Numbers במדבר Persian translation by Mashallah Rahman Pour Davud and Hakham Musa Zargari, Otzar haTorah, 1985 [fa] http://www.iranjewish.com/Torah/BamidBar.htm במדבר Chapter 1 در اولین روز ماه دوم از دومین سال خروج آن‌ها (فرزندان ییسرائل (اسرائیل)) از سرزمین مصر، خداوند در بیابان سینَی (سینا) در چادر محل اجتماع به مُشه (موسی) چنین گفت: تمام جمعیت فرزندان ییسرائل (اسرائیل) را برحسب قبیله و خانواده‌ی پدری‌شان سرشماری كنید، سرشماری آن‌ها از روی تعداد اسامی مردها باشد. تو و اَهَرُون (هارون) آن‌ها را از بیست ساله به بالا هر كسی را كه در ییسرائل (اسرائیل) مشمول خدمت زیر پرچم می‌باشد، برحسب جمعیتشان به حساب بیاورید. از هر سبطی یك نفر، كسی كه رئیس خاندان پدریش است با شما باشد. نام‌های آن كسانی كه با شما حضور خواهند یافت این‌ها هستند: برای (سبط) رِئووِن، اِلیصور پسر شِدِاور. برای (سبط) شیمعُون، شِلومیئِل پسر صوری شَدای. برای (سبط) یهودا، نَحشُون پسر عَمی‌ناداو. برای (سبط) ییساخار، نِتَن‌اِل پسر صوعار. برای (سبط) زِوولون، اِلی‌آو پسر حِلُون. برای فرزندان یوسف برای (سبط) اِفرَئیم، اِلی‌شاماع پسر عَمی‌هود، برای (سبط) مِنَشِه، گَملیئِل پسر پِداصور. برای (سبط) بینیامین، اَویدان پسر گیدعُونی. برای (سبط) دان، اَحیعِزِر پسر عَمی‌شَدای. برای (سبط) آشِر، پَگعیئِل پسر عُوخران. برای (سبط) گاد، اِلیاساف پسر دِعوئِل. برای (سبط) نَفتالی، اَحیرَع پسر عِنان. این‌ها دعوت شدگان جمعیت، رؤسای قبیله‌های پدری‌شان سران هزاره‌های (فرزندان) ییسرائل (اسرائیل) می‌باشند. مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) این اشخاص را كه به نام معرفی شده بودند به همكاری خود برگزیدند. و تمام جمعیت را در اول ماه دوم جمع كردند. آن‌ها نسب افراد ذكور بیست ساله به بالای خود را فرد فرد برحسب قبیله و خاندان پدری تعیین كردند. مُشه (موسی) همان‌گونه كه خداوند فرمان داد آن‌ها را در بیابان سینَی (سینا) شمرد. فرزندان رِئووِن نخست‌زاده‌ی ییسرائل (اسرائیل)، تمام مردان بیست ساله به بالا، تمام مشمولان خدمت زیر پرچم، طبق نسب‌نامه‌ی آن‌ها، برحسب قبیله و خانواده‌ی پدری‌شان، هر نفر از روی تعداد نام‌ها به قرار زیر بودند. شمرده‌شدگان سبط رِئووِن چهل و شش هزار و پانصد (نفر). فرزندان شیمعُون، مردان بیست ساله به بالا، تمام مشمولان خدمت زیر پرچم، شمرده شده طبق نسب‌نامه‌ی آن‌ها، برحسب قبیله و خانواده‌ی پدری‌شان، هر نفر از روی تعداد نام‌ها، به قرار زیر بودند. شمرده‌شدگان سبط شیمعُون پنجاه و نه هزار و سیصد (نفر). فرزندان گاد، تمام مشمولان خدمت زیر پرچم، از بیست ساله به بالا، طبق نسب‌نامه‌ی آن‌ها، برحسب قبیله و خانواده‌ی پدری‌شان، از روی تعداد نام‌ها، به قرار زیر بودند. شمرده شدگان سبط گاد چهل و پنج هزار و ششصد و پنجاه (نفر). فرزندان یهودا، تمام مشمولان خدمت زیر پرچم، از بیست‌ساله به بالا، طبق نسب‌نامه‌ی آن‌ها، برحسب قبیله و خانواده‌ی پدری‌شان، از روی تعداد نام‌ها، به قرار زیر بودند. شمرده شدگان سبط یهودا هفتاد و چهار هزار و ششصد (نفر). فرزندان ییساخار، تمام مشمولان خدمت زیر پرچم، از بیست ساله به بالا، طبق نسب‌نامه‌ی آن‌ها، برحسب قبیله و خانواده‌ی پدری‌شان، از روی تعداد نام‌ها، به قرار زیر بودند. شمرده شدگان سبط ییساخار پنجاه و چهار هزار و چهارصد (نفر). فرزندان زِوولون، تمام مشمولان خدمت زیر پرچم، از بیست ساله به بالا، طبق نسب‌نامه‌ی آن‌ها، برحسب قبیله و خانواده‌ی پدری‌شان، از روی تعداد نام‌ها، به قرار زیر بودند. شمرده شدگان سبط زِوولون پنجاه و هفت هزار و چهارصد (نفر). فرزندان یوسف، از فرزندان اِفرَئیم، تمام مشمولان خدمت زیر پرچم، از بیست ساله به بالا، طبق نسب‌نامه‌ی آن‌ها، برحسب قبیله و خانواده‌ی پدری‌شان، از روی تعداد نام‌ها، به قرار زیر بودند. شمرده‌ شدگان سبط اِفرَئیم چهل هزار و پانصد (نفر). فرزندان مِنَشِه، تمام مشمولان خدمت زیر پرچم، از بیست ساله به بالا، طبق نسب‌نامه‌ی آن‌ها، برحسب قبیله و خانواده‌ی پدری‌شان، از روی تعداد نام‌ها، به قرار زیر بودند. شمرده‌شدگان سبط مِنَشِه سی و دو هزار و دویست (نفر). فرزندان بینیامین، تمام مشمولان خدمت زیر پرچم، از بیست ساله به بالا، طبق نسب‌نامه‌ی آن‌ها، برحسب قبیله و خانواده‌ی پدری‌شان، از روی تعداد نام‌ها، به قرار زیر بودند. شمرده‌شدگان سبط بینیامین سی و پنج هزار و چهارصد (نفر). فرزندان دان، تمام مشمولان خدمت زیر پرچم، از بیست ساله به بالا، طبق نسب‌نامه‌ی آن‌ها، برحسب قبیله و خانواده‌ی پدری‌شان، از روی تعداد نام‌ها، به قرار زیر بودند. شمرده‌شدگان سبط دان شصت و دو هزار و هفتصد (نفر). فرزندان آشِر، تمام مشمولان خدمت زیر پرچم، از بیست ساله به بالا، طبق نسب‌نامه‌ی آن‌ها، برحسب قبیله و خانواده‌ی پدری‌شان، از روی تعداد نام‌ها، به قرار زیر بودند. شمرده‌شدگان سبط آشِر چهل و یك هزار و پانصد (نفر). فرزندان نفتالی، تمام مشمولان خدمت زیر پرچم، از بیست ساله به بالا، طبق نسب‌نامه‌ی آن‌ها، برحسب قبیله و خانواده پدری‌شان، از روی تعداد نام‌ها، به قرار زیر بودند. شمرده شدگان سبط نَفتالی پنجاه و سه هزار و چهارصد (نفر). این‌ها سرشماری شدگانی هستند كه مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) و رئیس‌های دوازده‌گانه‌ی ییسرائل (اسرائیل) كه هركدام از خاندان پدری خود بودند، شمردند. تمام سرشماری شدگان فرزندان ییسرائل (اسرائیل) برحسب خانواده‌ی پدری‌شان از بیست ساله به بالا تمام مشمولان خدمت زیر پرچم در ییسرائل به قرار زیر بودند. تمام سرشماری شدگان ششصد و سه هزار و پانصد و پنجاه (نفر). و لِوی‌ها از سبط پدری‌شان در میان آن‌ها شمرده نشدند. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: اما سبط لِوی را به حساب نیاور و آن‌ها را در میان فرزندان ییسرائل (اسرائیل) سرشماری نكن. و تو لِوی‌ها را بر میشكان (مسكن) لوح‌های ده‌فرمان گواه (بر تجلی خداوند به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) در كوه سینَی (سینا)) و بر همه‌ی اسباب‌های آن و بر هرچه دارد مأمور كن. آن‌ها میشكان و تمام اسباب‌هایش را حمل كنند و خدمت آن‌را انجام دهند و پیرامون میشكان اردو بزنند. و در موقع حركت كردن میشكان، لِوی‌ها آن را پایین آورند و در موقع اردو زدن میشكان، لِوی‌ها آن‌را برپا نمایند. و بیگانه‌ای كه (به آن) نزدیك شود كشته خواهد شد. فرزندان ییسرائل (اسرائیل) در اردوی (سبط) خود و هركدام در كنار پرچم (بخش سه سبطی) لشکرهایشان اردو زدند. و لِوی‌ها پیرامون میشكان (مسكن) لوح‌های ده‌فرمان گواه (بر تجلی خداوند به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) در كوه سینَی (سینا)) اردو زدند تا بر جمعیت فرزندان ییسرائل غضبی وارد نشود. پس لِوی‌ها پاسگاه میشكان (مسكن) لوحه‌های ده فرمان (گواه) را نگهبانی كنند. فرزندان ییسرائل (اسرائیل) موافق آن‌چه كه خداوند به مُشه (موسی) فرمان داده بود عمل كردند. همان‌گونه عمل كردند. Chapter 2 خداوند به مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) چنین سخن گفت: فرزندان ییسرائل (اسرائیل) هركدام در كنار پرچم خود (كه هركدام مربوط به سه سبط بود) نزدیك نشانه‌های خاندان پدری خود اردو بزنند. در برابر پیرامون چادر محل اجتماع (به فاصله‌ی تقریبی دوهزار اَما) اردو بزنند. و كسانی كه جلو دَرِ سمت شرقی (میشكان) اردو می‌زنند (زیر) پرچم (سبط) یهودا با تمام جمعیتشان و رئیس فرزندان یهودا، نَحشُون پسر عَمی‌ناداو. جمعیت و مشمولین آن‌ها هفتاد و چهار هزار و ششصد (نفر). و كسانی كه پهلوی او اردو می‌زنند (عبارتند از) سبط ییساخار و رئیس فرزندان ییساخار، نِتَن‌اِل پسر صوعار. و جمعیت مشمولین او پنجاه و چهار هزار و چهارصد (نفر). سبط زِوولون رئیس فرزندان زِوولون، اِلی‌آو پسر حِلُون. و جمعیت مشمولین او پنجاه و هفت هزار و چهارصد (نفر). همه‌ی مشمولین اردوی یهودا برحسب جمعیتشان یك‌صد و هشتاد و شش هزار و چهارصد (نفر)، اول حركت كنند. پرچم اردوی رِئوون برحسب جمعیتشان طرف جنوب و رئیس فرزندان رِئووِن، اِلیصور پسر شِدِاور. و جمعیت و مشمولین او چهل و شش هزار و پانصد (نفر). كسانی كه پهلوی او اردو می‌زنند سبط شیمعُون و رئیس فرزندان شیمعُون، شِلومیئِل پسر صوری شَدای. و جمعیت و مشمولین آن‌ها پنجاه و نه هزار و سیصد (نفر). و سبط گاد و رئیس فرزندان گاد، الیاساف پسر رِعوئِل. و جمعیت و مشمولین آن‌ها چهل و پنج هزار و ششصد و پنجاه (نفر). همه‌ی مشمولین اردوی رِئووِن برحسب جمعیتشان یك‌صد و پنجاه و یك‌هزار و چهارصد و پنجاه (نفر) و دوم حركت كنند. چادر محل اجتماع-اردوگاه لِوی‌ها در میان اردوها حركت كند. هركس بر جای خود نسبت به پرچم‌های خود همان‌گونه كه اردو می‌زنند همان‌گونه حركت نمایند. پرچم اردوی اِفرَئیم برحسب جمعیتشان به طرف مغرب و رئیس فرزندان اِفرَئیم، اِلی‌شاماع پسر عَمی‌هود. جمعیت و مشمولین آن‌ها چهل هزار و پانصد (نفر). پهلوی او سبط مِنَشِه و رئیس فرزندان مِنَشِه، گَملیئِل پسر پداصور. و جمعیت و مشمولین آن‌ها سی و دو هزار و دویست (نفر). سبط بینیامین و رئیس فرزندان بینیامین، اَویدان پسر گیدعُونی. و جمعیت و مشمولین آن‌ها سی و پنج هزار و چهارصد (نفر). همه‌ی مشمولین اردوی اِفرَئیم برحسب جمعیتشان یك‌صد و هشت هزار و یك‌صد (نفر) و سوم حركت كنند. پرچم اردوگاه دان برحسب جمعیتشان طرف شمال و رئیس فرزندان دان، اَحیعِزِر پسر عَمی‌شَدای. جمعیت و مشمولین آن‌ها شصت و دو هزار هفتصد (نفر). و كسانی كه پهلوی او اردو می‌زنند سبط آشِر و رئیس فرزندان آشِر، پِگعیئِل پسر عُوخران. جمعیت و مشمولین آن‌ها چهل و یك هزار و پانصد (نفر). سبط نَفتالی و رئیس فرزندان نَفتالی، اَحیرَع پسر عِنان. جمعیت و مشمولین آن‌ها پنجاه و سه هزار و چهارصد (نفر). همه‌ی مشمولین اردوی دان یك‌صد و پنجاه و هفت هزار و ششصد (نفر) برحسب پرچم‌هایشان (همیشه) در آخر حركت كنند. این‌ها برحسب خاندان پدری‌شان مشمولین فرزندان ییسرائل (اسرائیل) هستند. همه‌ی سرشماری شدگان اردوگاه‌ها برحسب مشمولین ششصد و سه هزار و پانصد و پنجاه (نفر) بودند. همان‌گونه که خداوند به مُشه (موسی) فرمان داد لِوی‌ها در میان فرزندان ییسرائل (اسرائیل) شمرده نشدند. فرزندان ییسرائل (اسرائیل) طبق آن‌چه خداوند به مُشه (موسی) فرمان داد عمل كردند. همه برحسب قبیله‌ها و هر یك پهلوی خاندان پدریش همان‌گونه اردو زدند و همان‌گونه حركت نمودند. Chapter 3 تاریخچه‌ی خانواده‌ی اَهَرُون (هارون) و مُشه (موسی) در روزی كه خداوند در كوه سینَی (سینا) به مُشه سخن گفت این است. نام‌های فرزندان اَهَرُون (هارون) این‌ها هستند؛ ناداو نخست‌زاده‌ی او، اَویهو، اِلعازار و ایتامار. این‌ها نام‌های فرزندان اَهَرُون (هارون) یعنی كُوهِن (کاهن)‌های مسح شده‌ای هستند كه (مُشه (موسی)) آن‌ها را برای خدمت منصوب كرد. موقعی‌كه ناداو و اَویهو، آتش بیگانه به حضور خداوند آوردند، در حضور خداوند در بیابان سینَی (سینا) مردند و فرزندانی نداشتند. اِلعازار و ایتامار در حیات اَهَرُون (هارون) پدرشان خدمت كِهانَت می‌كردند. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: سبط لِوی را پیش آورده آن (سبط) را در حضور اَهَرُون كُوهِن (هارون کاهن) وادار تا نزد وی خدمت كنند. به منظور انجام دادن خدمت میشكان امر او (كُوهِن (کاهن)) را اطاعت نموده و (آن‌ها) مراقب انجام وظیفه‌ی تمام جماعتی كه جلو چادر محل اجتماع هستند، باشند. به منظور انجام دادن خدمت میشكان همه‌ی اسباب‌های چادر محل اجتماع را نگهداری نموده و مراقب انجام وظیفه‌ی فرزندان ییسرائل (اسرائیل) باشند. لِوی‌ها را به اَهَرُون (هارون) و به پسرانش واگذار. از میان فرزندان ییسرائل (اسرائیل)، آن‌ها همگی به وی واگذار شده‌اند. به اَهَرُون (هارون) و پسرانش امر كن كِهانَت خود را مراعات كنند و بیگانه‌ای كه (به مكان مقدس) نزدیك شود كشته خواهد شد. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: و اینك من لِوی‌ها را از میان فرزندان ییسرائل (اسرائیل) به جای نخست‌زاده‌ی مذكر یعنی اولین گشاینده‌ی رحم، از فرزندان ییسرائل برداشتم تا لِوی‌ها متعلق به من باشند. زیرا از روزی كه هر نخست‌زاده‌ای را در سرزمین مصر ضربت زدم هر نخست‌زادی به من تعلق دارد. از میان ییسرائل (اسرائیل) هر نخست‌زادی از انسان تا حیوان را به خود اختصاص دادم. آن‌ها از آن من خواهند بود. من خداوند هستم. خداوند در بیابان سینَی (سینا) به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: فرزندان لِوی را برحسب خانواده‌ی پدری و قبیله‌هایشان سرشماری كن. هر مذكری را از آن‌ها از یك ماهه به بالا بشمار. مُشه (موسی) همان‌گونه كه فرمان گرفته بود طبق امر خداوند آن‌ها را شمرد. نام‌های فرزندان لِوی از این قرار بود: گِرشُون، قِهات و مِراری. و نام‌های فرزندان گِرشُون برحسب قبیله‌هایشان این‌ها هستند: لیوْنی و شیمعی. و فرزندان قِهات برحسب قبیله‌هایشان: عَمرام، ییصْهار، حِورُون و عوزیئِل هستند. و فرزندان مِراری برحسب قبیله‌هایشان مَحْلی و موشی هستند. این‌ها قبیله‌های لِوی برحسب خانواده‌ی پدری‌شان می‌باشند. گِرشُون قبیله‌ی لیوْنی و قبیله‌ی شیمعی را داشت این‌ها قبیله‌های گِرشُونی هستند. شمرده شده‌های آن‌ها با محاسبه‌ی هر مذكری از یك‌ماهه به بالا هفت هزار و پانصد (نفر) سرشماری شدند. قبیله‌های گِرشُونی پشت میشكان طرف غرب اردو بزنند. و رئیس خاندان پدری گِرشُونی، الیاساف پسر لائِل باشد. پاسداری فرزندان گِرشُون در چادر محل اجتماع؛ میشكان و چادر و پوشش آن و پرده‌ی درگاه چادر محل اجتماع باشد. (و همچنین) پرده‌های حیاط و پرده‌ی درگاه حیاط كه كنار میشكان است و كنار آن قربانگاه (قربانی سوختنی) در پیرامون آن است و طناب‌های متعلق به تمام خدمات مربوط به آن. قِهات قبیله‌ی عَمرامی و قبیله‌ی ییصْهاری و قبیله‌ی حِورُونی و قبیله‌ی عوزیئِلی را داشت. این‌ها قبیله‌های قِهاتی هستند. با محاسبه‌ی هر مذكری از یك ماهه به بالا هشت هزار و ششصد (نفر) نگهبانان پاسگاه مكان مقدس باشند. قبیله‌های فرزندان قِهات كنار میشكان سمت جنوب اردو بزنند. رئیس خاندان پدری قبیله‌های قِهات، اِلی‌صافان پسر عوزیئِل باشد. و آن‌ها پاسدار آن صندوق و میز و چراغدان و قربانگاه‌ها و اسباب‌های مكان مقدس و آن پرده (جایگاه لوحه‌های ده‌فرمان) كه با آن‌ها خدمت خواهند كرد و تمام خدمات مربوط به آن باشند. رئیس رئیس‌های (سبط) لِوی، اِلعازار پسر اَهَرُون كُوهِن (هارون کاهن) باشد. او سرپرست نگهبانان و پاسداران مكان مقدس باشد. مِراری قبیله‌ی «مَحْلی» و قبیله‌ی «موشی» را داشت. این‌ها قبیله‌های مِراری هستند. شمرده‌شدگان آن‌ها با محاسبه‌ی مذكر از یك‌ماهه به بالا شش هزار و دویست (نفر). رئیس خاندان پدری قبیله‌های مِراری صوریئِل پسر اَوی‌حَییل باشد. آن‌ها كنار میشكان سمت شمال اردو بزنند. فرزندان مِراری ناظر بر نگهبانی تخته‌های میشكان و پشت‌بندها و ستون‌ها و پایه‌ها (جای زبانه‌ای)یش و تمام اسباب‌های آن و كارهای مربوط به آن باشند. و (همچنین) ستون‌های پیرامون حیاط و پایه‌های (جای زبانه‌ای)شان و میخ‌ها و طناب‌های آن‌ها. كسانی كه در جلو میشكان طرف شرقی جلو چادر محل اجتماع اردو می‌زنند مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) و پسرانش باشند. آن‌ها به منظور مواظبت از فرزندان ییسرائل (اسرائیل) مأمور نگهبانی مكان مقدس باشند و بیگانه‌ای كه (غیر از سبط لِوی) (به آن مكان مقدس) نزدیك شود كشته خواهد شد. لِوی‌ها سرشماری شده كه مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) آن‌ها را طبق امر خداوند برحسب قبیله‌هایشان تمام مذكرها از یك‌ماهه به بالا را شمردند، بیست و دو هزار (نفر) بودند. خداوند به مُشه (موسی) گفت: نخست‌زاده‌های مذكر از فرزندان ییسرائل (اسرائیل) را از یك‌ماهه به بالا بشمار و تعداد نام‌هایشان را به‌دست آور. من خداوند هستم. به جای هر نخست‌زادی در بین فرزندان ییسرائل (اسرائیل)، لِوی‌ها را و به جای هر نخست‌زادی از چارپایان فرزندان ییسرائل ، چارپایان لِوی‌ها را برای من بردار. مُشه (موسی) همان‌گونه كه خداوند به او فرمان داده بود تمام نخست‌زاده‌های فرزندان ییسرائل (اسرائیل) را سرشماری كرد. تمام افراد مذكر از یك ماهه به بالا برحسب شمارش نام‌ها سرشماری شدند، بیست و دو هزار و دویست و هفتاد و سه نفر بودند. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: لِوی‌ها را به جای هر نخست‌زادی از بین فرزندان ییسرائل (اسرائیل) و چارپایان لِوی‌ها را به جای چارپایان آن‌ها بردار، و لِوی‌ها برای من باشند. من خداوند هستم. و از آن دویست و هفتاد و سه نفر بازخرید شده از نخست‌زاده‌های فرزندان ییسرائل (اسرائیل) كه اضافه بر لِوی‌ها هستند ... برای هر نفر پنج شِقِل بر حسب شقل مقدس بگیر. هر شِقِل بیست گراست. و آن پول یعنی (پول) بازخرید شده‌های تعداد اضافی بر (لِوی‌ها) را به اَهَرُون (هارون) و فرزندانش بده. مُشه (موسی) پول بازخرید شده‌ها را از نخست‌زاده‌هایی كه اضافه بر عده لِوی‌ها، بودند دریافت كرد. آن پولی كه برحسب شِقِل مقدس از نخست‌زاده‌های فرزندان ییسرائل (اسرائیل) گرفت یك‌هزار و سیصد و شصت و پنج شِقِل بود. مُشه (موسی) پول آن بازخرید شده‌ها را طبق امر خداوند همان‌گونه كه (خداوند) به او فرمان داده بود به اَهَرُون (هارون) و پسرانش داد. Chapter 4 خداوند به مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) چنین گفت: پسران قِهات را از میان فرزندان لِوی برحسب قبیله‌ها و خانواده‌ی پدری‌شان سرشماری كن. از سی ساله به بالا و تا پنجاه ساله هركس كه وارد جمعیت خدمتگزاران كار مقدس می‌شود تا در چادر محل اجتماع كاری انجام دهد (سرشماری شود). كار پسران قِهات در چادر محل اجتماع-مكان فوق‌العاده مقدس این است: موقع حركت اردو، اَهَرُون (هارون) و پسرانش بیایند و آن پرده‌ی پوشش جایگاه لوحه‌های ده‌فرمان را پایین آورند و با آن صندوق (لوحه‌های ده‌فرمان) گواه (بر تجلی خداوند به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) در كوه سینَی (سینا)) را بپوشانند... روی آن پوششی از پوست تَحَش (نوعی پستاندار) قرار دهند و بر بالای آن پارچه‌ای تماماً از پشم رنگ‌شده‌ی لاجوردی بگسترانند و تیرهای آن را جای خود قرار دهند. روی میز (نان) دورو و پارچه‌ای از پشم رنگ‌شده‌ی لاجوردی گسترانیده و روی آن قالب‌های نان و قاشق‌ها و پایه‌های عمودی و قیدهای ناودانی‌شكل نگهدارنده(ی نان) را قرار دهند و نان دائم روی آن باشد. و روی آن‌ها پارچه‌ای از پشم رنگ‌شده‌ی قرمز پهن كنند و آن را با پوششی از پوست تَحَش (نوعی پستاندار) بپوشانند و تیرهای آن را قرار دهند. و پارچه‌ای از پشم رنگ‌شده‌ی لاجوردی برداشته آن چراغدان روشنایی بخش و چراغ‌هایش و انبرهایش (كه برای برداشتن فتیله‌ها لازم است) و مجمرهایش و تمام ظرف‌های روغنی را كه به‌وسیله‌ی آن‌ها خدمت آن (چراغدان) را می‌كنند، بپوشاند. آن را و تمام اسباب‌هایش را توی پوششی از پوست تَحَش (نوعی پستاندار) گذارده روی تیر قرار دهند. و روی آن قربانگاه طلا، پارچه‌ای از پشم رنگ‌شده‌ی لاجوردی گسترانیده و آن را با پوششی از پوست تَحَش (نوعی پستاندار) بپوشانند و تیرهای آن را قرار دهند. و تمام اسباب‌های خدمت را كه در مكان مقدس با آن‌ها خدمت می‌كنند بردارند و در پارچه‌ای از پشم رنگ‌شده‌ی لاجوردی قرار دهند و آن‌ها را پوششی از پوست تَحَش (نوعی پستاندار) بپوشانند و روی تیر بگذارند. آن قربانگاه (قربانی سوختنی) را از خاكستر خالی كنند و روی آن پارچه‌ای از پشم رنگ‌شده‌ی ارغوانی بگسترانند. و تمام اسباب‌هایش را كه با آن‌ها روی آن قربانگاه خدمت می‌كنند و مجمرها و چنگال‌ها و بیلچه‌ها و خون‌پاش‌ها و همه اسباب‌های قربانگاه را رویش بگذارند و روی آن پوششی از پوست تَحَش (نوعی پستاندار) گسترانیده و تیرهایش را قرار دهند. در موقع حركت اردو، اَهَرُون (هارون) و پسرانش كار پوشاندن چیز مقدس (صندوق لوحه‌های ده‌فرمان) و قربانگاه و تمام اسباب‌های مقدس را به پایان رسانند و پس از آن پسران قِهات برای حمل بیایند و چیزهای مقدس را لمس نكنند تا نمیرند. کار پسران قِهات در چادر محل اجتماع این است. و اِلعازار پسر اَهَرُون كُوهِن (هارون کاهن) سرپرست روغن روشنایی و بخور داروها(ی یازده‌گانه) و هدیه آردی همیشگی و روغن مسح باشد. یعنی سرپرستی تمام میشكان و تمام آن‌چه در آن است را چه از نظر مكان مقدس و چه از نظر اسباب‌هایش برعهده داشته باشد. خداوند به مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) چنین سخن گفت: باعث نابودی جمعیت قبیله‌های قِهاتی از میان لِوی‌ها نشوید. و این كار را برای آن‌ها انجام دهید تا هنگام نزدیك‌شدنشان به مكان فوق‌العاده مقدس زنده مانده، نمیرند. اَهَرُون (هارون) و پسرانش بیایند و آن‌ها را هریك بر خدمت و بارش بگمارند. موقع پوشانیدن آن چیز مقدس (صندوق لوحه‌های ده‌فرمان) برای دیدن آن نیایند تا نمیرند. