و یکی از لوازم خلیفه بودنِ انسان، این است.  عین همین مطلب در مورد انسانهاست؛ یعنی انسان در این نگاه دوم، وظیفه دارد استعدادهای درونی انسان را استخراج کند؛ خرد انسانی، حکمت انسانی، دانش انسانی و توانائیهای عجیبی که در وجود روان انسان گذاشته شده، که انسان را به یک موجود مقتدر تبدیل میکند. این هم نگاه کلان است. در این نگاه کلان، مخاطب کیست؟ مخاطب، همه‌ی افرادند. استقرار عدالت و روابط صحیح، خواسته شده است. از چه کسانی؟ از همه‌ی افراد. یکایک افراد جامعه‌ی بشری در همین نگاه کلان، مخاطبند؛ یعنی وظیفه و مسئولیت دارند. ایجاد عدالت، ایجاد حکومت حق، ایجاد روابط انسانی، ایجاد دنیای آباد، دنیای آزاد، بر عهده‌ی افراد انسان است. در این نگاه میبینید انسان همه‌کاره‌ی این عالم است؛ هم مسئول خود و تربیت خود و تعالی خود و تزکیه و تطهیر خود، هم مسئول ساختن دنیا. این نگاه اسلام است به انسان.  اومانیزم غربی هم انسان‌محور است. اومانیزم -که محور فلسفه‌های قرن نوزدهمی و بعد و قبل از آن است- انسان را محور قرار میدهد. اما چه‌جور انسانی؟ انسان در منطق غرب و اومانیزم غربی، بکلی با این انسانی که در منطق اسلام هست، تفاوت دارد. انسان در الگو و نگاه اسلامی موجودی است هم طبیعی و هم الهی؛ دوبُعدی است؛ اما در نگاه غربی، انسان یک موجود مادی محض است و هدف او لذت‌جویی، کامجویی، بهره‌مندی از لذائذ زندگی دنیاست، که محور پیشرفت و توسعه در غرب است؛ انسان سودمحور. اما در جهان‌بینی اسلام، ثروت و قدرت و علم، وسیله‌اند برای تعالی انسان. در آن جهان‌بینی غربی، ثروت و قدرت و علم، هدفند. انسانها تحقیر بشوند، ملتها تحقیر بشوند، میلیونها انسان در جنگها لگدمال بشوند و کشته بشوند، برای اینکه کشوری به قدرت یا به ثروت برسد یا کمپانیهایی سلاحهای خودشان را بفروشند؛ ایرادی ندارد! تفاوت منطقی، این است.  بنابراین، آن چیزی که ما به آن نیاز داریم، این است که نقشه‌ی پیشرفت کشورمان را بر اساس جهان‌بینی اسلام برای این انسان، انسانِ در منطق اسلام، فراهم و تهیه کنیم. در این نقشه‌ی پیشرفت و تحول، دیگر معنا ندارد که پیشرفت با فحشا، با غوطه خوردن درمنجلاب فساد همراه باشد. معنویت، پایه‌ی اساسی این پیشرفت خواهد بود. پیشرفتی که محورش انسان است و انسانی که دارای بُعد معنوی قوی است و انسانی که علم و دنیا و ثروت و فعالیت زندگی را وسیله‌ای قرار میدهد برای تعالی روحی و رفتن به سوی خدای متعال، این پیشرفت با آن پیشرفت خیلی متفاوت است. (صدای اذان به گوش من میرسد. من معمولاً وقتی اذان بشود، برنامه را ادامه نمیدهم. ناچارم حرف را تمام کنم، لکن جمع‌بندی میکنم.)  من میخواهم بگویم مجموعه‌ی دانشگاهی کشور ما، مجموعه‌ی نخبگان کشور ما -هم حوزه و دانشگاه- یکی از بزرگترین کارهاشان باید این باشد که نقشه‌ی جامع پیشرفت کشور را بر اساس مبانی اسلام تنظیم کنند؛ دل به الگوی غربی و مدلسازیهای غربی نسپرند. او نمیتواند کشور را نجات بدهد؛ او نمیتواند پیشرفت کشور ما را تنظیم کند. کسانی که در مراکز برنامه‌ریزی یا در مراکز علمی و تحقیقی هستند و راجع به اقتصاد، راجع به سیاست، راجع به سیاست بین‌المللی و راجع به مسائل حیاتی دیگر کشور کار و فکر میکنند، دنبال این نباشند که فرمولهای غربی را؛ فرمولهای اقتصادی غرب، فرمولهای بانک جهانی یا صندوق بین‌المللی پول را با مسائل کشور تطبیق کنند؛ نه، آن نظریه‌ها، نظریه‌های مفید برای ما نیست. البته از عِلمشان استفاده میکنیم؛ ما تعصب نداریم. هرجا پیشرفت علمی، تجربه‌ی علمی باشد، استفاده میکنیم. از مصالح استفاده میکنیم؛ اما نقشه را بر طبق فکر خودمان، بر طبق نیاز خودمان بایستی بریزیم.  امروز استقلال ملت ما یک نمونه‌ی مثل زدنی در همه‌ی دنیا شده است. ما بایستی این استقلال را در همه چیز از خودمان نشان بدهیم. استقلال یعنی در مقابل حرکت قدرتمندان عالم، حالت انفعال به خود نگیریم. آنچه که منفعت ماست، آنچه که مصلحت ماست، آنچه که با هدفهای ما و آرمانهای ما منطبق است، آن را دنبال کنیم؛ زیر فشار تبلیغات دشمن و کار سیاسی دشمن قرار نگیریم. و ملت ما نشان داده که این قدرت را دارد که در مقابل فشارها مقاومت کند. یک دوره‌ای شرق و غرب عالم، دست به دست هم دادند و این ملت را زیر فشار یک جنگ سنگین و سخت هشت‌ساله قرار دادند، ولی ملت با کمال قدرت تحمل کرد. بعد از آن تا امروز، زیر فشارهای تبلیغاتی، زیر فشار تحریم اقتصادی قرار داشتیم. حالا تازه ما را به تحریم اقتصادی تهدید میکنند! کِی بوده است که ما تحریم اقتصادی نداشته باشیم؟ ما همین پیشرفتهای علمی در زمینه‌ی هسته‌ای و غیر اینها را در حال و هوای تحریم اقتصادی به دست آوردیم. این را غربیها هم میدانند؛ میفهمند. البته در داخل متأسفانه، عده‌ای هستند که به قدری مجذوب و فریفته‌ی حرف غرب و تفکر غرب و مبانی غربند که حاضر نیستند بشنوند و قبول کنند؛ حتّی آنچه را هم که پیشرفت علمی در کشور به وجود آورده است، تا دیگران تصدیق نکنند، اینها قبول نمیکنند!   من به یاد دارم، شاید حدود دو سال، دو سال و نیم قبل، آن وقتی که این سانتریفیوژهای ما مشغول کار شده بود و جوانان و دانشمندان ما توانسته بودند اینها را راه بیندازند و مسئولان وقت؛ رئیس‌جمهور و دیگران خبرش را گفتند، تعدادی از فیزیکدانهای دانشگاهی که مردمان خوب و بسیار سالم و صادقی هم هستند، بعضیشان هم من را میشناسند، به من نامه نوشتند، که آقا! نبادا اینها را باور کنید! چنین چیزی اتفاق نیفتاده و ممکن نیست! حاضر نبودند باور کنند؛ قبول کنند. این، همان تلقین است. تا غربیها؛ آژانس و دیگران، خودشان آمدند نگاه کردند، تصدیق کردند، اعتراف کردند که چنین چیزی را باور نمیکردند در ایران به وجود بیاید، آن وقت دیگران؛ دیرباورها، در داخل کشور باور کردند. عین همین قضیه در مورد سلولهای بنیادی به وجود آمد. بنده چندبار پیشرفتهای سلولهای بنیادی را در چند سخنرانی بر زبان آورده بودم. از دانشمندان کشور و از بعضی از دانشگاهها به من نامه نوشتند: آقا! این قضیه را شما این‌قدر نگوئید، این واقعیت ندارد؛ این جور نیست! اینی که میگوئید در سلولهای بنیادی پیشرفت کرده‌اند و در شبیه‌سازی (کلونینگ) (۱) دارند تمرین و کار میکنند، باور نکنید؛ چنین چیزی اتفاق نیفتاده و نخواهد افتاد! بعد که گوسفند شبیه‌سازی شده را جلو چشم همه قرار دادند، بعد که در سمیناری که تشکیل دادند، دانشمندان معروف دنیا، زیست‌شناسهای درجه‌ی یک دنیا آمدند مصاحبه کردند و تصدیق کردند که پیشرفتها، پیشرفتهای محیرالعقولی است، آن وقت یک عده از دیرباورها باور کردند! این هم آفتی است که ما استعداد خودمان، پیشرفت خودمان، توانائیهای خودمان را باور نکنیم؛ وقتی هم اتفاق میافتد، باور نکنیم.  آنچه که انقلاب به ما داده و توقع ما از خودمان است، این است که این را روز به روز در خودمان تقویت کنیم؛ آن، اعتماد به نفس است. اعتماد به نفس ملی؛ ملت به خود اعتماد به نفس داشته باشد، بداند که میتواند مقاصد خودش را با همت بلند و با مجاهدت و با همدستىِ همه‌ی کشور با یکدیگر، پیش ببرد؛ این را باید بدانیم. جامعه‌ی دانشگاهی ما در زمینه‌ی کار خود، در زمینه‌ی علم‌پژوهی خود باید این را از بُن دندان باور کند و دانشجوی ما، استاد ما، محقق ما، مدیران دانشگاهی ما بدانند که هر کاری بخواهند، میتوانند بکنند؛ در سایه‌ی همت، در سایه‌ی مجاهدت و در سایه‌ی تلاش. این، آن چیزی است که ما لازم داریم. من البته بحثم از این طولانیتر بود، بحث را قطع کردم.  در پایان فقط چند توصیه به دانشجویان عزیز بکنم: در محیط دانشگاه، محیط دانشجوئی، نقد منصفانه و متقابلاً نقدپذیریمتواضعانه هر دو لازم است. جوان، آن هم دانشجو، در محیط علمی باید ذهنش و زبانش باز باشد؛ نقد کند؛ البته منصفانه باشد. نقد را با عیبجوئی و با عصبانیت و با بهانه‌گیری نباید اشتباه کرد؛ اما نقادی باید کرد. در عین حال نقدپذیر هم باید بود. دیگران هم اگر از ما به عنوان دانشجو، به عنوان تشکل دانشجوئی نقد کردند، بپذیریم؛ یعنی تحمل کنیم؛ بپذیریم به معنای تحمل کردن است.  یک توصیه‌ی دیگر: در محیط دانشگاه، تحمل و مدارای سیاسی لازم است. تشکلهای دانشجوئی نسبت به هم مدارای سیاسی داشته باشند؛ تحمل سیاسی داشته باشند. درگیر کردن مجموعه‌های دانشجوئی با هم، نقشه‌ی خطرناکی است که کشیده شده است؛ این نقشه را کشیده‌اند. باید مراقب باشید. میخواهند تشکلهای دانشجوئی را به جان هم بیندازند. ما همین اواخر شاهد بودیم که در چندتا دانشگاه داشتند این کار را میکردند. البته دانشجویان عاقل و با شعور و بلوغِ سیاسی نگذاشتند این اتفاق بیفتد. اما نقشه این است. راه مواجهه‌اش هم همین است که مجموعه‌های دانشجوئی، افراد دانشجوئی و تشکلهای دانشجوئی، حالت مدارا و تحمل داشته باشند.  یک توصیه‌ی دیگر، مسأله‌ی حفظ اصول و روحیه‌ی آرمانگرایی است. شما محافظه‌کار نشوید. ممکن است گذشت سن، بعضیها را محافظه‌کار کند؛ اما موتور حرکت، جوانی است. جوان ما نباید محافظه‌کار شود. جوان باید آرمانگرا باشد. از آرمانها کوتاه نیائید. آرمانها را بخواهید، قله‌ها را بطلبید، تا یقین بکنیم که به نیمه راه لااقل خواهیم رسید. البته اگر قله را بطلبید، بنده یقین میکنم به خود قله هم خواهید رسید. روحیه‌ی آرمانگرایی را که از جمله‌ی مصادیق روحیه‌ی آرمانگرایی، تمسک به اصول و مبانی فکری است، از دست ندهید.  توصیه‌ی بعدی، مسأله‌ی خودسازی اعتقادی و علمی؛ و اعتقادی و عملی است، که بعضی از دانشجویان عزیز هم اینجا تذکر دادند. «علیکم انفسکم»؛ آن نگاه اسلام به انسان در خطاب فردی را همیشه در نظر داشته باشید. خودتان را حفظ کنید؛ «علیکم انفسکم». جاده‌ای که انسان را به خدا و نورانیت میرساند، جاده‌ی ترک محرمات و بجا آوردن واجبات است. واجبات را اهمیت بدهید، گناهان را پرهیز کنید؛ تهذیب یعنی این. چون دلهای شما جوان است، نورانی است، آلودگی بحمدالله در دلها و روحهای شما نیست، خدای متعال کمک خواهد کرد؛ تفضل خواهد کرد.  توصیه‌ی بعدی، مسأله‌ی درس خواندن و پرداختن علمی است. حقیقتاً درس بخوانید. حقیقتاً باید در محیطهای دانشجوئی، جستجوی دانش باشد. آدم میبیند در بعضی از میحطهای دانشجوئی، دانشجو به معنای واقعی دانش، جو نیست؛ یعنی در جست و جوی دانش نیست؛ یک چیز حفظی و سر هم بندی است؛ نگذارید این جوری شود. حقیقتاً جوینده‌ی دانش باشید و دانش را فقط خواندنِ متن و فراگرفتن متون ندانید. الان در جمع اساتید، قبل از اینجا، مطرح میکردم؛ دانشجو بایستی پرسشگر، متعمق، اِشکال کننده‌ی به استاد، جستجوکننده‌ی از زوایا و گوشه کنارهای بحث علمی بار بیاید.  و در نهایت، این دختر عزیزمان گفتند ورزش. من به ورزش معتقدم. البته اینها یک مقداری مربوط به مدیریتهاست که امکانات را برای دانشجویان فراهم کنند، یک مقدار هم مربوط به خود دانشجویان است؛ همه را هم تقصیر مدیریتها نباید انداخت. بالاخره این ارتفاعات اطراف مشهد -که بنده، تهران هم همیشه این اشکال را دارم به جوانها- ارتفاعات به آن خوبی، جلوی چشم مردم است؛ نه بلیط ورودی دارد، نه مشکلی دارد؛ نمیروند؛ صبح خواب را ترجیح میدهند؛ تنبلی میکنند. ورزش مهم است و برای نشاط و سلامت و شادابی شما جوانها خیلی مهم است. امیدواریم ان‌شاءالله خداوند به شماها توفیق بدهد و آینده را با همت شما جوانهای عزیزان ان‌شاءالله برای مردم خودمان و ملتهای منطقه، آینده‌ی شیرین و روشنی قرار بدهد. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌ ۱) همانندسازی
1,396
