text
stringlengths 2
364
| label
class label 5
classes |
---|---|
کار نظافت اینجا تموم شده؟ | 2neutral
|
آقای مارک خیلی چیزهاست که نمیشه با پول اونها رو خرید | 2neutral
|
کمی مضطربم، اما خوشحالیم بیشتره. | 1happiness
|
تو خیلی خوشبختی که مورد علاقه جوونی به مراتب باشعورتر و فهمیدهتر از خودت هستی | 0anger
|
به خوابگاه زن خاقان | 0anger
|
اما خیلی زود این فکر فراموش شد و ما وسایل سفر رو آماده کردیم | 2neutral
|
و این شهرت و نام او را در عین خلوتنشینی دوچندان کرده بود | 2neutral
|
و قمی هم با حرکات چابکی مقاومت میکرد | 2neutral
|
تو ناراحت نمیشی؟ | 2neutral
|
داستانی که با نام موبیدیک یا نهنگ سفید تقدیم شما میشود، از آثار باارزش و بزرگ هرمان ملویل، نویسندۀ بزرگ آمریکایی است که در سال 1819 متولد شد و در 1891 میلادی در 72 سالگی بدرود حیات گفت | 2neutral
|
آرزوی جسیکا برگردوندن کیسی بود | 3sadness
|
من فقط دیشب چند ساعتی تو تاریکخونه مشغول بودم. | 2neutral
|
تو ویک، کارتون اینه که در برابر هر چیزی توی زندگی تسلیم بشی | 0anger
|
اگه مقصودتون از شلاق زدن لذت بردنه به جای اون به من بزنید | 0anger
|
فقط کافیه کمی بخوابم | 3sadness
|
مرتبه اول دنبال جسدی میگشتن که انداخته بودن کنار خیابون | 2neutral
|
شیادانی نظیر لارنر که باید گفت بین المللیاند هر چند وقت یک مرتبه با تمهیدات قبلی و نقشههای بسیار دقیق دست به شیادی کلان میزنن | 2neutral
|
پدر جان اقرار کرد تا مانع بشه اون بچهها به جایگاه شهود برن و شهادت دروغ بدن و تا آخر عمر دچار عذاب وجدان بشن | 0anger
|
دست از آزار من بردار بگو اون کجاست؟ | 0anger
|
من هنوز در جعبه رو باز نکردم اما میدونم که عکس من توی اونه، خودتون بازش کنید | 1happiness
|
تا به حال به مسافرخونهای به اسم زندهدلان در اون نواحی برنخوردید؟ | 2neutral
|
شوهر سابق دخترم مردی بود که سرمایۀ بسیاری فراهم آورد و برای دختر من ثروت زیادی باقی گذاشته، بنابراین خانم کنتس دریمون، از آقای کنت دریمون چیزی کسر نداره | 2neutral
|
سالشو دوک رو زندانی کنید، زود | 0anger
|
من برای خوردن صبحانه رفتم منزل و وقتی از اونجا خارج شدم اونها وارد آپارتمانم شدند | 2neutral
|
ببین، آخه چرا دروغ میگی؟ کی یه رودۀ راست تو شکم تو پیدا میشه؟ دیگه کی پس؟ یاسی که دیروز اومد رادیو | 1happiness
|
ظاهراً پولاشم بردن | 3sadness
|
آگستوس آدم بدی شده. | 3sadness
|
ببین من قصد مسخره کردن تو رو ندارم، سعی کن اوقاتت هم تلخ نشه. | 2neutral
|
خانم هر کس دیگهای هم بجای من بود این اشتباه رو میکرد، آقای رمی به من گفت که خواهرزادهاش منو دوست داره، دورانت در حضور خود من ازدواج با یک زن ثروتمند رو رد کرد، داییش به من گفت که باعثش من هستم، وقتی که من فهمیدم اون عکس زنی رو داده قاب بگیرن، فکر کردم قطعاً این زن منم | 3sadness
|
