text
stringlengths 2
364
| label
class label 5
classes |
---|---|
صادق این را فرصت خوبی میدید برای اثبات تواناییهایش | 2neutral
|
در اونجا در کشتی پکوئود استخدام شدیم اما ناخدای کشتی رو که آهاب نام داشت و یک پاشو در صید نهنگ از دست داده بود، ندیدیم | 2neutral
|
تو نامهها و کارت پستالهایی که برای مادرش میفرستاده، یه مقدار آدرسو اسم چند نفر هست | 2neutral
|
عقیدهام عوض شد | 2neutral
|
تو جرئت نداری اعتراف کنی | 0anger
|
نقاشی هنر گذشته و قدیمی من بود. | 2neutral
|
چون واقعاً فکر میکنم چیزی بهم بدهکار نیست | 2neutral
|
به هر حال باید یه دلیلی داشته باشه | 2neutral
|
شکستت بهت قدرت اخلاقی نمیده | 0anger
|
دست خطه منه. | 1happiness
|
ولی من بعکس دستور دارم که پل رو ویران کنم و از این دستور اطاعت میکنم ولو اینکه لازم باشه صد نفر یا هزار نفر رو بکشم | 0anger
|
پس از بستن قرارداد پیرمرد ژندهپوشی از ما خواست که با کشتی پکوئود سفر نکنیم | 2neutral
|
این موضوع که اسم اون زن چیه مطلقاً برای من اهمیتی نداره. | 0anger
|
خوب ما پیشدستی میکنیم و زودتر میریم | 1happiness
|
شازده او را برای کشتی انتخاب نکرد | 2neutral
|
همسرم ژاکلین و دخترم ناتالی دائماً از تو تعریف میکنن | 2neutral
|
هیچوقت آرزو نمیکردی نابودی منو ببینی؟ نابودی من | 0anger
|
کاری که در پیش داریم آن است که شما به قصری که بودهاید باز گردید | 2neutral
|
نامه؟ | 4surprise
|
این یه ابزاره | 2neutral
|
بله خیلی ناراحتم. | 3sadness
|
داشتم فکر میکردم که با این حساب میتونم به حل شدن معمای مرگ دوستم امیدوار باشم | 2neutral
|
اون عکس منه، چون دورانت به این زودیا برنمیگرده، شما میتونید جعبه رو با خیال راحت به من بدید که بهش بدم | 1happiness
|
شیادان همطبقۀ او هیچوقت حاضر نمیشن دست به این نوع برد و باختها بزنن | 2neutral
|
تنها به این دلیل که آدم از یکی بدش میاد که نباید در مرگش خودشو مقصر بدونه این درست نیست، من کرامتونو نکشتم اما به اندازه قاتل اون احساس گناه میکنم | 0anger
|
چون بچۀ کوچیک داشتم کمتر خونهای منو قبول میکردن. | 3sadness
|
مرتیکۀ احمق بیشعور | 0anger
|
چی داری میگی پیتر؟ | 4surprise
|
کاش بچۀ من مرده بود. | 3sadness
|
عکس اون دو سه نفر تبهکاری رو که چاپ کرده بودن، دیدی؟ | 2neutral
|
مکالپینو الان از کجا بیارم؟ | 0anger
|
بیا، باید با من بیای | 0anger
|
آخه چی بگم؟ | 0anger
|
و به همین دلایل من با تمام روح خودم از شما نفرت دارم | 0anger
|
سوارانی که هر کدام از آنها برابر چهار سوار شما هستن | 0anger
|
شاید او رئیس دسته بود، شاید معاونش بود | 4surprise
|
واسۀ امروز کافیه | 2neutral
|
به اون بنگاه مراجعه کردم | 2neutral
|
امپراطور شالکن با شما صحبت میکنه | 0anger
|
دوستی خودتونو به من پس بدید تا من راضی باشم | 3sadness
|
در اینصورت با کمال افتخار، شما را از دری که خودم داخل میشم، بیرون میکنم | 0anger
|
اَه این پنجرهها خیال خاموش شدن ندارند | 0anger
|
تو رادیو | 1happiness
|
این چه بلای زمینیای بود سر من اومد. | 0anger
|
صبحبخیر | 2neutral
|
این قرارمدارهای تو بود؟ | 0anger
|
اسمش چی بود، والاحضرتا | 2neutral
|
مادری پاک گیج شدم | 3sadness
|
پلیس؟ | 4surprise
|
پس شما هم مثل مادرم خیال میکنید روانی شدم، آره؟ | 3sadness
|
این مصاحبه است یا بازجویی؟ | 0anger
|
اگه بلایی به سرش بیاد یا اتفاقی براش بیفته، خداییشو بخواین شما مسئولید مادر | 0anger
|
بله، من خبر دارم | 3sadness
|
این دختره اگه نتونه به من متنو برسونه، شما میای جواب همکار محترمو میدی؟ | 0anger