1386/02/19
بیانات در دیدار اعضای انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان‌
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3381
 بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ خیلی خوشوقت و خوشحالم از دیدار شما جوانان عزیز که جلوه‌های صفا و پاکیزگی و نورانیت دلهای شما را انسان در هر دیداری به چشم مشاهده میکند. همیشه اینجور است که جوانها برای یک ملت و یک کشور دارای اهمیتند. اما گاه در شرایطی این اهمیت مضاعف میشود. مثلاً از باب مثال اگر بخواهیم عرض کنیم، وقتی یک کشوری، یک ملتی درگیر یک مبارزه و چالش نظامی با دشمنان خود هست، نقش جوان در آنجا بارزتر میشود؛ یا وقتی یک کشور در حال خیزش به سمت قله‌های علمی و عملی و تجربی و سیاسی و اجتماعی است، نقش جوانها از اوقات دیگر در تاریخ آن ملت بارزتر میشود. حقیقت این است که کشور و جامعه‌ی ما بعد از انقلاب، در تمام طول این دوران، لحظات حساسی را گذرانده است که نقش جوانها و تأثیر حالت جوانی و استعدادهای جوانی در آن، یک نقش برجسته است. با اینکه ما ملت با استعدادی هستیم و بودیم، بر اثر تسلط سیاستهای استعماری و استبدادی و سلطنتهای موروثىِ خاندانی و حکومتهای غاصب و جائر، در طول دو سه قرن، از قافله‌ی علم جهانی عقب ماندیم. عقب‌ماندگی علمی همراهِ خود عقب‌ماندگی اقتصادی و فرهنگی و نظامی و بقیه‌ی عقب‌ماندگیها را هم به بار میآورد. یک کشوری که با توجه به استعداد خود، با توجه به زمینه‌های طبیعی و انسانی خود، با توجه به جایگاه جغرافیایی خود - که اگر به نقشه‌ی جهان نگاه کنید، توجه میکنید که ایران در چه نقطه‌ی حساسی قرار دارد - با توجه به ذخائر زیرزمینی خود، باید یکی از پیشرفته‌ترین و یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیا باشد، در دوره‌ی حکومتهای قاجاری و بعد پهلوی، تبدیل شد به حکومت عقب‌افتاده‌ىِ دست‌نشانده‌ىِ فقیرِ ضعیفِ توسریخور. این، در تاریخ ما اتفاق افتاد. گناهش به گردن کیست؟ در درجه اول به گردن آن زمامداران فاسد و بی کفایت است، که وابسته هم شدند؛ وقتی سیاستهای استعماری غرب وارد میدان شد، وابسته هم شدند. آنها همت و حمیّت نداشتند؛ فقط به فکر زندگی و آقایی خودشان و حفظ قدرت حکومت خودشان بودند. گناه، در درجه اول بر دوش اینهاست؛ حالا حد اقل این دو سلسله‌ی سلاطین قاجاری و سلاطین پهلوی. ملت ایران حق دارد که در روز قیامت و در پیش خدای متعال گریبان این ستمگران را بگیرد و ادعانامه‌ی عظیم و وحشتناکی را علیه اینها در دست بگیرد، بگوید اینها کسانی بودند که یک کشورِ با استعداد، غنی، بزرگ، دارای آن سابقه‌ی فرهنگی بی نظیر را - که چنین کشوری لااقل باید در عِداد کشورهای درجه‌ی یک جهان باشد؛ والّا اصلاً درجه‌ی یک است؛ و در بالای ستون کشورها باید قرار داشته باشد - تبدیل کردند به یک کشور درجه‌ی چندم؛ هم فقیر، هم ضعیف، هم تحقیر شده، هم توسریخور، هم نا امید. بعد چه اتفاقی افتاد؟ در خلال این صد، صد و بیست سالی که بخش آخر آن دوران سخت تا امروز. گذشته، وجدانهای بیدار و شخصیتهای بزرگی پیدا شدند که هشدارهایی دادند؛ برقهایی در آسمان تاریک و ظلمانىِ زندگىِ این کشور جهاندند که روشنیهایی به وجود آمد؛ بیداریهایی به وجود آمد که یک نمونه‌اش مخالفت میرزای شیرازی با کمپانی رژىِ معروف بود که در واقع همه‌ی کشور را بتدریج میبلعید و میخواست سرنوشتی مثل سرنوشت استعماری هندوستان برای ایران رقم بزند؛ یا فریادهای مرحوم آیت‌الله مدرس در صحن مجلس ملی آن روز در مقابله‌ی با رضاخان و دیگران و دیگران، در مقابله با آن قرارداد خائنانه‌ای که آن روز داشتند میبستند که همه‌ی کشور را تحویل انگلیسها بدهند. اینها برقهایی در این فضا روشن کرد؛ دلها را روشن کرد، عزم‌ها را محکم کرد. نهضت به وسیله‌ی پیشروان این فکر شروع شد، رهبری الهی و با عزم و ارده‌ای مثل امام، خدای متعال در اختیار ملت گذاشت؛ باز هم همین جوانها، حرکت خودشان را کردند، یک تحول عظیم و بنیادی به وجود آمد؛ میله‌های زندانی که ملت ایران در آن گرفتار بود، شکسته شد، لکن از اینجایی که انقلاب شروع کرد، تا آنجایی که باید ملت ایران برسد، راهِ طولانی است. این راه طولانی پر از چالشهای گوناگون است؛ همت میخواهد، نیرو میخواهد، نشاط میخواهد، ابتکار میخواهد، تراکم عظیم نیروها را میطلبد. اینها باید به وسیله‌ی جوانها، روحیه جوان، نشاط جوانی تأمین شود. معمولاً دوران دفاع مقدس را به یاد می‌آورند که درست هم هست؛ انسان در دوران دفاع مقدس، گاهی آنقدر داوطلبان جوان را میدید که چشم انسان از کثرت جمعیت، سیاهی میرفت و از شور و شوقی که اینها داشتند برای اینکه به خطوط مقدم دفاعی بروند و از استقلال کشور در مقابل تهاجم نظامی دفاع کنند. اما من میخواهم عرض کنم که قضایای دیگر ما و چالشهای فراوان ظریف دیگری که داشتیم، کمتر از دوران دفاع مقدس نیست. ملت ایران پرچم حاکمیتِ معنویت و دین را بر زندگی بشری برافراشته و در دست گرفته. این، خیلی مهم است. درست است که امروز انسانها در همه نقاط دنیا تقریباً، بخصوص در همین کشورهای غربی و مادی، از مادیت دلزده شده‌اند؛ دلشان برای یک معنویتی - که درست هم آن معنویت را نمیشناسند - پر میزند و جوانها سر در گم دنبال چیزی ورای این ظواهر مادی و این لذات مادی هستند که برای آنها عادی شده؛ دنبال معنویتند؛ اما قدرتهای اداره‌کننده‌ی عالم، مدیریتهای اقتصادی دنیا؛ یعنی همین غارتگران، چپاولگران، یعنی همین که شما به آن استکبار جهانی میگوئید، نمیگذارند ملتها به سمت معنویت راه پیدا کنند. شوق هست؛ اما مانع هم هست. در یک چنین دنیایی، جمهوری اسلامی؛ یعنی یک ملت، یک کشور بزرگ در یک نقطه‌ی حساس با این همه جوان، با این ثروتهای مادی و معنوی که درس هست و همه هم میدانند، پرچم معنویت را در دست گرفته، میگوید من میخواهم انسانها را در سایه معنویت به سعادت، به خوشبختی، به رفاه، به امنیت، به پیشرفت علمی و به استقلال برسانم؛ و ثابت کرده که این، شدنی است. این یک هماوردطلبی بزرگ نسبت به استکبار جهانی است و فلسفه‌های آنها را باطل میکند؛ روشهای آنها را یکسره زیر سؤال می‌برد. اگر این ملت بتواند خودش را به قله‌های پیشرفت و علم و ترقی برساند، یک دروازه‌ی عظیمی جلوی راه ملتها برای رفتن به سمت معنویت باز میشود. لذا کارشکنی میکنند؛ مخالفت میکنند؛ تبلیغات سوء میکنند؛ تحقیر میکنند؛ از فشارهای سیاسی و اقتصادی استفاده میکنند، برای اینکه این ملت نتواند به این مقصود برسد؛ اما عزم ما و عزم این ملت، عزم راسخی است و راه را ادامه میدهد؛ اینجاست که نقش نیروی جوان خودش را نشان میدهد. جوان مؤمن، جوان لبریز از امید، جوان دارای اعتماد به نفس، جوانی که به ابتکارات و استعدادها و خلاقیت خود اعتقاد دارد، با نشاط جوانی و نیروی جوانی، میتواند در بلند کردن این بار عظیم و پیش بردن این گردونه‌ی عظیم نقش ایفا کند. همه‌ی سعی دشمنان ما این است که این عناصرِ زنده‌کننده و پیش‌برنده را از جوانهای ما بگیرند؛ ایمانش را بگیرند، اعتماد به نفسش را بگیرند؛ کما اینکه در دوره طاغوت موفق شده بودند. جوان ما آن روز اعتماد به نفس نداشت، خودش را به طور غریزی و شبه غریزی، کوچکتر و حقیرتر از یک جوان اروپایی میدانست! مگر جوان اروپایی چیست؟ کیست؟ یک موجود سر تا پا عقده‌ی روحی و مشکلات روانی و گرفتاریهای گوناگون مادی و معنوی؛ اما تبلیغات رنگین، تصویری از جوان ما درست کرده بود که این جوان ما به این تصویر که نگاه میکرد، همیشه احساس میکرد که کوچکتر است؛ حقیرتر است؛ یک چنین اشتباهی را در ذهن جوانهای ما کاشته بودند. الان هم جوانهای آن دوران که پیر مردهای امروزند، آنهایی که تحت تأثیر انقلاب قرار نگرفتند، اگر مراجعه کنید، همان روحیه و احساس را در اینها میبینید؛ تربیت غلط دوران جوانی آن روز. آنها اعتماد به نفس نداشتند. میخواهند از جوانِ امروز، اعتماد به نفسش را بگیرند، ایمانش را بگیرند، روحیه‌ی ابتکارش را بگیرند، روحیه‌ی خلاقیتش را بگیرند، شوق او به پیشرفت و کار را بگیرند و او را با گرفتاریهای گوناگون سرگرم و مشغول کنند. حالا یکی را به شهوات، یکی را به کارهای لغو، یکی را به هرزه‌گردی و بیهوده این ور و آن ور رفتن، یکی را به یقه‌ی این و آن را گرفتن. شما که انجمنهای اسلامی هستید، مسئولیت مضاعفی دارید؛ یعنی مسئولیت جوان این روزگار - که خود، مسئولیت بسیار بزرگ و بسیار پر افتخاری است، که شاید این قطعه‌ای که شما دارید در آن زندگی میکنید، از لحاظ حساسیت در طول تاریخ ما، کمتر در گذشته تکرار شده و کمتر هم در آینده تکرار شود؛ قطعه‌ای که بناست یک ملت عقب‌مانده را به پیشرفته‌ترین ملت دنیا تبدیل کند - و یک مسئولیت دیگر شما، مسئولیت انجمن اسلامی است؛ یعنی آن جوانی که برای خود در بین جوانهای دیگر رسالت و مسئولیت قائل است. ممکن است جوانها اشتباه کنند؛ ممکن است تحت تأثیر احساسات غلط یا فهم غلط یا آدرسهای غلط یا جاذبه‌های خطرناک قرار بگیرند. باید آنها را نجات داد. شما آن نقش نجات دهنده را میخواهید ایفا کنید، بالاخره در این دریای عظیم جوانی، یکی هم ممکن است غرق شود، که نجات غریق لازم است. انجمن اسلامی بدون اینکه پرچم این ادعا را بلند کند و به رخ این و آن بکشاند - که این به رخ کشیدن چیز خوبی نیست - باید برای خود، نقش نجات غریق قائل باشد. گفت آن گلیم خویش به در می‌برد ز موج وین سعی میکند که بگیرد غریق را شما مجموعه‌ای هستید که سعی میکنید نگذارید کسی غرق بشود؛ نگذارید کسی اشتباه کند؛ نگذارید کسی متوقف بماند. همه‌ی بدیها در کج رفتن و افتادن نیست؛ نرفتن و متوقف شدن هم بدی است. محیط انجمن اسلامی، یک چنین محیطی است؛ انگیزه‌ی انجمن اسلامی یک چنین انگیزه‌ای است. معلوم است که عنصر نجات غریق شنایش باید از شنای دیگران خیلی بهتر باشد؛ والّا نه فقط غریق را نمیتواند نجات بدهد، که خودش هم غرق خواهد شد. پس باید خودتان را قوی کنید؛ بنیه‌ی اعتقادی و بنیه‌ی اخلاقی را باید قوی کنید. من دو سه سال پیش به جوانها - ظاهراً در جمع شما بود یا یک جمع دیگری - گفتم من به جوانها میگویم: تحصیل، تهذیب، ورزش. تحصیل کنید؛ یعنی نیروی خرد، فکر، مغز، علم در شما تقویت شود. الحمدلله گزارشی که من دارم، این است که بچه‌های انجمن اسلامی دانش‌آموزی در دبیرستانهایی که حضور دارند، معمولاً درسشان هم بهتر از درس همکلاسیها و هم‌دوره‌ایهایشان هست - حالا ممکن است همه‌جا اینجور نباشد - این، خیلی چیز خوبی است، باید اینطور باشد. از لحاظ علمی خودتان را تقویت کنید، پیش ببرید؛ نه فقط برای اینکه حرف شما در دیگری اثر کند، برای اینکه شما میخواهید یک ستونی باشید که این بنای عظیم، این کاخ مجلل - کاخ مدنیت و پیشرفت ملت ایران - بر روی این ستونها بر سرِپا بایستد و بنا شود. در کنار تحصیل، تهذیب باشد. دلهای شما جوانها نورانی است؛ فطرت الهی در شماها زنده و درخشان است. امروز شما خودتان را به کارهای نیک، خلق‌نیک، رفتارنیک اگر وادار کنید و عادت بدهید، هویت انسانی شما همین‌جور شکل میگیرد و تا آخر عمر این دستاورد با شما خواهد ماند. بخصوص در این مقطع سنی شماها، که یک مقطع زرین است؛ یک مقطع طلایی است. در این مقطع خیلی کارهای بزرگ میشود بر روی شخصیت خود انجام داد؛ خودسازی. ارتباطتان را با خدا قوی کنید. در مسائل دینی بر نقاط عقلانی و ظریف بپردازید و آنها را از استادان ماهرش فرا بگیرید. دین، عواطف هم دارد؛ لکن این عواطف به معنویات عمیق، به فکر عمیق تکیه دارد؛ این فکر را باید آموخت