نه نه، فکر کردم شاید خود شما میل داشته باشید این کار رو بکنید | 2neutral
|
ولی من او رو خواهم کُشت، مطمئن باش | 0anger
|
دلم میخواست شما رو بهتر بشناسم، شما مرد شجاع و پهلوانی هستید | 2neutral
|
پس با اجازۀ شما مرخص میشم | 2neutral
|
سزای خیانت منو بدین | 0anger
|
شاید کافی نبوده | 3sadness
|
شما میدونید که من چه کسی هستم؟ | 0anger
|
این حرفیه که شما میزنین، ولی من فکر میکنم از نظر خداوند این بنده با اون بنده هیچ فرقی نداره | 0anger
|
همدست اونهاییه که منو کشتن. | 0anger
|
هیچ یک از مدارک آماده نبود | 3sadness
|
خداییش ارث پدر نرگسه و باید داد دست خودش بره پی کارش | 0anger
|
پس بشین پاک کن. | 0anger
|
راستی چطور شد این بلا سرش اومد؟ | 2neutral
|
نزدیک نیمهشبه | 2neutral
|
بلکه یک کم دست از سر این موفقیتهای کذاییت برمیداشتی میزاشتی به حال خودش باشه. | 0anger
|
تو سرداب؟ | 4surprise
|
نمیشه عدهای برگردن با چاقو مردمو تهدید کنن و لباساشونو پاره کنن. | 0anger
|
من میسی رایت هستم. | 0anger
|
من به تو اطمینان ندارم. | 0anger
|
دست از سرم بردار. | 0anger
|
تو پول میخواستی من هم برات تهیه کردم، دیگه چی میگی؟ | 0anger
|
سِر هنری همین الان از اتاقشون تلفن کردند گفتند که میخوان امروز شما رو ببینند. | 2neutral
|
بله ساعتتونو، ساعت مچی قشنگو قیمتیایه | 2neutral
|
چرا میخوای دیگرانو در کار خودت دخالت بدی؟ | 0anger
|
خیلی مایلم بدونم برای چی خواستین منو ببینین | 2neutral
|
تو هم خیلی سرت میشهها | 1happiness
|
میدونی چقدر تو شهر گشتم تا تونستم آپارتمانت رو پیدا کنم؟ | 0anger
|
مگه این قنبر کالسکهچی چشماش کوره؟ مگه صبح کله سحر که رفته تو کالسکهخونه جنازه رو ندیده، پس چرا نیومده به ما خبر بده؟ | 0anger
|
فردا صبح میرم، با اولین پرواز. | 3sadness
|
از طرفی شنیدیم که امیر همچنان در انتظار وعدۀ خانم علیپوره که به اون قول داده نشانی دایی مرادش رو بده اما علیپور همچنان از رویارویی با دایی خودش طفره میره و هرچند باخبر شده مراد در تهران بستری شده قصد نداره به عیادت اون بره. | 2neutral
|
گوش بدید مادمازل، حقیقت اینه که من دلم میخواد به شما کمک کنم، زیبایی و جوانی شما دل منو به رحم میاره، به من اعتماد کنید. دلم میخواد بتونم شما رو از مرگ نجات بدم | 0anger
|
بویفیلد حتی وقتی شاگرد خود من بود هم دروغ میگفت. | 0anger
|
اما من میخوام کار روی کتابو متوقف کنم | 3sadness
|
دکتر جهانگیری برای امیر از ماجرای یک شب سرد برفی میگه زمانی که او و جمال کلامی همراه با یکی از پیشمرگهای کرد مسلمان در راه بازگشت به قرارگاه بودن اما بارش سنگین برف و بیماری کلیوی دکتر جهانگیری اونها رو به یک کوخ گلی محقر میکشونه و در محاصرۀ گرگها قرار میده. | 2neutral
|
تو با پول میخوای خوشبختی و جوانی ازدسترفتۀ او رو بهش برگردونی، با چقدر پول؟ زندگی و خوشبختی این زن را به چه مبلغی میخری؟ صد تومن؟ هزار تومن؟ ده هزار تومن؟ | 0anger