|
دیگه ادامه نده موری. | 0anger
|
باریکلا، خیلی کار خوبی کردی | 1happiness
|
بگو عزیزم | 1happiness
|
حقیقت اینه که من در نهایت صمیمیت، خواستار دختر بزرگ شما شاهزاده خانم همایون هستم. | 2neutral
|
یعنی چی؟ درست حرف بزن. | 0anger
|
قربان، خواهرای من کنیز و خدمتکار ندارن | 1happiness
|
من دلم نمیخواست از اون بیچارهها پول ناحق بگیری. | 0anger
|
قدم زدن یه دختر تنها تو بیشهزار حتی اگر هم صحیح و سالم باشه سراسر ایراده | 0anger
|
شما فراموش کردی که پدر من یک نفر کنت بوده؟ | 0anger
|
برو زن، برو دست از سرم بردار، حالم خوش نیست، میخوام کپه مرگمو بزارم | 0anger
|
اصلاً برای چی این عکسو اینجا گذاشتید؟ | 0anger
|
نیومد؟ | 4surprise
|
پس ما رو ترک میکنی؟ | 3sadness
|
عکسالعمل من ناخودآگاه بود | 2neutral
|
من لشکری از قایقهای کاغذی رو روی یه چاله بزرگ آب رها کردم و برگشتم نیویورک | 3sadness
|
در قسمتهای قبلی این نمایش شنیدیم در جدالی که بین امیرشفق و قلب نورسیدهاش درگرفت امیر ناچار تن به خواستۀ قلبش میده و به ملاقات ماهبانو مادر امیررضا میره. | 2neutral
|
من باید رویاهامو دور بریزم. | 3sadness
|
هوس کردم چند روزی به بوستون برم، دیروز صبح بلیط رزرو کردم. | 3sadness
|
دِ آخه اون وقت زخمزبون مردم چی؟ اونا خیال میکنن این بچه، دختر خودمونه | 0anger
|
باز هم که ساکتی، مسخرست، سربازان ما همۀ دهکده رو دارن میگردن، تمام مردایی رو که چنین کاری ازشون ساخته باشه، دستگیر میکنن. همۀ اونا رو با هم اعدام میکنن. بنابراین دوست تو خواهناخواه کشته میشه، به اضافۀ یک عدۀ دیگه | 0anger
|
امیر دلینا رو ترغیب میکنه تا از پدرش بخواد که همه چیز رو برای اون تعریف کنه. | 2neutral
|
سلام خانوم | 2neutral
|
هرمان هسه، این نویسنده بزرگ آلمانی سرانجام در نهم اوت سال 1962 کمی پس از 85 سالگی، چشم از جهان فروبست | 2neutral
|
پس کیسۀ توتونو واسه چی میخواد؟ | 0anger
|
این مرد که شخصیتی مرموز و پیچیده داره و هرگز مشخص نمیشه سن واقعیش چقدره به عنوان پدرخوانده آگوستوس در جشن تولد نوزاد شرکت میکنه و اون رو غسل تعمید میده | 2neutral
|
باید به من بگین | 0anger
|
در حال حاضر داره استراحت میکنه. | 3sadness
|
تعلیم و تربیت حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گستردۀ معرفت مستفیض نماید. | 2neutral
|
چه کسی حاضره این ضربه رو بزنه؟ | 0anger
|
آشنایی با شما افتخار بزرگی بود، امیدوارم باز هم بزودی بتونیم همدیگه رو ببینیم | 2neutral
|
د یالا گورتو گم کن برو پی کارت. | 0anger
|
برقی که در تابلو به گوشواره مروارید میتابه، زیبایی اثر رو صد چندان میکنه | 1happiness
|
شما اونو میشناسین | 4surprise
|
عکس خانم؟ | 4surprise
|
اون باز هم به بیمارستان برگشت؟ | 2neutral
|
مردم مفتخور و جاتنگکن نمیخوان. | 0anger
|
آقای هارتروید اگر اجازه بدید میخواستم چند دقیقهای باهاتون صحبت کنم | 2neutral
|
عبدرضا؟ | 4surprise
|
برو تو یه کتابخونه، روزنامههای مربوط به سال 1925 رو نگاه کن، ببین چی مینوشتن | 0anger
|
اون با چه کسی ازدواج کرده؟ | 2neutral
|
میدونین وقتی از شما جدا شد کجا میخواست بره؟ | 2neutral
|
کجا به شما گفتند که اینجا میتونید او رو پیدا کنید؟ | 2neutral
|
میگه دست از سر زنم ورنمیدارن میخوان زندگی منو بهم بزنن | 0anger
|
همون کسی که اسمش بیبی خاتونه؟ | 3sadness
|
تقصیر آقا دادشته خانوم | 0anger
|
لوتیها و قمهکشها سر گذرها کمین کردن تا چشمشون به یک دختر یا زن جوون میافته هوردود میکشن به طرفش. | 0anger
|