و با مبانی دینی آشنا شد و بر اساس آن، روی شخصیت خود، روی دل خود اثر گذاشت. روی دل خودتان باید اثر بگذارید. ما باید دل خودمان را خیلی اوقات مخاطب قرار بدهیم. یکی از اهلِ معنا گفته بود من روزی چند هزار مرتبه فلان ذکر را بر این دل خفته‌ی غافل خودم خواندم؛ چه تعبیر خوبی است. نماز همان ذکری است، همان آب حیاتی است که انسان به دل خود میبخشد؛ نمازِ با توجه؛ توجه به معنا، توجه به اینکه در مقابل خدا قرار داریم. نماز را این‌طوری بخوانید. وقتی به نماز میایستید، به یاد بیاورید که در مقابل خداوند متعال ایستاده‌اید و دارید با او حرف میزنید. در سرتاسر نماز سعی کنید این حالت حفظ بشود، آنوقت این نماز اثر میگذارد و دل انسان را مثل اکسیر عوض میکند. اکسیر ماده‌ی کیمیایی است که میگویند مس را طلا میکند. دل ما از مس هم که باشد، اکسیر ذکر آن را به طلا تبدیل میکند. این، خیلی مهم است. تهذیب شامل رفتارها هم میشود؛ رفتار با پدر و مادر. پدر و مادرهایتان را هم دوست بدارید و هم این دوستی را به آنها ابراز کنید؛ هم احترامشان کنید. هم اطاعتشان کنید؛ در داخل محیط خانه، اخلاق شما، رفتار شما میتواند یک خانواده را بسازد. یک جوان گاهی در یک خانواده، پدر، مادر، برادران، خواهران را تحت تأثیر قرار میدهد. من گاهی به خانواده‌ی شهدا که سر میزنم، پدرها، مادرها - این را من شنیده‌ام - میگویند این جوان، جوان شهیدشان، در داخل خانه با رفتار خود، معلم ما بود؛ نماز خواندنش، نماز خواندن را به ما یاد میداد؛ قرآن خواندنش، قرآن خواندن را به ما یاد میداد؛ وظیفه‌شناسی، نشاطش برای کار، نشاط و وظیفه‌شناسی را به ماها تعلیم میداد. یک جوان مؤمن و مهذب در داخل خانواده، مثل یک چراغ محیط خانواده را روشن میکند و برادرها، خواهرها از او فرامیگیرند؛ در داخل محله، در داخل محیط زندگی، در داخل محیط کار. حالا تابستان در پیش است. ان‌شاءالله بعد از امتحانات، جوانان انجمنهای اسلامی بیش از دیگران به فکر باشند که از این فراغت تابستان و از این فرصت برای مطالعه، برای فراگیری، برای شرکت در کارهای بدنی که در خدمت مردم هست - گاهی بسیج و دیگران، کارهایی را در اختیار جوانها میگذارند؛ فعالیتهای بدنی، خدمات، سازندگی - و کمک به پدر و مادر، کمک به خانواده، تهذیب و ورزش استفاده کنند. ورزش هم یک کار لازم است. من به همه‌ی جوان‌ها، دخترها، پسرها، توصیه‌ی دائمیام این است که ورزش بکنند. این سه عنصر اصلی را شما جوانهای انجمن اسلامی با کیفیت بهتر و با کیفیت بالاتر در رفتار خودتان و در تأثیری که بر روی دیگر جوانها میگذارید، انجام دهید. جوانی یک نعمت بزرگی است که یک بار به هر انسانی داده میشود؛ یک دوره‌ی معینی هم دارد. از آن دوره که گذشتید، از برکات آن دوره میتوانید استفاده کنید. پیرمردهای دارای آرامش روحی و فکر روشن و رفتار منظم و برنامه‌ریزی شده، کسانی هستند که جوانی را با این خصوصیات گذرانده‌اند. پیرمردهای کسل، آشفته، بیحوصله، سیر از زندگی، کسانی هستند که در جوانی این ذخیره را فراهم نکرده‌اند. پیرمردها و پیرزن‌هایی که در کهولت راحت با خدا انس پیدا میکنند، کسانی هستند که این انس را در جوانی به دل خودشان یاد داده‌اند. اشتباه است اگر خیال کنیم میشود جوانی را کلاً به غفلت گذراند. اما در پیری یک انسان ذاکر و شاکر خدا بود؛ نخیر، نمیشود. سعی میکنند گاهی، اما نمیتوانند. این ذخیره‌ای که شما در جوانی فراهم میکنید، این ذخیره‌ی همه‌ی عمر شماست تا آخر، چه ذخیره‌ی جسمی، چه ذخیره‌ی فکری، چه ذخیره‌ی قلبی و روحی. این ذخیره‌ی شماست تا آخر عمر و ذخیره‌ی ابدی شماست برای زندگی ابدی، که حیات واقعی آنجاست. قدر این دوران را بدانید؛ قدر عضویت در انجمن اسلامی را هم بدانید. فردای این کشور برای شماست؛ ساختن این کشور با دستهای توانای شما امکان‌پذیر است. جامعه‌ی جوان کشور ما، جامعه‌ی بسیار خوبی است. استعداد، طبیعی است؛ فضا، فضای حرکت و نشاط و تلاش است. البته دشمن خیلی دارد خودکُشون میکند برای اینکه جامعه‌ی جوان ما را از کار بیندازد؛ ریزشهایی هم یک گوشه‌هایی داریم، از آنها هم بنده بیخبر نیستم؛ اما رویشها بمراتب بیشتر از ریزشهاست. جوانهای ما خوبند، دارند خوبتر هم میشوند، ان‌شاءالله پیش هم میروند. و من مطمئنم آن روزی که بنده و امثال بنده - طبقات سنی ما - در دنیا نیستیم، آن روز شما دنیای عالی را که محصول تلاش امروزتان هست، خواهید دید و تجربه خواهید کرد. و ان‌شاءالله باز برای آینده‌های بهتر و برتر از آن برنامه‌ریزی خواهید کرد. امیدواریم خداوند متعال، دلهای نورانی شما و جانهای پاکیزه‌ی شما را همیشه نورانی و پاکیزه نگه دارد. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
1,397
1386/02/12
بیانات در دیدار معلمان
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3380
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ اولاً خوش‌آمد عرض میکنیم به همه‌ی برادران و خواهران عزیزِ معلم که لطف کردید و این دیدار صمیمی و شیرین را ترتیب دادید. در بین نامگذاریهای نمادینی که در طول سال، روزهایی به نامهای گوناگونی نامیده میشوند، به اعتقاد من روز معلم یک امتیاز و اهمیت ویژه‌ای دارد؛ و این اهمیت ناشی از اهمیت مقام معلم است. هنگامی که درباره‌ی معلم صحبت میکنیم، یک وقت معنای عام معلم را در نظر میگیریم که بسیار معنای با عظمت و با اهمیتی است. معلم یعنی کسی که در دل انسان یک چراغی را روشن میکند و او را از جهالتی به دانایی و معرفتی رهنمون میشود؛ این معنای معلم است. این بزرگترین چیزی است که در حیات انسان قابل تصور است. نمونه آن، معلمِ شهیدِ عزیزِ امروز ما، یعنی شهید مطهری است که با دانش خود، با فکر عمیق و نیرومند خود، ابعادی از مسائل اسلامی را در بخشهای مختلف حلاجی کرد، بررسی کرد، روشن کرد و در خلال دهها کتاب با ارزش، اینها را در اختیار ما قرار داد. وقتی محاسبه میکنیم، هر کدام از این بخشهایی را که شهید مطهری به آن وارد شده است و بررسی عمیق و عالمانه کرده است و در اختیار ما گذاشته است، چراغی است که این مرد بزرگ در ذهن ما و در دل ما روشن کرده است. چه چیزی با این قابل مقایسه است؟ این یک نگاه به معنای معلم. همان‌طور که امام بزرگوار ما فرمودند و مکرر همه گفته‌ایم و شنیده‌ایم، تعلیم، نقش انبیاء است - «یعلّمهم الکتاب والحکمة» - بلکه نقش خود وجود مقدس باری‌تعالی‌ است - «علّم الانسان ما لم یعلم» - و در مرتبه‌ی نازلتر، افراد بشر هستند که به یکدیگر تعلیم میدهند: یکی معلم است، یکی متعلم است. شما و هرکسی در هر نقطه‌ای - چه در آموزش و پرورش، چه در دانشگاهها، چه در حوزه‌ها، چه در محافل تعلیمىِ گوناگون - کارش این باشد که به مردم چیزی یاد بدهد، حقیقت باارزشی را برای آنها روشن کند یا معرفتی بر معرفتهای مردم بیفزاید، او دارای همین شأن معلمی است؛ این خیلی محترم و معتبر و ارزشمند است. نگاه دوم که در این دیدار، من درباره‌ی آن میخواهم عرایضی را به شما عزیزان عرض کنم، نگاه به معلم به معنای معلمِ آموزش و پرورش است؛ این معلم با معلمهای دیگر فرق دارد. همه‌ی معلمها عزیزند، اما معلم آموزش و پرورش، یک نقش استثنائی دارد که هیچکدام از معلمان دیگر - چه پدر و مادر که معلم فرزندشان در خانه‌اند، چه اساتید بزرگ و دانشمندی که در مراحل علمی انسانها را ارتقاء میدهند - با این مجموعه‌ی معلمان آموزش و پرورش، از این جهت نمیتوانند همدوشی کنند؛ معلم آموزش و پرورش، یک اهمیت ویژه دارد. این اهمیت ویژه از کجاست؟ از اینجاست که آموزش و پرورش و مدارس - دوازده سالِ از پیش دبستانی تا انتهای دبیرستان - یک کارگاه عمومىِ آموزشی است برای همه‌ی افراد یک جامعه؛ مثل یک قرنطینه است که همه‌ی افراد جامعه از یک نقطه‌ای وارد این مجموعه و این کارگاه میشوند و از یک نقطه‌ای خارج میشوند. آن‌هم در چه دورانی؟ در دورانی که در عمر هفتاد ساله و هشتاد ساله و صد ساله‌ی یک انسان، هیچ دورانی از لحاظ فراگیری، به اهمیت این دوران نیست؛ دوران طلایی فراگیری، یعنی از شش سالگی تا هجده سالگی. آموزش و پرورش و معلم را با این نگاه ببینید. سلسله‌ی عظیمِ میلیونىِ آحاد یک ملت، در بهترین دوره‌های زندگی برای فراگیری - یعنی در همان دوازده سال - وارد کارگاه عظیمی میشوند که اسمش آموزش و پرورش است. سرو کار اینها با کیست؟ با معلم. بنابراین معلم، نقش‌آفرینِ این کارگاه عظیم و دوازده ساله است. حالا شما نگاه کنید به یک کشور. شما به‌عنوان یک انسان، به‌عنوان یک مدیر، به‌عنوان یک رئیس و به‌عنوان یک دلسوز، میخواهید کشوری داشته باشید که افراد آن از لحاظ استعداد، برجسته باشند؛ از لحاظ اخلاق، پاکیزه باشند؛ از لحاظ اقدام، شجاع باشند؛ از لحاظ فکر، دارای تدبیر باشند؛ افراد این کشور مردمانی مستقل، دارای فکر، دارای ابتکار، دارای روح خلاقیت، پرهیزگار، پاکدامن، نظم‌پذیر، قانون‌پذیر، اهلِ اقدامهای بزرگ و آرمان طلب باشند؛ میخواهید یک چنین کشور و جامعه‌ای بسازید. کیست که در دنیا آرزویش این نباشد که کشور و جامعه‌اش از مردان و زنانی تشکیل شده باشد که دارای این روحیات و خصوصیات باشند؟ یعنی ظرفیتهای استعدادی را به کار ببندند، شجاعت در اقدام داشته باشند، آرمانهای بلند را دنبال کنند، خسته نشوند، شوق و نشاط داشته باشند، نظم و انضباط داشته باشند، در آنها ولنگاری و بیانضباطی و تن‌پروری وجود نداشته باشد. حالا میخواهیم کشوری با این خصوصیات درست کنیم. شما نگاه کنید و ببینید جای تربیت انسانها کجاست؟ از اول ولادت تا وقت مرگ، کدام نقطه و کدام منطقه و محیط، برای تربیت چنین انسانهایی مناسب‌تر از آموزش و پرورش است؟ همین قرنطینه‌ی دوازده ساله میتواند انسانها را با همین خصوصیاتِ مثبت تربیت کند. یعنی اگر کارخانه‌ی آموزش و پرورش خوب کار بکند، در جهت درست کار بکند، همه‌ی اجزائش کار بکند، طراحی و مدلسازی و مدیریتش خوب کار بکند، بدون تردید یک کشور در هر نقطه‌ای که قرار داشته باشد، بعد از بیست سال، بیست و پنج سال به نقطه‌ای میرسد که مردمش دارای این خصوصیات برجسته‌اند. این نقش آموزش و پرورش است؛ این نقش معلم آموزش و پرورش است؛ این را دستِ کم نمیشود گرفت. کدام بخش از مجموعه‌ی اداری و آموزشی کشور غیر از آموزش و پرورش، این اهمیت عظیم را دارند که این حجم وسیع از انسانها در بهترین اوقات عمرشان، به صورت مستمر - دوازده سال - زیر دست آنها باشند؟ اهمیت آموزش و پرورش این است. این که ما برای معلم احترام قائلیم و بنده به معنای حقیقی کلمه معلم را تجلیل و تکریم میکنم، تعارف نیست؛ این برای خوشایند زید و عمرو نیست؛ این واقعیت است و مبتنی بر این فلسفه است. معلم - چه بخواهند، چه نخواهند - رتبه‌ی بالا و عالیای دارد و در حساس‌ترین نقطه ایستاده است. اهمیت آموزش و پرورش را عرض کردیم. در مجموعه‌ی آموزش و پرورش، البته نیروهای ستادی هستند، طراحان هستند، فکرسازان هستند، کتاب‌نویسان هستند و همه‌ی آنها در این اهمیت و ارزش سهیمند؛ اما میداندار، معلم است. همه‌ی طراحیها و مدلسازیها برای این است که معلم بتواند کارش را خوب انجام بدهد. وسط میدان، معلم است؛ صف مقدم، معلم است؛ بقیه کمککننده و پشتیبانیکننده و تدارککننده‌ی به او هستند تا او بتواند این عنصر و این ماده‌ی طبیعی را که در اختیار او قرار داده‌اند - یعنی کودک و نوجوان - با هنرمندی خود، با جهاد خود، با دلسوزی و کاردانی خود به یک ماده‌ی با ارزش تبدیل کند و ارزش افزوده‌ی او را بالا ببرد. این ارزش افزوده، دیگر قابل مقایسه با ارزش افزوده‌ی تولید هیچ مصنوع و هیچ شیء دیگری نیست؛ حتی اگر ما از خاک طلا بسازیم، ارزش این از آن بالاتر است؛ اگر با استخراج معدن، انرژی هسته‌ای به‌وجود بیاوریم، این از آن بالاتر است. شما انسان تربیت میکنید و انسان تولید میکنید؛ آن هم انسانی با آن خصوصیات. حالا اگر معلمین یک کشوری تصمیم بگیرند که نقطه‌ی مقابل این عمل کنند؛ یعنی به جای انسان شجاع، انسان ترسو بسازند؛ به جای انسان مستقل، انسان توسریخور و ضعیف بسازند؛ به جای انسان عاشق میهن خود و مفاخر ملی خود، انسانِ دلبسته‌ی به بیگانگان بسازند؛ به جای انسان پاکدامن و پرهیزگار و مؤمن، انسان لاابالی و بیایمان و بیدین بسازند؛ به جای انسانهای با استعداد و دارای اعتماد به نفس و خودباور، انسانهای بهت‌زده و دلباخته‌ی قدرتهای علمی و غیر علمىِ دیگران بسازند، شما ببینید چه فاجعه‌ای در کشور رخ خواهد داد. طراحی نظام آموزشی کشور در دوران حاکمیت طواغیت - یعنی از دوران ایجاد آموزش و پرورش جدید در زمان رضاخان - این نوع دوم بود. ممکن بود مدیرانِ مستقیم، خودشان هم ندانند چه کار میکنند؛ اما هدف این بود؛ طراحی این بود، تربیت شده‌های آنها هم کم و بیش همین جور شدند. البته در بین معلمین و کارمندان آموزش و پرورش، آدمهای متدین و مستقل و مؤمن و پاکدامنی وجود داشتند - کم هم نبودند - آنها کار خودشان را کردند؛ اما نقشه، این بود. در نظام اسلامی، نقشه بعکس است؛ نقشه این است که در این کارگاه عظیم، انسانهایی با آن خصوصیاتی که گفتم، تربیت شوند. جوان، دوران بلوغش در اختیار شماست. دوران بلوغ یک انسان، دوران تحول و شکل‌یابی شخصیت ماندگار و طولانی اوست؛ جوان در این دوران در اختیار معلم است. معلم نه فقط با درس خود، بلکه با شخصیت خود روی دانش‌آموز اثر میگذارد. یک معلم عاقل، عالم، خویشتندار، نافذ، خوشبین، با امید به آینده و اهل کار جمعی، دانش‌آموزِ خود را هم این‌گونه بار میآورد؛ اما معلم خشن و بیحوصله، جور دیگری دانش‌آموز را بار میآورد؛ درس هر چه باشد. لذا پرداختن به آموزش و پرورش و اهمیت دادن به معلم، یک اصل مهم و درجه‌ی اول در نظام اسلامی است. آنچه که ما در باب معلم‌ما عرض کردیم و عرض میکنیم، مخاطب آن عموم مردم کشورند؛ هم دانش‌آموزها باید قدر معلمشان را بدانند، هم خانواده‌ها باید قدر معلم فرزندشان را بدانند، هم دستگاههای دولتی و مسؤولین باید اهمیت معلم را درک کنند. پس مخاطب اول، مخاطب عمومی است؛ یعنی همه‌ی مردم باید بدانند معلم یک چنین شرافتی دارد؛ یک چنین اهمیتی دارد. در درجه‌ی اول، تکریم معلم برعهده‌ی همه است - یعنی مردم، خانواده‌ها، اولیاء و مسؤولین - لیکن مخاطب ویژه‌ی این حرف، خود معلمینند. معلمین در واقع باید توجه کنند که در چه جایگاه حساسی ایستاده‌اند. شما یک صنفی مثل بقیه‌ی اصناف نیستید. نباید با این چشم به این شغل نگاه کنید که یک شغلی انسان به‌دست آورده و نانی از این راه به‌دست می‌آید. بله، نان هم به‌دست می‌آید، یک راه اعاشه‌ای هم محسوب میشود؛ لیکن مسأله‌ی معلم، برای خودِ معلم باید آن رسالت و مسؤولیت عظیمی باشد که به اجمال، آن را شرح دادم. معلم توجه کند که کجا ایستاده است و در چه جایگاه حساسی است. اگر بخواهیم یک تشبیه معقول به محسوسی بکنیم، ممکن است نقش یک سوزنبان در مسیر یک قطار، کم‌اهمیت به نظر برسد، لیکن مرگ و زندگىِ کاروانی که در این قطار نشسته‌اند، به کار این سوزنبان و دقت او بستگی دارد؛ اگر غفلت کند، فقط در حرفه و شغلش غفلت نکرده است؛ مسأله‌ی جان و سرنوشت یک مجموعه‌ی مردمی به او وابسته است. نقش معلم هم چنین نقشی است، که خود معلمین باید به آن توجه کنند. البته واقعیت جامعه‌ی معلمین ما یک واقعیت دلپذیری است؛ این را من از روی اطلاع عرض میکنم. در سرتاسر کشور، جامعه‌ی معلمین، یک جامعه‌ی پاکیزه، پاکدامن، متعهد، کوشا، صبور و غالباً علاقه‌مند و معتقد به کار خود است. علامتش هم همین است که ما در همه‌ی دورانهای حساس کشور - از جمله دوران دفاع مقدس و جنگ تحمیلی - ایفای نقش معلمین را در جهت‌دهی به دانش‌آموزان، دیده‌ایم. در طول این سالها و از بیست و پنج سال پیش به این‌طرف، از همان زمانی که بنده مسؤولیت ریاست جمهوری داشتم و در شورای عالی انقلاب فرهنگی مشغول خدمت بودم و از نزدیک شاهد جریانات بودم، یکی از آماج‌های توطئه‌های دشمن، جامعه‌ی معلمین بودند. من اول امسال عرض کردم که دشمن، سه هدفِ عقب‌ماندگی علمی، عقب‌ماندگی اقتصادی و شکستن یکپارچگی ملی را بجد تعقیب میکند؛ دلار خرج میکند؛ مزدور میگیرد و ورزیده‌ترین کارشناسهای سرویس‌های امنیتی را به کار می‌اندازد تا این سه کار در کشور انجام بگیرد؛ یعنی از لحاظ اقتصادی عقب بمانیم و شکست بخوریم؛ از لحاظ علمی، پیشرفتی را که شروع شد است متوقف کنیم؛ از لحاظ یکپارچگی ملی هم این وحدتی را که وجود دارد بشکنیم و به جان هم بیفتیم. دشمن دارد این سه هدف را دنبال میکند. در دو بخش از این سه هدف، یکی از آماج‌های مهم، معلمینند؛ هم در بخش پیشرفت علمی، هم در بخش وحدت اجتماعی. البته امروز اوج فعالیتهای دشمن است؛ اما از همین بیست سال، بیست و پنج سال قبل هم این توطئه‌ها وجود داشته است که بنده از نزدیک شاهدش بوده‌ام. در مقابل این موج توطئه و فشار توطئه، جامعه‌ی معلمین مثل کوه ایستاده‌اند. این که عرض میکنم جامعه‌ی معلمین ما پاکیزه‌اند، یک شاهد بزرگش همین است. خیلی سعی کردند و تلاش کردند از طریق معلمین یک اختلاف و دلخوری بزرگی بین آحاد مردم به وجود بیاورند، اما نتوانستند؛ باز هم نمیتوانند و باز هم معلمین ایستاده‌اند. برادران و خواهران عزیز! کشور در حال یک تحرک جدی به سمت جلوست؛ هم از لحاظ علمی، هم از لحاظ سیاسی، هم از لحاظ نظامی و هم از لحاظ استحکام بنیه‌های اقتصادی. نظام اسلامی در عمل دارد نشان میدهد که یک نظام ریشه‌دار، اثرگذار و دارای اقتدار درون‌زاست؛ نه اقتداری که بعضی از کشورهای بیچاره و سیاستمداران نگون‌بخت دارند، که ناشی از حمایت فلان قدرت و بهمان قدرت است؛ نه، اقتدار نظام سیاسی جمهوری اسلامی، اقتدار درون‌زاست؛ مثل یک کوه که بیش از آن مقداری که از کوه دیده میشود و در زیرِ زمین، ریشه‌های آن کوه است؛ نظام اسلامی دارد نشان میدهد که این‌گونه است و روز به روز هم در این جهت جلو رفته است. ما داریم به سمت جلو حرکت میکنیم و حرکت هم حرکت آرامی نیست؛ حرکت سریعی است. این ایستادگی را مستبدین عالم نمی‌پسندند. فلان پادشاهِ دورافتاده‌ی فلان کشور، در ردیف این مستبدین محسوب نمیشود. مستبدترین مستبدان عالم، آن کسانیاند که در رأس نظام استکبار جهانی نشسته‌اند. ظاهر قضیه در کشور آنها، ظاهرِ دموکراسی است - که آن هم باطناً دموکراسی نیست - اما رفتار آنها در سطح بین‌المللی، رفتار دیکتاتورمآبانه‌ی یک دیکتاتور خشن است. اینها نمی‌پسندند که یک ملتی، نظام سیاسیای را بر سر کار بیاورد که اینجور در مقابل مطامع آنها و در مقابل دست‌اندازیهای آنها بایستد؛ ولی میبینند که ملتهای مسلمانِ دیگر، تحت تأثیر این حرکت عظیم و نیرومند اسلامی در ایران قرار گرفته‌اند. شما ببینید، امروز رئیس‌جمهور اسلامی ایران و مقامات درجه‌ی اول کشور به هر کشور اسلامی بروند و به آنها این فرصت داده شود که به میان مردم بروند، احساسات مردم، احساسات پُرجوش و خروش طرفدارانه است! علت چیست؟ چرا وقتی رؤسای جمهور ما به هر کشوری رفته‌اند و به آنها فرصت داده شده که به میان مردم بروند، مردم چندین برابرِ رؤسا و شخصیتهای محبوب خودشان به آنها عشق میورزند و اظهار علاقه میکنند؟ چرا؟ این به خاطر آن است که حرکت عظیم ملت ایران کار خودش را، تأثیر خودش را، نفوذ خودش را در سطح افکار عمومی دنیای اسلام نشان داده و به مرحله‌ی بُروز رسانده. شجاعت، ایستادگی، فداکاری و صداقت در قول و عمل، اثر میگذارد و آثار طبیعی دارد. ممکن است رؤسا و مسئولین سیاسىِ خیلی از کشورها بخواهند سر به تن جمهوری اسلامی نباشد؛ اما مردمشان صددرصد در نقطه‌ی مقابل آنها، عاشق و دلبسته‌ی به نظام جمهوری اسلامیاند. ما از این قبیل کشورها در اطراف خودمان و در همین منطقه‌ی عظیم و حساسی که در آن قرار داریم، میشناسیم. استکبار جهانی این را میبیند. ما این گونه داریم پیشرفت میکنیم؛ این توسعه‌ی نفوذ معنوی را هم داریم؛ اما اگر این حرکت را با عقل، با شجاعت، با توکل به خدا و با احساس مسؤولیت جمعی ادامه ندهیم، ضرر خواهیم کرد؛ هم در آموزش و پرورش، هم در همه جای دیگر. آموزش و پرورش باید روزبه‌روز با هدفهای کلان و بسیار مهمی که برای او وجود دارد و من به بعضی از آنها اشاره کردم، خود را بیشتر تطبیق دهد. نظام آموزش و پرورش باید در همین جهت، یک تحول اساسی پیدا کند. الان دارند خوب کار میکنند و ما از مجموعه‌ی شما آموزش و پرورشیها شِکوه‌ای نداریم؛ اما معتقدیم احتیاج به یک حرکت تحول‌گونه‌ای وجود دارد. طراحان فکور و اندیشمند، در زمینه‌های سازماندهی و شکل دادن به محیطهای درسی و کلاسهای درسی و محتوای آنها و تربیت معلمین و ترسیم خطوط مهم و روشن در مجموعه‌ی آموزش و پرورش، باید کارهای تحول‌آمیز و مهم بکنند؛ این البته به همکاری خود بدنه‌ی آموزش و پرورش احتیاج دارد؛ بیرون از آموزش و پرورش، کار زیادی برای آموزش و پرورش نمیشود کرد. در خود مجموعه‌ی آموزش و پرورش، افراد فرزانه، برجسته، باهوش و بااستعداد فراوانند که میشود از استعداد آنها برای پیشبرد آموزش و پرورش و رفع خلأها و کمبودها استفاده کرد. بنده آینده‌ی این نظام آموزشی را آینده‌ی روشنی میبینم. نقطه‌ی اساسی و قابل اتکاء، همین دلسوزی و تدین و علاقه‌مندی و دلبستگی شماها به منافع کشور است؛ این، آن نقطه‌ی اساسی است. از این روحیه، خیرات و برکات زیادی برمیخیزد و دشمن هم کاری نمیتواند بکند. ان‌شاءاللَّه به لطف الهی و به مدد دعای ولیعصر (ارواحنافداه) و به برکت ارواح طیبه‌ی شهدای عزیزما و روح مطهر امام بزرگوار، آموزش و پرورش در جهت تعالی و تکاملِ هرچه بیشتر خود، پیش خواهد رفت. امیدواریم که در آینده‌ی نه چندان دوری، شاهد همان وضعی باشیم که حقیقتاً متناسب با پیشرفت زمانه و نیاز نظام جمهوری اسلامی است. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,398
1386/01/17
بیانات در دیدار کارگزاران نظام
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3379