|
شاید یک روز ناچار شدم همه چیز رو با تو در میون بزارم چون تو تنها کسی هستی که میتونی در این زمینه به من کمک کنی | 3sadness
|
تو نمیتونی اونو بگیری. تو تا همین چند لحظه منکر بودی که بچه رو میشناسی، منکر بودی که پدر اون بچه هستی. | 0anger
|
شما آلت دست و مضحکۀ یک عده ماجراجوی بیایمان شدید و بی اینکه بفهمید به صورت دزدان و هرزهگردان لگامگسیختهای که از آزادی چیزی درک نمیکنند دراومدید | 0anger
|
یه دونه از اونها برات میخرم که بزاری سرت. | 1happiness
|
حالا به قدری جسور شده که کتاب های عاشقانه میخونه و تنها به بیشه زار میره، تا قدم بزنه | 0anger
|
نوشتن کار اصلی منه | 0anger
|
پدر من خون خودشو در راه شما ریخته. | 0anger
|
الیزابت مادر آگوستوسه که با هوشیاری تمام متوجه رفتار غلط و خطاهای فرزندش هست | 2neutral
|
خلاصه از ما گفتن بود، دیگه خودت میدونی. | 3sadness
|
غلط میکنه لج کنه. | 0anger
|
کمتر کسی مثل شما، خوشبرخورد و خوشرفتار دیده بودم | 2neutral
|
به دستور آقات سرشو تراشیدم، انداختمش اون تو که ادب بشه. | 0anger
|
و به این ترتیب مطمئن باشه که آرزو هر چه باشه برآورده میشه | 2neutral
|
چقدر این موضوع ما رو به هم نزدیک میکنه | 3sadness
|
به مهکامه یا سرور نازنینم، تصدق خانم و دوست عزیز مهربانم میروم. | 2neutral
|
د نون مفت هارش کرده. | 0anger
|
حالا دیگه اونجا نیست | 2neutral
|
مگه چند تا داری؟ | 4surprise
|
نمیشه باید همشو بخری | 0anger
|
خب پس برای چی اومدی اینجا؟ که بهم لطف کنی؟ | 0anger
|
منم دارم خفه میشم بلند شو | 0anger
|
یه نامۀ جالب برام فرستاده | 2neutral
|
یه حیاط دویست زرعی اونم تو ملایر، کی بالاش پول میده؟ | 0anger
|
خب آره چطور؟ | 2neutral
|
دیگه نمیخواد خودتو به کوچۀ علیچپ بزنی. | 0anger
|
احتمالاً بعد از اینکه از پیش شما رفته، خیلی طول نکشیده که به دام شکارچیش بیفته | 2neutral
|
راستش خودم هم درست نمیدونم ولی با وضعی که پیش اومده فکر میکنم بهتر باشه تمام جریان رو برای شما تعریف کنم ولو اینکه شغلمو از دست بدم | 3sadness
|
اگه میخوای بگی برای کارهای گذشتهات متاسفم حالا نباید بیای و خرمون کنی | 0anger
|
معذرت میخوام آقای بازرس که اینطور بیپرده با شما صحبت میکنم، ولی باید قبول بفرمایید که هیچوقت اونطوری که استحقاق داره با اون رفتار نشده. | 3sadness
|
او با همون مردی که این روزها در کارخانه استخدام شده سر یک میز نشسته بود | 2neutral
|
تحمل کردن این شرایط برام سخته | 3sadness
|
راستش من تا امروز خواب بودم، حالا که بیدار شدم دیگه نمیزارم این بچه بهش بد بگذره | 3sadness
|
راستی که چه خواهرزادۀ ابلهی دارم | 0anger
|
این که مسلمه | 2neutral
|
متشکرم برادر عزیز | 0anger
|
نمیدونم به من نگفت. | 0anger
|
Subsets and Splits