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: پسران گِرشُون را هم برحسب خانواده‌ی پدری و قبیله‌هایشان سرشماری كن. آن‌ها را یعنی كسی را كه وارد جمعیت خدمتگزاران كار مقدس می‌شود تا در چادر محل اجتماع خدمت كند از سی ساله به بالا تا پنجاه ساله سرشماری كن. كار قبیله‌های گِرشُونی برای خدمت و باربری از این قرار است. حمل پرده‌های میشكان و چادر محل اجتماع، پوشش آن و پوششی از تَحَش (نوعی پستاندار) كه از بالا روی آن است و پرده‌ی درگاه چادر محل اجتماع. و پرده‌های حیاط و پرده‌ی درگاه دَرِ بزرگ حیاطی كه در اطراف میشكان و قربانگاه است و طناب‌های آن‌ها و تمام اسباب‌های خدمتی آن‌ها و آن‌چه برای آن‌ها و برای نظام خدمت آن‌ها طبق فرمان اَهَرُون (هارون) و پسرانش باشد. باربری آن‌ها را به نوبت برای آن‌ها تعیین كنید. همه‌ی كار پسران گِرشُونی برای تمام باربری آن‌ها و برای نظام خدمت آن‌ها طبق فرمان اَهَرُون (هارون) و پسرانش باشد. باربری آن‌ها را به نوبت برای آن‌ها تعیین كنید. كار قبیله‌های پسران گِرشُونی، در چادر محل اجتماع است و نوبت كار آن‌ها تحت سرپرستی ایتامار پسر اَهَرُون كُوهِن (هارون کاهن) باشد. پسران مِراری را برحسب قبیله‌ها و خانواده‌ی پدری‌شان بشمار. آن‌ها را یعنی هركسی را كه وارد جمعیت خدمتگزاران كار مقدس می‌شود تا در چادر محل اجتماع خدمت كنند از سی‌ساله به بالا تا پنجاه ساله سرشماری كن. و وظیفه‌ی باربری آن‌ها برای همه‌ی كارهایشان در چادر محل اجتماع عبارت است از (حمل) تخته‌های میشكان و پشت‌بندها و ستون‌ها و پایه‌ها(ی جا زبانه‌ای ها)یش ... و (حمل) ستون‌های پیرامون حیاط و پایه‌های (جا زبانه‌ای) آن‌ها و میخ‌های سركج و طناب‌هایشان برای همه‌ی اسباب‌ها و برای تمام كار آن‌ها. برحسب نام‌های اسباب‌ها وظیفه‌ی باربری آن‌ها را تعیین كنید. این است كار قبیله‌های پسران مِراری برای هرگونه خدمت آن‌ها در چادر محل اجتماع كه تحت سرپرستی ایتامار پسر اَهَرُون كُوهِن (هارون کاهن) باشد. مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) و رئیس‌های جماعت، پسران قِهاتی را برحسب قبیله‌ها و خانواده‌ی پدری‌شان شمردند. از سی‌ساله به بالا تا پنجاه ساله تمام كسانی را كه وارد جمعیت خدمتگزاران كار مقدس می‌شدند تا در چادر محل اجتماع خدمت كنند (سرشماری كردند). و سرشماری شدگان آن‌ها برحسب قبیله‌هایشان دوهزار و هفتصد و پنجاه (نفر) بودند. این‌ها سرشماری شدگان قبیله‌های قهاتی یعنی همه كسانی بودند كه در چادر محل اجتماع خدمت می‌كردند و مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) طبق فرمان خداوند به مُشه آن‌ها را شمردند. و سرشماری شدگان پسران گِرشُون برحسب قبیله‌های خانواده‌ی پدری‌شان. از سی ساله به بالا تا پنجاه ساله همه‌ی كسانی را كه وارد جمعیت خدمتگزاران كار مقدس می‌شدند تا در چادر محل اجتماع خدمت كنند (سرشماری كردند). سرشماری شدگان آن‌ها برحسب قبیله‌های خانواده‌ی پدری‌شان دو هزار و ششصد و سی (نفر) بودند. این‌ها سرشماری شدگان قبیله‌های پسران گِرشُون یعنی همه‌ی كسانی بودند كه در چادر محل اجتماع خدمت می‌كردند و مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) طبق فرمان خداوند آن‌ها را شمردند. و سرشماری شدگان پسران مراری برحسب قبیله‌ها و خانواده‌ی پدری‌شان. از سی‌ساله به بالا تا پنجاه ساله همه‌ی كسانی را كه وارد جمعیت خدمتگزاران كار مقدس می‌شدند تا در چادر محل اجتماع خدمت كنند (سرشماری كردند). سرشماری شدگان آن‌ها بر حسب قبیله‌هایشان سه هزار و دویست (نفر) بودند. این‌ها سرشماری‌شدگان قبیله‌های پسران مِراری بودند و مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) طبق فرمان خداوند به مُشه آن‌ها را شمردند. تمام سرشماری شدگانی كه مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) و رئیس‌های ییسرائل (اسرائیل) از لِوی‌ها برحسب قبیله‌ها و خانواده‌ی پدری‌شان شمردند ... از سی‌ساله به بالا تا پنجاه ساله همه‌ی كسانی كه برای كار خدمت و كار باربری در چادر محل اجتماع وارد می‌شدند... سرشماری شدگان آن‌ها هشت هزار و پانصد و هشتاد نفر بودند. مُشه (موسی) برحسب فرمان خداوند هركدام را بر خدمت و بارش گماشت و سرشماری‌شدگان كسانی بودند كه خداوند برای مُشه تعیین كرده بود. Chapter 5 خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) فرمان بده هر برص‌دار و هر جریان‌داری و هركسی را كه به‌خاطر لمس جسد مرده ناپاك است از اردوگاه بیرون كنند. از مذكر تا مونث بیرون كنید. آن‌ها را به خارج از اردوگاه روانه سازید تا اردوگاه خود را كه من در میانشان هستم، ناپاك نكنند. فرزندان ییسرائل (اسرائیل) چنین عمل كردند. آن‌ها را به خارج از اردوگاه روانه نمودند فرزندان ییسرائل همان‌گونه كه خداوند به مُشه (موسی) سخن گفته بود عمل كردند. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) بگو هرگاه مرد یا زنی مرتكب هرگونه خطای انسانی (داد و ستد بدون مدرك) گردد و (باعث شود با سوگند یاد كردن) به خداوند خیانت شود و در این‌صورت آن شخص گناهكار گردد. آن‌ها (طلب كار به خاطر نگرفتن مدرك و بدهكار به خاطر خیانت و سوگند دروغ) به خطایی كه كرده‌اند اعتراف نمایند و ابتدا (آن شخص) اصل آن را برگرداند و یك پنجم آن را بر آن اضافه نماید به آن كسی كه به او خیانت شده است، بدهد. و اگر آن مرد وارثی نداشته باشد كه آن اصل (پول) به وی برگردد آن اصل (پول) پس داده شده متعلق به خداوند یعنی از آن كُوهِن (کاهن) خواهد بود و این علاوه بر آن قوچ كفاره‌ی (گناهان) است كه با آن برای وی طلب عفو می‌گردد. از تمام موقوفه‌های فرزندان ییسرائل (اسرائیل) هر هدیه (نوبرانه‌)ای كه به كُوهِن (کاهن) تقدیم می‌دارند متعلق به خود او (آن كُوهِن) خواهد بود. هركسی اختیار موقوفه‌های خود را دارد كه به هر كُوهِنی (کاهنی) (كه بخواهد) تقدیم كند. هرگاه كسی (موقوفه‌های خود را) به كُوهِنی دهد به همان كس تعلق خواهد گرفت. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) صحبت كرده به آن‌ها بگو هر مردی كه زنش منحرف گشته واقعاً به او خیانت كند. و مردی به منظور نزدیكی كردن با او همخواب شود و موضوع از نظر شوهر مخفی بماند یعنی او (آن زن) پنهان‌شده ناپاك گردد و شاهدی وجود نداشته باشد و به زور برده نشده باشد ... و به او (به شوهر) حالت سوءظن دست داده به زنش مشكوك گردد و وی ناپاك نشده باشد. آن مرد زنش را نزد كُوهِن (کاهن) آورده و تقدیمی او (یعنی تقدیمی زن خود) را همراه وی (یعنی همراه زنش) یك دهم ایفا آرد جو بیاورد. نظر به این‌كه هدیه‌ی سوءظن‌ها یعنی هدیه‌ی یادآوری گناه می‌باشد روی آن روغن نریزد و بر آن كندر ننهد. آن كُوهِن (کاهن) وی (یعنی آن زن) را پیش آورده در حضور خداوند وادارد. آن كُوهِن (کاهن) با ظرف سفالی آب مقدس بردارد و از خاكی كه در زمین میشكان خواهد بود بردارد و توی آن آب بریزد. كُوهِن (کاهن) آن زن را به حضور خداوند واداشته و سر آن زن را برهنه (ژولیده) كند و هدیه‌ی یادبود را كه همان هدیه‌ی سوءظن‌هاست روی كف دست‌هایش بگذارد و آن آب تلخ‌كامی لعنت‌آور، در دست كُوهِن (کاهن) باشد. آن كُوهِن (کاهن) وی را سوگند داده به آن زن بگوید «اگر مردی با تو همخوابی نكرده باشد و اگر درحالی كه به شوهرت تعلق داری منحرف نشده باشی كه ناپاك گردی، از این آب تلخ كامی لعنت‌آور مصون بمانی... «و اگر تو در حالی كه به شوهرت تعلق داشته‌ای منحرف گشته و ناپاك شده باشی و غیر شوهرت مردی با تو همبستر شده باشد ...» «آن كُوهِن (کاهن) آن زن را با سوگند همراه نفرین سوگند دهد و آن كُوهِن (سخن را ادامه داده) به آن زن بگوید «خداوند موجب شود رانت بیفتد و شكمت باد كند تا در میان قومت نمونه‌ی سوگند همراه نفرین قرارگیری». «و این آب لعنت‌آور وارد روده‌هایت شود تا شكمت باد كند و رانت را ساقط كند» و آن زن بگوید آمین آمین. آن كُوهِن (کاهن) این نفرین‌های همراه با سوگند را در ورقه‌ای نوشته و در آن آب تلخ‌كامی بشوید. و آن آب تلخ‌كامی لعنت‌آور را به آن زن بنوشاند تا آن آب لعنت‌آور برای تلخ‌كامی وارد (شكم) او شود. و آن كُوهِن (کاهن) از دست آن زن آن هدیه‌ی آردی سوءظن را بگیرد و آن هدیه‌ی آردی را به حضور خداوند تكان داده آن را نزدیك آن قربانگاه پیش‌آورد. آن كُوهِن (کاهن) از آن هدیه‌ی آردی مشتی به عنوان یادبود بردارد و روی آن قربانگاه دود كند و بعد آن آب را به آن زن بنوشاند. آن آب را به او بنوشاند. اگر ناپاك شده و به شوهرش خیانت كرده باشد آن آب لعنت‌آور برای تلخ‌كامی وارد (شكم) وی شده شكمش باد كرده و رانش ساقط خواهد گشت و آن زن در میان قومش نمونه‌ی نفرین خواهد شد. و اگر آن زن ناپاك نشده و پاك باشد مصون مانده (اگر نازا هم باشد) حتما بچه‌دار خواهد شد. این قانون سوءظن در مورد زنی است كه با داشتن شوهر، منحرف شده، ناپاك گردد. یا مردی كه حالت سوءظن به او دست دهد و به زنش مشكوك گردد. آن زن را نزد خداوند وادارد و كُوهِن (کاهن) این دستورات را برایش انجام دهد. آن مرد از گناه مبرا می‌ماند و آن زن گناهش را به گردن خواهد داشت. Chapter 6 خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) صحبت كرده به آن‌ها بگو مرد یا زنی كه صریحاً نذر كند كه نازیر (پرهیزكار) باشد، یعنی خود را به خداوند اختصاص دهد. از شراب تازه و كهنه دوری كند، سركه‌ی (تهیه شده از) شراب تازه و سركه‌ی (تهیه شده از) شراب كهنه ننوشد و مایعی كه در آن انگور خیسانده باشند ننوشد و انگور تر و خشك نخورد. تمام روزهای پرهیزش از هر چیزی كه از تاك به عمل آید از هسته‌ها تا پوست (انگور) نخورد. تمام روزهای نذر و پرهیزكاریش تیغ بر سرش نگذرد. تا تكمیل شدن روزهایی كه پرهیز خواهد كرد با رشد دادن انبوه موی سرش برای خداوند مقدس بماند. تمام روزهایی كه خود را به خداوند اختصاص داده به محل سرپوشیده‌ای كه در آن میت باشد وارد نشود. نظر به این‌که موی تقدیس شده از جانب خداوند بر سرش است به‌خاطر فوت پدر و مادر و برادر و خواهرش خود را ناپاك نكند. تمام روزهای پرهیزش، او تقدیس‌شده‌ی خداست. و هرگاه كسی ناگهان در نزدیكی او بمیرد و موی تقدیس شده سرش را ناپاك سازد سر خود را در روز پاك شدنش (از عزا) بتراشد. در روز هفتم آن را بتراشد. در روز هشتم دو قمری یا دو جوجه كبوتر نزد كُوهِن (کاهن) به درگاه چادر محل اجتماع بیاورد. آن كُوهِن (کاهن) یكی را برای قربانی خطا تقدیم كند و یكی را برای قربانی سوختنی و چون او به خاطر مرده‌ای خطاكار شده است برای او طلب عفو كند. (از نو) سرش را در آن روز مقدس نماید. (مجدداً) روزهای پرهیزش را برای خداوند اختصاص دهد و بره‌ای (از هشت روزه تا) یک‌ساله برای قربانی جریمه بیاورد و نظر به این‌كه در (دوران) پرهیزش ناپاك شده آن روزهای اولیه به حساب نمی‌آید. دستور آن پرهیزدار این است. هنگام كامل شدن روزهای پرهیزش آن (قربانی) را نزد درگاه چادر محل اجتماع بیاورد. تقدیمی خود را یك بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله بی‌عیب برای قربانی سوختنی و یك بره‌ی ماده (از هشت روزه تا) یک‌ساله برای قربانی خطا و یك قوچ بی‌عیب برای قربانی سلامتی به خداوند تقدیم نماید. به علاوه سبدی فطیر از آرد نرم، قرص‌های سرشته شده در روغن و فطیرهای نازك روغن مالیده شده و هدیه‌ی آردی و مایع‌های ریختنیشان را تقدیم بدارد. آن كُوهِن (کاهن) آن‌ها را نزد خداوند پیش‌آورده (مراسم) قربانی خطا و سوختنیش را انجام دهد. و علاوه بر سبد فطیرها، آن قوچ را به‌صورت ذبح سلامتی به خداوند تقدیم نماید و آن كُوهِن (کاهن) به هدیه‌ی آردی و مایع ریختنیش رسیدگی نماید. آن پرهیزدار موی تقدیس‌شده‌ی سرش را در درگاه محل اجتماع بتراشد و موی تقدیس شده‌ی سرش را برداشته روی آن آتشی كه زیر قربانی سلامتی است، بگذارد. بعد از این‌كه آن پرهیزدار موی تقدیس شده‌ی سرش را تراشید، آن كُوهِن (کاهن) دست آب‌پز شده‌ی آن قوچ را به علاوه یك قرص فطیر از آن سبد و یك فطیر نازك برداشته روی كف دست‌های آن پرهیزدار بگذارد. آن كُوهِن (کاهن) آن‌ها را به حضور خداوند تكان دهد. (آن‌ها) با سینه‌ی تكان دادنی و با ساق آن هدیه برای آن كُوهِن (کاهن) وقف است و بعد از آن پرهیزدار شراب بنوشد. دستور پرهیزداری كه به مناسبت نذرش برای خداوند قربانی نذر كند چنین است. علاوه برآن‌چه كه استطاعت دارد مطابق دستور نذرش، نذری را كه كرده است همان‌گونه ادا نماید. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: به اَهَرُون (هارون) و پسرانش صحبت كرده بگو به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) خطاب نموده آن‌ها را این‌گونه دعا نمایید. خداوند تو را بركت دهد و نگهدارت باشد. خداوند به تو روی خوش نشان داده مورد مرحمت قرار دهد. خداوند خواسته‌های (مشروع) تو را اجابت كند و برایت آرامش (امنیت) برقرار نماید. نام مرا بر فرزندان ییسرائل (اسرائیل) بگذارند و من آن‌ها را بركت خواهم نمود. Chapter 7 هنگامی كه مُشه (موسی) برپا داشتن میشكان را پایان داد مُشه آن (میشكان) و تمام اسبابش و قربانگاه و تمام ظروفش را مسح نموده اختصاصی نمود. همه‌ی آن‌ها را با هم مسح نموده اختصاصی كرد. رئیس‌های ییسرائل (اسرائیل)، سران خاندان كه رؤسای سبط‌ها بودند همان كسانی كه بر شمارش (آن قوم) نظارت كردند، هدیه تقدیم داشتند. هدیه‌ی خود را به حضور خداوند شش‌ گاری سرپوشیده و دوازده گاو آوردند. یك گاری از طرف دو رئیس و یك گاو نر از طرف هریك و آن‌ها را جلو میشكان تقدیم داشتند. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: (این هدیه‌ها را) از آن‌ها بگیر و برای انجام دادن كار چادر محل اجتماع به‌كار گرفته شوند و آن‌ها را به لِوی‌ها، به هركسی برحسب كارش بده. مُشه (موسی) آن گاری‌ها و آن گاوها را گرفت و آن‌ها را به لِوی‌ها داد. دو گاری و چهار گاو را برحسب كارشان به پسران گِرشُون داد. و آن چهار گاری و هشت گاو را به پسران مِراری برابر كارشان كه زیر نظر ایتامار پسر اَهَرُون كُوهِن (هارون کاهن) بود، داد. و به فرزندان قِهات نداد زیرا اسباب‌های مقدسی را كه بر عهده‌ی آن‌ها بود با دوش حمل می‌كردند. رئیس‌ها برای جشن افتتاح آن قربانگاه در روز مسح شدنش هدیه آوردند. رئیس‌ها هدیه‌ی خود را جلو آن قربانگاه تقدیم نمودند. خداوند به مُشه (موسی) گفت: یك روز یك رئیس و روز بعد رئیس دیگر هدیه‌ی خود را برای جشن افتتاح قربانگاه تقدیم بدارند. كسی كه اولین روز هدیه‌ی خود را تقدیم كرد نَحشُون پسر عَمی‌ناداو از سبط یهودا بود. و هدیه‌اش یك کاسه از نقره به وزن یك‌صد و سی (شِقِل)، یك خون‌پاش نقره به وزن هفتاد شِقِل برحسب شِقِل مقدس، هر دوی آن‌ها پر از آرد نرم سرشته شده در روغن برای هدیه‌ی آردی بود، یك قاشق (به وزن) ده (شِقِل) از طلا پر از بخور (داروهای یازده‌گانه)، یك گاو نر جوان، یك قوچ، یك بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله برای قربانی سوختنی، یك بز نر جوان برای قربانی خطا، و برای ذبح سلامتی دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر، پنج بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله. این بود هدیه‌ی نَحشُون پسر عَمی‌ناداو. در روز دوم نِتَن‌اِل پسر صوعار رئیس (سبط) ییساخار تقدیم كرد. هدیه‌ی خود را یك کاسه از نقره به وزن یك‌صد و سی (شِقِل)، یك خون‌پاش نقره (به‌وزن) هفتاد شِقِل برحسب شِقِل مقدس، هر دوی آن‌ها پر از آرد نرم سرشته شده در روغن برای هدیه‌ی آردی بود، یك قاشق (به وزن) ده (شِقِل) از طلا پر از بخور (داروهای یازده‌گانه)، یك گاو نر جوان، یك قوچ، یك بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله برای قربانی سوختنی، یك بز نر جوان برای قربانی خطا، و برای ذبح سلامتی دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر، پنج بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله. این بود هدیه‌ی نِتَن‌اِل پسر صوعار. در روز سوم رئیس فرزندان زِوولون، اِلی‌آو پسر خِلُون. هدیه‌اش یك کاسه از نقره به وزن یك صد و سی (شِقِل)، یك خون‌پاش نقره (به وزن) هفتاد شِقِل بر حسب شِقِل مقدس، هر دوی آن‌ها پر از آرد نرم سرشته شده در روغن برای هدیه‌ی آردی بود، یك قاشق (به وزن) ده (شِقِل) از طلا پر از بخور (داروهای یازده‌گانه)، یك گاو نر جوان، یك قوچ، یك بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله برای قربانی سوختنی، یك بز نر جوان برای قربانی خطا، و برای ذبح سلامتی دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر، پنج بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله. این بود هدیه‌ی اِلی‌آو پسر خِلُون. در روز چهارم رئیس فرزندان رِئووِن، الیصور پسر شِدِاور. هدیه‌اش یك کاسه از نقره به وزن یك‌صد و سی (شِقِل)، یك خون‌پاش (به وزن) هفتاد شِقِل بر حسب شِقِل مقدس، هر دوی آن‌ها پر از آرد نرم سرشته شده در روغن برای هدیه‌ی آردی بود، یك قاشق (به وزن) ده (شِقِل) از طلا پر از بخور (داروهای یازده‌گانه)، یك گاو نر جوان، یك قوچ، یك بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله برای قربانی سوختنی، یك بز نر جوان برای قربانی خطا، و برای ذبح سلامتی دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر، پنج بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله. این بود هدیه‌ی اِلیصور پسر شِدِاور. در روز پنجم رئیس فرزندان شیمعُون، شِلومیئِل پسر صوری‌شَدای. هدیه‌اش یك کاسه از نقره به وزن یك‌صد و سی‌ (شِقِل)، یك خون‌پاش نقره (به وزن) هفتاد شِقل بر حسب شِقِل مقدس، هر دوی آن‌ها پر از آرد نرم سرشته شده در روغن برای هدیه‌ی آردی بود، یك قاشق (به وزن) ده (شِقِل)، از طلا پر از بخور (داروهای یازده‌گانه)، یك گاو نر جوان، یك قوچ، یك بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله برای قربانی سوختنی، یك بز نر جوان برای قربانی خطا، و برای ذبح سلامتی دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر، پنج بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله. این بود هدیه‌ی شِلومیئِل پسر صوری‌شَدای. در روز ششم رئیس فرزندان گاد، اِلیاساف پسر دِعوئل. هدیه‌اش یك کاسه از نقره به وزن یك‌صد و سی (شِقِل)، یك خون‌پاش نقره (به وزن) هفتاد شِقِل برحسب شِقِل مقدس، هر دوی آن‌ها پر از آرد نرم سرشته شده در روغن برای هدیه‌ی آردی بود، یك قاشق (به وزن) ده (شِقِل) از طلا پر از بخور (داروهای یازده‌گانه)، یك گاو نر جوان، یك قوچ، یك بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله برای قربانی سوختنی، یك بز نر جوان برای قربانی خطا، و برای ذبح سلامتی دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر، پنج بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله. این بود هدیه‌ی اِلیاساف پسر دِعوئل. در روز هفتم رئیس فرزندان اِفرَئیم، اِلی‌شاماع پسر عَمی‌هود. هدیه‌اش یك کاسه از نقره به وزن یك‌صد و سی (شِقِل)، یك خون‌پاش نقره (به وزن) هفتاد شِقِل بر حسب شِقِل مقدس، هر دوی آن‌ها پر از آرد نرم سرشته شده در روغن برای هدیه‌ی آردی بود، یك قاشق (به وزن) ده (شِقِل) از طلا پر از بخور (داروهای یازده‌گانه)، یك گاو نر جوان، یك قوچ، یك بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله برای قربانی سوختنی، یك بز نر جوان برای قربانی خطا، و برای ذبح سلامتی دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر، پنج بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله. این بود هدیه‌ی اِلی شاماع پسر عَمی‌هود. در روز هشتم رئیس فرزندان مِنَشه، گَملیئِل پسر پِداصور. هدیه‌اش یك کاسه از نقره به وزن یك‌صد و سی (شِقِل)، یك خون‌پاش نقره (به وزن) هفتاد شِقِل برحسب شِقِل مقدس، هر دوی آن‌ها پر از آرد نرم سرشته شده در روغن برای هدیه‌ی آردی بود، یك قاشق، (به وزن) ده (شِقِل) از طلا پر از بخور (داروهای یازده‌گانه)، یك گاو نر جوان، یك قوچ، یك بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله برای قربانی سوختنی، یك بز نر جوان برای قربانی خطا، و برای ذبح سلامتی دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر، پنج بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله. این بود هدیه‌ی گَملیئِل پسر پِداصور. در روز نهم رئیس فرزندان بینیامین، اَویدان پسر گیدعُونی. هدیه‌اش یك کاسه از نقره به وزن یك‌صد و سی (شِقِل)، یك خون‌پاش نقره (به وزن) هفتاد شِقِل برحسب شِقِل مقدس، هر دوی آن‌ها پر از آرد نرم سرشته شده در روغن برای هدیه‌ی آردی بود، یك قاشق (به وزن) ده (شِقِل) از طلا پر از بخور (داروهای یازده‌گانه)، یك گاو نر جوان، یك قوچ، یک بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله برای قربانی سوختنی، یك بز نر جوان برای قربانی خطا، و برای ذبح سلامتی دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر، پنج بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله. این بود هدیه‌ی اَویدان پسر گیدعُونی. در روز دهم رئیس فرزندان دان، اَحیعِزِر پسر عَمی‌شَدای. هدیه‌اش یك کاسه از نقره به وزن یك‌صد و شی (شِقِل)، یك خون‌پاش نقره (به وزن) هفتاد شِقِل برحسب شقل مقدس، هر دوی آن‌ها پر از آرد نرم سرشته شده در روغن برای هدیه‌ی آردی بود، یك قاشق (به وزن) ده (شِقِل)‌، از طلا پر از بخور (داروهای یازده‌گانه)، یك گاو نر جوان، یك قوچ، یك بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله برای قربانی سوختنی، یك بز نر جوان برای قربانی خطا، و برای ذبح سلامتی دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر، پنج بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله. این بود هدیه‌ی اَحیعِزِر پسر عَمی‌شَدای. در روز یازدهم رئیس فرزندان آشِر، پَگعیئِل پسر عُوخران. هدیه‌اش یك کاسه از نقره به وزن یك‌صد و سی (شِقِل)، یك خون‌پاش نقره (به وزن) هفتاد شِقِل برحسب شِقِل مقدس، هر دوی آن‌ها پر از آرد نرم سرشته شده در روغن برای هدیه‌ی آردی بود، یك قاشق (به وزن) ده (شِقِل) از طلا پر از بخور (داروهای یازده‌گانه)، یك گاو نر جوان، یك قوچ، یك بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله برای قربانی سوختنی، یك بز نر جوان برای قربانی خطا، و برای ذبح سلامتی دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر، پنج بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله. این بود هدیه‌ی پَگعیئِل پسر عُوخران. در روز دوازدهم رئیس فرزندان نَفتالی، اَحیرَع پسر عِنان. هدیه‌اش یك کاسه از نقره به وزن یك‌صد و سی (شِقِل)، یك خون‌پاش نقره (به وزن) هفتاد شِقِل برحسب شِقِل مقدس، هر دوی آن‌ها پر از آرد نرم سرشته شده در روغن برای هدیه‌ی آردی بود، یك قاشق (به وزن) ده (شِقِل) از طلا پر از بخور (داروهای یازده‌گانه)، یك گاو نر جوان، یك قوچ، یك بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله برای قربانی سوختنی، یك بز نر جوان برای قربانی خطا، و برای ذبح سلامتی دو گاو نر، پنج قوچ، پنج بز نر، پنج بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله. این بود هدیه‌ی اَحیرَع پسر عِنان. (جمع هدیه‌های) جشن افتتاح آن قربانگاه در روز مسح شدنش از جانب سران ییسرائل (اسرائیل) از این قرار است. قالب‌های نان از نقره دوازده تا، خون‌پاش‌های نقره دوازده تا، قاشق‌های طلا دوازده تا. (وزن) هر کاسه از نقره یكصد و سی (شِقِل)، و هر خون‌پاش هفتاد (شِقِل)، جمع نقره‌ی ظرف‌ها بر حسب شِقِل مقدس دو هزار و چهارصد. قاشق‌های طلا دوازده تا پر از بخور (داروهای یازده‌گانه) هر قاشق برحسب شِقِل مقدس (به وزن) ده شِقِل، جمع طلای آن قاشق‌ها یكصد و بیست شِقِل. تمام گاوهای نر برای قربانی سوختنی دوازده (رأس)، قوچ دوازده (رأس)، بره‌های (از هشت روزه تا) یک‌ساله دوازده (رأس)، علاوه بر هدیه‌ی آردی آن‌ها، و بزهای نر جوان دوازده رأس برای قربانی خطا. همه‌ی گاوهای قربانی سلامتی بیست و چهار (رأس) گاو نر بود، قوچ شصت (رأس)، بز نر شصت (رأس)، بره‌ی (از هشت روزه تا) یک‌ساله شصت (رأس)، این است (هدیه‌های) جشن افتتاح آن قربانگاه بعد از مسح شدن آن. و موقعی كه مُشه (موسی) به چادر محل اجتماع وارد می‌شد (تا خداوند) با وی سخن گوید آن صدا را كه با او صحبت می‌كرد از بالای سرپوشی كه روی صندوق (لوح‌های ده‌فرمان) گواه (بر تجلی خداوند به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) در كوه سینَی (سینا)) بود می‌شنید یعنی (خداوند) از بین دو كروبیم (فرشته‌ها) با وی سخن می‌گفت. Chapter 8 خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: به اَهَرُون (هارون) صحبت نموده به او بگو موقعی كه چراغ‌ها را روشن می‌كنی آن هفت چراغ به طرف شاخه‌ی میانی چراغدان روشنایی بدهد. اَهَرُون (هارون) همان‌گونه كه خداوند به مُشه (موسی) فرمان داده بود عمل كرد. چراغ‌های آن را به طرف شاخه‌ی میانی چراغدان روشن كرد. ساختمان آن چراغدان حتی پایه‌ی آن با زینت گل شكل آن یك‌پارچه از طلا بود چراغدان را همان‌گونه و مثل آن شكلی كه خداوند به مُشه (موسی) نشان داده بود، ساخت. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: لِوی‌ها را از میان فرزندان ییسرائل (اسرائیل) بردار و آن‌ها را تطهیر كن. و برای تطهیر آن‌ها این‌گونه عمل نما. آب «خَطات» (تطهیر) بر آن‌ها بیفشان و بر تمام بدن خود تیغ بگذرانند و لباس‌های خود را بشویند تا مطهر شوند. علاوه بر هدیه‌ی آردی نرم سرشته‌شده در روغن، گاو نر جوانی بگیرند و تو گاو نر جوان دومی را برای قربانی خطا بگیر. لِوی‌ها را جلو چادر محل اجتماع نزدیك بیاور و تمام جمعیت فرزندان ییسرائل (اسرائیل) را جمع كن. لِوی‌ها را به حضور خداوند نزدیك بیاور و فرزندان ییسرائل (اسرائیل) دست‌های خود را روی لِوی‌ها تكیه دهند. اَهَرُون (هارون) از جانب فرزندان ییسرائل (اسرائیل) لِوی‌ها را حضور خداوند حركت دهد تا مختص انجام خدمت به خداوند باشند. و لِوی‌ها دست‌های خود را به منظور طلب عفو روی سر آن گاوهای نر تكیه دهند. یكی از آن گاوها را برای خداوند به صورت قربانی خطا تقدیم كن و یكی را به صورت قربانی سوختنی. و لِوی‌ها را جلو اَهَرُون (هارون) و پسرانش وادار و آن‌ها را در حضور خداوند حركت بده. لِوی‌ها را از میان فرزندان ییسرائل (اسرائیل) جدا كن تا آن‌ها مال من باشند. و بعد از این لِوی‌ها بیایند و در چادر محل اجتماع خدمت بكنند و آن‌ها را تطهیر كرده حركت بده. زیرا آن‌ها از میان فرزندان ییسرائل (اسرائیل) كاملاً برای من اختصاص یافته‌اند. آن‌ها را به جای اولین گشاینده هر رحم یعنی هر نخست‌زاده‌ای از فرزندان ییسرائل برای خود برداشتم. زیرا هر نخست‌زادی از فرزندان ییسرائل (اسرائیل) چه انسان و چه چارپا مال من است. روزی كه هر اول‌زادی را در سرزمین مصر كشتم آن‌ها را برای خود اختصاص دادم. یعنی به جای هر نخست‌زادی از فرزندان ییسرائل (اسرائیل) لِوی‌ها را برداشتم. و لِوی‌ها را از میان فرزندان ییسرائل (اسرائیل) به اَهَرُون (هارون) و پسرانش هدیه دادم تا خدمت فرزندان ییسرائل را در چادر محل اجتماع انجام دهند و برای فرزندان ییسرائل طلب عفو كنند و موقعی كه فرزندان ییسرائل (در حال ناپاكی) به آن مكان مقدس نزدیك شوند (لِوی‌ها با اخطار از نزدیك‌شدن آن‌ها جلوگیری نمایند تا) بر سر فرزندان ییسرائل بلایی نازل نشود. مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) و تمام جماعت فرزندان ییسرائل (اسرائیل) طبق آن‌چه خداوند درباره‌ی لِوی‌ها به مُشه فرمان داده بود با لِوی‌ها عمل كردند. لِوی‌ها خود را پاك كردند و لباس‌های خود را شستند و اَهَرُون (هارون) آن‌ها را جلو خداوند حركت داد و اَهَرُون درباره‌ی آن‌ها طلب عفو كرد تا آن‌ها را تطهیر نماید. و بعد از آن لِوی‌ها آمدند تا خدمت خود را در چادر محل اجتماع در حضور اَهَرُون (هارون) و در حضور پسرانش انجام دهند. همان‌گونه كه خداوند به مُشه (موسی) درباره‌ی لِوی‌ها فرمان داده بود نسبت به آن‌ها عمل كردند. خداوند به مُشه چنین سخن گفت: آن‌چه مربوط به لِوی‌هاست این است. (لِوی) از بیست و پنج ساله به بالا بیاید و وارد جمعیت خدمتگزاران در كار چادر محل اجتماع شود. و در پنجاه سالگی از جمعیت خدمتگزاران از خدمت خارج شود و دیگر خدمت (سخت) نكند. خدمت پاسداری برادران خود را در چادر محل اجتماع بكند، ولی كار (سختی) انجام ندهد با لِوی‌ها در پاسداریشان چنین عمل كن. Chapter 9 خداوند در ماه اول سال دوم بیرون آمدن آن‌ها (یعنی فرزندان ییسرائل (اسرائیل)) از سرزمین مصر در بیابان سینَی (سینا) به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: فرزندان ییسرائل (اسرائیل) (آیین قربانی) پِسَح را در موقعش برگزار نمایند. در روز چهاردهم همین ماه در موقعش هنگام عصر (از نیم بعد از ظهر الی غروب آفتاب) آن را برگزار كنید. آن را طبق تمام قانون‌ها و طبق تمام دستورهایش انجام دهید. مُشه (موسی) با فرزندان ییسرائل (اسرائیل) صحبت كرد كه (آیین قربانی) پِسَح را برگزار كنند. (آیین قربانی) پِسَح را در روز چهاردهم ماه اول هنگام عصر در بیابان سینَی (سینا) برگزار كردند. فرزندان ییسرائل (اسرائیل) طبق آن‌چه خداوند به مُشه (موسی) فرمان داده بود، عمل كردند. اشخاصی بودند كه به خاطر لمس كردن آدم مرده ناپاك بودند و نتوانستند در آن روز (آیین قربانی) پسح را برگزار نمایند. در آن روز پیش مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) حضور یافتند. آن اشخاص به وی گفتند: ما به خاطر لمس آدم مرده ناپاك هستیم چرا در میان فرزندان ییسرائل (اسرائیل) از تقدیم قربانی خداوند در موعدش محروم شویم. مُشه (موسی) به آن‌ها گفت: صبر كنید تا بشنوم خداوند درباره‌ی شما چه دستوری می‌دهد. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) چنین صحبت كن: هر مردی كه به خاطر لمس انسان (مرده) ناپاك بوده یا در راه دور باشد چه در مورد شما و در مورد نسل اندر نسل شما (آیین) قربانی پِسَح را برای خداوند برگزار كند. در ماه دوم در روز چهاردهم هنگام عصر آن را برگزار نمایند. آن را با فطیرها و سبزی‌های تلخ بخورند. از آن، تا بامداد باقی نگذارند و استخوانی از آن را نشكنند. آن را طبق قانون (قربانی) پِسَح برگزار نمایند. اما آن مردی كه پاك است و در راه دور نبوده است و از برگزار كردن (آیین قربانی) پِسَح خودداری كند، آن شخص از قوم خود نابود خواهد شد. نظر به این‌كه قربانی خداوند را در موقعش تقدیم نداشته است آن مرد گناه خود را به گردن خواهد داشت. و هرگاه غریبی كه نزد شما زندگی می‌كند، یهودی شود (قربانی) پِسَح را برای خداوند تقدیم بدارد. طبق قانون (قربانی) پِسَح و دستور آن رفتار كند. برای شما و برای آن غریب و بومی آن سرزمین یك قانون برقرار باشد. در روز برپا كردن میشكان آن ابر میشكان را كه چادر لوح‌های ده‌فرمان گواه (بر تجلی خداوند به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) در كوه سینَی (سینا)) در آن بود پوشانید و در غروب آن روز تا بامداد (آن ابر) بر میشكان چون منظره‌ی آتش نمودار می‌شد. همیشه همین‌گونه می‌شد (روز) آن ابر آن را می‌پوشانید و شب منظره‌ی آتش (داشت). بعد از موقعی كه ابر از بالای چادر برمی‌خاست فرزندان ییسرائل (اسرائیل) عزیمت می‌كردند و در جایی كه آن ابر در آن متوقف می‌شد، فرزندان ییسرائل در آن‌جا اردو می‌زدند. فرزندان ییسرائل (اسرائیل) برحسب امر خداوند حركت می‌كردند و برحسب امر خداوند اردو می‌زدند. تمام روزهایی كه آن ابر بالای میشكان می‌ماند اردو می‌زدند. و موقعی كه آن ابر روزهای زیادی روی آن میشكان توقف می‌كرد، فرزندان ییسرائل (اسرائیل) امر خداوند را رعایت كرده، حركت نمی‌كردند. در مواردی بود که آن ابر چند روز روی آن میشکان می‌ماند و برحسب امر خدا اردو می‌زدند و برحسب امر خدا حرکت می‌کردند. و در مواردی كه آن ابر از شامگاه تا بامداد می‌ماند، همین‌كه بامدادان آن ابر بالا می‌رفت حركت می‌كردند اگر یك شبانه روز می‌ماند وقتی كه آن ابر بالا می‌رفت حركت می‌كردند. تمام مدتی كه آن ابر بر بالای میشكان می‌ماند، اگر دو روز یا یك ماه یا یك سال باقی بود فرزندان ییسرائل (اسرائیل) اردو می‌زدند و حرکت نمی‌کردند ولی هنگام بالا رفتن آن (ابر) حرکت می‌نمودند. برحسب امر خدا اردو می‌زدند و برحسب امر خدا حرکت می‌کردند. فرمان خدا را همان‌گونه که خدا امرکرده بود رعایت می‌کردند. Chapter 10 خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: برای خود دو شیپور از نقره بساز آن‌ها را یكپارچه درست كن تا برای فراخواندن جماعت و حركت دادن اردوها داشته باشی. آن‌ها را یكنواخت بنوازند تا همه‌ی جماعت پیش درگاه چادر محل اجتماع، نزد تو حضور یابند. و اگر یكی از آن‌ها را یكنواخت بنوازید رئیس‌ها، سران هزاره‌های ییسرائل (اسرائیل) نزد تو حضور یابند. و (چون) یكنواخت و لرزش‌دار بنوازید اردوهایی كه سمت شرق اردو می‌زنند حركت كنند. اگر دفعه دوم یكنواخت و لرزش‌دار بنوازید اردوهایی كه سمت جنوب اردو می‌زنند حركت كنند. مواقع عزیمتشان لرزش‌دار و یكنواخت بنوازند. و موقع جمع كردن جمعیت، یكنواخت بنوازید و لرزش‌دار ننوازید. پسران اَهَرُون (هارون)، كُوهِن (کاهن)‌ها آن شیپورها را بنوازند. برای شما نسل اندر نسلتان به منزله‌ی قانون ابدی باشد. موقعی كه علیه دشمن فعال خود در سرزمین خویش وارد جنگ می‌شوید شیپورها را (به علامت آژیر خطر) بنوازید تا مدنظر خداوند خالقتان قرار بگیرید و از دشمنان خود نجات یابید. و در روز شادی و در عیدها و در اول ماه‌های خود با شیپورها پیش قربانی‌های سوختنی و پیش ذبح‌های سلامتیتان یكنواخت بنوازید تا برای شما پیش خداوندتان به منزله‌ی یادبودی باشد. من خداوند خالقتان هستم. در سال دوم در ماه دوم در بیستم همین ماه بود كه آن ابر از بالای میشكان (لوح‌های ده‌فرمان) گواه (بر تجلی خداوند به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) در كوه سینَی (سینا)) برخاست. فرزندان ییسرائل (اسرائیل) از بیابان سینَی (سینا)، به ترتیب حركت خود كوچ كردند. آن ابر در بیابان پاران ساكن شد. برای اولین بار برحسب امر صادره از سوی خداوند به وسیله‌ی مُشه (موسی) حركت كرده بودند. پرچم اردوی فرزندان یهودا در ردیف اول بر طبق سپاهیانشان حركت نمود و در رأس سپاهش نَحشُون پسر عَمی‌ناداو بود. و در رأس سپاهش، سبط فرزندان ییساخار كه نِتَن‌اِل پسر صوعار در رأس آن بود قرار داشت. و در رأس سپاهش، سبط فرزندان زِوولون كه اِلی‌آو پسر حِلون در رأس آن بود قرار داشت. میشكان پایین آورده شد. فرزندان گِرشُون و فرزندان مِراری حمل كنندگان میشكان حركت كردند. پرچم اردوگاه رِئووِن برطبق سپاهیانشان حركت نمود و در رأس سپاهش اِلیصور پسر شِدِاور بود. و در رأس سپاهش، سبط فرزندان شیمعُون كه شلومیئِل پسر صوری‌شَدای در رأس آن بود قرار داشت. و در رأس سپاهش، سبط فرزندان گاد كه اِلی‌آساف پسر دِعوئِل در رأس آن بود قرار داشت. و قِهاتی‌ها حمل كنندگان اسباب‌های مقدس حركت نمودند تا رسیدن آن‌ها (قِهاتی‌‌ها)، (فرزندان گِرشُون و مِراری در منزلگاه بعدی) میشكان را برپا می‌داشتند. و پرچم اردوی فرزندان اِفرَئیم برطبق سپاهیانشان حركت نمود و در رأس سپاهش اِلی‌شاماع پسر عَمی‌هود بود. و در رأس سپاهش، سبط فرزندان مِنَشه كه گَملیئِل پسر پدا‌صور در رأس آن بود قرار داشت. و در رأس سپاهش، سبط فرزندان بینیامین كه اَویدان پسر گیدعُونی در رأس آن بود قرار داشت. و پرچم اردوی فرزندان دان عقب‌دار همه‌ی اردوها برطبق سپاهیانشان حركت می‌كرد. در رأس سپاهش اَحیعزر پسر عَمی‌شَدای بود. و در رأس سپاهش، سبط فرزندان آشِر كه پَگعیئِل پسر عُوخران در رأس آن بود قرار داشت. و در رأس سپاهش، سبط فرزندان نَفتالی كه اَحیرع پسر عِنان در رأس آن بود قرار داشت. این‌ها ترتیب مسافرت‌های فرزندان ییسرائل (اسرائیل) بود كه برطبق سپاهیانشان خود حركت می‌كردند. مُشه (موسی) به حُوواو، پسر رِعوئِل میدیانی پدر زن خود گفت: به سوی آن مكانی كه خداوند گفته است آن را به شما می‌دهم، حركت می‌كنیم. با ما بیا تا به تو خوبی كنیم، زیرا خداوند گفته است كه به ییسرائل (اسرائیل) خوبی می‌كند. (حُوواو) به او گفت: نخواهم آمد، بلكه به سرزمین خود و به زادگاه خویش خواهم رفت. گفت: چون از اردو زدن ما خبرداری ما را ترك نكن تا راهنمای ما باشی. و چنین خواهد شد كه اگر با ما بیایی آن احسانی را كه خداوند به ما خواهد كرد، ما هم با تو خواهیم كرد. از كوه خداوند راه سه روزه پیمودند و صندوق پیمان خداوند در این راه سه روزه پیشاپیش آن‌ها در حركت بود تا برای آن‌ها توقفگاهی تعیین شود. و وقتی كه از اردوگاه حركت می‌كردند ابر خداوند ساعات روز بالای سر آن‌ها بود. هنگامی‌كه زمان حركت صندوق (لوحه‌های ده‌فرمان) فرا می‌رسید، مُشه (موسی) می‌گفت: «ای خداوند قیام كن تا دشمنانت پراكنده گردند و بدخواهانت از پیش تو بگریزند». و در موقع قرار گرفتن آن می‌گفت: «ای خداوند نزد هزاران هزار ییسرائل (اسرائیل) برگرد». Chapter 11 (چون) آن قوم مانند اشخاص غرولند كن (عمل می‌كرد) در نظر خداوند ناپسند بود. خداوند شنید. خشمش افروخته شد. آتش خداوند در میان آن‌ها مشتعل گشت و عده‌ای را در اردوگاه سوزانید. آن قوم نزد مُشه (موسی) فریاد برآورد: مُشه نزد خداوند دعا كرد آن آتش فرونشست. نظر به این‌كه آتش خداوند در میان آن‌ها مشتعل شده بود نام آن مكان را تَوعِرا (آتش‌سوزی) نامید. و جمعیتی از قوم‌های بیگانه كه در میان آن‌ها بودند، به هوس افتادند. فرزندان ییسرائل (اسرائیل) هم تغییر رویه داده گریستند و گفتند كی به ما گوشت می‌خوراند؟ ماهی‌هایی را كه در مصر رایگان می‌خوردیم، كدوها، هندوانه‌ها و تره‌ها و پیازها و سیرها را به یاد داریم. و اكنون قوای ما تحلیل رفته است، هیچ چیز نیست فقط چشم ما به مان است. و آن مان مانند تخم گشنیز و رنگش مثل رنگ بلور بود. آن قوم متفرق می‌شدند و (از آن) جمع نموده با آسیاب دستی آسیاب می‌كردند یا در هاون می‌كوبیدند و در دیگ می‌پختند و از آن نانك درست می‌كردند و مزه‌اش مانند مزه‌ی كلوچه‌ی روغنی بود. و موقعی كه شب شبنم روی اردوگاه می‌بارید، آن مان روی آن فرود می‌آمد. مُشه (موسی) (صدای) آن قوم را كه هر كدام نزد قبیله‌ی خود پیش درگاه چادرش گریه می‌كرد، شنید. خشم خداوند به شدت افروخته شد و (این عمل) در نظر مُشه (موسی) هم بد بود. مُشه (موسی) به خداوند گفت: چرا به بنده‌ات (به من) بدی كردی و چرا در نظرت پسندیده نیامدم و بار تمام این قوم را بر من نهادی؟ آیا من این قوم را آبستن بودم یا من آن را زاییدم كه به من می‌گویی همان‌طوری‌كه لَلِه، (كودك) شیرخواره را، در آغوش می‌گیرد او را در آغوش خود تا آن سرزمینی كه به اجدادش سوگند یاد نمودم حمل كن. از كجا گوشت دارم به این قوم بدهم كه پیش من گریه كرده می‌گویند به ما گوشت بده تا بخوریم. من به تنهایی نخواهم توانست (زحمت) تمام این قوم را تحمل نمایم چون از (توان) من سنگین‌تر است. و اگر تو با من چنین عمل می‌كنی، خواهشمندم حتماً مرا بكش. اگر در نظرت پسندیده آمده‌ام نگذار شاهد بدبختی خود باشم. خداوند به مُشه (موسی) گفت: هفتاد نفر از پیران ییسرائل (اسرائیل) را – از كسانی كه می‌دانی پیران آن قوم و پاسبان‌هایش هستند- برای من جمع كن و آن‌ها را به چادر محل اجتماع ببر و در آن‌جا پیش تو بایستند. فرود‌آمده آن‌جا با تو سخن خواهم گفت و از آن روحی كه بر توست فیضی برداشته به آن‌ها خواهم داد تا بار زحمت آن قوم را با تو بر دوش كشند و تو به تنهایی آن را متحمل نشوی. و به آن قوم بگو خود را برای فردا آماده كنید تا گوشت بخورید. چون در حضور خداوند گریه كرده گفتید «كی به ما گوشت می‌خوراند زیرا مصر برای ما خوب بود» پس خداوند به شما گوشت خواهد داد تا بخورید. نه یك روز خواهید خورد نه دو روز و نه پنج روز و نه ده روز و نه بیست روز. تا مدت یك ماه خواهید خورد تا از بینی شما بیرون آید و برای شما نفرت‌آور گردد. برای این‌كه خداوند را كه در میان شماست حقیر شمردید و در حضور وی گریسته گفتید چرا از مصر بیرون آمدیم. مُشه (موسی) گفت: این قوم كه من در میانش هستم، ششصد هزار نفر پیاده است و تو گفتی به آن‌ها گوشت خواهم داد تا مدت یك ماه بخورند. آیا اگر گوسفندان و گاوان برای آن‌ها سربریده شوند هوسشان را ارضا خواهد كرد؟ اگر تمام ماهی‌های دریا برای آن‌ها جمع‌آوری شود، هوسشان را ارضا خواهد كرد؟ خداوند به مُشه (موسی) گفت: مگر قدرت خداوند كم است. اكنون خواهی دید كه آن‌چه گفته‌ام برایت پیش خواهد آمد یا نه؟ مُشه (موسی) بیرون آمده سخنان خداوند را به آن قوم گفت و هفتاد نفر از پیران آن قوم را جمع كرد و آن‌ها را در اطراف آن چادر (محل اجتماع) واداشت. خداوند در ابر فرود آمده با او صحبت كرد و از آن روحی كه بر او بود فیضی برداشته بر آن هفتاد نفر پیرمرد محترم نهاد و همین كه آن روح بر آن‌ها قرار گرفت نبوت كردند و (نبوتشان) ادامه نیافت. دو نفر در اردوگاه باقی مانده بودند نام یكی اِلداد و نام دومی مِیداد بود. آن روح بر آن‌ها قرار گرفت آن‌ها جزء ثبت‌شدگان بودند و به آن چادر (محل اجتماع) نرفتند و در اردوگاه نبوت كردند. آن جوان (پسر مُشه (موسی)) دویده به مُشه اطلاع داد و گفت: اِلداد و مِیداد در اردوگاه نبوت می‌كنند. یهُوشوعَ (یُوشَع) پسر نون خادم مُشه (موسی) از برگزیدگان (خادمان) او خروشید و گفت: آقایم مُشه، آن‌ها را زندانی كن. مُشه (موسی) به او گفت: آیا به جای من حسادت می‌ورزی؟ ای كاش همه‌ی قوم خداوند پیغمبر می‌بودند و خداوند روحش را بر آن‌ها می‌نهاد. مُشه (موسی) و پیران ییسرائل (اسرائیل) به اردوگاه پیوستند. و از جانب خداوند بادی به حركت آمده بلدرچین‌هایی را از سمت دریا پرواز داد و روی اردوگاه به فاصله‌ی یك روز راه از این‌طرف و یك روز راه از آن‌طرف پیرامون اردوگاه و تقریباً (به ارتفاع) دو اَما بر روی سطح زمین به پرواز درآورد. آن قوم برخاست. تمام آن روز و تمام آن شب و تمام فردای آن روز بلدرچین جمع كردند. كسی كه كم (جمع) كرده بود، ده توده جمع نموده بود. (آن‌ها آن را) برای خود در اطراف اردوگاه پهن كردند. آن گوشت هنوز بین دندان‌هایشان بود و قبل از آن‌كه جویده شود خشم خداوند بر آن قوم افروخته گشت و خداوند به آن قوم ضربه‌ی بسیار شدیدی زد. نظر به این‌كه افراد آن قومی كه به هوس افتاده بودند آن‌جا مدفون شدند آن مكان قیورُوت هَتاوا (قبرستان هوس) نامیده شد. از قیورُوت هَتاوا آن قوم به حَصِرُوت سفر كردند و در حَصِروُت توقف كردند. Chapter 12 میریام (مریم) و اَهَرُون (هارون) در مورد مُشه (موسی) كه زنی زیبا گرفته بود بدگویی كردند زیرا كه زنی زیبا گرفته بود. می‌گفتند: آیا خداوند فقط با مُشه (موسی) سخن گفته است (كه به خاطر آن از زنش كناره‌گیری كرده است) مگر با ما هم سخن نگفته است؟ خداوند (این سخنان را) شنید. ولی آن شخصیت (مُشه (موسی)) از هر انسانی كه بر روی زمین است بسیار متواضع‌تر بود. ناگهان خداوند به مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) و میریام (مریم) گفت: شما سه نفر به چادر محل اجتماع بروید. هر سه نفر رفتند. خداوند در ستون ابری فرود آمده جلوی درگاه چادر محل اجتماع ایستاد و صدا زد. اَهَرُون (هارون) و میریام (مریم) هر دو بیرون رفتند. گفت: اكنون سخنان مرا بشنوید. اگر پیغمبری از جانب خداوند باشد در رویا خود را به او معرفی خواهم نمود. در خواب با وی سخن خواهم گفت. مُشه (موسی) بنده‌ام این‌طور نیست او در بین تمام اهل خانه‌ام (یعنی فرشتگان) امین است. رو به رو با او صحبت می‌كنم (و كلمات را) نشان می‌دهم ولی نه به‌صورت معما. او تجلی خداوند را مشاهده می‌كند پس چرا نترسیدید كه درباره‌ی بنده‌ی من – مُشه (موسی) بدگویی نمایید. خشم خداوند بر آن‌ها افروخته گشته (از آن ابر) دور شد. (همین‌که) آن ابر از بالای چادر (محل اجتماع) دور شد. اینك میریام (مریم) مبروص شده و (بدنش) چون برف بود. اَهَرُون (هارون) رو به میریام (مریم) كرد (دید) كه اینك برص‌دار است. اَهَرُون (هارون) به مُشه (موسی) گفت: ای آقای من تمنا این‌كه گناهی را كه از روی نادانی نموده و خطایی را كه كردیم با ما خطا حساب نكنی. تمنا این‌كه چون (كودك) مرده‌ای كه هنگام بیرون آمدن از رحم مادرش نیمی از بدنش فاسد گشته باشد، نباشی. مُشه (موسی) به درگاه خداوند فریاد برآورد و گفت: ای قادر، تمنا این‌كه هم‌اكنون وی را شفا دهی. خداوند به مُشه (موسی) گفت: اگر پدرش فقط آب دهان به پیش وی می‌انداخت، آیا هفت روز خجلت‌زده نمی‌شد؟ پس هفت روز بیرون از اردوگاه بازداشت باشد و سپس به اردوگاه بپیوندد. میریام (مریم) هفت روز بیرون از اردوگاه بازداشت بود و تا پیوستن میریام (به اردوگاه) آن قوم حركت نكرد. سپس آن قوم از حَصِرُوت حركت نموده، در بیابان پاران اردو زد. Chapter 13 خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: اشخاصی را بفرست از سرزمین كِنَعَن (کنعان) كه من به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) خواهم داد، بازدید كنند. هر شخصی را از سبط پدرش یعنی هر رئیسی را كه در بین آن‌هاست، بفرستید. مُشه (موسی) بر حسب امر خداوند ایشان را از بیابان پاران فرستاد. تمام آن‌ها اشخاص بزرگ، سران فرزندان ییسرائل (اسرائیل) بودند. و نام‌های آن‌ها به این قرار است: از سبط رِئووِن، شَموعَ پسر زَكور. از سبط شیمعُون، شافاط پسر حُوری. از سبط یهودا، كالِوْ پسر یفونه. از سبط ییساخار، ییگ‌آل پسر یوسف. از سبط اِفرَئیم (بخشی از سبط یوسف)، هُوشِیع پسر نون. از سبط بینیامین، پَلطی پسر رافو. از سبط زِوولون، گَدیئِل پسر سُودی. از (بخش دیگر) سبط یوسف، از سبط مِنَشِه، گَدی پسر سوسی. از سبط دان، عَمیئِل پسر گِمَلی. از سبط آشِر، سِتور پسر میخائِل. از سبط نفتالی، نَحبی پسر وُفسی. از سبط گاد، گِئوئِل پسر ماخی. این‌ها نام‌های اشخاصی است كه مُشه (موسی) فرستاد تا از آن سرزمین بازدید كنند. مُشه هُوشِیَع پسر نون را یهُوشوعَ (یُوشَع) نامید. مُشه (موسی) آن‌ها را فرستاد تا از سرزمین كِنَعَن (کنعان) بازدید كنند و به آن‌ها گفت از این‌جا به نِگِو عزیمت نموده از آن كوه بالا روید. ببینید آن سرزمین چگونه است؟ و آیا آن قومی كه در آن ساكن است قوی است یا ضعیف؟ كم است یا زیاد؟ و آن سرزمینی كه (قوم) در آن سكونت دارد چگونه است؟ خوب است یا بد؟ و آن شهرهایی كه در آن‌ها زندگی می‌كنند چگونه است؟ در خیمه هستند یا در شهرهای حصار دار؟ و آن سرزمین چگونه است؟ آیا حاصل‌خیز است یا كم‌حاصل؟ آیا در آن درخت وجود دارد یا نه؟ دلیر باشید و از میوه‌ی آن سرزمین بیاورید. آن روزها، روزهای نوبر انگور بود. (آن‌ها) عازم گشته و از آن سرزمین از بیابان صین تا رِحُوو نرسیده به حَمات بازدید كردند. به نِگِو عزیمت كردند و (كالِوْ) تا حِورُون رفت و اَحیمان و شِشَی و تَلمَی فرزندان عَناق آن‌جا بودند و حِورُون هفت سال قبل از صُوعَن مصر ساخته شده بود. تا نَحَل اِشكول رفتند و از آن‌جا قطعه‌ای از شاخه‌ای را با یك خوشه انگور بریدند. (به علت سنگینی آن) آن را دو نفری به وسیله‌ی تیر حمل كردند و (همین‌گونه) از انارها و انجیرها (چیدند). به خاطر آن خوشه‌ای كه فرزندان ییسرائل (اسرائیل) از آن‌جا بریده بودند، آن مكان را نَحَل اِشكول نامیدند. پس از چهل روز، از بازدید آن سرزمین برگشتند. راه پیموده نزد مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) و تمام جماعت ییسرائل (اسرائیل) به طرف بیابان پاران به قادِش آمدند و برای آن‌ها و برای تمام جماعت خبر آوردند و میوه‌ی آن سرزمین را به آن‌ها نشان دادند. برای او (مُشه (موسی)) شرح داده گفتند. ما به آن سرزمینی كه ما را فرستادی رفتیم و در آن شیر و شهد هم جاری است، و این میوه‌ی آن است. اما آن قومی كه در آن سرزمین ساكن است زورمند است و آن شهرها دارای حصارهای بسیار بزرگی هستند و فرزندان افراد غول‌پیكر را هم آن‌جا دیدیم. عَمالِق در سرزمین نِگِو ساكن است و حیتی و یووسی و اِمُوری در آن كوهستان و كِنَعَنی (کنعانی) كنار دریا و پهلوی یردِن می‌نشینند. كالِوْ آن قوم را در برابر مُشه (موسی) ساكت كرد و گفت: حتماً عازم گشته آن را وارث خواهیم شد، چون‌كه یقیناً حریف (اهالی) آن سرزمین خواهیم شد. و آن اشخاصی كه با او عازم گشته بودند، گفتند: نخواهیم توانست به‌سوی آن قوم عزیمت كنیم چون‌كه از ما قوی‌تر است. از آن سرزمینی كه بازدیدش كرده بودند نزد فرزندان ییسرائل (اسرائیل) بدگویی كرده گفتند: آن سرزمینی كه از آن گذر كردیم كه آن را بازدید كنیم سرزمین نابود كننده‌ی ساكنانش می‌باشد و تمام افراد آن قومی كه در میان آن دیدیم اشخاص قدبلندی هستند. آن‌جا مردم بلند قد – فرزندان عَناق (نسل) آن مردم غول‌پیكر را دیدیم و در نظر خودمان (نسبت به آن‌ها) مانند ملخ بودیم و به نظر آن‌ها (هم)‌همان‌گونه بودیم. Chapter 14 تمام جمعیت فریاد برآورده صدای خود را بلند كردند. آن شب آن قوم گریست. تمام فرزندان ییسرائل (اسرائیل) نسبت به مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) غرولند كردند. تمام آن جمعیت گفتند ای‌كاش در سرزمین مصر یا در این بیابان می‌مردیم. پس چرا خداوند ما را به این سرزمین آورد كه به ضرب شمشیر بیفتیم. زنان و بچه‌هایمان اسیر شوند. آیا برای ما برگشتن به مصر بهتر نیست؟ به یكدیگر گفتند رئیس تعیین كنیم و به مصر برگردیم. مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) در حضور تمام افراد جامعه‌ی فرزندان ییسرائل (اسرائیل) به التماس افتادند. یهُوشوعَ (یُوشَع) پسر نون و كالِوْ پسر یفونه كه از بازدید كنندگان آن سرزمین بودند، لباس خود را دریدند. به تمام جمعیت فرزندان ییسرائل (اسرائیل) چنین گفتند: آن سرزمینی كه از آن گذر كردیم تا آن را بازدید كنیم، بسیار بسیار سرزمین خوبی است. اگر خداوند به ما علاقمند باشد، ما را به آن سرزمین وارد خواهد كرد و سرزمینی را كه در آن شیر و شهد جاری است به ما خواهد داد. به شرطی كه به خداوند یاغی نشوید و شما از قوم آن سرزمین هراسی نداشته باشید. چون‌كه طعمه‌ی ما هستند. بی‌پناه مانده‌اند و خداوند با ماست، از آن‌ها هراس نداشته باشید. آن جمعیت از سنگ‌باران آن‌ها با سنگ سخن می‌گفتند كه جلال خداوند در چادر محل اجتماع به همه‌ی فرزندان ییسرائل (اسرائیل) آشكار شد. خداوند به مُشه (موسی) گفت: تا به كی این قوم با وجود تمام آیاتی كه در میانش انجام دادم مرا حقیر می‌شمرند تا به كی به من ایمان نخواهند داشت. (بگذار) او را با وبا بزنم و نابودش سازم و تو را به قومی بزرگ‌تر و قوی‌تر از او مبدل نمایم. مُشه (موسی) به خداوند گفت: مصری‌ها كه این قوم را از میانشان با نیروی خود بیرون آوردی (از موضوع) مطلع خواهند شد. پس به ساكنین این سرزمین خواهند گفت كه شنیده‌اند تو، خداوند در میان این قوم هستی و تو بر آن‌ها روبرو ظاهر می‌شوی و ابر تو بر آن‌ها قرار دارد و در مدت روز تو با ستون ابر و در شب با ستون آتش پیشاپیش آن‌ها می‌روی. و اگر این قوم را چون فرد واحدی بكشی قوم‌هایی كه آوازه‌ی (بزرگواری) تو را شنیده‌اند چنین خواهند گفت: خداوند كه به آن قوم سوگند یاد كرد كه آن‌ها را به آن سرزمین ببرد، به علت ناتوانی، آن‌ها را در این بیابان به هلاكت رسانید. و اكنون تمنا این‌كه قدرت (بردباری) خدا (در نظر قوم‌هایی كه بزرگواری تو را شنیده‌اند) با تمام عظمتش باقی بماند. چنان‌که گفتی: خداوند (برای كسانی كه توبه كنند) دیرخشم و پراحسان بخشنده‌ی گناه و تقصیر می‌باشد (ولی) هرگز از گناه (كسی كه توبه نكرده باشد) در نمی‌گذرد. گناه پدران را از فرزندان (فرزند و نوه) از نسل سوم و از نسل چهارم بازخواست می‌كند. و همان‌گونه كه این قوم را از مصر تا این‌جا بخشودی، تمنا این‌كه به خاطر بزرگی احسانت گناه این قوم را ببخشایی. خداوند گفت: طبق سخنان تو (آن قوم را) بخشودم. و اما (سوگند به این حقیقت كه) من زنده‌ام و جلال خداوند تمام زمین را پر كرده است ... چون تمام آن اشخاصی كه جلال و آیاتم را كه در سرزمین مصر و در این بیابان به‌ظهور رساندم دیده و اینك ده‌مرتبه است مرا آزموده و به حرفم گوش نداده‌اند ... آن سرزمینی را كه به پدرانشان سوگند یاد نمودم، نخواهند دید و همچنین تمام حقیرشمارندگان من (یعنی بازدید كنندگانی كه از آن سرزمین بدگویی كرده‌اند فوراً خواهند مرد و) آن را نخواهند دید. و كالِوْ بنده‌ام را در ازای این‌كه احساس دیگری داشت و از من پیروی كامل نمود، به آن سرزمینی كه بدان‌جا رفت وارد خواهم كرد و نسلش آن را وارث خواهد شد. و عَمالِقی و كِنَعَنی (کنعانی) در دشت ساكن هستند. فردا برگردید و به طرف بیابان راه دریای سرخ حركت نمایید. خداوند به مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) چنین سخن گفت: تا به كی این جمعیت دارای این خصلت بد خواهند بود كه آن‌ها را بر ضد من وادار به غرولند نمایند. غرولندهای فرزندان ییسرائل (اسرائیل) را كه آن‌ها بر علیه من وادارشان می‌كنند شنیدم. به آن‌ها بگو، این گفته‌ی خداوند است: (سوگند به این حقیقت كه) من «جاودانی هستم» همان‌گونه كه در حضور من گفتید همان‌گونه با شما عمل خواهم نمود. جسدهای شما و سایر سرشماری‌شدگانی از شما، كه بر ضد من غرولند كردید، از بیست ساله به بالا، برحسب تعدادتان در این بیابان خواهند افتاد. و از شما كسی به آن سرزمینی كه دستم را (به عنوان سوگند) بلند نمودم تا شما را در آن ساكن سازم وارد نخواهند شد مگر كالِوْ پسر یفونه و یهُوشوعَ (یُوشَع) پسر نون. و بچه‌هایتان را كه گفتید مورد غارت قرار خواهند گرفت وارد خواهم كرد تا آن سرزمینی را كه شما از آن نفرت كردید، بشناسند. و جسدهای خود شما (و نه زنان شما) در این بیابان خواهد افتاد. تا تباه شدن جسدهای شما در این بیابان فرزندانتان چهل سال در همین بیابان سرگردان خواهند بود و (جزای) انحرافات شما را متحمل خواهند شد. به تعداد آن روزهایی كه از آن سرزمین بازدید كردید یعنی چهل روز، برای هر روز یك سال، روزی یك سال، (مدت) چهل سال (مجازات) گناهان خود را متحمل خواهید شد (و نتیجه‌ی) مخالفت مرا خواهید دانست. من كه خداوند هستم گفته‌ام كه برای تمام این جمعیت بد كه علیه من اجتماع كرده‌اند این كار را خواهم كرد. در این بیابان تباه شده و آن‌جا خواهند مرد. و آن اشخاصی كه مُشه (موسی) برای بازدید آن سرزمین فرستاده بود و برگشته و درباره‌ی آن سرزمین خبر بد انتشار داده بودند و تمام جمعیت را بر ضد او (خدا) به غرولند واداشته بودند... یعنی آن اشخاصی كه از آن سرزمین بدگویی كرده بودند (گرفتار) بلا شده در حضور خداوند مردند. و از میان آن اشخاصی كه برای بازدید آن سرزمین رفته بودند، یهُوشوعَ (یُوشَع) پسر نون و كالِوْ پسر یفونه زنده ماندند. مُشه (موسی) این سخنان را به همه‌ی فرزندان ییسرائل (اسرائیل) گفت. آن قوم بسیار سوگواری كردند. بامدادان سحرخیزی نموده به قله‌ی آن كوه رفته، گفتند: نظر به این‌كه خطا كردیم اینك ما به آن مكانی كه خداوند دستور داده است عزیمت خواهیم نمود. مُشه (موسی) گفت: چرا شما از امر خداوند تخلف می‌كنید. این كار موفقیت‌آمیز نیست. نظر به این‌كه خداوند در میان شما نیست عزیمت نكنید تا از دشمنان خود صدمه نبینید. زیرا عَمالِقی و كِنَعَنی (کنعانی) آن‌جا در مقابل شما هستند و چون‌كه از پیروی خداوند روگردانیدید خداوند با شما نخواهد بود و به ضرب شمشیر خواهید افتاد. با جسارت به قله‌ی آن كوه رفتند ولی صندوق پیمان خداوند و مُشه (موسی) از میان اردوگاه دور نشدند. عَمالقی و كِنَعَنی (کنعانی) ساكنان آن كوه فرود آمده تا (محل) «حُرماه» آن‌ها را زدند و سركوب نمودند. Chapter 15 خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) صحبت كرده به آن‌ها بگو موقعی كه به سرزمین مسكونی خود كه من به شما می‌دهم، وارد شوید. و (بخواهید) به منظور ادای نذر یا به‌طور داوطلب یا در عیدهایتان برای خداوند قربانی طعمه‌ی آتش (قربانگاه) –قربانی سوختنی یا ذبح از گاو یا گوسفند تقدیم بدارید كه بوی خوش‌آیند برای خداوند درست كرده باشید ... آن كسی كه قربانی خود را برای خداوند می‌آورد هدیه‌ی آردی یك دهم (ایفا) آرد نرم سرشته شده در ربع هین (پیمانه‌ای است) روغن تقدیم بدارد. و روی قربانی سوختنی یا برای ذبح یعنی برای هر بره‌ای ربع «هین» شراب به عنوان هدیه‌ی مایع ریختنی تقدیم بدار. یا برای هر قوچی، هدیه‌ی آردی از دو دهم (ایفا) آرد نرم سرشته شده در ثلث هین روغن تقدیم بدار. و برای هدیه‌ی مایع ریختنی یك ثلث هین شراب تقدیم بدار. برای خداوند بوی خوش‌آیندی است. و هرگاه به منظور ادای نذر یا قربانی سلامتی گاو نر جوانی را برای خداوند قربانی سوختنی نموده یا ذبح كنی ... و علاوه بر آن گاو نر جوان سه دهم ایفا آرد نرم سرشته شده در نیم هین روغن به صورت هدیه‌ی آردی تقدیم بدار. و برای هدیه‌ی مایع ریختنی نیم هین شراب (تقدیم بدار). برای خداوند بوی قربانی طعمه‌ی آتش (قربانگاه) بوی خوش‌آیند است. در مورد هر گاو نری یا هر قوچی یا هر بره‌ای از گوسفندها یا از بزها همین‌گونه عمل شود. به تعدادی كه (چارپا) قربانی می‌كنید برای هر یك از آن‌ها برحسب تعدادشان به همان نسبت (هدیه‌ی آردی و مایع ریختنی) تقدیم بدارید. هر تابعی به منظور تقدیم بوی خوش‌آیند قربانی طعمه‌ی آتش (قربانگاه) – متعلق به خداوند این (هدیه‌)ها را همین‌گونه تقدیم بدارد. و هرگاه غریبی با شما زندگی كند با نسل اندر نسل در میان شما باشد و بخواهد بوی خوش‌آیند قربانی طعمه‌ی آتش (قربانگاه) متعلق به خداوند را تقدیم بدارد او هم مانند شما تقدیم بدارد. ای جماعت، برای شما و برای غریب كه (نزد شما) زندگی می‌كند یك قانون وجود داشته باشد. برای نسل اندر نسل شما در حضور خداوند قانون ابدی است شما و غریب (یهودی شده) یكسان باشید. برای شما و برای آن غریبی كه نزد شماست یك قانون و یك دستور باشد. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) صحبت كرده به آن‌ها بگو پس از ورودتان به آن سرزمینی كه من شما را به آن‌جا می‌برم... موقعی كه از نان آن سرزمین می‌خورید هدیه‌ای برای خداوند اختصاص دهید. از سر خمیر خود چونه‌ای هدیه كنید آن را مثل هدیه‌ی محصول خرمنگاه هدیه نمایید. برای خداوند از سر خمیر خود نسل اندر نسلتان هدیه تقدیم كنید. و هرگاه اشتباه كرده و تمام این فرمان‌ها را كه خداوند به مُشه (موسی) اعلام كرده است انجام ندهید ... یعنی آن‌چه را كه خداوند از روزی كه فرمان‌های خود را به وسیله مُشه (موسی) به شما داده است و بعد از آن هم خداوند برای نسل‌های بعدی شما امر كرد. اگر آن عمل اشتباهاً بدون آن‌كه جامعه از آن اطلاع داشته باشد انجام گرفته باشد تمام آن جماعت یك گاونر جوان برای قربانی سوختنی به منظور بویی خوش و هدیه‌ی آردی و هدیه‌ی مایع ریختنی، و نیز یك بز نر جوان طبق همان دستور برای قربانی خطا به خداوند تقدیم بدارند. آن كُوهِن (کاهن) برای همه‌ی جمعیت فرزندان ییسرائل (اسرائیل) طلب عفو نماید، بخشوده خواهند شد. زیرا اشتباه رخ داده است و ایشان قربانی خود یعنی قربانی طعمه‌ی آتش (قربانگاه) متعلق به خداوند و قربانی خطای خود را به خاطر اشتباهاتشان به حضور خداوند آوردند. نظر به این‌كه تمام آن قوم و تمام جمعیت فرزندان ییسرائل (اسرائیل) و آن غریبی كه در میان آنان است، اشتباه كرده‌اند بخشوده می‌شوند. و اگر یك‌نفر بطور اشتباهی خطا كند یك بره ماده (از هشت روزه تا) یک‌ساله برای قربانی خطا تقدیم بدارد. آن كُوهِن (کاهن) برای آن شخص اشتباه كننده نسبت به خطای سهوی (وی)، در حضور خداوند طلب عفو كند، با طلب عفو نمودن (كُوهِن) برای او، وی بخشوده می‌گردد. (برای) آن تابع كه در میان فرزندان ییسرائل (اسرائیل) است و برای آن غریبی كه در میان آن‌ها زندگی می‌كند و در مورد كسی كه اشتباهاً عملی انجام می‌دهد یك قانون وجود داشته باشد. كسی كه چه تابع و چه غریب باشد عمداً خلاف نموده و به خداوند توهین كند، آن شخص از میان قوم خود نابود می‌گردد. زیرا امر خداوند را خوار كرده فرمانش را باطل نموده است حتماً آن شخص نابود خواهد شد. گناهش به عهده‌ی خودش است. فرزندان ییسرائل (اسرائیل) در بیابان بودند مردی را یافتند كه روز شبات هیزم جمع می‌كرد. كسانی كه او را در حال برچیدن هیزم یافته بودند وی را نزد مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) و تمام آن جماعت بردند. نظر به این‌كه تصریح نشده بود چگونه باید عمل (اعدام) اجرا شود وی را در بازداشتگاه نگهداشتند. خداوند به مُشه (موسی) گفت: آن مرد حتماً كشته شود. تمام جمعیت در خارج از اردوگاه وی را با سنگ سنگ‌باران كنند. تمام جمعیت او را به خارج از اردوگاه بردند و همان‌گونه كه خداوند به مُشه (موسی) فرمان داده بود وی را با سنگ سنگ‌باران كردند تا مرد. خداوند به مُشه (موسی) چنین گفت: به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) صحبت نموده به آن‌ها بگو نسل اندر نسل روی گوشه‌های لباس‌هایشان برای خود صیصیت (بندهای تابیده‌ی مخصوص را) درست كنند. در كنار صیصیت (بندهای تابیده‌ی مخصوص) در هر گوشه، بند تابیده‌ای از پشم رنگ‌شده (به‌رنگ) ‌لاجوردی قرار دهند. (این بند تابیده‌ی لاجوردی را) به عنوان صیصیت برای خود داشته باشید تا آن را دیده تمام فرمان‌های خداوند را به یاد بیاورید و آن‌ها را انجام دهید و از قلب و چشم‌های خود پیروی نكنید، چون‌كه شما به دنبال آن‌ها به انحراف می‌گرایید. تا این‌كه تمام فرمان‌های مرا به‌یاد آورده انجام دهید و برای خداوند خود مقدس بمانید. من خداوند خالق شما هستم كه شما را از سرزمین مصر بیرون آوردم تا داور شما باشم. من خداوند خالق شما هستم. Chapter 16 قُورَح (قارون) پسر ییصهار پسر قِهات پسر لِوی به همراهی داتان و اَویرام پسران اِلی‌آو و اُون پسر پِلِت فرزندان رِئووِن دست به كار تحریك شد. با اشخاصی كه از فرزندان ییسرائل (اسرائیل) یعنی دویست و پنجاه نفر رئیس‌های اجتماع، دعوت شدگان به چادر محل اجتماع و اشخاص نامی علیه مُشه (موسی) قیام نمودند. بر ضد مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) اجتماع نموده به آن‌ها گفتند (فخر فروشی) برای شما كافی است چون كه جمعیت تماماً مقدس هستند و خداوند در میان آن‌هاست چرا بر جمعیت خداوند فخر می‌فروشید؟ مُشه (موسی) شنید و روی خود را بر زمین نهاد. به قُورَح (قارون) و به همه‌ی جمعیتش چنین سخن گفت: همین‌كه بامداد شود خداوند آن كسی را كه از آن وی می‌باشد معرفی خواهد كرد و آن كسی را كه مقدس است مقرب درگاهش خواهد كرد و آن كسی را كه انتخابش نماید به خویشتن نزدیك خواهد نمود. این كار را بكنید. ای قُورَح (قارون) با همه‌ی جمعیتت برای خود مجمرهایی بردارید. فردا در پیشگاه خداوند، در آن‌ها آتش نهاده روی آن‌ها بخور (داروهای یازده‌گانه) بگذارید و چنین شود كه آن مردی را كه خداوند انتخاب نماید او مقدس است. ای فرزندان لِوی این برای شما كافی است. مُشه (موسی) به قُورَح (قارون) گفت: ای فرزندان لِوی خواهشمندم گوش بدهید. آیا از برای شما كم است كه خداوند ییسرائل (اسرائیل) شما را از جمعیت ییسرائل جدا ساخته تا شما را مقرب درگاه خود كند و خدمت میشكان خداوند را انجام دهید و جلو جمعیت ایستاده برای آن‌ها خدمت نمایید؟ و (به خصوص) تو و برادرانت فرزندان لِوی (خاندان قِهات) را همراه تو مقرب‌تر نمود؟ (حالا) خواستار كُوهِن (کاهن) شدن هم هستید؟ بنابراین تو و تمام جمعیت متفق تو، بر ضد خداوند می‌باشید. مگر اَهَرُون (هارون) چه كاره است كه (مردم را) بر ضد وی به غرولند وامی‌دارید؟ مُشه (موسی) برای دعوت (به آشتی كسی را) نزد داتان و اَویرام پسران اِلی‌آو فرستاد (آن‌ها) گفتند نمی‌آییم. آیا كم است كه ما را از سرزمینی كه در آن شیر و شهد جاری است بیرون آوردی و ما را در بیابان به كشتن دادی كه بر ما ریاست كنی؟ او (یعنی اَهَرُون (هارون)) هم ریاست كرده است. ما را به سرزمینی كه در آن شیر و شهد جاری است نبردی و ملك كشتزار و تاكستان هم به ما ندادی. آیا این اشخاص را گول می‌زنی؟ نخواهیم آمد. مُشه (موسی) بسیار خشمگین شد و به خداوند گفت: به هدیه‌ی آن‌ها توجه نكن. نه خری از آنان گرفتم و نه به یكی از آن‌ها بدی كردم. مُشه (موسی) به قُورَح (قارون) گفت: تو و تمام جمعیتت، فردا حضور خداوند باشید. تو و آن‌ها و اَهَرُون (هارون). هركدام مجمر خود را بردارید و روی آن‌ها بخور بگذارید و هركدام مجمر خود –دویست و پنجاه مجمر را- در حضور خداوند تقدیم كنید و تو و اَهَرُون (هارون) هركدام مجمر خود را. هر کدام مجمر خود را برداشته و روی آن‌ها آتش نهادند و بر آن‌ها بخور گذاشتند و جلوی درگاه چادر محل اجتماع ایستادند و مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) هم (همین‌گونه). قُورَح (قارون) تمام جمعیت را جلوی درگاه چادر محل اجتماع برضد آن‌ها جمع كرد. جلال خداوند به همه‌ی آن جمعیت ظاهر شد. خداوند به مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) چنین سخن گفت: از میان این جمعیت جدا شوید تا آن‌ها را در لحظه‌ای نابود كنم. (مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون)) روی بر زمین نهاده گفتند: این قادر ای خداوند روح‌های تمام افراد بشر، این یك مرد خطا می‌كند و تو به تمام آن جمعیت غضب می‌كنی؟ خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: با این جمعیت صحبت كرده بگو خود را از اطراف مسكن قُورَح (قارون) و داتان و اَویرام كنار بكشید. مُشه (موسی) برخاست و نزد داتان و اَویرام رفت. محترمین ییسرائل (اسرائیل) به دنبال وی رفتند (شاید آن‌ها را پشیمان كنند). به آن جمعیت چنین سخن گفت: تمنا دارم از پهلوی چادرهای این اشخاص شریر دور شوید و به آن‌چه دارند دست نزنید مبادا به خاطر تمام خطاهای آن‌ها از بین بروید. خود را از پهلوی مسكن قُورَح (قارون)، داتان و اَویرام و اطراف آن كنار كشیدند و داتان و اَویرام و زن‌ها و فرزندان (بزرگ)شان و بچه‌های كوچكشان از درگاه چادرهای خود بیرون آمده قد علم كردند. مُشه (موسی) گفت: بدین‌وسیله خواهید دانست كه مرا خداوند فرستاده است تا تمام این كارها را انجام دهم و از جانب خودم (كاری) نمی‌كنم. اگر این‌ها مثل هر انسانی بمیرند و مانند هر آدمی كیفر ببینند، خداوند مرا نفرستاده است. اگر خداوند وضع تازه‌ای بیافریند كه زمین دهان بگشاید و آن‌ها و تمام آن‌چه را متعلق به آن‌هاست ببلعد و زنده به گور فرو روند، بدانید كه این اشخاص خداوند را حقیر شمرده‌اند. چنین شد. همین‌كه (مُشه (موسی)) بیان تمام این مطالب را به پایان رسانید واقع شد كه زمینی كه زیر (پای) آن‌ها بود شكافته شد. آن زمین دهان خود را باز كرده آن‌ها و خانه‌ها و تمام اشخاصی را كه متعلق به قُورَح (قارون) بودند و همه دارایی آن‌ها را بلعید. آن‌ها و هرچه داشتند زنده به گور رفتند و از میان جماعت نابود شدند و (شكاف) زمین بر روی آن‌ها بسته شد. و تمام ییسرائل (اسرائیل) كه در اطراف آن‌ها بودند در اثر شیون آن‌ها گریختند زیرا می‌گفتند مبادا آن زمین ما را (هم) ببلعد. و از جانب خداوند آتش آمده آن دویست و پنجاه نفر آورندگان بخور را سوزانید. Chapter 17 خداوند به مُشه (موسی) چنین گفت: به اِلعازار پسر اَهَرُون كُوهِن (هارون کاهن) بگو نظر به این‌كه آن مجمرها مقدس شده‌اند از میان آن، آتش سوزان برداشته و آن آتش را دور بریز. اما مجمرهای این كسانی كه علیه جان خود خطا كردند را به صورت ورقه‌های نازك –پوششی برای قربانگاه بسازند تا به عنوان نشانه برای فرزندان ییسرائل (اسرائیل) بماند. زیرا آن‌ها را به حضور خداوند آورده‌اند و مقدس می‌باشند. اِلعازار كُوهِن (کاهن) آن مجمرهای مسی را كه آن سوخته‌شدگان آورده بودند، برداشت. پس آن‌ها را برای روكش قربانگاه ورقه كردند. (پوشش قربانگاه كه از این ورقه‌ها ساخته می‌شود) یادبودی برای فرزندان ییسرائل (اسرائیل) باشد. تا مردی بیگانه كه از نسل اَهَرُون (هارون) نیست، به حضور خداوند نزدیک نشود تا بخور دود کند و همان‌طوری كه خداوند توسط مُشه (موسی) (دربارة اَهَرُون) گفته بود مانند قُورَح (قارون) و جمعیتش (نابود) نشود. فردای آن روز تمام جمعیت فرزندان ییسرائل (اسرائیل) بر ضد مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) غرولند كرده گفتند شما قوم خداوند را به كشتن دادید. موقعی كه جمعیت برضد مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) جمع شده بودند متوجه چادر محل اجتماع شدند كه اینك ابر آن را پوشانیده و جلال خداوند ظاهر شده است. مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) به سوی چادر محل اجتماع رفتند. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: از میان این جمعیت جدا شوید تا آن‌ها را در لحظه‌ای نابود كنیم. (مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون)) روی خود را بر زمین نهادند. مُشه (موسی) به اَهَرُون (هارون) گفت: نظر به این‌كه از سوی خداوند غضب شده مرگ و میر زیاد آغاز گشته است. مجمر را بردار و از روی قربانگاه بر آن آتش بنه و بخور بگذار و زودتر نزد آن جمعیت ببر و برای آن‌ها طلب عفو نما. همین‌كه مُشه (موسی) سخن گفت اَهَرُون (هارون) (مجمر را) برداشت و در میان آن جماعت دوید و اینك مرگ و میر زیاد در آن قوم آغاز شده بود، بخور را گذاشت و درباره‌ی آن قوم طلب عفو نمود. بین مرده‌ها و زنده‌ها ایستاد. فاجعه متوقف شد. و مرده‌های این فاجعه غیر از كسانی كه به خاطر قُورَح (قارون) كشته شده بودند چهارده هزار و هفتصد (نفر) بودند. (همین‌كه) اَهَرُون (هارون) نزد مُشه (موسی) به چادر محل اجتماع برگشت آن بلا متوقف شده بود ... خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) سخن بگو و از آن‌ها بر حسب خاندان پدری از هر یك عصایی بگیر. (تعداد عصاها) از جانب تمام روسای آن‌ها برحسب خاندان پدری‌شان دوازده عصا باشد و نام هركدام را روی عصایش بنویس. و نام اَهَرُون (هارون) را روی عصای لِوی بنویس، چون كه هریك از روسای خاندان پدری‌شان یك عصا خواهند داشت. آن‌ها را در چادر محل اجتماع مقابل لوح‌های ده‌فرمان گواه (بر تجلی خداوند به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) در كوه سینَی (سینا)) همان‌جا كه با شما ملاقات خواهم داشت بگذار. عصای آن شخصی كه انتخابش كنم گل خواهد كرد و غرولندهایی را كه فرزندان ییسرائل (اسرائیل) برضد شما می‌كنند در حضور خود ساكت خواهم نمود. مُشه (موسی) به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) صحبت كرد. همه رئیس‌های آن‌ها برحسب خاندان پدری خود هر رئیسی یك عصا جمعاً دوازده عصا به وی دادند و عصای اَهَرُون (هارون) در میان عصاهای آن‌ها قرار داشت. مُشه (موسی) آن عصاها را در حضور خداوند در چادر لوح‌های ده‌فرمان گواه (بر تجلی خداوند به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) در كوه سینَی (سینا)) گذاشت. فردای آن روز فرا رسید. مُشه (موسی) به چادر لوح‌های ده‌فرمان گواه (بر تجلی خداوند به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) در كوه سینَی (سینا)) آمد و اینك عصای اَهَرُون (هارون) متعلق به خاندان لِوی شكوفا شده گل درآورده بود و غنچه كرده بادام داده بود. مُشه (موسی) همه‌ی عصاها را از حضور خداوند نزد تمام فرزندان ییسرائل (اسرائیل) برد (آن‌ها عصاها را) مشاهده كردند و هركس عصای خود را برداشت. خداوند به مُشه (موسی) گفت: عصای اَهَرُون (هارون) را برای نگهداری جلوی لوح‌های ده‌فرمان (گواه) بازگردان كه برای متمردین نشانه‌ای باشد و (این نشانه) به غرولندهای آن‌ها در حضور من پایان دهد و نمیرند. مُشه (موسی) همان‌گونه كه خداوند به او فرمان داد، عمل نمود. فرزندان ییسرائل (اسرائیل) به مُشه (موسی) چنین گفتند: اینك هلاك شدیم نابود گشتیم، همه‌ی ما از بین رفتیم. هركس به میشكان خداوند زیاد نزدیك شود می‌میرد. آیا محكوم به فنا شدیم؟ Chapter 18 خداوند به اَهَرُون (هارون) گفت: تو و پسرانت و خاندان پدریت (قِهات) با تو گناه (نزدیك شدن بیگانه به) مكان مقدس را به گردن خواهید داشت و تو و پسرانت همراه تو گناه (نزدیك شدن لِوی‌ها به كارهای) كِهانَتتان را برعهده خواهید داشت. و برادرانت سبط لِوی سبط پدریت (گِرشُون و مِراری) را هم نزد خود بیاور، به تو بپیوندند و برای تو خدمت نمایند. و تو و پسرانت با تو جلوی چادر لوح‌های ده‌فرمان (گواه بر تجلی خداوند به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) در كوه سینَی (سینا)) باشید. فرمان تو و پاسداری تمام آن چادر را (تحت سرپرستی تو) مراعات نمایند لیكن به اسباب‌های مقدس و به قربانگاه نزدیك نشوند تا نمیرند نه آن‌ها و نه شما. با تو همراه شوند و نوبت پاسداری چادر محل اجتماع را برای هر خدمت آن چادر محل اجتماع مراعات كنند و بیگانه‌ای به شما نزدیك نشود. پاسداری اشیای مقدس و پاسداری آن قربانگاه را مراعات كنید تا دیگر (از جانب من) غضبی برای فرزندان ییسرائل (اسرائیل) نباشد. و اینك من برادران شما لِوی‌ها را از میان فرزندان ییسرائل (اسرائیل) گرفتم. (آن‌ها) برای خداوند، برای انجام خدمت چادر محل اجتماع به شما هدیه شده‌اند. و تو و پسرانت با تو برای هركار مربوط به قربانگاه و برای داخل پرده‌ی جایگاه لوح‌های ده‌فرمان كِهانَت خود را رعایت نموده خدمت كنید. خدمت كِهانَت را به صورت هدیه به شما می‌دهم و هر بیگانه‌ای كه نزدیك شود، كشته خواهد شد. خداوند به اَهَرُون (هارون) گفت: و من اینك مواظبت از هدیه‌هایم را به تو سپردم (كه مانع ناپاك شدن آن‌ها شوید) همه‌ی موقوفه‌های فرزندان ییسرائل (اسرائیل) را به صورت قانون ابدی به عنوان حق مسح‌شدن به تو و پسرانت دادم. بخشی از قربانی‌های فوق‌العاده مقدس كه نباید سوخته شود (به فصل هفتم كتاب وَییقرا مراجعه شود) به تو تعلق دارد. از همه‌ی قربانی‌های آن‌ها و تمام هدیه‌های آردی آن‌ها و از همه‌ی قربانی‌های خطای آن‌ها و از همه‌ی قربانی‌های جریمه (فصل 19 آیه 21 همین كتاب) كه به من بازمی‌گردانند برای تو و همچنین برای پسرانت فوق‌العاده مقدس می‌باشد. آن را در مكان فوق‌العاده مقدس بخورید. هر مذكری آن را بخورد. به تو اختصاص داشته باشد. و این هم مال تو خواهد بود. (ب) بهترین چربی و بهترین شیره و غله‌ی نوبرشان را كه به خداوند خواهند داد به تو دادم. (ج) نوبرانه‌ی هر چیزی كه در سرزمین ایشان است كه برای خداوند خواهند آورد برای تو باشد. هركس در خانواده‌‌ی تو پاك است از آن بخورد. (د) هر چیزی را كه كسی در ییسرائل (اسرائیل) برخود حرام كند به تو تعلق خواهد داشت. (هـ) هر اولین گشاینده‌ی رحمی از هر موجود زنده‌ای كه به خداوند تقدیم خواهند داشت، چه آدم و چه چارپا به تو تعلق داشته باشد. لیكن نخست‌زاده‌ی آدم را حتماً بازخرید كن و نخست‌زاده‌ی این چارپای ناپاك (خر) را (هم با بره) بازخرید كن. و پول بازخرید آن (پسربچه‌ی آدم) از یك‌ماهه (به بالا) به ارزش پنج شِقِل بر حسب شِقِل مقدس كه بیست گراست، باشد. (و) لیكن نخست‌زاد گاو یا بره یا بز را بازخرید نكن آن‌ها وقف می‌باشند و خون آن‌ها را روی قربانگاه بپاش و پیه‌شان را دود كن. برای خداوند قربانی طعمه‌ی آتش (قربانگاه) به منزله‌ی بوی خوش می‌باشند. و گوشت آن‌ها مال تو باشد. مانند سینه‌ی تكان دادنی و ساق راست به تو تعلق یابد. (ز) همه‌ی هدیه‌های مقدسی را كه فرزندان ییسرائل (اسرائیل) به خداوند هدیه می‌كنند به صورت قانون ابدی به تو و پسرانت و دخترانت با تو دادم برای تو و نسل تو حضور خداوند پیمان زوال‌ناپذیر ابدی است. خداوند به اَهَرُون (هارون) گفت: در سرزمین آن‌ها نصیبی و در میان آن‌ها سهمی نداشته باش. در میان فرزندان ییسرائل (اسرائیل) سهم و نصیب تو من هستم. و در مورد پسران لِوی در عوض خدمتشان كه در چادر محل اجتماع انجام می‌دهند اینك هر ده یكی را از (محصول) ییسرائل (اسرائیل) (به آن‌ها) دادم. و فرزندان ییسرائل (اسرائیل) دیگر به چادر محل اجتماع نزدیك نشوند كه خطاكار شده بمیرند. (سبط) لِوی خودش خدمت چادر محل اجتماع را انجام دهد و آن‌ها گناه (كوتاهی در انجام وظیفه) را به گردن خواهند داشت. برای نسل اندر نسلشان قانون ابدی است و در میان فرزندان ییسرائل (اسرائیل) سهمی (از زمین) نبرند. نظر به این‌كه ده یكی را كه فرزندان ییسرائل (اسرائیل) برای خداوند هدیه می‌كنند سهم لِوی‌ها قرار دادم به آن‌ها اعلام داشتم در میان فرزندان ییسرائل (اسرائیل) سهمی (از زمین) نبرند. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: به لِوی‌ها صحبت كرده به آن‌ها بگو موقعی كه از فرزندان ییسرائل (اسرائیل) ده‌یكی را كه از مال آن‌ها به صورت میراث برای شما سهم دادم گرفتید هدیه‌ی خداوند یعنی ده‌یك از ده‌یك آن را جدا سازید. و هدیه‌ی شما مثل غله از خرمنگاه و مثل فرآورده‌ی كامل از چرخشت برای شما محسوب خواهد گشت. شما هم همین‌گونه هدیه‌ی خداوند را از ده‌یك‌های خود كه از فرزندان ییسرائل (اسرائیل) خواهید گرفت تقدیم نمایید، یعنی از آن (ده یك‌های خود) هدیه‌ی خداوند را به اَهَرُون كُوهِن (هارون کاهن) بدهید. از همه بخشش‌های دریافتیتان تمام هدیه‌ی خداوند یعنی اختصاص دادنی آن را از بهترین آن جدا سازید. و به آن‌ها بگو موقعی كه بهترین آن را از آن جدا می‌كنید برای لِوی‌ها مثل محصول خرمنگاه و مثل فرآورده‌ی كامل چرخشت محسوب می‌گردد. چون این (ده‌یك‌ها) مزدی است در قبال خدمتتان در چادر محل اجتماع، شما و خانواده‌ی شما (می‌توانید) آن را در هرجا بخورید. و موقعی كه بهترینش را از آن جدا كردید به خاطر آن خطا به گردن نخواهید گرفت و موقوفه‌های فرزندان ییسرائل (اسرائیل) را بی‌حرمت ننموده و نخواهید مرد. Chapter 19 خداوند به مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) چنین سخن گفت: قانون توراه كه خداوند فرمان داده است، چنین است: به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) بگو ماده گاو قرمزرنگ بی‌عیبی را كه نقصی در آن نبوده و یوغ بر آن گذاشته نشده باشد نزد تو بیاورند. آن را به اِلعازار كُوهِن (کاهن) بدهید تا آن را بیرون اردوگاه ببرد و در حضور خودش آن را سر ببرد. اِلعازار كُوهِن (کاهن) از خون آن با انگشتش بردارد و آن خون را هفت بار به مقابل روی چادر محل اجتماع بیفشاند. و در مقابل چشمش آن ماده گاو را بسوزاند، پوستش و گوشتش و خونش را با مدفوعش بسوزاند. كُوهِن (کاهن)، چوب سرو آزاد و زوفا و پشم رنگ‌شده به‌رنگ قرمز گرفته و داخل آتشی كه آن ماده گاو در آن می‌سوزد بیندازد. كُوهِن (کاهن) لباس‌هایش را شسته بدنش را در آب غسل دهد و بعد به اردوگاه بازگردد و آن كُوهِن (کاهن) تا شامگاه ناپاك خواهد بود. و آن كسی كه آن را می‌سوزاند لباس‌هایش را در آب بشوید و بدنش را در آب غسل دهد و تا شامگاه ناپاك خواهد بود. مردی پاك خاكستر آن ماده گاو را جمع نماید و به بیرون از اردوگاه در جای پاكی بگذارد و برای جمعیت فرزندان ییسرائل (اسرائیل) به عنوان «مِی نیدا»، (آب از بین برنده‌ی ناپاكی) نگاهداری شود (فقط) همین پاك‌كننده است. و جمع‌آوری كننده‌ی خاكستر آن ماده گاو، لباس‌هایش را بشوید و تا شامگاه ناپاك خواهد بود (این) برای فرزندان ییسرائل (اسرائیل) و برای غریبی كه در میان آن‌ها زندگی می‌كند قانون ابدی است. هركس مرده‌ای از هر آدمی كه باشد (مرده یا جنین چهل روزه به بالا و یا قسمتی از بدن آن‌ها) را لمس نماید هفت روز ناپاك خواهد بود. وی در روز سوم و در روز هفتم به وسیله‌ی آن (مِی‌نیدا = آب از بین برنده‌ی ناپاكی) خود را پاك نماید، پاك خواهد شد و اگر در روز سوم و در روز هفتم خود را پاك ننماید پاك نخواهد شد. هركس مرده‌ای – جسد آدمی را كه به نحوی مرده باشد لمس نموده و خود را پاك نكند (اگر وارد میشكان شد) میشكان خداوند را ناپاك كرده است. پس آن شخص از ییسرائل (اسرائیل) نابود خواهد شد. چون كه «مِی نیدا»، (آب از بین برنده‌ی ناپاكی) بر او افشانده نشده است ناپاك خواهد بود هنوز ناپاكیش در اوست. دستور این است: آدمی كه در مسكنی سرپوشیده بمیرد هركس به آن مسكن بیاید و هر چه در آن مسكن است هفت روز ناپاك خواهد بود. و هر ظرف دربازی كه روی آن كاملاً با سرپوشی پوشیده نشده باشد، ناپاك خواهد بود. و هركسی كه بر روی زمینی سرباز، كشته یا مرده یا استخوان آدم یا قبری را لمس نماید هفت روز ناپاك خواهد بود. برای آن ناپاك، از خاكستر سوخته‌ی آن قربانی پاك‌كننده برداشته و روی آن در ظرفی آب جاری بریزد. و مردی پاك، زوفا برداشته در آن آب فرو برد (و از آن) بر مسكن سرپوشیده و بر همه‌ی آن ظرف‌ها و بر آن اشخاصی كه آن‌جا بودند و بر آن كسی كه آن استخوان یا آن كشته یا آن مرده یا آن قبر را لمس كرده است، بیفشاند. آن شخص پاك در روز سوم و در روز هفتم بر آن شخص ناپاك بیفشاند و در روز هفتم پاكش سازد. (آنگاه) لباس‌های خود را بشوید و در آن آب غسل كند تا شامگاه پاك خواهد شد. و شخصی كه ناپاك باشد و خود را پاك نسازد، نظر به این‌كه مكان مقدس خداوند را ناپاك كرده است از میان آن جماعت نابود خواهد شد. «مِی نیدا»، (آب از بین برنده‌ی ناپاكی) بر وی پاشیده نشده است ناپاك می‌باشد. برای آن‌ها به منزله‌ی قانون ابدی باشد و افشاننده‌ی «مِی نیدا»، (آب از بین برنده‌ی ناپاكی) لباس‌های خود را بشوید و لمس‌كننده‌(ی مِی نیدا) تا شامگاه ناپاك خواهد بود. هرچه را كه شخص ناپاكی لمس كند ناپاك می‌شود و كسی كه شخص ناپاك (شده از مرده) را لمس كند تا شامگاه ناپاك خواهد بود. Chapter 20 همه‌ی جمعیت فرزندان ییسرائل (اسرائیل) در ماه اول به بیابان صین آمدند و آن قوم در قادِش ساكن شد. میریام (مریم) در آن‌جا درگذشت و آنجا به خاك سپرده شد. و آن جمعیت آب نداشت پس علیه مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) اجتماع كردند. آن قوم با مُشه (موسی) نزاع كرده، این‌طور گفتند: ای كاش موقعی كه برادران ما در حضور خداوند هلاك شدند ما هم هلاك می‌شدیم. پس چرا جماعت خداوند را به این بیابان آوردید تا ما و چارپایانمان در آن بمیریم؟ چرا ما را از مصر بیرون آوردید كه ما را به این مكان بد بیاورید. نه جای كشت است و (نه جای) درخت انجیر و انگور و انار و آب (هم) برای آشامیدن نیست. مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) از حضور آن جماعت به آستانه‌ی چادر محل اجتماع آمده روی خود را بر زمین نهادند جلال خداوند به آن‌ها ظاهر شد. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: آن عصا را بردار و تو و اَهَرُون (هارون) برادرت آن جمعیت را جمع كنید و پیش چشم آن‌ها به آن صخره بگویید تا آب‌های خود را بدهد و از آن صخره برای آن‌ها آب بیرون آورده آن جمعیت و چارپایانشان را بنوشان. مُشه (موسی) همان‌گونه كه (خداوند) به وی فرمان داده بود آن عصا را از حضور خداوند برداشت. مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) جماعت را جلوی صخره جمع كردند. پس (مُشه) به آن‌ها گفت: ای نافرمان‌ها تمنا می‌شود گوش بدهید. آیا (می‌خواهید) از این صخره برای شما آب بیرون آوریم؟ مُشه (موسی) دستش را بلند نموده آن صخره را دوبار با عصایش زد، آب زیادی بیرون آمد. جمعیت و چارپایانشان نوشیدند. خداوند به مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) گفت: چون موجب ایمان آوردن به من نگشتید تا در نظر فرزندان ییسرائل (اسرائیل) مقدسم كرده باشید این جماعت را به آن سرزمینی كه به آن‌ها دادم نخواهید برد. این «مِه‌مریوا» (آب نزاع) است كه فرزندان ییسرائل (اسرائیل) با خداوند نزاع نمودند و (خداوند) به وسیله‌ی آن‌ها (به وسیله‌ی تنبیه مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون)) مقدس شد. مُشه (موسی) از قادِش فرستادگانی نزد پادشاه اِدُوم فرستاد كه (اعلام بدارند) ییسرائل (اسرائیل) برادرت چنین گفته است: «تو همه‌ی رنجی را كه به ما رسیده است می‌دانی». پدران ما وارد مصر شدند. روزگار زیادی ساكن مصر شدیم. مصری‌ها به ما و به پدرانمان بدی كردند. نزد خداوند فریاد برآوردیم، سخن ما را اجابت كرد. فرشته‌ای فرستاد ما را از مصر بیرون آورد. اینك ما در قادِش در انتهای مرز تو هستیم. تمنا این‌كه (بگذاری) از سرزمینت بگذریم. از كشتزار و تاكستان رد نخواهیم شد و آب چاه نخواهیم نوشید. از شاه‌راه عبور خواهیم نمود تا از مرز تو بگذریم. نه به راست منحرف می‌شویم نه به چپ. (پادشاه) اِدُوم به وی گفت: از (سرزمین) من عبور نكن مبادا با شمشیر به استقبالت بیایم. فرزندان ییسرائل (اسرائیل) به او گفتند: از جاده عزیمت خواهیم كرد و اگر من و مواشیم از آب سرزمین تو بنوشیم بهای آن‌را خواهیم پرداخت. بنابراین اهمیتی ندارد، اجازه بده پیاده بگذرم. گفت: عبور نكن. اِدُوم با جمعیت سنگین و با نیروی قوی به استقبال وی بیرون آمد. اِدُوم از این‌كه به ییسرائل (اسرائیل) اجازه بدهد از مرزش بگذرد ابا نمود. پس ییسرائل از كنار وی روگردانید. تمام جمعیت ییسرائل (اسرائیل) از قادِش حركت نموده به كوه هُر آمدند. خداوند در كوه هُر كنار مرز اِدُوم به مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) چنین گفت: اَهَرُون (هارون) به (گذشتگان) قوم خود بپیوندد. به‌خاطر این‌كه در مورد «مِه‌مریوا» (آب نزاع) از امر من تمرد كردید اَهَرُون به آن سرزمین كه به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) دادم نخواهد رفت. اَهَرُون (هارون) و اِلعازار پسرش را برداشته آن‌ها را از كوه هُر بالا ببر. و لباس‌های اَهَرُون (هارون) را بكن و آن‌ها را به اِلعازار پسرش بپوشان و اَهَرُون (هارون) درگذشته آن‌جا وفات نماید. مُشه (موسی) همان‌گونه كه خداوند فرمان داده بود عمل كرد. در نظر تمام آن جمعیت به كوه هُر بالا رفتند. مُشه (موسی) لباس‌های اَهَرُون (هارون) را كنده آن‌ها را به اِلعازار پسرش پوشانید. اَهَرُون در سر آن كوه وفات نمود. مُشه و اِلعازار از آن كوه فرود آمدند. تمام آن جمعیت مشاهده كردند كه اَهَرُون (هارون) جان تسلیم نموده است. تمام خاندان ییسرائل (اسرائیل) سی روز برای وی گریه كردند. Chapter 21 كِنَعَنی پادشاه عَراد ساكن نِگِو شنید كه ییسرائل (اسرائیل) از راه اَتاریم می‌آید پس با ییسرائل جنگ نموده از وی اسیر گرفت. ییسرائل (اسرائیل) در حضور خداوند تعهد كرده گفت: اگر حتماً این قوم را به دست من بدهی شهرهایشان را تباه خواهم كرد. خداوند سخن ییسرائل (اسرائیل) را اجابت نمود و كِنَعَنی را (به آن‌ها) تسلیم كرد و آن‌ها ایشان و شهرهایشان را تباه نموده و نام آن محل را حُرما (نابودی) گذاشتند. از كوه هُر، به سوی دریای سرخ حركت كردند تا سرزمین اِدُوم را دور بزنند. پس آن قوم در این راه به تنگ آمد. آن قوم از خداوند و از مُشه (موسی) گله كرد: چرا ما را از مصر بیرون آوردید كه در این بیابان بمیریم چون كه نان نیست و آب (هم) نیست و جان ما از این نان بی‌ارزش (مان) بیزار شده است. خداوند مارهای سمی به میان آن قوم فرستاد كه آن قوم را گزیدند. عده‌ی زیادی از ییسرائل (اسرائیل) مردند. آن قوم نزد مُشه (موسی) آمده گفتند: خطا كردیم كه از خداوند و از تو گله نمودیم. نزد خداوند دعاكن تا این مارها را از كنار ما دور بسازد. مُشه در حق آن قوم دعا نمود. خداوند به مُشه (موسی) گفت: ماری به رنگ آتش برای خود بساز و آن را روی چوب بلندی قرار بده. چنین مقرر است كه هر مارگزیده‌ای كه آن را ببیند بهبودی یابد. مُشه (موسی) ماری مسی ساخت و آن را روی چوب بلندی قرار داد و چنین شد كه اگر كسی را مار گزیده بود و به آن مار مسی نگاه می‌كرد بهبود می‌یافت. فرزندان ییسرائل (اسرائیل) حركت نموده در اُووُت اردو زدند. از اُووُت حركت كرده در عییی‌ها عَواریم در بیابانی كه در برابر مُوآوْ است سمت شرق اردو زدند. از آن‌جا حركت نمودند و در دره‌ی زِرِد اردو زدند. از آن‌جا حركت كردند و به آن طرف «اَرتُون» كه در بیابان است كه از مرز اِمُوری بیرون می‌آید اردو زدند. چون كه اَرنُون مرز مُوآوْ یعنی بین مُوآوْ و اِمُوری بود. در كتاب میلحَموت خداوند از «واهِو در سوفا» و از رودهای «اَرنُون» سخن به میان آمده است. و همین‌طور از آبشار رودهایی كه به محل مسكونی شهر عار كه در حوالی مُوآوْ ادامه داشت (سخن رفته است). و (فرزندان ییسرائل (اسرائیل)) از آن‌جا به سوی چاه یعنی همان چاهی كه خداوند به مُشه (موسی) گفته بود؛ مردم را جمع كن تا به آن‌ها آب بدهم (عزیمت كردند). آن‌گاه ییسرائل (اسرائیل) این سرود را سرایید. برای (سرود) آن (چاه به‌عنوان) ترجیع‌بند بگویید «ای چاه بالا بیا». چاهی كه سران (قوم) حفر كردند. رادمردان قوم با وسیله‌ی حفاری و با عصاهایشان آن را كندند. و از بیابان به مَتانا (عزیمت كردند). و از مَتانا به نَخَلیئِل و از نَخَلیئِل به بامُوت. و از بامُوت به دره‌ای كه در صحرای مُوآوْ است و (از آن‌جا) به نوك قله مشرف به پهنه‌ی آن بیابان (عزیمت كردند). ییسرائل (اسرائیل) فرستادگانی نزد سیحُون پادشاه اِمُوری فرستاده گفت: (اجازه بده) از سرزمینت عبور كنم. به كشتزار و به سمت تاكستان متمایل نمی‌شویم. آب چاه نمی‌نوشیم از شاه‌راه می‌رویم تا از مرز تو بگذریم. سیحُون به ییسرائل (اسرائیل) اجازه نداد از مرزش عبور كند. سیحُون تمام قومش را جمع‌آوری نموده برای رویارویی با ییسرائل به آن بیابان و به یاهِص رفت و با ییسرائل به جنگ پرداخت. ییسرائل (اسرائیل) وی را به ضرب شمشیر از پا درآورد و سرزمینش را از اَرنُون تا یبوق تا بِنی‌عَمُون وارث شد چون كه مرز بِنی‌عَمُون مستحكم بود. ییسرائل (اسرائیل) تمام این شهرها راگرفت. ییسرائل در تمام شهرهای اِمُوری و حِشبُون و در تمام حومه‌ی آن ساكن شد. زیرا حِشبُون شهر سیحُون پادشاه اِمُوری بود كه با پادشاه پیشین مُوآوْ جنگ كرده تمام سرزمینش را تا اَرنُون از دستش گرفته بود. از این رو تمثیل‌گویان (بیلعام و بِعور پدرش) به اِمُوری‌ها می‌گفتند به حِشبُون بیایید (كه تصرفش كنید) شهر سیحُون (یعنی همان حِشبُون كه تصرف خواهد شد) آباد شده استوار خواهد گشت. زیرا آتشی از حِشبُون برخاست و شعله‌ای از شهر بزرگ سیحُون شهر عار مُوآوْ را كه صاحب بلندی‌های اَرنُون بود، تباه كرد. وای بر تو ای مُوآوْ قوم «بُت‌كِمُوش» كه نابود شدی. (بُت‌كِمُوش) پسرانش را وادار به فرار كرد و دخترانش را به سیحُون پادشاه اِمُوری به اسارت تسلیم نمود. حكومت آن‌ها از حِشبُون تا دیووُن از بین رفت و تا نُوفَح را كه نزدیك مِدواست ویران ساختیم. ییسرائل (اسرائیل) در سرزمین اِمُوری ساكن شد. مُشه (موسی) (كسانی را) فرستاد، تا در یعزِر جاسوسی كنند. حومه‌هایش را مسخر نموده اِمُوری‌ها را كه آن‌جا بودند بیرون راند. آن‌گاه دور زده از راه باشان عزیمت كردند، عُوگ پادشاه باشان، خود و قومش برای رویارویی با آن‌ها و برای جنگ به اِدرِعی رفتند. خداوند به مُشه (موسی) گفت: از او هراسی نداشته باش زیرا وی و تمام قومش و سرزمینش را به تو تسلیم خواهم نمود و همان‌طوری كه با سیحُون پادشاه اِمُوری كه در حِشبُون ساكن بود، عمل كردی با وی عمل نما. وی و فرزندان و تمام قومش را كشتند به طوری‌كه بازمانده‌ای برایش باقی نگذاشتند و سرزمینش را وارث شدند. Chapter 22 فرزندان ییسرائل (اسرائیل) حركت نموده در بادیه‌های مُوآوْ این طرف یردِن یعنی (روبروی) یریحو اردو زدند. بالاق پسر صیپُور از تمام آن‌چه ییسرائل (اسرائیل) با اِمُوری كرده بود آگاهی یافت. مُوآوْ از آن قوم بسیار هراسان گشت چون كه (عده‌ی آن‌ها) زیاد بود. پس مُوآوْ در مقابل فرزندان ییسرائل (اسرائیل) وحشت‌زده شد. مُوآوْ به محترمین میدیان اعلام داشت اكنون این گروه چون گاوی كه سبزه‌ی كشتزاری را از بین ببرد همه‌چیز را در اطراف ما از بین خواهد برد و در آن موقع بالاق پسر صیپُور پادشاه مُوآوْ بود. فرستادگانی را به پتُور كه كنار آن نهر است، به سرزمین فرزندان قومش نزد بیلعام پسر بعُور اعزام كرد تا از وی دعوت كنند و بگویند: اینك قومی از مصر بیرون آمده و هم‌اكنون (به علت زیادی) روی زمین را پوشانیده و در برابر من مستقر شده است. و اكنون لطفاً بیا و آن قوم را كه قوی‌تر از من است برای من لعنت كن شاید بتوانم او را شكست دهم و او را از این سرزمین بیرون برانم. زیرا می‌دانم هركه را دعا كنی متبرك است و هركه را نفرین كنی لعنت خواهد شد. محترمین مُوآوْ و محترمین میدیان در حالی كه وسایل تفأل در دست داشتند راه پیموده نزد بیلعام آمدند و سخنان بالاق را به وی گفتند. به آن‌ها گفت: امشب این‌جا منزل كنید تا همان‌گونه كه خداوند به من بگوید به شما پاسخ بدهم. سران مُوآوْ پیش بیلعام ماندند. فرشته‌ای نزد بیلعام آمده گفت: این اشخاص كه با تو هستند كیستند؟ بیلعام به آن فرشته گفت: (آن‌ها را) بالاق پسر صیپُور پادشاه مُوآوْ نزد من فرستاده است (كه به من اعلام بدارد): اینك آن قومی كه از مصر بیرون آمده (از زیادی) روی زمین را پوشانیده است. اكنون بیا وی را نفرین كن شاید بتوانم با وی بجنگم و او را بیرون كنم. فرشته به بیلعام گفت: همراه آن‌ها نرو آن قوم را لعنت نكن زیرا بركت‌شده می‌باشد. بیلعام بامداد برخاسته به سران بالاق گفت: به سرزمین خود بروید چون كه خداوند اِبا كرد كه به من اجازه دهد همراه شما بیایم. سران مُوآوْ برخاستند و نزد بالاق رفته گفتند: بیلعام اِبا كرد همراه ما بیاید. بار دیگر بالاق سرانی زیادتر و محترم‌تر از آن‌ها نزد بیلعام فرستاد. (آن‌ها) نزد بیلعام آمده به وی گفتند: بالاق پسر صیپُور چنین گفته است تمنا دارم از آمدن نزد من خودداری نكنی. زیرا حتماً تو را احترام خواهم نمود و آن‌چه به من بگویی خواهم كرد. پس خواهشمندم بیا این قوم را برای من نفرین كن. بیلعام به خادمان بالاق پاسخ داده گفت: اگر بالاق خانه‌اش را پر از نقره و طلا (كند و) به من بدهد نخواهم توانست از امر خداوند خالقم تخلف نموده (چیزی) كم یا زیاد كنم. اكنون خواهشمندم شما هم امشب این‌جا بمانید تا بدانم خداوند بار دیگر به من چه خواهد گفت. شبانگاه فرشته نزد بیلعام آمده به وی گفت: اگر این اشخاص برای دعوت كردنت آمده‌اند برخیز و با آن‌ها برو ولیكن آن‌چه را كه من به تو بگویم آن را انجام بده. بیلعام در همان بامداد برخاست بر ماده الاغش پالان گذاشت و همراه سران مُوآوْ رفت. چون كه او برای همكاری می‌رفت خشم خداوند برافروخته شد. پس در حالی كه بر ماده الاغش سوار بود و دو نوكرهایش همراهش بودند فرشته‌ی خداوند برای مزاحمت بر سر راه او ایستاد. آن ماده الاغ فرشته‌ی خداوند را در راه ایستاده دید كه شمشیرش را از غلاف كشیده و در دستش است. آن ماده الاغ از راه منحرف شد و به كشتزار رفت. بیلعام آن ماده الاغ را زد تا او را به راه بیاورد. فرشته‌ی خداوند در راه باریك تاكستان‌ها ایستاد. دیواری در این طرف و دیواری در آن طرف بود. آن ماده الاغ فرشته‌ی خداوند را دید و خود را به دیوار فشرد و پای بیلعام را به دیوار فشار داد. (بیلعام) باردیگر آن را زد. بار دیگر فرشته‌ی خداوند عبور نموده در مكانی تنگ كه برای منحرف شدن به راست و به چپ جا نباشد، ایستاد. آن ماده‌الاغ فرشته‌ی خداوند را دید و زیر بیلعام زانو زد. خشم بیلعام افروخته شد. آن ماده‌الاغ را با چوب زد. خداوند دهان آن ماده الاغ را گشود. (آن ماده‌الاغ) به بیلعام گفت: «به تو چه كردم كه اینك سه مرتبه مرا زدی؟» بیلعام به آن ماده‌الاغ گفت: ای كاش شمشیر در دستم می‌بود و هم‌اكنون تو را می‌كشتم چون كه مرا بازیچه قرار دادی. آن ماده‌الاغ به بیلعام گفت: «مگر من الاغت نیستم كه از ابتدای زندگیت تا امروز بر من سوار شده‌ای؟ آیا واقعاً عادت داشتم كه با تو چنین كنم؟» گفت نه. خداوند پرده از چشم‌های بیلعام برداشت. فرشته‌ی خداوند را در راه ایستاده دید كه شمشیرش را از غلاف كشیده، در دستش است. پس خم شد و سر بر زمین فرود آورد. فرشته خداوند به او گفت: «چرا سه مرتبه ماده‌الاغت را زدی؟ اینك من برای مزاحمت آمدم چون كه این راه (تو) برخلاف میل من انحرافی می‌باشد. آن ماده‌الاغ مرا دید و تا حال سه مرتبه از پیش من منحرف شد. اگر از جلو من منحرف نمی‌شد تاكنون تو را كشته و آن را زنده گذاشته بودم». بیلعام به فرشته‌ی خداوند گفت: «خطا كردم زیرا نمی‌دانستم تو در مقابلم در این راه ایستاده‌ای و حال اگر در نظرت بد است من برخواهم گشت». فرشته‌ی خداوند به بیلعام گفت: «همراه این اشخاص برو ولیكن آن سخنی را كه به تو خواهم گفت آن را بگو». بیلعام همراه سران بالاق رفت. بالاق شنید كه بیلعام به شهر مُوآوْ كه نزدیك مرز اَرنُون و در انتهای مرز می‌باشد می‌آید، به استقبال وی رفت. بالاق به بیلعام گفت: «مگر نزد تو نفرستادم تا دعوتت كنم؟ چرا نزد من نیامدی؟ آیا واقعاً نخواهم توانست تو را احترام كنم. بیلعام به بالاق گفت: «اینك نزد تو آمده‌ام آیا اكنون می‌توانم چیزی بگویم؟ آن سخنی را كه خداوند در دهانم بنهد آن را خواهم گفت. بیلعام همراه بالاق رفته به قیریت حوصُوت وارد شدند. بالاق گاو و گوسفند ذبح كرده برای بیلعام و برای سرانی كه با او بودند فرستاد. هنگامی كه بامداد شد بالاق، بیلعام را گرفته او را به بامُوت بَعَل بالا برد. از آن‌جا گوشه‌ای از آن قوم را می‌دید. Chapter 23 بیلعام به بالاق گفت: در این‌جا برای من هفت قربانگاه بساز و هفت گاو نر و هفت قوچ برای من در این‌جا آماده كن. بالاق همان‌گونه كه بیلعام گفت عمل كرد. بالاق و بیلعام گاو نر و قوچ، بر قربانگاه قربانی كردند. بیلعام به بالاق گفت: پهلوی قربانیت بایست تا من بروم شاید خداوند اتفاقاً به من ندا دهد و چیزی به من نشان دهد و به تو بگویم. پس بر تپه‌ای رفت. خداوند اتفاقاً نزد بیلعام آمد، (بیلعام) به او گفت: این هفت قربانگاه را ترتیب دادم و گاو و قوچ بر آن قربانگاه تقدیم داشتم. خداوند سخنی در دهان بیلعام نهاده گفت: نزد بالاق برگرد و چنین سخن بگو: نزد وی برگشت و اینك او با تمام سران مُوآوْ در كنار قربانی خود ایستاده بود. سخن خود را ایراد كرده گفت: بالاق پادشاه مُوآوْ مرا از اَرام از كوهستان‌های شرق آورده كه بیا برای من یعقُوو (یعقوب) را لعنت كن و ییسرائل (اسرائیل) را مورد خشم قرار بده. چگونه نفرین كنم؟ قادر (وی را) نفرین نكرده است، و چگونه مورد خشم قرار دهم؟ خداوند (او را) مورد خشم قرار نداده است. چون‌كه او را از سر صخره‌ها می‌بینم و از تپه‌ها مشاهده‌اش می‌كنم، اینك قومی است كه (از سایر امت‌ها) مجزا می‌ماند و اگر در زمره سایر امت‌ها قرار گیرد، ارجی نخواهد داشت. چه كسی خاك (یعنی جمعیت) یعقُوو (یعقوب) را شمرده و جامعه‌ی ییسرائل (اسرائیل) را شمارش كرده است. كاش مردن جانم چون مردن شایستگان (این قوم) و عاقبتم چون (عاقبت) آن (قوم) باشد. بالاق به بیلعام گفت به من چه كردی؟ تو را برای نفرین كردن دشمن‌هایم آوردم و اینك واقعاً (آن‌ها را) دعا كردی. (بیلعام) پاسخ داده گفت: مگر نه این‌كه رعایت خواهم كرد تا آن‌چه را كه خداوند در دهانم بگذارد بگویم. بالاق به وی گفت: لطفاً با من به مكان (نزدیك‌تر) دیگری بیا كه از آن‌جا آن (قوم) را ببینی. اما قسمتی از آن را خواهی دید ولی تمام آن را نخواهی دید و از آن مكان آن‌ها را برای من نفرین كن. وی را به كشتزار صُوفیم به سر قله برده هفت قربانگاه بنا كرد و گاو و قوچ در آن قربانگاه قربانی نمود. به بالاق گفت: این‌جا كنار قربانی خود بایست و من این‌جا منتظر اتفاق (رسیدن ندا) خواهم ماند. خداوند (اتفاقی) بر بیلعام نازل گشت و سخنی در دهانش نهاده گفت: نزد بالاق برگرد و چنین بگو. (بیلعام) نزد وی رفت و اینك وی پهلوی قربانی خود ایستاده بود و سران مُوآوْ همراه وی (بودند) بالاق به او گفت: خداوند چه سخنی گفت. (بیلعام) سخن ایراد كرده گفت: «بالاق برخیز و بشنو پسر صیپُور به من گوش فرا ده». (خدای) قادر، انسان نیست كه دروغ بگوید یا بنی‌آدم، كه پشیمان شود. او اعلام داشته است. آیا عمل نخواهد كرد؟ و سخن گفته است آیا انجام نخواهد داد؟» اینك دستور دعا كردن گرفتم (خداوند) بركت كرده است و من نمی‌توانم آن را نقض كنم. در میان (فرزندان) یعقُوو (یعقوب) تبهكاری مشاهده نكرده است و در میان (فرزندان) ییسرائل (اسرائیل) شرارت ندیده است، خداوند خالقش با اوست و پادشاه (عالم) به او دلخوش است. (خدای) قادر است كه آن‌ها را از مصر بیرون می‌آورد و برای آن (قوم) چون نیروی گاو وحشی است. چون‌كه در میان (فرزندان) یعقُوو (یعقوب) افسونگری نیست و تفأل در میان (فرزندان) ییسرائل (اسرائیل) وجود ندارد. در چنین موقعی آن‌چه قادر (برای آینده) پدید آورده است به یعقُوو و به ییسرائل اعلام می‌گردد. اینك قومی است كه چون شیر نری برخواهد خاست و چون شیر بلند خواهد شد. آرام نخواهد گرفت تا این‌كه شكار را بخورد و خون كشته‌ها را بنوشد. بالاق به بیلعام گفت: «وی را اصلاً نفرین نكن و به هیچ وجه دعایش هم منما». بیلعام پاسخ داده به بالاق گفت: مگر به تو چنین نگفتم هر چه خداوند بگوید آن را عمل خواهم نمود؟ بالاق به بیلعام گفت: «لطفاً بیا تو را به مكانی دیگر ببرم شاید در نظر خداوند پسندیده آید و آن (قوم) را از آن‌جا برای من نفرین كن». بالاق بیلعام را بر قله‌ی كوه پِعُور كه مشرف بر سطح بیابان است برد. بیلعام به بالاق گفت: «در این‌جا برای من هفت قربانگاه بساز، و هفت گاو نر و هفت قوچ برایم در این‌جا حاضر كن». بالاق همان‌گونه كه بیلعام گفت عمل كرده گاو و قوچ را در آن قربانگاه قربانی نمود. Chapter 24 بیلعام درك كرد كه دعا كردن ییسرائل (اسرائیل) در نظر خداوند پسندیده است پس مانند دیگر دفعات در پی افسون نرفت. روی خود را متوجه بیابان نمود. بیلعام چشم‌های خود را بلند كرده ییسرائل (اسرائیل) را دید كه برحسب سبط‌هایش مستقر می‌باشند. روح خداوند بر وی قرار گرفت. سخن خود را ایراد كرده گفت: «گفته‌ی بیلعام پسر بِعُور و گفته‌ی آن مرد روشن‌بین». سخن شنونده‌ی گفته‌های قادر متعال، كسی كه رویای (قادر) مطلق را می‌بیند. می‌افتد و چشمان (باطنش) باز می‌شود. ای یعقُوو (یعقوب) خیمه‌هایت و ای ییسرائل (اسرائیل) مسكن‌هایت چقدر خوب هستند. (خیمه‌هایش) چون رودها ادامه دارند، مثل باغ‌های كنار نهر، چون درختان معطر كه خداوند نشانیده باشد، مثل درختان سرو آزاد در كنار آب. از سطل‌هایش آب جاری خواهد شد و كشاورزیش با آب فراوان (خواهد بود) پادشاهش از اَگاگ عالی مقامتر می‌شود و سلطنتش بلند مرتبه می‌گردد. قادر (متعال)، وی را از مصر بیرون آورده، برای او چون نیروی گاو وحشی است. قوم‌ها یعنی دشمنانش را نابود خواهد كرد، استخوان‌های آن‌ها را شكسته و تیرهایشان را خرد خواهد نمود. زانو زده چون شیر و چون شیر نری خوابیده است. كیست كه او را بلند نماید. دعاكنندگانت بركت‌شده و لعنت‌كنندگانت ملعون باشند. خشم بالاق نسبت به بیلعام برافروخته شد، دست بر دست زد. بالاق به بیلعام گفت: برای نفرین كردن دشمنانم دعوتت كردم و اینك واقعاً سه‌بار است كه آن‌ها را بركت كردی. و اكنون به محل خود فرار كن. گفته بودم واقعاً احترامت كنم و اینك خداوند مانع محترم شدن تو شد. بیلعام به بالاق گفت: مگر به فرستادگانت هم كه نزد من فرستادی چنین نگفتم: اگر بالاق خانه‌اش را پر از نقره و طلا (كند و) به من بدهد نخواهم توانست امر خداوند را رد كنم و به دلخواه خود خوبی یا بدی نمایم آن‌چه خداوند بگوید آن را خواهم گفت. و هم اكنون من نزد قومم می‌روم. بیا درباره‌ی عملی كه این قوم در دوره‌های آخر به قوم تو خواهد كرد تو را راهنمایی كنم. سخن خود را ایراد كرده گفت: «گفته‌ی بیلعام پسر بِعُور و گفته‌ی آن مرد روشن بین. پیش بینی شنونده‌ی گفته‌های قادر (متعال) و كسی كه از دانش باری تعالی آگاه است و كسی كه رویای (قادر) مطلق را می‌بیند. می‌افتد و چشمان (باطن‌)ش باز می‌شود. درباره‌اش پیش‌بینی می‌كنم ولی مربوط به حال نیست. آینده‌ی او را می‌نگرم ولی نه به این زودی. ستاره‌ای از یعقُوو (یعقوب) طلوع می‌کند و قبیله‌ای از ییسرائل (اسرائیل) قیام خواهد کرد و مُوآوْ را شکست خواهد داد و همه‌ی فرزندان شِت را درهم خواهد کوبید. اِدوُم میراث (فرزندان ییسرائل (اسرائیل)) می‌گردد و سِعیر به وسیله‌ی دشمنانش (یعنی فرزندان ییسرائل) به ارث برده خواهد شد و ییسرائل كامیاب خواهد گشت. از یعقُوو (یعقوب) كسی فرمانروایی كرده، دشمنی را كه از شهری فرار كرده باشد نابود خواهد ساخت. به عمالِق نظر كرد، سخن خود را ایراد كرده گفت: اولین قوم‌ها (كه به ییسرائل (اسرائیل) حمله كرد) عَمالِق است و عاقبتش به نابودی كشیده خواهد شد. به قِنی (ییترُو) نظر كرد و سخن خود را ایراد كرده گفت: مسكنت مستحكم است و آشیانه‌ات را در پناه (ییسرائل (اسرائیل)) قرار بده. زیرا اگر (در پناه خدای ییسرائل (اسرائیل) بودن) دربدری برای قَیین (قِنی) همراه داشته باشد، (ای قِنی) مگر آشور تا به كی تو را اسیر خواهد كرد؟ سخن خود را ایراد كرده گفت: «وای، پس از انجام یافتن این‌ها چه كسی زنده خواهد ماند؟! كشتی‌های جنگی از جانب كیتی‌ها (رومی‌ها) آشور و عِوِر را ذلیل خواهند كرد و او هم به نابودی كشیده خواهد شد». بیلعام برخاست و رفت و به محل خودش برگشت. بالاق هم به راه خود رفت. Chapter 25 ییسرائل (اسرائیل) در شیطیم ساكن شد. آن قوم شروع به زنا كردن با دختران مُوآوْ نمود. (آن زن‌ها) برای (خوردن) ذبح‌های معبود خود از آن قوم، دعوت به عمل آوردند. آن قوم خورده و به معبود آن‌ها سجده نمود. ییسرائل (اسرائیل) از بُتِ پِعُور پیروی نمود. لذا خشم خداوند بر ییسرائل برافروخته شد. خداوند به مُشه (موسی) گفت: همه‌ی سران آن قوم را (به داوری) بگیر و (محكوم شدگان) آن‌ها را حضور خداوند آشكارا بدار بیاویز تا شدت خشم خداوند از ییسرائل (اسرائیل) فرو نشیند. مُشه (موسی) به داوران ییسرائل (اسرائیل) گفت: هركدام از افراد خود را كه به بُتِ پِعُور پیوسته است بكشید. و اینك مردی از فرزندان ییسرائل (اسرائیل) آمد و پیش چشم مُشه (موسی) و تمام جمعیت فرزندان ییسرائل و درحالی كه آن‌ها (مُشه و تمام محترمین) در درگاه چادر محل اجتماع می‌گریستند. آن زن میدیانی را نزد برادرانش آورد. پینحاس پسر اِلعازار پسر اَهَرُون كُوهِن (هارون کاهن) مشاهده كرده از میان جمعیت برخاست و نیزه‌ای در دست گرفت. به دنبال آن مرد به آن چادر داخل شد و هردوی آن‌ها، آن مرد ییسرائل (اسرائیل) و آن زن را، از زیر شكمش به نیزه كشید. پس آن مصیبت در فرزندان ییسرائل متوقف شد. كشته شده‌های این فاجعه بیست و چهار هزار نفر بودند. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: پینحاس پسر اِلعازار پسر اَهَرُون كُوهِن (هارون کاهن) در بین فرزندان ییسرائل (اسرائیل) به جای من حمیت نشان داد و خشم مرا فرونشانید و من با خشمم فرزندان ییسرائل را نابود ننمودم. بنابراین اعلام بدار اینك من پیمان سلامت بخش جاودانه خود را به او می‌بخشم. به خاطر این‌كه به جای خداوند خود غیرت ورزید و موجبات عفو فرزندان ییسرائل (اسرائیل) را فراهم كرد. پیمان كُوهِن (کاهن) بودن ابدی مال او و بعد از وی، از آن نسلش خواهد بود. و نام مرد ییسرائلی (اسرائیلی) كه با آن زن میدیانی كشته شد زیمری پسر سالو رئیس خاندان پدری شیمعُون بود. نام آن زن میدیانی كه كشته شد كُزوی بود. او دختر صور رئیس قبیله‌های خاندان پدری در میدیان بود. خداوند به مُشه (موسی) چنین گفت: «با میدیانی‌ها دشمنی ورزیده آن‌ها را بكشید». زیرا آن‌ها به‌خاطر حیله‌هایی كه در مورد (وادار كردن شما به پرستش) بُت‌پِعُور به كار بردند همین‌طور به‌خاطر كُزوی دختر رئیس میدیان خواهرشان كه روز فاجعه در رابطه با بُت‌پِعُور كشته شد، دشمن شما می‌باشند. Chapter 26 بعد از آن فاجعه بود كه خداوند به مُشه (موسی) و اِلعازار پسر اَهَرُون كُوهِن (هارون کاهن) چنین گفت: تمام جمعیت فرزندان ییسرائل (اسرائیل) را از بیست ساله به بالا هركس كه در ییسرائل مشمول خدمت زیر پرچم می‌باشد، برحسب خاندان پدری‌شان سرشماری كنید. مُشه (موسی) و اِلعازار كُوهِن (کاهن) در بادیه‌ی مُوآوْ، كنار یردِن یرِحُو، به آن‌ها (به فرزندان ییسرائل (اسرائیل)) چنین سخن گفتند: آن‌هایی را كه از مصر بیرون آمده‌اند از بیست ساله به بالا همان‌گونه كه خداوند به مُشه (موسی) و فرزندان ییسرائل (اسرائیل) فرمان داده است (سرشماری كنید). رِئووِن اول‌زاد ییسرائل (اسرائیل) است. پسران رِئووِن، حَنُوخ، قبیله حَنُوخی از پَلو قبیله پَلوئی. از حِصرُون قبیله حِصرُونی، از كَرمی قبیله كَرمی. این‌ها قبیله‌های رِئووِنی هستند كه شمرده‌شدگانشان چهل و سه هزار و هفتصد و سی (نفر) بودند. و پسران پَلو، اِلی‌آو. پسران اِلی‌آو، نِموئِل، داتان و اَویرام هستند. همان داتان و اَویرامی كه در گروه قُورَح (قارون) دعوت شده و با مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) نزاع كرده بودند و این هنگامی بود كه بر ضد خداوند قیام كردند ... كه زمین دهانه‌ی خود را باز كرده آن‌ها را با قُورَح (قارون) هنگام نابودشدن آن گروه بلعید. همان موقعی كه آن دویست و پنجاه نفر را آتش سوزانید و آن‌ها موجب عبرت (دیگران) شدند. و پسران قُورَح (قارون) نمردند. پسران شیمعُون بر حسب قبیله‌هایشان از نِموئِل قبیله نِموئلی از یامین قبیله‌‎ی یامینی از یاخین قبیله‌ی یاخینی. از زِرَح قبیله‌ی زِرَحی از شائول قبیله‌ی شائولی. این‌ها قبیله‌های شیمعُونی هستند. بیست و دو هزار و دویست (نفر) بودند. پسران گاد برحسب قبیله‌هایشان از صِفُون قبیله‌ی صِفُونی از حَگی قبیله‌ی حَگی از شونی قبیله‌ی شونی. از اُزنی قبیله‌ی اُزنی از عِری قبیله‌ی عِری. از اَرُود قبیله‌ی اَرُودی از اَرئِلی قبیله‌ی اَرئِلی. این‌ها قبیله‌های پسران گاد هستند. سرشماری شدگانشان چهل هزار و پانصد (نفر) بودند. پسران یهودا، عِر و اُونان هستند. عِر و اُونان در سرزمین كِنَعَن (کنعان) مردند. پسران یهودا برحسب قبیله‌هایشان از شِلاه قبیله‌ی شِلانی، از پِرِص قبیله‌ی پِرِصی، از زِرَح قبیله‌ی زِرَحی. پسران پِرِص از حِصرُون قبیله‌ی حِصرُونی، از حامول قبیله‌ی حامولی. این‌ها قبیله‌های یهودا هستند. سرشماری شدگان هفتاد و شش هزار و پانصد (نفر) بودند. فرزندان ییساخار برحسب قبیله‌هایشان، تولاع قبیله‌ی تولاعی، از پووا قبیله‌ی پونی. از یاشوو قبیله‌ی یاشووی، از شیمرُون قبیله‌ی شیمرُونی. این‌ها قبیله‌های ییساخار هستند سرشماری شدگانشان شصت و چهار هزار و سیصد (نفر) بودند. پسران زِوولون برحسب قبیله‌هایشان، از سِرِد قبیله‌ی سَردی از اِلُون قبیله‌ی اِلُونی از یحلئِل قبیله‌ی یحلئِلی. این‌ها قبیله‌های زِوولونی هستند سرشماری شدگانشان شصت هزار و پانصد (نفر) بودند. پسران یوسف برحسب قبیله‌هایشان مِنَشه و اِفرَئیم هستند. پسران مِنَشِه از ماخیر قبیله‌ی ماخیری و ماخیر گیلعاد را به دنیا آورد از گیلعاد قبیله‌ی گیلعادی. پسران گیلعاد این‌ها هستند: ایعِزِر قبیله‌ی ایعِزری از حِلِق قبیله‌ی حِلِقی. و اَسریئِل قبیله‌ی اَسریئِلی، شِخِم قبیله‌ی شخمی. و شمیداع قبیله‌ی شِمیداعی، و حِفِر قبیله‌ی حِفری. و صِلُوفحاد پسر حِفِر پسرانی نداشت. فقط دخترانی داشت و نام دختران صِلُوفحاد: مَحلا و نُوعا و حُوگلا، میلكا و تیرصا بود. این‌ها قبیله‌های مِنَشه هستند و شمرده‌شدگان آن‌ها پنجاه و دو هزار و هفتصد (نفر) بودند. این‌ها برحسب قبیله‌هایشان پسران اِفرَئیم هستند. از شوتِلَح قبیله‌ی شوتِلَحی از بِخِر قبیله‌ی بِخِری از تَحَن قبیله‌ی تَحَنی. و این‌ها فرزندان شوتِلَح هستند از عِران قبیله‌ی عِرانی. این‌ها قبیله‌های پسران اِفرَئیم هستند. شمرده‌شدگانشان سی و دو هزار و پانصد (نفر) می‌باشند این‌ها برحسب قبیله‌هایشان پسران یوسف هستند. پسران بینیامین برحسب قبیله‌هایشان از بِلَع قبیله‌ی بِلَعی، از اَشبِل قبیله‌ی اَشبِلی، از اَحیرام قبیله‌ی اَحیرامی. از شوفام قبیله‌ی شوفامی، از حوفام قبیله‌ی حوفامی. پسران بِلَع اَرد و نَعمان بودند. قبیله‌ی اَردی از نَعَمان قبیله‌ی نَعَمی. این‌ها برحسب قبیله‌ها و شمرده‌شدگانشان پسران بینیامین هستند. چهل و پنج هزار و ششصد (نفر) بودند. این‌ها برحسب قبیله‌هایشان پسران دان می‌باشند. از شوحام قبیله‌ی شوحامی. این‌ها برحسب قبیله‌هایشان قبیله‌های دان هستند. تمام قبیله‌های شوحامی طبق سرشماری‌شان شصت و چهار هزار و چهارصد (نفر) بودند. پسران آشِر طبق قبیله‌هایشان از ییمنا قبیله‌ی ییمنا از ییشوی قبیله‌ی ییشوی از بِریعا قبیله‌ی بِریعی. از پسران بِریعا از حِوِر قبیله‌ی حِوری از مَلكیئِل قبیله‌ی مَلكیئِلی. و نام دختر آشِر، سِرَح است. این‌ها قبیله‌های پسران آشر هستند سرشماری شدگانشان پنجاه و سه هزار و چهارصد (نفر) بودند. پسران نفتالی برطبق قبیله‌هایشان از یحصئِل قبیله‌ی یحصیئِلی از گونی قبیله‌ی گونی. از یصِر قبیله‌ی ییصری از شیلِم قبیله‌ی شیلِمی. این‌ها برحسب قبیله‌هایشان قبیله‌های نفتالی هستند و شمرده‌شدگانشان چهل و پنج هزار و چهارصد (نفر) بودند. این‌ها شمرده‌شدگان پسران ییسرائل (اسرائیل) می‌باشند. ششصد و یك هزار و هفتصد و سی (نفر). خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: آن سرزمین برای ارث به تعداد نام‌ها بین این‌ها تقسیم شود. به آن‌هایی كه جمعیت زیاد دارند، زمین ارثی زیادتری و به آن‌هایی كه كم‌جمعیت هستند، زمین ارثی كمتری بده. به هركدام طبق شمرده‌شدگانش زمین ارثی داده شود. لیكن آن سرزمین به قید قرعه تقسیم شود. برحسب نام‌های سبط‌های پدریشان زمین ارثی بگیرند. زمین ارثیش (ارثی هر سبطی) به قید قرعه بین خانواده‌ی پرجمعیت و كم‌جمعیت تقسیم گردد. و شمرده‌شدگان لِوی برحسب قبیله‌هایشان این‌ها هستند. از گِرشُون قبیله‌ی گِرشُونی از قِهات قبیله‌ی قِهاتی از مِراری قبیله‌ی مِراری. قبیله‌های لِوی این‌ها هستند: قبیله‌ی لیوْنی قبیله‌ی حِورُونی قبیله‌ی مَحلی قبیله‌ی موشی قبیله‌ی قُورَحی (قارونی) و قِهات عَمرام را به دنیا آورد. نام زن عَمرام یوخِوِد دختر لِوی بود كه (زن لِوی) او را برای لِوی در مصر زایید. (وی) برای عَمرام، اَهَرُون (هارون) و مُشه (موسی) و میریام (مریم) خواهرشان را زایید. برای اَهَرُون (هارون)، ناداو و اَویهو و اِلعازار و ایتامار به دنیا آمدند. ناداو و اَویهو موقع پیش‌آوردن آتش بیگانه (برای تقدیم بخور) به حضور خداوند مردند. شمرده‌شدگان آن‌ها تمام مذكرها از یك ماهه به بالا بیست و سه‌هزار (نفر) بودند و جزء پسران ییسرائل (اسرائیل) شمرده نشده بودند، چون كه در میان پسران ییسرائل به آن‌ها زمین ارثی داده نشد. این‌ها شمرده‌شدگان توسط مُشه (موسی) و اِلعازار كُوهِن (کاهن) می‌باشند كه پسران ییسرائل (اسرائیل) را در بادیه‌ی مُوآوْ كنار یردِن یرِحُو شمردند. و در بین این (سرشماری شده‌ها) از كسانی كه (بعد از خروج از مصر هنگامی‌ كه) مُشه (موسی) و اَهَرُون كُوهِن (هارون کاهن) فرزندان ییسرائل (اسرائیل) را در بیابان سینَی (سینا) سرشماری كردند، كسی نبود. زیرا خداوند به آن‌ها اعلام داشته بود كه در آن بیابان حتماً خواهند مرد. از آن‌ها كسی باقی نمانده بود مگر كالِوْ پسر یفونه و یهُوشوعَ (یُوشَع) پسر نون. Chapter 27 و دختران صِلُوفحاد پسر حِفِر پسر گیلعاد پسر مِنَشه پسر یوسف (به حضور مُشه (موسی)) مشرف شدند و این‌ها نام‌های دخترانش هستند: مَحلاه، نُوعا، حُوگلاه، میلكا و تیرصا ... حضور مُشه (موسی) و اِلعازار كُوهِن (کاهن) و آن رئیس‌ها و تمام آن جمعیت در درگاه چادر محل اجتماع ایستاده گفتند: پدر ما در بیابان مرده است و او در میان جمعیتی كه برضد خداوند متفق شده بودند – در جمعیت قُورَح (قارون) نبود بلكه به خاطر خطای خودش مرده است و پسرانی نداشته است. چرا باید نام پدر ما چون كه پسر ندارد از میان قبیله‌اش گم گردد. لطفاً قطعه زمینی در میان برادران پدرمان (به ملكیت) به ما بده. مُشه (موسی) دعوی آن‌ها را به حضور خداوند برد. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: دختران صِلُوفحاد درست می‌گویند: حتماً در میان برادران پدرشان قطعه زمین ارثی به ملكیت به آن‌ها بده یعنی سهم زمین پدرشان را به آن‌ها انتقال بده. و به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) چنین صحبت كن: مردی كه بمیرد و پسر نداشته باشد، سهم زمین او را به دخترانش انتقال دهید. و اگر دختر هم نداشته باشد سهم زمین او را به برادرانش بدهید. و اگر برادرهایی نداشته باشد سهم زمین او را به برادرهای پدرش بدهید. و اگر پدرش برادرهایی نداشته باشد سهم زمین او را به خویشاوند نزدیك او از قبیله‌اش بدهید تا آن را به ارث ببرد و برای فرزندان ییسرائل (اسرائیل) همان‌گونه كه خداوند به مُشه (موسی) فرمان داد به منزله‌ی قانون حقوقی باشد. خداوند به مُشه (موسی) گفت: بر این كوه عَواریم بالا برو و آن سرزمینی را كه به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) دادم، ببین. آن را ببین و همان‌گونه كه اَهَرُون (هارون) برادرت به (درگذشتگان) قوم خود پیوست تو هم (به آن‌ها) بپیوند. چون در نزاع آن جمعیت در بیابان صین از امر من تمرد كردید و مرا در نظر آن‌ها به وسیله‌ی آب یعنی «مِه‌مریوا» (آب نزاع) در قادِش بیابان صین تقدیس ننمودید. مُشه (موسی) به خداوند چنین سخن گفت: تمنا این‌كه خداوند خالق روح‌های تمام افراد بشر، مردی را بر آن جمعیت بگمارد ... كه پیشاپیش آن‌ها برود و پیشاپیش آن‌ها بیاید و آن‌ها را خارج كند و آن‌ها را داخل كند و جمعیت خداوند مانند گوسفندانی كه چوپان ندارند نباشد. خداوند به مُشه (موسی) گفت: یهُوشوعَ (یُوشَع) پسر نون مردی را كه در او روح (خداوند) وجود دارد بردار و دستت را بر او تكیه بده. او را حضور اِلعازار كُوهِن (کاهن) و حضور تمام آن جمعیت وادار و در حضور آن‌ها به او سفارش كن. از شكوه خودت بر او بگذار تا این‌كه تمام جمعیت فرزندان ییسرائل (اسرائیل) (از او) اطاعت كنند. و حضور اِلعازار كُوهِن (کاهن) بایستد و (اِلعازار) از حضور خداوند به وسیله‌ی حكم «اوریم» برای او سوال نماید. او و همه‌ی فرزندان ییسرائل (اسرائیل) همراه او، تمام جمعیت برحسب امر او (اِلعازار) خارج شوند و برحسب امر او داخل شوند. مُشه (موسی) همان‌گونه كه خداوند به او فرمان داده بود یهُوشوعَ (یُوشَع) را برداشت و او را در حضور اِلعازار كُوهِن (کاهن) و حضور تمام آن جمعیت واداشت. دست‌هایش را بر او تكیه داد و همان‌گونه كه خداوند به مُشه (موسی) سخن گفته بود به او سفارش كرد. Chapter 28 خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) فرمان داده به آن‌ها بگو: قربانی تقدیمی به من را كه از جانب من طعمه‌ای برای آتش‌های (قربانگاه) می‌باشد و بوی خوش‌آیندی است رعایت كنید و در موقعش به حضور من قربانی نمایید. و به آن‌ها بگو هدیه‌ی آتش (قربانگاه) كه به حضور خداوند تقدیم خواهید نمود این است: بره‌های نر (از هشت روزه تا) یک‌ساله بی‌عیب، روزانه دو رأس جهت قربانی سوختنی دائمی. یك بره را در بامداد تقدیم داشته و آن بره‌ی دوم را هنگام عصر (از نیم‌ساعت بعدازظهر تا غروب آفتاب) تقدیم بدار. و (همچنین) یك دهم ایفا آرد نرم برای هدیه‌ی آردی، سرشته شده در یك چهارم هین روغن (زیتون) كوبیده. قربانی سوختنی دائمی مقرر شده در كوه سینَی (سینا) است تا به عنوان بویی خوش برای خداوند هدیه‌ی طعمه‌ی آتش (قربانگاه) باشد. و مایع ریختنی آن به حضور خداوند در مكان مقدس برای یك بره یك چهارم هین باشد. مایع ریختنی را نوشابه‌ی الكلی بریز. و آن بره‌ی دومی را هنگام عصر (از نیم‌ساعت بعداز ظهر تا غروب آفتاب) تقدیم بدار. (آن‌را) مانند هدیه‌ی آردی بامداد و مایع ریختنی آن عمل كن. طعمه‌ی آتش (قربانگاه) متعلق به خداوند است، بوی خوش‌آیندی است. و در روز شبات دو بره‌ی (از هشت روزه تا) یک‌ساله بی‌عیب و دو دهم (ایفا) آرد نرم، هدیه‌ی آردی سرشته شده در روغن به علاوه مایع ریختنی آن. قربانی سوختنی هر شبات در همان شبات تقدیم گردد و علاوه بر قربانی سوختنی دائمی و مایع ریختنی آن باشد. و در اوایل (اول و دوم) ماه‌هایتان قربانی سوختنی به حضور خداوند تقدیم بدارید. گاوهای نر جوان دو رأس، قوچ یك رأس، بره‌های (از هشت روزه تا) یک‌ساله هفت رأس، بی‌عیب باشند ... و سه دهم (ایفا) آرد نرم هدیه‌ی آردی سرشته‌شده در روغن برای هر گاو و دو دهم (ایفا) آرد نرم، هدیه آردی سرشته شده در روغن برای آن یک قوچ. و هر یك دهم (ایفا) آرد نرم هدیه‌ی آردی سرشته‌شده در روغن برای هر بره‌ای قربانی سوختنی بوی خوش‌آیند است، طعمه‌ی آتش (قربانگاه) متعلق به خداوند است. و مایع‌های ریختنی آن‌ها شراب (باشد). نصف هین برای هر گاو و یك‌سوم هین برای آن قوچ و یك چهارم هین برای هر بره. این قربانی سوختنی هر ماه است. در همان ماه از ماه‌های سال تقدیم شود. علاوه بر قربانی سوختنی دائمی و مایع ریختنی آن یك بز نر به عنوان قربانی خطا به حضور خداوند تقدیم شود. و در ماه اول، چهاردهمین روز ماه برای خداوند (موقع قربانی) پِسَح است. و پانزدهمین روز این ماه عید است، هفت روز فطیر خورده شود. روز اول اجتماع مقدس بوده (غیر از پخت و پز) هیچ كار پرزحمتی نكنید. هدیه‌ی طعمه‌ی آتش (قربانگاه) قربانی سوختنی را به حضور خداوند تقدیم بدارید. دو گاو نر جوان و یك قوچ و هفت بره (هشت روزه تا) یک‌ساله بی‌عیب برای خود آماده داشته باشید. و هدیه‌ی آردی آن‌ها، آرد نرم سرشته شده در روغن باشد سه دهم (ایفا) برای هر گاو و دو دهم (ایفا) برای آن قوچ تقدیم بدارید. برای هر بره‌ای از هفت بره یك دهم (ایفا آرد نرم) تقدیم بدار. و بزی برای قربانی خطا به منظور طلب بخشایش برای شما. غیر از قربانی سوختنی بامداد كه عنوان قربان سوختنی دائمی دارد، این‌ها را تقدیم بدارید. (مدت) هفت روز هر روز همچنان عمل كنید. طعمه‌ی آتش (قربانگاه) متعلق به خداوند است، بوی خوش‌آیندی است كه علاوه بر قربانی سوختنی دائمی و مایع ریختنیش تقدیم گردد. و روز هفتم برای شما روز اجتماع مقدس باشد (غیر از پخت و پز) هیچ كار پرزحمتی نكنید. در روز (عید) نوبرها، (عید) هفته‌هایتان موقعی كه شما هدیه‌ی آردی تازه به حضور خداوند تقدیم می‌دارید روز اجتماع مقدس باشد (غیر از پخت و پز) هیچ‌كار پرزحمتی نكنید. قربانی سوختنی به منظور بوی خوش‌آیندی به حضور خداوند تقدیم بدارید. دو گاو نر جوان، یك قوچ، هفت بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله. و هدیه‌ی آردی آن‌ها، آرد نرم سرشته شده در روغن باشد. سه‌دهم (ایفا) برای هر گاو دو دهم (ایفا) برای آن قوچ. برای هر بره‌ای از آن هفت بره یك دهم (ایفا آرد نرم). یك بز نر به منظور طلب بخشایش برای شما. (این‌ها را) علاوه بر قربانی سوختنی دائمی و هدیه‌ی آردی آن تقدیم بدارید. (همه‌ی آن‌ها را) علاوه بر مایع‌های ریختنی آن‌ها بی‌عیب آماده داشته باشید. Chapter 29 و روز اول ماه هفتم برای شما روز اجتماع مقدس باشد. (غیر از پخت و پز) هیچ كار پرزحمتی نكنید. برای شما روز به صدا درآوردن شوفار (به علامت آژیر خطر) باشد. به منظور بویی خوش برای خداوند یك گاو نر جوان، یك قوچ و هفت بره‌ی بی‌عیب (از هشت‌روزه تا) یک‌ساله به عنوان قربانی سوختنی تقدیم كنید. و هدیه‌ی آردی آن‌ها، آرد نرم سرشته‌شده در روغن باشد. سه‌دهم (ایفا) برای آن گاو و دو دهم (ایفا) برای آن یك قوچ. و برای هر بره‌ای از هفت بره یك دهم (ایفا آرد نرم). و یك بز نر قربانی خطا به منظور طلب بخشایش برای شما. علاوه بر قربانی سوختنی ماهانه و هدیه‌ی آردی آن و قربانی سوختنی دائمی و هدیه‌ی آردی آن و مایع‌های ریختنیشان. قربانی طعمه‌ی آتش (قربانگاه) را طبق قاعده‌ی آن به منظور بویی خوش به حضور خداوند تقدیم بدارید. و روز دهم از ماه هفتم برای شما روز اجتماع مقدس باشد. خودتان را رنج دهید (روزه بگیرید) هیچ كاری نكنید. به حضور خداوند به منظور بویی خوش یك گاو نر و یك قوچ و هفت بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله تقدیم كنید. بی‌عیب آماده داشته باشید. و هدیه‌ی آردی آن‌ها، آرد نرم سرشته شده در روغن باشد. برای هر گاو سه دهم (ایفا)، برای آن یك قوچ دو دهم (ایفا). برای هر بره‌ای از آن هفت بره یك دهم (ایفا آرد نرم). یك بز نر قربانی خطا علاوه بر قربانی خطای كیپور و قربانی سوختنی دائمی و هدیه‌ی آردی آن و مایع‌های ریختنیشان (تقدیم بدارید). پانزدهمین روز ماه هفتم برای شما روز اجتماع مقدس باشد. (غیر از پخت و پز) هیچ كار پر زحمتی نكنید و هفت روز برای خداوند جشن بگیرید. به حضور خداوند به منظور بویی خوش، سیزده گاو نر جوان، دو قوچ و چهارده بره (از هشت روزه تا) یک‌ساله قربانی سوختنی – هدیه‌ی طعمه‌ی آتش (قربانگاه) تقدیم كنید. بی‌عیب باشند. و هدیه‌ی آردی آن‌ها آرد نرم سرشته شده در روغن باشد. برای هر گاوی از آن سیزده گاو سه دهم (ایفا) برای هر قوچی از آن دو قوچ دو دهم (ایفا). برای هر بره‌ای از آن چهارده بره یك دهم (ایفا آرد نرم). علاوه بر قربانی سوختنی دائمی، هدیه‌ی آردی آن و مایع ریختنیش، یك بز نر قربانی خطا (تقدیم بدارید). و در روز دوم دوازده گاو نر جوان، دو قوچ، چهارده بره‌ی بی‌عیب (از هشت روزه تا) یک‌ساله. و هدیه‌ی آردی و مایع‌های ریختنیشان برای گاوها، قوچ‌ها و بره‌ها برحسب تعدادشان طبق قاعده. علاوه بر قربانی سوختنی دائمی و هدیه‌ی آردی آن و مایع‌های ریختنیشان، یك بز نر قربانی خطا (تقدیم بدارید). و در روز سوم یازده گاو، دو قوچ، چهارده بره‌ی بی‌عیب (از هشت روزه تا) یک‌ساله. و هدیه‌ی آردی و مایع‌های ریختنیشان برای گاوها، قوچ‌ها و بره‌ها برحسب تعدادشان طبق قاعده. علاوه بر قربانی سوختنی دائمی و هدیه‌ی آردی آن و مایع ریختنیش، یك بز نر قربانی خطا (تقدیم بدارید). و در روز چهارم ده گاو، دو قوچ، چهارده بره‌ی بی‌عیب (از هشت روزه تا) یک‌ساله. هدیه‌ی آردی و مایع‌های ریختنیشان برای گاوها، قوچ‌ها و بره‌ها برحسب تعدادشان طبق قاعده. و علاوه بر قربانی سوختنی دائمی و هدیه‌ی آردی آن و مایع ریختنیش، یك بز نر قربانی خطا (تقدیم بدارید). و در روز پنجم نه گاو، دو قوچ، چهارده بره‌ی بی‌عیب (از هشت روزه تا) یک‌ساله. و هدیه‌ی آردی و مایع‌های ریختنیشان برای گاوها، قوچ‌ها و بره‌ها برحسب تعدادشان طبق قاعده. و علاوه بر قربانی سوختنی دائمی و هدیه‌‌ی آردی آن و مایع ریختنیش، یك بز نر قربانی خطا (تقدیم بدارید). و در روز ششم هشت گاو، دو قوچ، چهارده بره‌ی بی‌عیب (از هشت روزه تا) یک‌ساله. و هدیه‌ی آردی و مایع‌های ریختنیشان برای گاوها، قوچ‌ها و بره‌ها برحسب تعدادشان طبق قاعده. و علاوه بر قربانی سوختنی دائمی، هدیه‌ی آردی آن و مایع‌های ریختنیش، یك بز نر قربانی خطا (تقدیم بدارید). و در روز هفتم هفت گاو، دو قوچ، چهارده بره‌ی بی‌عیب (از هشت روزه تا) یک‌ساله. و هدیه‌های آردی و مایع‌های ریختنیشان برای گاوها، قوچ‌ها و بره‌ها برحسب تعدادشان طبق قاعده‌ی آن‌ها. و علاوه بر قربانی سوختنی دائمی، هدیه‌ی‌ آردی آن و مایع ریختنیش، یك بز نر قربانی خطا (تقدیم بدارید). در روز هشتم برای شما عَصِرِت (جشن ویژه) می‌باشد (غیر از پخت و پز) هیچ كار پرزحمتی نكنید. به منظور بویی خوش‌آیند یك گاو و یك قوچ و هفت بره‌ی بی‌عیب (از هشت‌روزه تا) یک‌ساله به حضور خداوند قربانی سوختنی تقدیم كنید. هدیه‌ی طعمه‌ی آتش (قربانگاه) متعلق به خداوند است، بوی خوش‌آیندی است. هدیه‌ی آردی و مایع‌های ریختنیشان برای آن گاو، آن قوچ و بره‌ها برحسب تعدادشان طبق قاعده. و علاوه بر قربانی سوختنی دائمی و هدیه‌ی آردی آن و مایع ریختنیش، یك بز نر قربانی خطا (تقدیم بدارید). این‌ها را علاوه بر نذرها و هدیه‌های داوطلبانه‌ی خود در زمان‌ها(ی عیدها)یتان برای خداوند تقدیم بدارید. Chapter 30 مُشه (موسی) تمام آن‌چه را كه خداوند به او فرمان داده بود، به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) اعلام داشت. مُشه (موسی) تمام این سخنان را به سران سبط‌ها، (برای بازگو كردن) به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) بیان كرد: فرمانی كه خداوند داده این است. مردی كه برای خداوند نذری كند یا سوگندی یاد نماید كه چیزی را بر خودش حرام كند، نباید سخن خود را نقض نماید. (باید) آن‌چه را از دهانش بیرون آمده است انجام دهد. دختری كه در دوران كودكی در خانه‌ی پدرش برای خداوند نذری نموده و چیزی را بر خود حرام كند، و پدرش نذر وی را و چیزی را كه بر خودش حرام كرده است بشنود و پدرش در مقابل او سكوت نماید پس تمام نذرهایش و هر چیزی كه (او) بر خودش حرام كرده است، استوار خواهد ماند. و اگر پدرش در روز شنیدن، (نذر) او را منع نماید، هیچ‌یك از نذرها و تحریم‌هایی كه بر خودش كرده است استوار نخواهد ماند و نظر به این‌كه پدرش او را منع كرده است، خداوند وی را خواهد بخشید. و اگر به عقد مردی درآمده (و هنوز به خانه شوهر نرفته باشد) و نذرها یا قول شفاهی او به‌عهده‌ی او باقی مانده باشد، در هر روزی كه شوهرش (نذرها و تحریم‌های او را) بشنود در مقابل او سكوت نماید نذرها و چیزهایی كه بر خودش حرام كرده است، استوار خواهد ماند. و اگر در روزی كه شوهرش می‌شنود او را منع كند و نذری را كه وی برعهده دارد و چیزی را كه شفاهاً بر خودش حرام كرده است باطل نماید، خداوند او را خواهد بخشید. اما هر نذری كه زن بیوه یا مطلقه برعهده گرفته و هر تحریمی كه برخود پذیرفته باشد برای او به قوت خود باقی است. و اگر در خانه‌ی شوهرش نذر كرده یا چیزی را با ادای سوگند بر خود حرام نموده باشد ... و شوهرش بشنود و در مقابل او ساكت مانده او را منع ننماید، تمام نذرهایش استوار مانده و هرچیزی كه بر خودش حرام نموده است به قوت خود باقی خواهد ماند. و اگر شوهرش در روز شنیدن (نذر) واقعاً آن‌ها را باطل كند، هیچ‌یك از گفته‌هایی كه بر زبان آورده است در مورد نذرها و در مورد تحریم بر خودش استوار نخواهد ماند و خداوند او را خواهد بخشید. شوهرش می‌تواند هر نذر یا سوگند تحریم‌آور (زن) را كه موجب رنج دادن جان باشد، تثبیت یا باطل نماید. اگر شوهرش از آن روز تا روز دیگر در برابر او ساكت بماند پس تمام نذرها و تمام تحریم‌هایی را كه برعهده‌ی اوست استوار نموده است، زیرا در روز آگاهی یافتنش در برابر او ساكت مانده است. اگر او (یعنی شوهر) بعد از تایید آن (نذر)ها، آن‌ها را باطل كند گناه وی (یعنی گناه زنش را) به‌گردن خواهد گرفت. این‌ها قانون‌هایی است كه خداوند به مُشه (موسی) داد تا بین مردی و همسرش و بین پدری و دخترش تا زمانی كه نوجوان است و در خانه‌ی پدرش زندگی می‌كند حاكم باشد. Chapter 31 خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: انتقام فرزندان ییسرائل (اسرائیل) را از میدیانی‌ها بگیر بعد به (درگذشتگان) قوم خود بپیوند. مُشه (موسی) به آن قوم چنین سخن گفت: برای گرفتن انتقام خداوند از میدیان از میان خودتان برای جنگ اشخاصی مسلح شوند كه به میدیان حمله كنند. از تمام سبط‌های ییسرائل (اسرائیل) یعنی از هر سبطی یك هزار نفر برای جنگ بفرستید. از (میان) هزاره‌های ییسرائل (اسرائیل) از هر سبطی یك هزار نفر (جمعاً) دوازده هزار نفر مسلح برای جنگ بسیج شدند. مُشه (موسی) آن‌ها را از هر سبطی یك هزار نفر برای جنگ فرستاد. آن‌ها و پینحاس پسر اِلعازار كُوهِن (کاهن) را كه اسباب مقدس و شیپورها برای به صدا درآوردن (آژیر خطر) در اختیارش بود برای لشكركشی (فرستاد). همان‌گونه كه خداوند به مُشه (موسی) فرمان داده بود علیه میدیان لشكر كشیدند و هر مذكری را كشتند. و علاوه بر كشته‌شدگان، پادشاهان میدیان: اِوی و رِقِم و صور و حور و رِوَع، پنج پادشاه میدیان را هم كشتند و بیلعام پسر بِعُور را (هم) با شمشیر كشتند. فرزندان ییسرائل (اسرائیل) زنان میدیان و اطفالشان را به اسارت آوردند و تمام چارپایان و مواشی و دارایی آن‌ها را غارت كردند. و تمام شهرهای آن‌ها را با آبادی‌هایشان و تمام كاخ‌های آن‌ها را آتش زدند. تمام غارتی‌ها و غنایم را از انسان تا چارپا برداشتند. اسیر و غنیمت و غارتی را، به اردوگاه به بادیه‌ی مُوآوْ كه كنار یردِن یرِحُو است نزد مُشه (موسی) و اِلعازار كُوهِن (کاهن) و جمعیت فرزندان ییسرائل (اسرائیل) آوردند. مُشه (موسی) و اِلعازار كُوهِن (کاهن) و تمام رئیس‌های جمعیت برای استقبال آن‌ها به خارج از اردوگاه رفتند. مُشه (موسی) نسبت به فرماندهان لشكر، رئیس‌های هزاره و رئیس‌های صده كه از جنگ می‌آمدند غضبناك گشت. مُشه (موسی) به آن‌ها گفت: آیا همه‌ی مؤنث‌ها را زنده نگه‌داشتید؟ خود این‌ها به دستور بیلعام موجب شدند كه فرزندان ییسرائل (اسرائیل) در قضیه‌ی پِعُور نسبت به خداوند خیانت ورزند و بر جمعیت بلا نازل شود. پس اكنون هر مذكری را از میان اطفال بكشید و هر زنی را (هم) كه از امور زناشویی با اطلاع است بكشید. و هر طفل مؤنثی را كه از امور زناشویی با اطلاع نبوده است برای خودتان زنده نگه‌دارید. و شما هفت روز خارج از اردوگاه توقف كنید هركس (از شما) كسی را كشته و هركس كشته‌ای را لمس كرده است، چه شما و چه اسیر شما، در روز سوم و روز هفتم خود را تطهیر كنید ... و (همین‌طور) هر لباسی و هر اسباب چرمی و هر مصنوع از پشم بز و هر اسباب چوبی را تطهیر كنید. اِلعازار كُوهِن (کاهن) به افراد ارتش كه به جنگ رفته بودند گفت: قانون توراه كه خداوند به مُشه (موسی) دستور داده است چنین است. اما آن طلا و نقره و مس و آهن و قلع و سرب را ... هر چیزی را كه می‌شود در آتش گذرانید در آتش بگذرانید تا پاك شود. اما با «مِی‌نیدا» (آب تطهیر كننده‌ی ناپاكی) پاك شود و هرچه را نمی‌شود در آتش بگذرانید در آن آب (آب تطهیر كننده ناپاكی) فرو برید (به فصل 11 آیه 36 وَییقرا مراجعه شود). روز هفتم لباس‌های خود را بشویید تا پاك گردد بعداً به اردوگاه داخل شوید. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: تو و اِلعازار كُوهِن (کاهن) و سران پدری جماعت، اسیران و غنایم این اسارت را از انسان و چارپا سرشماری كنید. و این غنیمت را بین جنگجویانی كه به جنگ رفته‌اند و تمام جمعیت، به تساوی تقسیم كنید. و از سهم افراد جنگی كه به جنگ رفته‌اند یك پانصدم از انسان و از گاو و از الاغ و از گوسفندها را به خداوند به عنوان هدیه اختصاص بده. (این هدیه را) از نصف آن‌ها بردارید و به عنوان هدیه‌ی خداوند به اِلعازار كُوهِن (کاهن) بده. و از نصف (متعلق به) فرزندان ییسرائل (اسرائیل) یك‌پنجاهم از آدم از گاو از الاغ و از گوسفندها یعنی از هر (نوع) چارپا برداشته و آن‌ها را به لِوی‌ها، نگهبانان محل كشیك میشكان خداوند بده. مُشه (موسی) و اِلعازار كُوهِن (کاهن) همان‌گونه كه خداوند به مُشه فرمان داد، عمل نمودند. غنیمت (جاندار) اضافه بر (اثاثه‌ی) تاراجی كه گروه ارتشی تاراج كردند: گوسفند ششصد و هفتاد و پنج هزار (رأس). هفتاد و دو هزار رأس گاو. شصت و یك هزار رأس الاغ. تعداد انسان‌های مؤنث كه از امور زناشویی بی‌اطلاع بودند كلاً سی و دو هزار نفر. نصف آن یعنی سهم كسانی كه به جنگ رفته بودند: تعداد گوسفندها سیصد و سی و هفت هزار و پانصد رأس. هدیه برای خداوند از گوسفندها ششصد و هفتاد و پنج رأس. و گاوها سی و شش هزار رأس بود و هدیه‌ی سهم خداوند از آن‌ها هفتاد و دو رأس. و الاغ‌ها سی هزار و پانصد رأس بود و هدیه‌ی سهم خداوند از آن‌ها شصت و یک رأس. و نفرات انسانی شانزده هزار نفر بودند و هدیه‌ی سهم خداوند از آن‌ها سی و دو نفر. همان‌گونه كه خداوند به مُشه (موسی) فرمان داده بود مُشه هدیه‌ی اختصاصی خداوند را به اِلعازار كُوهِن (کاهن) داد. همه‌ی سهم فرزندان ییسرائل (اسرائیل) كه مُشه (موسی) از غنایم مردان جنگی جدا کرده بود (عبارت بود از)؛ نیمه‌ی متعلق به جماعت از گوسفندها، سیصد و سی و هفت هزار و پانصد رأس. و گاوها، سی و شش هزار رأس. و الاغ‌ها، سی هزار و پانصد رأس. و نفرات انسانی، شانزده هزار نفر. مُشه (موسی) از نیمه‌ی (متعلق به) فرزندان ییسرائل (اسرائیل) یك پنجاهم را از آدم و از چارپا گرفت و همان‌گونه كه خداوند به مُشه (موسی) فرمان داده بود آن‌ها را به لِوی‌ها، نگهبانان محل كشیك میشكان خداوند داد. فرماندهان هزاره‌های ارتش یعنی رئیس‌های هزاره و رئیس‌های صده پیش مُشه (موسی) آمدند. به مُشه (موسی) گفتند:‌ بندگانت افراد جنگی را كه در اختیارمان است سرشماری كردند. كسی از ما كسر نیامده است. هركدام (از ما) كه اسباب طلا: بازوبند و دستبند، حلقه، گوشواره و شیئی زینتی (دیگر) پیدا كرده است تقدیمی خداوند را آورده‌ایم تا عوض جان‌هایمان (كه به سلامت برگشته‌ایم) در حضور خداوند فدیه باشد. مُشه (موسی) و اِلعازار كُوهِن (کاهن) همه‌ی زینت‌آلات ساخته شده از طلا را از آن‌ها گرفتند. تمام طلای هدیه‌شده‌ای كه از جانب رئیس‌های هزاره و رئیس‌های صده برای خداوند هدیه شده بود شانزده هزار و هفتصد و پنجاه شِقِل بود. افراد جنگی هریك برای خود تاراج كرده بودند. مُشه (موسی) و اِلعازار كُوهِن (کاهن) آن طلا را از جانب رئیس‌های هزاره و صده گرفته آن را به عنوان یادبودی از فرزندان ییسرائل (اسرائیل) حضور خداوند به چادر محل اجتماع آوردند. Chapter 32 فرزندان رِئووِن و فرزندان گاد مواشی زیادی داشتند، فوق‌العاده زیاد. سرزمین یعز‍ِر و گیلعاد را دیدند كه اینك آن مكان (محل مناسب) مواشی است. فرزندان گاد و رِئووِن آمده به مُشه (موسی) و اِلعازار كُوهِن (کاهن) و رئیس‌های جمعیت چنین گفتند: عَطارُوت و دیوُن و یعزِر و نیمرا و حِشبُون و اِلعالِه و سِوام و نووُ و بِعُون ... سرزمینی كه خداوند در حضور جمعیت ییسرائل (اسرائیل) ضربت زد سرزمین (مناسب) مواشی است و بندگانت (هم) مواشی دارند. گفتند اگر در نظرت آبرو یافته‌ایم این سرزمین به‌عنوان زمین ملكی به بندگانت داده شود. ما را از یردِن عبور نده. مُشه (موسی) به فرزندان گاد و رِئووِن گفت:‌ برادران شما به جنگ بروند و شما این‌جا بمانید؟ چرا فرزندان ییسرائل (اسرائیل) را از رفتن به آن سرزمین كه خداوند به ایشان داده است دلسرد می‌كنید؟ پدران شما (هم) وقتی آن‌ها را از قادِش بَرنِیع فرستادم تا آن سرزمین را ببینند، همین‌گونه عمل كردند. تا نَحَل اِشكُول عزیمت كرده از آن سرزمین بازدید به عمل آوردند و فرزندان ییسرائل (اسرائیل) را دلسرد كردند تا به آن سرزمینی كه خداوند به آن‌ها داده است، نروند. در آن روز خشم خداوند افروخته شد و چنین سوگند یاد نمود: چون اشخاصی از بیست ساله به بالا كه از مصر بیرون آمدند از من كاملاً پیروی ننمودند (آن‌ها) سرزمینی را كه برای اَوراهام (ابراهیم)، با ییصحاق (اسحاق) و یعقُوو (یعقوب) سوگند یاد نمودم (به نسل آن‌ها بدهم) نخواهند دید. غیر از كالِوْ پسر یفونه قِنیزی و یهُوشوعَ (یُوشَع) پسر نون كه از خداوند كاملاً پیروی نمودند. خشم خداوند بر ییسرائل (اسرائیل) افروخته شد و آن‌ها را تا تمام شدن همه‌ی آن نسلی كه در نظر خداوند آن بدی را انجام داده بودند، چهل سال در بیابان سرگردان كرد. و اینك به جای پدران خود انبوه مردمی خطاكار قد علم كرده‌اید كه باز هم برافروختگی خشم خداوند را نسبت به ییسرائل (اسرائیل) بیفزایید. زیرا كه از او رو می‌گردانید و باز (خداوند) به نگاه داشتن آن (قوم) در بیابان ادامه خواهد داد و تمام این قوم را تباه خواهید كرد. (آن‌ها) مشرف‌شدگان به حضور او، گفتند: این‌جا آغل‌هایی برای مواشی خود و شهرهایی برای اطفالمان خواهیم ساخت. و ما پیشاپیش فرزندان ییسرائل (اسرائیل) با شتاب بسیج خواهیم شد تا آن‌ها را به مكانشان وارد كنیم. اما اطفال ما به خاطر ساكنین آن سرزمین در شهرهای حصاردار ساكن شوند. به خانه‌های خود باز نخواهیم گشت تا هریك از (خانواده‌های) فرزندان ییسرائل (اسرائیل) زمین موروثی خود را مالك گردد. زیرا از آن طرف یردِن به بعد با آن‌ها زمینی ارثی نخواهیم داشت. چون‌كه زمین ارثی ما این طرف –در طرف مشرق یردن، به ما رسیده است. مُشه (موسی) به آن‌ها گفت: اگر این كار را بكنید، اگر در حضور خداوند برای جنگ بسیج شوید ... و (اگر) هركدام از شما مجهز زیرنظر خداوند از یردِن بگذرد تا وی (یعنی خداوند) دشمنانش را از جلو آن (قوم) بیرون كند ... و تا آن سرزمین زیر نظر خداوند به تصرف درآید و بعداً برگردید تا از نظر خداوند و از نظر ییسرائل (اسرائیل) مبرا باشید، پس این سرزمین در حضور خداوند برای شما به عنوان زمین ملكی باقی بماند. و اگر چنین نكنید اینك به خداوند خطا كرده‌اید، از خطایتان كه گریبانتان را خواهد گرفت، آگاه باشید. شهرهایی برای اطفالتان و آغل‌هایی برای گوسفندانتان بسازید و آن‌چه را از دهان شما بیرون آمده است، انجام دهید. فرزندان گاد و فرزندان رِئووِن به مُشه (موسی) چنین گفتند: بندگانت همان‌گونه كه آقای ما فرمان می‌دهد عمل خواهند كرد. اطفال، زنان، مواشی و چارپایان ما آن‌جا در شهرهای گیلعاد خواهند ماند. و همان‌گونه كه آقایم می‌گوید بندگانت، تمام بسیج‌شدگان جنگی، زیر نظر خداوند به جنگ خواهند رفت. مُشه (موسی) درباره‌ی آن‌ها به اِلعازار كُوهِن (کاهن) و یهُوشوعَ (یُوشَع) پسر نون و سران پدری سبط‌های فرزندان ییسرائل (اسرائیل) دستور داد. مُشه (موسی) به آن‌ها گفت: اگر فرزندان گاد و رِئووِن تماماً زیر نظر خداوند برای جنگ بسیج شده، همراه شما از یردِن بگذرند و آن سرزمین به تصرف شما درآید، سرزمین گیلعاد را به ملكیت به آن‌ها بدهید. و اگر همراه شما بسیج شده عبور نكنند، در سرزمین كِنَعَن (کنعان) در میان شما مالك زمین ارثی شوند. فرزندان گاد و فرزندان رِئووِن چنین پاسخ دادند. آن‌چه را خداوند به بندگانت سخن گفته است همان‌گونه عمل خواهیم كرد. ما زیر نظر خداوند بسیج شده به سرزمین كِنَعَن (کنعان) خواهیم رفت. ولی سرزمین ملكی ما در این طرف یردِن در اختیار ما بماند. مُشه (موسی) كشور سیحون پادشاه اِمُوری و كشور عُوگ پادشاه باشان را به فرزندان گاد و رِئووِن و به نصف سبط مِنَشِه پسر یوسف داد. آن سرزمین را با شهرهای داخل مرزهای آن یعنی سراسر آن سرزمین را (به آن‌ها داد). فرزندان گاد، دیووُن و عَطارُوت و عَرُوعِر را نوسازی كردند. و عَطرُوت شوُفان، و یعزِر و یوگبِها را. و بِت‌نیمرا و بِت‌هاران، شهرهای حصاردار و آغل‌های گوسفندان را. و فرزندان رِئووِن، حِشبُون و اِلعالِه و قیریاتَییم را نوسازی كردند. و نام‌های نووُ و بَعَل مِعُون و سیوما تغییر داده شد و به شهرهایی كه نوسازی كردند نام‌هایی (جدید) دادند. فرزندان ماخیر پسر مِنَشه به گیلعاد رفته و آن را تسخیر نمودند و اِمُوری را كه در آن بود بیرون راندند. مُشه (موسی) گیلعاد را به ماخیر پسر مِنَشِه داد و او در آن سرزمین ساكن شد. یائیر پسر مِنَشِه رفت روستاهای آن‌ها را تسخیر كرد و آن‌ها را روستاهای یائیر نامید. و نُووَح رفت قِنات و حومه‌هایش را تسخیر كرد و آن را به نام خودش نُووَح نامید. Chapter 33 این‌ها منزل‌گاه‌های فرزندان ییسرائل (اسرائیل) می‌باشد كه با جمعیت خود تحت رهبری مُشه (موسی) و اَهَرُون (هارون) از سرزمین مصر بیرون آمدند. مُشه (موسی) طبق امر خداوند مبداءهای خروج آن‌ها را برحسب مسافرت‌هایشان نوشت و منزل‌گاه‌های آن‌ها را برحسب مبداءهای خروجشان این‌ها هستند. در ماه اول در روز پانزدهم ماه اول، از رَعْمِسِس حركت نمودند. یعنی فرزندان ییسرائل (اسرائیل) فردای (عید) پِسَح با دست بلند جلوی چشم همه‌ی مصری‌ها بیرون آمدند. مصری‌ها كسانی را كه خداوند از میان آن‌ها كشته بود، یعنی هر اول‌زادی را دفن می‌كردند و خداوند معبودهای آن‌ها را هم كیفر داده بود. فرزندان ییسرائل (اسرائیل) از رَعْمِسِس حركت نموده در سوكُوت اردو زدند. از سوكُوت حركت نموده در اِتام كه در گوشه‌ای از بیابان است اردو زدند. از اِتام حركت نموده به كنار پی‌حیرُوت كه مقابل بَعَل‌صِفُون است برگشتند و جلوی میگدُل اردو زدند. از جلوی حیرُوت حركت نموده از میان دریا به سوی آن بیابان عبور كردند و در بیابان «اِتام» راه سه روزه رفتند و در «ماراه» اردو زدند. از «ماراه» حركت نموده به «اِلیم» آمدند و در «اِلیم» دوازده چشمه آب و هفتاد درخت خرما بود. آن‌جا اردو زدند. از «اِلیم» حركت نموده كنار دریای سرخ اردو زدند. از دریای سرخ حركت كرده در بیابان «سین» اردو زدند. از بیابان «سین» حركت كرده در «دُفقا» اردو زدند. از «دُفقا» حركت نموده در «آلوش» اردو زدند. از «آلوش» حركت نموده در «رِفیدیم» اردو زدند و آن‌جا برای آن قوم آب جهت نوشیدن نبود. از «رِفیدیم» حركت نموده در بیابان »سینَی (سینا)» اردو زدند. از بیابان «سینَی (سینا)» حركت نموده در «قیورُوت هَتَأوا» اردو زدند. از «قیورُوت هَتَأوا» حركت نموده در «حَصِرُوت» اردو زدند. از «حَصِرُوت» حركت نموده در «ریتما» اردو زدند. از «ریتما» حركت نموده در « ریمُون‌پِرِص » اردو زدند. از «ریمُون‌پِرِص» حركت نموده در «لیوْنا» اردو زدند. از «لیوْنا» حركت نموده در «ریساه» اردو زدند. از «ریساه» حركت نموده در «قِهلاتاه» اردو زدند. از «قِهلاتاه» حركت نموده در كوه «شِفِر» اردو زدند. از كوه «شِفِر» حركت نموده در «حَراداه» اردو زدند. از «حَراداه» حركت نموده در «مَقهِلُوت» اردو زدند. از «مَقهِلُوت» حركت نموده در «تَحَت» اردو زدند. از «تَحَت» حركت نموده در «تِرَح» اردو زدند. از «تِرَح» حركت نموده در «میتقاه» اردو زدند. از «میتقاه» حركت نموده در «حَشمُوناه» اردو زدند. از «حَشمُوناه» حركت نموده در «مُوسِرُوت» اردو زدند. از «مُوسِرُوت» حركت نموده در «بِنه‌یعَقان» اردو زدند. از «بِنه‌یعَقان» حركت نموده در «حُرگیدگاد» اردو زدند. از «حُرگیدگاد» حركت نموده در «یوطواتاه» اردو زدند. از «یوطواتاه» حركت نموده در «عَوْرُوناه» اردو زدند. از «عَوْرُوناه» حركت نموده در «عِصیون گِوِر» اردو زدند. از «عِصیون گِوِر» حركت نموده در بیابان صین كه همان قادِش است اردو زدند. از قادِش حركت نموده در كوه هُر در انتهای سرزمین اِدُوم اردو زدند. اَهَرُون (هارون) برحسب امر خداوند از كوه هُر بالا رفت. در سال چهلم بیرون آمدن فرزندان ییسرائل (اسرائیل) از سرزمین مصر در ماه پنجم در اول ماه در آن‌جا درگذشت. و اَهَرُون (هارون) موقع درگذشتنش در كوه هُر یكصد و بیست و سه ساله بود. كِنَعَنی پادشاه عَراد كه ساكن نِگِو در سرزمین كِنَعَن (کنعان) بود از آمدن فرزندان ییسرائل (اسرائیل)(و درگذشت اَهَرُون(هارون))، آگاهی یافت. از «كوه هُر» حركت نموده در «صَلمُوناه» اردو زدند. از «صَلمُوناه» حركت نموده در «پونُون» اردو زدند. از «پونُون» حركت نموده در« اُووُت» اردو زدند. از« اُووُت» حركت نموده در «عییِه» (خرابه‌های) هاعَواریم در مرز مُوآوْ اردو زدند. از «عیییم» (خرابه‌ها) حركت نموده در «دیوُون گاد» اردو زدند. از «دیوُون‌گاد» حركت نموده در «عَلمُون دیوْلاتایماه» اردو زدند. از «عَلمُون دیوْلاتایماه» حركت نموده در كوه‌های «عَواریم» روبروی نِووُ اردو زدند. از كوه‌های «عَواریم» حركت نموده در «بادیه‌ی مُوآوْ» كنار یردِن یرِحُو اردو زدند. كنار یردِن از بِت‌یشیمُوت تا آوِل‌شیطیم در بادیه‌ی مُوآوْ اردو زدند. خداوند در بادیه‌ی مُوآوْ كنار یردِن یرِحُو به مُشه (موسی)، چنین سخن گفت: به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) سخن گفته به آن‌ها بگو هنگامی كه از یردِن به طرف سرزمین كِنَعَن (کنعان) عبور می‌كنید، تمام ساكنین آن سرزمین را از پیش خود برانید و سنگ‌های مصور آن‌ها را نابود كنید و همه‌ی پیكره‌های ریختگیشان را از بین ببرید و تمام مكان‌های بلند (قربانگاه‌های)شان را نابود سازید. آن سرزمین را وارث گشته در آن ساكن شوید زیرا آن سرزمین را برای ارث بردن به شما دادم. و از آن سرزمین برای قبیله‌های خود با قرعه سهم ملك ببرید. سهم زمین (قبیله) پرجمعیت را زیاد و سهم زمین (قبیله) كم‌جمعیت را كم بدهید. هرجایی كه قرعه به نامش اصابت كند، آن‌جا مال او باشد. برحسب سبط‌های پدری‌تان سهم ملك ببرید. و اگر ساكنین آن سرزمین را از پیش خود نرانید، كسانی كه از آن‌ها باقی بگذارید چون خارهایی در چشم‌های شما و چون تیغ‌هایی در پهلوهای شما خواهند بود و در آن سرزمینی كه شما در آن ساكن می‌باشید با شما دشمنی خواهند ورزید. پس آن‌چه را كه قصد داشتم بر سر آن‌ها بیاورم نسبت به شما عمل خواهم نمود. Chapter 34 خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) دستور داده به آن‌ها بگو هنگامی كه شما به سرزمین كِنَعَن (کنعان) وارد می‌شوید مرزهای سرزمین كِنَعَن، سرزمینی كه (به قید قرعه) به شما به صورت ملكیت داده می‌شود، این است: برای شما بر جنوبی از بیابان صین حد اِدُوم باشد یعنی مرز جنوبی از انتهای دریای نمك به طرف شرق خواهد بود. برای شما آن مرز از جنوب به «مَعَله عَقرَبیم» دور خواهد زد و از صین گذشته و انتهای آن از جنوب تا «قادِش بَرنِیع» است سپس از «حَصَر اَدار» رد شده تا «عَصمُون» می‌رسد. آن مرز از «عَصمُون» به طرف رود مصر دور خواهد زد و انتهای آن دریا(ی مدیترانه) خواهد بود. و مرز غربی برای شما دریای مدیترانه و قلمرو آن خواهد بود همین برای شما حد غرب باشد. و مرز شمال برای شما چنین خواهد بود: از دریای مدیترانه تا كوه «هُر» برای خود نشانه‌گذاری كنید. از كوه «هُر» به طرف مدخل «حَمات» نشانه‌گذاری كنید و انتهای این مرز تا «صداد» باشد. آن مرز به طرف «زیفرُون» رد شده و انتهای آن «حَصَرعِینان» می‌باشد. این برای شما مرز شمال خواهد بود. برای خود مرز شرقی را از «حَصَرعِینان» به طرف «شِفام» نشانه‌گذاری نمایید. و آن مرز از «شِفام» كه شرق «عَیین» است به «ریولا» سرازیر خواهد شد. این مرز سرازیر گشته به كناره‌ی شرقی دریاچه‌ی «كینِرت» خواهد رسید. این مرز به طرف «یردِن» سرازیر شده و انتهایش دریای نمك خواهد بود. این است سرزمینی كه شما برحسب حدود و پیرامونش خواهید داشت. مُشه (موسی) به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) سفارش كرده گفت این است سرزمینی كه آن را با قرعه به ملكیت خواهید گرفت و خداوند فرمان داده است آن را به آن نه سبط و نیم بدهید. زیرا سبط فرزندان «رِئووِن» برحسب خاندان پدری و سبط فرزندان «گاد» برحسب خاندان پدری خود (زمین) گرفته‌اند و نصف سبط «مِنَشِه» زمین ملكیشان را برده‌اند. این دو و نیم سبط در جلو، در سمت شرق یردِن، مقابل یرِحُو، زمین ملكی خود را گرفته‌اند. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: اسامی اشخاصی كه برای شما آن سرزمین را تقسیم خواهند كرد از این قرار است: اِلعازار كُوهِن (کاهن) و یهُوشوعَ (یُوشَع) پسر نون. و از هر سبطی یك رئیس برای تقسیم نمودن آن سرزمین بگیرید. و نام‌های آن اشخاص از این قرار است از سبط یهودا، كالِوْ پسر یفونه. و از سبط فرزندان شیمعُون، شموئل پسر عَمی هود. از سبط بینیامین، اِلیداد پسر كیسلُون. و رئیس از سبط پسران داد، بوقی پسر یوگلی. از سبط فرزندان یوسف برای سبط فرزندان مِنَشِه، رئیس حَنیئِل پسر اِفُود. و رئیس از سبط فرزندان اِفرَئیم، قِموئِل پسر شیفطان. و رئیس از سبط فرزندان زِوولون، اِلیصافان پسر پرناخ. و رئیس از سبط فرزندان ییساخار، پَلطیئِل پسر عَزان. و رئیس از سبط فرزندان آشِر، اَحی‌هود پسر شلُومی. و رئیس از سبط فرزندان نَفتالی، پِدَهئِل پسر عَمی‌هود. این‌ها هستند كسانی كه خداوند فرمان داد به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) در سرزمین كِنَعَن (کنعان) زمین ملكی بدهند. Chapter 35 خداوند در بادیه‌ی مُوآوْ در كنار یردن مقابل یریحُو به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) فرمان بده از سهم زمین ملكی خود شهرهایی برای سكونت به لِوی‌ها بدهند. در اطراف این شهرها هم زمینی به لِوی‌ها بدهید. آن شهرها برای آن‌ها جهت سكونت باشد و زمین‌های آن برای چارپا و اموال و هرگونه نیاز زندگیشان باشد. زمین‌های آن شهرهایی كه به لِوی‌ها می‌دهید از دیوار اطراف شهر به خارج به فاصله‌ی یك هزار اَما باشد. (علاوه بر آن) در خارج شهر در سمت خاور دور هزار اَما و در سمت جنوب دو هزار اَما و در سمت باختر دو هزار اَما و از طرف شمال دو هزار اَما اندازه بگیرید و شهر در میان آن باشد. اینست زمین‌های شهرهای آن (لِوی‌)ها. از آن شهرهایی كه به لِوی‌ها می‌دهید شش شهر را برای پناهگاه اختصاص دهید تا قاتل برای بست نشستن به آن‌ها بگریزد و علاوه بر آن چهل و دو شهر به (آن‌ها) بدهید. تمام شهرهایی كه به لِوی‌ها خواهید داد چهل و هشت شهر خواهد بود: منظور از آن (شهر)ها و زمین‌هایشان می‌باشد. شهرهایی كه از زمین ملكی فرزندان ییسرائل (اسرائیل) (به لِوی‌ها) خواهید داد از مال آن‌كه بیشتر (زمین) دارد بیشتر و از مال آن‌كه كمتر (زمین) دارد كمتر بدهید. هر کس برحسب سهمی که از زمین می برد از شهر خود به لِوی‌ها بدهد. خداوند به مُشه (موسی) چنین سخن گفت: به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) صحبت نموده به آن‌ها بگو: موقعی كه شما از یردِن به سوی زمین كِنَعَن (کنعان) عبور می‌كنید. شهرهایی برای خود تعیین كنید. برای شما شهرهای پناهگاه باشند تا قاتلی كه كسی را سهواً كشته، به آن‌جا بگریزد. این شهرها برای شما به منزله‌ی پناهگاهی از ولی خون باشد و قاتل تا موقعی كه در حضور جمعیت (دادگاه) محاكمه نشده، كشته نشود. و (از) شهرهایی كه خواهید داد برای شما شش شهر پناهگاه باشد. سه تا از این شهرها را این طرف یردِن و آن سه شهر (دیگر) را در سرزمین كِنَعَن (کنعان) بدهید، شهرهای پناهگاه باشد. برای فرزندان ییسرائل (اسرائیل) و برای غریب و برای مقیم در میان آن‌ها این شش شهر پناهگاه باشد تا هر ضاربی كه به‌طور غیر عمد كسی را بكشد، به آن‌جا بگریزد. و اگر (ضارب) با آلت آهنی او را زد و (او) مرد، او (یعنی ضارب) قاتل است آن قاتل حتماً كشته شود. و اگر با سنگ قابل حمل با دست، كه به‌وسیله‌ی آن كسی می‌میرد او را زد و (او) مرد، (ضارب) قاتل است. آن قاتل حتماً كشته شود. اگر با چوب‌دستی كه می‌تواند موجب مرگ شود او را بزند و او بمیرد، آن شخص قاتل است. قاتل حتماً كشته شود. خود ولی آن خون (به حكم دادگاه) آن قاتل را بكشد. (و نیز او حق دارد در حال فرار قاتل) هنگام برخورد با او وی را بكشد. و اگر از روی بغض او را هل دهد یا قصداً (چیزی) به‌سوی او پرتاب كند و (وی) بمیرد ... یا از روی دشمنی با دست خود او را بزند و او بمیرد آن ضارب قاتل است حتماً كشته شود. وَلی آن خون (حق دارد) آن قاتل را هنگام برخورد با او (حین فرار) بكشد. و اگر غفلتاً بدون دشمنی او را هل دهد یا هر آلتی را بدون قصد به طرف او بیندازد. . . یا سنگی را كه با آن خواهد مرد بدون توجه بر او بیندازد و بمیرد وی دشمن او نبوده و بدی او را نمی‌خواسته است. آن جمعیت (دادگاه) بین ضارب و آن ولی خون براساس این احكام داوری كنند. آن جمعیت (دادگاه) آن قاتل را از دست آن ولی خون برهانند و وی را به شهر پناهگاهش كه به آن‌جا گریخته بود بازگردانند و تا درگذشتن آن كُوهِن (کاهن) بزرگ كه (مرجع صلاحیت‌دار او را) با روغن مقدس مسحش كرده است در آن (شهر) ساكن بماند. و اگر واقعاً قاتل از حد شهر پناهگاه خود كه به آن‌جا گریخته است بیرون رود. و ولی خون بیرون شهر پناهگاه وی، او را بیابد و قاتل را بكشد خونش بازخواست ندارد. مگر این‌كه تا (هنگام) درگذشتن كُوهِن (کاهن) بزرگ، در شهر پناهگاهش بماند و بعد از درگذشتن كُوهِن (کاهن) بزرگ، قاتل به سرزمین ملكی خود بازگردد. این‌ها برای شما، نسل اندرنسلتان، در هرجا باشید به منزله‌ی قانون دادرسی باشد. هركس بنابر گواهی گواهان قاتل شناخته شود (به‌حكم دادگاه) آن قاتل (به وسیله‌ی گواه یا ولی خون) كشته شود. یك گواه برای محكومیت كافی نیست. در عوض جان قاتلی كه محكوم به اعدام است خون‌بها نگیرید، بلكه حتماً اعدام شود. از كسی كه به شهر پناهگاهش گریخته (یعنی قاتل غیرعمد) خون‌بها نگیرید. كه قبل از درگذشتن آن كُوهِن (کاهن) (بزرگ) برگردد و در آن سرزمین سكونت كند. و سرزمینی را كه شما در آن هستید آلوده نسازید چون‌كه قتل، آن سرزمین را آلوده خواهد كرد. و آن سرزمین به‌خاطر خونی كه در آن ریخته شده است پاك نخواهد شد، مگر با كشتن كسی كه آن (خون) را ریخته است. و آن سرزمینی را كه شما در آن سكونت دارید و من در میان آن ساكن هستم ناپاك نساز. چون من خداوند در میان فرزندان ییسرائل (اسرائیل) ساكن می‌باشم. Chapter 36 سران پدری قبیله‌ی فرزندان گیلعاد پسر ماخیر پسر مِنَشِه از قبیله‌های فرزندان یوسف حضور مُشه (موسی) و آن رئیس‌ها یعنی سران فرزندان ییسرائل (اسرائیل) مشرف شده صحبت كردند. و گفتند (از طرفی) خداوند برای دادن آن سرزمین به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) به قید قرعه به آقایم فرمان داده است و (از طرفی) آقایم از جانب خداوند برای دادن ملك صِلُوفحاد برادرمان به دخترانش مامور شده است. و اگر (هركدام) به یكی از پسران سبط‌های فرزندان ییسرائل (اسرائیل) شوهر كنند ملك آن‌ها از ملك پدران ما كم خواهد شد و به ملك سبطی كه به آن‌ها تعلق یابند افزوده خواهد گردید و از ملك قرعه‌كشی شده ما كسر خواهد شد. و اگر سال یووِل برای فرزندان ییسرائل (اسرائیل) فرا رسد ملك آن‌ها بر ملك سبطی كه به آن‌ها تعلق خواهد یافت افزوده گشته و ملكشان از ملك سبط پدران ما كم خواهد شد. مُشه (موسی) برطبق دستور خداوند به فرزندان ییسرائل (اسرائیل) چنین گفت: فرزندان سبط یوسف درست می‌گویند. چیزی كه خداوند برای دختران صِلُوفحاد فرمان داده است بگویم این است: به هركسی كه می‌پسندند شوهر كنند ولی در قبیله‌ی سبط پدری خود شوهر كنند. و در میان فرزندان ییسرائل (اسرائیل) ملك از سبطی به سبطی انتقال نیابد بلكه فرزندان ییسرائل هركدام به ملك سبط پدران خویش پیوسته باشند. و هر دختری از سبط‌های فرزندان ییسرائل (اسرائیل) كه وارث ملكی باشد به یك نفر از قبیله‌ی سبط پدریش شوهر كند تا این‌كه فرزندان ییسرائل هركدام ملك پدری خود را وارث گردند. و ملك از سبطی به سبط دیگر انتقال نیابد تا این‌كه هركس از سبط‌های فرزندان ییسرائل (اسرائیل) به ملك خویش پیوسته باشد. دختران صِلُوفحاد همان‌گونه كه خداوند به مُشه (موسی) فرمان داد عمل كردند. پس مَحلا، تیرصاه و حُوگلاه و میلكاه و نُوعا، دختران صِلُوفحاد به پسران عموهای خود شوهر كردند. در قبیله‌های فرزندان مِنَشِه پسر یوسف شوهر كردند و ملكشان در قبیله‌ی پدری‌شان باقی ماند. این‌ها فرمان‌ها و احكامی است كه خداوند به‌وسیله‌ی مُشه (موسی) در بادیه‌ی «مُوآوْ» و كنار «یردِن یرِحُو» برای فرزندان ییسرائل (اسرائیل) صادر كرد.