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ امروز، روز بزرگی برای تاریخ اسلام، بلکه تاریخ بشریت است؛ روز ولادت نبی مکرم و رسول اعظم اسلام، حضرت محمّدبن‌عبداللَّه و همچنین روز ولادت امام به‌حق‌ناطق، حضرت جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی‌طالب (علیهم سلام‌اللَّه و رحمته). و برکات این روز به خاطر آن ولادت عظمی و ولادت امام بزرگوار، امام جعفر صادق، برای مسلمانها بسیار عظیم است. بزرگداشت این روزها برای تذکر ماست؛ تذکر به عظمت مولود این روز، که حقیقتاً فهم و ادراک بشری کوچکتر از آن است که بتواند آن حقیقت عظیم و آن روح والا و بزرگ را، با آن نورانیت، بدرستی درک کند. آنچه بر زبان امثال ما جاری میشود، مربوط به همین جنبه‌های ظواهر قضیه است که: فاق النبیّیّن فی خَلق و فی خُلق‌ و لم یدانوه فی علم و لا کرم‌ و کلّهم من رسول اللَّه ملتمس‌ غرفا من البحر او رشفا من الدیم‌ این چیزهایی است که عقل بشر و ادراک بشری میتواند در وجود نبی اعظم از دور مشاهده کند و در برکات احکام و قوانین و کلمات آن بزرگواران خود را غوطه‌ور سازد. ما امروز به عنوان مسلمان و به عنوان انسان، محتاج پیامبریم؛ حتّی به عنوان مردمانی از نوع بشر. چون پیغمبر اکرم رحمةً للعالمین بود؛ نه فقط رحمةً للمسلمین. همه‌ی بشریت مرهون برکات و رحمت پیامبر اعظم‌اند. آنچه که به عنوان رسالت الهی، آن بزرگوار به بشریت عطا کرده است - که جامع همه‌ی مهامّ و کلیات آن، «قرآن کریم» است - امروز در اختیار ماست و میتوانیم از آن بهره ببریم. پیغمبر اکرم راه نجات را بر روی بشر باز کرد؛ راه صلاح را به روی بشر گشود؛ بشریت را در جاده‌ای تشویق به حرکت کرد که حرکت در این جاده میتواند مشکلات بشر را از بین ببرد؛ دردها را درمان کند. بشریت دردهای دیرین دارد که مربوط به یک دوره و یک زمان نیست؛ بشریت محتاج عدالت است، محتاج هدایت است، محتاج اخلاق والای انسانی است، محتاج دستگیری و رهنمایی است؛ عقل بشر، محتاج کمک مبعوثان الهی است. این راه را به روی بشر، پیامبر اعظم با همه‌ی سعه و ظرفیت هدایت الهی باز کرد. آنچه که موجب شد و پس از این هم موجب میشود که بشر از برکات این هدایت و این اعانت الهی برخوردار نشود، مربوط به خود انسانهاست؛ مربوط به جهل ماست؛ مربوط به کوتاهی و کاهلی و تنبلی ماست؛ مربوط به هویپرستی و نفس‌پرستی ماست. بشر اگر چشم را باز کند، عقل را به کار بیندازد، همت بگمارد، حرکت بکند، راه باز است برای اینکه همه‌ی این مشکلات و دردهای دیرین و زخمهای کهنه‌ی بشری درمان شود. در مقابل این دعوت، دعوت شیطان است که جنود و یاران و دست‌پروردگان خود را در مقابل انبیاء همیشه بسیج کرده است و بشر بر سر دو راهی است؛ باید انتخاب کند. امروز امت اسلامی - در همه‌ی اقطار اسلامی - نگاه جدیدی به شریعت اسلام و آئین اسلام پیدا کرده‌اند؛ بعد از غفلتهای طولانی، بعد از دور ماندن از زلال حقایق اسلامی در دورانهای متوالی و قرون متعدد. امروز بشریت چشم گشوده است؛ دنیای اسلام و امت اسلامی چشم گشوده است به احکام اسلام و معارف اسلام؛ چون فلسفه‌های دست‌سازِ بشری ضعف و ناتوانی خود را در صحنه نشان داده‌اند. دنیای اسلام، امروز میتواند با تمسک به شریعت اسلامی و معارف اسلامی، پیشتاز بشریت به سوی تعالی و کمال باشد. دنیا، امروز آماده‌ی تحرک امت اسلامی است. پیشرفتهای علمی بشر - در عمده‌ترین بخشِ آن، اخلاق و معنویت و روح دینی به زاویه و به حاشیه رانده شده است - و دانش بشری و نگاه نوِ انسان به حقایق طبیعی عالم، میتواند دستمایه‌ای برای حرکت امت اسلامی باشد. معارف اسلامی در اختیار دنیای اسلام است؛ سیره‌ی پیغمبر، کلام پیغمبر، از همه بالاتر، «قرآن کریم» در اختیار دنیای اسلام است و دنیای اسلام میتواند حرکت کند. آنچه که در دوران کنونی با ملاحظه‌ی حوادث عالم و با رصد کردنِ آنچه که در دنیای سیاست میگذرد جای تردید نیست، دو سه مطلب عمده است: یکی، بیداری دنیای اسلام است. حرفی که در صد سال قبل مصلحان دنیای اسلام در کشورهای مختلف در غربِ دنیای اسلام، در شرقِ دنیای اسلام، در محیطهای غریبانه بر زبان میآوردند، امروز در دست توده‌های مردم به عنوان یک شعار مطرح است: برگشت به اسلام، احیای قرآن، ایجاد امت واحده، عزت و قدرت دنیای اسلام و امت اسلامی؛ چیزهایی که به عنوان یک آرمانِ دوردست، مصلحان در محیطهای محدود در بین خواص مطرح میکردند، امروز در بین توده‌های مسلمان جزو آرمانهای مطرح و جزو شعارهای زنده است. به هر کدام از کشورهای اسلامی که شما نگاه کنید - بخصوص در میان قشرهای جوان و تحصیلکرده و روشنفکر - این شعارها زنده است. این نشان‌دهنده‌ی این حقیقت است که هویت اسلامی در دلها زنده شده است. البته نقش پیروزی اسلام در ایران اسلامی در این زمینه نقش بسیار بارزی است. ملت ایران با فداکاری خود، با ایستادگی خود، با به دست گرفتن عَلَم عزت اسلامی، به ملتهای مسلمان روح دمیدند؛ آنها را امیدوار کردند. نتایج این امید را شما در گوشه گوشه‌ی دنیای اسلام و در کشورهای اسلامی مشاهده میکنید. این یک حقیقت غیر قابل انکار است. حقیقت غیر قابل انکارِ دیگر این است که امروز دشمنىِ با اسلام از سوی جبهه‌ی استکبار جهانی، دشمنىِ سازمان‌یافته‌تر و جدیتر و همه‌جانبه‌تری است؛ هم به لحاظ فرهنگی، هم به لحاظ تبلیغات سیاسی، هم به لحاظ تحرک سیاسی، هم به لحاظ اقتصادی. بیداری دنیای اسلام هم یک خطر برای جهان استکبار محسوب میشود. قدرتهای استکباری - یعنی آن کسانی که اداره‌ی بخش عظیمی از دنیا در پنجه‌ی اقتدار زر و زور آنهاست؛ شبکه‌ی صهیونیسم جهانی، قدرت زورگوی امریکا، دستگاههای مالیای که پشتیبان این نظام سلطه‌ی جهانی هستند - از بیداری دنیای اسلام احساس خطر میکنند و این را بر زبان هم می‌آورند. و آنچه که امروز علیه اسلام از جبهه‌های مختلف انجام میگیرد، یک حرکت سازمان‌یافته و حساب‌شده است؛ طراحیشده است. این تصادفی نیست که همان حرفی را که رئیس جمهور امریکا - که در رأس قدرت شیطانی استکبار است - در مقابله‌ی با اسلام بیان میکند، آن را به زبان دیگری یک مقام عالی روحانىِ مسیحی بیان کند! قصد مؤاخذه‌ی اشخاص را نداریم، مسأله را تحلیل میکنیم. این نمیتواند تصادفی باشد. اهانت به پیغمبر در مطبوعات، ایراد به اسلام و اتهام به اسلام به عنوان دین خشن؛ تهمت زدن به ملتهای مسلمان. از آن طرف هم اظهارات سیاسیونی که دم از جنگ صلیبی میزنند؛ دم از دشمنی با ملتهای مسلمان میزنند و صریحاً این را ابراز میکنند. اینها تصادفی نیست. دشمن به عنوان یک جبهه در مقابل امت اسلامی تصمیم بر کارشکنی و اعمال دشمنی دارد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، این دشمنی جدیتر شده است. حقیقت سوم که آن هم بسیار مهم و قابل توجه است، این است که در این رویاروئی، برخلاف محاسبات ظاهری و مادی، طرفِ علیالظاهر قدرتمندتر - یعنی مسلح به سلاح پول و سلاح نظامی و سلاح اقتصادی - مغلوبِ امت اسلامی و ملتهای مسلمان و این حرکت عظیم اسلامی شده است و کاری از پیش نبرده است. بسیار در خور توجه است که در مسأله‌ی خاورمیانه و خصوصِ مسأله‌ی فلسطین یا مسائل گوناگونی که در این منطقه است - مثل مسأله‌ی عراق، مسأله‌ی لبنان - قدرت استکباری امریکا با همه‌ی قوا به میدان بیاید و شکست بخورد. این، یک حقیقتی است. در فلسطین هم قدرتهای استکباری شکست خوردند. چه کسی میتوانست باور کند که یک سازمان مبارزی که شعار او مقابله‌ی با رژیم صهیونیستی است، در میان فلسطینیها قدرت بگیرد؟! چه کسی میتوانست باور کند که تهاجم نظامی به لبنان به وسیله‌ی یک گروه مبارزِ مؤمنِ از جان گذشته، به طور فضاحت‌آمیزی شکست بخورد، که در جنگ سیوسه روزه‌ی لبنان دیده شد؟! چه کسی باور میکرد که امریکا با همه‌ی تلاشی که در عراق کرد و با گسیل آن همه نیرو، نتواند مقاصد خود را بر ملت عراق تحمیل کند و عراق را مدخلی قرار بدهد برای سیطره‌ی بر کل منطقه‌ی عربىِ خاورمیانه و بازی کردن با ملتها و دولتهای این منطقه؟! ولی اینها اتفاق افتاد. در همه‌ی این موارد، طرفی که شکست خورد، همان طرفی بود که به حسب ظاهر، از اقتدار نظامی و اقتدار ظاهری و پول و قدرت اقتصادی و سیاسی برخوردار بود. این هم یک حقیقتی است. در این مواجهه و مقابله‌ی هویت اسلامی و هویت استکبار، طرف غالب، طرف هویت اسلامی بوده است. این حقایق را باید در نظر داشت. گاهی میگویند آقا! با واقعیات کار کنید؛ واقع‌بین باشید. واقع، اینهاست. وقایعی که باید در تحلیلها دید و در تصمیم‌گیریها مورد توجه قرار داد. این حقایق غیر قابل انکاری است که در مقابل چشم ماست و داریم میبینیم. دنیای اسلام اگر بخواهد حرکت عمیقِ امت اسلامی را در جهت پیروزی، بدرستی پیش ببرد، الزاماتی را باید قبول کند، که اولینِ این الزامات، «اتحاد» است؛ اتحاد اسلامی، انسجام اسلامی. به جان هم انداختن برادران، یکی از نقشه‌های اوّلىِ استکبار است که از قدیم هم شناخته شده است؛ تفرقه بینداز و حکومت کن، یک سیاست قدیمی است؛ همه هم گفته‌ایم، همه هم میدانیم، درعین‌حال، بعضاً متأسفانه همین سیاست را دشمنِ ما میتواند اعمال کند و ما غافل باشیم؛ به خاطر تبعیت از اهواء نفسانی، به خاطر تحلیلهای غلط، به خاطر کوته‌بینیها، به خاطر ترجیح دادن منافع شخصی یا منافع کوتاه‌مدت بر منافع بلندمدت. امروز شما نگاه کنید: سیاست استکبار ایجاد جنگ بین فلسطینی و فلسطینی است؛ بین عراقی و عراقی است؛ بین مسلمانِ شیعه و مسلمانِ سنی است؛ بین جامعه‌ی عربی و غیر عربی است. این، سیاستهای آشناست. این را اول باید همه علاج کنند. ما به سهم خود، وحدت را بین امت اسلامی یک ضرورت میدانیم. امسال را هم سالِ «اتحاد ملی و انسجام اسلامی» اعلام کردیم. انسجام اسلامی در یک وجه، خود ناظر به همه‌ی دنیای اسلامی است؛ باید با هم منسجم باشند؛ باید به یکدیگر کمک کنند؛ هم دولتهای اسلامی، هم ملتهای اسلامی. و دولتهای اسلامی در استفاده‌ی از ظرفیت ملتهای اسلامی برای ایجاد این وحدت بزرگ، میتوانند سهم و نقش داشته باشند. چیزهایی مانع از اتحاد میشود. عمده‌ی آنها بعضاً کج‌فهمیها و بیاطلاعیهاست؛ از حال هم خبر نداریم؛ درباره‌ی هم توهمات میکنیم؛ درباره‌ی عقاید هم، درباره‌ی تفکرات یکدیگر دچار اشتباه میشویم؛ شیعه درباره‌ی سنی، سنی درباره‌ی شیعه؛ فلان ملت مسلمان درباره‌ی آن ملت دیگر، درباره‌ی همسایه‌اش؛ سوء تفاهم‌ها، که دشمنان هم بشدت بر این سوءتفاهم‌ها دامن میزنند. افرادی هم متأسفانه بر اثر همین سوء فهم، سوء تحلیل، ندیدن نقشه‌ی کلی دشمن، بازیچه‌ی این بازی دشمن قرار میگیرند و دشمن از آنها استفاده میکند. گاهی یک انگیزه‌ی خیلی کوچک، انسانی را وادار میکند حرفی بزند، موضعی بگیرد، کاری بکند که دشمن در نقشه‌ی کلی خود از آن حرف استفاده میکند و شکاف را بین برادران زیاد میکند. علاج اصلی، داروی اصلی برای امروزِ دنیای اسلام، داروی «اتحاد» است؛ باید با هم متحد بشوند. علما و روشنفکران اسلام بنشینند و منشور وحدت اسلامی را تنظیم کنند؛ منشوری تهیه کنند تا فلان آدم کج‌فهمِ متعصبِ وابسته‌ی به این، یا فلان، یا آن فرقه‌ی اسلامی، نتواند آزادانه جماعت کثیری از مسلمانان را متهم به خروج از اسلام کند؛ تکفیر کند. تهیه‌ی منشور جزو کارهایی است که تاریخ، امروز از روشنفکران اسلامی و علمای اسلامی مطالبه میکند. اگر شما این کار را نکنید، نسلهای بعد از شما مؤاخذه خواهند کرد. میبینید دشمنىِ دشمنان را ! میبینید تلاش آنها را برای نابود کردن هویت اسلامی و ایجاد اختلاف بین امت اسلامی! بنشینید علاج کنید؛ اصول را بر فروع ترجیح بدهید. در فروع ممکن است افراد یک مذهب هم با همدیگر اتحاد نظر نداشته باشند؛ مانعی ندارد. مشترکات بزرگی وجود دارد؛ گرد این محور - محور مشترکات - همه مجتمع شوند. مواظب توطئه‌ی دشمن باشند؛ مواظب بازی دشمن باشند. خواص، بین خودشان بحثهای مذهبی را بکنند، اما به مردم نکشانند؛ دلها را نسبت به یکدیگر چرکین نکنند؛ دشمنیها را زیاد نکنند؛ چه بین فرقه‌های اسلامی، چه بین ملتهای اسلامی، چه بین گروههای اسلامی در یک ملت. آنچه که برای استکبار مهم است، «اسلام» است. میخواهند اسلام را بزنند؛ این را همه باید بفهمیم. برای آنها شیعه و سنی فرق نمیکند. هر ملتی، هر جمعیتی، هر شخصیتی که تمسکش به اسلام بیشتر باشد، آنها از او احساس خطر میکنند؛ حق هم دارند. واقعاً اسلام برای اهداف و مقاصد سیطره‌جویانه‌ی استکبار خطر است؛ برای ملتهای غیر مسلمان، نه؛ هیچ خطری نیست. آنها عکسِ این را تبلیغ میکنند. آنها با استفاده‌ی از هنر، با استفاده‌ی از تبلیغات، با استفاده‌ی از سیاست، با استفاده‌ی از رسانه‌ها این‌طور تبلیغ میکنند که اسلام علیه ملتهای دیگر است! علیه ادیان دیگر است! این‌طور نیست. اسلام علیه ادیان دیگر نیست. اسلام همان دینی است که وقتی بر مناطق غیر مسلمان مسلط شد، اصحاب ادیان از رحمت اسلام شکرگزاری کردند و گفتند شما بر ما از حکام قبلی خودمان مهربانتر هستید. در همین منطقه‌ی شامات، وقتی فاتحان اسلامی وارد شدند، یهودیان و مسیحیهایی که در منطقه بودند، به آنها گفتند شما مسلمانها بر ما مهربانید. آنها با مردم مهربانی کردند. اسلام دین رأفت است، دین رحمت است؛ رحمةً للعالمین است. اسلام به مسیحیت میگوید: «تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم». مشترکات را با آنها مورد ملاحظه قرار میدهد. اسلام علیه ملتهای دیگر نیست، علیه ادیان دیگر نیست؛ علیه زور است، علیه ظلم است، علیه استکبار است، علیه سیطره‌جوئی است. سیطره‌جویان و ظالمان و مستکبران این حقیقت را بعکس در دنیا وانمود میکنند. آنها از همه‌ی امکانات هم استفاده میکنند؛ از هالیوود گرفته تا امکانات تبلیغاتی، تا اسلحه و نیروهای نظامی، برای اینکه عکسِ این را تبلیغ کنند و به دنیا نشان بدهند. اسلام و بیداری اسلامی خطر است؛ اما برای استکبار. و آنها این خطر را در هرجا ببینند، آن را هدف قرار میدهند؛ آماج حملات خودشان قرار میدهند؛ چه سنی باشد، چه شیعه باشد. استکبار به حماس در فلسطین همان نگاه و رفتاری را میکند، که با حزب‌اللَّه در لبنان. آن سنی است، این شیعه است. نگاه استکبار به مسلمانهای متعبد و پابند در هر نقطه‌ی از دنیا یکسان است؛ چه شیعه و چه سنی. آیا عاقلانه است که ما بین خودمان نگاهمان را نگاه طائفی بکنیم؟ نگاه قومی بکنیم؟ نگاه مذهبی بکنیم؟ بین خودمان با هم دست به یقه بشویم؟ با هم گلاویز بشویم و فراموش کنیم که دشمن مشترک، هدفش این است که ما را از بین ببرد؛ و نیرویمان را این‌جور هدر بدهیم؟ امروز دنیای اسلامی باید برای عزت خود تلاش کند؛ برای استقلال خود تلاش کند؛ برای پیشرفت علمی و قدرت معنوی خود، یعنی تمسک به دین و توکل به خدا و یقین به کمک خدا تلاش کند. و «عداتک لعبادک منجزّه». این وعده‌ی الهی است؛ وعده‌ی منجزّ الهی است که «و لینصرنّ اللَّه من ینصره». با اعتماد به این وعده، وارد میدان تحرک و عمل بشوند. این عمل، فقط تفنگ دست گرفتن نیست؛ این عمل، عمل فکری است، عمل عقلانی است، عمل علمی است، عمل اجتماعی است، عمل سیاسی است؛ همه برای خدا و همه در راه اتحاد دنیای اسلام. از این، هم ملتها منتفع میشوند، هم دولتهای اسلامی. دولتهای اسلامی اگر متصل به دریای بیکران امت اسلامی باشند، قویتر خواهند شد، تا متکی باشند به سفیر امریکا و فلان سیاستمدار امریکایی؛ این، برای آنها قدرت نمیآورد. اما اگر دولتهای اسلامی به دنیای اسلام، به امت اسلامی و به این دریای عظیم و خروشان متصل شوند؛ به هم نزدیک شوند، چرا استکبار بتواند یک دولت اسلامی را هدف قرار بدهد و او را از دیگران جدا کند؛ به حساب او برسد، بعد برود سراغ یک دولتِ دیگر؟ همه باید به این مسأله توجه کنند. دولتهای اسلامی، متحد و منسجم باشند و بدانند که میتوانند. ما این تجربه را در مقابل امت اسلامی قرار دادیم. ملت ایران، تجربه‌ی ایستادگی و اعتماد به خداوند و اعتماد به قدرت خود را در اختیار دنیای اسلام قرار داده است. دنیای اسلام میتواند نگاه کند. از اول انقلاب تا امروز بیست‌وهشت سال گذشته است. در این بیست‌وهشت سال، یک روز نشد که استکبار علیه ملت ما تلاش نکند؛ کار نکند. و ما هیچ روزی نشد که از روز قبل جلوتر نرویم و پیشرفت بیشتری نکنیم و قدرت بیشتری پیدا نکنیم. از خداوند متعال مسألت میکنیم که رحمت و عنایت و کمک خود را شامل حال همه‌ی امت اسلامی بکند. این عید شریف را هم به همه‌ی امت اسلام و به شما حضار گرامی تبریک عرض میکنیم و درود میفرستیم بر روح مطهر امام بزرگوارمان که این راه را به روی ما باز کرد. و از خداوند متعال طلب علو درجات میکنیم برای شهدا و ایثارگرانمان که در این راه حرکت کردند و تلاش کردند. و امیدواریم دعای حضرت بقیةاللَّه (ارواحنافداه) شامل حال همه‌ی ملتهای مسلمان باشد.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
1,399
1386/01/01
بیانات‌ در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3378
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الأطیبین‌ الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّة اللَّه فی الأرضین. ربّنا علیک توکّلنا و الیک انبنا و الیک المصیر. عید امسال دو تبریک دارد؛ هم تبریک عید نوروز است، هم تبریک ورود ماه ربیع‌المولود است؛ که ولادت نیر اعظم و نبی مکرم، حضرت محمدبن‌عبداللَّه (صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) در آن وارد است. خود عید نوروز هم جزو اعیاد بابرکت برای ما ایرانیهاست. مردم سال را با یاد خدا شروع میکنند و از خداوند متعال تحول به احسن‌الحال را مسئلت میکنند. امسال علاوه‌ی بر اینها، ذخیره‌ی معنوی توسلات و توجهات ماه محرم و صفر هم بر برکات این عید افزوده است. شما جمع حاضر در این صحن هم که مشرّف به زیارت بارگاه حضرت علی‌بن‌موسیالرضا (علیه‌السّلام) هستید، برکات بیشتری دارید. برای من هم فرصتی است تا برخی از مسائلی را که در آغاز سال برای ما ان‌شاءاللَّه مفید خواهد بود، مطرح کنم. اول سال فرصت خوبی است برای تقویت عزم ملی، برای برکت بخشیدن به عمر خود در این سال. اگر همه‌ی آحاد ما مردم ایران از اول سال عزم خود را بر این متمرکز کنیم که با تلاش خود، با حرکت خود، سال پُرباری برای خود فراهم کنیم، خدای متعال هم یقیناً کمک خواهد کرد. البته جانمایه‌ی این عزم ملی و بزرگ، نیت پاک و تصمیم بر جلب رضای الهی است؛ تصمیم بر پیمودن صراط مستقیم؛ و آنگاه شناختن موقعیت خود و وضع خود، جایگاه خود در شرایط کنونی عالم و چالشهایی که پیش روی ملت قرار دارد، و شناختن خطوط اساسی برای مواجهه‌ی با چالشها. این، شرط موفقیت یک ملت زنده است؛ وضع خود را، جایگاه خود را، شرائط خود را درست بشناسد و برای این شرائط برنامه‌ریزی داشته باشد و عزم و تصمیم قاطع بر مواجهه‌ی با آنچه که در این راه برای انسان به طور طبیعی پیش بیاید. من از این فرصت استفاده میکنم؛ در این ساعتی که در خدمت شما هستم، در این باره‌ها قدری صحبت میکنم. آنچه که اساس مطلب برای ما ایرانیهاست - که همیشه باید این را در مد نظر داشته باشیم - این است که ملت ما و مجموعه‌ی ما مردم ایران هدف بزرگی برای خودمان ترسیم کردیم و در طول دهه‌های پس از انقلاب، این هدف را دنبال کردیم. هرچه نگاه میکنیم، احساس میکنیم که ما برای رسیدن به این دو هدف، تواناییهای لازم را داریم. این هدف بزرگ عبارت است از سربلندی ایران اسلامی، الگوشدن در میان ملتهای مسلمان، هم از لحاظ مادی و هم از لحاظ معنوی. معنای این حرف این است که ملت ما، هم از لحاظ مادی و هم از جنبه‌های معنوی ارتقاء پیدا کند؛ استقلال ملی داشته باشد؛ عزت ملی داشته باشد؛ توان و ظرفیت ملی داشته باشد؛ بتواند از همه‌ی ظرفیتهای خود استفاده کند؛ از رفاه عمومی برخوردار باشد و عدالت عمومی و اجتماعی بر زندگی او حاکم باشد. این ملت در آن صورت میشود الگو برای همه‌ی جوامع مسلمان و حتّی غیر مسلمان. ملت ایران میخواهد ملتی باشد آزاد، مرفه، باایمان، و کشوری داشته باشد آباد و پیشرفته؛ این هدف ملت ایران است. در این هدف، اختلافی هم وجود ندارد؛ دعواهای جناحی و اختلافات سیاسی در اینجا همه برطرف میشود؛ این هدفِ مورد قبول همه‌ی آحاد ملت ایران است. کشوری آباد داشته باشیم، ملتی آزاد و سربلند داشته باشیم، از ظرفیتهای ملىِ خودمان بخوبی استفاده کنیم، بتوانیم پیشرو باشیم، پرچم عدالت اجتماعی را در دست داشته باشیم، پرچم ایمان اسلامی را در پیشاپیش همه‌ی ملتهای مسلمان به دوش بگیریم؛ این چیزی است که همه‌ی ملت ایران طالب و عاشق آن هستند. و میتوانیم به این هدف دست پیدا کنیم؛ هم شناخت ظرفیتهای ملی به ما این امید را میدهد، هم تجربه‌ها این را تأیید میکند. ملت ایران یک ملت بااستعداد است، بااستقامت است، برخوردار از غیرت دینی و غیرت ملی است، به اسلام عمیقاً ایمان دارد، به میهن خود عشق میورزد؛ اینها چیزهایی است که به ما این امیدواری و این اعتماد را میبخشد که ملت ما قادر است به این هدف دست پیدا کند و برسد؛ دور از دسترس نیست. تجربه هم همین را به ما نشان میدهد. ببینید؛ ما بر اثر سلطه‌ی حکومتهای فاسد و وابسته، در طول سالهای متمادی از میدان رقابتهای جهانی بیرون مانده بودیم. ملت ایران که یک روز پیشاهنگ دانش و فرهنگ بود، بر اثر سلطه‌ی پادشاهان جبار و قدرتهای منقطع از مردم وضعش به جایی رسید که از حدود دویست سال قبل به این طرف که مسابقه‌ی علمی و سیاسی در دنیا آغاز شد، بیرون از میدان مسابقه قرار گرفت. وقتی ملتی در مسابقه‌ی ملتها وارد نیست، به طور طبیعی تواناییهای او تحلیل میرود و موفقیتهای او ناچیز میشود. شما یک تیم ورزشی را در نظر بگیرید، که قدرت دارد، نشاط دارد، میل به کار دارد، او را نمیگذارند وارد میدان رقابتهای ورزشی بشود؛ به طور طبیعی تواناییهای او کم میشود و تحلیل میرود. با ملت ما این کار را کردند. درعین‌حال که سالهای متمادی قدرتهای وابسته، قدرتهای فاسد، قدرتهای بیکفایت و پادشاهان ظالم چنین وضعی را برای ملت ما به وجود آوردند، بمجرد اینکه به وسیله‌ی انقلاب اسلامی دروازه‌ی ورود به این جاده برای ملت ما باز شد و ملت ما وارد میدان رقابتهای جهانی و مسابقات جهانی شد، پیشرفتهای بزرگی به دست آورد. ملت ما، هم در زمینه‌های علمی، هم در زمینه‌های سیاسی، امروز در جهان یک ملتِ دارای نشان و شناخته شده است؛ یک چهره است در میان ملتها. در زمینه‌های علمی، ما به نسبت این زمان پیشرفته هستیم. البته عقب‌ماندگیهای دویست ساله را در ظرف بیست سال و سی سال نمیشود جبران کرد؛ اما در این بیست و چند سال، ما با سرعت بسیار بیشتری نسبت به همین مدت زمانی جلو رفته‌ایم. امروز شما نگاه کنید؛ جوانان ما در زمینه‌ی انرژی هسته‌ای، در زمینه‌ی سلولهای بنیادی، در زمینه‌ی ضایعات نخاعی و در ده‌ها زمینه‌ی دیگر - که اگر ملت ما از آنها بروشنی آگاه بشوند، شادمان خواهند شد - پیشرفت داشته‌اند. برجستگان علمی کشور ما امروز توانسته‌اند در دنیا بدرخشند و تحسین جهانیان را جلب کنند. در میدان رقابتهای سیاسی هم همین‌طور. امروز دولت جمهوری اسلامی ایران در زمینه‌های سیاسی - چه در سطح منطقه، چه در سطح بین‌المللی - سخن او جزو سخنهای پُرطرفدار است؛ سخن او یک سخن شنیدنی است. مسئولین کشور ما، هم در مجامع جهانی، هم در مسافرتهایی که به کشورهای دیگر میکنند، هم در موضعگیریهایی که میکنند، برجسته و شاخصند. این چنین وضعی برای ملت ما نشان‌دهنده‌ی استعداد این ملت در پیشروی و در ورود به این میدانهاست. ملت ما توانسته است در فرهنگ سیاست بین‌المللی مفاهیم جدیدی را وارد کند. دنیا مردم‌سالاری دینی را نمیشناخت؛ امروز مردم‌سالاری دینی یک عنوان و شعار مطلوب در میان همه‌ی ملتهای اسلامی است. دنیا تعریف نظام سلطه را نمیشناخت؛ این را ملت ما تعریف کرد و در فرهنگ سیاست بین‌المللی وارد شد. مسئله‌ی دین‌محوری سیاست، قانون، مدیریت کشور؛ اینها همه مفاهیم جدیدی است که ملت ما توانسته است اینها را وارد کند. پس ما در مسابقات جهانی - مسابقه‌ی علمی، مسابقه‌ی سیاسی، مسابقه‌ی صنعتی، مسابقه‌ی اقتصادی و مسابقه‌ی فرهنگی - میتوانیم وارد شویم و در کوتاه‌مدت امید به موفقیت داشته باشیم، و در بلندمدت امید به سرآمد شدن داشته باشیم. این، وضع ملت ماست. و اما این راهی که ملت ایران میخواهد برود، یک راه اسفالته‌ی بیمانع نیست؛ ما در این راه چالش هم داریم. ما دو دشمن بزرگ داریم. من این دو دشمن را امروز به اختصار برای شما معرفی و چهره‌نمایی کنم تا ببینیم من و شما در مقابل این دو دشمن چه باید بکنیم. یک ملت باید دشمن را بشناسد، نقشه‌ی دشمن را بداند و خود را در مقابل آن مجهز کند. ما دو دشمن داریم: یک دشمن، دشمن درونی است؛ یک دشمن، دشمن بیرونی است. دشمن درونی خطرناکتر است. دشمن درونی چیست؟ دشمن درونی خصلتهای بدی است که ممکن است ما در خودمان داشته باشیم. تنبلی، نشاط کار نداشتن، ناامیدی، خودخواهیهای افراطی، بدبین بودن به دیگران، بدبین بودن به آینده، نداشتن اعتماد به خود - نه به شخص خود و نه به ملت خود - اینها بیماری است. اگر این دشمنهای درونی در ما وجود داشته باشد، کار ما مشکل میشود. همیشه دشمنان بیرونی ملت ایران سعی کرده‌اند این میکروبها را در درون جامعه‌ی ایرانی رسوخ دهند: «شما نمیتوانید»، «شما قادر نیستید»، «آینده‌تان تاریک است»، «افقتان تیره است»، «بیچاره شدید»، «پدرتان درآمد». سعی این بوده است که ملت ما را ناامید، کسل، بیاعتماد به نفس، تنبل و چشم به دست بیگانه بار بیاورند؛ اینها دشمنان درونی است. در طول سالهای قبل از بروز حرکت اسلامی در کشور ما، بلای عمده‌ی ملت ما اینها بود. اگر ملتی این بیماریها را داشته باشد، این ملت پیشرفتش ممکن نیست؛ اگر ملتی مردمش تنبل باشند، ناامید باشند، اعتماد به نفس نداشته باشند، با همدیگر پیوند نداشته باشند، به همدیگر بدبین باشند، از آینده ناامید باشند، چنین ملتی پیش نخواهد رفت؛ اینها مثل موریانه‌ای که در درون پایه‌ی بنا بیفتد، بنا را ویران میکند؛ مثل کرمی است که داخل میوه قرار بگیرد، میوه را فاسد میکند. باید با این صفات مبارزه کرد. ملت ما باید امیدوار، دارای اعتماد به نفس، خوشبین به آینده، علاقه‌مند به پیشرفت، و معتقد و مؤمن به معنویاتی باشد که او را در این راه کمک میکند. بحمداللَّه امروز ملت ما چنین اعتماد به نفس و چنین امیدی دارد؛ باید اینها را تکمیل کرد. اگر ما بتوانیم این دشمنها را در درون خود، در جان خود، در فرهنگ عمومی جامعه‌ی خود از کار بیندازیم، دشمن بیرونی هم نمیتواند به ما صدمه و لطمه‌ای برساند. و اما دشمن بیرونی. دشمن بیرونىِ این هدف ما عبارت است از نظام سلطه‌ی بین‌المللی؛ یعنی همان چیزی که به او میگوییم استکبار جهانی. استکبار جهانی و نظام سلطه، دنیا را به سلطه‌گران و سلطه‌پذیران تقسیم میکند. اگر ملتی بخواهد در مقابل سلطه‌گران از منافع خود دفاع کند، سلطه‌گران با آن ملت دشمنی میکنند؛ روی او فشار می‌آورند و سعی میکنند مقاومت او را در هم بشکنند. این، دشمنِ یک ملتی است که میخواهد مستقل و عزتمند و آبرومند و پیشرفته بشود و زیر بار سلطه‌گران نرود؛ این دشمنِ بیرونی است. امروز مظهر این دشمنی عبارت است از شبکه‌ی صهیونیسم جهانی و دولت کنونی ایالات متحده‌ی امریکا. البته این دشمنی مال امروز نیست؛ روشها تغییر میکند، اما سیاست دشمنی با ملت ایران از اول انقلاب تا امروز بوده است. هرچه توانسته‌اند، فشار وارد آورده‌اند، اما عبث؛ فشارهای آنها نتوانسته است ملت ایران را ضعیف کند یا به عقب‌نشینی وادار کند؛ نه تحریم اقتصادیشان، نه تهدید نظامیشان، نه فشار سیاسیشان، نه جنگ روانیشان. امروز ما از پانزده سال قبل، از بیست سال قبل، از بیست و هفت سال قبل بسیار قویتر هستیم؛ این نشان‌دهنده‌ی این است که دشمن در دشمنی با ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی ناکام مانده است؛ اما این دشمنی هست. امروز در دنیا تناقضی وجود دارد. ملت ایران از نظر ملتهای مسلمان و ملتهای منطقه - ملتهای آسیا، ملتهای آفریقا، ملتهای امریکای لاتین، ملتهای منطقه‌ی خاورمیانه - یک ملت شجاع، مدافع حق و عدالت، و ایستاده‌ی در مقابل زورگوییهاست؛ ملت ایران را این‌طور شناخته‌اند. آنها ملت ایران را تحسین و ستایش میکنند. اما همین ملت ایران و همین نظام جمهوری اسلامی که اینقدر مورد ستایش ملتهاست، از نظر قدرتهای زورگو، متهم به نقض حقوق بشر است، متهم به سلب امنیت جهانی است، متهم به حمایت از تروریسم است! این تناقض است؛ تناقض بین نگاه ملتها و خواسته‌ی قدرتها. این تناقض، تهدیدکننده‌ی نظام سلطه‌ی جهانی است. روزبه‌روز اینها دارند از ملتها دور میشوند؛ این یک رخنه‌ی فرسایشی را در بنای لیبرال دموکراسی غرب به وجود آورده است و روزبه‌روز این رخنه بیشتر خواهد شد. بالاخره تبلیغات استکبار تا مدتی میتواند حقایق را پنهان کند؛ همیشه که نمیتوانند حقایق را پنهان کنند؛ ملتها روزبه‌روز بیدارتر میشوند. شما نگاه کنید؛ رئیس جمهور ملت ایران به کشورهای آسیا، به کشورهای آفریقا، به کشورهای امریکای جنوبی مسافرت میکند، ملتها برای او شعار میدهند، به نفع او تظاهرات میکنند، اظهار حمایت میکنند؛ رئیس جمهور امریکا هم به کشورهای امریکای جنوبی - یعنی حیاط خلوت امریکا - مسافرت میکند، ملتها پرچم امریکا را به مناسبت آمدن او آتش میزنند؛ این معنایش تزلزل پایه‌های لیبرال دموکراسیای است که امروز غرب و جلوتر از همه امریکا، مدعی پرچمداری آن هستند. تناقض در خواست آنها و تمایلات مردم و مشاهدات مردم روزبه‌روز بیشتر میشود. دم از دموکراسی میزنند، دم از حقوق بشر میزنند، دم از امنیت جهانی میزنند، دم از مبارزه‌ی با تروریسم میزنند، اما باطن شریر آنها حکایت از جنگ‌طلبی آنها میکند؛ حکایت از پایمال کردن حقوق ملتها میکند؛ حکایت از میل وافر و اشتهای سیریناپذیر آنها بر منابع انرژی جهانی میکند؛ این را ملتها میبینند. روزبه‌روز آبروی لیبرال دموکراسی و آبروی امریکا - که پیشقراول لیبرال دموکراسی است - در دنیا در نظر ملتها دارد کم و کمتر میشود. در مقابل، آبروی ایران اسلامی دارد بیشتر میشود. ملتها میفهمند که امریکاییها در ادعای دفاع از حقوق بشر دروغ میگویند؛ یک نمونه‌ی آن، رفتار آنها با کشور خود ماست. ایران در زمان طاغوت - زمان رژیم پهلوی - یکسره در مشت امریکاییها بود؛ امریکاییها بر سراسر ایران مسلط بودند؛ پایگاه نظامی در ایران به وجود میآوردند، برای تسلط بر تحرک کشورهای عرب منطقه؛ میخواستند اینها را از پایگاه ایران زیر نظر داشته باشند. ایران همپیمان اسرائیل بود؛ بدترین دیکتاتوریها بر این کشور حاکم بود؛ مبارزان را در زندان شکنجه میکردند؛ در سرتاسر کشور - در همین شهر مشهد، در تهران و در همه‌ی شهرهای کشور - اختناق و شدت عمل مأموران جلاد رژیم طاغوت بر مردم مسلط بود؛ نفت ما را تاراج میکردند؛ اموال عمومی و ثروتهای ملی را به نفع حکام و به نفع بیگانگان به تاراج میدادند؛ ملت ایران را از حضور در مسابقه‌ی علمی و صنعتی دنیا مانع میشدند؛ ملت را تحقیر میکردند. آن ایران، متحد درجه‌ی یک امریکا در این منطقه بود؛ زمامدارانش هم محبوب امریکا بودند؛ هیچ اعتراضی هم به نقض حقوق بشر و نقض دموکراسی بر آن حکومت طاغوتی وارد نبود. امروز ایران یک کشور آزاد است؛ با این مردم‌سالاری واضح - که مردم‌سالاری ما در دنیا بسیار کم‌نظیر است - با این ارتباط مستحکم بین مردم و مسئولان کشور؛ این ایران از نظر امریکاییها، از نظر دولت امریکا و سیاستمداران امریکا یک کشور نامطلوب به حساب می‌آید؛ این نشان‌دهنده‌ی جهتگیری استکبار جهانی در مقابل حقایق موجود عالم است. البته امریکاییها از این دشمنی سودی نبرده‌اند و باز هم نخواهند برد. ملت ایران روزبه‌روز قویتر میشود و ارزشهای انقلاب روزبه‌روز برجسته‌تر و تازه‌تر میشود. ما در مقابل این دو دشمن وظائفی داریم. اول دشمن را باید شناخت، بعد باید نقشه‌ی او را دانست. امروز دشمنان بیرونی ما هم برای ملت ایران نقشه دارند. ما سیاستهای پنج‌ساله‌ی خودمان را تعریف میکنیم؛ افق چشم‌انداز بیست‌ساله را تعریف میکنیم؛ برای اینکه راه خودمان را مشخص کنیم. دشمن ما هم همین‌طور؛ او هم برای ما برنامه دارد؛ او هم سیاستی دارد. باید سیاست او را بشناسیم. من برنامه‌های استکبار جهانی علیه ملت ایران را در سه جمله خلاصه میکنم: اول، جنگ روانی؛ دوم، جنگ اقتصادی؛ و سوم، مقابله با پیشرفت و اقتدار علمی. دشمنیهای استکبار با ملت ما در این سه قلم عمده خلاصه میشود. البته اینها را باید دستگاه‌های تبلیغاتی و رسانه‌ها و شخصیت‌های سیاسی بیشتر برای مردم توضیح بدهند. من اجمالاً سرفصل و خلاصه‌ای از مطالب را به شما عرض میکنم. جنگ روانی یعنی چه؟ هدف جنگ روانی، مرعوب کردن است. کی را میخواهند مرعوب کنند؟ ملت که مرعوب نمیشود؛ توده‌ی عظیم مردم که مرعوب نمیشوند. چه کسی را میخواهند مرعوب کنند؟ مسئولان را، شخصیتهای سیاسی را، به قول معروف خود ما نخبگان را؛ اینها را میخواهند مرعوب کنند. کسانی که قابل تطمیعند، آنها را میخواهند تطمیع کنند؛ اراده‌ی عمومی را میخواهند تضعیف کنند؛ درک مردم از واقعیتهای جامعه‌ی خودشان را میخواهند تغییر دهند؛ هدف جنگ روانی این است. یک نفر که بیمار نیست، صد بار به او بگویند آقا! شما کسالت دارید، شما مریضید، یک مقدار احساس بیماری میکند. بعکس، اگر کسی دچار بیماری هم باشد، صد بار به او بگویند شما حالتان خوب است، احساس صحت میکند. با تلقین میخواهند واقعیتهای کشور ما را در نظر ملت ما دگرگون کنند. ملت ما ملتی است بااستعداد، دارای قابلیت، دارای ظرفیت، دارای ثروتهای عظیم طبیعی؛ چنین ملتی میتواند پیشرو باشد. دلیلی ندارد که این ملت، ناامید باشد؛ اما آنها میخواهند واقعیتها را تغییر دهند و ملت را ناامید کنند؛ میخواهند اعتماد ملت را به مسئولان ضعیف کنند. اینکه مردم به دولت و مسئولانشان اعتماد داشته باشند، برای یک کشور خیلی نعمت بزرگی است؛ میخواهند این نعمت را بگیرند و مردم را بیاعتماد کنند، هم به خودشان، هم به مسئولینشان؛ مردم را با شایعه، به تحریم و خشونت تهدید کنند؛ در تبلیغات، جای مدعی و متهم را عوض کنند. امروز امریکا متهم است و ملتها مدعی امریکایند. ما امروز مدعی امریکا هستیم. امریکا متهم است به دست‌اندازی به استکبار، به مستعمره‌پروری، به جنگ‌طلبی، به اشغال نظامی، به فتنه‌انگیزی. ما طلبگاریم، ما مدعی هستیم. آنها میخواهند خودشان را در جایگاه مدعی بگذارند و ملت ایران را در جایگاه متهم قرار دهند. در خود امریکا وضع حقوق بشر اسفبار است و ناامنی وجود دارد. در یک سال - سال ۲۰۰۳ - سیزده میلیون بازداشت شهروندان امریکایی را خودشان گزارش کردند! مجوز شکنجه میدهند، مجوز شنود تلفن میدهند. بعد از حادثه‌ی بیست شهریورِ چند سال قبل، اینها چند میلیون نفر را بازجویی کردند. یک چنین فضای ناامن در داخل امریکا؛ در خارج هم که زندانهای ابوغریب و شکنجه‌ها و زندان گوانتانامو و زندانهای مخفیای که در اروپا و در نقاط دیگر دارند. آنها باید جواب بدهند. آنها متهمند، آنها نقض حقوق بشر میکنند؛ آن وقت میشوند مدعی حقوق بشر، و ملت ایران را یا هر جا را که میلشان بکشد، میخواهند به محاسبه بکشند که شما نقض حقوق بشر کرده‌اید! تروریسم را آنها دارند ترویج میکنند. این کارها جنگ روانی است که آنها دارند انجام میدهند. یک بخش از جنگ روانی دشمن، دامن زدن به اختلافات است. در داخل کشور ما اختلافات قومی، اختلافات مذهبی - شیعه و سنی - اختلافات جناحی، اختلافات صنفی و رقابتهای صنفی را ترویج و تبلیغ میکنند. در داخل، مزدوران و ایادیای هم دارند که مقاصد آنها را در اینجا به شکلهای گوناگون عمل میکنند. اینها شایعه‌پراکنی میکنند. در مسئله‌ی عراق، ایران را متهم میکنند. کسانی که آمده‌اند عراق را اشغال کرده‌اند، ملت عراق را تحقیر کرده‌اند، زنان، مردان و جوانان عراقی را به انواع مختلف مورد اهانت قرار داده‌اند، همین حالا هم نظامی امریکایی و انگلیسی در عراق با کمال بدرفتاری دارد عمل میکند، اینها ایران را متهم میکنند که در امور عراق دخالت میکند. آن روزی که دولت امریکا و خیلی از دولتهای غربی از صدام بعثىِ معدوم حمایت میکردند، ملت ایران آغوشش را بر روی آزادگان عراقی باز کرد؛ آزادمردان عراقی به اینجا آمدند و ما آنها را از شر صدام حفظ کردیم؛ امروز همانها در عراق به قدرت و حکومت رسیده‌اند. تروریسم در عراق با تحریک سرویس‌های جاسوسی امریکا و انگلیس و اسرائیل است. این برادرکشیها در عراق ناشی از جنگ شیعه و سنی نیست؛ شیعه و سنی قرنها در عراق با هم زندگی کرده‌اند و جنگی هم نداشته‌اند. خانواده‌های عراقىِ بسیاری هستند که بعضیشان شیعه‌اند، بعضیشان سنی؛ با هم ازدواج کرده‌اند، با هم زندگی میکردند. این ترورها را آنها به وجود آورده‌اند؛ آنها هستند که از ناامنیها سود میبرند. در مورد نفوذ شیعه و ترویج تشیع از سوی ایران و هلال شیعی و از این حرفها، شایعه‌پراکنی میکنند. یکی از شعبه‌های جنگ روانی اینها این است: اولاً بین ملت ایران اختلاف بیندازند، ثانیاً بین ملت ایران و ملتهای دیگر مسلمان اختلاف بیندازند. سیاست امریکا این بوده است که همسایه‌های ما را در خلیج فارس از نظام جمهوری اسلامی بترساند. البته بعضی از آنها آگاهانه و هوشیارانه توطئه را فهمیده‌اند، بعضی هم ممکن است اشتباه کنند و در دام این توطئه‌ی امریکایی بیفتند. ما به سوی همسایه‌های خلیج فارس - که منطقه‌ی عمده‌ی نفتی دنیا متعلق به این مجموعه است - همیشه دست دوستی دراز کرده‌ایم؛ الان هم با آنها دوستیم و دست دوستی دراز میکنیم و اعتقاد ما این است که کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس باید پیمان دفاعىِ مشترک داشته باشند و باید با هم همکاری کنند. برای دفاع از این منطقه‌ی مهم نباید امریکا و انگلیس و بیگانگان و دیگران و طمع‌ورزان بیایند؛ خود ما باید امنیت این منطقه را حفظ کنیم؛ و این با همکاری کشورهای خلیج فارس ممکن است. من به همین مناسبت به عناصر سیاسی داخلی هم دوستانه نصیحت میکنم؛ مراقب باشند، طوری حرف نزنند، طوری موضعگیری نکنند که به مقاصد دشمن در این جنگ روانی کمک شود؛ به دشمن کمک نکنند. امروز هر کس که مردم را ناامید کند و به خود، به مسئولین و به آینده بیاعتماد کند، به دشمن کمک کرده. امروز هر کس که به اختلافات دامن بزند - هر نوع اختلافاتی - به دشمن ملت ایران کمک کرده. کسانی که قلم دارند، بیان دارند، تریبون دارند، جایگاهی دارند، باید مراقب باشند؛ نباید بگذارند دشمن از آنها استفاده کند. جنگ روانی دشمن، مهمترین بخش مبارزه‌ی دشمن با ملت ایران است. جنگ اقتصادی هم یکی دیگر است. میخواهند ملت ایران را از لحاظ مسائل اقتصادی در تنگنا قرار دهند. من عرض میکنم میدان برای تحرک اقتصادی ملت ایران باز است. با سیاستهای اصل ۴۴ که ابلاغ شد و دولت هم مجدانه دنبال این است که اینها را تحقق ببخشد و باید هم دنبال کند، میدان کار اقتصادی باز است؛ نه فقط برای افرادی که ثروتمندند، حتّی برای آحاد مردم. سال ۸۶ و شاید تا یکی دو سال بعد رویکرد دولت و رویکرد فعالان کشور باید رویکرد اقتصادی باشد. ما میتوانیم اقتصاد خودمان را شکوفا کنیم. تهدید میکنند که تحریم میکنیم. تحریم نمیتواند به ما ضربه‌ای بزند. مگر تا حالا تحریم نکرده‌اند؟ ما در حال تحریم به انرژی هسته‌ای رسیده‌ایم؛ ما در حال تحریم به پیشرفتهای علمی رسیده‌ایم؛ ما در حال تحریم به این سازندگیهای وسیع در کشور رسیده‌ایم. تحریم در شرائطی حتّی ممکن است به نفع ما تمام شود؛ از این جهت که همت ما را برای تلاش و فعالیت بیشتر کند. رویکرد کشور در سالی که امروز اول آن است، و حتّی یکی دو سال بعد، باید رویکرد اقتصادی باشد. از سیاستهای اصل ۴۴ همه باید استفاده کنند. کسانی که توانایی سرمایه‌گذاری دارند، حتّی افرادی که میتوانند سرمایه‌گذاری را با اجتماع و شرکت انجام دهند، اینها راه دارد. آحاد مردم و صنوف مختلف مردم میتوانند سرمایه‌گذاری کنند؛ میتوانند در این راه با یکدیگر شریک شوند و سهیم باشند. علاوه بر سهام عدالتی که تقریباً ده میلیون نفر را شامل میشود - که مال دو دهک پائین جامعه است - بقیه‌ی آحاد مردم هم میتوانند از این سیاستها استفاده کنند؛ راه دارد. مسئولین دولتی باید راه‌های مشارکت مردم را در فعالیتهای اقتصادی به آنها بگویند. این سیاستها به معنای تولید ثروت عمومی برای جامعه است. تولید ثروت از نظر اسلامی بیمانع است. تولید ثروت با غارت ثروت دیگران فرق دارد. یک وقت کسی به اموال عمومی دست‌درازی میکند، یک وقت کسی بیقانون و بدون پیروی از قانون به دستاوردهای مادی میرسد؛ اینها ممنوع است؛ اما از طریق قانونی، تولید ثروت از نظر شارع مقدس و از نظر اسلام، مطلوب و مستحسن است. ثروت را تولید کنند، منتها در کنارش اسراف نباشد. اسلام به ما میگوید ثروت تولید کنید، اما اسراف نکنید. مصرف‌گرایی افراطی مورد قبول اسلام نیست. آنچه که از تولید ثروت به دست میآورید، باز همان را وسیله‌ای برای تولید ثروت دیگر بکنید. مال را نه به صورت راکد و نازا دربیاورید - که در اسلام اسمش کنز کردن است - نه به صورت ولخرجی و ولنگاری در مصرف مال، آن را صرف در چیزهای غیر لازم زندگی کنید؛ اما با توجه به اینها، ثروت را برای خودتان تولید کنید. ثروت آحاد مردم، ثروت عموم کشور است؛ همه از آن سود میبرند. روح اصل ۴۴ و سیاستهای اصل ۴۴ این است. طوری بشود که منابع درآمدی آحاد مردم، بخصوص طبقات ضعیف، متنوع شود؛ مردم بتوانند گشایشی پیدا کنند؛ این یک گام بلند در راه رفاه عمومی است. در مورد مقابله‌ی با پیشرفت علمی هم یک نمونه‌ی مهمش همین مسئله‌ی انرژی هسته‌ای است. در گفته‌ها، در گفتگوهای سیاسی و غیره میگویند دولتهای غربی با دارا بودن قدرت هسته‌ای در ایران موافق نیستند؛ خب نباشند. مگر ما برای به دست آوردن قدرت هسته‌ای از کسی اجازه خواستیم؟ مگر ملت ایران با اجازه‌ی دیگران وارد این میدان شده است که بگویند ما موافق نیستیم؟ خب موافق نباشید. ملت ایران موافق است و مایل است این انرژی را داشته باشد. من سال گذشته هم در اجتماع روز اول فروردین در اینجا گفتم که انرژی هسته‌ای برای کشور ما یک ضرورت است، یک نیاز بلندمدت است. امروز اگر مسئولین کشور در به دست آوردن انرژی هسته‌ای کوتاهی کنند، نسلهای بعد آنها را مؤاخذه خواهند کرد. ملت ایران و کشور ایران به انرژی هسته‌ای و این توانایی برای زندگی - نه برای سلاح - احتیاج دارد. عده‌ای مینشینند همان حرف دشمن را تکرار میکنند که: آقا! چه لزومی دارد؟ چه لزومی دارد؟ آینده‌ی کشور را به خطر انداختن، نیاز فرداهای کشور را بکلی ندیده گرفتن، این اشکالی ندارد؟ آیا مسئولین کشور حق دارند به نسلهای آینده خیانت کنند؟ امروز نفت را برداریم مصرف کنیم؛ یک روزی این نفت تمام خواهد شد. آن روز ملت ایران برای برق خود، برای کارخانه‌ی خود، برای گرمای خود، برای روشنایی خود، برای حرکت زندگی خود، دست نیاز دراز کند به سوی کشورهای دیگر تا به او انرژی بدهند؟ این برای مسئولینِ امروز کشور جایز است؟ عده‌ای حرف دشمن را تکرار میکنند. همانهایی که ملی شدن نفت را که به وسیله‌ی دکتر مصدق و مرحوم آیةاللَّه کاشانی انجام گرفت، امروز تمجید میکنند - که آن کار، نسبت به این کار کوچک بود؛ این از او بزرگتر است - همانها امروز نسبت به انرژی هسته‌ای همان حرفی را میزنند که مخالفین مصدق و کاشانی آن روز میگفتند. اینها قابل قبول نیست. ما در این راه پیش رفتیم، با ابتکار خودمان پیش رفتیم. مسئولین کشور ما هیچ بی‌قانونی هم نکردند. همه‌ی فعالیتهای ما در مقابل چشم آژانس هسته‌ای است، ایرادی هم ندارد؛ ما حرفی نداریم که زیر نظر آنها باشد. جنجال کردن و فشار وارد آوردن روی ملت ایران برای این مسئله، استفاده‌ی ابزاری کردن از شورای امنیت سازمان ملل، برای قدرتهای مقابل ملت ایران زیان به بار خواهد آورد. این را من بگویم؛ اگر قرار باشد بخواهند از شورای امنیت استفاده‌ی ابزاری کنند، و بخواهند این حق مسلّم را از این راه ندیده بگیرند، ما تا امروز آنچه را که انجام دادیم، برطبق قوانین بین‌المللی انجام دادیم؛ اگر آنها بخواهند بی‌قانونی کنند، ما هم میتوانیم بی‌قانونی کنیم و خواهیم کرد. اگر بخواهند با تهدید و اعمال زور و خشونت رفتار کنند، بدون تردید بدانند ملت ایران و مسئولین ایران در مقابل دشمنانی که به آنها تعرض کنند، از همه‌ی ظرفیت خود برای ضربه زدن استفاده خواهند کرد. من عرایضم را میخواهم تمام کنم. این توصیه‌های خادم ملت ایران است به ملت ایران. توصیه‌ی من این است: این شعاری که ما امسال مطرح کردیم - یعنی اتحاد ملی و انسجام اسلامی - این را رعایت کنید. اتحاد ملی، یعنی یکپارچگی ملت ایران. انسجام اسلامی، یعنی ملتهای مسلمان با هم همراه باشند. ملت ایران رابطه‌ی خود را با ملتهای اسلامی محکمتر کند. ما اگر بخواهیم اتحاد ملی و انسجام اسلامی تحقق پیدا کند، باید بر اصولی که بین ما مشترک است، تکیه کنیم. نباید خودمان را سرگرم فروعی بکنیم که مورد اختلاف است. توصیه‌ی بعد این است که ملت عزیز ما، مخصوصاً جوانان ما، اعتماد به نفس خودشان را از دست ندهند. جوانان عزیز! جوانان عزیز ملت ایران! شما میتوانید؛ میتوانید کارهای بزرگ بکنید، میتوانید کشور خود را به اوج اعتلاء و عزت برسانید. اعتماد به نفس، اعتماد به مسئولین کشور، اعتماد به دولت، همان چیزی است که دشمنان میخواهند نباشد. دشمنان میخواهند مردم به دولت - که مسئولیت اداره‌ی امور کشور را دارد - بیاعتماد باشند؛ سعی کنید این نقشه‌ی دشمن را خنثی کنید. من از دولت حمایت میکنم. از همه‌ی دولتهای بر سر کار و منتخب مردم حمایت کردم، بعد از این هم همین خواهد بود؛ از این دولت هم به طور خاص حمایت میکنم. این حمایت، بیدلیل و بیحساب و کتاب نیست. اولاً جایگاه دولت در نظام جمهوری اسلامی و در نظام سیاسی کشور ما جایگاه بسیار مهمی است، ثانیاً بیشترین مسئولیتها را دولت بر دوش دارد؛ بعد هم این جهتگیریهای دینی و این ارزش‌گرایی انقلابی و اسلامی خیلی ارزش دارد. سختکوشی، تلاش فراوان، ارتباط با مردم، سفرهای استانی، جهتگیری عدالت و زىّ مردمی؛ اینها خیلی قیمت دارد و من قدر این کارها را میدانم. من به خاطر این چیزها از دولت حمایت میکنم. البته این حمایت، حمایت بیحساب و کتاب نیست؛ توقعاتی هم در مقابلش از دولت دارم. اولین توقع من این است که به مسئولین دولتی میگویم خسته نشوند؛ اعتماد به خدا را از دست ندهند؛ به خدا اعتماد کنند و به این مردم اعتماد کنند؛ زىّ مردمی خودشان را حفظ کنند؛ در دام تجمل‌گراییهایی که افرادی میافتند، نیفتند؛ مراقب و مواظب باشند؛ در مخاصمات جناحی وارد نشوند؛ وقتشان را با دعواهای سیاسی تلف نکنند؛ با همه‌ی وجود و با همه‌ی توان برای این مردم کار کنند؛ آنچه را که با مردم در میان میگذارند، به تحقق برسانند و دنبال کنند. ما باید چشمهای خودمان را باز کنیم. ما باید به خدا متوسل باشیم، متذکر باشیم. ملت ایران ملت بزرگی است، ملت توانایی است، هدفهای بزرگی دارد، راهی هم به سوی این هدفها دارد که میتواند طی کند. من امیدوارم خدای متعال تفضلات خود را بر شما ملت ایران به طور مستمر ببارد؛ باران لطف خود را بر سر شما ببارد و ان‌شاءاللَّه امروز که روز اول سال ۸۶ است، سرآغاز یک سال پُربرکت برای مردم باشد.   والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